اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من سریع میرم سر اصل داستان زندگیم ، من اواسط سال 1400 از همسرم جداشدم و چون من تهران زندگی میکردم از سال ها قبل از ازدواجم و تهران دانشگاه رفتم ارشد گرفتم و همون جا سرکار رفتم و بسیار هم موفق بودم تو کارم و درآمد عالی داشتم و منطقه یک کار میکردم و همون منطقه زعفرانیه زندگی میکردم و بعد از ازدواج همسرم مخالفت کرد با کار کردن و ادامه تحصیل و… و منو کاملا محدود کرده بود روابط با دوستان و حتی خانوادم که البته شهرستان بودن و فاصله زیادی داشتم و تمام تماس های تلفنی منو با مادرم و همه نزدیکان چک میکرد و تو مدت 2 سال و نیم که زندگی میکردم البته زندگی که نه مرده بودم واقعا کاملا افسرده و پراز ترس و استرس و کاملا عذت نفس و اعتماد به نفسم رو ازدست داده بودم و از لحاظ فیزیکی هم هر روز یه قسمت از بدنم آسیب میدید 2 تا جراحی سنگین داشتم تو رحمم فیبرم در اومد و جراحی کردم خداروشکر خوب شد کم کاری تیروئید گرفتم و کم خونی شدید و وزنم رسیده بود به 40 کیلو و حالم خیلی بد بود و احساس خستگی شدید داشتم و همش گریه بود کارم ولی توان این که از اون خونه بیرون برم و جداشم رو نداشتم و به جایی رسیده بودم که به خودکشی فک میکردم ، و تو اون زندگی با این که ظاهرش خیلی خوب بود خونه بالاشهر و ماشین و مسافرت خرجی و… ولی برای من جهنم بود تا این که بعد 2 سال و نیم پدر و مادرم کرونا گرفتن و من خیلی بیقراری میکردم و گریه میکردم اینم بگم یک ماه قبل خواهر همسرم به خاطر کرنا فوت کرد و همسرم برای این که بعدا نخوام اونو مقصر از دست دادن پدر مادرم بدونم بلیت گرفت و من اومدم شهرستان خونه پدرم و 20 روزی شهرستان بودم و حالم کمی بهتر شده بود و یکم انرژی گرفتم و تصمیم گرفتم که برگشتم تهران وسایلم رو جمع کنم و کلا بیام خونه پدرم و همه هم مخالف بودن چون کسی از زندگی من و غرابی که میکشیدم چیزی نمیدونست و چون خانوادم دور بودن برای این که نگران نشن تو اون 2 سال چیزی نگفته بودم خلاصه وقتی برای مادرم تعریف کردم تنها کسی که حمایتم کرد و کنارم بود مادرم بود برای جدایی و خلاصه برگشتم تهران و دو باره همون رفتار توهین و تحقیر ولی این بار جلوش وایسادم و منی که 2سال و نیم هیچ وقت جوابشو نداده بودم و فقط بغض میکردم و تو خودم میریختم شروع کردم به دادزدن و با خاک کوچه یکسانش کردم و اونم منو کتک زد منم از دستش فرار کردم و رفتم کلانتری و پزشک قانونی و ادامه ماجرا … و وسایلم رو جمع کردم اومدم شهرستان و چون گفته بود طلاق نمیدم برای اینکه تحت فشار بزارمش مهریه رو اجرا گزاشتم خلاصه الان 2 سال و نیم میگزره و مراحل اخر جدایی هستیم و تو این دوسال و نیم این جا خوبش رو میخوام بگم بتون من با پیج شما آشنا شدم و قبلش البته یه استاد دیگه خانم رئیسی و بعد هدایت شدم به شما که من باشما اول خدودم بعد خدای خودم رو شناختم قبلش تراپی میرفتم کلی هزینه ولی حالم خوب نمیشد ولی با شما و فقط فایل های رایگان من خدارو پیدا کردم و اتفاق هایی که تو مسیر جدایی من افتاد که همش معجزه بود واقعا چون من بودم و خدا از اون طرف اون بود با 13 تا وکیل تمام دوستاش که تو دادگاه ها براش شهادت میدادن خانوادش همه همکارانش و کلی ادم دیگه که همه کاری براش میکردن چون رابطه داشت و کلی آشنا تو دادگاه های تهران ما تو این ماجرا نزدیک 40 تا پرونده داشتیم یه سری تهران بود چون خونه مشترک اونجا بود یه سری هم شهرستان چون شهرستان عقد کرده بودیم خلاصه با این همه خدم و حشمش ، خدا برای من کافی بود و من خدارو وکیل خودم قرار داده بودم ، تو تمام پرونده ها به کمک خدای مهربونم رای ها به نفع من میشد و حتی تونستم بندازمش زندان 5 ماه و خودم و خدا از شهرستان رفتیم تهران با این که تمام مأمورها کلانتری پول داده بود و گوشیش ساعت اداری خاموش میکرد و میدونست که حکم جلبش رو دارم و خودش رو قایم کرده بود به لطف خدا بعد ده روز خدا برام جلبش کرد که اونم مثل معجزه بود آدمی که کمکم کرد و هم زمانی هایی که انفاق افتاد که خیلی مفصل هست و دستگیرش کردم در تاپ لوکیشن ایران و انداختمش تو یه زندان تو یه دهات اطراف شهرستان یه ناکجا که نگم دیگه و خلاصه الان تو مراحل اخر هستیم اونم به خاطر این که وکیلاش میخوان کشش بدن که مثلا منو ازیت کنن نمیدونن که من چقدر حالم خوبه چقدر نمیتونم کلمه پیدا کنم و این طلاق و جدایی بهترین اتفاق زندگی من بود من خدارو پیدا کردم و دیگه انقدر اعتماد به نفس و عزت نفسم بالاست که میدونم هرکاری که بخوام میتونم انجام بدم چون تو بغل خدا هستم اینم بگم الان 55 کیلو هستم بسیار زیبا و سلامت شاد پرانرژی هستم و خیلی خیلی حالم خوبه با این که همه فامیل میگن چی کار کردی زندگی به اون خوبی حالا ول کردی اومدی شهرستان بیکار نشستی خونه بابات و … ولی نمیدونن که من از جهنم اومدم بیرون و اینو فقط خودم میدونم اینم بگم با این که بیکار بودم تونستم با چندتا سرمایه گزاری کوچیک که اونم هدایتی بود الان تو فکر اینم برا خودم خونه بخرم و بعد که این کار جدایی کاملا رسمی تموم شد برم سرکارم و بترکونم و این ها همه لطف خداوند هست که شمارو سر راه من قرار داد و دست خداوند بودین برای من خیلی دوستون دارم استاد هر روز فایل هاتون رو میبینم و لذت میبرم خدایا شکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
من سپاس گزار خداوندم که منو هدایت کرد به دیدن این فایل پراز آگاهی و بعد هم سپاس گزار استاد عزیزم هستم
امروز بعد از حدودا دوماه کامنت میزارم و این فیل چنان غوغایی در ذهن من ایجاد کرد که الان اینجام تا براتون بنویسم درمورد اتفاقی که باعث شد من الان اینجا باشم در این سایت بی نظیر و دوره 12 قدم.
از اینجا شروع می کنم ک من مهاجرت کردم به تهران و یه سری دوره های آموزشی رو رو رفتم و بعد هم خیلی سریع مشغول به کار شدم.
همه چیز خوب پیش میرفت و من عاشق زندگی در اونجا و تجربه های جدیدم بودم تا اینکه با یک اتفاق به ظاهر نازیبا مجبور شدم برگردم به شهر خودم با انبوهی از افکار منفی و ناامیدی
البته اینم بگم ک اون اتفاق نازیبا رو خودم با افکارم خلق کردم.
ماه ها توی خونه بودم و جایی نمیرفتم ، فقط میخوابیدم تا اینکه کتابی خوندم به نام گفت و گو با خدا و آرام و آرام تر شدم.
این کتاب منو به روحم نزدیک تر کرد برای همین خیلی احساس آرامش داشتم.
یادمه یکی از دوستام یه روز یه جمله قشنگی بهم گفت : سپیده فقط رها کن و لذت ببر.(دقیقا زمان و مکان شنیدن این جمله رو یادمه)
من روزها به این جمله فک کردم و سعی کردم با همون آگاهی کمی ک داشتم درکش کنم و کم کم نگرانی ها و دغدغه هام رو رها کردم و بسیار آرام تر شدم.
تا اینکه هدایت شدم به سایت استاد عباس منش، شاید باورتون نشه نفهمیدم چه طور شدم ک یوهو دیدم وسط دوره 12 قدم هستم.
و ساعتها و روزها و ماه هاست که زندگی من هرروز زیبا تر میشه.
هرروز یه ورژن جدیدی از خودم رو کشف میکنم.
هرروز یه کار جدیدی میکنم.
من هر روز شاد تر و خوشبخت تر میشم اینو از احساسم میفهمم.
اون اتفاق به ظاهر نازیبا باعث شد که من الان اینجا باشم و اینجوری خوشبختی رو تجربه کنم.
چه زمانی؟
زمانی که من ذهنم رو کنترل کردم و نگاهم رو به زندگی تغییر دادم.
این فایل این درس بزرگ را برای من داشت که می توانم به تمام اتفاقات زندگی خودم به شکل و نوع دیگری نگاه کنم
می توانم دیدگاه و زاویه دید خودم تغییر بدهم و شکل و نوع دید خودم را تغییر بدهم و آنوقت من بی شک جواب متفاوت خواهم گرفت
بی شک من نتیجه ای غیر از نتیجه همگان خواهم گرفت
اینگونه نگاه کردن به اتفاقات و چالش های زندگی خودم برای من موفقیت را در نهایت به وجود خواهد آورد
حال من را خوب نگه می دارد
آرامش را همیشه برای من خواهد داشت
همیشه من را در بهترین شکل موجود از زندگی خودم حفظ می کند
این تجربه و این درس را وقتی که من در زندگی خودم بکار می گیرم بی هیچ تردیدی آرامش و خوشبختی سهم همیشگی من خواهد بود و من خوشبختی را حس خواهم کرد
به راحتی و آسانی به خواسته ها و اهداف خودم خواهم رسید
این را باید یاد بگیرم که نوع دید و نگاه خودم را تغییر بدهم و مثل باقی دیگران هرگز نگاه نکنم و دنبال آن باشم که از
تضاد ها و چالش های زندگی خودم درس بگیرم و یک قدم در جهت بهبود و بهتر شدن روند زندگی خودم جلو بروم
این را یاد بگیرم که تمام اتفاقات و چالش ها و تضاد های زندگی من یک درس و یک نتیجه را در خود برای من دارد که من با درک نکته آن می توانم به پیشرفت و موفقیت دست پیدا کنم
پس
هر تضاد و چالش در زندگی من برای من یک درس و یک رشد و پیشرفت را در خود برای من دارد
این را همیشه به خودم بگویم و از تضاد و چالش های زندگی خودم ناراحت نشوم و زانوی غم را بغل نکنم و دیدگاه و نگاه خودم را تغییر بدهم چرا که نوع نگاه من است که اتفاقات بعدی زندگی من را رقم خواهد زد
ممنون از خدای خوب خودم هستم که من را در این راه هدایت می کند
خدایا شکرت ازتو می خواهم ظرف درک وجودی من رو بزرگتر کنی تا درک بهتری داشته باشم از قوانینت.
سلام به دو اساتید عزیزم و دوستان الهی ام
خدایا شکرت که امروز هم قدرت خداوند بهترینهع بهترین آرامش و آسایش و رفاه بیشتر و بیشتری رو به سمت من هدایت کرده و بخاطر این آرامش و آسایش و رفاه روزافزون بیشترینم از خداوند ممنون و سپاسگذارم
خدایا هدایتم کن و مرا در عمل به آنچه میاموزم ثابت قدم گردان
رمز اسرار این جهان هستی
اینکه تمام اتفاقات ما بواسطه ی نگرش و افکار ماست و این افکار احساسات ما رو رقم میزنه و توسط همین احساسات واقعیت زندگی مون رو خلق می کنیم
اگر احساس بدی داریم یعنی افکار و ذهنیت نامناسبی داریم واین بدان معناست که سیکنال نامناسبی به جهان فرستادیم و آنچه را که دوست نداریم و ناخواسته امان است رو بیشتر و بیشتر وارد زندگی مون می کنیم
اتفاقات خودشون به تنهایی هیچ تاثیری در زندگی ما ندارند .. در واقع اون تعبیر و یا برچسب هایی که ما براشون تعریف می کنیم به اون اتفاقات معنا می بخشد و آنجاست که اون اتفاقات تاثیر پذیر می شوند
در یکجایی خوانده بودم که اگر برای مثال به چیزی نگاه می کنید هرگز نگویید:نمی توانم آنرابخرم یا توانایی مالی خریدش را ندارم ذهن ناخودآگاهتان عینا شما را به آن سو می برد و این برچسب نامناسب مانع برکتتان می شود…به جای آن به خودتان بگویید:آن چیز برای فروش است این یک گزیده الهی است و من در قوانین الهی از طریق عشق الهی آن را پسندیدم
پس نتیجه می گیریم که اگر بتوانیم برچسبی به شرایط و اتفاقات زندگی مون بزنیم آگاهانه یک برچسب و یک نامگذاری مثبت و درست و مناسب به اون اتفاقات بزنیم پس یعنی کلامی که بکار میبریم قدرت و انرژی دارد قدرت کلام بالاست
تمام اتفاقات مالی و پولی و مادی و معنوی ما با باورهای ما رقم می خوره و با باورهامون و تغییر نگرش ها مون زندگی مون تغییر می کند..
پس ما برای شروع هر کاری اگر مداومت بخرج دهیم و به هدف و نگرش مون توجه کنیم و بخواهیم اقدام به حرکت کنیم حتی اگر یک قدم کوچک به جلو باشد آن قدم بظاهر کوچک یعنی موفقیت
گفته های آقای ایلان ماسک عزیز ایشون گفتند.. این راکت فقط بتونه از خودِ جایگاه سکوی پرتاب بلند بشه و در اون سکو منفجر نشه این یعنی خودش یک موفقیت بحساب میشه
چقدر کلمات قدرت دارند که برچسب این کلمات تاثیر بسزایی در روند پیشرفت می توانند داشته باشند این هم یک الگوی فوق العاده عالی از افراد موفق که بجای قبول کردن کلمه ی شکست و یا نام موفق بودن بهترین کلمه ی جایگزین رو مطرح کردند عملیات جداسازی سریع برنامه ریزی نشده ی قطعات و این جمله برای من این معنا رو داشت که تا اون قسمتی که هنوز قطعات از هم جدا نشده بود موفق شدیم یعنی کوچکترین قدم رو بجلو برامون شادی آور است و احساس خوبی داریم و این یعنی موفقیت…
من از وقتی با استاد عزیزم و آموزه هاشون آشنا شدم کلا نتایجم با قبل از آشنایی ام متفاوت شده .. یعنی به تضاد متفاوت توجه می کنم .. یا الان ذهن مو آگاهانه کنترل می کنم .. به غم و اندوه توجه نمی کنم .. از بحث و ناخواسته ها و چیزهای نامناسب سعی می کنم آگاهانه اعراض کنم.. قدرت شکرگذار بودن و تحسین کردن دیگران رو دارم … احساس ارزشمندی و لایق بودن می کنم … باورهای توحیدی ام تغییر کرده … افراد نامناسب ازم دور شدن .. برای وقتم ارزش قایل هستم و آگاهانه روی باورهای و افکارم کار می کنم ….استادم یک قطب نما بهم نشون داده که می تونم با احساساتم بفهمم مسیرم درسته یا نه….به قوانین جهان هستی آگاه شدم … اشتباهات خودم رو میپذیرم و کسی رو مقصر نمیدونم … کلا شخصیتم تغییر کرده و هدفمند تر شدم قبلنا هدفم خیلی محدود بود یعنی خیلی قانع بودم ولی الان متفاوت فکر می کنم و متفاوت عمل می کنم و متفاوت هم نتیجه می گیرم .. و سعی می کنم خودم رو با خوده گذشته ام مقایسه کنم … و نتایج گذشته ام رو نتایج الآنم مقایسه می کنم … از اینکه در مدار آگاهی و بیداری بیشتری هستم ممنون و سپاسگذارم بخاطر اینکه خودشناسی و خود سازی و خداشناسی مرا از نو بصورت بنیادی ساخت . اینکه به خلوت گزینی هدایت شدم تا خودم رو بهتر بشناسم و به اعماق درونی ام سفر کنم اینکه خود شناسی و خودسازی و خدا شناسی من قوی تر شد ..
خدای مهربانم به من نعمت شکرگزاری نعمتهای بیشمارت را عنایت کن
خدای مهربانم وجودم را از آگاهی های ناب الهی پر کن
خدایا من را بسمت مسیرهای درست و صحیح هدایت کن که بدون هدایت و نشانه های الهی تو من گمراه آه و سرگشته و حیران ام… ای ابتدای هر آغاز و ای سرانجام هر پایان ،
پرودگارا تنها تو را بندگی میکنم و تنها از تو کمک میخوام و چراغ هدایتم باش
خدایاااا ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت
ای خالق جهان هستی کمکم کن هدایتم کنی تا برای همه چیزهای خوب و عالی در بهترین ها باشم تا زیبایی های بیشتر و بیشتری رو ببینم و در مدار بالایی از زندگی شاد و همراه با آزادی و امنیت و سلامتی و آزادی در تمام جنبه های زندگی ام باشم ..
خدایااآاا من به کمتر از بهترینها رضایت نمیدهم ..
خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادم با نتایجم صحبت کنم ؟ خدایا هدایتم کن
خدا یار و نگهدار همه مون باشه ممنون و سپاس
خدایاااا تنهافقط و فقط ترا می پرستم و تنها فقط و فقط از تو یاری می جوییم
با درود و سلام خدمت شما دوست گرامی خانم زری فرزانه عزیز ..
خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که به خواندن کامنت های من هدایت شدید و برام کامنت ارسال کردید و منم به شما تبریک میگم که در چنین فضای الهی ساکن هستید و دارید روی خودتون و افکارتون کار می کنید تا قوی تر بشید ..
خانم زری عزیز اینکه پرسیدید
خیلی دوست دارم از موفقیت های مالیتون برام بگین از کجا به کجا رسیدین؟! اینکه از کجا به کجا رسیدم رو توی داستان هدایتم داخل پروفایلم مختصر نوشتم و اگر به آن قسمت مراجعه کنید به خیلی از سوالات تان پاسخ داده شده و می تواند به آگاهی بیشتری هدایت شوید
اینکه که گفتید میخام درس بگیرم. باید خدمتتون عرض کنم که هر لحظه از زندگی مون درس هایی داره که همانند اثر انگشت مون منحصر بفرده .. بهترین درسی که میشه از نوشته ها و کامنت های دوستان گرفت نعمت شکرگذار بودن است .. نمی خواد کار خاصی بکنیم فقط از صبح و از لحظه ای که بیدار میشوید شکرگذاری کنید .. از رختخواب که با آرامش در آن خوابید و بیدار شدید ..
از اون طلوع صبحگاهی خورشید.. چند بار صبح زود بیدار شدید و از لحظه ی طلوع خورشید لذت بردید و نگاهش کردید؟؟؟!!!
آیا لحظه ی طلوع خورشید رو با شنیدن صدای آواز پرندگان شنیدید!!؟؟؟
آیا به ابرها و آسمان زیبای صبحگاهی و شبانگاه توجه داشته آید !!!؟؟؟
آیا فرصت داشتید از تک تک اعضای بدنتان تشکر و قدردانی کنید !!؟؟؟
آیااا برای وجودتان ارزش قایل هستید !!!؟؟
آیا فایل های استاد رو با دقت نگاه کردید و کامنت های دوستان رو در آن قسمت ها خوانده آید !!؟؟؟
و کامنت نوشتید و ارسال کردید
اگر پاسخ تان آری است بهتون تبریک می گم و تحسین تون می کنم ..
روز و شب تون بخیریت و خوبی و خوشی و ایام بکام تون شیرین و گوارا
با سلام و عرض ادب به تمام فعالان بهشت زمینی به نام عباسمنش دات کام مخصوصا استاد عزیزم
خدا رو بینهایت مرتبه سپاس که ما وارد این بهشت زمینی شدیم . الله عزیزم چه منتی بر من گذاشتی که منو هدایت کردی به این مسیر امیدوارم توفیق عمل رو هم خودت بهم بدی که میدونم اگر خودم بخوام عمل کنم و تلاشمو کنم تو هم میخوای : سوره حجرات آیات 17و 18:
بر تو منت میگذارند که اسلام آورده اند، بگو: به خاطر اسلامتان بر من منت مگذارید، بلکه این خداست که باید بخاطر هدایتتان به راه ایمان، بر شما منت گذارد، اگر صادقید! خداوند غیب و نادیده های آسما نها و زمین را میداند، و بی شک خداوند نسبت به عملکردتان بیناست!
استاد استاد استاد استاد شما چه کردین ؟ شما چقدر متصلید ، شما چقدر مدار نزدیکی به الله دارین ، شما چقدر بی همتایید ، به قول خودتون تو فایل ((سرمایه اصلی)) کی تو این دوره و زمونه به این حرفا فکر میکنه ، کی تو این دوره و زمونه این حرفایی که بقیه مسخره میدونن رو ، اصل قرار میده ، امیدوارم که هر لحظه بهره مندیتون از نعات الله بیش از پیش بشه. و شما وااااااقعا لایق این نتایج متفاوت هستید ، چون این ارزشهای ناب و الهی رو خلق میکنید.
نکات اصلی این فایل با توجه به مدار من :
* من تو این دنیا تنها هستم و خدا ، هیچ رابطه ای برای من جاودان نخواهد بود ، من باید برای کمک به خودم و نیکی به خودم ، به دیگران نیکی کنم نتیجه در دستان الله هست ، من تلاشمو رو میکنم ، این تلاشم برای دیگران باید با آرامش باشه با تـــــو کـــــل باشه ، با توجه به این قانون که نتایج هرکس دست افکار خودشه ، من برای ارسال فرکانس توانایی و قدرت و ارسال فرکانس که من میتونم مصداق ((انا لله و انا الیه راجعون)) باشم به اطرافیانم کمک میکنم نه با این فرکانس که باید اطرافیان من آرام باشند تا من هم آرام باشم ، تو این زمینه خیلی باید روی خودم کار کنم و واقعا هم کار کردم و خیلی بهتر شدم ولی پاشنه آشیله و نباید ازش غافل باشم و از الله برای توفیق عمل کمک میخام ، البته الله هم در قرآنش گفته : اگر تو مصیبتا ایمانتو و آرامشتو حفظ کردی من هدایتت میکنم ، اگرم نه ، به بدختی و نا آرومی بیشترم هدایتت میکنم ، کلا نمد هولا و هولا . کمک خواستن من از الله وقتی معنی پیدا میکنه که :
در شرایط به ظاهر ناجالب تلاش آگاهانه منو برای تمرکز بر نکات مثبت ببینه
تلاش آگاهانه منو برای سپاسگزاری ببینه
تلاش آگاهانه منو برای آرامش و ایمان و توکل ببینه
به قول آیات بالا الله بصیر بما تعملون ، اگه ((تعملون)) های من که تلاش های فکریم هست ، فقط در جهت فراموش کردن اون ناآرومی ها باشه ، در این جهت باشه که من باید از خدا کمک بخام هی به ورودیهای بیخودم دامن بزنم و … خوب الله هم نه تنها هیچ کمکی نمیکنه تازه به بدبختیهای بیشتر هم هدایتم میکنه ، همه چیز دست منه ، به قول فایل ((مهم ترین اصول در کسب و کار)) استاد ، به تعداد تمام آدماا ما خدا داریم ، خدای من باید با قرآن درست و اساسی ساخته بشه تا مایه خوشبختیم در دنــــــیـــــا و آخــــرت باشه ، نه فقط آخرتم ، خدای من باید خدایی باشه که وقتی به خودش و قوانینش میفکرم آرامش بگیرم (کتاب رویاهایی که رویا نیستند ) .
خدای من چه معجزاتی و چه یادآوریهایی میکنه وقتی من شروع به نوشتن میکنم ، این کتاب رو ماهها پیش خوندم ، فایل مهم ترین اصول رو ماهها پیش گوشیدم ، و میدونم با این فرکانس سپاسگزاری چه اتفاقاتی رو برای من رقم میزنی شککککررررررتتتت ، استاد عزیییزم هزااااار مرتبه سپاس.
اینم یه یادآوری دیگه ای از الله که معلومه چی داره بهم میگه و توضیح نداره و بازم سپاس الله عزیزم : سوه انعام آیه 94 :
اکنون تنـــهای تنـــها، همانگونه که روز اول خلق شدید به سوی مـــا آمده اید، و آنچه را به شما بخشــیـــده بودیم پشت سر گذاشتید، در حالی که شفیعان و تکیه گاههای خود را که فــریــادرس می انگاشتند با شما نمی بینیم! اکنون تمام پــــیـــونـــدهـــایـــی که داشتید بُــــریده شده است، حتی تمام آنچه را که در خیال میپنداشتید از شما دور شده اند!
بنظرم پیوندها همون روابط من با اطرافیانم و عزیزانم هست.
* استاد پر از نکته هست این فایل ، همین ((الخیر فی ما وقع)) همین چهارتا کلمه یه عااااالمه نور هست و رحمت یه عالمه هدایت هست ، اگر من تو مدارش باشم ، اگر من مومن باشم اگر من ایمان داشته باشم که قانون همینه که فی ما وقع پر از نکات مثبته ، پر از زیباییه ، پر از هدایت و باورسازی برای من هست ، من دارم روی این قضیه کار میکنم که : هرررر اتفاقی تو زندگی من و تو جهان داره می افته اگر منو غمگین و ناراحت میکنه ، نشانگرم که قلبم و احساسم هست داره بهم میگه یه باورت ایراد داره ، حالا هررررر اتفاقی ، حتی اگر از لحاظ انسانی و روشنفکری و … ناپسند باشه که من با وجود اون اتفاق تلاش برای آرامش داشته باشم ، اگر من احساسم بد باشه اتفاقات بد رو میجذبم نقطه سر خط .
حالا من باید چی کار کنم ، من باید بگم:
الله من تسلیمتم
اگه این اتفاق به مزاج من خوش نیست ، خدا رو شکر فلان چیز رو دارم
خدا رو شکر فلان هدایت رو بهم گفتی
خدا رو شکر من تا همین حد به تو ایمان دارم
خدا رو شکر این دارایی ها رو دارم
خدا رو شکر این اتفاق این نکات مثبت رو داره
و …
و بقول استاد اینا نباید گول زنکی باشه ، باید منجر به احساس خوب در من بشه ، باید حال منو بهتر کنه و طبق قانون بزرگ دنیا : احساس خوب مساوی با اتفاقات مثبت.
یکی از تجربه های من در مورد بیماریهای حاد عزیزانم هست ، چه بیماری پندمیک و چه بیماری ها و عمل های جراحی و … که هر وقت یه بیماری سراغ عزیزانم میاد من ، مثل یه مسکن از خدا میخواستم این ختم بخیر بشه ، حال عزیزم خوب بشه و … و این دقیقا مثل بریدن سطحی یه علف هرز بود که یه موقع دیگه با بیماری یه عزیز دیگه م ، خودشو نشون میداد ، الان با مدار فعلیم به این آگاهی رسیدم که من در حد توانم هر تلاشی بتونم برای عزیزم انجام میدم با آرامش و حال خوب ، حالا ریشه این آرامش و حال خوب چیه اینه که : الله فرموده هر چی تو زندگیتون پیش میاد بواسطه اعمال خودتون هست و منم نمیتونم نتیجه زندگی هیچ کسی رو تغییر بدم ، پس با توکل به الله از مسیر کمک به دیگران یا هر فعالیت دیگه ای ، لذت میبرم و نتیجه رو میسپارم به الله .
* نگرش من به اتفاقات زندگیم ، تجارب زندگی منو شکل میده :
چقدر نکته عالی هست ، این یعنی کار ذهنی ، یعنی مدیریت افکار ، یعنی کنترل ورودیها ، یعنی تعهد و ایییمان به قانون ، که اتفاقات زندگی من با کانون توجهم و نوع نگاهم به اتفاقات رقم میخوره .
مهمترین نگاهی که خیلی به من کمک میکنه که کار ذهنی انجام بدم اینه که :
به خودم میگم ببین مجید تو وقتی قرآن رو میخونه میبینی الله همییشه داره درباره کار ذهنی میگه ، ایمان یعنی آرامش یعنی کار فکری ، من که نمیتونم با کار فیزیکی ، با بیل زدن ، با کوه کندن و … نشون بدم مومنم ، با آرامش درونیم با کنترل افکاری که الله ازشون آگاهه اینو به خودم و الله نشون میدم که بقول استاد بعد این کار فکری منجر به اعمال فیزیکی میشه . توکل یعنی کار ذهنی ، لا خوف علیهم و لاهم یحزنون یعنی کار ذهنی ، توحید یعنی کار ذهنی ، شرک آفت ذهنی و … این اصصصله ، خدا این همه میگه من اسرار قلبها آگاهم یعنی کار ذهنیت رو میسنجه فرکانستو میسنجه و هزاران دلیل و برهان واضح دیگه.
پس من هرجاااایی هستم ، تو هر شرایطی هستم ، هر لحظه از زندگیم مهم ترین کار من اینه که آرامش داشته باشم و به احساس کمی بهتر برسم.
هزاران مثال خدا گفته که من امتحانتون میکنم ، سوره عنکبوت میگه :
آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان آوردهایم رهاشان کنند و هیچ امتحانشان نکنند؟
و محققا ما اممی را که پیش از اینان بودند به امتحان و آزمایش آوردیم، و همانا خدا دروغگویان و راستگویان را کاملا میشناسد.
اینکه خدا میگه من دروغگو و راستگو رو میشناسم از احساس من ، میشناسه منو ، اگه تو امتحان و آزمون و بقول استاد شرایط به ظاهر ناجالب تونستم جوری نگاه کنم که به احساس کمی بهتر برسم ، معلوم میشه مومنم.
پس من باید به همه اتفاقت زندگیم نگاه حکیمانه داشته باشم و ازش به نفع خودم استفاده کنم ، بقول استاد افکارمو واکاوی کنم ، همیشه در حال انجام مار فکری باشم که به احساس بهتری برسم ، این مهم ترین کار زندگیمه
استاد واقعا واقعا این فایل خیلی کمک کننده هست ، که من از هر اتفاق زندگیم یه پله برای پیشرفتم بسازم و اینکه من شروع کردم به نوشتن و انجام تمرین دیگه بهتر ، که قشنگ و عمیق درکش کنم.
سپاس از الله قدیر ، استاد عزیزم و تمام فعالان بهترین سایت دنیا
با دیدن این فایل و صحبت های شما که کلام حق از زبان شما همیشه میشنوم
کلا از وقتی که با قانون جهان با شما آشنا شدم زندگیم به معنای واقعی کن و فیکون شده اونم به بهترین شکل
ما از بچهگی هر چی میخواستیم و هر کاری میخواستیم انجام بدیم پدرم پیش قدم بود و اصلا به ما اجازه سختی و فکر کردن و انجام دادن کاری نمیداد
حالا بر حسب چون پدر هست و وظیفه خودش میدونست البته این حسش نسبت به برادرام خیلی بیشتر و بیشتر بود
تا اینکه پدرم فوت میکنه و برادرهام و مادرم زندگیشون با شکست بدی مواجه میشه و هنوز که هنوزه درگیر این موضوعات هستن و هی میگن اگر بابا بود اوضاع اینطور نبود
اما خدارو هزار مرتبه شکر من راهم جدا شده بود و اصلا از خانواده و شهر و کشور جدا شدم و مهاجرت کردم
و موفقیتهای بیشماری هر روز بیشتر و بیشتر کسب میکنم اونم با آگاهی
من خداروشکر میکنم که هدایتم کرد به بهترین راه و شمارو برای راهبر زندگی و آگاهی من قرار داده
من با آموزشهای شما دنیام تغییر کرد و باورهام
و چقدر خوشحالم و شاکر خداوند که همیشه به یه دید دیگه تمام اتفاقات رو میبینم هر چند در دنیای من جز زیبایی و آرامش و خوشبختی و سعادت چیز دیگه نیست و هر چالشی باشه اونم خدا برای قویتر شدنم انتخاب میکنه
من سه تا گربه داشتم و زمانی رسید که احساس کردم سه تا گربه برای من زیاد هست و من توانایی رسیدگی به هر سه اونها رو ندارم و دوتا کافی هست تا اینکه تصمیم قطعی گرفتم که پوپو گربه بزرگم رو واگذار کنم و بابتش هزینه هزینه بگیرم. پس قیمتی که مد نظرم بود رو همراه با عکس و توضیحات آگهی کردم فردی پیدا شد دختر کم سن و سالی که عاشق حیوانات بود و از پوپو خوشش آمده بود ما با هم توافق کردیم که چند روزی اول عکس و فیلم بفرستم کمی از اخلاقهای پوپو براش بگم و بعد که کمی خاطر جمع شد گربه من رو خریداری بکنه.
بعد از چند روز بخشی از پول مورد نظر رو ریخت و از من درخواست کرد که کمی بهش مهلت بدم تا مابقی پول رو جور کنه و از طرفی هم مامانش که سختگیر بود و با گربه داشتن مخالفت میکرد آمادگی لازم رو پیدا بکنه حدود سه هفته با هم در ارتباط بودیم چون میگفت مامانم سختگیر هست و با گربه داشتن مخالف هست.
از طرفی من هم به علت باور کمبودی که داشتم و فکر میکردم این تنها کسی هست که اخلاقهای خیلی خوبی داره و میتونه گربه مرا دوست داشته باشه و بهش اعتماد پیدا کردم باهاش راه آمدم( اینها همه رو دلیلش رو به علت باور خودم میدونم که فکر میکردم شاید کسی پیدا نشه که گربه من رو از من بخره پوپو قبلاً مریض شده بود و من بابتش هزینه کرده بودم و دکتر گفته بود باید تغذیش رو رعایت کنه و گربه ی من انگار عیبی داشت که خودم از بابتش خاطر جمع نبودم و نمیتونستم روی فروشش مانور بدم و فکر میکردم ارزشش پایین هست ).
تا حدود سه هفته با هم در ارتباط بودیم تا هم نگرانیهاش بابت اخلاقهای گربه برطرف بشه و هم مادرش آمادگی پذیرش گربه رو پیدا بکنه.
پس از حدود بعد از سه هفته که پول رو برای من ریخت من پوپو رو پیشش بردم و قرار بود چند روزی و حتی دو هفته پیشش بمونه تا باز هم اگر احساس کرد شرایط لازم رو نداره و دید مامانش مخالفت میکنه من پوپو رو پیش خودم برگردونم و معامله به هم بخوره. ازطرفی میخواستم بهش خاطر جمعی بدم که از بابت اخلاقهای پوپو خیالش راحت باشه.
این رو هم بگم که ظرف همین دو سه هفتهای که پوپو پیش این دختر خانم بود میگفت اقواممون اومدن خونمون و از پوپو خیلی خوششون اومده و گفتن اگر این رو به ما بفروشی بابتش پول خوبی بهت میدیم و چنین صحبتهایی رو شنیدم که میگفت مثلاً قیمت پوپو از این حرفها بیشتره و اخلاقهای خیلی خوبی داره.
با این صحبتها من هم باورم بهتر شد چون دیدم مشکلی که قبلاً داشته دیگه برطرف شده و چیزی نیست که باعث نگرانی باشه فقط اگر تغذیهاش مراعات بشه هیچ مشکلی نخواهد داشت و این شد که کم کم خودم رو توجیه کردم که نباید به مفت گربهام را بفروشم.
تا این شد که قرار شد به مسافرت برن و جایی نبود گربه من رو بذاره و اینطوری تصمیم گرفتم پوپو رو پیش خودم برگردونم و ایشون میگفت مامان مامانم خیلی اذیت میکنه و یکسره گیر میده که گربه رو از خونه ببر. من هم طبق توافقی که کرده بودیم بهش گفتم مشکلی نداره و گربه رو پس بفرست.
چون این دختر در شهر دیگهای بود کمی کار برای من دشوار شده بود من دچار استرس خیلی بدی شدم، شبی که بهم یهویی خبر داد اعصابم کمی به هم ریخت و خلاصه کلام اینکه گربه هم دوباره پیش ما بازگردانده شد.
بلافاصله روز بعد دوباره فروش پوپو رو آگاهی کردم و با خودم گفتم حتماً خیریتی هست و قراره یک صاحب بهتری براش پیدا بشه و این رو از اعماق وجودم قبول کردم چون مطمئن بودم که اتفاق بهتری در راه است و این حس برام خیلی آشنا بود، حس موفقیت حس خیر بودن اتفاقات…
تا اینکه ظرف مدت سه روز فردی پیدا شد که با جدیت گربه رو میخواست و ما فقط با چت صحبت کرده بودیم قرار گذاشتیم و دوباره گربهام را بردیم و در محل کلینیک مورد نظر همدیگر را ملاقات کردیم اونجا فهمیدم که صاحب جدیدش یه خانم هست که دوست اون آقا بود و این آقا فقط یک واسطه بود که برای دوستش میخواست. ایشون محض اینکه گربه من رو دید بسیار احساساتی شد و اشک از چشماش ریخت و فکر میکردی که سالهاست پوپو رو میشناسه و من هم خیالم خیلی راحت شد که فردی پیدا شده که از همه نظر مناسب هست. هم از بابت سن و سالش که فردبالغی بود، هم از لحاظ اینکه از پس هزینههای مالی بر میآمد و اونجا بود که خدا را هزاران بار شکر کردم و به همسرم گفتم من مطمئن بودم یک صاحب عالی برای گربهام پیدا میشه.و این یک معجزه ی فوق العاده برام بودکه به خدا توکل کرده بودم و نتیجه اش رو دیدم، چون میگفتم الخیر فی ماوقع. هرچی پیش بیاد خیره.
سلام استاد گل چقد بدن شما عالی شده عاشقتم خودم استا خیلی کارهارا انجام دادم نتیجه نگیریفتم تو حوزه موفقیت اما اون ها باعث شد که من بیشتر پیشرفت کنم وبیشترهرکت کنم اتفاق از نظرما خب نیست بما یادمیده چطور حرکت کنم چی را میخوام از زنده گی اتفاقات بمن یاد که به خواست هایم برم
بمن یاداد که خودمو بشناسم
بمن یاداد چطور ازین اتفاق پول بسازم
بمن یاداد سلامتی بدست بیارم
بمن یاداد روابطم خوب کنم
هراتفاقی ب خودم میوفته ک از نظرمن خوب نیست میشینم باخودم صحبت میکنم کجایه کارم
مشکل داره اگ خودم راه هلی نداشته باشم
از خدای خودم می پرسم خدایا تو بمن بگومن
نمیودنم چطور هلش کنم
خداسری جواب منو میده که این کار انجام میدم درست میشه درپنا الله یکتا
سلام استاد عزیز من با دیدن این فایل شما واقعاً به این نتیجه رسیدم که اتفاقات قبلی که به ظاهر بد بود تو گذشته من واقعا بهم کمک کرده که اینقدر تغییر کنم و اگر اتفاقات بد نبود من اصلاً تغییر نمی کردم و خیلی سپاسگزارم
من اون موقع اعتماد به نفس خیلی پایین داشتم خیلی غمگین بودن همیشه الان خیلی خوشحالم اتفاقات خوب برام میفته 17 سالمه کرمانشاه زندگی می کنم واقعا خیلی خیلی ممنونم از شما که سر راه من قرار گرفتید
و الان به گذشته خودم نگاه می کنم میبینم که از اون موقع تا الان که زمان خیلی کوتاه بوده تقریبن شش ماه و این شش ماه من چقدر تغییر کردم ولی من نگاه می کنم میگم من آدم قبلی نیستم
من به خودم میگم که من هیچ ربطی به گذشته خودم ندارم فقط خودم خودم هستم که زندگی خودم را خلق می کنم
و تمام چیزهایی که توی زندگی من خیلی عوض شد دوستام عوض شدن الان دوستان خیلی خوبی دارم روابطم کلا تغییر کرد و خیلی سپاسگزارم
و الان دیگه دستم تو جیب خودمه
راحت میتونم خرج خودمو بدم و می خوام به امید خدا دوره روانشناسی ثروت را شروع کنم و نتایج و انشالله براتون میزارم خیلی دوستتون دارم امیدوارم که همیشه
کل فایل رو تو ذهنم جمع بندی کردم تا رسیدن به این که
من با یکبار شکست خودمو نمی بازم و کوتاه نمیام انقد وانقد بررسی میکنم انقد دوباره کدهای مخرب تو ذهنم و کارهام پیدا میکنم و دوباره از نو میسازم تا به اون چیزی که می خوام برسم تا برنامه نویس ماهرتری بشم برای زندگیم
یادمه یه بار داستان جودی ابوت رو خونده بودم توش نوشته بود من یه دختری هستم اگه سیزدهمین شوهرم منو ترک کنه و زندگیمون از بین بره
فرداش پا میشم برای چهاردهمین ومن عاشق این روحیه شکست ناپذیر هستم
و البته دوست ندارم با مقاومت های لج بازانه و عدم درک قانون تکامل و فشار های زیاد اشتباه گرفته بشه کاری که قبلا میکردم
یا با اینکه تصحیحی نکنی دوباره همون کار رو بدون پیدا کردن عیب هاش ادامه بدی و سر خودتو گول بمالی که من دارم میرم جلو ولی اون گاری زهواردررفته ات روهمراه خودت بکشی
اینه فرق بین هوشمندانه جلو رفتن با فردی که فقط جلو میره بدون فکر و بررسی
پس من انقد مسیرمو بهبود میبخشم انقد تمرین میکنم تا توش حرفه ای و عالی بشم تا برسم به اون چیزی که تو ذهنم ساختم چون من خالق زندگیم هستم و تمام این موانع آژیر خداست که بهم بگه عیب از کجاست که درستش کنم پس من باید واسه این نرسیدن های موقتی سپاسگذار خدا باشم نه اینکه بگم خدا با من سرلجه، همه این ها برای رشد و تکامل و رسیدن به اهدافم لازم بوده که اتفاق افتاده
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
اگه آدم با یکبار به نتیجه دلخواه نرسیدن ول کنه و ادامه نده میشه یه آدم خودباخته
اگه با یکبار به نتیجه نهایی نرسیدن خودتو نباختی عوضش راهشو پیدا کردی ایراد رو پیدا کردی میشی یه آدم خودساخته
چون من برای اینکه به چیزی که تو ذهنم دارم برسم نیاز دارم عیب ها وموانع روپیدا کنم
باید مسائل رو حل کرد تا به مراد نهایی رسید
نمیشه از همون اول به فکر نتیجه نهایی باشم اونم با یکبار قدم برداشتن
جگر شیر نداری سفر عشق نرو
چقد آقای عشق یار رو تحسین کردم برای همچین کنترل ذهنی برای اینکه تواون شرایط ادامه داد زندگیشو
چقد استاد رو تحسین کردم وقتی تو دوره 12 قدم میگفت وقتی بچه اش رو از دست داد تو تایم کوتاه برگشت به زمین بازی و از خدا سپاسگذاری کرد و خودشو نباخت
این زندگی ادامه داره وکسی برنده هست که مسیر رو با توقف های کمتری ادامه بده و همواره صعودی باشه
سلام استاد عزیزم
من سریع میرم سر اصل داستان زندگیم ، من اواسط سال 1400 از همسرم جداشدم و چون من تهران زندگی میکردم از سال ها قبل از ازدواجم و تهران دانشگاه رفتم ارشد گرفتم و همون جا سرکار رفتم و بسیار هم موفق بودم تو کارم و درآمد عالی داشتم و منطقه یک کار میکردم و همون منطقه زعفرانیه زندگی میکردم و بعد از ازدواج همسرم مخالفت کرد با کار کردن و ادامه تحصیل و… و منو کاملا محدود کرده بود روابط با دوستان و حتی خانوادم که البته شهرستان بودن و فاصله زیادی داشتم و تمام تماس های تلفنی منو با مادرم و همه نزدیکان چک میکرد و تو مدت 2 سال و نیم که زندگی میکردم البته زندگی که نه مرده بودم واقعا کاملا افسرده و پراز ترس و استرس و کاملا عذت نفس و اعتماد به نفسم رو ازدست داده بودم و از لحاظ فیزیکی هم هر روز یه قسمت از بدنم آسیب میدید 2 تا جراحی سنگین داشتم تو رحمم فیبرم در اومد و جراحی کردم خداروشکر خوب شد کم کاری تیروئید گرفتم و کم خونی شدید و وزنم رسیده بود به 40 کیلو و حالم خیلی بد بود و احساس خستگی شدید داشتم و همش گریه بود کارم ولی توان این که از اون خونه بیرون برم و جداشم رو نداشتم و به جایی رسیده بودم که به خودکشی فک میکردم ، و تو اون زندگی با این که ظاهرش خیلی خوب بود خونه بالاشهر و ماشین و مسافرت خرجی و… ولی برای من جهنم بود تا این که بعد 2 سال و نیم پدر و مادرم کرونا گرفتن و من خیلی بیقراری میکردم و گریه میکردم اینم بگم یک ماه قبل خواهر همسرم به خاطر کرنا فوت کرد و همسرم برای این که بعدا نخوام اونو مقصر از دست دادن پدر مادرم بدونم بلیت گرفت و من اومدم شهرستان خونه پدرم و 20 روزی شهرستان بودم و حالم کمی بهتر شده بود و یکم انرژی گرفتم و تصمیم گرفتم که برگشتم تهران وسایلم رو جمع کنم و کلا بیام خونه پدرم و همه هم مخالف بودن چون کسی از زندگی من و غرابی که میکشیدم چیزی نمیدونست و چون خانوادم دور بودن برای این که نگران نشن تو اون 2 سال چیزی نگفته بودم خلاصه وقتی برای مادرم تعریف کردم تنها کسی که حمایتم کرد و کنارم بود مادرم بود برای جدایی و خلاصه برگشتم تهران و دو باره همون رفتار توهین و تحقیر ولی این بار جلوش وایسادم و منی که 2سال و نیم هیچ وقت جوابشو نداده بودم و فقط بغض میکردم و تو خودم میریختم شروع کردم به دادزدن و با خاک کوچه یکسانش کردم و اونم منو کتک زد منم از دستش فرار کردم و رفتم کلانتری و پزشک قانونی و ادامه ماجرا … و وسایلم رو جمع کردم اومدم شهرستان و چون گفته بود طلاق نمیدم برای اینکه تحت فشار بزارمش مهریه رو اجرا گزاشتم خلاصه الان 2 سال و نیم میگزره و مراحل اخر جدایی هستیم و تو این دوسال و نیم این جا خوبش رو میخوام بگم بتون من با پیج شما آشنا شدم و قبلش البته یه استاد دیگه خانم رئیسی و بعد هدایت شدم به شما که من باشما اول خدودم بعد خدای خودم رو شناختم قبلش تراپی میرفتم کلی هزینه ولی حالم خوب نمیشد ولی با شما و فقط فایل های رایگان من خدارو پیدا کردم و اتفاق هایی که تو مسیر جدایی من افتاد که همش معجزه بود واقعا چون من بودم و خدا از اون طرف اون بود با 13 تا وکیل تمام دوستاش که تو دادگاه ها براش شهادت میدادن خانوادش همه همکارانش و کلی ادم دیگه که همه کاری براش میکردن چون رابطه داشت و کلی آشنا تو دادگاه های تهران ما تو این ماجرا نزدیک 40 تا پرونده داشتیم یه سری تهران بود چون خونه مشترک اونجا بود یه سری هم شهرستان چون شهرستان عقد کرده بودیم خلاصه با این همه خدم و حشمش ، خدا برای من کافی بود و من خدارو وکیل خودم قرار داده بودم ، تو تمام پرونده ها به کمک خدای مهربونم رای ها به نفع من میشد و حتی تونستم بندازمش زندان 5 ماه و خودم و خدا از شهرستان رفتیم تهران با این که تمام مأمورها کلانتری پول داده بود و گوشیش ساعت اداری خاموش میکرد و میدونست که حکم جلبش رو دارم و خودش رو قایم کرده بود به لطف خدا بعد ده روز خدا برام جلبش کرد که اونم مثل معجزه بود آدمی که کمکم کرد و هم زمانی هایی که انفاق افتاد که خیلی مفصل هست و دستگیرش کردم در تاپ لوکیشن ایران و انداختمش تو یه زندان تو یه دهات اطراف شهرستان یه ناکجا که نگم دیگه و خلاصه الان تو مراحل اخر هستیم اونم به خاطر این که وکیلاش میخوان کشش بدن که مثلا منو ازیت کنن نمیدونن که من چقدر حالم خوبه چقدر نمیتونم کلمه پیدا کنم و این طلاق و جدایی بهترین اتفاق زندگی من بود من خدارو پیدا کردم و دیگه انقدر اعتماد به نفس و عزت نفسم بالاست که میدونم هرکاری که بخوام میتونم انجام بدم چون تو بغل خدا هستم اینم بگم الان 55 کیلو هستم بسیار زیبا و سلامت شاد پرانرژی هستم و خیلی خیلی حالم خوبه با این که همه فامیل میگن چی کار کردی زندگی به اون خوبی حالا ول کردی اومدی شهرستان بیکار نشستی خونه بابات و … ولی نمیدونن که من از جهنم اومدم بیرون و اینو فقط خودم میدونم اینم بگم با این که بیکار بودم تونستم با چندتا سرمایه گزاری کوچیک که اونم هدایتی بود الان تو فکر اینم برا خودم خونه بخرم و بعد که این کار جدایی کاملا رسمی تموم شد برم سرکارم و بترکونم و این ها همه لطف خداوند هست که شمارو سر راه من قرار داد و دست خداوند بودین برای من خیلی دوستون دارم استاد هر روز فایل هاتون رو میبینم و لذت میبرم خدایا شکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
سلام به استاد عزیزم و مریم جان
من سپاس گزار خداوندم که منو هدایت کرد به دیدن این فایل پراز آگاهی و بعد هم سپاس گزار استاد عزیزم هستم
امروز بعد از حدودا دوماه کامنت میزارم و این فیل چنان غوغایی در ذهن من ایجاد کرد که الان اینجام تا براتون بنویسم درمورد اتفاقی که باعث شد من الان اینجا باشم در این سایت بی نظیر و دوره 12 قدم.
از اینجا شروع می کنم ک من مهاجرت کردم به تهران و یه سری دوره های آموزشی رو رو رفتم و بعد هم خیلی سریع مشغول به کار شدم.
همه چیز خوب پیش میرفت و من عاشق زندگی در اونجا و تجربه های جدیدم بودم تا اینکه با یک اتفاق به ظاهر نازیبا مجبور شدم برگردم به شهر خودم با انبوهی از افکار منفی و ناامیدی
البته اینم بگم ک اون اتفاق نازیبا رو خودم با افکارم خلق کردم.
ماه ها توی خونه بودم و جایی نمیرفتم ، فقط میخوابیدم تا اینکه کتابی خوندم به نام گفت و گو با خدا و آرام و آرام تر شدم.
این کتاب منو به روحم نزدیک تر کرد برای همین خیلی احساس آرامش داشتم.
یادمه یکی از دوستام یه روز یه جمله قشنگی بهم گفت : سپیده فقط رها کن و لذت ببر.(دقیقا زمان و مکان شنیدن این جمله رو یادمه)
من روزها به این جمله فک کردم و سعی کردم با همون آگاهی کمی ک داشتم درکش کنم و کم کم نگرانی ها و دغدغه هام رو رها کردم و بسیار آرام تر شدم.
تا اینکه هدایت شدم به سایت استاد عباس منش، شاید باورتون نشه نفهمیدم چه طور شدم ک یوهو دیدم وسط دوره 12 قدم هستم.
و ساعتها و روزها و ماه هاست که زندگی من هرروز زیبا تر میشه.
هرروز یه ورژن جدیدی از خودم رو کشف میکنم.
هرروز یه کار جدیدی میکنم.
من هر روز شاد تر و خوشبخت تر میشم اینو از احساسم میفهمم.
اون اتفاق به ظاهر نازیبا باعث شد که من الان اینجا باشم و اینجوری خوشبختی رو تجربه کنم.
چه زمانی؟
زمانی که من ذهنم رو کنترل کردم و نگاهم رو به زندگی تغییر دادم.
الهی صدهزار مرتبه شکرت برای همین لحظه
عاشقتونم
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان عالی خودم
این فایل این درس بزرگ را برای من داشت که می توانم به تمام اتفاقات زندگی خودم به شکل و نوع دیگری نگاه کنم
می توانم دیدگاه و زاویه دید خودم تغییر بدهم و شکل و نوع دید خودم را تغییر بدهم و آنوقت من بی شک جواب متفاوت خواهم گرفت
بی شک من نتیجه ای غیر از نتیجه همگان خواهم گرفت
اینگونه نگاه کردن به اتفاقات و چالش های زندگی خودم برای من موفقیت را در نهایت به وجود خواهد آورد
حال من را خوب نگه می دارد
آرامش را همیشه برای من خواهد داشت
همیشه من را در بهترین شکل موجود از زندگی خودم حفظ می کند
این تجربه و این درس را وقتی که من در زندگی خودم بکار می گیرم بی هیچ تردیدی آرامش و خوشبختی سهم همیشگی من خواهد بود و من خوشبختی را حس خواهم کرد
به راحتی و آسانی به خواسته ها و اهداف خودم خواهم رسید
این را باید یاد بگیرم که نوع دید و نگاه خودم را تغییر بدهم و مثل باقی دیگران هرگز نگاه نکنم و دنبال آن باشم که از
تضاد ها و چالش های زندگی خودم درس بگیرم و یک قدم در جهت بهبود و بهتر شدن روند زندگی خودم جلو بروم
این را یاد بگیرم که تمام اتفاقات و چالش ها و تضاد های زندگی من یک درس و یک نتیجه را در خود برای من دارد که من با درک نکته آن می توانم به پیشرفت و موفقیت دست پیدا کنم
پس
هر تضاد و چالش در زندگی من برای من یک درس و یک رشد و پیشرفت را در خود برای من دارد
این را همیشه به خودم بگویم و از تضاد و چالش های زندگی خودم ناراحت نشوم و زانوی غم را بغل نکنم و دیدگاه و نگاه خودم را تغییر بدهم چرا که نوع نگاه من است که اتفاقات بعدی زندگی من را رقم خواهد زد
ممنون از خدای خوب خودم هستم که من را در این راه هدایت می کند
سپاس از استاد عزیز
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
سری فایل های دانلودی توانایی کنترل ذهن
قسمت..اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت
بنام خداوند غفور و وهاب و رزاق و بخشنده ی مهربانم
خدایا شکرت ازتو می خواهم ظرف درک وجودی من رو بزرگتر کنی تا درک بهتری داشته باشم از قوانینت.
سلام به دو اساتید عزیزم و دوستان الهی ام
خدایا شکرت که امروز هم قدرت خداوند بهترینهع بهترین آرامش و آسایش و رفاه بیشتر و بیشتری رو به سمت من هدایت کرده و بخاطر این آرامش و آسایش و رفاه روزافزون بیشترینم از خداوند ممنون و سپاسگذارم
خدایا هدایتم کن و مرا در عمل به آنچه میاموزم ثابت قدم گردان
رمز اسرار این جهان هستی
اینکه تمام اتفاقات ما بواسطه ی نگرش و افکار ماست و این افکار احساسات ما رو رقم میزنه و توسط همین احساسات واقعیت زندگی مون رو خلق می کنیم
اگر احساس بدی داریم یعنی افکار و ذهنیت نامناسبی داریم واین بدان معناست که سیکنال نامناسبی به جهان فرستادیم و آنچه را که دوست نداریم و ناخواسته امان است رو بیشتر و بیشتر وارد زندگی مون می کنیم
اتفاقات خودشون به تنهایی هیچ تاثیری در زندگی ما ندارند .. در واقع اون تعبیر و یا برچسب هایی که ما براشون تعریف می کنیم به اون اتفاقات معنا می بخشد و آنجاست که اون اتفاقات تاثیر پذیر می شوند
در یکجایی خوانده بودم که اگر برای مثال به چیزی نگاه می کنید هرگز نگویید:نمی توانم آنرابخرم یا توانایی مالی خریدش را ندارم ذهن ناخودآگاهتان عینا شما را به آن سو می برد و این برچسب نامناسب مانع برکتتان می شود…به جای آن به خودتان بگویید:آن چیز برای فروش است این یک گزیده الهی است و من در قوانین الهی از طریق عشق الهی آن را پسندیدم
پس نتیجه می گیریم که اگر بتوانیم برچسبی به شرایط و اتفاقات زندگی مون بزنیم آگاهانه یک برچسب و یک نامگذاری مثبت و درست و مناسب به اون اتفاقات بزنیم پس یعنی کلامی که بکار میبریم قدرت و انرژی دارد قدرت کلام بالاست
تمام اتفاقات مالی و پولی و مادی و معنوی ما با باورهای ما رقم می خوره و با باورهامون و تغییر نگرش ها مون زندگی مون تغییر می کند..
پس ما برای شروع هر کاری اگر مداومت بخرج دهیم و به هدف و نگرش مون توجه کنیم و بخواهیم اقدام به حرکت کنیم حتی اگر یک قدم کوچک به جلو باشد آن قدم بظاهر کوچک یعنی موفقیت
گفته های آقای ایلان ماسک عزیز ایشون گفتند.. این راکت فقط بتونه از خودِ جایگاه سکوی پرتاب بلند بشه و در اون سکو منفجر نشه این یعنی خودش یک موفقیت بحساب میشه
چقدر کلمات قدرت دارند که برچسب این کلمات تاثیر بسزایی در روند پیشرفت می توانند داشته باشند این هم یک الگوی فوق العاده عالی از افراد موفق که بجای قبول کردن کلمه ی شکست و یا نام موفق بودن بهترین کلمه ی جایگزین رو مطرح کردند عملیات جداسازی سریع برنامه ریزی نشده ی قطعات و این جمله برای من این معنا رو داشت که تا اون قسمتی که هنوز قطعات از هم جدا نشده بود موفق شدیم یعنی کوچکترین قدم رو بجلو برامون شادی آور است و احساس خوبی داریم و این یعنی موفقیت…
من از وقتی با استاد عزیزم و آموزه هاشون آشنا شدم کلا نتایجم با قبل از آشنایی ام متفاوت شده .. یعنی به تضاد متفاوت توجه می کنم .. یا الان ذهن مو آگاهانه کنترل می کنم .. به غم و اندوه توجه نمی کنم .. از بحث و ناخواسته ها و چیزهای نامناسب سعی می کنم آگاهانه اعراض کنم.. قدرت شکرگذار بودن و تحسین کردن دیگران رو دارم … احساس ارزشمندی و لایق بودن می کنم … باورهای توحیدی ام تغییر کرده … افراد نامناسب ازم دور شدن .. برای وقتم ارزش قایل هستم و آگاهانه روی باورهای و افکارم کار می کنم ….استادم یک قطب نما بهم نشون داده که می تونم با احساساتم بفهمم مسیرم درسته یا نه….به قوانین جهان هستی آگاه شدم … اشتباهات خودم رو میپذیرم و کسی رو مقصر نمیدونم … کلا شخصیتم تغییر کرده و هدفمند تر شدم قبلنا هدفم خیلی محدود بود یعنی خیلی قانع بودم ولی الان متفاوت فکر می کنم و متفاوت عمل می کنم و متفاوت هم نتیجه می گیرم .. و سعی می کنم خودم رو با خوده گذشته ام مقایسه کنم … و نتایج گذشته ام رو نتایج الآنم مقایسه می کنم … از اینکه در مدار آگاهی و بیداری بیشتری هستم ممنون و سپاسگذارم بخاطر اینکه خودشناسی و خود سازی و خداشناسی مرا از نو بصورت بنیادی ساخت . اینکه به خلوت گزینی هدایت شدم تا خودم رو بهتر بشناسم و به اعماق درونی ام سفر کنم اینکه خود شناسی و خودسازی و خدا شناسی من قوی تر شد ..
خدای مهربانم به من نعمت شکرگزاری نعمتهای بیشمارت را عنایت کن
خدای مهربانم وجودم را از آگاهی های ناب الهی پر کن
خدایا من را بسمت مسیرهای درست و صحیح هدایت کن که بدون هدایت و نشانه های الهی تو من گمراه آه و سرگشته و حیران ام… ای ابتدای هر آغاز و ای سرانجام هر پایان ،
پرودگارا تنها تو را بندگی میکنم و تنها از تو کمک میخوام و چراغ هدایتم باش
خدایاااا ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت
ای خالق جهان هستی کمکم کن هدایتم کنی تا برای همه چیزهای خوب و عالی در بهترین ها باشم تا زیبایی های بیشتر و بیشتری رو ببینم و در مدار بالایی از زندگی شاد و همراه با آزادی و امنیت و سلامتی و آزادی در تمام جنبه های زندگی ام باشم ..
خدایااآاا من به کمتر از بهترینها رضایت نمیدهم ..
خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادم با نتایجم صحبت کنم ؟ خدایا هدایتم کن
خدا یار و نگهدار همه مون باشه ممنون و سپاس
خدایاااا تنهافقط و فقط ترا می پرستم و تنها فقط و فقط از تو یاری می جوییم
IN GOD WE TRUST
سلام خانم مهربان وخوش قلب وزیبارو
من همیشه کامنتهای زیبای شمارو میخونم وازشون خیلی چیزی یادگرفتم. تبریک میگم که اینقدر قوی کار میکنین روی خودتون.
خیلی دوست دارم از موفقیت های مالیتون برام بگین از کجا به کجا رسیدین؟! میخام درس بگیرم. ممنون
با درود و سلام خدمت شما دوست گرامی خانم زری فرزانه عزیز ..
خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که به خواندن کامنت های من هدایت شدید و برام کامنت ارسال کردید و منم به شما تبریک میگم که در چنین فضای الهی ساکن هستید و دارید روی خودتون و افکارتون کار می کنید تا قوی تر بشید ..
خانم زری عزیز اینکه پرسیدید
خیلی دوست دارم از موفقیت های مالیتون برام بگین از کجا به کجا رسیدین؟! اینکه از کجا به کجا رسیدم رو توی داستان هدایتم داخل پروفایلم مختصر نوشتم و اگر به آن قسمت مراجعه کنید به خیلی از سوالات تان پاسخ داده شده و می تواند به آگاهی بیشتری هدایت شوید
اینکه که گفتید میخام درس بگیرم. باید خدمتتون عرض کنم که هر لحظه از زندگی مون درس هایی داره که همانند اثر انگشت مون منحصر بفرده .. بهترین درسی که میشه از نوشته ها و کامنت های دوستان گرفت نعمت شکرگذار بودن است .. نمی خواد کار خاصی بکنیم فقط از صبح و از لحظه ای که بیدار میشوید شکرگذاری کنید .. از رختخواب که با آرامش در آن خوابید و بیدار شدید ..
از اون طلوع صبحگاهی خورشید.. چند بار صبح زود بیدار شدید و از لحظه ی طلوع خورشید لذت بردید و نگاهش کردید؟؟؟!!!
آیا لحظه ی طلوع خورشید رو با شنیدن صدای آواز پرندگان شنیدید!!؟؟؟
آیا به ابرها و آسمان زیبای صبحگاهی و شبانگاه توجه داشته آید !!!؟؟؟
آیا فرصت داشتید از تک تک اعضای بدنتان تشکر و قدردانی کنید !!؟؟؟
آیااا برای وجودتان ارزش قایل هستید !!!؟؟
آیا فایل های استاد رو با دقت نگاه کردید و کامنت های دوستان رو در آن قسمت ها خوانده آید !!؟؟؟
و کامنت نوشتید و ارسال کردید
اگر پاسخ تان آری است بهتون تبریک می گم و تحسین تون می کنم ..
روز و شب تون بخیریت و خوبی و خوشی و ایام بکام تون شیرین و گوارا
لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ
شکر نعمت به جای آرید شما رو میافزایم
صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ
اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونیها
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم
IN GOD WE TRUST
با سلام و عرض ادب به تمام فعالان بهشت زمینی به نام عباسمنش دات کام مخصوصا استاد عزیزم
خدا رو بینهایت مرتبه سپاس که ما وارد این بهشت زمینی شدیم . الله عزیزم چه منتی بر من گذاشتی که منو هدایت کردی به این مسیر امیدوارم توفیق عمل رو هم خودت بهم بدی که میدونم اگر خودم بخوام عمل کنم و تلاشمو کنم تو هم میخوای : سوره حجرات آیات 17و 18:
بر تو منت میگذارند که اسلام آورده اند، بگو: به خاطر اسلامتان بر من منت مگذارید، بلکه این خداست که باید بخاطر هدایتتان به راه ایمان، بر شما منت گذارد، اگر صادقید! خداوند غیب و نادیده های آسما نها و زمین را میداند، و بی شک خداوند نسبت به عملکردتان بیناست!
استاد استاد استاد استاد شما چه کردین ؟ شما چقدر متصلید ، شما چقدر مدار نزدیکی به الله دارین ، شما چقدر بی همتایید ، به قول خودتون تو فایل ((سرمایه اصلی)) کی تو این دوره و زمونه به این حرفا فکر میکنه ، کی تو این دوره و زمونه این حرفایی که بقیه مسخره میدونن رو ، اصل قرار میده ، امیدوارم که هر لحظه بهره مندیتون از نعات الله بیش از پیش بشه. و شما وااااااقعا لایق این نتایج متفاوت هستید ، چون این ارزشهای ناب و الهی رو خلق میکنید.
نکات اصلی این فایل با توجه به مدار من :
* من تو این دنیا تنها هستم و خدا ، هیچ رابطه ای برای من جاودان نخواهد بود ، من باید برای کمک به خودم و نیکی به خودم ، به دیگران نیکی کنم نتیجه در دستان الله هست ، من تلاشمو رو میکنم ، این تلاشم برای دیگران باید با آرامش باشه با تـــــو کـــــل باشه ، با توجه به این قانون که نتایج هرکس دست افکار خودشه ، من برای ارسال فرکانس توانایی و قدرت و ارسال فرکانس که من میتونم مصداق ((انا لله و انا الیه راجعون)) باشم به اطرافیانم کمک میکنم نه با این فرکانس که باید اطرافیان من آرام باشند تا من هم آرام باشم ، تو این زمینه خیلی باید روی خودم کار کنم و واقعا هم کار کردم و خیلی بهتر شدم ولی پاشنه آشیله و نباید ازش غافل باشم و از الله برای توفیق عمل کمک میخام ، البته الله هم در قرآنش گفته : اگر تو مصیبتا ایمانتو و آرامشتو حفظ کردی من هدایتت میکنم ، اگرم نه ، به بدختی و نا آرومی بیشترم هدایتت میکنم ، کلا نمد هولا و هولا . کمک خواستن من از الله وقتی معنی پیدا میکنه که :
در شرایط به ظاهر ناجالب تلاش آگاهانه منو برای تمرکز بر نکات مثبت ببینه
تلاش آگاهانه منو برای سپاسگزاری ببینه
تلاش آگاهانه منو برای آرامش و ایمان و توکل ببینه
به قول آیات بالا الله بصیر بما تعملون ، اگه ((تعملون)) های من که تلاش های فکریم هست ، فقط در جهت فراموش کردن اون ناآرومی ها باشه ، در این جهت باشه که من باید از خدا کمک بخام هی به ورودیهای بیخودم دامن بزنم و … خوب الله هم نه تنها هیچ کمکی نمیکنه تازه به بدبختیهای بیشتر هم هدایتم میکنه ، همه چیز دست منه ، به قول فایل ((مهم ترین اصول در کسب و کار)) استاد ، به تعداد تمام آدماا ما خدا داریم ، خدای من باید با قرآن درست و اساسی ساخته بشه تا مایه خوشبختیم در دنــــــیـــــا و آخــــرت باشه ، نه فقط آخرتم ، خدای من باید خدایی باشه که وقتی به خودش و قوانینش میفکرم آرامش بگیرم (کتاب رویاهایی که رویا نیستند ) .
خدای من چه معجزاتی و چه یادآوریهایی میکنه وقتی من شروع به نوشتن میکنم ، این کتاب رو ماهها پیش خوندم ، فایل مهم ترین اصول رو ماهها پیش گوشیدم ، و میدونم با این فرکانس سپاسگزاری چه اتفاقاتی رو برای من رقم میزنی شککککررررررتتتت ، استاد عزیییزم هزااااار مرتبه سپاس.
اینم یه یادآوری دیگه ای از الله که معلومه چی داره بهم میگه و توضیح نداره و بازم سپاس الله عزیزم : سوه انعام آیه 94 :
اکنون تنـــهای تنـــها، همانگونه که روز اول خلق شدید به سوی مـــا آمده اید، و آنچه را به شما بخشــیـــده بودیم پشت سر گذاشتید، در حالی که شفیعان و تکیه گاههای خود را که فــریــادرس می انگاشتند با شما نمی بینیم! اکنون تمام پــــیـــونـــدهـــایـــی که داشتید بُــــریده شده است، حتی تمام آنچه را که در خیال میپنداشتید از شما دور شده اند!
بنظرم پیوندها همون روابط من با اطرافیانم و عزیزانم هست.
* استاد پر از نکته هست این فایل ، همین ((الخیر فی ما وقع)) همین چهارتا کلمه یه عااااالمه نور هست و رحمت یه عالمه هدایت هست ، اگر من تو مدارش باشم ، اگر من مومن باشم اگر من ایمان داشته باشم که قانون همینه که فی ما وقع پر از نکات مثبته ، پر از زیباییه ، پر از هدایت و باورسازی برای من هست ، من دارم روی این قضیه کار میکنم که : هرررر اتفاقی تو زندگی من و تو جهان داره می افته اگر منو غمگین و ناراحت میکنه ، نشانگرم که قلبم و احساسم هست داره بهم میگه یه باورت ایراد داره ، حالا هررررر اتفاقی ، حتی اگر از لحاظ انسانی و روشنفکری و … ناپسند باشه که من با وجود اون اتفاق تلاش برای آرامش داشته باشم ، اگر من احساسم بد باشه اتفاقات بد رو میجذبم نقطه سر خط .
حالا من باید چی کار کنم ، من باید بگم:
الله من تسلیمتم
اگه این اتفاق به مزاج من خوش نیست ، خدا رو شکر فلان چیز رو دارم
خدا رو شکر فلان هدایت رو بهم گفتی
خدا رو شکر من تا همین حد به تو ایمان دارم
خدا رو شکر این دارایی ها رو دارم
خدا رو شکر این اتفاق این نکات مثبت رو داره
و …
و بقول استاد اینا نباید گول زنکی باشه ، باید منجر به احساس خوب در من بشه ، باید حال منو بهتر کنه و طبق قانون بزرگ دنیا : احساس خوب مساوی با اتفاقات مثبت.
یکی از تجربه های من در مورد بیماریهای حاد عزیزانم هست ، چه بیماری پندمیک و چه بیماری ها و عمل های جراحی و … که هر وقت یه بیماری سراغ عزیزانم میاد من ، مثل یه مسکن از خدا میخواستم این ختم بخیر بشه ، حال عزیزم خوب بشه و … و این دقیقا مثل بریدن سطحی یه علف هرز بود که یه موقع دیگه با بیماری یه عزیز دیگه م ، خودشو نشون میداد ، الان با مدار فعلیم به این آگاهی رسیدم که من در حد توانم هر تلاشی بتونم برای عزیزم انجام میدم با آرامش و حال خوب ، حالا ریشه این آرامش و حال خوب چیه اینه که : الله فرموده هر چی تو زندگیتون پیش میاد بواسطه اعمال خودتون هست و منم نمیتونم نتیجه زندگی هیچ کسی رو تغییر بدم ، پس با توکل به الله از مسیر کمک به دیگران یا هر فعالیت دیگه ای ، لذت میبرم و نتیجه رو میسپارم به الله .
* نگرش من به اتفاقات زندگیم ، تجارب زندگی منو شکل میده :
چقدر نکته عالی هست ، این یعنی کار ذهنی ، یعنی مدیریت افکار ، یعنی کنترل ورودیها ، یعنی تعهد و ایییمان به قانون ، که اتفاقات زندگی من با کانون توجهم و نوع نگاهم به اتفاقات رقم میخوره .
مهمترین نگاهی که خیلی به من کمک میکنه که کار ذهنی انجام بدم اینه که :
به خودم میگم ببین مجید تو وقتی قرآن رو میخونه میبینی الله همییشه داره درباره کار ذهنی میگه ، ایمان یعنی آرامش یعنی کار فکری ، من که نمیتونم با کار فیزیکی ، با بیل زدن ، با کوه کندن و … نشون بدم مومنم ، با آرامش درونیم با کنترل افکاری که الله ازشون آگاهه اینو به خودم و الله نشون میدم که بقول استاد بعد این کار فکری منجر به اعمال فیزیکی میشه . توکل یعنی کار ذهنی ، لا خوف علیهم و لاهم یحزنون یعنی کار ذهنی ، توحید یعنی کار ذهنی ، شرک آفت ذهنی و … این اصصصله ، خدا این همه میگه من اسرار قلبها آگاهم یعنی کار ذهنیت رو میسنجه فرکانستو میسنجه و هزاران دلیل و برهان واضح دیگه.
پس من هرجاااایی هستم ، تو هر شرایطی هستم ، هر لحظه از زندگیم مهم ترین کار من اینه که آرامش داشته باشم و به احساس کمی بهتر برسم.
هزاران مثال خدا گفته که من امتحانتون میکنم ، سوره عنکبوت میگه :
آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان آوردهایم رهاشان کنند و هیچ امتحانشان نکنند؟
و محققا ما اممی را که پیش از اینان بودند به امتحان و آزمایش آوردیم، و همانا خدا دروغگویان و راستگویان را کاملا میشناسد.
اینکه خدا میگه من دروغگو و راستگو رو میشناسم از احساس من ، میشناسه منو ، اگه تو امتحان و آزمون و بقول استاد شرایط به ظاهر ناجالب تونستم جوری نگاه کنم که به احساس کمی بهتر برسم ، معلوم میشه مومنم.
پس من باید به همه اتفاقت زندگیم نگاه حکیمانه داشته باشم و ازش به نفع خودم استفاده کنم ، بقول استاد افکارمو واکاوی کنم ، همیشه در حال انجام مار فکری باشم که به احساس بهتری برسم ، این مهم ترین کار زندگیمه
استاد واقعا واقعا این فایل خیلی کمک کننده هست ، که من از هر اتفاق زندگیم یه پله برای پیشرفتم بسازم و اینکه من شروع کردم به نوشتن و انجام تمرین دیگه بهتر ، که قشنگ و عمیق درکش کنم.
سپاس از الله قدیر ، استاد عزیزم و تمام فعالان بهترین سایت دنیا
به نام خداوند جان و خرد
سلام استاد عزیز و خانم شایسته مهربونم
با دیدن این فایل و صحبت های شما که کلام حق از زبان شما همیشه میشنوم
کلا از وقتی که با قانون جهان با شما آشنا شدم زندگیم به معنای واقعی کن و فیکون شده اونم به بهترین شکل
ما از بچهگی هر چی میخواستیم و هر کاری میخواستیم انجام بدیم پدرم پیش قدم بود و اصلا به ما اجازه سختی و فکر کردن و انجام دادن کاری نمیداد
حالا بر حسب چون پدر هست و وظیفه خودش میدونست البته این حسش نسبت به برادرام خیلی بیشتر و بیشتر بود
تا اینکه پدرم فوت میکنه و برادرهام و مادرم زندگیشون با شکست بدی مواجه میشه و هنوز که هنوزه درگیر این موضوعات هستن و هی میگن اگر بابا بود اوضاع اینطور نبود
اما خدارو هزار مرتبه شکر من راهم جدا شده بود و اصلا از خانواده و شهر و کشور جدا شدم و مهاجرت کردم
و موفقیتهای بیشماری هر روز بیشتر و بیشتر کسب میکنم اونم با آگاهی
من خداروشکر میکنم که هدایتم کرد به بهترین راه و شمارو برای راهبر زندگی و آگاهی من قرار داده
من با آموزشهای شما دنیام تغییر کرد و باورهام
و چقدر خوشحالم و شاکر خداوند که همیشه به یه دید دیگه تمام اتفاقات رو میبینم هر چند در دنیای من جز زیبایی و آرامش و خوشبختی و سعادت چیز دیگه نیست و هر چالشی باشه اونم خدا برای قویتر شدنم انتخاب میکنه
من سه تا گربه داشتم و زمانی رسید که احساس کردم سه تا گربه برای من زیاد هست و من توانایی رسیدگی به هر سه اونها رو ندارم و دوتا کافی هست تا اینکه تصمیم قطعی گرفتم که پوپو گربه بزرگم رو واگذار کنم و بابتش هزینه هزینه بگیرم. پس قیمتی که مد نظرم بود رو همراه با عکس و توضیحات آگهی کردم فردی پیدا شد دختر کم سن و سالی که عاشق حیوانات بود و از پوپو خوشش آمده بود ما با هم توافق کردیم که چند روزی اول عکس و فیلم بفرستم کمی از اخلاقهای پوپو براش بگم و بعد که کمی خاطر جمع شد گربه من رو خریداری بکنه.
بعد از چند روز بخشی از پول مورد نظر رو ریخت و از من درخواست کرد که کمی بهش مهلت بدم تا مابقی پول رو جور کنه و از طرفی هم مامانش که سختگیر بود و با گربه داشتن مخالفت میکرد آمادگی لازم رو پیدا بکنه حدود سه هفته با هم در ارتباط بودیم چون میگفت مامانم سختگیر هست و با گربه داشتن مخالف هست.
از طرفی من هم به علت باور کمبودی که داشتم و فکر میکردم این تنها کسی هست که اخلاقهای خیلی خوبی داره و میتونه گربه مرا دوست داشته باشه و بهش اعتماد پیدا کردم باهاش راه آمدم( اینها همه رو دلیلش رو به علت باور خودم میدونم که فکر میکردم شاید کسی پیدا نشه که گربه من رو از من بخره پوپو قبلاً مریض شده بود و من بابتش هزینه کرده بودم و دکتر گفته بود باید تغذیش رو رعایت کنه و گربه ی من انگار عیبی داشت که خودم از بابتش خاطر جمع نبودم و نمیتونستم روی فروشش مانور بدم و فکر میکردم ارزشش پایین هست ).
تا حدود سه هفته با هم در ارتباط بودیم تا هم نگرانیهاش بابت اخلاقهای گربه برطرف بشه و هم مادرش آمادگی پذیرش گربه رو پیدا بکنه.
پس از حدود بعد از سه هفته که پول رو برای من ریخت من پوپو رو پیشش بردم و قرار بود چند روزی و حتی دو هفته پیشش بمونه تا باز هم اگر احساس کرد شرایط لازم رو نداره و دید مامانش مخالفت میکنه من پوپو رو پیش خودم برگردونم و معامله به هم بخوره. ازطرفی میخواستم بهش خاطر جمعی بدم که از بابت اخلاقهای پوپو خیالش راحت باشه.
این رو هم بگم که ظرف همین دو سه هفتهای که پوپو پیش این دختر خانم بود میگفت اقواممون اومدن خونمون و از پوپو خیلی خوششون اومده و گفتن اگر این رو به ما بفروشی بابتش پول خوبی بهت میدیم و چنین صحبتهایی رو شنیدم که میگفت مثلاً قیمت پوپو از این حرفها بیشتره و اخلاقهای خیلی خوبی داره.
با این صحبتها من هم باورم بهتر شد چون دیدم مشکلی که قبلاً داشته دیگه برطرف شده و چیزی نیست که باعث نگرانی باشه فقط اگر تغذیهاش مراعات بشه هیچ مشکلی نخواهد داشت و این شد که کم کم خودم رو توجیه کردم که نباید به مفت گربهام را بفروشم.
تا این شد که قرار شد به مسافرت برن و جایی نبود گربه من رو بذاره و اینطوری تصمیم گرفتم پوپو رو پیش خودم برگردونم و ایشون میگفت مامان مامانم خیلی اذیت میکنه و یکسره گیر میده که گربه رو از خونه ببر. من هم طبق توافقی که کرده بودیم بهش گفتم مشکلی نداره و گربه رو پس بفرست.
چون این دختر در شهر دیگهای بود کمی کار برای من دشوار شده بود من دچار استرس خیلی بدی شدم، شبی که بهم یهویی خبر داد اعصابم کمی به هم ریخت و خلاصه کلام اینکه گربه هم دوباره پیش ما بازگردانده شد.
بلافاصله روز بعد دوباره فروش پوپو رو آگاهی کردم و با خودم گفتم حتماً خیریتی هست و قراره یک صاحب بهتری براش پیدا بشه و این رو از اعماق وجودم قبول کردم چون مطمئن بودم که اتفاق بهتری در راه است و این حس برام خیلی آشنا بود، حس موفقیت حس خیر بودن اتفاقات…
تا اینکه ظرف مدت سه روز فردی پیدا شد که با جدیت گربه رو میخواست و ما فقط با چت صحبت کرده بودیم قرار گذاشتیم و دوباره گربهام را بردیم و در محل کلینیک مورد نظر همدیگر را ملاقات کردیم اونجا فهمیدم که صاحب جدیدش یه خانم هست که دوست اون آقا بود و این آقا فقط یک واسطه بود که برای دوستش میخواست. ایشون محض اینکه گربه من رو دید بسیار احساساتی شد و اشک از چشماش ریخت و فکر میکردی که سالهاست پوپو رو میشناسه و من هم خیالم خیلی راحت شد که فردی پیدا شده که از همه نظر مناسب هست. هم از بابت سن و سالش که فردبالغی بود، هم از لحاظ اینکه از پس هزینههای مالی بر میآمد و اونجا بود که خدا را هزاران بار شکر کردم و به همسرم گفتم من مطمئن بودم یک صاحب عالی برای گربهام پیدا میشه.و این یک معجزه ی فوق العاده برام بودکه به خدا توکل کرده بودم و نتیجه اش رو دیدم، چون میگفتم الخیر فی ماوقع. هرچی پیش بیاد خیره.
سلام استاد گل چقد بدن شما عالی شده عاشقتم خودم استا خیلی کارهارا انجام دادم نتیجه نگیریفتم تو حوزه موفقیت اما اون ها باعث شد که من بیشتر پیشرفت کنم وبیشترهرکت کنم اتفاق از نظرما خب نیست بما یادمیده چطور حرکت کنم چی را میخوام از زنده گی اتفاقات بمن یاد که به خواست هایم برم
بمن یاداد که خودمو بشناسم
بمن یاداد چطور ازین اتفاق پول بسازم
بمن یاداد سلامتی بدست بیارم
بمن یاداد روابطم خوب کنم
هراتفاقی ب خودم میوفته ک از نظرمن خوب نیست میشینم باخودم صحبت میکنم کجایه کارم
مشکل داره اگ خودم راه هلی نداشته باشم
از خدای خودم می پرسم خدایا تو بمن بگومن
نمیودنم چطور هلش کنم
خداسری جواب منو میده که این کار انجام میدم درست میشه درپنا الله یکتا
سلام استاد عزیز من با دیدن این فایل شما واقعاً به این نتیجه رسیدم که اتفاقات قبلی که به ظاهر بد بود تو گذشته من واقعا بهم کمک کرده که اینقدر تغییر کنم و اگر اتفاقات بد نبود من اصلاً تغییر نمی کردم و خیلی سپاسگزارم
من اون موقع اعتماد به نفس خیلی پایین داشتم خیلی غمگین بودن همیشه الان خیلی خوشحالم اتفاقات خوب برام میفته 17 سالمه کرمانشاه زندگی می کنم واقعا خیلی خیلی ممنونم از شما که سر راه من قرار گرفتید
و الان به گذشته خودم نگاه می کنم میبینم که از اون موقع تا الان که زمان خیلی کوتاه بوده تقریبن شش ماه و این شش ماه من چقدر تغییر کردم ولی من نگاه می کنم میگم من آدم قبلی نیستم
من به خودم میگم که من هیچ ربطی به گذشته خودم ندارم فقط خودم خودم هستم که زندگی خودم را خلق می کنم
و تمام چیزهایی که توی زندگی من خیلی عوض شد دوستام عوض شدن الان دوستان خیلی خوبی دارم روابطم کلا تغییر کرد و خیلی سپاسگزارم
و الان دیگه دستم تو جیب خودمه
راحت میتونم خرج خودمو بدم و می خوام به امید خدا دوره روانشناسی ثروت را شروع کنم و نتایج و انشالله براتون میزارم خیلی دوستتون دارم امیدوارم که همیشه
شاد سالم خوشبخت ثروتمند و سعادتمند باشید
بنام خدای فراوانی ها
سلام به همگی
کل فایل رو تو ذهنم جمع بندی کردم تا رسیدن به این که
من با یکبار شکست خودمو نمی بازم و کوتاه نمیام انقد وانقد بررسی میکنم انقد دوباره کدهای مخرب تو ذهنم و کارهام پیدا میکنم و دوباره از نو میسازم تا به اون چیزی که می خوام برسم تا برنامه نویس ماهرتری بشم برای زندگیم
یادمه یه بار داستان جودی ابوت رو خونده بودم توش نوشته بود من یه دختری هستم اگه سیزدهمین شوهرم منو ترک کنه و زندگیمون از بین بره
فرداش پا میشم برای چهاردهمین ومن عاشق این روحیه شکست ناپذیر هستم
و البته دوست ندارم با مقاومت های لج بازانه و عدم درک قانون تکامل و فشار های زیاد اشتباه گرفته بشه کاری که قبلا میکردم
یا با اینکه تصحیحی نکنی دوباره همون کار رو بدون پیدا کردن عیب هاش ادامه بدی و سر خودتو گول بمالی که من دارم میرم جلو ولی اون گاری زهواردررفته ات روهمراه خودت بکشی
اینه فرق بین هوشمندانه جلو رفتن با فردی که فقط جلو میره بدون فکر و بررسی
پس من انقد مسیرمو بهبود میبخشم انقد تمرین میکنم تا توش حرفه ای و عالی بشم تا برسم به اون چیزی که تو ذهنم ساختم چون من خالق زندگیم هستم و تمام این موانع آژیر خداست که بهم بگه عیب از کجاست که درستش کنم پس من باید واسه این نرسیدن های موقتی سپاسگذار خدا باشم نه اینکه بگم خدا با من سرلجه، همه این ها برای رشد و تکامل و رسیدن به اهدافم لازم بوده که اتفاق افتاده
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
اگه آدم با یکبار به نتیجه دلخواه نرسیدن ول کنه و ادامه نده میشه یه آدم خودباخته
اگه با یکبار به نتیجه نهایی نرسیدن خودتو نباختی عوضش راهشو پیدا کردی ایراد رو پیدا کردی میشی یه آدم خودساخته
چون من برای اینکه به چیزی که تو ذهنم دارم برسم نیاز دارم عیب ها وموانع روپیدا کنم
باید مسائل رو حل کرد تا به مراد نهایی رسید
نمیشه از همون اول به فکر نتیجه نهایی باشم اونم با یکبار قدم برداشتن
جگر شیر نداری سفر عشق نرو
چقد آقای عشق یار رو تحسین کردم برای همچین کنترل ذهنی برای اینکه تواون شرایط ادامه داد زندگیشو
چقد استاد رو تحسین کردم وقتی تو دوره 12 قدم میگفت وقتی بچه اش رو از دست داد تو تایم کوتاه برگشت به زمین بازی و از خدا سپاسگذاری کرد و خودشو نباخت
این زندگی ادامه داره وکسی برنده هست که مسیر رو با توقف های کمتری ادامه بده و همواره صعودی باشه