سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 10 - صفحه 45 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 1091MB17 دقیقه
- فایل تصویری سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 10449MB17 دقیقه
- فایل صوتی سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 1015MB17 دقیقه
سلام استاد عزیزم
همین الان مشغول درگیری های ذهنیم بودم که با خودم گفتم بجای اینهمه فکر کردن از خدا نشانه بخواه بخواه هدایتت کنه، خداروشکر من حالم خیلی عالیه نسبت به سالهای قبل از آشناییم با این مسیر و نتایج خوبی هم گرفتم. اما یوقتایی هم پیش میاد مثل الان ذهنم خیلی درگیر میشه. اومدم بگم تو مسیرم گاهی به دست انداز و سنگلاخ و … برخورد میکنم دیدم نه این اشتباهه، مسیری که من توش هستم بهترین و هموارترین مسیره، بهتره بگم منم که رانندگیم خراب میشه منم که سرعتم کم میشه یا گاهی میزنم رو ترمز. خلاصه یکی دو روز بود توقف کرده بودم و آب روغن قاطی کرده بودم. جوری که الان حتی حال نداشتم پاشم برم بشینم با خدا حرف بزنم مراقبه کنم و … . گفتم بیام اینجا یه نشانه باز کنم و اینکار و کردم. خلاصه این صفحه باز شد و من واقعا قوت قلب گرفتم فهمیدم ایراد کارم کجاست. من دنبال نشانه های بزرگ بودم در حالیکه باید نشانه های کوچیک رو تحسین کنم . پس همین جا دست به کار میشم و مینویسم نشانه های مثبتی ک برام اتفاق افتاد امروز
امروز اتفاقی داستانی رو از زبان کسی شنیدم که متوجه شدم کجاها باورهای محدودی دارم و مسیر برام واضح تر شد. خدایا شکرت
امروز واریزی داشتم از جایی که فکر نمیکردم خدایا شکرت
امروز مشتری هایی اومد سمتم که فکر شو نمیکردم خدایاشکرت
امروز مادرم برام غذا فرستاد خدایا شکرت
امروز بازخورد و بازدید های کارم زیاد بود خدایا شکرت
امروز افراد جدید به کسب و کارم اضافه شدن از جایی که فکر نمیکردم. خدایا شکرت
امروز مشتریا واسم رضایت فرستادن خدایا شکرت
امروز شاهد موفقیت و رشد یکی از نزدیکانم بودم خدایا شکرت
امروز همسرم مث همیشه درک و همراهیم کرد خدایا شکرت
امروز هم در سلامتی کامل قرار داشتم خدایا شکرت
امروز هم در امنیت و آسایش بودم خدایا شکرت
امروز تونستم کارامو انجام بدم وقت داشتم . خدایا شکرت
امروز ایده آماده داشتم خدایا شکرت
خدایا شکرت امروزم تونستم مفید و موثر باسم
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت. خدایا کمک کن تا الهامات و نشانه هاتو دریافت کنم و بنده ی مطیع و مومن و متوکلی برات باشم.
سلام به همه دوستان
دیروز اومدم توسایت و گفتم برم سراغ نشانه ام که همین قسمت 10 سریال تمرکز به نکات مثبت اومد، فایل گوش دادم و توضیح استاد و خوندم که گفته بودن هر اتفاق خوبی که افتاد بعنوان نشانه بگیر و زیاد ازش یاد کن و سپاسگزاری کن خیلی جالبه همون دیروز قبل از ورود به سایت یه کار بهم پیشنهاد شده بود که تصمیم نداشتم قبول کنم ولی دیروز بعد از گوش دادن این فایل نظرم عوض شد جالبتر اینکه امروز صبح از خواب که بیدار شدم برام پیامک اومده بود که برید بانک و سود بیمه عمر سال 1397 الی 1399 را بگیرید جالب اینجا بود که من سال 1399 بیمه نامه ای عمرم و باطل کرده بودم . امروز دوباره اومدم سایت ونشانه ام دنبال کردم به همین قسمت دوباره هدایت شدم و تصمیم گرفتم تجربه ام رو به اشتراک بگذارم.
با سلام خدمت استاد عزیز و مریم زیبا روی
من از وقتی که با شما آشنا شدم نشانه های زیادی رو تو زندگیم تجربه کردم که واقعا فوق العاده بودن و هر روز بیشتر از روز قبل با اطمینان قدم هامو برای خلق زندگی دلخواه بر میدارم و الان میفهمم که دنیای اطرافم چگونه است و چگونه به جلو حرکت میکنه.
از وقتی که با شما آشنا شدم روی احساسم حساس تر شدم، یعنی وقتی اتفاق خوب یا بدی برام میافته میدونم که به دلیل فرستادن این فرکانس به جهان بوده. قبلا همیشه فکر میکردم که اتفاقات براساس شانسه و بعضی اوقات فکر میکردم که خوش شانسم و بعضی اوقات فکر میکردم بد شانس ولی الان میفهمم که چیزی به نام شانس وجود نداره تمام اتفاقات رو خودمون با افکارمون رقم میزنیم و این چند وقته واقعا حس عجیب و متفاوتی دارم، حس میکنم من دیگ حرفای بقیه رو نمیفهمم یا با کسایی که قبلا خیلی بگو بخند داشتم دیگ نمیتونم ارتباط برقرار کنم و فکر میکنم که بقیه واقعا دارن وقتشونو تلف میکنن و منم که نمیخوام مثل اونا باشم انگار بیشتر اوقات که پیششون هستم واقعا دوست دارم تنها باشم چون تنهایی بیشتر میتونم به خودم کمک کنم تا وقتی که با اونا هستم. انگار دیگ اصطلاحا باهاشون حال نمیکنم و حرفاشونو متوجه نمیشم و با بعضیاشون که همینجوری خود به خود ارتباطم قطع شد چون خیلی ادمای منفی بودن. هر روز نشونه هایی رو تو زندگیم میبینم میخواستم اونارو اینجا بهتون بگم
– اولین نشانه تونستم بالاخره یه ماشین بخرم. من خیلی تو سایت و به صورت آنلاین دنبال ماشین دست دوم بودم چون فعلا توان مالی نداشتم ماشین صفر بخرم ولی پیدا نمیکردم بیشترشون یه ایرادی داشتن چون همیشه فکر میکردم ممکنه یه کلاهی سرم بزارن یجوری میترسیدم ولی ناگفته نمونه که همیشه تو ذهنم ماشین صفر میخواستم که از اول دست خودم باشه. بالاخره تونستم یه تیبا ۲ بخرم.
– درست ۲۰ روز بعد از خرید ماشینم پژو ۲۰۷ سقف شیشه ای یک ساله تو قرعه کشی برنده شدم که من خیلی ثبت نام میکردم ولی خبری نمیشد.
– مدیر عامل شرکتمون یک ماه به کل شرکت یه پاداش داد که وقتی همکارام صحبتشو میکردن فهمیدم به من بیشتر داده.
– الان موقع عید هم مسئول مستقیم من اسممو برای پاداش به مدیر عاملمون پیشنهاد داد و دوباره یه پاداش دیگ بهم دادن خخخ
– من رشتم مهندسی معدن هست و عضو سازمان نظام مهندسی معدن هم هستم. ابتدای هر سال مبلغ قرارداد تغییر میکنه و افزایش پیدا میکنه. من و چنتا از همکارام تمدید قراردادمون وسط سال بسته بودیم ولی چون اگه وسط سال قرارداد رو تمدید میکردی با رقم سال جدید باهات قرارداد نمیبستن و یجوری نصف سال ضرر میکردی و میخواستیم قراردادمونو یه جوری بیاریم ابتدای سال بعد که دیگ اوکی بشه. ما هممون این درخواست رو با فاصله زمانی یکی دو ماه دادیم ولی درخواست هیچ کدومشونو قبول نکردن به جز درخواست منو خخخخ و قرارداد سه ماهه بستم تا پایان سال و دوباره از ابتدای سال ۱۴۰۱ قرارداد یک ساله میبندم و خیلی خوب بود.
– یکی دیگ اینکه من یه شب کنار خیابون منتظر تاکسی بودم ماشینم (تیبا ۲) دست برادرم بود و هیچ ماشینی برام نمی ایستاد تا اینکه یه دختر خانمی اومد منو سوار کرد. شما فرض کنید یه ادم درشت هیکل با ۱۸۶ سانتیمتر قد و ۹۵ کیلو وزن و ساعت ۷:۳۰ شب کنار خیابون منتظر ماشین که مردم بعضیاشون میترسیدن ولی این دختر خانم برام ایستاد. داخل ماشین در این مورد با ایشون صحبت کردم که چطور شد برام ایستادین فهمیدم که ایشونم مثل ماها در مورد این قوانین میدونن البته استادو نمیشناختن ولی خب در مورد این قوانین هستی اطلاع داشتن. بهم گفت من هیچ وقت ادم بدی رو تا حالا سوار ماشین و کلا جذب خودم نکردم و میدونم کیو سوار میکنم یا با کی ارتباط میگیرم و من وقتی اینو فهمیدم اول خیلی خدارو شکر کردم و واقعا احساس خوبی داشتم که با ایشون ملاقات کردم و خیلی خوشحال شدم و یه جور ارامش خاصی بود وقتی نشستم تو ماشینشون و بنده خدا تا سر کوچمون منو رسوند واقعا لذت بردم از این اتفاق. محض اطلاع متاسفانه شمارشو نگرفتم 😂😂🤦🤦الان که فکر میکنم میگم واقعا چرا😅. این اتفاق که برام افتاد خیلی خیلی امیدوار تر و با اطمینان بیشتر روی این اموزه ها دارم کار میکنم. خب من هنوز مجردم ولی وقتی این اتفاق برام افتاد فهمیدم که با افکارم میتونم شخص خوب و مناسبی رو تو زندگیم جذب کنم.
خیلی اتفاقات ریز دیگ هم برام افتاده ولی این چنتا بزرگاش بودم و بیشتر تو چشم میاد و هر لحظه براشون خداروششششکر میکنم و همینجور اتفاقات خوب دیگه ای برام میافته انشاالله که خدا کمکم کنه که بتونم همیشه ذهنمو کنترل کنم و بگم که واقعا کار سختیه چون من تازه شروع کارمه یه لحظه که غافل میشم دوباره نجوا ها شروع میشن و میخوان منو ناامید و ناراحت کنن ولی با کمک خداوند مهربان حتما میتونم بهشون غلبه کنم و تو این نبرد میتونم پیروز بشم. انشاالله که همگی تو این جهاد اکبر و تو این جنگ کنترل ذهن پیروز مندانه بیرون بیایم و بتونیم زندگی دلخواه خودمونو بسازیم. به امید موفقیت ها و پیروزی های بیشتر
از استاد عزیز و مریم خانم گرامی هم به خاطر این سایت فوق العادشون سپاس گزارم و خیلی خوشحالم که تونستم با شماها آشنا بشم و یه جوری نقطه عطف زندگیم هستین ❤️🌹🌹
بنام خالقی بی همتا
سلام به اقا صادق باحال و خوشتیب و جذاب
اقا از خوندن کامنتت بسیار لذت بردم و تحسینتون کردم
مثال های منطقیتون از رشد و پیشترفتتون بسیار عالی و کمک کننده بود
اینکه با تمرکز بر نکات مثبت میشه زیبایی ها و اتفاقات مثبت و خوشحال کننده بیشتری رو دریافت کرد
فارق از اینکه دیگران چطور نگاهی دارند و یا چه باوری دارند
و در اخر بسیار خندیدم از خاطره بسیار تحسین برانگیزتون با طبع طنزی که توضیحش دادید
سپاسگذارم
سلام
بعضی وقتها تضادها اینقدر بزرگ هستن که انگار هیچی نداری اما وقتی توی مسیر باشی اون لابه لای ذهنت نشانه های درستی مسیر که مثل ستاره سوسو می زنه و راه رو نشون ومیگه درسته بیا وادامه بده
گاهی اوقات هجوم تضاد ونجوا های ذهنت اینقدر زیاده که نمی تونی نفس بکشی اما یک مراقبه کوتاه باعث میشه اکسیژن خالص بهت برسه وبگه نفس بکش من اینجام تو داری بزرگ میشی تابه خواسته ات برسی داری گام برمی داری
توی این مرحله از تکامل،دیدن کوچک ترین نشانه مثل اومدن چند تا جوجه اردک به خونه ات
می تونه لبخند به لبت بیاره وساعتها با دیدن آبتنی اونها لذت ببری وبگی خدایا شکرت.
می تونه شنیدن این فایل استاد نشانه ی هدایت روزانه ات باشه ودر اوج تضاد بهت یادآور میشه دقت کن ونعمت های کوچک رو هیچ وقت نادیده نگیر ودائم بشمار وشکر گذار باش.
خدایاشکرت.
سلام ودرودخدای منننننن
باورمی کنید الله اکبر
الان جلسه سوم روانشناسی ثروت یک رو چندروزی بود گوش کردن ونوشتنش رو به تاخیرمی انداختم باخودم گفتم تاانجام ندادم نمی روم کاردیگه ای انجام بدهم وبا خودم مصمم شدم حتما انجام بدهم واهرم رنج ولذت رو هم نوشتم همین که گوش کردم پوز کردم و گفتم برم باور فراوانی رو درسایت پیدا کنم وگوش کنم و امدم روی نشانه من زدم که این فایل امد یعنی خدا لحظه به لحظه بامن از طریق توضیح خانم شایسته حرف زد
نشانه واضح ترازاین متن خانم شایسته برام نبود که من در در مسیر درست هستم وخدا لحظه به لحظه داره هدایتم می کنه و این فایل که دقیقا تمرین جلسه سوم ثروت یک هست
خدایا شکرت
سپاسگزارم استاد عزیزو خانم شایسته دوست داشتنی وهمراهان گرامی
براتون بهترینها رو ازخداخواستارم
دارم بال در میارم خدایا شکرت
اونجا تو قدم ۲ میگن احساس عالی جوریه که قلبتون باز میشه فضای بیشتری الان تو اون حس هستم چونکه یه از تجسماتم که برام غیره ممکن بود الان کنارم خدایا شکرت وقتی دارم به این فکر میکنم که این احساس عالی داره اتفاقات فوق العاده بیشتری رو برام خلق میکنه و من رو به سمت راهکار ها وایده ها فرصت های جدید میبره عشق میکنم و الان دارم بال در میارم برای اون همه نشونه های فوق العاده که داره بهم میگه تو مسیر درستی هستی و ادامه بده
خدایا شکرت که تو این مسیرم و این احساس بی نظیر رو دارم خدایا شکرت که تو این اقیانوس اگاهی هستم خدایا شکرت که به عباس منش باور دارم و به اندازه چشم هام قبولش دارم خدایا شکرت به کسی نه تا حالا دیدمش نه باهاش صحبت کردم نه اون منرو میشناسه انقدر باور دارم دمتگرم
وای دارم بال در میارم
سلام اول به استاد عباسمنش که حس میکنم پیامبری از جانب خداست واسه حدقل بنده،و بعد میخوام نتایج شاید کوچیک ولی برای من بسیار بزرگی ک تا الان گرفتم رو چندتاییش رو عرض کنم،
اولین نتیجم این بود که با همسرم کدورت شدید داشتیم من خونه بودم این باور رو داشتم که ایشون برام حتما امروز گل میخره درحالی ک فکرشم مسخره بود از بیرون شبش رفتیم شیرینی بخریم واسه کسی همسرم هم خودجوش از اونجا برام یه شاخه گل خرید من زبونم بند اومده بود اونجا بود که باور کردم هر طوری بخوام میتونم زندگیمو رقم بزنم و خلق کنم اون گل رو گذاشتم جلو چشمم تا یادم باشه هر چی که بخوام رو خدا بهم میده فقط کافیه بخوام☺️بعد اون اتفاقای بزرگ و کوچیک زیاد افتاد الان هرجا برم بدون شک برام بهترین و راحت ترین جای پارک هست ،من دوست داشتم خونمونو با واحد کناریمون یکی کنیم تا بزرگ بشه همش خونه رو اینطور میدیدم و انگار اتفاق افتاده و چند روز بعد بدون اینکه حتی من کلمه ای بگم همسرم خودشون این حرفو زد که اینکارو بکنیم حتی اینو از زبون بقیه هم میشنیدم که شنیدن قراره ما اینکارو بکنیم انقد تو زندگیم تو این چند وقت معجزه دیدم که قابل شمارش نیست الان فقط میدونم تنها قدرت موجود خداست نه از کسی میترسم نه نگرانم کارم انجام نشه چون میدونم وقتی من چیزی رو از خدا بخوام بهم نه نمیگه و معنی لا اله الا الله رو متوجه شدم
خدا جونم سپاس گزارم امروز کوتاهی موهام در یکی از بهترین سالن های شهرم و زیر نظر یکی از بهترین آرایشگرهای شهرم انجام شد. اگه میخواستم هزینه بدم حدود 150 میشد.خدایا شکرت
موقع رفتن به سالن زنگ زدم آژانس سرویس بفرسته گفت فعلا ماشین ندارم. گفتم خدایا مرسی که قراره بدون پرداخت هزینه برم. رفتم سر خیابون و یه ماشین ایستاد برم و سوار شدم. ایشون مسافرکش نبودن و گفتن چون دیدم توی گرما هستین سوارتون کردم.
من دیشب دنبال یه شلوار راحتی شیک میگشتم. چندجا هم سر زدم چیزی که میخواستم نداشتن. با خودم گفتم احتمالا باید لوازم ورزشیا برم.
راننده ماشینی که امروز منو سوار کرد گفت من مغازه لوازم ورزشی دارم و آدرس داد. گفتم اتفاقا من دیشب دنبال شلوار بودم. انشاالله به زودی میرم خرید
این بود نشانه های امروز من. خدایا شکرت که روز به روز کارهام راحتتر پیش میرن
دوستای نازنینم سلام
امروز صبح تونستم با نوشتن سپاس گزاری و خوندن کامنت و توجه به چیزای خوب یه خورده کسالتی که داشتم رو رفع کنم و حالم رو خوب کنم.
قرار بود برم واکسن بزنم و پیاده تا درمانگاه محله مون رفتم. بین راه یکی از خونه هایی که جلو خونشون درخت کاشته بودن رو دیدم و یه مدل کاکتوس که من داخل گلدون دارم و سایزش کوچیک هست رو دیدم که داخل باغچه از همین مدل بود ولی خیلی خیلی رشد کرده بود و بزرگ شده بود و من با دیدنش خیلی شگفت زده شدم که همون کاکتوسی که دارم میتونه تا اینقد رشد کنه.
قبل از رسیدن به درمانگاه به خاطر گرمی هوا یکم عرق کرده بودم و یهو توی ذهنم با خودم گفتم کاش عطر همرام بود، همون لحظه بوی گل یاس حس کردم و دیدم سمت راستم درختش هست و چندین گل روی زمین افتاده، یک گل هم همون لحظه افتاد زمین و خوشحال شدم گفتم ببین خدا برام عطر فرستاد. گل های روی زمین رو برداشتم و همراه خودم بردم. خیلی لذت بردم ازین اتفاق.
امروز باز برای معرفی کارم تصمیم داشتم برم یک آموزشگاهی که قبلا تلفنی صحبت کرده بودیم و بعد از اون هم میخواستم برم خونه آبجیم. داشتم به هزینه ها فکر میکردم که چطور برم که مبلغ کمتری کرایه بدم (از وقتی که نتیجه دوستان در مورد هزینه های تاکسی خوندم باورم تقویت شد و این درخواست رو به جهان میدم و چند مورد هم پیش اومد که بدون هزینه و یا هزینه کمتر کارم انجام شده). خب امروز هم توی این فکر بودم و با خودم میگفتم چطور کمتر میشه. تماس گرفتم آژانس گفتم یک ماشین میخوام، گفتن ماشین نداریم و طول میکشه بیاد، اینبار هم مثل سری قبل گفتم خدا میخواد منو رایگان برسونه. اومدم چند لحظه نشستم و گفتم یکبار دیگه آدرس رو از توی نقشه بررسی کنم ببینم دقیقا کجا میخوام برم. هنوز آدرس رو پیدا نکرده بودم جناب همسر که یه مقداری تایم آزاد داشتن بین کارشون رسیدن خونه و حدود نیم ساعتی وقت داشتن و توی این فاصله منو هم آموزشگاه رسوندن و هم خونه آبجی. خدایا شکرت به خاطر این همزمانی ها
امشب هم یک بسته چاقو و یک قیچی آشپزخونه به رایگان دریافت کردم. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
صبح میخواستم برم بازار یکم دیر بیدار شدم، تعلل داشتم که برم یا نرم. چند دیقه بعدش پولی که از کسی میخواستم به حسابم واریز شد و گفتم این نشونه ست و خدا میگه الان برو. چند بار میخواستم برم کاری انجام بدم قبل از حرکتم پول به حسابم واریز شده خدا رو شکر.
رفتم یه مغازه دو تا کلاه برداشتم گذاشتم روی میز که فروشنده حساب کنه، با اینکه خودشون پرسیدن دوتاست گفتم بله، موقع کارت کشیدن میخواستم بگم تخفیف بهم بدین، هیچی نگفتم و گفتم خدا تخفیف میده. بعد که اومدم بیرون دیدم قیمت یک کلاه اشتباهی زدن. برگشتم بهشون گفتم و سری دوم که کارت کشیدن تخفیف رو هم اعمال کردن.
دنبال ماسک سه بعدی مشکی هم بودم. با اینکه میدونستم این مغازه کلاه فروشی ماسک نداره برای فروش و اگه داشت توی دید بود، ازشون پرسیدم ماسک ندارید برای فروش؟ و ایشون آدرس یه عمده فروشی بهم دادن و رفتم از اونجا با قیمت مناسب خریدم. خدایا شکرت.
موقع رفتن به بازار یک مسیر رو با تاکسی خواستم برم، بعضی ماشین های شخصی هم میرن. با اینکه مسافر دیگه ای نداشتن قبول کردن با نرخ تاکسی منو برسونن و بین راه هم مسافری سوار نشد. انگار دربست گرفته باشم ولی با نرخ تاکسی رفتم. خدایا شکرت
موقع برگشت هم یه تاکسی دیگه سوار شدم و اولین مسافرشون بودم. وقتی سوار شدم راننده تاکسی بهم گفت سلام دختر گلم. به یه مسافر دیگه شون هم گفتن پسر گلم و این نوع صحبت کردن راننده خیلی برام جالب بود. خدایا شکرت که با انسان های خوش برخورد روبرو میشم و بهتر زمان به بهترین مکان ها هدایت میشم.
عصر از جایی میخواستم بیام خونه و راننده گفت 20 تومن منو میرسونه، بهشون گفتم 15 میبرید منو و قبول کردن. خدایا شکرت
از وقتی تصمیم گرفتم توی هزینه هام دقیق تر باشم و تا حد امکان هزینه کمتری بابت کرایه ماشین بدم این موردهارو بیشتر جذب کردم. خدایا شکرت
قبول از اون تا جایی میخواستم برم فورا اسنپ یا آژانس زنگ میزدم و کلی بابتش پول پرداخت کردم و الان متوجه شدم من یه غرور کاذب داشتم که نه من پول دارم میسازم لایق اینم که با آژانس برم و منتظر ماشین نمونم و همین مساله باعث شده بود درآمدی که داشتم صرف هزینه هایی مثل کرایه ماشین و چیزهای غیر ضروری بشه و یه جورایی هر چقد پول میساختم بازم پولی نبود و نشتی داشت سطل باورهام.
انشاالله با یاری خدا بتونم این روند رو بهتر و بیشتر عملی کنم