این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-8.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-28 07:34:452023-05-02 13:37:01عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر می دهد | قسمت 1
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
از جمله کارهایی ک من برای برداشتن تمرکز از نازییایی ها یا تضادها انجام میدم،یکی گریه کردنه
اونقدر گریه و اشکها منو اروم میکنه ک احساس خلصه ،احساس رهایی ،احساس قطع شدن رابطم با کل جهان و موضوعاش بهم دست میده
دومین کار ،رفتن به دل طبیعت و کنار اب نشستن و سکوت کردن
زمانهایی ک به تضادی بر میخورم،ساکت بودن خیلی بهم ارامش میده
دوس ندارم با کسی حرف بزنم،ازونجایی ک خیلی ادمه شوخو پر انرژیی هم هستم،وقتی ساکت میشم اصرار اطرافیان برای کنجکاویشون ک چرا ساکتی،اذیتم میکنه و ترجیحا تلاش میکنم تنها بزنم دل طبیعت
رانندگی مسافت های طولانی و گوش دادن به موزیکای بیکلام ،خیره به جاده و بازهم رها شدن از هر موضوعی
نوشتنو نوشتنو نوشتن
نوشتن در مورد موضوعی ک تضاده واسم،چه چیزهایی منو ناراحت کرده و جز به جز با تمام مشخصات و اینک کم کم خودمو مخاطب قرار میدمو باهاش حرف میزنمو میگم اشتباهاتت در این تضاد،این رفتارا بوده
اگه یهو خودمو سرزنش کنم ،ذهن میاد دفاع کنه و همه چی بدتر میشه
اول از موضوع تضاد مینویسم
بعد، ویژگی های خوبه قبل از بوجود اومدنه تضاد،
بعد کم کم دنبال ریشش توی رفتارام و با مهربونی با خودم صحبت کردن
ورزش کردن یا پیاده روی سریع
گاهی صحبت کردن با کسی که احساس خوبی داشته باشم بهش البته کم پیش میاد و ترجیحم سکوته
بعد ازینک این اقداماتو انجام دادم و حالم بهتر شده،به دلیل تغییر فرکانسام،اتفاقات به شکل دیگه ای دلخواهه منم باشه پیش رفته!
من همین چند وقته پیش از دوستی،رفتاری دیدم ک خیلی احساس بد و غم بهم دست داد
البته ناگفته نماند،گوش دادن فایل ها و بودن در سایت،در زمان تضاد خیلی بهم کمک میکنه تا احساسم بهتر باشه
ولی گاها به قدری این فرکانس میاد پایین در زمان تضاد،که حتی در مدار بودن در سایت هم قرار نمیگیرم و نمیخوام در سایت باشم
در ادامه ی رفتار اون دوست،من از اگاهی های دوره ی احساس لیاقت استفاده کردم و شروع کردم به تکرار باورها،و البته در دفتر ستاره قطبی نوشتمو به خودم گفتم امروز میخوام ذهنم یک لوح پاک و عاری از گذشته و تحربیات باشه و انسانها و هرکسی ک امروز با من در ارتباطه،از رفتار دیشب و پریشب قضاوت نکنم و ناظر باشم بر ذهنم و البته ک من انسان ارزشمندیم و ادمها دوست دارن با من در ارتباط باشن و رفتار محترم و عالی داشته باشن
و اگاهانه تلاش کردم ذهنمو معطوفه داشته های زندگیم کنم و هنگ درام زدمو لذت بردم از شجاعت های خودم،از کارهایی ک برای حال خوبم میکنم و مرور نتایجم
تا اینک همون شخص بمن پیام داد و کاملا نادم بود از رفتارش،و من چون متعهد بودم به نوشته ی ستاره قطبیم،دیگ کشش ندادم و بخودم گفتم من اگاهانه این مدل رفتاره محترمانه رو ساختم و اعتبارشو دادم به احساس لیاقت خودم و همین باعث شد از یک تضاد و نازیبایی برسم به زیبایی
البته ک همون رفتارهم،بعد از احساس ارامشم،کنکاش کردم و بازهم رسیدم به باگهای خودم و باز طبق همین روند صعودی ،یک مرحله به شناخته خودم نزدیکتر شدمو لول اپ کردم شخصیتمو و برای این دستاورد،یک جایزه دادم به خودم و اونم رفتن به کلاس موتور سواری بود و دوروزه کامل ،موتور سواری یاد گرفتمو چیزی ک 31سال همیشه ناظرش بودم ولی به شدت دلم میخواست تجربش کنم و همزمانی هایی رخ داد ک بازهم این هدیه به خودم،یک هدیه دیگ جذب کرد و مبلغ دوره بخاطر روز زن،نیم بها محسوب شد و این هم یعنی باز ورود ثروت
همه ی اینا بهم وصله،یعنی راهشو پیدا کنی ک چجوری احساستو بهتر کنی،مثل بهمن،لذتو ثروتو ارامش سرازیر میشه نکته اصلی ، تلاش برای،دیدن زیبایی هاست
من خودم یکی از کارهایی که توی ارایشگاهم انجام میدم اینکه همیشه ایرپدم داره فایل های استاد رو میگه و من تمام تمرکزم میره روی فایل ها و اینکه چطور میتونم اونها رو پیاده کنم برای خودم با این کارم دوتا هدف عالی رو اجرا میکنم یکی ذهنم رو کاملا بمباران میکنم با تاپ ترین آگاهی ها و دوم اینکه به خاطر این تمرکزم روی خودم اصلا اجازه نمیدهم که اطرافیان بهانه تمرکزم رو ببرن روی گروهی و مسائل سیاسی و حاشیهها و من دارم میبینم که این کنترل روی ورودی هام و اینکه آگاهانه دارم تمرکز میکنم روی زیبای ها واین هم خودش تکامل داره.مثلا یه مثال خیلی باحال که بخوام بگم توی صفر عید بارون زده بود و کلا خیس شده بودم وخیته داخل ماشین داشتیم برمی گشتیم سمت خونه یه 200کیلومتر میخواستیم تا خونه یهو بچه ها طرح دادن که شب بمونیم و من یهو حالم بد شد یکم ریختم بهم و اعتراض کردم و یاد قانون استاد افتادم که مهم نیست با چه منطقی حالت بده،حال بد مساوی اتفاقات بد،
گفتم اینجا باید کنترل ذهن کنم و بزار تمرکز کنم روی زیبایی ها به نگاه کردم گفتم با دوستام صحبت نمی کنم العان بدتر میشه حالم یهو آمد تو ذهنم از چیزهای کوچکی شروع کنم شیشه ماشین رو دادم پایین یه کوه کنارم بود با چه درخت های قشنگی و بعد بارون هم بود چقدر هوا ناز بود و یه خورده که گذشت گفتم اتفاقا انکار دوستام بچه های بدی هم نیستن درست هم نظر من نیستن ولی بچه های بدی هم نیستن و تمرکزم رو گذاشتم روی خوبی های بچه ها و اون سفر و خیلی زود حالم خوب شد و همه چی عالی پیش رفت.العان که حدود دو سال دارم روی خودم کار میکنم می بینم اصلا اطرافیانم نمی تونن این حد از زیبای و قشنگی که من دارم تجربه میکنم و می بینم تو رویا هم تصورش نمیکنن و اصلا قابل درک نیست براشون و این هم نتیجه تمرکز بر زیبایی هاست که ما مدارمون تو درک زیبایی ها رفته بالا و از بدنه جامعه جدا شدیم و داریم لذت می بریم.
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته وخانواده عباسمنش
پروردگاراسپاسگزارم بابت این سایت زیبا
پروردگاراسپاسگزارم بابت این تصاویر زیبا.
پروردگاراسپاسگزارم بابت این دریایی زیبا.
پروردگاراسپاسگزارم بابت این همه زیبایی و این همه نعمت. واقعا اگه بخام بنویسم فکرکنم100صحفه بشه درمورد همین فایل وزیبایی هاش نوشت. ازاین ساحل زیبا ازاین آب زلال ازاین آسمان آبی وپاک ازابرهای قشنگ از ماسه های فوقالعاده رویایی از آزادی که مردم دارن ازاندام فوقالعاده زیبای استاد ازکیفت دوربین که تصویرگرفتین .
واقعا بهشت چجورجایی میتونه باشه .بقول قران رازیت میکنه خداوند از زندگی کردن دراین دنیایی مادی خدایاشکرت.
من بشخصه به این نتیجه رسیدم که اگه واقعا شخصیتمون تغییر بدهیم نکه ادای مثبت اندیشی دربیاریم درهمین دنیابهشت تجربه خواهیم کرد.
البته که ماعجولیم ودوست داریم یک شبه نتایج رخ بده. خدایابمن صبری بده تاتکاملم راتی کنم ویاریم کن تاکه شخصیتم عوض کنم. واقعا نمیشه باکلام ازشما دوعزیز دوپیام اورخداوندتشکرکرد.
فقط میدونم که خداوند حتما ارادت خاصی نسبت بمن داره که من باهمچین سایتی اشناکرده دراین زمانه ای که هرکجامیری هرشبکه تلوزیونی که میبینی. هرفضای مجازی که بازمیکنی همش پرشده ازبدبختی وبحث جدل های بی نتیجه چراما بقول قران یک لحظه تفکرنمیکنیم که نتیجه این چندسال زندگی بروش آباواجدادمون چیه ایامن ازهمین چیزی که هستم ازهمین امکانات که دراختیارمه ازسلامتیم از خانواده سالمی که دارم از تن سالمم ازاین همه نعمت بی نهایت که دارم راضی هستم سپاسگزارهستم. چرامن همش نیمه خالی لیوان میبینم. خداییش منکه ازنعمتهای خداوند خوب که فکرمیکنم واگه منصف باشم 95درصد نعمت هارودارم خدایامنوببخش باخاطراین همه نعمت که دارم ولی شکرنگفتم.
من تصمیم گرفتم بیام چند تا کامنت بخونم و قصد کامنت گذاشتن نداشتم، ولی نمیدونم چی شد که الان دارم مینویسم،
فکر می کنم اولین قدم برای اینکه بتوانیم به زیبایی ها توجه کنیم این است که ذهن مان را از تنش های روزانه دور کنیم.
که با نماز، قرآن خواندن ، مراقبه، پناه بردن به خلوت و سکوت برای من امکان پذیره.
وقتی با خودم خلوت می کنم، با خداوند راز و نیاز میکنم.
اعتراف میکنم که به خودم ظلم کردم و با توجهات ناسالم باعث آلودگی ذهن خودم به انواع ترس ها و ناامیدی ها و تردید ها شدم.
به عبارتی ایمانم را از دست دادم. ایمان که نباشد ، ترس و تردید جای آن را میگیرد.
بعد از خداوند میخواهم که من را از این احساسات پاک کند، آرامم کند و هدایتم کند به مدار بالاتر،
به مدار کسانی که در صراط مستقیم هستند، کسانی که به آنها نعمت داده، نه کسانی که بر آنها خشم گرفته و نه گمراهان،
بعد ، از آنجا که خداوند همواره پاسخ می دهد، من آرام تر می شوم،
بعد مثلا یک فایل میبینم از سایت،
یک أگاهی را گوش میکنم،
تمرینی انجام میدهم، معمولا سپاسگزاری بهترین نتیجه را می دهد برای کنترل توجه،
و کم کم وارد مدار بهتری میشوم.
این مدار خوب ادامه دارد، تا اینکه من با توجهات نامناسب باز به مدار پایین تر سقوط کنم.
چقدر عالی است که کسی قبل از اینکه به مدار پایین تر سقوطکند، با سپاسگزاری ، مدارها را با توجه به زیبایی ها طی کند و بالاتر برود،
عالی و عالی تر بشود.
جمله ای را میخواندم از یکی از امامان اگر اشتباه نکنم… که ؛
شکرگزاری کردن در هنگام نعمت ، از صبر در هنگام بلا سخت تره،
که نشون میده که هر کسی شکرگزار نیست و اغلب افراد غافل میشن که نعمتی رو دارن که همیشه طلب میکردن،،، و حالا دارند و شکرگزار نیستن.
یادم اومد ی بار مادر من تو آسانسور گیر افتاده بود، به خاطر قطع شدن برق.
خیلی هم ترسیده بود و التماس به خدا و امام و فلان .. که بتونه در بیاد.
خلاصه اومد بیرون، و دریغ از ی الهی شکرت،
و فقط غرمیزد که من چقد بدشانسم که این اتفاق برای من افتاد.
یا یادم اومد که چند سال پیش که در فصل بهار باران های سیل آسا میومد، و بعضی شهرها آسیبدیدن، ولی خیلی جاها هم زمین ها به خاطر سیرآب شدن، خیلی سر سبز شدن،
ولی مردم به خاطر اون شهر ها که آسیب دیده بودن از سیل، دلشون نمیخواست سپاسگزاری کنند،
و اگر میگفتی خدا رو شکر چقد خوب شده، باهات دعوا میکردند که این همه خونواده بدبخت شدن چیپس؟؟
من چیزی نمیگفتم،
ولی همون موقع که آگاهی زیادی هم نداشتم ازین حرفشون تعجب می کردم ، و تو دلم میگفتم بابا طرفحساب این قضیه خداست، بنده ی خدا نیست که،
مگه میتونی به خدا غربزنیو دعوا کنی؟
و چقد اون سال پروانه و گل و سبزه زیاد شده بود بخاطر اون بارندگیها.
اینها رو برای یادآوری به خودم نوشتم که فکر نکنم سپاسگزاری کردن که آسان ترین تمرین فراوانی دنیاست، کار دم دستی ای هست.
با ارزش ترین کاری است که یک انسان برای آن توفیق پیدا میکند.
اینقدر کامنتت زیبا و دلنشین بود من دلم نمیومد به راحتی از کنارش بگذرم و گفتم بیام به شما پاسخ بدم و هم از شما سپاسگزاری کنم بابت بیاد اوردن این اگاهی ها و هم با سپاسگزاری به جهان ثابت کنم من از این دست اگاهی ها و کامنتهای زیبا بیشتر میخوام
یه جای از کامنتتون خیلی برام جالب بود از حرفهای مردم که
عوام بیشتر دوست فقط بدنبال ایراد اتفاقات باشند و وقتی شما میایی خلاف ذهنیت اونها عمل میکنی و به نکات مثبت همون اتفاق توجه میکنی شدیدا مورد مخالفت اونها قرار میگیری که چرا این حرف میزنی !!!!
یه جورایی ادمها عادت کردن فقط بدنبال نکات منفی هر اتفاق باشند
من هم مثل شما وقتی فهمیدم که بقیه کلا تو هر زمینه خلاف نظر شما رو دارند سعی کردم دیگه باهاشون جر و بحث نکنم و بیام این انرژی رو فقط رو کسب مهارت خودم بذارم اون هم مهارت بیشتر در کنترل ذهن و دادن ورودی بهتر به ذهن خودم
بازم ازت تشکر میکنم زهرا عزیز به حرف قلبت گوش کردی و اومدی این نکات مثبت اشاره کردی تا برای ما هم یاد اوری بشه که مسیر که ما داریم طی میکنم چیزی نیست عوام جامعه انجام بدن
بقول استاد ما جز اون 1% کل مردم جهان هستیم که توسط خداوند داریم هدایت میشیم به مسیر صاف و درست به مسیر کسانی که خداوند به انها نعمت داده نه گمراهان و غضب شدگان
سپاس فراوان دوست عزیز
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
من هر کاری کردم از روزی که برای من در فایل تسلیم بودن در برابر خدا دیدگاهت رو گذاشتی پاسخ بدم نشد
مینوشت خطا از پایگاه داده
گفتم بیام پاسخت رو در یکی از دیدگاه هاتو بنویسم
درمورد این حرفایی که نوشتی برام
گفتگو با دوستان 3 | تسلیم بودن در برابر هدایت در پاسخ به طیبه مزرعه لی
سلام طیبه جانم، اول ازت متشکرم که برام این پیام رو نوشتی، نمیدونی چقدر خوشحالم کردی. ی چیزی بهت بگم باورت نمیشه، کار منم نقاشی و بافتنیه، ببین خداوند چجوری پیام تو رو سر راه من قرار داد تا دلم رو روشن کنه!؟ خیلی روش کارت که برام نوشتی بهم انگیزه داده که منم رو باورام جدی تر کار کنم. چند وقت پیش به خداوند گفتم می دونم مشکل از کم کاریه منه، وگرنه قبول دارم که تو می تونی منو ازینجایی که هستم صد درجه بهبود و پیشرفت بدی، ولی بقول تو ما باید سمت خودمون رو انجام بدیم و خداوند از قانون به خاطر ما تخطی نمیکنه. ما هم باید تکرار باور رو داشته باشیم. امروز یکم حسم منفی شده بود به خاطر اتفاقاتی، اومدم آهنگ گوش دادم دیدم نه جواب نمیده، یکی از فایل های گفتگو با دوستان رو گوش دادم، بعد گفتم خوب خدایا چی الان برای من لازمه، گفت قرآن گوش بده، یکم صوتی سوره حضرت مریم رو گوش دادم و بعد اومدم تو سایت و پیام تو رو دیدم. واقعا الان حسم خوبه. خداوند قدم به قدم فرکانس منو عوض کرد ، خدایا شکرت. واقعا خوشحالم که دوستانی مثل تو در این سایت دارم…
و جواب من برای این همه لطف و محبتت
به نام ربّ
سلام زهرا جان خوبی ؟
من چند روز پیش که برام این نوشته رو گذاشتی خوندمش
ولی هر کاری کردم نشد برات پاسخ بذارم چون پایین نوشته ات اصلا پاسخ نبود که روش بزنم و بنویسم برات
من از اونروز تا امروز داشتم بهت فکر میکردم که چرا نشد برات پاسخی بنویسم
جالب و عجیب تر اینکه
من الان اومدم سایت قبلش داشتم فکر میکردم که خدایا چجوری باید جواب دوستم رو بنویسم که این جمله رو تو پاسخش نوشته :
ی چیزی بهت بگم باورت نمیشه، کار منم نقاشی و بافتنیه،
ببین خداوند چجوری پیام تو رو سر راه من قرار داد تا دلم رو روشن کنه!؟
بعد وقتی وارد سایت شدم دیدم کنار اسمم یه دایره آبی افتاده و باز کردم دیدم پیام شماست
گفتم خدایا من که جوابی براش ننوشتم چی شد ؟؟
حس کردم نباید پیام رو بخونم و اول باید برم نمازمو بخونم و بعد بیام سایت
وقتی اومدم دیدم همون پیام چند روز پیشت هست که هرکاری کردم نشد جوابی براش بنویسم
و اومدم کمی بالاتر و روی یکی از نوشته هات که پاسخ داشت بنویسم
چقدر خوب که خدا من رو با یه نقاش مهربون و خاص آشنا کرد
چند روز پیش میخواستم بهت بگم که شاید پیام من برات نشونه بوده تا تو هم گل سر ببافی و نقاشی بکشی و ببری بفروشی تا مراحل بعدی بهت گفته بشه
چون من خودم پیام هر کس رو میخونم سریع میگم این از طرف خداست که باید بیشتر دقت کنم ببینم چی باید از حرفاش بفهمم
حس کردم که اینو بهت بگم که تو هم گل سر جوانه و نقاشی بکشی و ببری بفروشی
راستش چند روز پیش که بهم گفته شد بهت بگم این حرفمو ،نجوای ذهنم میخواست مانعم بشه میگفت نگو بهش ،گفتم بشین سرجات من کیم این وسط
هرچی خدا بهم بگه منم همونو انجام میدم ،بعدشم روزی هر کس رو خدا بهش میرسونه
خدایی کا منو هدایت کرد تا رد پای هر روزم رو اینجا بنویسم ،همون خدا خوب بلده برای همه چجوری راهنمایی کنه و ثروت و نعمت عطا کنه
و انگار امروز قرار بود من بیام و خدا هدایت کنه و دوباره پیامت رو برام روشن کنه تا بنویسم برات
ان شاء الله که پر فروش میشه کارت و رونق میگیره حتما انجامش بده
آموزش های بافت جوانه گل سر تو یوتیوب هست و کلی آموزش گل سر دیگه
حتی میتونی آینه دستی رنگ کنی و ببری بفروشی
برات بی نهایت زیبایی رو میخوام و عشق باشه برات و پر برکت و پر روزی باشه و بی نهایت ثروت و سلامتی
سلام به دوستان عزیزم، از خواندن کامنت ها و نتایج شما بسیار خوشحال میشم و بابت هدایت شدن به این مسیر خداوند را بسیار شاکرم چون ما هر لحظه به لطف خداوند در حال هدایت در مسیر درست هستیم. یکی از نتایجی که من با توجه به زیبایی ها دریافت میکنم ارامش در محل کارم هست. من معلم هستم و از وقتی که با وجود خستگی ها با عشق به دانش آموزانم نگاه میکنم و از حضورشون لذت میبرم متوجه شدم چندبرابر این عشق و توجه رو از دانش اموزای عزیزم دریافت میکنم با عشق و مهربونی که نسبت به من نشون میدن با قلب های پاکشون باعث میشن که انرژی من چندبرابر بشه.حتی رابطه من با همکارانم بسیار بهتر شده. چون با تمام وجود همشون رو تحسین میکنم و به تلاششون احترام میذارم. دلم میخواد ذهنم رو عادت بدم همواره نکات مثبت بیشتر و بیشتری رو پیدا کنه و انرژی های مثبت و اتفاقات زیبایی رو به زندگیم دعوت کنم. امیدوارم برای تمام دوستانم این اتفاق بیفته و شرایط زیبایی رو برای خودشون رقم بزنند.
سپاس گزار خداوندم بابت بودن در مسیر درست و بودن در این فضا
و این فایل بی نظیر و فک کنم سومین باره یا چهارمین باره که زیره این فایل کامنت میزارم و یادمه اولین کامنتموتوسایت پارسال اردیبهشت ماه زیره همین فایل گذاشتم و اولین کامنتم از سوی استاد عزیز لایک خورد که بعداً متوجه شدم چون اصلا نمیدونستم چی به چیه و بازهم این فایل رو نگاه کردم و یک نکته ای استاد گفتن که دفعات قبلی تو مدارش نبودم و الان دوست داشتم راجبهش بنویسم
نکته ای که استاد گفتن این بود :من وقتی شروع کردم به توجه و تمرکز برروی زیبایی ها
غافلگیر شدم از حجم زیبایی که در اطرافم بود و من نمیدیدمشون .
این جمله خیلی حرف داره اگه بخوایم تحلیلش کنیم یه کتاب درمیاد ازش و این جمله بیشتر به من فهموند که همه چیز ذهنه ،همه چیز توجه ماست ، مثلا من امروز یه ویژن برا خودم مینویسم مثل خریدن ماشین arizo مشکی فلان مدل وعکسشو نگاه میکنم وبهش توجه میکنم و فرداش تو خیابون بارها و بارها این ماشین رو با همون مدل میبینم !!!!سوال مهم اینه: آیا روزهای قبلی این نوع ماشین تردد نداشت تو خیابون و فقط از امروز که من ویژنشو نوشتم ظاهر شده ؟؟؟ جواب قطعا خیره ،اون ماشین تردد داشت اما موضوع کانون توجه من بود که روی اون متمرکز نبود یا خواسته ای ازش شکل نگرفته بود و یا توجهی بهش نمیشد و به محض اینکه من بهش توجه کردم جهان هم هماهنگ کرد اتفاقات رو با فرکانس ارسالی من کاری که همواره و در هر لحظه به شکل دیوانه واری خداوند داره انجام میده ،و انقدر دقیق داره عمل میکنه که اصن که حتی سره سوزنی اینور اونور نمیشه و این قدرت خداونده و من از درکش کاملا عاجزم و یاده اون آیه میفتم که خداوند میگه نگهبانی آسمانها و زمین بر او سهل و آسان است ،الله اکبر ،همه چیز توجه ماست ،همه چیز و جهان هر لحظه داره اتفاقات هم سنگ با فرکانس مارو که حاصل توجه ماست رو وارد زندگیمون میکنه ،توجه به فراوانی مساویست با دیدن الگوهای بیشتر از فراوانی ،توجه به کمبود مساویست با دیدن الگوهای بیشتر از کمبود
و جهان چیزی نیست جز ماشین اثبات باورها و توجه ما ،جهان داره به من ثابت میکنه که چه باوری دارم همین ،
مثلا اونروز یک مستندی بود در مورد تاریخ تو یوتیوب که به نظرم جالب اومد و نگاش کردم درمورد قدمت اسب ها و اطلاعات از اونها که علاقه دارم به این حیوون نجیب و یه مستند راجب آداب و رسوم کشورها در طول تاریخ و تغییراتشون و هرکدوم کلا فک کنم یه ربع بود و خلاصه نگاش کردم و نیم ساعت بهشون توجه کردم و بعد تو دهاتمون بودم و از اونجا زدم بیرون که بیام شهر خونمون و نزدیک افطار بود و من دقیقا یه مسیر کوتاه 20کیلومتری با عزیزانی همسفر شدم که از زمانی که نشستم تا زمانی که خواستم پیاده بشم صحبت فقط راجب تاریخ بود و همونجا به خودم هی داتشم یادآوری میکردم که پسر ببین همه چیز توجه توا ها ،چرا باید این ماشین سواری کنه از بین این همه ماشین که رد میشن ؟؟؟ایا اتفاقیه؟؟؟نه به هیچ عنوان ،به نظرم اهانت به خداونده این نگاه که فکر کنیم که اتفاقیه و همینجوری دری به تخته میخوره ،اهانت به خداوندی که جای جای قرآنش صحبتش اینه که کل جهان و مسخر باورهای تو کردم و لحظه به لحظه خالق زندگیت خودتی ،خدایی که زمین رو در مداری معین به گردش در میاره نه فقط زمین بلکه کل کیهان و داره اداره میکنه بدون کوچکترین خطایی و این خدای انیشتینه و خدای واقعی و خدای قانون ها و خدایی که مدام میگه که تفکر کنید در خلقت و وای به حال اونایی که فک میکنن این خلقت آسمان بدون ستون و این همه تنوع و …..همه و همه عبس و بیهودس و بارها میگه که آیا در رفت و آمد شب و روز تعقل نمیکنید؟
خدا ، خدای قانون هاست و جهان رو مسخر باورهای من کرده و من با کنترل ذهنم میتونم کل زندگیمو کنترل و به شکل دلخواه خلق کنم و قانون سادس توجه به زیبایی بیشتر و تحسین اونها و تایید اونها طبق قانون بدون تغییر خداوند باعث میشه هدایت بشیم به دیدن زیبا ییهای بیشتر و ظرفمون آرام آرام بزرگتر بشه و بالعکس توجه به نکات منفی مساوی دیدن اون جنس از اتفاقات بدون هیچ قضاوتی از سوی جهان ، و سپاس گزار خداوندیم که حتی حق کوچکترین دخالت رو در زندگی من از خودش گرفته در حالی که دراوج قدرته و کل کیهان به اراده ی او خلق و درحال ادامه حیاته
،خدایا سپاس گزارم که قدرت خلق زندگیمو دادی دست خودم و باورهای من وسپاس گزارم بابت این قوانین بدون تغییر جهانت که به من آرامش میدهد که اگر یک فرکانس مشخص ارسال کنم یک نتیجه مشخص دریافت میکنم و هیچ عامل بیرونی حتی ضره ای در زندگی من تاثیری ندارد جز باورهای من .
خدایا سپاس گزارم بابت این فایل زیبا
تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
هدایت مان کن به سمت دیدن زیبایی های بیشتر آرامش قلبی بیشتر و احساس خوب بیشتر و بیشتر (الهی آمین ).
تحسینتون میکنم بخاطر عکس پروفایلتون که انقدر هیکل زیبایی دارین
دقیقا همین هست منم بارها وبارها به این توجه کردم که وقتی توجهم روی نکات مثبت زندگیم هست ونجواهای ذهنم مثبت میشه فقط فقط قشنگی وحال خوب رو تجربش میکنم وبرعکس
چقدر زیبا نوشتین که:لحظه به لحظه خالق زندگیت خودتی
هیچ عامل بیرونی حتی ضره ای در زندگی من تاثیری ندارد جز باورهای من .
ودرآخربیشتر به فکر فرو رفتم بابت اینکه چون ذهنم چموش هست چند وقتیه هرچیزقشنگی که میبینم علاوه بر شکرگزاری درموردش حرف بزنم و تحسینش کنم.
دوست دارم کامنتمو با یه تجربه ای شروع کنم که هر بار یادم میاد واقعا منو به فکر میبره.
سال پیش آخرای فروردین برای خرید یه سی دی داشتم همراه خواهرم و پدرم میرفتم یه پاساژی. اون پاساژ جای پارک نداره به همین خاطر یه خیابون پایین تر پارک کردیم ماشینو و پیاده رفتیم. هوا عاااالی بود. دما عالی، داشت نم نم بارون میزد و آسمون یه رنگ فوق العاده ای داشت. من اونقدر لذت بردم از مسیر رفت و برگشت که حد نداشت. داشتیم نزدیک ماشین میشدیم برای برگشت که متوجه صحبت پدرم و خواهرم شدم که میگن چه دعوای بدی بود و حیا ندارن مردم و … . یهو من با با تعجب : دعوا کجا بود که من نفهمیدم. بعد متوجه شدم دقیقا از کنار اونایی که داشتن دعوا میکردن رد شدیم و من نفهمیدم!!! طبق گفته هاشون دعوای بدی هم بوده!!!! این مورد رو واقعا دوست دارم یه جایی بنویسم که یادم بیاد همیشه، یادم بیاد توجه یه همچین قدرتیه. توجه من به قشنگیا آسمون و بارون باعث شده بود گوشام صدای فحش و فحشکاری و دعوا رو نشنوه!!!
با وجودی که یه همچین تجربه غیر قابل بحثی دارم از توجه باز هم این مساله چیزیه که به شدت پاشنه آشیل منه. هرچند ریشه این مساله رو با کمک دوره حل مسائل کشف کردم (مربوط به یک سری اتفاقات دوران کودکیم بود) و تا حدود زیادی تحت کنترل من در اومده ولی خیلی جای کار داره. برای من دو جور توجه بود: 1- همش فکر میکنم (میکنیم) که باید همه چیز عالی باشه تا ما بتونیم لذت ببریم (همونطوری که استاد تو فایل اشاره کردن) 2- با فکر کردن و توجه به نازیبایی ها یا چالشایی که ممکنه باشه و فکر کردن به حل اونها (به ویژه چیزهایی که اصلا دست من نیست حلشون) احساس میکنم که میتونم ازشون دور بمونم!!!!
در مورد اولی از اهرم رنج و لذت استفاده کردم که تا حالا داره خوب جواب میده. البته که هنوز اونقدری خودکار نشده و همش باید به خودم یادآوری کنم ولی واقعا بهتر شدم تو این مورد. اهرم من اینه که توجه به نازیبایی باعث میشه تمرکزم به هم بریزه و خودمو الکی درگیر میکنم و فکرمو مشغول چیزی میکنم که برای حلش نمیتونم قدمی بدارم (واقعا نازیبایی هایی که بیشترمون بهش توجه داریم خارج از کنترل ماست) وباعث میشه این توجه قدم واقعی که همون اعراض هست رو هم نتونم بردارم و اگر ادامه بدم وضع بدتر میشه و خود منم درگیر میشم (رنج)، در عوض اگر توجه ام رو بزارم روی چیزی که الان وجود داره و حس بهتری بهم میده میتونم آروم باشم و ذهنم الکی درگیر نشه و انرژی مو بزارم روی چیزی که واقعا میخوام و میتونم بهبود بدم (لذت). البته از این سینمایی تر با جلوه های ویژه نوشتم برای خودم خلاصه شو گفتم. تاثیرشم برای من عالیه. قشنگ میفهمم که همه چیز برای من چقدر متفاوت تر از بقیه پیش میره.
در این مورد یه چیز بامزه که برای من خیلی جواب داده در مورد لپ تاپمه. فکر میکنم یه ذره ناراحت بود که بهش محبت نمیکنم و به اندازه قبل مراقبش نیستم. یه خورده بدقلقی میکرد. از وقتی براش یه اسم گذاشتم و تحسینش میکنم بابت قطعاتش خیلی رابطه مون خوب شده باهم
البته من در مورد توجه به نازیبایی یه چک کوچولو خوردم از دنیا که باعث شد جدی بشم روی کنترل ذهنم. من از اتفاقات ناخوشایندی که ممکنه توی جاده بیفته میترسیدم و از هواپیما هم میترسیدم! اون روزایی که مجبور بودم جا به جا بشم بین تهران و شهرمون واقعا عذاب بود برام. تا اینکه دیدم هر جایی یه اتفاق ناخوشایندی هست منم از کنارش رد میشم. دونستن قانون باعث شد به خودم بیام و کم کم تونستم ذهنمو کنترل کنم تا حدودی ولی از وقتی که با دوره حل مسائل ریشه اش رو فهمیدم، تونستم منطق قوی برای توجه نکردن به اون دست افکار پیدا کنم. نتایج هم داره قوی تر میکنه این ذهنیت جدید رو ولی چون مدت زیادی درگیرش بودم باید بیشتر حواسم باشه و کار کنم روش.
در مورد دومی هم قانون رو یعنی ” توجه = ارتعاش = کم کم رفتن تو مدار دیدن وتجربه اون چیز” به یاد میارم وقتی که آگاه میشم درگیر فکر اشتباه شدم. با تمرینایی که انجام میدم و نتایجی که ازشون میگیرم تونستم آگاه تر باشم نسبت به افکارم و سریع تر جلوی یه فکر بی نتیجه رو بگیرم. البته که اون اوایل تلاش سختی بود الان که واقعا میتونم با آرامش توجه ام رو برگردونم و زیبایی هارو ببینم واقعا کیف میکنم.
مثلا مسیر پیاده رفتن به خوابگاه ما سربالاییه و مجبورم مسیرم رو طولانی تر کنم تا راه هموارتری رو برم. در این مورد به منظره توجه میکنم که خیلی قشنگه. به گربه های توی خیابون و درختا و گلا و آسمون. اینجور درگیر کردن خودم تو دیدن زیبایی های روزمره و قدرت انتخابی که دارم برای توجه و منتظر اون نتیجه/اتفاق بزرگ نبودن برای شادی باعث شده ذهنم کلیت مثبتی پیدا کنه و نتیجه اینه که امروز صبح که دیر بیدار شده بودم و داشتم به خودم غر میزدم یه لحظه ذهنم برگشت گفت که تو هنوز 12 ساعت داری تا شب و شبم که دیر میخوابی و اتفاقا بهتر میتونی خلاق باشی شبا واقعا لازم نیست در این مورد به خودت الکی سخت بگیری و درگیر کنی خودتو و حستو بد کنی و … . میتونم ببینم توجه به زیبایی ها باعث شده با خودمم مهربون تر باشم چون ذهنم داره کم کم دنبال چیزایی میگرده که خوبه و هست و میتونم اونو انتخاب کنم برای فکر کردن و در نظر گرفتنش.
این روزا بیشتر از قبل میتونم بفهمم که توجه به زیبایی ها و امکاناتی که هست (در مقابل اون چیزی که نیست) درسته اولش سخته و ذهنت کلی اذیت میکنه و میگه ” تو متوهمی و خودتو گول میزنی که فکر میکنی میتونی بری اردو و بدون غذای خوشمزه از اردو لذت ببری” ولی بعدا با استمرار بر اینکار میتونی یه روزی بفهمی که چه قدرت بزرگی رو در خودت ساختی و پررورش میدی. چه اعتماد به نفسی هم میده به من این قدرت. اینکه میتونم ببینم وپیدا کنم قشنگیارو و خوشحال باشم و لذت ببرم و علی بی غم باشم
ممنونم از شما استاد عزیز و ممنون از خانم شایسته عزیز که برامون کلی تصاویر قشنگ و با کادربندی فوق العاده گرفت از دریا و ساحل و از استاد عزیز. تصاویر موقع راه رفتن، بدون لرزش و حرفه ای و عالی بود. واقعا کیفشو بردم و منتظر ادامه فایل هستم و همچنین ممنون که این همه زیبایی رو با ما هم به اشتراک گذاشتین
من یک روشی به کار میبرم برای اعراض از ناخواسته ها و توجهم به سمت مثبتها که تا الان تاثیرش برام فووق العاده بوده،من حتی با این روش پاشنه های آشیلمو خیییلی کمرنگ کردم و از ذهنم برداشتم
من زمانی که نجواهای منفی ذهن میاد سراغم، و یکسره توی سرم شروع به تکرار میکنه ،اونو مینویسم داخل دفترم
بعد از اینکه نوشتم و ذهنمو خالی کردم روی کاغذ
تمام نوشته های منفیمو خط میزنم و به ازای هر نوشته منفیم 10 جمله تاکیدی مثبت مینویسم و مثبت جایگزین میکنم
به طور مثال:
××××شرایط کاری خیلی پیچیده شده و پول به حسابم نمیاد،سختی کار زیاد شده××××
عبارات جایگزین:
1.خداوند به کار من نظم انضباط و بهترین بازده رو میدهد
2.دستان خداوند به سراغ زندگی من میاد و من همواره به بهترین رشدهای مالی میرسم
3.دستان پر توان خداوند گره های زندگی مرا به سادگی و راحتی باز میکند
4.پول به وفور وارد زندگی من میشود، از راههایی که میدانم و از راههایی که نمیدانم
5.من در دنیای نظم هماهنگی ،آرامش و وفور نعمت زندگی میکنم
6.کائنات دست به دست یکدیگر میدهند تا پول به سرعت وارد زندگی من شود
7.پول به زندگی من سرازیر میشود
8.من به دنیا بهترین خدمتها را میکنم و بهترین خدمتها را میبینم
9.خدایا شکرت برای جهان زیبا و سرشار از ثروت و نعمتت
10.خدایا شکرت برای آرامشم
نکته:
●حتما جملاتی رو بنویسید که بهتون احساس خوبی میده
●هر جمله که بهتون احساس خیلی خوب قلبی داد رو میتونید توی جمله بعدی به کار ببرید و در جمله بعدی بزرگ و بزرگترش کنید ،بهش شاخ و برگ بدید و روش عمیق و عمیقتر بشید
●از قشنگترین جملتون به عنوان عبارت تاکیدی روزانتون استفاده کنید،میتونید روی بگراند گوشی با عکس مرتبط استفاده کنید یا داخل اتاق و در یخچال بچسبونید که یکسره چشمتون بهش بیفته
استاد عزیزم من خیلی عاشقتوووونم
چون شما همون کسی بودید که چراغ تمرکز بر خواسته ها رو در ذهن من روشن کردید
من از خیلی سالها پیش با قانون جذب آشنا شدم ،اما به دلیل سد شدن ذهن منطقی که همش میگفت آخه چجوری ،این که نمیشه ،یا همش درگیر پاشنه آشیل میشدم
و ذهنم به خاطر محدود بودن به هم میریخت
ذهن منطقی من ترسها و احتمالات بد رو هم تجسم میکرد و تمرکز میکرد و حواسم میرفت سمت ناخواسته ها و همه چیز از جنس نشدن و آشفتگیهای ذهنم جذب میکردم
استاد من در مسیر رشدم کم کم با شما آشنا شدم و اولین جمله تاًثیر گذار شما که در زندگیم به کار بردم این بود :
به هر چیز تمرکز کنید ریشه همونو در زندگیتون به وجود میارید،حالا اون چیز چه میخواد خوب باشه یا بد
این جمله باعث شد خودمو موظف کنم تا هر روشی به کار ببرم تا چیزهایی که میخوامو در ذهنم بزرگ کنم و منفی ها رو پاک کنم
استاد عزیزم
من با این روش نوشتن و تمرکز تونستم به خونه دلخواهم در بهترین نقطه شهر با کلیه لوازم به طرز کااااااملا جادووووویی برسم
بعد از اینکه نوشتم و به حس قلبی کاملا خوب رسیدم و تداوم داشتم ناخودآگاه جریان هدایت شروع شد
در محلی که زندگی میکردم اجبار به ترک محل شدیم و جالبه که مجتمع ما 30 _40عضو داشت با تک تک اعضا بدترین برخوردها موقع خروج شد ،کار به شکایت و پرت کردن لوازمشون به بیرون کشید
اما
فقط و فقط با من به بهترین شکل ممکن با بهترین تکریم و احترام خداحافظی شد و به طرز جادویی محل جدید زندگی من جور شد
و نتیجه تمرکز به خواسته ها و ایمانم رو دیدم .
استاد من670 روز هست که داخل سایت شما عضوم و خییییلی خوشحالم که اولین کامنتمو با توضیح نتیجه زیبام براتون مینویسم .
همیشه دوست داشتم باهاتون صحبت کنم و بهتون بگم که چقدر عاشقتونم .
بهتون بگم صدای دلنشین شما که کلام خدا رو به گوشمون میرسونه شده جزو جدایی ناپذیری از زندگی من ،
همون طور که من برای ادامه راه زندگیم غذا میخورم ،نفس میکشم و میخوابم ،
فایلهای شما رو هم گوش میدم .
استاد خیییییلی خوشحالم که امروز بهانه ای شد تا بتونم اولین کامنتمو بزارم و با شما صحبت کنم .
امیدوارم من هم تونسته باشم در مسیر شما راه برم و در بهبود جهان تاثیر گذار باشم.
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته وهمه ی عزیزان در هر جای این کره ی خاکی :)
••
اول از همه استاد من چقدر اندام شما و خانم شایسته رو تحسین کردم واقعا عالی شدین
•چقدر لباس خانم شایسته رو تحسین کردم چون لباس مورد علاقه ی منم هست و خلاصه چقدر از کاور فایل خوشم اومد و چقد وایب مثبتی داشت
•استاد ژست تون چه ژست دوتایی قشنگیه و چقد از این ژست دلم خواست
وااای خدای من چه عکس قشنگی، چه ساحل تمیییزی
••خب حالا سوال
من برای تغییر کانون توجه ام چی کار کردم؟
چون شما تو فایل مفهوم فرکانس گفتید که کانون توجه ذهن ما همش از دیده ها و شنیده ها و خلاصه ورودیهای ذهنم میاد
منم تلاش کردم این ورودیها رو کنترل کنم
مثلا همونجوری که شما گفتید تلویزیون و اخبار رو که کلا کنار گذاشتم.شبکه های اجتماعی ام الان واقعا علاقه ای به بودن در اونها ندارم. و به جاش تلاش میکنم فیلم هایی رو ببینم که حس خوبی بهم میده
مثلا فهمیدم انیمیشن ها خیلی وایب مثبت تری دارند نسبت به فیلمها، تو انیمیشن همه چی مثبته و در انتها هم همه به خواستشون میرسن.
•تلاشم رو میکنم که درمورد چیزی که دوست دارم حرف بزنم و درمورد چیزایی که حسم رو بد میکنه حرف نزنم
اما خیلی جاها از دستم در میره و منفی فکر میکنم اونجا تلاشم اینه که زودتر حسم رو خوب کنم مثلا اگه از مسئله ناراحت میشدم و دوساعت طول میکشید سعی میکنم این دفعه یه ربع بیست دیقه کمترش کنم ناراحتی مو. البته قبلا خیلی کمالگرا بودم و وقتی نمیتونستم حس بدم رو سریع تغیر بدم دوباره حسم بد میشد، ینی کمالگرایی ام باعث میشد حسم بیشتر بد بشه.
•یه نکته ای گفتین تو فایل در مورد اون ویدیوهای به ظاهر فانی که تو باشگاه پخش میشد، خیلی جالبه من قبلن که این ویدیو هارو میدیم (الان کلا از این ویدیوها نمی بینم)بعد از خندیدن یه جوری میشدم، ینی حسم زیاد جالب نمیشد، و انگار اون فان بودن قضیه خیلی سطحیه و ذهن ما نکات دیگه ای رو برداشت میکنه از اون ویدیو (به صورت ناخود اگاه)
و جالب اینجاعه که ذهن ما وقتی یک عکس یا یک فیلمی رو میبینه بالای نود درصد پیام رو به صورت ناخوداگاه دریافت میکنه.
که نمونه ی واقعی یه یک الگوی عملگرا در ذهن من هستید و به خانم شایستهی دوست داشتنی و عزیز و به دوستانِ خاص و یکتاپرستم
امروز صبح دیدنه این فایل ارزشمند، حس نشاط و شادابی منو بیشتر کرد، من عاشقه زییاییهام و دیدن زیباییها منو سرمست میکنه،
بارها و بارها افراد نزدیکی در خونواده که حاله خودشون رو با خوردنِ مشروب “” مثلا”” خوب میکردن،
در جوابِ من که هرگز حاضر نشدم این نوشیدنی رو امتحان کنم و همراهیشون نمیکردم،
میگفتن تو که اینهمه انرژی و شادی داری، اگه مشروب بخوری چی میشی!!!!!؟؟؟
ولی من میدونستم که هیچ کسی این حس و حال رو با هزاران بطر مشروب هم نمیتونه بدست بیاره،
اون طفلکا نمیدونن
اونهمه انرژیِ
از توجه به زیباییهاست
از لذت بردن با خدایی هست که بالاخره بعد از سالها دوری و تنهایی، پیداش کردم،
خدایی که از چهار سالگی دنبالش میگشتم،
و از همه میپرسیدم که چه جوری میشه با خدا صحبت کنم؟! و میگفتن با نماز خوندن!
و روزی که با التماس و اصرارِ خودم، که زودتر از نُه سالگی، نماز رو یاد بگیرم، مامان شروع کرد به یاد دادنه نماز به من و من فقط گریه میکردمو میگفتم، نه، این درست نیست، به من یاد بدید که یا خدا حرف بزنم!!
و مامان میگفت که خوب همینه دیگه!
منم فقط اشک میریختم و میگفتم نه، اینجوری نیست! و اونروز فکر میکردم دیگه هیچ وقت نمیتونم با خدا صحبت کنم ولی از روزی که درک کردم اصلا اساسِ صحبتهای شما درمورد چیه و اصل قضیه چیه، تونستم با خدا صحبت کنم و این موضوع انرژی زیادی از شادی و لذت رو به همراه داره، یعنی لحظه لحظه هایی که دارم به زییاییها توجه میکنم، همون لحظه هایی هست که خدا رو حس میکنم و کنارمه و بهم لبخند میزنه،
و این مُیسر نمیشد مگر با توجه به زیباییها و نکات مثبت،و تمرین ستاره ی قطبی برای من مثله یه دستگاه عضله سازه، که عضله های زیبابین منو قوی تر کرده، هنوز با توجه به میزانی مه باهاش کار کردم، جواب داده و کلی باورهام قوی تر شده،
روزای اول مینوشتم میخوام تمام چراغ های راهنمایی برام سبز باشن!
و
وقتی میرفتم بیرون و مثلا دوبار چراغ برام سبز میشد کلی میگفتم
وااااای خدااای من
ببییییین قانون داره جواب میده
ببییییین چراغ برام سبز شد، خدااااایا شکرررت و کلی ذوق میکردم
و تازه یه شعرم برام ساختم که با ذوق میخونم و تازه بچه ها هم حفظش شدن،
و وقتی چراغ سبزه با هم میخونیم و کلی میخندیم و همینطور هر روز بیشتر و بیشتر و یه روز دقیفا پنج تا چراغ پشت سر هم سبز بود و ما کلی جیغ و دست زدیم و هورا کشیدیم و ذوق کردیم، حتی مینوشتم میخوام هر جا میرم، بهترین جا برام جای پارک آماده باشه و الان در حد باورنکردنی جای پارک حتی جلوی اون مغازه ویا جایی که من کار دارم، آماده اس،
و مینویسم که میخوام بهترین انسان ها توی مسیرم قرار بگیرن و با اشتیاق و انگیزه کارامو انجام بدن، و چند روز پیش برای یه چکاپ، میباس یه سونو بگیرم و دکتر گفتن پیش فلان دکتر بهترین جاست ولی متاسفانه ایشون وقتاشون چند ماهه اس!!! منم هیچی نگفتم و اصلا به این حرفش توجه نکردم، و همون شب با حس خوب رفتم مطب اون دکتر که وقتاشون چند ماهه اس. و به منشی گفتم برای سونو وقت میخوام، و
منشی گفت فردا ساعتِ شیش عصر اینجا باشین!
منم فرداش رفتم و با نیم ساعتی تاخیر کارم انجام شد،و توی مطب که رفتم یه بوی عطر فوق العاده دلچسب بود مه مدهوشم مرده بود و گراز گیاهان زیبا و سرسبز، و به خانم دمتر گفتم چه بوی عطر دلنشینی میاد وخیلی زیبا ازم تشکر کردو بعد که کارمو انجام داد، دیدم پشت کامپیوترش نشسته،وفکر کردم داره کارشو انجام میده، دیدم بعد چند لحظه مانیتور رو به سمتِ من چرخوند و گفت عزیزم این عطره! و دیدم داشت توی گوگل عطر رو برای من سرچ میکرد که بهم نشون بده، عطر ریچی ریچی! و چند لحظه گَپ دوستانه ای زدیم و اومدم بیرون،چقددر عزیز و دوست داشتنی بود،
و راستش با خودم گفتم دکتر یه چیزی گفتکه اینجا چند ماهه وقت میدن! مگه میشه! (یعنی ذهن همه جا خودشو قاطی میکنه و میخواد بگه این اتفاق خاصی نبود و حالت رو جا بیاره) و روز بعد که نتیجه ی سونو رو بردم برای دکتر، فقط برای چند لحظه خشکش زده بود، و با تعجب به من نگاه کرد و گفت فقط میشه بگید که چه جوری وقت گرفتید ازشون!!!
و منم گفتم حالاااا!!!!
ولی بازم باور نمیکردم تا اینکه یکی از دوستام گفت که از دکتر سونو وقت میخواسته و رفته برای دوماه دیگه بهش وقت دادن و گفت همه میدونن که فلان دکتر وقتاش ماهیانه اس!!! و من تازه اونجا بود که باور کردم، اتفاقی که برای من افتاد، خاص بوده! با تمامه این اتفاقات دارم هر روز بیشتر باور میکنم که خودم هستم که با توجه کردن به زیباییها، زیباییهای بیشتر رو به زندگیم جذب میکنم و به قوله شما چرخ زندگیم داره، رَوون تر میچرخه،
یه اتفاق دیگه هم افتاد
که تجربه ی فوق العاده ای بود برام
اول بگم که همیشه وقتی پسرم فصل امتحاناتش میرسید، من کلی میباس حرص بخورم و کمکش کنم و در نهایت از نتیجه هم زیاد راضی نبودیم.یه جورایی پسرم روباید حُل میدادم برای درس خوندن. و اصلا این حس رو دوست نداشتم.
من یه مدت شروع کردم به توجه به نکات مثبت پسرم وبه تواناییهاش، سلامتیش، ظاهرش، قد بلندش،قلب مهربونش، آروم بودنش، باهوش و استعداد بودنش، خلاق بودنش، نقاشیهای فوق العاده ش، توجه میکردم و از اونطرف یه فیلم بود از کُشتی حسن یزدانی با دیوید تیلور که حسن برنده شد، عاشقه اون قسمتش بودم و تقریبا روزی یه بار نگاه میکردم و پراز حس افتخار میشدم و حتی از ذوق گریه میکردم و کلی از اون فایل لذت میبرم و اتفاق جالبی که افتاد
شرایطی پیش اومد که در شروع امتحانات پسرم، من بایستی میرفتم سفر و پسرم رفت خونه ی مادر بزرگش(البته مادر بزرگش بود، چون اکثرا اوقات اینجا نیستن و یه شهر دیگه هستن) و عموش هم که معلم هستن، بودن و توی زمان امتحاناتش کلی کار کرده بود و اونها هم باهاش کار کرده بودن و اون فصل نمرانش عالی شد بدون اینکه من کوچکترین کاری برای درسهاش بکنم، به حدی که وقتی کارنامه شو بهم دادن پر از حس افتخار شدم(شبیه اون حسی که از دیدنه فیلم حسن یزدانی داشتم و تحسینش میکردم وبغضِ شادی میکردم و لذت میبردم) و بغض کردم که خدای من قانون چه زیبا داره کار میکنه، اگه ما ازش درست استفاده کنیم.
من عاشقه طبیعت و زیباییهاش هستم و عاشقه تنوع و برای همینه هر روز دیدنه آسمون و هر لحظه ش منو به وجد میاره، و توی این مدت که در دوره ی حل مسائل خودمو بررسی کردم، دیدم به اندازه ی چند تا آدم، من توی همین چند سالِ عمرم اتفاقهای خوب رو تجربه کردم، و تجربه هایی از کار و بیزینس داشتم که شاید درصد کمی از آدمها، تونسته باشن به این واضحی تجربه شون کنن، چون همیشه یه جورایی سعی من بر این بوده که دانسته یا نادانسته، به خوبیها توجه کنم و الان که قانون رو بهتر درک کردم و دارم یاد میگیرم، با قدرت و ایمانی عمیق تر میدونم که اتفاقهای شگفت انگیزتری توی راهه،
و چقدددر لذت میبرم وقتی میبینم شما اینقددر زیبا و واقعی، زیباییها رو میبینید و تحسینشون میکنید، همیشه یه جاهای خاصی هست که میرم و دوستشون دارم و وقتی دوستی مهمونم میشد، خیلی با ذوق و اشتیاق اونا رو هم به اون جاها میبردم و میدیدم که اونها هیچ لذتی نمیبرن!!!!
وااای خدای من
گیج میشدم
که یعنی چی!؟
من وقتی میام اینجا و اینهمه زیبایی و طبیعت رو میبینم سرمست میشم، و غروبش منو دیوانه میکنه ولی اونها میگفتن، خوب اون جای جادویی که میگفتی، کجاست!؟
منم بُهت زده میگفتم، همینجاست!!
و عکس العمل اونها، خنده دار بود.
برای همین دیگه با خودم گفتم هیچ کسی رو به خلوتگاههای خودم نمیبرم، و الان که میبینم عزیزانی دارم، که اونها هم مثله من از دیدنه رنگها به وجد و شادی میان و میتونن ساعتها درباره ی زیباییهای این منطقه صحبت کنن، دلم پروانه ای میشه و حالم خوب میشه که توی این دنیا، تنها نیستم و حسش مثله دیدنه یه هم وطن و یه هم زبون، توی یه کشورِ غریبه،
خیلی دلچسبه.
خیلی دوسش دارم
مرررسی استاد خوبم که هستین و هر روز به من و ما یادآوری میکنید که چقدددر دنیا قشنگه و پراز زیبایی، و یاد میدید به ما که توجه بیشتر به زیبایی ها، ما رو به زیبایی های بیشتری هدایت میکنه،
خوشحالم که نخورده مِی مستیم همه در این خانواده ی دوست داشتنی
خوشحالم که دارم قدم به قدم به زیبایی های بیشتری هدایت میشم
دیروز یه جای زیبا و فوقالعاده بودم و ایستاده بودم و داشتم عکس میگرفتم که یه گنجیشک چند سانتیمتری ما داشت از یه تیکه نون که توی آب بارون افتاده بود و خیس خورده بود، میخورد، من اینقددر از دیدنه این صحنه لذت بردم و تعجب کردم که چرا گنجیشک اینقدر اومده نزدیک ما، و نمیترسه و چه با مزه داشت از نون میکَند و میخورد، و به دخترم گفتم شاید نمیتونه پرواز کنه!! ولی چند بار آروم رفتیم نزدیک تر، بازم داشت راحت غذاشو میخورد، و بعدش که غذاش تموم شد پرواز کرد و رفت، دیدم اینقدر حالم با خودم خوبه که گنجیشکه احساس ناامنی نمیکنه که بخواد فرار کنه،
چون شنیده بودم حیوانها از فرکانس شما، احساس خطر میکنن، ومیفهمن که نباید نزدیکتون شن!
و این اتفاق دیروز خیلی برام قشنگ بود و درس داشت،
هر چند که یه لحظه هایی شاید درگیر مسائل منفی بشیم ولی موضوع اینه که سریع مُچِ خودمون رو بگیریم، مثلا با یه مسئله من قبلاً یه هفته غرغر میکردم و الان شده ده دقیقه و این نشونه ی پیشرفته برای من و من باید با همین قدرت ادامه بدم به تمریناتم.
چون قبلا ناامید میشدم، مثلا میگفتم منی که اینهمه روی خودم کار کردم چرا میباس در فلان موقعیت، از کوره در برم، و میگفتم دیدی این کارا فایده ای نداره! ولی الان فهمیدم اگه قبلا یه هفته بوده، الان شده یه ساعت و این عاااااالیه و من باید پرقدرت تر ادامه بدم چون من در مسیر رشد و پیشرفتم. این ویدیو ی فوق العاده و زیبا و پراز زیبایی و پراز حرفهای زیبای شما و قدمهای زیبای خانم شایستهی عزیزم باعث شد این کامنتِ دوست داشتنی به دنیا بیاد. از شما و مریم جان بی نهایت سپاسگزارم برای اینهمه عشق و یه دنیا پروانه ی رنگارنگ برای دنیای زیباتون میفرستم
باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا
روز 128 ام و تعهد من!
از جمله کارهایی ک من برای برداشتن تمرکز از نازییایی ها یا تضادها انجام میدم،یکی گریه کردنه
اونقدر گریه و اشکها منو اروم میکنه ک احساس خلصه ،احساس رهایی ،احساس قطع شدن رابطم با کل جهان و موضوعاش بهم دست میده
دومین کار ،رفتن به دل طبیعت و کنار اب نشستن و سکوت کردن
زمانهایی ک به تضادی بر میخورم،ساکت بودن خیلی بهم ارامش میده
دوس ندارم با کسی حرف بزنم،ازونجایی ک خیلی ادمه شوخو پر انرژیی هم هستم،وقتی ساکت میشم اصرار اطرافیان برای کنجکاویشون ک چرا ساکتی،اذیتم میکنه و ترجیحا تلاش میکنم تنها بزنم دل طبیعت
رانندگی مسافت های طولانی و گوش دادن به موزیکای بیکلام ،خیره به جاده و بازهم رها شدن از هر موضوعی
نوشتنو نوشتنو نوشتن
نوشتن در مورد موضوعی ک تضاده واسم،چه چیزهایی منو ناراحت کرده و جز به جز با تمام مشخصات و اینک کم کم خودمو مخاطب قرار میدمو باهاش حرف میزنمو میگم اشتباهاتت در این تضاد،این رفتارا بوده
اگه یهو خودمو سرزنش کنم ،ذهن میاد دفاع کنه و همه چی بدتر میشه
اول از موضوع تضاد مینویسم
بعد، ویژگی های خوبه قبل از بوجود اومدنه تضاد،
بعد کم کم دنبال ریشش توی رفتارام و با مهربونی با خودم صحبت کردن
ورزش کردن یا پیاده روی سریع
گاهی صحبت کردن با کسی که احساس خوبی داشته باشم بهش البته کم پیش میاد و ترجیحم سکوته
بعد ازینک این اقداماتو انجام دادم و حالم بهتر شده،به دلیل تغییر فرکانسام،اتفاقات به شکل دیگه ای دلخواهه منم باشه پیش رفته!
من همین چند وقته پیش از دوستی،رفتاری دیدم ک خیلی احساس بد و غم بهم دست داد
البته ناگفته نماند،گوش دادن فایل ها و بودن در سایت،در زمان تضاد خیلی بهم کمک میکنه تا احساسم بهتر باشه
ولی گاها به قدری این فرکانس میاد پایین در زمان تضاد،که حتی در مدار بودن در سایت هم قرار نمیگیرم و نمیخوام در سایت باشم
در ادامه ی رفتار اون دوست،من از اگاهی های دوره ی احساس لیاقت استفاده کردم و شروع کردم به تکرار باورها،و البته در دفتر ستاره قطبی نوشتمو به خودم گفتم امروز میخوام ذهنم یک لوح پاک و عاری از گذشته و تحربیات باشه و انسانها و هرکسی ک امروز با من در ارتباطه،از رفتار دیشب و پریشب قضاوت نکنم و ناظر باشم بر ذهنم و البته ک من انسان ارزشمندیم و ادمها دوست دارن با من در ارتباط باشن و رفتار محترم و عالی داشته باشن
و اگاهانه تلاش کردم ذهنمو معطوفه داشته های زندگیم کنم و هنگ درام زدمو لذت بردم از شجاعت های خودم،از کارهایی ک برای حال خوبم میکنم و مرور نتایجم
تا اینک همون شخص بمن پیام داد و کاملا نادم بود از رفتارش،و من چون متعهد بودم به نوشته ی ستاره قطبیم،دیگ کشش ندادم و بخودم گفتم من اگاهانه این مدل رفتاره محترمانه رو ساختم و اعتبارشو دادم به احساس لیاقت خودم و همین باعث شد از یک تضاد و نازیبایی برسم به زیبایی
البته ک همون رفتارهم،بعد از احساس ارامشم،کنکاش کردم و بازهم رسیدم به باگهای خودم و باز طبق همین روند صعودی ،یک مرحله به شناخته خودم نزدیکتر شدمو لول اپ کردم شخصیتمو و برای این دستاورد،یک جایزه دادم به خودم و اونم رفتن به کلاس موتور سواری بود و دوروزه کامل ،موتور سواری یاد گرفتمو چیزی ک 31سال همیشه ناظرش بودم ولی به شدت دلم میخواست تجربش کنم و همزمانی هایی رخ داد ک بازهم این هدیه به خودم،یک هدیه دیگ جذب کرد و مبلغ دوره بخاطر روز زن،نیم بها محسوب شد و این هم یعنی باز ورود ثروت
همه ی اینا بهم وصله،یعنی راهشو پیدا کنی ک چجوری احساستو بهتر کنی،مثل بهمن،لذتو ثروتو ارامش سرازیر میشه نکته اصلی ، تلاش برای،دیدن زیبایی هاست
سلام دوستان
من خودم یکی از کارهایی که توی ارایشگاهم انجام میدم اینکه همیشه ایرپدم داره فایل های استاد رو میگه و من تمام تمرکزم میره روی فایل ها و اینکه چطور میتونم اونها رو پیاده کنم برای خودم با این کارم دوتا هدف عالی رو اجرا میکنم یکی ذهنم رو کاملا بمباران میکنم با تاپ ترین آگاهی ها و دوم اینکه به خاطر این تمرکزم روی خودم اصلا اجازه نمیدهم که اطرافیان بهانه تمرکزم رو ببرن روی گروهی و مسائل سیاسی و حاشیهها و من دارم میبینم که این کنترل روی ورودی هام و اینکه آگاهانه دارم تمرکز میکنم روی زیبای ها واین هم خودش تکامل داره.مثلا یه مثال خیلی باحال که بخوام بگم توی صفر عید بارون زده بود و کلا خیس شده بودم وخیته داخل ماشین داشتیم برمی گشتیم سمت خونه یه 200کیلومتر میخواستیم تا خونه یهو بچه ها طرح دادن که شب بمونیم و من یهو حالم بد شد یکم ریختم بهم و اعتراض کردم و یاد قانون استاد افتادم که مهم نیست با چه منطقی حالت بده،حال بد مساوی اتفاقات بد،
گفتم اینجا باید کنترل ذهن کنم و بزار تمرکز کنم روی زیبایی ها به نگاه کردم گفتم با دوستام صحبت نمی کنم العان بدتر میشه حالم یهو آمد تو ذهنم از چیزهای کوچکی شروع کنم شیشه ماشین رو دادم پایین یه کوه کنارم بود با چه درخت های قشنگی و بعد بارون هم بود چقدر هوا ناز بود و یه خورده که گذشت گفتم اتفاقا انکار دوستام بچه های بدی هم نیستن درست هم نظر من نیستن ولی بچه های بدی هم نیستن و تمرکزم رو گذاشتم روی خوبی های بچه ها و اون سفر و خیلی زود حالم خوب شد و همه چی عالی پیش رفت.العان که حدود دو سال دارم روی خودم کار میکنم می بینم اصلا اطرافیانم نمی تونن این حد از زیبای و قشنگی که من دارم تجربه میکنم و می بینم تو رویا هم تصورش نمیکنن و اصلا قابل درک نیست براشون و این هم نتیجه تمرکز بر زیبایی هاست که ما مدارمون تو درک زیبایی ها رفته بالا و از بدنه جامعه جدا شدیم و داریم لذت می بریم.
خدایا شکرت
بنام الله مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته وخانواده عباسمنش
پروردگاراسپاسگزارم بابت این سایت زیبا
پروردگاراسپاسگزارم بابت این تصاویر زیبا.
پروردگاراسپاسگزارم بابت این دریایی زیبا.
پروردگاراسپاسگزارم بابت این همه زیبایی و این همه نعمت. واقعا اگه بخام بنویسم فکرکنم100صحفه بشه درمورد همین فایل وزیبایی هاش نوشت. ازاین ساحل زیبا ازاین آب زلال ازاین آسمان آبی وپاک ازابرهای قشنگ از ماسه های فوقالعاده رویایی از آزادی که مردم دارن ازاندام فوقالعاده زیبای استاد ازکیفت دوربین که تصویرگرفتین .
واقعا بهشت چجورجایی میتونه باشه .بقول قران رازیت میکنه خداوند از زندگی کردن دراین دنیایی مادی خدایاشکرت.
من بشخصه به این نتیجه رسیدم که اگه واقعا شخصیتمون تغییر بدهیم نکه ادای مثبت اندیشی دربیاریم درهمین دنیابهشت تجربه خواهیم کرد.
البته که ماعجولیم ودوست داریم یک شبه نتایج رخ بده. خدایابمن صبری بده تاتکاملم راتی کنم ویاریم کن تاکه شخصیتم عوض کنم. واقعا نمیشه باکلام ازشما دوعزیز دوپیام اورخداوندتشکرکرد.
فقط میدونم که خداوند حتما ارادت خاصی نسبت بمن داره که من باهمچین سایتی اشناکرده دراین زمانه ای که هرکجامیری هرشبکه تلوزیونی که میبینی. هرفضای مجازی که بازمیکنی همش پرشده ازبدبختی وبحث جدل های بی نتیجه چراما بقول قران یک لحظه تفکرنمیکنیم که نتیجه این چندسال زندگی بروش آباواجدادمون چیه ایامن ازهمین چیزی که هستم ازهمین امکانات که دراختیارمه ازسلامتیم از خانواده سالمی که دارم از تن سالمم ازاین همه نعمت بی نهایت که دارم راضی هستم سپاسگزارهستم. چرامن همش نیمه خالی لیوان میبینم. خداییش منکه ازنعمتهای خداوند خوب که فکرمیکنم واگه منصف باشم 95درصد نعمت هارودارم خدایامنوببخش باخاطراین همه نعمت که دارم ولی شکرنگفتم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
سلام استاد عزیز و سلام مریم شایسته و دوست داشتنی؛
من تصمیم گرفتم بیام چند تا کامنت بخونم و قصد کامنت گذاشتن نداشتم، ولی نمیدونم چی شد که الان دارم مینویسم،
فکر می کنم اولین قدم برای اینکه بتوانیم به زیبایی ها توجه کنیم این است که ذهن مان را از تنش های روزانه دور کنیم.
که با نماز، قرآن خواندن ، مراقبه، پناه بردن به خلوت و سکوت برای من امکان پذیره.
وقتی با خودم خلوت می کنم، با خداوند راز و نیاز میکنم.
اعتراف میکنم که به خودم ظلم کردم و با توجهات ناسالم باعث آلودگی ذهن خودم به انواع ترس ها و ناامیدی ها و تردید ها شدم.
به عبارتی ایمانم را از دست دادم. ایمان که نباشد ، ترس و تردید جای آن را میگیرد.
بعد از خداوند میخواهم که من را از این احساسات پاک کند، آرامم کند و هدایتم کند به مدار بالاتر،
به مدار کسانی که در صراط مستقیم هستند، کسانی که به آنها نعمت داده، نه کسانی که بر آنها خشم گرفته و نه گمراهان،
بعد ، از آنجا که خداوند همواره پاسخ می دهد، من آرام تر می شوم،
بعد مثلا یک فایل میبینم از سایت،
یک أگاهی را گوش میکنم،
تمرینی انجام میدهم، معمولا سپاسگزاری بهترین نتیجه را می دهد برای کنترل توجه،
و کم کم وارد مدار بهتری میشوم.
این مدار خوب ادامه دارد، تا اینکه من با توجهات نامناسب باز به مدار پایین تر سقوط کنم.
چقدر عالی است که کسی قبل از اینکه به مدار پایین تر سقوطکند، با سپاسگزاری ، مدارها را با توجه به زیبایی ها طی کند و بالاتر برود،
عالی و عالی تر بشود.
جمله ای را میخواندم از یکی از امامان اگر اشتباه نکنم… که ؛
شکرگزاری کردن در هنگام نعمت ، از صبر در هنگام بلا سخت تره،
که نشون میده که هر کسی شکرگزار نیست و اغلب افراد غافل میشن که نعمتی رو دارن که همیشه طلب میکردن،،، و حالا دارند و شکرگزار نیستن.
یادم اومد ی بار مادر من تو آسانسور گیر افتاده بود، به خاطر قطع شدن برق.
خیلی هم ترسیده بود و التماس به خدا و امام و فلان .. که بتونه در بیاد.
خلاصه اومد بیرون، و دریغ از ی الهی شکرت،
و فقط غرمیزد که من چقد بدشانسم که این اتفاق برای من افتاد.
یا یادم اومد که چند سال پیش که در فصل بهار باران های سیل آسا میومد، و بعضی شهرها آسیبدیدن، ولی خیلی جاها هم زمین ها به خاطر سیرآب شدن، خیلی سر سبز شدن،
ولی مردم به خاطر اون شهر ها که آسیب دیده بودن از سیل، دلشون نمیخواست سپاسگزاری کنند،
و اگر میگفتی خدا رو شکر چقد خوب شده، باهات دعوا میکردند که این همه خونواده بدبخت شدن چیپس؟؟
من چیزی نمیگفتم،
ولی همون موقع که آگاهی زیادی هم نداشتم ازین حرفشون تعجب می کردم ، و تو دلم میگفتم بابا طرفحساب این قضیه خداست، بنده ی خدا نیست که،
مگه میتونی به خدا غربزنیو دعوا کنی؟
و چقد اون سال پروانه و گل و سبزه زیاد شده بود بخاطر اون بارندگیها.
اینها رو برای یادآوری به خودم نوشتم که فکر نکنم سپاسگزاری کردن که آسان ترین تمرین فراوانی دنیاست، کار دم دستی ای هست.
با ارزش ترین کاری است که یک انسان برای آن توفیق پیدا میکند.
در پناه الله یکتا باشید.
سلام زهرا عزیز
اینقدر کامنتت زیبا و دلنشین بود من دلم نمیومد به راحتی از کنارش بگذرم و گفتم بیام به شما پاسخ بدم و هم از شما سپاسگزاری کنم بابت بیاد اوردن این اگاهی ها و هم با سپاسگزاری به جهان ثابت کنم من از این دست اگاهی ها و کامنتهای زیبا بیشتر میخوام
یه جای از کامنتتون خیلی برام جالب بود از حرفهای مردم که
عوام بیشتر دوست فقط بدنبال ایراد اتفاقات باشند و وقتی شما میایی خلاف ذهنیت اونها عمل میکنی و به نکات مثبت همون اتفاق توجه میکنی شدیدا مورد مخالفت اونها قرار میگیری که چرا این حرف میزنی !!!!
یه جورایی ادمها عادت کردن فقط بدنبال نکات منفی هر اتفاق باشند
من هم مثل شما وقتی فهمیدم که بقیه کلا تو هر زمینه خلاف نظر شما رو دارند سعی کردم دیگه باهاشون جر و بحث نکنم و بیام این انرژی رو فقط رو کسب مهارت خودم بذارم اون هم مهارت بیشتر در کنترل ذهن و دادن ورودی بهتر به ذهن خودم
بازم ازت تشکر میکنم زهرا عزیز به حرف قلبت گوش کردی و اومدی این نکات مثبت اشاره کردی تا برای ما هم یاد اوری بشه که مسیر که ما داریم طی میکنم چیزی نیست عوام جامعه انجام بدن
بقول استاد ما جز اون 1% کل مردم جهان هستیم که توسط خداوند داریم هدایت میشیم به مسیر صاف و درست به مسیر کسانی که خداوند به انها نعمت داده نه گمراهان و غضب شدگان
سپاس فراوان دوست عزیز
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
فعلا
یا حق
سلام به شما دوست هم فرکانسی ،
امیدوارم در مدار شادی و نعمت کثیر باشید.
پاسخ شما را در زمان درستی خواندم، زمانی که احتیاج داشتم به ردپای خودم رجوع کنم.
من هم از شما سپاسگزارم. باشد که به سلک بندگان سپاسگزار خالق زیبایی ها دربیایم.
هدف از این زندگی مادی، پیدا کردن خداوند در صراط مستقیم است
إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ
در مسیر باشید.
من عاشق این هدایت و این همزمانی خدا هستم
سلام زهرا عزیز
کامنت قبلیت رو خوندم باز اون نکته سپاسگزاری برام بولد شد
از اینکه اون نعمت داریم ولی ممکنه فراموش کنیم که این خواسته قبلا جزی از خواستهای ما بود و شدیدا از ته قلب داشتن اون نعمت رو به جهان اعلام کرده بودیم
ولی چون وقتی که بهش رسیدیم خیلی زود برامون عادی شد
و ممکنه بهش توجه نکنیم و بابت وجود اون نعمت سپاسگزار نباشیم
دقیقا این حرفتون رو قبول دارم که موقعی که اون نعمت رو داری و اگر بتونی سپاسگزار باشی کار با ارزش انجام دادی
واقعا سپاسگزار بودن کار سختیه
چون شیطان همیشه میخواد ما رو گمراه کنه تا در مسیر خداوند قرار نگیرم
بنابراین سپاسگزار بودن کار راحتی نیست
پس این ما هستیم که باید اگاهانه باید بتونیم هر لحظه ذهن خودمون رو کنترل کنیم و عادتش بدیم که یه ذهن سپاسگزار باشه
و این خصوصیت جزی از شخصیت ما بشه
انشالله خداوند کمک کنه که تو این مسیر صاف و الهی قرار بگیریم و همیشه بدنبال رشد و پیشرفت و بهبود شرایط فعلی خودمون باشیم
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ
شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید شما رو میافزایم
بینهایت سپاسگزارم زهرا عزیز که امروز دستی از دستان خداوند شدی برای من تا این اگاهی رو از طرف شما دریافت کنم و بیام دوباره مسیرم رو اصلاح کنم
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند باشید
فعلا
یا حق
سلام دوست عزیز
واقعا هر چقدر به سپاسگزاری توجه کنیم و براش وقت و تمرکز و برنامه بزاریم کمه،
چون ما انسانیم و فراموشی با خلقت مادی ما آمیخته شده.
خودمان را سرزنش نکنیم ولی آگاه به این ویژگی انسانی باشیم و باخبر ،
ما زود فراموش میکنیم، در حالی که سپاسگزاری و قانون حال خوب اتفاقات خوب، راز ساده ی زندگی در این کره ی خاکیه.
امیدوارم که در مدارهای بالا بدرخشید.
به نام ربّ
سلام زهرا جان
من هر کاری کردم از روزی که برای من در فایل تسلیم بودن در برابر خدا دیدگاهت رو گذاشتی پاسخ بدم نشد
مینوشت خطا از پایگاه داده
گفتم بیام پاسخت رو در یکی از دیدگاه هاتو بنویسم
درمورد این حرفایی که نوشتی برام
گفتگو با دوستان 3 | تسلیم بودن در برابر هدایت در پاسخ به طیبه مزرعه لی
سلام طیبه جانم، اول ازت متشکرم که برام این پیام رو نوشتی، نمیدونی چقدر خوشحالم کردی. ی چیزی بهت بگم باورت نمیشه، کار منم نقاشی و بافتنیه، ببین خداوند چجوری پیام تو رو سر راه من قرار داد تا دلم رو روشن کنه!؟ خیلی روش کارت که برام نوشتی بهم انگیزه داده که منم رو باورام جدی تر کار کنم. چند وقت پیش به خداوند گفتم می دونم مشکل از کم کاریه منه، وگرنه قبول دارم که تو می تونی منو ازینجایی که هستم صد درجه بهبود و پیشرفت بدی، ولی بقول تو ما باید سمت خودمون رو انجام بدیم و خداوند از قانون به خاطر ما تخطی نمیکنه. ما هم باید تکرار باور رو داشته باشیم. امروز یکم حسم منفی شده بود به خاطر اتفاقاتی، اومدم آهنگ گوش دادم دیدم نه جواب نمیده، یکی از فایل های گفتگو با دوستان رو گوش دادم، بعد گفتم خوب خدایا چی الان برای من لازمه، گفت قرآن گوش بده، یکم صوتی سوره حضرت مریم رو گوش دادم و بعد اومدم تو سایت و پیام تو رو دیدم. واقعا الان حسم خوبه. خداوند قدم به قدم فرکانس منو عوض کرد ، خدایا شکرت. واقعا خوشحالم که دوستانی مثل تو در این سایت دارم…
و جواب من برای این همه لطف و محبتت
به نام ربّ
سلام زهرا جان خوبی ؟
من چند روز پیش که برام این نوشته رو گذاشتی خوندمش
ولی هر کاری کردم نشد برات پاسخ بذارم چون پایین نوشته ات اصلا پاسخ نبود که روش بزنم و بنویسم برات
من از اونروز تا امروز داشتم بهت فکر میکردم که چرا نشد برات پاسخی بنویسم
جالب و عجیب تر اینکه
من الان اومدم سایت قبلش داشتم فکر میکردم که خدایا چجوری باید جواب دوستم رو بنویسم که این جمله رو تو پاسخش نوشته :
ی چیزی بهت بگم باورت نمیشه، کار منم نقاشی و بافتنیه،
ببین خداوند چجوری پیام تو رو سر راه من قرار داد تا دلم رو روشن کنه!؟
بعد وقتی وارد سایت شدم دیدم کنار اسمم یه دایره آبی افتاده و باز کردم دیدم پیام شماست
گفتم خدایا من که جوابی براش ننوشتم چی شد ؟؟
حس کردم نباید پیام رو بخونم و اول باید برم نمازمو بخونم و بعد بیام سایت
وقتی اومدم دیدم همون پیام چند روز پیشت هست که هرکاری کردم نشد جوابی براش بنویسم
و اومدم کمی بالاتر و روی یکی از نوشته هات که پاسخ داشت بنویسم
چقدر خوب که خدا من رو با یه نقاش مهربون و خاص آشنا کرد
چند روز پیش میخواستم بهت بگم که شاید پیام من برات نشونه بوده تا تو هم گل سر ببافی و نقاشی بکشی و ببری بفروشی تا مراحل بعدی بهت گفته بشه
چون من خودم پیام هر کس رو میخونم سریع میگم این از طرف خداست که باید بیشتر دقت کنم ببینم چی باید از حرفاش بفهمم
حس کردم که اینو بهت بگم که تو هم گل سر جوانه و نقاشی بکشی و ببری بفروشی
راستش چند روز پیش که بهم گفته شد بهت بگم این حرفمو ،نجوای ذهنم میخواست مانعم بشه میگفت نگو بهش ،گفتم بشین سرجات من کیم این وسط
هرچی خدا بهم بگه منم همونو انجام میدم ،بعدشم روزی هر کس رو خدا بهش میرسونه
خدایی کا منو هدایت کرد تا رد پای هر روزم رو اینجا بنویسم ،همون خدا خوب بلده برای همه چجوری راهنمایی کنه و ثروت و نعمت عطا کنه
و انگار امروز قرار بود من بیام و خدا هدایت کنه و دوباره پیامت رو برام روشن کنه تا بنویسم برات
ان شاء الله که پر فروش میشه کارت و رونق میگیره حتما انجامش بده
آموزش های بافت جوانه گل سر تو یوتیوب هست و کلی آموزش گل سر دیگه
حتی میتونی آینه دستی رنگ کنی و ببری بفروشی
برات بی نهایت زیبایی رو میخوام و عشق باشه برات و پر برکت و پر روزی باشه و بی نهایت ثروت و سلامتی
سلام به دوستان عزیزم، از خواندن کامنت ها و نتایج شما بسیار خوشحال میشم و بابت هدایت شدن به این مسیر خداوند را بسیار شاکرم چون ما هر لحظه به لطف خداوند در حال هدایت در مسیر درست هستیم. یکی از نتایجی که من با توجه به زیبایی ها دریافت میکنم ارامش در محل کارم هست. من معلم هستم و از وقتی که با وجود خستگی ها با عشق به دانش آموزانم نگاه میکنم و از حضورشون لذت میبرم متوجه شدم چندبرابر این عشق و توجه رو از دانش اموزای عزیزم دریافت میکنم با عشق و مهربونی که نسبت به من نشون میدن با قلب های پاکشون باعث میشن که انرژی من چندبرابر بشه.حتی رابطه من با همکارانم بسیار بهتر شده. چون با تمام وجود همشون رو تحسین میکنم و به تلاششون احترام میذارم. دلم میخواد ذهنم رو عادت بدم همواره نکات مثبت بیشتر و بیشتری رو پیدا کنه و انرژی های مثبت و اتفاقات زیبایی رو به زندگیم دعوت کنم. امیدوارم برای تمام دوستانم این اتفاق بیفته و شرایط زیبایی رو برای خودشون رقم بزنند.
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
سپاس گزار خداوندم بابت بودن در مسیر درست و بودن در این فضا
و این فایل بی نظیر و فک کنم سومین باره یا چهارمین باره که زیره این فایل کامنت میزارم و یادمه اولین کامنتموتوسایت پارسال اردیبهشت ماه زیره همین فایل گذاشتم و اولین کامنتم از سوی استاد عزیز لایک خورد که بعداً متوجه شدم چون اصلا نمیدونستم چی به چیه و بازهم این فایل رو نگاه کردم و یک نکته ای استاد گفتن که دفعات قبلی تو مدارش نبودم و الان دوست داشتم راجبهش بنویسم
نکته ای که استاد گفتن این بود :من وقتی شروع کردم به توجه و تمرکز برروی زیبایی ها
غافلگیر شدم از حجم زیبایی که در اطرافم بود و من نمیدیدمشون .
این جمله خیلی حرف داره اگه بخوایم تحلیلش کنیم یه کتاب درمیاد ازش و این جمله بیشتر به من فهموند که همه چیز ذهنه ،همه چیز توجه ماست ، مثلا من امروز یه ویژن برا خودم مینویسم مثل خریدن ماشین arizo مشکی فلان مدل وعکسشو نگاه میکنم وبهش توجه میکنم و فرداش تو خیابون بارها و بارها این ماشین رو با همون مدل میبینم !!!!سوال مهم اینه: آیا روزهای قبلی این نوع ماشین تردد نداشت تو خیابون و فقط از امروز که من ویژنشو نوشتم ظاهر شده ؟؟؟ جواب قطعا خیره ،اون ماشین تردد داشت اما موضوع کانون توجه من بود که روی اون متمرکز نبود یا خواسته ای ازش شکل نگرفته بود و یا توجهی بهش نمیشد و به محض اینکه من بهش توجه کردم جهان هم هماهنگ کرد اتفاقات رو با فرکانس ارسالی من کاری که همواره و در هر لحظه به شکل دیوانه واری خداوند داره انجام میده ،و انقدر دقیق داره عمل میکنه که اصن که حتی سره سوزنی اینور اونور نمیشه و این قدرت خداونده و من از درکش کاملا عاجزم و یاده اون آیه میفتم که خداوند میگه نگهبانی آسمانها و زمین بر او سهل و آسان است ،الله اکبر ،همه چیز توجه ماست ،همه چیز و جهان هر لحظه داره اتفاقات هم سنگ با فرکانس مارو که حاصل توجه ماست رو وارد زندگیمون میکنه ،توجه به فراوانی مساویست با دیدن الگوهای بیشتر از فراوانی ،توجه به کمبود مساویست با دیدن الگوهای بیشتر از کمبود
و جهان چیزی نیست جز ماشین اثبات باورها و توجه ما ،جهان داره به من ثابت میکنه که چه باوری دارم همین ،
مثلا اونروز یک مستندی بود در مورد تاریخ تو یوتیوب که به نظرم جالب اومد و نگاش کردم درمورد قدمت اسب ها و اطلاعات از اونها که علاقه دارم به این حیوون نجیب و یه مستند راجب آداب و رسوم کشورها در طول تاریخ و تغییراتشون و هرکدوم کلا فک کنم یه ربع بود و خلاصه نگاش کردم و نیم ساعت بهشون توجه کردم و بعد تو دهاتمون بودم و از اونجا زدم بیرون که بیام شهر خونمون و نزدیک افطار بود و من دقیقا یه مسیر کوتاه 20کیلومتری با عزیزانی همسفر شدم که از زمانی که نشستم تا زمانی که خواستم پیاده بشم صحبت فقط راجب تاریخ بود و همونجا به خودم هی داتشم یادآوری میکردم که پسر ببین همه چیز توجه توا ها ،چرا باید این ماشین سواری کنه از بین این همه ماشین که رد میشن ؟؟؟ایا اتفاقیه؟؟؟نه به هیچ عنوان ،به نظرم اهانت به خداونده این نگاه که فکر کنیم که اتفاقیه و همینجوری دری به تخته میخوره ،اهانت به خداوندی که جای جای قرآنش صحبتش اینه که کل جهان و مسخر باورهای تو کردم و لحظه به لحظه خالق زندگیت خودتی ،خدایی که زمین رو در مداری معین به گردش در میاره نه فقط زمین بلکه کل کیهان و داره اداره میکنه بدون کوچکترین خطایی و این خدای انیشتینه و خدای واقعی و خدای قانون ها و خدایی که مدام میگه که تفکر کنید در خلقت و وای به حال اونایی که فک میکنن این خلقت آسمان بدون ستون و این همه تنوع و …..همه و همه عبس و بیهودس و بارها میگه که آیا در رفت و آمد شب و روز تعقل نمیکنید؟
خدا ، خدای قانون هاست و جهان رو مسخر باورهای من کرده و من با کنترل ذهنم میتونم کل زندگیمو کنترل و به شکل دلخواه خلق کنم و قانون سادس توجه به زیبایی بیشتر و تحسین اونها و تایید اونها طبق قانون بدون تغییر خداوند باعث میشه هدایت بشیم به دیدن زیبا ییهای بیشتر و ظرفمون آرام آرام بزرگتر بشه و بالعکس توجه به نکات منفی مساوی دیدن اون جنس از اتفاقات بدون هیچ قضاوتی از سوی جهان ، و سپاس گزار خداوندیم که حتی حق کوچکترین دخالت رو در زندگی من از خودش گرفته در حالی که دراوج قدرته و کل کیهان به اراده ی او خلق و درحال ادامه حیاته
،خدایا سپاس گزارم که قدرت خلق زندگیمو دادی دست خودم و باورهای من وسپاس گزارم بابت این قوانین بدون تغییر جهانت که به من آرامش میدهد که اگر یک فرکانس مشخص ارسال کنم یک نتیجه مشخص دریافت میکنم و هیچ عامل بیرونی حتی ضره ای در زندگی من تاثیری ندارد جز باورهای من .
خدایا سپاس گزارم بابت این فایل زیبا
تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
هدایت مان کن به سمت دیدن زیبایی های بیشتر آرامش قلبی بیشتر و احساس خوب بیشتر و بیشتر (الهی آمین ).
در پناه الله یکتا .
سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جانم
سلام خدمت رضای عزیز ودوست داشتنی
تحسینتون میکنم بخاطر عکس پروفایلتون که انقدر هیکل زیبایی دارین
دقیقا همین هست منم بارها وبارها به این توجه کردم که وقتی توجهم روی نکات مثبت زندگیم هست ونجواهای ذهنم مثبت میشه فقط فقط قشنگی وحال خوب رو تجربش میکنم وبرعکس
چقدر زیبا نوشتین که:لحظه به لحظه خالق زندگیت خودتی
هیچ عامل بیرونی حتی ضره ای در زندگی من تاثیری ندارد جز باورهای من .
ودرآخربیشتر به فکر فرو رفتم بابت اینکه چون ذهنم چموش هست چند وقتیه هرچیزقشنگی که میبینم علاوه بر شکرگزاری درموردش حرف بزنم و تحسینش کنم.
خدایاشکرت بخاطر این سایت الهی
درپناه الله مهربانم باشید.
سلام به استاد و خانم شایسته عزیز
دوست دارم کامنتمو با یه تجربه ای شروع کنم که هر بار یادم میاد واقعا منو به فکر میبره.
سال پیش آخرای فروردین برای خرید یه سی دی داشتم همراه خواهرم و پدرم میرفتم یه پاساژی. اون پاساژ جای پارک نداره به همین خاطر یه خیابون پایین تر پارک کردیم ماشینو و پیاده رفتیم. هوا عاااالی بود. دما عالی، داشت نم نم بارون میزد و آسمون یه رنگ فوق العاده ای داشت. من اونقدر لذت بردم از مسیر رفت و برگشت که حد نداشت. داشتیم نزدیک ماشین میشدیم برای برگشت که متوجه صحبت پدرم و خواهرم شدم که میگن چه دعوای بدی بود و حیا ندارن مردم و … . یهو من با با تعجب : دعوا کجا بود که من نفهمیدم. بعد متوجه شدم دقیقا از کنار اونایی که داشتن دعوا میکردن رد شدیم و من نفهمیدم!!! طبق گفته هاشون دعوای بدی هم بوده!!!! این مورد رو واقعا دوست دارم یه جایی بنویسم که یادم بیاد همیشه، یادم بیاد توجه یه همچین قدرتیه. توجه من به قشنگیا آسمون و بارون باعث شده بود گوشام صدای فحش و فحشکاری و دعوا رو نشنوه!!!
با وجودی که یه همچین تجربه غیر قابل بحثی دارم از توجه باز هم این مساله چیزیه که به شدت پاشنه آشیل منه. هرچند ریشه این مساله رو با کمک دوره حل مسائل کشف کردم (مربوط به یک سری اتفاقات دوران کودکیم بود) و تا حدود زیادی تحت کنترل من در اومده ولی خیلی جای کار داره. برای من دو جور توجه بود: 1- همش فکر میکنم (میکنیم) که باید همه چیز عالی باشه تا ما بتونیم لذت ببریم (همونطوری که استاد تو فایل اشاره کردن) 2- با فکر کردن و توجه به نازیبایی ها یا چالشایی که ممکنه باشه و فکر کردن به حل اونها (به ویژه چیزهایی که اصلا دست من نیست حلشون) احساس میکنم که میتونم ازشون دور بمونم!!!!
در مورد اولی از اهرم رنج و لذت استفاده کردم که تا حالا داره خوب جواب میده. البته که هنوز اونقدری خودکار نشده و همش باید به خودم یادآوری کنم ولی واقعا بهتر شدم تو این مورد. اهرم من اینه که توجه به نازیبایی باعث میشه تمرکزم به هم بریزه و خودمو الکی درگیر میکنم و فکرمو مشغول چیزی میکنم که برای حلش نمیتونم قدمی بدارم (واقعا نازیبایی هایی که بیشترمون بهش توجه داریم خارج از کنترل ماست) وباعث میشه این توجه قدم واقعی که همون اعراض هست رو هم نتونم بردارم و اگر ادامه بدم وضع بدتر میشه و خود منم درگیر میشم (رنج)، در عوض اگر توجه ام رو بزارم روی چیزی که الان وجود داره و حس بهتری بهم میده میتونم آروم باشم و ذهنم الکی درگیر نشه و انرژی مو بزارم روی چیزی که واقعا میخوام و میتونم بهبود بدم (لذت). البته از این سینمایی تر با جلوه های ویژه نوشتم برای خودم خلاصه شو گفتم. تاثیرشم برای من عالیه. قشنگ میفهمم که همه چیز برای من چقدر متفاوت تر از بقیه پیش میره.
در این مورد یه چیز بامزه که برای من خیلی جواب داده در مورد لپ تاپمه. فکر میکنم یه ذره ناراحت بود که بهش محبت نمیکنم و به اندازه قبل مراقبش نیستم. یه خورده بدقلقی میکرد. از وقتی براش یه اسم گذاشتم و تحسینش میکنم بابت قطعاتش خیلی رابطه مون خوب شده باهم
البته من در مورد توجه به نازیبایی یه چک کوچولو خوردم از دنیا که باعث شد جدی بشم روی کنترل ذهنم. من از اتفاقات ناخوشایندی که ممکنه توی جاده بیفته میترسیدم و از هواپیما هم میترسیدم! اون روزایی که مجبور بودم جا به جا بشم بین تهران و شهرمون واقعا عذاب بود برام. تا اینکه دیدم هر جایی یه اتفاق ناخوشایندی هست منم از کنارش رد میشم. دونستن قانون باعث شد به خودم بیام و کم کم تونستم ذهنمو کنترل کنم تا حدودی ولی از وقتی که با دوره حل مسائل ریشه اش رو فهمیدم، تونستم منطق قوی برای توجه نکردن به اون دست افکار پیدا کنم. نتایج هم داره قوی تر میکنه این ذهنیت جدید رو ولی چون مدت زیادی درگیرش بودم باید بیشتر حواسم باشه و کار کنم روش.
در مورد دومی هم قانون رو یعنی ” توجه = ارتعاش = کم کم رفتن تو مدار دیدن وتجربه اون چیز” به یاد میارم وقتی که آگاه میشم درگیر فکر اشتباه شدم. با تمرینایی که انجام میدم و نتایجی که ازشون میگیرم تونستم آگاه تر باشم نسبت به افکارم و سریع تر جلوی یه فکر بی نتیجه رو بگیرم. البته که اون اوایل تلاش سختی بود الان که واقعا میتونم با آرامش توجه ام رو برگردونم و زیبایی هارو ببینم واقعا کیف میکنم.
مثلا مسیر پیاده رفتن به خوابگاه ما سربالاییه و مجبورم مسیرم رو طولانی تر کنم تا راه هموارتری رو برم. در این مورد به منظره توجه میکنم که خیلی قشنگه. به گربه های توی خیابون و درختا و گلا و آسمون. اینجور درگیر کردن خودم تو دیدن زیبایی های روزمره و قدرت انتخابی که دارم برای توجه و منتظر اون نتیجه/اتفاق بزرگ نبودن برای شادی باعث شده ذهنم کلیت مثبتی پیدا کنه و نتیجه اینه که امروز صبح که دیر بیدار شده بودم و داشتم به خودم غر میزدم یه لحظه ذهنم برگشت گفت که تو هنوز 12 ساعت داری تا شب و شبم که دیر میخوابی و اتفاقا بهتر میتونی خلاق باشی شبا واقعا لازم نیست در این مورد به خودت الکی سخت بگیری و درگیر کنی خودتو و حستو بد کنی و … . میتونم ببینم توجه به زیبایی ها باعث شده با خودمم مهربون تر باشم چون ذهنم داره کم کم دنبال چیزایی میگرده که خوبه و هست و میتونم اونو انتخاب کنم برای فکر کردن و در نظر گرفتنش.
این روزا بیشتر از قبل میتونم بفهمم که توجه به زیبایی ها و امکاناتی که هست (در مقابل اون چیزی که نیست) درسته اولش سخته و ذهنت کلی اذیت میکنه و میگه ” تو متوهمی و خودتو گول میزنی که فکر میکنی میتونی بری اردو و بدون غذای خوشمزه از اردو لذت ببری” ولی بعدا با استمرار بر اینکار میتونی یه روزی بفهمی که چه قدرت بزرگی رو در خودت ساختی و پررورش میدی. چه اعتماد به نفسی هم میده به من این قدرت. اینکه میتونم ببینم وپیدا کنم قشنگیارو و خوشحال باشم و لذت ببرم و علی بی غم باشم
ممنونم از شما استاد عزیز و ممنون از خانم شایسته عزیز که برامون کلی تصاویر قشنگ و با کادربندی فوق العاده گرفت از دریا و ساحل و از استاد عزیز. تصاویر موقع راه رفتن، بدون لرزش و حرفه ای و عالی بود. واقعا کیفشو بردم و منتظر ادامه فایل هستم و همچنین ممنون که این همه زیبایی رو با ما هم به اشتراک گذاشتین
سلام استاد عباسمنش عزیزم
خیلی احساس خوبیه که امروز براتون کامنت میزارم
من یک روشی به کار میبرم برای اعراض از ناخواسته ها و توجهم به سمت مثبتها که تا الان تاثیرش برام فووق العاده بوده،من حتی با این روش پاشنه های آشیلمو خیییلی کمرنگ کردم و از ذهنم برداشتم
من زمانی که نجواهای منفی ذهن میاد سراغم، و یکسره توی سرم شروع به تکرار میکنه ،اونو مینویسم داخل دفترم
بعد از اینکه نوشتم و ذهنمو خالی کردم روی کاغذ
تمام نوشته های منفیمو خط میزنم و به ازای هر نوشته منفیم 10 جمله تاکیدی مثبت مینویسم و مثبت جایگزین میکنم
به طور مثال:
××××شرایط کاری خیلی پیچیده شده و پول به حسابم نمیاد،سختی کار زیاد شده××××
عبارات جایگزین:
1.خداوند به کار من نظم انضباط و بهترین بازده رو میدهد
2.دستان خداوند به سراغ زندگی من میاد و من همواره به بهترین رشدهای مالی میرسم
3.دستان پر توان خداوند گره های زندگی مرا به سادگی و راحتی باز میکند
4.پول به وفور وارد زندگی من میشود، از راههایی که میدانم و از راههایی که نمیدانم
5.من در دنیای نظم هماهنگی ،آرامش و وفور نعمت زندگی میکنم
6.کائنات دست به دست یکدیگر میدهند تا پول به سرعت وارد زندگی من شود
7.پول به زندگی من سرازیر میشود
8.من به دنیا بهترین خدمتها را میکنم و بهترین خدمتها را میبینم
9.خدایا شکرت برای جهان زیبا و سرشار از ثروت و نعمتت
10.خدایا شکرت برای آرامشم
نکته:
●حتما جملاتی رو بنویسید که بهتون احساس خوبی میده
●هر جمله که بهتون احساس خیلی خوب قلبی داد رو میتونید توی جمله بعدی به کار ببرید و در جمله بعدی بزرگ و بزرگترش کنید ،بهش شاخ و برگ بدید و روش عمیق و عمیقتر بشید
●از قشنگترین جملتون به عنوان عبارت تاکیدی روزانتون استفاده کنید،میتونید روی بگراند گوشی با عکس مرتبط استفاده کنید یا داخل اتاق و در یخچال بچسبونید که یکسره چشمتون بهش بیفته
استاد عزیزم من خیلی عاشقتوووونم
چون شما همون کسی بودید که چراغ تمرکز بر خواسته ها رو در ذهن من روشن کردید
من از خیلی سالها پیش با قانون جذب آشنا شدم ،اما به دلیل سد شدن ذهن منطقی که همش میگفت آخه چجوری ،این که نمیشه ،یا همش درگیر پاشنه آشیل میشدم
و ذهنم به خاطر محدود بودن به هم میریخت
ذهن منطقی من ترسها و احتمالات بد رو هم تجسم میکرد و تمرکز میکرد و حواسم میرفت سمت ناخواسته ها و همه چیز از جنس نشدن و آشفتگیهای ذهنم جذب میکردم
استاد من در مسیر رشدم کم کم با شما آشنا شدم و اولین جمله تاًثیر گذار شما که در زندگیم به کار بردم این بود :
به هر چیز تمرکز کنید ریشه همونو در زندگیتون به وجود میارید،حالا اون چیز چه میخواد خوب باشه یا بد
این جمله باعث شد خودمو موظف کنم تا هر روشی به کار ببرم تا چیزهایی که میخوامو در ذهنم بزرگ کنم و منفی ها رو پاک کنم
استاد عزیزم
من با این روش نوشتن و تمرکز تونستم به خونه دلخواهم در بهترین نقطه شهر با کلیه لوازم به طرز کااااااملا جادووووویی برسم
بعد از اینکه نوشتم و به حس قلبی کاملا خوب رسیدم و تداوم داشتم ناخودآگاه جریان هدایت شروع شد
در محلی که زندگی میکردم اجبار به ترک محل شدیم و جالبه که مجتمع ما 30 _40عضو داشت با تک تک اعضا بدترین برخوردها موقع خروج شد ،کار به شکایت و پرت کردن لوازمشون به بیرون کشید
اما
فقط و فقط با من به بهترین شکل ممکن با بهترین تکریم و احترام خداحافظی شد و به طرز جادویی محل جدید زندگی من جور شد
و نتیجه تمرکز به خواسته ها و ایمانم رو دیدم .
استاد من670 روز هست که داخل سایت شما عضوم و خییییلی خوشحالم که اولین کامنتمو با توضیح نتیجه زیبام براتون مینویسم .
همیشه دوست داشتم باهاتون صحبت کنم و بهتون بگم که چقدر عاشقتونم .
بهتون بگم صدای دلنشین شما که کلام خدا رو به گوشمون میرسونه شده جزو جدایی ناپذیری از زندگی من ،
همون طور که من برای ادامه راه زندگیم غذا میخورم ،نفس میکشم و میخوابم ،
فایلهای شما رو هم گوش میدم .
استاد خیییییلی خوشحالم که امروز بهانه ای شد تا بتونم اولین کامنتمو بزارم و با شما صحبت کنم .
امیدوارم من هم تونسته باشم در مسیر شما راه برم و در بهبود جهان تاثیر گذار باشم.
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
به نام تنها رب و فرمانروای جهان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته وهمه ی عزیزان در هر جای این کره ی خاکی :)
••
اول از همه استاد من چقدر اندام شما و خانم شایسته رو تحسین کردم واقعا عالی شدین
•چقدر لباس خانم شایسته رو تحسین کردم چون لباس مورد علاقه ی منم هست و خلاصه چقدر از کاور فایل خوشم اومد و چقد وایب مثبتی داشت
•استاد ژست تون چه ژست دوتایی قشنگیه و چقد از این ژست دلم خواست
وااای خدای من چه عکس قشنگی، چه ساحل تمیییزی
••خب حالا سوال
من برای تغییر کانون توجه ام چی کار کردم؟
چون شما تو فایل مفهوم فرکانس گفتید که کانون توجه ذهن ما همش از دیده ها و شنیده ها و خلاصه ورودیهای ذهنم میاد
منم تلاش کردم این ورودیها رو کنترل کنم
مثلا همونجوری که شما گفتید تلویزیون و اخبار رو که کلا کنار گذاشتم.شبکه های اجتماعی ام الان واقعا علاقه ای به بودن در اونها ندارم. و به جاش تلاش میکنم فیلم هایی رو ببینم که حس خوبی بهم میده
مثلا فهمیدم انیمیشن ها خیلی وایب مثبت تری دارند نسبت به فیلمها، تو انیمیشن همه چی مثبته و در انتها هم همه به خواستشون میرسن.
•تلاشم رو میکنم که درمورد چیزی که دوست دارم حرف بزنم و درمورد چیزایی که حسم رو بد میکنه حرف نزنم
اما خیلی جاها از دستم در میره و منفی فکر میکنم اونجا تلاشم اینه که زودتر حسم رو خوب کنم مثلا اگه از مسئله ناراحت میشدم و دوساعت طول میکشید سعی میکنم این دفعه یه ربع بیست دیقه کمترش کنم ناراحتی مو. البته قبلا خیلی کمالگرا بودم و وقتی نمیتونستم حس بدم رو سریع تغیر بدم دوباره حسم بد میشد، ینی کمالگرایی ام باعث میشد حسم بیشتر بد بشه.
•یه نکته ای گفتین تو فایل در مورد اون ویدیوهای به ظاهر فانی که تو باشگاه پخش میشد، خیلی جالبه من قبلن که این ویدیو هارو میدیم (الان کلا از این ویدیوها نمی بینم)بعد از خندیدن یه جوری میشدم، ینی حسم زیاد جالب نمیشد، و انگار اون فان بودن قضیه خیلی سطحیه و ذهن ما نکات دیگه ای رو برداشت میکنه از اون ویدیو (به صورت ناخود اگاه)
و جالب اینجاعه که ذهن ما وقتی یک عکس یا یک فیلمی رو میبینه بالای نود درصد پیام رو به صورت ناخوداگاه دریافت میکنه.
درپناه خداوند باشید :)
• In God we trust
سلام به استاد بی نظیرم
که نمونه ی واقعی یه یک الگوی عملگرا در ذهن من هستید و به خانم شایستهی دوست داشتنی و عزیز و به دوستانِ خاص و یکتاپرستم
امروز صبح دیدنه این فایل ارزشمند، حس نشاط و شادابی منو بیشتر کرد، من عاشقه زییاییهام و دیدن زیباییها منو سرمست میکنه،
بارها و بارها افراد نزدیکی در خونواده که حاله خودشون رو با خوردنِ مشروب “” مثلا”” خوب میکردن،
در جوابِ من که هرگز حاضر نشدم این نوشیدنی رو امتحان کنم و همراهیشون نمیکردم،
میگفتن تو که اینهمه انرژی و شادی داری، اگه مشروب بخوری چی میشی!!!!!؟؟؟
ولی من میدونستم که هیچ کسی این حس و حال رو با هزاران بطر مشروب هم نمیتونه بدست بیاره،
اون طفلکا نمیدونن
اونهمه انرژیِ
از توجه به زیباییهاست
از لذت بردن با خدایی هست که بالاخره بعد از سالها دوری و تنهایی، پیداش کردم،
خدایی که از چهار سالگی دنبالش میگشتم،
و از همه میپرسیدم که چه جوری میشه با خدا صحبت کنم؟! و میگفتن با نماز خوندن!
و روزی که با التماس و اصرارِ خودم، که زودتر از نُه سالگی، نماز رو یاد بگیرم، مامان شروع کرد به یاد دادنه نماز به من و من فقط گریه میکردمو میگفتم، نه، این درست نیست، به من یاد بدید که یا خدا حرف بزنم!!
و مامان میگفت که خوب همینه دیگه!
منم فقط اشک میریختم و میگفتم نه، اینجوری نیست! و اونروز فکر میکردم دیگه هیچ وقت نمیتونم با خدا صحبت کنم ولی از روزی که درک کردم اصلا اساسِ صحبتهای شما درمورد چیه و اصل قضیه چیه، تونستم با خدا صحبت کنم و این موضوع انرژی زیادی از شادی و لذت رو به همراه داره، یعنی لحظه لحظه هایی که دارم به زییاییها توجه میکنم، همون لحظه هایی هست که خدا رو حس میکنم و کنارمه و بهم لبخند میزنه،
و این مُیسر نمیشد مگر با توجه به زیباییها و نکات مثبت،و تمرین ستاره ی قطبی برای من مثله یه دستگاه عضله سازه، که عضله های زیبابین منو قوی تر کرده، هنوز با توجه به میزانی مه باهاش کار کردم، جواب داده و کلی باورهام قوی تر شده،
روزای اول مینوشتم میخوام تمام چراغ های راهنمایی برام سبز باشن!
و
وقتی میرفتم بیرون و مثلا دوبار چراغ برام سبز میشد کلی میگفتم
وااااای خدااای من
ببییییین قانون داره جواب میده
ببییییین چراغ برام سبز شد، خدااااایا شکرررت و کلی ذوق میکردم
و تازه یه شعرم برام ساختم که با ذوق میخونم و تازه بچه ها هم حفظش شدن،
و وقتی چراغ سبزه با هم میخونیم و کلی میخندیم و همینطور هر روز بیشتر و بیشتر و یه روز دقیفا پنج تا چراغ پشت سر هم سبز بود و ما کلی جیغ و دست زدیم و هورا کشیدیم و ذوق کردیم، حتی مینوشتم میخوام هر جا میرم، بهترین جا برام جای پارک آماده باشه و الان در حد باورنکردنی جای پارک حتی جلوی اون مغازه ویا جایی که من کار دارم، آماده اس،
و مینویسم که میخوام بهترین انسان ها توی مسیرم قرار بگیرن و با اشتیاق و انگیزه کارامو انجام بدن، و چند روز پیش برای یه چکاپ، میباس یه سونو بگیرم و دکتر گفتن پیش فلان دکتر بهترین جاست ولی متاسفانه ایشون وقتاشون چند ماهه اس!!! منم هیچی نگفتم و اصلا به این حرفش توجه نکردم، و همون شب با حس خوب رفتم مطب اون دکتر که وقتاشون چند ماهه اس. و به منشی گفتم برای سونو وقت میخوام، و
منشی گفت فردا ساعتِ شیش عصر اینجا باشین!
منم فرداش رفتم و با نیم ساعتی تاخیر کارم انجام شد،و توی مطب که رفتم یه بوی عطر فوق العاده دلچسب بود مه مدهوشم مرده بود و گراز گیاهان زیبا و سرسبز، و به خانم دمتر گفتم چه بوی عطر دلنشینی میاد وخیلی زیبا ازم تشکر کردو بعد که کارمو انجام داد، دیدم پشت کامپیوترش نشسته،وفکر کردم داره کارشو انجام میده، دیدم بعد چند لحظه مانیتور رو به سمتِ من چرخوند و گفت عزیزم این عطره! و دیدم داشت توی گوگل عطر رو برای من سرچ میکرد که بهم نشون بده، عطر ریچی ریچی! و چند لحظه گَپ دوستانه ای زدیم و اومدم بیرون،چقددر عزیز و دوست داشتنی بود،
و راستش با خودم گفتم دکتر یه چیزی گفتکه اینجا چند ماهه وقت میدن! مگه میشه! (یعنی ذهن همه جا خودشو قاطی میکنه و میخواد بگه این اتفاق خاصی نبود و حالت رو جا بیاره) و روز بعد که نتیجه ی سونو رو بردم برای دکتر، فقط برای چند لحظه خشکش زده بود، و با تعجب به من نگاه کرد و گفت فقط میشه بگید که چه جوری وقت گرفتید ازشون!!!
و منم گفتم حالاااا!!!!
ولی بازم باور نمیکردم تا اینکه یکی از دوستام گفت که از دکتر سونو وقت میخواسته و رفته برای دوماه دیگه بهش وقت دادن و گفت همه میدونن که فلان دکتر وقتاش ماهیانه اس!!! و من تازه اونجا بود که باور کردم، اتفاقی که برای من افتاد، خاص بوده! با تمامه این اتفاقات دارم هر روز بیشتر باور میکنم که خودم هستم که با توجه کردن به زیباییها، زیباییهای بیشتر رو به زندگیم جذب میکنم و به قوله شما چرخ زندگیم داره، رَوون تر میچرخه،
یه اتفاق دیگه هم افتاد
که تجربه ی فوق العاده ای بود برام
اول بگم که همیشه وقتی پسرم فصل امتحاناتش میرسید، من کلی میباس حرص بخورم و کمکش کنم و در نهایت از نتیجه هم زیاد راضی نبودیم.یه جورایی پسرم روباید حُل میدادم برای درس خوندن. و اصلا این حس رو دوست نداشتم.
من یه مدت شروع کردم به توجه به نکات مثبت پسرم وبه تواناییهاش، سلامتیش، ظاهرش، قد بلندش،قلب مهربونش، آروم بودنش، باهوش و استعداد بودنش، خلاق بودنش، نقاشیهای فوق العاده ش، توجه میکردم و از اونطرف یه فیلم بود از کُشتی حسن یزدانی با دیوید تیلور که حسن برنده شد، عاشقه اون قسمتش بودم و تقریبا روزی یه بار نگاه میکردم و پراز حس افتخار میشدم و حتی از ذوق گریه میکردم و کلی از اون فایل لذت میبرم و اتفاق جالبی که افتاد
شرایطی پیش اومد که در شروع امتحانات پسرم، من بایستی میرفتم سفر و پسرم رفت خونه ی مادر بزرگش(البته مادر بزرگش بود، چون اکثرا اوقات اینجا نیستن و یه شهر دیگه هستن) و عموش هم که معلم هستن، بودن و توی زمان امتحاناتش کلی کار کرده بود و اونها هم باهاش کار کرده بودن و اون فصل نمرانش عالی شد بدون اینکه من کوچکترین کاری برای درسهاش بکنم، به حدی که وقتی کارنامه شو بهم دادن پر از حس افتخار شدم(شبیه اون حسی که از دیدنه فیلم حسن یزدانی داشتم و تحسینش میکردم وبغضِ شادی میکردم و لذت میبردم) و بغض کردم که خدای من قانون چه زیبا داره کار میکنه، اگه ما ازش درست استفاده کنیم.
من عاشقه طبیعت و زیباییهاش هستم و عاشقه تنوع و برای همینه هر روز دیدنه آسمون و هر لحظه ش منو به وجد میاره، و توی این مدت که در دوره ی حل مسائل خودمو بررسی کردم، دیدم به اندازه ی چند تا آدم، من توی همین چند سالِ عمرم اتفاقهای خوب رو تجربه کردم، و تجربه هایی از کار و بیزینس داشتم که شاید درصد کمی از آدمها، تونسته باشن به این واضحی تجربه شون کنن، چون همیشه یه جورایی سعی من بر این بوده که دانسته یا نادانسته، به خوبیها توجه کنم و الان که قانون رو بهتر درک کردم و دارم یاد میگیرم، با قدرت و ایمانی عمیق تر میدونم که اتفاقهای شگفت انگیزتری توی راهه،
و چقدددر لذت میبرم وقتی میبینم شما اینقددر زیبا و واقعی، زیباییها رو میبینید و تحسینشون میکنید، همیشه یه جاهای خاصی هست که میرم و دوستشون دارم و وقتی دوستی مهمونم میشد، خیلی با ذوق و اشتیاق اونا رو هم به اون جاها میبردم و میدیدم که اونها هیچ لذتی نمیبرن!!!!
وااای خدای من
گیج میشدم
که یعنی چی!؟
من وقتی میام اینجا و اینهمه زیبایی و طبیعت رو میبینم سرمست میشم، و غروبش منو دیوانه میکنه ولی اونها میگفتن، خوب اون جای جادویی که میگفتی، کجاست!؟
منم بُهت زده میگفتم، همینجاست!!
و عکس العمل اونها، خنده دار بود.
برای همین دیگه با خودم گفتم هیچ کسی رو به خلوتگاههای خودم نمیبرم، و الان که میبینم عزیزانی دارم، که اونها هم مثله من از دیدنه رنگها به وجد و شادی میان و میتونن ساعتها درباره ی زیباییهای این منطقه صحبت کنن، دلم پروانه ای میشه و حالم خوب میشه که توی این دنیا، تنها نیستم و حسش مثله دیدنه یه هم وطن و یه هم زبون، توی یه کشورِ غریبه،
خیلی دلچسبه.
خیلی دوسش دارم
مرررسی استاد خوبم که هستین و هر روز به من و ما یادآوری میکنید که چقدددر دنیا قشنگه و پراز زیبایی، و یاد میدید به ما که توجه بیشتر به زیبایی ها، ما رو به زیبایی های بیشتری هدایت میکنه،
خوشحالم که نخورده مِی مستیم همه در این خانواده ی دوست داشتنی
خوشحالم که دارم قدم به قدم به زیبایی های بیشتری هدایت میشم
دیروز یه جای زیبا و فوقالعاده بودم و ایستاده بودم و داشتم عکس میگرفتم که یه گنجیشک چند سانتیمتری ما داشت از یه تیکه نون که توی آب بارون افتاده بود و خیس خورده بود، میخورد، من اینقددر از دیدنه این صحنه لذت بردم و تعجب کردم که چرا گنجیشک اینقدر اومده نزدیک ما، و نمیترسه و چه با مزه داشت از نون میکَند و میخورد، و به دخترم گفتم شاید نمیتونه پرواز کنه!! ولی چند بار آروم رفتیم نزدیک تر، بازم داشت راحت غذاشو میخورد، و بعدش که غذاش تموم شد پرواز کرد و رفت، دیدم اینقدر حالم با خودم خوبه که گنجیشکه احساس ناامنی نمیکنه که بخواد فرار کنه،
چون شنیده بودم حیوانها از فرکانس شما، احساس خطر میکنن، ومیفهمن که نباید نزدیکتون شن!
و این اتفاق دیروز خیلی برام قشنگ بود و درس داشت،
هر چند که یه لحظه هایی شاید درگیر مسائل منفی بشیم ولی موضوع اینه که سریع مُچِ خودمون رو بگیریم، مثلا با یه مسئله من قبلاً یه هفته غرغر میکردم و الان شده ده دقیقه و این نشونه ی پیشرفته برای من و من باید با همین قدرت ادامه بدم به تمریناتم.
چون قبلا ناامید میشدم، مثلا میگفتم منی که اینهمه روی خودم کار کردم چرا میباس در فلان موقعیت، از کوره در برم، و میگفتم دیدی این کارا فایده ای نداره! ولی الان فهمیدم اگه قبلا یه هفته بوده، الان شده یه ساعت و این عاااااالیه و من باید پرقدرت تر ادامه بدم چون من در مسیر رشد و پیشرفتم. این ویدیو ی فوق العاده و زیبا و پراز زیبایی و پراز حرفهای زیبای شما و قدمهای زیبای خانم شایستهی عزیزم باعث شد این کامنتِ دوست داشتنی به دنیا بیاد. از شما و مریم جان بی نهایت سپاسگزارم برای اینهمه عشق و یه دنیا پروانه ی رنگارنگ برای دنیای زیباتون میفرستم
عاشقانه دوستتون دارم
بهترین ها براتون
و برای همه مون