روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 3 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)


250 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعیده گیلانی گفته:
    مدت عضویت: 2488 روز

    سلام

    روز شصت و چهارم از سفرم

    بعد از یک وقفه یک ماهه و درک بیشتر قوانین دوباره روزشمارم رو ادامه میدم. چقدر این تاکید درست هست. در واقع اصل قضیه همینه فقط و فقط تاکید بر باور اینکه باید باورهای محدود کننده رو از خودمون دور کنیم. نه اینکه فکر کنیم باورهای محدود کننده باورهای عجیب غریب و خیلی درشت و قابل دیدن و شاخص هستند. نه اتفاقا کاملا برعکس باورهای خیلی ریز و زیر پوستی که حتی به چشم‌نمی یاد حتی فکر نمیکنی این باور رو داری گاهی حتی فکر می کنی این ویژگی شخصیتی من هست. اما انقدر این باورهای ریز مثل پیچک به ما چسبیده اند و فرو رفته اند که واقعا شخصیت ما شدند.

    مثلا در مورد خودم اینکه از یک لیوان چند بار استفاده میکنم و نمیشورم. نه اینکه مهم باشه ریشه این کار مهمه اونم اینه که من احساس میکنم اگه لیوان رو بشورم آب رو حروم کردم و زیاد مصرف گردم. همین حس مصرف کردن بهم عذاب وجدان میده. درحالیکه درست نیست. شاید اگه ایران زندگی می گردم و محدودیت منابع آبی بود این رو به این مساله ربط میدادم و درواقع خودم رو توجیه میکردم اما من اینجا تو آمریکا که سرشار از آب و سرسبزی هست. پس این یک تفکر محدود کننده است که من این رو به مرور و آشنا شدن با این مسایل توی خودم پیدا کردم و دارم روی از بین بردنش کار میکنم.

    به همین ریزی و به همین سختی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مجید نازقلیچی گفته:
    مدت عضویت: 1886 روز

    قوانین زندگی را هر چقدر بیشتر میشناسم و ردپای آن در زندگیم میگردم میبینم با توجه به قوانین طبیعی بود اتفاق بیفتد ولی ذهنم آن را آن چنان دور از دسترس نشان می‌داد که گویی هرگز اتفاق نمی‌خواهد بیفتد ولی جهان، آنقدر آنرا آرام و با جزئیاتی که اصلا نمی‌دانستم رخ داد بعدا نگاه کردم همان موقعی که میخواستم، چندین اتفاق با هم، رخ داد که، نتایج، آن ربط پیدا کرد به موضوع من و همانطور که میخواستم شد یعنی آن اتفاقات هم در جهت خواسته من شد این گوشه ای از قوانین جهان بود مرسی خدایا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سعیده گیلانی گفته:
    مدت عضویت: 2488 روز

    سلام

    روز شصت و ششم از سفرم

    نکته خیلی مهم این جلسه تو قسمت آخر فایل گفته شده:

    “وقتی باورهایت را به گونه ای تغییر می دهی تا با آن قوانین هماهنگ باشد، آنوقت نه تنها شما را نادیده نمی گیرد، بلکه در برابرتان کرنش می کند، حامی تان می شود و به همان اندازه که با قوانینش هماهنگ می شوی، ایده ها، آدمها، شرایط و فرصت هایی را پیش رویتان می گذارد”.

    به همان اندازه که با قوانین هماهنگ می شویم شرایط و فرصت ها پیش رویمان می آید. چقدر درست هست و چقدر من این رو با تمام وجودم درک کردم، درست زمان هایی که واقعا هماهنگ بودم و این هماهنگی رو از اعماق وجودم لمس می کردم. بارها شده که توی حس عالی بودم و جهان رو واقعا مسخر خودم می دونستم و چیزهایی که می خواستم واقعا برام اتفاق افتاد. صد در صد و نه حتی ذره ای کمتر.

    در مقابلش هم روزهایی بوده که خودم رو انقدر کوچیک و ناتوان حس می کردم و خواسته هام غیر قابل انجام و دور بود که هرگز به لحظه رسیدن بهشون فکر نمی کردم. اما قدرت هماهنگی با کاینات کار راحتی نیست کاری هست که باید هر روز و هر روز کار کنی با خودت یادآوری کنی، انرژی مثبت ساطع کنی تا سطح انرژی بره بالا و اونوقت یک مدار بالاتر بدی و به خواستت برسی یا نزدیک بشی. اینه جهاد اکبر. اینه جهاد درونی که باید مدام و مستمر باشه چون اگه وقفه توش بیوفته یا فراموش کنی یا به خودت غره بشی با سرعت سقوط می کنی.

    خدایا دستم تو دستات هست محکم نگهشون دار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سعیده گیلانی گفته:
    مدت عضویت: 2488 روز

    سلام

    روز شصت و هشتم از سفرم

    فایل امروز در مورد ساختن باور ثروت ساز هست. این یکی از اصلی ترین پاشنه های آشیل من هست که خیلی خیلی هم محکم هست. هرچقدر هم فایل های مختلف رو گوش نیدم و باور سازی می کنم ولی باز ته دلم ذهن مرموزم بهم میگه تو که نمی تونی یا از تو گذشته یا بهم میگه تو که نمی تونی ثروتمندترین فرد جهان بشی و با نشون دادن انتهای هر جیزی جلو پیشرفت من رو می گیره. می خوام بگم لازم نیست که من بیل گیتس بشم لازم نیست که من ثروتمندترین فرد جهان بشم ولی لازم هست که من به اندازه ای ثروتمند بشم که توی زندگی احساس آرامش و امنیت کنم. شاید فکر این که بیل گیتس باید میشدم و نشدم بهم استرس و اضطراب بده ولی فکر این که من می تونم بهترین خودم باشم و هر روز تلاش کنم که از روز قبل بهتر باشم یا هر سال نسبت به سال قبلم بهتر باشم بهم آرام میده و کمکم می کنه که تمرکزم روی خودم باشه.

    این رو هم به خودم و هم به دوستانی میگم که شاید حس و حالشون مثل من باشه و مضطرب بشن از چیزی که هستند و فکر می کردند که باید بشوند و نشدند. این طوری ذهن مرموز رو خاموش باید کرد هر لحظه که سرو کله اش پیدا میشه.

    و من امروز از خودم و تلاشی که برای بودن و ثروتمند شدن و آرامش خودم می کنم راضی هستم و خدارو سپاسگذارم که این فرصت رو به من داد و مهم تر اینکه درک این مسیله رو به من یاد داد.

    خدایا دستم تو دستات هست محکم نگهشون دار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سعیده گیلانی گفته:
    مدت عضویت: 2488 روز

    سلام

    روز شصت و نهم از سفرم

    چقدر خوبه که با گوش دادن به هر جلسه بعضی از نکات مهم و اصلی تکرار میشه و با تکرارش اهمیتش پررنگ تر میشه و متوجه میشیم که کدوم قوانین مهم تر و اساسی تر هستند. باورها که به نظر من و البته تاکیدات استاد عباس منش قطعا از اساسی ترین و کلیدی ترین نکات هست. چقدر مهم هست که بتونیم کنترل باورهامون رو درد ست بگیریم و چقدر این کار سخت هست. حداقل برای من که واقعا مثل جهاد اکبر هست چون همش از دست ادم در میره و حتی گاهی گولت میزنه که حالا که یخورده اوضاع بهتره یخورده راحت بگیر تمرین نکن یخورده خوش بگذرون ولی همین ها باعث میشه که ادم از مسیر دور بشه و دوباره به مدار عقب تر برگرده.

    می دونم که باید خیلی خیلی رو خودم کار کنم. چون جوونه های تازه ای که باورهای قشنگم زدند هنوز خیلی جوون و شکننده هستند.

    خدایا کمکم کم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سعیده گیلانی گفته:
    مدت عضویت: 2488 روز

    سلام

    روز هفتادم از سفرم

    خوشحال شدم از این که فایل امروز مسیله ای دو عنوان کرد که من خدارو شکر توش قوی هستم. خداروشکر هزاربار شکر که همیشه تلاشم این بوده که همیشه خدارو تو کارها، رشد و پیشرفتم ببینم و همیشه می دونستم که دیگران وسیله هستند یا به قول استاد دستان خدا هستند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سعیده گیلانی گفته:
    مدت عضویت: 2488 روز

    سلام به همگی

    روز هفتاد و یکم ازسفرم

    تمرکز تمرکز و باز هم تمرکز. نکته کلیدی و اساسی که تقریبا تو تمام فایل هایی که تا حالا بهش گوش دادم مستقیم یا غیر مستقیم بهش تاکید میشه.

    امروز خودم رو مقایسه کردم با روز اولی که این سفر رو شروع کردم. واقعا حرکت کردم واقعا تکلیفم با خودم معلوم شده. می دونم کجا ایستادم و چی دقیقا می خوام. این برای من یک پیروزی بزرگ هست. برای منی که چند وقت یکبار گیج میزد و هر کاری و شروع می کرد و وسطش نگران میشد که نکنه راه رو اشتباه اومده یا درست. هی خودش رو سرزنش میکرد. اما الان کاملا با خودم روراست هستم. کسب و کار خودم رو راه انداختم البته شش ماه ازش گذشته ولی مسیرم رو می دونم و برنامه کوتاه مدت و میان مدت و طولانی مدت دارم. باهمه مسایلی که در طول این مسیر ب رام پیش اومده ولی حرکت رو به جلو داشتم و دارم و بابتش سپاسگزارم.

    اول از خدا دوم از سایت عباسمنش و سوم از خودم.

    من سربلندم پیش خودم و می دونم به نسبت توجه و تمرکزی که روی اهدافم داشتم بهشون رسیدم و دیدم زمان هایی که از هدفم دور شدم چقدر سریع مدارهام عوض شده.

    به راه عباسمنش ایمان دارم و جلو میرم . به زودی نتایج فوق العاده ام رو اینجا خواهم نوشت.

    آمین. 🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    محدثه گفته:
    مدت عضویت: 2634 روز

    روز هفتاد و هشتم

    روز بدون خواسته،بعد از مرگه..

    چه قدر قشنگ بود این جمله

    همین طوره دقیقا،دنیا پر از تضاده،هر چه قدر هم میریم جلو و تضاد ها رو یکی یکی حل می‌کنیم،بازم ظاهر میشه!

    به نظرم خوبه ها…چون من خودم آدم راکد بودن نیستم ،این که در حال تلاش برای اهدافم باشم بهم لذت میده ،اینکه یکی یکی به خواسته هام میرسم و میرم سراغ بعدی بهم حس زندگی میده

    چیزی که باید روی خودم بیشتر کار کنم واکنش اولیه م در مقابل تضاد هست،گاهی وقتا اون اول واکنش بدی نشون میدم و باید زمان بگذره تا بپذیرم و حرکت کنم،باید تلاش کنم این زمان پذیرش رو کوتاه کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1897 روز

    روز ۶۹

    سلام بر عزیزانم

    خدارو شکر میکنم که درباره پول و ثروت حسادت خیلی خیلی کمی در من وجود داره که اونم به امید الله داره از بین میره

    یه دیدگاهی که در مواجه با افرادی که به آرزوهای من رسیدن و موفق شدن برای خودم ساختم و البته خیلی هم منطقی هست اینه که با خودم میگم من فرکانسم رفته بالا که دارم خبر موفقیت آدمارو میشنوم چون اگه در فرکانس بدبختی و شکست بودم قطعا خبر بدبختی و شکست آدما بهم میرسید. پس این یعنی اینکه من دارم در فرکانس آدمهای موفق قرار میگیرم و این برام بدیهی میشه که رسیدن به موفقیت چیز عجیب و غریبی نیست و اینجوری خودم خیلی راحتتر و زودتر به خواسته هام میرسم مگه استاد نمیگن الگوهای موفق پیدا کنید خب اینم یه الگوی موفق که میتونه باورهای منو تقویت کنه پس اگر شاهد موفقیت کسی هستم و یا خبر موفقیت کسی رو میشنوم باید خوشحال شم و این رو نشانه ای ببینم که من هم دارم به موفقیت نزدیک میشم درواقع خداوند داره با نشون دادن موفقیت اون فرد به من لطف میکنه و بهم این نوید رو میده که من هم حتما به خواسته هام خواهم رسید

    خدایا شکرت برای موفقیت استاد عزیزم خدایا شکرت برای موفقیت خانم شایسته عزیزم خدایاشکرت برای موفقیت همه اعضای این سایت خدایا شکرت برای موفقیت همه کسایی که میشناسم و نمیشناسم و خدایا شکرت برای موفقیت های پیش روی خودم🙏😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1897 روز

    روز ۷۵

    سلام بر عزیزانم

    چند روز پیش خواهرزاده م بهم گفت خاله یه بازی توو گوشیم دارم که رسیدم به یه مرحله سخت نمیتونم حلش کنم تو برام میری؟ منم قبول کردم بازی رو انجام دادم و اون مرحله رو بردم اون یه بازی جورچین بود که باید میوه های شبیه همو کنار هم میچیدی و امتیاز میگرفتی نمیدونم چی شد ولی من از بازیه خوشم اومد و تا چندتا مرحله بعدشم رفتم شاید سه چهارساعتی تمرکزی چشمم روی میوه های بازیه بود تا بهترین حرکتهارو بزنم . شب که چشامو بستم تا بخوابم همه اون میوه های بازی جلوی چشمم بود یعنی من هرچی سعی میکردم برای خودم خواسته هامو تصویر سازی کنم انگار باز میوه ها بگ گراند چشم من بود یعنی هم تصاویر خودم بود هم میوه ها . من سه چهار ساعت روی تصاویری تمرکز کرده بودم و زمانی که حتی چشممو میبستم هم میدیدمشون قطعا و قطعا تصاویری که ما میبینیم روی ذهن ما تاثیر دارن روزای اول که سریال زندگی در بهشت رو میدیدم متوجه شده بودم که وقتی چشمامو میبندم طبیعتهای بسیار زیبا به صورت ناخودآگاه میبینم. استاد جان شما در این فایل خطاب به ما فرمودین« نمیدونم سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکارو با چه دیدی میبینید» جواب من به این سوال اینه که حقیقتش اینه که من اول فکر میکردم این سریالها برام خسته کننده س اما وقتی تصمیم گرفتم بشینم از قسمت اولشون به نیت دادن ورودی های مناسب به ذهن وتقویت باور فراوانی نگاه کنم دیدم چقدر این سریالا برام جذاب هستن چقدر با ابزارها آشنا شدم چقدر فهمیدم چیزاهایی یا مکانهایی یا آدمهایی وجود داره که من اصلا ازشون خبر نداشتم چقدر زیبایی میبینم چقدر نعمت میبینم چقدر دریاهای تمیز و خوشرنگ میبینم و چقدر توی این سریالها به بعضی از اتفاقات میخندم چقدر این جمله ی «چقدر باحاله» رو توی هر سریال با دیدن هر چیز جدیدی میگم و چقدر اون چیزایی که میبینم رو سریع جذب میکنم مثلا توی یکی از قسمتهای سریال زندگی در بهشت خانم شایسته عزیز درخت گردو رو نشون دادن و گردوهایی که روی زمین ریخته بود (من خیلی به گردوی خیس علاقه دارم) و من با دیدن اون درخت خوشحال شدم و یک ساعت بعدش دیدم مادرم از بیرون اومد و توو دستش یه پلاستیک بزرگ گردوی خیس بود. مثلا توی همین قسمت وقتی خانم شایسته سوار اسکوتر بودن یه لحظه باخودم گفتم این چه طوری فیلم برداری شده و یه کم جلوتر خودتون دوربینو توو گردنتون نشون دادین و نکته این قسمت که خیلی برام جذاب بود اون ماهی بود که از آب میپرید بیرون ، من نمیدونم دلیل علمی اینکه ماهی از آب میپره بیرون چیه ولی اون ماهی برای من نماد شادی و شجاعت داشت اون یه ماهی خوشحال بود که داشت از شور و هیجانش میپرید بالا و پایین

    خدارو شکر برای اینهمه احساس خوب 😍

    استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم شما زوج فوق العاده ای هستین ازتون ممنونم و براتون بهترینهارو آرزو میکنم 😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: