تسلیم بودن در برابر خداوند - صفحه 25


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری تسلیم بودن در برابر خداوند
    382MB
    59 دقیقه
  • فایل صوتی تسلیم بودن در برابر خداوند
    57MB
    59 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

823 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام وابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1531 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم جانم

    وهمه دوستان توحیدی این سایت.

    خدایاشکرت

    امشب هدایت شدم که یکی از واضح ترین هدایتهامو بنویسم.

    من اوایلی که با قانون جذب آشنا شدم.ومهترین خواسته ام که نوشتم

    .داشتن یه عشق مهربون و دوست داشتنی و با تحصیلات عالی ..ناخدا یا خلبان (اولایل که قوانین خوب نمیدونستم و درک کافی نداشتم تحصیلات یاداشتن چنین شغلی خیلی برام با ارزش ومهم بود)

    یه گروه شکرگزاری عضوش بودم وفقط شبا وقت اینو داشتم گروه رو نگاه کنم چون سرکار میرفتم (.اولایل اسفندماه وشروع اون پندمیک … هم بود..)

    دیدم یه نفری تو گروه پیام گذاشته هرکسی فلان فایل رایگان رو بخواد بیاد پی وی من دارم وبراش میفرستم.

    خلاصه منم که تازه وارد این مسیر شده بودم ومیخواستم روی خودم کار کنم .سریع بهش پیام داد

    واون عزیزم سریع برام فایل رو فرستاد.

    بعداز اونم یکم راجب به قوانین حرف زدیم وعزیزدلم فایلهای رایگان استاد فرستاد وگف اینو گوش بده این استاد از همه اساتید بهتره

    منم گوش میدادم وکم کم وارد فرکانس شما وسابت شما شدم ..

    قرار اولین دیدار باعشقم ..

    ایشون تهران بودن ومن شمال

    عشقم قرار بود 7صبح برسه.وهمدیگه رو ملاقات کنیم.

    اما به من زنگ زد و 3ونیم صبح من میرسم.

    من اولش یک لحظه ترسیدم.اما یه صدا واضحی بهم گفت برو بیرون ونترس(مگه عشق نمیخواستی؟؟؟)(حقیقتا اونموقعها هیچ درک ومفهمومی که از هدایت نداشتم )

    منم زدم بیرون ..اون دیدار مون واقعا خاطره انگیز شد برامون ومن همیشه میگم خدایاشکرت که منو هدایتم کردی.

    الان از اون موقع چهار سال میگذره.

    ومن اگه باعقل خودم میخواستم دنبال چنین عشقی بگردم هرگز به این راحتی وآسونی نمیتونستم .ودقیق همونی که مبخواستم.

    خدایاشکرت بهترین عشق دنیا رو دارم .

    وچند ماهی باهم کاری راه اندازی کردیم.

    وکنارهم هستیم روی خودمون کار میکنیم وهرلحظه سعی میکنیم از زندگی در لحظه لذت ببریم.سپاس گذارتر وتوحیدی تر باشیم.

    و یکی از هدفامون .این هست که در بهترین زمان ومکان ممکن با استاد عزیزمون و مریم جان دیدار داشته باشیم.

    عااااشقتونم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3762 روز

    به نام فرمانروا

    سعی کردم جهان را درک کنم‌ اگر آدم بدونه این جهان یه پروردگاری داره که همه چیز رو مدیریت میکنه یه سری باورها را اول باید بپذیریم بعد بریم سراغ تسلیم

    1-یه خدایی هست،یه ربی هست،رب به معنای توانمندی ، در کنترل داشتن و نگهداشتن همه چیز.یعنی خالق و creator

    اون خدا که جهان را آفریده و داره مدیریتش میکنه در تمام ابعاد بی نهایت از من آگاه تره. بی نهایت راه ها رو بهتر میدونه. بی نهایت مدیر و مدبر بهتریه از مغز من.و آن‌وقته که من میتونم بهش اعتماد کنم و بهش تسلیم باشم.

    شما فرزندی را در نظر بگیرید وقتی بدنیا میاد هیچ کنترلی روی خودش نداره و کاملا تسلیم مادره.در تمام ابعاد.از اینکه خوراک بهش برسه،گردنشو نگه دارن،دستشویی اش را مراقبت کنن.

    ما داریم در مورد خداوندی صحبت میکنیم که اصلا قابل مقایسه نیست انرژیش با انسان، یک کودک با مادر ، من بزرگسال با خداوند، وقتی آدم اینا رو درک کنه میاد میگه خدایا من تسلیم اعتماد میکنم، توکل میکنم به تو،و اگر بتونم این کار رو انجام بدم خدا هدایت میکنه. چی میشه که خدا هدایت میکنه موقعی که ما تسلیم باشیم.چی میشه که ما تسلیم میشیم موقعی که بفهمیم ما چه جایگاهی داریم و خدا چه جایگاهی داره. اونوقته که اجازه میدیم خداوند هدایت کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    ریحانه قبادی نیا گفته:
    مدت عضویت: 390 روز

    خدای مهربان من

    ممنون برای هدایت ، هر روز احساس میکنم درس جدیدی به من یاد میدی، متاسفم که بعضی اشتباهات تکرار میکنم ولی مطمئنم متوجه رشد و پیشرفتم هستی من واقعا سپاس گزارم .

    زمان زیادی گذاشتم برای راه حل های آسان تر و ایمن تر و حالا بعد از انتخاب های بسیار تصمیم گرفتم به تو تکیه کنم و از تو بخوام قدم بعدی به من نشون بدی..

    منو از دست صدای عقلم نجات بده چون دلش میخواد همه توجه من سمت خودش باشه ..

    من هنوز متوجه بزرگی تو نیستم ولی حتی همین مقدار هم باعث میشه نفس نفس بزنم و احساساتی میشم ولی اینو میدونم که تو احساسات نداری و قانون تو تغییر نمیکنه پس قلبم آروم نگه میدارم و سعی میکنم بیشتر لذت ببرم مثل وقتی که اولین بار شنا کردن یاد گرفتم و برای خوابیدن روی آب اعتماد کافی نداشتم و کم کم یاد گرفتم با آب دوست باشم و ارتباط برقرار کنم الان هم میخوام ارتباط بهتری باهات داشته باشم پس لطفا کمکم کن تمرکز و خرد بیشتری نسبت به آنچه اتفاق میوفته داشته باشم

    به من آرامش و رضایت طولانی تری بده این قدرتو حفظ کنم ..

    من دیگه نمیخوام آدم سابق باشم و ایده ای از من آینده ندارم ولی میدونم میخوام در برابر تو تسلیم باشه ولی هنوز نمیدونم چطوری و قراره چطور پیش بره و این هم اهمیتی نداره چون من بهت اعتماد دارم ..

    پس میخوام روی آب دراز بکشم و ببینم منو کجا میبره ..

    + استاد عباس منش عزیز من واقعا میخوام یک دوره جامع قرآن با شما داشته باشم .

    + اسلام ، تسلیم ، الهام ، باور ، اعتبار ، خدا ، آرامش، تکامل ، درس ، قانون ، اعتماد ، عمل ، تضاد ، خواسته ، رویا ، قدرت ، آگاهی ، جنگل ، گم شدن ، قدم ، نقشه ، رودخانه ، اقیانوس ، هلیکوپتر، اعتیاد ، عجز ، درمان ، نابودی ، مرگ، زندگی ، تند خوانی ، خانه ، پول، شکست، پیروزی ، هدایت ، خدا ، من .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    آرزو جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 542 روز

    سلام استاد قشنگم چقدر امروز قشنگ جلو رفت البته همیشه این طوری بوده

    استاد این جریان برای امروز من هم اتفاق افتاد چقدر قشنگ خدا ما را هدایت میکنه و ای کاش همیشه هدایت خدا را واضح بفهمم و انجام دهم امروز چقدر قشنگ هدایت شدم توی محل کار استاد نشسته بودم یعنی صبحش هدایتی قرار بود برم ی محلی که الان از هدایتم کامل توضیح میدهم

    من الان چند ماهی قانون سلامتی شما را تهیه کردم و عالی جلو رفتم ولی ی مدت یکم عادی شد و یکم از قانون فاصله گرفتم تا اینکه امروز صبح ب راهی هدایت شدم که برم دکتر برای چکاب فشارخون البته این بگ که قبل قانون سلامتی فشار ثابتی نداشتم و متغییر بود ولی تو دوره سلامتی ب سلامتی و ثابت بودن فشار رسیدم امروز صبح ب مطب دکتر هدایت شدم که ی کار ی پیش اومد و نشد برم ولی بعدظهر توی محل کارم نشسته بودم تا این که بهم گفته شد پاشو برو دکتر تو باید بری من گفتم کجا من قبلا گرفته بودم ثابت بود ولی نمی دونستم کجا و چرا باید برم ولی بدون پرسیدن گفتم خدا جون هر چی هست ب صلاح منه من حرکت کردم با این که استرس داشتم وارد مطب شدم و درخواست دادم و فشارم متغییر شده تعجب نکردم ولی دلبیل هدایتم فهمیدم خدا جونم داشت میگفت آرزو از قانون سلامتی فاصله گرفتی و عمل نمیکنی واقعا این طوری بود من شده بود عادت و عادی بود این کارها و دیگه تازگی نداشت واز مسیر سلامتی دور شده بودم ب خاطر عادت های اشتباه قبل حالا این شد نتیجه هدایتم سرم ب سنگ خورده که دور شدن از سلامتی و قوی تر شروع کردن قانون سلامتی و نتیجه های عالی خدایا شکرت و گرنه معلوم نبود چه مشکلی برام پیش بیاد خدایا سپاس گزارم و خدایا شکرت که فهمیدم

    استاد عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    عادل حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2910 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسه

    ووووووووووووووووووواااااااااااااااااااااااااای

    که هر چی که بدست نمیارم

    هر چی رو که از دست دادم

    هرچی که ذور میزنم

    هر چی که سختی کشیدم .

    هر چی که خودمو سرزنش کردم .

    هر چی و هرچی و هرچی که نتونستم

    فقط بخاطر تسلیم نبودنه فقط بخاطر شرکه

    فقط بخاطر اینکه منم منم کردم

    واقعا استاد تو منو با خدا اشنا کردی

    تو منو به خدا نزدیک کردی

    اون فاصله دورو دراز ی که بود توی وجودم با خدا تو هر روز یه ذره پرش کردی

    ازت ممنونم عاشقانه

    واقعا تسلیم بودن خیلی مهمه

    و بقول شما استاد

    اول باور کنیم که خدای هست

    بعد باور کنیم بپذیریم که مارو هدایت کنه و تسلیم باشیم

    استاد داستان هدایت رو من از دوره 12 قدم

    هی اروم اروم درک کردم و هی بیشتر خودمو سپاردم به خالقم که هدایتم کنه به اندازی که تونستم تسلیم باشم واقعا نتیجه هم گرفتم

    اقرار میکنم که هر چه تونستم از درون رها باشم ونگران نباشم حالم خوب باشه نتیجه های خوبی رو گرفتم

    اینو هم بگم که واقعا من 98درصد مواقع نگرانی دائمی داشتم همیشه بهترشدن تونستم ذهنم رو کنترل کنم اما خیلی کم

    وفهمیدم که تمام اون نتایج های که من به ذور و تقلا و زجر ودنبال کردن اخرش هم نمیشد

    فقط بخاطر این بوده که تسلیم نبودم روی عقل خودم حساب کردم شرک ورزیدم به دیگران احساس بد داشتم

    همه اینا باعث شدن که به خواسته هام نرسم .

    دوتا مثال بسیار واضح دارم از تسلیم بودن

    که خیلی واقعا خیلی لذت بردم

    اولیش مال 3سال قبل هست همون موقع هم توی کامنتی فکر کنم نوشتم

    رفته بودم خونه پدر همسرم البته نامزد بودم و بعد رفتیم خونه خالش توی باغ خلاصه مهمون هم داشتن پرسیدن چکار میکنی منم شاگردی برقکار بودم و البته زنبور هم داشتم که شغل اصلیم بود اون موقع تا حدودی هم کار برقکاری رو هم بلد بودم

    بعد یه هوی نمیدونم کدومشون بودن گفتن روستا نزدیکه به باغ با عادل بریم اون کلری که اوردیم تازه هست رو سیم کشیش اماده هست فقط نصبش کنیم

    منم هم استرس داشتم هم واقعا انجام نداده بودم اشنای داشتم اما کم البته که هیچ کار سختی هم نیست ولی برا اون موقع واقعا سخت بود

    اغا منم گفتم چشم بریم تو موقع راه هی بخدا میگفتم

    خدایا آبروم حفظ کن من که تازه گفتم برقکارم اصلا نمیشه که بگم اینو نمیتونم درست کنم و کلی هم نگران بودم

    ولی تسلیم خداوند شده بودم فقط میگفتم خدایا خودت کمکم کن آبروم نره

    خلاصه با یکم بالا و پاین درست شد یعنی خدا خودش مژده بهشت رو میداد انقدر خوشحال نمیشدم خیلی لذت بردم واقعا هم کلی از خدا تشکر کردم .

    [اره واقعا اگر اون هدایت نکنه من هیچی نیستم ]

    دومیش همین یا ماه پیش بود

    من بخاطر باورهای غلط بخاطر مقاومت های که دارم خیلی از کارها بعضی موقع ها سخت پیش میره برام

    تو کار برقکاری ساختمان یه ریزه کاری ها هست سخت نیست ولی بخاطر باورهای غلطم در مدار سخت شدن اون کار قرار میگیرم

    واون کار هم اینه که به قفل درب باز کن آیفون هست

    چندین و چند بار تلاش کردم درست نشده و حتی برای یه کاری که خودم انجام داده بودم اخرش که رسیدم به اون قفله استاد کارمو اوردم با یه ذره رکلاج کردم زنجیر قفل درو باز میکنه

    این کار اخری که خودم انجام دادم تو ذهنم یه موقع های نجوا می اومد که اگر نتونستی بازم به صاحب کار ت بگو

    ولی ندای درونم که خداوند هست میگفت نه تو باید توحیدی باشی تو باید روی کسه دیگه ای حساب نکنی و من میرفتم سراغ ندای درونم

    که روزی که رسیدم به قفل در دیر وقت بود هر کاری کردم باز نشد

    ولش کردم رفتم خونه برای چند روز بعد که رفتم که انجامش بدم تو اون چند روزه حتی یه بار هم به ذهنم نمی اومد که به کسی دیگه بگم هی ندا می اومد نباید متکی به کسی باشی باید فقط روی خدا حساب کنی

    برخلاف دفعات قبل هی به این و اون زنگ میزدم سوال میکردم اخرش هم درست نمیشد واقعا

    چون درس داشت اینا و خداوند داشت به من یاد میداد که تسلیم باشم

    و اخرکار همه چی قفل رو درست کردم ولی بازش نکرد دو سه باری رفتم تو واحد دگمه قفل رو میزدم باز نمیشد

    اخرین بار که رفتم دستکاری زنجیر و بکنم چون تنها مشکل از رکلاج زنجیر بود

    وقتی رفتم یه کم دستکاری کردم

    گفتم خدایا واقعا تسلیمم

    من که همه کار انجام دادم من تسلیمم خودت هدایتم کن دیگه از درون هم واقعا با ارامش تسلیم شدم

    ورفتم سراغ مانیتور دگمه رو بزنم

    تا زدم باز شد

    واااااااااااااای خدای من عاشقتم چقدر لذت بردم هم اینکه برای اولین بار بود که قفل در ایفون رو انجام دادم که باز بشه و واقعا خوش حال خوشحال بودم اون موقع فقط میگفتم خدایا شکرت

    و اقعا ایمانم قوی تر شد نصبت به تسلیم بودن

    کلی مثال های دیگه هست که یادم نیست ولی واقعا هرچقدر تسلیم بودم به همون اندازه نتیجه گرفتم

    .خداوندا من تسلیمم در مقابل تو خودت هدایتم کن در تمام جنبه ها .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    مهران گفته:
    مدت عضویت: 754 روز

    سلام. سلام به رحمت خدا

    سلام به پیام آور توحید استاد عباس منش

    من هم به نوبه ی خودم میخوام داستانی از هدایت و نتیجه ای عالی که از تسلیم شدن کرفتم بنویسم براتون

    یه آپارتمانی رو من با دونفر شریکی خریدم و قرار براین بود ما از این طریق شروع به خرید و فروش آپارتمان کنیم و قرار براین بود که آپارتمان رو بازسازی کنیم و بعد از چند ماه بفروشیمش

    اتفاقی که افتاد به مرور زمان ما نه تنها آپارتمان رو بازسازی نکردیم بلکه رفته رفته بینمون اختلاف افتاد و حدود دوسال اون آپارتمان بدون استفاده افتاد و هیچ گونه منافعی برامون نداشت .کار به جایی رسید که میخواستیم برای اینکه هرکس سهمش رو بفروشه از طریق قانونی اقدام کنیم و آپارتمان رو بزاریم برای مزائده

    یه روزی یه حسی بهم گفت برو با شریکا محکم صحبت کن تا ببینی کی هست که داره ساز مخالف میزنه و من این کارو کردم و اون جلسه تبدیل به دلخوری و حتی بگو مگو شد و یکی از شریکا گذاشت رفت

    اما من با اون یکی شریکم اونجا نشستیم تا حرف بزنیم ببینیم که راهکار چی میتونه باشه بعد از مدتی حرف زدن بهش گفتم فلانی بیا اینکاری ک میگم رو انجام بدیم اون گفت چه کاری:

    گفتم من از اینجا به بعدش رو میسپارم به خدا چه در مزائده با کمترین قیمت بفروشیم چه با حالت نرمال با بیشترین قیمت بفروشیم من راضی ام چون بخدا میسپارمش و هرچی خدا انجام بده من راضی ام ،گفتم اگه توام موافقی این حرفو دلی بزن و رها کن

    حالا بعد از این حرف چه اتفاقایی افتاد؟؟

    حدود یک ماه بعد ما همون آپارتمان رو با بهترین قیمت و با بهترین شرایط و لب خندون فروختیم و سود قابل توجه ای هم به دست آوردیم .

    نکته اینجاست که از زمانی که ما کارو به خدا سپردیم و رها کردیم به طرز معجزه واری بعد از دو سال اون آپارتمان بفروش رفت .

    الهی به بخشندگی خودت به ما تسلیم شدن در برابر خودت رو ببخش و بیاموز

    شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    فاطمه کریمی گفته:
    مدت عضویت: 501 روز

    ب نام خدای زیباییها

    سلام ب استاد قلب ها

    سلام ب خانم شایسته گرامی

    سال 96اتفاقی برای من رخ داد ک منو از لحاظ عاطفی بهم ریخت تا جایی ک همش در حال کارکردن هم گریه میکردم البته من دختری بودم ک نماز می‌خوندم ،با خدا صحبت میکردم ولی یهو حالم بد شد ک با خدا هم قهر کردم چ انسانها

    تا اینکه شهریور 98 از طریق خواهرم با فایل های شما ب طور هدایتی آشنا شدم استاد جان حال بد و این اتفاق برای من درسی بود ک با شما آشنا بشم و خدا رو جور دیگه ای ک ب این حد زیباست درک کنم

    حال من هرروز بهتر میشد و ب این اتفاق دیگه ب عنوان یه تجربه نگاه میکردم هر روز آرامتر ،هر روز شادتر ،هر روز با انرژی تر ….

    تا حدی ک ب جاهای قشنگ و زیبا ،مسافرت ب شهرهای دیگه و حتی ب شادترین مکانها هدایت میشدم از لحاظ روابطم با همکار و بقیه فوق العاده شد و هست حتی با اینکه سر کار میرفتم بازم انرژی زیادی داشتم و دارم تا ب الان

    هنوز ب رابطه عاطفی دلخواهی نرسیدم اما می‌دونم ک با این آرامش و راحتی خیال ب اون مسیر هم هدایت میشم

    چون خدا با منه

    چون خدا هدایت‌کننده منه

    چون خدا حواسش ب منه

    و سپاس ک خداوند منو هدایت کرد ک با شما آشنا بشم

    حتی شما رو ب چندین نفر دیگه معرفی کردم و اونها هم از فایل های شما استفاده میکنند و حالشون بهتر شده خدا رو شکر

    خدایا من تسلیم ب هر خیری ک از سمت تو بیاد

    منو هدایت کن

    ،ب من راه ونشون بده ک بدو

    ن تو نمیتوانم

    ودر آخر تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم ای معبود من دوستدار تو فاطمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    پریسا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 408 روز

    به نام خداوند بزرگ و هدایتگرم

    سلام استاد عزیزمم سلام خانم شایسته قشنگم

    سلام دوستان گلی ک این کامنت میخونید

    اول از همه خدا رو شکر میکنم بابت قوانین بی عیب و نقصش نمیدونم از کجا بگم ولی این فایل برای من معجزه کرد

    من به تازگی وارد محل کاری شدم کار من با سیستم هست و من موظف بودم برای کار لپ تاپ داشته باشم من برای کارم خیلی ذوق داشتم ولی لپ تاپ من قدیمی بود و گنجایش کار کردن باهاش نداشت از طرفی بودجه خرید لپ تاپم نداشتم و توی محل کارم فقط 2 تا سیستم برای کارفرما بود و اون دوتا هم پر بود و من ناراحت بودم ک نکنه کار کردن در این جا رو از دست بدم حالا ک سیستمم کار نمیکنه و به غیر از من افرادی بودند ک از قدیمی های اونجا بودند ینی اگ احیانا یکی از اون سیستم ها ک خیلی قوی هم هست خالی میشد میدادنش به اون ها تا اینکه این فایل بارها گوش دادم گفتم خدایا من سپردم به خودت و قلبم آروم شده بود و بعد تصمیم گرفتم با صاحب کارم صحبت کنم و باهاش در جریان گذاشتم ک سیستم من کار نمیکنه و ازش درخواست سیستم کردم اونم در کمال ناباوری گفت یکی از بچه ها تا دوهفته دیگه میره و بعدش من میتونم پشت سیستمش بشینم من خیلی ذوق زدم الان فقط خداروشکر میکنم ک انقدر قوانینش سادس شاید برای شما کم اهمیت باشه ولی اون کار مورد علاقه منه و من خیلی خوشحالم و خداروشکر میکنم ک بهش اعتماد کردم آروم بودم این خوشحالی منو دو چندان میکنه این ک میتونم با توکل بهش همه چیو راحت بدست بیارممم .

    خدایا دوست دارممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1149 روز

    سلام و درود فراوان به استاد عزیزم مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.

    تسلیم واژه ی بسیار پرمعنا و پرمفهوم و در عمل کمی سخت ولی در نهایت شیرین هستش!

    تسلیم یعنی پذیرش، رهایی، آزادی، آرامش!

    کسی که تمام اتفاقات زندگیشو ‌بی کمو و کاست میپذیره و خودشو از بند هر اسارتی رها و آزاد میکنه، در نهایت با آرامش به روند زندگیش ادامه میده .

    گفتم بند و اسارت! واقعاً کسی که تسلیم نباشه با گفتگوهای ذهنی و عملکردهای منفی و ناجالبش که منجر به اتفاقات ناجالبی میشه، گویی همیشه در اسارت عقل و ذهنشه و از اونجایی که عقل و ذهن ما محدوده، به هر کاری دست بزنیم و از هر راهی که وارد بشیم باز کم میاریم و نیاز به نیروی قدرتمند کننده ای داریم. کسی که فراتر از ذهن محدود ما ،راههای بی‌نهایتی در نظر داشته باشه .

    کی این نیرو به ما ،کمک و یاری میرسونه و ما رو مورد هدایت خودش که مسیر درست الهی هستش قرار میده ؟! زمانی که من تسلیمش باشم و با یقین و ایمانی صد، باورش داشته باشم.

    ترس و نگرانی‌های ما با تسلیم بودن از بین میرن کسی که تسلیمه، دیگه استرس و اضطراب نداره .

    کسی که تسلیمه، پذیرای هر اتفاقی که بیفته هستش .آدمایی که تسلیمن، همیشه صبور و متوکل هستن.

    کسی که تسلیمه به اندازه ی سهم و نقش خودش حرکت میکنه و بقیشو با امید فراوان ،به خدا میسپاره .کسی که تسلیمه در لحظه زندگی میکنه و با داشته‌هایی که داره ،همیشه سپاسگزار و از زندگی لذت بیشتری میبره.

    کسی که تسلیم باشه در مقابل اتفاقات ناجالب و ناخوشایند مقاومتی نداره و این تضادها رو به چشم درس و تجربه نگاه میکنه و باور داره که این تضادها برای رشدش اومدن.

    کسی که تسلیم باشه خودشو به در و دیوار نمیز‌نه . مید‌ونه هر اتفاقی که افتاده حتماً به مصلحتشه و حتماً خیریتی داره . همه ی این احساسات خوب رو زمانی داریم که به خداوند بزرگ و قدرتمند ایمان داشته باشیم و باور داشته باشیم که خداوند بهتر از ما و بیشتر از ما ،میداند و هر آنچه که برامون پیش میاد حتماً حکمتی درش هس .میدونیم که خدا برای ما بهترین رو میخواد.

    ما با خدایی سر و کار داریم که اگر تمام امورات زندگیمونو تو همه ی زمینه‌ها به خودش بسپاریم ما رو به بهترین مسیرها هدایت میکنه.

    کسی که تسلیم باشه دست از تقلا کردن و زور زدن و حرص و طمع برمید‌اره و سعی میکنه آزادانه و خیلی رها زندگی کنه.

    آرامشی که ما دنبالش هستیم فقط در همین تسلیم شدن معنا پیدا میکنه .کاش بتونیم در تمام لحظات زندگیمون با برخورد هر تضادی به خودمون یادآوری کنیم که با پذیرش اتفاقات و با آروم بودن و درست تصمیم گرفتن و حرکت کردن تسلیم بودن خودمونو به خداوند نشون بدیم. هرچند خیلی جاها نیازی نیس کاری هم، انجام بدیم. فقط باید رها کنیم و اجازه بدیم خداوند در وقت و زمان مناسب خودش به بهترین شکل ممکن برامون حلش کنه.

    البته که تسلیم بودن و به معنا و مفهوم واقعیش رسیدن، خیلی سخته و نیاز به روند تکاملش داره. ما میتونیم با دیدن تجارب کوچیکمون تو این زمینه و اینکه در طول روز با تمرین کردنش به خودمون یادآوری کنیم که میشه خیلی راحت بدون هیچ تلاشی و با خیالی آسوده به خدای قدرتمندمون تکیه کنیم.

    هر باری که این تجربه رو کسب می‌کنیم باورمون به تسلیم بودن بیشتر میشه.

    15 سال پیش با معنا و مفهوم رها کردن و سپردن به خدا که همین معنی تسلیم شدن رو میده آشنا شدم خیلی جالبه تا الان فکر میکردم خیلی جاها تونستم خودم رو تسلیم کنم و رها زندگی کنم اما حالا که مروری به زندگیم داشتم و اینکه تو این سالهای اخیر از استاد عزیز آگاهی‌هایی که بدست اووردم و با نتایجی که تو زندگیم دارم می‌بینم متوجه شدم هیچ درک درستی از تسلیم نداشتم. فک میکردم رها کردمو و سپردم به خدا ! در حالی که تو همه ی زمینه‌ها برای تغییراتی که دلم میخاست یا خواسته هایی که داشتم ، خیلی تقلا کردم و به شدت زور زدم و به نتیجه دلخواهم نرسیدم.

    جالب‌تر از اون که فک می‌کردم تسلیم شدن یعنی اینکه دنبال خواسته ی خودت باشی در حالی که الان درک کردم تسلیم شدن به معنای اینه که تو حتی به خواسته ی خودتم فکر نکنی، انقد خدا رو باور داشته باشی که اجازه بدی خودش هر آنچه که میخواد رو برات مقدر کنه.

    اتفاقا چون تو زمینه‌های مختلف به نتایجی که دلم میخواست نرسیدم امسال رو عهد کردم که واقعاً خودمو تسلیم کنم .

    به خودم گفتم این همه سال دوندگی کردی، حرف زدی، غر زدی، تهدید کردی ،تلاش بیش از اندازه کردی، خودتو اذیت کردی ،به جسمت آسیب زدی، از خیلی از خوشی ها و لذت‌هات گذشتی به امید اینکه یه روزی به اون چیزایی که میخوای برسی و نرسیدی.

    میشه امسالو متفاوت عمل کنی و سعی کنی سکوت کنی از هیچکس و هیچ چیزی توقع نکنی .تمام تمرکزتو روی خودت بذاری؟! حتی از خواسته‌هاتم زیاد صحبت نکنی ! تو عوامل بیرونی دنبال خواسته‌هات نگردی ؟

    سعی کنی از داشته‌هات لذت بیشتری ببری !

    جدی جدی خودتو به خدا بسپار و باور داشته باش که خدا به هر راه و روشی که خودش مید‌ونه تو رو هدایت میکنه .

    حتی از خودم درخواست کردم، میشه لطف کنی اصلاً به اینکه چطور و چه جور میخواد اتفاقات جفت و جور بشه فکر نکنی ؟!

    میشه تمرین کنی تا یاد بگیری فقط برای امروزت زندگی کنی و از اتفاقات روزمره لذت ببری؟!

    ناهید جون میشه به مقصد فکر نکنی و سعی کنی از مسیر لذت ببری ؟

    ببینم می‌تونی توجه و تمرکز بیشتری روی نقاط مثبت همسرت یا دیگران بذاری ؟!

    میشه هرجا ترسیدی! هرجا حس نگرانی بهت دست داد ! همون لحظه چشاتو ببندی و بگی خدایا خودمو به تو میسپارم ! خدایا خودت هدایتم کن !خدایا خودت مسیرو بهم نشون بده ! خودت کمکم کن که درست تصمیم بگیرم ! درست حرف بزنم !درست حرکت کنم! واقعاً میشه؟!!!!!!!

    هر چقدر آگاهی‌هامون بیشتر میشه بهتر متوجه میشیم که همه ی افکار و باورهای ما زنجیره وار به هم مرتبط هستن. به قول استاد عزیزمون ،قوانین تو همه ی زمینه‌ها به یک شکل عمل میکنه.

    حالا که فکرشو میکنم می‌بینم به خاطر تسلیم نبودنم چ خسارتها و آسیبهای زیادی به جسم و روح خودم و حتی به دیگران بخصوص به همسرم وارد کردم. خیلی جاها آگاهانه این کارو کردم چون فک میکردم خدای عقلم و هر کاری که من انجام مید‌م درسته! چ‌ خودخواهی‌های که نداشتم! چ جاهایی که خودمو بالاتر از خدا میدیدم و فک میکردم یکه و تنهامیتونم هر چیزیو بدست بیارم و به جنگ و مبارزه هر چیزی میرفتم و فک میکردم جنگیدن یعنی بدست اووردن . در حالیکه ، حالا متوجه شدم رها شدن و بی‌خیال بودن و اعتماد به خدا و قوانینش داشتن، بیشتر بهم کمک میکنه البته نه به این معنا که سهم و نقش خودمو یادم بره .

    منظورم اینه خارج از سهم و نقش خودم کاری نکنم این یعنی احترام به شخصیت و غرور خودم!

    به دوست داشتن وعشق ورزیدن به خودم !

    و بالا بردن عزت نفس و بالا بردن حس خود ارزشمندی خودم و تقویت احساس لیاقت در وجودم.

    پس با تسلیم بودنم لطف بزرگی در حق خودم می‌تونم داشته باشم.

    تو زندگیم خیلی لقمه رو دور سرم چرخوندم در حالی که میتونستم خیلی راحت، لقمه رو تو دهنم بزارم.

    به همین جهت تمرین اصلی و اساسی من، امسال این بوده که واقعاً خودمو تسلیم خداوند بکنم .پیش میاد لحظاتی که سر موضوعی تو هر زمینه‌ای ،لحظاتی و شاید ساعاتی به هم بریزم و طبق عادتهای قبل، توی ذهنم و حتی گاهی تو کلامم شکوه و شکایت کنم و باز چرااااها، تو ذهنم بیاد. اما خدا رو شکر سریع به خودم یادآوری میکنم که اگه به این روند ادامه بدم جایگاه خوبی نخواهم داشت و اتفاقات خوبی هم، رخ نخواهد داد .پس خیلی زود به قول استاد عزیز، به خشوع برمیگردم و باز به خودم یادآوری می‌کنم ناهید اعتماد کن. ناهید صبر کن. ناهید احساسه تو ،خوب نگهدار. ناهید به تجارب قبلت نگاه کن. ناهید متفاوت عمل کن. ناهید سکوت کن. ایمان داشته باش. اون چیزایی که تو میخوای حتی بهترش پیش میاد. و بعد با اطمینان و خیالی راحت و قلبی پر از امید و ذهنی آروم نسبت به اون قضیه بی تفاوت میشم .

    چن مورد هستش که در تسلیم نبودن ما خیلی زود بهمون آلارم میده . یکی جاهایی که ترس یا نگرانی سراغمون میاد.

    جاهایی که فک میکنیم به آخر راه رسیدیم و کاملاً ناامیدهستیم .

    جاهایی که یه دفعه تشنج میشه و قدرت تصمیم گیری نداریم.

    جاهایی که به نظر کم میاریم و یاس و ناامیدی وجودمونو می‌گیره.

    جاهایی که بر سر دوراهی موندیم یا شک و تردید به انجام یا انجام ندادن کاری داریم.

    جاهایی که بخاطر وابستگی‌هامون بخصوص نسبت به عزیزانمون به انجام کاری، عاجز و ناتوانیم.

    حتی وقتایی که از مرگ و مردن میترسیم ،میشه اینجور وقتا تسلیم بود و به این گفتگوهای ذهنی خاتمه بخشید .بیایم تسلیم باشیم و با تسلیم بودن ذهنمون رو کنترل و آروم کنیم. به نظر من ،حتی با تسلیم بودن نیازی نیست به نتیجه هم فکر کرد. چون باور داریم که بهترین اتفاق ممکن، در زمان مناسب اتفاق خواهد افتاد. پس نیازی نیست ذهنمونو درگیرش بکنیم و لحظاتمونو از دست بدیم . هرچقد کمتر به نتیجه فکر کنیم در واقع داریم ایمانمونو به خدا نشون میدیم .

    اینجور بگم: به میزانی که به خداوند ایمان داریم کمتر فکر آینده رو می‌کنیم.

    پس بیایم با تسلیم بودنمون لطف بزرگی در حق خودمون کنیم و زندگیمون بیشتر لذت ببریم وقتی تسلیم باشیم دنبال چراها و اماهای زندگیمون نمی‌گردیم.

    وقت و زمان بیشتری برای لذت بردن داریم و بیشتر در فرکانس مثبت قرار داریم و وقتی که در فرکانس مثبت باشیم اتفاقات قشنگ‌تر و بهتری رو تجربه می‌کنیم و در نهایت زودتر به خواسته‌هامون میرسیم. تا حالا به این موضوع دقت نکرده بودم ،که خودم عامل دور کردن خواسته‌هام بودم. جای تاسف داره! منتهی برای اینکه به احساس بد نرم و اینکه خودمو سرزنش نکنم، میگم بازم خدا رو شکر که حداقل الان متوجه شدم و دارم سعی میکنم افکار و باورهامو تغییر بدم. بیشتر ایمان خودمو به خدا نشون بدم و با تسلیم بودنم بیشتر به خودم ثابت کنم که من توانایی و قدرت انجام هر کاری رو ندارم .

    اجازه بدم خداوند تو زندگیم حضور داشته باشه و انجام خیلی از کارها رو به دوش خداوند بزارم. بنابراین تسلیم لحظه‌ها میشم .سعی میکنم دست از مقاومت بردارم .اتفاقات زندگیمو بیشتر بپذیرم .

    چون باور دارم با تسلیم شدنم به آرامش و آسودگی بیشتری میر‌سم .

    با مقاومت کردن، وقتم، تلف و هدر میره .

    حتی خیلی جاها نیروی جسمیم اذیت میشه .

    بنابراین با تسلیم بودنم عزت نفس خودمو بالا میبرم.

    «تسلیم یعنی قبول و درک وقعیت‌ها» !

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1162 روز

    به نام خداوند قادر و توانا

    سلام ودرود به استاد عزیز و گرامی

    خدایا شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت ،

    چقدر همه چی به موقع و در زمان خودش اتفاق میفته

    واقعاً فایل عالی و فوق‌العاده بود و برای من در بهترین زمانی که بهش نیاز داشتم اتفاق افتاد،چون سر یه موضوع مهم درخواست کرده بودم از خدا که یه نشونه بهم بده

    و این فایل بسیار ،بسیار تأثیر گذار بود و حس وحال عالی بهم داد

    خدای عزیزم سپاسگزارم ازت تسلیم خدا شدن چقدر حس خوبیه ،

    چقدر آرامش داره

    چقدر لذت بخش است

    چقدر نکته های طلایی داشت

    خدایا سپاسگزارم ازت برای این مسیر زیبا و پر از اتفاقات خوب

    خدایا شکرت برای این همه آگاهی و انرژی مثبت

    سپاس فراوان از استاد عزیزم ،

    شاد و پیروز و تندرست باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: