اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اون لحظه، وقتی داره منفی بافی میکنه برات،یه جوریه که با قدرت میگه اونی ک من میگم درسته هاااا.
تو هی سعی میکنی برای دیدن از نگاه خدا، ولی ذهنت با قدرت میگه،اینی ک من میگم درسته!
میدونی چرا؟ به پشتوانه همه ی باور های مسموم
به پشتوانه سیم کشی غلطش
ولی، تغییر نتایج از اینجاست که شروع میشه
وقتی، شروع کنی به کنترل ذهنت
وقتی هرچقدر زور بزنه که در جهت برداشت های خودش، در جهت برداشت های اشتباهش تو رو وادار به اقدامی بکنه، ولی تو هرجقدر اون فشـــار بیاره، نکنی اون کارو، انجام ندیاون ری اکشن رو، کنترل کنی خودتو، سفت و سخت، شل نکنی، نگی فقط اینبار قول که از، دفعه بعد جلوی ذهنم وایسم… نه، وقتی درست همونجا که میفهمی چقدر داره چرت و پرت میگه دَم به دَمش ندی و کاری ک میخواد رو نکنی، و اون هی بیشتر خودشو به در و دیوار میکوبه که تو تسلیم بشی، ولی تو ادامه بده، تسلیم ذهنت نشو… و میخوام بهت بگم، وقتی تو به جهاد اکبرت ادامه میدیو تسلیم نمیشی، تسلیم اون فکر نمیشی، یهو میبینی عععع این فکره که انــــقد منو بهم ریخت چقدر چرت بودا! و کاملا برات بی اهمیت میشه!
میرسی به این نقطه، فقط کافیه تسلیم اون نجوا نشی…
این بارها و بارها برای من اتفاق افتاده و دوست داشتم بیام بنویسم براتون
اگر شما هم از، دست نجواها عاصی میشین
تسلیم نشین،برای فقط آروم شدن چند لحظه ای، اون کاری ک نجوا میگه رو نکنبن که فقط راحت شین… اگر تسلیم نشید میرسید به اون نقطه ای که گفتم.و اونقدر لذت داره، اونقدر آرامش عمیق داره، وقتی از پسش بربیای انقدر حست خوب میشه و با یادآوریش، دفعات بعد راحت تر ذهنتو کنترل میکنی.
دفعه بعد که نجوایی میاد، میگی دفعه قبل ک فکر میکردم اون فکره اوووونقدر مهمه و اونقدر بهمم ریخت و درگیرم کرد، بعدش رسیدم به اون نقطه ک برام ذره ای اهمیت نداشته باشه و بفهمم چقدر پوچه و بگذرم ازش
باسلام ودرود خدمت استاد عزیزم ومریم بانوی نازنین.. استاد من خودم یه تجربه دارم درمورد همین فایل که میخام واستون بگم.. خیلی خلاصه میگم که کامنت طولانی وخسته کننده نشه.. استاد من از ازدواج اولم دوتا دختر دارم که دختر اولم الان 17ساله هس.. بعداز طلاق دخترامو از من گرفتن وبعداز اون پیش عمه وباباشون تو یه روستا زندگی میکردن.. دختر بزرگ من هروقت بهش زنگ میزدم همیشه از عمش شاکی بود که خیلی منو اذیت میکنه من تو فشارم وازاین جور حرفا.. وخیلی هم به شدت از عمش میترسید وحتی چندین بار من خاستم برم اونجا وبچه هارو بیارم وباعمش برخورد کنم ولی دخترم میگفت نه اگه شما بخای حرفی بزنی اینا بعدش تلافی شو از سرم درمیارن.. من همیشه به دخترم میگفتم توتازمانی که بخای عمت وبت کنی وقدرت وبه عمت بدی وازش بترسی هیچی درست نمیشه.. تااینکه زدوگذشت ودخترم مریض شد وبستری بیمارستان شد یه هفته بیمارستان بود مرخص میشد دوروز برمیگشت روستا باز میگفتن حالش بد شده دوباره بستری بیمارستان میشد همه جا هم بردنش ولی هیچکس تشخیص درستی نمیداد.. دخترم به محض اینکه به روستا میرسید حالش بد میشد تشنج میکرد کلا یه طرف بدنش از کار می افتاد وزبونش قفل میشد ولی تا از روستا دور میشد یه دوسه روزبعدش حالش خوب میشد.. همه میگفتن این جن زده شده وچش خورده، واسش دعا گرفتن ولی من میگفتم الخیر فی ماوقع مطمئنم یه خیری توی این کار هس.. همه به حال وروز دخترم گریه میکردن چون حالش تو این مدت خیلیییییی بد بود خصوصا زمانی که میرفت روستا.. برای منم البته خیلی سخت بود حتی روزای اول خواب وخوراک منم شده بود گریه ولی خداروشکر خیلی زود تونستم خودمو جمع وجور کنم وگفتم من الان باید ذهنمو کنترل کنم.. این اتفاق به ظاهر بد یه خیریتی توش هس. همش میگفتم دختر من همیشه دوس داشت از این زندگی نجات پیدا کنه مطمئنم خدا به واسطه این اتفاق میخاد به خواسته ش پاسخ بده، این نظر من بود البته.. خلاصه بعداز چهل روز درگیری ورفت وامد بیمارستان دخترمو بردن پیش یه سید که میگفتن هرکه رفته پیشش نتیجه گرفته و از این جور حرفا که خداروشکر من به هیچکدومشون اعتقاد ندارم ومیگم بی اذن خدا برگی از درخت نمیفته.. تو این مدت پیش 20تا دعانویس ورمال وسید واینا بردنش ومن هیچ جاش باهاش نرفتم چون اعتقادی ندارم. خلاصه پیش این اخریه که رفته بودن بهشون گفته بود که این دختر باید از این محیط روستا به کلی دور بشه وگرنه هرچه بیشتر تو این محیط باشه روز به روز از بین میره این دختر جن زده شده.. من خیلی خوشحال شدم چون اگه دخترم همچین مشکلی واسش پیش نمی اومد هیچ جوره نمیتونس مقابل عمش بایسته وبگه من دیگه نمیخام اینجا باشم ولی این اتفاقات اخیر باعث شد که به راحتی از اون محیط دور بشه.. گرچه بازم نگذاشتن که دخترم پیش خودم بیاد ولی دخترمو از اونجا بردنش یزد که تا روستای خودشون حدود 10-12ساعت فاصله داره والان دخترم خداروشکر حدود سه هفته هس که یزد خونه عمه بزرگش هس که خیلی دوسش داره وحالش هم عالیه وعمه ش پرونده مدرسه هم گرفته از روستا آورده ودخترم قرارشده همون یزد بره مدرسه.. من ازاین اتفاق بینهایت خوشحالم وهمونطوری که همیشه میگفتم این اتفاق فقط خیر بود وبس.. او موقع که روستا بود دخترم از ترس باباش وعمش جرات نمیکرد حتی جواب تلفن منوبه درستی بده ولی الان 24ساعته خداروشکر باهم درارتباط هستیم وباهم صحبت میکنیم ودخترم تو این سه هفته اینقدر شادوخوشحال هس خداروشکر ومیخنده که تو تمام این 11سالی که من پیششون نبودم واونا پیش خونواده ی پدرش بودن شاد نبوده ونخندیده.. خداروصد هزار مرتبه شکر خداروشکر که هیچ کار خدا بی حکمت نیس وتمام کارهای خدا برنامه ریزی شده ودقیق هس خداروصدهزارمرتبه شکر.. دیگه حرفی ندارم شما رو به خدای بزرگ میسپارم وعاشقانه دوستتون دارم استاد..
سلام استاد عزیزم ممنونم برای این فایل عالی بارها وبارها نگاه کردم
نگاه متفاوت شما به مسائل ازشما استادی ساخته که الگوی ادم های دیگه بشین به شایستگی ،
من فکر میکنم فقط فرق بزرگ بین موفقیت وشکست اون نگاه متفاوته ،
برای همه ما اتفاق های زیادی توزندگی پیش اومده که نگاهی که بهش داشتیم باعث شد درادامه احساس شکست وناامیدی کنیم درواقع خود اتفاق نبود که مارو اذیت کرد وتصمیم های منفی بگیریم بلکه دیدگاهمون درمقابل این اتفاق تعیین کننده مرحله بعد بود، اینکه توی شرایط تصمیمات مهم بگیری ازهر ذهنی برنمیاد ،گفتنش راحته کسی میتونه اینکارو بکنه که کنترل ذهن داشته باشه ،روی باوراش کار کرده باشه ،مگه همه مجهز هستند به این باورهای قوی که فقط به خاطر ایمان داشتن ،مگه راحته ورودی های درست به ذهنت بدی ،ذهنت باید برای همچین شرایطی اماده باشه ازقبل مدیریت کنی ،اموزش بدی،تضادها برای کسانی میتونه انگیزه باشه که ایمانش قوی باشه ،من هنوز به درک واقعی این نکته نرسیدم ولی دارم روی خودم کار میکنم استاد عاشقتم مریم عزیزم ممنون که این فایل رو فیلم گرفتی ،استاد عاشقتم به امید موفقیت در تمام زمینه ها برای همه ما،برای من یک اتفاق به ظاهر بد افتاد تصادف کردیم وکسی ازپشت زد به ماشین ولی ازهمون روز اول من مدام میگفتم حتما خیری توش هست ،ولی بقیه میزدن توسرشون ،اینکه فرصت خوبی بود ما توخونه بمونیم من کلی فرصت داشتم توسایت باشم وکامنت بخونم ورشد کنم وتواین مدت کلی چیز یاد گرفتم ،وکلی بازخورد که قبلا منفی بود حالا باتغییر باورام مثبت شد
ایلان ماسک اگر میخاست توجه کنه به نکات منفی که الان این نبود اون میدونه که باید توجهش روی این باشه که خب همین که بلند شد از زمین یه موفقیت بزرگه.
بنظر من زمانیکه فضا پیما یک متر از زمین جدا شد ایلان ماسک خودشو توی فضا دید و صدای تشویق ها احساسش رو بهتر کرد که موفق شده همین کافیه براش.
در رابطه با ازدواج که استاد فرمودین میشه بجای گفتن کلمه ازدواج ناموفق گفت یه تجربه عالی داشتم با یه فرد متفاوت و کلی چیز یاد گرفتم خدایا شکرت از این تجربیات استفاده میکنم برای رشد و پیشرفت بیشتر و بهتر زندگی کردن.
ما هستیم که با کانون توجهمون و زاویه دیدمون به موضوعات مختلف رنگ و لعاب می بخشیم و قدرت بهش میدیم که چه چیزی رو میخام وارد زندگیم بشه
از زیبایی بهشت غافل نشیم که فوقالعاده است چه زیباست این رنگ بندی خداوند ادم عشق میکنه از این نعمت
من الان اینو که گوش دادم به خودم گفتم میلاد ببین چقدر زاویه دید میتونه زیباتر باشه من روزی که کسب وکار خودم راه انداختم تا الان چقدر تجربه کسب کردم برخورد با مشتری رو یاد گرفتم کلی تجربه جدید بدست آوردم پا روی ترسهام گذاشتم توحیدی زندگی کردن را یاد گرفتم یاد گرفتم روی خدا حساب باز کنم چقدر پول ساختم وووو
خدایا شکرت
من عاشق خودم هستم
ثروت مرا به خدا نزدیکتر میکند
به هر آنچه توجه کنم از جنس همون بیشتر و بیشتر وارد زندگیم میشه
سلام بر استاد و خانواده عباسمنش ،یکی از اتفاقات که خیلی جالب بود برام سال 96 بود که سه ماهی بود بعد یک مدت بیکاری مشغول به کار بازار یابی شدم و با کار جدید موفق به خرید موتورسیکت خشک شدم و جریان خرید این موتور هم به خاطر پیاده روی های زیاد هنگام کارم بود ،یادمه که یک روز از جایی می اومدم با موتور ورفتم نانوایی پشت خونمون و نون خریدم و برگشتنا طبق عادت که همیشه پیاده میرفتم پیاده برگشتم وکلا از موتور فراموشم شد ،بعد یک ساعتی داداشم اومد وگفت موتورت چرا نیست و من جا خوردم وهیچی یادم نیومد و بعد باهاش رفتیم گشتن تو همین حین یادم اومد از صحبت های گدشته شما درباره ادیسون که تمام ازمایشگاهش سوخت و به جای ناراحت شدن به رنگ بندی شعله های حاصل از مواد شیمیایی توجه میکرد ولذت میبرد و احساسش رو خوب میکرد و میگفت مجددمیسازم ،منم باخودم گفتم مجدد میخرم با اینکه راحت هم نبود واسم خریدن مجدد ،وحالم رو بهتر کردم که اتفاقی داداشم گفت بزار حالا که اینقدر چرخیدم پشت خونه رو هم بریم که دیدم موتورم اونجاست و تازه یادم اومد چه کردم .
خداروشکر بازم برای یک فایل رایگان ولی ارزشمند دیگه که استاد لطف میکنید بهمون این آموزهها گرانبها در اختیارمان قرار میدید
استاد جان میخوام بر اساس همون راهنمایی که زیر فایل در قالب 4 تا سوال مطرح کردید دیدگاهمو بیان کنم
موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
اینکه من هر کاری هم بکنم تضاد در این جهان وجود داره و اتفاقات می افتد ولی اتفاقات اتفاقی اتفاق نمی افتد پس باید نوع نگاه و نگرشم به اتفاقات تغییر بدم وقتی تو مسیر برای خودسازی قرار دارم و احساس خوبی در بیشترین زمان های روز دارم هر اتفاقی میفته خیره پس اون اتفاق باید فرصتی برای رشد ببینم نه بدبختی، اون اومده تا منو قدرتمند کنه وارد مرحله بعدی کنه و باید تمرین کنم تا به نکات مثبت اون اتفاق توجه کنم تا احساسم خوب کنم یادمون نره که مهم احساس خوبه و بارها برای همه اتفاقات افتاده و وقتی به گذشته نگاه میکنم چقدر سر هر اتفاقی الکی احساسم بد میشد که الان بهش نگاه میکنم دوزار هم ارزش ناراحتی نداشت و اگه من در دل اتفاقات تمرین کنم تا آگاهانه به نکات خوبش توجه کنم اون موقع جهان منو به سمت اتفاقات خوبتر هدایت میکنه
کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
اینکه یادم باشه اصل احساسه و نباید بذارم احساسم بد بشه و خیلی مواقع تونستم به اتفاقات نگاه خوبی داشته باشم و چیزی که کمکم کرد این بود که من تو مسیر درستی هستم هر اتفاقی بیفته خیره و اومده منو رشد بده
چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
من یک مثال در بیزینس خودم میزنم اینکه چندین ماه درامد صعودی داشتم و خیلی اتفاقات عالی بود و یک ماه خوب درآمدم به هر دلیلی کاهش پیدا کرد اولش نجوا اومد ولی سریع در کمتر از 10 دقیقه نوع نگاهم عوض کردم با خودم گفتم خوب من شاید پنیرم داره تموم میشه و این که باید دنبال انبار پنیر بزرگتر باشم (کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد) باید دنبال راهکار برای اتفاق بهتر باشم و اومدم سوالات قدرتمند کننده از خودم پرسیدم و به خودم گفتم خداروشکر که داره منو هدایت میکنه و اینکه یادآوری کردم هی به خودم من همونم که تونستم در شش ماه درآمدم ده برابر کنم پس بلدم فقط باید بیشتر روی خودسازی خودم کار کنم و بیشتر احساسم بهتر کنم و برم تو دل ترس هایس که نرفتم و خداروشکر سریعا اتفاق به شکل مثبت برای من تغییر کرد و دوباره برگشتم به روال
برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
اینکه از صبح تا شب ذهنم بمباران کنم از ورودی های مناسب اینکه تو سایت استاد عباس منش خیلی میچرخم کامنت عزیزان میخونم فایل های رایگان میبینم و زمان میذارم بهترین کامنت خودم بذارم، تمام دوره هایی که از سایت گرفتم خط به خط مطالعه میکنم و ویس های استاد تو گوشم پشت سر هم پلی میشه، دنبال الگوهای مناسب میگردم و تحسینشون میکنم، از صبح تا شب شکرگزاری میکنم در هر لحظه، هر ده دقیقه یکبار چکاپ احساس میکنم خودمو نمیذارم یک کوچولو انرژی بیاد پایین
سوره بقره آیه 2-5 کد رشد تو زندگی است: این کتاب که هیچ شکی در آن نیست و راهنمای تقوا کنندگان (منظور خود کنترلی خودشناسی) است، آن کسانی که به جهان غیب همواره ایمان دارند همواره صلوه میکنن و همواره از روزی که دادیم بهشون انفاق میکنن( از همواره استفاده میشه چون فعل مضارع است) ، آنان همواره ایمان دارند به آنچه به تو و قبل تو فرستاده شده و به عالم آخرت همواره ایمان دارند، آنان از لطف رب هدایت میشن و آنها همان رستگاران هستن
پس من باید همواره ایمان داشته باشم صلوه کنم هم در شرایط خوب و هم در شرایط به ظاهر نامناسب پس کسی میتونه تو اتفاقات همیشه ایمانش حفظ کنه که خودشناسی میکنه و به هدایت خدا باور داره
مرسی استاد عزیزم بابت این در و گوهری که در کلام شما و زندگی شما جاری است
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته که شده اند الگوی من در این دنیای پر از تضاد و اطلاعات گوناگون که بعضی اوقات با کنترل نکردن ورودی هام متوجه میشم که دارم از مسیر دور میشم
خدارو شکر میکنم برای هدایت شدنم به این خانواده بهشتی
تجربه من در مورد این که کجا اتفاق به ظاهر بدی برام افتاده ودر آینده دیدم که چه قدر خیر بوده برام این هستش که من در کاری که از سن 17 سالگی اون کار رو انجام میدادم الانم 25 سالمه و 80درصد کار رو یاد گرفته بودم آرام آرام که از نمایندگی خارج شدم برای خودم کسب کار راه انداختم ولی طی یک سری اتفاقات که مثلا اجاره ها بالا رفت و با همکارانم به مشکل خوردم و بعد که مغازه رو جمع کردم رفتم که همون نمایندگی کار کنم بعد از گذشت یک هفته صاحب کارم من رو اخراج کرد و غیر مستقیم توسط یکی دیگه از همکارانم گفت که از فردا سر کار نیام خب اولش خیلی برام سخت بود که شغلی که سال ها در اون تجربه داشتم رو از دست داده بودم و خودم هم توان مغازه زدن رو نداشتم یک سالی که من با ماشینم کار میکردم و کار های مختلفی رو انجام دادم در فایل های استاد به دنبال این میگشتم که چرا این اتفاق برای من افتاد که بعد مدت ها به این نتیجه رسیدم که اصلا اون کار مناسب من نبوده اصلا علاقه ی خاصی به اون کار نداشتم اصلا با همکاران خوب نبودم اصلا محیط خوبی نبوده و کلا متوجه شدم که خداوند در حال هدایت من بوده اما چون در اون فرکانس نبودم و افکار بیماری زا و ترس داشتم از حرف مردم از این که حالا اگه شغل دیگه ای رو انتخاب کنم .
دقیقا باید چی کار کنم.و روی خدا حساب باز نکرده بودم از فایل های استاد البته که رایگان هاش استفاده کردم شخصیتم رو ساختم رفتارم رو بهتر کردم اخلاقم رو بهتر کردم دیدگاهم رو نسبت به اتفاقات و شرایط تغییر دادم و به یک شرکت هدایت شدم و زندگی ام را با هدایت های خداوند ساخته ام و هر بار دارم هدایت های خدارو بهتر درک میکنم بهتر متوجه میشم قوانین خدا رو قانون تکامل رو. احساس خوب اتفاق خوبرو. تمرکز بر رو نکات مثبت رو.این واقعا دارم با افکارم اتفاقات رو رقم میزنم با تمرکز بر رو ی خودم رو مهارتم رو افکارم دارم پیشرفت میکنم وبعد از گذشت مدت ها توانستم بر روی ترسم پا بزارم و برای بار اول کامنت بنویسم خدارو صد هزار مرتبه شکر
به این شرکت هدایت شدم و این جا کار کردن دقیقا به همون شکلی هست که در حال حاضر مناسب برای من هست در واقع کار کردن به صورت یک ساعت کار و یک ساعت استراحت هست و خدارو شکر در زمان کار از کار کردن لذت میبرم و در زمان استراحت هم روی باورم کار میکنم روی ورودی هام کار میکنم و الان متوجه شده ام که اون اتفاق به ظاهر بد چه قدر برای من مفید بوده و توانسته ام کمی به سمت علاقه ام بروم و اصل بهبود گرایی رو سعی میکنم در کارم اجرا کنم تا به پیشرفت های بزرگی برسم
و یه نکته که شرکتی که در اون هستم دقیقا کار فیزیکیش رو دوست دارم همکارانم خداروشکر که همه سالم همه شاد و همه اون ها انسان های درستی هستند واقعا خدارو شاکرم که به این سایت و آگاهی هاش هدایت شده ام
سپاس گزارم استاد عزیز که به دنبال علاقه ات رفتی
سپاس گزارم که برای خودت ثروت ساختی و تمام دنیا رو با خوشبخت کردن خودت زندگی رو برای ما زیبا تر کرده ای کردی
کلیدها: توانایی اعراض از ناخواستهها, جهت دهیِ آگاهانه به کانون توجه, فرصتی شگفت انگیز بنام تضاد
موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
به نام خداوند بخشنده مهربان و هدایتگر به سمت زیباییها و زندگی رویایی مورد علاقه من
خداوند رو بینهایت سپاسگزارم به خاطر این فایل هدایتی امروز که پس از سوالی که توی ذهن من بود من رو هدایت کرد به این فایل فوق العاده و جواب سوال خودم رو گرفتم
و البته در ابتدا مروری به مواردی که استاد گفتن میکنم و بعدش شاید در بین همون موارد درسهایی که خودم گرفتم رو بگم
من خودم علاقه بسیار زیادی به آقای ایلان ماسک و کارهای فوق العادهای که ایشون انجام میدن دارم و طرز فکرشون رو خیلی خیلی دوست دارم
و فکر میکنم استاد عباس منش عزیز هم خیلی به کارهای ایشون علاقمند هستند و ایشون رو دنبال میکنند، چون که ایشون یک طرز فکر بسیار متفاوت دارند و همونطوری که استاد گفتن شرکت اسپیس ایکس هم کاملاً یک طرز فکر متفاوت و مثبت بین داره و همین هم باعث شده که با وجود اینکه به تازگی تاسیس شده ولی انقدر موفق باشه و انقدر بتونه کارهاش رو پیش ببره و تصمیمات بزرگی بگیره برای آینده، همین که قصد دارند مریخ رو یک سیاره قابل سکونت بکنند یک سیاره دیگه که از زمین فاصله داره و به خاطر همین این استارشیپ رو که به این حجم بسیار بسیار بزرگ بود رو ساختند و میخواستند که این فضاپیمای بزرگ بزرگ رو امتحان بکنم برای مرحله اول و تجربیاتی به دستشون بیاد
واقعاً خیلی برای من اینجا منطقی میشه که استاد همیشه میگن جهان بر پایه خیره جهان بر پایه نیکیه،خداوند هم به خاطر همین میگه اگر شما یک کار نیکی انجام بدید 200 برابر به شما پاداش داده میشه ولی برای اینکه ضرری به شما برسه باید چندین کار بد انجام بدید ، جهان در ذات خودش میخواد رشد بکنه آدمها در ذات خودشون دوست دارند که رشد بکنند اما کی این اتفاق میافته زمانی که خودشون رو ارزشمند بدونند، زمانی که من به عنوان یک انسان برای تضادی که توی زندگیم هست یک فرصت برای رشد و تغییر ببینم نه یک اتفاق مأیوس کننده ناامید کننده یا شکست و از بین رفتن و تمام شدن
دقیقاً شرکت اسپیس ایکس هم به نظرم داره خیلی خیلی خوب تکامل خودش رو طی میکنه و این مسیر رو کاملاً هدایتی و بسیار عالی طی میکنه، که یکی از باورهایی که استاد مثال زدند از این افرادی که اونجا دارن کار میکنند همین توجه به نکات مثبت در هر شرایطی برای ایجاد حس خوب و هدایت شدن به اتفاقات خوب
خوب در شرایطی که یک اتفاق یکسان برای همه میافته یک سریها اون موقعیت رو به چشم یک بلا و یک شکست میدونن و خودشون رو بعد از این اتفاق ممکنه که ناتوان ببینند و کاملاً از ادامه مسیر و رسیدن به هدفشون مأیوس بشن، اما خوب دیدیم که شرکت اسپیس ایکس انفجار استارشیپ رو یک نامگذاری دیگه کرد و گفت که این اتفاق عملیات جداسازی غیر منتظره برنامه ریزی نشده قطعات بود که اتفاق افتاد، و این برای ما یک موفقیت بسیار عالیه چرا که تا الان یک فضاپیما به این عظمت ساخته نشده و به این ارتفاع نرفته و ما همون اولش هم گفتیم که اگر این فضاپیما فقط از همون جایگاه خود بتونه بالاتر بره مثل یه گیلاس روی کیک محسوب میشه یعنی اشانتیونه یعنی اضافه است، واقعا چقدر این تفکر متفاوت میتونه به افراد کمک بکنه و از این تضاد یکسان میتونه نتایج بسیار متفاوتی رو ایجاد بکنه، مثلاً میتونستم بگن که ما این فضاپیما رو با هزینه بسیار بسیار بالا و زمان و انرژی زیادی درست کردیم و انتظار داشتیم که این فضاپیما ما ماموریت خودش رو درست انجام بده و برگرده و حالا که اصلاً نتونسته کارشو درست انجام بده و تو این ارتفاع که نزدیکی جو بود و حتی از زمین هم خارج نشده بود منفجر شده یک شکست بزرگ برای شرکت اسپیس ایکس محسوب میشه و موارد فراوانی که افراد معمولاً وقتی یک تضاد توی زندگیشون اتفاق میافته میزنند و احساس ناامیدی و احساس بد و احساس شکست احساس تمام شدن فرصتها برای پیشرفت و احساس عقب موندن و یا خیلی از تفکرات دیگه که قطعاً احساس بدی ایجاد میکنه
اما خوب دقیقاً دلیل پیشرفت این شرکت همین طرز تفکر فوق العاده و دیدگاه متفاوت به اتفاقات یکسان هست
و درسی که من از این اتفاق میگیرم برای خودم این هستش که همیشه خودم رو تحسین بکنم برای دستاوردهایی که توی زندگیم دارم چه کوچیک چه بزرگ اگر هم در مسیر به دست آوردن خواستهای یه اتفاقی مثل این اتفاقی که برای اسپیس ایکس افتاد برای من بیفته من بیام بگم که همین که تا اون ارتفاع رفت و بالاتر از حد تصور من بود برای من یک موفقیت و من بیام این اتفاق رو مثبت برای خودم تعبیر بکنم تا اینکه به احساس خوبی برسم و هدایت بشم به همون تعبیرهای خوبی که برای خودم کردم و هدایت بشم به پیشرفت و رشد و ایدههای عالیتر
اینکه چطور من بتونم اتفاقات زندگیم رو مثبت تعبیر بکنم این دیگه بر عهده منه، همونطور که شرکت اسپیس ایکس تونست این اتفاق رو مثبت تعبیر بکنه و بشینه مسائل رو بررسی بکنه تا اینکه در آینده همین فضاپیما رو با رعایت قانون تکامل سالم بفرسته به جایی که میخواد
راستش من مواقعی که به تضادهای این چنینی توی زندگیم برمیخورم خیلی راحت ذهنم اون دستاوردهایی که داشتم و یا دارم رو نادیده میگیره و منو میندازه تو اون موقعیت منفی و احساس شکست و احساس ناامیدی، اما خوب این فایل هدایتی به من یاد داد که باید اتفاقات رو جوری تعبیر بکنم که به من احساس مثبتی بده
و مثال آقای عشق یار رو استاد دوره 12 قدم و یکی دو تا فایل دیگه که من دیده بودم زدن و من هر بار درسهای متفاوتی ازش گرفتم، خوب ایشون سه تا فرزند رو از دست داده بودند 2 تا از فرزندانشون در جبهه شهید شده بود و فکر میکنم اینا از کشورهای دیگه که دانشجو بودن اومده بودن توی جنگ شهید شده بودند، و یک فرزندشون هم به خاطر اینکه نتونسته بود از دست دادن برادرانش رو تحمل کنه اون هم سکته کرده بود و به نحوی از دنیا رفته بود و البته همسر آقای عشقیار که پس از شهادت بچههاش، نتونسته بود این اتفاق یکسان برای خودش و خانوادهاش رو مثبت تعبیر بکنه و کاملاً منفی تعبیرش کرده بود و همین باعث شده بود که سالیان سال احساس منفی داشته باشه، احساس از دست دادن، احساس غم، احساس ناراحتی، احساس ناکام بودن فرزندانش، احساس دوری از فرزندانش، احساس وابستگی به فرزندانش و… مجموعهای از این تعابیر که کاملاً فشار عصبی شدیدی برای خودش ایجاد کرده بود و در طی سالیان باعث شده بود که این آدم به صورت فیزیکی به خودش صدمه میزد و مخیلش رو از دست داده بود، توانایی کنترل ادرار خودش رو از دست داده بود و کاملاً این دیدگاه منفی باعث شده بود که زندگی بسیار ناجبی رو تجربه بکنه
که البته همین باعث شده بود که از لحاظ مداری با همسرش یعنی آقای عشقیار کاملاً فاصله بگیرند و نتایج کاملاً متفاوتی رو هم داشته باشند
به صورتی که آقای عشق یار از این اتفاق یکسان برای خودش و خانوادهاش اینجوری تعبیر کرده بود که، فرزندان من هدیهای از خداوند بودند که حدود 20 سال کنار من و خانوادهام بودند و خیلی با هم روزهای عالی رو سپری کردیم و لذت بردیم و الان هم این هدیههای خداوند به سوی خداوند بازگشتند و نیاز نیست که ما خودمون رو اذیت بکنیم ما هم از آن خدایم و خداوند ما رو خلق کرده و یک روزی دیر یا زود به سوی خداوند برمیگردیم و اگر یکی از اعضای خانواده ما زودتر از ما از دنیا رفت اصلاً لزومی نداره ما ناراحت باشیم چون که به سوی خداوند رفته و کاملاً جاش امنه داره لذت میبره،، و داشت از خاطرات مثبتی که با فرزندانش سپری کرده بود برای استاد یادآوری میکرد و با احساس خوب لذت این کار میکرد ولی همسر ایشون اگر همین خاطرات رو مرور میکرده با همون احساسات منفی برای خودش در پی داشته
و حالا ما اینجا داریم میبینیم که در یک خانواده یک اتفاق یکسان و دو تا دیدگاه متفاوت به این اتفاق یکسان باعث شده که کاملاً نتایج متفاوت اتفاق بیفته
آقای عشقیار پدر خانواده با این دیدگاه مثبت نگر و تعبیر این اتفاق یکسان به یک تعبیر بسیار عالی که احساس خوبی ایجاد کرده، در طی این سالیان کاملاً احساسش خوب بوده و توجهش به اتفاقات مثبت این قضیه بوده و کاملاً احساس خوبی داشته به خاطر همین هم در سن 90 سالگی تنی سالم و تندرست داره و تونسته بود حافظ اشعار شاعرانی بزرگی مثل مولانا سعدی حافظ و دیگر شاعران باشه ، و تو این سن شاگردانی داشته باشه که داره به اونها آموزش میده، و کتابهای فراوانی از اشعار نوشته شده باشه توسط این آدم به قول خودش چشمانش عین عقاب دارن کار میکنند
و کفترهایی داشته باشه که داره با اونها عشق و حال میکنه و از زندگی داره لذت میبره
تا این حد میتونه نتایج آدمها به خاطر نوع تعبیری که از اتفاقات دارند متفاوت بشه
یا مثالی که استاد در مورد فوت فرزند کوچکتر خودشون توی سن دو سه سالگی گفتن، چه اولش احتمالاً خیلی براشون دردناک بوده اما سعی کردن این اتفاق رو جوری نگاه کنند که به خودشون احساس مثبتی بده و تعبیر مثبتی از این اتفاق یکسان که فوت فرزندشون باشه برای خودشون داشته باشند، و میگفتن که تعبیر من این بود که یاد گرفتم زندگی چقدر میتونه کوتاه باشه و انسان هر لحظه میتونه که از این دنیا بره، پس نباید زیاد به این دنیا وابسته باشی و دلبسته باشی، و بدونی که این فرصت عمر برای هر کسی میتونه در هر لحظه پایان بپذیره، و به این زندگی به عنوان یک فرصت رشد برای پیشرفت خودت نگاه کنی به عنوان یک میهمانی نگاه کنی که چند صباحی در این دنیا میهمان هستی و چند صباح دیگر خواهی رفت، و اینکه ما صاحب فرزندانمون نیستیم صاحب اونها خداست و ما فقط واسطهای بودیم که باعث شدیم فرزندانمون به این دنیای مادی بیان و شروع زندگی مادیشون توسط کانال ما انجام شد.. خود استاد توی یه فایلی هم گفتند که بعدها همسرم با توجه به آزمایشات و علائمی که پسرشون کشف کرده بود از فرزند فوت شدهشون فهمیده بودند که ایشون به بیماری سختی دچار بوده و ممکن بوده سالیان سال زجر بکشند و بعدش از دنیا برند و این فوت زود هنگام فرزندشون یک نعمتی بوده هم برای خودش و هم برای پدر مادرش
و استاد اینجوری فوت فرزندشون رو تعبیر کردند و این تعبیر مثبت باعث شد که خیلی زود به احساس خوب و احساس بهتری برسند و پیشرفتهای زندگیشون ادامهدار باشه و درس این اتفاق رو بگیرند البته خودشون میگفتند که شاید دیدن خانواده اشقیار باعث شد که من درس مربوط به ایشون رو بگیرم و آماده بشم برای از دست دادن فرزند خودم
مثال اینکه اگر یک نفر دچار مشکل مالی بشه یا مشکل مالی داشته باشه توی بیزینس خودش، این اتفاق رو میتونه اینطوری تعبیر مثبت داشته باشه که تجربه کسب کردم که چه جوری بهتر عمل بکنم، کجاها خوب عمل کردم که نقطه قوتم بود باید اونها رو تقویت بکنم و کجاها ضعیف عمل کردم که باعث شد نقطه ضعفم باشه که باید اونا رو هم بهبود بدم و میتونم از این تجربه توی بیزینس جدید خودم استفاده بکنم یا اصلاً میفهمم که خداوند من رو برای چه مسیر دیگهای ساخته و داره هدایت میکنه و باید انجام بدم
و این ما هستیم که موقع برخورد با تضاد و برخوردن به مسائل زندگی و اتفاقات اونها رو به نفع خودمون یا به ضرر خودمون تعبیر میکنیم
مثال رابطه عاطفی، که استاد گفتند اگر یک نفر توی رابطه عاطفی خودش به مشکل میخوره یا به هر دلیلی از اون فرد جدا میشه خیلیا هستند اینجوری فکر میکنند که دیگه زندگی براشون تموم شده و دیگه هیچکس توی دنیا نیست که بتونم باهاش رابطه داشته باشم و… که نتیجهاش احساس منفی و قطعاً اتفاقات منفی خواهد بود، چون ما هستیم که با افکار خودمون داریم فرکانسهایی رو به جهان هستی ارسال میکنیم و جهان هم داره این فرکانسها رو دریافت میکنه و به صورت اتفاقات و شرایط زندگی ما در زندگی ما ایجاد میکنه،،،اگر همین زن یا مردی که دچار جدایی از پارتنرش شده و رابطه قبلیش رو دیگه نداره، میتونه بیاد اینجوری این اتفاق رو تعبیر بکنه که من تو این رابطه خیلی لذت بردم سالیان سال یا روزها یا ماهها با اون فرد قبلی زندگی بسیار عالی داشتیم و از زندگی خودم در کنار این آدم لذت بردم و خداوند رو سپاسگزارم به خاطر روزهایی که با اون آدم داشتم، و حالا هم به هر دلیلی مسیرم راهم با این آدم جدا شده و زندگی به آخر نرسیده خداوند من رو میتونه هدایت بکنه به یک آدم بهتر زیباتر خوش اخلاقتر، و من میتونم زندگی بسیار عالیتری توی روزهای بعدی عمرم با این آدم سپری بکنم، و هیچ تضمینی به موندن یک آدم در رابطه با آدم دیگه وجود نداره و هر لحظه ممکنه اون آدم به هر دلیلی از رابطه تو بیرون بره ، پس دلیلی نداره که وابسته اون آدم باشی و باید در هر لحظه از زندگی خوشحال باشی و سپاسگزار باشی و لذت ببری
نتیجه اینه که این آدم نه تنها با این تعبیر مثبت از زندگی ناامید نمیشه و احساس بد و احساس شکست و احساس قربانی شدن و احساس از دست دادن نداره، بلکه کاملاً امیدوار هست و شوق و ذوق داره برای ادامه زندگی و احساس مثبتی داره و داره فرکانس مثبتی رو به جهان ارسال میکنه و جهان هم اتفاقات و شرایط مثبتی رو برای این آدم رقم خواهد زد، چون این قانون خداونده و ما داریم با افکار خودمون زندگی خودمون رو رقم میزنیم، ما با توجه خودمون داریم زندگی خودمون رو میسازیم اگر با فکری که توی ذهن خودمون داریم و اینجوری احساس مثبتی داریم پس داریم به یک چیز مثبتی توجه میکنیم پس نتایج زندگی ما خوشحال کننده و سلامتی و خوشبختی و ثروتمندی بیشتر خواهد بود
من هم توی کنترل ذهن خودم مشکل دارم مخصوصاً در احساس تنهایی و اینکه خوشحالی و خوشبختی رو بودن با آدمهای متعدد میبینم، و باید روش کار کنم و اینجوری باید بهش نگاه کنم که اگر من این مواقع بیشتر یاد خداوند باشم و بیشتر خودم رو کنترل کنم و وقتم رو به دیدن فایلها یا برنامههای مثبت سپری کنم دیگه شیطان درون من میتونه زیاد قدرتمند باشه که بتونه من رو منحرف بکنه، یا اصلاً من باید انقدر قوی بشم که دیگه نجواهای شیطان درون من خیلی صداش پایینتر باشه و بتونم ندای خداوند درون خودم رو بیشتر بشنوم، و اینجوری تعبیر میکنم که خداوند میخواد من بیشتر روی خودم کار بکنم و بیشتر به خداوند نزدیک بشم تا بتونم الهامات رو بیشتر و بهتر درک بکنم،
استاد هم در مورد مسئله مالی میگفتند که من در اوایل کارم در تهران خیلی بدهکار شدم و همین باعث شد که بفهمم یک ایرادی در ذهن من و باورهای من وجود داره، و اومدم خیلی روی خودم کار کردم و ذهن خودم رو ریختم روی دایره تا بفهمم چه مشکلی توی باورهای من هست، و البته این تضاد و این فشار زیاد در زندگی من باعث شد که من انقدر بشینم فکر بکنم و به جواب مسئله برسم و البته روانشناسی ثروت یک و دو و 3 محصول و میوه همین تفکر و تأمل استاد در اون موقعی که بدهکار شده بودند هستش
شاید اینکه گاهی وقتا از مسیر خارج میشم برای من یجور خیره ( الخیر فی ما وقع) چون میفهمم که این مسیر عالی و صراط مستقیم چقدر حس خوبی داره و بیام محکمتر و قویتر روی خودم کار کنم و قدرشو بدونم و بیشتر تو این مسیر لذت ببرم و بیشتر شکر گزاری کنم بخاطر این سبک زندگی
– اگر بتوانیم هنگام مواجهه شدن با تضادها و اتفاقات به ظاهر ناجالب احساس خود را خوب نگه داریم و خیریت را در پایان و نتیجه ی آن ببینیم به تمام خواست های خود خواهیم رسید.تمام افراد موفق توانایی کنترل ذهن هنگام رخ دادن تضادها داشته و سعی می کردند از زاویه ای به مسئله نگاه کنند که به احساس کمی بهتر از قبل دست یابند و در احساس بد باقی نمانند. توانایی کنترل ذهن مهم ترین وظیفهی ما در طول زندگی است .
اتفاقات به خودی خود خنثی هستند اما واکنش و تعبیر و تفسیری که ما از این اتفاقات داریم باعث رخ دادن اتفاقات بد می شود. ما تصمیم می گیریم که نتایج اتفاقات برای ما خوب یا بد باشد.
اگر قانون تکامل را به درستی درک کنیم و از کلمات مثبت استفاده کرده و تمرکز خود را بر روی خواسته ها و زیبایی ها بگذاریم و بر روی نتیجه تمرکز نکنیم می توانیم شکست را به موفقیت تغییر دهیم.
هنگام مواجهه شدن افراد با موارد نا جالب دو واکنش از خود نشان می دهند: دسته ی اول شروع به غر زدن, ناله کردن و شکایت کردن می کنند و گروه دوم که در اقلیت هستند سعی دارند از این فرصت به ظاهر بد و منفی استفاده کرده و به پیشرفت و موفقیت بیشتری دست یابند. تعریف و تفسیری که ما به اتفاقات می دهیم نتایج را برای ما در آینده رقم خواهد زد.
همواره به قدرت خداوند ایمان و باور داشته و در نظر داشته باشیم که دنیا زود گذر است و به روابط یا نتایج ناپایدار نباید وابسته بوده و از لحظه ی حال و امکانات کنونی خود لذت ببریم.
کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
– هنگام مواجهه شدن با تضادها واکنش گرا نبوده و بتوانیم با سپاسگزاری و دیدن نعمت ها و زیبایی ها احساس خود را خوب نگه داریم.
همیشه خیریت را در پلن خداوند ببینیم و سعی کنیم زاویه ی نگاه خود را به شکست تغییر دهیم.
تا زمانی که اشتباه نکنیم به موفقیت دست نخواهیم یافت. باید حرکت کرده و قدم برداریم و از اشتباهاتمان درس بگیریم .
داشتن احساس خوب و کنترل ذهن بسیار مهم است. تنها وظیفه ی ما کنترل ذهن است .
چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
– زمانی که شخصی از ما کلاه برداری کرده و ما احساس خود را خوب نگه داشتیم، همان کالایی که قصد خریدش را داشتیم به ما هدیه داده شد.
به تازگی در سایتی محصولی برای فروش گذاشته بودیم و فردی به آن ها توهین کرده و پیامی در زیر آن نوشته بود و ما با بی توجهی به آن و جواب ندادن به پیام او باعث شدیم که بازدید صفحه بسیار بالاتر رفته و فردی دیگر پیامی به ما داد و قصد داشت محصول ما را خریداری کند که خودمان به خاطر قیمت پایینی که پیشنهاد داد از فروشش منصرف شدیم.
برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
– برنامه شخصی ما تکرار باورهای درست هنگام مواجهه شدن با تضادهاست و این که باور کنیم اگر بتوانیم واکنش گرا عمل نکرده و احساسمان را خوب نگه داریم حتما نتایج آن برای ما عالی خواهد شد.
به تازگی از اهرم رنج و لذت هم برای رفع واکنش هابی مانند عصبانیت و نگران بودن استفاده کردیم که بسیار موثر بوده همچنین در دفتری خواسته های خود و خصوصیات مثبت افراد را یادداشت می کنیم که باعث ایجاد احساس خوب در ما شده است.
خداروشکر میکنم تضادها باعث میشه بیشتر از قبل خواستمو بشناسم
خدایا شکرت
امروز رفتیم خونه ای که پسند کرده بودیم بار دوم ببینیم که خانم مستاجر انقدر از مالک بد گفت که منصرف شدیم اومدیم خداروشکر کردیم که ما قرارداد نبستیم
تضاد باعث حال من شد اولش بخاطر پیدا نکردن خونه دلخواه و بعد هم حس ناراحتی برای مستاجری که داره اذیت میشه
تاالان داشتم تمرین میکردم بتونم حالمو خوب نگه دارم تصمیم گرفتم اینجا بنویسم که هم مروری برای خودم بشه هم رد پایی باشه برای اینده ام هم برای بقیه
من امروز باید سجده شکر به جا می اوردم که خدا چقدر دوسم داشت قبل اینکه بریم برای قرارداد حسی بهم گفت صبر کن یکبار دیگه برو خونه را ببین و این حزفها را از مستاجر بشنوم و منصرف شوم به خودم گفتم خدا چقدر دوستت داره ببین از یک چاه بزرگ خارج شدی وگرنه اول دعوا و بحث و مشکلات بود بجای حس خوب همیشه حالت بد بود چقدر خدا را باید شکر کنم
اره وقتی فکر میکنی داری به هدفت میرسی دقیقه نود همه چیز خراب میشه و باز از اول
اما اینبار با علم بهتر
الان میدونم حتما در قرارداد خیلی نکات بگم حتما چک کنم صاحب خونه چطور ادمیه و تلاش کنم خونه راحت و بدون دردسر بگیرم
امروز فهمیدم من در مدار درستم چون خدا نمیزاره اشتباه انتخاب کنم امروز فهمیدم چقدر عوض شدم قبل اینکه برم و داستان تغییر کنه همسرم میگفت کاش اوکی بشه گفتم من میدونم خدا بهترین برامون گذاشته من فقط کفتم خدا این خونه قسمتمون باشه میشه و فرداش فهمیدم جواب ایمان و اعتمادم به خدا گرفتم وگرنه با یک صاحب خوته گیر و دیونه باید یکسال با دعوا سر میکردم یا شاید چند ماه نشده با کلی ضرر جا به جا میشدم مثل مستاجری که سه ماه داشت جا به جا میشد
وقتی میگی خدا اینجا مشخصه بار اول که رفتیم حرفی نزد بار دوم من خودم یک حسی داشتم قبل قرارداد باز برم خونه را ببینم و وقتی بار دوم رفتم حرفا را شنیدم دیدم پس چقدر حسم درست بود و چیدر خداروشکر کردم
چقدر خدا دوستم داشت
ذهنم درگیر مستاجر هم شد اما یادم به حرف استاد افتاد اگه در مدار درست باشی راهها گفته میشه اما در مدار اشتباه ادمهای اشتباه به سمتت میان مقصرش هیچکس جز خوزت نیستی، اگه این مستاجر داره اذیت میشه چون خودش ظلم دیدن و خودش مدار منفی و… جذب کرده و خودش مقصره و ایتکه انقدر برای من از خونه و صاحب خونه منفی گفت مشخص بود که مدارش داغونه دلسوزی من اشتباه هست ناراحتی من فقط باعث میشه منم مدارم بیاد پایین، استاد تمام حرفهاتون دارم مرور میکنم خدا به ما ظلم نمیکنه مردم به ما ظلم نمیکنن خودمون به خودمون ظلم میکنیم اگه منم در مدار اشتباه بودم الان جامون عوض شده بود این چرخه باطل میچرخید الان من فهمیدم و اونجا نرفتم چون مدارم مثبت بود و مستاجر بعدی اون خونه اگه در صلح با خودش نباشه باز میشه مثل این خانم، و من مطمین بودم اگه به هر علتی هم ما اونجا میگرفتیم انقدر صاحب خونه تغییر میمرد یا جا بع جا میشد و… که باز من در ارامش بودم
خدایا شکرت اینجا دارم مینویسم که در اینده بیام باز شکر کنم هر بار بیام کامنتم ببینم شکر کنم یادم بیاد تکاملم چی بوده
اینکه خدا میاد انقدر قشنگ منو میبره جایی که خانم حرف بزنه بعد شوهرش زنگ بزنه بگه دروغ گفته که جریان درست کنه ولی من فهمیدم دهن این خانم به شکایت باز شد فقط بخاطر اگاهی من، چون من در مدار درست بودم، چون دقیقا من خدا داره هدایت میکنه یکدفعه مستاجری که میخواد از اون خونه فرار کنه میاد میشه راه نجات من، که بعد همسرش بزور میخواد درستش کنه چون سوتی بدی بود ما خونه را نگرفتیم و اونها مجبورن منتظر پولشون باشن، بقیه گفتن شاید دروغ گفته ولی من فهمیدم دروغ نیست چون من بار دوم هدایت شدم برم مجدد خونه را ببینم و این هدایت برام این نشونه را داشت
خدایا چقدر خوشحالم این منم انقدر بزرگ شدم انقدر عاقل شدم انقدر درک میکنم ایمان و هدایت و نشونه هاتو
این منم که بهم میگی برو پامیشم میرم بهم حقیقت نشون میدی
این منم که بهم میگی صبر کن بااینکه خیلی دلم خونه مبخواد اما میگم باشه تو برام خونخ دلخواهم بیار
اینکه من نمیگردم بقیه دارن دست به دست هم میدن تا من جا به جا بشم
اینکه یادگرفتم باید پارو نزد وا داد باید دل را به دریا داد خودش میبردت هر جا دلش خواست که ساحل دقیقا همونجاست
در اوج رسیدن به خواسته نشه تو شکر گزار باشی که نشده
تضاد یعنی الان که میدونم یک خونه میخوام که ازادانه بتونم برم بیام سروصدا کنم راحت باشم کسی باهام کاری نداشته باشه لذت ببرم
الان میدونم خونه بدون صاحب خونه خونه خوبیه
یا خونه ای صاحب خونش کار به کارم نداشته باشه
یا خودم صاحب خونه باشم
خدایا شکرت چقدر عالیه
چقدر الان حالم بهتر شد
ممنون استاد ممنون که منو از یک اشتباه بزرگ نجات دادین و این فقط فقط بخاطر اموزش های شماست من معنای هدایت. توحید. اعنماد. ایمان با شما فهمیدم ممنون خدایاشکرت
به نام هدایگترم
سلام به خانواده صمیمی خودم
از اونجا که این فایل تو دسته کنترل ذهن هست
دوست داشتم مطلبی رو درباره اعراض بگم
وقتی یه فکر منفی، یه نجوا حمله میکنه بهت
اون لحظه، وقتی داره منفی بافی میکنه برات،یه جوریه که با قدرت میگه اونی ک من میگم درسته هاااا.
تو هی سعی میکنی برای دیدن از نگاه خدا، ولی ذهنت با قدرت میگه،اینی ک من میگم درسته!
میدونی چرا؟ به پشتوانه همه ی باور های مسموم
به پشتوانه سیم کشی غلطش
ولی، تغییر نتایج از اینجاست که شروع میشه
وقتی، شروع کنی به کنترل ذهنت
وقتی هرچقدر زور بزنه که در جهت برداشت های خودش، در جهت برداشت های اشتباهش تو رو وادار به اقدامی بکنه، ولی تو هرجقدر اون فشـــار بیاره، نکنی اون کارو، انجام ندیاون ری اکشن رو، کنترل کنی خودتو، سفت و سخت، شل نکنی، نگی فقط اینبار قول که از، دفعه بعد جلوی ذهنم وایسم… نه، وقتی درست همونجا که میفهمی چقدر داره چرت و پرت میگه دَم به دَمش ندی و کاری ک میخواد رو نکنی، و اون هی بیشتر خودشو به در و دیوار میکوبه که تو تسلیم بشی، ولی تو ادامه بده، تسلیم ذهنت نشو… و میخوام بهت بگم، وقتی تو به جهاد اکبرت ادامه میدیو تسلیم نمیشی، تسلیم اون فکر نمیشی، یهو میبینی عععع این فکره که انــــقد منو بهم ریخت چقدر چرت بودا! و کاملا برات بی اهمیت میشه!
میرسی به این نقطه، فقط کافیه تسلیم اون نجوا نشی…
این بارها و بارها برای من اتفاق افتاده و دوست داشتم بیام بنویسم براتون
اگر شما هم از، دست نجواها عاصی میشین
تسلیم نشین،برای فقط آروم شدن چند لحظه ای، اون کاری ک نجوا میگه رو نکنبن که فقط راحت شین… اگر تسلیم نشید میرسید به اون نقطه ای که گفتم.و اونقدر لذت داره، اونقدر آرامش عمیق داره، وقتی از پسش بربیای انقدر حست خوب میشه و با یادآوریش، دفعات بعد راحت تر ذهنتو کنترل میکنی.
دفعه بعد که نجوایی میاد، میگی دفعه قبل ک فکر میکردم اون فکره اوووونقدر مهمه و اونقدر بهمم ریخت و درگیرم کرد، بعدش رسیدم به اون نقطه ک برام ذره ای اهمیت نداشته باشه و بفهمم چقدر پوچه و بگذرم ازش
این دفعه هم همونطوره.
فقط کافیه ول ندم و تسلیم ذهنم نشم.
باسلام ودرود خدمت استاد عزیزم ومریم بانوی نازنین.. استاد من خودم یه تجربه دارم درمورد همین فایل که میخام واستون بگم.. خیلی خلاصه میگم که کامنت طولانی وخسته کننده نشه.. استاد من از ازدواج اولم دوتا دختر دارم که دختر اولم الان 17ساله هس.. بعداز طلاق دخترامو از من گرفتن وبعداز اون پیش عمه وباباشون تو یه روستا زندگی میکردن.. دختر بزرگ من هروقت بهش زنگ میزدم همیشه از عمش شاکی بود که خیلی منو اذیت میکنه من تو فشارم وازاین جور حرفا.. وخیلی هم به شدت از عمش میترسید وحتی چندین بار من خاستم برم اونجا وبچه هارو بیارم وباعمش برخورد کنم ولی دخترم میگفت نه اگه شما بخای حرفی بزنی اینا بعدش تلافی شو از سرم درمیارن.. من همیشه به دخترم میگفتم توتازمانی که بخای عمت وبت کنی وقدرت وبه عمت بدی وازش بترسی هیچی درست نمیشه.. تااینکه زدوگذشت ودخترم مریض شد وبستری بیمارستان شد یه هفته بیمارستان بود مرخص میشد دوروز برمیگشت روستا باز میگفتن حالش بد شده دوباره بستری بیمارستان میشد همه جا هم بردنش ولی هیچکس تشخیص درستی نمیداد.. دخترم به محض اینکه به روستا میرسید حالش بد میشد تشنج میکرد کلا یه طرف بدنش از کار می افتاد وزبونش قفل میشد ولی تا از روستا دور میشد یه دوسه روزبعدش حالش خوب میشد.. همه میگفتن این جن زده شده وچش خورده، واسش دعا گرفتن ولی من میگفتم الخیر فی ماوقع مطمئنم یه خیری توی این کار هس.. همه به حال وروز دخترم گریه میکردن چون حالش تو این مدت خیلیییییی بد بود خصوصا زمانی که میرفت روستا.. برای منم البته خیلی سخت بود حتی روزای اول خواب وخوراک منم شده بود گریه ولی خداروشکر خیلی زود تونستم خودمو جمع وجور کنم وگفتم من الان باید ذهنمو کنترل کنم.. این اتفاق به ظاهر بد یه خیریتی توش هس. همش میگفتم دختر من همیشه دوس داشت از این زندگی نجات پیدا کنه مطمئنم خدا به واسطه این اتفاق میخاد به خواسته ش پاسخ بده، این نظر من بود البته.. خلاصه بعداز چهل روز درگیری ورفت وامد بیمارستان دخترمو بردن پیش یه سید که میگفتن هرکه رفته پیشش نتیجه گرفته و از این جور حرفا که خداروشکر من به هیچکدومشون اعتقاد ندارم ومیگم بی اذن خدا برگی از درخت نمیفته.. تو این مدت پیش 20تا دعانویس ورمال وسید واینا بردنش ومن هیچ جاش باهاش نرفتم چون اعتقادی ندارم. خلاصه پیش این اخریه که رفته بودن بهشون گفته بود که این دختر باید از این محیط روستا به کلی دور بشه وگرنه هرچه بیشتر تو این محیط باشه روز به روز از بین میره این دختر جن زده شده.. من خیلی خوشحال شدم چون اگه دخترم همچین مشکلی واسش پیش نمی اومد هیچ جوره نمیتونس مقابل عمش بایسته وبگه من دیگه نمیخام اینجا باشم ولی این اتفاقات اخیر باعث شد که به راحتی از اون محیط دور بشه.. گرچه بازم نگذاشتن که دخترم پیش خودم بیاد ولی دخترمو از اونجا بردنش یزد که تا روستای خودشون حدود 10-12ساعت فاصله داره والان دخترم خداروشکر حدود سه هفته هس که یزد خونه عمه بزرگش هس که خیلی دوسش داره وحالش هم عالیه وعمه ش پرونده مدرسه هم گرفته از روستا آورده ودخترم قرارشده همون یزد بره مدرسه.. من ازاین اتفاق بینهایت خوشحالم وهمونطوری که همیشه میگفتم این اتفاق فقط خیر بود وبس.. او موقع که روستا بود دخترم از ترس باباش وعمش جرات نمیکرد حتی جواب تلفن منوبه درستی بده ولی الان 24ساعته خداروشکر باهم درارتباط هستیم وباهم صحبت میکنیم ودخترم تو این سه هفته اینقدر شادوخوشحال هس خداروشکر ومیخنده که تو تمام این 11سالی که من پیششون نبودم واونا پیش خونواده ی پدرش بودن شاد نبوده ونخندیده.. خداروصد هزار مرتبه شکر خداروشکر که هیچ کار خدا بی حکمت نیس وتمام کارهای خدا برنامه ریزی شده ودقیق هس خداروصدهزارمرتبه شکر.. دیگه حرفی ندارم شما رو به خدای بزرگ میسپارم وعاشقانه دوستتون دارم استاد..
بنام خدا
سلام استاد عزیزم ممنونم برای این فایل عالی بارها وبارها نگاه کردم
نگاه متفاوت شما به مسائل ازشما استادی ساخته که الگوی ادم های دیگه بشین به شایستگی ،
من فکر میکنم فقط فرق بزرگ بین موفقیت وشکست اون نگاه متفاوته ،
برای همه ما اتفاق های زیادی توزندگی پیش اومده که نگاهی که بهش داشتیم باعث شد درادامه احساس شکست وناامیدی کنیم درواقع خود اتفاق نبود که مارو اذیت کرد وتصمیم های منفی بگیریم بلکه دیدگاهمون درمقابل این اتفاق تعیین کننده مرحله بعد بود، اینکه توی شرایط تصمیمات مهم بگیری ازهر ذهنی برنمیاد ،گفتنش راحته کسی میتونه اینکارو بکنه که کنترل ذهن داشته باشه ،روی باوراش کار کرده باشه ،مگه همه مجهز هستند به این باورهای قوی که فقط به خاطر ایمان داشتن ،مگه راحته ورودی های درست به ذهنت بدی ،ذهنت باید برای همچین شرایطی اماده باشه ازقبل مدیریت کنی ،اموزش بدی،تضادها برای کسانی میتونه انگیزه باشه که ایمانش قوی باشه ،من هنوز به درک واقعی این نکته نرسیدم ولی دارم روی خودم کار میکنم استاد عاشقتم مریم عزیزم ممنون که این فایل رو فیلم گرفتی ،استاد عاشقتم به امید موفقیت در تمام زمینه ها برای همه ما،برای من یک اتفاق به ظاهر بد افتاد تصادف کردیم وکسی ازپشت زد به ماشین ولی ازهمون روز اول من مدام میگفتم حتما خیری توش هست ،ولی بقیه میزدن توسرشون ،اینکه فرصت خوبی بود ما توخونه بمونیم من کلی فرصت داشتم توسایت باشم وکامنت بخونم ورشد کنم وتواین مدت کلی چیز یاد گرفتم ،وکلی بازخورد که قبلا منفی بود حالا باتغییر باورام مثبت شد
باسلام خدمت استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی
ایلان ماسک اگر میخاست توجه کنه به نکات منفی که الان این نبود اون میدونه که باید توجهش روی این باشه که خب همین که بلند شد از زمین یه موفقیت بزرگه.
بنظر من زمانیکه فضا پیما یک متر از زمین جدا شد ایلان ماسک خودشو توی فضا دید و صدای تشویق ها احساسش رو بهتر کرد که موفق شده همین کافیه براش.
در رابطه با ازدواج که استاد فرمودین میشه بجای گفتن کلمه ازدواج ناموفق گفت یه تجربه عالی داشتم با یه فرد متفاوت و کلی چیز یاد گرفتم خدایا شکرت از این تجربیات استفاده میکنم برای رشد و پیشرفت بیشتر و بهتر زندگی کردن.
ما هستیم که با کانون توجهمون و زاویه دیدمون به موضوعات مختلف رنگ و لعاب می بخشیم و قدرت بهش میدیم که چه چیزی رو میخام وارد زندگیم بشه
از زیبایی بهشت غافل نشیم که فوقالعاده است چه زیباست این رنگ بندی خداوند ادم عشق میکنه از این نعمت
من الان اینو که گوش دادم به خودم گفتم میلاد ببین چقدر زاویه دید میتونه زیباتر باشه من روزی که کسب وکار خودم راه انداختم تا الان چقدر تجربه کسب کردم برخورد با مشتری رو یاد گرفتم کلی تجربه جدید بدست آوردم پا روی ترسهام گذاشتم توحیدی زندگی کردن را یاد گرفتم یاد گرفتم روی خدا حساب باز کنم چقدر پول ساختم وووو
خدایا شکرت
من عاشق خودم هستم
ثروت مرا به خدا نزدیکتر میکند
به هر آنچه توجه کنم از جنس همون بیشتر و بیشتر وارد زندگیم میشه
من خالق زندگی خودم هستم
سلام بر استاد و خانواده عباسمنش ،یکی از اتفاقات که خیلی جالب بود برام سال 96 بود که سه ماهی بود بعد یک مدت بیکاری مشغول به کار بازار یابی شدم و با کار جدید موفق به خرید موتورسیکت خشک شدم و جریان خرید این موتور هم به خاطر پیاده روی های زیاد هنگام کارم بود ،یادمه که یک روز از جایی می اومدم با موتور ورفتم نانوایی پشت خونمون و نون خریدم و برگشتنا طبق عادت که همیشه پیاده میرفتم پیاده برگشتم وکلا از موتور فراموشم شد ،بعد یک ساعتی داداشم اومد وگفت موتورت چرا نیست و من جا خوردم وهیچی یادم نیومد و بعد باهاش رفتیم گشتن تو همین حین یادم اومد از صحبت های گدشته شما درباره ادیسون که تمام ازمایشگاهش سوخت و به جای ناراحت شدن به رنگ بندی شعله های حاصل از مواد شیمیایی توجه میکرد ولذت میبرد و احساسش رو خوب میکرد و میگفت مجددمیسازم ،منم باخودم گفتم مجدد میخرم با اینکه راحت هم نبود واسم خریدن مجدد ،وحالم رو بهتر کردم که اتفاقی داداشم گفت بزار حالا که اینقدر چرخیدم پشت خونه رو هم بریم که دیدم موتورم اونجاست و تازه یادم اومد چه کردم .
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
خداروشکر بازم برای یک فایل رایگان ولی ارزشمند دیگه که استاد لطف میکنید بهمون این آموزهها گرانبها در اختیارمان قرار میدید
استاد جان میخوام بر اساس همون راهنمایی که زیر فایل در قالب 4 تا سوال مطرح کردید دیدگاهمو بیان کنم
موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
اینکه من هر کاری هم بکنم تضاد در این جهان وجود داره و اتفاقات می افتد ولی اتفاقات اتفاقی اتفاق نمی افتد پس باید نوع نگاه و نگرشم به اتفاقات تغییر بدم وقتی تو مسیر برای خودسازی قرار دارم و احساس خوبی در بیشترین زمان های روز دارم هر اتفاقی میفته خیره پس اون اتفاق باید فرصتی برای رشد ببینم نه بدبختی، اون اومده تا منو قدرتمند کنه وارد مرحله بعدی کنه و باید تمرین کنم تا به نکات مثبت اون اتفاق توجه کنم تا احساسم خوب کنم یادمون نره که مهم احساس خوبه و بارها برای همه اتفاقات افتاده و وقتی به گذشته نگاه میکنم چقدر سر هر اتفاقی الکی احساسم بد میشد که الان بهش نگاه میکنم دوزار هم ارزش ناراحتی نداشت و اگه من در دل اتفاقات تمرین کنم تا آگاهانه به نکات خوبش توجه کنم اون موقع جهان منو به سمت اتفاقات خوبتر هدایت میکنه
کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
اینکه یادم باشه اصل احساسه و نباید بذارم احساسم بد بشه و خیلی مواقع تونستم به اتفاقات نگاه خوبی داشته باشم و چیزی که کمکم کرد این بود که من تو مسیر درستی هستم هر اتفاقی بیفته خیره و اومده منو رشد بده
چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
من یک مثال در بیزینس خودم میزنم اینکه چندین ماه درامد صعودی داشتم و خیلی اتفاقات عالی بود و یک ماه خوب درآمدم به هر دلیلی کاهش پیدا کرد اولش نجوا اومد ولی سریع در کمتر از 10 دقیقه نوع نگاهم عوض کردم با خودم گفتم خوب من شاید پنیرم داره تموم میشه و این که باید دنبال انبار پنیر بزرگتر باشم (کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد) باید دنبال راهکار برای اتفاق بهتر باشم و اومدم سوالات قدرتمند کننده از خودم پرسیدم و به خودم گفتم خداروشکر که داره منو هدایت میکنه و اینکه یادآوری کردم هی به خودم من همونم که تونستم در شش ماه درآمدم ده برابر کنم پس بلدم فقط باید بیشتر روی خودسازی خودم کار کنم و بیشتر احساسم بهتر کنم و برم تو دل ترس هایس که نرفتم و خداروشکر سریعا اتفاق به شکل مثبت برای من تغییر کرد و دوباره برگشتم به روال
برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
اینکه از صبح تا شب ذهنم بمباران کنم از ورودی های مناسب اینکه تو سایت استاد عباس منش خیلی میچرخم کامنت عزیزان میخونم فایل های رایگان میبینم و زمان میذارم بهترین کامنت خودم بذارم، تمام دوره هایی که از سایت گرفتم خط به خط مطالعه میکنم و ویس های استاد تو گوشم پشت سر هم پلی میشه، دنبال الگوهای مناسب میگردم و تحسینشون میکنم، از صبح تا شب شکرگزاری میکنم در هر لحظه، هر ده دقیقه یکبار چکاپ احساس میکنم خودمو نمیذارم یک کوچولو انرژی بیاد پایین
سوره بقره آیه 2-5 کد رشد تو زندگی است: این کتاب که هیچ شکی در آن نیست و راهنمای تقوا کنندگان (منظور خود کنترلی خودشناسی) است، آن کسانی که به جهان غیب همواره ایمان دارند همواره صلوه میکنن و همواره از روزی که دادیم بهشون انفاق میکنن( از همواره استفاده میشه چون فعل مضارع است) ، آنان همواره ایمان دارند به آنچه به تو و قبل تو فرستاده شده و به عالم آخرت همواره ایمان دارند، آنان از لطف رب هدایت میشن و آنها همان رستگاران هستن
پس من باید همواره ایمان داشته باشم صلوه کنم هم در شرایط خوب و هم در شرایط به ظاهر نامناسب پس کسی میتونه تو اتفاقات همیشه ایمانش حفظ کنه که خودشناسی میکنه و به هدایت خدا باور داره
مرسی استاد عزیزم بابت این در و گوهری که در کلام شما و زندگی شما جاری است
به نام خدای غفورو رحیم
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته که شده اند الگوی من در این دنیای پر از تضاد و اطلاعات گوناگون که بعضی اوقات با کنترل نکردن ورودی هام متوجه میشم که دارم از مسیر دور میشم
خدارو شکر میکنم برای هدایت شدنم به این خانواده بهشتی
تجربه من در مورد این که کجا اتفاق به ظاهر بدی برام افتاده ودر آینده دیدم که چه قدر خیر بوده برام این هستش که من در کاری که از سن 17 سالگی اون کار رو انجام میدادم الانم 25 سالمه و 80درصد کار رو یاد گرفته بودم آرام آرام که از نمایندگی خارج شدم برای خودم کسب کار راه انداختم ولی طی یک سری اتفاقات که مثلا اجاره ها بالا رفت و با همکارانم به مشکل خوردم و بعد که مغازه رو جمع کردم رفتم که همون نمایندگی کار کنم بعد از گذشت یک هفته صاحب کارم من رو اخراج کرد و غیر مستقیم توسط یکی دیگه از همکارانم گفت که از فردا سر کار نیام خب اولش خیلی برام سخت بود که شغلی که سال ها در اون تجربه داشتم رو از دست داده بودم و خودم هم توان مغازه زدن رو نداشتم یک سالی که من با ماشینم کار میکردم و کار های مختلفی رو انجام دادم در فایل های استاد به دنبال این میگشتم که چرا این اتفاق برای من افتاد که بعد مدت ها به این نتیجه رسیدم که اصلا اون کار مناسب من نبوده اصلا علاقه ی خاصی به اون کار نداشتم اصلا با همکاران خوب نبودم اصلا محیط خوبی نبوده و کلا متوجه شدم که خداوند در حال هدایت من بوده اما چون در اون فرکانس نبودم و افکار بیماری زا و ترس داشتم از حرف مردم از این که حالا اگه شغل دیگه ای رو انتخاب کنم .
دقیقا باید چی کار کنم.و روی خدا حساب باز نکرده بودم از فایل های استاد البته که رایگان هاش استفاده کردم شخصیتم رو ساختم رفتارم رو بهتر کردم اخلاقم رو بهتر کردم دیدگاهم رو نسبت به اتفاقات و شرایط تغییر دادم و به یک شرکت هدایت شدم و زندگی ام را با هدایت های خداوند ساخته ام و هر بار دارم هدایت های خدارو بهتر درک میکنم بهتر متوجه میشم قوانین خدا رو قانون تکامل رو. احساس خوب اتفاق خوبرو. تمرکز بر رو نکات مثبت رو.این واقعا دارم با افکارم اتفاقات رو رقم میزنم با تمرکز بر رو ی خودم رو مهارتم رو افکارم دارم پیشرفت میکنم وبعد از گذشت مدت ها توانستم بر روی ترسم پا بزارم و برای بار اول کامنت بنویسم خدارو صد هزار مرتبه شکر
به این شرکت هدایت شدم و این جا کار کردن دقیقا به همون شکلی هست که در حال حاضر مناسب برای من هست در واقع کار کردن به صورت یک ساعت کار و یک ساعت استراحت هست و خدارو شکر در زمان کار از کار کردن لذت میبرم و در زمان استراحت هم روی باورم کار میکنم روی ورودی هام کار میکنم و الان متوجه شده ام که اون اتفاق به ظاهر بد چه قدر برای من مفید بوده و توانسته ام کمی به سمت علاقه ام بروم و اصل بهبود گرایی رو سعی میکنم در کارم اجرا کنم تا به پیشرفت های بزرگی برسم
و یه نکته که شرکتی که در اون هستم دقیقا کار فیزیکیش رو دوست دارم همکارانم خداروشکر که همه سالم همه شاد و همه اون ها انسان های درستی هستند واقعا خدارو شاکرم که به این سایت و آگاهی هاش هدایت شده ام
سپاس گزارم استاد عزیز که به دنبال علاقه ات رفتی
سپاس گزارم که برای خودت ثروت ساختی و تمام دنیا رو با خوشبخت کردن خودت زندگی رو برای ما زیبا تر کرده ای کردی
به امید دیدارتون در پردایس
فایل هدایتی امروز من
کلیدها: توانایی اعراض از ناخواستهها, جهت دهیِ آگاهانه به کانون توجه, فرصتی شگفت انگیز بنام تضاد
موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
به نام خداوند بخشنده مهربان و هدایتگر به سمت زیباییها و زندگی رویایی مورد علاقه من
خداوند رو بینهایت سپاسگزارم به خاطر این فایل هدایتی امروز که پس از سوالی که توی ذهن من بود من رو هدایت کرد به این فایل فوق العاده و جواب سوال خودم رو گرفتم
و البته در ابتدا مروری به مواردی که استاد گفتن میکنم و بعدش شاید در بین همون موارد درسهایی که خودم گرفتم رو بگم
من خودم علاقه بسیار زیادی به آقای ایلان ماسک و کارهای فوق العادهای که ایشون انجام میدن دارم و طرز فکرشون رو خیلی خیلی دوست دارم
و فکر میکنم استاد عباس منش عزیز هم خیلی به کارهای ایشون علاقمند هستند و ایشون رو دنبال میکنند، چون که ایشون یک طرز فکر بسیار متفاوت دارند و همونطوری که استاد گفتن شرکت اسپیس ایکس هم کاملاً یک طرز فکر متفاوت و مثبت بین داره و همین هم باعث شده که با وجود اینکه به تازگی تاسیس شده ولی انقدر موفق باشه و انقدر بتونه کارهاش رو پیش ببره و تصمیمات بزرگی بگیره برای آینده، همین که قصد دارند مریخ رو یک سیاره قابل سکونت بکنند یک سیاره دیگه که از زمین فاصله داره و به خاطر همین این استارشیپ رو که به این حجم بسیار بسیار بزرگ بود رو ساختند و میخواستند که این فضاپیمای بزرگ بزرگ رو امتحان بکنم برای مرحله اول و تجربیاتی به دستشون بیاد
واقعاً خیلی برای من اینجا منطقی میشه که استاد همیشه میگن جهان بر پایه خیره جهان بر پایه نیکیه،خداوند هم به خاطر همین میگه اگر شما یک کار نیکی انجام بدید 200 برابر به شما پاداش داده میشه ولی برای اینکه ضرری به شما برسه باید چندین کار بد انجام بدید ، جهان در ذات خودش میخواد رشد بکنه آدمها در ذات خودشون دوست دارند که رشد بکنند اما کی این اتفاق میافته زمانی که خودشون رو ارزشمند بدونند، زمانی که من به عنوان یک انسان برای تضادی که توی زندگیم هست یک فرصت برای رشد و تغییر ببینم نه یک اتفاق مأیوس کننده ناامید کننده یا شکست و از بین رفتن و تمام شدن
دقیقاً شرکت اسپیس ایکس هم به نظرم داره خیلی خیلی خوب تکامل خودش رو طی میکنه و این مسیر رو کاملاً هدایتی و بسیار عالی طی میکنه، که یکی از باورهایی که استاد مثال زدند از این افرادی که اونجا دارن کار میکنند همین توجه به نکات مثبت در هر شرایطی برای ایجاد حس خوب و هدایت شدن به اتفاقات خوب
خوب در شرایطی که یک اتفاق یکسان برای همه میافته یک سریها اون موقعیت رو به چشم یک بلا و یک شکست میدونن و خودشون رو بعد از این اتفاق ممکنه که ناتوان ببینند و کاملاً از ادامه مسیر و رسیدن به هدفشون مأیوس بشن، اما خوب دیدیم که شرکت اسپیس ایکس انفجار استارشیپ رو یک نامگذاری دیگه کرد و گفت که این اتفاق عملیات جداسازی غیر منتظره برنامه ریزی نشده قطعات بود که اتفاق افتاد، و این برای ما یک موفقیت بسیار عالیه چرا که تا الان یک فضاپیما به این عظمت ساخته نشده و به این ارتفاع نرفته و ما همون اولش هم گفتیم که اگر این فضاپیما فقط از همون جایگاه خود بتونه بالاتر بره مثل یه گیلاس روی کیک محسوب میشه یعنی اشانتیونه یعنی اضافه است، واقعا چقدر این تفکر متفاوت میتونه به افراد کمک بکنه و از این تضاد یکسان میتونه نتایج بسیار متفاوتی رو ایجاد بکنه، مثلاً میتونستم بگن که ما این فضاپیما رو با هزینه بسیار بسیار بالا و زمان و انرژی زیادی درست کردیم و انتظار داشتیم که این فضاپیما ما ماموریت خودش رو درست انجام بده و برگرده و حالا که اصلاً نتونسته کارشو درست انجام بده و تو این ارتفاع که نزدیکی جو بود و حتی از زمین هم خارج نشده بود منفجر شده یک شکست بزرگ برای شرکت اسپیس ایکس محسوب میشه و موارد فراوانی که افراد معمولاً وقتی یک تضاد توی زندگیشون اتفاق میافته میزنند و احساس ناامیدی و احساس بد و احساس شکست احساس تمام شدن فرصتها برای پیشرفت و احساس عقب موندن و یا خیلی از تفکرات دیگه که قطعاً احساس بدی ایجاد میکنه
اما خوب دقیقاً دلیل پیشرفت این شرکت همین طرز تفکر فوق العاده و دیدگاه متفاوت به اتفاقات یکسان هست
و درسی که من از این اتفاق میگیرم برای خودم این هستش که همیشه خودم رو تحسین بکنم برای دستاوردهایی که توی زندگیم دارم چه کوچیک چه بزرگ اگر هم در مسیر به دست آوردن خواستهای یه اتفاقی مثل این اتفاقی که برای اسپیس ایکس افتاد برای من بیفته من بیام بگم که همین که تا اون ارتفاع رفت و بالاتر از حد تصور من بود برای من یک موفقیت و من بیام این اتفاق رو مثبت برای خودم تعبیر بکنم تا اینکه به احساس خوبی برسم و هدایت بشم به همون تعبیرهای خوبی که برای خودم کردم و هدایت بشم به پیشرفت و رشد و ایدههای عالیتر
اینکه چطور من بتونم اتفاقات زندگیم رو مثبت تعبیر بکنم این دیگه بر عهده منه، همونطور که شرکت اسپیس ایکس تونست این اتفاق رو مثبت تعبیر بکنه و بشینه مسائل رو بررسی بکنه تا اینکه در آینده همین فضاپیما رو با رعایت قانون تکامل سالم بفرسته به جایی که میخواد
راستش من مواقعی که به تضادهای این چنینی توی زندگیم برمیخورم خیلی راحت ذهنم اون دستاوردهایی که داشتم و یا دارم رو نادیده میگیره و منو میندازه تو اون موقعیت منفی و احساس شکست و احساس ناامیدی، اما خوب این فایل هدایتی به من یاد داد که باید اتفاقات رو جوری تعبیر بکنم که به من احساس مثبتی بده
و مثال آقای عشق یار رو استاد دوره 12 قدم و یکی دو تا فایل دیگه که من دیده بودم زدن و من هر بار درسهای متفاوتی ازش گرفتم، خوب ایشون سه تا فرزند رو از دست داده بودند 2 تا از فرزندانشون در جبهه شهید شده بود و فکر میکنم اینا از کشورهای دیگه که دانشجو بودن اومده بودن توی جنگ شهید شده بودند، و یک فرزندشون هم به خاطر اینکه نتونسته بود از دست دادن برادرانش رو تحمل کنه اون هم سکته کرده بود و به نحوی از دنیا رفته بود و البته همسر آقای عشقیار که پس از شهادت بچههاش، نتونسته بود این اتفاق یکسان برای خودش و خانوادهاش رو مثبت تعبیر بکنه و کاملاً منفی تعبیرش کرده بود و همین باعث شده بود که سالیان سال احساس منفی داشته باشه، احساس از دست دادن، احساس غم، احساس ناراحتی، احساس ناکام بودن فرزندانش، احساس دوری از فرزندانش، احساس وابستگی به فرزندانش و… مجموعهای از این تعابیر که کاملاً فشار عصبی شدیدی برای خودش ایجاد کرده بود و در طی سالیان باعث شده بود که این آدم به صورت فیزیکی به خودش صدمه میزد و مخیلش رو از دست داده بود، توانایی کنترل ادرار خودش رو از دست داده بود و کاملاً این دیدگاه منفی باعث شده بود که زندگی بسیار ناجبی رو تجربه بکنه
که البته همین باعث شده بود که از لحاظ مداری با همسرش یعنی آقای عشقیار کاملاً فاصله بگیرند و نتایج کاملاً متفاوتی رو هم داشته باشند
به صورتی که آقای عشق یار از این اتفاق یکسان برای خودش و خانوادهاش اینجوری تعبیر کرده بود که، فرزندان من هدیهای از خداوند بودند که حدود 20 سال کنار من و خانوادهام بودند و خیلی با هم روزهای عالی رو سپری کردیم و لذت بردیم و الان هم این هدیههای خداوند به سوی خداوند بازگشتند و نیاز نیست که ما خودمون رو اذیت بکنیم ما هم از آن خدایم و خداوند ما رو خلق کرده و یک روزی دیر یا زود به سوی خداوند برمیگردیم و اگر یکی از اعضای خانواده ما زودتر از ما از دنیا رفت اصلاً لزومی نداره ما ناراحت باشیم چون که به سوی خداوند رفته و کاملاً جاش امنه داره لذت میبره،، و داشت از خاطرات مثبتی که با فرزندانش سپری کرده بود برای استاد یادآوری میکرد و با احساس خوب لذت این کار میکرد ولی همسر ایشون اگر همین خاطرات رو مرور میکرده با همون احساسات منفی برای خودش در پی داشته
و حالا ما اینجا داریم میبینیم که در یک خانواده یک اتفاق یکسان و دو تا دیدگاه متفاوت به این اتفاق یکسان باعث شده که کاملاً نتایج متفاوت اتفاق بیفته
آقای عشقیار پدر خانواده با این دیدگاه مثبت نگر و تعبیر این اتفاق یکسان به یک تعبیر بسیار عالی که احساس خوبی ایجاد کرده، در طی این سالیان کاملاً احساسش خوب بوده و توجهش به اتفاقات مثبت این قضیه بوده و کاملاً احساس خوبی داشته به خاطر همین هم در سن 90 سالگی تنی سالم و تندرست داره و تونسته بود حافظ اشعار شاعرانی بزرگی مثل مولانا سعدی حافظ و دیگر شاعران باشه ، و تو این سن شاگردانی داشته باشه که داره به اونها آموزش میده، و کتابهای فراوانی از اشعار نوشته شده باشه توسط این آدم به قول خودش چشمانش عین عقاب دارن کار میکنند
و کفترهایی داشته باشه که داره با اونها عشق و حال میکنه و از زندگی داره لذت میبره
تا این حد میتونه نتایج آدمها به خاطر نوع تعبیری که از اتفاقات دارند متفاوت بشه
یا مثالی که استاد در مورد فوت فرزند کوچکتر خودشون توی سن دو سه سالگی گفتن، چه اولش احتمالاً خیلی براشون دردناک بوده اما سعی کردن این اتفاق رو جوری نگاه کنند که به خودشون احساس مثبتی بده و تعبیر مثبتی از این اتفاق یکسان که فوت فرزندشون باشه برای خودشون داشته باشند، و میگفتن که تعبیر من این بود که یاد گرفتم زندگی چقدر میتونه کوتاه باشه و انسان هر لحظه میتونه که از این دنیا بره، پس نباید زیاد به این دنیا وابسته باشی و دلبسته باشی، و بدونی که این فرصت عمر برای هر کسی میتونه در هر لحظه پایان بپذیره، و به این زندگی به عنوان یک فرصت رشد برای پیشرفت خودت نگاه کنی به عنوان یک میهمانی نگاه کنی که چند صباحی در این دنیا میهمان هستی و چند صباح دیگر خواهی رفت، و اینکه ما صاحب فرزندانمون نیستیم صاحب اونها خداست و ما فقط واسطهای بودیم که باعث شدیم فرزندانمون به این دنیای مادی بیان و شروع زندگی مادیشون توسط کانال ما انجام شد.. خود استاد توی یه فایلی هم گفتند که بعدها همسرم با توجه به آزمایشات و علائمی که پسرشون کشف کرده بود از فرزند فوت شدهشون فهمیده بودند که ایشون به بیماری سختی دچار بوده و ممکن بوده سالیان سال زجر بکشند و بعدش از دنیا برند و این فوت زود هنگام فرزندشون یک نعمتی بوده هم برای خودش و هم برای پدر مادرش
و استاد اینجوری فوت فرزندشون رو تعبیر کردند و این تعبیر مثبت باعث شد که خیلی زود به احساس خوب و احساس بهتری برسند و پیشرفتهای زندگیشون ادامهدار باشه و درس این اتفاق رو بگیرند البته خودشون میگفتند که شاید دیدن خانواده اشقیار باعث شد که من درس مربوط به ایشون رو بگیرم و آماده بشم برای از دست دادن فرزند خودم
مثال اینکه اگر یک نفر دچار مشکل مالی بشه یا مشکل مالی داشته باشه توی بیزینس خودش، این اتفاق رو میتونه اینطوری تعبیر مثبت داشته باشه که تجربه کسب کردم که چه جوری بهتر عمل بکنم، کجاها خوب عمل کردم که نقطه قوتم بود باید اونها رو تقویت بکنم و کجاها ضعیف عمل کردم که باعث شد نقطه ضعفم باشه که باید اونا رو هم بهبود بدم و میتونم از این تجربه توی بیزینس جدید خودم استفاده بکنم یا اصلاً میفهمم که خداوند من رو برای چه مسیر دیگهای ساخته و داره هدایت میکنه و باید انجام بدم
و این ما هستیم که موقع برخورد با تضاد و برخوردن به مسائل زندگی و اتفاقات اونها رو به نفع خودمون یا به ضرر خودمون تعبیر میکنیم
مثال رابطه عاطفی، که استاد گفتند اگر یک نفر توی رابطه عاطفی خودش به مشکل میخوره یا به هر دلیلی از اون فرد جدا میشه خیلیا هستند اینجوری فکر میکنند که دیگه زندگی براشون تموم شده و دیگه هیچکس توی دنیا نیست که بتونم باهاش رابطه داشته باشم و… که نتیجهاش احساس منفی و قطعاً اتفاقات منفی خواهد بود، چون ما هستیم که با افکار خودمون داریم فرکانسهایی رو به جهان هستی ارسال میکنیم و جهان هم داره این فرکانسها رو دریافت میکنه و به صورت اتفاقات و شرایط زندگی ما در زندگی ما ایجاد میکنه،،،اگر همین زن یا مردی که دچار جدایی از پارتنرش شده و رابطه قبلیش رو دیگه نداره، میتونه بیاد اینجوری این اتفاق رو تعبیر بکنه که من تو این رابطه خیلی لذت بردم سالیان سال یا روزها یا ماهها با اون فرد قبلی زندگی بسیار عالی داشتیم و از زندگی خودم در کنار این آدم لذت بردم و خداوند رو سپاسگزارم به خاطر روزهایی که با اون آدم داشتم، و حالا هم به هر دلیلی مسیرم راهم با این آدم جدا شده و زندگی به آخر نرسیده خداوند من رو میتونه هدایت بکنه به یک آدم بهتر زیباتر خوش اخلاقتر، و من میتونم زندگی بسیار عالیتری توی روزهای بعدی عمرم با این آدم سپری بکنم، و هیچ تضمینی به موندن یک آدم در رابطه با آدم دیگه وجود نداره و هر لحظه ممکنه اون آدم به هر دلیلی از رابطه تو بیرون بره ، پس دلیلی نداره که وابسته اون آدم باشی و باید در هر لحظه از زندگی خوشحال باشی و سپاسگزار باشی و لذت ببری
نتیجه اینه که این آدم نه تنها با این تعبیر مثبت از زندگی ناامید نمیشه و احساس بد و احساس شکست و احساس قربانی شدن و احساس از دست دادن نداره، بلکه کاملاً امیدوار هست و شوق و ذوق داره برای ادامه زندگی و احساس مثبتی داره و داره فرکانس مثبتی رو به جهان ارسال میکنه و جهان هم اتفاقات و شرایط مثبتی رو برای این آدم رقم خواهد زد، چون این قانون خداونده و ما داریم با افکار خودمون زندگی خودمون رو رقم میزنیم، ما با توجه خودمون داریم زندگی خودمون رو میسازیم اگر با فکری که توی ذهن خودمون داریم و اینجوری احساس مثبتی داریم پس داریم به یک چیز مثبتی توجه میکنیم پس نتایج زندگی ما خوشحال کننده و سلامتی و خوشبختی و ثروتمندی بیشتر خواهد بود
من هم توی کنترل ذهن خودم مشکل دارم مخصوصاً در احساس تنهایی و اینکه خوشحالی و خوشبختی رو بودن با آدمهای متعدد میبینم، و باید روش کار کنم و اینجوری باید بهش نگاه کنم که اگر من این مواقع بیشتر یاد خداوند باشم و بیشتر خودم رو کنترل کنم و وقتم رو به دیدن فایلها یا برنامههای مثبت سپری کنم دیگه شیطان درون من میتونه زیاد قدرتمند باشه که بتونه من رو منحرف بکنه، یا اصلاً من باید انقدر قوی بشم که دیگه نجواهای شیطان درون من خیلی صداش پایینتر باشه و بتونم ندای خداوند درون خودم رو بیشتر بشنوم، و اینجوری تعبیر میکنم که خداوند میخواد من بیشتر روی خودم کار بکنم و بیشتر به خداوند نزدیک بشم تا بتونم الهامات رو بیشتر و بهتر درک بکنم،
استاد هم در مورد مسئله مالی میگفتند که من در اوایل کارم در تهران خیلی بدهکار شدم و همین باعث شد که بفهمم یک ایرادی در ذهن من و باورهای من وجود داره، و اومدم خیلی روی خودم کار کردم و ذهن خودم رو ریختم روی دایره تا بفهمم چه مشکلی توی باورهای من هست، و البته این تضاد و این فشار زیاد در زندگی من باعث شد که من انقدر بشینم فکر بکنم و به جواب مسئله برسم و البته روانشناسی ثروت یک و دو و 3 محصول و میوه همین تفکر و تأمل استاد در اون موقعی که بدهکار شده بودند هستش
شاید اینکه گاهی وقتا از مسیر خارج میشم برای من یجور خیره ( الخیر فی ما وقع) چون میفهمم که این مسیر عالی و صراط مستقیم چقدر حس خوبی داره و بیام محکمتر و قویتر روی خودم کار کنم و قدرشو بدونم و بیشتر تو این مسیر لذت ببرم و بیشتر شکر گزاری کنم بخاطر این سبک زندگی
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
– اگر بتوانیم هنگام مواجهه شدن با تضادها و اتفاقات به ظاهر ناجالب احساس خود را خوب نگه داریم و خیریت را در پایان و نتیجه ی آن ببینیم به تمام خواست های خود خواهیم رسید.تمام افراد موفق توانایی کنترل ذهن هنگام رخ دادن تضادها داشته و سعی می کردند از زاویه ای به مسئله نگاه کنند که به احساس کمی بهتر از قبل دست یابند و در احساس بد باقی نمانند. توانایی کنترل ذهن مهم ترین وظیفهی ما در طول زندگی است .
اتفاقات به خودی خود خنثی هستند اما واکنش و تعبیر و تفسیری که ما از این اتفاقات داریم باعث رخ دادن اتفاقات بد می شود. ما تصمیم می گیریم که نتایج اتفاقات برای ما خوب یا بد باشد.
اگر قانون تکامل را به درستی درک کنیم و از کلمات مثبت استفاده کرده و تمرکز خود را بر روی خواسته ها و زیبایی ها بگذاریم و بر روی نتیجه تمرکز نکنیم می توانیم شکست را به موفقیت تغییر دهیم.
هنگام مواجهه شدن افراد با موارد نا جالب دو واکنش از خود نشان می دهند: دسته ی اول شروع به غر زدن, ناله کردن و شکایت کردن می کنند و گروه دوم که در اقلیت هستند سعی دارند از این فرصت به ظاهر بد و منفی استفاده کرده و به پیشرفت و موفقیت بیشتری دست یابند. تعریف و تفسیری که ما به اتفاقات می دهیم نتایج را برای ما در آینده رقم خواهد زد.
همواره به قدرت خداوند ایمان و باور داشته و در نظر داشته باشیم که دنیا زود گذر است و به روابط یا نتایج ناپایدار نباید وابسته بوده و از لحظه ی حال و امکانات کنونی خود لذت ببریم.
کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
– هنگام مواجهه شدن با تضادها واکنش گرا نبوده و بتوانیم با سپاسگزاری و دیدن نعمت ها و زیبایی ها احساس خود را خوب نگه داریم.
همیشه خیریت را در پلن خداوند ببینیم و سعی کنیم زاویه ی نگاه خود را به شکست تغییر دهیم.
تا زمانی که اشتباه نکنیم به موفقیت دست نخواهیم یافت. باید حرکت کرده و قدم برداریم و از اشتباهاتمان درس بگیریم .
داشتن احساس خوب و کنترل ذهن بسیار مهم است. تنها وظیفه ی ما کنترل ذهن است .
چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
– زمانی که شخصی از ما کلاه برداری کرده و ما احساس خود را خوب نگه داشتیم، همان کالایی که قصد خریدش را داشتیم به ما هدیه داده شد.
به تازگی در سایتی محصولی برای فروش گذاشته بودیم و فردی به آن ها توهین کرده و پیامی در زیر آن نوشته بود و ما با بی توجهی به آن و جواب ندادن به پیام او باعث شدیم که بازدید صفحه بسیار بالاتر رفته و فردی دیگر پیامی به ما داد و قصد داشت محصول ما را خریداری کند که خودمان به خاطر قیمت پایینی که پیشنهاد داد از فروشش منصرف شدیم.
برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
– برنامه شخصی ما تکرار باورهای درست هنگام مواجهه شدن با تضادهاست و این که باور کنیم اگر بتوانیم واکنش گرا عمل نکرده و احساسمان را خوب نگه داریم حتما نتایج آن برای ما عالی خواهد شد.
به تازگی از اهرم رنج و لذت هم برای رفع واکنش هابی مانند عصبانیت و نگران بودن استفاده کردیم که بسیار موثر بوده همچنین در دفتری خواسته های خود و خصوصیات مثبت افراد را یادداشت می کنیم که باعث ایجاد احساس خوب در ما شده است.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
خداروشکر میکنم تضادها باعث میشه بیشتر از قبل خواستمو بشناسم
خدایا شکرت
امروز رفتیم خونه ای که پسند کرده بودیم بار دوم ببینیم که خانم مستاجر انقدر از مالک بد گفت که منصرف شدیم اومدیم خداروشکر کردیم که ما قرارداد نبستیم
تضاد باعث حال من شد اولش بخاطر پیدا نکردن خونه دلخواه و بعد هم حس ناراحتی برای مستاجری که داره اذیت میشه
تاالان داشتم تمرین میکردم بتونم حالمو خوب نگه دارم تصمیم گرفتم اینجا بنویسم که هم مروری برای خودم بشه هم رد پایی باشه برای اینده ام هم برای بقیه
من امروز باید سجده شکر به جا می اوردم که خدا چقدر دوسم داشت قبل اینکه بریم برای قرارداد حسی بهم گفت صبر کن یکبار دیگه برو خونه را ببین و این حزفها را از مستاجر بشنوم و منصرف شوم به خودم گفتم خدا چقدر دوستت داره ببین از یک چاه بزرگ خارج شدی وگرنه اول دعوا و بحث و مشکلات بود بجای حس خوب همیشه حالت بد بود چقدر خدا را باید شکر کنم
اره وقتی فکر میکنی داری به هدفت میرسی دقیقه نود همه چیز خراب میشه و باز از اول
اما اینبار با علم بهتر
الان میدونم حتما در قرارداد خیلی نکات بگم حتما چک کنم صاحب خونه چطور ادمیه و تلاش کنم خونه راحت و بدون دردسر بگیرم
امروز فهمیدم من در مدار درستم چون خدا نمیزاره اشتباه انتخاب کنم امروز فهمیدم چقدر عوض شدم قبل اینکه برم و داستان تغییر کنه همسرم میگفت کاش اوکی بشه گفتم من میدونم خدا بهترین برامون گذاشته من فقط کفتم خدا این خونه قسمتمون باشه میشه و فرداش فهمیدم جواب ایمان و اعتمادم به خدا گرفتم وگرنه با یک صاحب خوته گیر و دیونه باید یکسال با دعوا سر میکردم یا شاید چند ماه نشده با کلی ضرر جا به جا میشدم مثل مستاجری که سه ماه داشت جا به جا میشد
وقتی میگی خدا اینجا مشخصه بار اول که رفتیم حرفی نزد بار دوم من خودم یک حسی داشتم قبل قرارداد باز برم خونه را ببینم و وقتی بار دوم رفتم حرفا را شنیدم دیدم پس چقدر حسم درست بود و چیدر خداروشکر کردم
چقدر خدا دوستم داشت
ذهنم درگیر مستاجر هم شد اما یادم به حرف استاد افتاد اگه در مدار درست باشی راهها گفته میشه اما در مدار اشتباه ادمهای اشتباه به سمتت میان مقصرش هیچکس جز خوزت نیستی، اگه این مستاجر داره اذیت میشه چون خودش ظلم دیدن و خودش مدار منفی و… جذب کرده و خودش مقصره و ایتکه انقدر برای من از خونه و صاحب خونه منفی گفت مشخص بود که مدارش داغونه دلسوزی من اشتباه هست ناراحتی من فقط باعث میشه منم مدارم بیاد پایین، استاد تمام حرفهاتون دارم مرور میکنم خدا به ما ظلم نمیکنه مردم به ما ظلم نمیکنن خودمون به خودمون ظلم میکنیم اگه منم در مدار اشتباه بودم الان جامون عوض شده بود این چرخه باطل میچرخید الان من فهمیدم و اونجا نرفتم چون مدارم مثبت بود و مستاجر بعدی اون خونه اگه در صلح با خودش نباشه باز میشه مثل این خانم، و من مطمین بودم اگه به هر علتی هم ما اونجا میگرفتیم انقدر صاحب خونه تغییر میمرد یا جا بع جا میشد و… که باز من در ارامش بودم
من وقتی رها کردم گفتم خدا دیگه تمام
ناخودا کشتی من منو میبره اونجا که باید
چقدر امروز معنای توحید فهمیدم چقدر خوبه میفهمم که هدایت شدم
خدایا شکرت اینجا دارم مینویسم که در اینده بیام باز شکر کنم هر بار بیام کامنتم ببینم شکر کنم یادم بیاد تکاملم چی بوده
اینکه خدا میاد انقدر قشنگ منو میبره جایی که خانم حرف بزنه بعد شوهرش زنگ بزنه بگه دروغ گفته که جریان درست کنه ولی من فهمیدم دهن این خانم به شکایت باز شد فقط بخاطر اگاهی من، چون من در مدار درست بودم، چون دقیقا من خدا داره هدایت میکنه یکدفعه مستاجری که میخواد از اون خونه فرار کنه میاد میشه راه نجات من، که بعد همسرش بزور میخواد درستش کنه چون سوتی بدی بود ما خونه را نگرفتیم و اونها مجبورن منتظر پولشون باشن، بقیه گفتن شاید دروغ گفته ولی من فهمیدم دروغ نیست چون من بار دوم هدایت شدم برم مجدد خونه را ببینم و این هدایت برام این نشونه را داشت
خدایا چقدر خوشحالم این منم انقدر بزرگ شدم انقدر عاقل شدم انقدر درک میکنم ایمان و هدایت و نشونه هاتو
این منم که بهم میگی برو پامیشم میرم بهم حقیقت نشون میدی
این منم که بهم میگی صبر کن بااینکه خیلی دلم خونه مبخواد اما میگم باشه تو برام خونخ دلخواهم بیار
اینکه من نمیگردم بقیه دارن دست به دست هم میدن تا من جا به جا بشم
اینکه یادگرفتم باید پارو نزد وا داد باید دل را به دریا داد خودش میبردت هر جا دلش خواست که ساحل دقیقا همونجاست
الان حسم میفهمم وقتی خونه دلخواهم ببینم میدونم خودشه
الان میفهمم زمان و مکانش بشه یعنی چی
چقدر خوشحالم امشب که نشد
تضاد یعنی این
در اوج رسیدن به خواسته نشه تو شکر گزار باشی که نشده
تضاد یعنی الان که میدونم یک خونه میخوام که ازادانه بتونم برم بیام سروصدا کنم راحت باشم کسی باهام کاری نداشته باشه لذت ببرم
الان میدونم خونه بدون صاحب خونه خونه خوبیه
یا خونه ای صاحب خونش کار به کارم نداشته باشه
یا خودم صاحب خونه باشم
خدایا شکرت چقدر عالیه
چقدر الان حالم بهتر شد
ممنون استاد ممنون که منو از یک اشتباه بزرگ نجات دادین و این فقط فقط بخاطر اموزش های شماست من معنای هدایت. توحید. اعنماد. ایمان با شما فهمیدم ممنون خدایاشکرت