این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2023/12/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-12-06 04:51:242023-12-06 05:26:44قدم اصلی تحوّل زندگی
647نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خداوند را شکر گزارم هستم بخاطر وجود استاد عزیز که بزرگترین خیر و برکت زندگی ام هست
خداوند را شکر گزارم که مرا در بهترین مکان برای رشد و موفقیت هدایت کرده است
استاد عزیز قدردان ات هستم که سخاوتمندانه این آگاهی ها را با ما به اشتراک می گزاری
یک نکته خیلی ارزشمند را درککردم که اینجا می نویسم تا باعث درک بهتر ام شود
هر وقت اتفاق بدی برایم رخ میدهد خیلی اوقات نمیتوانم ذهن ام را کنترل کنم انگار منطق قوی برای این کار نداشتم در ذهن ام و فکر میکردم اگر اتفاق خوب رخ داده ظاهر اش هم خوب است اگر اتفاق بد رخ داده اتفاق بد است دیگه من نمیتوانم کاریش کنم ظاهر اش بد است حتما باطن اش هم خوب نیست
اما خدا ره صد هزار مرتبه شکر آگاهی که از این فایل درککردم این است که ” من خالق زندگی ام هستم”
هر اتفاقی در زندگی ام رخ میدهد به قول قرآن بما کسبت ایدهیم بما کانو یعملون است هر اتفاقی در زندگی ام رخ میدهد عامل اش خودم هستم.
حالا اگر اتفاق بد رخ داده ظاهر اش خوب نیست به این معنی نیست که باطن اش هم خوب نیست منطق که از این فایل درککردم این است که در این مواقع باید بتوانم ذهن ام را کنترل کنم احساس ام را خوب نگهدارم با این منطق که من خالق زندگی ام هستم هر اتفاقی بیفتد ظاهرش هرچه باشد نوع نگاه من به آن اتفاق تعیین میکند چه نتیجه یی برای من داشته باشد حالا با این منطق فکر کنم بهتر میتوانم در مواقع که اتفاقات نا جالب رخ میدهد ذهن ام را کنترل کنم
خدایا شکر بخاطر درک این آگاهی ها
خدایا کمک ام کن این آگاهی ها را بهتر درک کنم و در عمل از آن استفاده کنم
برای اینکه بگم تحول زندگیه من از کجا وبه چ شکل شروع شد باید مروری به گذشته ی دور خودم بندازم.
گذشته ای که ب نظرم 17سال ازش میگذره .
سالهای اول ازدواجم ب نظر مثل یه عاشق زندگی میکردم به همسرم علاقه شدیدی داشتم منتهی علاقه ای که به صلاب کشیده بودمش.
ینی کلن همسرم زیر سلطه ی من و زیر نظر من بود.
فکر میکردم ازم حساب میبره وبدون اجازه ی من آب نمیخوره.
تعصب خاصی به کنترل تمامی کارای همسرم داشتم .
دقیقا مثل کسانی که برده گرفته باشن به همون شکل عمل میکردم .
البته اشتباه نشه اونم شیطونی هاو اذیتهای خودشو داشت .چشم میگفت ولی انجامش با کرام الکاتبین بود.
در یه جمله بهتون بگم که همدیگرو خیلی اذیت میکردیم در حین اینکه ادعا میکردیم همدیگرو خیلی دوست داریم.
حالا من به یه نحوی و ایشون به یه شکل دیگه .
همسرم اعتیاد به مواد داشت و وقتی فرزند اولم بدنیا اومد ایشون برای همیشه ترک کردن وخداروشکر دیگه سمت اعتیاد نرفتن.
در مورد خودم اگه بخام بگم یه فرد کاملا پر از نقطه ضعف بودم.
بی نهایت تو هرچیزی که فکرشو بکنی نقص داشتم .
رفته به رفته دیونه تر وعصبی تر میشدم.
بچم دو سالش شد.
عاشقش بودم وتمامه وقتم را براش میزاشتم.
اما کم کم حس کردم رفتارهای عصبی گونم داره روی فرزندم تاثیر منفی میزاره.زمانی که شخصیت خوبی نداشته باشی ومدام تو خشم وعصبانیت وکنترل کردن دیگران باشی ،نمیتونی با عزیزانت برخورد خوبی داشته باشی هرچند ادعا کنی که دوسشون داری!
واین چیزی نبود که من از زندگی میخاستم.
زندگیم پر از تنش شده بود.از زمین وزمان طلبکار بودم .
هیچ لذتی از زندگی نمیبردم .
از همه بیزار بودم .از همسرم ،از خانودم ،از خانوادش وحتی از خودم .
تنها کسیو که دوست داشتم پسرم بود که متاسفانه نمیتونستم رفتار خوبی باهاش داشته باشم .
منم اون زمان چیزی از قانون واین چیزا سر در نمیووردم.
کار به جایی رسید که دلم به حال خودم سوخت .خودم از خودم خسته شده بودم .خوب میفهمیدم که ایراد کار ، تو وجود خودمه .
این خودم بودم که خودمو بیشتر از هر کسی آزار میدادم و تنش درست میکردم.
همسرم وقتی پاک شد،کلی تغییر کرد.تغییرات مثبت زیادی تو زندگیمون بوجود اوورد.ولی من نمیتونستمباهاش ارتباط خوبی بگیرم .
همسرم پیشنهادبرنامه ی نارانان را بهم داد.
برنامه ای بود برای خانواده های معتاد. برنامه جهانی بود و به مذهب کاری نداشت.
مطالب خوب وپخته وجامعی توش بود که باعث خیلی ازتغییرات من شد ونگاه منو به زندگی خیلی تغییر داد.
البته ضعفهای من ریشه از کودکی وزندگی پر از تنش خونه ی پدریم داشت که از اونجایی که همسرمم به یه شکل دیگه با این کمبودها با من ازدواج کرده بود.
هردو در کنار دوست داشتن هم ،باعث آزار واذیت هم ، میشدیم .
راهنما والگوی مناسبی نداشتیم که از اون راهنمایی وکمک بگیریم که تو این برنامه این اتفاق افتاد وما در صورت نیاز از فرد دیگه ای کمک میگرفتیم که به اصلاح رو کله ی خودمون راه نریم.
بد نبود خوب بود دورانی بود که از خیلی از تنشهامون کم کرده بود.
ولی من همچنان عطش داشتم ودلم تغییرات بیشتر میخاست.
به همین جهت سمت کتابهای انگیزشی رفتم.
خیلی سال خیلی کتاب خوندم.
کتاب خوندن رو اووردم تو لیست برنامه های روزانم .
هم میخوندم هم نکته برداری و چکیده برداری میکردم .
از خوندن لذت زیادی میبردم .
از اولم یه چیزی تو درونم بود که بهم میگفت تو نباید این که هستی باشی .تو میتونی بهتر باشی.
خیلی تلاش کردم تغییرات زیادی افتاد .
از قبل خیلی بهتر شدم.
اما به دلیل حسهای منفی به مذهبمون که هر کاریو از سر ترس واجبار وبه خاطر نگاه مردم انجاممیدادم.با خیلی از مشکلات روبرو میشدم .
طوری شده بود که دوباره تمرکزم از خودم کم شده بود وتمام توجهم سمت چیزی رفته بود که هیچ علمی بهش نداشتم واینکه دیگه تمایلی به تقلید کورکورانه نداشتم .
همش دنبال فردی میگشتم که بتونه حرفای منو بفهمه وبه سبکی که تو درونمه حرف بزنه .
مثل همیشه تو ذهنم با خیلی چیزا میجنگیدم اما راهکار خاصی نداشتم .
به هر کی نزدیک میشدم که چیزی ازش دستگیرم بشه بیشتر از دین و مذهب زده میشدم.
تا اینکه عاجزانه از خداوند درخاست کردم که منو به سمت فردی هدایت کنه که از همه لحاظ وتو همه ی زمینه ها بتونه کمکم کنه .
میدونید تو برنامه ی نارانان خیلی سال موندم وخیلی کار کردم .
آخرش زده شدم چون دیدم اکثر بچه ها با همون افکار وباور های غلطشون موندن .یه جورایی با کلمات بازی میکنن و سر خودشون شیره میمالن.
برنامه کامل بود منتهی اطرافیانم همه غرق بیماری بودن .به همین جهت یه کم از چشمم افتاد.ینی ادامه دادن این مسیر ،سیرابم نکرد.
تا اینکه بعد از گذشت یکسال که التماس خدا کردم،سمت استاد هدایت شدم .
با شنیدن اولین صدا و اولین فایل نه یک دل بلکه صد دل عاشق شدم .
4سال بیشتره که ازاون جریان میگذره .
البته نزدیک دو ساله که تو سایت هستم .
هرچقدر بیشتر ادامه میدم وبیشتر تو این مسیرهستم ، بیشتر لذت میبرم .
تغییرات بزرگه درونی من اینجا وبا کمک استاد ودوره های قشنگش افتاد.
بعد از این همه تلاش برای رسیدن به شناخت درونی خودم ،تازه الان میفهمم اینجا کجاست ؟ برای چی اینجا هستیم ؟ و باید چکار کنیم تا اززندگی لذت ببریم؟!
اینجا شد آغاز وحرکت مسیر جدیدبرای من .
با دنیای نا شناخته ها اینجا آشنا شدم.
اینجا فهمیدم جهان وقوانینش چطور کار میکنن.
منی که یک عمر نگاهم به این بود که همسرم خوب باشه ووظیفه ی اونه که منو خوشبخت کنه واتفاق خاصی نمیفتاد. دیگه همچین نگاهی ندارم .
این نگاهو ندارم که تغییرات بزرگ اونم از درونم داره شکل میگیره .
تو کتابهایی که میخوندم از قوانین جهان یه چیزایی فهمیدم اما الگویی نداشتم که ازش تبعیت کنم وبا کمک و راهنمایی اون پیش برم.
وقتی استاد را پیدا کردم وهرکدوم از آموزه هاشون را خودم تجربه کردم ونتایج خوب را دیدم بیشتر انگیزه گرفتم که همین مسیر مسیر درستی هستش .
چون خدا را هم اینجا پیدا کردم .
منی که فکر میکردم شناخت کافی از خدا دارم و هیچ ارتباط دلی نداشتم .
بالاخره شناختمش البته که هنوز نیاز به شناخت بیشتری دارم اما مسیرمو پیدا کردم .
حالا من یه خورده کند پیش میرم .
شاید دیر یه چیزیو میگیرم اما با تعهدی که دارم ،ادامه میدم .
خداروشکر خداوند اراده ی خوبی تو وجودم نهاده که چیزی خستم نمیکنه .
که اگر خسته میشدم بعد از این همه سال بیخیال تغییراتم میشدم ومثل همه و شبیه همه زندگی میکردم .
اینکه متفاوتم اینکه درک وفهمم با اکثر افراد نزدیکم فرق داره ،برای من قشنگه چون نشون میده نتایجی مثل اونا نمیگیرم.
اینجا بود که روابطم با همسرم خوب شد.
اینجا بود که دست از کنترل همسرم وهمه ی اطرافیانم برداشتم .
اینجا بود که چسبیدم به خودمو ودرون خودم.
اینجا بود که ارتباط درست و صحیح با بچه هامو یاد گرفتم .
اینجا بود که روابطم با دیگران عالی شد.
اینجا بود که ارتباطم حتی با پدر ومادرم خوب شد چیزی که هرچی تلاش میکردم اون چیزی که خودم میخاستم نمیشد.
«جهان در هر لحظه پاسخ فرکانسهای ما را میده ».
همین یه جمله نگاه منو به دنیا وجهان تغییر داد.
توجه به همین جمله وباور همین یه جمله چنان تغییراتی در من بوجود اوورد که تمام توقعاتم از همسرم و تمامی دیگران و حتی خدا از بین برد.
بهم گفت باید خودت به تنهایی هرچیزیو بدست بیاری .خدا دست به سینه نشسته تا تو رو به خواسته هات برسونه و مشکلات تو رو حل کنه .
باید خودت حرکت کنی وخودت بخای بعد تو مسیر هرجایی نیاز به کمک بیشتر داشتی که توانایی انجامش را نداشتی خدا سمتت میاد وهدایتت میکنه .
ولی تا وقتی خودت نخای وباور نکنی که خالق اتفاقات زندگیت هستی ودنبال مقصر بگردی باید با همون روند پیش بری و هیچ نتیجه ی مثبتی عایدت نشه.
اگه نتیجه ی متفاوت میخای باید نگاهت متفاوت بشه .عملکردت متفاوت بشه .
افکار وباورهات متفاوت باشن.
فکر کردن به آینده ناخود آگاه ترس به جون آدم میندازه .
هر چی هم بگی نگران نیستم وترسی ندارم باز یه گوشه ی ذهنت یه چیز دیگه میگه .
یاد گرفتم فقط برای امروزم زندگی کنم .
فقط در لحظه زندگی کنم تا این نجواها کمتر سراغم بیاد.
اینطور امیدوارتر ،آرومتر و با حال بهتری هستم .
هرروز هرروزت که خوب بگذره وبا کنترل ذهنت باشه حتمن آینده ی بهتری برات رقم میخوره .
استاد جونم حتی ایمان منو به دنیای پس از مرگ زیاد کرد البته اصلا باوری به این قضیه نداشتم .
بله تغییر و تحول اساسی من اینجا در کنار استاد عزیز وبا این برنامه وبودن در سایت وخرید و کار کردن دوره ها شکل قشنگی به خودش گرفت.
نمیگم همه چیز الان گل و بلبل شده اما خوب میفهمم که توانایی وقدرت جسمی وفکریم به نسبت قبل در برابر ناملایمات زندگیم خیلی بهتر شده.
اصلا مثل گذشته بی گدار به آب نمیزنم.
روابطم با همسرم به مراتب خیلی بهتر از قبل شده .ایشون هم در کنار من کلی تغییر کردن.
روابطم با فرزندانم عالی .
با دیگران هم عالیه .
میدونم اینا نتیجه ی تغییرات فرکانسی خودمه .
طبیعتا هرچقدر بیشتر کار کنم .با مرور زمان وگذشت تکامل بیشتر ،اتفاقات بهتری هم بوجود خواهد آمد.
هرروزی که میگذره ذوق وشوق وتمایلم به ادامه دادن این مسیر بیشتر وبیشتر میشه و همین برام یکی از لذتهای بزرگه .
چون میدونم با ادامه دادنش ،سعادت دو دنیا نصیبم میشه به یاری الله وکمک استاد عزیزم.
وبه تمام خواسته هام خواهم رسید.
چون لایقشم .چون برای همین وارد این دنیا شدم.
اگه تا حالا اونی که میخاستم نشده چون خودم راشو بلد نبودم ومتکی به افراد غیر بودم .
با تکیه بر قدرت خدا وبا ایمان و توکل به خدا حتمن همه چیز همونی میشه که خودم میخام شایدم بهتر از اونچیزی که خودم خواستم.
سلام به ناهید خانم رحیمی تبار وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه چقدر عالی نوشتید چقدر زیبا تغییر کردید احسنت بر شما دست مریزاد چقدر عالی که کنار مانید در این سایت بهشتی و برایمان مینویسید خدا را شکر دست شما درد نکنه ممنونم از شما در پایان آرزو میکنم که آرزوهایتان را زندگی کنید خدانگهدار
آگاهی از اینکه تو خالق زندگیت هستی هم میتونه تو دل یه آدم ترس ایجاد کنه —-> اگه اون شخص ندونه چطوری
و هم اینکه میتونه امید باشه تو دل اون شخص —-> اگه بدونه چطوری
میتونه این کار رو انجام بده
حالا اینجا فقط اونی که خودشو باور کنه میتونه خالق زندگیش باشه
چطوری خودشو باور کنه باید احساس لیاقت رو توی خودش بوجود بیاره باید اول قدرت خالقش رو توی بوجود اومدن پدیده ها ببینه
و حالا باور کنه روحی به اون بزرگی و خلاقی و توانمندی در درون خودشه که بهش این خلاقیت ، توانمندی، قدرت خلق کردن رو میده
پس حالا میتونه یاد بگیره با استفاده از تضادهای زندگیش که چیو بخواد خلق کنه
مهم نیست چطوری میخوایی خلقش کنی اونو خدا توی مسیر بهت میگه اون فقط منتظر اینه که تو توی هر لحظه بهش ایمان داشته باشی اعتماد داشته باشی اونوقت ذره ذره که جلو میری نور میندازه جلوی پات و هی تورو با امنیت کامل جلو میبره شاید گاهی وسط راه نگهت داره واسه اینکه اون میبینه شرایط الان برات بهتر از اینی که توش هستی نیست پس نگهت میداره شرایط برات اوکی بشه بعد دوباره قدم به قدم همراهیت میکنه عین یه مادر که 6دانگ حواسش به بچه ای هست که مسئولش و باید ازش مراقبت کنه
خدا فقط توی هر لحظه از زندگیمون میخواد بهش اعتماد کنیم و این همون ایمانی هست که خدا میگه باید ازش مراقبت کنید
همون کنترل کانون توجه هست که باید لحظه به لحظه مراقبش باشی
خدایا چقدر تو خوبی و ما چقدر نادون بودیم که تورو نشناختیم
خدارو شکر با پیوستن به این سایت امید و آگاهی در ما جریان پیدا کرده
خدارو شکر که فهمیدیم خالق زندگیمون هستیم
خدایا بابت تمام نعمتهایی که بهمون دادی سپاسگزاریم سپاسگزاریم سپاسگزاریم
سلام خدمت استاد عزیز من سید حسین عباس منش و سلام عرض میکنم خدمت خانم عزیز و دوست داشتنی مریم شایسته و سلام عرض میکنم خدمت تمام اعضای خانوادهی عباس منش و تمام دوستانی که در مسیر آگاهی قدم گذاشته تا کنار همدیگه لذت ببریم از تمام لحظات زندگی.
استاد عزیز من بهترین جملهای که میتونم بگم و اینکه همیشه مثل یک چراغ در ذهن من روشن هست، در وصف تمام آموزشها و چیزهایی که از شما یاد گرفتم
استاد نازنینم کلمه به کلمه ی شما رو با تمام وجودم درک میکنم وقتی از اوایل آشناییتون با قوانین تا الان که در این پرادایس زیبا صحبت میکنید یقین دارم خیلی از بچه های سایت مثل الان من این باور وایمان رو دارن که این تکامل رو ما هم در زندگیمون داریم آرام آرام طی میکنیم بسیاری از گفته های شما تو زندگی من صدق کرده وهمچنان ادامه داره
اوایل که فقط روزگار طی میکردم بعد از مدتی خواسته ها شروع شد و….
بااین تفاوت که شما به صورت درک تدریجی وآشنایی باقوانین به این مرحله رسیدین ومن ناخواسته و بدون درک قوانین تا قبل از آشنایی باشما وسایت به این مرحله رسیده بودم.
من خالق لحظه به لحظه ی زندگی خودم هستم
این اصلی ترین قانون هست که من باتمام وجودم پذیرفتم وهرجا که بطور کامل عمل کردم نتایج رو باوضوح دیدم وتجربه کردم
آرامش مهمترین فاکتور موفقیت هست
عجول نبودن وتکامل رو طی کردن سرآغاز راه رسیدن به خوشبختی
متعهد بودن وبی پروا بودن عامل دیگه ی سعادت هست
وعمل کردن …
وتمام این موارد همه یکطرف آنسوی راه رسیدن به سعادت این هست که حس کنی خدا همیییییشه کنارت وهواتو همه جوره داره
اون موقع س که این سفر برات میشه:
سفر خوشبختی
سفر سعادت
سفر لذت
سفر سلامتی
سفر دیدن زیباییهای جهان
سفر با همسفر فوق العاده
سفر با شجاعت وحال خوب
سفر با آرامش
سفر با روزی فراوان وراحتی تمام
سفر با وصل شدن به دستان قدرتمند خدا
سفر با لبخندرصایت از اعماق وجودت
سفر با آسانی ها
سفر با سپاسگزاری واقعی ولذت از آن
سفر ودیدن هر لحظه ی معجزات خداوند مهربان
سفر
و……
هزاران بار سپاسگزارم که در این مسیر هستم وهمسفر باشما عزیزان
مطمئن هستم که من خالق زندگیم هستم وبهترینها داره برام اتفاق میفته وقطعا بیشتر وبیشتر خواهد افتاد تا زمانی که متعهد به اجرای قوانین هستم…
سلام بر تمامی دوستانم در این خانواده پر مهر و محبت
قدر زیبا بود
چقدر عالی بود این فایل
چه جائیه پارادایم واقعا چه ربطی داره اتاق سیمانی با ی خونه روی دریاچه پر از آب
فروانی حاکم است بر زندگی مردی که راننده تاکسی بوده والا شده عزیز این همه آدم
مثل یوسف که شد عزیز مصر عباس منش شده عزیز عالم
عباس منش عزیز آفرین و نوش جانت که شده ای عزیز عالم
خدای عباس منش براش همه کار کرده براش همه کس شده
لذت میبرم وقتی میبینم این مرد به این جایگاه رسیده و داره میگه و فریاد میزنه آقا من باور کردم که خالق و داره به من هم میگه تو خالقی نه هیچ کسی دیگه
و من هم کم کم به اندازه ظرف وجودم دارم در میکنم و هر لحضه پی میبرم که من خالق زندگی خودم هستم
وقتی 12 قدم رو شروع کردم چقد داغون بودم و الا قدم 11 هستم و چقد تغییر کردم و تا دو روز دیگه قدم 12 رو میخرم خدایا رب من شکرت واقعا که از طریق عزیز عالم با من صحبت میکنی
دیشب ی صدایی تو خواب بهم گفت لبیک الاهوم البیک لبیک لا شریک لک لبیک
به سوی تو میشتابد و تو را ستایش میکنم
خدایا چقد عالی هدایت میکنی و چقد این آدم فرق کرده
و یاد گرفته که خالق خودشه و باید هروز به خودم یادآوری کنم که خودم و فقط خودم هستم که خالق زندگی خودم هستم
الهی شکرت خدا جونم
انسان فراموش کاره و هروز باید تکرار کنه و تکرار کنه
که از چه راهی داره میره جلو و همین تکرار کردن و یادآوری کردن به ما میفهمونه که ما خالق هستیم
استاد ممنونم ازتون
برای این فایل و یادآوری کردن راه زندگی و خالق بودن من سپاس گذارم
خدا رو شکر میکنم که هر لحظه داره ایمانم به این مسیر بیشتر میشه.
با فایل ها با کامنت ها با خوندن نتایج دوستان خیلی حالم خوب میشه و باورم به این آموزه ها بیشتر میشه. همیشه وقتی کامنتی از نتایج دوستان میخونم انقد ذوق زده میشم که به خانمم هم میگم با صدای بلند بخونه تا ایمانمون بیشتر بشه و چقدر در حین خوندن کامنت من و خانمم تحسین میکنیم بچه هایی رو که نتیجه میگیرن و از نتایجشون ردپا میذارن. خیلی حالم خوبه استاد .
خیلی فرکانس بچه ها بالاست و من هر بار میام سایت کلی احساسم عالی میشه و متعهد تر میشم برای روی خودم کار کردن.
استاد با آموزه های شما دارم میبینم که در من خواسته های بزرگ داره ایجاد میشه .
دارم توی خواسته هام از خدا میبینم که تغییر کردم و میگم منم میخوام تجربه کنم لذت های یک زندگی واقعی رو .به لطف آموزش های شما
حالم خوبه .
رابطه ام با همسرم عالیه و امیدم برای دنبال کردن آرزوهام هر روز داره در من بیشتر میشه .دیگه نا امیدی کم میاد سراغم و بیشتر مواقع حالم خوبه خدا رو شکر میکنم واقعا .
چقدر این جمع بزرگ و صمیمی عباس منش عشق رو داره هر لحظه گسترش میده
چقدر من الان احساس خوشبختی و افتخار میکنم که توی این جمع هستم و دارم لذت میبرم از همه چی.
در این ویدیو هنگامی استاد عباس منش این حرف ها را پیش می کشد ، انگار سرگذشت زندگی مرا تعریف می کرد.
با این تفاوت که من شیفته ی تغییر بودم اما در کانال نوشته های روانشناسی اکادمیک، فلسفی انتقادی و حتی ادبیات هم به سمت ادبیات انتقادی کشیده شدم و هر مطلبی را خارج از این حیطه سست و بدون اعتبار علمی می دانستم ، از جمله همین کتاب های حوزه ی موفقیت.
عمر خود را سوختم و از 18 سالگی تا 42 سالگی در این منجلاب غرق بودم.
به برکت آموزه های استاد عباس منش دو سالی است که با حوزه ی موفقیت آشتی کردم.
چه می شود کرد زندگی چنین بوده که در این فرکانس نباشم و باز خدا را شاکرم که اکنون متوجه شدم ام و همیشه می گویم در 42 سالگی فهمیدن بهتر از هرگز نفهمیدن است.
من امروز دوبار این فایل رو گوش دادم! شاید اولین باری بود که ی فایل رو دوبار پشت هم گوش میکردم، بار دوم شروع کردم به نوشتن مطالبی که میگفتید برام جالب بود که ی سری ها رو بار اول نشنیده بودم!!!
ی مطلب که خیلی خیلی برام دلنشین بود این بود که گفتید
وقتی تو خودت رو خالق زندگی خودت بدونی شرک نمیورزی.
تو کی شرک میورزی؟! وقتی فک کنی دیگران دارن زندگی تو رو رقم میزنن!!
با خودم فک کردم اگه فقط همین ی جمله رو تو زندگیم اجرا کنم همه چی برام پرست میشه
توحید! بدونم و درک کنم که فقط ی نفر هست که زندگی منو رقم میزنه ! و تمامی ترمز های زندگی ام برداشته میشه!
چه عاملی باعث شد بیشترین تغییرات تو زندگی ما اتفاق بیفته
شما گفتید:
برگشتم به زندگی گذشته خودم به دوره 19 و 20 سالگی ، عملا هیچ ایده ای برای هدف گذاری و تغییر زندگی نداشتم ، فقط آدمی بودم که یک زندگی معمولی داشتم از نظر خودم شرایط ام بد نبود برای خودم مغازه داشتم ، درآمد خیلی خوبی داشتم ولی هیچ ویژن و هدف و خواسته ای نداشتم. زندگیم به این صورت بود که هر روز از خواب بیدار میشدم ی روز جدید و همون کارهای قبلی و تکرار روزهای گذشته
تا اینکه به سمت کتاب های موفقیت هدایت شدم و و مشکلی گه توی اون دوران داشتم مشکل ارتباطات بود و تصمیم گرفتم که هر چی کتاب درباره ارتباط هست مطالعه کنم و باد بگیرم چه جوری با ادم ها ارتباط برقرار کنم و مشکلاتی مثل (در مواقع نیاز صحبت کردن یا جاهای که نباید شوخی میکردم) رو در خودم پیدا کردم ، روی خودم کار کردم و تمرین هاش رو انجاممبدادم و مواظب بودم چه حرف هایی رو میزنم باد گرفتم ادم ها رو تحسین کنم یاد گرفتم به انسان ها احساس مفید بودن بدم و احترام بذارم و تو این زمینه خیلی پیشرفت کردم و فهمیدم میشه با تغییر رفتار ارتباط بهتری با ادم ها برقرار کرد. خیلی میتونستم با ادم ها ارتباط خوبی برقرار کنم ( دانشگاه) و ی دوستی پایدار برقرار کنم .
اما درباره فرکانس چیزی نمیدونستم ، درباره اینکه زندگی رو اونجوری که میخوای میتونی تغییر بدی با به خواسته هات برسی و با میتونی آرزو داشته باشی و بهش برسی، کل آرزوهای من این بود که ی خونه معمولی داشته باشم ، فقط ی خونه باشه که دیگه نیاز به اسباب کشی نداشته باشید مستاجر نباشم ( خیلی کار وحشتناکی بود و هنوزم هست در ذهن من اسباب کشی) و در نهایت ی ماشین که حرکت کنه. که تو سرما و گرما بتونم باهاش جای برم و مسافرت کنم که برام مهم بود
اگر بهم میگفتن که چی تو زندگی رویایی هست و از خدا چی میخوای اختمالا همین دوتا رو میگفتم !!
چرا اینحوری فک میکردم چون در محیطی بودم که کل ادم هایی و که میشناختم ی فردی رو نداشتیم که از لحاظ مادی وضعش خوب باشه و داشتن ی ماشین کفایت میکرد برای زندگی خوب از نظر ما در اون زمان
چون اصلا الگویی ندیده بودم ، تمام زندگی من در فقر بود و افرادی که میدیدم از دوست و آشنا و فک و فامیل و حتی همسایه ها ی جوری های شبیه به ما بودن
به همین دلیل آرزو و خواسته در وجود من شکل نگرفته بود و بهش فکر نمیکردم
و بعد از ارتباطات با مفهوم فرکانس آشنا شدم و فهمیدم که جهان جوری ساخته شده که به افکار و احساسات ما پاسخ میده
چه جوری؟
آنچه که ما بیشتر بهش توجه میکنیم بیشتر وارد زندگیمون میشه
مشکلات، مشکلات بیشتر و توجه به زیبایی، زیبایی های بیشتر
که میشه
هم با فکر کردن، تجسم کردن، صحبت کردن، نوشتن، در موردش به زندگی ما وارد بشه
من با فهمیدن اینموضاعت انگاری زنگی در وجودم به صدا دراومد که واقعا انسان خودش داره شرایط اش رو خلق میکنه؟ و تصمیم گرفتم که امتحانش کنم
از کجا فهمیدم که این تئوری درسته و باورش کردم قبل از اینکه امتحانش کنم ؟
دیدم نزدیکانم همیشه درباره مشکلات صحبت میکنن ، غر میزنن، به اخبار سیاسی گوش میدن، همیشه درباره موضوعات منفی هستن و زندگی خوبی هم ندارند هیچکدومشون
با خودم گفتم اگر این فاکتور داره تاثیر میذاره تو زندگیشون متوجه این نمیشدم خیلی که منفی و مثبت چیه ، نمیفهمیدم که میگفتن به نیمه پر لیوان توجه کن ، نمیدونم من در چه محیطی بزرگ شده بودم که هیچوقت درباره این مسائل صحبت نمیشد
و نشنیده بودم ، که مثبت باش! سپاسگزار باش! خودت داری زندگی خودت رو خلق میکنی!
وقتی با این مفهوم آشنا شدم و اون سمت قضیه رو هم دیده بودم ، که همه دوست و آشنا و فامیل از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیستن نه فقط شرایط مالی، سلامتی، روابط ، و در واقع مخرج مشترک اونا این بود که کلا ادم های شاد و خوشحالی نبودند، عصبی، زود قاطی کن، ناراحت و از زمین و زمان شامی بودن و ناراضی از همه چی، و اتفاق ها رو کردن دیگران مینداختن ( مثلا رئیس جمهور)
و به خودم گفتم شاید فاکتور واقعا همین باشه، و اونحا این باور
که من میتونم زندگی خودم رو خلق کنم به من یک انگیزه ای داد که بیام و به خواسته هام فکر کنم، بیام اصلا خواسته ای داشته باشم! به زندگی به شکلی نگاه کنم که انگار داره به من میگه تو چی میخوای تا من برات فراهم کنم. و بعد تصمیم به امتحانش گرفتم .
و رفتم سراغ قرآن
برخورد کردم به آیه های بینظری درباره
به ما کسبت ایدیکم
به ما قدمت ایدیکم
به ما کانوا یعملون
هر اتفاقی تو زندگیتون میفته به ما کسبت ایدیکم
میگه هر مصیبتی به شما میرسه به ما کسبت ایدیکمه تازه خدا خیلی هاشو میبخشه
وقتی بندگانم، دربارۀ من از تو میپرسند، از قول من بگو: «نزدیکم من! همیشه هم، دعای دعاکننده را وقتی فقط از من بخواهد، سریع جواب میدهم. پس در مقابل، آنان هم دعوتم را بپذیرند و مرا باور داشته باشند تا در مسیر رشد قرار بگیرند.»
بعد به خودم گفتم خداااایا چراما قبلا اینا رو ندیده بودیم! منی که تو شهر قم بزرگ شده بودم منی که انقد اصلاحا مذهبی بودم چه طور اینا رو ندیده بودیم؟!
و بعد خیییییلی ایمانم قوی تر شد و به خودم گفتم بذار تستش کنم
تو کتاب هایی که میخوندم که درباره این مسایل بود نویسنده کتاب بیشتر درباره افراد موفق دیگه مثال میزد و صحبت میکرد مثل گالری هیلتون، ادیسون، هنری فوردو … بعد من به خودم گفتم میخوام اینو تست کنم و اگر این ایده درسته که حتما درسته میخوام خودم همون کسی باشم که از این سیستم استفاده کرده و نتیجه گرفته در تمام جنبه های زندگی! میخوام به خودم اشاره کنم! میخوام از خودم مثال بزنم،
و مثل ی آزمایشگاه به خودم نگاه کردم، شروع کردم آگاهانه توجه ام رو بردم به چیزهای زیبا! تمرکز رو نعمت هایی که دارم تو زندگی ام نه اون چیزهایی که ندارم! آگاهانه درباره مسایل سیاسی و اخبار ازشون دوری کنم بهشون توجه نکنم
آگاهانه سعی کنم نکات مثبت افراد رو پیدا کنم و به آنها بگم و احساس خوب درشون ایجاد کنم و ذهنم تربیت بشه برای پیدا کردن نکات مثبت افراد نه منفی.
قبلا به کسی نگاه میکردیم اول به این فک میکردیم که چه ایرادی میتونه داشته باشه نه چه ویژگی خوبی داشته باشه، که انکار اصلا مهم نیست
دفترها نوشتم ، درباره نعمت هام سپاسگزاری هام رو نوشتم، اتفاق هایی که دوست دارم بیفته، شرایطی که دوست دارم رخ بده. بعد نتایج ها اومد، همزمانب ها باور نکردنی بود! من ی ی موضوعی فک میکردم بعد رادیو ماست روشن بود داست حواب اون سوال ذهنی منو میگفت! من ی درخواستی داشتم یکهو out of the blue ی دوستی میومد دقیفا جواب اون مسئله رو به من میگفت.
یا یک جایی میخوواستم برم اشتباهی تو ی مسیر دیگه میفتادم بعد متوجه میشدم که اشتباهی نبوده دقیقا خدا داشته منو هدایت میکرده من با ی آدمی ملاقات کنم که بتونیم ی سری کارها رو باهاش انجام بدیم.یا ی آگاهی به من بده
بارها و با ها این پدیده ها تو زندگی من رخ دادن
و انگار خدا داشت با من صحبت میکرد
آنقدر روح من لطیف شد و ذوق زده بودم از این که من دارم زندگیم، اتفاق ها، نحوه برخورد ادم ها با خودم ، شرایط سلامتی. رو دارم خلق میکنم و در مسایل مالی دارم انفاق ها رو رقم میزنم
مثل شرکتی که توش کار میکردم سرکار نمیرفتم ولی حقوق میگرفتم
و واکنش های متفاوتی که از جهان میگرفتم
همه این ها داشت تایید میکرد که تو خالق زندگیت هستی. تو با افکارت، کانون توجه ات، میتونی زندگیت رو به شکلی که میخوای خلق کنی. به. دیگه حواسم بد. چه ورودی های دارم به ذهنم میدم
چون دیگه میدونستم آنچه که بهش توجه میکنم از جنس همون ، اگه به بیماری، سلامتی ، فقر و کمبود ها، به فراوانی و ثروت ها توجه میکنم از جنس همون وارد زندگیم میشه.
آگاهانه سعی کردم خیلی خیلی محکم حواسم باشه دارم به چی توجه میکنم و چه احساسی دارم
اگر بخوای بفهمی که در مسیر درست و در کسر خداوند هستی به احساسات توجه کن،
آرامش، خالت خوبه
حالت بده
دارای به رفتاری از همسرت ، مشکل تو خیابون ، مشکل با رئیست، توجه میکنی و احساست رو بد کرده اونجا میتونی بفهمی که در مسیر ناخواسته هات قرار گرفتی، و جهان مثل آیینه است که داره بازتاب میده فرکانس های تو رو.
و این باور خودت خالق زندگی خودت هستی بزرگترین تاثیر رو تو زندگی من ایجاد کرد
شروع همه چی بود
و متعهد بودم که بتونم افکارم رو کنترل کنم
شبکه های اجتماعی، تلویزیون همه رو تعطیل کردم
ورودی هام رو کنترل کردم
شروع کردم به مطالعه کردن، دیدن زیبایی ها ، سپاسگزاری و صحبت با خدا،
و اتفاقات شروع کرد به افتادن
آرزوهام چی بود
که خونه داشته باشم و تو زمان کوتاه 10.15 تا خونه خریدم
و ماشین،
از خدا خواستم در مورد
توحید، یکتاپپرستی،دوری از شرک راهنمایی ام کنه
استاد، وقتی درباره سفرهایتان صحبت کردید کاملا مسیر تکامل رو دیدم که اول از ترکیه و تایلند و بعد اروپا و الان هم امریکا!
چقدر زیبا گفتید
ما هممون فک میکنیم خدا خیلی دوره
من قبلا فک میکرذم برگی هستم توی آب ، آب هر مسیری بره منم میبره
دوست دارم مثال های خودم رو بزنم
خودم هستم که این اتفاق ها براش افتاده
خودم با تمام وجودم درک کردم و نتیجه دبدم
این قانون فراموش میشه هر بار باید یادآوری کنه
گفتید شیطان هر کاری میکنه که راه درست رو فراموش کنی ولی خدا گفته بندگانی که از من تبعیت میکنن دنبال تو راه نمیفتن
واین پارادیس باشکوه وزیباکه معبدکده ای شده برای شنیدن ویادگرفتن وعمل کردن به این صحبتهای استادم وچقدرخاطرات شیرین ودلچسب برایم رقم خوردوادامه داردواین ادامه داشتن هاامروززیبایم رامی سازد،وقتی صبح هاباعشق به خداوندبیدارمی شوم وبه خورشیدوروززیباسلام می گویم وتعظیم می کنم به تمام داشته هایم وخداروشکرکرده احساسم فوران می کندازشادی ولذت وچقدرتغییردرون زیباست واین چندماه جدامی شوداز45سال زندگی کردنم،
وقتی فلش بکی به عقب می زنم میبینم که سرکاربودم وهرآنچه دلم می خواست ودوست داشتم خریدمی کردم ولی احساسم مثل الان نبود،حالم مثل الان نبودودرکل یک زندگی بی هدف
تافقط بگذرددرکنارانسان هایی که ظاهراهمه چیزداشتندامادرگیربودندوگله وشکایت ازهرچیزی وناخودآگاه ذهن من هم ناآرام بودباباورهایی مخرب که درآن رسوخ می کردوبعدهم ازدواجی بی هدف وجدایی وبازکلی ناامیدی ویاس وهرباززندگی راازصفرشروع کردن وچه می شودکه درونت،ذهنت،باورهاوافکارت به یکباره تغییرمی کندومثل آتشفشانی همه گذشته به بیرون فوران می کندوتهی می شوی ،خدایاشکرت
وبعدهدایت زیبای خداوندکه عزت می دهدوفقط خودت می دانی یه جاهایی کارهایی کرده ای که تورالایق هدایت دانسته وبه این سایت طلایی گره ات می زنددرکناربنده ای که صحبت هایش آبی است که بردل پرآتیشت می ریزدومی شودالگوی همه چیزخودت وزندگیت ومن خودم راهروزغرق فایل ها،کتابها،دوره هاو…..کردم وابتداذهنم راپاک کردم وشروع کردم به کاشتن باورهای مثبت،بهبودرفتارهاوگفتارهایم وچه زیباامروزمیوه های آنهاراکه مرالبریزکرده ازاحساس وآرامش وحال عالی می بینم وکنارعزیزدلم که یک زندگی بهشتی راتجربه می کنیم وآزادی کامل داریم ،واقعاوقتی روی چیزی یاشخصی تمرکزمی کنی وادامه می دهی شبیه آن می شوی ومن آنقدرروی استادبی نظیرم وراهکارهاوصحبت هایشان تمرکزکردم وسعی کردم رفتارها گفتارها،کردارهایش راالگوقراردهم که زندگیم باتوجه به شرایطم مثل ایشان است ،خدایاشکرت.
خداروشکرکه امروزقدروارزش هرچیزی رادرزندگیم می دانم وبرای آنهاشکرگزارخداوندهستم وبه قول استادهمه چیزدرفکروباورهای ماهست وفرکانسی که به دنیامی دهیم وقانونمندانه به خودمان برمی گردد پس سعی می کنم باآگاهی های امروزم خالق چیزهایی باشم که بااحساس عالی خلق می کنم تاازبودنشان لذت واقعی ببرم .
خانم مریم مهدوی فر عزیز سلام عرض میکنم وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه همچون نوشتهای که عالی بود و حالمان را عالی کرد دست مریریزاد احسنت بر شما خدا را شکر که شما کنارمانید در این سایت بهشتی و برایمان مینویسید در پایان به خداوند مهربان میسپارمتان و برایتان شادی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم .خدانگهدار.
بنام خدای هدایتگر و مهربان
سلامبه استاد عزیز مریم جان و همه یی دوستان عزیزم
خداوند را شکر گزارم هستم بخاطر وجود استاد عزیز که بزرگترین خیر و برکت زندگی ام هست
خداوند را شکر گزارم که مرا در بهترین مکان برای رشد و موفقیت هدایت کرده است
استاد عزیز قدردان ات هستم که سخاوتمندانه این آگاهی ها را با ما به اشتراک می گزاری
یک نکته خیلی ارزشمند را درککردم که اینجا می نویسم تا باعث درک بهتر ام شود
هر وقت اتفاق بدی برایم رخ میدهد خیلی اوقات نمیتوانم ذهن ام را کنترل کنم انگار منطق قوی برای این کار نداشتم در ذهن ام و فکر میکردم اگر اتفاق خوب رخ داده ظاهر اش هم خوب است اگر اتفاق بد رخ داده اتفاق بد است دیگه من نمیتوانم کاریش کنم ظاهر اش بد است حتما باطن اش هم خوب نیست
اما خدا ره صد هزار مرتبه شکر آگاهی که از این فایل درککردم این است که ” من خالق زندگی ام هستم”
هر اتفاقی در زندگی ام رخ میدهد به قول قرآن بما کسبت ایدهیم بما کانو یعملون است هر اتفاقی در زندگی ام رخ میدهد عامل اش خودم هستم.
حالا اگر اتفاق بد رخ داده ظاهر اش خوب نیست به این معنی نیست که باطن اش هم خوب نیست منطق که از این فایل درککردم این است که در این مواقع باید بتوانم ذهن ام را کنترل کنم احساس ام را خوب نگهدارم با این منطق که من خالق زندگی ام هستم هر اتفاقی بیفتد ظاهرش هرچه باشد نوع نگاه من به آن اتفاق تعیین میکند چه نتیجه یی برای من داشته باشد حالا با این منطق فکر کنم بهتر میتوانم در مواقع که اتفاقات نا جالب رخ میدهد ذهن ام را کنترل کنم
خدایا شکر بخاطر درک این آگاهی ها
خدایا کمک ام کن این آگاهی ها را بهتر درک کنم و در عمل از آن استفاده کنم
سلام ودرودفراوان به استاد عزیزم ومریم عزیزم.
قدم اصلی تحول زندگی من .
برای اینکه بگم تحول زندگیه من از کجا وبه چ شکل شروع شد باید مروری به گذشته ی دور خودم بندازم.
گذشته ای که ب نظرم 17سال ازش میگذره .
سالهای اول ازدواجم ب نظر مثل یه عاشق زندگی میکردم به همسرم علاقه شدیدی داشتم منتهی علاقه ای که به صلاب کشیده بودمش.
ینی کلن همسرم زیر سلطه ی من و زیر نظر من بود.
فکر میکردم ازم حساب میبره وبدون اجازه ی من آب نمیخوره.
تعصب خاصی به کنترل تمامی کارای همسرم داشتم .
دقیقا مثل کسانی که برده گرفته باشن به همون شکل عمل میکردم .
البته اشتباه نشه اونم شیطونی هاو اذیتهای خودشو داشت .چشم میگفت ولی انجامش با کرام الکاتبین بود.
در یه جمله بهتون بگم که همدیگرو خیلی اذیت میکردیم در حین اینکه ادعا میکردیم همدیگرو خیلی دوست داریم.
حالا من به یه نحوی و ایشون به یه شکل دیگه .
همسرم اعتیاد به مواد داشت و وقتی فرزند اولم بدنیا اومد ایشون برای همیشه ترک کردن وخداروشکر دیگه سمت اعتیاد نرفتن.
در مورد خودم اگه بخام بگم یه فرد کاملا پر از نقطه ضعف بودم.
بی نهایت تو هرچیزی که فکرشو بکنی نقص داشتم .
رفته به رفته دیونه تر وعصبی تر میشدم.
بچم دو سالش شد.
عاشقش بودم وتمامه وقتم را براش میزاشتم.
اما کم کم حس کردم رفتارهای عصبی گونم داره روی فرزندم تاثیر منفی میزاره.زمانی که شخصیت خوبی نداشته باشی ومدام تو خشم وعصبانیت وکنترل کردن دیگران باشی ،نمیتونی با عزیزانت برخورد خوبی داشته باشی هرچند ادعا کنی که دوسشون داری!
واین چیزی نبود که من از زندگی میخاستم.
زندگیم پر از تنش شده بود.از زمین وزمان طلبکار بودم .
هیچ لذتی از زندگی نمیبردم .
از همه بیزار بودم .از همسرم ،از خانودم ،از خانوادش وحتی از خودم .
تنها کسیو که دوست داشتم پسرم بود که متاسفانه نمیتونستم رفتار خوبی باهاش داشته باشم .
منم اون زمان چیزی از قانون واین چیزا سر در نمیووردم.
کار به جایی رسید که دلم به حال خودم سوخت .خودم از خودم خسته شده بودم .خوب میفهمیدم که ایراد کار ، تو وجود خودمه .
این خودم بودم که خودمو بیشتر از هر کسی آزار میدادم و تنش درست میکردم.
همسرم وقتی پاک شد،کلی تغییر کرد.تغییرات مثبت زیادی تو زندگیمون بوجود اوورد.ولی من نمیتونستمباهاش ارتباط خوبی بگیرم .
همسرم پیشنهادبرنامه ی نارانان را بهم داد.
برنامه ای بود برای خانواده های معتاد. برنامه جهانی بود و به مذهب کاری نداشت.
مطالب خوب وپخته وجامعی توش بود که باعث خیلی ازتغییرات من شد ونگاه منو به زندگی خیلی تغییر داد.
البته ضعفهای من ریشه از کودکی وزندگی پر از تنش خونه ی پدریم داشت که از اونجایی که همسرمم به یه شکل دیگه با این کمبودها با من ازدواج کرده بود.
هردو در کنار دوست داشتن هم ،باعث آزار واذیت هم ، میشدیم .
راهنما والگوی مناسبی نداشتیم که از اون راهنمایی وکمک بگیریم که تو این برنامه این اتفاق افتاد وما در صورت نیاز از فرد دیگه ای کمک میگرفتیم که به اصلاح رو کله ی خودمون راه نریم.
بد نبود خوب بود دورانی بود که از خیلی از تنشهامون کم کرده بود.
ولی من همچنان عطش داشتم ودلم تغییرات بیشتر میخاست.
به همین جهت سمت کتابهای انگیزشی رفتم.
خیلی سال خیلی کتاب خوندم.
کتاب خوندن رو اووردم تو لیست برنامه های روزانم .
هم میخوندم هم نکته برداری و چکیده برداری میکردم .
از خوندن لذت زیادی میبردم .
از اولم یه چیزی تو درونم بود که بهم میگفت تو نباید این که هستی باشی .تو میتونی بهتر باشی.
خیلی تلاش کردم تغییرات زیادی افتاد .
از قبل خیلی بهتر شدم.
اما به دلیل حسهای منفی به مذهبمون که هر کاریو از سر ترس واجبار وبه خاطر نگاه مردم انجاممیدادم.با خیلی از مشکلات روبرو میشدم .
طوری شده بود که دوباره تمرکزم از خودم کم شده بود وتمام توجهم سمت چیزی رفته بود که هیچ علمی بهش نداشتم واینکه دیگه تمایلی به تقلید کورکورانه نداشتم .
همش دنبال فردی میگشتم که بتونه حرفای منو بفهمه وبه سبکی که تو درونمه حرف بزنه .
مثل همیشه تو ذهنم با خیلی چیزا میجنگیدم اما راهکار خاصی نداشتم .
به هر کی نزدیک میشدم که چیزی ازش دستگیرم بشه بیشتر از دین و مذهب زده میشدم.
تا اینکه عاجزانه از خداوند درخاست کردم که منو به سمت فردی هدایت کنه که از همه لحاظ وتو همه ی زمینه ها بتونه کمکم کنه .
میدونید تو برنامه ی نارانان خیلی سال موندم وخیلی کار کردم .
آخرش زده شدم چون دیدم اکثر بچه ها با همون افکار وباور های غلطشون موندن .یه جورایی با کلمات بازی میکنن و سر خودشون شیره میمالن.
برنامه کامل بود منتهی اطرافیانم همه غرق بیماری بودن .به همین جهت یه کم از چشمم افتاد.ینی ادامه دادن این مسیر ،سیرابم نکرد.
تا اینکه بعد از گذشت یکسال که التماس خدا کردم،سمت استاد هدایت شدم .
با شنیدن اولین صدا و اولین فایل نه یک دل بلکه صد دل عاشق شدم .
4سال بیشتره که ازاون جریان میگذره .
البته نزدیک دو ساله که تو سایت هستم .
هرچقدر بیشتر ادامه میدم وبیشتر تو این مسیرهستم ، بیشتر لذت میبرم .
تغییرات بزرگه درونی من اینجا وبا کمک استاد ودوره های قشنگش افتاد.
بعد از این همه تلاش برای رسیدن به شناخت درونی خودم ،تازه الان میفهمم اینجا کجاست ؟ برای چی اینجا هستیم ؟ و باید چکار کنیم تا اززندگی لذت ببریم؟!
اینجا شد آغاز وحرکت مسیر جدیدبرای من .
با دنیای نا شناخته ها اینجا آشنا شدم.
اینجا فهمیدم جهان وقوانینش چطور کار میکنن.
منی که یک عمر نگاهم به این بود که همسرم خوب باشه ووظیفه ی اونه که منو خوشبخت کنه واتفاق خاصی نمیفتاد. دیگه همچین نگاهی ندارم .
این نگاهو ندارم که تغییرات بزرگ اونم از درونم داره شکل میگیره .
تو کتابهایی که میخوندم از قوانین جهان یه چیزایی فهمیدم اما الگویی نداشتم که ازش تبعیت کنم وبا کمک و راهنمایی اون پیش برم.
وقتی استاد را پیدا کردم وهرکدوم از آموزه هاشون را خودم تجربه کردم ونتایج خوب را دیدم بیشتر انگیزه گرفتم که همین مسیر مسیر درستی هستش .
چون خدا را هم اینجا پیدا کردم .
منی که فکر میکردم شناخت کافی از خدا دارم و هیچ ارتباط دلی نداشتم .
بالاخره شناختمش البته که هنوز نیاز به شناخت بیشتری دارم اما مسیرمو پیدا کردم .
حالا من یه خورده کند پیش میرم .
شاید دیر یه چیزیو میگیرم اما با تعهدی که دارم ،ادامه میدم .
خداروشکر خداوند اراده ی خوبی تو وجودم نهاده که چیزی خستم نمیکنه .
که اگر خسته میشدم بعد از این همه سال بیخیال تغییراتم میشدم ومثل همه و شبیه همه زندگی میکردم .
اینکه متفاوتم اینکه درک وفهمم با اکثر افراد نزدیکم فرق داره ،برای من قشنگه چون نشون میده نتایجی مثل اونا نمیگیرم.
اینجا بود که روابطم با همسرم خوب شد.
اینجا بود که دست از کنترل همسرم وهمه ی اطرافیانم برداشتم .
اینجا بود که چسبیدم به خودمو ودرون خودم.
اینجا بود که ارتباط درست و صحیح با بچه هامو یاد گرفتم .
اینجا بود که روابطم با دیگران عالی شد.
اینجا بود که ارتباطم حتی با پدر ومادرم خوب شد چیزی که هرچی تلاش میکردم اون چیزی که خودم میخاستم نمیشد.
«جهان در هر لحظه پاسخ فرکانسهای ما را میده ».
همین یه جمله نگاه منو به دنیا وجهان تغییر داد.
توجه به همین جمله وباور همین یه جمله چنان تغییراتی در من بوجود اوورد که تمام توقعاتم از همسرم و تمامی دیگران و حتی خدا از بین برد.
بهم گفت باید خودت به تنهایی هرچیزیو بدست بیاری .خدا دست به سینه نشسته تا تو رو به خواسته هات برسونه و مشکلات تو رو حل کنه .
باید خودت حرکت کنی وخودت بخای بعد تو مسیر هرجایی نیاز به کمک بیشتر داشتی که توانایی انجامش را نداشتی خدا سمتت میاد وهدایتت میکنه .
ولی تا وقتی خودت نخای وباور نکنی که خالق اتفاقات زندگیت هستی ودنبال مقصر بگردی باید با همون روند پیش بری و هیچ نتیجه ی مثبتی عایدت نشه.
اگه نتیجه ی متفاوت میخای باید نگاهت متفاوت بشه .عملکردت متفاوت بشه .
افکار وباورهات متفاوت باشن.
فکر کردن به آینده ناخود آگاه ترس به جون آدم میندازه .
هر چی هم بگی نگران نیستم وترسی ندارم باز یه گوشه ی ذهنت یه چیز دیگه میگه .
یاد گرفتم فقط برای امروزم زندگی کنم .
فقط در لحظه زندگی کنم تا این نجواها کمتر سراغم بیاد.
اینطور امیدوارتر ،آرومتر و با حال بهتری هستم .
هرروز هرروزت که خوب بگذره وبا کنترل ذهنت باشه حتمن آینده ی بهتری برات رقم میخوره .
استاد جونم حتی ایمان منو به دنیای پس از مرگ زیاد کرد البته اصلا باوری به این قضیه نداشتم .
بله تغییر و تحول اساسی من اینجا در کنار استاد عزیز وبا این برنامه وبودن در سایت وخرید و کار کردن دوره ها شکل قشنگی به خودش گرفت.
نمیگم همه چیز الان گل و بلبل شده اما خوب میفهمم که توانایی وقدرت جسمی وفکریم به نسبت قبل در برابر ناملایمات زندگیم خیلی بهتر شده.
اصلا مثل گذشته بی گدار به آب نمیزنم.
روابطم با همسرم به مراتب خیلی بهتر از قبل شده .ایشون هم در کنار من کلی تغییر کردن.
روابطم با فرزندانم عالی .
با دیگران هم عالیه .
میدونم اینا نتیجه ی تغییرات فرکانسی خودمه .
طبیعتا هرچقدر بیشتر کار کنم .با مرور زمان وگذشت تکامل بیشتر ،اتفاقات بهتری هم بوجود خواهد آمد.
هرروزی که میگذره ذوق وشوق وتمایلم به ادامه دادن این مسیر بیشتر وبیشتر میشه و همین برام یکی از لذتهای بزرگه .
چون میدونم با ادامه دادنش ،سعادت دو دنیا نصیبم میشه به یاری الله وکمک استاد عزیزم.
وبه تمام خواسته هام خواهم رسید.
چون لایقشم .چون برای همین وارد این دنیا شدم.
اگه تا حالا اونی که میخاستم نشده چون خودم راشو بلد نبودم ومتکی به افراد غیر بودم .
با تکیه بر قدرت خدا وبا ایمان و توکل به خدا حتمن همه چیز همونی میشه که خودم میخام شایدم بهتر از اونچیزی که خودم خواستم.
استاد جونم مرسی مرسی ازت که هستی .
سلام ناحید جان
خواهر قشنگم
چشمانت سرشار ازحس لیاقت هست و این حس زنده را میفهمم
خوش حالم برای اتفاقاتی که برات افتاده
خدارا شکر که این همه تغییر کردی آفرین
امیدوارم همواره در مسیر خودسازی و شادی حقیقی که همان اعتماد به خداوند یکتاست موفق باشی
خیلی خوش حالم برات که تونستی بهشتی زیبا برای خودت خلق کنی
در پناه خداوند شاد و سلامت باشی
دوستت دارم
سلام اعظم جان .
ممنون و سپاسگزار از لطف شما.
منم برای شما آرزوی موفقیت روز افزون میکنم .
همگی ما تلاش خودمونو برای تغییرات خوب ، تو زندگیمون میکنیم انشالله که بتونیم همین مسیر زیبا را ادامه بدیم تا به موفقیتهای بیشتری دست پیدا کنیم .
واون آرامشی که دنبالش هستیم رابدست بیاریم وتو زندگیمون بتونیم مدیریتش کنیم .
سلام به ناهید خانم رحیمی تبار وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه چقدر عالی نوشتید چقدر زیبا تغییر کردید احسنت بر شما دست مریزاد چقدر عالی که کنار مانید در این سایت بهشتی و برایمان مینویسید خدا را شکر دست شما درد نکنه ممنونم از شما در پایان آرزو میکنم که آرزوهایتان را زندگی کنید خدانگهدار
سلام و درود به استاد عزیز و همسر مهربونتون
و همه ی دوستان
آگاهی از اینکه تو خالق زندگیت هستی هم میتونه تو دل یه آدم ترس ایجاد کنه —-> اگه اون شخص ندونه چطوری
و هم اینکه میتونه امید باشه تو دل اون شخص —-> اگه بدونه چطوری
میتونه این کار رو انجام بده
حالا اینجا فقط اونی که خودشو باور کنه میتونه خالق زندگیش باشه
چطوری خودشو باور کنه باید احساس لیاقت رو توی خودش بوجود بیاره باید اول قدرت خالقش رو توی بوجود اومدن پدیده ها ببینه
و حالا باور کنه روحی به اون بزرگی و خلاقی و توانمندی در درون خودشه که بهش این خلاقیت ، توانمندی، قدرت خلق کردن رو میده
پس حالا میتونه یاد بگیره با استفاده از تضادهای زندگیش که چیو بخواد خلق کنه
مهم نیست چطوری میخوایی خلقش کنی اونو خدا توی مسیر بهت میگه اون فقط منتظر اینه که تو توی هر لحظه بهش ایمان داشته باشی اعتماد داشته باشی اونوقت ذره ذره که جلو میری نور میندازه جلوی پات و هی تورو با امنیت کامل جلو میبره شاید گاهی وسط راه نگهت داره واسه اینکه اون میبینه شرایط الان برات بهتر از اینی که توش هستی نیست پس نگهت میداره شرایط برات اوکی بشه بعد دوباره قدم به قدم همراهیت میکنه عین یه مادر که 6دانگ حواسش به بچه ای هست که مسئولش و باید ازش مراقبت کنه
خدا فقط توی هر لحظه از زندگیمون میخواد بهش اعتماد کنیم و این همون ایمانی هست که خدا میگه باید ازش مراقبت کنید
همون کنترل کانون توجه هست که باید لحظه به لحظه مراقبش باشی
خدایا چقدر تو خوبی و ما چقدر نادون بودیم که تورو نشناختیم
خدارو شکر با پیوستن به این سایت امید و آگاهی در ما جریان پیدا کرده
خدارو شکر که فهمیدیم خالق زندگیمون هستیم
خدایا بابت تمام نعمتهایی که بهمون دادی سپاسگزاریم سپاسگزاریم سپاسگزاریم
سلام خدمت استاد عزیز من سید حسین عباس منش و سلام عرض میکنم خدمت خانم عزیز و دوست داشتنی مریم شایسته و سلام عرض میکنم خدمت تمام اعضای خانوادهی عباس منش و تمام دوستانی که در مسیر آگاهی قدم گذاشته تا کنار همدیگه لذت ببریم از تمام لحظات زندگی.
استاد عزیز من بهترین جملهای که میتونم بگم و اینکه همیشه مثل یک چراغ در ذهن من روشن هست، در وصف تمام آموزشها و چیزهایی که از شما یاد گرفتم
این جمله است که:
افکار مساوی است با احساسات
احساسات مساوی است با اعمال
اعمال مساوی است با نتایج
به نام الله یکتا
سلام به همه عزیزانم
استاد نازنینم کلمه به کلمه ی شما رو با تمام وجودم درک میکنم وقتی از اوایل آشناییتون با قوانین تا الان که در این پرادایس زیبا صحبت میکنید یقین دارم خیلی از بچه های سایت مثل الان من این باور وایمان رو دارن که این تکامل رو ما هم در زندگیمون داریم آرام آرام طی میکنیم بسیاری از گفته های شما تو زندگی من صدق کرده وهمچنان ادامه داره
اوایل که فقط روزگار طی میکردم بعد از مدتی خواسته ها شروع شد و….
بااین تفاوت که شما به صورت درک تدریجی وآشنایی باقوانین به این مرحله رسیدین ومن ناخواسته و بدون درک قوانین تا قبل از آشنایی باشما وسایت به این مرحله رسیده بودم.
من خالق لحظه به لحظه ی زندگی خودم هستم
این اصلی ترین قانون هست که من باتمام وجودم پذیرفتم وهرجا که بطور کامل عمل کردم نتایج رو باوضوح دیدم وتجربه کردم
آرامش مهمترین فاکتور موفقیت هست
عجول نبودن وتکامل رو طی کردن سرآغاز راه رسیدن به خوشبختی
متعهد بودن وبی پروا بودن عامل دیگه ی سعادت هست
وعمل کردن …
وتمام این موارد همه یکطرف آنسوی راه رسیدن به سعادت این هست که حس کنی خدا همیییییشه کنارت وهواتو همه جوره داره
اون موقع س که این سفر برات میشه:
سفر خوشبختی
سفر سعادت
سفر لذت
سفر سلامتی
سفر دیدن زیباییهای جهان
سفر با همسفر فوق العاده
سفر با شجاعت وحال خوب
سفر با آرامش
سفر با روزی فراوان وراحتی تمام
سفر با وصل شدن به دستان قدرتمند خدا
سفر با لبخندرصایت از اعماق وجودت
سفر با آسانی ها
سفر با سپاسگزاری واقعی ولذت از آن
سفر ودیدن هر لحظه ی معجزات خداوند مهربان
سفر
و……
هزاران بار سپاسگزارم که در این مسیر هستم وهمسفر باشما عزیزان
مطمئن هستم که من خالق زندگیم هستم وبهترینها داره برام اتفاق میفته وقطعا بیشتر وبیشتر خواهد افتاد تا زمانی که متعهد به اجرای قوانین هستم…
دوستون دارم
در پناه الله یکتا باشید
به نام او که تمام هستی از اوست
سلام استاد عزیزم مرد بهشتی
و سلام بر مریم شایسته همیشه شایسته
سلام بر تمامی دوستانم در این خانواده پر مهر و محبت
قدر زیبا بود
چقدر عالی بود این فایل
چه جائیه پارادایم واقعا چه ربطی داره اتاق سیمانی با ی خونه روی دریاچه پر از آب
فروانی حاکم است بر زندگی مردی که راننده تاکسی بوده والا شده عزیز این همه آدم
مثل یوسف که شد عزیز مصر عباس منش شده عزیز عالم
عباس منش عزیز آفرین و نوش جانت که شده ای عزیز عالم
خدای عباس منش براش همه کار کرده براش همه کس شده
لذت میبرم وقتی میبینم این مرد به این جایگاه رسیده و داره میگه و فریاد میزنه آقا من باور کردم که خالق و داره به من هم میگه تو خالقی نه هیچ کسی دیگه
و من هم کم کم به اندازه ظرف وجودم دارم در میکنم و هر لحضه پی میبرم که من خالق زندگی خودم هستم
وقتی 12 قدم رو شروع کردم چقد داغون بودم و الا قدم 11 هستم و چقد تغییر کردم و تا دو روز دیگه قدم 12 رو میخرم خدایا رب من شکرت واقعا که از طریق عزیز عالم با من صحبت میکنی
دیشب ی صدایی تو خواب بهم گفت لبیک الاهوم البیک لبیک لا شریک لک لبیک
به سوی تو میشتابد و تو را ستایش میکنم
خدایا چقد عالی هدایت میکنی و چقد این آدم فرق کرده
و یاد گرفته که خالق خودشه و باید هروز به خودم یادآوری کنم که خودم و فقط خودم هستم که خالق زندگی خودم هستم
الهی شکرت خدا جونم
انسان فراموش کاره و هروز باید تکرار کنه و تکرار کنه
که از چه راهی داره میره جلو و همین تکرار کردن و یادآوری کردن به ما میفهمونه که ما خالق هستیم
استاد ممنونم ازتون
برای این فایل و یادآوری کردن راه زندگی و خالق بودن من سپاس گذارم
در پناه حق باشید خانواده عزیزم
شاد سالم و سعادتمند
در پناه حق
خدا جونم مرسی عزیزم
به نام خدا
سلام استاد عزیزم
سلام به همگی
خدا رو شکر میکنم که هر لحظه داره ایمانم به این مسیر بیشتر میشه.
با فایل ها با کامنت ها با خوندن نتایج دوستان خیلی حالم خوب میشه و باورم به این آموزه ها بیشتر میشه. همیشه وقتی کامنتی از نتایج دوستان میخونم انقد ذوق زده میشم که به خانمم هم میگم با صدای بلند بخونه تا ایمانمون بیشتر بشه و چقدر در حین خوندن کامنت من و خانمم تحسین میکنیم بچه هایی رو که نتیجه میگیرن و از نتایجشون ردپا میذارن. خیلی حالم خوبه استاد .
خیلی فرکانس بچه ها بالاست و من هر بار میام سایت کلی احساسم عالی میشه و متعهد تر میشم برای روی خودم کار کردن.
استاد با آموزه های شما دارم میبینم که در من خواسته های بزرگ داره ایجاد میشه .
دارم توی خواسته هام از خدا میبینم که تغییر کردم و میگم منم میخوام تجربه کنم لذت های یک زندگی واقعی رو .به لطف آموزش های شما
حالم خوبه .
رابطه ام با همسرم عالیه و امیدم برای دنبال کردن آرزوهام هر روز داره در من بیشتر میشه .دیگه نا امیدی کم میاد سراغم و بیشتر مواقع حالم خوبه خدا رو شکر میکنم واقعا .
چقدر این جمع بزرگ و صمیمی عباس منش عشق رو داره هر لحظه گسترش میده
چقدر من الان احساس خوشبختی و افتخار میکنم که توی این جمع هستم و دارم لذت میبرم از همه چی.
استاد صمیمانه ازتون سپاس گذارم
در این ویدیو هنگامی استاد عباس منش این حرف ها را پیش می کشد ، انگار سرگذشت زندگی مرا تعریف می کرد.
با این تفاوت که من شیفته ی تغییر بودم اما در کانال نوشته های روانشناسی اکادمیک، فلسفی انتقادی و حتی ادبیات هم به سمت ادبیات انتقادی کشیده شدم و هر مطلبی را خارج از این حیطه سست و بدون اعتبار علمی می دانستم ، از جمله همین کتاب های حوزه ی موفقیت.
عمر خود را سوختم و از 18 سالگی تا 42 سالگی در این منجلاب غرق بودم.
به برکت آموزه های استاد عباس منش دو سالی است که با حوزه ی موفقیت آشتی کردم.
چه می شود کرد زندگی چنین بوده که در این فرکانس نباشم و باز خدا را شاکرم که اکنون متوجه شدم ام و همیشه می گویم در 42 سالگی فهمیدن بهتر از هرگز نفهمیدن است.
سلام به شما و دوستان همراه
من امروز دوبار این فایل رو گوش دادم! شاید اولین باری بود که ی فایل رو دوبار پشت هم گوش میکردم، بار دوم شروع کردم به نوشتن مطالبی که میگفتید برام جالب بود که ی سری ها رو بار اول نشنیده بودم!!!
ی مطلب که خیلی خیلی برام دلنشین بود این بود که گفتید
وقتی تو خودت رو خالق زندگی خودت بدونی شرک نمیورزی.
تو کی شرک میورزی؟! وقتی فک کنی دیگران دارن زندگی تو رو رقم میزنن!!
با خودم فک کردم اگه فقط همین ی جمله رو تو زندگیم اجرا کنم همه چی برام پرست میشه
توحید! بدونم و درک کنم که فقط ی نفر هست که زندگی منو رقم میزنه ! و تمامی ترمز های زندگی ام برداشته میشه!
چه عاملی باعث شد بیشترین تغییرات تو زندگی ما اتفاق بیفته
شما گفتید:
برگشتم به زندگی گذشته خودم به دوره 19 و 20 سالگی ، عملا هیچ ایده ای برای هدف گذاری و تغییر زندگی نداشتم ، فقط آدمی بودم که یک زندگی معمولی داشتم از نظر خودم شرایط ام بد نبود برای خودم مغازه داشتم ، درآمد خیلی خوبی داشتم ولی هیچ ویژن و هدف و خواسته ای نداشتم. زندگیم به این صورت بود که هر روز از خواب بیدار میشدم ی روز جدید و همون کارهای قبلی و تکرار روزهای گذشته
تا اینکه به سمت کتاب های موفقیت هدایت شدم و و مشکلی گه توی اون دوران داشتم مشکل ارتباطات بود و تصمیم گرفتم که هر چی کتاب درباره ارتباط هست مطالعه کنم و باد بگیرم چه جوری با ادم ها ارتباط برقرار کنم و مشکلاتی مثل (در مواقع نیاز صحبت کردن یا جاهای که نباید شوخی میکردم) رو در خودم پیدا کردم ، روی خودم کار کردم و تمرین هاش رو انجاممبدادم و مواظب بودم چه حرف هایی رو میزنم باد گرفتم ادم ها رو تحسین کنم یاد گرفتم به انسان ها احساس مفید بودن بدم و احترام بذارم و تو این زمینه خیلی پیشرفت کردم و فهمیدم میشه با تغییر رفتار ارتباط بهتری با ادم ها برقرار کرد. خیلی میتونستم با ادم ها ارتباط خوبی برقرار کنم ( دانشگاه) و ی دوستی پایدار برقرار کنم .
اما درباره فرکانس چیزی نمیدونستم ، درباره اینکه زندگی رو اونجوری که میخوای میتونی تغییر بدی با به خواسته هات برسی و با میتونی آرزو داشته باشی و بهش برسی، کل آرزوهای من این بود که ی خونه معمولی داشته باشم ، فقط ی خونه باشه که دیگه نیاز به اسباب کشی نداشته باشید مستاجر نباشم ( خیلی کار وحشتناکی بود و هنوزم هست در ذهن من اسباب کشی) و در نهایت ی ماشین که حرکت کنه. که تو سرما و گرما بتونم باهاش جای برم و مسافرت کنم که برام مهم بود
اگر بهم میگفتن که چی تو زندگی رویایی هست و از خدا چی میخوای اختمالا همین دوتا رو میگفتم !!
چرا اینحوری فک میکردم چون در محیطی بودم که کل ادم هایی و که میشناختم ی فردی رو نداشتیم که از لحاظ مادی وضعش خوب باشه و داشتن ی ماشین کفایت میکرد برای زندگی خوب از نظر ما در اون زمان
چون اصلا الگویی ندیده بودم ، تمام زندگی من در فقر بود و افرادی که میدیدم از دوست و آشنا و فک و فامیل و حتی همسایه ها ی جوری های شبیه به ما بودن
به همین دلیل آرزو و خواسته در وجود من شکل نگرفته بود و بهش فکر نمیکردم
و بعد از ارتباطات با مفهوم فرکانس آشنا شدم و فهمیدم که جهان جوری ساخته شده که به افکار و احساسات ما پاسخ میده
چه جوری؟
آنچه که ما بیشتر بهش توجه میکنیم بیشتر وارد زندگیمون میشه
مشکلات، مشکلات بیشتر و توجه به زیبایی، زیبایی های بیشتر
که میشه
هم با فکر کردن، تجسم کردن، صحبت کردن، نوشتن، در موردش به زندگی ما وارد بشه
من با فهمیدن اینموضاعت انگاری زنگی در وجودم به صدا دراومد که واقعا انسان خودش داره شرایط اش رو خلق میکنه؟ و تصمیم گرفتم که امتحانش کنم
از کجا فهمیدم که این تئوری درسته و باورش کردم قبل از اینکه امتحانش کنم ؟
دیدم نزدیکانم همیشه درباره مشکلات صحبت میکنن ، غر میزنن، به اخبار سیاسی گوش میدن، همیشه درباره موضوعات منفی هستن و زندگی خوبی هم ندارند هیچکدومشون
با خودم گفتم اگر این فاکتور داره تاثیر میذاره تو زندگیشون متوجه این نمیشدم خیلی که منفی و مثبت چیه ، نمیفهمیدم که میگفتن به نیمه پر لیوان توجه کن ، نمیدونم من در چه محیطی بزرگ شده بودم که هیچوقت درباره این مسائل صحبت نمیشد
و نشنیده بودم ، که مثبت باش! سپاسگزار باش! خودت داری زندگی خودت رو خلق میکنی!
وقتی با این مفهوم آشنا شدم و اون سمت قضیه رو هم دیده بودم ، که همه دوست و آشنا و فامیل از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیستن نه فقط شرایط مالی، سلامتی، روابط ، و در واقع مخرج مشترک اونا این بود که کلا ادم های شاد و خوشحالی نبودند، عصبی، زود قاطی کن، ناراحت و از زمین و زمان شامی بودن و ناراضی از همه چی، و اتفاق ها رو کردن دیگران مینداختن ( مثلا رئیس جمهور)
و به خودم گفتم شاید فاکتور واقعا همین باشه، و اونحا این باور
که من میتونم زندگی خودم رو خلق کنم به من یک انگیزه ای داد که بیام و به خواسته هام فکر کنم، بیام اصلا خواسته ای داشته باشم! به زندگی به شکلی نگاه کنم که انگار داره به من میگه تو چی میخوای تا من برات فراهم کنم. و بعد تصمیم به امتحانش گرفتم .
و رفتم سراغ قرآن
برخورد کردم به آیه های بینظری درباره
به ما کسبت ایدیکم
به ما قدمت ایدیکم
به ما کانوا یعملون
هر اتفاقی تو زندگیتون میفته به ما کسبت ایدیکم
میگه هر مصیبتی به شما میرسه به ما کسبت ایدیکمه تازه خدا خیلی هاشو میبخشه
و خدا میگه
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
وقتی بندگانم، دربارۀ من از تو میپرسند، از قول من بگو: «نزدیکم من! همیشه هم، دعای دعاکننده را وقتی فقط از من بخواهد، سریع جواب میدهم. پس در مقابل، آنان هم دعوتم را بپذیرند و مرا باور داشته باشند تا در مسیر رشد قرار بگیرند.»
بعد به خودم گفتم خداااایا چراما قبلا اینا رو ندیده بودیم! منی که تو شهر قم بزرگ شده بودم منی که انقد اصلاحا مذهبی بودم چه طور اینا رو ندیده بودیم؟!
و بعد خیییییلی ایمانم قوی تر شد و به خودم گفتم بذار تستش کنم
تو کتاب هایی که میخوندم که درباره این مسایل بود نویسنده کتاب بیشتر درباره افراد موفق دیگه مثال میزد و صحبت میکرد مثل گالری هیلتون، ادیسون، هنری فوردو … بعد من به خودم گفتم میخوام اینو تست کنم و اگر این ایده درسته که حتما درسته میخوام خودم همون کسی باشم که از این سیستم استفاده کرده و نتیجه گرفته در تمام جنبه های زندگی! میخوام به خودم اشاره کنم! میخوام از خودم مثال بزنم،
و مثل ی آزمایشگاه به خودم نگاه کردم، شروع کردم آگاهانه توجه ام رو بردم به چیزهای زیبا! تمرکز رو نعمت هایی که دارم تو زندگی ام نه اون چیزهایی که ندارم! آگاهانه درباره مسایل سیاسی و اخبار ازشون دوری کنم بهشون توجه نکنم
آگاهانه سعی کنم نکات مثبت افراد رو پیدا کنم و به آنها بگم و احساس خوب درشون ایجاد کنم و ذهنم تربیت بشه برای پیدا کردن نکات مثبت افراد نه منفی.
قبلا به کسی نگاه میکردیم اول به این فک میکردیم که چه ایرادی میتونه داشته باشه نه چه ویژگی خوبی داشته باشه، که انکار اصلا مهم نیست
دفترها نوشتم ، درباره نعمت هام سپاسگزاری هام رو نوشتم، اتفاق هایی که دوست دارم بیفته، شرایطی که دوست دارم رخ بده. بعد نتایج ها اومد، همزمانب ها باور نکردنی بود! من ی ی موضوعی فک میکردم بعد رادیو ماست روشن بود داست حواب اون سوال ذهنی منو میگفت! من ی درخواستی داشتم یکهو out of the blue ی دوستی میومد دقیفا جواب اون مسئله رو به من میگفت.
یا یک جایی میخوواستم برم اشتباهی تو ی مسیر دیگه میفتادم بعد متوجه میشدم که اشتباهی نبوده دقیقا خدا داشته منو هدایت میکرده من با ی آدمی ملاقات کنم که بتونیم ی سری کارها رو باهاش انجام بدیم.یا ی آگاهی به من بده
بارها و با ها این پدیده ها تو زندگی من رخ دادن
و انگار خدا داشت با من صحبت میکرد
آنقدر روح من لطیف شد و ذوق زده بودم از این که من دارم زندگیم، اتفاق ها، نحوه برخورد ادم ها با خودم ، شرایط سلامتی. رو دارم خلق میکنم و در مسایل مالی دارم انفاق ها رو رقم میزنم
مثل شرکتی که توش کار میکردم سرکار نمیرفتم ولی حقوق میگرفتم
و واکنش های متفاوتی که از جهان میگرفتم
همه این ها داشت تایید میکرد که تو خالق زندگیت هستی. تو با افکارت، کانون توجه ات، میتونی زندگیت رو به شکلی که میخوای خلق کنی. به. دیگه حواسم بد. چه ورودی های دارم به ذهنم میدم
چون دیگه میدونستم آنچه که بهش توجه میکنم از جنس همون ، اگه به بیماری، سلامتی ، فقر و کمبود ها، به فراوانی و ثروت ها توجه میکنم از جنس همون وارد زندگیم میشه.
آگاهانه سعی کردم خیلی خیلی محکم حواسم باشه دارم به چی توجه میکنم و چه احساسی دارم
اگر بخوای بفهمی که در مسیر درست و در کسر خداوند هستی به احساسات توجه کن،
آرامش، خالت خوبه
حالت بده
دارای به رفتاری از همسرت ، مشکل تو خیابون ، مشکل با رئیست، توجه میکنی و احساست رو بد کرده اونجا میتونی بفهمی که در مسیر ناخواسته هات قرار گرفتی، و جهان مثل آیینه است که داره بازتاب میده فرکانس های تو رو.
و این باور خودت خالق زندگی خودت هستی بزرگترین تاثیر رو تو زندگی من ایجاد کرد
شروع همه چی بود
و متعهد بودم که بتونم افکارم رو کنترل کنم
شبکه های اجتماعی، تلویزیون همه رو تعطیل کردم
ورودی هام رو کنترل کردم
شروع کردم به مطالعه کردن، دیدن زیبایی ها ، سپاسگزاری و صحبت با خدا،
و اتفاقات شروع کرد به افتادن
آرزوهام چی بود
که خونه داشته باشم و تو زمان کوتاه 10.15 تا خونه خریدم
و ماشین،
از خدا خواستم در مورد
توحید، یکتاپپرستی،دوری از شرک راهنمایی ام کنه
استاد، وقتی درباره سفرهایتان صحبت کردید کاملا مسیر تکامل رو دیدم که اول از ترکیه و تایلند و بعد اروپا و الان هم امریکا!
چقدر زیبا گفتید
ما هممون فک میکنیم خدا خیلی دوره
من قبلا فک میکرذم برگی هستم توی آب ، آب هر مسیری بره منم میبره
دوست دارم مثال های خودم رو بزنم
خودم هستم که این اتفاق ها براش افتاده
خودم با تمام وجودم درک کردم و نتیجه دبدم
این قانون فراموش میشه هر بار باید یادآوری کنه
گفتید شیطان هر کاری میکنه که راه درست رو فراموش کنی ولی خدا گفته بندگانی که از من تبعیت میکنن دنبال تو راه نمیفتن
اگه به این باور ایمان داشته باشید
دیگه کسی رو سرزنش نمیکنید
در پناه حق
با تو باید از این حالت درام شاید
بشم پایهات تا بیام سایه به سایه ات
وقت خوابم نمیخوابم از این حالم چه بی تابم
خوش به حالم آخه تویی انتخابم….
درودباعشق بیکران به استادعزیزم ومریم نازنینم
وهمه دوستان عالیم
وخدایی که به شدت کافیست برای هرخواسته ای
تاباخلوص نیت بخواهی وکن فیکون کنددنیایت را.
واین پارادیس باشکوه وزیباکه معبدکده ای شده برای شنیدن ویادگرفتن وعمل کردن به این صحبتهای استادم وچقدرخاطرات شیرین ودلچسب برایم رقم خوردوادامه داردواین ادامه داشتن هاامروززیبایم رامی سازد،وقتی صبح هاباعشق به خداوندبیدارمی شوم وبه خورشیدوروززیباسلام می گویم وتعظیم می کنم به تمام داشته هایم وخداروشکرکرده احساسم فوران می کندازشادی ولذت وچقدرتغییردرون زیباست واین چندماه جدامی شوداز45سال زندگی کردنم،
وقتی فلش بکی به عقب می زنم میبینم که سرکاربودم وهرآنچه دلم می خواست ودوست داشتم خریدمی کردم ولی احساسم مثل الان نبود،حالم مثل الان نبودودرکل یک زندگی بی هدف
تافقط بگذرددرکنارانسان هایی که ظاهراهمه چیزداشتندامادرگیربودندوگله وشکایت ازهرچیزی وناخودآگاه ذهن من هم ناآرام بودباباورهایی مخرب که درآن رسوخ می کردوبعدهم ازدواجی بی هدف وجدایی وبازکلی ناامیدی ویاس وهرباززندگی راازصفرشروع کردن وچه می شودکه درونت،ذهنت،باورهاوافکارت به یکباره تغییرمی کندومثل آتشفشانی همه گذشته به بیرون فوران می کندوتهی می شوی ،خدایاشکرت
وبعدهدایت زیبای خداوندکه عزت می دهدوفقط خودت می دانی یه جاهایی کارهایی کرده ای که تورالایق هدایت دانسته وبه این سایت طلایی گره ات می زنددرکناربنده ای که صحبت هایش آبی است که بردل پرآتیشت می ریزدومی شودالگوی همه چیزخودت وزندگیت ومن خودم راهروزغرق فایل ها،کتابها،دوره هاو…..کردم وابتداذهنم راپاک کردم وشروع کردم به کاشتن باورهای مثبت،بهبودرفتارهاوگفتارهایم وچه زیباامروزمیوه های آنهاراکه مرالبریزکرده ازاحساس وآرامش وحال عالی می بینم وکنارعزیزدلم که یک زندگی بهشتی راتجربه می کنیم وآزادی کامل داریم ،واقعاوقتی روی چیزی یاشخصی تمرکزمی کنی وادامه می دهی شبیه آن می شوی ومن آنقدرروی استادبی نظیرم وراهکارهاوصحبت هایشان تمرکزکردم وسعی کردم رفتارها گفتارها،کردارهایش راالگوقراردهم که زندگیم باتوجه به شرایطم مثل ایشان است ،خدایاشکرت.
خداروشکرکه امروزقدروارزش هرچیزی رادرزندگیم می دانم وبرای آنهاشکرگزارخداوندهستم وبه قول استادهمه چیزدرفکروباورهای ماهست وفرکانسی که به دنیامی دهیم وقانونمندانه به خودمان برمی گردد پس سعی می کنم باآگاهی های امروزم خالق چیزهایی باشم که بااحساس عالی خلق می کنم تاازبودنشان لذت واقعی ببرم .
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، دوستتون دارم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
خانم مریم مهدوی فر عزیز سلام عرض میکنم وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه همچون نوشتهای که عالی بود و حالمان را عالی کرد دست مریریزاد احسنت بر شما خدا را شکر که شما کنارمانید در این سایت بهشتی و برایمان مینویسید در پایان به خداوند مهربان میسپارمتان و برایتان شادی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم .خدانگهدار.