اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 30 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
    36MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

637 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هاشم داداشی گفته:
    مدت عضویت: 1435 روز

    به نام خداوند بخشنده هدایتگرم

    عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم

    روز شمار زندگی من روز 155

    وقتی استاد در حال صحبت کردن بود و از تضادها می‌گفت تمام اتفاقاتی که تو زندگی رخ داده بود از جلوی چشمام رژه می‌رفت همون لحظه هایی که اتفاقات به ظاهر ناخواسته وارد زندگی ام شد و من با گفتن اینکه هر اتفاقی برام رخ میده به نفع و صلاح منه تونستم ذهنمو کنترل کنم و چقدر وقتی من دیدم و نسبت به اتفاق عوض کردم برام فوق‌العاده و بینظیر شد اتفاقاتی که کامنتشو براتون نوشتم و نیاز نمی‌دونم دوباره تکرار کنم

    از شرکت اخراج کردنم وقتی این اتفاق افتاد بلند به خدای خودم گفتم من تو کارم کم نذاشتم من نگران نیستم و می‌دونم هر اتفاقی برام رخ بده به نفع منع

    شروع کردن یه کسب و کاری به صورت شراکت که با صبر و حوصله و اعتماد داشتن به خداوند که این هدایت خداوند بوده و من منتظر میمونم و می‌دونم که من موفق میشم و همین حرکت کردنم و صبوریم باعث شد که من غرفه دار بشم تو بهترین نقطه از شهر

    آتیش گرفتن غرفم که میتونم بگم شدیدترین و مهمترین تضاد زندگی من بود هر کدوم از این اتفاقات شروع یه زندگی دوباره با بهترین نتیجه برام بود که من با صبر کردن و اعتماد به خداوند تونستم رقم بزنم و حالا تضادی که تو زندگی کسب و کارم هست و من صبورانه دارم ادامه میدم و نمی‌دونم که چه اتفاقی میخواد برام رخ بده ولی این و می‌دونم که هر اتفاقی برام رخ بده به نفع منه به این باور رسیدم چون تو زندگیم برام اتفاق افتاده و اونم اینه که کاری که 22 سال انجام میدادم و الان یک سالی میشه که روش جدید و برای خودم انتخاب کردم و اونم نقدی خریدنه و دسته چکمو پاره کردم و دیگه حساب دفتری هم نمی‌گیرم فقط نقدی خرید میکنم با وجود مقاومت‌های شدید ذهنم ولی من متعهد شدم و دیگه پا پس نمی‌کشم و رو حرفی که گفتم وایسادم و هر اتفاقی برام رخ بده من به خیر و صلاح خودم می‌دونم و به این باور رسیدم که الخیر فی ما وقعه هست برام چون با این تعهدی که به خودم دادم درسته که جنسام ناقصه کاملا غرفم پر نیست ولی آرامشی که دارم بهترین پادشا برام و به این نتیجه رسیدم که خواسته های من منو به احساس خوب نمیرسونه این احساس خوبه که خواسته‌های بیشتری رو وارد زندگیم می‌کنه ابن آرامشی که دارم هیچ وقت نداشتم و این برای من یعنی موفقییت همون که تو فایل گفتم اگه این راکت از سکو بلند بشه و منفجر نشه ما موفق شدیم برای من هم همین آرامش یعنی مسیرم درسته پس میام ایرادای دیگه رو پیدا میکنم که مهمترین پاشنه آشیل من باورامه تو بخش ثروت که اونم درست میشه وقتی من تسلیم خداوند شدم اونم درست می‌کنه چون من چیزی از خودم ندارم که بگم این خدای منه بهم میگه و من انجامش میدم من تسلیم خداوند هستم

    رد پای امروزم خدایا سپاسگزارم بابت هدایتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    ماکان الیکایی گفته:
    مدت عضویت: 565 روز

    155مین تحول زندگی من

    موضوع فایل:اتفاقات مشابه اما نتایج متفاوت

    اتفاقات به تنهایی معنای خاصی ندارن آن معنی و مفهومی که ما به آن معنا میدهیم و تعبیرش میکنیم و تصمیم گیری میکنیم که آن اتفاق اگرچه ظاهر بدی داشته،اما تعبیرآن معنای واقعی و بار مثبت و درک از روند تکامل و موفقیت های چشمگیری از جمله تجربیات عالی با خودش بهمراه داشته است،

    همانند راکد ایلان ماسک،که اولین شرکت تازه تاسیس با این ارتفاع از زمین بلند شد و نزدیک جو شد علاوه بر سرنگونی راکد،عملیات رو موفقیت آمیز دانستن و مرحله جداسازی خللی ایجاد شد که بجای انفجار یا شکست، میگن عملیات غیر برنامه ریزی شده جداسازی قطعات،که این اتفاق رو برای بهبود شرایط و تجربیات و فرصتی برای مراحل عملیات‌های بعدی معرفی میکنه،

    اتفاقات بیماری کرونا که فوتبال تعطیل شد ورزشگاه سانتیاگو برنابئو در بهترین زمان و بهترین مکان قرار گرفتن تا استادیوم نوسازی و بازسازی کنند،و خیلی ها کسب وکارشون نابود شد و خیلی های دیگه علاوه بر بیماری همه گیرو پاندامیک،پیشرفت فوق العاده ای داشتن و درآمد بالا داشتن،تفسیر یک اتفاق در زندگی و کلماتی که از آن نامبرده میشه ،نتایج را رقم میزنه،وقتی اتفاقی در زندگیت پیش میاد چگونه تعبیرش میکنی،آیا اون اتفاق داغونت می‌کنه و نابود میشی،؟یا اون اتفاق یک مسیر جدید یا تصمیم و و دیدوپیشرفت جدیدی منبع خیر و موفقیتت میشه،بجای احساس بدبختی و شکست و یادآوری اتفاقات بظاهر بد،اتفاقات را با احساس پیشرفت و یادگیری و تجربیات جدید با هدایت به مسیر بهتر و عالیتر رقم بخورد،

    الخیر فی ما وقع(هرچه پیش بیاد خوش میادو با خیر همراهه)

    در حقیقت اتفاقات بظاهر بد با تغییر در باورها و عملکردها و فعالیت فیزیکی بسیار کمتر به موفقیت روزافزون دست پیدا میکنیم،و باید از این اتفاقات با کنترل فکر و ذهنیت مثبت مسیر و راه پیشرفت را تجربه کنیم با نگاه متفاوت بجای دیدگاه غم و اندوه، نگرش مثبت و ساختار جدیدی را در اذهان طرح ریزی کنیم و مثبت اندیش امیدوار و سپاسگزار باشیم.

    سپاسگزار و شکرگزار پروردگار و رب و الله فرمانروای جهان بخاطر دریافت آگاهی های امروز سایت استاد عباس منش و بانو شایسته.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    نجمه 🤍 گفته:
    مدت عضویت: 1226 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جوون و دوستان گرامی

    اول از همه چقدر لذت بردم از دیدن این فایل با کیفیت و این پردایس زیبا با درختان سرسبز و آب زلال و هوای که میشه حسش کرد چقدر عالیه

    من دوست داشتم تجربه تضادی که پارسال برام پیش اومد رو تعریف بکنم ،من پارسال اولین سالی بود که با این مسیر لذت بخش آشنا شده بودم و واقعا هم سعی می‌کردم تا جایی که میتونم کلی استفاده ببرم و چقدر تجربیات عالی کسب کردم و احساسم خوب بود

    من پارسال باید کنکور میدادم و واقعا هم احساس خوب و عالی داشتم تا لحظه امتحانم بعدش که نتیجه ها اومد اون چیزی نبود که من انتظار داشتم اما بازم احساس ام رو خوب نگه داشتم و گفتم من سپردم به خداوند خودش میدونه خلاصه من گفتم اشکال نداره حالا که نشد اون رشته ای که میخواستم یه رشته دیگه برم اون رو رشته رو زدم و در کمال تعجب اونا رو هم قبول نشدم و اولش ناراحت شدم که خدایا چرا من که اینهمه احساسم رو خوب نگه داشتم ،اما واقعا ایمان داشتم که خیریتی در این کار نهفته است و واقعا بعد از چند مدت نشستن و کار کردن فهمیدم من اصلا باورهام اشتباه بودی باور های که تمام اتفاقات زندگی ما رو رقم میزنند و تا اون موقع من اصلا نمیدونستم اصلا باور چیه خداروشکر میکنم که با فهمیدن این موضوع چقدر تونستم اتفاقات عالی رو رقم بزنم و دوره های بینظیر راهنمایی عملی دستیابی به رویاها و عزت نفس رو بخرم که جز رویاهام بود و کلی تجربیات بینظیر دیگه الهی شکرت واقعا هر اتفاقی که بیفته به دید ما به اون اتفاقات بستگی داره و یه باور عالی که ساختم برای خودم اینکه هر اتفاقی که بیفته به نفع منه.

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    فردین زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1479 روز

    سلام دوستان

    اتفاقات مشابه،اما نتایج متفاوت

    یه مثال خیلی خیلی عمیق که به نظر خودم اصلا مسیر زندگی من رو عوض کرد.همون وابستگی که من تجربه کردم و به مدت دو سالی کامل توی در دیوار بودم و خودشناسی من از اونجا شروع شد که اصلا ما کی هستیم.دلیل ازدواجمون چی؟به این دنیا دعوت شدیم برای چی؟و کلا وارد شغلی شدم که دوست داشتم و العان بعد از 5 سال از گذشت اون وابستگی و تو حاشیه رفتن.من آنقدر تغییر کردم که اصلا اون فردین قبل رو نمی شناسم و چقدر بزرگ شدم در تمام ابعاد و اون درخواست عمیق و دلی که من به خداوند داشتم برای هدایت شدنم و پیدا کردن مسیر زندگیم،که وارد سایت شما شدم و شروع کردم شناختم خودم.یعنی این رو از صمیم قلب میگم این فردینی که العان دارم تجربه اش میکنم حاضر نیستم با هیچ چیز در این دنیا عوضش کنم و اون اتفاق به ظاهر نامناسب من رو توی مسیری قرار داد که جواب بزرگترین سوال هان رو در دنیای مادی بگیرم ،چیزهایی که آرزو شو داشتم در زمان حیاطم جوابشون رو بدونم . همیشه سپاسگزار خداوند هستم به خاطر این لطف عظیمی که در حق من داشت.بله کسایی ام بودن از دوستان من که وابستگی عاطفی رو تجربه کردن و العان اونها رو می بینم توی کوچه و خیابون که یا اعتیاد دارن یا معتاد الکل شدن و مدارهای درب و داغون رو دارن تجربه می کنن،و خداوند رو نتونستن پیدا کنم و لطف خداوند در حق ما واقعا عظیم بوده و من با تغییر نگاهم خصوصا که العان دوره حل مسایل رو دارم انجام میدم واقعا طوفان به پا کردم .

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    Asal rafiee گفته:
    مدت عضویت: 1736 روز

    با سلام و درود بر استاد عزیزم و دوستان همفرکانسی خودم

    خدا رو شاکرم بابت تمام این اگاه های که در اختیار من قرارمیده واقعا از این فایل لذت بردم از اینکه ادمها چقدر میتونن رشد کنند و رشد ادمها هیچ حد و مرزی نداره از قدرتی که خدا در اختیار ما قرارداده کافیه باورش کنیم کافیه ایمان بیاریم و کم نیستند انسان هایی که خودشونو باور کردن نترسیدن و انجامش دادن و انجامش دادن و بی تفاوت از کنار اگاهی هاشون نگذشتند مشکلی که 90 درصد ادمها من جمله خودم باهاش دست به گریبان هستیم

    خلاصه که خیلی لذت بردم و این ادمهای قوی رو تحسین کردم

    در مورد توضیحی که استاد ادامه فایل دادید من خیلی خوب انجامش میدم و از عملکرد خودم تو این زمینه راضی ام زمانی که داشت زندگیم وارد مرحله جدیدی میشد و همه چیز جهنم بود توی دلم خوشحال بودم و میگفتم خدایا میدونم میخای منو به جای بهتری ببری بهت ایمان دارم و دقیقا هم همان شد کلی تجربه بدست اوردم کل درس جدید یاد گرفتم البته که چون تو دوره خودش یادش نگرفتم خدا به سختی بهم اموزش داد و قبولی شهریور شدم

    درخت بلوط رو تصورکنیم اگر درگلدان بکاریم به محض انکه ریشه ها تمامگلدان رو پر کنه درخت دیگه رشد نمیکه مشکل از درخت نیست از محیط اشتباهیه که درش قرار گرفته شاید ما ارزوهای بزرگتری داشته باشیم که محیط فعلی مون برای رشد اون ارزوها مناسب نباشه وقتی ازار میبنیم وقتی طرد میشیم وقت با شریک عاطفی مون به مشکل میخوریم این دقیقا اون محیط نامناسبه گاهی وقت ها شیوه ی خداوند برای هدایت به مسیر بهتر عبور از وسطه تیغ و خاشاکه نباید غر بزنیم نباید بد و بیراه بگیم خدا داره ما رو هدایت میکنه خدا داره مار و هل میده خدا میدونه ما رو باید هل بده تا جلوتر بریم اونوقته که کاری میکنه که ما از شرایطی که درش قرار گفتیم احساس راحتی نکنیم اتفاقات به ظاهر بد همون خار و خاشاکه که باید با خوشحالی ازشون عبور کنیم کاری که من انجامش دادم و الان دارم لذتشو میبرم

    شرایط مشابه نگاه متفاوت و قطعا نتایج متفاوت میشه

    این نگاه متفاوته ادمهای قدرتمنده که اون ها رو قدرتمند و موفق کرده هر مرحله رو تجربه جدید میدونند ن شکست

    من به طرح طلایی خداوند ایمان دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1980 روز

    به نام خدای زیبا، مهربون ودوست داشتنی ام. سلام به ناب ترین استاد دنیا، مریم جان ودوستان هم فرکانسی ام. خدا رو هزاران مرتبه شکر بابت حضور دراین سایت بهشتی وسیراب شدن با این آگاهی های ناب وارزشمند.دوست دارم از تجربیات خودم بنویسم در رابطه با اتفاقات به ظاهر نا خوشایندی که نقطه ی عطف زندگی من شد.سه سال پیش با یه تضاد تو رابطه ام روبرو شدم که به دلیل کنترل ذهن بالایی که داشتم هدایت شدم به این سایت زیبا وبعد همزمان با شیوع بیماری در جهان روزهای طلایی زندگی من شروع شد ومن هدایت های نابی در تمام جنبه های زندگی ام از خدای مهربون دریافت کردم .یادمه که روزهای اول شیوع بیماری استاد جان گفتند که جهان در حال غربال آدم‌هاست وخدا رو هزاران مرتبه سپاسگزارم که من هم در این غربال جزو هدایت یافتگان شدم .استاد عزیزم هر موقع به نتایج زیبایی که تو زندگیم گرفتم نگاه می کنم از این سه سال اخیر به بهترین ونابترین وطلایی ترین سال‌های عمرم یاد می کنم.من تونستم با کنترل ذهن وکنترل ورودی های ذهن وکار کردن متعهدانه روی باورهام به زیبایی اون زندگی بهشتی که روزی آرزوش رو داشتم برای خودم خلق کنم وآسون بشم برای آسونی ها وچقدر زیبا بهم یاد دادی که وقتی من سمت خودم رو به خوبی وبه درستی انجام بدم خداوند سمت خودش رو برام به انجام رسونده ،درحالی این کامنت رو می نویسم که در آپارتمان زیبایی که به تازگی خریدم زندگی می کنم وحدود سه ماهه مهاجرت کردم وتمام آدمهای نامناسبی که اطرافم بودند از جمله همسرم از زندگی ام به راحتی وبه زیبایی حذف شدند،هدایت های نابی در مسیر علایقم دریافت کردم که با طی کردن تکاملم وبا کمک خدای مهربون زنجیر بعدی که شغلم هست نیز حذف خواهد شد.استاد عزیزم خدای مهربون رو بابت حضور زیبات در زندگی ام بی نهایت سپاسگزارم وبه خودم می بالم که از همان دوران نوجوانی که در جستجوی خدای واقعی بودم با کنترل ذهن به صورت نا خودآگاه در تمام دوران زندگی ام در الهی ترین زمان به سمت نابترین استاد وناب ترین مسیر هدایت شدم .عاشقانه دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مينا جان گفته:
    مدت عضویت: 1557 روز

    سلام

    امیدوارم همگی شاد باشید

    من دو تا تجربه تو این هفته داشتم به نظزم اومد جالبن از تغیر زاویه نگاه بهشون

    1- من یه سرمایه گذاری کرده بودم جایی و بعد مدتی تصمیم گرفتم پولم را خارج کنم و دیدم برام فرمی فرستادن برای امضا و یه هزینه ای برای یه چیزی که فقط خودش می دونند نوشته بودند ومن اصلا نمی خواستم هزینه ای اضافه بهشون پرداخت کنم ولی صبر کزدم قبلش از مسیول اونجا سوال کردم که هزینه ای کسر میشه از کل پول جواب دادند نه

    . من فکر کردم این فرم که فرستادن حالت فرمالیته داره احتمالا.چند روز بعد که واریز حیابم را چک کردم دیدم کسر کردن

    و جا خوردم و با دفترشون که صحبت کردن منشی خبر داد بهشون و خلاااااصه اینکه ایشون گفتن اون هزینه این بوده و اون بوده و کلی…… من واضحاااا و قاطع گفتم من هیچ هزینه ای نمیدم

    حالا جریان اصلی با خودم چی بود:1- اگه آدم قبلی بودم می گفتم مردم این شدن یا اون شدن

    2- اگه هنوز اوایل تکاملم بود میگفتم من چه فرکانسی فرستادم که الان این اتفاق بیوفته یعنی وسواس فکری

    3- اگه به خدا ایمانم به حرف بود می گفتم حالا اشکالی نداره به این آدمه باز احتیاج داری اگه بخوای هی لجبازی کنی دیگه از دستش میدی.

    ولی این تصمیم را گرفتم : من بابت هیچ چیزی هزینه اضافه پرداخت نمی کنم و قبلش سوال کردم و گفتن قرار نیست هزینه ای کسر بشه پس باید برم تو دل ترس و تردیدم و اینجا یعنی عزت نفس عملی

    و توی دفترم هم نوشتم و شکرگذاری پیشاپیش کردم که به راحتی مبلغ بر گشته تو حسابم

    خلاصه خود مسیول اصلی زنگ زدی و کلی توضیح بابت این کسری ولی من یه کلام گفتم ولی من هیچ هرینه اضافه ای پرداخت نخواهم کرد و ایشون گفتم که باید خودشون از حساب خودشون پرداخت کنند و جواب من این شد

    بله لطفا به این حساب واریز کنید و تمااام.

    2- یه مورد دیگه باز این بود

    که دو تا معامله دلار کرده بودم و صراف در واریز مبلغ اشتباها دو تا عدد را جا به جا زده و یکی از واریزیا رو هم اصلا انجام نداده خلاصه بعد اطلاع من ایشون عذرخواهی کردن و مبلغ را واریز کردن اماااااا باز یه مقدار را کم زده بودن و مبلغ جزیی بود و مسیله این بود ایشون انگار یا خیلی عجول هستن و یا بی دقت و اعداد کنار هم را قاطی می کنن مثلا به جای 898 را 889 می دیدن و ….

    خلاصه این دفعه هم انگار مسیله قبلی بود و اختلاف عددی کوچیک بود ولی من به خودم گفتم برای پولت ارزش قایل باش که پاش توی کیفت باز بشه و رهاش نکن و در ضمن اینجا امتحان عزت نفس برو ببینم چه می کنی

    بهشون اطلاع دادم و پذیرفتن ولی تبصره گذاشتن که به مونه روی خرید بعدیتون و یا حضوری بیایید بگیرید منم نمی خواستم حضوری برم چون دور از من هستم و از طرفی نمیخواستم هم بمونه روی خرید بعدی می خواستم پرونده ای باز نمونه و باید انجامش می دادم. پس پیام دادم لطفا فردا برام واریز کنید خرید بعدیم تایمش مشخص نیست.

    ایشون همون روز واریز کرد و انگار بهش برخورد ولی برای من انجام تمرینم مهم بود که انجامش دادم

    هر دو تا توی این هفته پیش اومد و از نگاه من یه جور تمرین چیزایی بود که یاد گرفته بودم را باید عملی انجام میدادم و حس و حالم در تمام مراحلش عالی بود و اصلا واگویه نداشتم که هی بخوام آنالیز کنم

    گفتم باید انجام بدیش تماااام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    میلاد گفته:
    مدت عضویت: 3880 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    من از اول تااخرررر فایل فقط مبهوت این قدرت دست و نگهداری عالی خانم شایسته عزیز برای نگه داشتن دوربین به این انضباط بودم و هرچی میرفت جلو تحسین میکردم که چقد خوب دارن انجام میدن اینو که بین این همه علف و پست و بلندی بدون هیچ استرس و اذیتی کاملا عالی دارن از استاد فیلم میگیرن و من خیلیییی زیاد از خانم شایسته عزیز تشکر میکنم .

    چقد هیجان انگیز بود موقع لانچ راکت واقعااااا

    همون موقع که داشت پرتاب میشد انگار منم اونجا بودم و کاملا داشتم حسش میکردم و میگفتم خدای من یه ادم چقددددد میتونه پیشرفت کنه

    چقد رشد ایجاد کنه چقد ادمای دیگه رو به خدمت بگیره و حقوق بده

    چقد به نسل بشر میتونه یه شخص کمک کنه اونم تو زمینه های مختلف

    از ماشینای خیلی عالی بگیر تا پرتاب موشک و اینترنت و …. اصلا این ادم یه الگوی بی نظیره برای هرشخصی که میفته تو مسیر موفقیت و میگه اگه اون تونست منم میتونم و بترررکونه بره جلو

    ممنون استاد عزیز بابت این نگاه همیشه یکسان و اصل که تو هرفایلی درموردش حرف میزنین و هیچوقت هم تکراری نخواهد شد

    آرزوی موفقیت روزافزون برای شما و خانم شایسته مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    سمیه اسفندیاری گفته:
    مدت عضویت: 1942 روز

    به نام خدای هدایتگرررر…

    استاد عزیزم خداروشکر که دوباره شمارو بیشتر در پارادایس میبنیم و ازاین مکان بهشتی و انرژی عالی که توصیف بهشت درش هست شمارو میبینم و عشق میکنم از مریم بانو زیبا هم سپاسگزارم با این تسلط در فیلمبرداری در هنگام راه رفتن که این هم از کار نیکو کردن از پر کردن است…

    این قسمت از فایل دقیقا درس های شیوه حل مسائل بود 4و5و6 که بهبود گرایی و عمل به شیوه درک قانون تکامل که میگه فقط حرکت کن

    ایلان ماسک هم با این اصل جلو رفته ما انجامش میدیم و در دل اتفاق درسها رو میگیریم،صبر نمیکنم پرفکت باشم رکتور عالی و بی نقص،به اتفاقات و شرایط جوری نگاه میکنه که همیشه باعث رشد میشه و در دل تضادها کلی درس و پیشرفت هست

    شرایط عالی رو ما رقم میزنیم از رفتن تو دل اتفاق و نگاه متفاوت به اونها و بعد پاداش‌ها که میاد‌…

    من خودم وقتی به چالش روابط با برادر و خواهرم و زندگیم بر خوردم تونستم کنترل ذهن کنم اونم فقط با نگاه متفاوت به شرایط تونستم آرام باشم و اون اتفاق به ظاهر بد رو رد کنم و بعد پاداش‌های آمد که اصلن فکرش هم نمی‌کردم همه چی دوباره به من برگشت ولی با شرایطی بهتر و من رها تر و دراین اتفاق ظرفم بزرگ شد و رشد کردم خدایا شکرت…

    شیوه حل مسائل که الان درش هستیم دقیقا این موضوع رو باز میکنه و مارو برای نگاه متفاوت به همه چیز رشد و پرورش میده…

    از تلاش شما استادان عزیزم سپاسگزارم و جریان هدایت که مارو هدایت میکنه خداروشکر….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سید مهدی کیا گفته:
    مدت عضویت: 1802 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم شایسته دوس داشتنی

    درباره اینکه افراد با نگاه متفاوتشون به یه اتفاق یکسان، نتایج متفاوت توی زندگیشون میگیرن رو بارها خودم تجربش کردم؛ ولی یه اتفاق مهم هست که همیشه یادم میمونه

    پاییز سال گذشته بود که من داشتم خیلی خیلی بهتر از همیشه روی خودم کار میکردم، و نتیجش هم این بود که دانشگاه و اساتیدش (حتی سختگیراش) بطرز معجزه آسایی با من راه میومدن و کلا حضورغیابی برای کلاسا انجام نمیشد. همون دانشگاهی که کلی دلیل برای نرفتن داشتم اما ترس حرف مردم (خانواده) و خدمت نمیذاشت ولش کنم. اما این راه اومدن اساتید با من، باعث شده بود خیلی بیشتر از تمام اون 3 سال بتونم دانشگاهو نادیده بگیرم (قبلا مجازی بود و خیلی اهمیت نمیدادم) و عملا حتی سرکلاس هم دیگه نمیرفتم، در حالی که توی نمرات بهم کمک میشد، توی تمرینات، و…

    تا اینکه رسیدیم به امتحان (یادم نیس میانترم یا پایانترم) یکی از دروس دانشکده، که اتتتفاقا بیشتر از بقیه درسا باهاش حال میکردم؛ اتتتفاقا استادش استاد اوکی تری بود و سخت نمیگرفت؛ اتتتفاقا برای اون درس یذره تمرین حل کرده بودم (خودجوش) و برای امتحانش هم 5 روز حدودا درس خوندم (برای اولین بار تو کل ایام دانشگاه من برای یه درسی انقد میخوندم!)… حس و حالم اینطوری بود که من که کل این چند ماه معجزات مختلف دیدم و حالمم انننقد خوب شده، پس اینم قطعا خوب میشه و بریم که این درسه رو (چون درس خیلی سختی بود) هم پاس کنیم تا واحدارو پاس کنم و..

    دقیقا یادمه که امتحان رو هم واااقعا خوب دادم! نمیگم نفرات برتر کلاس شدم، اما قطعا قطعا نمره برگم بالاتر از نصف کلاس بود (چیزی که چند ترم اخیر فقط برعکسش رو تجربه میکردم). خلاصه همه چیز داشت طبق روال اون چند هفته و چند ماه عالی پیش میرفت تا اینکه رفتم بعد از جمع شدن برگه ها، یه سوال درباره یکی از مسئله ها ی امتحان از استاد بپرسم و بقولی خیال راحت بشم و .. (حالا منی که چند ساله عملا درس نمیخونم، مدت ها بود چنین کاری نمیکردم و بعد امتحانا سریع جیم میشدم!) استاد با لبخند گفت: «این یه نکته ریز داشت که سرکلاس مشابهش رو حل کرده بودیم؛ چند جلسه سر کلاس بودی؟» چهرهش همچنان با لبخند رو به من بود تا اینکه من حقیقت رو گفتم و بعدِ شنیدن “نبودم استاد، خودم خوندم..” چهرش در هم شد و ورق برگشت..

    استاد از اینکه سر کلاسش تاحالا حاضر نشده بودم بشدت شاکی شد. با اینکه دلیلی برای عصبانیت وجود نداشت، چون من قبلا این درسو برداشته بودم و افتادم، و حالا این ترم با آرشیو درس ها از همون ترم توی سامانه دانشگاه یا با کتاب ها، میتونم خودم بخونم و بیام درس رو پاس کنم! اونم با نمره خوب و بدون تقلب و ..! استاد بدون اینکه برگم رو بررسی کنه، با یه نگاه سَرسَری و گفتن اینکه “سوال پرسیدنت معلومه هیچی بلد نیستی” و چیزای مشابه، گفت نمره که از این امتحان نمیگیری (اصصصلا اینطور نبود..)، درس نخوندی، کلاسارو هم نیومدی، برو درس رو حذف کن وگرنه خودم برات صفر رد میکنم! (تمام این حرفارو هم چند بار توی حالتی تکرار کرد که داشت به سمت دانشکده حرکت میکرد ولی طوری نگاهشو از من گرفته بود که انگار اصلا براش مهم نیستم و اینو کااااملا احساس کردم…) کلی حرف زدم و مشرک شدم و خواهش کردم که بابا! حداقل برگه منو اول نگاه کن، بعد ببین نمره میگیرم یا نه! از یجا به بعد، یادم نیس دقیقش چی بود، ولی آب پاکی رو ریخت رو دستم که فهمیدم بخاطر نبودن سر کلاس، کمر همت رو بسته تا منو بندازه و اصلا کاری به امتحان و نمره و.. نداره…

    خیــــلی خیلی حالم بد شد و بشدت عصبانی بودم؛ بخاطر اینکه از همون لحظه اولِ خواهش کردنام، سید از درون داشت فریاد میزد: “اینکارو نکن! طرف حسابت این نیست، این کارو نکن!!” ولی ادامه دادم و شرک ورزیدم.. بخاطر اون 5 روزی که با زحمت فراوون به خودم زور کردم تا بشینم درس بخونم و کاری که ازش بدم میاد رو انجام بدم، در حالی که اگه میدونستم نتیجش این میشه، خب میرفتم زندگیمو میکردم!.. بخاطر اون کینه همیشگی نسبت به دانشگاه که مدت ها بود فراموشش کرده بودم و توجهی نداشتم، اما با این اتفاق دوباره سر باز کرد و خیییلی بیشتر از قبل، از دانشگاه و بودن تو اون فضا متنفر و منزجر شدم..

    چند ساعت اول نتونستم ذهنمو کنترل کنم و درگیرِ حرص خوردن شدم؛ برای همکلاسی ها درمیون گذاشتم و چن نفری به استاد ناسزا میگفتیم، غر میزدیم، از در و دیوار مینالیدیم تا اینکه متوجه یه چیزی شدم.. اینکه منم دارم “حرفای مشابه مردم” رو میزنم، و اونا هم دارن از “تجربیات مشابهشون” برام میگن و مهر تاییدی میزنن به اینکه حسمو درک میکنن و دانشگاه همینه دیگه، استادا لج میکنن دیگه، باید بسوزیم و بسازیم دیگه…. برق از سرم پرید! دیدم من دارم مثل همون آدمایی رفتار میکنم که طی چند ماه گذشته، اونا درگیر اغتشاش و بگیر ببند و گریه و زاری و افسردگی بودن، در حالی که همـــون تایم من نگاه و رفتار متفاوتی داشتم که منو به اوووجِ لذت بردن از زندگیم رسوند و داشتم معجزه پشت معجزه توی شغل و فوتبال و رابطم تجربه میکردم!!

    فضا رو ترک کردم، به خودم اومدم و نشستم به فکر کردن، به اینکه چرا چنین اتفاقی افتاد؟؟؟ از اونجایی که تمرکزی روی خودم کار میکردم، ذهنم خیلی آماده تر بود برای تغییر باورهام، رفتارهام و.. به فاصله 2، 3 ساعت بعد اون اتفاق، یاد “الخیر فی ما وقع” استاد توی 12 قدم افتادم. «وقتی مطمئنی که تایم خوب و نسبتا طولانی ای داری “روی خودت کار میکنی” و همینطور “احساس خوبی داری”، هـــر اتفاقی بیفته قطعا خیره و قراره تو رو به خواسته هات نزدیکتر کنه.. هـــــر اتفاقی!». تونستم با به یاد آوردن این آگاهی و همینطور شنیدن صدای قلبم که بهم آرامش میداد، ذهنمو دوباره دستم بگیرم و ریز ریز به احساس بهتر برسم. دیدگاهم این شده بود که آقا! وقتی اووونهمه معجزه و اتفاق خوب برام افتاد و داشت بیشتر میشد، یعنی مسیرم درسته و قطعا خیر بوده! وقتی تمام اساتیدی که همه میگفتن راه اومدنش غیرممکنه ولی با من راه اومدن، اونوقت اَد این استاده که معمولی بود اما گیر سه پیچ داد، این یه اتفاق “به ظاهر بد” وسط اون سیل اتفاقات شیرین، قطططعا دلیل و درس داره! پس قطعا خیره.. درسشو خواهم گرفت…

    اینارو با خودم مرور میکردم و آروم شدم و فردای اونروز متوجه شدم داستان از کجا آب میخوره! در اصل، به این فکر میکردم که این اتفاق وسط اونهمه حال خوب، بـــاید یه دلیلی داشته باشه.. و چه دلیلی بهتر از این که جواب خواسته و سوال همیشگیم توی این اتفاق بود: «خدایا کی میرسه روزی که من دیگه دانشگاه نداشته باشم و از این خستگی آزاد بشم؟؟؟».. جواب سوالِ 3 ساله من اون لحظه بهم رسید: «امروز..!» =))) هرروزی که از دانشگاه میگذشت و متوجه این ضعیف بودن خودم میشدم که فقط بخاطر ترس “خدمتو میخوای چیکار کنی؟!” دانشگاهو نگه داشتم، بیشتر اذیت میشدم و اعتمادبنفسم میومد پایین. همیشه ازش شاکی بودم، اما هیچوقت زور “انگیزه” و “ایمانم” برای غلبه بر ترسم کافی نبود. ولی ایندفعه فرق داشت!

    هدایت جهان به درخواست همیشگی من فـوق الـعـاده دقیق بود و طی چند هفته هر دو عنصر لازم رو برام ساخت! روندی که از چند هفته قبل با اعراض از ناخواسته ها در پیش گرفته بودم و منتهی شد به کلی معجزه ریز و درشت، و صحیح و سالم و شاد بودن من وسط لوکیشن درگیری ها، بهم نشون داد که واااقعا میشه “دنیاهامون متفاوت باشه” و برام این “ایمان” رو ساخت که “اگر من کار خودمو درست و کامل انجام بدم، سید کار خودشو بلده و بی نقص انجامش میده!”. از طرفی، تمـــام اون همت کردن و با سختی درس خوندنم، حل تمرینم، سوال پرسیدنم برای مطمئن شدن از جواب، بعدشم برگشتن ورقِ بازی از یه نمره خوب به صفر اونم از استادی که فــکــرشم نمیکردم، خواهش التماس کردنم از استاد و.. که در نهایت بجای حال خوب، حال خیــلی بدی بهم داد، به اندازه یه کـــــوه برام انگیزه شد؛ انقدی که دلم میخواست سر از تن استاده جدا کنم….

    اون اتفاق بد و ضدحالی که ظاهرا بچه های دیگه چندین بار هم تجربش کردن، ولی بهش “عادت” کرده بودن و فقط ازش ناراضی بودن و غر میزدن، برای من یه هدیه الهی بود! اغراق نمیکنم، واقعا همین حسو نسبت بهش دارم! هنوزم که چندین ماه ازش گذشته، با افـــتخار از اون حرکت خودم و تصمیمم برای رها کردن دانشگاه برای نزدیکانم حرف میزنم. رها شدن من از دانشگاه که بواسطه این اتفاق رقم خورد، توی همین چند ماه اننننقدر برام خیر و برکت داشته و آزادی عمل بهم داده که خداشاهده حتی بعضی روزا تو ذهنم از اون استاده (که روز اول توی دلم فقط بهش بد و بیراه میگفتم XD) تشکر میکنم بخاطر اون رفتار زشتش! که قطعا اگر بی احترامیِ ایشون موقع صحبت یا ترسوندن من از صفر نبود، من الان این موهبت هارو نداشتم و از زندگیم ده ها برابر لذت نمیبردم!!

    هرجا هستید در پناه الله یکتا، شاد و شنگول و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: