اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عباس منش عزیز و مریم جان شایسته. امیدوارم حالتون عالی باشه. خیلی متشکر و سپاسگزارم بابت اینکه این فایل فوق العاده رو اماده سازی کردید. بارها گوش دادم و لازم هست بارها گوش بدم. از خداوند بی نهایت سپاسگزارم بابت الهام این فایل به شما، باز هم مثل گذشته این فایل در مورد مسائل ذهنی من صحبت کرد که کار خداست این الهامات چون شما که در ذهن من نیستی که این مسائل رو بدونی اما خداوند میدونه و الهام میکنه بهتون. خیلی تحسینتون میکنم که انقدر باورهای خوبی دارید و همواره خودتون رو در مسیر الهامات خداوند نگه میدارید.
ابتدا به سوالات جواب میدم:
سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
حدود سال 96-97 اگر اشتباه نکنم که با شما آشنا شدم در کسب و کار قبلیم بودم که به دلیل افکار بسیار محدودکننده ام به مسائلی برخورده بودم که عاجزانه و با تواضع از خداوند درخواست میکردم که کمکم کن من دیگه باید چی کار کنم که وضعیت درست بشه چون کسب و کار داشت نابود میشد و خواهرم اومد به شدت اصرار میکرد که فایلهای استاد عباس منش رو گوش بده و عجیب اصرار داشت اون موقع تعجب میکردم که چرا انقدر اصرار میکنه ولی الان که به قوانین آشنا هستم متوجه شدم که به دلیل درخواست هر لحظه من از خدا برای درست شدن شرایط بود که خداوند هم دستانش رو فرستاده بود تا من با این مسیر و قوانین آشنا بشم چیزی که کاملا برخلاف خط فکری من بود.
من در اون شرایط شروع به گوش دادن فایلها کردم و بسیار روش تمرکز کردم و موقعی که داشتم کار میکردم همیشه فایلها در حال پخش بود و من درک خاصی هم نداشتم اون موقع ولی خواهرم تاکید داشت که باید بارها و بارها و بارها و بارها گوش بدی. و منم نیرویی بهم کمک میکرد که این کار رو انجام بدم چون تعهد زیادی میخواست و من هم به شدت این کار رو انجام دادم و حسابی گوش دادم و اون موقع این تفکر در من ایجاد شده بود به دلیل باورهای محدود کننده ای که از جامعه و آدمها دریافت کرده بودم که که بشین فکر کن اوضاع درست میشه و لازم نیست کار کنی و مهارتی کسب کنی و اینم طول کشید تا آرام آرام با برخورد به تضادهای مختلف از وجود من شروع به بیرون شدن کرد، نکته اینجا بود من هرچقدر فایلهای شما رو گوش میدادم احساس میکردم نتیجه برعکس میگیرم چون درخواست من این بود که کسب و کارم درست بشه ولی هر روز بدتر میشد و من یک مدت به این نتیجه رسیده بودم که فایلهای شما باعث شده که کسب و کار من بدتر بشه و مدتی شما رو مقصر اوضاع میدونستم ولی اینها به دلیل عدم درک قوانین بود. الان که قوانین رو فهمیدم این بود که درخواست من پول و ثروت بیشتر بود و حل مسائل شخصیتی و ترسها و .. و مسیری که من داشتم توش حرکت میکردم نتیجهاش این خواسته من نبود و باید از بین میرفت تا من وارد مسیر جدیدی بشم ولی از اونجایی که واقعا کار قبلی عشق من بود نمیتونستم دل بکنم ازش و فکر میکنم یکی از سخت ترین اتفاقی که تو این مسیر برای من افتاد این بود که کار به جایی رسید که من عشقم رو متوقف کنم و مسیرم رو از اون کار جدا کنم. البته این باور هم داشتم که من تخصص دیگهای جز این کاری که توش عمیق شدم ندارم – چون من بهترین ایران بودم و حتی گیمسرورهای من جز 5 تا جهانی بود – و بی نهایت مهارت و تخصص کسب کرده بودم و چقدر تجربه داشتم و خیلی زیاد هم دوستش داشتم و واقعا سخت بود برام کندن ازش. مثل اینکه به شما بگن دیگه نباید تو حوزه آموزش موفقیت کار کنی. فکر کنم فکر کردن بهش هم ممکنه سخت باشه که کاری که عاشقش هستی رو انجام ندی ولی من هر چی بیشتر در مسیر شما به فایلها گوش دادم این اتفاق برای من افتاد که فهمیدم مسیر خوشبختی و ثروت از اون حوزه نمیگذشت که حالا خیلی بازش نمیکنم. افرادی همین الان هستند که از اون مسیر ثروت تولید میکنند اما یکجورایی اون کار فعالیت کردن داخلش مسیر مخالف قانون هست چون در حوزه بازیهای کرک شده هست و دزدی محسوب میشه که من نمیدونستم و وقتی برام محرز شد دیگه منطقی شد برام که دیگه فکر وارد کردن بهش رو نداشته باشم و تو ایران تقریبا اغلب مردم دارن از همین مسیر بازیهای کرک شده استفاده میکنن (کشورهایی مثل روسیه و … هم هست که اونها هم فعالیت چشمگیر دارن) و کمتر کسی هست که بازی ارجینال بخره. نه اینکه نباشن هستن ولی درصدشون تفاوت فاحشی داره یا شاید به دلیل باورهای من هست چون من مدتی در حوزه ارجینال فعالیت کردم چون عشقم هست و واقعا وسوسه شدم که انجامش بدم مدتی و نهایت 500 کاربر طی یکسال جذب کردم در صورتی که در حوزه کرکی در ایران 30000 کاربر فعال در بازه یک ماهه طی 4 سال فعالیت داشتم و هر روز هم داشت به شکل تصاعدی بزرگتر میشد. اما من وقتی فایلهای رو گوش دادم اون مسیر (بازی کرکی) نابود شد و فهمیدم خیریت درش هست چون اونچه که من میخواهم در اون مسیر نیست اما اگر به سوال برگردم من هرچقدر بیشتر فایلها رو گوش کردم ایدههای بهتر تو حوزههای مختلف به ذهنم میرسید که به اندازه بسیار کوچکیشون که ظرفم و باورم به خودم به اون اندازه بود عمل میکردم و اوایل ایدههایی که بهم داده میشد رو میگفتم به بقیه که دیگران انجام بدن چون خودم رو باور نداشتم ولی هرچقدر بیشتر فایلها رو گوش کردم باورم نسبت به توانمندیهام بیشتر و بیشتر شد، بیشتر به ایدههایی که بهم گفته میشد عمل کردم و نتایج بهتر میگرفتم – هنوزم اعتقاد دارم توش ضعف دارم و ایدههایی که دارم که واقعا عالی هست به درصد کمیشون عمل میشه و خیلیهاشون miss میشه و باید بهتر و بهتر شوم و یک مسیر تکاملی هست، دیگه براتون بگم برکت های عجیب و غریب تو زندگیم ایجاد میشد پولهای مختلف دریافت میکردم، دورههای مختلف برام خریداری شد، آرامشم خیلی زیاد بهتر شد، احساسم خیلی بهتر شد، سفرهایی که آرزشون رو داشتم و تو عمرم نرفته بودیم و فقط عکسهاش رو دیده بودم رو رفتیم، عیدیهایی که قبلا دریافت نمیکردم دریافت میکردم، از نظر سلامتی به شکل عجیبی من به درجهای رسیدم که حتی یک سردرد هم برام اتفاق نمیافتاد یعنی سیستم بدنم سیستم ایمنی بدنم بسیار قوی و قوی تر شد و سرماخوردگی اینجور موارد تبدیل شد به یک اتفاق دور، البته تو حوزههای دیگه سلامتی به مشکل خوردم که نشون میده کامل فرکانسم از بیماری جدا نشد ولی بیماریهایی قبلی از وجودم رفت و الان خیلی سلامت تر هستم نسبت به گذشته و چیزهایی هم که هست میدونم اینم کار کنم خداوند الهام میکنه که حل بشه، و اتفاقات بسیاری دیگه افتاد مثل راهکارهای پولسازی که بهم داده شد یادمه یکبار پول میخواستم و یک دفعه یک چیزی به ذهنم الهام شد به دلیل همون باورهای قوی که ایجاد شده بود که برو فلان مقدار ارز دیجیتال ممکنه داشته باشی تو حسابت رو بفروش – ماله زمانی هست که اغلب مردم ارز دیجیتال رو نمیشناختن – و من میرفتم میدیم عه من اینو دارم در صورتی که اصلا من هیچ ایدهای نداشتم هیچ اگاهی ای نداشتم ولی خداوند الهام میکرد و من میرفتم و از اون الهامات نتیجه میگرفتم، وقتی فایلها رو استفاده کردم رفتارهای مناسب باهام میشد بابت کوچکترین کارهایی که انجام میدادم عزت و احترام و توجه دریافت میکردم در صورتی که قبلا هیچ کس تحویلمم نمیگرفت، عزت نفسم و اینکه خودم رو اصلا آدم حساب نمیکردم بهتر و بهتر میشد، قدرت بیش از اندازه ای که به دیگران میدادم و باعث میشد همیشه خودم رو ضعیف بدونم و سرم پایین باشه و تو چشمای دیگران نگاه نکنم هم کمتر و کمتر شد، توحیدی تر شدم و خدا رو بیشتر باور کردم و تقریبا به درجه ای میرسیدم که لحظه ای رو کسی حساب نمیکردم و به محض اینکه یک کسی دست رد به سینم میزد چون باورم به خداوند بود ایدهها و آدمها و راهکارهایی تو زندگیم ایجاد میشد که اون مسئله به راحتی حل میشد در حدی که همون افرادی که کمک نمیکردن بهم دهنشون باز میموند که چطور کارهای من داره انجام میشه و چرا انقدر افراد میخوان به من کمک کنن و من میدونستم که خداوند داره کارها رو برای من انجام میده، اتفاق دیگه ای که برام افتاد این بود که بسیار برای من لذت بخش بود – به دلیل زیاد گوش دادن به فایلهای دانلودی ای که در تا اون موقع روی سایت بود – این بود که من به شدت مقاومت های ذهنیم کم شده بود و هر چیزی که در ذهنم اراده میکردم بهش فکر کنم که بهش برسم چه تو زمینه مالی چه زمینه کاری و .. سریع ذهنم پذیرا بود و ایدههای عالی میداد ولی ترمز داشتم که به عمل نمینشست مثل عدم باور به تواناییهای خود که میتونی اینو هم انجام بدی. ترمزی مثل ترس در اجرا کردن در عمل. مثل ترس از نگاه دیگران و قضاوت دیگران و .. اتفاق دیگه ای برام افتاد این بود که من در کارهای مختلف موفقیت کسب میکردم در صورتی که در اغلب کارهایی که قبلا انجام میدادم شکست میخوردم یا خیلی سخت موفق میشدم، اتفاق دیگه ای که برام افتاد این بود که من از نظر جسمانی بسیار ضعیف بودم و بعد از گوش دادن به فایلهای شما این انگیزه در من ایجاد شد که من به فعالیت جسمانی بپردازم و باور داشته باشم توش موفق میشم و تونستم خودم رو از نظر جسمی خیلی تقویت کنم – با اینکه اصلا تغذیه مناسبی نداشتم – ولی خیلی تمرینات فیزیکی رو خوب انجام دادم و موفقیتهای زیادی در عضله سازی بازو، سیکس پک، پاها، سینه و .. کسب کنم و هزاران اتفاق ریز و درشت دیگه
سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟
من هم مثل استاد بالا پایین زیاد داشتم ولی خودم رو در مسیر نگه میداشتم و نتایج ادامه دار بود اما به مرور زمان هرچقدر بیشتر از زمان آشنایی من با استاد گذشت اون تعهد و اون توانایی کنترل ذهن که بتونه من رو مثل روز اول در مسیر نگهداره در من کمرنگ و کمرنگ تر شد این در صورتی هست که استاد میگه من تعهدم نسبت به قبلم بیشتر هم شده و این به نظرم به دلیل مهارتی هست که استاد در کنترل ذهنش داره و میتونه خیلی خوب خودش رو توی مسیر نگه داره و از پس افکارش بر بیاد
دلیلی که من این درجه رسیدم ضمن مطالبی که استاد در این فایل بهش اشاره میکنه (عدم رنج و لذت صحیح، چیتکردن، عدم تعهد و..) این هست که من قانون رو در عمل به خوبی پیاده سازی نکردم یعنی مهارت کافی در اینکه جوری به قانون مسلط باشم که افکار درست رو بپرورانم و درست فکر کنم رو نداشتم و احتمالا ندارم و زیاد از حد گاز دادم و چون به قانون مسلط نبودم که ترمزهام رو شناسایی کنم و بردارم از مسیر سرد شدم که چرا اوضاع درست نمیشه.
یک سری دلایل دیگه هم هست که من یک جاهایی از مسیر رو کج رفتم. انسان موجودی اجتماعی هست ولی من اینو نادیده گرفتم و تنهایی کشیدنهای زیاد داشتم به بهانه کنترل ورودیهای ذهن و بودن با آدمهای مناسب خودم رو مدتها تنها کردم. تا یکجاییش درسته و خوبه که آدم تنها باشه و حالش خوب باشه ولی این مقدار بیشتر از حدی بشه کج فهمی هست من باید به حدی عزت نفس در خودم پرورش میدادم، نگاه مثبت به دیگران در خودم پرورش میدادم و باورهای مناسب در مورد روابط در خودم پرورش میدادم و ترمزهای ذهنی روابطم رو برمیداشتم که با انسانهای درست به صورت پایدار دوستی داشته باشم و خودم رو چندین سال تنها نمیکردم چون انسان موجودی اجتماعی هست.
سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
عدم توانایی در کنترل ذهن. در طول مسیر یکجاهایی میشه که ما داریم از مسیر دور میشیم به دلیل اینکه افکار مختلفی در ذهنمون ایجاد شده که داره ما رو از مسیر دور میکنه ولی ما در مقابلش ناتوان هستیم و افکار داره کار خودش رو میکنه و ما چون به قانون جهان مسلط نیستیم که چه عملکردی چه نتیجه ای ایجاد میکنه و از طرف دیگه ناتوان هستیم که افکارمون رو مدیریت کنیم از مسیر خارج میشیم. یعنی فقط فایل گوش دادیم اما مهارتی در کنترل ذهن نداریم. مهارتی نداریم که یک فایلی صوتی ایجاد کنیم که افکار مناسبی رو وارد ذهنمون میکنه در مقابل اون افکار محدودکننده که ما رو در مسیر قانون و نتایج مناسب نگه داره. مثل استاد عباس منش که به راحتی به هر موضوعی برخورد میکنه به راحتی میتونه براش یک فایل حاوی افکار مناسب ایجاد کنه که در جهت قانون باشه و ذهن کنترل بشه مثل همین اتفاقی که بعد از گوش دادن به فایل «دلیل نتایج پایدار» برای من ایجاد شده و احساس میکنم خیلی بهتر میتونم افکارم رو کنترل کنم نسبت به قبل از این فایل و به همین دلیل بارها دارم تکرارش میکنم چون جواب به افکار محدودکننده ذهنم هست.
دلایل دیگه:
عدم تعهد.
عدم قدردانی بابت مسیر و میگیم چه فایده! این همه سختی بکشم بابت اینکه این موضوع درست بشه!
عدم اهرم رنج و لذت درست. (من تو این مورد واقعا تلاش نکردم)
وجود افکار غلط و باورهای غلط پنهانی که از قبل به ما رسیده یا ما به تجربه به خاطر تفسیرهای غلط و تجربههای نامناسب به اونها رسیدیم.
اون تیکه که راجب قدرت دادن به دیگزان نوشته بودین و بعد گفتین وقتی قدرت رو به خدا دادین، طوری کارها انجام میشده که همون افرادی که حاضر نشدن کمکتون کنن دهنشون باز میمونده… واقعاااا من رو از یکی از ترس های عجیبم نجات دادین
من چند ماهه متوجه این ترس شدم و واقعا برای حل کزدنش درمانده شده بودم، اما همین چند جمله انقدر من رو تکون داد که ازش اسکرین گرفتم و گذاشتم رو بک گراندم که هی بخونم و تجسم کنم که اگر از فردی میترسم، خداوند من که این همه کهکشان و … افریده طوری کار من رو ردیف میکنه که اون افراد دهنشون باز میمونه
اصلا همین الان که دارم بهش فکر میکنم یه لبخند قشنگی میاد رو لبم و وقتی قیافه ادم هایی که منو تهدید کردن میاد تو ذهنم کمتر برام ترسناکه
واقعا ممنونم از شما برادر عزیز
و ممنون از استاد که این سایت الهی رو ساختن که افرادی مثل شما با سخاوت تجربیاتشون رو در اختیار دیگران بذارن
در پناه الله هر روز شادتر و ثروتمند تر و سلامت تر باشید دوست عزیزم
سلام دوست عزیزم امیدوارم حالت عالی باشه. خوشحالم که بهت کمک کرده.
استاد عزیز 2 تا فایل درست و حسابی در مورد عدم تاثیر عوامل بیرونی در زندگی ما دارن که من تاثیر زیادی ازش گرفتم و ترسهای خراب کردن زندگی توسط دیگران رو خیلی کم کرده به نام «توحید عملی قسمت 6» و همچنین «چه کسی مالک توست؟» پیشنهاد میکنم اینها رو هم زیاد کار کنید.
تقریبا دو ماه پیش بود که تصمیم گرفتم تغییرات عظیمی در زندگی ام خلق کنم و آنگونه که تاکنون زندگی میکردم زندگی نکنم.عضو سایت شدم و شروع کردم به گوش کردن فایل های دانلودی و هر روز چندین ساعت را صرف گوش دادن به فایل ها و فکر کردن در باره آنها میکردم.شروع کردم به نوشتن و شکر گذاری و همراستا کردن ذهن و افکارم با خواسته هایم.هر روز واقعا نسبت به دیروز آرامش بیشتری پیدا میکردم و واقعا زندگیم رنگ و بوی دیگری گرفته بود.از خودم بیشتر خوشم می آمد،آرام بودم،سر هرچیز کوچکی عصبانی و ناراحت نمی شدم،به معنای واقعی کلمه خداوند را در زندگیم احساس میکردم که مرا با هم زمانی ها با الهام ها به سوی آرامش و خواسته هایم هدایت میکرد. اولین محصول خودم رو خریدم و اولین کامنت خودم رو در سایت هم نوشتم و همه چیز به صورت رویایی برایم در حال سپری شدن بود.روتین زندگی روزانه من تغییر کرده بود و من تغییرات رو در زندگیم احساس میکردم.
اکنون دو ماه از زمان عضو شدن من در سایت میگذرد و حدود 15روز میشود که نمیدانم چه شد چه اتفاقی افتاد که من ارام ارام برگشتم به زندگی دوماه پیشم و دوباره همان افکار و همان نتایج.در این 15 روز گذشته ارام ارام فعالیتم در سایت کم شده بود و این اواخر حتی به سایت هم سر نمی زدم.باز دوباره نجواهای شیطانی ذهنم را درگیر کرده و با تمام قدرت مرا به سوی سرزنش کردن خودم هل میدادند.
امروز در گوشه ای نشسته بودم و غرق در افکار خود بودم و به این اتفاقات و علی الخصوص این 15روز فکر می کردم.با خودم گفتم چرا آخه اینجوری شد،چرا نتوانستم افکارم را کنترل نمایم، چرا باز به بی راهه آمده ام و چرا باز مانند گذشته دارم زندگی میکنم.
بسیار افکارم پریشان و بهم ریخته بود.اما ناگهان احساس کردم چیزی از درونم میگوید این افکار را بگذار کنار هرچقدر بیشتر خود را سرزنش کنی بیشتر درگیر میشوی و راه حل در یخشیدن خودت است و نه سرزنش کردن خودت.به ندای درونم گوش دادم و وارد سایت شدم و با خود گفتم احتمالا دوستانی که تجربه بیشتری دارند این مشکلات برایشان پیش امده است و حتما در بخش عقل کل پاسخی برای این مشکل هست.وارد سایت شدم و همینکه خواستم وارد بخش عقل کل شوم دیدم عبارت مرا به سوی نشانه ام هدایت کن برایم براق و پر نور به نظر میرسد و بدون درنگ بر روری ان قسمت کلیک کردم و به این فایل بی نظیر هدایت شدم.
فایل را دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن این فایل،هر چقدر که زمان فایل میگذشت در دلم غوغا بیشتر میشد.گویا این فایل را اصلا اماده کردند برای من برای پاسخ دادن به سوال من.چقدر دقیق و با جزییات فراوان به سوالم پاسخ داده شد و بعد از گوش دادن به این فایل برایم عین روز روشن شد که در این 15روز چرا این اتفاقات رخ داده است.
واقعا کسی که به دنبال تغییر است واقعا کسی که حقیقت را کشف کرده است،واقعا کسی که راه درست را تشخیص داده است،واقعا کسی که قوانین الهی را شناخته است حتی یک روز به مسیر نادرست باز نمیگردد.اکنون وقتی به این 15روز نگاه میکنم میبینم که به یک باره من وارد مسیر نادرست نشده ام بلکه ارام ارام و با اینکه با خودم گفتم حالا یک روز که هزار روز نمیشه طوری نیست بیخیال قوانین بشم.همین یک روز ارام ارام تبدیل به 15 روز شد و تبدیل به این شد که باز دچار سردر گمی و عادت های گذشته ام شوم.
میدانم هنوز در اول مسیر هستم و گام های زیادی در مقابلم قرار دارد که باید یکی یکی انها را بردارم تا به مدار های بالاتر و آگاهی های بیشتری دست یابم.اما امروز برایم دوباره مانند نقطه عطفی شد که باز وجود خدا را در درونم احساس میکنم و امیدوارم که بتوانم حتی یک روز هم از مسیر درست منحرف نشوم.
خداوند بزرگ و مهربان را بابت تمامی نعماتی که ثانیه به ثانیه بر من ارزانی داشته است سپاس میگویم و همچنین به خاطر هدایت شدن به این فایل، به خاطر اجابت کردن خواسته ام چنان سریع و چنان دقیق عاشقانه او را سپاس میگویم و از طرفی دیگر از استاد عزیز به خاطر این فایل بی نهایت سپاس و قدردانی را به عمل می اورم.
این 15 روز را نیز به فال نیک میگیرم و با دید تکامل به ان نگاه میکنم و امیدوارم همیشه در مسیر درست ثابت قدم بمانم و با قدرت فروان و عزم و اراده پولادین بتوانم زندگیم را انگونه که لایق ان هستم رقم بزنم.
سلام سلام سلام به استاد جانم به مریم بانو شایسته به هم فرکانسی های گرامی
وایی خدا خدا خدا استاد شما چقدر بی نظیرید چندین بار این فایل و گوش کردم چقدر نکته چقدر درس چقدر آگاهی چقدر تلنگر بهم زده شد درسته استاد نتیجه پایدار نبودن نتایج فقط و فقط متعهد نبودن به آگاهیها و قانونه من دوره قانون سلامتی و همان ماههای اول که روی سایت اومد خریدم وشروع کردم به عمل کردن دوره و ظرف 40تا 50 روز نتایج فوقالعاده ای گرفتم هم از نظر تناسب اندام و هم سلامتی ولی عمل نکردن به قانون و رها کردن و برگشتن به قبل از دوره همان و اضافه وزن و هر روز. هر روز چیت دی کردن و تنبلی و کسلی و بیماری و بی انگیزه بودن همان و حتی هروز میگفتم از فردا از شنبه از بعد از تولدها بعداز مهمانیها بعداز……. دوباره شروع میکنم ولی تا همین امروز نشد که نشد و من رفتم بودم تو قند سوزی به شدت ولی با این فایلتون از همین امروز تعهد دادم که شروع کنم و بمونم و حتی یه دونه خرما و یا مواد قندی و چیت نکنم من تعهد دادم تا این دوره رو خوب رعایت نکنم نمیتونم دوره های بعدی که کنترل ذهن و تغییر باورهاست و ادامه بدم چرا که انرژی و انگیزه رو ندارم و همش خواب آلوده خسته ام و نمیتونم درست رو ذهن و دورها کار کنم بنابراین متعهد میشم چیت دی نکنم تا سرحال باشم برلی ادامه مسیرم دقیقا استاد من چیت دی و تو دورهها ی دیگه هم داشتم به روز خوب بودن دو روز بد یه روز بالا سه روز پایین و اونم بخاطر عمل نکردن به قانون بوده و من اعتراف میکنم هنوز قانون و لمس نکردم و باور نکردم و ظاهرا دارم رو خودم کار میکنم و نتیجه ام بعد از یکسال و نیم هیچه و متعهد میشم کار کنم راه دیگه ای ندارم خدایا شکرت برای وجود نازنین استاد که چه سخاوتمندانه فایلهای با ارزش رو در سایت قرار میدن امیدوارم بتونم شاگرد خوبی برای استادم و بنده مخلص خدا باشم
بنظرم تعهد و پایبندی به اصل، مهمترین کاری که باید انجامش بدم، اینکه تحت هر شرایطی همون که قبولش کردم، اعتماد کردم، انجامش دادم، نتیجه گرفتم رو تکرار کنم.
من تازگی ها خودم متوجه میشم که چه زمان هایی از مسیر خارج میشم .
علامتش هم بیقراری، ناارومی، کلافگی، بی برنامگی، درگیری ذهنی و خستگی فکری، یا همون چه کنم چه کنم ؟
انگار ده ها کار برای انجام دادن دارم، ولی وقتی کارها رو لیست میکنم، متوجه میشم که کاری زیادی ندارم.
و جای شکر داره که یاد گرفتم، چطوری سریعتر از این حالت بیرون بیام.
کلا اینجور وقتا موقعیتم رو تغییر میدم.
یا فایل گوش میدم، یا به یکی از دوستان تماس میگیرم، یا برنامه و خواسته هام رو نگاه میکنم، بینشون یه هدف انتخاب میکنم، یا میرم پیاده روی و …
سلام به استاد عزیز ومریم بانوی زیبا ودوستان هم فرکانس
راستش من اول که با شما استاد عزیز آشنا شدم و عضو سایت شدم فایل های شما رو همیشه نگاه نمی کردم مثلا 20 روز نگاه می کردم وباز چند روز نگاه نمی کردم وهر دفعه هم یک بهانه ای می آوردم یک دفعه می گفتم امتحان دارم نمیشه، یک دفعه می گفتم فلان کار رو انجام بدم اگه وقت شد اون موقع فایل گوش می کنم وکامنت می خونم و.. این باعث می شد همیشه یک موج سینوسی داشته باشم وچند روز اوضاع خوب باشه بعد دوباره بد بشه این هم به قول ریحانه جان به خاطر این بود که من نه تنها قانون رو صد در صد باور نکرده بودم بلکه شک هم داشتم و بعضی وقت ها تو ذهنم می گفتم یعنی واقعا میشه از این قانون استفاده کنم وبه هر چی می خوام برسم
وبه این هم توجه نداشتم که هر یک از ما به اندازه ای نتیجه می گیریم که این قانون رو باور داشته باشیم و با ایمان بهش عمل کنیم. این درحالی بود که من نه تنها به این قانون همیشه عمل نمی کردم بلکه صد در صد باور هم نداشتم چون اگه من واقعا باور می داشتم این قانون رو نباید نگران آینده می بودم ونباید تو ذهنم می گفتم اگه به خواسته هام نرسم چی و.. این ها نشون می داد که من صد درصد قانون رو باور نکردم .
همین باور نداشتن به طور صدر صد وشک داشتن به این قانون باعث شد تعهد نداشته باشم ومدام وسوسه بشم وبگم حالا این یک فیلم رو تماشا کنیم بعد دیگه فیلم نمی بینم، حالا این یک بار رو تلویزیون ببینم دیگه نگاه نمی کنم و… وهمین جور خودم رو گول می زدم و تقلب می کردم و وقتی به خودم آمدم دیدم من که دوباره دارم آشغال به خورد ذهنم می دم و آدم های نامناسب وشرایط نامناسب رو دارم جذب می کنم.
ولی از وقتی که این قانون واقعا باور کردم و شکی نسبت بهش ندارم نه تنها وسوسه نمی شوم بلکه متعهدتر هم شدم و همیشه هر جا می خواد احساسم بد بشه یا بد میشه و افکار منفی می یاد تو ذهنم مثلا می گه ببین فلانی چه جوری باهات رفتار کرد و… این مثال استاد رو به خودم یاد آوری می کنم:( فرض کنید از کوه دارید می روید بالا تو شرایط خاصی قرار می گیرید که می خواهید بیافتید تو دره و تردیدی ندارید که اگه نتونید خودتون رو نگه دارید و پرت بشوید پایین صد در صد می میرید به خاطر همین هر طوری شده هر کاری می کنید مثلا یک بوته خار ببینید دستتون رو می کنید تو بوته با این که دستتون داره خون می یاد ولی محکم می گیرین که نیفتید تو دره چون صد در صد مطمءن هستید اگه نتونید خودتون رو نگه دارید پرت می شوید پایین و می میرید. افکار هم همین طور هستند اگه ما نتونیم افکارمون رو کنترل کنیم ودر احساس بد بیافتیم وادامه بدیم انگار از کوه میافتیم پایین ) بهم کمک می کنه که احساس و افکار و ورودی های ذهنم رو کنترل کنم و زیاد تو احساس بد نمونم چون می دونم اگه بمونم دوباره از همون جنس اتفاقات رو جذب می کنم ودوباره میرم تو احساس بد و کلی بلا خودم، سر خودم می یارم.همان طور که شما استاد عزیز گفتین سعی می کنم جوری نگاه خودمو در هر لحظه از زندگی نسبت به شرایط واتفاقات تغییر بدم که احساس کمی بهتر بهم بدهد و حال بهتر داشته باشم و زیاد ناراحت نشوم.
از خداوند سپاس گذارم که من رو توی چنین مسیری قرار داده که همه چیزهای خوب و زیبا رو به همراه دارد هم آرامش و هم ثروت وهم سعادت و خوشبختی و…
ولی از ته قلب خودم خبر دارم که هنوزم به یقین برام تبدیل نشده
چقدر این مثال پرت شدن از کوه میتونه عمق فاجعه ی موندن تو حال بد رو نشونمون بده
راست میگی برای اینکه پرت نشیم واقعا تا سر جان تلاش خواهیم کرد حتی از گرفتن یه بوته خار دریغ نمیکنیم
همه چی اونجا بی معنا میشه فقط تمرکز لیزری میره روی نگاه داشتن خودمون و پرت نشدن
تمام زور و انرژی داشته و نداشته مون میاد تو دستامون
خودمونم از فرزی که پیدا میکنیم توی اون لحظات سخت حیرت میکنیم
ما صد در صد میشیم خواسته ی موندن اون بالا
اگه باور کنیم که قانون وجود داره
و قانون ثابته
و قانون جواب میده
چند روز پیش یه اتفاق جالبی برام افتاد
یعنی یه جورایی شیطان دست خودشو برام رو کرد
هرچند واقعا دستش به لطف الله توی قران رو شده هست (اگر کسی بتونه به یقین برسه در مورد قران)
خلاصه مدتیه که توی چالشی هستم میاد و نجوا میکنه و میره و بازم میاد
ولی ایندفعه یه چیزی توی نجواها گفت
اصلا من خندم گرفت انقدر دیگه این دروغ و نجوا شاخدار بود
گفتم لعنتی میدونم تویی ، دستتو رو کردی ، وقتی دروغ به این گندگی گفتی معلومه پس تمام اون صداهای نا امید کننده و ترساننده هم از خودت بوده و همه یکسره دروغ
پس خیالم بیشتر راحت شد
و بیشتر به آرامش رسیدم
بقول استاد هر نجوایی که حال آدمو خراب کنه از حدا نیست، اونی که حس بد بده از خدا نیست ، فقط ایمان میخواد که اون نجواها و باور نکنی و یادت بیاری این ثمره همون قسمیه که خورد همه مونو از راه درست منحرف کنه
دیگه از دشمن چه انتظاری داریم؟
انتظار تشویق و دلداری و ظن خوب؟
انتظار فال نیک؟
یا انتظار فال بد زدن و حال خراب کردن؟
و اینکه بدونی عملا هیچ قدرتی نداره جز همین
اون فقط یه لب و دهنه نه بیشتر
وقتی بهش گوش نکنی عملا هیچ قدرتی نداره
وقتی بی محلش کنی
وقتی سگ محلش کنی
وقتی تا حرف زد بگی فهمیدم خودتی لعنتی
وقتی دل به دلش ندی
وقتی پای حرفش نشینی
وقتی نذاری توی بینهایت خاطره فوق العاده ای که داری اون دوتا مورد ناخوبو برات بزرگنمایی و تکثیر کنه
من خدا را شاکرم بابت این بهشتی که در اون قرار گرفتم واین عنایت الله مهربانم است وخودم را لایق میدانم که در مسیر درست باشم خدا را صد هزار مرتبه شکر
استاد امروز فایل شما بسیار مرتبط با حال ما بود وجوابهای عالی گرفتم همسر بنده فرهنگی هستن وامسال بازنشست شدن البته از زمانی که من در مسیر آگاهی قرار گرفتم ایشون هم واقعا نمیدونم چطور شد بدون این که تلاشی کرده باشم خود به خود وارد این مسیر شد زیرا اوهم درگیر مسائل سیاسی ومنفی این اواخر مملکتمون بود اما به طرز مهجز آسایی اومد توی مسیر وتمام افکار قبلی ناپدید شدن
واما اصل داستان ایشون بعد از بازنشستگی دوست داشت ارتباطش با همکاران قطع نباشه برای همین یک دورهمی اون هم ماهی یک بار یا دوهفته یکبار برای یک پیاده روی در پارکی ویک صبحانه که حدود 2ساعت در کنار هم بودن البته همکاران هم خانم وهم آقا وبرای اینکه این دورهمی به گفتن حرفهای بی اساس منتهی نشه از اونها میخواست هر دفعه یک نفر یک کتاب بخونن در مورد کتابهای خوب واونجا با هم صحبتی داشته باشیم وافراد کتاب مثلا آدمهای سمی وغیره را آمدن ودر موردشون صحبت کردند
البته همسرم دوست داشت که من هم در جمعشون باشم واین دفعه نوبت من بود ومن به انتخاب خودم در مورد کتاب چهار میثاق اثر میگوئل صحبت کردم اولا که استاد عزیزم منی که قبلا در جمع نمیتونستم حرف معمولی را هم بزنم وهمیشه در جمع میگفتم کاش کسی از من سوالی نپرسه که مجبور به حرف زدن بشم
طوری در جمع همکارانی که همه فوق لیسانس وهمه فرهنگی صحبت کردم بدون تپق زدن وبدون خواندن از روی نوشته که خودم تعجب میکردم که اینها از برکات آموزشها وآگاههیهایی بود که به لطف خدا از آموزهای شما داشتم
وهمه میگفتن بابا شما بخون وبیا برای ما صحبت کن
امروز وقتی صحبت بینمون ردوبدل میشد من وهمسرم مجبور میشدیم مثالهایی از زندگی خودمون بزنیم تا منظورمون را بهتر انتقال بدیم اما وقتی اومدیم خونه همسرم گفت نبایستی در مورد زندگی خودمون حرف میزدیم آخه توی این 30 سال خدمت من هرگز در مورد مسایل زندگی شخصیم با همکاران صحبت نکردم وهر دو یک احساسی که شاید خیلی جالب نباشه البته مسائل خاصی نبود خلاصه من سراغ سایت رفتم وفایل جدیدتون را شروع به گوش دادن کردم وشنیدم که شما دقیقا همین صحبت را در اول فرمایشاتتون فرمودید ومن یه جورایی ته دلم آروم شد وبه همسرم نیز گفتم وخیلی برام جالب بود
واستاد نکته ی دوم اینکه من خودم آدم کاملا متعهدی هستم یعنی اگر کاری را بخواهم بکنم دیگه هیچ وسوسه ای نمیتونه منا شکست بده
توی زمینه ی سلامتی من چند کیلو اضافه وزن داشتم وزنم را متعهدانه پاش وایستادم وعالی شدم ولی هر کسی منا میدید میگفت وای چقدر لاغر شدی چقدر از بین رفتی اما من گوش به حرف دیگران نمیدادم تا اینکه به قدری تکرار وتکرار شد که من هم دیگه با اینکه مدتی وزن ایده الم را داشتم بی خیال ماجرا شده ودوباره رفتارهای غلط قبلی واضافه کردن وجالب همه میگفتن حالا بهتر شدی
اما خودم احساسم اصلا خوشایند نبود اما اینبار با روشی درست تر دارم انجام میدم دوباره خیلیها گفتن بابا ول کن چه حوصله ای داری یا بی خیال بخور وحتی امروز در جمع همکاران همسرم غذای من متفاوت بود ومن اصلا احساس نگرانی از قضاوت شدن به خودم احترام گذاشتم وحتی همسرم گفت امروزا بی خیال شو ولی قاطع گفتم نه استاد این تغیرات را در خودم میبینم وچقدر لذت بخشه که میثاق های غلط گذشته را در هم بشکنیم ومیثاقهای جدید مبنی بر حقیقت را با خودمان ودیگران وجامعه وغیره ببندیم من به نتایج عالی میرسم وحتما کامنت میگذارم چون به خودم وبه خدای خودم ایمان دارم
الهی از درودیوار آسمون وزمین براتون سلامتی شادی وثروت بباره در پناه حق
وقتی آگاهانه از آموزشها و قوانین استفاده کرده ام چه نتایجی گرفتم
من چند ساله که دوره عزتنفس رو مرور میکنم و هر بار بهتر میفهمم و تمریناتش رو بهتر عمل میکنم امثالش در زمینه غلبه بر ترس هام ،اوایل از ترسهای کوچیک شروع کردم مثل اینکه هنگام صحبت با افراد به چشماشون نگاه کنم ،سرم رو پایین نندازم از وسط مردها رد شم ،
العان بااقایونی که تاجر هستن و عمر پدر من و بالاتر رو دارند در زمینه کاری خودم مراوده دارم و اصلا از صحبت باهاشون استرسی نمیگیرم ،اصلا اینا ترس حساب نمیشه واسه من
یا در زمینه روابط به شدت آدم وابسته و دلسوزی بودم
دوسالی هست که بالا پایین داشتم ولی طی چند ماه اخیر بخصوص با فایلهای اخیر به شناخت بیشتری از خودم رسیدم ،متوجه شدم که خیلی تغییر کردم ،قبلا مثلاً یه مهمونی میرفتم و بعدش کلی از حال خوب خودم خارج میشدم و چند روز طول میکشید و تو در و دیوار بودم و خودم رو سرزنش میکردم که چرا رفتی که اینطوری ذهنت پر شه از حرف های مفت ،کی چکار کرده ،کی طلاق گرفته ،وو
العان اصلا نمیخواد جلو خودم رو بگیرم که نرم واقعا هیچ گونه تمایلی به جمع های منفی و فامیلی ندارم ،وزمانم بسیار برام ترزشمنده
در زمینه باور لیاقت و ارزشمندی با کار روی قوانین و خوندن مقالات عقل کل و سوال جواب های دوستان و نوشتن تمریناتش و عمل به اونها واقعا تغییر محسوسی میبینم ،خیلی برا خودم ارزش قائل هستم ،اصلا دیگه اون احساس گناه های بیخود که داشتم رو ندارم ،یه کارهایی خدا برام کرده که میبینم عه اینقدر ارزشمند و محبوبم نزد پروردگارم ،چقدر قبلاً خودم رو کم میدیدم ،باید خیلی خودم رو ارزشمند تر بدونم ،
راه اندازی کسب و کارم و ورود به بازار کار و درآمد شخصی با کار سه ماهه مداوم روی دوره دستیابی به رویاها شروع شدو از اونجا هدایت شدم به پله های بالاتر
در خیلی از موارد که پاشنه آشیل م بوده ،و جزو نقاط ضعف شخصیتی م بوده،و باعث عقب گر م ،تکرار کارهای تکراری شده، از صحبت های استاد دور شدم و اصلا یه موقع های تحمل شنیدن صدای استاد رو هم نداشتم ،ده بار طی روز به سایت سرزدم و چرخیدم و هر کاری کردم نتونستم حالم رو خوب کنم و با حسرت شاهد از دست رفتن زمانم به بطالت ،از بین رفتم عزت نفس و اعتماد به نفس آم بودم ،چون فک کردم حالا تا حدودی فلان مشکلم حل شد اوکی هست ،دیگه مشکلم رفع شد ،ایرادی نداره حالا یکم هم از این صحبت ها دور بشم،حالا برم فلانی رو ببینم یکم صحبت کنیم ،متاسفانه خیلی قشنگ خودم رو دور میزدم و تا دوهفته تو در و دیوار و خیال پردازی های بیخود و مقایسه و… یادآوری ش حالم رو بد میکنه ، ،،
همش هم از کنار گذاشتن اهرم رنج و لذت و اهمال کاری در تمرینها و جدی نگرفتن اونها شروع میشد
چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند؟ بنظرم تا حدود زیادی برمیگرده به برنامه ریزی مغزی تا به العان ما ،و بهم ریختن و از نو برنامه ریختن برا ذهنمون ،خیلی زمان میبره و باید استمرار داشته باشیم
یه دلیل دیگه اش فراموشی نتایج و اینکه واقعا این نتایج از کجا شروع شد هست ،فک میکنیم از اول همینطوری بوده ،فک میکنیم این قضیه مثل حقوق ماهیانه است صرفاً با داشتن این فایلها و خرید محصولات نتایج مثل حقوقت میاد دیگه ،در حالی که فرکانس از لحظه ای به لحظه دیگه ممکنه متفاوت باشه ،عدم ایمان واقعی به خداوند و عدم قبول 100 در صد این صحبتها و قوانین،عدم کنترل ورودی ها که مساوی با عدم کنترل ذهن،مغروررشدن و خودمون رو علامه دانستن و اعتماد بیش از حد به خودمون که من چند ماه کار کردم و دیگه اون نقاط ضعف شخصیتی رو ندارم و دوباره از همون سوارخ ها گزیده شدنو سیکل تکراری که برا من دو سال هر چند ماه تکرار میشد
خداقوت استاد عزیزم ممنون از فایلهای فوقالعادتون سپاسگذارم
سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
• افزایش سه برابری درآمد در یکسال .به لطف خدا خیلی از این سالها که دارم با استاد کار میکنم درآمد من به بیش از سه برابر هم رسیده
• درحوزه ی روابط . عالی شدن روابطم به لطف خدا
• تسویه بدهی و حذف دسته چک . که خیلی سخت بود و الان در دوره کشف قوانین زندگی رسالت زندگی من شده و دارم خیلی عالی در مسیرش حرکت میکنم
• نقدی کار کردن . ایده های خیلی عالی که بعد از ده سال کار کردن تازه داره به ذهنم میرسه
• کسب آگاهی در حوزه کسب وکارم. همیشه هر چقدر بتونم راجب کارم تحقیق میکنم و چقدر بهبود در کارم حاصل شده
• وسوسه نشدن در مواقعی که افراد به روش پونزی میخوان من رو وارد راه اشتباه کنن. وچقدر این افراد در اشتباه هستن خداروشکر که از 8 سال قبل که روانشناسی ثروت 1 رو گرفتم بکل از این افراد دوری کردم
• اقدامات عملی راجب رسیدن به اهدافم مثل نوشتن و انجامشون دادن و به قسمتهای کوچک تقسیم کردن خواسته هام و بهشون برسم و تیکشون رو بزنم
• لیست کارهایی که الان به ذهنم میرسه برای رسیدن به خواسته هام رو همیشه بنویسم و هر روز بهشون نگاه و فکر در بهبودشون کنم
2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟
به لطف خدا همیشه از زمان عضویتم با استاد عباس منش عزیزم بودم به شکلی که گوشی من در حد 10 آهنگ داره و بقیه 200 گیگابایت همش فقط فایلهای استادعزیزم هست
به مواردی از آموزه های استاد مثل حذف دسته چک و وام کمتر عمل کردم چون مقاومت داشتم . بقدری بدهکار شدم و فشار طلبکارا روی زندگیم بود که تمام آرامش من رو گرفته بود و الان در دوره ی فوقالعاده کشف قوانین زندگی دارم خیلی عالی به روش استاد این مورد رو در زندگیم به کلی تمامش میکنم والان که تازه یکچهارم بدهی ها پرداخت شده آرامش من خیلی بیشتر شده خداروشکر
سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
بنظرم افراد بقول استاد اگ چیزی بهشون بگی میگن من اینارو خودم میدونم اما اگر ازشون سوال کنی که خب میدونی ،درست خب چه قدم های عملی راجب این خواستت برداشتی هیچ جوابی ندارن و یا جوابهایی دارن که کلا با قانون همخوانی نداره .
بنظرم ی دلیل دیگه که افراد از مسیرخارج میشن عجله و راه صد شبه رو یک شبه بخوان برن هست که به هیچ عنوان من ندیدم بتونن ازش نتیجه بگیرن
انشاءالله استاد عباس منش عزیزم ،من و همه دوستان سایت همیشه دراوج ،سربلند، سلامت و ثروتمند باشید
چقدر این حرف که چقدر سقف آرزوهاتون کوچیکه چقدر منو اینهمه خوشبختی محاله منو به فکر برد. دیدم واقعا درسته انگار هر کسی به اندازه ظرفی که مشخص کرده برای خودش میتونه از این نعمتها استفاده کنه انگار نمیتونه از اون مدار از اون حد بیشترو. دلشو میزنه .انگار به خودمون میگیم که حالا همه چیزم که نباید بدون تقلا باشه عشقش اینه که زجر بکشی انگار این باوره تومون خیلی شدیدتره که باید خیلی تقلا کنیم زجر بکشیم ده روز بریم بالا دوباره با کله بیایم پایین .وقتی من درک کردم هر وقت با عشق رو باورهام کار میکنم احساسمو خوب میکنم کامنت میزارم از فرداش چقدر اتفاقات خوب پیش میره چقد همه چیزت میوفته رو دور پس سرعتشو ببر بالاتر نزار که عادی بشه برات نزار که کسی بیاد با ناله کردن ورودیهاتو از بین ببره تو برای این احساس برای باز کردن قلبت زحمت کشیدی نزار یک ورودی بد دوباره سرعتتو بیاره پایین و دوباره بخوای کلی زور بزنی
نترس اگر برای خودت ارزش قاعل باشی اجازه نمیدی هیچ کس تو دنیا بخواد این احساس خوب رو که کلی روش کار کردی رو بخواد خرابش کنه چه کاریه بری تو جمعی که منفیه بعد بیای به خودت بگی برم حالا زور میزنم مثبتا رو نگاه کنم سوالهای خوب بپرسم تا فضا مثبت بشه. بعد تا جواب یه سوالو میدن دوباره ناله .و فرداش دوباره کلی باید خودم فایل گوش بدمو بنویسمو که حالم برگرده به سیستم قبل آخه چه مرضیه .محافظت کن از این حال خوبت برای ورودیهای ذهنت .
ورودیهای قانون سلامتیم همینه آخه به کی چه ربطی دا ره که چی میخوری اگه خجالت میکشی میری یه تولد و میگی حالا یه تیکه کیکو میخورم تا ناراحت نشن تو به خودت بی احترامی کردی .به این همه هزینهای مالی و این همه جلوی خودت رو گرفتنو انقد حال خوب و بعد فردا میبینی مغزه آلارم میده من قند میخوام و باید چند روز دوباره سختی بکشی تا دوباره بدن برگرده تو حالت چربی سوزی، مگه چشه که فقط رو به بالا باشیم هر روز سلامت تر هر روز درامد بیشتر هر روز نعمت عشق بیشتر چرا وقتی میدونی میشه همه چیز رو با کنترل ورودیها لذتشو بیشتر کرد و فقط سر بخوریمو لذت ببریم چرا باید برگردیم مسیر قبل .اینجاس که باید سقف آرزوهاتو بیشتر کنی و بگی که اکی اگه کامنت نوشتن داره انقدر قلبتو باز و اتفاقای خوبو ایجاد میکنه بنویس هر روز بنویس که این فرکانسو ثابت نگه داری و ادامش بدی ادامش بدی تا به خواستت برسی واقعا قانون همه چیز مشترکه و اون تعهدی هست که میدی و اعمالی که پیوسته و با کیفیت ارسال میکنی .به صورت پیوسته .اگر میخوای نتیجهای بزرگ بگیری حتی یک ساعتم از مسیر خارج نشو .و این شل کن سفت کناست که باعث میشه نتایج هم شل کن سفت کن بشه.آخه قانون اینه دیگه بابا ورودی مناسب بده خروجی مناسب تحویل بگیر .یادمه تازه که محاجرت کرده بودم و بیرون نقاشی میکردم و همونجا هم میفروختم ،یه آقای ایرانی رو دیدم که خیلی با کمالات و مثبت بود و نمیدونم چی شد من گفتم درامدم از همین نقاشی که دارم بیرون کار میکنم این عدد هست و اون برگشت گفت میدونی دکترای اینجا این درامدو دارند . شاید این حرف خوب بود ولی یه جورایی شلم کرد و انگار همون داستان باعث شد بگم شاید خوبه دیگه، و لی دیدم این نگاه سمه چرا من بخوام خودمو محدود کنم به این عدد کم که حالا خوشحال بشم و با تمام انرژی جلو نرم اون دکتری که انقدر درامدشه باید یه فکری به حال خودش کنه یا میدیدم کسایی که هفت سال هشت سال محاجرت کردن ولی درامد من بیشتر از اونهاست .اااا بابا اگه بخوای خودتو با دسته معلولین مقایسه کنی که دیگه اون بهشت استادو نداری .بابا تو چیزیو بلدی قانونیو داری که به بنهایتها میتونیی برسی نه این که دو قرون درامدت از فلانی بالاتره ذوق کنی و نخوای با تمام انرژی به مسیرت ادامه بدی نه سقف آرزوهای من خیلیییی بالاتره من چیزیو دارم که مثل استادم هر آنچه رو که بخوام میتونم داشته باشم نه یدونه بلکه صدها ، طوری ثروت بیاد که نتونی بشموری که حالا بخوای با کسی مقایسه کنی که از کی بیشتر در میاری یا فروشت از این دربو داغونا بیشتره. سقفتو ببر بالا نرو تو جمع آدمایی که مجبور باشی هی انرژی بدی برو تو جمعی که انرژی بگیری .خداروشکر که سه ساله تو این مسیرم و با عشق دارم میرم جلو و دارم باگهامو بر میدارم ولی این تعهد هم میدم که حد خوشیمو ببرم بالا خودمو لایق بهترینها بدونم و ظرفمو بزرگ و بزرگتر کنم و هر روز این فرکانس خوب رو ثابت نگه دارم و ادامه بدم و لذت ببرم .
وسلام میکنم به تک تک دوستان عزیزم که با خوندن کامنت های پر معنی شون آدم از خود بی خود میشه
خدا میدونه که این فایل های دانلودی که استاد با جانو دل و از سر شوق و ذوق برای ما تهیه میکنه به نظر من میلیاردها دلار ارزش داره و اگر کسی به قول استاد با تمام وجود و این مباحث را وحی الهی بدونه زندگیش به صورت بنیادین تعقیر میکنه .
من از روزی که وارد این موضوعات شدم اول از همه کاری که کردم هر آنچه که میدونستم را به طور کل گزاشتم کنار و بقول معروف فنجان ذهنم را خالی کردم و بعد به خودم تعهد سنگین دادم و کار را شروع کردم
شاید کمتر کسی باورش بشه که چطوری دارم رو افکارم کار میکنم
من صبح که بیدار میشم یعنی به صورت خیلی آگاهانه تا چشمم را باز میکنم اول از هرچیز خداوند مهربان را شکر میکنم به خاطر اینکه مرا به راه راست هدایت کرده
بعد دفتر شکر گزاری را بر میدارم و داشته هایم را می شمارم و بابتشان از خدای عزیزم سپاسگزاری می کنم
و بعد یه کلیپ از آرزو هایم درست کردم 6 دقیقه هست اون را تماشا میکنم و بخاطرشان که خداوند آن نعمت ها وموقعیت ها را که به من داده از خدا تشکر میکنم.(می دونم این نعمت ها برای من هستند فقط باید من ظرفم را آماده کنم ).
بعد آماده یک روز خوب با اتفاقات عالی میشم
میرم باشگاه ورزش میکنم 2ساعت بعد میرم محل کسب کارم و از لحظه که لباس کار را میپوشم به صورت کاملا برنامه ریزی شده فایل های استادرا پلی میکنم با هندزفری گوش میدهم دقیقا از ساعت 9صبح تا 6 غروب بدون توقف که همکارهایم بارها وبارها آمدن گفتن به خدا که دیوانه میشی بابا یه لحظه به اون مغزت استراحت بده که من معمولا جوابی به اونا نمیدم فقط میگم باشه ولی کار خودمو انجام میدم (میدونم که با ورودی مناسب نتایج عالی در انتظارم هست)به خاطر همین از ماه های اول این روش را برای ساختن باورهای قدرتمند کننده استفاده کردم
از خانه تا محل کارم تقریبا 1 ساعت هست تو این یک ساعت پشت فرمون دوباره شاید کمتر کسی باورش بشه من سفر به دور امریکا،تمرکز بر روی نکات مثبت،سریال زیبای زندگی در بهشت را تماشا میکنم و محو زیبایی ها میشوم (این روش را به کسی توصیه نمیکنم چون بسیار کارتمرکزی هست برای رانندگی)
هم صبح و هم غروب که میرم خانه و لحظه ای که میام خانه تا بخوابم در مورد آگاهی اون روز فکر می کنم و باخودم حرف میزنم و به یاد می آورم قوانین جهان هستی را و بعد قبل از خواب از خداوند برای داشته هایم و برای اتفاقات خوب اون روز سپاسگزاری میکنم و مینویسم و بعد کلیپ آرزو هایم را تماشا میکنم و اصلا نمی فهمم کی صبح شد نکته خیلی جالبش اینجاست که قبلا میخاستم بخوابم شاید 1 یا 2 ساعت طول میکشید بخوابم ولی الان اصلا نمی فهمم کی خوابم برد.
وقتی استادمیگه اینقدر خوب رو خودشون کار میکردن که خواب هاشون هم در این مباحث هست من به خودم افتخار می کنم که پس منم کار درست رو دارم انجام میدم و دقیقا خواب هام هم موضوعش همینه
حالا اینها رو گفتم که اینو بگم من در اول راه هستم و همین اول راه به جان خودم کلی اتفاقات خوب و تعقیرات عالی برام افتاده که تو یه فرصت دیگه میام تمامشونو مینویسم
من از روزی که شروع کردم حتی برای 1 ساعت بدون این آگاهی ها زندگی نکردم باز به قول استادکه میفرماید باید این مباحث جزئی از زندگی تون شود
از خداوند مهربان می خواهیم که مرا همینجوری که در این مسیر آورده می خواهیم مرا ثابت قدم کند و مرا همیشه تا لحظه مرگ در این مسیر زیبا هدایت کنه
میگم، چون من تازه وارد این دانشگاه شدم خدارو شکر که مسیر را گم نکردم و نمی خواهم گم شوم چون خداوند مرا همیشه به راه درست هدایت میکنه از خدا کمک میگیرم
به نام خدای توانمند و راهگشا
سلام به استاد عباس منش عزیز و مریم جان شایسته. امیدوارم حالتون عالی باشه. خیلی متشکر و سپاسگزارم بابت اینکه این فایل فوق العاده رو اماده سازی کردید. بارها گوش دادم و لازم هست بارها گوش بدم. از خداوند بی نهایت سپاسگزارم بابت الهام این فایل به شما، باز هم مثل گذشته این فایل در مورد مسائل ذهنی من صحبت کرد که کار خداست این الهامات چون شما که در ذهن من نیستی که این مسائل رو بدونی اما خداوند میدونه و الهام میکنه بهتون. خیلی تحسینتون میکنم که انقدر باورهای خوبی دارید و همواره خودتون رو در مسیر الهامات خداوند نگه میدارید.
ابتدا به سوالات جواب میدم:
سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
حدود سال 96-97 اگر اشتباه نکنم که با شما آشنا شدم در کسب و کار قبلیم بودم که به دلیل افکار بسیار محدودکننده ام به مسائلی برخورده بودم که عاجزانه و با تواضع از خداوند درخواست میکردم که کمکم کن من دیگه باید چی کار کنم که وضعیت درست بشه چون کسب و کار داشت نابود میشد و خواهرم اومد به شدت اصرار میکرد که فایلهای استاد عباس منش رو گوش بده و عجیب اصرار داشت اون موقع تعجب میکردم که چرا انقدر اصرار میکنه ولی الان که به قوانین آشنا هستم متوجه شدم که به دلیل درخواست هر لحظه من از خدا برای درست شدن شرایط بود که خداوند هم دستانش رو فرستاده بود تا من با این مسیر و قوانین آشنا بشم چیزی که کاملا برخلاف خط فکری من بود.
من در اون شرایط شروع به گوش دادن فایلها کردم و بسیار روش تمرکز کردم و موقعی که داشتم کار میکردم همیشه فایلها در حال پخش بود و من درک خاصی هم نداشتم اون موقع ولی خواهرم تاکید داشت که باید بارها و بارها و بارها و بارها گوش بدی. و منم نیرویی بهم کمک میکرد که این کار رو انجام بدم چون تعهد زیادی میخواست و من هم به شدت این کار رو انجام دادم و حسابی گوش دادم و اون موقع این تفکر در من ایجاد شده بود به دلیل باورهای محدود کننده ای که از جامعه و آدمها دریافت کرده بودم که که بشین فکر کن اوضاع درست میشه و لازم نیست کار کنی و مهارتی کسب کنی و اینم طول کشید تا آرام آرام با برخورد به تضادهای مختلف از وجود من شروع به بیرون شدن کرد، نکته اینجا بود من هرچقدر فایلهای شما رو گوش میدادم احساس میکردم نتیجه برعکس میگیرم چون درخواست من این بود که کسب و کارم درست بشه ولی هر روز بدتر میشد و من یک مدت به این نتیجه رسیده بودم که فایلهای شما باعث شده که کسب و کار من بدتر بشه و مدتی شما رو مقصر اوضاع میدونستم ولی اینها به دلیل عدم درک قوانین بود. الان که قوانین رو فهمیدم این بود که درخواست من پول و ثروت بیشتر بود و حل مسائل شخصیتی و ترسها و .. و مسیری که من داشتم توش حرکت میکردم نتیجهاش این خواسته من نبود و باید از بین میرفت تا من وارد مسیر جدیدی بشم ولی از اونجایی که واقعا کار قبلی عشق من بود نمیتونستم دل بکنم ازش و فکر میکنم یکی از سخت ترین اتفاقی که تو این مسیر برای من افتاد این بود که کار به جایی رسید که من عشقم رو متوقف کنم و مسیرم رو از اون کار جدا کنم. البته این باور هم داشتم که من تخصص دیگهای جز این کاری که توش عمیق شدم ندارم – چون من بهترین ایران بودم و حتی گیمسرورهای من جز 5 تا جهانی بود – و بی نهایت مهارت و تخصص کسب کرده بودم و چقدر تجربه داشتم و خیلی زیاد هم دوستش داشتم و واقعا سخت بود برام کندن ازش. مثل اینکه به شما بگن دیگه نباید تو حوزه آموزش موفقیت کار کنی. فکر کنم فکر کردن بهش هم ممکنه سخت باشه که کاری که عاشقش هستی رو انجام ندی ولی من هر چی بیشتر در مسیر شما به فایلها گوش دادم این اتفاق برای من افتاد که فهمیدم مسیر خوشبختی و ثروت از اون حوزه نمیگذشت که حالا خیلی بازش نمیکنم. افرادی همین الان هستند که از اون مسیر ثروت تولید میکنند اما یکجورایی اون کار فعالیت کردن داخلش مسیر مخالف قانون هست چون در حوزه بازیهای کرک شده هست و دزدی محسوب میشه که من نمیدونستم و وقتی برام محرز شد دیگه منطقی شد برام که دیگه فکر وارد کردن بهش رو نداشته باشم و تو ایران تقریبا اغلب مردم دارن از همین مسیر بازیهای کرک شده استفاده میکنن (کشورهایی مثل روسیه و … هم هست که اونها هم فعالیت چشمگیر دارن) و کمتر کسی هست که بازی ارجینال بخره. نه اینکه نباشن هستن ولی درصدشون تفاوت فاحشی داره یا شاید به دلیل باورهای من هست چون من مدتی در حوزه ارجینال فعالیت کردم چون عشقم هست و واقعا وسوسه شدم که انجامش بدم مدتی و نهایت 500 کاربر طی یکسال جذب کردم در صورتی که در حوزه کرکی در ایران 30000 کاربر فعال در بازه یک ماهه طی 4 سال فعالیت داشتم و هر روز هم داشت به شکل تصاعدی بزرگتر میشد. اما من وقتی فایلهای رو گوش دادم اون مسیر (بازی کرکی) نابود شد و فهمیدم خیریت درش هست چون اونچه که من میخواهم در اون مسیر نیست اما اگر به سوال برگردم من هرچقدر بیشتر فایلها رو گوش کردم ایدههای بهتر تو حوزههای مختلف به ذهنم میرسید که به اندازه بسیار کوچکیشون که ظرفم و باورم به خودم به اون اندازه بود عمل میکردم و اوایل ایدههایی که بهم داده میشد رو میگفتم به بقیه که دیگران انجام بدن چون خودم رو باور نداشتم ولی هرچقدر بیشتر فایلها رو گوش کردم باورم نسبت به توانمندیهام بیشتر و بیشتر شد، بیشتر به ایدههایی که بهم گفته میشد عمل کردم و نتایج بهتر میگرفتم – هنوزم اعتقاد دارم توش ضعف دارم و ایدههایی که دارم که واقعا عالی هست به درصد کمیشون عمل میشه و خیلیهاشون miss میشه و باید بهتر و بهتر شوم و یک مسیر تکاملی هست، دیگه براتون بگم برکت های عجیب و غریب تو زندگیم ایجاد میشد پولهای مختلف دریافت میکردم، دورههای مختلف برام خریداری شد، آرامشم خیلی زیاد بهتر شد، احساسم خیلی بهتر شد، سفرهایی که آرزشون رو داشتم و تو عمرم نرفته بودیم و فقط عکسهاش رو دیده بودم رو رفتیم، عیدیهایی که قبلا دریافت نمیکردم دریافت میکردم، از نظر سلامتی به شکل عجیبی من به درجهای رسیدم که حتی یک سردرد هم برام اتفاق نمیافتاد یعنی سیستم بدنم سیستم ایمنی بدنم بسیار قوی و قوی تر شد و سرماخوردگی اینجور موارد تبدیل شد به یک اتفاق دور، البته تو حوزههای دیگه سلامتی به مشکل خوردم که نشون میده کامل فرکانسم از بیماری جدا نشد ولی بیماریهایی قبلی از وجودم رفت و الان خیلی سلامت تر هستم نسبت به گذشته و چیزهایی هم که هست میدونم اینم کار کنم خداوند الهام میکنه که حل بشه، و اتفاقات بسیاری دیگه افتاد مثل راهکارهای پولسازی که بهم داده شد یادمه یکبار پول میخواستم و یک دفعه یک چیزی به ذهنم الهام شد به دلیل همون باورهای قوی که ایجاد شده بود که برو فلان مقدار ارز دیجیتال ممکنه داشته باشی تو حسابت رو بفروش – ماله زمانی هست که اغلب مردم ارز دیجیتال رو نمیشناختن – و من میرفتم میدیم عه من اینو دارم در صورتی که اصلا من هیچ ایدهای نداشتم هیچ اگاهی ای نداشتم ولی خداوند الهام میکرد و من میرفتم و از اون الهامات نتیجه میگرفتم، وقتی فایلها رو استفاده کردم رفتارهای مناسب باهام میشد بابت کوچکترین کارهایی که انجام میدادم عزت و احترام و توجه دریافت میکردم در صورتی که قبلا هیچ کس تحویلمم نمیگرفت، عزت نفسم و اینکه خودم رو اصلا آدم حساب نمیکردم بهتر و بهتر میشد، قدرت بیش از اندازه ای که به دیگران میدادم و باعث میشد همیشه خودم رو ضعیف بدونم و سرم پایین باشه و تو چشمای دیگران نگاه نکنم هم کمتر و کمتر شد، توحیدی تر شدم و خدا رو بیشتر باور کردم و تقریبا به درجه ای میرسیدم که لحظه ای رو کسی حساب نمیکردم و به محض اینکه یک کسی دست رد به سینم میزد چون باورم به خداوند بود ایدهها و آدمها و راهکارهایی تو زندگیم ایجاد میشد که اون مسئله به راحتی حل میشد در حدی که همون افرادی که کمک نمیکردن بهم دهنشون باز میموند که چطور کارهای من داره انجام میشه و چرا انقدر افراد میخوان به من کمک کنن و من میدونستم که خداوند داره کارها رو برای من انجام میده، اتفاق دیگه ای که برام افتاد این بود که بسیار برای من لذت بخش بود – به دلیل زیاد گوش دادن به فایلهای دانلودی ای که در تا اون موقع روی سایت بود – این بود که من به شدت مقاومت های ذهنیم کم شده بود و هر چیزی که در ذهنم اراده میکردم بهش فکر کنم که بهش برسم چه تو زمینه مالی چه زمینه کاری و .. سریع ذهنم پذیرا بود و ایدههای عالی میداد ولی ترمز داشتم که به عمل نمینشست مثل عدم باور به تواناییهای خود که میتونی اینو هم انجام بدی. ترمزی مثل ترس در اجرا کردن در عمل. مثل ترس از نگاه دیگران و قضاوت دیگران و .. اتفاق دیگه ای برام افتاد این بود که من در کارهای مختلف موفقیت کسب میکردم در صورتی که در اغلب کارهایی که قبلا انجام میدادم شکست میخوردم یا خیلی سخت موفق میشدم، اتفاق دیگه ای که برام افتاد این بود که من از نظر جسمانی بسیار ضعیف بودم و بعد از گوش دادن به فایلهای شما این انگیزه در من ایجاد شد که من به فعالیت جسمانی بپردازم و باور داشته باشم توش موفق میشم و تونستم خودم رو از نظر جسمی خیلی تقویت کنم – با اینکه اصلا تغذیه مناسبی نداشتم – ولی خیلی تمرینات فیزیکی رو خوب انجام دادم و موفقیتهای زیادی در عضله سازی بازو، سیکس پک، پاها، سینه و .. کسب کنم و هزاران اتفاق ریز و درشت دیگه
سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟
من هم مثل استاد بالا پایین زیاد داشتم ولی خودم رو در مسیر نگه میداشتم و نتایج ادامه دار بود اما به مرور زمان هرچقدر بیشتر از زمان آشنایی من با استاد گذشت اون تعهد و اون توانایی کنترل ذهن که بتونه من رو مثل روز اول در مسیر نگهداره در من کمرنگ و کمرنگ تر شد این در صورتی هست که استاد میگه من تعهدم نسبت به قبلم بیشتر هم شده و این به نظرم به دلیل مهارتی هست که استاد در کنترل ذهنش داره و میتونه خیلی خوب خودش رو توی مسیر نگه داره و از پس افکارش بر بیاد
دلیلی که من این درجه رسیدم ضمن مطالبی که استاد در این فایل بهش اشاره میکنه (عدم رنج و لذت صحیح، چیتکردن، عدم تعهد و..) این هست که من قانون رو در عمل به خوبی پیاده سازی نکردم یعنی مهارت کافی در اینکه جوری به قانون مسلط باشم که افکار درست رو بپرورانم و درست فکر کنم رو نداشتم و احتمالا ندارم و زیاد از حد گاز دادم و چون به قانون مسلط نبودم که ترمزهام رو شناسایی کنم و بردارم از مسیر سرد شدم که چرا اوضاع درست نمیشه.
یک سری دلایل دیگه هم هست که من یک جاهایی از مسیر رو کج رفتم. انسان موجودی اجتماعی هست ولی من اینو نادیده گرفتم و تنهایی کشیدنهای زیاد داشتم به بهانه کنترل ورودیهای ذهن و بودن با آدمهای مناسب خودم رو مدتها تنها کردم. تا یکجاییش درسته و خوبه که آدم تنها باشه و حالش خوب باشه ولی این مقدار بیشتر از حدی بشه کج فهمی هست من باید به حدی عزت نفس در خودم پرورش میدادم، نگاه مثبت به دیگران در خودم پرورش میدادم و باورهای مناسب در مورد روابط در خودم پرورش میدادم و ترمزهای ذهنی روابطم رو برمیداشتم که با انسانهای درست به صورت پایدار دوستی داشته باشم و خودم رو چندین سال تنها نمیکردم چون انسان موجودی اجتماعی هست.
سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
عدم توانایی در کنترل ذهن. در طول مسیر یکجاهایی میشه که ما داریم از مسیر دور میشیم به دلیل اینکه افکار مختلفی در ذهنمون ایجاد شده که داره ما رو از مسیر دور میکنه ولی ما در مقابلش ناتوان هستیم و افکار داره کار خودش رو میکنه و ما چون به قانون جهان مسلط نیستیم که چه عملکردی چه نتیجه ای ایجاد میکنه و از طرف دیگه ناتوان هستیم که افکارمون رو مدیریت کنیم از مسیر خارج میشیم. یعنی فقط فایل گوش دادیم اما مهارتی در کنترل ذهن نداریم. مهارتی نداریم که یک فایلی صوتی ایجاد کنیم که افکار مناسبی رو وارد ذهنمون میکنه در مقابل اون افکار محدودکننده که ما رو در مسیر قانون و نتایج مناسب نگه داره. مثل استاد عباس منش که به راحتی به هر موضوعی برخورد میکنه به راحتی میتونه براش یک فایل حاوی افکار مناسب ایجاد کنه که در جهت قانون باشه و ذهن کنترل بشه مثل همین اتفاقی که بعد از گوش دادن به فایل «دلیل نتایج پایدار» برای من ایجاد شده و احساس میکنم خیلی بهتر میتونم افکارم رو کنترل کنم نسبت به قبل از این فایل و به همین دلیل بارها دارم تکرارش میکنم چون جواب به افکار محدودکننده ذهنم هست.
دلایل دیگه:
عدم تعهد.
عدم قدردانی بابت مسیر و میگیم چه فایده! این همه سختی بکشم بابت اینکه این موضوع درست بشه!
عدم اهرم رنج و لذت درست. (من تو این مورد واقعا تلاش نکردم)
وجود افکار غلط و باورهای غلط پنهانی که از قبل به ما رسیده یا ما به تجربه به خاطر تفسیرهای غلط و تجربههای نامناسب به اونها رسیدیم.
دوستتون دارم.
سلام برادر عزیزم
اون تیکه که راجب قدرت دادن به دیگزان نوشته بودین و بعد گفتین وقتی قدرت رو به خدا دادین، طوری کارها انجام میشده که همون افرادی که حاضر نشدن کمکتون کنن دهنشون باز میمونده… واقعاااا من رو از یکی از ترس های عجیبم نجات دادین
من چند ماهه متوجه این ترس شدم و واقعا برای حل کزدنش درمانده شده بودم، اما همین چند جمله انقدر من رو تکون داد که ازش اسکرین گرفتم و گذاشتم رو بک گراندم که هی بخونم و تجسم کنم که اگر از فردی میترسم، خداوند من که این همه کهکشان و … افریده طوری کار من رو ردیف میکنه که اون افراد دهنشون باز میمونه
اصلا همین الان که دارم بهش فکر میکنم یه لبخند قشنگی میاد رو لبم و وقتی قیافه ادم هایی که منو تهدید کردن میاد تو ذهنم کمتر برام ترسناکه
واقعا ممنونم از شما برادر عزیز
و ممنون از استاد که این سایت الهی رو ساختن که افرادی مثل شما با سخاوت تجربیاتشون رو در اختیار دیگران بذارن
در پناه الله هر روز شادتر و ثروتمند تر و سلامت تر باشید دوست عزیزم
سلام دوست عزیزم امیدوارم حالت عالی باشه. خوشحالم که بهت کمک کرده.
استاد عزیز 2 تا فایل درست و حسابی در مورد عدم تاثیر عوامل بیرونی در زندگی ما دارن که من تاثیر زیادی ازش گرفتم و ترسهای خراب کردن زندگی توسط دیگران رو خیلی کم کرده به نام «توحید عملی قسمت 6» و همچنین «چه کسی مالک توست؟» پیشنهاد میکنم اینها رو هم زیاد کار کنید.
سلامت، شجاع و خوشبخت باشی.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام بر تمام کسانی که این را میخوانند…
تقریبا دو ماه پیش بود که تصمیم گرفتم تغییرات عظیمی در زندگی ام خلق کنم و آنگونه که تاکنون زندگی میکردم زندگی نکنم.عضو سایت شدم و شروع کردم به گوش کردن فایل های دانلودی و هر روز چندین ساعت را صرف گوش دادن به فایل ها و فکر کردن در باره آنها میکردم.شروع کردم به نوشتن و شکر گذاری و همراستا کردن ذهن و افکارم با خواسته هایم.هر روز واقعا نسبت به دیروز آرامش بیشتری پیدا میکردم و واقعا زندگیم رنگ و بوی دیگری گرفته بود.از خودم بیشتر خوشم می آمد،آرام بودم،سر هرچیز کوچکی عصبانی و ناراحت نمی شدم،به معنای واقعی کلمه خداوند را در زندگیم احساس میکردم که مرا با هم زمانی ها با الهام ها به سوی آرامش و خواسته هایم هدایت میکرد. اولین محصول خودم رو خریدم و اولین کامنت خودم رو در سایت هم نوشتم و همه چیز به صورت رویایی برایم در حال سپری شدن بود.روتین زندگی روزانه من تغییر کرده بود و من تغییرات رو در زندگیم احساس میکردم.
اکنون دو ماه از زمان عضو شدن من در سایت میگذرد و حدود 15روز میشود که نمیدانم چه شد چه اتفاقی افتاد که من ارام ارام برگشتم به زندگی دوماه پیشم و دوباره همان افکار و همان نتایج.در این 15 روز گذشته ارام ارام فعالیتم در سایت کم شده بود و این اواخر حتی به سایت هم سر نمی زدم.باز دوباره نجواهای شیطانی ذهنم را درگیر کرده و با تمام قدرت مرا به سوی سرزنش کردن خودم هل میدادند.
امروز در گوشه ای نشسته بودم و غرق در افکار خود بودم و به این اتفاقات و علی الخصوص این 15روز فکر می کردم.با خودم گفتم چرا آخه اینجوری شد،چرا نتوانستم افکارم را کنترل نمایم، چرا باز به بی راهه آمده ام و چرا باز مانند گذشته دارم زندگی میکنم.
بسیار افکارم پریشان و بهم ریخته بود.اما ناگهان احساس کردم چیزی از درونم میگوید این افکار را بگذار کنار هرچقدر بیشتر خود را سرزنش کنی بیشتر درگیر میشوی و راه حل در یخشیدن خودت است و نه سرزنش کردن خودت.به ندای درونم گوش دادم و وارد سایت شدم و با خود گفتم احتمالا دوستانی که تجربه بیشتری دارند این مشکلات برایشان پیش امده است و حتما در بخش عقل کل پاسخی برای این مشکل هست.وارد سایت شدم و همینکه خواستم وارد بخش عقل کل شوم دیدم عبارت مرا به سوی نشانه ام هدایت کن برایم براق و پر نور به نظر میرسد و بدون درنگ بر روری ان قسمت کلیک کردم و به این فایل بی نظیر هدایت شدم.
فایل را دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن این فایل،هر چقدر که زمان فایل میگذشت در دلم غوغا بیشتر میشد.گویا این فایل را اصلا اماده کردند برای من برای پاسخ دادن به سوال من.چقدر دقیق و با جزییات فراوان به سوالم پاسخ داده شد و بعد از گوش دادن به این فایل برایم عین روز روشن شد که در این 15روز چرا این اتفاقات رخ داده است.
واقعا کسی که به دنبال تغییر است واقعا کسی که حقیقت را کشف کرده است،واقعا کسی که راه درست را تشخیص داده است،واقعا کسی که قوانین الهی را شناخته است حتی یک روز به مسیر نادرست باز نمیگردد.اکنون وقتی به این 15روز نگاه میکنم میبینم که به یک باره من وارد مسیر نادرست نشده ام بلکه ارام ارام و با اینکه با خودم گفتم حالا یک روز که هزار روز نمیشه طوری نیست بیخیال قوانین بشم.همین یک روز ارام ارام تبدیل به 15 روز شد و تبدیل به این شد که باز دچار سردر گمی و عادت های گذشته ام شوم.
میدانم هنوز در اول مسیر هستم و گام های زیادی در مقابلم قرار دارد که باید یکی یکی انها را بردارم تا به مدار های بالاتر و آگاهی های بیشتری دست یابم.اما امروز برایم دوباره مانند نقطه عطفی شد که باز وجود خدا را در درونم احساس میکنم و امیدوارم که بتوانم حتی یک روز هم از مسیر درست منحرف نشوم.
خداوند بزرگ و مهربان را بابت تمامی نعماتی که ثانیه به ثانیه بر من ارزانی داشته است سپاس میگویم و همچنین به خاطر هدایت شدن به این فایل، به خاطر اجابت کردن خواسته ام چنان سریع و چنان دقیق عاشقانه او را سپاس میگویم و از طرفی دیگر از استاد عزیز به خاطر این فایل بی نهایت سپاس و قدردانی را به عمل می اورم.
این 15 روز را نیز به فال نیک میگیرم و با دید تکامل به ان نگاه میکنم و امیدوارم همیشه در مسیر درست ثابت قدم بمانم و با قدرت فروان و عزم و اراده پولادین بتوانم زندگیم را انگونه که لایق ان هستم رقم بزنم.
بنام خداوند بخشنده و مهربان
سلام سلام سلام به استاد جانم به مریم بانو شایسته به هم فرکانسی های گرامی
وایی خدا خدا خدا استاد شما چقدر بی نظیرید چندین بار این فایل و گوش کردم چقدر نکته چقدر درس چقدر آگاهی چقدر تلنگر بهم زده شد درسته استاد نتیجه پایدار نبودن نتایج فقط و فقط متعهد نبودن به آگاهیها و قانونه من دوره قانون سلامتی و همان ماههای اول که روی سایت اومد خریدم وشروع کردم به عمل کردن دوره و ظرف 40تا 50 روز نتایج فوقالعاده ای گرفتم هم از نظر تناسب اندام و هم سلامتی ولی عمل نکردن به قانون و رها کردن و برگشتن به قبل از دوره همان و اضافه وزن و هر روز. هر روز چیت دی کردن و تنبلی و کسلی و بیماری و بی انگیزه بودن همان و حتی هروز میگفتم از فردا از شنبه از بعد از تولدها بعداز مهمانیها بعداز……. دوباره شروع میکنم ولی تا همین امروز نشد که نشد و من رفتم بودم تو قند سوزی به شدت ولی با این فایلتون از همین امروز تعهد دادم که شروع کنم و بمونم و حتی یه دونه خرما و یا مواد قندی و چیت نکنم من تعهد دادم تا این دوره رو خوب رعایت نکنم نمیتونم دوره های بعدی که کنترل ذهن و تغییر باورهاست و ادامه بدم چرا که انرژی و انگیزه رو ندارم و همش خواب آلوده خسته ام و نمیتونم درست رو ذهن و دورها کار کنم بنابراین متعهد میشم چیت دی نکنم تا سرحال باشم برلی ادامه مسیرم دقیقا استاد من چیت دی و تو دورهها ی دیگه هم داشتم به روز خوب بودن دو روز بد یه روز بالا سه روز پایین و اونم بخاطر عمل نکردن به قانون بوده و من اعتراف میکنم هنوز قانون و لمس نکردم و باور نکردم و ظاهرا دارم رو خودم کار میکنم و نتیجه ام بعد از یکسال و نیم هیچه و متعهد میشم کار کنم راه دیگه ای ندارم خدایا شکرت برای وجود نازنین استاد که چه سخاوتمندانه فایلهای با ارزش رو در سایت قرار میدن امیدوارم بتونم شاگرد خوبی برای استادم و بنده مخلص خدا باشم
سلام استاد گرامی و خانم شایسته عزیز
الهی هدایتم را سپاس ، میل به تحولم را سپاس
بنظرم تعهد و پایبندی به اصل، مهمترین کاری که باید انجامش بدم، اینکه تحت هر شرایطی همون که قبولش کردم، اعتماد کردم، انجامش دادم، نتیجه گرفتم رو تکرار کنم.
من تازگی ها خودم متوجه میشم که چه زمان هایی از مسیر خارج میشم .
علامتش هم بیقراری، ناارومی، کلافگی، بی برنامگی، درگیری ذهنی و خستگی فکری، یا همون چه کنم چه کنم ؟
انگار ده ها کار برای انجام دادن دارم، ولی وقتی کارها رو لیست میکنم، متوجه میشم که کاری زیادی ندارم.
و جای شکر داره که یاد گرفتم، چطوری سریعتر از این حالت بیرون بیام.
کلا اینجور وقتا موقعیتم رو تغییر میدم.
یا فایل گوش میدم، یا به یکی از دوستان تماس میگیرم، یا برنامه و خواسته هام رو نگاه میکنم، بینشون یه هدف انتخاب میکنم، یا میرم پیاده روی و …
سپاس بابت آگاهی های بینطیر
سلام به استاد عزیز ومریم بانوی زیبا ودوستان هم فرکانس
راستش من اول که با شما استاد عزیز آشنا شدم و عضو سایت شدم فایل های شما رو همیشه نگاه نمی کردم مثلا 20 روز نگاه می کردم وباز چند روز نگاه نمی کردم وهر دفعه هم یک بهانه ای می آوردم یک دفعه می گفتم امتحان دارم نمیشه، یک دفعه می گفتم فلان کار رو انجام بدم اگه وقت شد اون موقع فایل گوش می کنم وکامنت می خونم و.. این باعث می شد همیشه یک موج سینوسی داشته باشم وچند روز اوضاع خوب باشه بعد دوباره بد بشه این هم به قول ریحانه جان به خاطر این بود که من نه تنها قانون رو صد در صد باور نکرده بودم بلکه شک هم داشتم و بعضی وقت ها تو ذهنم می گفتم یعنی واقعا میشه از این قانون استفاده کنم وبه هر چی می خوام برسم
وبه این هم توجه نداشتم که هر یک از ما به اندازه ای نتیجه می گیریم که این قانون رو باور داشته باشیم و با ایمان بهش عمل کنیم. این درحالی بود که من نه تنها به این قانون همیشه عمل نمی کردم بلکه صد در صد باور هم نداشتم چون اگه من واقعا باور می داشتم این قانون رو نباید نگران آینده می بودم ونباید تو ذهنم می گفتم اگه به خواسته هام نرسم چی و.. این ها نشون می داد که من صد درصد قانون رو باور نکردم .
همین باور نداشتن به طور صدر صد وشک داشتن به این قانون باعث شد تعهد نداشته باشم ومدام وسوسه بشم وبگم حالا این یک فیلم رو تماشا کنیم بعد دیگه فیلم نمی بینم، حالا این یک بار رو تلویزیون ببینم دیگه نگاه نمی کنم و… وهمین جور خودم رو گول می زدم و تقلب می کردم و وقتی به خودم آمدم دیدم من که دوباره دارم آشغال به خورد ذهنم می دم و آدم های نامناسب وشرایط نامناسب رو دارم جذب می کنم.
ولی از وقتی که این قانون واقعا باور کردم و شکی نسبت بهش ندارم نه تنها وسوسه نمی شوم بلکه متعهدتر هم شدم و همیشه هر جا می خواد احساسم بد بشه یا بد میشه و افکار منفی می یاد تو ذهنم مثلا می گه ببین فلانی چه جوری باهات رفتار کرد و… این مثال استاد رو به خودم یاد آوری می کنم:( فرض کنید از کوه دارید می روید بالا تو شرایط خاصی قرار می گیرید که می خواهید بیافتید تو دره و تردیدی ندارید که اگه نتونید خودتون رو نگه دارید و پرت بشوید پایین صد در صد می میرید به خاطر همین هر طوری شده هر کاری می کنید مثلا یک بوته خار ببینید دستتون رو می کنید تو بوته با این که دستتون داره خون می یاد ولی محکم می گیرین که نیفتید تو دره چون صد در صد مطمءن هستید اگه نتونید خودتون رو نگه دارید پرت می شوید پایین و می میرید. افکار هم همین طور هستند اگه ما نتونیم افکارمون رو کنترل کنیم ودر احساس بد بیافتیم وادامه بدیم انگار از کوه میافتیم پایین ) بهم کمک می کنه که احساس و افکار و ورودی های ذهنم رو کنترل کنم و زیاد تو احساس بد نمونم چون می دونم اگه بمونم دوباره از همون جنس اتفاقات رو جذب می کنم ودوباره میرم تو احساس بد و کلی بلا خودم، سر خودم می یارم.همان طور که شما استاد عزیز گفتین سعی می کنم جوری نگاه خودمو در هر لحظه از زندگی نسبت به شرایط واتفاقات تغییر بدم که احساس کمی بهتر بهم بدهد و حال بهتر داشته باشم و زیاد ناراحت نشوم.
از خداوند سپاس گذارم که من رو توی چنین مسیری قرار داده که همه چیزهای خوب و زیبا رو به همراه دارد هم آرامش و هم ثروت وهم سعادت و خوشبختی و…
سلام به شما دوست عزیزم
ممنونم که این مثال زیبا رو از استاد گفتین
و چقدر راست گفتین هنوز به قانون باور نداریم
خودمو میگم
من ساعتها میتونم از قوانین بگم
ولی از ته قلب خودم خبر دارم که هنوزم به یقین برام تبدیل نشده
چقدر این مثال پرت شدن از کوه میتونه عمق فاجعه ی موندن تو حال بد رو نشونمون بده
راست میگی برای اینکه پرت نشیم واقعا تا سر جان تلاش خواهیم کرد حتی از گرفتن یه بوته خار دریغ نمیکنیم
همه چی اونجا بی معنا میشه فقط تمرکز لیزری میره روی نگاه داشتن خودمون و پرت نشدن
تمام زور و انرژی داشته و نداشته مون میاد تو دستامون
خودمونم از فرزی که پیدا میکنیم توی اون لحظات سخت حیرت میکنیم
ما صد در صد میشیم خواسته ی موندن اون بالا
اگه باور کنیم که قانون وجود داره
و قانون ثابته
و قانون جواب میده
چند روز پیش یه اتفاق جالبی برام افتاد
یعنی یه جورایی شیطان دست خودشو برام رو کرد
هرچند واقعا دستش به لطف الله توی قران رو شده هست (اگر کسی بتونه به یقین برسه در مورد قران)
خلاصه مدتیه که توی چالشی هستم میاد و نجوا میکنه و میره و بازم میاد
ولی ایندفعه یه چیزی توی نجواها گفت
اصلا من خندم گرفت انقدر دیگه این دروغ و نجوا شاخدار بود
گفتم لعنتی میدونم تویی ، دستتو رو کردی ، وقتی دروغ به این گندگی گفتی معلومه پس تمام اون صداهای نا امید کننده و ترساننده هم از خودت بوده و همه یکسره دروغ
پس خیالم بیشتر راحت شد
و بیشتر به آرامش رسیدم
بقول استاد هر نجوایی که حال آدمو خراب کنه از حدا نیست، اونی که حس بد بده از خدا نیست ، فقط ایمان میخواد که اون نجواها و باور نکنی و یادت بیاری این ثمره همون قسمیه که خورد همه مونو از راه درست منحرف کنه
دیگه از دشمن چه انتظاری داریم؟
انتظار تشویق و دلداری و ظن خوب؟
انتظار فال نیک؟
یا انتظار فال بد زدن و حال خراب کردن؟
و اینکه بدونی عملا هیچ قدرتی نداره جز همین
اون فقط یه لب و دهنه نه بیشتر
وقتی بهش گوش نکنی عملا هیچ قدرتی نداره
وقتی بی محلش کنی
وقتی سگ محلش کنی
وقتی تا حرف زد بگی فهمیدم خودتی لعنتی
وقتی دل به دلش ندی
وقتی پای حرفش نشینی
وقتی نذاری توی بینهایت خاطره فوق العاده ای که داری اون دوتا مورد ناخوبو برات بزرگنمایی و تکثیر کنه
خب دیگه کاری از دستش ساخته نیست
میشی اون عبدی که تسلطی شیطان برش نداره
إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ ﴿۴٢﴾
قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطی نیست، مگر بر گمراهانی که از تو پیروی می کنند. (42)
خداوندا اون مدل عبد شدنو از خودت تقاضا میکنم
از شما فاطمه ی عزیز که باعث شدی بنویسم و برسه به دست هرکسی که در فرکانسشه متشکرم
سعادتمند در دنیا و آخرت باشی
سلام استاد عزیزم خانم شایسته ی مهربانم وهمفرکانسیهای دوست داشتنی من
من خدا را شاکرم بابت این بهشتی که در اون قرار گرفتم واین عنایت الله مهربانم است وخودم را لایق میدانم که در مسیر درست باشم خدا را صد هزار مرتبه شکر
استاد امروز فایل شما بسیار مرتبط با حال ما بود وجوابهای عالی گرفتم همسر بنده فرهنگی هستن وامسال بازنشست شدن البته از زمانی که من در مسیر آگاهی قرار گرفتم ایشون هم واقعا نمیدونم چطور شد بدون این که تلاشی کرده باشم خود به خود وارد این مسیر شد زیرا اوهم درگیر مسائل سیاسی ومنفی این اواخر مملکتمون بود اما به طرز مهجز آسایی اومد توی مسیر وتمام افکار قبلی ناپدید شدن
واما اصل داستان ایشون بعد از بازنشستگی دوست داشت ارتباطش با همکاران قطع نباشه برای همین یک دورهمی اون هم ماهی یک بار یا دوهفته یکبار برای یک پیاده روی در پارکی ویک صبحانه که حدود 2ساعت در کنار هم بودن البته همکاران هم خانم وهم آقا وبرای اینکه این دورهمی به گفتن حرفهای بی اساس منتهی نشه از اونها میخواست هر دفعه یک نفر یک کتاب بخونن در مورد کتابهای خوب واونجا با هم صحبتی داشته باشیم وافراد کتاب مثلا آدمهای سمی وغیره را آمدن ودر موردشون صحبت کردند
البته همسرم دوست داشت که من هم در جمعشون باشم واین دفعه نوبت من بود ومن به انتخاب خودم در مورد کتاب چهار میثاق اثر میگوئل صحبت کردم اولا که استاد عزیزم منی که قبلا در جمع نمیتونستم حرف معمولی را هم بزنم وهمیشه در جمع میگفتم کاش کسی از من سوالی نپرسه که مجبور به حرف زدن بشم
طوری در جمع همکارانی که همه فوق لیسانس وهمه فرهنگی صحبت کردم بدون تپق زدن وبدون خواندن از روی نوشته که خودم تعجب میکردم که اینها از برکات آموزشها وآگاههیهایی بود که به لطف خدا از آموزهای شما داشتم
وهمه میگفتن بابا شما بخون وبیا برای ما صحبت کن
امروز وقتی صحبت بینمون ردوبدل میشد من وهمسرم مجبور میشدیم مثالهایی از زندگی خودمون بزنیم تا منظورمون را بهتر انتقال بدیم اما وقتی اومدیم خونه همسرم گفت نبایستی در مورد زندگی خودمون حرف میزدیم آخه توی این 30 سال خدمت من هرگز در مورد مسایل زندگی شخصیم با همکاران صحبت نکردم وهر دو یک احساسی که شاید خیلی جالب نباشه البته مسائل خاصی نبود خلاصه من سراغ سایت رفتم وفایل جدیدتون را شروع به گوش دادن کردم وشنیدم که شما دقیقا همین صحبت را در اول فرمایشاتتون فرمودید ومن یه جورایی ته دلم آروم شد وبه همسرم نیز گفتم وخیلی برام جالب بود
واستاد نکته ی دوم اینکه من خودم آدم کاملا متعهدی هستم یعنی اگر کاری را بخواهم بکنم دیگه هیچ وسوسه ای نمیتونه منا شکست بده
توی زمینه ی سلامتی من چند کیلو اضافه وزن داشتم وزنم را متعهدانه پاش وایستادم وعالی شدم ولی هر کسی منا میدید میگفت وای چقدر لاغر شدی چقدر از بین رفتی اما من گوش به حرف دیگران نمیدادم تا اینکه به قدری تکرار وتکرار شد که من هم دیگه با اینکه مدتی وزن ایده الم را داشتم بی خیال ماجرا شده ودوباره رفتارهای غلط قبلی واضافه کردن وجالب همه میگفتن حالا بهتر شدی
اما خودم احساسم اصلا خوشایند نبود اما اینبار با روشی درست تر دارم انجام میدم دوباره خیلیها گفتن بابا ول کن چه حوصله ای داری یا بی خیال بخور وحتی امروز در جمع همکاران همسرم غذای من متفاوت بود ومن اصلا احساس نگرانی از قضاوت شدن به خودم احترام گذاشتم وحتی همسرم گفت امروزا بی خیال شو ولی قاطع گفتم نه استاد این تغیرات را در خودم میبینم وچقدر لذت بخشه که میثاق های غلط گذشته را در هم بشکنیم ومیثاقهای جدید مبنی بر حقیقت را با خودمان ودیگران وجامعه وغیره ببندیم من به نتایج عالی میرسم وحتما کامنت میگذارم چون به خودم وبه خدای خودم ایمان دارم
الهی از درودیوار آسمون وزمین براتون سلامتی شادی وثروت بباره در پناه حق
سلام چقدر عالی از احترام به خود و پیوند و میثاق و تعهد جدید و درست و اصل صحبت کردین شما و همسرتان را تحسین می کنم
چقدر خوبه خودمون باشیم و از اینی که هستیم احساس خوب داشته باشیم و لذت ببریم
هر چقدر به خودمون ارزش بدیم بیشتر به خودمون احترام می زاریم و مسلما پایبند به اصل هستیم
و نتایج پایدار از راه می رسد.
موفق باشید.
سلام به استاد عزیزم
وقتی آگاهانه از آموزشها و قوانین استفاده کرده ام چه نتایجی گرفتم
من چند ساله که دوره عزتنفس رو مرور میکنم و هر بار بهتر میفهمم و تمریناتش رو بهتر عمل میکنم امثالش در زمینه غلبه بر ترس هام ،اوایل از ترسهای کوچیک شروع کردم مثل اینکه هنگام صحبت با افراد به چشماشون نگاه کنم ،سرم رو پایین نندازم از وسط مردها رد شم ،
العان بااقایونی که تاجر هستن و عمر پدر من و بالاتر رو دارند در زمینه کاری خودم مراوده دارم و اصلا از صحبت باهاشون استرسی نمیگیرم ،اصلا اینا ترس حساب نمیشه واسه من
یا در زمینه روابط به شدت آدم وابسته و دلسوزی بودم
دوسالی هست که بالا پایین داشتم ولی طی چند ماه اخیر بخصوص با فایلهای اخیر به شناخت بیشتری از خودم رسیدم ،متوجه شدم که خیلی تغییر کردم ،قبلا مثلاً یه مهمونی میرفتم و بعدش کلی از حال خوب خودم خارج میشدم و چند روز طول میکشید و تو در و دیوار بودم و خودم رو سرزنش میکردم که چرا رفتی که اینطوری ذهنت پر شه از حرف های مفت ،کی چکار کرده ،کی طلاق گرفته ،وو
العان اصلا نمیخواد جلو خودم رو بگیرم که نرم واقعا هیچ گونه تمایلی به جمع های منفی و فامیلی ندارم ،وزمانم بسیار برام ترزشمنده
در زمینه باور لیاقت و ارزشمندی با کار روی قوانین و خوندن مقالات عقل کل و سوال جواب های دوستان و نوشتن تمریناتش و عمل به اونها واقعا تغییر محسوسی میبینم ،خیلی برا خودم ارزش قائل هستم ،اصلا دیگه اون احساس گناه های بیخود که داشتم رو ندارم ،یه کارهایی خدا برام کرده که میبینم عه اینقدر ارزشمند و محبوبم نزد پروردگارم ،چقدر قبلاً خودم رو کم میدیدم ،باید خیلی خودم رو ارزشمند تر بدونم ،
راه اندازی کسب و کارم و ورود به بازار کار و درآمد شخصی با کار سه ماهه مداوم روی دوره دستیابی به رویاها شروع شدو از اونجا هدایت شدم به پله های بالاتر
در خیلی از موارد که پاشنه آشیل م بوده ،و جزو نقاط ضعف شخصیتی م بوده،و باعث عقب گر م ،تکرار کارهای تکراری شده، از صحبت های استاد دور شدم و اصلا یه موقع های تحمل شنیدن صدای استاد رو هم نداشتم ،ده بار طی روز به سایت سرزدم و چرخیدم و هر کاری کردم نتونستم حالم رو خوب کنم و با حسرت شاهد از دست رفتن زمانم به بطالت ،از بین رفتم عزت نفس و اعتماد به نفس آم بودم ،چون فک کردم حالا تا حدودی فلان مشکلم حل شد اوکی هست ،دیگه مشکلم رفع شد ،ایرادی نداره حالا یکم هم از این صحبت ها دور بشم،حالا برم فلانی رو ببینم یکم صحبت کنیم ،متاسفانه خیلی قشنگ خودم رو دور میزدم و تا دوهفته تو در و دیوار و خیال پردازی های بیخود و مقایسه و… یادآوری ش حالم رو بد میکنه ، ،،
همش هم از کنار گذاشتن اهرم رنج و لذت و اهمال کاری در تمرینها و جدی نگرفتن اونها شروع میشد
چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند؟ بنظرم تا حدود زیادی برمیگرده به برنامه ریزی مغزی تا به العان ما ،و بهم ریختن و از نو برنامه ریختن برا ذهنمون ،خیلی زمان میبره و باید استمرار داشته باشیم
یه دلیل دیگه اش فراموشی نتایج و اینکه واقعا این نتایج از کجا شروع شد هست ،فک میکنیم از اول همینطوری بوده ،فک میکنیم این قضیه مثل حقوق ماهیانه است صرفاً با داشتن این فایلها و خرید محصولات نتایج مثل حقوقت میاد دیگه ،در حالی که فرکانس از لحظه ای به لحظه دیگه ممکنه متفاوت باشه ،عدم ایمان واقعی به خداوند و عدم قبول 100 در صد این صحبتها و قوانین،عدم کنترل ورودی ها که مساوی با عدم کنترل ذهن،مغروررشدن و خودمون رو علامه دانستن و اعتماد بیش از حد به خودمون که من چند ماه کار کردم و دیگه اون نقاط ضعف شخصیتی رو ندارم و دوباره از همون سوارخ ها گزیده شدنو سیکل تکراری که برا من دو سال هر چند ماه تکرار میشد
خدایا شروع سخت نام توست
وجودم به هر لحظه آرام توست
دل از نام و یادت بگیرد قرار
خوشم چونکه باشی مرا در کنار
درود خدمت شما استادعباس منش عزیزم
خداقوت استاد عزیزم ممنون از فایلهای فوقالعادتون سپاسگذارم
سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
• افزایش سه برابری درآمد در یکسال .به لطف خدا خیلی از این سالها که دارم با استاد کار میکنم درآمد من به بیش از سه برابر هم رسیده
• درحوزه ی روابط . عالی شدن روابطم به لطف خدا
• تسویه بدهی و حذف دسته چک . که خیلی سخت بود و الان در دوره کشف قوانین زندگی رسالت زندگی من شده و دارم خیلی عالی در مسیرش حرکت میکنم
• نقدی کار کردن . ایده های خیلی عالی که بعد از ده سال کار کردن تازه داره به ذهنم میرسه
• کسب آگاهی در حوزه کسب وکارم. همیشه هر چقدر بتونم راجب کارم تحقیق میکنم و چقدر بهبود در کارم حاصل شده
• وسوسه نشدن در مواقعی که افراد به روش پونزی میخوان من رو وارد راه اشتباه کنن. وچقدر این افراد در اشتباه هستن خداروشکر که از 8 سال قبل که روانشناسی ثروت 1 رو گرفتم بکل از این افراد دوری کردم
• اقدامات عملی راجب رسیدن به اهدافم مثل نوشتن و انجامشون دادن و به قسمتهای کوچک تقسیم کردن خواسته هام و بهشون برسم و تیکشون رو بزنم
• لیست کارهایی که الان به ذهنم میرسه برای رسیدن به خواسته هام رو همیشه بنویسم و هر روز بهشون نگاه و فکر در بهبودشون کنم
2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟
به لطف خدا همیشه از زمان عضویتم با استاد عباس منش عزیزم بودم به شکلی که گوشی من در حد 10 آهنگ داره و بقیه 200 گیگابایت همش فقط فایلهای استادعزیزم هست
به مواردی از آموزه های استاد مثل حذف دسته چک و وام کمتر عمل کردم چون مقاومت داشتم . بقدری بدهکار شدم و فشار طلبکارا روی زندگیم بود که تمام آرامش من رو گرفته بود و الان در دوره ی فوقالعاده کشف قوانین زندگی دارم خیلی عالی به روش استاد این مورد رو در زندگیم به کلی تمامش میکنم والان که تازه یکچهارم بدهی ها پرداخت شده آرامش من خیلی بیشتر شده خداروشکر
سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
بنظرم افراد بقول استاد اگ چیزی بهشون بگی میگن من اینارو خودم میدونم اما اگر ازشون سوال کنی که خب میدونی ،درست خب چه قدم های عملی راجب این خواستت برداشتی هیچ جوابی ندارن و یا جوابهایی دارن که کلا با قانون همخوانی نداره .
بنظرم ی دلیل دیگه که افراد از مسیرخارج میشن عجله و راه صد شبه رو یک شبه بخوان برن هست که به هیچ عنوان من ندیدم بتونن ازش نتیجه بگیرن
انشاءالله استاد عباس منش عزیزم ،من و همه دوستان سایت همیشه دراوج ،سربلند، سلامت و ثروتمند باشید
بدرود
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز .
چقدر این حرف که چقدر سقف آرزوهاتون کوچیکه چقدر منو اینهمه خوشبختی محاله منو به فکر برد. دیدم واقعا درسته انگار هر کسی به اندازه ظرفی که مشخص کرده برای خودش میتونه از این نعمتها استفاده کنه انگار نمیتونه از اون مدار از اون حد بیشترو. دلشو میزنه .انگار به خودمون میگیم که حالا همه چیزم که نباید بدون تقلا باشه عشقش اینه که زجر بکشی انگار این باوره تومون خیلی شدیدتره که باید خیلی تقلا کنیم زجر بکشیم ده روز بریم بالا دوباره با کله بیایم پایین .وقتی من درک کردم هر وقت با عشق رو باورهام کار میکنم احساسمو خوب میکنم کامنت میزارم از فرداش چقدر اتفاقات خوب پیش میره چقد همه چیزت میوفته رو دور پس سرعتشو ببر بالاتر نزار که عادی بشه برات نزار که کسی بیاد با ناله کردن ورودیهاتو از بین ببره تو برای این احساس برای باز کردن قلبت زحمت کشیدی نزار یک ورودی بد دوباره سرعتتو بیاره پایین و دوباره بخوای کلی زور بزنی
نترس اگر برای خودت ارزش قاعل باشی اجازه نمیدی هیچ کس تو دنیا بخواد این احساس خوب رو که کلی روش کار کردی رو بخواد خرابش کنه چه کاریه بری تو جمعی که منفیه بعد بیای به خودت بگی برم حالا زور میزنم مثبتا رو نگاه کنم سوالهای خوب بپرسم تا فضا مثبت بشه. بعد تا جواب یه سوالو میدن دوباره ناله .و فرداش دوباره کلی باید خودم فایل گوش بدمو بنویسمو که حالم برگرده به سیستم قبل آخه چه مرضیه .محافظت کن از این حال خوبت برای ورودیهای ذهنت .
ورودیهای قانون سلامتیم همینه آخه به کی چه ربطی دا ره که چی میخوری اگه خجالت میکشی میری یه تولد و میگی حالا یه تیکه کیکو میخورم تا ناراحت نشن تو به خودت بی احترامی کردی .به این همه هزینهای مالی و این همه جلوی خودت رو گرفتنو انقد حال خوب و بعد فردا میبینی مغزه آلارم میده من قند میخوام و باید چند روز دوباره سختی بکشی تا دوباره بدن برگرده تو حالت چربی سوزی، مگه چشه که فقط رو به بالا باشیم هر روز سلامت تر هر روز درامد بیشتر هر روز نعمت عشق بیشتر چرا وقتی میدونی میشه همه چیز رو با کنترل ورودیها لذتشو بیشتر کرد و فقط سر بخوریمو لذت ببریم چرا باید برگردیم مسیر قبل .اینجاس که باید سقف آرزوهاتو بیشتر کنی و بگی که اکی اگه کامنت نوشتن داره انقدر قلبتو باز و اتفاقای خوبو ایجاد میکنه بنویس هر روز بنویس که این فرکانسو ثابت نگه داری و ادامش بدی ادامش بدی تا به خواستت برسی واقعا قانون همه چیز مشترکه و اون تعهدی هست که میدی و اعمالی که پیوسته و با کیفیت ارسال میکنی .به صورت پیوسته .اگر میخوای نتیجهای بزرگ بگیری حتی یک ساعتم از مسیر خارج نشو .و این شل کن سفت کناست که باعث میشه نتایج هم شل کن سفت کن بشه.آخه قانون اینه دیگه بابا ورودی مناسب بده خروجی مناسب تحویل بگیر .یادمه تازه که محاجرت کرده بودم و بیرون نقاشی میکردم و همونجا هم میفروختم ،یه آقای ایرانی رو دیدم که خیلی با کمالات و مثبت بود و نمیدونم چی شد من گفتم درامدم از همین نقاشی که دارم بیرون کار میکنم این عدد هست و اون برگشت گفت میدونی دکترای اینجا این درامدو دارند . شاید این حرف خوب بود ولی یه جورایی شلم کرد و انگار همون داستان باعث شد بگم شاید خوبه دیگه، و لی دیدم این نگاه سمه چرا من بخوام خودمو محدود کنم به این عدد کم که حالا خوشحال بشم و با تمام انرژی جلو نرم اون دکتری که انقدر درامدشه باید یه فکری به حال خودش کنه یا میدیدم کسایی که هفت سال هشت سال محاجرت کردن ولی درامد من بیشتر از اونهاست .اااا بابا اگه بخوای خودتو با دسته معلولین مقایسه کنی که دیگه اون بهشت استادو نداری .بابا تو چیزیو بلدی قانونیو داری که به بنهایتها میتونیی برسی نه این که دو قرون درامدت از فلانی بالاتره ذوق کنی و نخوای با تمام انرژی به مسیرت ادامه بدی نه سقف آرزوهای من خیلیییی بالاتره من چیزیو دارم که مثل استادم هر آنچه رو که بخوام میتونم داشته باشم نه یدونه بلکه صدها ، طوری ثروت بیاد که نتونی بشموری که حالا بخوای با کسی مقایسه کنی که از کی بیشتر در میاری یا فروشت از این دربو داغونا بیشتره. سقفتو ببر بالا نرو تو جمع آدمایی که مجبور باشی هی انرژی بدی برو تو جمعی که انرژی بگیری .خداروشکر که سه ساله تو این مسیرم و با عشق دارم میرم جلو و دارم باگهامو بر میدارم ولی این تعهد هم میدم که حد خوشیمو ببرم بالا خودمو لایق بهترینها بدونم و ظرفمو بزرگ و بزرگتر کنم و هر روز این فرکانس خوب رو ثابت نگه دارم و ادامه بدم و لذت ببرم .
به نام خداوندِ جانآفرین
حکیمِ سخندرزبانآفرین
خداوند بخشندهٔ دستگیر
کریم خطابخش پوزشپذیر
عزیزی که هر کز درش سر بتافت
به هر در که شد هیچ عزّت نیافت
سلام خدمت استاد عباس منش گرانقدر و بانو شایسته
وسلام میکنم به تک تک دوستان عزیزم که با خوندن کامنت های پر معنی شون آدم از خود بی خود میشه
خدا میدونه که این فایل های دانلودی که استاد با جانو دل و از سر شوق و ذوق برای ما تهیه میکنه به نظر من میلیاردها دلار ارزش داره و اگر کسی به قول استاد با تمام وجود و این مباحث را وحی الهی بدونه زندگیش به صورت بنیادین تعقیر میکنه .
من از روزی که وارد این موضوعات شدم اول از همه کاری که کردم هر آنچه که میدونستم را به طور کل گزاشتم کنار و بقول معروف فنجان ذهنم را خالی کردم و بعد به خودم تعهد سنگین دادم و کار را شروع کردم
شاید کمتر کسی باورش بشه که چطوری دارم رو افکارم کار میکنم
من صبح که بیدار میشم یعنی به صورت خیلی آگاهانه تا چشمم را باز میکنم اول از هرچیز خداوند مهربان را شکر میکنم به خاطر اینکه مرا به راه راست هدایت کرده
بعد دفتر شکر گزاری را بر میدارم و داشته هایم را می شمارم و بابتشان از خدای عزیزم سپاسگزاری می کنم
و بعد یه کلیپ از آرزو هایم درست کردم 6 دقیقه هست اون را تماشا میکنم و بخاطرشان که خداوند آن نعمت ها وموقعیت ها را که به من داده از خدا تشکر میکنم.(می دونم این نعمت ها برای من هستند فقط باید من ظرفم را آماده کنم ).
بعد آماده یک روز خوب با اتفاقات عالی میشم
میرم باشگاه ورزش میکنم 2ساعت بعد میرم محل کسب کارم و از لحظه که لباس کار را میپوشم به صورت کاملا برنامه ریزی شده فایل های استادرا پلی میکنم با هندزفری گوش میدهم دقیقا از ساعت 9صبح تا 6 غروب بدون توقف که همکارهایم بارها وبارها آمدن گفتن به خدا که دیوانه میشی بابا یه لحظه به اون مغزت استراحت بده که من معمولا جوابی به اونا نمیدم فقط میگم باشه ولی کار خودمو انجام میدم (میدونم که با ورودی مناسب نتایج عالی در انتظارم هست)به خاطر همین از ماه های اول این روش را برای ساختن باورهای قدرتمند کننده استفاده کردم
از خانه تا محل کارم تقریبا 1 ساعت هست تو این یک ساعت پشت فرمون دوباره شاید کمتر کسی باورش بشه من سفر به دور امریکا،تمرکز بر روی نکات مثبت،سریال زیبای زندگی در بهشت را تماشا میکنم و محو زیبایی ها میشوم (این روش را به کسی توصیه نمیکنم چون بسیار کارتمرکزی هست برای رانندگی)
هم صبح و هم غروب که میرم خانه و لحظه ای که میام خانه تا بخوابم در مورد آگاهی اون روز فکر می کنم و باخودم حرف میزنم و به یاد می آورم قوانین جهان هستی را و بعد قبل از خواب از خداوند برای داشته هایم و برای اتفاقات خوب اون روز سپاسگزاری میکنم و مینویسم و بعد کلیپ آرزو هایم را تماشا میکنم و اصلا نمی فهمم کی صبح شد نکته خیلی جالبش اینجاست که قبلا میخاستم بخوابم شاید 1 یا 2 ساعت طول میکشید بخوابم ولی الان اصلا نمی فهمم کی خوابم برد.
وقتی استادمیگه اینقدر خوب رو خودشون کار میکردن که خواب هاشون هم در این مباحث هست من به خودم افتخار می کنم که پس منم کار درست رو دارم انجام میدم و دقیقا خواب هام هم موضوعش همینه
حالا اینها رو گفتم که اینو بگم من در اول راه هستم و همین اول راه به جان خودم کلی اتفاقات خوب و تعقیرات عالی برام افتاده که تو یه فرصت دیگه میام تمامشونو مینویسم
من از روزی که شروع کردم حتی برای 1 ساعت بدون این آگاهی ها زندگی نکردم باز به قول استادکه میفرماید باید این مباحث جزئی از زندگی تون شود
از خداوند مهربان می خواهیم که مرا همینجوری که در این مسیر آورده می خواهیم مرا ثابت قدم کند و مرا همیشه تا لحظه مرگ در این مسیر زیبا هدایت کنه
میگم، چون من تازه وارد این دانشگاه شدم خدارو شکر که مسیر را گم نکردم و نمی خواهم گم شوم چون خداوند مرا همیشه به راه درست هدایت میکنه از خدا کمک میگیرم
ای بـیخبــر بکــوش کـه صاحب خبــر شوی
تــا راهــــرو نباشی کـی راهـبـر شـوی
در مکتب حقایق پیش ادیـب عشـق
هان ای پسر بکـــوش که روزی پدر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی…
انشالله همیشه سالم پر انرژی وشاد و موفق شوید
یا حق