اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
روز155
اتفاقات مشابه نتایج متفاوت
خدایا شکرت که امروز هم فرصتی طلایی بهم بخشیدی تا تجربه کنم بهترین خودم را
الخیر و فی ما وقع
استاد این جمله شده ورد زبونم از هر جهت با هر اتفاقی فقط میگم الخیر و فی ما وقع بخدا که دارم باهاش لذت میبرم و معجزات در زندگی ام میبینم
استاد گفته بودم که گلو درد عجیبی گرفته بودم این روز ها با اینکه طبق قانون سلامتی دارم زندگی میکنم و دوسال بود که هیچ دکتری نرفته بودم و هیچ گونه سرماخوردگی نگرفته بودم ولی این روزها داشتم با گلو درد عجیبی دست و پنجه نرم میکردم و میگفتم هر چی که هست خیریتی داره برام
هر چقدر هم اطرافیان میگفتن برو دکتر من میگفتم باید در این امتحان الهی سربلند باشم هر اتفاقی برام بیوفته خیر هست و تا لحظه آخر صبر کردم و واقعا دیگه روز آخر دیگه کار داشت بیخ پیدا میکرد که خدا وند دستهاشو فرستاد تا بهم کمک کنه هم خیر و برکت بهم برسونه هم ایمانم را قوی تر کند دیروز که تصمیم گرفتم نوبت دکتر بگیرم تو شهر خودمون هر چقدر زنگ زدم جوابگو نبود زنگ در حیات بصدا درآمد دوستم اومده بود یه کاری داشت و میخواست بره شهر دیگه ای که نزدیک شهر خودمونه بهم گفت میای فلان جا با هم و برگردیم بهش گفتم من میخوام نوبت دکتر بگیرم برم یه سر دکتر گفت آماده شو بیابریم اینجایی که من دارم میرم با هم میرسیم دکتر هم
اومدم بالا زنگ زدم همسرم گفت برو
خواهرم از یه طرف اومده بود لباسها پسرشو ببره که وقتی دید من درد دارم کمی نیست پیشم تا من نوبت دکتر بگیرم
وقتی دوستم اومد گفت خب حالا برو دکتر
خواهرم گفت من بچه ها رو میبرم خونه خودم تو برو دکتر
اما ه شدیم همه با هم حرکت کردیم رفتیم خواهرم و بچه ها رو گذاشتیم خونشون خودمون هم رفتیم اون شهر دکتر
رسیدیم مطب گفت نوبت ندارم فردا بیا
گفتم از شهرستان اومدم دوستم گفت اشکال نداره ما هم عجله نداریم یه نوبت بزن تا هر وقت که تونستی نوبت ما شد ما میریم تو شهر یه دور میزنیم چه زمانی بیایم خانم منشی خدا دلش رو نرم کرد گفت باشه برین یه ساعت و نیم دیگه برگردین .
ما هم رفتیم داخل شهر کلی دور زدیم و خرید کردیم و کلی جاها رفتیم و لذت هم بردیم و برگشتیم گفت نوبتت نزدیکه بشینید نگاهی سر صدای به روی دیوار ها کردم و داشتم شکر گذاری میکردم به خاطر اتفاقات خوبی که برام افتاده بود تابلوهای زیبایی که روی دیوار بود داشتم نگاه میکردم و لذت میبردم اصلا گلودردم یادم نبود اینقدر حالم خوب بود بعد از چند دقیقه فرستادم داخل بعد از سلام نشستن به دکتر که گفتم و نگاه کرد گفت اگه فردا پس فردا میرفتی دکتر باید حتما چند روز بستری میشدی
همون لحظه تو دلم گفتم خدا هوامو داره خودش منو در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط هدایت میکند و میگفتم خدا جونم من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن بهم گفت گلوت آبسه شدید کرده و گوشت هم درگیر شده
چندتا آمپول و سرم نوشت که اونا هم در بهترین زمان و بهترین مکان اومدیم شهر خودمون رفتیم زدیم تا اومدیم خونه ساعت 11شب بود دیگه
و من فقط داشتم میگفتم خدایا شکرت همه کاره ام تویی هوامو داری قول دادی وعده دادی به مو میرسه ولی پاره نمیشه هیچ برگی بدون اذنت به زمین نمیوفته
بخدا قسم استاد با اینکه چندین روز اذیت بودم ولی یک بار هم گله و شکایت نکردم چرا من اینجوری میگفتم یه امتحان الهی باید ازش سربلند بیرون بیام هر اتفاقی بیوفته الخیر و فی ما وقع است من نمیدانم من تسلیمم خودش بهتر میدونه
و همه چی به نفع من شد درسته شرایطم به ظاهر سخت بود چندروز و شب اذیت شدم فیزیکی ولی یک بار هم ذهنم رو درگیرش نکردم فقط میگفتم خیر خداست هر چی پیش اومد خوش اومد باهاش حتی عشق بازی هم میکردم و بخدا حالم باهاش خوب بود
و میگفتم خدایا شکرت که در سلامتی کامل هستم
و سجده شکر بجا آوردم
خدایا شکرت
استاد یه تضاد دیگه که باعث خیر و برکت و رشد و پیشرفت من بود اینکه همسرم به تضاد مالی برخورد . من تونستم ذهنم رو کنترل کنم و به فکر کاری بر ای خودم باشم
دیگه منتظر کمک همسرم نباشم چشمم همش به جیب همسرم بود که ببینم کی میتونم بهم پولی بده
وقتی اون به تضاد خورد درسته برامون سخت بوده و کنترل ذهنم در این مواقع انصافا کار سختی هست ولی من با گوش دادن به فایل هدیه ثروت تو سایت بخودم قول دادم که درآمد داشته باشم و تا یکسال آینده هم به سه برابر. بیشتر برسونمش و الان به لطف خدا و آموزش های شما و تعهد و پشت کار وتوانایی خودم الان به اون درآمد سه برابر بیشتر از زیر صفر رسیده ام و درسته هنوز درآمد بالایی نیست ولی همینکه من تونستم به قولم عمل کنم و قدم بردارم خداوند دست بکار شده و خودش داره بهترین اتفاقات را برام رقم میزنه با نشانه ها باهام صحبت میکنه وقتی ازش خواستم کمکم کرده در هر شرایطی مواظب و نگهبانی بوده من به خدای خودم اعتماد دارم
خداوند داره هر لحظه مرا هدایت و حمایت میکند اتفاقات همه به نفع من داره پیش میره
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم
خدایا شکرت که تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها نعمت غضب کرده ای و ن گمراهان
استاد امروز سرحال به لطف خدا بلند شدم با دخترم رفتم کارگاه مینا کاری
بعد دختر به باش پیام داده برام پول بزن
باش براش 30هزار تومان زده بود تا خوراکی بخره من یه لحظه فکر کردم 300هزار زده به دخترم گفتم بیا ببرمت برات یه دست لباس برا ت بگیرم دخترم گفت مامان ،بابا سی هزار تومان زده برام من گفتم نه سیصد زده خودمم هر چقدر کم داشتیم میزارن روی پول لباست
رفتیم در مغازه لباس فروشی بسته بود گفتم حتما خیریتی تو بوده
اومدیم خونه یه لحظه به ذهنم اومد اون سیصد هزار نبود سی هزار بوده واریزی
همون لحظه گفتم خدایا شکرت چقدر تو هوامو داری رفتیم مغازه بسته بود برای همین بود تو هوا منو داشتی پیش دخترم منو سربلند کردی
نرفتیم اونجا بعد من پشیمون برگردم
خدایا شکرت که هر لحظه خودتی که هوامو داری بوووووس بهت
خودت از اون بالا داری همه چی رو برام مدیریت میکنی
حالا خودم پول داشتم اگه ولی مطمئنم که خدا اونو برای یه کار مهمتری که کلی برام خیر و برکت الهی در آن وجود داره نگه داشته من بخدای خودم اعتماد دارم ایمان و توکل دارم باور دارم که خودش همه کاره است و هر لحظه هدایتم میکنه به بهترین راهها ومسیر های سرسبز الهی
خدایا شکرت
برای حال خوبم که همش ازان توست هر آنچه دارم مالک اصلی تویی عاشقتم که عاشقانه عاشقمی
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
سلام به استاد و خانوم شایسته عزیز و همه دوستان خدا قوت
خدایا شکرت بابت این همه زیبایی ارامش و حال خوب در این مکان زیبا
من چند روزی ذهنم درگیر یه مساله ای بود که تو کامنت های قبل گفتم و به هم ریخته بودم
ولی کم کم با خودم گفتم وحید شاید یه نشونه باشه که تو ببینی وابستگی داری به شهرتون یا رابطه عاطفی که داری
ایا همین الان اگه همه چی عوض بشه واکنش تو چیه ؟میتونی ذهنتو کنترل کنی میتونی خدارو اونجا پیدا کنی و اروم باشی؟
به خودم اومدم و گفتم من باید روی عزت نفس خودم کار کنم و احساس لیاقت خودمو درست کنم
من توسط خدا به جایگاهیی که هستم هدایت شدم پس از این به بعدم جایی که میخوام هدایت میشم
فهمیدم که باید حساسیت رو روی رفتن و نرفتن به شهرستان که مساله پیش پا افتادس کم کنم
با خودم گفتم تمرکز بذار روی کارت و پیشرفتت
شاید یه ترمزی که مانع ورود ثروت میشه اینه که فکر میکنم اگه فلان قدر فروشم بره بالا
اگه مشتریا بیشتر بشه و …من وقت نکنم برم شهرستان این نشونه باعث شد تا من ترمز مخفی پیدا کنم که مانع میشه ثروت بیاد
اومدم کم کم با ذهنم اروم حرف زدم که کسی به رفتن تو کاری نداری هرموقع میخوای میتونی بری چون تو کارت برای خودته اختیار داری
ولی تمرکز بذار روی کارت حالا اخر هفته میتونی بری اشتراحت اگه کار نداشتی
به جاش اومدم ذوق ورود پول بیشتر مشتری و مشغول کار بودن رو تو ذهنم بزرگ کرددم ک یکم کنترلش کردم
بعد امروز که باز یکم ذهنم بازی دراورده بود با منطق و مثال تونستم یکم ارومش کنم و به محض خوب شدن حالم مشتری بهم پیام داد برای کار
همه چیز بستگی داره که ما به معنی واقعی بگیم الخیر فی ما وقع یا نه
از زاویه مناسب نگاه کنیم یا نه
فقط ما هستیم که میتونیم نتیجه اتفاقات رو به نفع خودمون کنیم با دیدگاهی که داریم
ممنون استاد بابت این فایل زیبا و پر مفهوم خدارو شکر میکنم که هرلحظه کنارمه و هدایتم میکنه
و میدونم که بهتر از من میدونه چی به نفع منه و همیشع بهتر از چیزی که من میخوام رو برام کنار میذاره من نباید بچسبمو بگمفقط فلان مکان فلان شهر و فلان راه
در کارم خیلی پیش امده که ظاهرا تضادی رخ دهد و من از ان استفاده کنم و راه حل مناسب یا عملکرد یا اصلاح یا رویه ای مناسب استخراج کنم . در این ده سالی که سابقه کار دارم . خیلی تعدادش زیاد بوده اما تضادی که سنگین بود و کمی آزارم داد حدود 1.5 سال پیش بود که مرا وادار به انصراف از پروژه ام کردند در حالی که مدت زیادی منتظر کار بودم و اولش ناراحت بودم و می گفتم خدا چرا منی که باور شرک آلود نداشتم و در ذهنم بقیه یا ارگانی را بزرگ نمی کردم اما همین ارگان یا افرادی مرا محترمانه وادار به استعفا کردن٬ اما بعد آرام شدم و من راه حلی برایش یافتم و یک رویه ام را هم رویکرد جدید وهم اعتدال دادم(نیاز بود یک رفتار را در خودم تغییر دهم که برعکس اموزش های اساتید و برخی دوره ها بود ) اگر آن را نمی یافتم مشکلات ادامه داشت .
موضوع جدید که تقریبا دو روز است متوجه بیماری شدید دخترخاله ام که از بچگی با هم صمیمی بودیم شدم و این که سرطان پیشرفته دارد ٬تقریبا همسن هستیم و با فهمیدنش دگرگون شدم فکر این که او را از دست بدهم خیلی غمگینم کرد و تازه فهمیدم چقدر برخی روابط فامیلی ریشه ای و عمیق و خاص است و حتی با گذشت زمان یا فاصله ها یا مثلا حتی مسیر دور یا شرایط مثل بیماری و همه گیری و مشغولیت و … این صمیمیت از بین نمی رود . هر وقت هم را در جایی یا مهمانی می بینیم اکثر اوقات با هم خوش و بش می کنیم و چه دختر مهربان و صمیمی و بسیار شنونده خوبی است من این را در هیچ کس ندیدم چقدر شنونده خوبی است و فکر این که تازه فهمیدم چرا گاهی با یک فرد این چنین انس می گیریم و صمیمی می شویم گویی مشترکاتی داریم و هر بار از بودن کنار هم لذت می بریم و گرم می گیریم تجربه ای که با کس دیگری یا فامیل دیگری نداشتم و تازه به ارزشمندی آن پی بردم . امروز باهاش تلفنی حرف زدم و خداروشکر روحیه اش خوب بود و دنبال درمان بود و خواست برایش دعا کنم و به او سر بزنیم . اگر او نباشد اصلا دلم نمی خواهد پایم را خانه خاله ام بگذارم .. خوب می شود خداوند بهم گفت خوب می شود ..
سلام استاد ،تقریبا دوسال ونیم پیش من به شدت توجهم رو گذاشته بودم روی نکات مثبت و هر طبیعتی که میرفتم فقط و فقط عکس فیلم از گلها و زیبایی ها میگرفتم و اونو تو پیجم به اشتراک میگذاشتم اینقدر لدت میبردم از اینکار که دوست داشتم فقط تنهایی بیرون برم و طبیعت رو حس کنم و منتظر بودم آخر هفته برسه و باز برم طبیعت ،اینکار اینقدر حالم رو خوب کرده بود که باعث شده بود ارتباطم با خدا هم عالیتر بشه ،اما خوب با شروع هدف شغلیم مسیرم مقداری تغییر کرد و عکاسیم کم شد و درگیر اهدافم شدم و از اون جایی که عاشق تنوعم دوست دارم طبیعت های جدید رو برم و یکی از اهدافم بعد رسیدن به هدف های شغلیم که تمرکز نیاز داره ،همینه . من به وضوح متوجه شدم که اون توجهات مثبت چطور حالم رو دگرگون کرده بودو اینو هم متوجه شدم که ذهن هیچ موقع بیکار نمیشینه و زمانی که ما کم کاری میکنیم در این زمینه دیدن زیبایی ها ،کار خودش رو آغاز میکنه ،یک تمرین دیگه هم که گه گاه انجام میدم اینه که اتفاق خوب می افته مینویسم تو گوشیم خدایا شکرت به خاطر این اتفاق ،و اینکه قانون و باورها داره جواب میده ،البته پیوسته نیست که نیازه روش کار کنم ،واقعا سپاسگزارم که با فایلهای عالیتون من رو باز آگاه میکنید.
سلام و وقت بخیر خدمت استاد بزرگوار و خانم شایسته عزیز وهمجنین دوستان هم فرکانس
اولین کامنت من بعد از مدتها عضویت در سایت استادعباس منش.
درود برشما استاد که منو پیدا کردین در واقعه منو کشف کردین الحق که شما منو از من بهتر میشناسین واگه غیر از این بود من اصلا نبودم یا یکی منو کشته یا من یکیرو کشته بودم.
جقدر حالو روحم در آرامش است منی که قبل ازاین فکرمیکردم که حتی خودخدا هم نمتونه مشکلات منو حل کنه
فرزانه بودن یه دیوانه مثل من،برای دنیا وآخرت شما کفایت میکنه.
این یک سایت نیست، دفتر نمایندگی خداست برای کسی هدایت خواسته ورستگار شده تا زندگی را خوب زندگی کنه .
سایت استاد عباس منش منو، من کرد چون خسته شده به در دیوار خوردم بودم وهیچ منطقی برای ادامه نمیدیم.
بعنوان یه فرد مجرب که سالها مطالعه کرده وکتاب خونده به همه توصیه میکنم که این سایتو زیر رو کنید گنجینه عظیمی پیدا خواهید کرد ،دری بنام صداقت و راستی که منو شما را برای همیشه استغنا خواهد کرد.
همه ی ما یجوری زندگیمون شبیح زندگی استاده وگرنه ایجا نبودیم از این هدایت نهایت استفاده را بکنیم ،اینجا همون بهشت گمشده منو توست، که سالها بدنبالش بودیم حال که بهش رسیدیم قدر بدانیم وبعنوان وحی والهامات بپذیریم.
من اهل نوشتن وکامنت گذاشتن نیستم بیشتر نظاره گر هستم ،اما وظیفه خود دانستم که از استاد عباس منش بزرگوار و خانم شایسته عزیز قدر دانی نمایم ودر مقابلشون سر خم کنم،باور کنید اگه به زبان مادریم با شما صحبت میکردم میتوانستم بهتر از این اون حس درونیمو بروز بدم.
با این شعر شاید بتونم حسمو یه کوچولو به شما برسونم.
سنی بو حسن وکمالیه، جمالیه گوروب قورخ دولال حق دمیه، دوندولر انسان ده دیلر
ومریم عزیز که اینقدر با عشق فیلم میگیرن وما رو از زیبایی های پرادایس بهره مند میکنن.
امروز با گوش کردن به این فایل دوباره یادم اومد
که چقدر کلام درست و جملات به جا میتونه باعث انگیزه یا حتی بی انگیزگی در خودت یا اطرافیانت بشه.
از کلام تو بر تو حکم میشود
واین که اتفاقات زندگی
در زندگی چند جا هست که خیلی این اصل رو به کار بردم با اون که با قوانین هیچ آشنایی نداشتم .
دبیرستان سال آخر بودم که بر اساس عزت نفس پایینم 3تا تجدید آوردم برام خیلی سخت بود که این اتفاق افتاده بعد از گذراندن امتحانات شهریور
مقبول شدن توی 2تا درس درس سوم رو قبول نشدم .
اون موقع بهم گفتن باید بری مدرسه بزرگسالان
چون بچه ی آخر بودم جو مدرسه ودوستان رو خیلی دوست داشتم وبرام سنگین بود که با بزرگسالان درس بخونم .
خیلی سختم بود اما مدرسه گفت قبل از تجدید نظر
فعلا نمیتونی بیای مدرسه من هم توی خونه بودم هفته ی سوم گفتن که میتونی بیای که از تدریس عقب نمونی وآخر آذر نتاج اومد مشخص میشه .
اون روز خیلی خوشحال بودم .
چون انسانی بودنم که خیلی برای هر موضوعی خودخوری میکردم گفتم دیگه تمومه الان فقط باید درس بخونم واز همون روز اول با تمام وجود درس خوندم ودیگه کار نداشتم که نتایج 2ماه دیگه چی میشه
اونقدر خودم رو توی حال خوب و توجه به درس قرار دادم که معلمان میگفتن چی شده اینقدر درس خوان شدی .وبالاخره با اومدن نتایج توی آذر
توی همون مدرسه موندم .
یه جای دیگه هم توی زندگی برام خیلی سخت گذشت که همسرم کرونای سختی گرفت طوری که
برادرم که پزشک بود با ناامیدی چیزی نمیگفت .
تصمیم گرفتم که توی خونه ازش پرستاری کنم
ولحظه هوایی بود که خیلی برام سخت بود که
میمونه یا نه .
وبعد تصمیم گرفتم که با خدا مناجات کنم
وبهش بگم که خدایا من همسرم دوست دارم واین که رمان رفتنش هست یا نه مربوط به من نیست
اگر خودت میتونی که بمونه بهتره دعا میکنم بمونه اگر بهتر هست هم برای من وهم برای اون بره ،این قدر این جمله رو تکرار کردم که نگرانی ها وتلفن های دیگران من رو نگران که نمیکرد تازه من به اون ها دلداری میدادم.
خدا رو شکر که الان همسرم هست وسالمه.
حالا که حدود دوسال هست که با این قوانین آشنا شدم
کنترلم واکنش نسبت به وقایع خیلی بهتر شده
وسعی میکنم اگر اتفاقاتی میافته که حال بدی در من ایجاد میکنه دیدم رو به موضوع عوض کنم .
ویا گاهی ترس ها میان که خیلی استرس برام ایجاد میکنه که با توکل به خداوند و گفتگو با خودش آروم تر میشم و خدا رو شکر همیشه به بهترین شکل جلو میره ومن سعی میکنم درس بگیرم.
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز سلام خدمت خانم شایسته و ارادت مند همه ی دوستان گلم در سایت هستم
خب خدارو شکر خوشحالم که دارم تو سایت کامنت میزارم خوشحالم که هدایت شدم به این فایل الهی قبلا دیده بودم ولی الان به صورت هدایتی دوباره با این فایل مواجه شدم کلی حالمو بهتر کرد تنظیمات ذهنم رو مرتب کرد و
راه کار بهم داد چون من هم اتفاقا در شرایطی هستم به ظاهر نا دلخواه ولی میدونم قطعا برای من در اون خیر هست یاری و همراهی الله رو هم به وضوح میبینم که به کمک من اومده خب بارها استاد به ما گفته که در قران هم اومده قطعا خداوند با از دست دادن مال جان و عزیزان همه ی انسان هارو مورد ازمون قرار میده و واکنش ما تعیین کنندست که اون ازمون به نفعمون تموم بشه یا به ضررمون خدارو شکر میکنم که من کلی روی خودم کار کردم و اینجا هسته و به همین روال هم ادامه میدم و همین باعث میشه که من به زودی به نعمت های بیشتری هدایت بشم مثل گذشته که خیلی از نعمت هایی که الان دارمشون خواسته های من بود که خداوند اجابت کرد و به صورت معجزه وار وارد زندگیم کرد از این به بعد هم همینه تازه من در گذشته از قوانین اگاه نبودم و خیلی از کار های درست رو مثل تمرکز رو خواسته ها و داشته ها مثل داشتن حال خوب نا اگاهانه انجام میدادم الان که دیگه اگاه هستم که اصلا قانون رسیدن به زندگی خوب و پرنعمت و لذت بخش همینه و این اگاه بودن قدرت فرکانس های من رو چند برابر میکنه چون من اگاهانه منتظر اتفاق های خوب و یاری خدا هستم و یاری خدا هم که نزدیکه وظیفه من ادامه دادن و لذت بردن از زندگیه و وظیفه خدا هم سرو سامون دادن به زندگیم
استاد جان ممنونم بابت این فایل زیبا خانم شایسته ممنون بابت زحماتت دوربینو نگه داشتی
فایل روز شمار تحول زندگی من 155: اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
سلام به اساتید عزیزم، سلام به دوستان خوبم
استاد فایل امروز یه همزمانیه قشنگ برای من داشت. صبح که سایت رو باز کردم و دیدم فایل جدید روز شمار اومده، درست یادم نیومد که موضوع این فایل چی بوده و حتی یادم نبود که قبلا براش کامنت نوشتم.
وقتی فایل رو دیدم، به خصوص اون قسمتهایی که فیلم پرتاب استارشیپ رو گذاشته بودید، خیلی احساساتی شدم…. و یه گفتگویی بین خودم و خدای خودم احساس کردم که راجع به آرزوهام و رویاهام بود… راجع به آینده ام بود.
راجع به اینکه همه اینها دستیافتنیه و خیلی بیشتر از اونها….
بعد، احساس کردم که دلم میخواد، یا باید، برای این فایل، دوباره کامنت بنویسم. اما یه جورایی چیز خاصی هم به ذهنم نمیومد.
به خاطر همین به گفتم برم توی سایت اسپیس ایکس و یوتیوب، و ببینم درباره این موضوع چی هست. یکم توی سایتهای مختلف گشتم ولی در نهایت اون چیزی که حس میکردم باید در موردش بنویسم سراغم نیومد.
بعد با خودم گفتم اشکال نداره، میام صحبتهای استاد رو دوباره گوش میدم و نکاتش رو مینویسم….
خلاصه، مشغول نوشتن نکات بودم که حدود ظهر رفتم فایل نشانه ام رو رفرش کنم…
سریال سفر به دور آمریکا- قسمت 146
وقتی اسکرول میکردم که عکس فایل رو کامل ببینم، باورم نمیشد که نوشته: U.S. Space & Rocket Center
خدایا چه همزمانیه جالبی….
چقدر فوق العاده بود… احساس میکنم جواب اون چیزی بود که در دلم بین من و خدای خودم گذشت…
شروع صحبتهای استاد توی اون فایل با این صحبتهاست:
««چقدر خوبه که آدم وقتی میبینه که یک فردی یک موفقیتی کسب میکنه، بجای اینکه بگه طرف دروغ میگه، بگه که پس میشود.
پس امکانپذیره
اون تونسته پس امکانپذیره
هر کسی که تونسته کاری رو انجام بده، که از دید من شاید پیچیده یا سخت بود…
ولی میرم میگردم چه آدمهایی این کار رو انجام دادن که باور کنم که امکان پذیره.
به خودت بگو: آفرین… عالیه… پس میشود… پس انجام شده»».
و در ادامه اون فایل (که قبل از این پرتاب استارشیب بوده)، استاد و خانم شایسته میرن به ایالت تنسی که خانم شایسته هم اون راکت سنتری که استاد قبلا تنهایی دیده بود رو ببینن…
اونجا استاد دیواری که به ترتیب تکاملی، پروژه های پرتاب فضاپیماهای مختلف رو نمایش میداد رو بهمون نشون میدن که از پروژه
Redstone شروع میشه و بعد پروژه Explorer، بعد پروژه Jupiter، بعد پروژه Mercury، بعد پروژه Gemini، بعد پروژه Apollo پروژه آپولوی 11 معروف که تونستن انسان رو به کره ما ببرن.
یاد جمله معروف نیل آرمستارنگ افتادم که وقتی داشت روی کره ماه قدم میگذاشت گفت:
«این گامی کوچک برای یک انسان، و جهشی بزرگ برای بشریت است».
الان هم کارهایی که افرادی مثل ایلان ماسک انجام میدن هم همینطوره… جهشهایی بزرگ برای بشریت هستن…
وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴿10﴾
و سبقتگیرندگان مقدمند
أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ﴿11﴾
آنانند همان مقربان
فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿12﴾
در باغستانهاى پر نعمت
و در نهایت تابلوی مربوط به بعد پروژه Saturn V رو نشونمون دادن. و بزرگی و عظمت ساترن 5 رو ما اونجا میبینیم…
نکته جالبی که در مورد مقایسه این سترن 5 و استارشیپ متوجه شدم اینه که:
سترن 5 با ارتفاع بیش از 110 متر، تا سال 2022 به عنوان بلندترین موشک فضایی شناخته میشد که برای بردن فضاپیماهای آپولو به کره ماه طراحی و ساخته شده بود.
قدرت بوستر استاشیپ تقریبا 2 برابر کل فضاپیمای ساترن 5 هست.
از نظر هزینه ها هم، تا به امروز، Saturn V نه تنها قدرتمندترین، بلکه گرونترین پرتابکننده در جهانه. 50 میلیارد دلار براش هزینه شد و یک پرتاب، 1.3 میلیارد دلار هزینه داشت. به گفته ایلان ماسک، تا الان حدود 5 میلیارد دلار برای استارشیپ هزینه شده و هزینه پرتاب اون کمتر از هر موشکی روی کره زمینه: حدود دو میلیون دلار.
در ادامه فیلم هم استاد در مورد همین استارشیپ و کارهایی که شرکت اسپیس ایکس داره انجام میده صحبت میکنه و آرزو میکنن که لانچ استارشیپ امسال با موفقیت انجام بشه.
درکل اینهمه وجه اشتراک در فایل نشانه ام و فایل روز شمار خیلی توجهم رو جلب کرد و به دلم نشست.
…………………………………………………………………………….
بریم سراغ نکات فایل:
این فیلم مربوط به زمانیه که بزرگترین راکت تاریخ، از تگزاس آمریکا به پرواز در اومد و شرکت اسپیس ایکس، راکت استارشیپ رو لانچ کرد. که یک اتفاق تاریخی بود برای جهان و برای بشریت. حدود 400 فوت ارتفاع راکت بود…
که ایلان ماسک گفته بود اگر راکت از جایگاه بلند بشه و توی جایگاه منفجر نشه، این خودش یه موفقیت به حساب میاد. به خاطر اینکه این تستهای اولیه اش رو داره انجام میده و قراره که تست باشه و هیچ بار و سرنشینی هم نداشت.
برنامه این بود که اگر از سکو بلند شد و حرکت کرد، بره و بوستر ازش جدا بشه، استارشیب حدود 70 دقیقه دور کره زمین بچرخه و در آبهای هاوایی فرود بیاد.
این برنامه چند بار به تعویق افتاد و در نهایت زمانی که انجام شد، فضاپیما رفت پرتاب شده و رسید به مرحله جدا شدن بوستر و توی اون مرحله استارشیپ شروع کرد به چرخیدن و بعد هم انفجار و خوشحالی و صدای تشویق و شادی بود که شنیده میشد.
…………………………………………………………………………….
نکته ای که استاد راجع بهش توضیح میدن اینه که، گزارشگر به جای استفاده از واژه شکست یا انفجار یا عملیات ناموقت، گفت:
ما به این استیج میگیم: «عملیات جدا سازی سریع برنامه ریزی نشده قطعات».
این تعریف، خیلی معنای عمیقی داره و نشون دهنده تفکر پشت این هست.
یعنی، تعریفی که ما برای اتفاقات قائل میشیم، نشون میده که اون اتفاق چه تاثیری توی زندگی ما خواهد داشت.
اتفاقات به تنهایی هیچ معنای خاصی ندارن. اون معنایی که ما بهشون میدیم، اون تعبیری که ما براشون قائل میشیم، نشون میده که میخوایم اون اتفاق چه نتیجه ای رو توی زندگی ما ایجاد کنه.
مثلا اینکه یک نفر بعد از جدا شدن از همسرش، فکر کنه که بعد از این همه سال حالا شکست خورده، یا اینکه بگه:
«تجربه خوبی بود و چیزهایی خیلی زیادی ازش یاد گرفتم. و حالا با این تجربه ها میتونم یه رابطه قشنگتری رو انشا الله در آینده تجربه کنم. و آمادم برای یک زندگی جدید. و در یک رابطه جدید از تجربیاتم استفاده کنم و یک رابطه زیبا و قشنگتری رو تجربه کنم».
در مورد کار و بیزنس هم همینطوره:
طرف میتونه بگه: شکست خوردم… یا اینکه بگه:
«یک تجربه جدید شد. یه عالمه چیز یاد گرفتم، و این چیزایی که یاد گرفتم کمک میکنه که بیزینس بعدیمو بهتر و بهتر و بهتر ران کنم.
کمک میکنه که پیشرفت کنم….
کمک میکنه که از درسهام استفاده کنم
و کمک میکنه که برم سراغ یه چیزی که شاید برام جذابتر باشه…. یک بیزینس جدید، با یک نگاه جدید با تجربیات جدید و با اشتیاق بیشتر. شروع کنم برم وارد یک فضای جدید بشم… وارد یک فیلد جدیدی بشم».
در مورد هر اتفاقی که توی زندگی ما رخ میده، این ما هستیم که تصمیم میگیریم که چه معنایی به اون اتفاق بدیم.
این ما هستیم که مشخص میکنیم که این اتفاق نتیجهاش در نهایت برای ما خوبه یا نه. فارغ از اینکه اون اتفاق، ظاهرش خوبه یا بده هااا… مثل همین جدا نشدن بوستر که ظاهرش بد بود، ولی تعبیر اونها از این اتفاق بود که نشون میده اونا چه ذهنیتی دارن و نشون میده چرا اسپیس ایکس تا این حد تونسته موفق باشه و تا این حد تونسته جهان رو تغییر بده.
این نگاهه که متفاوته. که به جای شکست، از بهبود استفاده میکنه… از کلماتی که بار مثبت داره. از درکی که از تکامل داره. قرار نیست که ما یه کاری که تا حالا در تاریخ حتی شبیهش هم انجام نشده رو داریم انجام میدیم و همون دفعه اول هم همه چیز طبق برنامه پیش بره…
نه… ما یه سری چیزا رو هنوز یاد نگرفتیم… تا درسامونم یاد نگیریم…. تا درسهامون هم یاد نگیریم، پیشرفت نمیکنیم.
یه سری چیزا رو تجربه نکردیم…
تا حالا 33 تا موتور رپتر، با این قدرت یا راکتی با این ارتفاع، تا از روی زمین حالا بلند نشده. خوب مسلمه که خیلی چیزاش نامعلومه… ناشناخته است.
و ما باید تجربه کسب کنیم. و توی گزارشی که گروه اسپیس ایکس بعدش منتشر کرد، اعلام کردن که خیلی ماموریت موفقیت آمیزی بود…. ما خیلی تجربه کسب کردیم…. خیلی خوشحالیم….. اصلاً ناراحت نیستیم…. کلی دیتا به دست آوردیم درمورد اینکه چرا این اتفاق افتاد و چطوری میتونیم ازش جلوگیری کنیم برای سری بعد…. و خیلی ذوق داریم که زود راکت بعدی را آماده کنیم و تستامونو ادامه بدیم.
برنامه اونا چیه؟
برنامه اونا اینه که مریخ رو قابل سکونت کنن….
ببینید چقدر جاه طلبانه است این برنامه… چقدر جاه طلبانه است که یک فضاپیمایی باشه که بتونه 100 نفر آدم رو همزمان ببره کره ماه یا مریخ…. چقدر باورنکردنی بود، ولی الان داره انجام میشه… الان فضاپیما مرحله اولشو انجام داد و در زمانی که این فیلم تهیه شده بوستر تا نزدیک جو رفت.
یعنی احتمالاً توی آزمایشهای بعدی بوستر کارشو به راحتی انجام میده و به سلامت به زمین برمیگرده. (البته در حال حاضر خیلی بیشتر از اینا پیشرفت کردن و بوسترها دیگه با موفقیت به زمین برمیگردن) و استارشیپ میره به سمت اون هدفی که براش تعیین شده.
+ چطور میشه که یک شرکتی انقدر موفق باشه؟ یه شرکت تازه تاسیس، انقدر پیشرفت کنه؟
وقتی میای نگاه میکنی، میبینی که به جای شکست، به جای انفجار، به جای عملیات ناموفق، میاد میگه که عملیات جداسازی برنامه ریزی نشده قطعات.
این اون چیزیه که باید در موردش صحبت کنیم و فکر کنیم.
یا مثلاً اتفاقی که در زمان پندمیک برای همه مردم جهان افتاد. یه سری آدم این اتفاق رو بد دیدن، و تجربههای بدی هم ازش داشتن.
و یه سریای دیگه، نگاهشون این بود که این یه فرصتیه برای پیشرفت… فرصتیه برای یادگیری….. فرصتیه برای موفقیت و پیشرفت.
مثلاً خیلیا در اون زمان شروع کردن به انجام کارهایی که همیشه به تعویق افتاده بود و یه عالمه آدم نگاهشون این بود که فرصت خوبیه که بشینن این کارا رو انجام بدن… از خونه گرفته تا باغچه تا هر چیز دیگه.
یک اتفاق یکسان بود برای همه. ولی یه سریا تو سر خودشون زدن، و یه سریا از اون موقعیت استفاده کردن برای خودشون.
مثل قضیه بازسازی ورزشگاه سانتیاگو برنابئو شهر مادرید، که بازسازیش مصادف شد با زمان پندمیک که همه بازیها بدون تماشاگر انجام میشد. و اینجوری در زمان مناسب، در مکان مناسب قرار گرفتن و بازسازی رو زمانی انجام دادند که عملاً هیچ مشتری رو از دست ندادن.
یا مثلاً استاد و خانم شایسته اومدن پارادایس و کلی بهبود دادن هم سایت رو و هم پرادایس رو.
یا مثلاً یه سریا تو اون شرایط، مهارتهای آنلاینش رو پرورش دادن.
یا برای خیلیها هم اینجور بود که بشینم یه مهارت جدید یاد بگیرم یا مهارتهای قبلیمو بهبود ببخشم.
خیلیای دیگه هم بودن که توی سر خودشون زدن، و از سالهای پندمیک به عنوان سالهای بدی یاد میکنن. در حالی که برای خیلی از کمپانیها و برای خیلی از افراد بهترین و پولسازترین سال مالیشون بوده… برای خیلیای دیگه هم بدبختی بوده.
تعریفی که شما به اتفاقات میدید، تفسیری که برای یک اتفاق ثابت توی ذهنتون ایجاد میکنید، نتیجه را مشخص میکنه.
داری چه تعریفی برای اتفاقات زندگیت توی ذهنت میسازی؟
داری از چه کلماتی استفاده میکنی؟
آیا وقتی یه اتفاقی میافته مایه بدبختی میدونیش یا مایه فرصت میدونی برای پیشرفت؟
بشین فکر کن ببین که اتفاقات زندگی تو چطوری میتونه بهتر باشه و نتیجه بهتری بده، اگر تو نگاه متفاوتی به اتفاقات داشته باشی؟ اگر تو از یه منظر دیگه، اتفاقات رو ببینی.
یعنی یه اتفاقی یکسان برای بعضیا نابود کننده بوده و برای بعضیا فوق العاده بوده… باعث پیشرفتشون شده. اونا اینجور موقعها میگن:
«اشکال نداره یه فرصت جدیده…. یه مسیر جدید و یه پیشرفت جدید میخواد برام اتفاق بیفته».
و چون اینجوری فکر کردن و چون احساس خوبی داشتن، به جای گله و شکایت کردن، در مورد مسائل ناراحت کننده صحبت نکردن و و دیدشون رو نسبت به اون اتفاق عوض کردن و اون اتفاق به ظاهر بد، شده منبع خیر براشون.
استاد سالهاست که دارن روی این زمینه روی خودشون کار میکنن و توی چنین شرایطی خیلی زود خودشون رو جمع و جور میکنن و میگن: «الخیر فی ماوقع… هر اتفاقی که بیفته یه خیری برای من توشه».
وقتی که نگرشمونو در مورد اتفاق عوض میکنیم، وقتی از کلمات مناسب که بار معنایی مثبتتری دارن، برای یک اتفاق یکسان استفاده میکنیم، که در نهایت میرسیم به احساس بهتر…
که در نهایت میرسیم به احساس پیشرفت…
به احساس یادگیری، به جای احساس شکست و بدبختی…
میرسیم به احساس اینکه دارم بهتر از قبل میشم، یه چیز جدید یاد گرفتم، جدید کسب کردم، هدایت میشیم به مسیرهای بهتر و اون اتفاق به ظاهر بد میشه دری از درهای بهشت برامون.
این اون چیزیه که ما باید بهش فکر کنیم و این اون چیزیه که ما باید در موردش صحبت کنیم.
که آقا اتفاقات با توجه به معنایی که شما بهش میدی توی زندگیت تاثیر میذاره. چه معنایی به اتفاقات میدی؟
اسپیس ایکس اومد گفتش که به جای اینکه بگیم عملیات شکست خورده، بگیم عملیات جداسازی سریع برنامهریزی نشده قطعات.
بیایم اینجوری نگاه کنیم به قضیه… بیایم نگاه کنیم همین که موشک از سکوی پرتاب بلند شد و توی سکو منفجر نشد، به قول خبرنگار که گفت همین که بلند شد دیگه هر چقدر بره بالاتر، این دیگه خودش یک بونس اضافه است. و بعد گفتن که خیلی هم عالی و عملیات خیلی هم موفقیت آمیزی بوده… ما تجربه کسب کردیم…. ما پیشرفت کردیم… ما کلی دیتا گرفتیم و دلایل رو داریم بررسی میکنیم. و خیلی ذوق داریم که زودتر موشک بعدی رو آماده کنیم و بفرستیم هوا.
حالا این موضوع توی یک شرکت بزرگ و در مقیاس کلانه، ولی ما میتونیم اینو در مورد همه مسائل زندگیمون به همین شکل به کار ببریم.
هر اتفاقی که میافته باید ببینیم که چه فرصتی رو همراه خودش برامون میاره….
الخیر فی ماوقع….
هر اتفاقی که بیفته خیر من توشه.
اگر که تو نگاهت این باشه، که این نگاه باید منجر بشه به احساس بهتر. یعنی اگر از این کلمه استفاده میکنی ولی احساس میکنی که داری خودت رو گول میزنی و احساس بهتر نمیشه، عملاً تو کاری نمیکنی. ولی وقتی اگر واقعاً یه چیزی رو میگی، واقعاً قبولش داری، با تمام وجودت، و واقعاً میگی الخیر فی ما وقع، و واقعاً احساس خوبی داری، حتی با اینکه ظاهر اتفاق جالب نیست، اون وقته که اتفاق به شکلی تغییر پیدا میکنه که پر از برکت میشه توی زندگیت، و سالهای بعد به عنوان یکی از بهترین نقاط عطف زندگیت ازش یاد میکنی.
چون ما تمام اتفاقاتمون رو با افکارمون، که احساسات ما رو رقم میزنن، داریم خلق میکنیم. اگر احساس بدی داریم معلومه که افکار نامناسبی داریم. افکار نامناسب یعنی اینکه سیگنالی داری به جهان میفرستی که چیزایی که دوست نداری بیشتر و بیشتر وارد زندگیت بشه. این کل بازیه…
باید بتونی برچسبی که به شرایط و اتفاقات میزنی برچسبی باشه که به تو احساس بهتری بده. اون وقت نتیجه عوض میشه.
چرا یه عده قلیلی توی اون دو سال پندمیک انقدر پیشرفت کردن و انقدر موفق شدن و عده کثیری اونقدر بدبخت شدن؟ اتفاقه که ثابت بوده….
به خاطر اینکه این دو قشر، دو نوع متفاوت فکر کردن و دو نوع متفاوت برداشت کردن از اون اتفاق یکسان. و دو نوع نتیجه متفاوت گرفتن.
باید بتونید ذهنتونو کنترل کنید و بتونید خداوند رو و هدایت خداوند رو توی اون اتفاق ببینید.
به خودتون بگید اون اتفاق بیجهت نبوده و به خودتون بگید این قراره یک پیشرفتی توی زندگی من ایجاد کنه و احساست رو خوب کن. برچسب مناسب به اتفاق بزن و بعد میبینی که اون اتفاق تبدیل میشه به بهترین اتفاق زندگیت، با اینکه ظاهرش ممکنه خوب نباشه.
برای استاد هم همینطور بوده و تونستن ذهن خودشونو کنترل کنن. اون اتفاق به ظاهر بد که میتونست ویرانگر باشه باعث شد که ایشون اتفاقاً خیلی قویتر بشن… باعث شد که خیلی خیلی دنیا گذراتر ببینن… باعث شد که خیلی راحتتر زندگی کنن و هر لحظه به این فکر کنن که اگر فردا نباشن آیا این شیوهایه که دوست دارن زندگی کنن؟ آیا این مسیر مسیریه که دوست دارن برن؟
و اگر جواب خیر بود، مسیرشون رو اصلاح کردن. اینجوری خیلی راحتتر پذیرفتن که هر لحظه ممکنه این دنیای مادی به پایان برسه، و اتفاقات تغییر کنه و فهمیدن و خداوند بهشون کمک کرد که بفهمن که رابطههای ما بین فرزندانمون همسرمون و پدر و مادرمون اینا رابطههای زمینیه. اینا رابطه های ابدی نیست… رابطههایی که بعد از مرگ از بین میره… قبل از تولد هم وجود نداشته و بتونن جور دیگهای به خداوند نگاه کنن. جور دیگهای به اتفاقات نگاه کنن و بتونن ببینن که چه خیری میتونه اون اتفاق باشه؟
و به جای حرفهای ناامید کننده، ببینن چه خیری میتونه توی اون اتفاق براشون باشه؟
ببینن چطور میتونن از اون اتفاق بهره مناسبی بگیرن برای پیشرفت؟
توی کسب و کارشون هم وقتی کارشون شروع کردن هم دوباره همینجوری بود… اون بدهکاریا باعث شد که ایشون بشینن فکر کنن به اینکه اصلاً ممکنه باورهاشون در مورد پول ایراد داشته باشه.
یعنی اصلاً دوره روانشناسی ثروت 1 و 2 و 3 به این دلیل متولد شد که ایشون به شدت داشتن فعالیت میکردن، اما هیچ درآمدی نداشتن و تازه بدهکار هم شده بودن… کسی که هیچ وقت در زندگیش بدهکار نبوده.
و اون اتفاق به ظاهر بد که ممکن بود هر کسی رو نابود کنه، باعث شد که ایشون بشینن فکر کنن به اینکه کجای کار میتونه بهتر بشه؟ و این سوالات رو از خودشون بپرسن:
چطور میتونم از یه زاویه دیگهای نگاه کنم؟
چه تغییری باید در خودم ایجاد کنم؟
چه تغییری باید در باورهام ایجاد کنم؟
چه تغییری باید در عملکردم ایجاد کنم که شرایط را تغییر بدم؟
و بعد ایشون هدایت شدن به این موضوع که اصلاً تمام اتفاقات مالی زندگی من رو، داره باورهای من رقم میزنه. و با تغییر باورهاشون، زندگی مالیشون از این رو به اون رو شد… با فعالیت فیزیکی بسیار کمتر، پیشرفت مالی به مراتب بالاتری کسب کردن.
اون مسائل مالی اگر اتفاق نمیافتادن، احتمالاً ایشون نمینشستن انقدر عمیق به این مسئله فکر کنن و انقدر بررسی کنن و انقدر خودشون رو بالا پایین کنن و هرچی توی مغزشون هست بریزن بیرون.
اون فشار بدهکاری باعث شد که ایشون اینجوری فکر کنن به این قضیه.
پس باید با کنترل فکر، با نگاه مثبت به اون اتفاق، با الخیر فی ماوقع، بیا نتیجه متفاوت خلق کن. و به جای اینکه اون اتفاق بهت ضربه بزنه، باعث پیشرفتت بشه.
نگاه متفاوت به اون اتفاق جوری که بهت احساس خوبی بده… جوری که کمکت کنه که به جای احساس غم و ناراحتی، احساس امید داشته باشی… جوری که بهت انگیزه برای پیشرفت بده و باعث بشه که همون اتفاق به ظاهر نامناسب باعث بشه که تو پیشرفت کنی.
بنویسید که چطور میتونه تغییر نگاه ما به اتفاقات، نتایج را تغییر بده؟
اتفاق که ثابته….
و اینا نشون میده که نگاهِ متفاوت، میتونه نتایج رو متفاوت کنه.
بیاید فکر کنید به اینکه چطور یک اتفاق یکسان، یک شرایط یکسان، نتیجه متفاوتی رو رقم میزنه؟
و یادتون باشه این ما هستیم که به اتفاقات معنی میدیم.
اگر بتونی نگاه متفاوت داشته باشی، نتیجه کاملاً به دلخواه تو رقم میخورد، حتی وقتی ظاهر اتفاق بد باشه… هرچند وقتی که شما در مسیر درست قرار میگیرید و احساس خوبی داری و افکار درستی میفرستی، اتفاقاتی که ظاهرش بد باشه اونقدر کمه، که دیگه اصلاً یادت هم نمیاد.
وقتی شما توانایی کنترل ذهنت رو داری و به هر اتفاق جوری نگاه میکنی که بهت احساس بهتری بده، عملاً توی هر شرایطی زندگیت زندگی فوق العاده رویایی خواهد بود… توی هر شرایطی و توی هر موقعیتی زندگیت رویایی خواهد بود.
…………………………………………………………………………….
برداشت من از این فایل، ترکیبی از توانایی کنترل ذهن یا همون تقوا، (که در قرآن هم بارها سفارش شده)، به علاوه صبر (که استاد هم بارها راجع بهش توضیح دادن که با تحمل کردن فرق داره) هست.
و همینطور باور به اینکه، نتایج ما داره به واسطه «به ماقدمت ایدیهم» رقم میخوره و به واسطه فرکانسهاییه که در هر لحظه ارسال میکنیم.
ضمن اینکه اگر حالم خوبه، اگر این مدت در مسیر درستی بودم، این اصلا ناخواسته نیست و کاملا در جهته خواسته هامه (جلسه 1 قدم 7)… پس این فقط یک تغییر جهت از طرف خلبانه (خداوند) برای اینکه من رو از مسیر کوتاه تری به خواسته ام برسونه. چون اگه به خودم بود شاید خیلی دیرتر وارد این مسیر میشدم. پس من توی کارش دخالتی نمیکنم و آروم از مناظر لذت میبرم تا اون از بهترین مسیر، من رو به خواسته ام برسونه.
استاد توی جلسه 8 قدم 4 میگن:
««اگر که بدونید جهان داره چجوری بدون خطا داره همه چیو مدیریت میکنه و همه چیز در جای درستش هست و هر اتفاقی که میوفته همون اتفاق درسته است… و اگر بدونی که اگه تو تغییر کنی حتما به مسیرهای بهتر به آدمهای بهتر به شرایط بهتر هدایت میشی و اینو باور کنی و مقاومت نداشته باشی و نترسی… و نترسی… دستت رو بدی توی دستش… اونوقت همه چی تغییر میکنه…. همه چی تغییر میکنه»».
پس اگر یه شرایطی برام به هر شکل ناخواسته بود، اصلا بیام به جای ناخواسته بگم تعجب برانگیز… یعنی انتظار یه چیز خوبی رو داشتم، اما حالا یه چیز دیگه ای رخ داده… مثل همون جداشدنه پیش بینی نشده قطعات… باید یادم باشه که در این شرایط، باید یه ذره بین دستم بگیرم و بگردم دنبال اون اتفاقات مثبتی که به جای اون اتفاقات مورد انتظار من رخ داده…
یعنی مثل همون آیه ان مع العسر یسری که میگفت راه حل مسئله در دل خود اون مسئله هست، الانم من باید بدونم یه سری نکات و اتفاقات مثبت در این ماجرا هست، فقط اونی نیست که من پیش بینی کرده بودم و انتظارش رو داشتم… پس حالا باید بگردم هر چی اتفاق مثبت الان در این وجود داره یا در آینده میتونه بوجود بیاد رو، برای خودم ردیف کنم حتی میتونم بنویسمشون…
بعد تازه باید به این فکر کنم که من با این اطلاعات و دانش محدودی که دارم، اینهمه اتفاقات خوب میتونم برای این ماجرا پیش بینی کنم… خدا میدونه که خدای بزرگم با اون 1000 فرشته پیاپی که همیشه برام میفرسته چه اتفاقات مثبت و پیش بینی نشده دیگه ای رو میتونه برام خلق کنه و رقم بزنه.
و آنها که بخاطر ذات پروردگارشان شکیبائی میکنند، و نماز را بر پا میدارند، و از آنچه به آنها روزی داده ایم، در پنهان و آشکار، انفاق میکنند، و با حسنات، سیئات را از میان میبرند، پایان نیک سرای دیگر از آن آنهاست.
استادم داشتم کامنت میذاشتم اینقدر مشتری اومد که یه مرتبه دیدم نصفه رفت
اومدم دوباره بقیشو بنویسم دوستام روز پنچ شنبه اومدن و تا آخر شب رفتن و ذهن نجواگرم شروع کرد به حرفهای پوچ زدن و میخواست احساسمو بد کنه که کنترلش کردم و اومدم با گفتن نتایج خوبه قبلیم خودم ذهنمو آرام کردم و با خودم گفتم ببین کبری الانه که باید عمل کنی به حرفهای استاد و به اون چیزی که گوش دادی احساس خوب =با اتفاقات خوب
و سریع با گفتن به خودم که قبلنا خدا کجا برات آسون همه کارهاتو انجام داده زمانی که تو آروم بودی با احساسه خوب و بعد نتیجه خوب دیدی الان هم از خداوند هدایت بخواه که او بهترینه
روز جمعه هم از خدا باز خواستم هدایتم کنه که خدایا الان کجا بریم بهتره بیرون شهر یا بریم مشهد جنس بیارم و قشنگ و راحت ما رو به بیرون شهر هدایت کرد و چون روز دختر هم بود کلی به دوتا دخترم خوش گذشت و به خصوص به خودم و احساسمو تا شب خوب نگه داشتم و بیخیال مغازه شدم گفتم خودش قشنگ برام میچینه من ایمان دارم دوست داشتم این کنترل ذهنمو و این هدایت زیبای خداوند رو با شما به اشتراک بذارم
که وقتی آرام هستی هدایت الهی رو از نجوا شیطانی تشخیص میدی
و من خیلی خوشحالم که تغییر کردم و میتونن ذهنمو کنترل کنم خدابا هر لحظه کمک و هدایتم کن به زیباییها و آسانیها به ثروت و فراوانی
استاد ممنونم دوستان عزیزم ممنونم که وقت میذارین کامنته منو میخونین متشکرم
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
روز155
اتفاقات مشابه نتایج متفاوت
خدایا شکرت که امروز هم فرصتی طلایی بهم بخشیدی تا تجربه کنم بهترین خودم را
الخیر و فی ما وقع
استاد این جمله شده ورد زبونم از هر جهت با هر اتفاقی فقط میگم الخیر و فی ما وقع بخدا که دارم باهاش لذت میبرم و معجزات در زندگی ام میبینم
استاد گفته بودم که گلو درد عجیبی گرفته بودم این روز ها با اینکه طبق قانون سلامتی دارم زندگی میکنم و دوسال بود که هیچ دکتری نرفته بودم و هیچ گونه سرماخوردگی نگرفته بودم ولی این روزها داشتم با گلو درد عجیبی دست و پنجه نرم میکردم و میگفتم هر چی که هست خیریتی داره برام
هر چقدر هم اطرافیان میگفتن برو دکتر من میگفتم باید در این امتحان الهی سربلند باشم هر اتفاقی برام بیوفته خیر هست و تا لحظه آخر صبر کردم و واقعا دیگه روز آخر دیگه کار داشت بیخ پیدا میکرد که خدا وند دستهاشو فرستاد تا بهم کمک کنه هم خیر و برکت بهم برسونه هم ایمانم را قوی تر کند دیروز که تصمیم گرفتم نوبت دکتر بگیرم تو شهر خودمون هر چقدر زنگ زدم جوابگو نبود زنگ در حیات بصدا درآمد دوستم اومده بود یه کاری داشت و میخواست بره شهر دیگه ای که نزدیک شهر خودمونه بهم گفت میای فلان جا با هم و برگردیم بهش گفتم من میخوام نوبت دکتر بگیرم برم یه سر دکتر گفت آماده شو بیابریم اینجایی که من دارم میرم با هم میرسیم دکتر هم
اومدم بالا زنگ زدم همسرم گفت برو
خواهرم از یه طرف اومده بود لباسها پسرشو ببره که وقتی دید من درد دارم کمی نیست پیشم تا من نوبت دکتر بگیرم
وقتی دوستم اومد گفت خب حالا برو دکتر
خواهرم گفت من بچه ها رو میبرم خونه خودم تو برو دکتر
اما ه شدیم همه با هم حرکت کردیم رفتیم خواهرم و بچه ها رو گذاشتیم خونشون خودمون هم رفتیم اون شهر دکتر
رسیدیم مطب گفت نوبت ندارم فردا بیا
گفتم از شهرستان اومدم دوستم گفت اشکال نداره ما هم عجله نداریم یه نوبت بزن تا هر وقت که تونستی نوبت ما شد ما میریم تو شهر یه دور میزنیم چه زمانی بیایم خانم منشی خدا دلش رو نرم کرد گفت باشه برین یه ساعت و نیم دیگه برگردین .
ما هم رفتیم داخل شهر کلی دور زدیم و خرید کردیم و کلی جاها رفتیم و لذت هم بردیم و برگشتیم گفت نوبتت نزدیکه بشینید نگاهی سر صدای به روی دیوار ها کردم و داشتم شکر گذاری میکردم به خاطر اتفاقات خوبی که برام افتاده بود تابلوهای زیبایی که روی دیوار بود داشتم نگاه میکردم و لذت میبردم اصلا گلودردم یادم نبود اینقدر حالم خوب بود بعد از چند دقیقه فرستادم داخل بعد از سلام نشستن به دکتر که گفتم و نگاه کرد گفت اگه فردا پس فردا میرفتی دکتر باید حتما چند روز بستری میشدی
همون لحظه تو دلم گفتم خدا هوامو داره خودش منو در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط هدایت میکند و میگفتم خدا جونم من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن بهم گفت گلوت آبسه شدید کرده و گوشت هم درگیر شده
چندتا آمپول و سرم نوشت که اونا هم در بهترین زمان و بهترین مکان اومدیم شهر خودمون رفتیم زدیم تا اومدیم خونه ساعت 11شب بود دیگه
و من فقط داشتم میگفتم خدایا شکرت همه کاره ام تویی هوامو داری قول دادی وعده دادی به مو میرسه ولی پاره نمیشه هیچ برگی بدون اذنت به زمین نمیوفته
بخدا قسم استاد با اینکه چندین روز اذیت بودم ولی یک بار هم گله و شکایت نکردم چرا من اینجوری میگفتم یه امتحان الهی باید ازش سربلند بیرون بیام هر اتفاقی بیوفته الخیر و فی ما وقع است من نمیدانم من تسلیمم خودش بهتر میدونه
و همه چی به نفع من شد درسته شرایطم به ظاهر سخت بود چندروز و شب اذیت شدم فیزیکی ولی یک بار هم ذهنم رو درگیرش نکردم فقط میگفتم خیر خداست هر چی پیش اومد خوش اومد باهاش حتی عشق بازی هم میکردم و بخدا حالم باهاش خوب بود
و میگفتم خدایا شکرت که در سلامتی کامل هستم
و سجده شکر بجا آوردم
خدایا شکرت
استاد یه تضاد دیگه که باعث خیر و برکت و رشد و پیشرفت من بود اینکه همسرم به تضاد مالی برخورد . من تونستم ذهنم رو کنترل کنم و به فکر کاری بر ای خودم باشم
دیگه منتظر کمک همسرم نباشم چشمم همش به جیب همسرم بود که ببینم کی میتونم بهم پولی بده
وقتی اون به تضاد خورد درسته برامون سخت بوده و کنترل ذهنم در این مواقع انصافا کار سختی هست ولی من با گوش دادن به فایل هدیه ثروت تو سایت بخودم قول دادم که درآمد داشته باشم و تا یکسال آینده هم به سه برابر. بیشتر برسونمش و الان به لطف خدا و آموزش های شما و تعهد و پشت کار وتوانایی خودم الان به اون درآمد سه برابر بیشتر از زیر صفر رسیده ام و درسته هنوز درآمد بالایی نیست ولی همینکه من تونستم به قولم عمل کنم و قدم بردارم خداوند دست بکار شده و خودش داره بهترین اتفاقات را برام رقم میزنه با نشانه ها باهام صحبت میکنه وقتی ازش خواستم کمکم کرده در هر شرایطی مواظب و نگهبانی بوده من به خدای خودم اعتماد دارم
خداوند داره هر لحظه مرا هدایت و حمایت میکند اتفاقات همه به نفع من داره پیش میره
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم
خدایا شکرت که تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها نعمت غضب کرده ای و ن گمراهان
استاد امروز سرحال به لطف خدا بلند شدم با دخترم رفتم کارگاه مینا کاری
بعد دختر به باش پیام داده برام پول بزن
باش براش 30هزار تومان زده بود تا خوراکی بخره من یه لحظه فکر کردم 300هزار زده به دخترم گفتم بیا ببرمت برات یه دست لباس برا ت بگیرم دخترم گفت مامان ،بابا سی هزار تومان زده برام من گفتم نه سیصد زده خودمم هر چقدر کم داشتیم میزارن روی پول لباست
رفتیم در مغازه لباس فروشی بسته بود گفتم حتما خیریتی تو بوده
اومدیم خونه یه لحظه به ذهنم اومد اون سیصد هزار نبود سی هزار بوده واریزی
همون لحظه گفتم خدایا شکرت چقدر تو هوامو داری رفتیم مغازه بسته بود برای همین بود تو هوا منو داشتی پیش دخترم منو سربلند کردی
نرفتیم اونجا بعد من پشیمون برگردم
خدایا شکرت که هر لحظه خودتی که هوامو داری بوووووس بهت
خودت از اون بالا داری همه چی رو برام مدیریت میکنی
حالا خودم پول داشتم اگه ولی مطمئنم که خدا اونو برای یه کار مهمتری که کلی برام خیر و برکت الهی در آن وجود داره نگه داشته من بخدای خودم اعتماد دارم ایمان و توکل دارم باور دارم که خودش همه کاره است و هر لحظه هدایتم میکنه به بهترین راهها ومسیر های سرسبز الهی
خدایا شکرت
برای حال خوبم که همش ازان توست هر آنچه دارم مالک اصلی تویی عاشقتم که عاشقانه عاشقمی
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
به نام خدای بزرگو هدایت گرم
سلام به استاد و خانوم شایسته عزیز و همه دوستان خدا قوت
خدایا شکرت بابت این همه زیبایی ارامش و حال خوب در این مکان زیبا
من چند روزی ذهنم درگیر یه مساله ای بود که تو کامنت های قبل گفتم و به هم ریخته بودم
ولی کم کم با خودم گفتم وحید شاید یه نشونه باشه که تو ببینی وابستگی داری به شهرتون یا رابطه عاطفی که داری
ایا همین الان اگه همه چی عوض بشه واکنش تو چیه ؟میتونی ذهنتو کنترل کنی میتونی خدارو اونجا پیدا کنی و اروم باشی؟
به خودم اومدم و گفتم من باید روی عزت نفس خودم کار کنم و احساس لیاقت خودمو درست کنم
من توسط خدا به جایگاهیی که هستم هدایت شدم پس از این به بعدم جایی که میخوام هدایت میشم
فهمیدم که باید حساسیت رو روی رفتن و نرفتن به شهرستان که مساله پیش پا افتادس کم کنم
با خودم گفتم تمرکز بذار روی کارت و پیشرفتت
شاید یه ترمزی که مانع ورود ثروت میشه اینه که فکر میکنم اگه فلان قدر فروشم بره بالا
اگه مشتریا بیشتر بشه و …من وقت نکنم برم شهرستان این نشونه باعث شد تا من ترمز مخفی پیدا کنم که مانع میشه ثروت بیاد
اومدم کم کم با ذهنم اروم حرف زدم که کسی به رفتن تو کاری نداری هرموقع میخوای میتونی بری چون تو کارت برای خودته اختیار داری
ولی تمرکز بذار روی کارت حالا اخر هفته میتونی بری اشتراحت اگه کار نداشتی
به جاش اومدم ذوق ورود پول بیشتر مشتری و مشغول کار بودن رو تو ذهنم بزرگ کرددم ک یکم کنترلش کردم
بعد امروز که باز یکم ذهنم بازی دراورده بود با منطق و مثال تونستم یکم ارومش کنم و به محض خوب شدن حالم مشتری بهم پیام داد برای کار
همه چیز بستگی داره که ما به معنی واقعی بگیم الخیر فی ما وقع یا نه
از زاویه مناسب نگاه کنیم یا نه
فقط ما هستیم که میتونیم نتیجه اتفاقات رو به نفع خودمون کنیم با دیدگاهی که داریم
ممنون استاد بابت این فایل زیبا و پر مفهوم خدارو شکر میکنم که هرلحظه کنارمه و هدایتم میکنه
و میدونم که بهتر از من میدونه چی به نفع منه و همیشع بهتر از چیزی که من میخوام رو برام کنار میذاره من نباید بچسبمو بگمفقط فلان مکان فلان شهر و فلان راه
سلام
درودبردوستانهمفرکانسیعزیزواستادمهربانخداراشاکرمتواینراهقدمگذاشتمومرابهاینجاهدایتکرد
امروزمیخواماشنایخودموباایراهبراتونبگم.
منالاننزدیکدوسالهبااستاداشناشدمدقیقانوروز1400منتاقبلازاونسالادمدیگهایبودمنهمشناشکربودمهمیشهازاوضاعمینالیدممرتباخبارگوشمیکرماصلایهجوریبودمهمشتواینستادربارهغممریضیواخبارهاینجوریمیدیدمهمشدربارهمریضیهایجورواجورتحقیقمیکردمکهاگریهروزیمبتلاشدمچکارکنمیادربارهجنگتحقیقمیکردمچهجوریشروعشدچهجوریمیکشتن.همیشهتواینستاکلیبغمدارگوشمیکردماخبارهایگرانیکالاواینجورمساعلوقتیاینارومیگمحالمبدمیشهمیرمبهاوندوران.
وگذشتمنرسیدمبهنوروز1400منسرسفرههفتسیننشستهبودمنزدیکه20دقیقهقبلسالتحویلبودداشتمبهخودموزندگیمفکرمیکردمیهفکریامدسراغمگفتممنهمیشهسرسفرهدعامیکنمپولدارشمیاشغلبهتریداشتهباشمیاازاینجورخواستههاگفتمامسالسالاخرقرنو1300دارهتماممیشهودعاکردمایخدایمهرباقرنجدیدشروعمیشهزندگیمنومتحولکنایدعاروکردموسالتحویلشدو15روزازسالجدیدگذشتهبوبهسرمزدشغلجدیدیشروعکنمهیمیترسیدمچندروزتوفکرشبودم.روز18فروردینبودداشتمتواینستادوربیخودیمیزدمیهدفهیکیازفایلهایاستادودیدمنظرمنوجلبکردمتنفایلماینجوریبودبلندشوشروعکنازچیزینترسخداهمیشهباتوسازیهجایبایدشروعکنییعنیبالای20باراونفایلگوشکردموپیجاستادمدنبالکردموخیلیازفایلهاروگوشدادموکارجدیدموشروعکردمووقتیبیشترامدمجلوباسایتاستاداشناشدموقتیبهگذشتهفکرکردمدیدماینکارخداستمنوبااینقانونخودشواستادوایندوستاناشناکردهتیایندوسالهروزبهروزحالبهترشدهوازهمهلحظپیشرفتکردمواینومعجزهخدایدوستداشتنیمیدونمخدایخوبیهاخدایمهربانیهاخدایفراوانیها.من2دوسالهباخدایخودمدوستشدموهمیشهحرفاموبهشمیگممثلیکدوقبلازاینمنخداروخیلیخشنمیدیدمهمیشهدعامیکردمباسرلجبازیوکلهشقیباهاشحرفمیزدمهمیشهگلهشکایتمیکردمازشولیوقتیباهاشاشناشدمدوستشدمودرقلبمنامددیدمچقدبزرگهچقدرمهربان…
تیایندوسالهتجربهای منداشتماینهستکهشکرگذارخداباشیمازهمهنعمتهایبهمادادهبهبدنخودمونفکرکنیمببینیمچیافریدهتابهایندنیایبزرگفکرکنیمازکوهجنگلازگیاهاجانورانقدرتخدایماهستتاوقتیباخدایخودتدرصلحنباشیایقدرتزیبایارامشونمیبینی.وسادهترینراهشکرگذارینهازسرلجبازیوقتیبهدستخودتنگاهکردیقدرتخداروببینیچیافریدهواونموقعشکرکنییاجانوریگیاهیمیبینیقدرتخداروببینییاروزیکههرروزبهمامیدهشاکرشباشیمکمیازیادمادرمسیردرستباشیمهمهچیزتبیعیاتفاقمیفتهاحتییاجبهزورزدننیستدروغگفتننیست…
من وقتیبرایدوستامیافامیلایحرفهارومیزنمنمیفهمنشهرچیتوضیحمیدمبازحرفخودشونومیزننتاتواینمسیرنباشیایحرفهاقابلدرکنیستن
تشکرازاستادمهربان
در کارم خیلی پیش امده که ظاهرا تضادی رخ دهد و من از ان استفاده کنم و راه حل مناسب یا عملکرد یا اصلاح یا رویه ای مناسب استخراج کنم . در این ده سالی که سابقه کار دارم . خیلی تعدادش زیاد بوده اما تضادی که سنگین بود و کمی آزارم داد حدود 1.5 سال پیش بود که مرا وادار به انصراف از پروژه ام کردند در حالی که مدت زیادی منتظر کار بودم و اولش ناراحت بودم و می گفتم خدا چرا منی که باور شرک آلود نداشتم و در ذهنم بقیه یا ارگانی را بزرگ نمی کردم اما همین ارگان یا افرادی مرا محترمانه وادار به استعفا کردن٬ اما بعد آرام شدم و من راه حلی برایش یافتم و یک رویه ام را هم رویکرد جدید وهم اعتدال دادم(نیاز بود یک رفتار را در خودم تغییر دهم که برعکس اموزش های اساتید و برخی دوره ها بود ) اگر آن را نمی یافتم مشکلات ادامه داشت .
موضوع جدید که تقریبا دو روز است متوجه بیماری شدید دخترخاله ام که از بچگی با هم صمیمی بودیم شدم و این که سرطان پیشرفته دارد ٬تقریبا همسن هستیم و با فهمیدنش دگرگون شدم فکر این که او را از دست بدهم خیلی غمگینم کرد و تازه فهمیدم چقدر برخی روابط فامیلی ریشه ای و عمیق و خاص است و حتی با گذشت زمان یا فاصله ها یا مثلا حتی مسیر دور یا شرایط مثل بیماری و همه گیری و مشغولیت و … این صمیمیت از بین نمی رود . هر وقت هم را در جایی یا مهمانی می بینیم اکثر اوقات با هم خوش و بش می کنیم و چه دختر مهربان و صمیمی و بسیار شنونده خوبی است من این را در هیچ کس ندیدم چقدر شنونده خوبی است و فکر این که تازه فهمیدم چرا گاهی با یک فرد این چنین انس می گیریم و صمیمی می شویم گویی مشترکاتی داریم و هر بار از بودن کنار هم لذت می بریم و گرم می گیریم تجربه ای که با کس دیگری یا فامیل دیگری نداشتم و تازه به ارزشمندی آن پی بردم . امروز باهاش تلفنی حرف زدم و خداروشکر روحیه اش خوب بود و دنبال درمان بود و خواست برایش دعا کنم و به او سر بزنیم . اگر او نباشد اصلا دلم نمی خواهد پایم را خانه خاله ام بگذارم .. خوب می شود خداوند بهم گفت خوب می شود ..
سلام استاد ،تقریبا دوسال ونیم پیش من به شدت توجهم رو گذاشته بودم روی نکات مثبت و هر طبیعتی که میرفتم فقط و فقط عکس فیلم از گلها و زیبایی ها میگرفتم و اونو تو پیجم به اشتراک میگذاشتم اینقدر لدت میبردم از اینکار که دوست داشتم فقط تنهایی بیرون برم و طبیعت رو حس کنم و منتظر بودم آخر هفته برسه و باز برم طبیعت ،اینکار اینقدر حالم رو خوب کرده بود که باعث شده بود ارتباطم با خدا هم عالیتر بشه ،اما خوب با شروع هدف شغلیم مسیرم مقداری تغییر کرد و عکاسیم کم شد و درگیر اهدافم شدم و از اون جایی که عاشق تنوعم دوست دارم طبیعت های جدید رو برم و یکی از اهدافم بعد رسیدن به هدف های شغلیم که تمرکز نیاز داره ،همینه . من به وضوح متوجه شدم که اون توجهات مثبت چطور حالم رو دگرگون کرده بودو اینو هم متوجه شدم که ذهن هیچ موقع بیکار نمیشینه و زمانی که ما کم کاری میکنیم در این زمینه دیدن زیبایی ها ،کار خودش رو آغاز میکنه ،یک تمرین دیگه هم که گه گاه انجام میدم اینه که اتفاق خوب می افته مینویسم تو گوشیم خدایا شکرت به خاطر این اتفاق ،و اینکه قانون و باورها داره جواب میده ،البته پیوسته نیست که نیازه روش کار کنم ،واقعا سپاسگزارم که با فایلهای عالیتون من رو باز آگاه میکنید.
بسمه تعالی
سلام و وقت بخیر خدمت استاد بزرگوار و خانم شایسته عزیز وهمجنین دوستان هم فرکانس
اولین کامنت من بعد از مدتها عضویت در سایت استادعباس منش.
درود برشما استاد که منو پیدا کردین در واقعه منو کشف کردین الحق که شما منو از من بهتر میشناسین واگه غیر از این بود من اصلا نبودم یا یکی منو کشته یا من یکیرو کشته بودم.
جقدر حالو روحم در آرامش است منی که قبل ازاین فکرمیکردم که حتی خودخدا هم نمتونه مشکلات منو حل کنه
فرزانه بودن یه دیوانه مثل من،برای دنیا وآخرت شما کفایت میکنه.
این یک سایت نیست، دفتر نمایندگی خداست برای کسی هدایت خواسته ورستگار شده تا زندگی را خوب زندگی کنه .
سایت استاد عباس منش منو، من کرد چون خسته شده به در دیوار خوردم بودم وهیچ منطقی برای ادامه نمیدیم.
بعنوان یه فرد مجرب که سالها مطالعه کرده وکتاب خونده به همه توصیه میکنم که این سایتو زیر رو کنید گنجینه عظیمی پیدا خواهید کرد ،دری بنام صداقت و راستی که منو شما را برای همیشه استغنا خواهد کرد.
همه ی ما یجوری زندگیمون شبیح زندگی استاده وگرنه ایجا نبودیم از این هدایت نهایت استفاده را بکنیم ،اینجا همون بهشت گمشده منو توست، که سالها بدنبالش بودیم حال که بهش رسیدیم قدر بدانیم وبعنوان وحی والهامات بپذیریم.
من اهل نوشتن وکامنت گذاشتن نیستم بیشتر نظاره گر هستم ،اما وظیفه خود دانستم که از استاد عباس منش بزرگوار و خانم شایسته عزیز قدر دانی نمایم ودر مقابلشون سر خم کنم،باور کنید اگه به زبان مادریم با شما صحبت میکردم میتوانستم بهتر از این اون حس درونیمو بروز بدم.
با این شعر شاید بتونم حسمو یه کوچولو به شما برسونم.
سنی بو حسن وکمالیه، جمالیه گوروب قورخ دولال حق دمیه، دوندولر انسان ده دیلر
خدا رو شکر که همدیگر دوست داریم.
سلام خدمت استاد عزیز️
ومریم عزیز که اینقدر با عشق فیلم میگیرن وما رو از زیبایی های پرادایس بهره مند میکنن.
امروز با گوش کردن به این فایل دوباره یادم اومد
که چقدر کلام درست و جملات به جا میتونه باعث انگیزه یا حتی بی انگیزگی در خودت یا اطرافیانت بشه.
از کلام تو بر تو حکم میشود
واین که اتفاقات زندگی
در زندگی چند جا هست که خیلی این اصل رو به کار بردم با اون که با قوانین هیچ آشنایی نداشتم .
دبیرستان سال آخر بودم که بر اساس عزت نفس پایینم 3تا تجدید آوردم برام خیلی سخت بود که این اتفاق افتاده بعد از گذراندن امتحانات شهریور
مقبول شدن توی 2تا درس درس سوم رو قبول نشدم .
اون موقع بهم گفتن باید بری مدرسه بزرگسالان
چون بچه ی آخر بودم جو مدرسه ودوستان رو خیلی دوست داشتم وبرام سنگین بود که با بزرگسالان درس بخونم .
خیلی سختم بود اما مدرسه گفت قبل از تجدید نظر
فعلا نمیتونی بیای مدرسه من هم توی خونه بودم هفته ی سوم گفتن که میتونی بیای که از تدریس عقب نمونی وآخر آذر نتاج اومد مشخص میشه .
اون روز خیلی خوشحال بودم .
چون انسانی بودنم که خیلی برای هر موضوعی خودخوری میکردم گفتم دیگه تمومه الان فقط باید درس بخونم واز همون روز اول با تمام وجود درس خوندم ودیگه کار نداشتم که نتایج 2ماه دیگه چی میشه
اونقدر خودم رو توی حال خوب و توجه به درس قرار دادم که معلمان میگفتن چی شده اینقدر درس خوان شدی .وبالاخره با اومدن نتایج توی آذر
توی همون مدرسه موندم .
یه جای دیگه هم توی زندگی برام خیلی سخت گذشت که همسرم کرونای سختی گرفت طوری که
برادرم که پزشک بود با ناامیدی چیزی نمیگفت .
تصمیم گرفتم که توی خونه ازش پرستاری کنم
ولحظه هوایی بود که خیلی برام سخت بود که
میمونه یا نه .
وبعد تصمیم گرفتم که با خدا مناجات کنم
وبهش بگم که خدایا من همسرم دوست دارم واین که رمان رفتنش هست یا نه مربوط به من نیست
اگر خودت میتونی که بمونه بهتره دعا میکنم بمونه اگر بهتر هست هم برای من وهم برای اون بره ،این قدر این جمله رو تکرار کردم که نگرانی ها وتلفن های دیگران من رو نگران که نمیکرد تازه من به اون ها دلداری میدادم.
خدا رو شکر که الان همسرم هست وسالمه.
حالا که حدود دوسال هست که با این قوانین آشنا شدم
کنترلم واکنش نسبت به وقایع خیلی بهتر شده
وسعی میکنم اگر اتفاقاتی میافته که حال بدی در من ایجاد میکنه دیدم رو به موضوع عوض کنم .
ویا گاهی ترس ها میان که خیلی استرس برام ایجاد میکنه که با توکل به خداوند و گفتگو با خودش آروم تر میشم و خدا رو شکر همیشه به بهترین شکل جلو میره ومن سعی میکنم درس بگیرم.
از همه ی دوستان که تجربه هاشون رو مینویسند
سپاس گزارم .
به نام خداوند غفور رحیم
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز سلام خدمت خانم شایسته و ارادت مند همه ی دوستان گلم در سایت هستم
خب خدارو شکر خوشحالم که دارم تو سایت کامنت میزارم خوشحالم که هدایت شدم به این فایل الهی قبلا دیده بودم ولی الان به صورت هدایتی دوباره با این فایل مواجه شدم کلی حالمو بهتر کرد تنظیمات ذهنم رو مرتب کرد و
راه کار بهم داد چون من هم اتفاقا در شرایطی هستم به ظاهر نا دلخواه ولی میدونم قطعا برای من در اون خیر هست یاری و همراهی الله رو هم به وضوح میبینم که به کمک من اومده خب بارها استاد به ما گفته که در قران هم اومده قطعا خداوند با از دست دادن مال جان و عزیزان همه ی انسان هارو مورد ازمون قرار میده و واکنش ما تعیین کنندست که اون ازمون به نفعمون تموم بشه یا به ضررمون خدارو شکر میکنم که من کلی روی خودم کار کردم و اینجا هسته و به همین روال هم ادامه میدم و همین باعث میشه که من به زودی به نعمت های بیشتری هدایت بشم مثل گذشته که خیلی از نعمت هایی که الان دارمشون خواسته های من بود که خداوند اجابت کرد و به صورت معجزه وار وارد زندگیم کرد از این به بعد هم همینه تازه من در گذشته از قوانین اگاه نبودم و خیلی از کار های درست رو مثل تمرکز رو خواسته ها و داشته ها مثل داشتن حال خوب نا اگاهانه انجام میدادم الان که دیگه اگاه هستم که اصلا قانون رسیدن به زندگی خوب و پرنعمت و لذت بخش همینه و این اگاه بودن قدرت فرکانس های من رو چند برابر میکنه چون من اگاهانه منتظر اتفاق های خوب و یاری خدا هستم و یاری خدا هم که نزدیکه وظیفه من ادامه دادن و لذت بردن از زندگیه و وظیفه خدا هم سرو سامون دادن به زندگیم
استاد جان ممنونم بابت این فایل زیبا خانم شایسته ممنون بابت زحماتت دوربینو نگه داشتی
منتظر خبر های خوبم باشید یا حق
به نام خدای مهربانم
فایل روز شمار تحول زندگی من 155: اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
سلام به اساتید عزیزم، سلام به دوستان خوبم
استاد فایل امروز یه همزمانیه قشنگ برای من داشت. صبح که سایت رو باز کردم و دیدم فایل جدید روز شمار اومده، درست یادم نیومد که موضوع این فایل چی بوده و حتی یادم نبود که قبلا براش کامنت نوشتم.
وقتی فایل رو دیدم، به خصوص اون قسمتهایی که فیلم پرتاب استارشیپ رو گذاشته بودید، خیلی احساساتی شدم…. و یه گفتگویی بین خودم و خدای خودم احساس کردم که راجع به آرزوهام و رویاهام بود… راجع به آینده ام بود.
راجع به اینکه همه اینها دستیافتنیه و خیلی بیشتر از اونها….
بعد، احساس کردم که دلم میخواد، یا باید، برای این فایل، دوباره کامنت بنویسم. اما یه جورایی چیز خاصی هم به ذهنم نمیومد.
به خاطر همین به گفتم برم توی سایت اسپیس ایکس و یوتیوب، و ببینم درباره این موضوع چی هست. یکم توی سایتهای مختلف گشتم ولی در نهایت اون چیزی که حس میکردم باید در موردش بنویسم سراغم نیومد.
بعد با خودم گفتم اشکال نداره، میام صحبتهای استاد رو دوباره گوش میدم و نکاتش رو مینویسم….
خلاصه، مشغول نوشتن نکات بودم که حدود ظهر رفتم فایل نشانه ام رو رفرش کنم…
سریال سفر به دور آمریکا- قسمت 146
وقتی اسکرول میکردم که عکس فایل رو کامل ببینم، باورم نمیشد که نوشته: U.S. Space & Rocket Center
خدایا چه همزمانیه جالبی….
چقدر فوق العاده بود… احساس میکنم جواب اون چیزی بود که در دلم بین من و خدای خودم گذشت…
شروع صحبتهای استاد توی اون فایل با این صحبتهاست:
««چقدر خوبه که آدم وقتی میبینه که یک فردی یک موفقیتی کسب میکنه، بجای اینکه بگه طرف دروغ میگه، بگه که پس میشود.
پس امکانپذیره
اون تونسته پس امکانپذیره
هر کسی که تونسته کاری رو انجام بده، که از دید من شاید پیچیده یا سخت بود…
ولی میرم میگردم چه آدمهایی این کار رو انجام دادن که باور کنم که امکان پذیره.
به خودت بگو: آفرین… عالیه… پس میشود… پس انجام شده»».
و در ادامه اون فایل (که قبل از این پرتاب استارشیب بوده)، استاد و خانم شایسته میرن به ایالت تنسی که خانم شایسته هم اون راکت سنتری که استاد قبلا تنهایی دیده بود رو ببینن…
اونجا استاد دیواری که به ترتیب تکاملی، پروژه های پرتاب فضاپیماهای مختلف رو نمایش میداد رو بهمون نشون میدن که از پروژه
Redstone شروع میشه و بعد پروژه Explorer، بعد پروژه Jupiter، بعد پروژه Mercury، بعد پروژه Gemini، بعد پروژه Apollo پروژه آپولوی 11 معروف که تونستن انسان رو به کره ما ببرن.
یاد جمله معروف نیل آرمستارنگ افتادم که وقتی داشت روی کره ماه قدم میگذاشت گفت:
«این گامی کوچک برای یک انسان، و جهشی بزرگ برای بشریت است».
الان هم کارهایی که افرادی مثل ایلان ماسک انجام میدن هم همینطوره… جهشهایی بزرگ برای بشریت هستن…
وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴿10﴾
و سبقتگیرندگان مقدمند
أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ﴿11﴾
آنانند همان مقربان
فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿12﴾
در باغستانهاى پر نعمت
و در نهایت تابلوی مربوط به بعد پروژه Saturn V رو نشونمون دادن. و بزرگی و عظمت ساترن 5 رو ما اونجا میبینیم…
نکته جالبی که در مورد مقایسه این سترن 5 و استارشیپ متوجه شدم اینه که:
سترن 5 با ارتفاع بیش از 110 متر، تا سال 2022 به عنوان بلندترین موشک فضایی شناخته میشد که برای بردن فضاپیماهای آپولو به کره ماه طراحی و ساخته شده بود.
قدرت بوستر استاشیپ تقریبا 2 برابر کل فضاپیمای ساترن 5 هست.
از نظر هزینه ها هم، تا به امروز، Saturn V نه تنها قدرتمندترین، بلکه گرونترین پرتابکننده در جهانه. 50 میلیارد دلار براش هزینه شد و یک پرتاب، 1.3 میلیارد دلار هزینه داشت. به گفته ایلان ماسک، تا الان حدود 5 میلیارد دلار برای استارشیپ هزینه شده و هزینه پرتاب اون کمتر از هر موشکی روی کره زمینه: حدود دو میلیون دلار.
در ادامه فیلم هم استاد در مورد همین استارشیپ و کارهایی که شرکت اسپیس ایکس داره انجام میده صحبت میکنه و آرزو میکنن که لانچ استارشیپ امسال با موفقیت انجام بشه.
درکل اینهمه وجه اشتراک در فایل نشانه ام و فایل روز شمار خیلی توجهم رو جلب کرد و به دلم نشست.
…………………………………………………………………………….
بریم سراغ نکات فایل:
این فیلم مربوط به زمانیه که بزرگترین راکت تاریخ، از تگزاس آمریکا به پرواز در اومد و شرکت اسپیس ایکس، راکت استارشیپ رو لانچ کرد. که یک اتفاق تاریخی بود برای جهان و برای بشریت. حدود 400 فوت ارتفاع راکت بود…
که ایلان ماسک گفته بود اگر راکت از جایگاه بلند بشه و توی جایگاه منفجر نشه، این خودش یه موفقیت به حساب میاد. به خاطر اینکه این تستهای اولیه اش رو داره انجام میده و قراره که تست باشه و هیچ بار و سرنشینی هم نداشت.
برنامه این بود که اگر از سکو بلند شد و حرکت کرد، بره و بوستر ازش جدا بشه، استارشیب حدود 70 دقیقه دور کره زمین بچرخه و در آبهای هاوایی فرود بیاد.
این برنامه چند بار به تعویق افتاد و در نهایت زمانی که انجام شد، فضاپیما رفت پرتاب شده و رسید به مرحله جدا شدن بوستر و توی اون مرحله استارشیپ شروع کرد به چرخیدن و بعد هم انفجار و خوشحالی و صدای تشویق و شادی بود که شنیده میشد.
…………………………………………………………………………….
نکته ای که استاد راجع بهش توضیح میدن اینه که، گزارشگر به جای استفاده از واژه شکست یا انفجار یا عملیات ناموقت، گفت:
ما به این استیج میگیم: «عملیات جدا سازی سریع برنامه ریزی نشده قطعات».
این تعریف، خیلی معنای عمیقی داره و نشون دهنده تفکر پشت این هست.
یعنی، تعریفی که ما برای اتفاقات قائل میشیم، نشون میده که اون اتفاق چه تاثیری توی زندگی ما خواهد داشت.
اتفاقات به تنهایی هیچ معنای خاصی ندارن. اون معنایی که ما بهشون میدیم، اون تعبیری که ما براشون قائل میشیم، نشون میده که میخوایم اون اتفاق چه نتیجه ای رو توی زندگی ما ایجاد کنه.
مثلا اینکه یک نفر بعد از جدا شدن از همسرش، فکر کنه که بعد از این همه سال حالا شکست خورده، یا اینکه بگه:
«تجربه خوبی بود و چیزهایی خیلی زیادی ازش یاد گرفتم. و حالا با این تجربه ها میتونم یه رابطه قشنگتری رو انشا الله در آینده تجربه کنم. و آمادم برای یک زندگی جدید. و در یک رابطه جدید از تجربیاتم استفاده کنم و یک رابطه زیبا و قشنگتری رو تجربه کنم».
در مورد کار و بیزنس هم همینطوره:
طرف میتونه بگه: شکست خوردم… یا اینکه بگه:
«یک تجربه جدید شد. یه عالمه چیز یاد گرفتم، و این چیزایی که یاد گرفتم کمک میکنه که بیزینس بعدیمو بهتر و بهتر و بهتر ران کنم.
کمک میکنه که پیشرفت کنم….
کمک میکنه که از درسهام استفاده کنم
و کمک میکنه که برم سراغ یه چیزی که شاید برام جذابتر باشه…. یک بیزینس جدید، با یک نگاه جدید با تجربیات جدید و با اشتیاق بیشتر. شروع کنم برم وارد یک فضای جدید بشم… وارد یک فیلد جدیدی بشم».
در مورد هر اتفاقی که توی زندگی ما رخ میده، این ما هستیم که تصمیم میگیریم که چه معنایی به اون اتفاق بدیم.
این ما هستیم که مشخص میکنیم که این اتفاق نتیجهاش در نهایت برای ما خوبه یا نه. فارغ از اینکه اون اتفاق، ظاهرش خوبه یا بده هااا… مثل همین جدا نشدن بوستر که ظاهرش بد بود، ولی تعبیر اونها از این اتفاق بود که نشون میده اونا چه ذهنیتی دارن و نشون میده چرا اسپیس ایکس تا این حد تونسته موفق باشه و تا این حد تونسته جهان رو تغییر بده.
این نگاهه که متفاوته. که به جای شکست، از بهبود استفاده میکنه… از کلماتی که بار مثبت داره. از درکی که از تکامل داره. قرار نیست که ما یه کاری که تا حالا در تاریخ حتی شبیهش هم انجام نشده رو داریم انجام میدیم و همون دفعه اول هم همه چیز طبق برنامه پیش بره…
نه… ما یه سری چیزا رو هنوز یاد نگرفتیم… تا درسامونم یاد نگیریم…. تا درسهامون هم یاد نگیریم، پیشرفت نمیکنیم.
یه سری چیزا رو تجربه نکردیم…
تا حالا 33 تا موتور رپتر، با این قدرت یا راکتی با این ارتفاع، تا از روی زمین حالا بلند نشده. خوب مسلمه که خیلی چیزاش نامعلومه… ناشناخته است.
و ما باید تجربه کسب کنیم. و توی گزارشی که گروه اسپیس ایکس بعدش منتشر کرد، اعلام کردن که خیلی ماموریت موفقیت آمیزی بود…. ما خیلی تجربه کسب کردیم…. خیلی خوشحالیم….. اصلاً ناراحت نیستیم…. کلی دیتا به دست آوردیم درمورد اینکه چرا این اتفاق افتاد و چطوری میتونیم ازش جلوگیری کنیم برای سری بعد…. و خیلی ذوق داریم که زود راکت بعدی را آماده کنیم و تستامونو ادامه بدیم.
برنامه اونا چیه؟
برنامه اونا اینه که مریخ رو قابل سکونت کنن….
ببینید چقدر جاه طلبانه است این برنامه… چقدر جاه طلبانه است که یک فضاپیمایی باشه که بتونه 100 نفر آدم رو همزمان ببره کره ماه یا مریخ…. چقدر باورنکردنی بود، ولی الان داره انجام میشه… الان فضاپیما مرحله اولشو انجام داد و در زمانی که این فیلم تهیه شده بوستر تا نزدیک جو رفت.
یعنی احتمالاً توی آزمایشهای بعدی بوستر کارشو به راحتی انجام میده و به سلامت به زمین برمیگرده. (البته در حال حاضر خیلی بیشتر از اینا پیشرفت کردن و بوسترها دیگه با موفقیت به زمین برمیگردن) و استارشیپ میره به سمت اون هدفی که براش تعیین شده.
+ چطور میشه که یک شرکتی انقدر موفق باشه؟ یه شرکت تازه تاسیس، انقدر پیشرفت کنه؟
وقتی میای نگاه میکنی، میبینی که به جای شکست، به جای انفجار، به جای عملیات ناموفق، میاد میگه که عملیات جداسازی برنامه ریزی نشده قطعات.
این اون چیزیه که باید در موردش صحبت کنیم و فکر کنیم.
یا مثلاً اتفاقی که در زمان پندمیک برای همه مردم جهان افتاد. یه سری آدم این اتفاق رو بد دیدن، و تجربههای بدی هم ازش داشتن.
و یه سریای دیگه، نگاهشون این بود که این یه فرصتیه برای پیشرفت… فرصتیه برای یادگیری….. فرصتیه برای موفقیت و پیشرفت.
مثلاً خیلیا در اون زمان شروع کردن به انجام کارهایی که همیشه به تعویق افتاده بود و یه عالمه آدم نگاهشون این بود که فرصت خوبیه که بشینن این کارا رو انجام بدن… از خونه گرفته تا باغچه تا هر چیز دیگه.
یک اتفاق یکسان بود برای همه. ولی یه سریا تو سر خودشون زدن، و یه سریا از اون موقعیت استفاده کردن برای خودشون.
مثل قضیه بازسازی ورزشگاه سانتیاگو برنابئو شهر مادرید، که بازسازیش مصادف شد با زمان پندمیک که همه بازیها بدون تماشاگر انجام میشد. و اینجوری در زمان مناسب، در مکان مناسب قرار گرفتن و بازسازی رو زمانی انجام دادند که عملاً هیچ مشتری رو از دست ندادن.
یا مثلاً استاد و خانم شایسته اومدن پارادایس و کلی بهبود دادن هم سایت رو و هم پرادایس رو.
یا مثلاً یه سریا تو اون شرایط، مهارتهای آنلاینش رو پرورش دادن.
یا برای خیلیها هم اینجور بود که بشینم یه مهارت جدید یاد بگیرم یا مهارتهای قبلیمو بهبود ببخشم.
خیلیای دیگه هم بودن که توی سر خودشون زدن، و از سالهای پندمیک به عنوان سالهای بدی یاد میکنن. در حالی که برای خیلی از کمپانیها و برای خیلی از افراد بهترین و پولسازترین سال مالیشون بوده… برای خیلیای دیگه هم بدبختی بوده.
تعریفی که شما به اتفاقات میدید، تفسیری که برای یک اتفاق ثابت توی ذهنتون ایجاد میکنید، نتیجه را مشخص میکنه.
داری چه تعریفی برای اتفاقات زندگیت توی ذهنت میسازی؟
داری از چه کلماتی استفاده میکنی؟
آیا وقتی یه اتفاقی میافته مایه بدبختی میدونیش یا مایه فرصت میدونی برای پیشرفت؟
بشین فکر کن ببین که اتفاقات زندگی تو چطوری میتونه بهتر باشه و نتیجه بهتری بده، اگر تو نگاه متفاوتی به اتفاقات داشته باشی؟ اگر تو از یه منظر دیگه، اتفاقات رو ببینی.
یعنی یه اتفاقی یکسان برای بعضیا نابود کننده بوده و برای بعضیا فوق العاده بوده… باعث پیشرفتشون شده. اونا اینجور موقعها میگن:
«اشکال نداره یه فرصت جدیده…. یه مسیر جدید و یه پیشرفت جدید میخواد برام اتفاق بیفته».
و چون اینجوری فکر کردن و چون احساس خوبی داشتن، به جای گله و شکایت کردن، در مورد مسائل ناراحت کننده صحبت نکردن و و دیدشون رو نسبت به اون اتفاق عوض کردن و اون اتفاق به ظاهر بد، شده منبع خیر براشون.
استاد سالهاست که دارن روی این زمینه روی خودشون کار میکنن و توی چنین شرایطی خیلی زود خودشون رو جمع و جور میکنن و میگن: «الخیر فی ماوقع… هر اتفاقی که بیفته یه خیری برای من توشه».
وقتی که نگرشمونو در مورد اتفاق عوض میکنیم، وقتی از کلمات مناسب که بار معنایی مثبتتری دارن، برای یک اتفاق یکسان استفاده میکنیم، که در نهایت میرسیم به احساس بهتر…
که در نهایت میرسیم به احساس پیشرفت…
به احساس یادگیری، به جای احساس شکست و بدبختی…
میرسیم به احساس اینکه دارم بهتر از قبل میشم، یه چیز جدید یاد گرفتم، جدید کسب کردم، هدایت میشیم به مسیرهای بهتر و اون اتفاق به ظاهر بد میشه دری از درهای بهشت برامون.
این اون چیزیه که ما باید بهش فکر کنیم و این اون چیزیه که ما باید در موردش صحبت کنیم.
که آقا اتفاقات با توجه به معنایی که شما بهش میدی توی زندگیت تاثیر میذاره. چه معنایی به اتفاقات میدی؟
اسپیس ایکس اومد گفتش که به جای اینکه بگیم عملیات شکست خورده، بگیم عملیات جداسازی سریع برنامهریزی نشده قطعات.
بیایم اینجوری نگاه کنیم به قضیه… بیایم نگاه کنیم همین که موشک از سکوی پرتاب بلند شد و توی سکو منفجر نشد، به قول خبرنگار که گفت همین که بلند شد دیگه هر چقدر بره بالاتر، این دیگه خودش یک بونس اضافه است. و بعد گفتن که خیلی هم عالی و عملیات خیلی هم موفقیت آمیزی بوده… ما تجربه کسب کردیم…. ما پیشرفت کردیم… ما کلی دیتا گرفتیم و دلایل رو داریم بررسی میکنیم. و خیلی ذوق داریم که زودتر موشک بعدی رو آماده کنیم و بفرستیم هوا.
حالا این موضوع توی یک شرکت بزرگ و در مقیاس کلانه، ولی ما میتونیم اینو در مورد همه مسائل زندگیمون به همین شکل به کار ببریم.
هر اتفاقی که میافته باید ببینیم که چه فرصتی رو همراه خودش برامون میاره….
الخیر فی ماوقع….
هر اتفاقی که بیفته خیر من توشه.
اگر که تو نگاهت این باشه، که این نگاه باید منجر بشه به احساس بهتر. یعنی اگر از این کلمه استفاده میکنی ولی احساس میکنی که داری خودت رو گول میزنی و احساس بهتر نمیشه، عملاً تو کاری نمیکنی. ولی وقتی اگر واقعاً یه چیزی رو میگی، واقعاً قبولش داری، با تمام وجودت، و واقعاً میگی الخیر فی ما وقع، و واقعاً احساس خوبی داری، حتی با اینکه ظاهر اتفاق جالب نیست، اون وقته که اتفاق به شکلی تغییر پیدا میکنه که پر از برکت میشه توی زندگیت، و سالهای بعد به عنوان یکی از بهترین نقاط عطف زندگیت ازش یاد میکنی.
چون ما تمام اتفاقاتمون رو با افکارمون، که احساسات ما رو رقم میزنن، داریم خلق میکنیم. اگر احساس بدی داریم معلومه که افکار نامناسبی داریم. افکار نامناسب یعنی اینکه سیگنالی داری به جهان میفرستی که چیزایی که دوست نداری بیشتر و بیشتر وارد زندگیت بشه. این کل بازیه…
باید بتونی برچسبی که به شرایط و اتفاقات میزنی برچسبی باشه که به تو احساس بهتری بده. اون وقت نتیجه عوض میشه.
چرا یه عده قلیلی توی اون دو سال پندمیک انقدر پیشرفت کردن و انقدر موفق شدن و عده کثیری اونقدر بدبخت شدن؟ اتفاقه که ثابت بوده….
به خاطر اینکه این دو قشر، دو نوع متفاوت فکر کردن و دو نوع متفاوت برداشت کردن از اون اتفاق یکسان. و دو نوع نتیجه متفاوت گرفتن.
باید بتونید ذهنتونو کنترل کنید و بتونید خداوند رو و هدایت خداوند رو توی اون اتفاق ببینید.
به خودتون بگید اون اتفاق بیجهت نبوده و به خودتون بگید این قراره یک پیشرفتی توی زندگی من ایجاد کنه و احساست رو خوب کن. برچسب مناسب به اتفاق بزن و بعد میبینی که اون اتفاق تبدیل میشه به بهترین اتفاق زندگیت، با اینکه ظاهرش ممکنه خوب نباشه.
برای استاد هم همینطور بوده و تونستن ذهن خودشونو کنترل کنن. اون اتفاق به ظاهر بد که میتونست ویرانگر باشه باعث شد که ایشون اتفاقاً خیلی قویتر بشن… باعث شد که خیلی خیلی دنیا گذراتر ببینن… باعث شد که خیلی راحتتر زندگی کنن و هر لحظه به این فکر کنن که اگر فردا نباشن آیا این شیوهایه که دوست دارن زندگی کنن؟ آیا این مسیر مسیریه که دوست دارن برن؟
و اگر جواب خیر بود، مسیرشون رو اصلاح کردن. اینجوری خیلی راحتتر پذیرفتن که هر لحظه ممکنه این دنیای مادی به پایان برسه، و اتفاقات تغییر کنه و فهمیدن و خداوند بهشون کمک کرد که بفهمن که رابطههای ما بین فرزندانمون همسرمون و پدر و مادرمون اینا رابطههای زمینیه. اینا رابطه های ابدی نیست… رابطههایی که بعد از مرگ از بین میره… قبل از تولد هم وجود نداشته و بتونن جور دیگهای به خداوند نگاه کنن. جور دیگهای به اتفاقات نگاه کنن و بتونن ببینن که چه خیری میتونه اون اتفاق باشه؟
و به جای حرفهای ناامید کننده، ببینن چه خیری میتونه توی اون اتفاق براشون باشه؟
ببینن چطور میتونن از اون اتفاق بهره مناسبی بگیرن برای پیشرفت؟
توی کسب و کارشون هم وقتی کارشون شروع کردن هم دوباره همینجوری بود… اون بدهکاریا باعث شد که ایشون بشینن فکر کنن به اینکه اصلاً ممکنه باورهاشون در مورد پول ایراد داشته باشه.
یعنی اصلاً دوره روانشناسی ثروت 1 و 2 و 3 به این دلیل متولد شد که ایشون به شدت داشتن فعالیت میکردن، اما هیچ درآمدی نداشتن و تازه بدهکار هم شده بودن… کسی که هیچ وقت در زندگیش بدهکار نبوده.
و اون اتفاق به ظاهر بد که ممکن بود هر کسی رو نابود کنه، باعث شد که ایشون بشینن فکر کنن به اینکه کجای کار میتونه بهتر بشه؟ و این سوالات رو از خودشون بپرسن:
چطور میتونم از یه زاویه دیگهای نگاه کنم؟
چه تغییری باید در خودم ایجاد کنم؟
چه تغییری باید در باورهام ایجاد کنم؟
چه تغییری باید در عملکردم ایجاد کنم که شرایط را تغییر بدم؟
و بعد ایشون هدایت شدن به این موضوع که اصلاً تمام اتفاقات مالی زندگی من رو، داره باورهای من رقم میزنه. و با تغییر باورهاشون، زندگی مالیشون از این رو به اون رو شد… با فعالیت فیزیکی بسیار کمتر، پیشرفت مالی به مراتب بالاتری کسب کردن.
اون مسائل مالی اگر اتفاق نمیافتادن، احتمالاً ایشون نمینشستن انقدر عمیق به این مسئله فکر کنن و انقدر بررسی کنن و انقدر خودشون رو بالا پایین کنن و هرچی توی مغزشون هست بریزن بیرون.
اون فشار بدهکاری باعث شد که ایشون اینجوری فکر کنن به این قضیه.
پس باید با کنترل فکر، با نگاه مثبت به اون اتفاق، با الخیر فی ماوقع، بیا نتیجه متفاوت خلق کن. و به جای اینکه اون اتفاق بهت ضربه بزنه، باعث پیشرفتت بشه.
نگاه متفاوت به اون اتفاق جوری که بهت احساس خوبی بده… جوری که کمکت کنه که به جای احساس غم و ناراحتی، احساس امید داشته باشی… جوری که بهت انگیزه برای پیشرفت بده و باعث بشه که همون اتفاق به ظاهر نامناسب باعث بشه که تو پیشرفت کنی.
بنویسید که چطور میتونه تغییر نگاه ما به اتفاقات، نتایج را تغییر بده؟
اتفاق که ثابته….
و اینا نشون میده که نگاهِ متفاوت، میتونه نتایج رو متفاوت کنه.
بیاید فکر کنید به اینکه چطور یک اتفاق یکسان، یک شرایط یکسان، نتیجه متفاوتی رو رقم میزنه؟
و یادتون باشه این ما هستیم که به اتفاقات معنی میدیم.
اگر بتونی نگاه متفاوت داشته باشی، نتیجه کاملاً به دلخواه تو رقم میخورد، حتی وقتی ظاهر اتفاق بد باشه… هرچند وقتی که شما در مسیر درست قرار میگیرید و احساس خوبی داری و افکار درستی میفرستی، اتفاقاتی که ظاهرش بد باشه اونقدر کمه، که دیگه اصلاً یادت هم نمیاد.
وقتی شما توانایی کنترل ذهنت رو داری و به هر اتفاق جوری نگاه میکنی که بهت احساس بهتری بده، عملاً توی هر شرایطی زندگیت زندگی فوق العاده رویایی خواهد بود… توی هر شرایطی و توی هر موقعیتی زندگیت رویایی خواهد بود.
…………………………………………………………………………….
برداشت من از این فایل، ترکیبی از توانایی کنترل ذهن یا همون تقوا، (که در قرآن هم بارها سفارش شده)، به علاوه صبر (که استاد هم بارها راجع بهش توضیح دادن که با تحمل کردن فرق داره) هست.
و همینطور باور به اینکه، نتایج ما داره به واسطه «به ماقدمت ایدیهم» رقم میخوره و به واسطه فرکانسهاییه که در هر لحظه ارسال میکنیم.
ضمن اینکه اگر حالم خوبه، اگر این مدت در مسیر درستی بودم، این اصلا ناخواسته نیست و کاملا در جهته خواسته هامه (جلسه 1 قدم 7)… پس این فقط یک تغییر جهت از طرف خلبانه (خداوند) برای اینکه من رو از مسیر کوتاه تری به خواسته ام برسونه. چون اگه به خودم بود شاید خیلی دیرتر وارد این مسیر میشدم. پس من توی کارش دخالتی نمیکنم و آروم از مناظر لذت میبرم تا اون از بهترین مسیر، من رو به خواسته ام برسونه.
استاد توی جلسه 8 قدم 4 میگن:
««اگر که بدونید جهان داره چجوری بدون خطا داره همه چیو مدیریت میکنه و همه چیز در جای درستش هست و هر اتفاقی که میوفته همون اتفاق درسته است… و اگر بدونی که اگه تو تغییر کنی حتما به مسیرهای بهتر به آدمهای بهتر به شرایط بهتر هدایت میشی و اینو باور کنی و مقاومت نداشته باشی و نترسی… و نترسی… دستت رو بدی توی دستش… اونوقت همه چی تغییر میکنه…. همه چی تغییر میکنه»».
پس اگر یه شرایطی برام به هر شکل ناخواسته بود، اصلا بیام به جای ناخواسته بگم تعجب برانگیز… یعنی انتظار یه چیز خوبی رو داشتم، اما حالا یه چیز دیگه ای رخ داده… مثل همون جداشدنه پیش بینی نشده قطعات… باید یادم باشه که در این شرایط، باید یه ذره بین دستم بگیرم و بگردم دنبال اون اتفاقات مثبتی که به جای اون اتفاقات مورد انتظار من رخ داده…
یعنی مثل همون آیه ان مع العسر یسری که میگفت راه حل مسئله در دل خود اون مسئله هست، الانم من باید بدونم یه سری نکات و اتفاقات مثبت در این ماجرا هست، فقط اونی نیست که من پیش بینی کرده بودم و انتظارش رو داشتم… پس حالا باید بگردم هر چی اتفاق مثبت الان در این وجود داره یا در آینده میتونه بوجود بیاد رو، برای خودم ردیف کنم حتی میتونم بنویسمشون…
بعد تازه باید به این فکر کنم که من با این اطلاعات و دانش محدودی که دارم، اینهمه اتفاقات خوب میتونم برای این ماجرا پیش بینی کنم… خدا میدونه که خدای بزرگم با اون 1000 فرشته پیاپی که همیشه برام میفرسته چه اتفاقات مثبت و پیش بینی نشده دیگه ای رو میتونه برام خلق کنه و رقم بزنه.
وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَهً وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ أُولَئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ ﴿22﴾
و آنها که بخاطر ذات پروردگارشان شکیبائی میکنند، و نماز را بر پا میدارند، و از آنچه به آنها روزی داده ایم، در پنهان و آشکار، انفاق میکنند، و با حسنات، سیئات را از میان میبرند، پایان نیک سرای دیگر از آن آنهاست.
جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَالْمَلَائِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بَابٍ ﴿23﴾
باغهای جاویدان بهشتی که وارد آن میشوند؛ و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آنها؛ و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد می گردند…
سَلَامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ ﴿24﴾
سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان چه پایان خوب این سرا نصیبتان شد. (سوره رعد)
خدایا شکرت
استاد عزیزم سپاسگزارم.
تشکر ویژه از خانم شایسته دوستداشتنی و مهربان که لطف کردن این فایل رو در حال قدم زدن برای ما ضبط کردن.
به نام خدای هدایتگرم خدای زیباییها و خدای آسانیها
استادم داشتم کامنت میذاشتم اینقدر مشتری اومد که یه مرتبه دیدم نصفه رفت
اومدم دوباره بقیشو بنویسم دوستام روز پنچ شنبه اومدن و تا آخر شب رفتن و ذهن نجواگرم شروع کرد به حرفهای پوچ زدن و میخواست احساسمو بد کنه که کنترلش کردم و اومدم با گفتن نتایج خوبه قبلیم خودم ذهنمو آرام کردم و با خودم گفتم ببین کبری الانه که باید عمل کنی به حرفهای استاد و به اون چیزی که گوش دادی احساس خوب =با اتفاقات خوب
و سریع با گفتن به خودم که قبلنا خدا کجا برات آسون همه کارهاتو انجام داده زمانی که تو آروم بودی با احساسه خوب و بعد نتیجه خوب دیدی الان هم از خداوند هدایت بخواه که او بهترینه
روز جمعه هم از خدا باز خواستم هدایتم کنه که خدایا الان کجا بریم بهتره بیرون شهر یا بریم مشهد جنس بیارم و قشنگ و راحت ما رو به بیرون شهر هدایت کرد و چون روز دختر هم بود کلی به دوتا دخترم خوش گذشت و به خصوص به خودم و احساسمو تا شب خوب نگه داشتم و بیخیال مغازه شدم گفتم خودش قشنگ برام میچینه من ایمان دارم دوست داشتم این کنترل ذهنمو و این هدایت زیبای خداوند رو با شما به اشتراک بذارم
که وقتی آرام هستی هدایت الهی رو از نجوا شیطانی تشخیص میدی
و من خیلی خوشحالم که تغییر کردم و میتونن ذهنمو کنترل کنم خدابا هر لحظه کمک و هدایتم کن به زیباییها و آسانیها به ثروت و فراوانی
استاد ممنونم دوستان عزیزم ممنونم که وقت میذارین کامنته منو میخونین متشکرم
خدایا من لایق بهترینها هستم