این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2018/01/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2018-01-23 10:37:532024-02-28 11:44:40پس کِی به خواسته ام می رسم؟!
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من 3 روز قبل سرماخوردگی شدید داشتم و پدر و مادرم هم داشتند و مرا در انجام کارهای روزمره اذیت میکرد و بی حوصله و خواب زیاد داشتم در این 3 روز ،و داشتم صحبت های آقای عباسمنش در مورد باور گوش میدادم و تصمیم گرقتم باورم در مورد سرماخوردگی عوض کنم و شب خوابیدم وقتی صبح بیدار شدم حالم خوب بود این در حالی هست که پدر و مادرم هنوز سرماخوردگی آنها خوب نشده است و میگویند باید مریضی زورش بزند ولی من تغییر باورم سریع خوب شدم ، این نمونه کوچکی از تغییر باورم بود و از آقای عباسمنش کمال تشکر دارم
من تازه به این خانواده صمیمی عضو شدم بدون اینکه کسی معرفی کنه شانسی یعنی خاست خدا بوده که در این مسیر قرار بگیرم
عضو شدن من از اینجا شروع شد که من خیلی وقته دنبال این جور مساعل بودم که کی هستم و هدفم توو این دنیا چیست اصلا هدف خدا از خلقت ما انسان ها چیست و بعدش به کجا خاهیم رفت خلاصه …
من وقتی بچه بودم تمام این حس های خوب و قشنگو داشتم تا اوایل خدمت سربازیم
یعنی کنترل ورودی های ذهنم و مثبت اندیشی و مثلا میگفتم الان برم خونه این غذایی که میخامو ای کاش مامانم پخته باشه تا اینکه بعد خدمت نمیدونم بخاطر مشکلات زیاد یا به هر طرقی کنترلش از دستم در رفت تا الانش که هشت سالی گذشته ولی الانم دارم ولی خیلی کم میتونم روشون مسلط بشم یا اون ارتباط خوبی که با خدا داشتم الان نیستش الان از وقتی که فرمایشات استاد را گوش میدم دارن اروم اروم فعال میشن ولی باز یه حس یا باورهایی از جنس پولاد چسبیده به وجودم که نمیتونم بکنم بندازم دور ولی بازم یه حسی میگه میتونی مثل قبل باشی
خاستم عضو جدیدیً از خانواده عباس منش باورهایی که بود و داشتم رو ببردوستان اشتراک بزارم
و از خدای بزرگ سپاس گزارم و همچنین از استاد عزیز که واقعا تجربه هایی رو به ما یاد میدهند که حتی بابا مامانامونم به ماد نگفتن در مسیر خوشبختی و سعادت دنیا …
سلام دوست عزیز وقتی شروع به خواندن کامنتت کردم که چگونه با این خانواده صمیمی آشنا شدی اشک توچشام جمع شد سینوزیت ام احساس سوزش پیدا کرد آخه خود منم از بچگی دنبال خودم و خدا و خوشبختی و راه رستگاری و ثروت و راحت زندگی کردن و آزاد بودن بودم سالهای پیش بار ها اسم استاد عباس منش را می دیدم ولی در حدی بود که بعد از بارانی به مدتی کوتاه در آسمان رنگین کمان پدیدار میشد و من بی توجه به این اسمی که می شنیدم رد میشدم ولی روزی که تئوری سطل را در بین چند تا نظر تو یک سایت دیگر که دونفر گفتگو کرده بودند خواندم وشنیدم در بدر در آپارت، یوتوب و گوگل دنبال تئوری سطل گشتم بله دیدمش پیدا کردمش گوش دادم اول صوتیشو گوش دادم بعد کنجکاوتر شدم تصویریشو دیدم بعد با خودم گفتم عباسمنش دیگه چی داری بگی و همونجا عضو سایت شدم و با خوندن و خریدن کتاب های رویا و فکر خدا با خوانیم و چرا ثروت وارد زندگی ام نمی شود و قانون آفرینش مثل یک پازل بهم ریختم و آروم آروم استاد عباسمنش، من واقعی ام را در کنار هم. گذاشت و گفت این تویی، همون جانشینی که خدا افتخار میکنه به خلقتش، همون اشرف مخلوقاتی که زمبن و هرآنچه درآنست مسخر تو شده خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا سپاسگزارم
هر روز که میگذره من آرامشی بیشتر لمس میکنم و و خوشبختی یعنی همین من اینقدر این چند روز ارومم و تو سخت ترین شرایط میتونم آرىم باشم
من امروز دفتر سال ٩۶ ٩٧ و همینطور دفتر شکرگذاری ۶ماه پیشم رو اتفاقی دیدم برق از چشمام پرید واقعا شکه شدم که خداوند خیلی وقته داره منو هدایت میکنه تا من بعد یه وقفه چند ماه دوباره به خانواده بزرگ عباس منش هدایت شدم
این اواخر از دوستانم میشنیدم که میگفتن تو دیگه به هیچی اعتقاد نداری و واقعا هم همین تور بود و من اصلا دیگه میگفتم همه چیز اسلام دروغه ،تا وارد این گروه شدم و صحبت های استاد مثل نوای دل نشین به دلم نشت اشک میریختم وقتی از قوانین جهان از خداوند حرف میزد
اشک میریختم که من خودم باعث تمام اتفاقات زندگیم بودم ولی از خداوند شکایت میکردم
امروز تو مسیری قرار گرفتم که واقعا دنیا برام رنگی رنگی شده و دارم از مسیر پیش روم با همه ی اثرات اتفاقایی که از گذشته تو زندگیم مونده لذت میبوم یه امیدی درونم زنده شده
سپاسگذار تمام دوستانم تو این خانواده ی بزرگم هستم و ام
سپاس الله یکتاکه قدرت خلق زندگی هرکس رابه خودش داده امروزبه من الهام شدبعدازچندماه ورودبه سایت منم کامنتی بذارم ومتعهدباشم که زندگیمواونجورکه میخوام خلق کنم وورودی های ذهنموکنترل کنم وتلویزیونوشبکه های مجازی روکنارگذاشتم تا اونجوری که دوست دارم زندگیموخلق کنم وایمان دارم میتونم باورهاموتغییربدم
سلام خدمت استاد بزرگواروهم فرکانسی های عزیز.هرشرایطی که درزندگی ما قرارمیگیردنتیجه ورودی هاوخروجی های ماست همه ما دوست داریم از لحاظ ثروت سلامتی روابط بهترین حالت باشیم ولی برای رسیدن به همه این هادر بهترین شرایط بایدسعی کنیم که کنترل کنیم ورودیهاوخروجی های ذهنمان رااز طریق گوش.زبان.افکار.چشم ما اجازه نداریم هر صحنه رانگاه کنیمهر صدایی رو بشنویم چون طبق قانون وقتی وارد وجود ما میشن از بین نمیرن بلکه تبدیل به اتفاق های زندگی ما میشون وقتی به هر چیزی توجه کنیم از همانفکر وتوجه جذب میکنیم باید کنترل کنیم تمام ورودی ها وخروجی ها را به صورت دقیق هر حرفی رو نزنیم وگوش نکنیم تا وارد اتفاقات زندگی ما نشن باید یه سنسور کنترل دقیق داشته باشیم بیشتر به نکات مثبت هر چیزی توجه کنیم.سباس گزار داشته هایمان بتشیم واز وجودشان لذت ببریم سعی کنیم باورهای خوب ودرستی در مورد خواسته هایمان بسازیم وعمل کنیم وتمرین مازود فراموش میکنیم داشته هایی که امروز داریم برایمان عادی شدن روزی ارزوی ما بودن سباس گزار باشیم وبنویسیم کوچکترین نشانه ها را جدی بگیریم و باهمان فرمان جلو بریم برای خداخواسته ی کوچک وبزرگ فرقی نمیکنه هر چه راکه ما بخواهیم به ما داده میشود چقدر دلنشین حرف میزنید استاد زمانیکه خواسته ات برایت بزرگ نباشد برایت اتفاق می افتد به راحتی نگران نباش درمسیر باش و لذت ببراحساس ترس مارو از خواسته هامون دور میکنه من اگه احساسم خوب باشه وبه اگاهی هایی که در این سایت وجود داره عمل کنم به سادگی.به زیبایی.عزتمندانه به همه چیز میرسم به راحتی مثل نفس کشیدن.عاشق این مسیر الهی ام
الان داشتم کامنت های عالی بچه ها رو میخوندم نمیدونم حسم گفت بنویسم الان اینجا و از خدا میخوام هرچی که به درد من و دوستانممیخوره و باعث رشد خودم و بقیه بشه رو بهمبگه تا بنویسم
استاد جون من اینو بگمکه چقدر تکاملی با شما آشنا شدم و من مدت هاست که با قانون آشنا هستم ولی با اساتید دیگه بودم و بعد به صورت تکاملی وارد مدار شما شدم و خیلیی از این بابت خوشحالم دوره هایی که از اساتید دیگه داشتم پاک کردم و خواستمفقط با شما باشم و از دانلودی ها شروع کردم
از کلید های سایت شروع کردم و هرکلید براممثل یه دوره است خیلی خوبن اما دارم توی برنامممیزارمکه هرروز به غیر از کلید ها کامنت های سایت رو همبخونم اولش حتی برای شنیدن فایل ها و خوندن کامنت ها نمیخواستم تکاملمو طی کنم هزار تا کار میگفتم توی روز باید انجام بدم بعدش روزمتموم میشد میدیدم نهایتا نصف کمترشو انجام دادم و همین باعث میشد حسم خراب بشه پس قلبمگفت همینمتکاملی برو جلو هرروز یکمبیشتر از قبل کارکنروی خودت من فقط از فایل ها شروع کردم هرروز یک فایل بیشتر از قبل میشنوم الان بهمگفت کامنت همبخون و اضافه کنبه فایل ها و من دارمکامنت ها رو میخونم تا حدودی
استاد من یه چی مهم بگم در مورد کنترل ذهن
من وقتی با قانون اشنا شدم فهمیدم باید رابطمو با یک عده قطع کنم(افراد منفی) خب آگاهانه برای کنترل ورودی هام رابطمو تقریبا با همه ی فامیل به غیر از خانوادم قطع کردم و حتی قبلش یک سری دوستانم خودشون از زندگیم رفتن بیرون
اولش سخت بود اطرافیانم مقاومت داشتن حساس بودن که چیشده ولی الان دیگه برای همه طبیعی شده نبودن من توی جمعشون الان اگه باشم همه تعجب میکنند
خب من الانبعد از یک وسال و خورده ای اومدم خونه یکی از بستگان نزدیک اونمچون قلبم گفت برو تا حست بهتر از این بشه الان من اومدم اینجا یه عده از افراد فامیل هستند اما موضوع جالب اینجاست وقتی اونها دارن غیبت میکنند با اینکه همه توی یک محیط و خونه باغ توری هستیم اما انگار وقتی اونها منفی صحبت میکنند من اونجا نیستم این ناخودگاه داره اتفاق میفته یعنی من فرار نمیکنم خودم یا وقتی دارن در مورد یه موضوع منفی صحبت میکنند وقتی من وارد میشم نمیدونمچی میشه اون حرفا قطع میشه
البته یه دوبار هم خودم وقتی وارد اونجمع شدمو کار داشتم دیدم یه حرف منفی دارند میزنند باز ناخودگاه یه حرفی زدم که ربطی به موضوع اونها نداشت و کلا اون فضا از حالت منفی خارج شد
میخوامبگم اولش ما خودمون میایم اگاهانه این کارو میکنیم ادمهای منفی و فضاهای منفی رو دورمیکنیم و بعد هم که وقتی روی خودمونکار میکنیم کلا خیلی هاشون که از زندگیمونمیرن و بعضی هاشون که خیلی دیر به دیر میبینیم و هموندیر به دیر هم وقتی کنارشون باشیم انگاز یه اتفاق جالب میفته ما در بهترین زمان در بهترین مکان در اون لحظه قرار میگیریممثلا من خدا بهمگفت بیا بشین اینجا زیر درختها و عکاسی کن یا بهمگفت بشین کامنت سایت بخون و باز که بیشتر که کار کنیم همون عده ی منفی کم که کمن به صفر میرسه
اخیرا همکه خداوند بهم گفته مهاجرت کن و میخواممستقل بشم
استاد دوسدارم هروقت نتیجه گرفتم بیام و فقط از نتایجمبنویسم؛ منم دوسدارم مثل شما باشم هرچی که من دوسدارم شما دارید توی زندگیتون دوسدارم از شما الگو بگیرم و خوشحالم خدا شما رو اورد توی زندگیم و منو هدایت کرد اینجا
فقط میخوامبگم من باید بیشتر عمل کنم تحسین میکنمعمل گرا بودن شما رو استادجونم
حرف زدن خیلی اسونه ولی عمل کردن مرد میخواد باید عمل کرد اینها رو دارمبه خودممیگم میگم نسرین عمل کن اره تو بدونی احساس خوب :اتفاق خوب ولی عمل نکنی فایده نداره اره تو میخوای مهاجرت کنی ولی عمل نکنی فایده نداره
من خیلیییییی جای کار دارم استاد من خیلیی از خودم انتظار دارم من خواسته هایی از خدا دارم وشاید برای خیلیی ها بزرگ باشه حتی خنده دار اما رسیدن به اونها باید مردش باشی
حرف مفت نزنی و عمل کنی فقط اینها رو فقط دارم به خودم میگم که عمل کنم …چون استاد جونم من حقیقتا اینجوری نبودم توی این چند سال ولی میخوام باشم باید باشم وقتی قانونش اینه باید هماهنگباشم با قانون باید عمل کنم به چیزهایی که یاد گرفتم …دوسدارم شجاع باشم جسور باشم مثل شما عمل گرا باشم مثل شما…تاثیر گذار و الگوی عالی باشم مثل شما …با ایمان باشم مثل شما ….دوسدارم این ویژگی شخصیتی رو توی خودم ایجاد کنم من خیلیی جای کار دارم خیلییییی خیلییییی بیشتر از این باید روی خودم کار کنم باید عمل کنم باید توحیدی باشم
راستی استاد جونممن واسه ی کنترل ذهن شروع کردم به قرآن خوندن منی که ترس از خوندن قرآن داشتم الان تقریبا هرروز دارم قرآن میخونم و خیلیی قرآن بهش علاقه مند شدم خیلیی دوستتون دارم استاد خیلیی زیاد مرسی ازتون که کلام رب العالمین بر زبانتون جاری میکنید ازهمه ی بچه های سایت هم ممنونم به خاطر این کامنت های فوق العاده
تو گفته هاتون این مرد عمل بودن رو خیلی دوست داشتم بله از یه جایی به بعد دیگه وقت عمل کردنه و تا وقتی عمل نکنی هر دوره ای که گوش بدی هر آگاهی که کسب بکنی اگه عمل نکنی یعنی هیچی و عمل کردن و اقعا اراده و ایمان راسخی میخواد
شغل من صنایع چوبیه کارآموزی داشتم حدودن ۱۶ سالش بود و ققط برای کار آموزی اونجا کار میکرد و اجازه هم نداشت ک با دستگاها و اره ها کار کنه ی روز ک من کارگاه نبودم بدون اجازه رفته بود با یکی از اره ها کار کنه ک دستشو برید و من امدم بردمش بیمارستان و … وقتی رفته بود خونه ترسیده بود بگه بدون اجازه رفتم پای اره کار کنم وفردای اون روز بردادرش امد ک من شکایت دارم و خسارت میخام ازت منم بی توجه ب حرفای اونا فقط تمرکزم رو گذاشتم روی نگات مثبت و هردفعه با خودم میگفتم محمد بهش فکر نکن
خلاصه فردای اون روز با پدرش آمدن کارگاه و پدرش خیلی عذر خواهی کرد بابت رفتار پسرش و هم تشکر کرد بابت رسیدگی و درمانش و طبق تعهدنامه ای ک داشتیم متنی رو نوشت ک من هیچگونه شکایتی ندارم و پسر من بدون اجازه از اره ها استفاده کرده
و خیلی ساده طبیعی و بدیهی ب کارمون ادامه دادیم
خدا شکرت، سپاسگزارم
💠چه راهکاری برای تمرکز بهتر و بیشتر بر نکات مثبت اطرافت ات داری به گونه ای که به مدت زمان بیشتری در احساس خوب بمانی، کمتر نگران شده یا بترسی یا حتی بتوانی نکات مثبت را از دل هر وضعیت به ظاهر نادلخواهی نیز شناسایی و بر آن متمرکز شوی؟
تبریک رکورد 2000 تا کامنت رو شکستید.
سلام خدمت خانواده گلم و تبریک فراوان خدمت دوستان برنده دارم.
انشالله موفقیت های بیشتر برای تمام عزیزان
من 3 روز قبل سرماخوردگی شدید داشتم و پدر و مادرم هم داشتند و مرا در انجام کارهای روزمره اذیت میکرد و بی حوصله و خواب زیاد داشتم در این 3 روز ،و داشتم صحبت های آقای عباسمنش در مورد باور گوش میدادم و تصمیم گرقتم باورم در مورد سرماخوردگی عوض کنم و شب خوابیدم وقتی صبح بیدار شدم حالم خوب بود این در حالی هست که پدر و مادرم هنوز سرماخوردگی آنها خوب نشده است و میگویند باید مریضی زورش بزند ولی من تغییر باورم سریع خوب شدم ، این نمونه کوچکی از تغییر باورم بود و از آقای عباسمنش کمال تشکر دارم
سلام بر استاد عزیز و دوستان …
من تازه به این خانواده صمیمی عضو شدم بدون اینکه کسی معرفی کنه شانسی یعنی خاست خدا بوده که در این مسیر قرار بگیرم
عضو شدن من از اینجا شروع شد که من خیلی وقته دنبال این جور مساعل بودم که کی هستم و هدفم توو این دنیا چیست اصلا هدف خدا از خلقت ما انسان ها چیست و بعدش به کجا خاهیم رفت خلاصه …
من وقتی بچه بودم تمام این حس های خوب و قشنگو داشتم تا اوایل خدمت سربازیم
یعنی کنترل ورودی های ذهنم و مثبت اندیشی و مثلا میگفتم الان برم خونه این غذایی که میخامو ای کاش مامانم پخته باشه تا اینکه بعد خدمت نمیدونم بخاطر مشکلات زیاد یا به هر طرقی کنترلش از دستم در رفت تا الانش که هشت سالی گذشته ولی الانم دارم ولی خیلی کم میتونم روشون مسلط بشم یا اون ارتباط خوبی که با خدا داشتم الان نیستش الان از وقتی که فرمایشات استاد را گوش میدم دارن اروم اروم فعال میشن ولی باز یه حس یا باورهایی از جنس پولاد چسبیده به وجودم که نمیتونم بکنم بندازم دور ولی بازم یه حسی میگه میتونی مثل قبل باشی
خاستم عضو جدیدیً از خانواده عباس منش باورهایی که بود و داشتم رو ببردوستان اشتراک بزارم
و از خدای بزرگ سپاس گزارم و همچنین از استاد عزیز که واقعا تجربه هایی رو به ما یاد میدهند که حتی بابا مامانامونم به ماد نگفتن در مسیر خوشبختی و سعادت دنیا …
مرسی از همگیً
سلام دوست عزیز وقتی شروع به خواندن کامنتت کردم که چگونه با این خانواده صمیمی آشنا شدی اشک توچشام جمع شد سینوزیت ام احساس سوزش پیدا کرد آخه خود منم از بچگی دنبال خودم و خدا و خوشبختی و راه رستگاری و ثروت و راحت زندگی کردن و آزاد بودن بودم سالهای پیش بار ها اسم استاد عباس منش را می دیدم ولی در حدی بود که بعد از بارانی به مدتی کوتاه در آسمان رنگین کمان پدیدار میشد و من بی توجه به این اسمی که می شنیدم رد میشدم ولی روزی که تئوری سطل را در بین چند تا نظر تو یک سایت دیگر که دونفر گفتگو کرده بودند خواندم وشنیدم در بدر در آپارت، یوتوب و گوگل دنبال تئوری سطل گشتم بله دیدمش پیدا کردمش گوش دادم اول صوتیشو گوش دادم بعد کنجکاوتر شدم تصویریشو دیدم بعد با خودم گفتم عباسمنش دیگه چی داری بگی و همونجا عضو سایت شدم و با خوندن و خریدن کتاب های رویا و فکر خدا با خوانیم و چرا ثروت وارد زندگی ام نمی شود و قانون آفرینش مثل یک پازل بهم ریختم و آروم آروم استاد عباسمنش، من واقعی ام را در کنار هم. گذاشت و گفت این تویی، همون جانشینی که خدا افتخار میکنه به خلقتش، همون اشرف مخلوقاتی که زمبن و هرآنچه درآنست مسخر تو شده خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا سپاسگزارم
سلام نعمت اله جان خیلی خوشحال شدم که راه اصلی زندگی رو پیدا کردین از خدای منان براتون شادی،ثروت،خوشبختی ،سلامتی رو ارزومندم
??????
سپاسگزارم از شما
خوش آمدی سیاوش جان
هر روز که میگذره من آرامشی بیشتر لمس میکنم و و خوشبختی یعنی همین من اینقدر این چند روز ارومم و تو سخت ترین شرایط میتونم آرىم باشم
من امروز دفتر سال ٩۶ ٩٧ و همینطور دفتر شکرگذاری ۶ماه پیشم رو اتفاقی دیدم برق از چشمام پرید واقعا شکه شدم که خداوند خیلی وقته داره منو هدایت میکنه تا من بعد یه وقفه چند ماه دوباره به خانواده بزرگ عباس منش هدایت شدم
این اواخر از دوستانم میشنیدم که میگفتن تو دیگه به هیچی اعتقاد نداری و واقعا هم همین تور بود و من اصلا دیگه میگفتم همه چیز اسلام دروغه ،تا وارد این گروه شدم و صحبت های استاد مثل نوای دل نشین به دلم نشت اشک میریختم وقتی از قوانین جهان از خداوند حرف میزد
اشک میریختم که من خودم باعث تمام اتفاقات زندگیم بودم ولی از خداوند شکایت میکردم
امروز تو مسیری قرار گرفتم که واقعا دنیا برام رنگی رنگی شده و دارم از مسیر پیش روم با همه ی اثرات اتفاقایی که از گذشته تو زندگیم مونده لذت میبوم یه امیدی درونم زنده شده
سپاسگذار تمام دوستانم تو این خانواده ی بزرگم هستم و ام
سپاس الله یکتاکه قدرت خلق زندگی هرکس رابه خودش داده امروزبه من الهام شدبعدازچندماه ورودبه سایت منم کامنتی بذارم ومتعهدباشم که زندگیمواونجورکه میخوام خلق کنم وورودی های ذهنموکنترل کنم وتلویزیونوشبکه های مجازی روکنارگذاشتم تا اونجوری که دوست دارم زندگیموخلق کنم وایمان دارم میتونم باورهاموتغییربدم
سلام خدمت استاد بزرگواروهم فرکانسی های عزیز.هرشرایطی که درزندگی ما قرارمیگیردنتیجه ورودی هاوخروجی های ماست همه ما دوست داریم از لحاظ ثروت سلامتی روابط بهترین حالت باشیم ولی برای رسیدن به همه این هادر بهترین شرایط بایدسعی کنیم که کنترل کنیم ورودیهاوخروجی های ذهنمان رااز طریق گوش.زبان.افکار.چشم ما اجازه نداریم هر صحنه رانگاه کنیمهر صدایی رو بشنویم چون طبق قانون وقتی وارد وجود ما میشن از بین نمیرن بلکه تبدیل به اتفاق های زندگی ما میشون وقتی به هر چیزی توجه کنیم از همانفکر وتوجه جذب میکنیم باید کنترل کنیم تمام ورودی ها وخروجی ها را به صورت دقیق هر حرفی رو نزنیم وگوش نکنیم تا وارد اتفاقات زندگی ما نشن باید یه سنسور کنترل دقیق داشته باشیم بیشتر به نکات مثبت هر چیزی توجه کنیم.سباس گزار داشته هایمان بتشیم واز وجودشان لذت ببریم سعی کنیم باورهای خوب ودرستی در مورد خواسته هایمان بسازیم وعمل کنیم وتمرین مازود فراموش میکنیم داشته هایی که امروز داریم برایمان عادی شدن روزی ارزوی ما بودن سباس گزار باشیم وبنویسیم کوچکترین نشانه ها را جدی بگیریم و باهمان فرمان جلو بریم برای خداخواسته ی کوچک وبزرگ فرقی نمیکنه هر چه راکه ما بخواهیم به ما داده میشود چقدر دلنشین حرف میزنید استاد زمانیکه خواسته ات برایت بزرگ نباشد برایت اتفاق می افتد به راحتی نگران نباش درمسیر باش و لذت ببراحساس ترس مارو از خواسته هامون دور میکنه من اگه احساسم خوب باشه وبه اگاهی هایی که در این سایت وجود داره عمل کنم به سادگی.به زیبایی.عزتمندانه به همه چیز میرسم به راحتی مثل نفس کشیدن.عاشق این مسیر الهی ام
به نام خدا
سلام استاد جونم
الان داشتم کامنت های عالی بچه ها رو میخوندم نمیدونم حسم گفت بنویسم الان اینجا و از خدا میخوام هرچی که به درد من و دوستانممیخوره و باعث رشد خودم و بقیه بشه رو بهمبگه تا بنویسم
استاد جون من اینو بگمکه چقدر تکاملی با شما آشنا شدم و من مدت هاست که با قانون آشنا هستم ولی با اساتید دیگه بودم و بعد به صورت تکاملی وارد مدار شما شدم و خیلیی از این بابت خوشحالم دوره هایی که از اساتید دیگه داشتم پاک کردم و خواستمفقط با شما باشم و از دانلودی ها شروع کردم
از کلید های سایت شروع کردم و هرکلید براممثل یه دوره است خیلی خوبن اما دارم توی برنامممیزارمکه هرروز به غیر از کلید ها کامنت های سایت رو همبخونم اولش حتی برای شنیدن فایل ها و خوندن کامنت ها نمیخواستم تکاملمو طی کنم هزار تا کار میگفتم توی روز باید انجام بدم بعدش روزمتموم میشد میدیدم نهایتا نصف کمترشو انجام دادم و همین باعث میشد حسم خراب بشه پس قلبمگفت همینمتکاملی برو جلو هرروز یکمبیشتر از قبل کارکنروی خودت من فقط از فایل ها شروع کردم هرروز یک فایل بیشتر از قبل میشنوم الان بهمگفت کامنت همبخون و اضافه کنبه فایل ها و من دارمکامنت ها رو میخونم تا حدودی
استاد من یه چی مهم بگم در مورد کنترل ذهن
من وقتی با قانون اشنا شدم فهمیدم باید رابطمو با یک عده قطع کنم(افراد منفی) خب آگاهانه برای کنترل ورودی هام رابطمو تقریبا با همه ی فامیل به غیر از خانوادم قطع کردم و حتی قبلش یک سری دوستانم خودشون از زندگیم رفتن بیرون
اولش سخت بود اطرافیانم مقاومت داشتن حساس بودن که چیشده ولی الان دیگه برای همه طبیعی شده نبودن من توی جمعشون الان اگه باشم همه تعجب میکنند
خب من الانبعد از یک وسال و خورده ای اومدم خونه یکی از بستگان نزدیک اونمچون قلبم گفت برو تا حست بهتر از این بشه الان من اومدم اینجا یه عده از افراد فامیل هستند اما موضوع جالب اینجاست وقتی اونها دارن غیبت میکنند با اینکه همه توی یک محیط و خونه باغ توری هستیم اما انگار وقتی اونها منفی صحبت میکنند من اونجا نیستم این ناخودگاه داره اتفاق میفته یعنی من فرار نمیکنم خودم یا وقتی دارن در مورد یه موضوع منفی صحبت میکنند وقتی من وارد میشم نمیدونمچی میشه اون حرفا قطع میشه
البته یه دوبار هم خودم وقتی وارد اونجمع شدمو کار داشتم دیدم یه حرف منفی دارند میزنند باز ناخودگاه یه حرفی زدم که ربطی به موضوع اونها نداشت و کلا اون فضا از حالت منفی خارج شد
میخوامبگم اولش ما خودمون میایم اگاهانه این کارو میکنیم ادمهای منفی و فضاهای منفی رو دورمیکنیم و بعد هم که وقتی روی خودمونکار میکنیم کلا خیلی هاشون که از زندگیمونمیرن و بعضی هاشون که خیلی دیر به دیر میبینیم و هموندیر به دیر هم وقتی کنارشون باشیم انگاز یه اتفاق جالب میفته ما در بهترین زمان در بهترین مکان در اون لحظه قرار میگیریممثلا من خدا بهمگفت بیا بشین اینجا زیر درختها و عکاسی کن یا بهمگفت بشین کامنت سایت بخون و باز که بیشتر که کار کنیم همون عده ی منفی کم که کمن به صفر میرسه
اخیرا همکه خداوند بهم گفته مهاجرت کن و میخواممستقل بشم
استاد دوسدارم هروقت نتیجه گرفتم بیام و فقط از نتایجمبنویسم؛ منم دوسدارم مثل شما باشم هرچی که من دوسدارم شما دارید توی زندگیتون دوسدارم از شما الگو بگیرم و خوشحالم خدا شما رو اورد توی زندگیم و منو هدایت کرد اینجا
فقط میخوامبگم من باید بیشتر عمل کنم تحسین میکنمعمل گرا بودن شما رو استادجونم
حرف زدن خیلی اسونه ولی عمل کردن مرد میخواد باید عمل کرد اینها رو دارمبه خودممیگم میگم نسرین عمل کن اره تو بدونی احساس خوب :اتفاق خوب ولی عمل نکنی فایده نداره اره تو میخوای مهاجرت کنی ولی عمل نکنی فایده نداره
من خیلیییییی جای کار دارم استاد من خیلیی از خودم انتظار دارم من خواسته هایی از خدا دارم وشاید برای خیلیی ها بزرگ باشه حتی خنده دار اما رسیدن به اونها باید مردش باشی
حرف مفت نزنی و عمل کنی فقط اینها رو فقط دارم به خودم میگم که عمل کنم …چون استاد جونم من حقیقتا اینجوری نبودم توی این چند سال ولی میخوام باشم باید باشم وقتی قانونش اینه باید هماهنگباشم با قانون باید عمل کنم به چیزهایی که یاد گرفتم …دوسدارم شجاع باشم جسور باشم مثل شما عمل گرا باشم مثل شما…تاثیر گذار و الگوی عالی باشم مثل شما …با ایمان باشم مثل شما ….دوسدارم این ویژگی شخصیتی رو توی خودم ایجاد کنم من خیلیی جای کار دارم خیلییییی خیلییییی بیشتر از این باید روی خودم کار کنم باید عمل کنم باید توحیدی باشم
راستی استاد جونممن واسه ی کنترل ذهن شروع کردم به قرآن خوندن منی که ترس از خوندن قرآن داشتم الان تقریبا هرروز دارم قرآن میخونم و خیلیی قرآن بهش علاقه مند شدم خیلیی دوستتون دارم استاد خیلیی زیاد مرسی ازتون که کلام رب العالمین بر زبانتون جاری میکنید ازهمه ی بچه های سایت هم ممنونم به خاطر این کامنت های فوق العاده
خدا قوت نسرین خانم
تو گفته هاتون این مرد عمل بودن رو خیلی دوست داشتم بله از یه جایی به بعد دیگه وقت عمل کردنه و تا وقتی عمل نکنی هر دوره ای که گوش بدی هر آگاهی که کسب بکنی اگه عمل نکنی یعنی هیچی و عمل کردن و اقعا اراده و ایمان راسخی میخواد
موفق تر باشید
با سلام و درود
♦️تجربه شما درباره کنترل ورودی های ذهنت چیست؟
شغل من صنایع چوبیه کارآموزی داشتم حدودن ۱۶ سالش بود و ققط برای کار آموزی اونجا کار میکرد و اجازه هم نداشت ک با دستگاها و اره ها کار کنه ی روز ک من کارگاه نبودم بدون اجازه رفته بود با یکی از اره ها کار کنه ک دستشو برید و من امدم بردمش بیمارستان و … وقتی رفته بود خونه ترسیده بود بگه بدون اجازه رفتم پای اره کار کنم وفردای اون روز بردادرش امد ک من شکایت دارم و خسارت میخام ازت منم بی توجه ب حرفای اونا فقط تمرکزم رو گذاشتم روی نگات مثبت و هردفعه با خودم میگفتم محمد بهش فکر نکن
خلاصه فردای اون روز با پدرش آمدن کارگاه و پدرش خیلی عذر خواهی کرد بابت رفتار پسرش و هم تشکر کرد بابت رسیدگی و درمانش و طبق تعهدنامه ای ک داشتیم متنی رو نوشت ک من هیچگونه شکایتی ندارم و پسر من بدون اجازه از اره ها استفاده کرده
و خیلی ساده طبیعی و بدیهی ب کارمون ادامه دادیم
خدا شکرت، سپاسگزارم
💠چه راهکاری برای تمرکز بهتر و بیشتر بر نکات مثبت اطرافت ات داری به گونه ای که به مدت زمان بیشتری در احساس خوب بمانی، کمتر نگران شده یا بترسی یا حتی بتوانی نکات مثبت را از دل هر وضعیت به ظاهر نادلخواهی نیز شناسایی و بر آن متمرکز شوی؟
همونطور ک استاد توی کتاب رویاهایی ک رویا نیستند گفتن سعی میکنم شکارچی نکات مثبت باشم
یعنی از صبح ک بیدار میشم دنبال نکات مثبت میگردم
از اهدافی ک دارم، برنامه هام، از اینکه یه روز دیگ رو زندگی میکنم و بابت تک تک لحظاتم شکر گذاری میکنم
بهترین و همیشگیترین نکته مثبت هر روز آرامشی هست ک دارم و بابتش شکرگذارم
خدا شکرت