https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2019/01/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-27 10:19:542025-02-25 20:09:04روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
فهمدیم که روی هیچ کس حساب نکنم من که تمام فکر و ذکرم دیگران بوده و همیشه منتظر آنها بودم
همیشه دنبال دیگران بودم
هیچوقت از خدای خودم بدون واسطه کمک نگرفته بودم
نباید روی هیچ کس حساب کنم از کمک دیگران استفاده می کنم ولی با همراهی خدای خودم
هزار بار این فایل را گوش بدم باز کم است
خیلی سخت است که بخوام صد درصد نگاهم به خودم باشد از بچگی به ما یاد دادند که دوست خوبه و روی کمک آنها باید حساب کرد که این خیلی از مواقع بیشتر است چون اینجوری دنبال دیگری هستی و خدای خود را نادیده می گیری
خدارو شکر که فهمیدم و راه خودم را در حال پیدا کردن هستم
همیشه می گویم روی کسی حساب نکنم اما گاهی اوقات فراموش می کنم این نکته مهم را
و هر بار روی دیگری حساب می کنم از همانجا ضربه می خورم
و کارم انجام نمی شود
ولی برعکس وقتی روی خدای خودم حساب می کنم برایم بهترین بهترین می شود
این فایل یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل من رو بهم گفت من چندین بار این فایل رو شنیده بودم ولی امروز تو این قسمت تصمیم گرفتم تصویری فایل رو ببینم و بنویسم
شاید منم مثل استاد تو همون سن پایین فهمیدم که نباید روی هیچ کسی حساب کرد چون امکان داره هر لحظه از دستش بدی
من 10 سالم بود که پدرم رو از دست دادم
این اتفاق باعث شد به این نتیجه برسم که این امکان وجود داره که هر لحظه کسایی رو که خیلی دوستشون داری و روی بودنشون کنارت حساب میکنی یه لحظه بعد دیگه کنارت نباشن و تو باید ادامه بدی باید زندگی کنی بعد این اتفاق دیگه یادم نمیاد تو همون سن کم روی کسی حساب کرده باشم حتی الان که زن و بچه دارم یه روز یادم خیلی تب و لرز داشتم و سرما خورده بودم شدید ولی حال درونیم خیلی عالی بود خانمم خونه نبود من خونه مادرم بودم زیر دو سه تا پتو خانمم برگشت خونه دید من زیر پتو دارم میلرزم (من یه باوری دارم وقتی یکم بدم ضعیف میشه یه مقدار گوشت گوسفند میریزم توی شیشه اون شیشه رو میزارم توی آب و میجوشه و بعد میخورم و بعد چن ساعت دیگه حالم عالیه) خانمم تا دید من زیر پتو رفتم و لرز دارم چون میدونست گوشت برداشت و انداخت تو شیشه درس کرد منم خوردم به چن ساعت نکشید که من حالم خوبه خوب شده بود
روز بعدش خانمم برگشت گفت که اگه من نبودم تو حالا حالا ها باید زیر پتو میموندی و کس دیگه ای نبود بهت برسه و ازین حرفا تا این رو گفت بهش گفتم اگه تو نبودی یکی دیگه پیدا میشد و بهم میرسید خیلی بهش بر خورد گفت دستت درد نکنه عوض تشکرته دیگه
بهش گفتم من از اون لحظه ای که تو اومدی و مثل پروانه دور من میگشتی من هر لحظه ازت تشکر کردم اگه نکردم بگو نکردی بخاطر وجودت از خدا تشکر کردم از خودت تشکر کردم ولی تو داری یه جوری حرف میزنی انگار من هیچ کس دیگه ای ندارم و بی کس کارم اگر تو نبودی خدای من بود و از یه جای دیگه بهم میرسید خانمم خیلی بهش بر خورد گفت من جای تو بودم برا دل خوشی همسرم میگفتم آره اگه تو نبودی شاید حالا حالا ها خوب نمیشدم بهش گفتم من ازت تشکر میکنم بابت تمام کارات ولی تو با حرفت داری دست میذاری رو اعتقاداتی که من خیلی بهش ایمان دارم
من یاد گرفتم روی هیچ کس حساب نکنم ولی هنوز یاد نگرفتم که از تاثیر دیگران توی زندگیم نترسم وقتی استاد به اون دوستش که بهش گفت دیگه کارت تمومه انقد با اعتماد بنفس گفتن که چرا فک میکنی اونا میتونن توی زندگی من تاثیر بذارن یا جایی که استاد توی سمینارها شون گفتن که هرکس میتونه چشم بزنه. بزنه من دلم لرزید و خیلی استاد رو بخاطر این حرف و اعتقادشون تحسین کردم
فکر میکنم یکی از پاشنه های عاشیلم رو پیدا کردم و باید روش کار کنم باید به این باور برسم که هیچ کس نمیتونه کوچکترین تاثیری روی زندگی من بذاره
باید به این باور برسم که
خداوند تنها قدرت مطلق جهانه و قدرت خلق زندگیم رو به خودم داده و هیچ قدرت دیگه ای نمیتونه روی اتفاقات زندگی من تاثیر بذاره من خودم با افکار و باور های خودم زندگی خودم رو رقم میزنم به بهترین شکل ممکن
هر کسی بخاد به من ضربه بزنه داره به نفع من کار میکنه و من رو به هدفام میرسونه
من اگر نترسم و اضطراب نداشته باشم
اگر آرامش داشته باشم ینی به خدای خودم ایمان دارم ینی اتفاقات خیلی عالی در انتظار منه ینی من دارم به سمت خواسته هام حرکت میکنم
هر ترسی نشانه شرکه ومن باید روی ترس هام پا بذارم و ایمانم رو به خدای خودم ثابت کنم و ایمانی که عمل نیاره حرف مفته
از خدای خودم میخام که کمکم کنه که با ایمان روی ترسهام پا بذارم
ترس های زیادی دارم ولی با کمک الله روی همشون پا میذارم یکی یکی
خیلی ممنونم از همه شما دوستان عزیز مخصوصا از استاد خوبمون
خدایا تنها تورا میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم ما را به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت فرما
خداوندا بینهایت ازت ممنونم برای تمامی این نعمت هایی که من دادی
ذات ما و اصل ما از احساس خوب است. برای همین، تنها راه ارتباط با اصلمان، رسیدن به احساس خوب است. به همین دلیل، وقتی به احساس خوب میرسیم، همه چیزهای خوب راهشان را به سوی ما پیدا میکنند.
بسیار لذت بردم ازین یک بندی که کل قانون درونش نهفته است
احساس خوب با توجه به نکات مثبت پیش میاد و توجه به نکات مثبت با شکرگزاری به دست میاد
چقدر زیباست حس بودن و قدرت خلق خواسته ها به دست خودمون.
امروز یکم متفاوت تر ازروزهای دیگه بود حال بیرون اومدن از تخت رو نداشتم ومدام ذهنم داشت منفی بافی میکرد ،
ولی سعی کردم نذارم پاشدم رفتم دوش گرفتم درحین دوش گرفتن هم مدام نجواهای ذهنم بود ومنو میبرد اونجایی که نمیخواستم بعد محکم باصدای بلند گفتم خاموش زیر دوش چشامو بستم وتماام
وقتی بیرون اومدم حسم مثل قبل رفتن نبود یکم بهتر شد،هیچ کاری برای من لذت بخش تر از رسیدگی به خودم ،پوستم وروتین همیشگی برام نبود این کار هم منو بازهم اروم تر کرد یه چیزی تو ذهنم گفت ارامش درپرتو اگاهی رو بزارم از یک شروع کردم بدون اینکه با کسی توخونه حرف بزنم ،صبحانه میخوردم واین صدای استاد تنها صدایی بود که داشت پخش میشد وانگار داشت بامن حرف میزد ،کمی بهترشدم وشروع کردم به نظم دادن به خونه خیلی وقت بود درست حسابی تمیزش نکرده بودم
این کار هم حسمو بهتر کرد ،نتم تموم شد ونمیتونستم مجدد نت بخرم
رفتم از فایلهایی که ضبط کرده بودم تو گالری گذاشتم
الان که دارم اینارو مینویسم چند تا تصمیم مهم گرفتم
اینکه طبق گفته استاد فقط برای سه روز اروم باش وسکوت کن
واقعاً عالی بود مرحله نجات خودم از دست افکارم ازدست نشخوارهای ذهنیم
چون من تواین چند وقت درگیر مسائلی بودم که ورودی های درستی ندادم به ذهنم واون بیمار شده بود
امروز فهمیدم خوراک چند وقت پیش ذهنم حرفهای منفی ادمهایی بود که مجبور بودم کنارشون باشم ،شاید همون روز نشون نداد ولی امروز متوجه شدم وبه خودم گفتم تا اطلاع ثانوی فقط سکوت وروی خودم باید کارکنم
یعنی دردست ترمیم
وامروز که ازم دعوت شد گفتم نه میخام استراحت کنم
امروز غذای مورد علاقه مو درست کردم باقالی قاتوق الان بوی سیر خونه رو گرفته
میام شروع میکنم به نوشتن ذهنم کامل خاموش میشه ومن چیزهایی رو مینویسم که واقعیه ومیبینم اصلأ هم بد نبود وعالیه
اهمیت کنترل ذهن فهمیدم ،اینکه تمرکز روی نکات مثبت وقتی همه چیز منفی داره پیش میره فقط کافیه کاری بکنی که ازاون احساس بیای بیرون اون وقت میبینی اون اتفاقی که به بدی ازش یاد میکنی توهم ذهنته
پس اگر توی هر شرایطی هستی بیای شروع کنی بنویسی وکامنت بخونی کاملآ فضا عوض میشه من این تجربه رو داشتم
تجربه عالی که واقعا بااین کارم اون اتفاق تبدیل شد به نفع من
واقعاً عالی بود خدایاشکرت ،امیدوارم این اگاهی بهتون کمک کنه
امروز هم یک هدیه دیگه ازطرف خدا بدون اینکه تلاش کنم به من به طور طبیعی داده شده و وظیفه من اینه با فرستادن فرکانس مثبت باافکارم اونو بسازم چون من خالق زندگی خودمم این هم یک هدیه گرانبهاست
وقتی چشمامو باز میکنم انتخاب میکنم که چه فرکانسی به جهان بفرستم ودنیا طبق قوانین همون رو پاسخ میده
شکرگذاری ،تمرین ستاره قطبی ،وبه یاداوردن نعمتهای دیروز جز کارهای منه ومن منتظر پاسخ هستم
خدایا به لطف تو امیدوارم تاامروز غرق شادی ومعجزه بشه
دوست دارم لحظات خوشی رو تجربه کنم برای رسیدن به هدف تلاش میکنم وباقی شو به تو میسپارم
این بخش از مطالبتون که فرمودید عزت نفس یعنی، همینکه جزئی از آن نیروی برتر هستی و ساختهی دست او که فقط ارزش میآفریند را، برای لایق بودن، کافی بدانی.
عزت نفس یعنی اتصال همیشگیات به نیرویی را باور داشته باشی که، منبع همه راهحلهاست.
بسیار زیبا و تاثیر گذار است و هر کسی رو به فکر فرو میبره و احساس عاشقی خود را با خدا بیشتر درک میکنیم
باسلام ودرودفراوون خدمت خداوند.استاد.دوستان.واعضای خانواده استادعباس منش ازشوروشوقی که دارم دیگه حاضرنیستم بخوابم واقعآ ازبیداربودن بیشترلذت میبرم تاخوابیدن رابطه من وخداوند هروز بهتروبهتر میشه من خلق میکنم وخدابه آنچه که من خلق کردم روح میدهد وآرزوهابه بارمینشیند دوستان پاینده وپیروز باشید استاد سربلندوموفق باشید
سلام دوستان عزیز
سلام در استاد مهربان
این فایل برای من خیلی قابل تعمل بود
فهمدیم که روی هیچ کس حساب نکنم من که تمام فکر و ذکرم دیگران بوده و همیشه منتظر آنها بودم
همیشه دنبال دیگران بودم
هیچوقت از خدای خودم بدون واسطه کمک نگرفته بودم
نباید روی هیچ کس حساب کنم از کمک دیگران استفاده می کنم ولی با همراهی خدای خودم
هزار بار این فایل را گوش بدم باز کم است
خیلی سخت است که بخوام صد درصد نگاهم به خودم باشد از بچگی به ما یاد دادند که دوست خوبه و روی کمک آنها باید حساب کرد که این خیلی از مواقع بیشتر است چون اینجوری دنبال دیگری هستی و خدای خود را نادیده می گیری
خدارو شکر که فهمیدم و راه خودم را در حال پیدا کردن هستم
همیشه می گویم روی کسی حساب نکنم اما گاهی اوقات فراموش می کنم این نکته مهم را
و هر بار روی دیگری حساب می کنم از همانجا ضربه می خورم
و کارم انجام نمی شود
ولی برعکس وقتی روی خدای خودم حساب می کنم برایم بهترین بهترین می شود
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خانم شایسته گلم
این چی بود این چه متنی بود این چه آگاهی بود در جونم رسوخ کرد و برقلبم نشست
خدایی این حرفهای یک انسان عادی نبود این حرف های یک فرشته بود
من هنگم از این همه آگاهی این متن
دارم توی وجودم هضمش میکنم تا درکش کنم این متن عالی رو …
فقط خدا میدونه چه انگیزه ای بهم داد این متن این حرف ها نمیدونم ندارم داره میره بالاتر یا چیز دیگه ای هست
هر چی هست قلبم اینقدر با خوندنش آروم وریلکس شد که آرامشی که داشتم دوچندان شد خانم شایسته من با این متن چند سال جلوتر خودمو دیدم
به خودم میگفتم این کار رو میکنم اینجا اینجوری میکنم و همینجوری رفتم جلو…با حس لیاقت و توانمندی حس مولد بودن و خالق بودن حس شادی …
برم فایل امروز رو دانلود کنم هنوز به اون نرسیدم از بس تو جون و استخوان م رفت این متن.
وای خدا نمیدونم چی بنویسم دیگه
خیلی خیلی سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم ازتون خانم شایسته عزیزم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربان
امروز روز 54 روز شمار تحول زندگی منه
این فایل یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل من رو بهم گفت من چندین بار این فایل رو شنیده بودم ولی امروز تو این قسمت تصمیم گرفتم تصویری فایل رو ببینم و بنویسم
شاید منم مثل استاد تو همون سن پایین فهمیدم که نباید روی هیچ کسی حساب کرد چون امکان داره هر لحظه از دستش بدی
من 10 سالم بود که پدرم رو از دست دادم
این اتفاق باعث شد به این نتیجه برسم که این امکان وجود داره که هر لحظه کسایی رو که خیلی دوستشون داری و روی بودنشون کنارت حساب میکنی یه لحظه بعد دیگه کنارت نباشن و تو باید ادامه بدی باید زندگی کنی بعد این اتفاق دیگه یادم نمیاد تو همون سن کم روی کسی حساب کرده باشم حتی الان که زن و بچه دارم یه روز یادم خیلی تب و لرز داشتم و سرما خورده بودم شدید ولی حال درونیم خیلی عالی بود خانمم خونه نبود من خونه مادرم بودم زیر دو سه تا پتو خانمم برگشت خونه دید من زیر پتو دارم میلرزم (من یه باوری دارم وقتی یکم بدم ضعیف میشه یه مقدار گوشت گوسفند میریزم توی شیشه اون شیشه رو میزارم توی آب و میجوشه و بعد میخورم و بعد چن ساعت دیگه حالم عالیه) خانمم تا دید من زیر پتو رفتم و لرز دارم چون میدونست گوشت برداشت و انداخت تو شیشه درس کرد منم خوردم به چن ساعت نکشید که من حالم خوبه خوب شده بود
روز بعدش خانمم برگشت گفت که اگه من نبودم تو حالا حالا ها باید زیر پتو میموندی و کس دیگه ای نبود بهت برسه و ازین حرفا تا این رو گفت بهش گفتم اگه تو نبودی یکی دیگه پیدا میشد و بهم میرسید خیلی بهش بر خورد گفت دستت درد نکنه عوض تشکرته دیگه
بهش گفتم من از اون لحظه ای که تو اومدی و مثل پروانه دور من میگشتی من هر لحظه ازت تشکر کردم اگه نکردم بگو نکردی بخاطر وجودت از خدا تشکر کردم از خودت تشکر کردم ولی تو داری یه جوری حرف میزنی انگار من هیچ کس دیگه ای ندارم و بی کس کارم اگر تو نبودی خدای من بود و از یه جای دیگه بهم میرسید خانمم خیلی بهش بر خورد گفت من جای تو بودم برا دل خوشی همسرم میگفتم آره اگه تو نبودی شاید حالا حالا ها خوب نمیشدم بهش گفتم من ازت تشکر میکنم بابت تمام کارات ولی تو با حرفت داری دست میذاری رو اعتقاداتی که من خیلی بهش ایمان دارم
من یاد گرفتم روی هیچ کس حساب نکنم ولی هنوز یاد نگرفتم که از تاثیر دیگران توی زندگیم نترسم وقتی استاد به اون دوستش که بهش گفت دیگه کارت تمومه انقد با اعتماد بنفس گفتن که چرا فک میکنی اونا میتونن توی زندگی من تاثیر بذارن یا جایی که استاد توی سمینارها شون گفتن که هرکس میتونه چشم بزنه. بزنه من دلم لرزید و خیلی استاد رو بخاطر این حرف و اعتقادشون تحسین کردم
فکر میکنم یکی از پاشنه های عاشیلم رو پیدا کردم و باید روش کار کنم باید به این باور برسم که هیچ کس نمیتونه کوچکترین تاثیری روی زندگی من بذاره
باید به این باور برسم که
خداوند تنها قدرت مطلق جهانه و قدرت خلق زندگیم رو به خودم داده و هیچ قدرت دیگه ای نمیتونه روی اتفاقات زندگی من تاثیر بذاره من خودم با افکار و باور های خودم زندگی خودم رو رقم میزنم به بهترین شکل ممکن
هر کسی بخاد به من ضربه بزنه داره به نفع من کار میکنه و من رو به هدفام میرسونه
من اگر نترسم و اضطراب نداشته باشم
اگر آرامش داشته باشم ینی به خدای خودم ایمان دارم ینی اتفاقات خیلی عالی در انتظار منه ینی من دارم به سمت خواسته هام حرکت میکنم
هر ترسی نشانه شرکه ومن باید روی ترس هام پا بذارم و ایمانم رو به خدای خودم ثابت کنم و ایمانی که عمل نیاره حرف مفته
از خدای خودم میخام که کمکم کنه که با ایمان روی ترسهام پا بذارم
ترس های زیادی دارم ولی با کمک الله روی همشون پا میذارم یکی یکی
خیلی ممنونم از همه شما دوستان عزیز مخصوصا از استاد خوبمون
خدایا تنها تورا میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم ما را به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت فرما
خداوندا بینهایت ازت ممنونم برای تمامی این نعمت هایی که من دادی
با نام او…
روز سی و پنجم
ذات ما و اصل ما از احساس خوب است. برای همین، تنها راه ارتباط با اصلمان، رسیدن به احساس خوب است. به همین دلیل، وقتی به احساس خوب میرسیم، همه چیزهای خوب راهشان را به سوی ما پیدا میکنند.
بسیار لذت بردم ازین یک بندی که کل قانون درونش نهفته است
احساس خوب با توجه به نکات مثبت پیش میاد و توجه به نکات مثبت با شکرگزاری به دست میاد
چقدر زیباست حس بودن و قدرت خلق خواسته ها به دست خودمون.
بنام خدا
روزشمار تحول زندگی من روز چهل وسوم
خداروشکر برای امروز
امروز یکم متفاوت تر ازروزهای دیگه بود حال بیرون اومدن از تخت رو نداشتم ومدام ذهنم داشت منفی بافی میکرد ،
ولی سعی کردم نذارم پاشدم رفتم دوش گرفتم درحین دوش گرفتن هم مدام نجواهای ذهنم بود ومنو میبرد اونجایی که نمیخواستم بعد محکم باصدای بلند گفتم خاموش زیر دوش چشامو بستم وتماام
وقتی بیرون اومدم حسم مثل قبل رفتن نبود یکم بهتر شد،هیچ کاری برای من لذت بخش تر از رسیدگی به خودم ،پوستم وروتین همیشگی برام نبود این کار هم منو بازهم اروم تر کرد یه چیزی تو ذهنم گفت ارامش درپرتو اگاهی رو بزارم از یک شروع کردم بدون اینکه با کسی توخونه حرف بزنم ،صبحانه میخوردم واین صدای استاد تنها صدایی بود که داشت پخش میشد وانگار داشت بامن حرف میزد ،کمی بهترشدم وشروع کردم به نظم دادن به خونه خیلی وقت بود درست حسابی تمیزش نکرده بودم
این کار هم حسمو بهتر کرد ،نتم تموم شد ونمیتونستم مجدد نت بخرم
رفتم از فایلهایی که ضبط کرده بودم تو گالری گذاشتم
الان که دارم اینارو مینویسم چند تا تصمیم مهم گرفتم
اینکه طبق گفته استاد فقط برای سه روز اروم باش وسکوت کن
واقعاً عالی بود مرحله نجات خودم از دست افکارم ازدست نشخوارهای ذهنیم
چون من تواین چند وقت درگیر مسائلی بودم که ورودی های درستی ندادم به ذهنم واون بیمار شده بود
امروز فهمیدم خوراک چند وقت پیش ذهنم حرفهای منفی ادمهایی بود که مجبور بودم کنارشون باشم ،شاید همون روز نشون نداد ولی امروز متوجه شدم وبه خودم گفتم تا اطلاع ثانوی فقط سکوت وروی خودم باید کارکنم
یعنی دردست ترمیم
وامروز که ازم دعوت شد گفتم نه میخام استراحت کنم
امروز غذای مورد علاقه مو درست کردم باقالی قاتوق الان بوی سیر خونه رو گرفته
میخام بگم وقتی ازحس منفی بیرون میای تازه چشمت زیبایی هارو میبینه
من امروز زندگیمو خلق کردم ،ستاره قطبی شکرگذاری رو انجام دادم وسعی کردم سقوط نکنم ،وحالا یک سفارش ازمشتری داشتم که خیلی حالمو خوب کرد
خدایا شکرت
سلااااام ،سلااااام
خدایا شکرت ،خدایا شکرت،خدایا شکرت
امروز یک روز بی نظیر بود،ازصبح که شروع کردم ،سپاسگذاری کردم،
ازطرف طبیعت دعوت شدم به یک مکان که واقعاً بهشت بود
یه جای سرسبزی که یک رودخانه زیبا داشت پاهامو توی آب کردم ،
خیلی حس خوبی بود همون لحظه داشتم به این فکر میکردم که اینارو توی تمرین روزشمار امروز بنویسم
الان هم روان شناسی ثروت یک رو خریدم دیگه نور علی نورشده زندگیم
خدایا خیلی ذوق دارم ،خیلی خوشحالم ،
تنها کاری که کردم این بود کنترل ذهن انجام دادم ونذاشتم حرفهای منفی ونجواهای ذهنی منو ببره به قعر قعرا
خداجونم عاشقتم استاد عاشقتم وبرای همه عزیزان خوشبختی ارزو میکنم
سلام مریم عزیز
تبریک میگم بهت برای خرید دوره جدید
تبریک میگم بابت کنترل ذهنی که امروز داشتی
اینکه گفتی تنها کاری که کردم این بود کنترل ذهن انجام دادم و نذاشتم حرفهای منفی و نجواهای ذهنی منو ببره به پایین باعث شد برات بنویسم
من معتقدم باورهای خوب و ندای الهی درون ما هست و فعاله فقط تنها کاری که ما باید انجام بیدم اینه که جلوی ورود ورودیهای منفی رو بگیریم
تمام
دیگه اون باورهایی که خداوند در وجودمون گذاشته مسیر و به ما نشون میده
اون باورهای مثبت خودشون باورهای همجنس خودشون و جذب میکنن
تلاش آگاهانه من باید این باشه که جلو ورودیهای منفی رو بگیرم
ممنونم ازت
دوره جدید برات پربرکت باشه
هر جا هستی در آرامش و آسایش و رفاه باشی
بنام خدا
میخام یه تجربه بگم از این فایل
من اگر در بدترین شرایط (که ذهنم میگه بد)
میام شروع میکنم به نوشتن ذهنم کامل خاموش میشه ومن چیزهایی رو مینویسم که واقعیه ومیبینم اصلأ هم بد نبود وعالیه
اهمیت کنترل ذهن فهمیدم ،اینکه تمرکز روی نکات مثبت وقتی همه چیز منفی داره پیش میره فقط کافیه کاری بکنی که ازاون احساس بیای بیرون اون وقت میبینی اون اتفاقی که به بدی ازش یاد میکنی توهم ذهنته
پس اگر توی هر شرایطی هستی بیای شروع کنی بنویسی وکامنت بخونی کاملآ فضا عوض میشه من این تجربه رو داشتم
تجربه عالی که واقعا بااین کارم اون اتفاق تبدیل شد به نفع من
واقعاً عالی بود خدایاشکرت ،امیدوارم این اگاهی بهتون کمک کنه
بنام الله
روزشمار تحول زندگی من
شعار امروز ،in God we trust
امروز هم یک هدیه دیگه ازطرف خدا بدون اینکه تلاش کنم به من به طور طبیعی داده شده و وظیفه من اینه با فرستادن فرکانس مثبت باافکارم اونو بسازم چون من خالق زندگی خودمم این هم یک هدیه گرانبهاست
وقتی چشمامو باز میکنم انتخاب میکنم که چه فرکانسی به جهان بفرستم ودنیا طبق قوانین همون رو پاسخ میده
شکرگذاری ،تمرین ستاره قطبی ،وبه یاداوردن نعمتهای دیروز جز کارهای منه ومن منتظر پاسخ هستم
خدایا به لطف تو امیدوارم تاامروز غرق شادی ومعجزه بشه
دوست دارم لحظات خوشی رو تجربه کنم برای رسیدن به هدف تلاش میکنم وباقی شو به تو میسپارم
صدای پرنده ها،روشن روشن هوا،خواب عالی،هوای مطبوع ،همه هدایای تواند که ازتو سپاسگذارم
به امید بهترین ها برای همه دوستان
سلام به جناب عباسمنش و خانم شایسته عزیز
این بخش از مطالبتون که فرمودید عزت نفس یعنی، همینکه جزئی از آن نیروی برتر هستی و ساختهی دست او که فقط ارزش میآفریند را، برای لایق بودن، کافی بدانی.
عزت نفس یعنی اتصال همیشگیات به نیرویی را باور داشته باشی که، منبع همه راهحلهاست.
بسیار زیبا و تاثیر گذار است و هر کسی رو به فکر فرو میبره و احساس عاشقی خود را با خدا بیشتر درک میکنیم
خدایا دوستت دارم
باسلام ودرودفراوون خدمت خداوند.استاد.دوستان.واعضای خانواده استادعباس منش ازشوروشوقی که دارم دیگه حاضرنیستم بخوابم واقعآ ازبیداربودن بیشترلذت میبرم تاخوابیدن رابطه من وخداوند هروز بهتروبهتر میشه من خلق میکنم وخدابه آنچه که من خلق کردم روح میدهد وآرزوهابه بارمینشیند دوستان پاینده وپیروز باشید استاد سربلندوموفق باشید