سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 13 - صفحه 24


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 13
    99MB
    17 دقیقه
  • دانلود با کیفیت HD
    330MB
    17 دقیقه
  • فایل صوتی سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 13
    15MB
    17 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

485 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ثمین گفته:
    مدت عضویت: 3062 روز

    اتفاقای خوب امروزم: 5 مرداد

    قشنگ دارم تفاوت و می بینم…اتفاقای خوبم کم کم دارن بزرگ تر میشن..بهشته به خدا…

    چقد این روزا احساس بی نظیری دارم…

    از همه طرف داره اتفاقای خوب رخ می ده.

    1.امروز صب که داشتم میرفتم سرکار، هوا فوق العاده بود..اصلا بهاری بود…ابری بود..یه جور بی نظیری بود..حظ کردم..صصبحمو با حس فوق العاده ای شروع کردم.

    2.قرار بود همکار من صب بیاد و به من کلید بده..هی این توی ذهنم میومد حالا دیر میاد می مونی پشت در..اهمیتی ندادم به نجوا، چون مشغول لذت بردن از هوای خوب بودم..و اتفاقا وقتی رسیدم دیدم خیلی زودتر از من اونجا بود و منتظر بود که من برسم..ببین خدای من چکار می کنه واسم…اسباب راحتی من و فراهم می کنه…به خودم می بالم..فرمانروای جهان داره یکی یکی همه چی و می چینه که من در ناز و نعمت باشم…چقد این حس خوب و دوس دارم…

    سپاسگذاری و توجه به اتفاقای خوب باعث میشه به این حس برسی که خوشبخت ترین ادم روی زمینی، که بی نیازی از همه چی…

    3.محل کارم عوض شده و رفتیم یه جای جدید…از همون اولش می گفتم این جابه جایی واسه من سود داره، به نفعمه و دقیقا همین شده…خیلی جای جدید و دوس دارم..همه چیش بهتره..همه چیش همون جوریه که دوس دارم..راضیم خدای من..از زندگیم راضیم…

    4.توی کارم مدت ها بود توی یه چیزی مشکل داشتم و همش ازش فرار می کردم و می نداختمش عقب..امروز صب گفتم باید انجامش بدی تموم شه بره…گفتم خداجونم من شروع می کنم تو کمکم کن با هم انجامش بدیم…اصلا همه چی عوض شد…هی ایده میومد و تونستم خیلی راحت توی تایم بسیار کوتاهی انجامش بدم و قشنگ بار از روی دوشم برداشته شد..به خاطر احساس خوبمه که تضادها یکی یکی دارن درست می شن.

    5.صب همکارم(شیفت عصر) تماس گرفت و بدون این که من ازش بخوام گفت اگه کمک می خوای بیام کمکت کنم….چقد دوسش دارم چقد ادمای دورم خوبن..اصلا همه ادما خوبن..واقعا تک تک ادما افریده شدن تا به من خوبی برسونن…چقد خوشحالم که توی همچین محیطی دارم کار می کنم…خدا بهترین ادما و دورم اورده..راضیم…

    6.یه موهبت عالی این بود که مامانم واسه نهار چلو کباب سفارش داد…انقد کیف می کنم وقتی می بینم خداجونم همه چی و باب دل من فراهم می کنه..

    7.یه اتفاق خوب خیلی بزرگ…مدتیه که خواهر من به کل تغییر کرده..قبلا به شدت ادم منفی بافی بود که همیشه ازش دوری می کردم…کم کم شروع کرد تغییر کردن..اولش خیلی هدفمند شد و حالا خیلی مثبت اندیش شده..تمام مدتی که می بینمش در مورد چیزای خوب صحبت می کنه…این واقعا یه اتفاق عالیه و از اون عالی ترش اینه که تغییر اون روی پدرم هم اثر گذاشته…چون می دیدم مرتب می نشست پیش بابام و واسش کلی حرف میزد و حالا دارم می بینم که اون هم عوض شده…خیلی مهربون تر شده، خوش اخلاق شده، محبت می کنه..من طبق چیزی که از استادم یاد گرفتم مطلقا در مورد اگاهیام به اطرافیانم نگفتم…چون می دونستم کسی که توی فرکانس نباشه اصلا چیزی درک نمی کنه و کلا زومم روی خودم بود و حالا ببین بدون تلاش من، ادمای دورم یکی یکی دارن تغییر می کنن…خوب راضیم…خیلییییییییییی راضیم از این همه اتفاق خوب…

    8.دوس داشتم عکس صفحه گوشیم و عوض کنم و من و با 2 تا عکس فوق العاده شاد اشنا کردی که الان هر بار که می بینمشون کلی کیف می کنم…

    9.یه نشونه بزرگ که شگفت زدم کرد: توضیح دادم که خواهرم هم خیلی تغییر کرده…2 شب پیش اومد خونمون و شروع کرد حرف زدن با من…بهم گفت می دونم داری یه سری فایل ها گوش میدی و مسیر عالی خودت و پیدا کردی اما می خوام بدونم نماز می خونی؟گفتم نه..چون طبق اون چه من درک کردم نماز به اون شکلی که ما می دونیم نیست…نماز یعنی توجه به خدا، سپاسگذاری که من در هر لحظه دارم انجامش می دم…خوب اون نتونست بپذیره و خیلی پافشاری عجیبی کرد به این که حتما نماز بخون و تاثیرش خیلی خوبه..از حرفاش حس خیلی بدی پیدا کردم…اما طبق باور فوق العاده ای که توی ذهنم ساختم همش تکرار کردم سما این به نفع توه..این یه تضاده…اکی خواهرت یه سری حرفا زد که حست و بد کرد…اعراض کن و بدون این مکالمه قطعا برای تو سود بزرگی داره..و بی خیال شدم و خوابیدم…فردای اون با خودم تکرار کردم خوب چه سودی داشت؟چند بار این و پرسیدم بعد خدای من الهام کرد که خواهرت تاکید داشت به صلاه…صلاه به زبون استاد یعنی چی؟ یعنی شکرگذاری..خوب این یه پیام بود که خیلی بیشتر تمرکز کن روی شکرگذاری(چون تمرین شکرگذاری صب به محض بیداری و شب قبل از خواب و انجام نمی دم و همیشه تنبلی می کردم)..گفتم چه نشونه خوبی اکی بیشتر زوم می کنم روی شکرگذاری…عصر شد خواهرم اس ام اس داد که می خوام بهت یه کتاب هدیه بدم…اسم بگو بهم…فک کردم کلی…یهو ذهنم رفت به کتاب معجزه سپاسگذاری از راندا برن…نشونه پشت نشونه….همیشه دوس داشتم داشته باشمش..بهش گفتم و واسم خریدش..وقتی کتاب و دیدم اولش و که خوندم در مورد تمرین 10 تا موهبت اول صب بود…گفتم من صب نمی تونم زودتر از تایم کارم بیدار شم، وقت نمی کنم این تمررین و انجام بدم..همون لحظه یه الهام اومد که هر روز صب 6 بیدار شو..وضو بگیر(اب بزنی به صورتت خواب از سرت می پره)..بعد نماز شکر بخون..بشین سر سجاده و با شمردن انگشتای دستت، برای ده موهبتی که داری سپاسگذاری کن…وقتی این توی ذهنم اومد شگفت زده شدم…گتم خدای من..ببین قدم به قدم چجوری از طریق نشونه ها من و به این نقطه رسوندی…می دونم انجام این کار، صد برابر خوشبختی و حس خوبمو بیشتر می کنه…انقدر زیاد که الان حتی نمی تونم تصور کنم…ببین خدای من چجوری اتفاقات و واسم چید ..هنوزم باورم نمی شه…این که هر روز نماز شکر بخونم و اگاهانه و با اون تمرکز عمیق، از خدای خودم تشکر کنم برای نعمت هایی که دارم…هنوز این کار و انجام ندادم و این همه اتفاقای خوب توی همین چند روز رخ داده، انجام بدم که دیگه چه شودددددددددددددددددددد..عالیه…

    10.امشب یه لحظه خدای من بهم الهام کرد هدست و بزن اهنگای شادتو بزار برو توی بالکن…با اشتیاق انجام دادم چون مث خودش عاشق شادی و لذت بردنم…رفتم…نگاه اسمون کردم…احساسم فوق العاده بود..نگاه می کردم به ماه و ستاره ها و از ته قلبم گفتم خدای من واقعا زندگی توی این جهان بهشته…من فقط چند روزه که دوباره شروع کردم به سپاسگذاری و ببین چجوری داری اتفاقای خوب و جاری می کنی به زندگیم..ببین به همین راحتی به خوشبختی رسوندیم، بدون این که من تلاشی کنم اصلا…واقعا احساس خوشبختی می کنم…خئشبختی ای که می دونی موقتی نیست..همیشگیه…به خاطر کانون توجهت ایجاد شده و تو همیشه و در هر لحظه می تونی توجه کنی به قشنگیای زندگیت…خدای من سپاسگذارم…ازت ممنونم که من و به این جهان اوردی، ازت ممنونم که من و به این سایت اوردی، ازت ممنونم که سپاسگذاری و یادم دادی….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    ثمین گفته:
    مدت عضویت: 3062 روز

    اتفاقای خوب امروزم: 1 مرداد

    از همون دیشب که اتفاقای خوبم و روی سایت گذاشتم بلافاصله بعدش 2 تا اتفاق خیلی خوب رخ داد..اولی این بود که خدای من هدایتم کرد به سری فایل های سفر دور امریکا، متنایی که خانم شایسته عزیزم نوشته بودن و خوندم و دقیقا همون حرفایی و نوشته بودن که من این روزا شدیدا نیاز دارم..توانایی کنترل کانون توجه..

    این که تمرکز کنیم به نکات مثبت و به خودمون و ادمای اطرافمون ساده بگیریم و و این جوری می تونیم از بدیهی ترین قسمت های هر روز هم شادی بزرگی بسازیم.(واقعا این بی نظیره)..

    واقعا خوندنشون به شدت بهم انرژی و انگیزه داد…دقیقا زمانی که من باز با قدرت شروع کردم به تمرکز به زیبایی ها برای رسیدن به احساس خوب، هدایت شدم به این قسمت…

    و دومی این بود که توی همون تایم، این ایده اومد که اهنگای شاد قدیمیمو بزارم و وای که چقدر بهم چسبید…

    اصلا جاری میشن اتفاقای خوب….به راحتی..

    می خوام انقدر ادامه بدم تا به جایی برسم که واسه ساده ترین و کوچک ترین اتفاقای خوبم هم توی دلم یه جشن بزرگ بگیرم و کلی کیف کنم..

    3.امروز صب که رفتم سرکار، موقع صبحانه حتی طعم کره و پنیرهم فرق داشت..همه چی هزار برابر خوشمزه تر بود..انقدر زیاد که هی لقمه می خوردم می گفتم وای خدا چقدر خوشمزست…به خدا همه چی عالی شده…

    4.با کار کردن روی دوره عزت نفس، شجاعت و عزت نفس من بی نهایت شده…باید یه تماس تلفنی گرفته می شد که خیلی راحت نبود..بچه ها هر کدوم گفتن من نمی تونم و من با قدرت گفتم خودم انجامش می دم..افتخار می کنم به خودم…به راحتی تماس گرفتم و با نهایت قدرت حرف زدم…چقدر تغییر کردم من..

    5.همکارم یه تغییر مثبتی توی فرما ایجاد کرده بود…دیدم و از ایدش لذت بردم…قبلنا توی همچین موقعیتایی حسادت می کردم ولی حالا همه چی تغییر کرده…با نهایت مهربونی بهش گفتم و کلی از ایدش تعریف دادم…محاله توی یه ادمی نکته مثبتی ببینم و نگم بهش..فرشته ام من…

    6.سالنی که واسه اصلاح میرم اونجا، چند روزی بود هر بار می خواستم برم یه مشکلی داشتن که نمی شد..یا برقشون خراب بود یا خود خانمه نبود(الان می فهمم نتیجه احساس بدم بوده که همه چی نادلخواه بود)…و امروز وقتی تماس گرفتم دیدم همه چی اکی شده..واقعا احساس خوب جادو می کنه..این قدرت متافیزیکیه ماست..نیازی نیست هیچ کاری کنیم، فقط کافیه احساس خوبی داشته باشیم همه چی خودش درست میشه..

    7.امروز سرکار از همه طرف صدای خنده و شادی میومد.از این خنده ها که توام با خندشون می خندی…وای چقدر دوس دارم همچین چیزیوو…چقدرهمه چی خوبه..خیلی خوبه…

    8.خدای من امروز خیلی بهتر یاداوریم کرد که موقع برخورد با تضادها باید چکار کنم تا احساسم خوب بمونه…بهم گفت وقتی یه تضاد رخ می ده بدون این به سود توه..این جزء سلسله اتفاقای خداونده برای رسوندن تو به خواستت..اعتماد کن..بگو اگه این شرایط، برای همه بد باشه واسه من یکی بی نهایت خوبی داره..این و باور کن و بعد توی ذهنت از خدا بپرس خوب این اتفاق چه سودی داره واسم؟ و اون بهت جواب می ده…خوب این خیلی خوبه…دقیقا با دو روز تمرکز به نکات مثبت، دوباره کامل دارم یاد می گیرم چجوری کانون توجهم و کنترل کنم…

    9.توی ارایشگاه، موقعی که منشی حساب کرد احساس کردم از همیشه بیشتر شد..قبلا توی همچین مواقعی روم نمی شد بپرسم چرا؟ یا دوباره حساب کنین.می گفتم زشته حالا چه فکری می کنن ولی این بار به راحتی پرسیدم که ببخشید نرخاتون بیشتر شده و واسم توضیح داد که اره کمی بیشتر شدن…واقعا این شخصیت محکم و با شجاعت و دوس دارم..دوره عزت نفس، بی نهایت من و تغییر داده.

    10.ظهر چه خواب خوبی رفتم…شب عالی می خوابم ظهر عالی تر…بهشته به خدا..استاد می گفت وقتی شروع می کنی تمرکز به نکات مثبت، خیلی سریع روی خوابت تاثیر می زاره وراحت می خوابی…عالیییییییییییییییییییییییییییییه..

    11.توی ارایشگاه که بودم،خانمی که کار اصلاح و انجام میداد تازه از سفر اومده بود بعد می دیدم هر کی می دیدش کلی ذوق می کرد و می گفت چقدر جاتون خالی بود..با این که نجوا توی ذهنم داشت کار خودشو می کرد جرات کردم و به راحتی احساسم و گفتم بهش..گفتم مشخصه همه دوستون دارن…من از استادم یاد گرفتم که با کلامم عشق ایجاد کنم، که محبت کنم که احساسم و به ادما، حتی کسایی که باشون صمیمی نیستم بگم…خیلی حس خوبیه که وقتی ادما کنارتن همش لبخند روی لبشون میاد…خوش به حال خودم و همه ادمایی که دور من هستن…به خودم افتخار می کنم.

    استاد خوبم ازتون ممنونم که انقدر توی سایت، فضای راحت و دلچسبی و فراهم کردین که به راحتی می تونم بیام اینجا اتفاقای خوبم و بنویسم…خیلی کمک کنندست بهم واسه تمرکز به نکات مثبت..

    خدا رو شکر که یکی از بچه های سایتم..جمله ای که هر روز با خودم تکرار می کنم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ثمین گفته:
    مدت عضویت: 3062 روز

    اتفاقای خوب امروزم:31 تیر…

    چه حس خوبی داره وقتی توی روز تمام حواسم و جمع می کنم که اتفاقای خوب و بنویسم تا شب بیام و اینجا بنویسمشون…

    1.امروز صب اصلا با یه حس شادی بی نظیری ازخواب بیدار شدم…عاشق روزاییم که از همون لحظه بیدار شدن، خنده روی لبامه…وای عالیه…

    2.یه اتفاق خوب دیگه این بود که زودتر از تایم الارم صب بیدار شدم و دیدم که ای جانم، نیم ساعت وقت دارم بخوابم…وای…چه حس فوق العاده ای بود…به خدا بهشته…ما داریم یاد می گیریم واسه ساده ترین چیزا هم کلی احساس شادی داشته باشیم.

    3.یه اتفاق خوب دیگه این بود که صب موقع اماده شدن واسه رفتن به سر کار، اهنگ شاد گذاشتم و می خوندم باهاش و می رقصیدم و اماده می شدم…چقدر خوبه که ما انقدر راحت داریم از همه چی لذت می بریم..عالیهههههههههههه…

    4.یه خوبی دیگه این که من با خودم عهد بستم که در طول روز، هر زمان که یه فکر بد یا نجوا توی ذهنم اومد زود متوقفش کنم و بگم (فقط افکار شاد و مثبت، چون می دونم وقتی شاد باشم همه چی خود به خود شگفت انگیز میشه)…این جمله و توی ذهنم می گم و کلا مسیر فکرم تغییر می کنه…عالیه..این جوری تمام مدت فکرای خوب توی ذهنمه…

    5.چند روزی بود مرتب به یه تضادی برمی خوردم..من صبح ها رو پیاده میرم تا سر کار و از این 20 دقیقه پیاده رویم استفاده می کنم واسه خوندن فلش کارت هی باورام…یکی از دوستای من خونشون نزدیک به ما هست و جدیدا سر کار میره و صبح ها من و می دید و سوارم می کرد..این برای من خوب نبود چون من می خواستم پیاده برم و فلش کارتام و بخونم(نمی تونستم هم واسش توضیح بدم چون علاقه ای نداشتم بگم چی می خونم)..هر بار که اینجوری می شد توی ذهنم واکنش نشون می دادم و کلافه می شدم تا این که امروز با خودم گفتم دختر این یه تضاده..به سود توه…بعد گفتم چه سودی داره واسم؟و زود جواب اومد…من صبح ها دیر بیدار می شدم و 8 از خونه می زدم بیرون و دقیقا دوستم هم همون تایم میومد گفتم ببین دختر، از این به بعد زودتر بیدار شو که قبل دوستت بری…هم پیاده بری هم این که به موقع سر کار برسی و دیگه مجبور نشی از اون ور بیشتر بمونی…همینه..یه تغییر نگاه ساده چقد همه چیو تغییر می ده..واقعا هر چی رخ می ده به سود منه…به شدت به سود منه…این اتفاق رخ داد که من از اونور تایمم و تنظیم کنم و همه چیم منظم تر شه..چون همش تنبلی می کردم..

    6.یه خوبی دیگه این بود که خدای من قشنگ بلده چجوری اسباب راحتی من و فراهم کنه..امروز که سرکار کلی با سیستم کار داشتم اتفاقا همکار کناریم نیومده بود و من سر کیفم نشستم پای سیستم و کارام و انجام دادم و کلی جلو افتادم…عالیههههههههههه خوب..همه چی عالیههه….

    7.خودم و خیلی دوس دارم…همش در مورد بقیه خوبی می گم…داشتیم با همکارم در مورد مربیای اموزشگاهمون حرف می زدیم اون یه ویژگی بد گفت و من زود گفتم نه همشون خوبن واقعا خوبن وقتی چیزی و بهشون میگم واقعا انجام می دن..خوشم میاد که انقدر عالی دارم کلامم و کنترل می کنم.

    8.من با قدرت هر جایی خبر بدی یا حرف نادلخواهی باشه دوری می کنم ولی اگه حرف مثبتی یا خبر خوبی باشه زودی اونجا میرم…توی اتاقم بودم دیدم خالم داشت واسه مامانم یه خبری و می گفت که مامانم خوشحال شد خیلی…زودی دویدم بیرون گفتم اقا خبره خوبه؟ به منم بگیننننن…و خبر خوب در مورد دخترخالم بود که داره میره سفر و این حرفا(توی چندوقت گذشته واسش یه مشکلی پیش اومده بود از لحاظ روحی اذیت بود و تصمیم گرفته بود واسه بهتر شدن روحیش بره سفر) و این واقعا خبر فوق العاده ای بود…این ویژگیم و دوس دارم که اگاهانه می گردم دنبال شادیی….حس خوب و دوس دارم..خنده و دوس دارم…

    9.دوباره ظهر سر کار به یه تضادی برخوردم..همکار کناریم نیومده بود و دست تنها بودم و واقعا اذیت شدم..توی این مدت بارها این اتفاق رخ داد و من هر بار همش غر می زدم و کلافه بودم تا این که امروز تونستم جور دیگه ای به این موضوع نگاه کنم..گفتم خوب می تونم یه کاری کنم…هر روزی که این اقا نمیتونه بیاد من با یه همکار دیگم که شیفت عصره هماهنگ می کنم اون بیاد کمکم(اون واقعا مشکلی نداره)..و اصلا ارامش پیدا کردم یهو…توی برخورد با تضاد، فقط و فقط باید جور دیگه ای نگاه کنیم و بعد از طریق همون تضاد پیشرفت می کنیم…

    مدتی بود می دیدم همش حسم بده و هر روز دارم به تضاد برمیخورم…دیدم ایراد از کانون توجهمه..واسه همین تصمیم گرفتم دوباره با تمام قدرت تمرین نوشتن اتفاقای خوب و انجام بدم تا دوباره تمام اون حس بی نظیر برگرده….

    10.یه خوبی دیگه اینه که باورای من در مورد موضوع امنیت به شدت عالی شده…به شدت باور دارم من هر جایی باشم اون جا امن ترین جای جهان..چون خداوندی داره امنیتم و برقرار می کنه که به همه چیز و همه کس تسلط داره و تمام جهان و رام من کرده..قبلا توی خیابون که راه می رفتم گوشیم و می زاشتم توی کیفم، کیف و کجی می زاشتم و همش می ترسیدم..الان با خیال راحت کیف و همین جوری معمولی می زارم(کجی نه)..کلا ازاد می زارمش و راحت راه می رم، حتی توی خلوت ترین خیابونا یا توی خیابونای تاریک و به شدت باور دارم من هر جایی باشم اون جا امن ترین جای جهان و در هر لحظه و هر جایی که باشم خدا بهترین و قابل اعتماد ترین بندگانش و دورم میاره…راضیم..از وقتی دارم روی باور امنیت کار می کنم ارامشم خیلی بیشتره.

    این فوق العادست که اصل قانون ویاد گرفتیم..سازوکار و کامل یاد گرفتیم..هر وقتیم ببینیم از مسیر منحرف شدیم به راحتی می تونیم برگردیم..راضیم خوببببببببببببببب…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    نصیبه بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 2300 روز

    سلام به تک تک اعضای گرم و صمیمی و موفق خانواده عباسمنش استاد جان عزیزم متشکرم بابت این همه حس خوبی باهامون به اشتراک گذاشتید٫ یعنی از دیروز که این ۱۳ قسمت رو دانلود کردم یه نشونه های خوشگلی دیدم که حد نداره٫ من عاشق تحصیل تو رشته پزشکیم٫ عاشق روابط عالی عاشق سلامتی عاشق ثروت و پول عاشق همه چیزای خوبیم که بهم شور و شوق میده٫امروزززززززز سوار تاکسی شدم که برم جایی از رادیو در مورد سلامتی و پزشکی پخش میشد ٫ تو مسیر رفتم راننده واسه اینکه راحت و کم هزینه به مقصد برسم بهم کمک کرد٫ جالبه منم یه جوری شد که تو همون مسیر به یکی دیگه کمک کردم٫ یعنی امروز به شکل عجیبی انقدر ماشین های لوکس و شاسی بلند دیدم که حد نداشت٫ وقتی تو فایلای استاد ماشین های خوشگل و ناز رو میدیدم دلم ضعف میرفت و تحسین شون میکردم٫ موقع برگشت هم راننده ازم کرایه کمتری گرفت٫ تمامی این احساسات عالی به خاطر توجه و تمرکز به نکات مثبتی بود که فقط چند ساعت بهشون توجه و تمرکز کردم٫ هدفم از بازگو کردن این اتفاقات اینه که به قول استاد اگه به اتفاقات مثبت توجه کنیم حتی تو شرایط سخت یه نشونه هایی میبینیم که با تایید اونا اتفاقات بیشتری رو لمس میکنیم و این چرخه انقدر تکرار میشه که ما رو تو مداری قرار میده که غالب اتفاقات روزمره مون فقط خوبی خوشی و شادیه٫ خدارور شاکرم که به مسیری هدایت شدم که فقط عشقه خالصه٫

    دیدگاه و تجربیات دوستان هم که غوغا کره ٫ چه باشکوه و عشق حرف میزنن٫ چند روزیه میخواستم دوره قانون افرنیش رو تهیه کنم امروز نظر یکی از دوستان انقدر به تهیه این دوره بهم قدرت داده که فقط لحظه شماری میکنم واسه شنیدن صدای خدا توسط استاد مهربون و دوست داشتنی خودم٫ یعنی خدا جون عاشقتم استاد گلم عاشقتم منتظر خبرای عالی من باشید٫ عاشقتونم٫ یاعلی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    بنیامین عرفانی گفته:
    مدت عضویت: 2295 روز

    باسلام خدمت استاد گرانقدر من تا اونجا پیشرفت کردم که ایشالله به زودی دارم میام کخه همسایه شما بشم به جد دادم میگم مثل روز برام روشنه کل کائنات بسیج شدن که من ر به سمت وسوی شما بفرستن وعده من باشما usa?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      نصیبه بختیاری گفته:
      مدت عضویت: 2300 روز

      سلام و درود به به به سلامتی به زودی زود من هم به شما ملحق میشم. یعنی به قول استاد ما میریم پیش استاد اونجا هم غوغا میکنیم. منتظر روزیم که همهمون پیش استاد از اتفاقات خوبمون فیس تو فیس بگیم . واسه این همه نعمت عظیم چه جشن باشکوهی بگیریم. عاشقونم یاعلی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    علی قدیانی گفته:
    مدت عضویت: 2391 روز

    سلام.من به نوبه خودم از آقای عباس منش متشکرم.با دیدن چند تا از فیلمها احساس میکنم تعغیراتی در زندگیم رخ داده و مشتریهایم بیشتر شده وفقط مثبت فکر میکنم ودایم خدا را شکر میکنم.ali

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مهدی خدام استانه حسین گفته:
    مدت عضویت: 2339 روز

    استاد عزیز سلام …

    من سه روزه که مدام فایل های شما رو گوش میدم…

    و به این نتیجه رسیدم که شما دستی از دستان خداوند هستید که برای پیشرفت من آمده اید….

    بهترین هستین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      فرحناز پورامین گفته:
      مدت عضویت: 2181 روز

      از خدای خودم نهایت سپاسگزاری را دارم .همیشه در ذهنم از خداوندخواستار استادی بودم که در تمام مراحل زندگیم الگو و راهنمایم باشداما نمیدانستم این استاد باید چه ویژگیهایی داشته باشد ودر چه زمینه هایی ازشون الگو بگیرم .خداوند بهترین استاد و راهنماش و بهم معرفی کرد و الان در تمام زمینه ها از استادم عباس منش کمک میگیرم و راهنمای من هستند خدایا سپاس که بهترین دستت را به من معرفی کردی?

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    Kazemi NEDA گفته:
    مدت عضویت: 2852 روز

    سلام ب همگی .یکی دوساعت میشه بیدار شدم و داشتم تو کانا ل عباس منش دور دور میکردمرفتم اولین پیامای کانال و خوندم ک باید از خدا بخایم وتا بهمون همه چی بده .خونه ای ک میخام و ماشین زندگی دلخواه ..نمیدونم یه لحظه از کانال بیرون اومدم و ازته دلم از خدا خواستم خدایا من دلم میخاد تو اینده اینو داشته باشم اونو داشته باشم خدا من منتظر اون اینده ای عستم ک ب خواسته هام برسم ولی وسط همین درخواست یهو نمیدونم الهام بود چی بود صدای خرو پف مادرم ب گوشمم اومد این ینی بهترین لحظع زندگی م این ینی بهترین سرمایه زندگیم .یا پدرم ک داره نماز میخونه همیشه همین موقع صدای مناجاتش ومیشنوم ..مطمعنم همین لحظه من خوشبخترینم همین لحظه هارو باید لذت ببرم و قدر بدونم و احساس خوشبختی کنم نه اینکه با حسرت این روزا رو ازدست بدم تا اینده دلخاهم .بیاد شک ندارم اینده وقتی ب این روزا فکر میکنم میگمممم من چقدررررررررر خوشبخت بودم من چقدر خوش شانس بودم من چقدر زندگی خوبی داشتم …چرا قدر اون لحظه ارو ندونستم ..خدایا چرا هر روز با غر زدن با شکوه کردن بهترین سالهای زندگیمو با حسرت اینده از دست میدم ..خدایا ب من بفهمون زندگی ینی الان .همین الان همین لحظه ک همه عزیزانم سالمن و داریم با هم زندگی میکنیم .همین لحظه همین لحظه رو باید زندگی کنم ..ب خدا من خووووو شبخترینممممم ولی نمیفهمممم .وهمیشه منتظر اینده م و این لحظه هارو با حسرت سپری میکنم ….زندگی ینی امروز .زندگی ینی الان زندگی ینی همین چیزای مثبت کوچک ک ب چشم نمیان ولی بعد میفهمم بزرگترین چیزای مثبت زندگیممممممم بودن …میخام امروزمووووو ده بهمن 97رو اون اینده حساب کنم ولذت ببرم ..میخام هر روزموووو با همین دلخوشیا زندگی کنم و لذت ببرمولذت ببرم لذت ببرم وتا به اینده برسم ب ایندم بگم گذشتمممم عالی بود ..خدایا کمک کن حالم خوب باشه مث الان ..خدایا کمک کن ب گفته هام عمل کنم ودر حد حرف نباشه .خدایا میخام با خودم با اطرافیانم با جهانت در صلح باشممممم میخام خوب زندگی کنم خدایا میخام با قانونت زندگی کنم ولی هر بار ففط حرف میزنم و مرد عمل نیستممممم خدایا نمیدونم کلی حرف دارم باهات …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: