این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/08/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-08-08 08:57:552024-08-08 09:05:31تسلیم بودن در برابر خداوند
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان و سلام خدمت اعضای خانواده عباس منشی
خدا را شاکرم که بعد از چند ماه قسمت شد که این فایلو ببینم و کامنت بزارم
من چند وقته دارم به این موضوع فکر میکنم رها بودن یعنی چی رهایی یعنی چی هنوز خوب درکش نمیکردم تسلیم بودن در برابر خدا رو انجام نمیدادم یادمه چند ماه پیش که عمل داشتم نمیدونستم زیر عمل زنده میمونم یا نه نمیدونستم بهتر میشم یا بدتر وقتی عمل کردم هم زندگی دوباره خدا بهم داد بدتر نشدم که هیچ بهترم شدم مثل یک آدم عادی زندگی کردم بعد از چند سال که آرزوش داشتم که اصلاً فکر نمیکردم خوشحال بودم وقتی پاهام تو یه گچ بود تصور میکردم که خوب میشم میرم اسکیت سواری میرم کوه میرم هرچی که از بچگی آرزوش داشتم انجام میدم خیلی ذوق داشتم بعد از یه مدت گچهای پامو وا کردم و شروع به راه رفتن کردم اما با تغییراتی که بعد از عمل به وجود اومد نتونستم کنار بیام نتونستم با اینکه درسم عقب افتاده کنار بیام نتونستم با هر روز کار درمانی رفتن کنار بیام
و بعد از چند سال دوباره برگشتم به کاردرمانی
چون چند سالی بود بیخیال درمان شده بودم اما پارسال به پیشنهاد مشاور تحصیلی که واقعاً به عنوان یک مشاور خوب قبولش دارند و واقعاً فقط حرف اونو توی زندگیم قبول میکنم رفتم دنبال درمان خیلی برام عجیب بود دکتر میگفت اگه چند ماه دیرتر میومدی شاید کلاً فلج میشدی و دیگه درمانی برات وجود نداشت و من بابت این خدا رو شاکر بودم که این مشاور تحصیلی به من گفت و من ناخودآگاه حرفشو گوش کردم چون من خودمو میشناسم من یکم لجبازم و حرف کسی رو به این سادگیها قبول نمیکنم ولی حرف ایشونو به سادگی قبول کردم و خیلی برام عجیب بود اما بعد عمل که دوباره رفتم کار درمانی دوباره فضای منفی کاردرمانی و گریههای بچههای کوچیکو دیدم دوباره به خدا میگفتم خدایا چرا من به جای اینکه بیام باشگاه مثل همسن و سالام برم مدرسه به فکر کنکورم باشم برم دانشگاه باید اینجا باشم گاهی وقتا انقدر ورزش کاردرمانی سخت میشد برام انقدر درد داشتم که میگفتم کاش زیر عمل میمردم میگفتم کاش نبال درمان نمیرفتم تا اینکه گذشت درمان من کامل شد 95 درصد بهتر شدم و همه چیز بهتر شد ولی به خاطر درسم نمیتونستم ذهنمو کنترل کنم به خاطر قانون جدید کنکور که تو ایران اومده که شرط معدل اومده مجبور شدم برم دانشگاه آزاد و بابت این خیلی عصبانی بودم چون تمام رویای من دانشگاه شهید بهشتی تهران بود چند هفته مونده بود به کنکور من شروع کردم به درس خوندن میدونستم قبول نمیشم اما استرس کنکور داشتم و همزمان دنبال کار حضوری میگشتم خلاصه تا دیر وقت توی کتابخونه بودم یا تا دیر وقت دنبال کار میگشتم از خواب و خوراک افتاده بودم فقط دنبال یک چیزی میگشتم که زندگیمو تغییر بدم فکر میکردم ذهنمو دارم کنترل میکنم ولی واقعیتش ذهنمو اونجوری که باید کنترل نمیکردم تا اومد و روز تولدم بود به خاطر یک موضوعی روز تولدم شد بدترین روز زندگیم ذ و دوباره من حالم بد شد تانک یک روز رفتم کتابخونه دوستام گفتن که فائزه خیلی تغییری کردی خیلی صورتت ورم کرده خیلی حالت بده نمیتونی درست نفس بکشی همش صدات میگیره و همشم تب داشتم فکر میکردم از کم خوابی یا کم غذاییم که به خاطر کنکور و کار هم کم میخوابم هم کم غذا میخورم فکر میکردم یک سرماخوردگی ساده است تا یک روز نفسم گرفت و راهی بیمارستان شدم و و وقتی وارد بیمارستان شدم دکتر تعجب کرد گفت تو چه جوری زنده موندی تمام تنفسی گلوت بسته شده و به خاطر همینه نمیتونی درست نفس بکشی خلاصه عکس آزمایشهای مختلف دکترا گفتن شاید سرطان باشه وقتی تو بیمارستان بودم به این نتیجه رسیدم که من به خاطر فکرهای منفیم زندگی شیرینمو چقدر تلخ کردم سلامتی که داشتم به دست میآوردم و خراب کردم فقط به خاطر یک درس ساده آخه مگه ارزششو داره خلاصه اونجا سعی کردم ذهنمو کنترل کنم و با کمک مشاورم سعی کردم آروم باشم و سعی کردم شکرگزار باشم دوباره و از بیمارستان خوشبختانه مرخص شدند وقتی رفتم مطب دکتر دکتر گفت تا 6 ماه نمیتونی بیرون بری چون بیرون آلوده است نمیتونی فلان غذا و فلان کارو بکنیم و من فهمیدم که قبلاً چقدر نعمت بزرگی داشتم و از دستش دادم چقدر همه چیز خوب بود و من قدرشو ندونستم و به خاطر تصمیمهایی که رهاشون نکرده بودم چقدر زندگیو سخت گرفته بودم الان از وقتی از بیمارستان مرخص شدن مرتب دارم فایلهای شما را نگاه میکنم مرتب دارم به خودم میگم که فائزه مراقب باش که آرامشت خراب نشه مرتب به خودم میگم فائزه تو چه میدونی شاید راه تو دانشگاه دولتی نباشه راه تو موفقیت تو توی دانشگاه آزاد باشه به خودم میگم فائزه رها کن و به آرامشت برس خدا را شکر از روزی که استرسمو کمتر کردم و از روزی که سعی کردم حال خودم رو به هر بهونهای خوب نگه دارم حتی با کوچکترین چیزها آزمایشها به طور عجیب غریبی خوب شده و همه چیز زندگی رواله به نظرم این اتفاق برای من درسی شد چی به قول استاد عباس منش رها کنم در برابر قدرت خدا تسلیم باشم فهمیدم مریضی که از بچگی داشتم مریضی نبوده و لطف خدا بوده که اصلاً از خیلیا بهترم و برای من درسی شد که اگر روزی کسی برای من دلسوزی و ترحم کرد بهش بگم که مریضیم که من دارم یک موضوع خیلی ساده است که بیشتر افراد جامعه دارند مثل پا درد و به خودم بگم شکر که بدتر از این نشد و تلاش کنم که اوضاع از اینی که هست بهتر بشه و ذهنم رو کنترل کنم تصمیم گرفتم این دوره شیمی درمانی و ذهنم رو کنترل کنم که مریضی من تبدیل به سرطان نشه و بعد از این قدر نعمتهایی که دارم رو بدونم
بازم میگم خدایا شکرت بابت همه این چیزها
ممنونم از شما استادی که این فایل قشنگ رو برای ما در سایت گذاشتید
سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز تمامی دوستان عزیزم
اول بگم ک همین اومدن ب سایت و دیدن این فایل خودش هدایت بود ظهر میخواستم برم ج 1 دوره لیاقت را نکته برداری کنم ک ن ی ندایی اومد ک ن برو تو سایت فایل جدید اومده مطمعن هم بودن ی جورایی چون چند دفعه دیگه هم استاد فایل جدید گذاشتن خدا بهم گفته برو تو سایت فایل جدید هست (توحید عملی 11)
خلاصه اومدم و این فایل رو دیدم و البته ک دیروز هم بهم گفته شد بیام تو سایت اما مقاومت داشتم اما امروز صدای خداوند واضح تر بود برام و تا قبل از فایل و کامنت های دوستان متوجه نشدم این هدایت بوده
آره چون شکل هدایت کردن هر کسی متفاوت هست برای هر شخصی و الان کامنت ها را مطالعه میکردم دیدم آقا من صبح تا الان همش داشتم هدایت میشدم خودم نمیفهمیدم
امروز ساعت 11 صبح بود تقریبا ک بیدار شدم و و سپاس گذاری میکردم و حس عالی داشتم و یکم ناراحت بودم ک ظهر شده و هوا خیلی گرمه (یزد هستم) نمیتونم برم پیاده روی و هدایت الله اون صدای هدایت بود ک بهم گفت پاشو اتاق ها را جارو کن و چند روزی هم بود ک میخواستم این کار رو انجام بدم اما پشت گوش مینداختم و من هم گوش کردم و شروع کردم ب مرتب کردن و بهبود اتاقم ک واقعا عالی بود هم تحرک داشتم بجای پیاده روی هم اتاقم را مرتب کردم و چقدر بهتر شد ظاهرش و دیگه رفتم حال رو هم جارو کردم و خلاصه ج 1 را هم گوش میکردم و خیلی عالی کارها انجام شد و لذت بردم و بعد دوش گرفتم و اینها خدا بهم گفت برو سایت و اومدم و جواب سوالاتم را گرفتم و ی قدم خیلی عالی بود ک استاد گفتن ک چرا چرا ها را از خودم بپرسم و نوع نگاه جدیدی را بهم داد استاد از
درخواست هایی ک دارم و این رو یک تمرین ک این هم هدایت و الهام خداوند بود برام ک صبح ها بعد نوشتن سپاس گذاری ها و اینها این الهام اومد ک بنویس چرا مسلم هر روز داری درخواست اون خواسته های بزرگ را مینویسی چرا ها را هم از خودت بپرس و اون پشت اصلی را بهش نگاه کن
ک آیت نگاه از نظر من خیلی بهتره
چون برام پیش اومده ک نوشتم ی خونه روستایی دوست دارم با دریاچه کناز حیوانات و تقریبا شرایط مثل پرادایس استاد را دوست دارم
وقتی مینویسم خونه روستایی مثلا ناخودآگاه پارادایم میاد تو ذهنم
سه سال پیش با دیدن یک فایل از استادی که در مورد قانون خلع حرف میزد گوش میدادم که فهمیدم من باید یک چیزهای و خلع کنم لباسهای زیادی داشتیم دل نمی کندیم از شون همش جمع می کردیم بیشتر مال دیگران بودند که بهمون دادن یک شب من و دخترم تصمیم گرفتیم دور بریزیم و کمتر جمع کنیم با خدا حرف زدم کمکم کنه اینها رو همه دور بریزم و لباس نوع بخرم این قد زیاد بودن که تو روستا زیاد ….تو شهر زیاد
دوسال پیش داشتیم به خونه جدید می رفتیم پسرم گفت مادر چرا اینها این قد سنگینن از یخچال سنگین ترن
همین که دعا کردم تصمیم گرفتم بهم الهام شد همه اینها رو دور بریز اگه ایمان داری نوع می خری چون زیاد لباس نمی خریدم بیشتر مال مردم بود حتی خواهرم از تهران میومد کلی برامون میاورد و یک جورهای عادت کرده بودیم منتظر بودیم بیاره
بخدا من و دخترم فک کنم رختخواب انداخته بودیم بخوابیم همین که الهام شد خندیدیم گفتیم تا پشیمان نشدیم انجام بدیم همه رو گذاشتیم تو پلاستیک بزرگ مقداری از خوبها رو دادیم به خیریه و بقیه هم گذاشتیم تو کوچه
رفتیم روستا دخترم گفت مامان بیا اینها رو هم پرت کنیم جمع کردیم من گفتم مقداری بگذاریم
گفت نه من دیگه معلوم نیس بیام روستا میرم دانشگاه نمی خوام روستا بیام از اون وقت نرفتیم روستا گفت من ایمان دارم الان بخدا تمام لباسهامون نو هست اون موقع فکر کنم سالی یکبار نمی خریدیم
در مورد قرض های همسرم بگم چون معامله گوسفند و میوه فروشی و …میکرد من حساب دارش بودم همش نگاهم به دفتر بود می نوشتم میگفتم یادآوری میکردم میگفتم این قرض ها تمام نشد… تا این که دو سال هست تصمیم گرفتم کاری نداشته باشم بیخیال شدم الان قرض نداریم کلی همسرم پیشرفت کرده تمرکزم گذاشته بودم روی این اون قرض ها
تسلیم خداوند شدم گفتم خدایادتو قرض هامون بده به من چه چرا من خودمو درگیر کنم
داستان دیگه سالها من و همسرم درگیری داشتیم من هم غافل از قانون همش پیش این اون میگفتم تا این که هدایت خداوند آگاهی پیدا کردم دیگه چند سالی هست هیجی نمیگم و به طور معجزه هیچ دعوای نداریم با هم دوستیم و هدایت شدم تسلیم خداوند شدم گفتم نمی خوام بدی همسرم بگم تو کمکم کن همین طور شد که می خواستم
سال نود و هشت که پندمیک اومد گوشی نداشتم درس بچه ها از طریق برنامه شاد تو گوشی بود دخترم که خیلی جا موند از نمرات مستمر ولی تو خونه می خوند خیلی هم موفق بود خداوند از طریق دستانش هدایتی یک دختر خوب تو مدرسه ازش پرسیده بود و کلی کتاب و …کمک کرد چون از خدا همش می خواستیم الان می فهمم اگه گوشی داشتیم این دختر پیدا نمیشد برای همین خداوند این پلن چید
و به طور معجزه آسا همسرم به خاطر پسر کوچکم پول بهم داد و گوشی خریدم این هم هدایت خداوند بود می گفتم خدایا تو برام گوشی بخر
خداوند همیشه در حال هدایت ماست حامله بودم خیلی بد زمین خوردم….. به طوری که کبود شدم بچه تکان نمی خورد خدا می دونه مادرم چقدر ناراحت شد می ترسید باهم بودیم رفتم دکتر خدا رو شکر هیچ ایرادی نداشتم چون تو روستا بودیم دکتر نبود اومده بودم خونه مادرم خداوند مواظبم بود به خیر گذشت
امسال عید همش آرزو داشتم دوره عزت نفس بخرم بخدا جوری بهم الهام شد که هدایت شدم یک حسی بهم میگفت بخر مقداری پس انداز داشتم با اکانت دخترم خریدم و مقداری از پولم باقی موند اون هم حسی بهم میگفت خودتو صفر کن بده طلا تو که این قدر طلا دوست داری گفتم کارتم خالی میشه گفت بشه کارتو بکن به ندای قلبم گوش کردم خریدم خیلی خوشحال شدم
به نام خدای بخشنده مهربان سلام میکنم به استاد عزیزم و دوستای بینظیرم و هر کس که این کامنتو میخونه امیدوارم که حالتون عالی باشه..
استاد عزیزم خیلی ازتون سپاسگزارم به خاطر مطالب ارزشمندی که از توحید مجدداً با اون اثرگذاری فوق العاده تون با ما به اشتراک گذاشتین. فایلهای توحیدی شما خیلی ارزشمنده و خیلی اثرگذاره و باعث تغییر و تحول توی زندگی هر کسی میشه که مستمرا به حرفهای شما گوش بده و اونها رو توی زندگیش عملی کنه.
تو این چند روزی که استاد جانمون این فایل ارزشمند توی این سایت الهی به اشتراک گذاشتن شروع کردم به خوندن کامنتها و خیلی خوشحال شدم از نتایج قشنگ و دلپذیری که از دوستان ارزشمندم خوندم علیالخصوص اون پیامهایی که درباره کسب و کار بودند و رشد و گشایش در اونها ایجاد شده بود ..
بینهایت تحسینتون میکنم به خاطر تمام اتفاقای مثبتی که توی زندگی همتون میافته از خدا میخوام که هر روز و هر روز و هر روز گشایشهای بیشتری رو از طریق هدایتهای قلبی به هممون الهام کنه.
کامنتی که میخوام بنویسم درباره آگاهی که از طریق هدایت خداوند دریافت کردم و به درک بیشتر من برای فهم فراوانی کمک کرده وقتی که کامنتهای دوستانم رو خوندم احساسم گفت که باید تمرینم رو اینجا بنویسم تا هم تعهد امروزمو برای تکرار آگاهیها انجام داده باشم و هم شاید به هر دوست عزیز دیگه ای به کارش بیاد که به این صفحه هدایت میشه
بیاین درباره فراوانی با همدیگه صحبت کنیم.
پول یه انرژیه انرژی هیچ وقت تموم نمیشه بیشترین چیزی که توی این جهان هست انرژیه انرژی هیچ وقت تموم نمیشه.
همونطور که خیلی احمقانه است که بگیم اکسیژن کمه همونطور هم احمقانه است که بگیم (انرژی) پول کمه همونطور که خیلی احمقانه است که یک نفر با توجه به این همه قوانین بدون تغییر جهان رابطه خوبی نداشته باشه با دیگران همونطور هم خیلی احمقانه است که یک نفر ورودی مالی نداشته باشه(اینارو به خودم میگم تا باور کنم.) اصلاً مگه میشه؟ وقتی یه نفر رابطهاش با انرژی پول درست باشه ناخودآگاه پول و برکت میاد. اصلاً مگه میشه که نیاد ؟ پول باید همونطوری بیاد طوری که انقدر زیاد باشه که ندونی باهاش چیکار کنی.
خیلی عجیب و احمقانه است که کسی رابطهاش با پول بد باشه پول خیلی خدمترسانی خوبیه!
توی همه جهان و تا الان کلی کارهای خوب درست کرده و به آدمها خیر رسونده .
اجازه بدین که مثال بزنم ؛ از لباسهای توی تنمون گرفته تا تمام لوازم و وسایلی که در اطرافمون وجود داره با پول خریده شده.
اگر یک نگاه دقیقی به دور و اطرافمون بندازیم متوجه میشیم که بابت تمام چیزهایی که ما داریم در زندگیمون تجربه میکنیم پول یه کاری انجام داده حتی اگر ما یک چیزی رو هدیه گرفته باشیم بابت اون چیز پول پرداخت شده .
اگر در خیابون قدم بزنیم یا در یک اتوبان همراه با ماشین در حال حرکت باشیم اگر دور و اطرافمون رو نگاه کنیم باز هم رد پای پول رو در جهان اطراف مشاهده میکنیم. حتی اگر یک جایی خیلی فقیرانه و حقیرانه باشه باز هم بابتش پول کارهای مختلفی انجام داده.
مثلاً یک سرویس خیلی کوچیک و قدیمی رو در نظر بگیریم بابت تمام کاشیهایی که در اون سرویس استفاده شده پول پرداخت شده .
بابت رنگی که روی کاشیها زده شده پول پرداخت شده.
بات طرحهای مختلفی که روی همه کاشیها خلق شده پول پرداخت شده.
بابت لولههای آبی که کار رو برای ما سادهتر کردن پول پرداخت شده .بابت کورههایی که کاشیهای لعابدارو در خودشون پختن پول پرداخت شده .
بابت چهارچوب و ساخت درب ورودی به سرویس ،پول پرداخت شده.
پول از قدیم الایام تا حالا نقش حمایتگر و سخاوتمندی رو داشته و حتی اگر ما نبینیم که اون داره چیکار میکنه اون کارها رو تا حالا انجام داده و از این به بعد هم انجام میده.
همیشه سوال من این بود که مرز بین سپاسگزاری از پول و نگاه توحیدی چیه روز پیش داشتم فکر میکردم یاد یکی از قدمهای دوری بینظیر 12 قدم افتادم که استاد در اونجا برامون توضیح دادن که همونطور که از خداوند بابت نعمتهایی که داده تشکر میکنیم برای بهبود رابطه با افراد هم بابت کارهایی که برامون انجام دادند باید از اونها هم تشکر کنیم درسته که اونها دستی از خدا هستند ولی ما باید سپاسگزار اونها هم باشیم. خب پس باید به خاطر خدمات پول هم ازش تشکر کنیم. نه؟
بیاین مثال اکسیژن رو از سر بگیریم
یه آدم چطوری میتونه از اکسیژن استفاده نکنه؟ زمانی که جلوی بینی و دهنشو بگیره در غیر این صورت نمیشه چون بالاخره یه جوری اکسیژن بهش میرسه مگه اینکه بخواد خودکشی کنه.
وگرنه اگر حتی یک لحظه دستشو از جلوی دهن و بینی برداره اکسیژن بهش میرسه و میتونه نفس بکشه .
پول هم همینطوره و همین که میگن خیلی زیاده و دست به خاک بزنی باید طلا بشه، خیلی عادی و راحت اتفاق بیفته.
اصلاً چرا سخت باشه دلیلی نداره . پول زیاده چرا بعضیها انقدر احمقانه باور کردن که پول کمه؟ این باور کمبود خیلی عجیبه.
ثروتمند شدن سادهترین کار دنیاست چون تو با انرژی سر و کار داری .
وقتی که طبق قوانین جهان پیش بری طبیعیه که پول و ثروت اکسیژن زیاااد وارد زندگیت بشن.
اصلاً هدایت میشی به مسیرش دقیقاً مثل وقتی که آدم باید کار خیلی عجیبی انجام بده که دیگه اکسیژن نداشته باشه برای نفس کشیدن همونطور هم دیگه باید خیلی کار عجیبی کنی که ورودی مالی و ثروت توی زندگیت نیاد در حالت عادی.
وقتی آدم مهارتی هم بلد نیست پول و ثروت وارد زندگی میشه حالا اگر مهارت بلد باشه که دیگه باید چند برابر باشه مقدار ورودش.
برای اومدن بیشتر پول و برکت آدم باید بتونه با عشق پول رو ببینه
باید کارهایی که انجام داده رو ببینه باید تحسین کنه .
وقتی این کارو نکنی چطور توقع داری رابطه ت با این انرژی که همیشه با نفرت دیدیش خوب باشه؟
پول خیلی زیاده چون انرژیه. انرژی تموم نشدنیه هیچ وقت تموم نمیشه.
انرژیِ برکت همیشه از قدیم الایام وجود داشته و تا ابد هم خواهد داشت وگرنه مگر پول چند ساله که اومده و ضرب شده؟ مگه تا قبل از این هیچ ثروتمندی وجود نداشت؟ خب داشت دیگه چون رابطهاش با انرژی پول و برکت خوب بوده و ثروت وارد زندگیش میشده.
پول انصافاً خیلی خدمت رسانه همه رشدها به خاطر پول بوده تا حالا این همه شهرها این همه آثار باستانی این همه ادارهها پارکها خانهها و … همه با پول ساخته شدن.
پول خیلی قابل ستایشه خیلی توحیدیه تا الان خیلی باعث گسترش جهان شده .خیلی به آدمها عشقو هدیه داده .
به این فکر نکن که چه کسی داره این رفاقت رو تجربه میکنه به این فکر کن که پول داره چه کاری انجام میده ؟
وقتی به آدمها فکر میکنی ناخودآگاه حتی ذره کمی احساس حسادت رو تجربه میکنی که این احساس ما رو از مسیر اصلی دور میکنه .پس باسد به پولی که اینکارارو انجام داده فکر کنی.
هرجا که پا میذاری پول خدماتشو اونجا ارائه داده
همه جا هست و هر جا هم که باشه خدمترسانی میکنه پول خیلی مهربان و سخاوتمند و خیلی به فکر رشده به همه میبخشه اصلاً امکان نداره کسی رو پیدا کنی که پول تا حالا بهش خدمت نکرده باشه از بدو تولد خدماتشو شروع میکنه تا آخرین روز زندگی حتی برای مرگ هم خدمتگزاری میکنه .
چقدر این پول خوبه چقدر توحیدیه چقدر رفاقت باهاش دل بزرگ میخواد این فکر نکن که تحسین کنم تا نتیجه بگیرم به این فکر کن که این شخصیت چقدر اثرگذار و کاراست اینطوری خیلی حالت بهتر میشه و به مدارش نزدیکتر میشی و برکت بیشتری رو تجربه میکنی.
طبیعیه که پول انقدر زیاد باشه توی زندگیت که تا هفت نسل بعد هم ازش استفاده کنن و تموم نشه.
طبیعیه که یه آدم هیچ وقت نیازمند مسائل مالی نباشه .
مگه ما به خاطر اکسیژن نیازمندیم؟ مگه میگیم حالا فردا چطوری نفس بکشم ؟ چون انقدر زیاد بوده همیشه، که هیچ وقت نگرانی نداشتیم ولی برای پول چون همه گفتن کمه ما یاد گرفتیم نگران باشیم و باور کردیم وگرنه اینطوری نیست و این یک باور کاملاً اشتباهه که میتونیم تغییرش بدیم.
پول چون انرژیه انقدر زیاده که هیچ وقت تموم نمیشه . اکسیژن چون زیاد بوده ما هیچ وقت نگرانی نداشتیم چون میدونستیم از اول که اون یک انرژیه و همیشه هست و تموم نشدنیه.
مگه میشه اصلاً انرژی کم باشه چیزی که از بین نمیره و به وجود نمیاد و همیشه بوده و هست و خواهد بود همین انرژیه همونطور که همه به سادهترین روش ممکن از اکسیژن استفاده میکنن و اونو دارا هستند و نگران نیستن ، همونطور هم طبیعیه که کسی دچار فقر نشه و همه از وجود پول فراوان و برکت و نعمت و ثروت برخوردار باشن.
ما انرژیهای مختلفی داریم یکی از انواع انرژیها هم انرژی خورشیدی که هیچ وقت تموم نمیشه.
آیا ما به خاطر نگرانی از اینکه شاید فردا خورشید نباشه و زمین رو گرم نکنه شبی به خواب رفتیم؟
آیا ما تا به حال به این فکر کردیم که چشمهامون رو تنگ کنیم برای دیدن چیزها تا کمتر از قوت اون استفاده کنیم به خاطر اینکه شاید فردا کور باشیم؟
آیا ما تا به حال با خودمون فکر کردیم که نرو زیر آفتاب که آفتاب بگیری چون نور آفتاب کمه و تو اسراف کنی تموم میشه ؟
پس چرا درباره پول که یه انرژیه انقدر ساده انگارانه و به اشتباه باور کردیم؟
ما باید برای تجربه ی برکت و ثروت و پول بیشتر ، خودمون رو در فراوانی بیشتر پیدا کنیم .
چون ما همین الان هم در فراوانی بینهایت هستیم . فقط چون نمیبینیمشون انگار رفتیم سرمونو کردیم تو یه پلاستیک که نتونیم نفس بکشیم و باور کردیم که اکسیژن کمه.
ما برای تجربه ی ثروت بیشتر فقط باید رابطه مون رو با انرژی پول و برکت بهبود ببخشیم .
من یه دوست عزیزی دارم که بعد از یه مدتی خیلی وضع مالیش خوب شد و هر بار که باهاش صحبت میکنم بهم میگه که این ماه افزایش حقوق داشتم، این ماه پاداشم بیشتر شد، این ماه طلا خریدم، میگه انقدر زیاااد ارد زندگیم میشه که من دیگه نمیدونم چیکار کنم. من از عید نوروز تاحالا چهار پنج بار همصحبت شدم باهاش یا دیدمش هربااار رفته بود چند تیکه طلا خریده بود بعد میگفت هی حسابمو صفر میکنم باز تا سرماه نرسیده میام میبینم حسابم بیشتر از قبل پره. دیگه شرکت حقوقشو چند تیکه میده
هر بار میگه که غزل من انقدر دارم فراوانی رو تجربه میکنم که حد نداره و امیدوارم که همه هم بتونن به همین اندازه که من در حال حاضر در فراوانی هستم این تجربه بینظیر رو تجربه کنن.
من وقتی که فکر کردم متوجه شدم که این دوست عزیزم اول خودش رو در فراوانی پیدا کرده وقتی که ما عادت به دیدن فراوانیهای اطرافمون داشته باشیم و مداوم اونها رو تحسین میکنیم و باور میکنیم که فراوانی وجود داره و از اون وقتی درمدار دیدن فراوانیهای بیشتر استیبل شدیم ، فراوانی بیشتری رو هم تجربه میکنیم.
چنان در خواندن کامنت زیبات غرق شدم که وقتی مامان قشنگم امد و من به استقبالش رفتم دوباره سریع برگشتم تا کامنت زیبات رو بخونم این تجربه رو زمانی داشتم در سن نوجوانی که داشتم رمانی میخواندم و کاملا غرق اون شده بودم
الان برام دوباره رخ داد این خط فکری رو عاشقشم
عاشق اون جمله ات شدم که گفتی
مگه ما میترسیم که زیاد بریم زیر نور خورشید میترسیم اسراف کنیم؟
عالی بود
و اون دوستت …
میدونی اینا همه نشونه است اگه تو در مدار داشتن چنین دوستی هستی پس یه نشونه است که خودتم بتونی همچین فراوانی نعمتی رو تجربه کنی
اگه من این کامنت رو خوندم و حسم خوب شد یه نشونه است که منم میتونم همچین فراوانی نعمتی رو توی زندگی ام تجربه کنم
ممنونم بخاطر نوشتن کامنت فوق العاده زیبات ممنونم بخاطر داشتن چنین دوستی
دوست هنرمند خوشگلم . پروفایلتو که خوندم و دیدم دانشگاه هنر میخونی قند توی دلم آب شد .
منم عاشق هنرم و نقاشی خوندم
همیشه فکر میکردم که من دوست دارم کارهارو با دوتا دستم انجام بدم . نقاشی با یه دست انجام میشه . به خاطر همین همه چیزو تلفیق میکردم باهم که بتونم از دو دستم کار بکشم .
هی استادا میگفتن غزل ما نقاش هستیم این کار تو تو دسته ی صنایع دستیه . ولی من قلبمم پر میکشید همیشه …
این روزاام تا میخوام یه ایده ی هنریو اجرا کنم بیخیال رنگ میشم و همه چیزو میارم که باهم تلفیقشون کنم و یه چیز جدیدی بسازم . خیلی حال خوبیه .
عزیز دلم خیلی تحسینت میکنم به خاطر تغییرات جذابیکه تونستی ایجاد کنی. به خاطر مسیر هنریت . به خاطر پوشش آزادت . به خاطر بودنت در این مسیر زیبا .
انشاالله همیشه و همیشه قلبت با کراهایی که انجام میدی شااد شاد شاد باشه و بدرخشی .
چند وقتیه دارم رو باورهای مخربم در مورد ثروت کار میکنم و این فایل هم در همین راستا برام اومد
اولش که داشتم کامنت این دوست عزیز رو میخوندم یه مقاومتی تو ذهنم بود که ول کن خود عنوان فایل جواب سوالته ولی یه حسی گفت بخونش
یه جایی آخرای کامنتشون نوشتن که خدا بهشون الهام کرده برا ساختن باور فراوانی به پولهایی که داری توجه کن
اونم گفته کدوم پولها؟
وخداوندم گفته به هرچی که دور وبرته نگا کنی شکلی از پول هستن
مداد دفتر موبایل تخت یخچال و……
اونم شروع کرده به انجام اینکار وبعد یه هفته پول خرید یه دوره رو ازیه راه جادویی خدا براش جور کرده
خیلی از این ایده لذت بردم براشم کامنت گذاشتم و گفتم که منم سعی میکنم موقع استفاده از هر وسیله ای از خدا سپاسگزاری کنم بابتشون ولی تا به حال به شکل پول نگاشون نکردم
خلاصه منم کنار کارهایی که داشتم میکردم اینم اضافه کردم و خیلیم بهم حس عالی میداد
فک کن همه داشته هاتو شکل پول ببینی چقدر احساس فراوانی و لذت میده
ته ذهنم به امید اینکه سر یه هفته منم جواب میگیرم کار میکردم
ولی این شنبه شد و هیچ اتفاقی نیوفتاد گفتم باشه دیگه به چشم نتیجه اینکارو نمیکنم
ولی جون حس خوبی بم میده ادامه میدم
امروز داشتم تو ذهنم با خدا صحبت میکردم چرا من نتیجه نگرفتم ؟
حس کردم خدا بم گفت چون اون ایده رو راه رسیدن به پول میدونستی نقش منو تو ذهنت کمرنگ کردی
اومدم بگم بابا من همشو از جانب تو میدونستم و تو رو توداشتن این حس دخیل میدونستم
که گفت میدونم چی میگی ولی قبول کن اولا اونکار رو به طمع نتیجه کردی دوما یکم اون خلوصت کم شده بود
خندم گرفته بود راستی که همین بود
وحالا که هدایت شدم به کامنت زیباتون دقیقا همون کارهای منو تو این چندروز نوشته بودین
منم برا منطقی کردن یکی از باورای مخربم اینو میگفتم که پول مثله هواست واگه نیست مشکلی در من هست وهمش پول رو با اکسیژن براخودم منطقی میکردم
امروز دقیقا صحبتهای شما کارای این چند وقت من بود
مخصوصا اون جایی که گفتید اینکارو برا نتیجه انجام ندید گفتم خدایا چقدر این کامنت گفتگوهای خودم با خودم بود
وحالا با توجه به کامنت دوستی که در پاسخ به شما نوشته بود همه اینا نشونه بوده برای دریافت ثروت
منم نتیجه گرفتم حتما خداوند میخواسته بگه اینم یه نشونس برا ورود ثروت
ممنونم دوست عزیزم از کامنت زیباتون واین هم مداری عجیب که تو جملاتتون بود
امیدوارم در پناه الله مهربان به جایی برسیم که وسایل و امکانات زندگی برامون از بدیهیات بشه و مثل اکسیژن که بابت داشتنش هیچ وقت فکر نمیکنیم بابت داشتن هیچ چیزی تو دنیا فکرمون حتی یه درصدم درگیر نشه و تا خواستیم همه چی فراهم باشه
تا بتونیم برسیم به اون رسالت واقعیمون یعنی رسیدن به خودش و نزدیک تر شدن ویکی شدن باهاش و مولد بودن وگسترش جهانش
امیدوارم که خوب و خوش و در بهترین اوضاع و شرایط باشی دوست من
غزل جان، من هنوز کامنتت رو کامل نخوندم، ولی تا اینجایی که خوندم، دوست داشتم این آگاهی ها رو باهات به اشتراک بزارم…
چند وقت پیش من به یکی از کامنتهای خیلی قدیمی سایت هدایت شدم که مربوط به یکی از دوستان بود، که الان خدارو شکر خیلی شرایطش عوض شده و خیلی در زمینه مالی پیشرفت کرده.
راستش رو بخوای خود سوال رو دقیق یادم نیست، ولی جوابی که اون موقع توی ذهنم اومد رو خوب یادمه، چون ازش خوشم اومد و چند بار بعد از اون به خودم یادآوریش کردم.
الانم که داشتم کامنت شما رو میخوندم، همون موضوع دوباره به ذهنم اومد.
سوالی که اون دوستمون پرسیده بود یه چیزی توی این مایه ها بود که:
من از وقتی که دارم از آگاهی های سایت استفاده میکنم، تغییرات زیادی تونستم توی کسب و کارم ایجاد کنم و ثروت زیادی ساختم، ولی با اینکه درآمد من الان چندین برابر قبل شده، ولی خب اون وسیله یا ملکی هم که من میخوام بخرم هم مرتبا قیمش داره افزایش پیدا میکنه…. این موضوع رو چطور باید برای خودم حل کنم.
(بازم میگم خود سوال رو درست یادم نیست، هر چی هم گشتم توی کامنتها پیداش نکردم)
اون لحظه جوابی که به ذهنم رسید این بود که:
شما بیا اصلا کاری به مبلغ اون چیزی که میخوای بخری نداشته باش…
به جاش، بیا با این نگاه پیش برو، که من میخوام فلان چیز رو تجربه کنم…
مثلا بگو من میخوام داشتن فلان ماشین رو تجربه کنم…
من میخوام زندگی کردن در فلان خونه رو تجربه کنم…
من میخوام زمینی که دارم رو بتونم بسازم… (یعنی نگو که میخوام پول داشته باشم که زمینم رو بسازم… بگو میخوام زمینی که دارم رو بسازم)
اینجوری، من دیگه کاری ندارم که اگه قیمت دلار تغییر کنه، ارزش درآمد من هم بالا و پایین میشه…
یعنی فرکانسی که من ارسال میکنم، برای کسب یه شرایط یا تجربه زندگی در خونه ای با فلان شرایطه….
یعنی من احساس میکنم اگر اون «تجربهه» و اون «احساسی» رو که زمانی که اون شرایط درخواستی رو داریم، مبنا قرار بدیم، شاید تمرکزمون از روی صفرهای حساب بانکیمون برداشته بشه….
من حس میکنم باید تمرکزم رو از روی پول، به شکل اسکناس یا صفرهای حساب بانکیم، بردارم و رهاتر باشم نسبت به موضوع ثروت…
من اون تجربه آزادی مالی رو میخوام…
من نمیدونم به چه شکل دیگه ای ممکنه این تجربه وارد زندگیم بشه… ولی هرچی دارم جلوتر میرم، حس میکنم هرچقدر نسبت به یه موضوعی رهاتر باشم، سرعت ورودش به زندگیم بیشتره.
نمونه اش همین پیدا کردن دوستای آگاهی مثل شما، که من فقط یک قدم برداشتم و جهان 999 قدم دیگه اش رو برداشت…
البته قطعا یه سری کارها هم در این میون، حکم کاتالیزور رو دارن. مثلا همین چیزی که شما توی کامنتت نوشتی:
توجه کردن به فراوانیها، نگاه مثبت داشتن به موضوع ثروت، تحسین ثروتمندان، دیدن ثروت در تمام وسایل و چیزهایی که اطرافمون هست…
الان، بعد از اینکه توی یه زمان کوتاه، با چندین نفر از دوستان فوق العاده سایت آشنا شدم، با خودم فکر کردم که چقدر راحت این اتفاق افتاد.
با اینکه من قبلش، به اون صورت راجع بهش فکر نکرده بودم…
البته چون بین دوستان و اطرافیانم، فاصله فرکانسی ایجاد شده بود و دیگه به اون صورت رابطه ای با هم نداشتیم، گاهی پیش خودم میگفتم که کاش یه نفر از دور و بریام بود که باهاش راجع به قوانین صحبت میکردم، ولی حتی یادم نمیاد که به عنوان یه درخواست جدی از خدا خواسته باشم. یا اگر هم خواستم یادم نمیاد..
ولی یادمه که یه بار به خودم گفتم حالا که اینقدر ارتباطم با دوستام کم شده، حتما قراره که دوستای جدیدی وارد زندگیم بشن. همین
و بعد، الان یه دفعه با چند نفر از بهترین اعضای سایت آشنا شدم و حالا هر کلامی که بین ما رد و بدل میشه درباره تایید قوانینه. و واقعا مصدایق این آیه است که میفرماید:
در آنجا کلام لغو و بیهوده ای نمی شنوند، بلکه آنچه می شنوند فقط سلام و درود است؛ و در آنجا صبح و شام، رزقشان برای آنان است.
بعضی از این صبحتها رو قبلا با هم داشتیم، ولی دوست داشتم اینجا بنویسمشون که هم خودم یادم بمونه، و هم شاید برای بقیه دوستان مفید باشه.
فکر کنم یکی از چیزهایی که باعث شد من به این دوستان جدید هدایت بشم اینه که سعی کردم به اطرافیانم به صلح برسم.
یعنی وقتی صحبت از کسی میشد، سعی میکردم نزارم ذهنم قضاوتی یا فکری از اون فکرهایی که قبلا راجع بهش میکردم رو مرور کنه… اگه ویژگی مثبتی ازش یادم میومد همون رو توی ذهنم تکرار میکردم، اگر نه، براش آرزوی سلامتی یا خوبی میکردم…
شاید شروع تغییر فرکانس من در مورد دوستان و اطرافیانم از اینجا بوده…
البته این کار رو به این قصد انجام ندادم که افراد بهتری وارد زندگیم بشن… من این کار رو انجام میدادم که به قوانین عمل کنم و در احساس خوب بمونم. و از اونجایی که جهان به قدمهای مثبت ما، فراتر از انتظار پاسخ میده، نه تنها با اونا به صلح رسیدم و رابطه ام با اطرافیانم اینقدر خوب شد، نه تنها در تمام این زمانها دیگه تمرکز من روی خوبی ها و زیباییها بود و طبیعتا احساس و حال بهتری رو تجربه کردم، بلکه الان خداوند سخاوتمندانه پاداش افزونی هم به داد و شما دوستان خوبم رو وارد زندگیم کرد:
هر کس کار نیکى بیاورد ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر کس کار بدى بیاورد جز مانند آن جزا نیابد و بر آنان ستم نرود.
حالا همین کار رو هم میشه درمورد ثروت انجام داد.
یعنی بیام به جنبه های مختلفی از همون ثروتی که توی زندگیم هست نگاه کنم، تحسین و تاییدش کنم (همون کاری که شما توی کامنتت کردی). و در ادامه، شرایط و ویژگیهایی که دوست دارم تجربه کنم رو تجسم کنم، درخواست کنم و رها باشم نسبت به این موضوع.
مثل این جمله توی کامنتت:
مگه ما به خاطر اکسیژن نیازمندیم؟ مگه میگیم حالا فردا چطوری نفس بکشم؟ چون انقدر زیاد بوده همیشه، که هیچ وقت نگرانی نداشتیم ولی برای پول چون همه گفتن کمه ما یاد گرفتیم نگران باشیم و باور کردیم وگرنه اینطوری نیست و این یک باور کاملاً اشتباهه که میتونیم تغییرش بدیم.
فکر میکنم این همون جاییه که رها بودن نسبت به اون موضوع رو تجربه میکنیم.
در پایان هم، اینو بگم که
نمیدونم چرا، ولی چند بار که کامنتهایی از شما درباره ثروت خوندم، همش یاد این کامنت که خییییییلی وقت پیش خونده بودمش میوفتادم.
حالا لینکش رو اینجا میزارم. امیدوارم که برات مفید باشه.
خوش اومدی به بهشتمون ایران، امیدوارم هدایت های ناب خداوند از راه برسن تا بهترین اتفاقارو در کنار توحیدیترین آدمها تجربه کنی و تجربیات دلخواهتو خلق کنی .
مهشید جون من بعد از ظهر امروز کامنت بینظیرتو خوندم و الان فرصت نوشتن پیدا کردم . داشتم فکر میکردم که چقدر تفکراتمون مشترکه. اصلا همینه که خداوند مارو سر راه هم قرار داده .
من خیلی از صحبتهات استفاده کردم . شما خیلی عااالی مسائلو باز میکنی و نوع نگاهت به مسائل خیلی ریزبینانه و جذابه . خیلی تحسینت میکنم دوست نازنینم و خداروشکر میکنم به خاطر این همصحبتی پر از آگاهی.
مهشید چون چقدر خوب گفتی ….
چقدر خوبه این درخواست اصلی رو گفتنه.
من چند وقت پیش وقتی داشتم درباره شخصیت دونستن پول فکر میکردم اینطوری تصور کردم که انگار پول یه آدمه. یه آدم مثل عزیزمون .
آیا من از اون آدم عزیز انتظار دارم که همیشه باشه تا من کارامو انجام بدم ؟ نه . اگر آره اشتباه میکنم .
آیا من انتظار دارم اون آدم منو ببره سفر تا خوش بگذره بهم و بهترین خدماتو بهم بده همیشه ؟ نه ! اگر آره من اشتباه میکنم .
آیا من انتظار دارم اون آدم همیشه کنارم باشه تا من خوشحال باشم ؟ نه ،
اگر آررره من اشتباه میکنمممم !
چون اون فقط یه شخصیته . هیچ قدرتی نداره .این منم که در خلق شرایطم قدرتمندم .
اینا همه وابستگیه . وابستگی طبق قانون جهان مارو از تجربه ی اتفاقات دلخواهمون دور میکنه.
علاوه بر این شرک هم هست . وقتی یه چیزیو مهم میدونیم ، قدرت خداوندو فراموش میکنیم و وقتی این اتفاق میفته از خواسته مون دور میشیم .
مثل این میمونه که یه غول چراغ جادو داشته باشیم وقتی ازمون میخواد که خواسته مونو بگیم تا براورده کنه بهش یه چیز خیلی عادی رو نشون بدیم بگیم تو اونو به من بده من خودم به اون خواسته مهمه میرسم …
خب چرا راه ساده ترو نریم ؟ همون چیزی که میخوایمو بهش بگیم .
میدونی مهشید جون من فکر میکنم خیلی از ما آدما میخوایم قانونو دور بزنیم . سختمونه وقت بذاریم با خودمون و خدای درونمون به صلح برسیم و باهاش صمیمی شیم تا از سر صمیمیت و قدرتمند دونستنش به خواسته های قشنگمونم برسیم، بهانه میاریم که نه ! فلان چیز مهمه. اونو داشته باشم حله.
دیشب داشتم فکر میکردم که تو این دنیا هیچی به هیچی ربط نداره و تو میتونی به همه چیزای دلخواهت برسی . فقط اگر باورای درستی بسازی اون خواستهه تحقق پیدا میکنه.
یعنی ما میتونیم تو همه جوانب زندگیمون به هررچیزی که میخوایم برسیم . مثل استاد جانمون .واقعا چرا هی گیر میدیم به عوامل بیرونی؟
مهشید جون سپاسگزارم که دیدگاه قدرتمندتو باهام به اشتراک گذاشتی .
چقدر خوبه همصحبتی درباره قوانین .
خوشحالم به خاطر شما و همه دوستان متعهدِ عملگراایی که باهم در ارتباطیم .
خیلی ممنونم ازت به خاطر لینک کامنت پر از اگاهی که باهام به اشتراک گذاشتی عزیزم .
چقدر دیدگاه شمارو تحسین کردم،فوق العاده عالی بود واقعا جواب خداوند به سوال چند هفته پیش ام که در مورد فروانی بود را گرفتم،تاهنوز اینقدر دقیق متوجه خدمت گذاری پول در زنده گی ام نشده بودم،از بدو تولد تا زمان مرگ،حتی بعد از مرگ هم جریان داره به مناسبت ختم خیرات های که صورت میگیره، واقعا پول چقدر فروان و خدمت گزار ما بوده ،صمیمانه از تمام پول های عزیزم تشکر میکنم ،که تا اکنون با من بودند و هستن و خواهند بود. دیدگاه فوق العاده عالی و بی نظیری بود،به موارد دلخواه اضافه کردم،وهمچنان کپی کردم تا هر بار بخونم و لذت ببریم ،به امیدی که تا اکنون فراوانی های خداوند رو تجربه کرده باشین، خدایا صدهزار مرتبه شکرت بخاطر این سایت الهی و گهربار.
سالها روزانه چندین بارعربی این کلمات راتکرارکردم بدون هیچ حسی ودرکی
خدایاسپاسگزارت هستم که هدایتم کردی وراه رانشانم دادی
سپاسگزارت هستم برای درک قوانینت باهمین مدارودرکم تااین لحظه
سپاسگزارت هستم که هدایتم کردی به سمت نوروروشنایی
سپاسگزارت هستم برای حس وحال خوبم
درسته سالهاتونمازهای ازسرعادت هرروز میگفتم خدایاتنهاتورامیپرستم وتنهاازتویاری میخواهم ولی قلبی نبودن برای تایییدگرفتن ازبقیه نماز میخواندم که بگن چقدمسلمونه وسروقت نمازش رومیخونه
ولی خدای مهربانم بااینکه به نیتم آگاه بودبازهدایتم کرده سمت نورخودش ومراازظلمات بیرون اورد
خدا یاراهل ایمان است آنان را از تاریکی های جهان بیرون اردوبه عالم نوربرد
با تمام وجودم حس کردم معنی آیه الکرسی که خداوند همیشه همراه من هست هدایتم میکنه
استادعزیزم سپاسگزارت هستم که با شنیدن هرفایلی ازشمادوباره به مسیربرمیگردم ونجواهاراساکت میکنم که مسیرم درسته وهمین احساس خوب همین آرامشی که دارم،همین که دارم لذت میبرم ازشنیدن این حرف ها،همین که باخوندن کامنت عزیزان اشک شوق میریزم خوشحال میشم برای موفقیت هاشون ،دیگه ناراحت نمیشم چرا،چطوراین هاواضح صدای خداوندرومیشنونند،چطورباشجاعت عمل میکنن
بلکه تاساعت هاتواحساس خوب میتونم بمونم برای این حس وحال خوب دوستان عزیزم
که اینا تونستن وبراشون اتفاق افتاده برای من هم میشه اگه تومسیرباشم ،اگه ادامه بدم ،اگه فقط دستاوردم همین حس خوب وارامش باشه برام کافیه
من خیلی تواین مسیرپیشرفت کردم منی که ازهمه انتظارداشتم،همه رومقصرمیدونستم،ازهمه شاکی بودم الان خیلی آرومم وهرروزدارم سعی میکنم بهتروبهتربشم دارم تلاش میکنم از داشته هام که برام عادی دارن میشن لذت ببرم چون زمانی حسرت داشتن همین هایی رادارم که امروز دارمشون
خدایا شکرت برای نوشتن همین کامنت که چند ماهی میشه نمیتونستم بنویسم وهربارنجوامیومدکه میخای از کدوم دستاوردمالی بنویسی توکه موفقیتی نداری دربرابر این حجم ازموفقیت بچه های سایت ولی شکرخداامروز تونستم بنویسم والان دلم خیلی بازشده و احساسم خوبه وبه گفته استادم احساس خوب همه چیه پس باحال خوب به هرآنچه دوست دارم میتونم برسم
خیلی این آیه رودوست دارم که
از سعیده وحمیدامیری عزیز یادگرفتم دوست داشتم این جاهم بنویسم چون باخوندنش خیلی احساسم خوب میشه
هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایه شادمانی وخوشحالی آنان هست به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند برای آنها پنهان داشته اند
و همانا آفریده ایم انسان را و می دانیم آنچه را وسوسه می کند به آن نفس او و ما نزدیک تریم به او از رگ گردن ))
می گفتن آقا در فلان جا قمار خونه بزرگی هست
گفتم چیکار می کنن اونجا؟
گفت هیچی قمار می کنن یه پولی در بیارن
گفتم اون قمار نیست ،اون قمار بچه هاست
گفتن قمار جدی چیه؟
گفتم قمار جدی اینه که خودت رو بگذاری اون وسط ببازی …!
در قمارخانه عشق برو
اون قمارخونه ها بچه بازیه
مال بچه هاست که حالا چیزی به عقلشون نمی رسه
“به قمار خانه رفتم همه پاکباز دیدم”
اگر همه چیز را قمار کردی و گفتی همه را می دم به تو و باختی….
اونوقت همه رو می دن به شما همه رو بر می گردونن
اگر عاشق خدا شدی فکر نکن که همه چیزا رو از دست می دی ، همه چیزا رو به دست میاری
“بنده من شو و برخور زه همه سیم تنان”
هرچه زیبایی هست برای تو آفریدم
فقط می خوام که تو به من توجه بکنی
اگرم لذتی می خوای ببری با من ببر ، با غیر من نبر
با حق باشید تا بتونید لذت ببرید
اصلا کسی بدون خدا نمی تونه لذت ببره
این جمله از استاد:
((اینقدر قویه این حسه و اگر باور کنی که خداوند هدایت می کنه و اگر باور کنی که خداوند خیلی خیلی آگاه هست به مسائل ، و شرایط تو رو می دونه ، می دونه تو توی چه ضمینه هایی نقص داری، توی چه زمینه هایی کمبود داری و توی چه ضمینه هایی قوی تر هستی همه اینها رو می دونه و با توجه به شرایط تو بهترین مسیر را بهت می گه خواسته هات رو می دونه ، نواقصت رو می دونه، توانایی هاتو می دونه و برات یک پلنی می چینه ))
9 ماه طول کشید تا بلاخره کافیشاپم توی دبی افتتاح شد ،استقبال خیلی خوب بود
از همون اول فروش خوبی را آغاز کردم
همه چیز خیلی خوب پیش می رفت
اما مسئله این بود که اجاره خونه خیلی عقب افتاده بود و درآمد مغازه هنوز کفاف پرداخت اجاره خونه را نمی داد
همسرم می گفت اینجا که خیلی راحت وام می دن با بهره کم ، برو وام بگیر یا اینکه با یک نفر شریک بشو تا پول بهت تزریق بشه بتونیم اجاره خونه رو بدیم تا فروش مغازه بیشتر بشه
ولی من قبول نمی کردم بهش گفتم نه وام می گیرم نه شریک می خوام نه پول از کسی قرض می کنم و نه برمی گردم
همسرم می گفت : جواد ! اگه این کار را نکنی چند وقت دیگه پول اجاره خونه را ندی مهلت اجاره خونه تموم میشه و صاحب خونه بیرونمون می کنه ها ….!!!
بهش گفتم : من باید بتونم از همین مغازه اجاره ها را پرداخت کنم
این راه حل ها همش مسکنه و از چاله توی چاه افتادنه
من باید بتونم خودم پول دربیارم
باید بفهمم مشکلم از چیه
چرا من از اول زندگیمون نمی تونم هزینه هامون را پرداخت کنم
به عالم و آدم همش بدهکار بودیم
از اینجا دیگه نمی خوام بدهکار هیچکس باشم
یا می فهمم ایراد کارم کجاست یا اینکه بهتره بمیرم
خلاصه پیش بینی همسرم اتفاق افتاد
یک روز صبح صاحب خونه با مامور اومد در خونه و گفت مهلت اجاره شما تموم شده و همین الان خونه رو باید تحویل بدید
بهشون گفتم من جایی ندارم که وسائلم را ببرم (همه لوازم خونه را نو خریده بودیم)
چه مامور خوب و مهربونی بود، از کل وسایل خونه یکی یکی عکس و فیلم گرفت و بهم گفت یک هفته بهت مهلت می دم اگر خواستی وسایلت را ببری بهم خبر بده بیام درب خونه را برات باز کنم
وگرنه همه لوازم را می دن به صاحب خونه .
به همسرم گفتم وسایلی که می تونیم ببریم را برمی داریم و میریم مغازه ….
خلاصه وسائلی که می شد ببری را جمع کردیم گذاشتیم بیرون و کلید خونه را تحویل دادیم .
ما به امید و با توکل به خودش اومده بودیم دبی که موفق بشیم و ثروتمند باشیم
ولی این اتفاق افتاد
انگار ما یه سری درس ها را هنوز بلد نبودیم و باید یاد می گرفتیم تا به خواسته هامون برسیم برای همین هم خدا وقتی ایمان و توکل و تسلیم ما را دید یک کلاس خوصوصی فوق تخصصی برامون گذاشت تا یاد بگیریم.
یک سری ضعف های شخصیتی داشتیم که باید برطرف می شد و یک سری توانمندی ها در وجودمون بود که خودمون ازش بی خبر بودیم و اونها باید فعال می شد تا به خواسته هامون برسیم
ما هم با عشق لبیک گفتیم و رفتیم مغازه
یک دفعه از عرش به فرش اومدیم
از یک واحد 150 متری دوخوابه با وسایل خونه ای که با عشق من و همسرم خریده بودیم با بالکن بزرگ با ویو دریا طبقه 21 یک ساختمون لوکس
باید از امشب توی مغازه روی زمین می خوابیدیم و زندگی می کردیم
شب اول ماه رمضان بود
هممون شکه بودیم نمی دونستیم چی می خواد بشه و تا کی قراره این وضعیت ادامه پیدا کنه
همسرم گفت : جواد جان ! این همه سرمایه گذار پول هاشون را میارن دبی سرمایه گذاری کنن تو هم که نمی خوای سر کسی کلاه بگذاری کافیشاپ هم که آماده هست فقط کافیه طرف بیاد ببینه و پول بگذاره باهات شریک بشه ، اونوقت ما می تونیم یک خونه کوچیک بگیریم حداقل تو مغازه شب نخوابیم ….
گفتم : ببین عزیزم من باید بفهمم مشکل کار من کجاست با شریک گرفتن فقط اشغالارو می گذارم زیر مبل من باید ایرادم را بفهمم و رفع کنم اینم یک فرصتیه که من خودم را اصلاح کنم هر اتفاقی که بیافته من ادامه می دم اگر تو نمی تونی با من باشی اشکالی نداره بلیت می گیرم برگرد یه مدتی ایران تا من همه چیز را درست کنم
یا میمیرم یا درستش می کنم
دست بچه ها را بگیر و برگرد پای من واینسا
همسرم هم گفت : من هیچ وقت تو رو تنها نمی گذارم ، باهم اومدیم باهم هم ادامه می دیم
من فقط خیلی می ترسم ….
گفتم نترس توکل به خدا
خدایی که تا اینجا ما را آورده از اینجا هم خودش می بره
اون موقع تازه با استاد عباس منش آشنا شده بودم و دوره روانشناسی ثروت 1 را داشتم کار می کردم
تمرکزم را گذاشته بودم روی دوره و همینطور که روی دوره کار می کردم ، هر ایده ای هم که به ذهنم می رسید اجرا می کردم
اما هیچ نتیجه ای نمی گرفتم که هیچ ، تازه وضعیتمون هم بدتر می شد
دوماه این وضعیت ادامه پیدا کرد
تا اینکه یک روز تصمیم گرفتم کلا از دوره های استاد بیام بیرون همه فایل ها را شیف دلیت کردم
گفتم اگر این حرف ها و کارها درست بود که تا الان باید جواب می گرفتم
خلاصه سه ماه بدون هیچ فایلی از استاد گذشت
اما هر روز که می گذشت نه تنها اتفاقی نمی افتاد بلکه هر ایده ای هم که اجرا می کردم به هر دری می زدم اوضاع بدتر می شد
پنج ماه شد که توی مغازه زندگی می کردیم
هر جوری بود می خواستم فروش مغازه را بالا ببرم اما هر ایده ای اجرا می کردم جواب نمی داد که هیچ ، مشتری ها هم کمتر می شدن
تا جایی که حتی نون نداشتیم بخوریم
منتظر بودیم که یک مشتری ، فقط یک نفر بیاد یک قهوه بخره تا ما بریم غذا بخریم بخوریم … کار به اینجا رسیده بود.
اما اجازه نمی دادم که کنترلم بیافته دست ذهنم
یک سرمایه گذار انگلیسی اومد گفت من نصف ارزش کافیشاپ را می گذارم و باهم شریک میشیم ولی من قبول نکردم
گفتم اگر اینجا را خواستی من کلا بهت واگذار می کنم اما شریک نمی شم
همسرم می گفت: چرا قبول نمی کنی
ما حتی پول نداریم غذا بخریم
5 ماه که آواره ایم
ما داریم می میریم
می فهمی ! داریم می میریم !
تا کی جلو در و همسایه یواشکی توی مغازه بخوابیم ؟
قبول کن ، خواهش می کنم ، به خاطر این بچه قبول کن
بهش گفتم : ببین عزیزم من با هیچکس شریک نمی شم این راه حل من نیست
من باید مشکل و بفهمم چیه
مشکلم را حل کنم
اگه نمی تونی ادامه بدی واینستا ، برگرد ،
من ادامه می دم
من باید بفهمم چه دردی دارم ، درمانش کنم
اون موقع قلبم می گفت ادامه بده نترس من کمکت می کنم
هر موقع قرآن را باز می کردم به آیات صبر می رسیدم
از همه طرف فشار روی من بود
هم باید سرپا خودم را نگه می داشتم
هم به همسر و بچه هام روحیه می دادم
هم باید به فکر چاره می بودیم تا هرچه زودتر از این وضعیت خلاص بشیم
شرایط خیلی گیج کننده و پیچیده بود
انگار توی مه شدید بودم اصلا هیچ جا را نمی دیدم
دیگه داشت کنترل از دستم خارج می شد
سه ماه بود که هیچ فایلی از استاد ندیده بودم
به خاطر فشار عصبی شدیدی که روم بود سه شب بود که هر موقع صبح بیدار می شدم خودم را خیس کرده بودم
یک روز همینطور که روی صندلی نشسته بودم یک دفعه حالم بد شد به شکل واضح متوجه شدم که داره روح از بدنم خارج میشه ، بهش گفتم :
من اینجام فرار نکردم تمام قد وایسادم
همه چیزمو دادم تنها چیزی که برام مونده جونمه
باهات قمار رو شروع کردم همه چیزمو گذاشتم وسط بهتم گفتم خیلی دوست دارم تو ببری
تا الان که تو برنده ای
فقط یک برگ دیگه دارم اونم جونمه
حرف زدم ، پای حرفمم هستم
فقط یک خواهشی ازت دارم اصلا دوست ندارم جلو زن و بچم جونمو بگیری
اصلا دوست ندارم کسی عجز من رو ببینه
تا الان به هیچ کس اجازه ندادم نه عجزم را ببینه نه اشکم رو
تو نیا بالا سرم خودم با پای خودم میام .
از مغازه زدم بیرون و بدو بدو رفتم سمت دریا (همون ساحلی که توی عکس می بینید ، ساحل جُمِیرا )
به وضوح داشتم احساس می کردم که دارم از هم می پاشم داشت روح از بدنم می رفت
خودمو انداختم تو دریا شنا کردم رفتم وسطِ وسطِ دریا …
صبحانه را خوردم و اومدم کنار دریا شروع کردم قدم زدن
به این فکر می کردم که از اول عمرم خدا هیچ وقت بد منو نخواسته بود تا حالا گیر آدم بد نیافتاده بودم
یعنی خدا بد منو خواسته که با استاد عباس منش آشنام کرده؟ قطعا این طور نیست
من تا قبل از اینکه از دوره ها بیام بیرون سابقه نداشته بود که به این حال دچار بشم
من چالش های پیچیده تر از این را پشت سر گذاشتم ولی این طور نشدم
من نباید از دوره ها میومدم بیرون
از زمانی که گذاشتم کنار ، و به شیوه قبلی برگشتم ، یک روز خوش نداشتم ، این به خاطر اینه که من بزرگتر شدم و به همون نسبت چالشی که بهش برخوردم بزرگتر بود ولی من به جای اینکه تلاش کنم از مسئله بزرگتر بشم ، با برگشتن به شیوه های قبلی خودم رو کوچک کردم برای همین اینقدر فشار روم اومد .اون شیوه های قبلی برای اون مسئله هایی که تو مداری که قبلا توش بودم جواب می داد ، نه توی این مدارهایی که هستم
مثل این میمونه که برای آزمون کنکور بری کتاب های ابتدایی و راهنمایی را بخونی ، خوب معلومه جواب نمیده .
دوره شیوه حل مسائل زندگی را شروع کردم
وقتی که گفت : به نام خدای مهربان
سلام
من سیدحسین عباس منش هستم
مثل بچه ناشنوایی که برای اولین بار صدای مادرش را می شنوه شروع کردم گریه کنم و همینطور که زانوهام را بغل کرده بودم به آسمون نگاه می کردم و صدای استاد توی گوشمبود و گریه می کردم
خدا داشت باهام حرف می زد
ادامه داد: اگر دارید این برنامه را می بینید به این معنای که ….
من ادامه می دم: به این معنای که به جای اینکه تسلیم خدا باشی و هدایت های خدا را دریافت کنی ، گفتی خودم بلدم ، منم منم کردی ، روی عقل خودت و عقل دیگران حساب کردی، به هر دری زدی نشد تا کارد به استخونت رسید و عاجز شدی
الان دیگه دستم به هیچ جایی بند نیست و به هر خیری که از تو برسه فقیر هستم .
از همون روز ، بعد از مدت ها اتفاقات خوب شروع شد ….
هر روز که به آگاهی های جلسات گوش می دادم و درک می کردم ، قشنگ به وضوح می دیدم که یخ های دریاچه زندگیم داره آب میشه هدایت ها پشت سرهم میومدو من توجه می کردم و اجرا می کردم
دستان خداوند میومد ، ایده ها الهام می شد
هدایت میومد که الان این فایل را گوش بده یا الان برو سراغ نشونه امروز یا الان این کامنت را بخون
و هرموقع که به هدایت ها عمل می کردم نتیجه اش را واضح می دیدم
چون سه ماه به شیوه بدون آگاهی ها بودم و الان که به شیوه آگاهی ها عمل می کردم کنتراست خیلی بالای زندگی رو می دیدم
به علت اینکه هیچ حواس پرتی هم نداشتم
تمام تمرکزم روی دوره بود و همینطور چرخ داشت روان تر می شد
تا اینکه توی یکی از فایل های دانلودی ، استاد گفت :((مثل کسانی که در انجمن دوازده قدم هستن
و بهشون می گن تو باید فقط برای امروز پاک باشی کاری به فرا نداشته باش
می تونی برای امروز پاک باشی ؟ طرف می گه آره ، می گن عالیه همین کافیه
برای فردا می شینیم فردا راجع بهش حرف می زنیم
سعی کن فقط برای امروز زندگی کنی به فردا کاری نداشته باش
می تونی امروز این ساعت این دقیقه احساست را خوب نگه داری ؟
فقط سعی کن برای امروز زندگی کنی ))
این فایل اصلا تحول عظیمی در من ایجاد کرد باعث شد قدرت بیشتری بگیرم
سه ماه طول کشید تا رسیدم به جلسه آخر دوره ،
اول فایل وقتی که گفت :
((به نام خدای مهربان
سلام
من سید حسین عباس منش هستم))
ما مغازه بودم
و وقتی که گفت :
((عاشقتونم
عاشقتونم
امیدوارم که این تمرین را انجام بدین ، توی قسمت کامنتای این جلسه در مورد معجزات این تمرین بنویسید که ایمان همه ما قوی تر بشه و هممون با قدرت بیشتری این تمرین را انجام بدیم و با قدرت بیشتری باور کنیم که خودمون بودیم همیشه که داشتیم اتفاقات زندگی مون را رقم می زدیم
عاشقتونم
هرکجا هستید در پناه الله یکتا شاد سالم خوشبخت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید خدانگهدارتون باشه ))
من توی خونه داشتم گوش می دادم
همه اون مسائل حل شد
بعد از 8ماه از مغازه اومدیم بیرون
بدون اینکه :
پول قرض کنیم
وام بگیریم
شریک داشته باشم
یا برگردیم ایران
یک خونه توی یک ساختمون نوساز اجاره کردیم که استخر سونا باشگاه زمین بازی برای بچه ها و کلی همسایه های خوب و نازنین داره
همسرم با دختر کوچکم یکماه رفتن ایران که خانواده اش را ببینه
الان که دارم این کامنت را می نویسم حدود 7 ماه از اون زمان می گذره
این تیکه از صحبت استاد دقیقا همون اتفاقی بود که من تجربه کردم:
((اون شرایط به ظاهر بد و اون شرایط چیزایی بود که باید حک می کرد توی مغز من یک سری چیزا رو و حک کرد و انصافا خیلیاشو حک کرد که آقا اگر می خوای موفق باشی این اشتباهاتی را که کردی نباید بکنی دفعه بعد ها …
یعنی می خوام بگم خیلی موقع ها اگر یک سری نتایج خوب نمی گیریم نه به این دلیله که خدا نمی خواد به خاطر اینه که ما داریم یک مسیر اشتباه را می ریم اتفاقا اون سری نتایج خوبی که نمی گیریم کمک می کنه که بفهمیم اشتباهاتمون کجاست باعث میشه که فکر کنیم ، کی ما فکر می کنیم ؟ موقعی که اتفاق بدی برامون پیش میاد ، موقعی که نتایج خوب پیش میاد که ما میریم فقط پارتی می گیریم و می زنیم و می رقصیم فکر نمی کنیم ، موقعی که یک اتفاق نا مناسب رخ می ده ما میشینیم و فکر می کنیم که ایراد کار چیه؟))
یک باوری زیبایی که از نوشته هایت در من قویتر شد این هست که همه شرایط به نفع ما هست اصلا زنده گی که خود خداست عاشق ما هست زنده گی خوبی ما را میخواهد همه چیز به نفع ماست همه چیز به خیر ماست
چقدرررررر زیبا توصیف کردی
امروز خیلییییی اشک ریختم و از خودش گله کردم که چراااا هیچ تغییری بیرونی نمیبینم چراااااااااا هیچ معجزه نمیبینم چقدررر صبر کنم خیلیییی اشک ریختم
چند مدتی میشود در سایت کمنت نمیخوانم وقتی سایت را باز کردم که کمنتم را بنویسم قلبم گفت این را بخوان و دقیقا حال هوای امروز من بود این کمنت شما مخصوصا اونجا که خدا را صدا میزدین
خدا همیشه به نفع ما کار میکند
خدا همیشه مواظب ما هست
خدا بهترین رفیق هست
خدا همیشه خیر خوبی و پاکی مارا میخواهد
خدا انقدرر ما را دوست دارد که از تصور ما بالاست
خدا عاشق ما هست
خدا از ما به ما بیشتر مشتاقتر هست
خدای من کروررررررر کروررررررر شکرت
خیلیییییی لذت بردم و تحسین تان کردم
و چقدررر عکس پروفایل تان زیباست
همش بهترین درس ها را از شرایط بد یاد میگریم ((اون شرایط هم بد نیست زهن ما برچسپ خوب و بد را میگذارد )) و پخته میشویم قوی میشویم و بیشتر موفق میشویم
((یک باوری زیبایی که از نوشته هایت در من قویتر شد این هست که همه شرایط به نفع ما هست اصلا زنده گی که خود خداست عاشق ما هست زنده گی خوبی ما را میخواهد همه چیز به نفع ماست همه چیز به خیر ماست))
این جمله شما یعنی الخیر فی ما وقع
واقعا همینطور هست که می فرمایید هرکجا که تسلیم باشیم همون جا هدایت ها میاد و دستان خدا از راه می رسه و همه چیز به نفع ما میشه
زندگی میشه خود خدا
چون خودش خیر مطلقه
هر شر و بدی هست از طرف خودمه
وگرنه زندگی که خدا به من هدیه کرده خیر مطلق هست
بی نهایت از لطف و محبتت متشکرم بابت توجهی که به من داشتی و با نوشته هایی که به اشتراک گذاشتید ، خداوند به وسیله شما آگاهی ما را بیشتر کرد
امیدوارم در پناه رب العالمین هرجای این عالم هستید، پاکیزه باشی و پاکیزه بمونی…
سلام به شما دوست عزیز آقا جواد روحانی هم عکس زیبایی پروفایل هست هم نحوه آشنایی شما خواندم و هم این کامنت زیبا تون آفرین وایسادی استقامت کردی از خط قرمزی عبور نکردی آفرین به همسرتون که ایستادگی کردن خیلی برای من زیبا بود جاهایی از نوشتتون اسم شوق تو چشمام جمع شد آرزوی موفقیت روز افزون براتون دارم
سلام جناب روحانی عزیز؛ به راستی و به راستی که لذت بردم و انرژی گرفتم؛ کامنت شما اولین کامنتی بود که امشب خواندم و اون رو به عنوان یک هدایت که خداوند روزی من کرده بود میبینم و از این بابت از خداوند سپاسگذارم ، جناب روحانی مجال گفتن زیاد نیست در این پاسخ ولی همین امروز باز خدا با من حرف زد از طریق یک مجری رادیو دقیقا وقتی که غرق در افکار که چه باید بکنم در این شغل و چطور توسعه بدم خودم رو و وقتی به نتیجه نرسیدم با خودم گفتم ولش میکنم فعلا و خدا شاهده دقیقا همون لحظه از رادیوی داخل یک مغازه این جمله به گوشم رسید و نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر و اون این جمله بود : خدا میگه موقعش که برسه خودم بهت میگم چکار کنی . و من سر مست شدم و رها شدم شاد و سر فراز و سربلند باشی در پناه خدا.
خداروشاکر و سپاسگزارم بابت بودنم در جمع شما عزیزان
خداوند خودم رو شاکر و سپاسگزارم که هدایت شدم به دیدن این فایل،به خواندن این کامنت.
جایی این کامنت رو خوندم که دیگه داشتم از همه چیز قطع امید میکردم.
میگفتم همه چیز برای بقیه داره خیلی خوب پیش میره. اماچرا منهنوز سر جام دارم درجا میزنم.
من که دارم با تکرار باورهای درست به دیگران و خودم، خودمو میکشونم بهمسیر. من که همه جا میدوام دنبال عباسمنش.
تو لایوش میام. تو سایت استاد عرشیانفر میرم ببینم لایو گذاشته شده یا نه.
تو سایت استاد عباسمنش میام ببینم فیلم لایوگذاشته شده یا نه. اینستا میرم چک میکنم.
همش میرم میگردم ببینم پس کی استاد فایل رو نشر میده تا دوباره گوش کنم و یادم بیاد مسیرو.
یادم بیاد تسلیم رو
با مثال داستانهایی که گفته شد
ایمانمو قوی تر کنم به رب.
منی کههمش این روزا مثل استاد یه حسی بهم میگه حواست باشه هااااا
منخودم مکارترین مکارانم
حواست باشه باید در برابر من خشیت به خرج بدیاااااا
حواست باشه قلدرم سولدرم نکنی برا مناااااا
حواست باشه کردیت چیزایی که الان داری از منه هاااااااا.
خیلی حواست باشه زهرا خانوم.
و هر بار که این صداها رو میشنوم از درونم که کمم نیستش
میگمخدایا غلط کردم.
اعتبارش مال توعه.
منبه یه آهی و دمی وصلم.
تو بخوای میتونی به راحتی بگیری اینجون رو.
پس تسلیمم
خدایا بهمبگو چیکار کنم.
کجا برم
و….
این صداها خیلی منو آروم میکنه.خیلی.
1 هفته خونه ی مادر شوهرم تنها بودم. توی یک روستا.
شبها توی ایوون میخوابیدم که از همه طرف راه بود برای اومدن به خونه.
اما من پشت در رو همننداختم
میگفتمتهشمرگه
انا لله و انا الیه راجعون.
خرچنگتوی آب دیدم
و آوردمش بیرون و ازش فیل گرفتم از نزدیک
منی که فوبیای خرچنگ و عقرب و مار دارم.
از فاصله ی 1 متری فیلم از یک مار گرفتم.جوری ک صورتش سمتمنبود و هر لحظه امکانپرشش به سمتم بود.
اما گفتمتهش مرگه.
انا لله و انا الیه راجعون
امابین اینها از تاریکی خیلی بیشتر میترسیدم.
امشب وقتی برای دفعه دوم فایل رو دیدم.
رفتم توی زیر زمین تاریک و قدیمی و خرابه ی خونه ی مادر شوهر.
قراره چه اتفاقی بیفته؟
قراره بمیرم؟
خب تهشمرگه دیگه.
انا لله و انا الیه راجعون.
استاد دارم آروم آروم به ترسها اینطوری غلبه میکنم
چون
من یه زن تنهام و یه دختر بچه ی 11 ساله دارم،حدود 2 الی 3 ماه دیگهمیخواممهاجرت کنم به یه شهر دیگه.
با کدوم پول؟؟؟؟؟
هیچی.
فقط میگه برو
بهتمیگمچیکار کنی.
بهتمیگم کجا بری.
چون یه سری کاره باید اینجا سر و سامون بدم و بعد با فکر آزادتری برممیدونم تنها راه گذر کردن از ترس،اینه که باید بری تو دلش.
میدونم رشد من تو مهاجرته.
حتی از شهری به شهر دیگه.
این خصلت مهاجرت کردنو بدون ترس تو بچگی هم داشتم ولی برادرم جلومو گرفت.
اون موقع شاید 10 یا 12 ساله بودم.
وقتی با خودم ارتباط گرفتم.
خیلی چیزها برام روشن شد.
خیلی خدای درونمباهامحرف زده و خیلی چیزها رو برام روشن کرده.و میدونم با فایلهای شما اینایمانه شکل گرفته.
استاد عباسمنش فقط داره مسیر خودشو میگه و مسیر خودشومیره.
ما اینجا درسی که باید از فایلها بگیریم.
درس خود شناسی و خداشناسیه.
وسلام.
ما بقی برای باور سازی و ایمانت عالی هستن.
اگر بتونی انجام بدی.
اما اینکه شبیه به استاد حرکتکنیم و حرف بزنیم و انجام بدیم.
اینها یعنی عباسمنش شناسی.
نهخودشناسی و خداشناسی.
پس با گوش دل حرفهاتونو میشنوم و جاهایی کهمیدونمنیاز منه رو بر میدارم و ازش در عمل استفاده میکنم.
جایی کهگیر کردم،مشکل از شما نیست.
مشکل از منه.باید درس یاد بگیرم.
به الله الله گفتننیست کههههه
به عمل کردنه
خخخخخخ
هر کسی از اینآموزشها درس مکتب عشق رو یاد نگرفت مشکل از استادنیست.
مشکل از اونه.
پس درسته که باید این رو هر لحظه با خودت بگی
ایاک نعبد و ایاک نعستین
اهدنا صراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیهم
غیر المغضوب علیهم
ولاضالین
که یادت باشه یکی هست باید هدایتت کنه.اگه باورش کنی
که یادت باشه یکی هست که باید تنها اونو بپرستیش و تنها از اون یاری بجویی
اووووووووووووووووو
میدونی چقدر میشه داستان از خودت و دیگران بگی راجع به این تسلیم بودنه.
میدونی چقدر اینتسلیم بودنه به کار آدمها اومده،ازش استفاده کردن،که جوری باخت دادن که نتیجه اش شده برنده شدن در المپیاد. اینها درسهایی ک میشه از فایلهاتون گرفت. تازه اینها چیزی نیستن.
خدایا تو کی هستیکه انقدر بزرگی؟؟؟؟؟
عظمتتو شکر
بزرگیتو شکر
اراده ات رو شکرررر
امیدوارم هر کسی این فایل رو دید،مسیر زندگیش به طرز معجزه آسایی به سمت آرامش و آزادی حرکت کنه.
5،6ماه از فایلهای رایگان گوش میکردم،البته الانم تحول روز شمارم.
هروز درکم عمیقتر میشه
2،3 ساله ک دنبال قانون راز و تکنیک و…بودم،تا با سایت اشنا شدمو فهمیدم اگر میخای پادشاهی کنی باید با خدا باشی
باخداباشو پادشاهی کن،
فهمیدم خدا چقققدر بزرگه و بخشنده و مهربان، همیشه فکر میکردم باخدا خیلی رفیقم، با خدای مسلمونای ظاهری البته
حالا فهمیدم اگر باخدا خیلی رفیقی نشونش توی میزان سلامتی و خوشبختی و ثروتمندبودنته و مایه گسترش جهانش بودنه
هستم؟؟ ن . سلامتی الحمدالله ولی سلامتی مطلق میخام
ثروت مطلق
شما گفتی باید بفهمی اشتباهت کجاست؟ ولی توی داستان اشتباهتونو ک فهمیدیدو نگفتید.
اشتباهتون کجا بود؟
میخام بدونم ، میخا بدونم اشتباه من کجاست؟
من نتایج کوچیکو میبینم، ولی یعنی قلبم هنوز باز نشده؟ باز شدن قلب چطوره؟
نتایجم روند خودشو داره؟یا میشه توی مدت کوتاه نتایج بزرگ دید؟
استاد گفتن باید پشت خواستتونو بگید ب خدا ،نگید میخا برم فلان جا ،بگید میخا برم ی جای سرسبز و خوش اب و هوا و…. برای خونه و ماشین چی باید بگیم؟ برای رفاه بیشتر،برای اینکه سرمون جلو بندهات بالا باشه، برا اینکه نشانه های بزرگ در مسیر خدا بودنو ببینیمو ایمانمون ب قدرت خدادادیمون بیشتر بشه، بخدا نزدیکتر باشیم،سپاسگذارتر باشیم؟؟؟؟اگر میدونید ممنون میشم راهنماییم کنید
خییییلی ممنون و مچکرم ازتون، من این پیام شما رو از طرف خداوندم میدونم،چون امروز با خودم گفتم چکار کنم فدم بعدیو بخریم یا صبر کنیم نتیجه بگیریم از قدم اول؟؟؟ و دیدم ایمیل اومده ک شما جواب منو دادید،خوندم دیدم گفتید تعهد بدید سرماه بخرید قدم بعدی رو،
هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم
سلام خدمت جناب روحانی عزیز
به به چکردی پسر چی نوشتی اشک شوق ازچشمان من جاری شد چقدقشنگ درساتو یادگرفتی چقد الگوی خوبی هستی برای امسال من که تسلیم ناملایمات نشیم فقط تسلیم خداوند باشیم وبهش اعتماد کنیم خودش همچیزدرست میکنه ازجاهایی درهاباز میشن که هیچ وقت عقل ناقص من فکرشونمیکنه
این کامنت واقعا قلب منو پراز احساس کرد خیلی باهاش اشک ریختم من واقعا دارم به جریان هدایت ایمان میارم چون امروز منم هدایت شدم
خدایاااا شکرتتتتتت
شکرتتتتتت برای نتایجی که دوستام میگیرن
من اومدم اینجا تا حالمو خوب کنم هدایت شدم به اینجا
الان حالم عالیه الان پر شدم از حس خدایی
خدایاااااا دوستتتتت دااررررممممم با تمام وجودم خدای خوبم خدای ما خدای استاد و مریم قشنگم خداجونم مرسی که تو هستی همین که هستی و مارو هدایت میکنی خودش بزرگترین امید واسه زندگی خدای قشنگم
خدای خوبم خدای مهربونم من حتی نمیدونم چی بنویسم که وصف حالم باشه که وصف بزرگیت باشه خدای قشنگم مرسی که مارو هدایت میکنی
خدایا شکرتتتت که به دوست عزیزمون کمک کردی و هدایتش کردی خدایاااااا شکرتتتت خدایا هرچه خوبی دنیاست به آقای سید محمدجواد روحانی بده الهی آمین که با این کامنت زیباش به من و همه حس و حال خوب داد
خدایاااا هرچه خوبی دنیاست واسه استاد و خانوادش بده که مارو داره با دنیای جدیدی که توهستی و تو هدایت میکنی آشنا میکنه
استاد من عاشق هدایتم دوست دارم همیشه هدایت بشم از بچگی همیشه آرزوم بود که ی فرشته داشته باشم که هدایتم کنه الان دارم رو جریان هدایت کار میکنم توکل بخدا
روحم با نوشته ی همراه شعرتون به پرواز درآمد رقصید و چرخید.
چه قمار زیبایی
«خُنُک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش
بِنَماند هیچش الا هوسِ قمــــــــــــــــــار دیگر»
تحسینتون می کنم به خاطر این حد از توکل ، تعهد و توحید توحید توحید
صبح برای نوشتن ستاره قطبی وضو گرفتم و اومدم ستاره قطبی شما را که برای عاطفه جان نوری نوشته بودید خوندم و به رسم شما با سوره حمد شروع کردم یادم افتاد یک نمازی هست که در آن صد مرتبه ذکر ایاک نعبد و ایاک نستعین را تکرار می کنند . بعد، احتمال دادم، اون فردی که اولین بار این نماز را خوانده ، نتوانسته از این آیه بگذره آنقدر که غرق عشق بازی با خدا شده و احتمالا بقیه هم سعی کردن با تقلید از ایشون به نتایج برسند ، اما حقیقتا دل باید برسد.
امیدوارم که در پناه ایزد منان ، احساس خوشبختی و سعادت فراوان مداوم را تجربه کنید.
امشب مراسم اختتامیه المپیک می دیدم و تا دیر وقت بیدار بودم . از وقتی المپیک شروع شده ، بیشتر شب ها بازی ها را دنبال می کردم و کمتر به سایت سر می زدم ، امشب قبل از خواب یه ندایی بهم گفت برو و کامنت های فایل جدید استاد را بخوان تا با حال و احساس عالی تری بخوابی.
روی دیدگاه ها زدم و اولین کامنت که دیدگاه شما بود را شروع به خوندن کردم.
تمام وجودم را غرق ماجرای مهاجرت خودتان کردید
بسیار شیوا ، درست ، و شایسته حق مطلب را رساندید ، خیلی لذت بردم.
نفهمیدم چی شد ، خیلی احساساتی شدم و اشک ریختم. نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ، مخصوصا اونجا که شعر لیلی و مجنون را نوشته بودید.
انگار دوباره داشتم درسهای دوره های استاد و تجربیات خودم را به کمک توضیحات شما مرور میکردم.
منو بردید به اوایل مستقل شدن و شروع کسب و کار خودم.
منم دقیقا مثل شما وقتی از همه کس و همه جا بریدم و به عجز و ناتوانی خودم ، پیش خدای عاشق و مهربانم اقرار کردم و ازش طلب کمک کردم ، تونستم به هدایت ها و الهامات فراوانش که به قول استاد همواره در حال باریدنه اعتماد کنم و آهسته آهسته روی پای خودم وایسم و کم کم به استقلال مالی برسم.
جواد آقای عزیز ، خداوند میفرماید وظیفه من هدایت شماست، و هرگز خلف وعده نمیکنه.
دوست من بابت انرژی بسیار مثبتی که از طریق به اشتراک گذاشتن تجربیات ناب و بکر و بینظرت به من و دیگر دوستان هم مدارت دادی صمیمانه سپاسگزارم.
بسیار نوشته عالی وتاثیرگذاری بود وهرلحظه خودم رابه جای شما وهمسرگرامی تصور میکردم وتوانستم تمام حس وحال شما درآن روزهای ناخوشایند وزندگی خارج خانه دلخواه ودرمغازه رادرک کنم بسیارشیوا توضیح دادید وشرح روزی که به دریا رفتید وباخدا رازونیاز کردید حال مرا منقلب کرد
خوش به سعادت شما که به این حال خوش انس والفت باخدا رسیدید
ازشعرهای زیبایی درمتن عالیتان استفاده کردید ماهم لذت بردیم
سلام سید جان مثل بقیه کامنتهات خیلی عالی و با جزئیات دقیق نوشتی کلی احساساتی شدم و اشک ریختم و تحسینت کردم که مردونه ایستادی و گفتی باید بدونم مشکل کارم کجاست دمت گرم و نوش جونت همه موفقیهات که تا الان به دست آوردی و به امید خدا بعد از این هم خیلی موفقیهای بیشتری به دست میاری بیصبرانه منتظر خوندن کامنتهای عالی و خبرهای خوبت از موفقیهات هستم. درپناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید در کنار خانواده محترمتون
دوست عزیز داستان زندگی شما خوب نبود عالی بود چقدر خدا شما رو دوست داره که این همه شهامت وازادی ورها بودن بهتون داده من همیشه ارزو داشتم یه چنین شخصیتی داشتم ازاد ورها هر کاری که دوست داشتم انجام میدادم فارغ از اینکه به غرور خونوادم بر بخوره دوست داشتم شعر بگم اهنگ بزنم
قبلنا همیشه کتاب شعر دستم بود الانم از همه شاعرای.بزرگ کتاباشونو دارم ولی نمیدونم چی شد کنار گذاشتم .
خلاصه من دیوونه اون حس خوبتونم حتی میتونم به جرات بگم خوش به حال خونوادتون که کنار شما هستن واز وجودتون لذت میبرن من کامنت شمارو بارها خوندم وتحسین کردم اصلا دهنم باز مونده بود از این همه جسارت وتو دل اتفاقات رفتن وعملگرا بودن مثل خود استاد که شجاعانه پیش میرن وهیچ چیز نمی تونه براشون سد ومانع باشه انشالله که همیشه در پناه رب العالمین شادوموفق وپیروز وسربلند باشید در کنار خونواده عزیزتون خوشبخت باشین ما هم به وجودتون افتخار میکنیم .
راستی قول میدم هر وقت رفتم میدون امام برم اون لبنیاتی ویادتون کنم .
تصمیم گرفتم همراه با دوتا دخترام و خاله جانم برم مسافرت ما در شهرنیشابور هستیم تصمیم گرفتم که برم بابلسر و از اونجای که تا به حال تنهای نرفته بودیم مسافرت یعنی چون همسرم به رحمت خدا رفته بودن به قول گفتنی مردی نداشتیم که همراه ما باشه خودمون تصمیم گرفتیم بعد از گذشت ده سال اولین سفر رو تجربه کنیم… صبح که خواستم راه بیفتم از اونجای که یاد گرفته بودم از استاد عزیزم از خداوند هدایت بخوام و خودم رو بسپارم به خودش، همون اول گفتم خدایا من تا به حال این مسیر رو نرفتم ازت میخوام که به بهترین مسیر و زیباترین مکان ها هدایتم کنی و شروع شد سفر ما مسیر طولانی بود حدود تقریبا 600 کیلومتر راه بود هرجا که به دلم می افتاد بزن کنار استراحت کن گوش میدادم و استراحت میکردم و به راحتی این مسیر طی شد و به مقصد رسیدیم اونجا دنبال هتل بودیم که باز هدایت خداوند بود به یک خوابگاه دخترانه هدایت شدیم چون تعطیلات تابستانه بود خوابگاه رو برای مسافرین اجاره میدادن و ما پنج نفر بودیم با خاله جانم و دخترش یه اتاق به ما دادن ده تا تخت با تمام امکانت رفاهی کامل انقد ورودی زیبایی داشت داخل و بیرون تمیز که همش خدارو سپاسگزار بودم و با قیمت خیلی کم که هرکسی میشنید باورش نمیشد وچند روزی اونجا بودیم و باید برمیگشتیم در مسیر برگشت از راه دیگه ای اومدم که این راه هم اولین بار بود می اومد و باز از خداوند هدایت خواستم که به زیباترین راه هدایت شوم موقع اومدن زدم رو مسیر یاب بلد و طبق نقشه راه می اومدم که دیدم یه راه بی نهااااایت زیبا هم کوهستانی هم درخت هم ابر اصلا هرچه زیبایی خداوند داشت احساس میکردم همه تو این مسیر خلاصه شده الان که یادم میاد باز خداروسپاسگزارم چقد سفر بی نظیری بود و من به مسیر ادامه میدادم دیدم ما هی داریم میرم بالاتر انگار سربالایی داره میشه و راه جاده باریک از هردوطرف ماشین میاد و همراهانم ترسیده بودن میگفتن برگرد جاده خطرناکه تا به حال نیومدی نمیدونی چی در انتظارمونه ولی قلبم میگفت برو فقط برو مگه به من نسپردی پس نترس برو و من ادامه دادم تا جایی که خیلی بالا رفتیم و همه جا رو مه و یا ابر فرا گرفته بود هیچ گونه دیدی نداشتم و دیدم بنزینمم بیست تای دیگه بیشتر نیس و بهم گفت بزن کنار حالا وسط کوه و دره و مه بهم میگه بزن کنار و اروم اروم راهنما زدم اومدم کنار وایستادم دیدم اینجا یک آقای هست داره عسل میفروشه بهم گفت برو ازش بخواه بنزین بهت بده و خاله جانم بهم میگفت نرو ما نمیشناسیم مردی همراهمون نیس نرو ولی قلبم میگفت برو و من رفتم یه اقای بسیار مهربان من درخواست بنزین کردم اومد باگ ماشین رو پر کرد و از مسیر گفت که چقدر دیگه مونده و بهم آفرین گفت که این جاده رو نترسیدم و اومدم من خدارو شکر کردم که وقتی بهم گفت برو نترس و اومدم بهترین ها رو تجربه کردم اسم جاده توسکستان بود و ما حتی بالاتر از ابرها بودیم همه میترسیدن و من لذت میبردم و به راهم ادامه دادم و بلاخره از ابرها و کوه اومدیم پایین و باز زیبایی های دیگه که در مسیر بود رو تجربه کردیم این هدایت خداوندم بود که منو به این مسیر هدایت کرد بهترین سفرم بود هرکسی میشنوه میگه تو چطور اون جاده رو اومدی و من میدونم که فقط هدایت خداوندم بود بدون پروردگارم من هیچ بودم.. هدایت های بسیاری شدم این یکی از اونا بود که هیچ موقع از یادم نمیره
درسته دوست خوبم اشاره کردی انگارکه نور الهی هوای ماشین رو داشته و واقعا همین بود انگار رو بال فرشته ها بودیم مثل روئیا بود ولی روئیا نبود واقعیتِ هدایت های پروردگار بود. بسیار سپاسگازرم که تحسینم کردین و اینکه اگر واقعا ایمان داشته باشیم خدا هست من ایمانم رو نشون دادم و لذت بردم همراهانم ترسیده بودن همش صلوات میفرستادن و هرموقع تعریف میکنن جز ترس چیزی برای گفتن ندارن.. انشالله در پناه خداوند همواره هدایت شویم
بله درست میفرماین همین که اعتماد کنیم به هدایت خداوند راه ها هموار میشه و پاداشش رو خواهیم گرفت، پروردگار بسیار مهربانی داریم کافیه ایمان داشته باشیم چنان به قلبمون آرامش میده که حاضر نمیشی با هیچ چیزی عوضش کنی، انشالله در همچین مسیری باشیم
استاد این که می فرمایید کی ما تسلیم می شویم در زمانی مابفهمیم جایگاهمون کجاست و خدا جایگاهش کجاست
زمانی ما بفهمید ما چه توانایی هایی داریم خداوند چه توانایی های دارد
منظورتون این هست که ما دستان خدا هستیم بر روی زمین که در نهایت عشق لذت و آرامش خواسته هامون رو واضح کنیم حالا با بنویسیم بارها به خودمون بگیم تجسم کنیم باورهامون رو به حد نامحدود رشد بدهیم بعد در این مسیر هر نشانه ای از سمت خدا دیدیم که حس آرامش داشت رو انجام بدهیم یا منجرب به درس گرفتن می شه و بزرگتر می شویم در مسیر خواسته یا باعث رشد مستقیم می شودچون صحیح و طبق قانون جهان عملکردم
درست متوجه شدم
دوستان عزیز ممنون می شم اگر جایگاه خودم رو به عنوان یک انسان طالب هدایت خدا درست گفتم نظری بفرمایید
سلام و ادب خدمت خواهر همسفرم ، شما درست گفتید و برداشتتون هم در مورد جایگاه خدا و ما کاملا درست هستش به این نعنی که وقتی آنچه و آنکس که خدا مینامیمش دارای اوصافی از قبیل قادر مطلق و رحیم و حکیم و علیم و ….. هستش پس ما منبع اصلی قدرت جهان رو شناختیم و روا نیست انسانی مثل خودمون حالا در هر جابگاهی هم که باشه رو شریک اون نیروی برتر کنیم. در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف هر چه تو اندیشی
برای اینکه بهتر و زودتر به این باور برییم که همیشه و همه جا خداوند در حال هدایت ماست باید اول احساس لیاقت کنیم که خداوند همیشه مارو هدایت میکنه به ما از بچگی یاد دادن که هر چیزی در این دنیا دیدیم یه چیزی بگیم و روی هر چیزی یه اسمی بزاریم و بعدها ما اون نظرات رو زندگی میکنیم و راجع به بچه خوب و دوس داشتنی نظراتی که دادن این بود که بچه خوب بچه ای که فلان چیز و فلان چیزو فلان چیزارو رعایت کنه و بچه ای که اینارو رعایت نکنه بچه خوب و دوس داشتنی نیست اون موقع ها که بچه بودم پیش خودم فکر کردم که چون من اون فلان چیزهارو رعایت نکردم پس من بچه خوبی نیستم وقتایی که به راه رفتنم ایراد گرفتن به بازی کردنم ایراد گرفتن به خندیدنم به خوابیدنم به نگاه کردنم به صفر تا صدم ایراد گرفتن به خودم اومدم دیدم که من سراپا ایرادم و زیر ذره بین قصاوت ها و انتقادها قرار گرفتم و با حرفاشون و نگاهاشون و رفتارشون به من فهموندن که تو دوس داشتنی نیستی و به همین خاطر لیاقت هیچ چیز خوبی رو تو این دنیا نداری تو لیاقت محبت نداری لیاقت عشق رو نداری و وقتی زیر فشار این نگاه های قضاوت گرانه داشتم له میشدم آرزو کردم کاش اصلا انسان نبودم یه چیز دیگه بودم یادمه یه بار بچه که بودم یه گوساله کوچیک داشتیم که من خیلی دوسش داشتم یه بار که خیلی دلم پر بود از سرزنش های اطرافیان رفتم کنارش و نوازشش کردم و شروع کردم به گریه کردن بهش گفتم خوشبحالت هیچ کس دعوات نمیکنه باعث خجالت خانواده ات و هیچکس نیستی کاش من هم جای تو بودم اطرافیانم چکار با من کرده بودن ناخواسته که من منی که اشرف مخلوقات خداوندم آرزو داشتم یه گوساله باشم نه یه انسان.
تا اینکه چندین سال بعد با قانون جذب و استاد اشنا شدم و متوجه شدم که یه سری تمرین ها منی که انیدر از خودم دور شده بودم فکر میکردم اگه به این خواسته هام برسم خوشبخت میشم و مورد توجه دیگران و اونموقع هست که دوس داشتنی میشم و این احساس در لایه های زیرین من بود.
شروع کردم به انجام تمرینات یکیش قربون صدقه رفتن خودم کنار اینه اما بعد مدتی حس کردم و احساسم بهم گفت تو فقط برای رفع تکلیف این تمرینو انجام میدی چون دوس داری هر چه زودتر تموم بشه و بری مثل مشق هاز دوران مدرسه که تند تند مینوشتم که فقط تموم شه و برم سراغ بازیم و همش هم انتطار میکشیدم که خدایا پس کی خواسته ام اجابت میشه پس کی همه دوسم خواهند داشت و رابطه عاشقانه و … انگار خودمو زده بودم سر قلاب باهاش محبت و توجه بگیرم از دیگران خودمو زده بودم سر قلاب رابطه عاشقانه بگیرم خودمو زده بودم سر قلاب ماشین و خونه و … بگیرم انگار من خودمو طعمه کرده بودم واسه رسدن به خواسته هام اینارو میخاستم که خودمو خود دوس نداشتنیم رو پشتشون قایم کنم .
اون دوط نداشتنی بودنه هنوز باهام بود هیچ تغییری نکرده بود با تمرین ها وقتی یکی ازم فیلم میگرفت یا خودم از خودم گاهی فیلم میگرفتم توی یه مراسمی جایی موقع دیدن زوم میشدم رو خودم که کجاهام ایراد داره و با پیدا کردن ایرادها شروع میکردم به دوست نداشتن خودم وقتایی که از خودم عکس میگرفتم مثلا از تو صدتا عکس که از خودم میگرفتم یک یا دوتاشو تو گوشیم نگه میداشتم بقیشو پاک میکردم که نباشه و نبینم اذیتم میکرد .
یه روزی جلوی اینه شرمنده خودم شدم به خودم گفتم بردار این عینک قصاوت رو که هیچ وقت راضیت نمیکنه بردار این عینک انتقاد رو به حاد خودم زار زار گریه کردم و بعدش معذرت خواستم از خودم بخاطر اینکه اینهمه سال که جسمی رو که به زیبایی و به سالمی خداوند به من داده بود رو نادیده گرفته بودم این همه سال فکر میکردم زیبا نیستم این همه سال فکر میکردم دوس داشتنی نیستم معیارم رو گزاشته بودم به اینکه اگه دیگران دوست داشته باشن پس تو دوس داشتنی هستی و اگه دیگران دوست نداشته باشن تو دوس داشتنی نیستی نقطه و تمام .
آن کس که مرا دوست نداشت شاید اصلا دوست داشتن بلد نبود مگه میشه منو دوست نداشت .
مثل کسی که سواد بلد نیست ازش انتطار داشته باشی که به تو یاد بده چطوری آخه. و کم کم اون عینک قضاوت رو دارم برمیدارم از روی چشم هام به یول سهراب چشم هارا باید شست جور دیگر باید دید.
در همین راستا یه کلیپ درست کردم از تمام عکس های خودم بدون حساسیت و قضاوت و دیگه پاکشون نکردم همه مدل عکسم رو و اهنگ چه خوشگل شدی امشب اندی رو هم روش گزاشتم همیشه نگاش میکنم حالا این روزها میدونین چه احساسی به خودم دارم انگار یه گنجی باشه که ازش بز خبر باشی یهو پیداش کنی من خودمو دارم پیدا میکنم اون حس دوست داشتنی که گمش کرده بودم دارم پیداش میکنم چقدددددددر لذت بخشه حالا دیگه همش قربون صدقه خودم میرم راه میرم قش میکنم واسه راه رفتنم واسه حرف زدنم واسه نگاه کردنم واسه غذا خوردنم واسه نعس کشیدنم واسه موهام میگم ای دنیا تا بحال کسی رو دیدی اینجوری خواستنی و زیبا بخنده مثل من و میگم خوشبحال اون گوشی که صدای منو بشنوه خوشبحال زمینی که من توش راه برم خوشبحال بچه هایی که دارن کامنت منو بالذت میخونن آره من اینجوری قربون صدقه خودم میرم عشق میخوام خودم به خودم میدم توجه میخام خودم به خودم میدم شادی و لذت از تک تک لحظات رو خودم به خودم هدیه میکنم البته با عشق دیگه چشمم به دهن دیگران نیست که تو رو خدا بهم محبت کنین منی که به جهان گفتم ارزشمندم دارم ثابت میکنم که ارزشمندم ورودی هامو کنترل میکنم چون ارزشمند تا میخام از کنترل خارج بشم میگم حیف من نیست که مثلا تو فلان جا از فضای مجازی باشم من دارم این روزها دوست داشتن خودمو تجربه میکنم و هر لحظه سپاسگزار خداوندم .
اینجوری میشه که احساس لیاقت میکنیم و خودمون رو لایق دریافت الهامات خداوند میدونیم .
چه همزمانی باارزشی برای من اتفاق افتاد و چقدر زیبا به این کامنت باارزشتون هدایت شدم .
انگار خداوند در تک تک این کلمات و جملات جاری بود .
دیروز من از خودم فیلم گرفتم و تمام جمله های این فایل استاد رو با صدا و تصویر خودم ضبط کردم.
بعد که فیلم رو پلی کردم ذهنم شروع کرد به ایراد گرفتن از صورتم .
اونقدر به قول شما قضاوت شدم در مورد چهره که دیگه نمیتونم زیباییهامو ببینم .
و اونقدر ذهنم مقاومت داشت که چند بار اول فقط به صورت ویس گوش دادم اما بعد تصمیم گرفتم که فیلم رو هم ببینم . وقتی پلی کردم اصلا متوجه کلامم در فیلم نشدم از بس که فقط مشغول ایراد گرفتن از خودم و چهره و صدام بودم .
امشب هدایت شدم به کلام زیبای خداوند از زبان و کامنت شما دوست گرامی .
من باید یاد بدم بخودم که دیگران اصلا مهم نیستند و من باید چشمانم رو شکارچی زیباییها بکنم ..
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان و سلام خدمت اعضای خانواده عباس منشی
خدا را شاکرم که بعد از چند ماه قسمت شد که این فایلو ببینم و کامنت بزارم
من چند وقته دارم به این موضوع فکر میکنم رها بودن یعنی چی رهایی یعنی چی هنوز خوب درکش نمیکردم تسلیم بودن در برابر خدا رو انجام نمیدادم یادمه چند ماه پیش که عمل داشتم نمیدونستم زیر عمل زنده میمونم یا نه نمیدونستم بهتر میشم یا بدتر وقتی عمل کردم هم زندگی دوباره خدا بهم داد بدتر نشدم که هیچ بهترم شدم مثل یک آدم عادی زندگی کردم بعد از چند سال که آرزوش داشتم که اصلاً فکر نمیکردم خوشحال بودم وقتی پاهام تو یه گچ بود تصور میکردم که خوب میشم میرم اسکیت سواری میرم کوه میرم هرچی که از بچگی آرزوش داشتم انجام میدم خیلی ذوق داشتم بعد از یه مدت گچهای پامو وا کردم و شروع به راه رفتن کردم اما با تغییراتی که بعد از عمل به وجود اومد نتونستم کنار بیام نتونستم با اینکه درسم عقب افتاده کنار بیام نتونستم با هر روز کار درمانی رفتن کنار بیام
و بعد از چند سال دوباره برگشتم به کاردرمانی
چون چند سالی بود بیخیال درمان شده بودم اما پارسال به پیشنهاد مشاور تحصیلی که واقعاً به عنوان یک مشاور خوب قبولش دارند و واقعاً فقط حرف اونو توی زندگیم قبول میکنم رفتم دنبال درمان خیلی برام عجیب بود دکتر میگفت اگه چند ماه دیرتر میومدی شاید کلاً فلج میشدی و دیگه درمانی برات وجود نداشت و من بابت این خدا رو شاکر بودم که این مشاور تحصیلی به من گفت و من ناخودآگاه حرفشو گوش کردم چون من خودمو میشناسم من یکم لجبازم و حرف کسی رو به این سادگیها قبول نمیکنم ولی حرف ایشونو به سادگی قبول کردم و خیلی برام عجیب بود اما بعد عمل که دوباره رفتم کار درمانی دوباره فضای منفی کاردرمانی و گریههای بچههای کوچیکو دیدم دوباره به خدا میگفتم خدایا چرا من به جای اینکه بیام باشگاه مثل همسن و سالام برم مدرسه به فکر کنکورم باشم برم دانشگاه باید اینجا باشم گاهی وقتا انقدر ورزش کاردرمانی سخت میشد برام انقدر درد داشتم که میگفتم کاش زیر عمل میمردم میگفتم کاش نبال درمان نمیرفتم تا اینکه گذشت درمان من کامل شد 95 درصد بهتر شدم و همه چیز بهتر شد ولی به خاطر درسم نمیتونستم ذهنمو کنترل کنم به خاطر قانون جدید کنکور که تو ایران اومده که شرط معدل اومده مجبور شدم برم دانشگاه آزاد و بابت این خیلی عصبانی بودم چون تمام رویای من دانشگاه شهید بهشتی تهران بود چند هفته مونده بود به کنکور من شروع کردم به درس خوندن میدونستم قبول نمیشم اما استرس کنکور داشتم و همزمان دنبال کار حضوری میگشتم خلاصه تا دیر وقت توی کتابخونه بودم یا تا دیر وقت دنبال کار میگشتم از خواب و خوراک افتاده بودم فقط دنبال یک چیزی میگشتم که زندگیمو تغییر بدم فکر میکردم ذهنمو دارم کنترل میکنم ولی واقعیتش ذهنمو اونجوری که باید کنترل نمیکردم تا اومد و روز تولدم بود به خاطر یک موضوعی روز تولدم شد بدترین روز زندگیم ذ و دوباره من حالم بد شد تانک یک روز رفتم کتابخونه دوستام گفتن که فائزه خیلی تغییری کردی خیلی صورتت ورم کرده خیلی حالت بده نمیتونی درست نفس بکشی همش صدات میگیره و همشم تب داشتم فکر میکردم از کم خوابی یا کم غذاییم که به خاطر کنکور و کار هم کم میخوابم هم کم غذا میخورم فکر میکردم یک سرماخوردگی ساده است تا یک روز نفسم گرفت و راهی بیمارستان شدم و و وقتی وارد بیمارستان شدم دکتر تعجب کرد گفت تو چه جوری زنده موندی تمام تنفسی گلوت بسته شده و به خاطر همینه نمیتونی درست نفس بکشی خلاصه عکس آزمایشهای مختلف دکترا گفتن شاید سرطان باشه وقتی تو بیمارستان بودم به این نتیجه رسیدم که من به خاطر فکرهای منفیم زندگی شیرینمو چقدر تلخ کردم سلامتی که داشتم به دست میآوردم و خراب کردم فقط به خاطر یک درس ساده آخه مگه ارزششو داره خلاصه اونجا سعی کردم ذهنمو کنترل کنم و با کمک مشاورم سعی کردم آروم باشم و سعی کردم شکرگزار باشم دوباره و از بیمارستان خوشبختانه مرخص شدند وقتی رفتم مطب دکتر دکتر گفت تا 6 ماه نمیتونی بیرون بری چون بیرون آلوده است نمیتونی فلان غذا و فلان کارو بکنیم و من فهمیدم که قبلاً چقدر نعمت بزرگی داشتم و از دستش دادم چقدر همه چیز خوب بود و من قدرشو ندونستم و به خاطر تصمیمهایی که رهاشون نکرده بودم چقدر زندگیو سخت گرفته بودم الان از وقتی از بیمارستان مرخص شدن مرتب دارم فایلهای شما را نگاه میکنم مرتب دارم به خودم میگم که فائزه مراقب باش که آرامشت خراب نشه مرتب به خودم میگم فائزه تو چه میدونی شاید راه تو دانشگاه دولتی نباشه راه تو موفقیت تو توی دانشگاه آزاد باشه به خودم میگم فائزه رها کن و به آرامشت برس خدا را شکر از روزی که استرسمو کمتر کردم و از روزی که سعی کردم حال خودم رو به هر بهونهای خوب نگه دارم حتی با کوچکترین چیزها آزمایشها به طور عجیب غریبی خوب شده و همه چیز زندگی رواله به نظرم این اتفاق برای من درسی شد چی به قول استاد عباس منش رها کنم در برابر قدرت خدا تسلیم باشم فهمیدم مریضی که از بچگی داشتم مریضی نبوده و لطف خدا بوده که اصلاً از خیلیا بهترم و برای من درسی شد که اگر روزی کسی برای من دلسوزی و ترحم کرد بهش بگم که مریضیم که من دارم یک موضوع خیلی ساده است که بیشتر افراد جامعه دارند مثل پا درد و به خودم بگم شکر که بدتر از این نشد و تلاش کنم که اوضاع از اینی که هست بهتر بشه و ذهنم رو کنترل کنم تصمیم گرفتم این دوره شیمی درمانی و ذهنم رو کنترل کنم که مریضی من تبدیل به سرطان نشه و بعد از این قدر نعمتهایی که دارم رو بدونم
بازم میگم خدایا شکرت بابت همه این چیزها
ممنونم از شما استادی که این فایل قشنگ رو برای ما در سایت گذاشتید
سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز تمامی دوستان عزیزم
اول بگم ک همین اومدن ب سایت و دیدن این فایل خودش هدایت بود ظهر میخواستم برم ج 1 دوره لیاقت را نکته برداری کنم ک ن ی ندایی اومد ک ن برو تو سایت فایل جدید اومده مطمعن هم بودن ی جورایی چون چند دفعه دیگه هم استاد فایل جدید گذاشتن خدا بهم گفته برو تو سایت فایل جدید هست (توحید عملی 11)
خلاصه اومدم و این فایل رو دیدم و البته ک دیروز هم بهم گفته شد بیام تو سایت اما مقاومت داشتم اما امروز صدای خداوند واضح تر بود برام و تا قبل از فایل و کامنت های دوستان متوجه نشدم این هدایت بوده
آره چون شکل هدایت کردن هر کسی متفاوت هست برای هر شخصی و الان کامنت ها را مطالعه میکردم دیدم آقا من صبح تا الان همش داشتم هدایت میشدم خودم نمیفهمیدم
امروز ساعت 11 صبح بود تقریبا ک بیدار شدم و و سپاس گذاری میکردم و حس عالی داشتم و یکم ناراحت بودم ک ظهر شده و هوا خیلی گرمه (یزد هستم) نمیتونم برم پیاده روی و هدایت الله اون صدای هدایت بود ک بهم گفت پاشو اتاق ها را جارو کن و چند روزی هم بود ک میخواستم این کار رو انجام بدم اما پشت گوش مینداختم و من هم گوش کردم و شروع کردم ب مرتب کردن و بهبود اتاقم ک واقعا عالی بود هم تحرک داشتم بجای پیاده روی هم اتاقم را مرتب کردم و چقدر بهتر شد ظاهرش و دیگه رفتم حال رو هم جارو کردم و خلاصه ج 1 را هم گوش میکردم و خیلی عالی کارها انجام شد و لذت بردم و بعد دوش گرفتم و اینها خدا بهم گفت برو سایت و اومدم و جواب سوالاتم را گرفتم و ی قدم خیلی عالی بود ک استاد گفتن ک چرا چرا ها را از خودم بپرسم و نوع نگاه جدیدی را بهم داد استاد از
درخواست هایی ک دارم و این رو یک تمرین ک این هم هدایت و الهام خداوند بود برام ک صبح ها بعد نوشتن سپاس گذاری ها و اینها این الهام اومد ک بنویس چرا مسلم هر روز داری درخواست اون خواسته های بزرگ را مینویسی چرا ها را هم از خودت بپرس و اون پشت اصلی را بهش نگاه کن
ک آیت نگاه از نظر من خیلی بهتره
چون برام پیش اومده ک نوشتم ی خونه روستایی دوست دارم با دریاچه کناز حیوانات و تقریبا شرایط مثل پرادایس استاد را دوست دارم
وقتی مینویسم خونه روستایی مثلا ناخودآگاه پارادایم میاد تو ذهنم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد و مریم جون و بچه های سایت
سه سال پیش با دیدن یک فایل از استادی که در مورد قانون خلع حرف میزد گوش میدادم که فهمیدم من باید یک چیزهای و خلع کنم لباسهای زیادی داشتیم دل نمی کندیم از شون همش جمع می کردیم بیشتر مال دیگران بودند که بهمون دادن یک شب من و دخترم تصمیم گرفتیم دور بریزیم و کمتر جمع کنیم با خدا حرف زدم کمکم کنه اینها رو همه دور بریزم و لباس نوع بخرم این قد زیاد بودن که تو روستا زیاد ….تو شهر زیاد
دوسال پیش داشتیم به خونه جدید می رفتیم پسرم گفت مادر چرا اینها این قد سنگینن از یخچال سنگین ترن
همین که دعا کردم تصمیم گرفتم بهم الهام شد همه اینها رو دور بریز اگه ایمان داری نوع می خری چون زیاد لباس نمی خریدم بیشتر مال مردم بود حتی خواهرم از تهران میومد کلی برامون میاورد و یک جورهای عادت کرده بودیم منتظر بودیم بیاره
بخدا من و دخترم فک کنم رختخواب انداخته بودیم بخوابیم همین که الهام شد خندیدیم گفتیم تا پشیمان نشدیم انجام بدیم همه رو گذاشتیم تو پلاستیک بزرگ مقداری از خوبها رو دادیم به خیریه و بقیه هم گذاشتیم تو کوچه
رفتیم روستا دخترم گفت مامان بیا اینها رو هم پرت کنیم جمع کردیم من گفتم مقداری بگذاریم
گفت نه من دیگه معلوم نیس بیام روستا میرم دانشگاه نمی خوام روستا بیام از اون وقت نرفتیم روستا گفت من ایمان دارم الان بخدا تمام لباسهامون نو هست اون موقع فکر کنم سالی یکبار نمی خریدیم
در مورد قرض های همسرم بگم چون معامله گوسفند و میوه فروشی و …میکرد من حساب دارش بودم همش نگاهم به دفتر بود می نوشتم میگفتم یادآوری میکردم میگفتم این قرض ها تمام نشد… تا این که دو سال هست تصمیم گرفتم کاری نداشته باشم بیخیال شدم الان قرض نداریم کلی همسرم پیشرفت کرده تمرکزم گذاشته بودم روی این اون قرض ها
تسلیم خداوند شدم گفتم خدایادتو قرض هامون بده به من چه چرا من خودمو درگیر کنم
داستان دیگه سالها من و همسرم درگیری داشتیم من هم غافل از قانون همش پیش این اون میگفتم تا این که هدایت خداوند آگاهی پیدا کردم دیگه چند سالی هست هیجی نمیگم و به طور معجزه هیچ دعوای نداریم با هم دوستیم و هدایت شدم تسلیم خداوند شدم گفتم نمی خوام بدی همسرم بگم تو کمکم کن همین طور شد که می خواستم
سال نود و هشت که پندمیک اومد گوشی نداشتم درس بچه ها از طریق برنامه شاد تو گوشی بود دخترم که خیلی جا موند از نمرات مستمر ولی تو خونه می خوند خیلی هم موفق بود خداوند از طریق دستانش هدایتی یک دختر خوب تو مدرسه ازش پرسیده بود و کلی کتاب و …کمک کرد چون از خدا همش می خواستیم الان می فهمم اگه گوشی داشتیم این دختر پیدا نمیشد برای همین خداوند این پلن چید
و به طور معجزه آسا همسرم به خاطر پسر کوچکم پول بهم داد و گوشی خریدم این هم هدایت خداوند بود می گفتم خدایا تو برام گوشی بخر
خداوند همیشه در حال هدایت ماست حامله بودم خیلی بد زمین خوردم….. به طوری که کبود شدم بچه تکان نمی خورد خدا می دونه مادرم چقدر ناراحت شد می ترسید باهم بودیم رفتم دکتر خدا رو شکر هیچ ایرادی نداشتم چون تو روستا بودیم دکتر نبود اومده بودم خونه مادرم خداوند مواظبم بود به خیر گذشت
امسال عید همش آرزو داشتم دوره عزت نفس بخرم بخدا جوری بهم الهام شد که هدایت شدم یک حسی بهم میگفت بخر مقداری پس انداز داشتم با اکانت دخترم خریدم و مقداری از پولم باقی موند اون هم حسی بهم میگفت خودتو صفر کن بده طلا تو که این قدر طلا دوست داری گفتم کارتم خالی میشه گفت بشه کارتو بکن به ندای قلبم گوش کردم خریدم خیلی خوشحال شدم
خدایا من تسلیم توام کمکم کن
استاد سپاسگزارم بابت این فایل عالی و با ارزش
از دوستان عزیز سپاسگزارم بابت کامنت های عالیتون
در پناه خداوند باشید
به نام خدای بخشنده مهربان سلام میکنم به استاد عزیزم و دوستای بینظیرم و هر کس که این کامنتو میخونه امیدوارم که حالتون عالی باشه..
استاد عزیزم خیلی ازتون سپاسگزارم به خاطر مطالب ارزشمندی که از توحید مجدداً با اون اثرگذاری فوق العاده تون با ما به اشتراک گذاشتین. فایلهای توحیدی شما خیلی ارزشمنده و خیلی اثرگذاره و باعث تغییر و تحول توی زندگی هر کسی میشه که مستمرا به حرفهای شما گوش بده و اونها رو توی زندگیش عملی کنه.
تو این چند روزی که استاد جانمون این فایل ارزشمند توی این سایت الهی به اشتراک گذاشتن شروع کردم به خوندن کامنتها و خیلی خوشحال شدم از نتایج قشنگ و دلپذیری که از دوستان ارزشمندم خوندم علیالخصوص اون پیامهایی که درباره کسب و کار بودند و رشد و گشایش در اونها ایجاد شده بود ..
بینهایت تحسینتون میکنم به خاطر تمام اتفاقای مثبتی که توی زندگی همتون میافته از خدا میخوام که هر روز و هر روز و هر روز گشایشهای بیشتری رو از طریق هدایتهای قلبی به هممون الهام کنه.
کامنتی که میخوام بنویسم درباره آگاهی که از طریق هدایت خداوند دریافت کردم و به درک بیشتر من برای فهم فراوانی کمک کرده وقتی که کامنتهای دوستانم رو خوندم احساسم گفت که باید تمرینم رو اینجا بنویسم تا هم تعهد امروزمو برای تکرار آگاهیها انجام داده باشم و هم شاید به هر دوست عزیز دیگه ای به کارش بیاد که به این صفحه هدایت میشه
بیاین درباره فراوانی با همدیگه صحبت کنیم.
پول یه انرژیه انرژی هیچ وقت تموم نمیشه بیشترین چیزی که توی این جهان هست انرژیه انرژی هیچ وقت تموم نمیشه.
همونطور که خیلی احمقانه است که بگیم اکسیژن کمه همونطور هم احمقانه است که بگیم (انرژی) پول کمه همونطور که خیلی احمقانه است که یک نفر با توجه به این همه قوانین بدون تغییر جهان رابطه خوبی نداشته باشه با دیگران همونطور هم خیلی احمقانه است که یک نفر ورودی مالی نداشته باشه(اینارو به خودم میگم تا باور کنم.) اصلاً مگه میشه؟ وقتی یه نفر رابطهاش با انرژی پول درست باشه ناخودآگاه پول و برکت میاد. اصلاً مگه میشه که نیاد ؟ پول باید همونطوری بیاد طوری که انقدر زیاد باشه که ندونی باهاش چیکار کنی.
خیلی عجیب و احمقانه است که کسی رابطهاش با پول بد باشه پول خیلی خدمترسانی خوبیه!
توی همه جهان و تا الان کلی کارهای خوب درست کرده و به آدمها خیر رسونده .
اجازه بدین که مثال بزنم ؛ از لباسهای توی تنمون گرفته تا تمام لوازم و وسایلی که در اطرافمون وجود داره با پول خریده شده.
اگر یک نگاه دقیقی به دور و اطرافمون بندازیم متوجه میشیم که بابت تمام چیزهایی که ما داریم در زندگیمون تجربه میکنیم پول یه کاری انجام داده حتی اگر ما یک چیزی رو هدیه گرفته باشیم بابت اون چیز پول پرداخت شده .
اگر در خیابون قدم بزنیم یا در یک اتوبان همراه با ماشین در حال حرکت باشیم اگر دور و اطرافمون رو نگاه کنیم باز هم رد پای پول رو در جهان اطراف مشاهده میکنیم. حتی اگر یک جایی خیلی فقیرانه و حقیرانه باشه باز هم بابتش پول کارهای مختلفی انجام داده.
مثلاً یک سرویس خیلی کوچیک و قدیمی رو در نظر بگیریم بابت تمام کاشیهایی که در اون سرویس استفاده شده پول پرداخت شده .
بابت رنگی که روی کاشیها زده شده پول پرداخت شده.
بات طرحهای مختلفی که روی همه کاشیها خلق شده پول پرداخت شده.
بابت لولههای آبی که کار رو برای ما سادهتر کردن پول پرداخت شده .بابت کورههایی که کاشیهای لعابدارو در خودشون پختن پول پرداخت شده .
بابت چهارچوب و ساخت درب ورودی به سرویس ،پول پرداخت شده.
پول از قدیم الایام تا حالا نقش حمایتگر و سخاوتمندی رو داشته و حتی اگر ما نبینیم که اون داره چیکار میکنه اون کارها رو تا حالا انجام داده و از این به بعد هم انجام میده.
همیشه سوال من این بود که مرز بین سپاسگزاری از پول و نگاه توحیدی چیه روز پیش داشتم فکر میکردم یاد یکی از قدمهای دوری بینظیر 12 قدم افتادم که استاد در اونجا برامون توضیح دادن که همونطور که از خداوند بابت نعمتهایی که داده تشکر میکنیم برای بهبود رابطه با افراد هم بابت کارهایی که برامون انجام دادند باید از اونها هم تشکر کنیم درسته که اونها دستی از خدا هستند ولی ما باید سپاسگزار اونها هم باشیم. خب پس باید به خاطر خدمات پول هم ازش تشکر کنیم. نه؟
بیاین مثال اکسیژن رو از سر بگیریم
یه آدم چطوری میتونه از اکسیژن استفاده نکنه؟ زمانی که جلوی بینی و دهنشو بگیره در غیر این صورت نمیشه چون بالاخره یه جوری اکسیژن بهش میرسه مگه اینکه بخواد خودکشی کنه.
وگرنه اگر حتی یک لحظه دستشو از جلوی دهن و بینی برداره اکسیژن بهش میرسه و میتونه نفس بکشه .
پول هم همینطوره و همین که میگن خیلی زیاده و دست به خاک بزنی باید طلا بشه، خیلی عادی و راحت اتفاق بیفته.
اصلاً چرا سخت باشه دلیلی نداره . پول زیاده چرا بعضیها انقدر احمقانه باور کردن که پول کمه؟ این باور کمبود خیلی عجیبه.
ثروتمند شدن سادهترین کار دنیاست چون تو با انرژی سر و کار داری .
وقتی که طبق قوانین جهان پیش بری طبیعیه که پول و ثروت اکسیژن زیاااد وارد زندگیت بشن.
اصلاً هدایت میشی به مسیرش دقیقاً مثل وقتی که آدم باید کار خیلی عجیبی انجام بده که دیگه اکسیژن نداشته باشه برای نفس کشیدن همونطور هم دیگه باید خیلی کار عجیبی کنی که ورودی مالی و ثروت توی زندگیت نیاد در حالت عادی.
وقتی آدم مهارتی هم بلد نیست پول و ثروت وارد زندگی میشه حالا اگر مهارت بلد باشه که دیگه باید چند برابر باشه مقدار ورودش.
برای اومدن بیشتر پول و برکت آدم باید بتونه با عشق پول رو ببینه
باید کارهایی که انجام داده رو ببینه باید تحسین کنه .
وقتی این کارو نکنی چطور توقع داری رابطه ت با این انرژی که همیشه با نفرت دیدیش خوب باشه؟
پول خیلی زیاده چون انرژیه. انرژی تموم نشدنیه هیچ وقت تموم نمیشه.
انرژیِ برکت همیشه از قدیم الایام وجود داشته و تا ابد هم خواهد داشت وگرنه مگر پول چند ساله که اومده و ضرب شده؟ مگه تا قبل از این هیچ ثروتمندی وجود نداشت؟ خب داشت دیگه چون رابطهاش با انرژی پول و برکت خوب بوده و ثروت وارد زندگیش میشده.
پول انصافاً خیلی خدمت رسانه همه رشدها به خاطر پول بوده تا حالا این همه شهرها این همه آثار باستانی این همه ادارهها پارکها خانهها و … همه با پول ساخته شدن.
پول خیلی قابل ستایشه خیلی توحیدیه تا الان خیلی باعث گسترش جهان شده .خیلی به آدمها عشقو هدیه داده .
به این فکر نکن که چه کسی داره این رفاقت رو تجربه میکنه به این فکر کن که پول داره چه کاری انجام میده ؟
وقتی به آدمها فکر میکنی ناخودآگاه حتی ذره کمی احساس حسادت رو تجربه میکنی که این احساس ما رو از مسیر اصلی دور میکنه .پس باسد به پولی که اینکارارو انجام داده فکر کنی.
هرجا که پا میذاری پول خدماتشو اونجا ارائه داده
همه جا هست و هر جا هم که باشه خدمترسانی میکنه پول خیلی مهربان و سخاوتمند و خیلی به فکر رشده به همه میبخشه اصلاً امکان نداره کسی رو پیدا کنی که پول تا حالا بهش خدمت نکرده باشه از بدو تولد خدماتشو شروع میکنه تا آخرین روز زندگی حتی برای مرگ هم خدمتگزاری میکنه .
چقدر این پول خوبه چقدر توحیدیه چقدر رفاقت باهاش دل بزرگ میخواد این فکر نکن که تحسین کنم تا نتیجه بگیرم به این فکر کن که این شخصیت چقدر اثرگذار و کاراست اینطوری خیلی حالت بهتر میشه و به مدارش نزدیکتر میشی و برکت بیشتری رو تجربه میکنی.
طبیعیه که پول انقدر زیاد باشه توی زندگیت که تا هفت نسل بعد هم ازش استفاده کنن و تموم نشه.
طبیعیه که یه آدم هیچ وقت نیازمند مسائل مالی نباشه .
مگه ما به خاطر اکسیژن نیازمندیم؟ مگه میگیم حالا فردا چطوری نفس بکشم ؟ چون انقدر زیاد بوده همیشه، که هیچ وقت نگرانی نداشتیم ولی برای پول چون همه گفتن کمه ما یاد گرفتیم نگران باشیم و باور کردیم وگرنه اینطوری نیست و این یک باور کاملاً اشتباهه که میتونیم تغییرش بدیم.
پول چون انرژیه انقدر زیاده که هیچ وقت تموم نمیشه . اکسیژن چون زیاد بوده ما هیچ وقت نگرانی نداشتیم چون میدونستیم از اول که اون یک انرژیه و همیشه هست و تموم نشدنیه.
مگه میشه اصلاً انرژی کم باشه چیزی که از بین نمیره و به وجود نمیاد و همیشه بوده و هست و خواهد بود همین انرژیه همونطور که همه به سادهترین روش ممکن از اکسیژن استفاده میکنن و اونو دارا هستند و نگران نیستن ، همونطور هم طبیعیه که کسی دچار فقر نشه و همه از وجود پول فراوان و برکت و نعمت و ثروت برخوردار باشن.
ما انرژیهای مختلفی داریم یکی از انواع انرژیها هم انرژی خورشیدی که هیچ وقت تموم نمیشه.
آیا ما به خاطر نگرانی از اینکه شاید فردا خورشید نباشه و زمین رو گرم نکنه شبی به خواب رفتیم؟
آیا ما تا به حال به این فکر کردیم که چشمهامون رو تنگ کنیم برای دیدن چیزها تا کمتر از قوت اون استفاده کنیم به خاطر اینکه شاید فردا کور باشیم؟
آیا ما تا به حال با خودمون فکر کردیم که نرو زیر آفتاب که آفتاب بگیری چون نور آفتاب کمه و تو اسراف کنی تموم میشه ؟
پس چرا درباره پول که یه انرژیه انقدر ساده انگارانه و به اشتباه باور کردیم؟
ما باید برای تجربه ی برکت و ثروت و پول بیشتر ، خودمون رو در فراوانی بیشتر پیدا کنیم .
چون ما همین الان هم در فراوانی بینهایت هستیم . فقط چون نمیبینیمشون انگار رفتیم سرمونو کردیم تو یه پلاستیک که نتونیم نفس بکشیم و باور کردیم که اکسیژن کمه.
ما برای تجربه ی ثروت بیشتر فقط باید رابطه مون رو با انرژی پول و برکت بهبود ببخشیم .
من یه دوست عزیزی دارم که بعد از یه مدتی خیلی وضع مالیش خوب شد و هر بار که باهاش صحبت میکنم بهم میگه که این ماه افزایش حقوق داشتم، این ماه پاداشم بیشتر شد، این ماه طلا خریدم، میگه انقدر زیاااد ارد زندگیم میشه که من دیگه نمیدونم چیکار کنم. من از عید نوروز تاحالا چهار پنج بار همصحبت شدم باهاش یا دیدمش هربااار رفته بود چند تیکه طلا خریده بود بعد میگفت هی حسابمو صفر میکنم باز تا سرماه نرسیده میام میبینم حسابم بیشتر از قبل پره. دیگه شرکت حقوقشو چند تیکه میده
هر بار میگه که غزل من انقدر دارم فراوانی رو تجربه میکنم که حد نداره و امیدوارم که همه هم بتونن به همین اندازه که من در حال حاضر در فراوانی هستم این تجربه بینظیر رو تجربه کنن.
من وقتی که فکر کردم متوجه شدم که این دوست عزیزم اول خودش رو در فراوانی پیدا کرده وقتی که ما عادت به دیدن فراوانیهای اطرافمون داشته باشیم و مداوم اونها رو تحسین میکنیم و باور میکنیم که فراوانی وجود داره و از اون وقتی درمدار دیدن فراوانیهای بیشتر استیبل شدیم ، فراوانی بیشتری رو هم تجربه میکنیم.
سلام غزل عزیزم
چنان در خواندن کامنت زیبات غرق شدم که وقتی مامان قشنگم امد و من به استقبالش رفتم دوباره سریع برگشتم تا کامنت زیبات رو بخونم این تجربه رو زمانی داشتم در سن نوجوانی که داشتم رمانی میخواندم و کاملا غرق اون شده بودم
الان برام دوباره رخ داد این خط فکری رو عاشقشم
عاشق اون جمله ات شدم که گفتی
مگه ما میترسیم که زیاد بریم زیر نور خورشید میترسیم اسراف کنیم؟
عالی بود
و اون دوستت …
میدونی اینا همه نشونه است اگه تو در مدار داشتن چنین دوستی هستی پس یه نشونه است که خودتم بتونی همچین فراوانی نعمتی رو تجربه کنی
اگه من این کامنت رو خوندم و حسم خوب شد یه نشونه است که منم میتونم همچین فراوانی نعمتی رو توی زندگی ام تجربه کنم
ممنونم بخاطر نوشتن کامنت فوق العاده زیبات ممنونم بخاطر داشتن چنین دوستی
و سپاسگذارم بخاطر این طرز فکرت
تو بی نظیری دختررررر
سپاسگذارم
سلام به الهام قشنگم .
دوست هنرمند خوشگلم . پروفایلتو که خوندم و دیدم دانشگاه هنر میخونی قند توی دلم آب شد .
منم عاشق هنرم و نقاشی خوندم
همیشه فکر میکردم که من دوست دارم کارهارو با دوتا دستم انجام بدم . نقاشی با یه دست انجام میشه . به خاطر همین همه چیزو تلفیق میکردم باهم که بتونم از دو دستم کار بکشم .
هی استادا میگفتن غزل ما نقاش هستیم این کار تو تو دسته ی صنایع دستیه . ولی من قلبمم پر میکشید همیشه …
این روزاام تا میخوام یه ایده ی هنریو اجرا کنم بیخیال رنگ میشم و همه چیزو میارم که باهم تلفیقشون کنم و یه چیز جدیدی بسازم . خیلی حال خوبیه .
عزیز دلم خیلی تحسینت میکنم به خاطر تغییرات جذابیکه تونستی ایجاد کنی. به خاطر مسیر هنریت . به خاطر پوشش آزادت . به خاطر بودنت در این مسیر زیبا .
انشاالله همیشه و همیشه قلبت با کراهایی که انجام میدی شااد شاد شاد باشه و بدرخشی .
میبوسمت از دوور دور با قلبی نزدیک
سلام غزلِ زیبا رو و زیبا سخن
امیدوارم حال دلت عالی و تنت سلامت باشه
واقعا خداحفظت کنه وجود ارزشمندت ،این خط فکری ریشه ای و زیبایی که داری چقدرررر داره تیشه بر ریشه باورهای مخربمون میزنه
اصلا فراوانی همین وسیع شدن و درک بهترمون درباره پول و فراوانیه
واقعا برای وارد شدن پول به زندگیمون نباید خودمونو محدود کنیم به داشتن شغل اینکه باشه عالیه ولی خدا از بینهایت طریق میتونه رزق وارد زندگیمون کنه
همینکه با فرکانس پول هماهنگ بشیم از بینهایت طریق پول و ثروت وارد زندگیمون میشه من اینو به چشم دیدم و لمسش کردم
نمیدونم چی بنویسم و چطوری ازت تشکر کنم که اینقدر داری کمک میکنی به درک بهتر هممون
لطفا بازم بنویس خیلی نگاه زیبا و متفاوتی داری
منم تموم این خط فکری هایی که مینویسی تو ذهنم میاد ولی نتونستم جمع و جورش کنم و به این زیبایی بنویسم
حتی درمورد دیدن فراوانی ها من همیشه فک میکنم درک فراوانی خیلی ریشه ای تر از اینه که فقط توجه کنیم به دیدن نمود های فراوانی
و هدایت شدم به کامنت آقای حمید نارنجی ثانی که گفته بودن باور فراوانی ریشه در غیب داره و عمیقتر از اینه که بیایم فراوانی رو تحسین کنیم
و بعد هدایت شدم به کامنت شما که خیلی عالی تر برام جا افتاد
و مطمئنم بازم این درک ریشه ای خیلی گسترش پیدا میکنه تو این سایت
و اینم خودش یک نوع فراونیه مطمئنم خود استاد هم کامنت ها رو بخونه میگه اصلا درکی که این بچه ها دارن من نداشتم
واقعا خداروشکر میکنم که لیاقت هم نشینی با شما دوستان ارزشمند رو در این سایت الهی دارم
برات بهترین های پروردگار رو آرزو میکنم زیباترین
دست در کُل زن تا همه جزها آنِ تو باشد
سلام دوست عزیز و توحیدیم
چقدر برام جملاتت آشنا بود وباهر جمله ات یه لبخندی مینشست گوشه لبانم
میدونی چیه
شنبه پیش تو نشانه امروزم که مربوط به فایل توجه به داشته ها راه رسیدن به خواسته ها بود
هدایت شدم به کامنت آیدا عزیز
لینکش رو برات میزارم
https://abasmanesh.com/fa/more-focus-on-blessing-more-achieve/comment-page-1/#comment-290430
چند وقتیه دارم رو باورهای مخربم در مورد ثروت کار میکنم و این فایل هم در همین راستا برام اومد
اولش که داشتم کامنت این دوست عزیز رو میخوندم یه مقاومتی تو ذهنم بود که ول کن خود عنوان فایل جواب سوالته ولی یه حسی گفت بخونش
یه جایی آخرای کامنتشون نوشتن که خدا بهشون الهام کرده برا ساختن باور فراوانی به پولهایی که داری توجه کن
اونم گفته کدوم پولها؟
وخداوندم گفته به هرچی که دور وبرته نگا کنی شکلی از پول هستن
مداد دفتر موبایل تخت یخچال و……
اونم شروع کرده به انجام اینکار وبعد یه هفته پول خرید یه دوره رو ازیه راه جادویی خدا براش جور کرده
خیلی از این ایده لذت بردم براشم کامنت گذاشتم و گفتم که منم سعی میکنم موقع استفاده از هر وسیله ای از خدا سپاسگزاری کنم بابتشون ولی تا به حال به شکل پول نگاشون نکردم
خلاصه منم کنار کارهایی که داشتم میکردم اینم اضافه کردم و خیلیم بهم حس عالی میداد
فک کن همه داشته هاتو شکل پول ببینی چقدر احساس فراوانی و لذت میده
ته ذهنم به امید اینکه سر یه هفته منم جواب میگیرم کار میکردم
ولی این شنبه شد و هیچ اتفاقی نیوفتاد گفتم باشه دیگه به چشم نتیجه اینکارو نمیکنم
ولی جون حس خوبی بم میده ادامه میدم
امروز داشتم تو ذهنم با خدا صحبت میکردم چرا من نتیجه نگرفتم ؟
حس کردم خدا بم گفت چون اون ایده رو راه رسیدن به پول میدونستی نقش منو تو ذهنت کمرنگ کردی
اومدم بگم بابا من همشو از جانب تو میدونستم و تو رو توداشتن این حس دخیل میدونستم
که گفت میدونم چی میگی ولی قبول کن اولا اونکار رو به طمع نتیجه کردی دوما یکم اون خلوصت کم شده بود
خندم گرفته بود راستی که همین بود
وحالا که هدایت شدم به کامنت زیباتون دقیقا همون کارهای منو تو این چندروز نوشته بودین
منم برا منطقی کردن یکی از باورای مخربم اینو میگفتم که پول مثله هواست واگه نیست مشکلی در من هست وهمش پول رو با اکسیژن براخودم منطقی میکردم
امروز دقیقا صحبتهای شما کارای این چند وقت من بود
مخصوصا اون جایی که گفتید اینکارو برا نتیجه انجام ندید گفتم خدایا چقدر این کامنت گفتگوهای خودم با خودم بود
وحالا با توجه به کامنت دوستی که در پاسخ به شما نوشته بود همه اینا نشونه بوده برای دریافت ثروت
منم نتیجه گرفتم حتما خداوند میخواسته بگه اینم یه نشونس برا ورود ثروت
ممنونم دوست عزیزم از کامنت زیباتون واین هم مداری عجیب که تو جملاتتون بود
امیدوارم در پناه الله مهربان به جایی برسیم که وسایل و امکانات زندگی برامون از بدیهیات بشه و مثل اکسیژن که بابت داشتنش هیچ وقت فکر نمیکنیم بابت داشتن هیچ چیزی تو دنیا فکرمون حتی یه درصدم درگیر نشه و تا خواستیم همه چی فراهم باشه
تا بتونیم برسیم به اون رسالت واقعیمون یعنی رسیدن به خودش و نزدیک تر شدن ویکی شدن باهاش و مولد بودن وگسترش جهانش
الهی آمین
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
غزل جان سلام
امیدوارم که خوب و خوش و در بهترین اوضاع و شرایط باشی دوست من
غزل جان، من هنوز کامنتت رو کامل نخوندم، ولی تا اینجایی که خوندم، دوست داشتم این آگاهی ها رو باهات به اشتراک بزارم…
چند وقت پیش من به یکی از کامنتهای خیلی قدیمی سایت هدایت شدم که مربوط به یکی از دوستان بود، که الان خدارو شکر خیلی شرایطش عوض شده و خیلی در زمینه مالی پیشرفت کرده.
راستش رو بخوای خود سوال رو دقیق یادم نیست، ولی جوابی که اون موقع توی ذهنم اومد رو خوب یادمه، چون ازش خوشم اومد و چند بار بعد از اون به خودم یادآوریش کردم.
الانم که داشتم کامنت شما رو میخوندم، همون موضوع دوباره به ذهنم اومد.
سوالی که اون دوستمون پرسیده بود یه چیزی توی این مایه ها بود که:
من از وقتی که دارم از آگاهی های سایت استفاده میکنم، تغییرات زیادی تونستم توی کسب و کارم ایجاد کنم و ثروت زیادی ساختم، ولی با اینکه درآمد من الان چندین برابر قبل شده، ولی خب اون وسیله یا ملکی هم که من میخوام بخرم هم مرتبا قیمش داره افزایش پیدا میکنه…. این موضوع رو چطور باید برای خودم حل کنم.
(بازم میگم خود سوال رو درست یادم نیست، هر چی هم گشتم توی کامنتها پیداش نکردم)
اون لحظه جوابی که به ذهنم رسید این بود که:
شما بیا اصلا کاری به مبلغ اون چیزی که میخوای بخری نداشته باش…
به جاش، بیا با این نگاه پیش برو، که من میخوام فلان چیز رو تجربه کنم…
مثلا بگو من میخوام داشتن فلان ماشین رو تجربه کنم…
من میخوام زندگی کردن در فلان خونه رو تجربه کنم…
من میخوام زمینی که دارم رو بتونم بسازم… (یعنی نگو که میخوام پول داشته باشم که زمینم رو بسازم… بگو میخوام زمینی که دارم رو بسازم)
اینجوری، من دیگه کاری ندارم که اگه قیمت دلار تغییر کنه، ارزش درآمد من هم بالا و پایین میشه…
یعنی فرکانسی که من ارسال میکنم، برای کسب یه شرایط یا تجربه زندگی در خونه ای با فلان شرایطه….
یعنی من احساس میکنم اگر اون «تجربهه» و اون «احساسی» رو که زمانی که اون شرایط درخواستی رو داریم، مبنا قرار بدیم، شاید تمرکزمون از روی صفرهای حساب بانکیمون برداشته بشه….
من حس میکنم باید تمرکزم رو از روی پول، به شکل اسکناس یا صفرهای حساب بانکیم، بردارم و رهاتر باشم نسبت به موضوع ثروت…
من اون تجربه آزادی مالی رو میخوام…
من نمیدونم به چه شکل دیگه ای ممکنه این تجربه وارد زندگیم بشه… ولی هرچی دارم جلوتر میرم، حس میکنم هرچقدر نسبت به یه موضوعی رهاتر باشم، سرعت ورودش به زندگیم بیشتره.
نمونه اش همین پیدا کردن دوستای آگاهی مثل شما، که من فقط یک قدم برداشتم و جهان 999 قدم دیگه اش رو برداشت…
البته قطعا یه سری کارها هم در این میون، حکم کاتالیزور رو دارن. مثلا همین چیزی که شما توی کامنتت نوشتی:
توجه کردن به فراوانیها، نگاه مثبت داشتن به موضوع ثروت، تحسین ثروتمندان، دیدن ثروت در تمام وسایل و چیزهایی که اطرافمون هست…
الان، بعد از اینکه توی یه زمان کوتاه، با چندین نفر از دوستان فوق العاده سایت آشنا شدم، با خودم فکر کردم که چقدر راحت این اتفاق افتاد.
با اینکه من قبلش، به اون صورت راجع بهش فکر نکرده بودم…
البته چون بین دوستان و اطرافیانم، فاصله فرکانسی ایجاد شده بود و دیگه به اون صورت رابطه ای با هم نداشتیم، گاهی پیش خودم میگفتم که کاش یه نفر از دور و بریام بود که باهاش راجع به قوانین صحبت میکردم، ولی حتی یادم نمیاد که به عنوان یه درخواست جدی از خدا خواسته باشم. یا اگر هم خواستم یادم نمیاد..
ولی یادمه که یه بار به خودم گفتم حالا که اینقدر ارتباطم با دوستام کم شده، حتما قراره که دوستای جدیدی وارد زندگیم بشن. همین
و بعد، الان یه دفعه با چند نفر از بهترین اعضای سایت آشنا شدم و حالا هر کلامی که بین ما رد و بدل میشه درباره تایید قوانینه. و واقعا مصدایق این آیه است که میفرماید:
لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَهً وَعَشِیًّا ﴿مریم/62﴾
در آنجا کلام لغو و بیهوده ای نمی شنوند، بلکه آنچه می شنوند فقط سلام و درود است؛ و در آنجا صبح و شام، رزقشان برای آنان است.
بعضی از این صبحتها رو قبلا با هم داشتیم، ولی دوست داشتم اینجا بنویسمشون که هم خودم یادم بمونه، و هم شاید برای بقیه دوستان مفید باشه.
فکر کنم یکی از چیزهایی که باعث شد من به این دوستان جدید هدایت بشم اینه که سعی کردم به اطرافیانم به صلح برسم.
یعنی وقتی صحبت از کسی میشد، سعی میکردم نزارم ذهنم قضاوتی یا فکری از اون فکرهایی که قبلا راجع بهش میکردم رو مرور کنه… اگه ویژگی مثبتی ازش یادم میومد همون رو توی ذهنم تکرار میکردم، اگر نه، براش آرزوی سلامتی یا خوبی میکردم…
شاید شروع تغییر فرکانس من در مورد دوستان و اطرافیانم از اینجا بوده…
البته این کار رو به این قصد انجام ندادم که افراد بهتری وارد زندگیم بشن… من این کار رو انجام میدادم که به قوانین عمل کنم و در احساس خوب بمونم. و از اونجایی که جهان به قدمهای مثبت ما، فراتر از انتظار پاسخ میده، نه تنها با اونا به صلح رسیدم و رابطه ام با اطرافیانم اینقدر خوب شد، نه تنها در تمام این زمانها دیگه تمرکز من روی خوبی ها و زیباییها بود و طبیعتا احساس و حال بهتری رو تجربه کردم، بلکه الان خداوند سخاوتمندانه پاداش افزونی هم به داد و شما دوستان خوبم رو وارد زندگیم کرد:
مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلَا یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿160﴾
هر کس کار نیکى بیاورد ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر کس کار بدى بیاورد جز مانند آن جزا نیابد و بر آنان ستم نرود.
حالا همین کار رو هم میشه درمورد ثروت انجام داد.
یعنی بیام به جنبه های مختلفی از همون ثروتی که توی زندگیم هست نگاه کنم، تحسین و تاییدش کنم (همون کاری که شما توی کامنتت کردی). و در ادامه، شرایط و ویژگیهایی که دوست دارم تجربه کنم رو تجسم کنم، درخواست کنم و رها باشم نسبت به این موضوع.
مثل این جمله توی کامنتت:
مگه ما به خاطر اکسیژن نیازمندیم؟ مگه میگیم حالا فردا چطوری نفس بکشم؟ چون انقدر زیاد بوده همیشه، که هیچ وقت نگرانی نداشتیم ولی برای پول چون همه گفتن کمه ما یاد گرفتیم نگران باشیم و باور کردیم وگرنه اینطوری نیست و این یک باور کاملاً اشتباهه که میتونیم تغییرش بدیم.
فکر میکنم این همون جاییه که رها بودن نسبت به اون موضوع رو تجربه میکنیم.
در پایان هم، اینو بگم که
نمیدونم چرا، ولی چند بار که کامنتهایی از شما درباره ثروت خوندم، همش یاد این کامنت که خییییییلی وقت پیش خونده بودمش میوفتادم.
حالا لینکش رو اینجا میزارم. امیدوارم که برات مفید باشه.
https://abasmanesh.com/fa/aghlekol-question/%d8%a8%d8%a7%d9%88%d8%b1-%d9%81%d8%b1%d8%a7%d9%88%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%88-%d9%85%d8%ab%d8%a7%d9%84-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d9%85%d8%a7%d8%af%d8%b1-%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%a7%db%8c%d9%86-%d8%a8/?ans-page=3#answer-633929
در پناه خدا، شاد و ثروتمند و تندرست باشی غزل قشنگم
مهشید عزیزم سلام
خوش اومدی به بهشتمون ایران، امیدوارم هدایت های ناب خداوند از راه برسن تا بهترین اتفاقارو در کنار توحیدیترین آدمها تجربه کنی و تجربیات دلخواهتو خلق کنی .
مهشید جون من بعد از ظهر امروز کامنت بینظیرتو خوندم و الان فرصت نوشتن پیدا کردم . داشتم فکر میکردم که چقدر تفکراتمون مشترکه. اصلا همینه که خداوند مارو سر راه هم قرار داده .
من خیلی از صحبتهات استفاده کردم . شما خیلی عااالی مسائلو باز میکنی و نوع نگاهت به مسائل خیلی ریزبینانه و جذابه . خیلی تحسینت میکنم دوست نازنینم و خداروشکر میکنم به خاطر این همصحبتی پر از آگاهی.
مهشید چون چقدر خوب گفتی ….
چقدر خوبه این درخواست اصلی رو گفتنه.
من چند وقت پیش وقتی داشتم درباره شخصیت دونستن پول فکر میکردم اینطوری تصور کردم که انگار پول یه آدمه. یه آدم مثل عزیزمون .
آیا من از اون آدم عزیز انتظار دارم که همیشه باشه تا من کارامو انجام بدم ؟ نه . اگر آره اشتباه میکنم .
آیا من انتظار دارم اون آدم منو ببره سفر تا خوش بگذره بهم و بهترین خدماتو بهم بده همیشه ؟ نه ! اگر آره من اشتباه میکنم .
آیا من انتظار دارم اون آدم همیشه کنارم باشه تا من خوشحال باشم ؟ نه ،
اگر آررره من اشتباه میکنمممم !
چون اون فقط یه شخصیته . هیچ قدرتی نداره .این منم که در خلق شرایطم قدرتمندم .
اینا همه وابستگیه . وابستگی طبق قانون جهان مارو از تجربه ی اتفاقات دلخواهمون دور میکنه.
علاوه بر این شرک هم هست . وقتی یه چیزیو مهم میدونیم ، قدرت خداوندو فراموش میکنیم و وقتی این اتفاق میفته از خواسته مون دور میشیم .
مثل این میمونه که یه غول چراغ جادو داشته باشیم وقتی ازمون میخواد که خواسته مونو بگیم تا براورده کنه بهش یه چیز خیلی عادی رو نشون بدیم بگیم تو اونو به من بده من خودم به اون خواسته مهمه میرسم …
خب چرا راه ساده ترو نریم ؟ همون چیزی که میخوایمو بهش بگیم .
میدونی مهشید جون من فکر میکنم خیلی از ما آدما میخوایم قانونو دور بزنیم . سختمونه وقت بذاریم با خودمون و خدای درونمون به صلح برسیم و باهاش صمیمی شیم تا از سر صمیمیت و قدرتمند دونستنش به خواسته های قشنگمونم برسیم، بهانه میاریم که نه ! فلان چیز مهمه. اونو داشته باشم حله.
دیشب داشتم فکر میکردم که تو این دنیا هیچی به هیچی ربط نداره و تو میتونی به همه چیزای دلخواهت برسی . فقط اگر باورای درستی بسازی اون خواستهه تحقق پیدا میکنه.
یعنی ما میتونیم تو همه جوانب زندگیمون به هررچیزی که میخوایم برسیم . مثل استاد جانمون .واقعا چرا هی گیر میدیم به عوامل بیرونی؟
مهشید جون سپاسگزارم که دیدگاه قدرتمندتو باهام به اشتراک گذاشتی .
چقدر خوبه همصحبتی درباره قوانین .
خوشحالم به خاطر شما و همه دوستان متعهدِ عملگراایی که باهم در ارتباطیم .
خیلی ممنونم ازت به خاطر لینک کامنت پر از اگاهی که باهام به اشتراک گذاشتی عزیزم .
از راه دور اما با قلبی نزدیک نزدیک میبوسمت ..
در پناه رب و صاحب اختیار جهان باشی .
بنام خداوند جان ”
سلام و درود بر دختر بهشتی زیبا و زیبا اندیش ”
حالتون عالی و متعالی ” سلام بر فرکانس زیبای شما ‘
مرسی که نوشتی و کلی لذت بردیم ‘
من عاشق این صحبت ها هستم . و چقدر زیبا نوشتی ”
از یک شخص ثروتمند پرسیدند چرا ثروتمندی ؟
گفت عادت خوب ساختم اما بقیه نساختند
به خودم ایمان داشتم اما بقیه نداشتند .
تلاش کردم .اما بقیه تلاش نکردند .
پشتکار داشتم اما بقیه نداشتند .
متعهد شدم اما بقیه نشدند ”
هزاران شاخه ی گل صورتی تقدیم به شما گل دختر ”
امید به اینکه امروز و تمام روزهایت آغاز بهترین ها باشد ”
جمعتون پایدار دوستان ”
غزل ما بهترین غزل دنیا ”
سلامتی بچه ها ”
استاد ما استاد ”
فرشته ی عاشق ‘ غزل
خدایا ”
دستمان خالیست .
اما دلمون قرصه .چون تو هستی .به تو توکل میکنیم به قدرتت …
به بودنت …
که تنهایمان نمیگذاری …
بیشتر از همیشه مراقبان باش ‘
من چقدر خوشبختم که دوستانی همچو شما دارم .
در پناه جان ، جانان باشی “
سلام وروز بخیر وخداقوت ب شما عزیزم واقعاعالی بود من از خدا خواسته بودم ک منو هدایت کنه رو باور فراوانی بیشتر کارکنم وبرام باور پذیر تربشه ک ب کامنت شما هدایت شدم خداروشکر برا این مسیر زیبا واین هماهنگی خیلی سپاس گزارم واقعا قشنگ توضیح داده بودین ازکامنتتون نکته برداری کردم تو دفترم نوشتم بیشتر تمرکز کنم کنم و فکر کنم ب امید خدا هرروز فراوانی بیشتریو تجربه کنیم و دریافتش کنیم
در پناه خداوند شادو سالم و سعادتمند باشین
با عرض سلام خدمت بانو غزل خوش بین.
چقدر دیدگاه شمارو تحسین کردم،فوق العاده عالی بود واقعا جواب خداوند به سوال چند هفته پیش ام که در مورد فروانی بود را گرفتم،تاهنوز اینقدر دقیق متوجه خدمت گذاری پول در زنده گی ام نشده بودم،از بدو تولد تا زمان مرگ،حتی بعد از مرگ هم جریان داره به مناسبت ختم خیرات های که صورت میگیره، واقعا پول چقدر فروان و خدمت گزار ما بوده ،صمیمانه از تمام پول های عزیزم تشکر میکنم ،که تا اکنون با من بودند و هستن و خواهند بود. دیدگاه فوق العاده عالی و بی نظیری بود،به موارد دلخواه اضافه کردم،وهمچنان کپی کردم تا هر بار بخونم و لذت ببریم ،به امیدی که تا اکنون فراوانی های خداوند رو تجربه کرده باشین، خدایا صدهزار مرتبه شکرت بخاطر این سایت الهی و گهربار.
به نام خداوند بخشنده مهربان
خدایاتنهاتورامیپرستم وتنهاازخودت یاری میخواهم
سالها روزانه چندین بارعربی این کلمات راتکرارکردم بدون هیچ حسی ودرکی
خدایاسپاسگزارت هستم که هدایتم کردی وراه رانشانم دادی
سپاسگزارت هستم برای درک قوانینت باهمین مدارودرکم تااین لحظه
سپاسگزارت هستم که هدایتم کردی به سمت نوروروشنایی
سپاسگزارت هستم برای حس وحال خوبم
درسته سالهاتونمازهای ازسرعادت هرروز میگفتم خدایاتنهاتورامیپرستم وتنهاازتویاری میخواهم ولی قلبی نبودن برای تایییدگرفتن ازبقیه نماز میخواندم که بگن چقدمسلمونه وسروقت نمازش رومیخونه
ولی خدای مهربانم بااینکه به نیتم آگاه بودبازهدایتم کرده سمت نورخودش ومراازظلمات بیرون اورد
خدا یاراهل ایمان است آنان را از تاریکی های جهان بیرون اردوبه عالم نوربرد
با تمام وجودم حس کردم معنی آیه الکرسی که خداوند همیشه همراه من هست هدایتم میکنه
استادعزیزم سپاسگزارت هستم که با شنیدن هرفایلی ازشمادوباره به مسیربرمیگردم ونجواهاراساکت میکنم که مسیرم درسته وهمین احساس خوب همین آرامشی که دارم،همین که دارم لذت میبرم ازشنیدن این حرف ها،همین که باخوندن کامنت عزیزان اشک شوق میریزم خوشحال میشم برای موفقیت هاشون ،دیگه ناراحت نمیشم چرا،چطوراین هاواضح صدای خداوندرومیشنونند،چطورباشجاعت عمل میکنن
بلکه تاساعت هاتواحساس خوب میتونم بمونم برای این حس وحال خوب دوستان عزیزم
که اینا تونستن وبراشون اتفاق افتاده برای من هم میشه اگه تومسیرباشم ،اگه ادامه بدم ،اگه فقط دستاوردم همین حس خوب وارامش باشه برام کافیه
من خیلی تواین مسیرپیشرفت کردم منی که ازهمه انتظارداشتم،همه رومقصرمیدونستم،ازهمه شاکی بودم الان خیلی آرومم وهرروزدارم سعی میکنم بهتروبهتربشم دارم تلاش میکنم از داشته هام که برام عادی دارن میشن لذت ببرم چون زمانی حسرت داشتن همین هایی رادارم که امروز دارمشون
خدایا شکرت برای نوشتن همین کامنت که چند ماهی میشه نمیتونستم بنویسم وهربارنجوامیومدکه میخای از کدوم دستاوردمالی بنویسی توکه موفقیتی نداری دربرابر این حجم ازموفقیت بچه های سایت ولی شکرخداامروز تونستم بنویسم والان دلم خیلی بازشده و احساسم خوبه وبه گفته استادم احساس خوب همه چیه پس باحال خوب به هرآنچه دوست دارم میتونم برسم
خیلی این آیه رودوست دارم که
از سعیده وحمیدامیری عزیز یادگرفتم دوست داشتم این جاهم بنویسم چون باخوندنش خیلی احساسم خوب میشه
هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایه شادمانی وخوشحالی آنان هست به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند برای آنها پنهان داشته اند
سوره سجده آیه 17
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
((وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ
و همانا آفریده ایم انسان را و می دانیم آنچه را وسوسه می کند به آن نفس او و ما نزدیک تریم به او از رگ گردن ))
می گفتن آقا در فلان جا قمار خونه بزرگی هست
گفتم چیکار می کنن اونجا؟
گفت هیچی قمار می کنن یه پولی در بیارن
گفتم اون قمار نیست ،اون قمار بچه هاست
گفتن قمار جدی چیه؟
گفتم قمار جدی اینه که خودت رو بگذاری اون وسط ببازی …!
در قمارخانه عشق برو
اون قمارخونه ها بچه بازیه
مال بچه هاست که حالا چیزی به عقلشون نمی رسه
“به قمار خانه رفتم همه پاکباز دیدم”
اگر همه چیز را قمار کردی و گفتی همه را می دم به تو و باختی….
اونوقت همه رو می دن به شما همه رو بر می گردونن
اگر عاشق خدا شدی فکر نکن که همه چیزا رو از دست می دی ، همه چیزا رو به دست میاری
“بنده من شو و برخور زه همه سیم تنان”
هرچه زیبایی هست برای تو آفریدم
فقط می خوام که تو به من توجه بکنی
اگرم لذتی می خوای ببری با من ببر ، با غیر من نبر
با حق باشید تا بتونید لذت ببرید
اصلا کسی بدون خدا نمی تونه لذت ببره
این جمله از استاد:
((اینقدر قویه این حسه و اگر باور کنی که خداوند هدایت می کنه و اگر باور کنی که خداوند خیلی خیلی آگاه هست به مسائل ، و شرایط تو رو می دونه ، می دونه تو توی چه ضمینه هایی نقص داری، توی چه زمینه هایی کمبود داری و توی چه ضمینه هایی قوی تر هستی همه اینها رو می دونه و با توجه به شرایط تو بهترین مسیر را بهت می گه خواسته هات رو می دونه ، نواقصت رو می دونه، توانایی هاتو می دونه و برات یک پلنی می چینه ))
9 ماه طول کشید تا بلاخره کافیشاپم توی دبی افتتاح شد ،استقبال خیلی خوب بود
از همون اول فروش خوبی را آغاز کردم
همه چیز خیلی خوب پیش می رفت
اما مسئله این بود که اجاره خونه خیلی عقب افتاده بود و درآمد مغازه هنوز کفاف پرداخت اجاره خونه را نمی داد
همسرم می گفت اینجا که خیلی راحت وام می دن با بهره کم ، برو وام بگیر یا اینکه با یک نفر شریک بشو تا پول بهت تزریق بشه بتونیم اجاره خونه رو بدیم تا فروش مغازه بیشتر بشه
ولی من قبول نمی کردم بهش گفتم نه وام می گیرم نه شریک می خوام نه پول از کسی قرض می کنم و نه برمی گردم
همسرم می گفت : جواد ! اگه این کار را نکنی چند وقت دیگه پول اجاره خونه را ندی مهلت اجاره خونه تموم میشه و صاحب خونه بیرونمون می کنه ها ….!!!
بهش گفتم : من باید بتونم از همین مغازه اجاره ها را پرداخت کنم
این راه حل ها همش مسکنه و از چاله توی چاه افتادنه
من باید بتونم خودم پول دربیارم
باید بفهمم مشکلم از چیه
چرا من از اول زندگیمون نمی تونم هزینه هامون را پرداخت کنم
به عالم و آدم همش بدهکار بودیم
از اینجا دیگه نمی خوام بدهکار هیچکس باشم
یا می فهمم ایراد کارم کجاست یا اینکه بهتره بمیرم
خلاصه پیش بینی همسرم اتفاق افتاد
یک روز صبح صاحب خونه با مامور اومد در خونه و گفت مهلت اجاره شما تموم شده و همین الان خونه رو باید تحویل بدید
بهشون گفتم من جایی ندارم که وسائلم را ببرم (همه لوازم خونه را نو خریده بودیم)
چه مامور خوب و مهربونی بود، از کل وسایل خونه یکی یکی عکس و فیلم گرفت و بهم گفت یک هفته بهت مهلت می دم اگر خواستی وسایلت را ببری بهم خبر بده بیام درب خونه را برات باز کنم
وگرنه همه لوازم را می دن به صاحب خونه .
به همسرم گفتم وسایلی که می تونیم ببریم را برمی داریم و میریم مغازه ….
خلاصه وسائلی که می شد ببری را جمع کردیم گذاشتیم بیرون و کلید خونه را تحویل دادیم .
ما به امید و با توکل به خودش اومده بودیم دبی که موفق بشیم و ثروتمند باشیم
ولی این اتفاق افتاد
انگار ما یه سری درس ها را هنوز بلد نبودیم و باید یاد می گرفتیم تا به خواسته هامون برسیم برای همین هم خدا وقتی ایمان و توکل و تسلیم ما را دید یک کلاس خوصوصی فوق تخصصی برامون گذاشت تا یاد بگیریم.
یک سری ضعف های شخصیتی داشتیم که باید برطرف می شد و یک سری توانمندی ها در وجودمون بود که خودمون ازش بی خبر بودیم و اونها باید فعال می شد تا به خواسته هامون برسیم
ما هم با عشق لبیک گفتیم و رفتیم مغازه
یک دفعه از عرش به فرش اومدیم
از یک واحد 150 متری دوخوابه با وسایل خونه ای که با عشق من و همسرم خریده بودیم با بالکن بزرگ با ویو دریا طبقه 21 یک ساختمون لوکس
باید از امشب توی مغازه روی زمین می خوابیدیم و زندگی می کردیم
شب اول ماه رمضان بود
هممون شکه بودیم نمی دونستیم چی می خواد بشه و تا کی قراره این وضعیت ادامه پیدا کنه
همسرم گفت : جواد جان ! این همه سرمایه گذار پول هاشون را میارن دبی سرمایه گذاری کنن تو هم که نمی خوای سر کسی کلاه بگذاری کافیشاپ هم که آماده هست فقط کافیه طرف بیاد ببینه و پول بگذاره باهات شریک بشه ، اونوقت ما می تونیم یک خونه کوچیک بگیریم حداقل تو مغازه شب نخوابیم ….
گفتم : ببین عزیزم من باید بفهمم مشکل کار من کجاست با شریک گرفتن فقط اشغالارو می گذارم زیر مبل من باید ایرادم را بفهمم و رفع کنم اینم یک فرصتیه که من خودم را اصلاح کنم هر اتفاقی که بیافته من ادامه می دم اگر تو نمی تونی با من باشی اشکالی نداره بلیت می گیرم برگرد یه مدتی ایران تا من همه چیز را درست کنم
یا میمیرم یا درستش می کنم
دست بچه ها را بگیر و برگرد پای من واینسا
همسرم هم گفت : من هیچ وقت تو رو تنها نمی گذارم ، باهم اومدیم باهم هم ادامه می دیم
من فقط خیلی می ترسم ….
گفتم نترس توکل به خدا
خدایی که تا اینجا ما را آورده از اینجا هم خودش می بره
اون موقع تازه با استاد عباس منش آشنا شده بودم و دوره روانشناسی ثروت 1 را داشتم کار می کردم
تمرکزم را گذاشته بودم روی دوره و همینطور که روی دوره کار می کردم ، هر ایده ای هم که به ذهنم می رسید اجرا می کردم
اما هیچ نتیجه ای نمی گرفتم که هیچ ، تازه وضعیتمون هم بدتر می شد
دوماه این وضعیت ادامه پیدا کرد
تا اینکه یک روز تصمیم گرفتم کلا از دوره های استاد بیام بیرون همه فایل ها را شیف دلیت کردم
گفتم اگر این حرف ها و کارها درست بود که تا الان باید جواب می گرفتم
خلاصه سه ماه بدون هیچ فایلی از استاد گذشت
اما هر روز که می گذشت نه تنها اتفاقی نمی افتاد بلکه هر ایده ای هم که اجرا می کردم به هر دری می زدم اوضاع بدتر می شد
پنج ماه شد که توی مغازه زندگی می کردیم
هر جوری بود می خواستم فروش مغازه را بالا ببرم اما هر ایده ای اجرا می کردم جواب نمی داد که هیچ ، مشتری ها هم کمتر می شدن
تا جایی که حتی نون نداشتیم بخوریم
منتظر بودیم که یک مشتری ، فقط یک نفر بیاد یک قهوه بخره تا ما بریم غذا بخریم بخوریم … کار به اینجا رسیده بود.
اما اجازه نمی دادم که کنترلم بیافته دست ذهنم
یک سرمایه گذار انگلیسی اومد گفت من نصف ارزش کافیشاپ را می گذارم و باهم شریک میشیم ولی من قبول نکردم
گفتم اگر اینجا را خواستی من کلا بهت واگذار می کنم اما شریک نمی شم
همسرم می گفت: چرا قبول نمی کنی
ما حتی پول نداریم غذا بخریم
5 ماه که آواره ایم
ما داریم می میریم
می فهمی ! داریم می میریم !
تا کی جلو در و همسایه یواشکی توی مغازه بخوابیم ؟
قبول کن ، خواهش می کنم ، به خاطر این بچه قبول کن
بهش گفتم : ببین عزیزم من با هیچکس شریک نمی شم این راه حل من نیست
من باید مشکل و بفهمم چیه
مشکلم را حل کنم
اگه نمی تونی ادامه بدی واینستا ، برگرد ،
من ادامه می دم
من باید بفهمم چه دردی دارم ، درمانش کنم
اون موقع قلبم می گفت ادامه بده نترس من کمکت می کنم
هر موقع قرآن را باز می کردم به آیات صبر می رسیدم
از همه طرف فشار روی من بود
هم باید سرپا خودم را نگه می داشتم
هم به همسر و بچه هام روحیه می دادم
هم باید به فکر چاره می بودیم تا هرچه زودتر از این وضعیت خلاص بشیم
شرایط خیلی گیج کننده و پیچیده بود
انگار توی مه شدید بودم اصلا هیچ جا را نمی دیدم
دیگه داشت کنترل از دستم خارج می شد
سه ماه بود که هیچ فایلی از استاد ندیده بودم
به خاطر فشار عصبی شدیدی که روم بود سه شب بود که هر موقع صبح بیدار می شدم خودم را خیس کرده بودم
یک روز همینطور که روی صندلی نشسته بودم یک دفعه حالم بد شد به شکل واضح متوجه شدم که داره روح از بدنم خارج میشه ، بهش گفتم :
من اینجام فرار نکردم تمام قد وایسادم
همه چیزمو دادم تنها چیزی که برام مونده جونمه
باهات قمار رو شروع کردم همه چیزمو گذاشتم وسط بهتم گفتم خیلی دوست دارم تو ببری
تا الان که تو برنده ای
فقط یک برگ دیگه دارم اونم جونمه
حرف زدم ، پای حرفمم هستم
فقط یک خواهشی ازت دارم اصلا دوست ندارم جلو زن و بچم جونمو بگیری
اصلا دوست ندارم کسی عجز من رو ببینه
تا الان به هیچ کس اجازه ندادم نه عجزم را ببینه نه اشکم رو
تو نیا بالا سرم خودم با پای خودم میام .
از مغازه زدم بیرون و بدو بدو رفتم سمت دریا (همون ساحلی که توی عکس می بینید ، ساحل جُمِیرا )
به وضوح داشتم احساس می کردم که دارم از هم می پاشم داشت روح از بدنم می رفت
خودمو انداختم تو دریا شنا کردم رفتم وسطِ وسطِ دریا …
سرم را گرفت رو به آسمون با تمام وجودم فریاد کشیدم
خدایا کمکم کن … خدایا کمکم کن …خدایا کمکم کن ….
((فَسَقى لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ
پس آب داد برای آنان سپس برگشت به سوی سایه و گفت : ای مالک و صاحب اختیار من همانا من به آنچه فرو فرستی به سویم از خیر نیازمندم ))
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
آنقدر فریاد کشیدم که هنجرم قفل شد
دیگه صدام در نمیومد ….
خیلی سبک شدم مثل پر کاه روی آب شناور بودم
انگار یه جون تازه گرفته بودم خیلی سبک و راحت شدم
همینطور روی آب شناور بودم گریه می کردم و آسمون را نگاه می کردم
نتنها جونم را نگرفت ، قلبم را باز کرد برای دریافت هدایت ها
رومو برگردوندم تا برم سمت ساحل
نگاهم به ساحل افتاد ، دیدم یک جماعتی دارن داد می زنن شنا می کنن میان سمت من
وقتی رسیدن گفتن چی شده ؟ حالت خوبه؟ چرا داد می زدی ؟ می تونی شنا کنی ؟
گفتم حالم خوبه ، خوبم
یکیشون اومد نزدیکتر گفت می خوای باهم برگردیم ؟
بهش گفتم خودم برمی گردم ممنون.
دوباره رومو کردم به آسمون گفتم مرسی چقدر زود به فریادم رسیدی
قشنگ متوجه شدم که قلبم باز شد حالم خوب شد یک شادی عجیبی وارد وجودم شد
اومدم سمت ساحل اون جوان که اومد نجاتم بده را دیدم
رفتم پیشش بهش گفتم اسمت چیه؟ (بهم گفت الان یادم نمیاد) پرسیدم اهل کجایی؟ گفت اهل سوریه
بغلش کردم بوسیدمش
بهش گفتم ازت متشکرم که اومدی نجاتم بدی ، ازش خداحافظی کردم و اومدم سمت مغازه
اینقدر خوشحال بودم که می خواستم تا مغازه بدوم
خیلی حالم خوب شد
انگار از یک بیماری خیلی سخت یکدفعه شفا پیدا کرده بودم تا این حد حالم عالی بود
شب خیلی راحت خوابیدم
صبح که بیدار شدم پر از شور و هیجان بودم
خدا اومده بود توی قلبم
بعد از مدت ها این اولین باری بود که صبح اینقدر سرحال بودم
دوست داشتم برم یه گوشه ای با خودم خلوت کنم تنها باشم
صبح همسرم گفت : امروز خیلی خوشحالی خبری شده ؟ گفتم نه خبری نیست ولی شاید یه خبرایی بشه
گفت چرا صدات گرفته؟ گفتم هیچی فکر کنم سرما خوردم …
صبحانه را خوردم و اومدم کنار دریا شروع کردم قدم زدن
به این فکر می کردم که از اول عمرم خدا هیچ وقت بد منو نخواسته بود تا حالا گیر آدم بد نیافتاده بودم
یعنی خدا بد منو خواسته که با استاد عباس منش آشنام کرده؟ قطعا این طور نیست
من تا قبل از اینکه از دوره ها بیام بیرون سابقه نداشته بود که به این حال دچار بشم
من چالش های پیچیده تر از این را پشت سر گذاشتم ولی این طور نشدم
من نباید از دوره ها میومدم بیرون
از زمانی که گذاشتم کنار ، و به شیوه قبلی برگشتم ، یک روز خوش نداشتم ، این به خاطر اینه که من بزرگتر شدم و به همون نسبت چالشی که بهش برخوردم بزرگتر بود ولی من به جای اینکه تلاش کنم از مسئله بزرگتر بشم ، با برگشتن به شیوه های قبلی خودم رو کوچک کردم برای همین اینقدر فشار روم اومد .اون شیوه های قبلی برای اون مسئله هایی که تو مداری که قبلا توش بودم جواب می داد ، نه توی این مدارهایی که هستم
مثل این میمونه که برای آزمون کنکور بری کتاب های ابتدایی و راهنمایی را بخونی ، خوب معلومه جواب نمیده .
دوره شیوه حل مسائل زندگی را شروع کردم
وقتی که گفت : به نام خدای مهربان
سلام
من سیدحسین عباس منش هستم
مثل بچه ناشنوایی که برای اولین بار صدای مادرش را می شنوه شروع کردم گریه کنم و همینطور که زانوهام را بغل کرده بودم به آسمون نگاه می کردم و صدای استاد توی گوشمبود و گریه می کردم
خدا داشت باهام حرف می زد
ادامه داد: اگر دارید این برنامه را می بینید به این معنای که ….
من ادامه می دم: به این معنای که به جای اینکه تسلیم خدا باشی و هدایت های خدا را دریافت کنی ، گفتی خودم بلدم ، منم منم کردی ، روی عقل خودت و عقل دیگران حساب کردی، به هر دری زدی نشد تا کارد به استخونت رسید و عاجز شدی
الان دیگه دستم به هیچ جایی بند نیست و به هر خیری که از تو برسه فقیر هستم .
از همون روز ، بعد از مدت ها اتفاقات خوب شروع شد ….
هر روز که به آگاهی های جلسات گوش می دادم و درک می کردم ، قشنگ به وضوح می دیدم که یخ های دریاچه زندگیم داره آب میشه هدایت ها پشت سرهم میومدو من توجه می کردم و اجرا می کردم
دستان خداوند میومد ، ایده ها الهام می شد
هدایت میومد که الان این فایل را گوش بده یا الان برو سراغ نشونه امروز یا الان این کامنت را بخون
و هرموقع که به هدایت ها عمل می کردم نتیجه اش را واضح می دیدم
چون سه ماه به شیوه بدون آگاهی ها بودم و الان که به شیوه آگاهی ها عمل می کردم کنتراست خیلی بالای زندگی رو می دیدم
به علت اینکه هیچ حواس پرتی هم نداشتم
تمام تمرکزم روی دوره بود و همینطور چرخ داشت روان تر می شد
تا اینکه توی یکی از فایل های دانلودی ، استاد گفت :((مثل کسانی که در انجمن دوازده قدم هستن
و بهشون می گن تو باید فقط برای امروز پاک باشی کاری به فرا نداشته باش
می تونی برای امروز پاک باشی ؟ طرف می گه آره ، می گن عالیه همین کافیه
برای فردا می شینیم فردا راجع بهش حرف می زنیم
سعی کن فقط برای امروز زندگی کنی به فردا کاری نداشته باش
می تونی امروز این ساعت این دقیقه احساست را خوب نگه داری ؟
فقط سعی کن برای امروز زندگی کنی ))
این فایل اصلا تحول عظیمی در من ایجاد کرد باعث شد قدرت بیشتری بگیرم
سه ماه طول کشید تا رسیدم به جلسه آخر دوره ،
اول فایل وقتی که گفت :
((به نام خدای مهربان
سلام
من سید حسین عباس منش هستم))
ما مغازه بودم
و وقتی که گفت :
((عاشقتونم
عاشقتونم
امیدوارم که این تمرین را انجام بدین ، توی قسمت کامنتای این جلسه در مورد معجزات این تمرین بنویسید که ایمان همه ما قوی تر بشه و هممون با قدرت بیشتری این تمرین را انجام بدیم و با قدرت بیشتری باور کنیم که خودمون بودیم همیشه که داشتیم اتفاقات زندگی مون را رقم می زدیم
عاشقتونم
هرکجا هستید در پناه الله یکتا شاد سالم خوشبخت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید خدانگهدارتون باشه ))
من توی خونه داشتم گوش می دادم
همه اون مسائل حل شد
بعد از 8ماه از مغازه اومدیم بیرون
بدون اینکه :
پول قرض کنیم
وام بگیریم
شریک داشته باشم
یا برگردیم ایران
یک خونه توی یک ساختمون نوساز اجاره کردیم که استخر سونا باشگاه زمین بازی برای بچه ها و کلی همسایه های خوب و نازنین داره
همسرم با دختر کوچکم یکماه رفتن ایران که خانواده اش را ببینه
الان که دارم این کامنت را می نویسم حدود 7 ماه از اون زمان می گذره
این تیکه از صحبت استاد دقیقا همون اتفاقی بود که من تجربه کردم:
((اون شرایط به ظاهر بد و اون شرایط چیزایی بود که باید حک می کرد توی مغز من یک سری چیزا رو و حک کرد و انصافا خیلیاشو حک کرد که آقا اگر می خوای موفق باشی این اشتباهاتی را که کردی نباید بکنی دفعه بعد ها …
یعنی می خوام بگم خیلی موقع ها اگر یک سری نتایج خوب نمی گیریم نه به این دلیله که خدا نمی خواد به خاطر اینه که ما داریم یک مسیر اشتباه را می ریم اتفاقا اون سری نتایج خوبی که نمی گیریم کمک می کنه که بفهمیم اشتباهاتمون کجاست باعث میشه که فکر کنیم ، کی ما فکر می کنیم ؟ موقعی که اتفاق بدی برامون پیش میاد ، موقعی که نتایج خوب پیش میاد که ما میریم فقط پارتی می گیریم و می زنیم و می رقصیم فکر نمی کنیم ، موقعی که یک اتفاق نا مناسب رخ می ده ما میشینیم و فکر می کنیم که ایراد کار چیه؟))
بی ساغر و پیمانه و دلدار نشاید
پیمانه بباید زد و تردید نباید
بر دلبر دیوانه بگویید بیاید
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
هنگام به کوی در میخانه گذار است
می نوش جهان از قدح عشق خمار است
برساقی دیوانه بگو رخ بنماید
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
ای مدعیانی که به دنبال خدایید
معشوقه هم اینجاست بیایید بیایید
ساقی گره از کار شما بازگشاید
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
عاشقتونم
در پناه الله یکتا باشد
سلام آقای روحانی عزیزوروحانی
کامنت تون عین یه دوره آموزشی بود
خداروشکربرای تمام موفقیت های که با کنترل ذهن وایمان به خداتونستید به دست بیارین
من کامنت های قبلی شماروهم خونده بودم وخیلی تحسینتون میکردم باوجود اینکه مهندس بودین دریه شرکت معروف بادست فروشی هم توخیابون باز حال خوب داشتین
والان هم بازکنارخانواده شادتون بازهم حالتون عالیه
خداروشکرکسب وکارتون رونق گرفته واوضاع خوب خوب شده
درپناه خداوندشادوسلامت وثروتمند باشین
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
به نام خدای که عشق مطلق زمین و آسمان هاست
خدای که بی نهایت رحمان و بخشنده هست
خدای که بهترین یار و یاور هست
خدای که بی نهایت لطیف هست
خدای که بهترین راهگشا هست
خدای که بهترین رفیق هست
خدای که بهترین یاور هست
خدای که بهترین حامی هست
خدای که بهترین هدایت کننده هست
خدای که بی نهایت قدرتمند هست
خدای که نزدیکتر از رگ گردن هست
خدای که هیچ وقت خوابش نمیبرد
خدای که نمیگذارد آب در دلت تکان بخوره
سلاممممممممممم دوست عزیزم
سلامممم سید عزیز برادر خوبم
چقدرررررررررررر زیبا نوشتی
میدانی با تمام قلبم تحسینت کردم
یک باوری زیبایی که از نوشته هایت در من قویتر شد این هست که همه شرایط به نفع ما هست اصلا زنده گی که خود خداست عاشق ما هست زنده گی خوبی ما را میخواهد همه چیز به نفع ماست همه چیز به خیر ماست
چقدرررررر زیبا توصیف کردی
امروز خیلییییی اشک ریختم و از خودش گله کردم که چراااا هیچ تغییری بیرونی نمیبینم چراااااااااا هیچ معجزه نمیبینم چقدررر صبر کنم خیلیییی اشک ریختم
چند مدتی میشود در سایت کمنت نمیخوانم وقتی سایت را باز کردم که کمنتم را بنویسم قلبم گفت این را بخوان و دقیقا حال هوای امروز من بود این کمنت شما مخصوصا اونجا که خدا را صدا میزدین
خدا همیشه به نفع ما کار میکند
خدا همیشه مواظب ما هست
خدا بهترین رفیق هست
خدا همیشه خیر خوبی و پاکی مارا میخواهد
خدا انقدرر ما را دوست دارد که از تصور ما بالاست
خدا عاشق ما هست
خدا از ما به ما بیشتر مشتاقتر هست
خدای من کروررررررر کروررررررر شکرت
خیلیییییی لذت بردم و تحسین تان کردم
و چقدررر عکس پروفایل تان زیباست
همش بهترین درس ها را از شرایط بد یاد میگریم ((اون شرایط هم بد نیست زهن ما برچسپ خوب و بد را میگذارد )) و پخته میشویم قوی میشویم و بیشتر موفق میشویم
مرسی که با عشق نوشتی
مرسی که با شعر های قشنگ قلب ما را مهمان کردی
سپاس گذارت هستم
الهی که همیشه غرق شادی باشی
الهی که پول ثروت فراوانی عشق عظمت خوشبختی شادی بدودددد دنبال مان
سلام به پاکیزه عزیزم
چقدر پاکیزه نوشتی
مخصوصا این جمله :
((یک باوری زیبایی که از نوشته هایت در من قویتر شد این هست که همه شرایط به نفع ما هست اصلا زنده گی که خود خداست عاشق ما هست زنده گی خوبی ما را میخواهد همه چیز به نفع ماست همه چیز به خیر ماست))
این جمله شما یعنی الخیر فی ما وقع
واقعا همینطور هست که می فرمایید هرکجا که تسلیم باشیم همون جا هدایت ها میاد و دستان خدا از راه می رسه و همه چیز به نفع ما میشه
زندگی میشه خود خدا
چون خودش خیر مطلقه
هر شر و بدی هست از طرف خودمه
وگرنه زندگی که خدا به من هدیه کرده خیر مطلق هست
بی نهایت از لطف و محبتت متشکرم بابت توجهی که به من داشتی و با نوشته هایی که به اشتراک گذاشتید ، خداوند به وسیله شما آگاهی ما را بیشتر کرد
امیدوارم در پناه رب العالمین هرجای این عالم هستید، پاکیزه باشی و پاکیزه بمونی…
سلام به شما دوست عزیز آقا جواد روحانی هم عکس زیبایی پروفایل هست هم نحوه آشنایی شما خواندم و هم این کامنت زیبا تون آفرین وایسادی استقامت کردی از خط قرمزی عبور نکردی آفرین به همسرتون که ایستادگی کردن خیلی برای من زیبا بود جاهایی از نوشتتون اسم شوق تو چشمام جمع شد آرزوی موفقیت روز افزون براتون دارم
خدایا شکرت برای قوانین ثابتی که افریدی
سلام جناب روحانی عزیز؛ به راستی و به راستی که لذت بردم و انرژی گرفتم؛ کامنت شما اولین کامنتی بود که امشب خواندم و اون رو به عنوان یک هدایت که خداوند روزی من کرده بود میبینم و از این بابت از خداوند سپاسگذارم ، جناب روحانی مجال گفتن زیاد نیست در این پاسخ ولی همین امروز باز خدا با من حرف زد از طریق یک مجری رادیو دقیقا وقتی که غرق در افکار که چه باید بکنم در این شغل و چطور توسعه بدم خودم رو و وقتی به نتیجه نرسیدم با خودم گفتم ولش میکنم فعلا و خدا شاهده دقیقا همون لحظه از رادیوی داخل یک مغازه این جمله به گوشم رسید و نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر و اون این جمله بود : خدا میگه موقعش که برسه خودم بهت میگم چکار کنی . و من سر مست شدم و رها شدم شاد و سر فراز و سربلند باشی در پناه خدا.
سلام به استاد عزیزم
سلام به تماماعضای گروه تحقیقاتی عباسمنش
و سلام به آقای سید محمدجواد
خداروشاکر و سپاسگزارم بابت بودنم در جمع شما عزیزان
خداوند خودم رو شاکر و سپاسگزارم که هدایت شدم به دیدن این فایل،به خواندن این کامنت.
جایی این کامنت رو خوندم که دیگه داشتم از همه چیز قطع امید میکردم.
میگفتم همه چیز برای بقیه داره خیلی خوب پیش میره. اماچرا منهنوز سر جام دارم درجا میزنم.
من که دارم با تکرار باورهای درست به دیگران و خودم، خودمو میکشونم بهمسیر. من که همه جا میدوام دنبال عباسمنش.
تو لایوش میام. تو سایت استاد عرشیانفر میرم ببینم لایو گذاشته شده یا نه.
تو سایت استاد عباسمنش میام ببینم فیلم لایوگذاشته شده یا نه. اینستا میرم چک میکنم.
همش میرم میگردم ببینم پس کی استاد فایل رو نشر میده تا دوباره گوش کنم و یادم بیاد مسیرو.
یادم بیاد تسلیم رو
با مثال داستانهایی که گفته شد
ایمانمو قوی تر کنم به رب.
منی کههمش این روزا مثل استاد یه حسی بهم میگه حواست باشه هااااا
منخودم مکارترین مکارانم
حواست باشه باید در برابر من خشیت به خرج بدیاااااا
حواست باشه قلدرم سولدرم نکنی برا مناااااا
حواست باشه کردیت چیزایی که الان داری از منه هاااااااا.
خیلی حواست باشه زهرا خانوم.
و هر بار که این صداها رو میشنوم از درونم که کمم نیستش
میگمخدایا غلط کردم.
اعتبارش مال توعه.
منبه یه آهی و دمی وصلم.
تو بخوای میتونی به راحتی بگیری اینجون رو.
پس تسلیمم
خدایا بهمبگو چیکار کنم.
کجا برم
و….
این صداها خیلی منو آروم میکنه.خیلی.
1 هفته خونه ی مادر شوهرم تنها بودم. توی یک روستا.
شبها توی ایوون میخوابیدم که از همه طرف راه بود برای اومدن به خونه.
اما من پشت در رو همننداختم
میگفتمتهشمرگه
انا لله و انا الیه راجعون.
خرچنگتوی آب دیدم
و آوردمش بیرون و ازش فیل گرفتم از نزدیک
منی که فوبیای خرچنگ و عقرب و مار دارم.
از فاصله ی 1 متری فیلم از یک مار گرفتم.جوری ک صورتش سمتمنبود و هر لحظه امکانپرشش به سمتم بود.
اما گفتمتهش مرگه.
انا لله و انا الیه راجعون
امابین اینها از تاریکی خیلی بیشتر میترسیدم.
امشب وقتی برای دفعه دوم فایل رو دیدم.
رفتم توی زیر زمین تاریک و قدیمی و خرابه ی خونه ی مادر شوهر.
قراره چه اتفاقی بیفته؟
قراره بمیرم؟
خب تهشمرگه دیگه.
انا لله و انا الیه راجعون.
استاد دارم آروم آروم به ترسها اینطوری غلبه میکنم
چون
من یه زن تنهام و یه دختر بچه ی 11 ساله دارم،حدود 2 الی 3 ماه دیگهمیخواممهاجرت کنم به یه شهر دیگه.
با کدوم پول؟؟؟؟؟
هیچی.
فقط میگه برو
بهتمیگمچیکار کنی.
بهتمیگم کجا بری.
چون یه سری کاره باید اینجا سر و سامون بدم و بعد با فکر آزادتری برممیدونم تنها راه گذر کردن از ترس،اینه که باید بری تو دلش.
میدونم رشد من تو مهاجرته.
حتی از شهری به شهر دیگه.
این خصلت مهاجرت کردنو بدون ترس تو بچگی هم داشتم ولی برادرم جلومو گرفت.
اون موقع شاید 10 یا 12 ساله بودم.
وقتی با خودم ارتباط گرفتم.
خیلی چیزها برام روشن شد.
خیلی خدای درونمباهامحرف زده و خیلی چیزها رو برام روشن کرده.و میدونم با فایلهای شما اینایمانه شکل گرفته.
استاد عباسمنش فقط داره مسیر خودشو میگه و مسیر خودشومیره.
ما اینجا درسی که باید از فایلها بگیریم.
درس خود شناسی و خداشناسیه.
وسلام.
ما بقی برای باور سازی و ایمانت عالی هستن.
اگر بتونی انجام بدی.
اما اینکه شبیه به استاد حرکتکنیم و حرف بزنیم و انجام بدیم.
اینها یعنی عباسمنش شناسی.
نهخودشناسی و خداشناسی.
پس با گوش دل حرفهاتونو میشنوم و جاهایی کهمیدونمنیاز منه رو بر میدارم و ازش در عمل استفاده میکنم.
جایی کهگیر کردم،مشکل از شما نیست.
مشکل از منه.باید درس یاد بگیرم.
به الله الله گفتننیست کههههه
به عمل کردنه
خخخخخخ
هر کسی از اینآموزشها درس مکتب عشق رو یاد نگرفت مشکل از استادنیست.
مشکل از اونه.
پس درسته که باید این رو هر لحظه با خودت بگی
ایاک نعبد و ایاک نعستین
اهدنا صراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیهم
غیر المغضوب علیهم
ولاضالین
که یادت باشه یکی هست باید هدایتت کنه.اگه باورش کنی
که یادت باشه یکی هست که باید تنها اونو بپرستیش و تنها از اون یاری بجویی
اووووووووووووووووو
میدونی چقدر میشه داستان از خودت و دیگران بگی راجع به این تسلیم بودنه.
میدونی چقدر اینتسلیم بودنه به کار آدمها اومده،ازش استفاده کردن،که جوری باخت دادن که نتیجه اش شده برنده شدن در المپیاد. اینها درسهایی ک میشه از فایلهاتون گرفت. تازه اینها چیزی نیستن.
خدایا تو کی هستیکه انقدر بزرگی؟؟؟؟؟
عظمتتو شکر
بزرگیتو شکر
اراده ات رو شکرررر
امیدوارم هر کسی این فایل رو دید،مسیر زندگیش به طرز معجزه آسایی به سمت آرامش و آزادی حرکت کنه.
الهی آمین
الهی آمین.
نور به راهتون
دوستتون دارم
سلام وقتتون بخیر اقا جواد چقدر لذت بردمو اشک ریختم از کامنت زیباتون
تبریک میگم بهتون برا شرایطی ک خلق کردید
منم 20روزه دوره 12قدم قدم اولشو شروع کردم
5،6ماه از فایلهای رایگان گوش میکردم،البته الانم تحول روز شمارم.
هروز درکم عمیقتر میشه
2،3 ساله ک دنبال قانون راز و تکنیک و…بودم،تا با سایت اشنا شدمو فهمیدم اگر میخای پادشاهی کنی باید با خدا باشی
باخداباشو پادشاهی کن،
فهمیدم خدا چقققدر بزرگه و بخشنده و مهربان، همیشه فکر میکردم باخدا خیلی رفیقم، با خدای مسلمونای ظاهری البته
حالا فهمیدم اگر باخدا خیلی رفیقی نشونش توی میزان سلامتی و خوشبختی و ثروتمندبودنته و مایه گسترش جهانش بودنه
هستم؟؟ ن . سلامتی الحمدالله ولی سلامتی مطلق میخام
ثروت مطلق
شما گفتی باید بفهمی اشتباهت کجاست؟ ولی توی داستان اشتباهتونو ک فهمیدیدو نگفتید.
اشتباهتون کجا بود؟
میخام بدونم ، میخا بدونم اشتباه من کجاست؟
من نتایج کوچیکو میبینم، ولی یعنی قلبم هنوز باز نشده؟ باز شدن قلب چطوره؟
نتایجم روند خودشو داره؟یا میشه توی مدت کوتاه نتایج بزرگ دید؟
استاد گفتن باید پشت خواستتونو بگید ب خدا ،نگید میخا برم فلان جا ،بگید میخا برم ی جای سرسبز و خوش اب و هوا و…. برای خونه و ماشین چی باید بگیم؟ برای رفاه بیشتر،برای اینکه سرمون جلو بندهات بالا باشه، برا اینکه نشانه های بزرگ در مسیر خدا بودنو ببینیمو ایمانمون ب قدرت خدادادیمون بیشتر بشه، بخدا نزدیکتر باشیم،سپاسگذارتر باشیم؟؟؟؟اگر میدونید ممنون میشم راهنماییم کنید
بنام خداد
سلام خانم مختاری عزیز دوست هم فرکانسی
داشتم کامنت جواد عزیز رو با عشق میخوندم ک کامنت شما نظرم رو جلب کرد میخواستم ی چیزی بگم براتون ک واسه خودمم پیش اومده بود
من الان دقیقا دوره دوازه قدم رو تمام کردم و تازه میخوام دوباره استارت بزنم
از اون اوایل بگم ک منم مثل شما فکر میکردم و دنبال نتایج بزرگ بودم
و نتایج کوچیک رو زیاد متوجه نبودم تا زمانی ک این مسیر رو اومدم و نفهمیدم چطور رسیدم ب قدم 12
وقتی چکاپ فرکانسیمو مقایسه کردم با اول دوره داشتم شاخ در میاوردم
یعنی اون همه نتیجه رو ک بدست اورده بودم و ندیده بودم یا بهتره بگم برام عادی شده بود
نتایج بزرگ احتیاج ب زمان داره
نتایج الان شما ب خاطر باورهای گزشتتونه
نگران نباشید .
بیاید جلو کم کم ظرفتون بزرگتر میشه و متوجه میشین و درکتون نسبت ب حرفهای استاد بیشتر میشه
فقط اشتباه من رو نکنید . من از قدم 6 ببعد متوجه شدم نوشتن چقدر فرکانس مارو میبره بالا
تمرین ستاره قطبی معجزه میکنه و هرچی بیشتر تمرین کنید توی تمرین ستاره قطبی مهارت بیشتری نسبت ب قبل پیدا میکنید
من تازه بعد قدم 6 ک جدی تر گرفتم دوره و تمریناتش رو نتایج شکه کننده حداقل برای خودم ب دست اوردم با مقایسه چکاپ فرکانسی
راحت تر بگم براتون فاطمه خانوم :
اقا با همین فرمون بیا جلو ، خیلی چیزا خودش درستش میشه
چون تکاملت طی میکنی با ادامه مسیر
راستی سعی کن هر قدمی ک میخری خودتو متعهد کنی سر یک ماه تمومش کنی یعنی اون تایمی ک سایت میده رو رعایت کنی برای خرید دوره بعدی
چون وقتی این قضیه رو سهل و اسون بگیری و بگی حالا سر یک ماه نشد توی ماه بعد میگیرم قدم بعدی رو بدون نجوای ذهنه
پس اول خودتو متعهد کن برای خرید دوره طی همون یک ماه خودش
دوم این ک تمرینات رو جدی بگیر
سوم از همه مهمتر نگران نباش ، همه چی درست میشه ، چون داری تکاملت طی میکنی
در پناه الله باشید
خییییلی ممنون و مچکرم ازتون، من این پیام شما رو از طرف خداوندم میدونم،چون امروز با خودم گفتم چکار کنم فدم بعدیو بخریم یا صبر کنیم نتیجه بگیریم از قدم اول؟؟؟ و دیدم ایمیل اومده ک شما جواب منو دادید،خوندم دیدم گفتید تعهد بدید سرماه بخرید قدم بعدی رو،
خیلی خیلی خیلی از خداوندم سپاسگذارم ک جوابمو داد
مچکرم بازم از شما ک دلگرمم کردید
سلام سید واقعا عالی بود ممنونم ک نوشتید و منم هدایت شدم ب کامنت زیباتون
و هدایت خداوند رو دارم درک میکنم
ک من رو با این شرایط بی پولی رو هدایت کرد ب کامنت شما و تمام حرفاتون رو درک کردم و هنوز دارم اشک میریزم
و خدا رو دارم لمس میکنم
داره میگه شرایط تو هم مثل سید محمدجواد درست میشه ب شرطی ک تو هم ایمان خودت رو بهم نشون بدی
و همه چی بسپاری به من
خیلی وقت بود ب این خالصی
به این راحتی با خدا حس خوب نگرفته بودم…
واقعا ممنونم
ایشالا موفق باشی
سلام دوست عزیزم سید محمد جواد
کامنتت فوق العاده بود
درست مثل یک فیلم سینمایی عالی که براب هر سکانسش فکر میشه
عالی بود
فقط گیتونم بگم از خواندنش درس گرفتم و لذت بردم
از خواندن شعر های زیبا درس گرفتم و لذت بردم
درس رها بودن
درس اینکه مسیر درسته
اینکه خداااا خیلی خیلی خوب هوامو داره
الان که دارم مینویسم دارم صدای مرغ عشق هامون رو میشنویم که چند روزی که خریدیمشون ساکت ساکت بودن
اینم یه نشونه دیگه از احساس خوب اتفاقات خوبببببب
ممنونم دوست عزیز عشق و احترامت کاملا در کامنت مشهود بود
تحسینت میکنم بخاطر ثابت قدمی کنترل ذهن و ادامه دادنت
ممنونم و سپاسگذارم از شما بخاطر این کامنت زیباتون
در پناه الله یکتا شاد سالم و ثروتمند باشید
هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم
سلام خدمت جناب روحانی عزیز
به به چکردی پسر چی نوشتی اشک شوق ازچشمان من جاری شد چقدقشنگ درساتو یادگرفتی چقد الگوی خوبی هستی برای امسال من که تسلیم ناملایمات نشیم فقط تسلیم خداوند باشیم وبهش اعتماد کنیم خودش همچیزدرست میکنه ازجاهایی درهاباز میشن که هیچ وقت عقل ناقص من فکرشونمیکنه
پروردگارا من بهرخیری که ازتوبهم برسه به آن فقیرم
سیید جان انشالله همیشه درکنارخانوادت شاد وسلامت باشی منتظرخبرهای خوبت هستم
درپناه الله یکتا شادوثروتمند باشید
خدایا شکرتتتتتت
سلام به استاد و همه دوستان عزیز
این کامنت واقعا قلب منو پراز احساس کرد خیلی باهاش اشک ریختم من واقعا دارم به جریان هدایت ایمان میارم چون امروز منم هدایت شدم
خدایاااا شکرتتتتتت
شکرتتتتتت برای نتایجی که دوستام میگیرن
من اومدم اینجا تا حالمو خوب کنم هدایت شدم به اینجا
الان حالم عالیه الان پر شدم از حس خدایی
خدایاااااا دوستتتتت دااررررممممم با تمام وجودم خدای خوبم خدای ما خدای استاد و مریم قشنگم خداجونم مرسی که تو هستی همین که هستی و مارو هدایت میکنی خودش بزرگترین امید واسه زندگی خدای قشنگم
خدای خوبم خدای مهربونم من حتی نمیدونم چی بنویسم که وصف حالم باشه که وصف بزرگیت باشه خدای قشنگم مرسی که مارو هدایت میکنی
خدایا شکرتتتت که به دوست عزیزمون کمک کردی و هدایتش کردی خدایاااااا شکرتتتت خدایا هرچه خوبی دنیاست به آقای سید محمدجواد روحانی بده الهی آمین که با این کامنت زیباش به من و همه حس و حال خوب داد
خدایاااا هرچه خوبی دنیاست واسه استاد و خانوادش بده که مارو داره با دنیای جدیدی که توهستی و تو هدایت میکنی آشنا میکنه
استاد من عاشق هدایتم دوست دارم همیشه هدایت بشم از بچگی همیشه آرزوم بود که ی فرشته داشته باشم که هدایتم کنه الان دارم رو جریان هدایت کار میکنم توکل بخدا
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام آقا جواد روحانی
روحم با نوشته ی همراه شعرتون به پرواز درآمد رقصید و چرخید.
چه قمار زیبایی
«خُنُک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش
بِنَماند هیچش الا هوسِ قمــــــــــــــــــار دیگر»
تحسینتون می کنم به خاطر این حد از توکل ، تعهد و توحید توحید توحید
صبح برای نوشتن ستاره قطبی وضو گرفتم و اومدم ستاره قطبی شما را که برای عاطفه جان نوری نوشته بودید خوندم و به رسم شما با سوره حمد شروع کردم یادم افتاد یک نمازی هست که در آن صد مرتبه ذکر ایاک نعبد و ایاک نستعین را تکرار می کنند . بعد، احتمال دادم، اون فردی که اولین بار این نماز را خوانده ، نتوانسته از این آیه بگذره آنقدر که غرق عشق بازی با خدا شده و احتمالا بقیه هم سعی کردن با تقلید از ایشون به نتایج برسند ، اما حقیقتا دل باید برسد.
خوشا آنان که دائم در نمازند
مست انوار الهی بمانید همیشه.
سلام و درود فراوان خدمت دوست عزیز و گرانقدرم
امیدوارم که در پناه ایزد منان ، احساس خوشبختی و سعادت فراوان مداوم را تجربه کنید.
امشب مراسم اختتامیه المپیک می دیدم و تا دیر وقت بیدار بودم . از وقتی المپیک شروع شده ، بیشتر شب ها بازی ها را دنبال می کردم و کمتر به سایت سر می زدم ، امشب قبل از خواب یه ندایی بهم گفت برو و کامنت های فایل جدید استاد را بخوان تا با حال و احساس عالی تری بخوابی.
روی دیدگاه ها زدم و اولین کامنت که دیدگاه شما بود را شروع به خوندن کردم.
تمام وجودم را غرق ماجرای مهاجرت خودتان کردید
بسیار شیوا ، درست ، و شایسته حق مطلب را رساندید ، خیلی لذت بردم.
نفهمیدم چی شد ، خیلی احساساتی شدم و اشک ریختم. نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ، مخصوصا اونجا که شعر لیلی و مجنون را نوشته بودید.
انگار دوباره داشتم درسهای دوره های استاد و تجربیات خودم را به کمک توضیحات شما مرور میکردم.
منو بردید به اوایل مستقل شدن و شروع کسب و کار خودم.
منم دقیقا مثل شما وقتی از همه کس و همه جا بریدم و به عجز و ناتوانی خودم ، پیش خدای عاشق و مهربانم اقرار کردم و ازش طلب کمک کردم ، تونستم به هدایت ها و الهامات فراوانش که به قول استاد همواره در حال باریدنه اعتماد کنم و آهسته آهسته روی پای خودم وایسم و کم کم به استقلال مالی برسم.
جواد آقای عزیز ، خداوند میفرماید وظیفه من هدایت شماست، و هرگز خلف وعده نمیکنه.
دوست من بابت انرژی بسیار مثبتی که از طریق به اشتراک گذاشتن تجربیات ناب و بکر و بینظرت به من و دیگر دوستان هم مدارت دادی صمیمانه سپاسگزارم.
شاد و پیروز و تندرست باشید
به نام خداوند بخشنده و مهربان
الان که دارم این کامنت رو برات مینویسم اشک از چشمانم روان هست و حالم عالی
اول ازت ممنونم که با چنین جزییاتی نوشتی تمام ماجرا رو و من اشک بود که ناخودآگاه روان میشد از این ایمان و توکلی که داشتی و نترسیدی
از این شجاعت شاید اگر من بودم قطعا یک جا بر میگشتم اما تو سر ایمان خودت ایستادگی کردی و نتیجه رو گرفتی با قلبم تحسینت میکنم
و چقدر زیبا هدایت شدم به کامنتت انگار باید میومدم و میخوندم و بعد بهم گفت که بیام پروفایل شما رو هم بخونم
اینجا بود که نشونه ای دیگر دیدم
که اهل مشهد هستی و خانمت اصفهانی هست
حالا چرا این رو میگم چون من خودم مشهدی هستم و تک و تنها فقط با ایمان به خدا اومدم اصفهان و کلی اتفاق های خوب برام افتاده
و چقدر خوشحال هستم که باهات آشنا شدم در ضمن زیباترش این هست که اسم من هم جواد هست
سید عزیز و بزرگوار برات آرزوی بهترین ها رو دارم و از خدای مهربانم سپاسگزارم که من رو به کامنت و بعد هم پروفایل شما آشنا کرد
حالم رو بهتر کردی امیدوارم خدا حالت رو بهتر کنه
خدایا شکرت
سلام جواد جوووووونم
مرسی عزیزم
چرا اینقدر تو مهربونی؟؟!!
خدایا شکرت …
هم اسم همدیگه هم که هستیم
، نشونه از این بهتر؟؟؟
راستی حواست باشه … اصفهان هستی …!!
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری
با خبر باش که سر می شکند دیوارش
یادش بخیر
هر موقع اصفهان بودم صبح سحر ماشین پدر خانومم را برمی داشتم می رفتم تخت پولاد
چقدر مکان عجیب و روئیایی هست
چه هوای سبک و انرژی مثبتی داره
تا ساعت 7 اونجا بودم و بعد می رفتم خیابون کناریش حلیم و آش می گرفت میومدم خونه
گاهی اوقات هم صبح می رفتم لب رودخونه پیادروی می کردم
راستی! میدون امام رفتی داخل بازار یک لبنیاتی هست فرنی درست می کنه ، شیره خرما هم روش می ریزه ….
حتما یه دفعه برو اونجا به یاد من…
بازم ازت متشکرم که نوشته هام را خوندی و برام نوشتی
امیدوارم هرکجا که هستی، در هر لحظه،نان استاپ ، تحت
هدایت حمایت و حفاظت
رب العالمین باشی
سلام سید جواد عزیزم
داداش بزرگم
آره داداش من از روزی که اومدم اصفهان دارم میگردم این شهر رو هنوز هم چیزهای جالب و جدید میبینم مثل همین دیشب که کلی جاهای قشنگ دیدم
من مادی ها خیابان ها کوچه و پس کوچه های این شهر رو با دلم عبور کردم و خدا جاهای زیبایی رو بهم نشون داده و سوپرایزم کرده
در ضمن داداش ممنونم که برام نوشتی و من هم سر صبحی حسم گفت که بیام توی سایت و خیلی خوشگل نقطه آبی رو دیدم و کیف کردم
امیدوارم که هر جا که هستی در پناه جان جانان باشی و در کنار خانواده شاد و سر خوش باشی
به نام خداوند آفریننده زیبایی ها
سلام ودرود برافای روحانی
بسیار نوشته عالی وتاثیرگذاری بود وهرلحظه خودم رابه جای شما وهمسرگرامی تصور میکردم وتوانستم تمام حس وحال شما درآن روزهای ناخوشایند وزندگی خارج خانه دلخواه ودرمغازه رادرک کنم بسیارشیوا توضیح دادید وشرح روزی که به دریا رفتید وباخدا رازونیاز کردید حال مرا منقلب کرد
خوش به سعادت شما که به این حال خوش انس والفت باخدا رسیدید
ازشعرهای زیبایی درمتن عالیتان استفاده کردید ماهم لذت بردیم
خداراشکر مسائل زندگی راحل کردید
درپناه خداوند مهربان شادوسلامت وموفق وسرفراز باشید وروزگارتان درکنارخانواده عزیزتان خوش وشیرین باشد
سلام به فیروزه عزیزم
خیلی متشکرم از این همه لطف و محبت شما
از شما سپاسگذارم که برای من وقت گذاشتید و نوشتید
امیدوارم شما هم در تک تک مراحل زندگیتون موفق و پیروز باشید
در پناه الله یکتا و در کنار خانواده محترم تون شاد و سلامت باشید
به نام خداوند وهاب خدای رزاق خدای مهربانم الله ورز العالمین
سلام به آقا محمد جواد
شما هم نام پسرم هستید یه لحظه احساس کردم پسرم را صدا میزنم
آقا سید با قلب ودل ما چه میکنید با این کامنتهای عالیتان
با هر کلمه وجمله اش اشک ریختم
چه ایمانی چه تقوایی چه توکلی
در بدترین شرایط بودید اما دور وام قرض شریک را خط کشیدید واین عین تو کله
عین تسلیمه عین رهایی
چقدر مقاومت نشان دادید در کشور غریب
آفرین به ایمانتان آفرین به اعتماد تان به رب العالمین
واقعا تحسینتان میکنم با خواندن کامنت شما به خودم گفتم اگه تو جای آقا سید بودی چه میکردی با وجود زن وبچه هات آیا بازم میتونستی کنترل ذهن کنی
آیا بازم میتونستی بندگیت را نشان بدهی تا خدا هم خداییش را بهت ثابت کنه
خدارا شکر از آن دریا سالم بیرون آمدید تا نتایج به سویتان سرازیر شود
تا الگوی خوبی برای ما باشید
تا توکل را از، شما یاد بگیریم
تا ایمانمان قوی تر شود
تا بدانیم خدا همیشه هوایمان را دارد
تا بدانیم آلیس الله بکاف عبده
تا معنی حسبی الله را درک کنیم
خدا را هزاران بار شکر برای وجود استاد عزیزم شاگرد های خوب وعالیش
چقدر اشعار زیبایی نوشتید عشق به الله تسلیم بودن را به زیبایی نشان دادید
چقدر خوشحال شدم از اینکه چرخ زندگیتان روانتر شده وزندگی روی غلطک افتاده وصد البته که شما لیاقتش را دارید
و لایق بهتر از اینها هم هستید
نوش جانتان نتایج خوبتان
امیدوارم لحظه لحظه زندگیتان سرشار از حضور خدا باشد
امیدوارم روز به روز زندگیتان شیرین تر باشد وجریان رزق وروزی وبرکت در زندگی وکسب کارتان جاری باشد
ایشالا یه روز بیام دبی ویه سر بیام کافی شاپ شما واز اون قهوه های خوشمزه آقا سید بخورم
خودتان وخانواده محترم در پناه حق باشید
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
سلام به منیژه حکیمیان عزیزم
صبح بخیر مادر …
دیشب یه کاری داشتم با لپتاپم انجام دادم و یه حسی گفت به سایت یه سری بزنم
پیام شما را دیشب خوندم و اینقدر خوشحال شدم که می خواستم همونجا جواب بدم ولی نگذاشت ، گفت فردا براش بنویس
صبح بیدار شدم و طبق معمول وضو گرفتم و رفتم سراغ ستاره قطبی شروع کردم به نوشتن ، یک دفعه یاد شما افتادم و یاد نوشته هاتون
بهم گفت امروز صبح برای اولین بار یکی از اهدافت را علنی کن
برای یک مادر
نمی دونی ، اینقدر خوشحال شدم که اشکم سرازیر شد
الان که دارم براتون می نویسم اینقدر شور و هیجان دارم که دستم داره می لرزه دارم نفس نفس می زنم صدای قلبم را دارم می شنوم
خیلی خوشحالم از اینکه برای اولین بار این رسالتم داره به کسی غیر از خودم و خدای خودم گفته می شه
اولین نفر یک مادر هست…
الهی صدهزار مرتبه شکرت
(( وقف مادر ))
سازمان بین المللی متعلق به مادران سراسر جهان
امیدوارم یک روزی توی یکی از شعبه های این سازمان ببینمتون
خیلی از شما متشکرم که به من توجه کردید و نوشته هام را خواندید
کامنت شما هم عالی بود و کلی درس ازش گرفتم
امیدوار زیر نور هدایت رب العالمین خیر پسرتون را ببینید و سایه شما روی سرش مستدام باشه.
هرچه دارد اهل دل از خاک پای مادر است.
به خدا می سپارمتون
به نام الله مهربانم
سلام ودرود آقا سید عزیز
اشک شوق در چشمانم حلقه زد ممنونم از محبت شما از پاسخ شما
دلم گرم شد و حال دلم را خوب کردید
چه هدف ناب وزیبایی
چه قدر قشنگ ومقدس
با تمام وجودم برای رسیدن به هدفتان برایتان دعا میکنم
ممنونم از شما واز استاد عزیز که این چنین همه ما بچه های سایت را در اقصی نقاط جهان به هم متصل کرد
قلبهایمان به هم نزدیک است وانرژی مثبتش بهمان میرسد
فرق نمیکند کدام شهر، روستا یا کشور باشیم مهم فرکانس وانرژی مثبت آن است که جریان دارد
بسیار خوشحالم کردید
منتظر خبرهای عالی شما هستم
دعای خیر من همیشه با شماست
از شهر یزد به دبی زیبا
در پناه حق باشید
به نام خدای مهربان
سلام سید جان مثل بقیه کامنتهات خیلی عالی و با جزئیات دقیق نوشتی کلی احساساتی شدم و اشک ریختم و تحسینت کردم که مردونه ایستادی و گفتی باید بدونم مشکل کارم کجاست دمت گرم و نوش جونت همه موفقیهات که تا الان به دست آوردی و به امید خدا بعد از این هم خیلی موفقیهای بیشتری به دست میاری بیصبرانه منتظر خوندن کامنتهای عالی و خبرهای خوبت از موفقیهات هستم. درپناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید در کنار خانواده محترمتون
سلام به برادر گرامی سید محمد جواد
مقاومت داشتم برای نوشتن این کامنت ولی دارم می نویسم
با خواندن پیام شما اشک ریختم و الان هم با چشمانی خیس دارم می نویسم
چه زیبا نوشته بودید تک تک لحظات در ذهنم مثل یک فیلم تداعی شد
ممنون از شما که با این جزئیات تعریف کردید
منم مدتی هست که همش با خودم میگم چرا برای من اتفاقی که باید بیفته ، نمی افته؟
من که دارم دوره گوش میکنم،فایل گوش میدم ، سعی میکنم مثبت باشم پس چرا نمیشه ؟
مدتی هست که به خدا میگم خودت درست کن
ولی خوب هنوز نمیدونم مشکل کجاست
هر چند که از زمانی که دارم روی خودم کار میکنم درآمدم زیاد شده ، روابطم خیلی بهتر شده ولی بیشتر میخوام
خدایا خودت درست کن .خدایا به هر خیری که از تو رسد فقیرم
سلام خدمت همخانواده ای عزیز وبزرگوارم
دوست عزیز داستان زندگی شما خوب نبود عالی بود چقدر خدا شما رو دوست داره که این همه شهامت وازادی ورها بودن بهتون داده من همیشه ارزو داشتم یه چنین شخصیتی داشتم ازاد ورها هر کاری که دوست داشتم انجام میدادم فارغ از اینکه به غرور خونوادم بر بخوره دوست داشتم شعر بگم اهنگ بزنم
قبلنا همیشه کتاب شعر دستم بود الانم از همه شاعرای.بزرگ کتاباشونو دارم ولی نمیدونم چی شد کنار گذاشتم .
خلاصه من دیوونه اون حس خوبتونم حتی میتونم به جرات بگم خوش به حال خونوادتون که کنار شما هستن واز وجودتون لذت میبرن من کامنت شمارو بارها خوندم وتحسین کردم اصلا دهنم باز مونده بود از این همه جسارت وتو دل اتفاقات رفتن وعملگرا بودن مثل خود استاد که شجاعانه پیش میرن وهیچ چیز نمی تونه براشون سد ومانع باشه انشالله که همیشه در پناه رب العالمین شادوموفق وپیروز وسربلند باشید در کنار خونواده عزیزتون خوشبخت باشین ما هم به وجودتون افتخار میکنیم .
راستی قول میدم هر وقت رفتم میدون امام برم اون لبنیاتی ویادتون کنم .
به نام خداوند یگانه
سلام و درود بر استاد و مریم نازنین
سلام به دوستانم در سایت ارزشمند توحیدی
میخوام از هدایت خداوند بگم در سال گذشته 1402
تصمیم گرفتم همراه با دوتا دخترام و خاله جانم برم مسافرت ما در شهرنیشابور هستیم تصمیم گرفتم که برم بابلسر و از اونجای که تا به حال تنهای نرفته بودیم مسافرت یعنی چون همسرم به رحمت خدا رفته بودن به قول گفتنی مردی نداشتیم که همراه ما باشه خودمون تصمیم گرفتیم بعد از گذشت ده سال اولین سفر رو تجربه کنیم… صبح که خواستم راه بیفتم از اونجای که یاد گرفته بودم از استاد عزیزم از خداوند هدایت بخوام و خودم رو بسپارم به خودش، همون اول گفتم خدایا من تا به حال این مسیر رو نرفتم ازت میخوام که به بهترین مسیر و زیباترین مکان ها هدایتم کنی و شروع شد سفر ما مسیر طولانی بود حدود تقریبا 600 کیلومتر راه بود هرجا که به دلم می افتاد بزن کنار استراحت کن گوش میدادم و استراحت میکردم و به راحتی این مسیر طی شد و به مقصد رسیدیم اونجا دنبال هتل بودیم که باز هدایت خداوند بود به یک خوابگاه دخترانه هدایت شدیم چون تعطیلات تابستانه بود خوابگاه رو برای مسافرین اجاره میدادن و ما پنج نفر بودیم با خاله جانم و دخترش یه اتاق به ما دادن ده تا تخت با تمام امکانت رفاهی کامل انقد ورودی زیبایی داشت داخل و بیرون تمیز که همش خدارو سپاسگزار بودم و با قیمت خیلی کم که هرکسی میشنید باورش نمیشد وچند روزی اونجا بودیم و باید برمیگشتیم در مسیر برگشت از راه دیگه ای اومدم که این راه هم اولین بار بود می اومد و باز از خداوند هدایت خواستم که به زیباترین راه هدایت شوم موقع اومدن زدم رو مسیر یاب بلد و طبق نقشه راه می اومدم که دیدم یه راه بی نهااااایت زیبا هم کوهستانی هم درخت هم ابر اصلا هرچه زیبایی خداوند داشت احساس میکردم همه تو این مسیر خلاصه شده الان که یادم میاد باز خداروسپاسگزارم چقد سفر بی نظیری بود و من به مسیر ادامه میدادم دیدم ما هی داریم میرم بالاتر انگار سربالایی داره میشه و راه جاده باریک از هردوطرف ماشین میاد و همراهانم ترسیده بودن میگفتن برگرد جاده خطرناکه تا به حال نیومدی نمیدونی چی در انتظارمونه ولی قلبم میگفت برو فقط برو مگه به من نسپردی پس نترس برو و من ادامه دادم تا جایی که خیلی بالا رفتیم و همه جا رو مه و یا ابر فرا گرفته بود هیچ گونه دیدی نداشتم و دیدم بنزینمم بیست تای دیگه بیشتر نیس و بهم گفت بزن کنار حالا وسط کوه و دره و مه بهم میگه بزن کنار و اروم اروم راهنما زدم اومدم کنار وایستادم دیدم اینجا یک آقای هست داره عسل میفروشه بهم گفت برو ازش بخواه بنزین بهت بده و خاله جانم بهم میگفت نرو ما نمیشناسیم مردی همراهمون نیس نرو ولی قلبم میگفت برو و من رفتم یه اقای بسیار مهربان من درخواست بنزین کردم اومد باگ ماشین رو پر کرد و از مسیر گفت که چقدر دیگه مونده و بهم آفرین گفت که این جاده رو نترسیدم و اومدم من خدارو شکر کردم که وقتی بهم گفت برو نترس و اومدم بهترین ها رو تجربه کردم اسم جاده توسکستان بود و ما حتی بالاتر از ابرها بودیم همه میترسیدن و من لذت میبردم و به راهم ادامه دادم و بلاخره از ابرها و کوه اومدیم پایین و باز زیبایی های دیگه که در مسیر بود رو تجربه کردیم این هدایت خداوندم بود که منو به این مسیر هدایت کرد بهترین سفرم بود هرکسی میشنوه میگه تو چطور اون جاده رو اومدی و من میدونم که فقط هدایت خداوندم بود بدون پروردگارم من هیچ بودم.. هدایت های بسیاری شدم این یکی از اونا بود که هیچ موقع از یادم نمیره
در پناه خداوند شاد و ثروتمند باشین
سلام هدی عزیزم
دوست همفرکانسی ام
تصور کردنت توی اون جاده و با ایمان الهی واقعا لذت بخش بود انگار که نور الهی هوای ماشین شما رو داشته که بالا میرفتین
شجاعتت رو تحسین میکنم
و هدایت های الهی ات رو دوست خودم
رانندگی کردن واقعا کار شجاعانه ای هستش اونم توی اون مسیر واقعا لذت بردم
کارتون خیلی تحسین برانگیز بود خانم
واقعا افرین
ادامه بده تو میتونیییی
سلام الهام عزیزم
نوشتنت مثل اسمت الهام بخشه
درسته دوست خوبم اشاره کردی انگارکه نور الهی هوای ماشین رو داشته و واقعا همین بود انگار رو بال فرشته ها بودیم مثل روئیا بود ولی روئیا نبود واقعیتِ هدایت های پروردگار بود. بسیار سپاسگازرم که تحسینم کردین و اینکه اگر واقعا ایمان داشته باشیم خدا هست من ایمانم رو نشون دادم و لذت بردم همراهانم ترسیده بودن همش صلوات میفرستادن و هرموقع تعریف میکنن جز ترس چیزی برای گفتن ندارن.. انشالله در پناه خداوند همواره هدایت شویم
هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم
سلام خدمت خانم قائمی عزیز
چقدکامنتون زیبا وتاثیرگزاربود
چقد لذت بردم وقتیازتسلیم بودن ودل سپردن به جریان هدایت گفتین واعتمادکردین.
وپاداششم گرفتین لذت بردین ازمسافرتتون
درپناه الله یکتا شادوثروتمند باشید
سلام به شما دوست همفرکانسیم علی آقای اسدی عزیز
سپاسگزارم برای کامنت تون
بله درست میفرماین همین که اعتماد کنیم به هدایت خداوند راه ها هموار میشه و پاداشش رو خواهیم گرفت، پروردگار بسیار مهربانی داریم کافیه ایمان داشته باشیم چنان به قلبمون آرامش میده که حاضر نمیشی با هیچ چیزی عوضش کنی، انشالله در همچین مسیری باشیم
در پناه خداوند شاد و سلامت و ثروتمند باشین
به نام خداوند مهربان و بخشنده ام
خداوندی که همه رو از من گرفت همه چیز و از من گرفت تا ببینمش ، تا خودمو ببینم ، تا با شناخت خودم
خدا رو بشناسم .
و بی نهایت سپاسگزار و شکر گزارم که شناختمش .
وقتی شناختمش دوباره به من همه چیز داد اما خیلی قشنگ تر
دو رو برم و پر کرد از ادم های خیلی قشنگتر .
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان خوبم .
اره خدا برای من همه چیز و همه کس شد.
خدایی که وقتی تسلیم شدن و یکم درک کردم و خیلی کم تسلیم شدم ، پشتوانه ای شد که تو عمرم ندیده بودمش.
وقتی یکم به ایمانم عمل کردم و کسب و کار خودم و تو خونه شروع کردم
همه گفتن نمیشه ، تو اینستا نداری تبلیغش کنی، گفتم میشع
رفتم دونه دونه مغازه ها و هیچ کس کار منو نخرید
و من بازم گفتم حتما یه راهی هست .
نجواها گفتن با دوتا عضو تو تلگرام اونم خواهر برادرت هیچ اتفاقی نمی افته ، گفتم می افته ، خدا گفته میشه
و من کارم و ادامه دادم بافتم و بافتم تا اینکه …
خواهر شوهری اصلا با هم ارتباط قوی نداشتیم بهم پیشنهاد داد تا کیف های منو تو جایی که فروشندس بزاره و بفروشه
درسته من کیف ها رو دادم و اون گذاشت و یه مدت مشتری نبود
من دوباره تسلیم خدا شدم این بار بیشتر
گفتم خدایا یه نشونه به من بده تا ادامه بدم فقط یه نشونه تو هر چی بگی همون کارو میکنم
یک روز بعد خواهر شوهرم زنگ زد و گفت دوتا از کیفا رو فروختم
خدا گفت اینم نشونه
نشونه ی تسلیم بودن و عمل کردن .
و از اون روز به بعد من با ایمان بیشتر دارم ادامه میدم و
بعد از اون روز بازم کیفام فروخته شد
امروز خواهرم گفت دم خواهر شوهرت گرم باید برلش کاری کنی اخه اون باعث فروش شده
گفتم اون نه خدا
و یاد حرف استادم افتادم درباره ی شراکت و شرکی که کرده بود
گفتم من از خواهر شوهرم تشکر میکنم ولی دلیلی نداره بخوام کاری کنم ، اون دستی از دستان خداست
اصلا اون خداست
اخه دوستان مگه میشه بدون اینکه از من پولی بخواد داره محصولاتم و میفروشه و باورم نمیشه وقتی میفروشه از من خوشحال تره .
دقیقا این قشنگی کار خداست
کار تسلیم بودنه
امروز از خدا فقط یه درخواست دارم اونم این که کاری کنه منو تو مسیری قرار بده که همیشه تسلیم باشم .
اخه دیگه طعم تسلیم بودنو چشیدم
مدام تو ایه ها یا تو کامنت ها با من حرف میزنه و میگه نترس من هستم ، میبینم و میشنوم .
وقتی امروز رفتم میوه بخرم هوا خیلی گرم بود خانم فروشنده یه شربت خنک بهم داد و چه برخورد عالی داشت
میگم که همه چیز اطرافم تغییر کرده
اعتبارش فقط تسلیم بودنه
چه لذت بخشه این تسلیم بودن
استاد سپاسگزارم که به من یاد دادی تسلیم باشم .
خدایا شکرت
سلام استاد خدا قوت بهتون بده
استاد این که می فرمایید کی ما تسلیم می شویم در زمانی مابفهمیم جایگاهمون کجاست و خدا جایگاهش کجاست
زمانی ما بفهمید ما چه توانایی هایی داریم خداوند چه توانایی های دارد
منظورتون این هست که ما دستان خدا هستیم بر روی زمین که در نهایت عشق لذت و آرامش خواسته هامون رو واضح کنیم حالا با بنویسیم بارها به خودمون بگیم تجسم کنیم باورهامون رو به حد نامحدود رشد بدهیم بعد در این مسیر هر نشانه ای از سمت خدا دیدیم که حس آرامش داشت رو انجام بدهیم یا منجرب به درس گرفتن می شه و بزرگتر می شویم در مسیر خواسته یا باعث رشد مستقیم می شودچون صحیح و طبق قانون جهان عملکردم
درست متوجه شدم
دوستان عزیز ممنون می شم اگر جایگاه خودم رو به عنوان یک انسان طالب هدایت خدا درست گفتم نظری بفرمایید
سپاسگزارم
سلام و ادب خدمت خواهر همسفرم ، شما درست گفتید و برداشتتون هم در مورد جایگاه خدا و ما کاملا درست هستش به این نعنی که وقتی آنچه و آنکس که خدا مینامیمش دارای اوصافی از قبیل قادر مطلق و رحیم و حکیم و علیم و ….. هستش پس ما منبع اصلی قدرت جهان رو شناختیم و روا نیست انسانی مثل خودمون حالا در هر جابگاهی هم که باشه رو شریک اون نیروی برتر کنیم. در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف هر چه تو اندیشی
با سلام خدمت استاد توحیدی و دوستان گل.
برای اینکه بهتر و زودتر به این باور برییم که همیشه و همه جا خداوند در حال هدایت ماست باید اول احساس لیاقت کنیم که خداوند همیشه مارو هدایت میکنه به ما از بچگی یاد دادن که هر چیزی در این دنیا دیدیم یه چیزی بگیم و روی هر چیزی یه اسمی بزاریم و بعدها ما اون نظرات رو زندگی میکنیم و راجع به بچه خوب و دوس داشتنی نظراتی که دادن این بود که بچه خوب بچه ای که فلان چیز و فلان چیزو فلان چیزارو رعایت کنه و بچه ای که اینارو رعایت نکنه بچه خوب و دوس داشتنی نیست اون موقع ها که بچه بودم پیش خودم فکر کردم که چون من اون فلان چیزهارو رعایت نکردم پس من بچه خوبی نیستم وقتایی که به راه رفتنم ایراد گرفتن به بازی کردنم ایراد گرفتن به خندیدنم به خوابیدنم به نگاه کردنم به صفر تا صدم ایراد گرفتن به خودم اومدم دیدم که من سراپا ایرادم و زیر ذره بین قصاوت ها و انتقادها قرار گرفتم و با حرفاشون و نگاهاشون و رفتارشون به من فهموندن که تو دوس داشتنی نیستی و به همین خاطر لیاقت هیچ چیز خوبی رو تو این دنیا نداری تو لیاقت محبت نداری لیاقت عشق رو نداری و وقتی زیر فشار این نگاه های قضاوت گرانه داشتم له میشدم آرزو کردم کاش اصلا انسان نبودم یه چیز دیگه بودم یادمه یه بار بچه که بودم یه گوساله کوچیک داشتیم که من خیلی دوسش داشتم یه بار که خیلی دلم پر بود از سرزنش های اطرافیان رفتم کنارش و نوازشش کردم و شروع کردم به گریه کردن بهش گفتم خوشبحالت هیچ کس دعوات نمیکنه باعث خجالت خانواده ات و هیچکس نیستی کاش من هم جای تو بودم اطرافیانم چکار با من کرده بودن ناخواسته که من منی که اشرف مخلوقات خداوندم آرزو داشتم یه گوساله باشم نه یه انسان.
تا اینکه چندین سال بعد با قانون جذب و استاد اشنا شدم و متوجه شدم که یه سری تمرین ها منی که انیدر از خودم دور شده بودم فکر میکردم اگه به این خواسته هام برسم خوشبخت میشم و مورد توجه دیگران و اونموقع هست که دوس داشتنی میشم و این احساس در لایه های زیرین من بود.
شروع کردم به انجام تمرینات یکیش قربون صدقه رفتن خودم کنار اینه اما بعد مدتی حس کردم و احساسم بهم گفت تو فقط برای رفع تکلیف این تمرینو انجام میدی چون دوس داری هر چه زودتر تموم بشه و بری مثل مشق هاز دوران مدرسه که تند تند مینوشتم که فقط تموم شه و برم سراغ بازیم و همش هم انتطار میکشیدم که خدایا پس کی خواسته ام اجابت میشه پس کی همه دوسم خواهند داشت و رابطه عاشقانه و … انگار خودمو زده بودم سر قلاب باهاش محبت و توجه بگیرم از دیگران خودمو زده بودم سر قلاب رابطه عاشقانه بگیرم خودمو زده بودم سر قلاب ماشین و خونه و … بگیرم انگار من خودمو طعمه کرده بودم واسه رسدن به خواسته هام اینارو میخاستم که خودمو خود دوس نداشتنیم رو پشتشون قایم کنم .
اون دوط نداشتنی بودنه هنوز باهام بود هیچ تغییری نکرده بود با تمرین ها وقتی یکی ازم فیلم میگرفت یا خودم از خودم گاهی فیلم میگرفتم توی یه مراسمی جایی موقع دیدن زوم میشدم رو خودم که کجاهام ایراد داره و با پیدا کردن ایرادها شروع میکردم به دوست نداشتن خودم وقتایی که از خودم عکس میگرفتم مثلا از تو صدتا عکس که از خودم میگرفتم یک یا دوتاشو تو گوشیم نگه میداشتم بقیشو پاک میکردم که نباشه و نبینم اذیتم میکرد .
یه روزی جلوی اینه شرمنده خودم شدم به خودم گفتم بردار این عینک قصاوت رو که هیچ وقت راضیت نمیکنه بردار این عینک انتقاد رو به حاد خودم زار زار گریه کردم و بعدش معذرت خواستم از خودم بخاطر اینکه اینهمه سال که جسمی رو که به زیبایی و به سالمی خداوند به من داده بود رو نادیده گرفته بودم این همه سال فکر میکردم زیبا نیستم این همه سال فکر میکردم دوس داشتنی نیستم معیارم رو گزاشته بودم به اینکه اگه دیگران دوست داشته باشن پس تو دوس داشتنی هستی و اگه دیگران دوست نداشته باشن تو دوس داشتنی نیستی نقطه و تمام .
آن کس که مرا دوست نداشت شاید اصلا دوست داشتن بلد نبود مگه میشه منو دوست نداشت .
مثل کسی که سواد بلد نیست ازش انتطار داشته باشی که به تو یاد بده چطوری آخه. و کم کم اون عینک قضاوت رو دارم برمیدارم از روی چشم هام به یول سهراب چشم هارا باید شست جور دیگر باید دید.
در همین راستا یه کلیپ درست کردم از تمام عکس های خودم بدون حساسیت و قضاوت و دیگه پاکشون نکردم همه مدل عکسم رو و اهنگ چه خوشگل شدی امشب اندی رو هم روش گزاشتم همیشه نگاش میکنم حالا این روزها میدونین چه احساسی به خودم دارم انگار یه گنجی باشه که ازش بز خبر باشی یهو پیداش کنی من خودمو دارم پیدا میکنم اون حس دوست داشتنی که گمش کرده بودم دارم پیداش میکنم چقدددددددر لذت بخشه حالا دیگه همش قربون صدقه خودم میرم راه میرم قش میکنم واسه راه رفتنم واسه حرف زدنم واسه نگاه کردنم واسه غذا خوردنم واسه نعس کشیدنم واسه موهام میگم ای دنیا تا بحال کسی رو دیدی اینجوری خواستنی و زیبا بخنده مثل من و میگم خوشبحال اون گوشی که صدای منو بشنوه خوشبحال زمینی که من توش راه برم خوشبحال بچه هایی که دارن کامنت منو بالذت میخونن آره من اینجوری قربون صدقه خودم میرم عشق میخوام خودم به خودم میدم توجه میخام خودم به خودم میدم شادی و لذت از تک تک لحظات رو خودم به خودم هدیه میکنم البته با عشق دیگه چشمم به دهن دیگران نیست که تو رو خدا بهم محبت کنین منی که به جهان گفتم ارزشمندم دارم ثابت میکنم که ارزشمندم ورودی هامو کنترل میکنم چون ارزشمند تا میخام از کنترل خارج بشم میگم حیف من نیست که مثلا تو فلان جا از فضای مجازی باشم من دارم این روزها دوست داشتن خودمو تجربه میکنم و هر لحظه سپاسگزار خداوندم .
اینجوری میشه که احساس لیاقت میکنیم و خودمون رو لایق دریافت الهامات خداوند میدونیم .
در پنا خدای یکتا باشید.
به نام خدای هدایتگرم
سلام به شما دوست گرامی
چه همزمانی باارزشی برای من اتفاق افتاد و چقدر زیبا به این کامنت باارزشتون هدایت شدم .
انگار خداوند در تک تک این کلمات و جملات جاری بود .
دیروز من از خودم فیلم گرفتم و تمام جمله های این فایل استاد رو با صدا و تصویر خودم ضبط کردم.
بعد که فیلم رو پلی کردم ذهنم شروع کرد به ایراد گرفتن از صورتم .
اونقدر به قول شما قضاوت شدم در مورد چهره که دیگه نمیتونم زیباییهامو ببینم .
و اونقدر ذهنم مقاومت داشت که چند بار اول فقط به صورت ویس گوش دادم اما بعد تصمیم گرفتم که فیلم رو هم ببینم . وقتی پلی کردم اصلا متوجه کلامم در فیلم نشدم از بس که فقط مشغول ایراد گرفتن از خودم و چهره و صدام بودم .
امشب هدایت شدم به کلام زیبای خداوند از زبان و کامنت شما دوست گرامی .
من باید یاد بدم بخودم که دیگران اصلا مهم نیستند و من باید چشمانم رو شکارچی زیباییها بکنم ..
دوست عزیز بازهم از شما و خدای هدایتگرم سپاسگزارم.
به نام خدا
سلام فرشته خانم دوست داشتنی
الان تازه بیدار شدم
هنوز از رختخوابم بیدار نشدم با چشم های نیمه باز حسم بهم گفت برو توی سایت و هدایت شدم به کامنت شما.
خیلی لذت بردم و ایده گرفتم از حرف هاتون.
من بارها و بارها اینو دقت کردم که با توجه کردن به گفتگو های ذهنی ام در موقعیت های مختلف که چقدر خودم رو سرزنش میکنم بیخودی
چقدر خودم رو نادیده میگیرم و مثل ی والد سخت گیر چقدر از خودم بدم میاد
و خیلی نشونه دیدم و خدا به طرق مختلف بهم گفته که تو اول باید خودتو دوست داشته باشی
اول باید دوست داشتن واقعی
عزت نفس احترام و محبت رو از درون خودت شروع کنی
اصلا میشه خودتو دوست نداشته باشی و از درون حالت خوب نباشه و دیگران رو از ته قلب دوست داشته باشی و محبت کنی.
اگه بکنی مصنوعی هست
ماسک هست
الکی هستش
برای تایید گرفتن هست
من دوره احساس لیاقت رو ی مقدار کار کردم
و اونجا فهمیدم
چقدر از خودم دورم.
چقدر دیدم من هرلحظه دارم خودم رو مقایسه میکنم با دیگران
و ارزشمندی ام رو وصل کردم به مقایسه با دیگران
چقدر دیدم توی گفتگو های ذهنی ام من با خودم بد صحبت میکنم و خودم رو دوست ندارم
چقدر دیدم من حریم شخصی ندارم و نمیتونم به دیگران بگم و هرکسی هر جوری بخواد با من رفتار میکنه.
خلاصه نگم برات که اوضاع خودم با خودم خرابه.
همین لحظه در این سکوت صبحگاهی و با صدای تیک تیک ساعت که به گوشم میخوره از خدا میخوام ما رو به راه راست هدایت کنه.
چقدر جالب بود که توی کامنت ها شنیده بودم که میگن خدا از زبون تو بامن حرف زد
ولی الان برای خودم اتفاق افتاد
آخه چند وقته حالم میزون نیست و از خدا میخوام با من حرف بزنه.
ممنون دوست عزیز
همین با هم تعهد. میدیم که با تکامل و تعهد کم کم آگاهانه شروع کنیم به دوست داشتن خودمون با همین چیزی که هستیم دلم خیلی روشنه.