اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

637 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    fatemeh saeeidi گفته:
    مدت عضویت: 1762 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم شایسته عزیزم

    سلام خدمت تمام دوستانم در سایت عباس منش

    استاد عاشقتم که تمام فایلهاتون هدایتی هست انگار این فایل را برای من آماده کرده اید من صبح بعد از طلوع آفتاب بیدار شدم با پروردگارم صحبت کردم گفتم خدایا من را هدایتم کن در این مسائلی که در اون هستم خدایا من هر آنچه از ذهن محدودم بوده انجام دادم دیگه نمیدونم باید چیکار کنم من تسلیم خودت هستم خدایا هدایتم کن

    بعد از اینکه صبحانه خوردم این فایل را در سایت دیدم و گوش دادم گفتم خدایا عاشقتم تو چگونه بنده هایت را هدایت میکنی

    استاد من با همسرم چالش‌های زیادی دارم مدتی هست از همسرم فاصله گرفتم به او گفتم می‌خواهم از شما جدا بشم ولی او سر سختانه مقاومت داره

    من در این مدت خانه مادرم هستم خیلی تجارب زیاد دارم اصلا احساسم بد نبوده و نیست چون تجارب زیادی کسب کردم خودم را بهتر شناختم نقاط ضعف و قوت را بهتر شناختم

    در واقع قبلا فکر میکردم خودم را می‌شناسم ولی در این مدت که در تنهایی خودم با خدای خودم بودم تازه فهمیدم خودم را نمی‌شناختم و چقدر این فاصله برام خوب بوده که روی خودم بیشتر کار کردم

    در این مدت سر کار رفتم ورودی مالی داشتم

    دوره حل مسائل زندگی را تهیه کردم و الان دارم دوره را میگذرونم و واقعا برام لازم بود به نتایج خوبی رسیدم خدایا شکرت

    از اول سریال زندگی در بهشت را شروع کردم و الان فایل 32 هستم هم زمان سریال سفر به دور امریکا را می‌بینم

    یعنی در واقع شب که می‌خواهم بخوابم بعد از تمرین ستاره قطبی سریال زندگی در بهشت را می‌بینم و میخوابم و صبح که بیدار میشوم بعد از تمرین ستاره قطبی سریال سفر به دور امریکا را می‌بینم هم زمان روی باورهایم کار میکنم

    خلاصه خودم را بمباران کردم با نکات مثبت زندگی در این مدت دو بار کمپ رفتم دونفره با خواهرم کوله پشتی مون و برداشتیم و رفتیم داخل جنگل و کوه کمپ زدیم تا صبح

    باورتون نمیشه افرادی که ما دو خانم را دیدند که چگونه بدون ترس در دل شب پای پیاده با کوله پشتی آمده ایم اطراف تهران و کمپ کردیم تحسینمون کردند

    دوتا آقا بودند گفتند ما سالهاست کمپ میکنیم ولی چنین چیزی در ایران ندیدیم

    خانم ها هم خیلی ما را تحسین کردند گفتند ما هم دوست داریم چنین تجربه ای داشته باشیم

    من می‌خواهم در آینده تنهایی این تجربه را داشته باشم و به دل ترسهایم بروم هنوز تنهایی کمپ نرفتم به امید اون روز

    استاد من از آموزه های شما استفاده کردم و عمل کردم و نتیجه گرفتم بخواهم همه را بنویسم کامنتم طولانی میشه

    الان در چالشی هستم نمی‌دانم در این راهی که پیش گرفتم به کجا خواهم رسید از خدا هدایت خواستم و می‌دانم بهترین راه را خواهم رفت

    الخیر فی ما وقع

    همسرم به شدت مخالف جدایی هست و می‌دانم هر آنچه با زجر و سختی به دست بیاد اون راه درست من نخواهد بود شاید به زندگی با همسرم بر گردم ولی این باردیگر فرزانه دیگری هستم نقاط ضعف خودم را بهتر شناختم و این دوری از خانه و همسر و فرزندانم را خیر میدانم چون من انسان دیگری شده ام واقعا تمام سال‌های عمرم به یه طرف این چند ماه اخیر یک چیز دیگری بود

    اجازه میدهم خدا هدایتم کنه من تلاشم را کرده ام ولی با زور و زجر چیزی را نمی‌خواهم به دست بیارم میدانم اگر من تغییر کنم لاجرم جهان آنچه که من در مدارش هستم را به من خواهد داد اگر نشده پس من هنوز باید بیشتر روی خودم کار کنم

    استاد خیلی آرامش دارم خیلی حالم خوبه

    من فکر می کنم داستان زندگی من خیلی الان به موصوع فایل امروز مرتبط هست چون تمام ناخواسته هایی که چندین ماه هست با آن درگیر هستم برای من خیر بوده و درهایی از نعمت های خداوند به رویم باز شده که تمام عمرم تجربه نکرده بودم

    خدایا بینهایت سپاسگزارم

    خدایا من بنده خودت هستم و شما رب من هستی خدایا من به قولی که با خودت دادم عمل کردم خدایا من بندگی ات را کردم خدایا من حرکت کردم من عمل کردم من برای خودم و زندگی ام تلاش کردم ودارم میکنم من 53 سالم هست رفتم یه هنری را یاد گرفتم رفتم سر کار ورودی مالی داشتم و خیلی تجارب باحال خوب خدایا نوبت خودت هست که من را هدایتم کنی به مسیر درست خدایا هدایتم کن

    استادم از شما و خانم شایسته بسیار سپاسگزارم شما پیامبر ما هستید

    خدایا بینهایت سپاسگزارم به خاطر این بنده های خوبت در روی زمین و در زندگی تک تک ما بنده هایت

    خدایا شکرت

    در پناه الله یکتا باشید

    ️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      جواد صنمی گفته:
      مدت عضویت: 1951 روز

      سلام فرزانه خانم

      قطعا خداوند به شجاعان پاسخ میدهد

      و شما یکی از این شجاعان این سایت هستی بانو

      چقدر خوب نوشتی که نقاط ضع و قوت خودتون رو شناختی و داری بهترشون می‌کنی

      چه قدر تحسین میکنم شما رو برای تنهایی رفتن در دل شب

      چقدر تحسینتون میکنم که سن رو فقط یک عدد حساب کردید و برای خودتون پول ساختید

      و ورودی مالی دارید

      آفرین بانو آفرین

      امیدوارم بزودی این مسئله ها رو حل کنید و شما و ما توانایی حل هر مسئله ای رو داریم و با حل کردن هر مسئله بارها فوی تر میشیم ثروتمندتر میشیم و با عزت نفس تر میشیم

      با. هم تبریک میگم خدمتتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        fatemeh saeeidi گفته:
        مدت عضویت: 1762 روز

        سلام خدمت آقای جواد صنمی

        بینهایت سپاسگزارم از شما بابت توجه تون به کامنت من و نوشتن دیدگاهتون برایم

        من قبلا بعضی از کامنت های زیبای شما را خوانده ام

        من هم شما را تحسین میکنم همین که در این سایت هستید و دارین روی خودتون کار می‌کنید قابل تحسین و تقدیر هست و البته نتایج ارزشمندی که داشتید

        برای شما از پروردگارم موفقیت‌های روز افزون همراه با سلامتی و ثروت بیشتر خواهانم

        در پناه الله یکتا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مهرک الهی گفته:
      مدت عضویت: 1678 روز

      سلام به فرزانه عزیز

      تحسینت میکنم برای شجاعت

      ت وورودت به مسیرخودشناسی

      تحسینت میکنم برای اینکه نگفتی سنم فلان عدده ودیگه تااخرعمرم چیزی نمونده وبشینم بسوزم وبسازم

      تحسینت میکنم که کارجدیدی رو یاد گرفتی وورودی مالی ساختی

      تحسینت میکنم که اگه به خونه قبلیت خواستی برگردی ،بااعتماد به نفس ومتفاوت هستی

      اینها کارهای کوچکی نیستن

      خانمهایی با سنین ما،

      (چون خودم از شما بیشترازخدا عمرگرفتم)

      ویک عمرباورهای بشدت محدود،کلی باگ درمورد فرزند وکلی حرف وحدیث سخت دارن که راهشونو میبنده واجازه پیشرفت رو بهشون نمیده

      کلی ارزوی موفقیت ،توی هرمسیری که خواستی قدم برداری

      رو برات دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        fatemeh saeeidi گفته:
        مدت عضویت: 1762 روز

        سلام خدمت دوست هم فرکانسی ام مهرک عزیز

        خیلی از شما سپاسگزارم بابت کامنت زیبایی که برایم فرستادید

        من هم شما را تحسین میکنم چون با من هم سن و سال هستید و دارید روی خودتون کار میکنید

        تحسینتون میکنم که در سایت عباس منش هستید چون خود همین موفقیت زیادی هست که خیلی ها از اون بی بهره هستند

        واقعا از شما ممنونم که نظرتون را برایم به اشتراک گذاشتید

        در پناه الله یکتا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    علی پیروزی گفته:
    مدت عضویت: 1207 روز

    حدود سال 98 یه اتفاق به ظاهر بد باعث شد که من کل دارایی ام رو از دست بدم هیچ کل بدهکار هم بشوم با این که تمام اطرافیان من قصه می خوردن ، ناراحت بودن و احساس ترحم به من داشتن ولی من تو ذهنم می گفتم خوب منی که 20 تا کار مند داشتم منی که درامدم اون برهه 100 برابر یه کارمند عادی بود خوب همه چیز از دست رفت نشستم عمیق فکر کردم می گفتم یه راه حلی داره یه راهی پیدا می شه

    با این ک به قول استاد طلب کاره زنگ می زد از همون‌ موقع با استاد آشنا شدم تو یکی از فایل ها با یادگیری سپاسگزاری از استاد صبح ها و شب ها سپاسگزاری می کردم و نکات مثبت زندگی ام رو می دیدم و نتیجه این شد که هدایت شدم اون موقع من راهی که پیدا کرده بودم این بود برم جایی کار کنم کارگری کنم و فکر کنید یه نفر یک سال قبل ماهیانه 300 میلیون درامد داشته به هر علتی درامدشو از دست داده هیچی بدهکارم شده ولی حالا داره 3 میلیون حقوق می گیره تازه از اون 3 میلیون 2 میلیون ش رو هم می ده ماهیانه به طلب کارا هیچ وقت یادم نمی ره مادرم برای من گریه می کرد ولی من آهنگ می زاشتم می رقصیدم و خوش حال بهترین غذاهای ممکن رو می خوردم و‌ ورزش می کردم و‌ جسمم رو در بهترین شرایط سلامتی قرار داده بودم نتیجه این شد فقط با همون سپاسگزاری ها و فایل های استاد یک باره با یه ایده که تو‌ همون کارم بود اومدم بیرون از اون کار و درامدم یه یکباره 5 برابر شد و این 5 برابر ادامه داشت که باز خورد به پندمی کرونا من ترس داشتم ولی با وجود ترس ها باز نشستم روی باور هام کار کردم هیچ‌ وقت یادم نمی ره همون موقع بود که جلسه اول دوره دوازده قدم روخریدم بازم هدایت شدم به یه مکان بهتر به یکار بهتر با درامد بیشتر و راحتی بیشتر و تو این مدت من شغلمو عوض نکردم با این که تو همون شروع پندمی همکارام می گفتن درامدشون به صفر رسیده دارن از جیب می خورن من ولی درامدم داشت هر روز بیشتر می شد

    ادامه دادم تو این مسیر بازم ترس و شک به سراغ منم می اومد ولی با کنترل ذهن و تمرکز روی کار مورد علاقه ام باعث شد باز کیفیت زندگی ام بالا بره حالا به جایی رسیدم که درامد مالی ام می تونم بگم 20 برابر یه کارگر عادیه با 3 روز کار در هفته و دارم 4 روز در هفته رو تمرکزی کار می کنم روی مهارت های جدید و یادگیری مساعل جدید و بهبود کیفیت زندگی ام با انرژی کمتر ولی نتیجه بهتر

    جالبه تو همون شرایط یه دوستی وارد زندگی من شد که هر اتفاقی می افتاد می گفت خیره و ما دتا درامد خیلی خوبی داشتیم

    برام جالب بود اون دوستم هر موقع باهم صحبت می کردیم اولش یا آخرش می گفت خیره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  3. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1963 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان هم فرکانسی ام

    خدایا شکرت برای این زیبایی نعمت و فراوانی و شکوه پارادایس در این فصل زیبای بهار این سرسبزی و نقاشی خداوند این اب زلال و اینه ای دریاچه وکلبه چوبی روی اب جلوه ای از بهشت که در این جهان مادی شما ساختید که امتدادش به اخرت هم میرسه و براوونی عزیز که چقدر زیبا و قوی و تنومند از این بهشت و صاحبان بهشتی لذت میبره خدایا شکرت که لایق دیدن این زیبایی ها شدم

    موارد اساسی و نکات کلیدی این فایل :

    اتفاقات به خودی خود هیچ معنایی ندارند واکنش هر فردی به یک موضوع مشابه نوع نگاه و تعبیری که از اون اتفاق داره نتایج رو نشون میده

    تصمیم گیری تو در یک اتفاق به ظاهر بد و نتیجه ای که ایجاد میشه خط فکری تو و ذهنیت تو رو نشون میده

    استفاده از کلمات مناسب تو در یک اتفاق به ظاهر بد گفتن جملاتی که بار مثبتی دارند نتیجه رو به یه اتفاق خوب تغییر میده

    در یک اتفاق به ظاهر بد صحبت نکردن در مورد اون اتفاق گله و شکایت نکردن ،غر نزدن ،گریه و بیقراری نکردن ،غمگین و افسرده نبودن ، نترسیدن نتیجه رو به نفع تو تغییر میده

    دید و نگرش متفاوت به موضاعات به ظاهر بد به گونه ای که تو رو به احساس بهتر برسونه به سپاسگزاری برسونه به درک تجربه کردن برسونه به دیدن فرصت جدید برای رشد برسونه اتفاقات بد رو به نفع تو تغییر میده و اون اتفاق به ظاهر بد نقطه عطف زندگی تو میشه

    درک قانون اساسی و بدون تغییر خداوند که احساس خوب مساوی اتفاقات خوب و احساس بد مساوی اتفاقات بد هست و عمل کردن به این قانون با تمام وجود در اتفاقات بد

    درک تقوا داشتن کنترل ذهن مساویه کنترل زندگی

    درک این قانون ایجاد ارامش و رفتن تو احساس بهتر احساس امیدواری و انگیزه برای ادامه دادن در قلبت رو برای دیدن نشونه ها و درک الهامات الهی باز میکنه و نتایج عالی لاجرم اتفاق میافته

    نرفتن تو مدار قربانی ، مظلوم بودن ، جلب توجه کردن و درس گرفتن از اتفاقات به ظاهر بد تجربه کردن و تصمیمات درست تری گرفتن باعث میشه همه چی به نفع تو بشه رشد کنی

    کدامیک از این موارد به من کمک بیشتری کرده ؟

    درک قانون بدون تغییر احساس خوب مساوی اتفاقات خوب و احساس بد مساوی اتفاقات بد با تمام وجودم و به ارامش رسیدن و دریافت الهامات و هدایتهای الهی و درک حضور خداوند در وجودم و کنترل کانون توجه و واکنش درست به اتفاقات معنای اتفاقات به ظاهر بد رو برای من بارها به نتیجه خوب رسونده درک کنترل ذهن مساویه کنترل زندگی تقوا داشتن

    چه تجربیات اموزنده ای در این باره دارید ؟

    تجربه شخصی من در روز ششم فرودین امسال من پدر عزیزم رو از دست دادم ایشون در سلامتی روی پای خودشون در منزل کنار من و خواهرم از این دنیا رفتند و اسمانی شدند این در حالی بود که به ایشون الهام شده بود و کاملا خداوند من و خواهرم رو با نشونه ها و الهامات اماده کرده بود عشق بدون وابستگی به ایشون داشتیم و توحیدی و مستقل بودیم تمام مسولیتهای زندگی رو من و خواهرم مدتها بود که به عهده گرفته بودیم کاملا قوی شده بودیم چون با تمام وجود خدا رو در وجودمون میدیدیم و بودن من و خواهرم در دوره سلامتی اولا ما رو در مداری قرار داد که هیچ بیماری و سختی و زحمتی از پدر ندیدیم و دوما کنترل ذهن ما با این دوره خیلی قویتر شده بود و درک قانون فرکانس باعث شده بود ما در ارامش در کنار پدرمون رابطه ای خوب و درست رو داشته باشیم بدون هیچ بحثی و یا تغییر ایجاد کردنی در کنار ایشون روی خودمون کار میکردیم و ورودیهامون رو کنترل میکردیم روزی که ایشون به دنیای ابدی رفتند من و خواهرم فقط در کنار ایشون بودیم و در اغوش ما از دنیا رفتند و من و خواهرم اروم و قوی فقط در و پنجره رو باز کردیم تا روح ایشون به اسمون بره و بعد به خواهر و برادرها خبر دادم من خودم شخصا به یگانگی خدا بیشتر از ده دقیقه گریه نکردم در تمام طول مراسم من و خواهرم دست در دست هم قوی و محکم و اروم بودیم و هیچ واکنشی برای اینکه ایجاد ترحم و دلسوزی و جلب توجه و قربانی و مظلوم بودن رو متبادر کنه نداشتم با تمام وجودمون وصل به خدای قدرتمند بودیم و به مرگ عرتمندانه و اروم و راحت ایشون فکر کردیم و شکرگزاری میکردیم به اینکه الهام شده بود به ایشون و کاملا اماده بود و توصیه های مهم رو به من و خواهرم کرد رو به یاد اوردیم به اینکه باااارها ایشون به ما گفتند در مراسم من دخترهای قوی باشید گریه و زاری نکنید و جمله اخر ایشون چند دقیقه قبل از اسمونی شدنشون این بود که شما دو دختر رو به خداوند میسپارم بارها شکرگزاری کردم که این افتخار نصیب من و خواهرم شد که در زمان حیاتش بهش خدمت کنیم محبت کنیم و ایشون از من و خواهرم کاملا راضی بود و با تمام وجود همدیگه رو دوست داشتیم شکرگزاری کردم که خواخرم چطوری معجره وار هدایت شد یک روز قبل از فوت ایشون لباسی که ایشون دوست داشت رو خرید و برتنش کرد و با اون لباس از دنیا رفت چطور معجزه وار روز فوت ایشون در حالی که من خونه تنها بودم کنار ایشون خواهرم در مسیر رفتن به کار در حالی که یک ربع بود از خونه حرکت کرده بود با تماس همکارش که گفت امروز نیا مدیریت با مرخصی شما موافقت کرده و ایشون برگشت و نیم ساعت بعد پدرم از دنیا در آغوش ما رفت بااارها شکر گزاری کردیم انقدر نشونه های خداوند و الهاماتی که پدرم و من و خواهرم دریافت کردیم برای ما واضح و شفاف بود درک کردیم که ما رها شده نیستیم خداوند هر لحظه ما رو هدایت میکنه انقدر حضور خداوند و نعمتهایی که داریم رو دیدیم که با تمام وجودم بارها شکرگزاری کردم و بی انصافی محض بود اگر این نعمتها رو نمیدیم و شکرگزار نبودم درک کردیم که رابطه ما با عزیزانمون ابدی نیست و من و خواهرم به حدی از ارامش قلبی رسیدیم که با الهامات و هدایت های الهی به هر کاری که هدایت شدیم انجامش دادیم حتی بعد از گذشت پنج روز از فوت ایشون وقتی دیدیم وقت هرس درخت انگور و انجیری که تو حیاط داریم هست من و خواهرم با هم با اموزشی که از پدرم دیده بودیم درختها رو هرس کردیم لباسهای پدر رو به خیریه دادیم و بسیاری دیگه از کارها رو که برای مدیریت بهتر خونه و مراسم و مهمونها بود رو انجام دادیم و روزهایی که خیلی سرمون شلوغ بود فست چهل و هشت ساعته رفتیم و با تمرکز و انرژی بالا کارها رو انجام دادیم و من درک کردم حضور خداوند رو این اتفاق بد من و خواهرم رو رشد یافته تر ،با تجربه تر ، قویتر ، با ایمان تر کرد و درک کردم که مومنین واقعی نه ترسی دارند و نه غمی در هفته دوم فوت ایشون من و خواهرم با هدایت الهی خداوند دوره دوم و سوم دوازده قدم رو خریدیم و دوره دوم رو با تمام وجود از صبح تا شب گوش میکنیم و این هماهنگی هایی که در این دوره با اتفاقات این روزهای من و خواهرم داره، رو درک کردیم و چقدر بهتر و بیشتر درک کردیم و به احساس خوب و ارامش رسیدیم و غرق نعمت شدیم از بینهایت طریقی که خداوند داره .و من و خواهرم برخلاف دیگر افراد پنج شنبه ها به سر خاک نرفتیم بلکه با خوندن قران و نگاه کردن به عکس پدر و مادر مرحومم در خونه بارها و بارها بهتر قران رو درک کردیم و به ارامش بیشتری رسیدیم و تو سایت فعال بودم و دیدگاه هام رو مثل همیشه برای فایلهای فارسی نوشتم ودرک کردیم خدایی رو که برات پدر میشه مادر میشه خواهر و برادر میشه همسر و فرزند میشه همه چی میشود همه کس را البته نا گفته نمونه که پشت سر ما گفته بودن که بابا گریه کن نداشت ولی من اروم و بدون هیچ عکس العملی بودم و افتخار کردم که تونستم به اموزه های شما استاد جان در زمان فوت پدرم عالی عمل کنم و تمام وجودم و قلبم از خداوند برای هدایت شدنم به این سایت الهی و اساتید توحیدی که دارم شکرگزارم

    وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّـٰبِرِینَ (155)

    ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَهٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ (156)

    أُوْلَـٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَهٞۖ وَأُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ (157)

    155- قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى و کاهش در مال ها وجان ها و میوه ها آزمایش مى کنیم; و بشارت ده به استقامت کنندگان!

    156 – آنها که هر گاه مصیبتى به ایشان مى رسد، مى گویند: «ما از آن خدائیم; و به سوى او باز مى گردیم»!

    157 – اینها، همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده; و آنها هدایت یافتگان هستند!

    برنامه شخصی من برای اجرای ان موارد اساسی در عمل چیست ؟ کارکردن روی خودم بیشتر و بیشتر تا در لحظاتی که باید طبق قانون احساسم رو بهتر و ذهنم رو کنترل کنم خیلی سریع به جای هر تلاش فیزیکی در اتفاقات به ظاهر بد تلاش ذهنی کنم برای رسیدن به احساس کمی بهتر و با ادامه دادن این روند به احساس خوب و ارامش برسم تا در این مدار الهامات رو دریافت و عمل کنم

    استاد و مریم عزیزم زبانم قاصر از اینه که بتونه قدردانی عمیق و قلبی خودم رو با کلمات بیان کنم به خاطر این اگاهی های خالصی که دادید به خاطر دوره دوازده قدم و دوره هایی که همشون ارزشمند هستند و اینهمه رشد و گسترش ایجاد کردند فقط میگم من عااااااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      شیرین عبدی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2222 روز

      سودا جان

      دوست عزیزم

      من به آشنایی با دوستان توحیدی و قدرتمندی مثل شما در این جهانی که همیشه فکر میکردم تنها هستم و چرا هیچکس رو نمیبینم که مثل خودم متفاوت فکر کنه متفاوت به جهان نگاه کنه، تا روزی که به این سایت و این جمع دوستان الهی هدایت شدم افتخار میکنم، خداروشکر صدهزاربار شکر

      عملگرایی قدرتمند و زیبای شما در مواجهه با اتفاقات رو واقعا تحسین می‌کنم، قطعا پدر شما در آغوش خداوند هستند.

      سودا جان خیلی خیلی شما و خواهرتون رو تحسین می‌کنم و از خدا میخواهم که به من کمک کنه تا عملگرا و توحیدی باشم.

      جملاتی رو خداوندم در کامنت شما برای من فرستاده بود که دریافت کردم و ازش سپاسگزارم با تمام وجودم

      من کمتر از نیم ساعت پیش سوالی رو از خدای خودم پرسیدم، و گفتم من باور دارم که خداوندم با زبان خودم واضح و شفاف من رو هدایت می‌کنه و پاسخم رو دریافت میکنم.

      از همون لحظه مدام دارم نشونه ها رو دریافت میکنم و تایید و تحسین می‌کنم.

      و جملات شما مکمل تمام نشانه ها بود

      این که شما نوشتی

      ما رها شده نیستیم

      اینکه پدر شما گفته بودن شما رو به خداوند میسپارم

      سودا جان این جملات منو به گریه انداخت

      من فراموش میکنم من رها شده نیستم، که خودم رو میتونم به خدا بسپارم

      چند وقت پیش کاری رو شروع کردم در جهت گسترش کسب و کارم و به خودم گفتم چرا من دارم میگم خداجون منو یادت نره ها مواظب کارم باش؟!!! من باید یاد بگیرم، باید به یاد داشته باشم که خداوند جایی نیست که بخوام صداش کنم بگم بیا اینجا کار منو ببین، خداوندم جاری در تمام ابعاد زندگی منه

      اگر کاری رو شروع میکنم و قدمی برمی‌دارم خداوند به من گفته، خودش شریک تجاری من که نه ، صاحب کسب و کاره، چرا من باید نگران باشیم که چه کنم، شروع کنم راهی برای موفقیت و رونق کارم پیدا کنم

      این که دنبال چگونگی ها هستم، این که فکر میکنم پیدا کردن راه و چگونگی یعنی اقدام عملی، اشتباهه، باید آرامش بیشتری داشته باشم، باید بتونم تمرکز کنم و در لحظه که میخوام تصمیم به عمل بگیرم یادم باشه که من رها شده نیستم .

      سودا جان

      دوست توحیدی و قدرتمندم

      واقعا از شما برای عمل به الهامات و نوشتن این کامنت ممنونم

      من همیشه کامنت های شما رو میخونم ولی امروز روزی بود که میتونم بگم از آشنایی با شما خیلی خوشحال شدم عزیزم.

      شاد و موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      جلال مسعودی گفته:
      مدت عضویت: 2401 روز

      خانم مختاری عزیز سلام

      از کامنت فوق العاده شما بینهایت لذت بردم ودرسهای زیاد عملی از شما و خواهر گرامی تان یاد گرفتم.

      مطمئننا پاداش این صبر زیبای خودتان را بزودی با اعضای سایت به اشتراک خواهید گذاشت و به رضای الهی نائل میشوید.

      برای روح پاک پدر گرامی تان شادی ابدی از درگاه خداوند متعال را مسئلت دارم.

      شاد و پیروز و سربلند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      الهه السادات میرمحمدی گفته:
      مدت عضویت: 2301 روز

      به نام خدای مهربون

      سودای عزیز کامنتت رو خوندم

      و چقدر تحسینت کردم، چقدر این عملکرد،این اروم بودن ،این تعهد، این تعهد به اجرای قوانین رو تحسین کردم.

      وچقدر دلم خواست که منم با همین تعهد و عملگرایی برم جلو

      برات از خدای مهربون و بزرگ، بهترین ها و قشنگ ترین هارو میخوام

      در پناه خداوند باشی :)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2500 روز

    اتفاقات مشابه نتایج متفاوت

    به نام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم

    با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم خانم

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها سیال همراه بشم و با اونها بزرگ

    چه لوکیشین زیبایی برای شروع کلام:

    دیدن این سرسبزی ی حس خوبی رو در من ایجاد میکنه همین اول فایل چون من عاشق سرسبزی و آبم .قلبم با دیدن این صحنه باز شد انگار تا پذیرای آگاهی هایی باشه که قرار جاری بشه و من دریافتشون کنم

    رنگ آبی کمرنگ آسمون و تمیزی فوق العادش هم آرامش وجودی من رو توی این لحظات بی نظیر صدبرابر میکنه تا ی خلسه ای رو در سلولهای مغزم ایجاد کنه که نقطه ی شروعش بر میگرده به تجربه خنکی ملیح بهار روی سلولهای بدنم توی حیاط خونه تجربه ای که آرزوی داشتنش رو داشتم و امروز تجربش کردم و چه لذتی از این بالاتر که چشمت و قلبت و گوشت بینا و شنوا بشن برای دیدن نعمت هایی که در زندگیت بوده اما بخاطر محدودیت هایی که ذهنت برات ایجاد کرده بود قادر به دیدن و تجربه کردنشون نبودی ی عمر اما با بودن توی این سایت و دریافت این آگاهی ها و کنار گذاشتن ترس ها و رها کردن خودت از حرف مردم داری یکی یکی و آرام آرام تجربشون میکنی

    دیدن استاد و صحبت از صحبت کردن با عزیز دلشون اونم توی بهشت به این زیبایی به یادم آورد خواسته ای رو که دوست داشتم تجربش کنم و اونم داشتن ی دوست همراه و هم فرکانس بود برای پیموندن مسیر توحید و خودشناسی و حتی این رو توی دفتر خواسته هام به عنوان یکی از ویژگیهای شوهرم هم نوشتم و الان من دارم این رو تجربه میکنم برای کمک به درک بهتر قوانین جهان هستی و چقدر لذت بخشه که آدم دوستی رو در کنار خودش داشته باشه که مدام راجع به چیزهایی صحبت کنن که احساس خوبشون بیشتر و بیشتر بشه

    با دیدن استاد توی اینجا و توی این بهشت و صحبت هایی که داره به اشتراک گذاشته میشه یاد کلام خداوند افتادم و صحبت هایی که در مورد بهشت و ساکنینش میشه :

    لایسمعون فیها لغوا و لا کذابا (نبا 35)

    چیزهایی که اینجا داره گفته میشه و شنیده میشه ویژگیهای بهشتی دارند چون هم نشردهندگانش توی بهشت ساکنن و هم شنوندگانش دارن توی این بهشت میچرخند و بهره مند میشن

    واقعا چقدر دسترسی به بهشت آسون بود چیزی که اینهمه از بچگی توی گوشمون خونده بودن که بهشت فقط مال افراد خاصیه با شرایط خاص چیزی که ما هیچ وقت تصورش رو نمیکردیم که بتونیم لایق بودن توش بشیم اما با بودن توی این سایت و همراه شدن با این آگاهی ها فهمیدیم که بهشت رو همین جا میشه تجربش کرد اونم فقط با رعایت ی اصل اصل توحید و یکتاپرستی اصل تکیه کردن روی خدای درون همون اصلی که این صحنه های ناب رو توی این فایل توی لحظات صعود این راکت رقم زد

    همون اصلی که برای اولین بار توی تاریخ بشریت از تگزاسی که توی ذهن ما نماد جهنم بود بزرگترین راکت رو با این طول و عظمت بلند کرد تا به همه ثابت کنه وقتی فقط و فقط روی خدای درون خودت تکیه میکنی همچین بهشتی رو رقم میزنی تا ثابت کنه که :

    The only thing that is impossible is impossible

    وای استاد همین حالا که شما هم دارید عددها رو معکوس میشمرین قلب من هم هیجانش رو احساس کرد و البته قلب ایلان ماسک و پرسنلش توی اون لحظات چی حس میکرده

    داشتم فکر میکردم که الان که اون اتفاقه افتاده و اون حس تجربه شده هم توسط سازندگانش و هم اون افرادی که بصورت زنده تجربش کردن حالا همون حسه داره توسط ما بچه های این سایت هم تجربه میشه چرا ؟!!!!!!

    چون :

    چون بقول شما توی یکی از فایل های آرامش در پرتو آگاهی توی اون لحظات قلب همه ی ما که جایگاه خداونده بهم متصل میشه یعنی در اصل به منبع متصل میشیم هممون توی اون لحظات توی اون لحظات خداوند ه که جاری میشه در درون همه ی ما منظورم همه ی ماییه که توی فرکانس توحید هستیم و گرنه میلیون ها میلون نفر توی دنیا هستن که اون لحظات رو یا تجربه نکردن یا نمیکنن اصلا چون توی مدار قرار ندارن

    خدای من اصلا قلبم داره از جا کنده میشه با تماشای این لحظات اصلا اشکم درومده اینجا همون جاییه که باید فریاد تکبیر رو سر داد که :

    الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر

    از اینهمه شکوه و اقتدارو توانایی خالق هستی و دست نشانده او اشرف مخلوقات اون روی زمین

    حقا که خداوند راست گفت که :

    انی اعلم ما لا تعلمون

    حقا که خداوند حق داشت که به فرشتگان دستور داد که سجده کنن بر آدم این خلیفه الله فی الارض

    چقدر با دیدن این لحظات به انسان بودن خودم افتخار کردم

    با وجودی اینکه هیچی از فضا و علمش نمیدونم اما فرکانس عظمت این کار رو دارم با تمام وجودم درک میکنم

    اون چیزی که من دیدم انفجار نور بود که تمام وجود من رو به لرزه درآورده بود

    استاد عزیزم تا حالا اهمیت اون چه در مورد ایلان ماسک میگفتین رو درک نکرده بوده و فکر میکردم درک کردم ولی امروز با دیدن این صحنه ها با تمام وجودم و قلبم این عظمت رو درک کردم اعتماد به نفس این فرد رو درک کردم و به یادآورم صحبت هاتون رو توی دوره عزت نفس که :

    فردی که اعتماد به نفس داره مطمان نیست که همیشه موفق میشه اما مطمانه که همیشه ادامه میده

    شاید دفعه ی اول و دوم و سوم موفق نشه اما این رو میدونه که ادامه میده تا نتایج دلخواه رو به وجود بیاره نا امید نمیشه بی خیالش نمیشه گریه نمیکنه وسط کار رها نمیکنه

    و صحبت هاتون توی دوره روانشناسی ثروت 1که :

    ی سری افراد توی حوزه هایی که تخصص ندارن و دیگران انگ بی تخصصی بهشون میچسبونن وارد میشن و چون محدودیت های ذهنی اون به اصلاح متخصص ها رو ندارن چیزهایی رو خلق و اختراع میکنن که همه انگشت به دهن میمونن

    و چه زیباست کلماتی که این گزارشگر استفاده می کنه :

    An exciting end

    ی پایان هیجان انگیز نه ی شکست

    چقدر دیدگاه میتونه متفاوت باشه همینه که نتایج متفاوت رو رقم میزنه

    اینجا یاد فایل الگوبرداری از افراد موفق قسمت 1 تا 3 افتادم که در مورد جاشوا بود که میگفت این تجربه برای من ی درس بود که من قدرت بگیرم و دوباره برگردم سر تمرین ها

    و دقیقا اینجا هم داریم میشنویم که این گزارشگره میگه ما نمیدونیم فعلا چه اتفاقی افتاده اما مطمانا اطلاعات زیادی بدست میاریم و ما دوباره آماده میشیم برای شروع دوباره یعنی همون درس ها مون رو میگیریم و دوباره شروع میکنیم و این همون ویژگی مشترک افراد موفقه

    نکته ی کلیدی که استاد ذکر میکنن با دیدن این اتفاق :

    اتفاقات به خودی خود هیچ معنایی ندارن این ما هستیم که با دیدگاه و نگرشی که نسبت به اون اتفاق داریم به اونها معنا می بخشیم

    در مورد پندمیک صحبت کردن استاد و من به یادآوردم دو سه سال گذشته رو که با وجود این بیماری من بهترین سالهای عمرم رو تجربه کردم صرفا بخاطر اینکه داشتم با آگاهی های استاد روی خودم کار میکردم و همین اتفاق باعث شد که من تصمیمی بگیرم که همون تصمیمه باعث شد شرایط کاری من تغییر کنه و پیشرفت خیلی خوبی رو توی کارم تجربه کنم و الان به جرات میگم که تمام اون 40 سال قبل از آشنایی با استاد ی طرف و خوشی ها و لذت هایی که من توی این دو سه سال تجربه کردم ی طرف

    همین اتفاق به ظاهر بد که در ابتدا کار من رو ازم گرفت ی فرصت استثنایی شد که من بشینم و روی خودم کار کنم اونم با احساس خوب که نتیجش بعد شد پیشرفت هایی که داشتم و لذت هایی که تجربه کردم و الان که مرورکردم اون اتفاق رو تازه منطق ی سری از اتفاق هایی که برام افتاد رو بهتر درک کردم

    یکی دیگه از اتفاق های به ظاهر بد زندگی من فوت مادرم بود درست قبل از آشنایی با استاد و هدایت شدن به این مسیر

    اتفاقی که وقتی به ظاهرش نگاه میکردی بدترین اتفاقی بود که برای ی فرد مخصوصا ی دختر میتونه رخ بده چون با اون اتفاق من تنهای تنها شدم اولش خیلی ناراحت شدم و این روند تا یکسال ادامه داشت ولی وقتی با استاد آشنا شدم متوجه شدم که این بهترین اتفاقی بود که میتونست برای من بیفته چون ی شرایط ایزوله ای رو برای من فراهم کرد که بشینم و روی خودم کار کنم و دیگه اون مسولیت های و مشغولیت های ذهنی قبل رو نداشته باشم و همین اتفاق شد شروع مسیر رشد و پیشرفت من چون تا قبل از اون من اصلا به خودم فکر نمیکردم و اولویتی برای خودم قایل نبودم و تازه با اون اتفاقه متوجه شدم که مهمترین فرد زندگی خودم باید خودم باشم و از اون به بعد بود که خودشناسی و تغییر شروع شد البته با دریافت آگاهی های استاد و من روی خوشی و آرامش واحساس خوب رو توی زندگیم تجربه کردم

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  5. -
    اصغر نیکو گفته:
    مدت عضویت: 3080 روز

    بنام خداوند مهربان

    درود و عرض ادب

    موارد اساسی و کلیدی این فایل از نظر من:

    دید مثبت افراد موفق مانند استاد عباسمنش و ایلان ماسک به اتفاقات به ظاهر تلخ .

    در مورد نکته ای که در این فایل اومده میخوام اتفاقی که برای خودم افتاده رو بنویسم، البته این مورد رو در جلسه 5 دوره شیوه حل مسائل زندگی کامنت کردم،

    من شغلم ساخت و سازه

    در سال 1390 به علت اینکه یک دفعه ارزش پول ملی سقوط کرد بساز بفروشهای زیادی که پیش‌فروش میکردن از جمله خود من ضرر زیادی کردن و بعد از آن یک عده از همکاران از جمله خود من با دید منفی که براشون ایجاد شده بود کلا اینکار رو کنار گذاشتن، اما یکی از دوستان من کارش رو ادامه داد و با اینکه شرایط سخت شده بود با دید مثبت ادامه داد، نتیجه این شد که افرادی که با دید منفی کارشون رو گذاشتن کنار و یا تغییر شغل دادن مثل خود من چندین سال دیگه رو هم هیچ پیشرفتی که نکردن بلکه از روی سرمایه هم خوردن و خود من دوباره بعد 7 سال برگشتم به کار قبلی،

    اما اون دوستم که کار رو ادامه داد الان چندین ساله که به استقلال مالی رسیده و سرمایه اش صدها برابر شده.

    دقیقا همینه اتفاقات رو باید دید مثبت داشته باشیم و جا نزنیم و به خداوند اعتماد کنیم، و ایمان داشته باشیم که خیری در این اتفاق هست که من از اون اطلاع ندارم، هیچ شری وجود نداره فقط دید ما به اتفاقات هست که نتایج رو متفاوت میکنه.

    با تشکر از استاد عباسمنش که این فایل رو آماده کردن و دید افراد موفقی مثل ایلان ماسک رو به همچین اتفاقات بزرگی رو برای ما به اشتراک گذاشتن .

    با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  6. -
    سمیه حسنلو گفته:
    مدت عضویت: 1598 روز

    سلام استاد عزیز و مریم جان مهربون. خدایا چطور شکر گذاری تو رو انجام بدم که در زمان مناسب این فایل رو گوش کردم خدایا شکرت.

    بزارید از اول بگم چی شده. من آرایشگرم پارسال تو یه اتاقی که نمیشه گفت سالن یه مزونی که یه اتاقشو آرایشگاه کرده بود و منم اونجا مشغول بودم و همیشه به خودم می گفتم اشکالی نداره همینجا میمونم کارمو ارتقا میدم جا میفتم و مشتریم زیاد میشه مشتریم کم بود کارمو ارتقا دادم ولی خوب مشتریم کم بود اینم بگم ما حتی یه تابلو که مشخص کنه اونجا آرایشگاه نداشتیم فقط هر کی میومد مزون ما رو هم میدید من می گفتم اینم اشکالی نداره خدایی که روزی من دستشه مشتریهارو به سمت من هدایت میکنه تا اینکه شب عید شد و من گفتم خوبه دیگه بخوای نخوای همه برای عید میان پیشت و کارتو میبینن و سال دیگه مشتریات زیاد میشن نمی گم شب عید ترکوندم و کلی درآمد داشتم نه ولی خداروشکر تا اینکه بعد سیزده بدر یهو مسئول مزون بهم پیام داد گفت به مشکل برخوردیم بازرس اومده میگه باید برای آرایشگاه جواز داشته باشید اونم که کلی دوندگی داره منم نمیرم دنبالش آرایشگاه جمع میکنم من اولش خوب مسلم ناراحت شدم ولی یهو یه ندایی از قلبم شنیدم که گفت اشکالی نداره الان که خونه ای و ماه رمضونم هست کار کلا کمه بشین فایلهای دانلود ی گوش کنم گفتم باشه چند روز گذشت بازم ندای قلبم گفت پکیج جدید کوتاهی بخر مدلهای جدید کوتاهی یاد بگیر منم گرفتم و الان دارم تو خونه آموزش میبینم کار کوتاهی بلدم و خیلی هم دوسش دارم و همین دیروز بود که داشتم نگاه میکردم مدلهارو تو دلم با خودم گفتم تو باید الان فقط تمرکز بذاری روی آموزشهات کارتو بسپار به خدا در زمان مناسب و مکان مناسب اونم درست میشه الان فقط یاد بگیر تا امروز که این فایل قشنگ و به جارو گوش کردم اونم باز ندای قلبم بود صبح جمعه که از خواب بیدار شدم همسرم رفت نون بخره قلبم گفت فایل عباس منش ( استاد) باز کنه و ببین فایل جدید اومده گوش کن همین طور که داشتم چایی دم میکردم فایل رو هم گوش میکردم منی که همیشه کارامو میکردم بعد میومدم فایلی یا آموزش کوتاهی نگاه میکردم . هزاران بار خدارو سپاسگزارم که در زمان مناسب مهر تایید زد به گفته های درونیم خدایا شکرت الان کلی بغض دارم . خدایا شکرت.

    آرزویم اینه که بتونم روانشناسی ثروت 1 و بخرم و همینجا از خدا میخوام پولشو برام بفرسته الهی آمین.

    دوست دارم استاد مهربون و دلسوز و مریم جان همیشه همراه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      زهرا قنبری گفته:
      مدت عضویت: 2099 روز

      سلام دوست خوبم

      میدونم که خیللییی موفق میشی

      ولی به شرط ادامه دادن حتما ادامه بده

      از یوتیوب کمک بگیر حتما وقت بزار و روزی نیم ساعتم شده برو تو یوتیوب مدل مو زدن و هر چیزی که فکر میکنی ببین

      یه گنج بزرگیه ازش استفاده کن راحت تورو از همه ارایشگرا کدا میکنه

      ادامه دادن و عشق به کار قطعا موفقیت دنبالشه

      یادمه من هم یه روزایی فکر میکردم ینی منم میتونم انقدر مشتری داشته باشم که گچینشون کنم و شد

      انقدر راحتتت که متوجه نمیشی یهو به خودت میای و میبینی چقدر از چیزایی که دوست داشتی شد

      حتما ادامه بده

      موفق باشی زیااااد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        سمیه حسنلو گفته:
        مدت عضویت: 1598 روز

        سلام زهرا جان

        ممنونم از اینکه تجربتو در اختیارم گذاشتی یه مدت دارم همین کار رو میکنم تو اینستا دوستان کراتین کار و کاراشونو میبینم خودم آموزش کوتاهی رفتم مجازی شرکت کرده بودم دوباره دارم فیلمهاشو میبینم و با خودم میگم تو آماده باش تا یه مشتری بهت خورد بدونی چیکار کنی حالا فعلا دارم اینجوری میرم جلو تا ببینم خدا چی میخواد.

        مرسی عشق قشنگم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سمیه حسنلو گفته:
        مدت عضویت: 1598 روز

        سلام زهرا جان خوبی عزیزم

        خداروشکر که دوستای خوبی مثل شما دارم خداروشکر

        ممنونم زهرا جان از راهنماییت من همه چیز سپردم به خدا و آرزوی قلبیمه که توی کارم موفق بشم . یوتیوب و اینستا رو دنبال میکنم تا ببینم خدا کی و چه زمانی کارمو درست میکنه البته اینم بگم امسال من از خدا خواستم هم کارم ارتقا پیدا کنه هم اینکه فرزندی به ما هدیه بده من خواستمو گفتم حالا ببینم کدومو میده به خودش سپردم .

        بازم ممنونم ازت عشقم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    حوا گفته:
    مدت عضویت: 1909 روز

    سلام استاد جان و سلام مریم جان عزیزم امیدوارم مثل همیشه شاد و سلامت و عاشق باشید میخوام در مورد تمرین این قسمت صحبت کنم از جایی شروع میکنم که سال 97 با اینکه خیلی همسرم رو دوست داشتم ازشون جدا شدم به خاطر یه سری مشکلات و اختلافات که پیش اومده بود ما از هم جدا شدیم بعد که خودمو جمع و جور کردم و با این موضوع کنار آمدم شروع کردم به درس خوندن اون موقع نه پولی داشتم نه حتی توانایی خرید کتاب داشتم نه حتی توانایی رفتن به کلاس و نه هیچ موسسه دیگه ای من این کار را شروع کرده بودم در واقع برای اینکه یادم بره چه اتفاقی برام افتاده و چه مشکلی توی زندگیم پیش اومده اما کم‌کم انقدر عاشق این درس خوندن شدم که با یه رتبه خوب تو یه دانشگاه خیلی خوب قبول شدم دانشگاه شروع کردم با رتبه بسیار عالی لیسانسم گرفتم شدم نفر اول دانشکده و از اون طرف هم تونستم برای ارشد بورسیه بگیرم یه اتفاق بسیار بد نتیجه یک اتفاق بسیار خوب . این چیزی بود که من همیشه آرزوش رو داشتم .من الان توی شرایطی هستم که دقیقاً دلم میخواست و دارم آماده میشم برای اینکه بتونم حتی بورسیه خارج از کشور را هم بگیرم چون خیلیا تونستن از بهترین دانشگاه های خارج از کشور پذیرش بگیرند پس من هم میتونم .

    همون موقع که من داشتم لیسانس می گرفتم ما توی یه شهر خیلی کوچیک توی خوزستان زندگی میکردیم اون موقع اختلافات خانوادگی و فامیلی برامون پیش اومد و متاسفانه اون طرف مقابل هم برای اینکه بتونه ما را اذیت کنه شروع کرد به اینکه هر چند وقت یک بار بیاد و به خونه ما تیراندازی می کرد. این اتفاق ظاهراً بسیار بد وبه قیمت جونمون داشت تموم میشد اول که این اتفاق افتاد خیلی سردرگم بودیم نمیدونستم چرا این اتفاق افتاده و کی پشت این قضیه است و خیلی پریشون شده بودیم اما چند روز بعد به راحتی خودمون را جمع و جور کردیم و با اینکه این تیراندازی کردن ها چندین بار اتفاق افتاد هر بار که می آمد به خانه ما تیراندازی می‌کردند تنها کاری که منو خواهرم می کردیم این بود که خداروشکر میکردیم که کسی آسیب ندیده ندیده و ما در پناه الله هستیم .مطمئن بودیم که خدا یه راهی پیدا میکنه و همونطور که تا حالا ما را نجات داده و به ما هیچ آسیبی نرسیده از این به بعد هم کنارمون خواهد بود . واقعا ظاهر این ماجرا خیلی بد بود و تو چند روز اول واقعا ما به هم ریخته بودیم اما با آموزه هایی که داشتیم با شرایطی که داشتیم میدونستم که اگر حالمون رو خوب نگه داریم اتفاقات خوبی برامون میوفته. وقتی که بارها و بارها به ما تیراندازی شد خانواده تصمیم گرفتن کلا از این شهر خارج بشیم. ما از این شهر کوچیک از یه خونه خیلی قدیمی از شرایط بسیار پایین به یک استان دیگه به یک شهر بسیار عالی خیلی تمیز با مردمان واقعاً مهربان آرام ، شهری که پر از امکانات پر از رفاه بود مهاجرت کردیم توی این شهر خواهرم رفت سر کار با حقوقی 3 برابر حقوقی که تو این شهر کوچک دریافت می‌کرد با امکانات و مزایا و سرویس رفت و برگشت علاوه بر همه اینها ما توی همون شهر صاحب خونه خیلی قشنگتر با امکانات خیلی بهتر و توی جای آروم تر با همسایه های بسیار عالی زندگی کردیم. بعد از گذشت همه این سال‌ها که خیلی هم زیاد نبود ،4 سال بیشتر نبود و خدایا شکرت برای اینکه ما تونستیم توی این چند سال که همه از اون پاندمیک می نالیدن و از اون اتفاقات بسیار بدی که توی زندگی هاشون افتادما تونستیم حالمون رو خوب نگه داریم به اتفاقات به یه شکل دیگه نگاه کنیم و الان که دارم برای شما این کامنت رو میزارم من دارم ترم دوم ارشدم رو میگذرونم در بهترین شرایط و دقیقا توی همون شرایطی که خودم همیشه دوست داشتم و آرزوش رو داشتم و خواهرم هم به کشور آلمان مهاجرت کردند و الانم در بهترین شرایط دارند زندگی مستقل و آزادانه خودشان را می گذرانند و همیشه خدا را شکر می کنم برای اینکه یه روزی این سایت به ما معرفی شد ما با شما آشنا شدیم .

    خدایا شکرت

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2231 روز

      به نام خدای مهربان

      سلام حوا جان

      از خواندن داستان زندگی ات خیلی لذت بردم ودرس گرفتم.

      درس استقامت و بردباری

      درس توکل و ایمان

      درس حال خوب=اتفاقات خوب

      درس از این بهتر هم هست

      درس کمبود ها را باور نکنم

      درس هیچ چیز غیر ممکنی وجود نداره

      درس هیچ کس قدرتی نداره

      درس هر چه خدا بخواهد همان می‌شود.

      مررررسی حوا جان و مررررررررررررررررسی از خواهرت که هجرت کرد.

      برایتان روزهایی طلایی تر، قشنگ تر،توحیدی تر، سعادتمند تر آرزومندم.

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 938 روز

    سلام به خداوند با عشقم …

    سلام به استاد عزیزم آقای عباسمنش و مریم جان شایسته عزیزم که الگوی یک زن قهرمانه…واقعا دوستت دارم و تحسینت میکنم️

    منم هر زمان شرایط رو خوب معنی کردم سود کردم و هر زمان منفی ترجمه کردم اتفاقات بدی رخ داده

    سال 1402 داداشمو توی حادثه انفجار از دست دادم و ایشون لقب شهید گرفت….و من واقعا خیلی زجه میزدم که چرا رفت چرا بهمون ظلم شده و ……چون باور داشتم وقتی کسی میره از دنیا یعنی بدبختی بازماندگان….اتفاق بد پشت سرش افتاد دخترم مریض بود مریض تر شد خودم تو حموم خوردم زمین پام لنگ میزد و دخترم بیمارستانی شد و هفت روز با اون پا و غم از دست دادن برادرم توی بیمارستان بودم

    یه لحظه به خودم اومدم گفتم یادته استاد میگفت حال بد مساوی اتفاقات بد هست دیدی قانون درسته

    اومدم کنترل ذهن کردم و خدا رو شکر کردم برای رفتن داداشم و رسیدن اون به آرزوی شهادت

    برای لحظه انفجار که اون اونجا بوده …برای عزت و آبرویی که کسب کرده و اینو ما هم داریمش

    برای هر چیز مثبتش

    جالب اینجاست اطرافیانم توی درد و افسردگی و حال خرابن….

    و منم توی حال خوب ….وضعیت مالی من و همسرم یهویی عوض شد و پول سرازیر شد به زندگیمون…اطرافیانم بهتر بع من احترام میذارن…رفتم مسافرت با بهترین امکانات….دوباره هدایت شدم گردش یه جای سرسبز تو ویلای قشنگ کنار رودخونه با بهترین غذا

    امکانات که قرار بود مغازمو بزنم داره روبراه میشه

    حالم از همیشه بهتره

    خدا رو بهتر درک میکنم

    و سپاسگذارش هستم که این توجه و لطفش رو در قالب شهادت داداشم به ما ارزانی کرد

    اینو لطف و رحمت میبینم

    هر چند اطرافیان میگن تو چطور پذیرفتی تو یعنی فراموش کردی؟شیطان بهم میگه تو بی احساس شدی…بی معرفت چرا گریه نمیکنی…یادته داداشت چقدر دوستت داشت…همین یه داداش رو داشتی….سنگ دلی بی خیالی

    من همچنان کنترل میکنم و به لطف الله یکتا امسال سالی پر از برکت در پیش رو دارم میدونم امسال روانشناسی ثروت 1 رو میخرم و زندگیم کن فیکون میشه

    دوستتون دارم همتون رو با عشق ️️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  9. -
    جواد بایرامی گفته:
    مدت عضویت: 1907 روز

    به نام خدای بزرگ و منزه و مهربان

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم

    خانم شایسته عزیز

    و همه دوستان نازنین و ارزشمندم

    وقتی می گویم خداوند بزرگ و منزه و مهربان است ، یعنی هر اتفاتی در زندگی منی که در حال کارکردن و بهبود دادن خودم هستم و سعی می کنم احساس خوبی داشته باشم ، رخ بدهد ، تمام این صفات خداوند در درون اون اتفاق نهفته است.

    یعنی اون اتفاقی که ظاهر بدی برای من داره ، توسط یک انرژی هادی منزه و مهربان و بزرگ ، سر راه من قرار گرفته تا من رو رشد بده .

    من سعی می کنم این صفات خداوند رو در درون اون نوع اتفاقات و البته در تمام اتفاقات زندگیم دخیل و تاثیر گذار بدونم.

    در زمان هایی که ظاهر اتفاق خوب هست و نتیجه لذت بخش هست ، احساس خوب داشتن و توکل و شکرگزاری از خداوند به مراتب کار راحتی تری هست.

    اما زمانی که ظاهر و طعم یک اتفاق برای من خوشایند نیست ، باید مجددا این اتفاق رو از طرف خداوند بدونم که بزرگ و منزه و مهربان هست.

    اگر هر روز هزاران بار این صفات خداوند رو تکرار کنم تا ایمانم قوی تر بشه ، در زمان رخ دادن اتفاقات به ظاهر بد ، بهتر می تونم ذهنم رو کنترل کنم .

    در زمان بروز این دست اتفاقات باید به این موضوع بیشتر توجه کنم که خداوندی پشت این داستان هست که همه اون اتفاقات خوب دیگه زندگیم رو رقم زده ، حالا اگر ظاهر این داستان تلخ و ناراحت کننده است ، باید با آرامش فکر کنم و دنبال درسی که خداوند برای من در دل این اتفاق قرار داده رو پیدا کنم.

    بله ، همون خدایی که بی نهایت نعمت به من عطا کرده و خواسته های من رو اجابت کرده ، حالا میخواد من رو تصاعدی رشد بده و برای رشد تصادی من نیاز به بزرگ تر شدن ، قوی تر شدن ، آگاه تر شدن ، شجاع تر شدن ، تسلیم تر و رهاتر شدن و درک صحیح از قوانین دارم و این مولفه ها می تونند در دل یک تجربه نازیبا و ناخواسته باشه.

    این فایل بی نظیر از استادم این الهام رو به من داد که اتفاقات زندگی مثل یک مجسمه خام یا یک نقاشی بدون رنگ هستند ، و این من هستم که توانایی قلم به دست گرفتن رو دارم و هر جور که بخوام می تونم این نقاشی یا مجسمه رو رنگ کنم.

    و کلمه زیبای استاد که شما به اتفاقات معنی می دهید بسیار برای من الهام بخش شد.

    من انسانی هستم که باورهای بسیار عمیق و ریشه داری در ذهنم دارم و واکنش های من تا اینجای زندگی بر اساس این باور ها بوده.

    مثلا مثل بقیه باید تو غم از دست دادن عزیزی گریه و زاری کنم و چندین بار در مجلس عزا طرف شرکت کنم و اگر نکنم فلان و بهمان.

    یا موقع تحویل سال یا چه می دونم 5 شنبه آخر سال کنار رفتگان سر خاک باشم!!!

    یا مثلا عزیزی مریض میشه باید حتما عیادت کنم و بیمارستان برم و دلسوزی کنم و همدردی کنم !!

    از این دست مثال های در فامیل خودم میلیون ها مورد دارم.

    تا یکی از عموها 2 دقیقه کنار هم بشینند و همدیگر رو پیدا کنند ، حرفها 50 سال پیش و بحث و دعواها رو نبش قبر می کنند و شروع می کنند به قضاوت و صدور و حکم و فلان …

    .

    .

    .

    به لطف الله مهربان از زمان حضورم در محضر استاد عباسمنش و مشق توحید و و شجاععت و موفقیت و احساس لیاقت و خودباوری و درک صحیح قوانین و تمرکز آگاهانه به آنچه که دوست دارم در زندگیم بیشتر و بیشتر اتفاق بیافتد ،

    اتفاقات بد به قدری کم شده اند که خودم باور نمیشه.

    ولی در شرایطی مثل تجربه خودم در زمان درگیری های مملکت در 2 سال پیش و بحث و جدل با یکی از همکاران قدیمی که مسئول شرکت هم بودند ، از دل این تجربه بسیار ناراحت کننده که نیاز به کنترل ذهن زیادی داشت ، چون هر روز کنار هم در یک میز می نشستیم وباید حضور و وجود طرف رو هضم می کردم ، من هدایت شدم به مسیری بسیار رویایی.

    ایشان هر روز صبح نان سنگک می خریدن و 4 نفری صبحانه می خوردیم.

    با درگیری لفظی شدیدی که بین ما پیش آمد من به همین دلیل که ایشان نان رو می خرید از صبحانه کناره گیری کردم . قبلش هم همیشه دنبال اندام و شرایط جسمی سالم بود و با دیدن نتایج استاد و فایل های معرفی دوره سلامتی ، همه این اتفاقات در کنار هم رسید به ترک صبحانه من و نخوردن نان!!

    و تونستم ذهم رو از چند روز بعد کنترل کنم و نگاه مثبتی به موضوع داشته باشم و خداوند پاداش من رو عطا کرده و برای همیشه نان و غلات و پرخوری و وعده های زیاد رو تونستم ترک کنم و بعد وارد مسیر مطالعه بسیار بسیار عاشقانه و البته سنگین در مورد اصول تندرستی شدم و به لطف الله مسیر خلق ارزشی که از خداوند درخواست کرده بودم برای من روشن شد.

    و چقد زیباست این مسیر

    مسیر کنترل ذهن و توحید و اعتماد به خداوند

    چند وقتی بود که به قلبم الهام شده بود و همیشه شروع کامنت هام رو با به نام خدای بزرگ و منزه و مهربان شروع می کردم. و تو این کامنت هدایت شدم به تفکر در مورد این سه صفت خداوند.

    خداوندی که بزرگ و منزه و مهربان هست

    صد در صد اتفافاتی که در این مسیر (بهبود تمام عیار شخصیتم) توسط خداوند بزرگ و منزه و مهربان برای من رقم می خوره ، بدون شک الخیر فی ما وقع هست . و در دل خودش درس ها و تجربه ها و راههای بسیار ارزشمند و بی نظیری رو داره . فقط من باید اعتماد کنم به پلن های خداوند.

    خداوند بزرگ هست و بی نهایت مسیر و روش رو در اختیار داره تا من رو به سمت اهداف و خواسته هام هدایت کنه

    خداوند منزه هست و تمام قوانینش بدون خطا هستند و هیچ خطایی رخ نمی ده و باید اعتماد خودم رو بیشتر کنم و تکرار کنم که خدا منزه هست و کار خودش رو بلده ، قضاوت نکنم و هر اتفاقی با هر ظاهر و طعم و شرایطی ، بپذیرم و حواسم باشه که این مسئله و این اتفاق دقیقا ، جواب سوالات و مسیر رسیدن من به خواسته هام هست.

    خداوند مهربان هست و از من بیشتر دوست داره که من به خوشبختی و نعمت و ثروت و موفقیت برسم . از هر کسی حتی پدر و مادرم هم مهربان تر هست و اگر اتفاقی ظاهر و طعم خوبی نداره ، این رو هدیه از طرف خداوند بدونم و باور کنم که این تجربه از منبع بی نهایت مهربانی و نور و رحمت به من عطا شده ، هدیه رو تحویل بگیرم و باز کنم و شکر کنم . و با آرامش و امید و اطمینان و اعتماد به بزرگ و منزه بودن و مهربان بودن خداوند ، با آرامش و احساس خوب ، دنبال مغز اون تجربه باشم و گوهر و الماس درونش رو پیدا کنم.

    الهی صد هزار بار شکر

    الهی شکرت برای این فایل عالی و بی نظیر و زیبا

    الهی شکرت برای حضورم در مسیر رشد و بهبود و توحید و موفقیت

    در پناه الله بزرگ و منزه و مهربان شاد و ثروتمند و موفق و تندرست باشید

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  10. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 2842 روز

    بنام الله فراوانیها

    وسلام به استاد نازنینم

    قبل از هرچیز تحسن میکنم این قاب بهشتی و رویایی که شما در اون ایستادید عکس گرفتین،و برای ما در و گوهر وار صحبت کردین…الهی شکر که زیباییهاش بینهایته و پایان ناپذیر.

    من دیشب داشتم فایل جلسه اول قدم دوم رو می دیدم که دقیقا شما داشتین از داستان آقای عشقیار و برخورد متفاوت ایشون و همسرشون رو با یک مساله کاملا یکسان می گفتین. ووقتی امروز صبح بیدارشدم و عنوان فایل جدیدتون رو دیدم برق از سرم پرید ازاین هم زمانی!!! مگه میشه دراین حد؟!!! واین رو بی شک یک نشونه عالی از پروردگارم میدونم و یک هدایت الهی برای خودم .

    من هم بعد آشنایی با شما و بعد از استفاده از آموزشهای شما به لطف الله در خیلی از جاهای زندگیم تونستم با تفاوت نگاه نتایج متفاوتی رو رقم بزنم.و دروغ چرا که درخیلی از جاها هم نتونستم و باز نتیجم رو گرفتم.

    -اولین نمونه ای که میتونم بگم مربوط به سال 1400 هست که ما تصمیم گرفتیم به کشور ترکیه مهاجرت کنیم.و البته رفتیم.اما بعد از مدت کوتاهی متوجه شدم این اون چیزی نیست که من میخواستم.یعنی علایق و خواسته هام با آنچه که دراین کشور بود مغایرت داشت.(مثل زبان،یا موضوع حجاب که من دلم میخواست که در کشوری زندگی کنم که تقریبا 99درصدش حداقل حجاب نداشته باشن و ..) همچنین دراین مهاجرت کوتاه ویژگیهایی از همسرم دیدم که باز متوجهم کرد که این اون چیزی نیست که بخوام در یک کشور دیگه تجربش کنم.و من نیاز به حل یکسری از مسایل تو زندگیم دارم تا بعدش بخوام برای مهاجرت اقدام کنم ..و ما به اصرار من برگشتیم ایران.همسرم انقدر ناراحت و عصبانی بود که مبلغی که برامون باقی مونده بود رو بمن سپرد وگفت بمن هیچ ربطی نداره!!خودت خونه و وسایل بگیر.وداستان از همینجا شروع شد.

    ما بودیم و چهارتا چمدون و تمام.و من بودم و اعتماد بخودم و خدای خودم و کاری که قبلا دقیقا تجربش رو نداشتم.اما انجامش دادم.بطور معجزه وار یک خونه خالی با وسایل یک هفته در اختیارمون قرار گرفت بطور رایگان.تا ما دنبال خونه بگردیم.بطور معجزه وار یک خونه سه خوابه با یک قیمت عجیب پیدا کردیم.ومن شروع کردم به خریدن لوازم.البته ناگفته نمونه که نمیشد که ما همه اونچه که ازدست داده بودیم رو بتونیم یکجا دوباره بخریم.اما برای شروع کافی بود…همونقدر که تمام اطرافیان و همسرم اصرار داشتن که من بپذیرم که اشتباه کردم و شکست خوردم…من در دلم داشتم به دستاوردهایی فکرمیکردم که بعد این اتفاق بدست اورده بودم.و اصلا از تصمیمم حتی ذره ای ناراحت نبودم.حتی خانواده همسرم بخاطر اینکه من اصلا خودم رو سرزنش نمیکردم و شکست رو نمی پذیرفتم و بهش به چشم یک تجربه نگاه میکردم.با ما قطع رابطه کردن کلا..و این اتفاق هم برای من خیلی خیر بود.از جهت حذف آدمهای سمی تو زندگیم و باید اتفاق می افتاد.

    -من دراین پروسه خیلی از خواسته هام رو شناخته بودم که اگر این مهاجرته صورت نمیگرفت هرگز اونها رو نمی فهمیدم.خواسته هایی در باب اینکه دلم میخواد در چه نوع کشوری زندگی کنم وباچه فرهنگ و آب و هوایی.و با چه نوع زبانی.

    -من متوجه شده بودم که چه رابطه ای رو میخوام و اینکه دریک کشور دیگه خواسته هایی که از یک رابطه میخوام چیه.

    -من قبل داستان مهاجرت قراربود کل لوازم خونمو عوض کنم و الان همون لوازم رو براحتی بدست اورده بودم .و دقیقا عین همون خواسته هام رو داشتم تجربه میکردم.

    -یکی دیگه از دستاوردهام تغییر در مسایل مالی و سطح درامدم بود که بعد این ماجرا من تصمیم گرفتم مسیرم رو تغییر بدم و باتغیییر یکسری باورها واقعا درامدم چندین برابر شد.

    و خدا میدونه که دیگه چه اتفاقات مثبتی منتظرمه بعد از ثبت این خواسته ها.

    و اینکه همسرم هرگز نتونست بااون مساله کناربیاد و همیشه غصشو میخوره .و چون احساس کمبود و ازدست دادن داره واقعا نتونست دیگه هرگز روی پای خودش واسته و رشد کنه.

    اینهارو ننوشتم که فقط گفته باشم بلکه در تمام اون لحظات که تمام زندگیم در چهارتا چمدون خلاصه شده بود تمام اینها در ذهنم مثل زیر نویس رد میشد.

    والان بعد دوسال زندگی من حتی قابل مقایسه با قبل مهاجرتم نیست.نه از نظر مالی ،نه عزت نفس،نه جایگاه اجتماعی ونه هیچ چیز دیگه.ومن کلی رشد کردم.وهرروز دارم آماده تر میشم برای مهاجرتی که با ویژگیهای دلخواهم کاملا مطابقت داره.

    -دومین نمونه زمانی بود که من چندسال پیش از کارم به دلیل تعدیل نیرو اخراج شدم خیلی یهویی..و دروغ چرا که فقط چندساعت گریه کردم و ناراحت بودم..وبعد بخودم گفتم تو یک هدف داری که الان بهترین موقعه که دنبالش بری.بعد رییسمو بخشیدم و فقط خاطرات خوبی که داشتم و یادم میومد از اونجاو رفتم دنبال هدفم و خدا میدونه بعدش من چقدر تجربه کسب کردم،چقدر بزرگتر شدم.چه چیزهایی یاد گرفتم و چه جایگاه اجتماعی پیداکردم..و دریک کلام ظرفم کلی بزرگتر شده.

    -مورد سوم رو در دوره راهنمای عملی فکرمیکنم بطور کامل شرح دادم..سال 99بود که قرار بود خونمونو تو کرج جابجا کنیم ،خونه جدید اماده لوازما بسته.اما چهارروز مونده به تخلیه خبرمیرسه که قرارداد جدید کنسله ..و باز من شاید نهایتا یک ربع ناراحت بودم چون خونه جدیدم واقعا همون چیزی بود که من درخواست داده بودم به خدا…وکلیم بابتش شکرگزاری کرده بودم(وشاید هرکسی باشه دیگه اینجا بخواد به همه چی شک کنه،که لحظه آخری که داری میرسی به خواسته قلبیت چرا باید همچی از هم بپاشه) ولی خدارو شاهد میگیرم که ذهنم رو کنترل کردم.وسعی کردم همسرمم اروم کنم…و گفتم باز میگردم..و نتیجه نه تنها هزار بار عالی تر شد..بلکه خدا بجای خونه دوخواب سه خوابشو بمن داد،بجای شهر کرج منو فرستاد به شهری که عاشقش بودم.بجای زندگی دریک ساختمون قدیمی ،رفتم و دریک برج با ویوی کوهستان زندگی کردم و طوری بود که هرروز صبح وقتی از خواب بیدارمیشدم نمیتونستم نگم “خدایا هزاران بار شکرت”

    مثال زیاد دارم که دیگه واقعا کامنت رو طولانی میکنه..اما الان وقتی همه اینهارو نوشتم خودم به این نتیجه رسیدم که چقدر کنترل ذهن و تغییر نگاه به اتفاقات میتونه ،خیرو منفعتهایی به ما برسونه که قبل اون اتفاق اصلا فکرشم نمیکردیم.چقدر خواسته هامون برامون واضح تر میشه.چقدر باورهامونو برامون روشن تر میکنه.چقدر ادمهای اطرافمونو بهتر میشناسیم و برامون غربال میکنه.و به چه خواسته هایی براحتی میرسیم که قبل اون اتفاق فکرشم برامون سخت بود و چقدر دست نیافتنی از نظر ما ،و چقدر ایمانمون به خدا بیشتر میشه (البته برای آنانکه تفکرمیکنن و سپاسگزارند) …

    “آیا بار سنگین را ازدوش تو برنداشتیم؟!

    همان باری که سخت بر پشت تو سنگینی میکرد؟”

    ان مع العسر یسرا

    فان مع العسر یسرا

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای: