این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-8.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-14 18:57:172024-07-31 12:12:21سفر به دور آمریکا | پاسخ به مسابقه جلسه ۳۲
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
آقا بخدا این فایل واسه من یه جلسه بود راست میگی استاد تا ظرف وجودی پر نشه متوجه نمیشی که چه حرفهای ارزشمندی داری میشنوی خدایا ممنومنم که میشنوم این حرفهارو
افکارمو مثل یه تنه درخت تنومند دارم حس میکنم روی ذهنم که ریشه بزرگی داره و دارم با تبر ضربه میزنم بهش دارم میفهمم که تا این درخت رو قطع نکنم باور ساختن بی فایدست ینی صبح تا شب گوش کردن باورهای درست بی فایدست تا درک نکنم که برای چی دارم باور سازی میکنم اصلا برای چی میخوام تغییر کنم اصلا برای چی دارم زندگی میکنم این درخت پراز شاخ و برگه و پر از ریشه های عمیق از جنس ترس نفرت خشم شهوت و.. هر چیزی که فکرشو بکنی که بدو منفیه وصل میشه یه این درخت سیاه که سایه تاریک بزرگی روی افکار من انداخته هر بار که یه کوچولو روی باورهام کار میکنم یه نوری از آگاهی از لایه برگهای این درخت روی ذهن من میتابه که به سرعت شاخ و برگهای انبوه این درخت این روزنه نورو میپوشونه من بعد از اینهمه وقت تازه معنی تعد رو درک کردم و فهمیدم که تا خسته نشی درک نمیکنی که چرا باید تغییر کنی یا تغییر میکنی یا جهان وادارت میکنه که تغییر کنی چون جهان مارو دوست داره و میخواد به مسیر درست بریم از اونجاییم که زبون نداره با شرایط مختلف با ما صحبت میکنه باید ریشه کن بشه این درخت مسموم باید ریشه هاش خشک بشه باید به آتیش کشیده بشه تا زمین حاصلخیز بشه و تازه آماده کاشت تخم باورهای درست پاشیده بشه و هروز آبیاری بشه و علفهای هرزی که هروز و هر لحظه از همه جای این زمین بیرون میاد ریشه کن بشه تا جایی که درختهامون تنومند بشن و دیگه اینقدر رشد کنن که شاخ و برگهاشون جلوی رسیدن نور به اون علفهای هرز رو بگیره
تبرتو تیز کن سعید با سنگ آگاهیی و اروم آروم ضربات محکم و کاری بزن به این درخت ..
ینی این که گفتی جامعه مهم نیست چیزی که من نیاز داشتم بهش نگرانش بودم ولی حرفت به جونم نشست مرد تازه الان میفهمم که چجوری جهاد اکبر کردی و چیکار کردی …
من اهل بندرعباس هستم و دقیقا شغلم اسکله رجایی هستش، جایی که استاد عزیز مدتی مشغول به کار بودن ، و مدیر قسمت ما قبلا مثل استاد صادرات قطران و معیانات نفتی بوده
نکته به نکته با همان خصوصیات استاد میگن درسته و من حس میکنم … دانشگاه آزاد ،کتابفروشی پنج استاد و فلکه برق . باهنر و ساحل زیبا و…
سال۹۰ اسم استاد شنیدم با شرکت خانه کیفیت ایرانیان کار میکردن. شرکتی که کارش برگزاری همایش هاست
من همان سال در یکی از جلساتش شرکت کردم {در تالار آوینی}
سالن پر پر بود،
و در آن همایش معارفه استاد حرفهایی زد که افکار منو عوض کرد،
در آن همایش از استاد سوال شد هدف نهایتون چیه: جواب دادن به جایی برسم حرفی که میزنم تاثیر خوبی به مردم دنیا داشته باشه ،توهمین مایها
سخنرانیش در مورد ثروت و تاثیر خوب ثروتمند شدن بود
یادمه مبلغ دورش ۱۹۰هزارتمن بودش
دخترم چند روزی بود بدنیا اومده بود وقت شرکت کردن نداشتم
و نمیدونم چرا استاد فراموش کردم تا دوسال پیش ، گفتن اسمشو سرج کنم تا دیدم که با این شرایط آمریکاست مات مبهوت موندم .
و یقین پیدا کردم راه استاد راه رسیدن به هر هدفی هستش اگر عمل کنیم
و در همین دوسال نتایج عالی و بینظیر با احساس خوب رسیدم با اگاهی
استادعزیزم (( عالیجناب عشق)) جان جانان ومریم بانوی بزرگ بزرگترین زن قبیله ی خانواده عباسمنشیها
خدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم هرلحظه که به این بهشت هدایت شدم وچقدر دیدگاهمو باورمو تعغیر داد و چقدر منو توحیدی کرد
من درمسابقه نتونستم شرکت بکنم ولی کلی چیزها اموختم ازفایلهای این سفر پرمحتوا وجالب وبه قول تاکیدات مریم بانوی مهربون همراه با دوره دوازده قدم که من اسم این سفرنامه رو گذاشتم مکمل دوازده قدم خیلی بهتر و جالب تر وجذابترشده نگاه مارو به جهان جوری تعغیر داده که من فقط به جاهای زیبا هدایت میشم به لبخندهای قشنگ ومهربانیهای زیاد که همه ی اینها اثرات این فایلها وخواستن تعغیر من هستش خواستن عوض شدن بیشتر نمیخوام بگم متوجه نمیشدم قبلا ولی نگاهم ضعیف تر بود وباخودم در صلح نبودم این جمله ی (( باخودمون درصلح باشیم)) برای من کلی معنا داشت کلی برام پیامد های دقیق وبدونه نقص داشت همین جمله همین جمله خیلی جاها موچمو گرفت و نزاشت بیراهه برم وبیشتر از قبل خودمو دوستداشتم
دیشب که داشتیم بعداز سفر یک ماه به تهران برمیکشتیم این فایل رو دانلود میکردم ودر توی راه هم فایل مسابقه رو گوش میکردم گفتم من اگربخوام بگم کدوم فایل سفرنامه زیبا بود وپرمعنا همونی که استاد نشسته بود زمین وبه سنجابها غذا میداد وخیلی راحت پهن زمین شده بود را انتخاب میکنم چون اونقدر اون فایل برام معنا داشت اونقدر حس ارامش میکردم که فقط قهقهه میزدم و اشک توچشام جمع میشد
???????????
سپاسگزار خداوندم که کارگردانی وفیلمسازان خبره ای رو برای تهیه این فایلها گذاشته ومنو واقعا شگفت زده میکنه اونقدر مریم بانو به زیباییها توجه ی عمیقی داره که من نا خود اگاه کشیده شدم به زیباییها واین خبر خوبی برام هستش
خدارو سپاس گذارم که منو به قله آرامش و خوش بختی صعود داد تا از منظره زیبای زندگی لذت بیشتری ببرم.
من فقط اینو از این فایل درک کردم که نمیدونم چجوری بگم انگار بین استاد و خانم شایسته انگار این 2تا مرغ عشق زمین زندگی رو برای خودشون کردن مسابقه سپاس گذاری و قدردانی از همدیگه.یه رقابت خییییییییییلی شیرینه هربار استاد از خانم شایسته سپاس گذاری میکنه خانم شایسته بلافاصله دوبرابرش میکنه و به استاد برش میگردونه و برعکسش چقدر زیباست چقدر زیباست چقدررررر زییییییباست
باسلام استاد عزیزم این همه مصاحبه و فایل های رایگان رو گوش کردم استاد این فایل واقعا برام جالب بود که بازم به من یادآوری و آموزش کامل داد برای دیدن زیبایی ها و نکات مثبت آدم ها که همین موجب اتفاقات مثبت در زندگی خودم می شود
خدا رو شکر میکنم که تو این سفر درجه یک همسفر شما عزیزان هستم…
داشتم فایل رو میدیدم و صحبتهای استاد رو گوش میدادم که تو یه تیکه یاد یه چیز جالب افتادم… استاد هفته ی پیش که داشتم قسمت آبشار نیاگارا رو میدیدم و آخرش شما به حیوونا غذا دادین , اصلا اینقدر ذوق داشتم ک نگو و یه دفعه خیلی دلم خواست که کاش منم اونجا بودم… دقیقا یه روز یا دو روز بعدش یه اتفاق جالبی افتاد… یه روز که از سر کار برمیگشتم یه جوجه قمری کنار در یه خونه بود , از کنارش رد شدم و دیدم هیچ حرکتی نکرد, نشستم و دیدم خیلی کوچیکه انگار از روی درخت افتاده بود…. برش داشتم و گذاشتمش رو یه درختچه ی کوتاه که شاید مامانش بیاد دنبالش… فرداش که داشتم از کار برمیگشتم یه حسی گفت از همونجا برو… بااااورتون نمیشه وقتی رفتم دیدم جوجهه دقیقا همون جایی که گذاشتمش .. بعد همون حسه گفت که باید ببرمش خونه… وقتی آوردم بهش غذا دادم دقیقا یاد شما افتادم ولی قانون جذب رو فراموش کردم ولی الان که داشتین توضیح میدادین یهو از سرم گذشت… این چیزا خییییییلی اتفاقات جالبین وقتی داری با قانون پیش میری….
و اینکه گفتین هر چی میگذره سفرتون زیباتر میشه واقعا درسته استاد ..کاملا میشه این هدایت شدنا رو به مرور تو فایل ها دید که چقدر صحنه ها و حال و هواشون ناب تر و درجه یک تر میشن…
ومریم جان عزیز اون قسمتی که تو اون طبیعت زیبا و روح نواز بعد بارون فیلم گرفتی و اون آهوی زیبا فیلم رو زیباتر کرد من به شخصه کلی اشک شوق ریختم از دیدن اون زیبایی ها… شما که جای خود دارید…واقعا دستتون درد نکنه .. خیلی بی نظیره…امیدوارم ادامه دار باشه…
سلام به خانم شایسته گل و استاد عباسمنش نازنین و خانواده عباس منشی ها
خانم شایسته بازم ازت تشکر میکنم گلم و چقدر استاد راست می گفت که شما با خودت چقدر در صلحی و ما ازت یاد میگیریم. بابت احساس قشنگت بابت تلاش زیبات ازت ممنونم. چندتا آهنگی که گفتی یادم نیومد. دوباره میرم فایل ها رو می بینم اما آهنگ آنه شرلی که حالا نمیدونم اسمش چیه رو که برای نیاگارا گذاشتی کولاک بود.اصلا برای همونجا بود انگار.
همیشه با دیدن فایل ها بخودم میگم ما که اینقدر از زیباییش داریم می بینیم حتما اون لذت بزرگتری رو دارن می چشن چون هر کاری کنی تمام اون فضا قابل ضبط با یه دودبین نیست اما خدا دوتا چشم به ما داره که باهاش وسعتی می تونیم ببینیم.
استاد حرفاتون همیشه باور میکنم اما وقتی دیگه واقعی می بینی کاملا باورپذیر میشه یعنی دیگه مقاومتی توش نیست. شیطونه نمیگه اینا رو فقط واسه تو میگه یا از کجا معلوم راست میگه. کلا مقاومت از بین میره.
یادتونه مثالی که تو دوازده قدم از زمان بچگیمون می زدید که یکی مثلا خوب دریبل میزد میرفتیم تمرین میکردیم یاد میگرفتیم. دقیقا همینه. وقتی جلوی چشمت میاد میگی چرا من نتونم.
از همین الگو من استفاده کردم. یه برادرزاده دارم حدود یکسالی هست که ژیمناستیک میره اما هنوز خوب ۱۸۰ نمیزنه. وقتی بهش گفتم کاری نداره باید تمرین کنی گفت خودت بلدی. گفتم نه اما حتما بچه های باشگاه تون میزنن. خیلی حرفم به گوشش نرفت تا اینکه سر یه مورد دیگه پدرش بهش گفت دستت بزار زمین و پاهات ۹۰ درجه بیار بالا. گفت نه نمی تونم.
من گفتم کاری نداره. دستم گذاشتم دو طرف دسته مبل و پاهام کشیدم بالا. اونم در لحظه گفت خب منم می تونم.
میدونید وقتی با چشم خودمون می بینیم خیلی بیشتر باور میکنیم و من واقعا خدا رو شکر میکنم دوازده قدم و سفرنامه یکی شد.
امروز جواب یه سوالمم گرفتم.?
یبار داشتم فکر میکردم مگه آدم چقدر از این دوره ها درمیاره که ثروتمند باشه?
آقا بخدا این فایل واسه من یه جلسه بود راست میگی استاد تا ظرف وجودی پر نشه متوجه نمیشی که چه حرفهای ارزشمندی داری میشنوی خدایا ممنومنم که میشنوم این حرفهارو
افکارمو مثل یه تنه درخت تنومند دارم حس میکنم روی ذهنم که ریشه بزرگی داره و دارم با تبر ضربه میزنم بهش دارم میفهمم که تا این درخت رو قطع نکنم باور ساختن بی فایدست ینی صبح تا شب گوش کردن باورهای درست بی فایدست تا درک نکنم که برای چی دارم باور سازی میکنم اصلا برای چی میخوام تغییر کنم اصلا برای چی دارم زندگی میکنم این درخت پراز شاخ و برگه و پر از ریشه های عمیق از جنس ترس نفرت خشم شهوت و.. هر چیزی که فکرشو بکنی که بدو منفیه وصل میشه یه این درخت سیاه که سایه تاریک بزرگی روی افکار من انداخته هر بار که یه کوچولو روی باورهام کار میکنم یه نوری از آگاهی از لایه برگهای این درخت روی ذهن من میتابه که به سرعت شاخ و برگهای انبوه این درخت این روزنه نورو میپوشونه من بعد از اینهمه وقت تازه معنی تعد رو درک کردم و فهمیدم که تا خسته نشی درک نمیکنی که چرا باید تغییر کنی یا تغییر میکنی یا جهان وادارت میکنه که تغییر کنی چون جهان مارو دوست داره و میخواد به مسیر درست بریم از اونجاییم که زبون نداره با شرایط مختلف با ما صحبت میکنه باید ریشه کن بشه این درخت مسموم باید ریشه هاش خشک بشه باید به آتیش کشیده بشه تا زمین حاصلخیز بشه و تازه آماده کاشت تخم باورهای درست پاشیده بشه و هروز آبیاری بشه و علفهای هرزی که هروز و هر لحظه از همه جای این زمین بیرون میاد ریشه کن بشه تا جایی که درختهامون تنومند بشن و دیگه اینقدر رشد کنن که شاخ و برگهاشون جلوی رسیدن نور به اون علفهای هرز رو بگیره
تبرتو تیز کن سعید با سنگ آگاهیی و اروم آروم ضربات محکم و کاری بزن به این درخت ..
ینی این که گفتی جامعه مهم نیست چیزی که من نیاز داشتم بهش نگرانش بودم ولی حرفت به جونم نشست مرد تازه الان میفهمم که چجوری جهاد اکبر کردی و چیکار کردی …
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد
دگر حکایت مردم نصیحتیست به گوشم
سلام
خیلی خوشحالم میتونم دوباره هر روز با شما در سفر همسفر باشم
خداوند را سپاسگذارم
استاد عزیز مریم مهربون مایک دوست داشتنی هووووووورا
سلام
من اهل بندرعباس هستم و دقیقا شغلم اسکله رجایی هستش، جایی که استاد عزیز مدتی مشغول به کار بودن ، و مدیر قسمت ما قبلا مثل استاد صادرات قطران و معیانات نفتی بوده
نکته به نکته با همان خصوصیات استاد میگن درسته و من حس میکنم … دانشگاه آزاد ،کتابفروشی پنج استاد و فلکه برق . باهنر و ساحل زیبا و…
سال۹۰ اسم استاد شنیدم با شرکت خانه کیفیت ایرانیان کار میکردن. شرکتی که کارش برگزاری همایش هاست
من همان سال در یکی از جلساتش شرکت کردم {در تالار آوینی}
سالن پر پر بود،
و در آن همایش معارفه استاد حرفهایی زد که افکار منو عوض کرد،
در آن همایش از استاد سوال شد هدف نهایتون چیه: جواب دادن به جایی برسم حرفی که میزنم تاثیر خوبی به مردم دنیا داشته باشه ،توهمین مایها
سخنرانیش در مورد ثروت و تاثیر خوب ثروتمند شدن بود
یادمه مبلغ دورش ۱۹۰هزارتمن بودش
دخترم چند روزی بود بدنیا اومده بود وقت شرکت کردن نداشتم
و نمیدونم چرا استاد فراموش کردم تا دوسال پیش ، گفتن اسمشو سرج کنم تا دیدم که با این شرایط آمریکاست مات مبهوت موندم .
و یقین پیدا کردم راه استاد راه رسیدن به هر هدفی هستش اگر عمل کنیم
و در همین دوسال نتایج عالی و بینظیر با احساس خوب رسیدم با اگاهی
استاد گل، مایک و خانم شایسته بندرعباس ببینمت
موفق پیروز باشید
سلام
استادعزیزم (( عالیجناب عشق)) جان جانان ومریم بانوی بزرگ بزرگترین زن قبیله ی خانواده عباسمنشیها
خدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم هرلحظه که به این بهشت هدایت شدم وچقدر دیدگاهمو باورمو تعغیر داد و چقدر منو توحیدی کرد
من درمسابقه نتونستم شرکت بکنم ولی کلی چیزها اموختم ازفایلهای این سفر پرمحتوا وجالب وبه قول تاکیدات مریم بانوی مهربون همراه با دوره دوازده قدم که من اسم این سفرنامه رو گذاشتم مکمل دوازده قدم خیلی بهتر و جالب تر وجذابترشده نگاه مارو به جهان جوری تعغیر داده که من فقط به جاهای زیبا هدایت میشم به لبخندهای قشنگ ومهربانیهای زیاد که همه ی اینها اثرات این فایلها وخواستن تعغیر من هستش خواستن عوض شدن بیشتر نمیخوام بگم متوجه نمیشدم قبلا ولی نگاهم ضعیف تر بود وباخودم در صلح نبودم این جمله ی (( باخودمون درصلح باشیم)) برای من کلی معنا داشت کلی برام پیامد های دقیق وبدونه نقص داشت همین جمله همین جمله خیلی جاها موچمو گرفت و نزاشت بیراهه برم وبیشتر از قبل خودمو دوستداشتم
دیشب که داشتیم بعداز سفر یک ماه به تهران برمیکشتیم این فایل رو دانلود میکردم ودر توی راه هم فایل مسابقه رو گوش میکردم گفتم من اگربخوام بگم کدوم فایل سفرنامه زیبا بود وپرمعنا همونی که استاد نشسته بود زمین وبه سنجابها غذا میداد وخیلی راحت پهن زمین شده بود را انتخاب میکنم چون اونقدر اون فایل برام معنا داشت اونقدر حس ارامش میکردم که فقط قهقهه میزدم و اشک توچشام جمع میشد
???????????
سپاسگزار خداوندم که کارگردانی وفیلمسازان خبره ای رو برای تهیه این فایلها گذاشته ومنو واقعا شگفت زده میکنه اونقدر مریم بانو به زیباییها توجه ی عمیقی داره که من نا خود اگاه کشیده شدم به زیباییها واین خبر خوبی برام هستش
????????????
سلام دوستان عزیزم
خدارو سپاس گذارم که منو به قله آرامش و خوش بختی صعود داد تا از منظره زیبای زندگی لذت بیشتری ببرم.
من فقط اینو از این فایل درک کردم که نمیدونم چجوری بگم انگار بین استاد و خانم شایسته انگار این 2تا مرغ عشق زمین زندگی رو برای خودشون کردن مسابقه سپاس گذاری و قدردانی از همدیگه.یه رقابت خییییییییییلی شیرینه هربار استاد از خانم شایسته سپاس گذاری میکنه خانم شایسته بلافاصله دوبرابرش میکنه و به استاد برش میگردونه و برعکسش چقدر زیباست چقدر زیباست چقدررررر زییییییباست
خدارو صدهزار بار شکرت.
باسلام استاد عزیزم این همه مصاحبه و فایل های رایگان رو گوش کردم استاد این فایل واقعا برام جالب بود که بازم به من یادآوری و آموزش کامل داد برای دیدن زیبایی ها و نکات مثبت آدم ها که همین موجب اتفاقات مثبت در زندگی خودم می شود
سلام به همه ی دوستان
سلام به استاد عباس منش و عشقش خانم شایسته
خیلی لذت میبرم از لذت بردنتون
انگار خودم دارم سفر میکنم
من آدمی بودم که همیشه برای رفتن به جایی برنامه ریزی میکردم آدمهاشو مشخص میکردم خلاصه میخواستم همه چی سر جاش باشه و همیشه ی جای کار میلنگید
ولی از اون وقتی که دیدم استاد داره فقط با موضوع هدایت سفر میکنه تصمیم گرفتم فقط شروع کنم و مابقی رو بسپارم به خدا
خیلی از ترس هام ریخت
خیلی ازتوهماتم از بین رفتن
الان لذت میبرم که سفری رو شروع کنم اونم بدون برنامه ریزی چون ایمان دارم قراره هدایت بشم
چون به خداوند و این انرژی قالب بر دنیا ایمان دارم
میدونم این ایمان به اندازه یه ذره کوچیکه
ولی هینم آرامش بخشه
میدونم خیلی مونده تا به ایمان ابراهیم برسم یا به ایمان مادر موسی برسم یا به ایمان پیامبر برسم ولی میدونم میشه رسید فقط با تعهد فقط با تلاش
تلاش برای اینکه به چیزی نچسبم
ایمان یعنی به خدا و این انرژی بچسبی و از مابقی رها و آزاد باشی
خلاصه استاد دمت گرم خیلی سفرت باحاله
تو ی قسمت میکاییل قرار شد آتش درست کنه
من تو ذهنم مونده بود
این سری که رفتیم جنگل گفتم من آتیش درست میکنم اونم تو چه شرایطی هوایی
هوا بارونی بود تا وسایلمم کامل نبود
ولی تو ذهنم همیشه بود وقتی این بچه میتونه آتیش درست کنه منم میتونم
تلاش میکردم اونم با امید
از نظر دور اطرافیانم کار بیهوده بود ولی برای من یه تمرین بود اینکه به خودم ثابت کنم منم میتونم
خلاصه با کلی تلاش با کلی گیر و نگیر
آخرش به هدفم رسیدم تا ی چند تا سیب زمینی هم توش انداختم که خوردنش برای خودم حس زندگی بهم میداد
خلاصه استاد شما تو حرفاتون میگفتی من زندگینامه انسان های موفق رو میخوندم و ازشون درس میگرفتم
برا شما سخته تو جایگاه ما باشی
چون ما داریم ی زندگی موفق رو می بینیم
صحبت سر بی اعتمادی نسبت به شما نیست
صحبت سر دیدن یه مدار بالاتره یه موفقیته یه آرزوی زندگیه
مثل یاد گرفتن جمع کردن اعداد برای دانش آموزان کلاس اوله
معلم براش مثل آب خوردنه که بگه ۱ به اضافه ۱ میشه ۲
ولی برا دانش آموز فوق العادس که فهمیده ۱ به اضافه ۱ میشه ۲
بعد میاد این رمول جمع رو تکرار میکنه تکرار میکنه
نه اینکه به معلمش ایمان نداره نه ، بلکه داره به ایمانش نسبت به این فرمول اضافه میکنه
شما هم بهمون فرمول میگید بعد مثال هم میزنید اما شنیدن کی بوود مانند دیدن
این سفر نامه هم شده شبیه خوده دیدن
من همیشه جلویکنجکاویمو نسبت به زندگی شخصی تون میگرفتم
اصلا پی زندگی شخصی تون نمیرفتم هر چند که تو ذهنم میومد که شما چجوری زندگی میکنی بابا ننه ات کین اصلا این عشقی که میگی کیه
ولی همیشه به خودم میگفتم نه
چون مطمئن بودم ببینم زندگیتون چجوریه روی آموزهایی که میدید تاثیر میذاشت
تا اینکه این سفر نامه رو دیدم
اون زمانی که شما با ی شورت تو استخری که زن و مرد توش بود راه میرفتی و شنا میکردی یه مقاومت ذهنی بوجود اومد
الان فهمیدم چرا درونم اجازه نمیداد به زندگی شخصیتون وارد بشم
الان میفهمم اگه این اتفاق قبلا میوفتاد منم میشدم ی منتقد پر و با قرص شما
ولی خداروشکر میکنم که الان و در این زمان دارم قسمتی از زندگیتونو می بینم کهبجای با شورت بودنتون به اون زیبای اطافتون توجه میکنم
بجای توجه به عکس گرفتن با یه زن به اصطلاح نامحرم به برخوردهای گرمتون توجه کنم
و خیلی از این تضادها که تو این سفر می بینم و سعی میکنم روی زیبایی ها تمرکز کنم
حتی این عشق بازی بین شما و عشقتون
برخی مواقع مقاومت های ذهنی زیادی برام بوجود میاره ولی سعی میکنم به زیبایی هاشون توجه کنم
میدونی استاد شما خیلی از باورهای اشتباه جامعه ایران رو با زیبایی فوق العاده طبیعت داری نشون میدی
مثلا الان شما همین رفتارو تو یه کویر خشک و خالی انجام میدادی مطمئنم برا من اینجوری بود که به نوع لباس پوشیدنت توجه میکردم تا به فضای اطرافت
ولی چون اونقدر اون فضایی که توش هستی فوق العادس اونقدر این فراوانی زیاده اونقدر اون انرژی نابه که خود شخص عباس منش هم توش گم شده
برای من بیننده اون سنجابه خیلی پر رنگ تر از رفتار عباس منش شده
برا من اون عظمت آبشار نیاگارا اونقد زیاده که عباس منش دیده نمیشد
نمیدونم منظورمو رسوندم یا نه
شما در بهترین زمان و بهترین مکان قسمتی از زندگیتون بهم رسید که هیچ خللی تو آموزهاتون وارد نمیشه
خلاصه عاشقتم
منم
منم??
نفس
دم همتون گرم
سلام استاد جان و مریم جان نازنین
خدا رو شکر میکنم که تو این سفر درجه یک همسفر شما عزیزان هستم…
داشتم فایل رو میدیدم و صحبتهای استاد رو گوش میدادم که تو یه تیکه یاد یه چیز جالب افتادم… استاد هفته ی پیش که داشتم قسمت آبشار نیاگارا رو میدیدم و آخرش شما به حیوونا غذا دادین , اصلا اینقدر ذوق داشتم ک نگو و یه دفعه خیلی دلم خواست که کاش منم اونجا بودم… دقیقا یه روز یا دو روز بعدش یه اتفاق جالبی افتاد… یه روز که از سر کار برمیگشتم یه جوجه قمری کنار در یه خونه بود , از کنارش رد شدم و دیدم هیچ حرکتی نکرد, نشستم و دیدم خیلی کوچیکه انگار از روی درخت افتاده بود…. برش داشتم و گذاشتمش رو یه درختچه ی کوتاه که شاید مامانش بیاد دنبالش… فرداش که داشتم از کار برمیگشتم یه حسی گفت از همونجا برو… بااااورتون نمیشه وقتی رفتم دیدم جوجهه دقیقا همون جایی که گذاشتمش .. بعد همون حسه گفت که باید ببرمش خونه… وقتی آوردم بهش غذا دادم دقیقا یاد شما افتادم ولی قانون جذب رو فراموش کردم ولی الان که داشتین توضیح میدادین یهو از سرم گذشت… این چیزا خییییییلی اتفاقات جالبین وقتی داری با قانون پیش میری….
و اینکه گفتین هر چی میگذره سفرتون زیباتر میشه واقعا درسته استاد ..کاملا میشه این هدایت شدنا رو به مرور تو فایل ها دید که چقدر صحنه ها و حال و هواشون ناب تر و درجه یک تر میشن…
ومریم جان عزیز اون قسمتی که تو اون طبیعت زیبا و روح نواز بعد بارون فیلم گرفتی و اون آهوی زیبا فیلم رو زیباتر کرد من به شخصه کلی اشک شوق ریختم از دیدن اون زیبایی ها… شما که جای خود دارید…واقعا دستتون درد نکنه .. خیلی بی نظیره…امیدوارم ادامه دار باشه…
در پناه خدا موفق تر و شاد تر از همیشه باشید..
ممنون از تمام خوبیهاتون بازم امید دادین بهمون با حرفهای زیباتون
سلام به خانم شایسته گل و استاد عباسمنش نازنین و خانواده عباس منشی ها
خانم شایسته بازم ازت تشکر میکنم گلم و چقدر استاد راست می گفت که شما با خودت چقدر در صلحی و ما ازت یاد میگیریم. بابت احساس قشنگت بابت تلاش زیبات ازت ممنونم. چندتا آهنگی که گفتی یادم نیومد. دوباره میرم فایل ها رو می بینم اما آهنگ آنه شرلی که حالا نمیدونم اسمش چیه رو که برای نیاگارا گذاشتی کولاک بود.اصلا برای همونجا بود انگار.
همیشه با دیدن فایل ها بخودم میگم ما که اینقدر از زیباییش داریم می بینیم حتما اون لذت بزرگتری رو دارن می چشن چون هر کاری کنی تمام اون فضا قابل ضبط با یه دودبین نیست اما خدا دوتا چشم به ما داره که باهاش وسعتی می تونیم ببینیم.
استاد حرفاتون همیشه باور میکنم اما وقتی دیگه واقعی می بینی کاملا باورپذیر میشه یعنی دیگه مقاومتی توش نیست. شیطونه نمیگه اینا رو فقط واسه تو میگه یا از کجا معلوم راست میگه. کلا مقاومت از بین میره.
یادتونه مثالی که تو دوازده قدم از زمان بچگیمون می زدید که یکی مثلا خوب دریبل میزد میرفتیم تمرین میکردیم یاد میگرفتیم. دقیقا همینه. وقتی جلوی چشمت میاد میگی چرا من نتونم.
از همین الگو من استفاده کردم. یه برادرزاده دارم حدود یکسالی هست که ژیمناستیک میره اما هنوز خوب ۱۸۰ نمیزنه. وقتی بهش گفتم کاری نداره باید تمرین کنی گفت خودت بلدی. گفتم نه اما حتما بچه های باشگاه تون میزنن. خیلی حرفم به گوشش نرفت تا اینکه سر یه مورد دیگه پدرش بهش گفت دستت بزار زمین و پاهات ۹۰ درجه بیار بالا. گفت نه نمی تونم.
من گفتم کاری نداره. دستم گذاشتم دو طرف دسته مبل و پاهام کشیدم بالا. اونم در لحظه گفت خب منم می تونم.
میدونید وقتی با چشم خودمون می بینیم خیلی بیشتر باور میکنیم و من واقعا خدا رو شکر میکنم دوازده قدم و سفرنامه یکی شد.
امروز جواب یه سوالمم گرفتم.?
یبار داشتم فکر میکردم مگه آدم چقدر از این دوره ها درمیاره که ثروتمند باشه?
خدا امروز گفت ساکت باش. رسالت این آدم اینه. خودم ساپورتش میکنم. فضولی موقوف????
شاید اصلا اینجوری باور ما هم قوی تر شه که از دعوت به توحید میشه ثروتمند شد.
یچیز دیگه استاد. ما بچه های این خانواده دیگه سلبریتی مون شمایید دیگه? باید یکم کنجکاوی کنیم که خود شما هم چطوری زندگی می کنید.
اما کلام آخرتون بغصم ترکوند. اشکشوق ریختم. فکر نکنم بعد این دوره کسی باشه که بگه نمیخام برم آمریکا زندگی کنم.
به امیددیدارتون درآمریکا?