https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2019/01/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-27 10:19:542025-02-25 20:09:04روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
برداشت من از آموزه های این جلسه این بود قانون جذب در توجه و احساس و باور خلاصه میشه.
چی میگیم چی فکر میکنیم به چی توجه میکنیم و چه احساسی داریم.
و قرآن، کتاب مقدس ما مسلمانها اشاره های زیادی روی این مسئله داشته و یا حتی میشه گفت تمام قرآن با انواع داستان ها و بشارت و هشدارهاش تاکیدش روی همین قانون مدارها و فرکانس هاست.
و نکته خیلی مهمی که توی سفرم از این درس به کارم میاد اینه که هربار مواظب ورودی ها و توجه و احساسم باشم. هربار، هرلحظه و تمام عمری که خدای مهربون بهم هدیه داده…
یه سری از کامنتها رو خوندم چقدر لذت بردم. چقدر زیبا با خدا حرف میزنین و من چقدر خوشحالم که اینجام. از تجاربی میگین که دقیقا یاد خودم میوفتم. حساب کردن روزی مون ردی دیگران و شرک، حرص ورزیدن. من وقتی یک هدف و رویایی دارم نسبت به رسیدن بهش خیلی ولع دارم و مانع لذت بردن از شرایط حالم میشه.
و مهمترین اصلی که واقعا باید از طلا گرفتش بیخیالی و خونسردی و آسون گرفتنه. که خود توحید و توکله. کسی که به تنها قدرت جهان ایمان و توکل داره مطمئنه به خواستش میرسه و در آینده زندگی نمیکنه زیاد بهش فکر نمیکنه. مثل بچه ای که میدونه اگه بیست یا نمره خوب بگیره یا بچه خوبی باشه میدونه پدر و مادرش به وعدشون عمل میکنن و اون هدیه ای که قول دادن بهش میدن.
این نمره خوبی که لیلا باید بگیره شکرگزاری و لذت از داشته ها و اعتماد به قانونمند بودن جهان هستیه. و وقتی که آروم و خونسرده یعنی حرص نداره بیقرار نیست و آروم و خوشحاله. شاید این همه چیز باشه؛ معنی زندگی…
بعنوان رد پای امروزم فقط و فقط میخوام بگم هیچوقت اینقدر نقش اصلی زندگی خودم نبودم!
اینکه هر اشتباه و ظلمی که کنم در حق خودم هست و به خودم برمیگرده. اینکه همیشه همیشه هراس داشتم مبادا هر کاری میکنم توی بیشتر روابطم مبادا طرف مقابل ناراحت شه یا در حقش ظلم کنم. همیشه از اصول خودم میگذشتم. بحث خیلی قابل تاملی هست و من هیچوقت فکر نمیکردم زندگی این جنبه های وسیع و زیبای دیگه ای هم داشته باشه
از توکل می نویسم، چیزی که مهره ی شاه و وزیر صحنه ی زندگیمه. نقشش توی زندگی همه سرنوشت سازه. در طول زندگی و روزمره همواره صدای قلب ما بلند بلند فریاد میزنه این کارو بکن این انتخاب، این مسیر، این رفتار و… انجام بده اما محدودهی امن ذهن اجازه نمیده. توکل در عمل اینجاست که تعیین میکنه چه انتخابی کنیم. وقتی توکل داریم از هیچ چیز باک و پروایی نداریم. به الهاماتمون عمل میکنیم؛ شجاعانه، با آرامش و خونسردی و بدون هیچ چون و چرا و با اعتماد و عشق کامل…
قبل از اینکه بخاطر این برنامه و آموزشها از استاد عزیزم و مریم عزیز تشکر کنم، از خدای مهربونم بخاطر این قوانین سپاسگزارم و از خود خودم که الان اینجا هستم و بارها بارها فایلها رو گوش میدم. یه ایرپاد فقط برای گوش دادن آموزه های شما خریدم قبل از خواب هم توی گوشم میذارم تا زمانی که خوابم ببره و خود فایل تموم شه.
من تغییراتی در خودم احساس میکنم و میبینم که هیچوقت چنین تغییری رو توی دو ماه اینقدر زیاد در خودم ندیده بودم. خیلی خیلی زودتر از قبل میتونم احساسم رو بهتر کنم، آرومتر شدم صبورتر شدم. در خوندن و توجه به کتاب آسمونیم خیلی پیگیرتر شدم. خودم رو بیشتر دوس دارم و رغبت و اشتیاقم به تغییرات خیلی بیشتر شده.
تنها چیزی که این روزا بیشتر از قبل نیاز دارم توکل و امیدواری و شناخت بیشتره. چون ذهنم معمولا ناامیدم میکنه و میخواد تغییراتم رو کوچیک و بی ارزش نشون بده و همچنین نسبت به رویاهام و اهدافم بشدت ناامیدم کنه. من برای بدست آوردن امید و توکل قوی همچنان بها می پردازم.
شاکرم خدای مهربانم رو که تا امروز که نیمی از سفرم رو گذروندم از باور و توجه و مفهوم ظلم و توکل تا صدها هزار جمله و آموزه هایی رو به من روزی کرد، من درخواست کردم و اون به اندازه درخواست من اجابتم کرد. همون اندازه و شاید خیلی بیشتر…
یه روزایی از روی سستی و سهل انگاری و ناامیدی پیش رفتم و اغلب روزها با رغبت و پیگیری بیشتری گوش سپردم و ردپایی گذاشتم و در متن لحظات زندگیم آموزه های سحرآمیزم رو پیاده و عملی کردم.
کمتر از دو هفته درآمدم سه برابر شد، و از این بابت نه تعجبی دارم نه احساس ناباوری و غافلگیری. چرا که روزهای اولی که مشتاق بودم درآمدم درحالیکه یگ زن خانه دار هستم رو سه برابر کنم حالم خیلی بد شد. دنبال شغل میگشتم و … . اما دریافتم که فقط دست روی قسمتهایی بذارم که حالم رو بدمیکنه. من میخواستم وقت و نیروی بیشتری بذارم و دیگه خانهدار نباشم تا به من نگن راحت طلب و خودم این احساس رو ب خودم نداشته باشم بلکه با کارمند بودن احساس ارزش کنم. و فهمیدم دقیقا مشکلم همین دردمه. با همسرم صحبت کردم و گفتم من قبلا با بیشتری زحمت و سختیم کمترین پول رواز تو میخواستم و تلاش میکردم ثبت کنم خانم کم توقع و زحمتکش و مورد تایید اطرافیانم. الان میخوام ماهی این مبلغ رو به من بدی و یه تغییری تو مدیریت مخارج خونه بدیم. خیلی استقبال کرد و من بصورت کاملا طبیعی و زیبا پول دریافتی ماهانه ام سه برابر شد.
قانون…
هرچی جلوتر برم و در متن زندگی و اعمال و رفتار و باورهام دقیق تر شم و به عمل کردن و اهمیت دادن به آموزه هام متعهدتر شم بیشتر این قانون رو درک میکنم.
راحتی…
چیزی که دوسش داشتم اما بشدت ازش فراری بودم و میترسیدم. بخاطر تعریف و تعیین قوانینی که از دیگران دریافت کردم.
توکل…
هرچی جلوتر برم و بیشتر بدست بیارم و استفادش کنم شرینی و لذتش رو بیشتر می چشم. توکل خود توحیده خداشناسیه، اتصال کامل به منبع خیر و قدرته. برای من پر پروازه.
تکامل…
یعنی قدمهای کوچیک، یعنی صبر، امیدواری، تکاپوی عاشقانه، و برای من افتادن ها و با یقین بلند شدن ها. چیزی که جای خالیش رو تو آموزه های قبلیم حسابی حس میکردم. هربار اشتباهی میکردم و حسم بد میشد یا نمی تونستم حسم رو خوب کنم از خودم ناامید میشدم و فرکانس عقب گرد میدادم.
با هرچیزی بجنگی توی زندگیت موندگار میشه؛ تشدید میشه. خواه عوامل بیرونی مثل روابط، رفتار خاص شخص مقابل، جنگ، ویروس ها و… و چه عوامل درونی مثل عادتهای بد، ترس ها و بیماری و… . بهشون بها بدیم تقویتشون میکنیم.
خدایا چقدر ازت دور بودم. چقدر حس غریبی بهت داشتم چقدر زیبا و مهربان و توانایی
اون توانایی که قبلا نسبت به تو تصور میکردم و باور داشتم چی بود و الان چی دارم می شنوم؟
هروقت به این فکر میکنم که از اون همه تعداد فکری که از ذهنم رد میشه برای من چقدرش مثبته چقدر منفی خندم میگیره. از صبحه چند بار دارم یاد آوری میکنم میگم همین الان داشتی به چی فکر میکرد؟ بعد به خودم میگم با این نوع فکر و این حجم از تکرار نوع فکر توقع داری کجا باشی؟ شرایط جسمی و مالی و روابطت چطور باشه؟ توی این چند روز هروقت یادم اومده داشتم به ناخواسته هام فکر میکردم واقعا شاید ۱الی۵ درصد به خواسته فکر کرده باشم.
چقدر این نوع فایلها مهمن، پایه و بک گراند زندگیمونن. همه چیزن. چون توجه و باور و نگاه همه چیزه. کل داستانه؛
شاید خلاصه ای از موفقیت همین ها هستن و بقیش فقط توضیح و شرحه.
۱. اینها اصول بدون تغییر جهان هستند، کل داستان جهان هستی هستند.
۲. در هر لحظه با توجه به افکارمون در حال ارسال فرکانس هایی به جهان هستی هستیم و به این شکل اتفاق های زندگی ما بوجود میان
۳. اساس رسیدن به خواسته ها و کل داستان “کنترل گفتگو های ذهنی که به شما احساس بهتر بدهند” هست
۴. زندگی سعادتمند اون زندگی هست که وقتی لحظه مرگ فرا رسید حسرت نخوریم، خوب زندگی کرده باشیم و دنیا رو مکان بهتری برای زندگی کرده باشیم.
۵. باور کنیم که تمام شرایط رو خودمون بوجود میاریم
۶. هیچ چیزی جز فرکانس های ما نیست
۷. ما در همه حال داریم با خودمون حرف میزنیم. خیلی از این پچ پچ ها و نجواها در رابطه با ورودی ها هستن یعنی اونهایی که درموردش شنیدیم یا دیدیم و حالت دوم چیزهایی که برامون مهمن.
این گفتگوها احساسی رو در ما بوجود میارن و نتیجه این گفتگوها احساسه که میتونه مثبت مثل امید و عشق باشه یا منفی مثل کینه انتقام خشم و… باشه
این گفتگوها نشون میدن ما داریم سمت خواسته ها میریم یا ناخواسته ها
۸. ما میتونیم آگاهانه این گفتگوها رو کنترل و مدیریت کنیم به طرزی که به ما احساس بهتری مثل امید توکل یقین پیشرفت سلامتی بدن. و این جزئی از برنامه ما باشه و بصورت یک ساعت و یک هفته و یک ماه نباشن. تا گفتگوهای مثبت گفتگوهای غالب ذهنمون شن. وقتی این گفتگوها و فرکانس ها مثبت شن یا در جهت خواسته ها قرار بگیرن جهان شرایط و موقعیت هایی رو برای ما بوجود میاره که خیلی خیلی راحت به خواسته هامون برسیم
۹. کل داستان یک کار ذهنیه و نیاز به تمرین و باور داره.
همه چیز فرکانس های من و قوانین خداوند برای پاسخ به فرکانس های منه، شغل و مقدار درآمد و روابط و همکاران من همه پاسخ باورها و نگاه من به زندگیه.
اینکه منتظر باشم یه نفر دیگه برای ما فرصت شغلی ایجاد کنه و به ما روزی بده یعنی اون رو شریک خداوند و حتی جایگزین خدا قراردادیم و این کار کاملا با توحید و ایمان ما در تضاده. اون آدم میشه خدای ما و میتونه تصمیم بگیره ما چجوری زندگی کنیم.
خدا رو بخاطر نشونه هایی که این روزها برای راه افتادن کسب و کار مستقلم دریافت میکنم خیلی متشکرم.
جاده بدون دست انداز، جاده سخت و جان فرسا؛ یکی از پاشنه آشیل های لیلا.
چیزی که تقریبا تمام اطرافیانم سعی دارن به من یاد بدن. حتی همین دیروز یکی از عزیزانم برای من تعریف میکرد که برای خرید خونه تمام طلاهاشو فروخت و دیگه نتونست طلا بگیره. و این باور درون من داشت القا میشد که برای بدست آوردن چیزهایی که دوست داریم باید از دوست داشتنی های مهم دیگه بگذریم.
اینکه آدم احساس تعلق و وابستگی به دارایی هاش نداشته باشه خیلی عالیه، اینکه آدم گاهی بدون احساس حسرت برای پیشرفت و موفقیتش بها بده فوق العادست اما اینطور که استاد عباسمنش عزیزم میگن، لازمه پیشرفت و موفقیت رنج کشیدن و از دست دادن نیست.
روز چهل و یکم سفر قشنگ رویاییم
برداشت من از آموزه های این جلسه این بود قانون جذب در توجه و احساس و باور خلاصه میشه.
چی میگیم چی فکر میکنیم به چی توجه میکنیم و چه احساسی داریم.
و قرآن، کتاب مقدس ما مسلمانها اشاره های زیادی روی این مسئله داشته و یا حتی میشه گفت تمام قرآن با انواع داستان ها و بشارت و هشدارهاش تاکیدش روی همین قانون مدارها و فرکانس هاست.
و نکته خیلی مهمی که توی سفرم از این درس به کارم میاد اینه که هربار مواظب ورودی ها و توجه و احساسم باشم. هربار، هرلحظه و تمام عمری که خدای مهربون بهم هدیه داده…
خدایا متشکرم💙
روز چهل و دوم سفر قشنگ رویاییم
یه سری از کامنتها رو خوندم چقدر لذت بردم. چقدر زیبا با خدا حرف میزنین و من چقدر خوشحالم که اینجام. از تجاربی میگین که دقیقا یاد خودم میوفتم. حساب کردن روزی مون ردی دیگران و شرک، حرص ورزیدن. من وقتی یک هدف و رویایی دارم نسبت به رسیدن بهش خیلی ولع دارم و مانع لذت بردن از شرایط حالم میشه.
و مهمترین اصلی که واقعا باید از طلا گرفتش بیخیالی و خونسردی و آسون گرفتنه. که خود توحید و توکله. کسی که به تنها قدرت جهان ایمان و توکل داره مطمئنه به خواستش میرسه و در آینده زندگی نمیکنه زیاد بهش فکر نمیکنه. مثل بچه ای که میدونه اگه بیست یا نمره خوب بگیره یا بچه خوبی باشه میدونه پدر و مادرش به وعدشون عمل میکنن و اون هدیه ای که قول دادن بهش میدن.
این نمره خوبی که لیلا باید بگیره شکرگزاری و لذت از داشته ها و اعتماد به قانونمند بودن جهان هستیه. و وقتی که آروم و خونسرده یعنی حرص نداره بیقرار نیست و آروم و خوشحاله. شاید این همه چیز باشه؛ معنی زندگی…
روز چهل و سوم سفر رویاییم
بعنوان رد پای امروزم فقط و فقط میخوام بگم هیچوقت اینقدر نقش اصلی زندگی خودم نبودم!
اینکه هر اشتباه و ظلمی که کنم در حق خودم هست و به خودم برمیگرده. اینکه همیشه همیشه هراس داشتم مبادا هر کاری میکنم توی بیشتر روابطم مبادا طرف مقابل ناراحت شه یا در حقش ظلم کنم. همیشه از اصول خودم میگذشتم. بحث خیلی قابل تاملی هست و من هیچوقت فکر نمیکردم زندگی این جنبه های وسیع و زیبای دیگه ای هم داشته باشه
روز چهل و چهارم سفر قشنگ رویاییم
از توکل می نویسم، چیزی که مهره ی شاه و وزیر صحنه ی زندگیمه. نقشش توی زندگی همه سرنوشت سازه. در طول زندگی و روزمره همواره صدای قلب ما بلند بلند فریاد میزنه این کارو بکن این انتخاب، این مسیر، این رفتار و… انجام بده اما محدودهی امن ذهن اجازه نمیده. توکل در عمل اینجاست که تعیین میکنه چه انتخابی کنیم. وقتی توکل داریم از هیچ چیز باک و پروایی نداریم. به الهاماتمون عمل میکنیم؛ شجاعانه، با آرامش و خونسردی و بدون هیچ چون و چرا و با اعتماد و عشق کامل…
قبل از اینکه بخاطر این برنامه و آموزشها از استاد عزیزم و مریم عزیز تشکر کنم، از خدای مهربونم بخاطر این قوانین سپاسگزارم و از خود خودم که الان اینجا هستم و بارها بارها فایلها رو گوش میدم. یه ایرپاد فقط برای گوش دادن آموزه های شما خریدم قبل از خواب هم توی گوشم میذارم تا زمانی که خوابم ببره و خود فایل تموم شه.
من تغییراتی در خودم احساس میکنم و میبینم که هیچوقت چنین تغییری رو توی دو ماه اینقدر زیاد در خودم ندیده بودم. خیلی خیلی زودتر از قبل میتونم احساسم رو بهتر کنم، آرومتر شدم صبورتر شدم. در خوندن و توجه به کتاب آسمونیم خیلی پیگیرتر شدم. خودم رو بیشتر دوس دارم و رغبت و اشتیاقم به تغییرات خیلی بیشتر شده.
تنها چیزی که این روزا بیشتر از قبل نیاز دارم توکل و امیدواری و شناخت بیشتره. چون ذهنم معمولا ناامیدم میکنه و میخواد تغییراتم رو کوچیک و بی ارزش نشون بده و همچنین نسبت به رویاهام و اهدافم بشدت ناامیدم کنه. من برای بدست آوردن امید و توکل قوی همچنان بها می پردازم.
خدایا هزار هزار بار متشکرم
روز چهل و پنجم سفر رویاییم
به نام خدای جهان و جهانیان
شاکرم خدای مهربانم رو که تا امروز که نیمی از سفرم رو گذروندم از باور و توجه و مفهوم ظلم و توکل تا صدها هزار جمله و آموزه هایی رو به من روزی کرد، من درخواست کردم و اون به اندازه درخواست من اجابتم کرد. همون اندازه و شاید خیلی بیشتر…
یه روزایی از روی سستی و سهل انگاری و ناامیدی پیش رفتم و اغلب روزها با رغبت و پیگیری بیشتری گوش سپردم و ردپایی گذاشتم و در متن لحظات زندگیم آموزه های سحرآمیزم رو پیاده و عملی کردم.
کمتر از دو هفته درآمدم سه برابر شد، و از این بابت نه تعجبی دارم نه احساس ناباوری و غافلگیری. چرا که روزهای اولی که مشتاق بودم درآمدم درحالیکه یگ زن خانه دار هستم رو سه برابر کنم حالم خیلی بد شد. دنبال شغل میگشتم و … . اما دریافتم که فقط دست روی قسمتهایی بذارم که حالم رو بدمیکنه. من میخواستم وقت و نیروی بیشتری بذارم و دیگه خانهدار نباشم تا به من نگن راحت طلب و خودم این احساس رو ب خودم نداشته باشم بلکه با کارمند بودن احساس ارزش کنم. و فهمیدم دقیقا مشکلم همین دردمه. با همسرم صحبت کردم و گفتم من قبلا با بیشتری زحمت و سختیم کمترین پول رواز تو میخواستم و تلاش میکردم ثبت کنم خانم کم توقع و زحمتکش و مورد تایید اطرافیانم. الان میخوام ماهی این مبلغ رو به من بدی و یه تغییری تو مدیریت مخارج خونه بدیم. خیلی استقبال کرد و من بصورت کاملا طبیعی و زیبا پول دریافتی ماهانه ام سه برابر شد.
قانون…
هرچی جلوتر برم و در متن زندگی و اعمال و رفتار و باورهام دقیق تر شم و به عمل کردن و اهمیت دادن به آموزه هام متعهدتر شم بیشتر این قانون رو درک میکنم.
راحتی…
چیزی که دوسش داشتم اما بشدت ازش فراری بودم و میترسیدم. بخاطر تعریف و تعیین قوانینی که از دیگران دریافت کردم.
توکل…
هرچی جلوتر برم و بیشتر بدست بیارم و استفادش کنم شرینی و لذتش رو بیشتر می چشم. توکل خود توحیده خداشناسیه، اتصال کامل به منبع خیر و قدرته. برای من پر پروازه.
تکامل…
یعنی قدمهای کوچیک، یعنی صبر، امیدواری، تکاپوی عاشقانه، و برای من افتادن ها و با یقین بلند شدن ها. چیزی که جای خالیش رو تو آموزه های قبلیم حسابی حس میکردم. هربار اشتباهی میکردم و حسم بد میشد یا نمی تونستم حسم رو خوب کنم از خودم ناامید میشدم و فرکانس عقب گرد میدادم.
خدایا سپاسگزارم…
روز چهل و هفتم سفر رویاییم
با هرچیزی بجنگی توی زندگیت موندگار میشه؛ تشدید میشه. خواه عوامل بیرونی مثل روابط، رفتار خاص شخص مقابل، جنگ، ویروس ها و… و چه عوامل درونی مثل عادتهای بد، ترس ها و بیماری و… . بهشون بها بدیم تقویتشون میکنیم.
روز چهل و نهم سفر رویایی قشنگم
چقدر روند طبیعی جهان برای من تعجب آوره.
خدایا چقدر ازت دور بودم. چقدر حس غریبی بهت داشتم چقدر زیبا و مهربان و توانایی
اون توانایی که قبلا نسبت به تو تصور میکردم و باور داشتم چی بود و الان چی دارم می شنوم؟
هروقت به این فکر میکنم که از اون همه تعداد فکری که از ذهنم رد میشه برای من چقدرش مثبته چقدر منفی خندم میگیره. از صبحه چند بار دارم یاد آوری میکنم میگم همین الان داشتی به چی فکر میکرد؟ بعد به خودم میگم با این نوع فکر و این حجم از تکرار نوع فکر توقع داری کجا باشی؟ شرایط جسمی و مالی و روابطت چطور باشه؟ توی این چند روز هروقت یادم اومده داشتم به ناخواسته هام فکر میکردم واقعا شاید ۱الی۵ درصد به خواسته فکر کرده باشم.
روز پنجاهم سفر قشنگ رویاییم
چقدر این نوع فایلها مهمن، پایه و بک گراند زندگیمونن. همه چیزن. چون توجه و باور و نگاه همه چیزه. کل داستانه؛
شاید خلاصه ای از موفقیت همین ها هستن و بقیش فقط توضیح و شرحه.
۱. اینها اصول بدون تغییر جهان هستند، کل داستان جهان هستی هستند.
۲. در هر لحظه با توجه به افکارمون در حال ارسال فرکانس هایی به جهان هستی هستیم و به این شکل اتفاق های زندگی ما بوجود میان
۳. اساس رسیدن به خواسته ها و کل داستان “کنترل گفتگو های ذهنی که به شما احساس بهتر بدهند” هست
۴. زندگی سعادتمند اون زندگی هست که وقتی لحظه مرگ فرا رسید حسرت نخوریم، خوب زندگی کرده باشیم و دنیا رو مکان بهتری برای زندگی کرده باشیم.
۵. باور کنیم که تمام شرایط رو خودمون بوجود میاریم
۶. هیچ چیزی جز فرکانس های ما نیست
۷. ما در همه حال داریم با خودمون حرف میزنیم. خیلی از این پچ پچ ها و نجواها در رابطه با ورودی ها هستن یعنی اونهایی که درموردش شنیدیم یا دیدیم و حالت دوم چیزهایی که برامون مهمن.
این گفتگوها احساسی رو در ما بوجود میارن و نتیجه این گفتگوها احساسه که میتونه مثبت مثل امید و عشق باشه یا منفی مثل کینه انتقام خشم و… باشه
این گفتگوها نشون میدن ما داریم سمت خواسته ها میریم یا ناخواسته ها
۸. ما میتونیم آگاهانه این گفتگوها رو کنترل و مدیریت کنیم به طرزی که به ما احساس بهتری مثل امید توکل یقین پیشرفت سلامتی بدن. و این جزئی از برنامه ما باشه و بصورت یک ساعت و یک هفته و یک ماه نباشن. تا گفتگوهای مثبت گفتگوهای غالب ذهنمون شن. وقتی این گفتگوها و فرکانس ها مثبت شن یا در جهت خواسته ها قرار بگیرن جهان شرایط و موقعیت هایی رو برای ما بوجود میاره که خیلی خیلی راحت به خواسته هامون برسیم
۹. کل داستان یک کار ذهنیه و نیاز به تمرین و باور داره.
احتیاج به تعهد فراوون داره
روز پنجاه و دوم سفر رویاییم
همه چیز فرکانس های من و قوانین خداوند برای پاسخ به فرکانس های منه، شغل و مقدار درآمد و روابط و همکاران من همه پاسخ باورها و نگاه من به زندگیه.
اینکه منتظر باشم یه نفر دیگه برای ما فرصت شغلی ایجاد کنه و به ما روزی بده یعنی اون رو شریک خداوند و حتی جایگزین خدا قراردادیم و این کار کاملا با توحید و ایمان ما در تضاده. اون آدم میشه خدای ما و میتونه تصمیم بگیره ما چجوری زندگی کنیم.
خدا رو بخاطر نشونه هایی که این روزها برای راه افتادن کسب و کار مستقلم دریافت میکنم خیلی متشکرم.
روز پنجاه و سوم سفر قشنگ رویاییم
جاده بدون دست انداز، جاده سخت و جان فرسا؛ یکی از پاشنه آشیل های لیلا.
چیزی که تقریبا تمام اطرافیانم سعی دارن به من یاد بدن. حتی همین دیروز یکی از عزیزانم برای من تعریف میکرد که برای خرید خونه تمام طلاهاشو فروخت و دیگه نتونست طلا بگیره. و این باور درون من داشت القا میشد که برای بدست آوردن چیزهایی که دوست داریم باید از دوست داشتنی های مهم دیگه بگذریم.
اینکه آدم احساس تعلق و وابستگی به دارایی هاش نداشته باشه خیلی عالیه، اینکه آدم گاهی بدون احساس حسرت برای پیشرفت و موفقیتش بها بده فوق العادست اما اینطور که استاد عباسمنش عزیزم میگن، لازمه پیشرفت و موفقیت رنج کشیدن و از دست دادن نیست.