اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
ومریم عزیز که اینقدر با عشق فیلم میگیرن وما رو از زیبایی های پرادایس بهره مند میکنن.
امروز با گوش کردن به این فایل دوباره یادم اومد
که چقدر کلام درست و جملات به جا میتونه باعث انگیزه یا حتی بی انگیزگی در خودت یا اطرافیانت بشه.
از کلام تو بر تو حکم میشود
واین که اتفاقات زندگی
در زندگی چند جا هست که خیلی این اصل رو به کار بردم با اون که با قوانین هیچ آشنایی نداشتم .
دبیرستان سال آخر بودم که بر اساس عزت نفس پایینم 3تا تجدید آوردم برام خیلی سخت بود که این اتفاق افتاده بعد از گذراندن امتحانات شهریور
مقبول شدن توی 2تا درس درس سوم رو قبول نشدم .
اون موقع بهم گفتن باید بری مدرسه بزرگسالان
چون بچه ی آخر بودم جو مدرسه ودوستان رو خیلی دوست داشتم وبرام سنگین بود که با بزرگسالان درس بخونم .
خیلی سختم بود اما مدرسه گفت قبل از تجدید نظر
فعلا نمیتونی بیای مدرسه من هم توی خونه بودم هفته ی سوم گفتن که میتونی بیای که از تدریس عقب نمونی وآخر آذر نتاج اومد مشخص میشه .
اون روز خیلی خوشحال بودم .
چون انسانی بودنم که خیلی برای هر موضوعی خودخوری میکردم گفتم دیگه تمومه الان فقط باید درس بخونم واز همون روز اول با تمام وجود درس خوندم ودیگه کار نداشتم که نتایج 2ماه دیگه چی میشه
اونقدر خودم رو توی حال خوب و توجه به درس قرار دادم که معلمان میگفتن چی شده اینقدر درس خوان شدی .وبالاخره با اومدن نتایج توی آذر
توی همون مدرسه موندم .
یه جای دیگه هم توی زندگی برام خیلی سخت گذشت که همسرم کرونای سختی گرفت طوری که
برادرم که پزشک بود با ناامیدی چیزی نمیگفت .
تصمیم گرفتم که توی خونه ازش پرستاری کنم
ولحظه هوایی بود که خیلی برام سخت بود که
میمونه یا نه .
وبعد تصمیم گرفتم که با خدا مناجات کنم
وبهش بگم که خدایا من همسرم دوست دارم واین که رمان رفتنش هست یا نه مربوط به من نیست
اگر خودت میتونی که بمونه بهتره دعا میکنم بمونه اگر بهتر هست هم برای من وهم برای اون بره ،این قدر این جمله رو تکرار کردم که نگرانی ها وتلفن های دیگران من رو نگران که نمیکرد تازه من به اون ها دلداری میدادم.
خدا رو شکر که الان همسرم هست وسالمه.
حالا که حدود دوسال هست که با این قوانین آشنا شدم
کنترلم واکنش نسبت به وقایع خیلی بهتر شده
وسعی میکنم اگر اتفاقاتی میافته که حال بدی در من ایجاد میکنه دیدم رو به موضوع عوض کنم .
ویا گاهی ترس ها میان که خیلی استرس برام ایجاد میکنه که با توکل به خداوند و گفتگو با خودش آروم تر میشم و خدا رو شکر همیشه به بهترین شکل جلو میره ومن سعی میکنم درس بگیرم.
الان که درحال نوشتن دیدگاه هستم همزمان درحال ساکت کردن ندای منفی بینی درونم هم هستم چون با یک تضاد خاص کاری برخورد کردم که قبلا هم با یه همچین چالشی برخورد کرده بودم که خداروشکر حل شد و میخوام طبق نشانه و هدایت خدا فقط امروز رو بهش فرصت بدم و اگر حل نشد از یه زاویه دیگه واردش بشم
خداروشکر روزم رو با قسمت نشانه امروز من و هدایت شدن به این فایل زیبا و خوندن دیدگاه های کاربردی دوستان آغاز کردم
صحبت های شما توی این فایل کاربردی و جزوء اصلیات زندگی و روز مره ماست که نگاه ما رو نسبت به مسائلمون تنظیم میکنه حالا چه مسائل شخصی ، چه کاری ، چه روابطی و هر حالتی ما به هک کردن این فایل توی ذهنمون میتونیم هر لحظه به خودمون یادآور بشیم نگاه درست رو به تضادها و ناخواسته ها.
خب تو این فاز و احساس که در ظاهر احساس میکنم نکته ای منفی برام رخ داده هدایت شدن به این فایل به گونه ای درونم رو اروم تر کرد و چند تا دیدگاه مثبت تر رو برام یادآور شد و سعی میکنم این تفکر به ظاهر منفی رو کنار بزارم حلش رو به خدا بسپارم دست و پای الکی نزنم
تجربیات این چنینی واقعا توی زندگی من چندین مورد بزرگ بوده و وقتی مدتی از اون اتفاق ها گذشته بعد که بهشون نگاه کردم دیدم که چقدر تو اون اتفاق به ظاهر منفی گذشته خیر بوده مثل تغیر کسب و کارم که درحال ورشکستگی و منفی شکل گرفت و الان به لطف الله مهربانم در ایده آل ترین حالت خودش قرار داره
و واقعا اون تایم از یه جایی دیگه خسته شدم و سپردمش به خدا و خدا همه چیز رو به زیبا ترین شکل ممکن خودش درآورد
طبق تجربه خودم تو این شرایط فایل های سایت ، دیدگاه بچه ها ، قدم زدن و تفکر که خداروشکر من میدونم یه کلید بزرگ برای یک اتفاق مثبت و عالی پشت این اتفاق هستش و آروم کردن ندا های منفی ذهن با تزریق احساسات خوب به درون خودمون انجام بدیم و واقعا خواهیم دید که چه اتفاق مثبتی پشت این مسئله خواهد بود.
سلام استاد عزیزم سلام به همه ی کسایی که این کامنت رو میخونن
من یک داستانی بگم ما سه تا دوست هستیم که بیشتر رفت و آمد داریم با هم
یک شب تصمیم گرفتیم که یه دورهمی بدون همسر ها داشته باشیم ولذت ببریم.
جاتو ن خالی رفتیم باهم گوجه و تخمه خریدیم و خونه ی یکی از دوستا هم تخم مرغ محلی داشت خودش ، مهیا کردیم گفتیم یه املت آتیشی درست کنیم .
هر کدوم مسولیت خودمون رو انجام دادیم که بیشتر بهمون خوش بگذره و اون یکی سختی نکشه اجاق درست کردم هیزم هم آوردیم آتیش و روشن کردیم سه تا کُندِک هم پر آب کردیم و یکی هم گوجه ها رو ریز کردو منم کنار آتیش آشپزی کردم چقدر خوش گذروندیم چقدر رقصیدیم چقدر خندیدیم و عکس گرفتیم و اون همه چایی رو با هم خوردیم خلاصه تا خر خره خوردیم ،پر پر،
اما دوستم که ما دو نفر با بچه ها رفته بودیم گفت کو ببین که از دماغ مون در بیاد این خوشگذرونی
مادو تا گفتیم نه این فکر و نکن خوش باش. اون با باور اشتباهی که داشت گفت بعد هر خنده ای گریه ای هست . فرداش رفت با ماشین تصادفی براش پیش اومد ولی من و اون یکی دوستمون روز بعد خیلی خوش گذروندیم و اتفاقاً مادرم هم به دیدنم اومد و کلی خوش بودیم .اون هم گفت روز عالی داشتم
اما باور غلط باعث شد دوست من اتفاق ناجالب در طی همون هفته به خودش جذب کن
هی با آب و تاب تعریف میکرد که آقا این جوری شد اون جوری شد هی دوباره روز از نو بد تر، روزی از نو بد تر ،
ومن واقعا قانون احساس خوب مساوی اتفاقات خوب رو بیشتر از قبل درکش کردم .
سلام و وقت بخیر خدمت استاد بزرگوار و خانم شایسته عزیز وهمجنین دوستان هم فرکانس
اولین کامنت من بعد از مدتها عضویت در سایت استادعباس منش.
درود برشما استاد که منو پیدا کردین در واقعه منو کشف کردین الحق که شما منو از من بهتر میشناسین واگه غیر از این بود من اصلا نبودم یا یکی منو کشته یا من یکیرو کشته بودم.
جقدر حالو روحم در آرامش است منی که قبل ازاین فکرمیکردم که حتی خودخدا هم نمتونه مشکلات منو حل کنه
فرزانه بودن یه دیوانه مثل من،برای دنیا وآخرت شما کفایت میکنه.
این یک سایت نیست، دفتر نمایندگی خداست برای کسی هدایت خواسته ورستگار شده تا زندگی را خوب زندگی کنه .
سایت استاد عباس منش منو، من کرد چون خسته شده به در دیوار خوردم بودم وهیچ منطقی برای ادامه نمیدیم.
بعنوان یه فرد مجرب که سالها مطالعه کرده وکتاب خونده به همه توصیه میکنم که این سایتو زیر رو کنید گنجینه عظیمی پیدا خواهید کرد ،دری بنام صداقت و راستی که منو شما را برای همیشه استغنا خواهد کرد.
همه ی ما یجوری زندگیمون شبیح زندگی استاده وگرنه ایجا نبودیم از این هدایت نهایت استفاده را بکنیم ،اینجا همون بهشت گمشده منو توست، که سالها بدنبالش بودیم حال که بهش رسیدیم قدر بدانیم وبعنوان وحی والهامات بپذیریم.
من اهل نوشتن وکامنت گذاشتن نیستم بیشتر نظاره گر هستم ،اما وظیفه خود دانستم که از استاد عباس منش بزرگوار و خانم شایسته عزیز قدر دانی نمایم ودر مقابلشون سر خم کنم،باور کنید اگه به زبان مادریم با شما صحبت میکردم میتوانستم بهتر از این اون حس درونیمو بروز بدم.
با این شعر شاید بتونم حسمو یه کوچولو به شما برسونم.
سنی بو حسن وکمالیه، جمالیه گوروب قورخ دولال حق دمیه، دوندولر انسان ده دیلر
بنام خدایی که مرا آفرید و ومرا نماینده خودش قرار داد در روی زمین
باسلام خدمت استاد مهربانم وخانم شایسته عزیز که باعشق برای ما فیلم میگیرید . سپاسگزارم مریم جان شما بی نظیر هستید
خیلی سخته که بنویسم ولی باید اینکارو انجام بدم چون تعهد دادم به خودم
چطور یه اتفاق یکسان نتایج متفاوت رقم میزنه؟
نقطه عطف زندگی من همین پندمیک بود که من تونستم تو شخصیتم رشد کنم و به خیلی از ترسهام غلبه کنم ولی همیشه مرور که میکنم میگم بهترین اتفاق بود برای من
زمانی که این پندمیک شد من خیلی ترسیده بودم بحدی که هرچی وسایل میخریدم دم در میذاشتم یکی یکی میشستم با وایتکس جایی که حتی پول هم میریختم تویی آب تاید وایتکس بحدی که برق میفتادن خلاصه که روانی شده بودم اصلا بحدی روانم بهم ریخته بود که حد نداشت شبا هم خوابای بد میدیدم همش میگفتم این زندگی چه ارزش فایده ای داره اخرش میمیریم من نمیخوام اینمدلی بمیرم خلاصه درگیر این چیزا بودم که زد تویی اردیبهشت ما نامزدی دختر عمم دعوت شدیم باید میرفتیم ازتهران شیراز بایدم حتما میرفتیم همه میگفتن نه مخصوصا خودم نه مریض میشیم اینهمه راه چجوری سرویس بریم غذا چیکار کنیم تااینکه بلاخره رفتیم دوتا ماشین بودیم تویی راه خیلی مراقب بودم من دست بشور الکل بزن دیگه حسابی ترسیده بودم وقتی رسیدم زن عموم که این مریضی رو گرفته بود از نوع بدش روز نامزدی اومد جلو آقا مارو بوس کرد حالا خوب شده بود ولی هنوز سرفه هاشو داشت منم گفتم یا خدا توکل بتو بوس دادیم خلاصه روز نامزدی عمم میوها رو همینجوری فقط اب میگرفت میذاشت تویی ظرف درصورتی که من همه رو با مایع ظرفشویی میشستم بعد که دیدم گفتم عمه این چه جوریشه هممون گفت نبابا چیزی نمیشه این مریضی دروغه همش الکیه سخت نگیر آقا ما اینارو میدیدم هی ترسمون کمتر میشد خلاصه بعدشم جاتون خالی کلی خوش گذشت شب نامزدی ما برگشتیم خونه من دیدم نه هیچکی هیچیش نشد نه بابا نه مامان همه خوبن من اونجا نصف ترسم ریخت احساس کردم چقدر بزرگ شدم این حس واقعا نمیشه بیان کرد که من چقدر میترسیدم ولی بعد یهو انگار همچی تموم شد ومن بعدش خیلی حالم احساسم خوب شد کلن ترسم ریخت ازاین موضوع تااینکه سال بعدش مامانم دچار این مریضی شد من باز یه ترسیده بودم که من نگیرم چون من ازش مراقبت میکردم وقتی میبردمش دکتر یهروز توهم زده بودم که منم گرفتم دکتر گفت ببین هیچیت نیست این ترس فقط تویی ذهنته انگار خدا بامن صحبت میکرد خیلی اروم شدم بعداز اون من هیچ وقت بااینکه تمام خانواده گرفتن من هم کنارشون بودم مبتلا نشدم وبعد این خیلی برام موفقیت بزرگی بودبرای اولین بار بود که من بایکی ازترسهام مقابله کردم وتونستم موفق بشم وبعدش با استاد عزیزم آشنا شدم که شد نقطه عطف زندگیم
و یه اتفاق دیگه برمیگرده به موضوع جدایی من که تاسالها من درگیر این بودم که شکست خوردم چرا اینجوری شد چرا این انتخاب اشتباه کردم همه رومقصر میدونستم و خودم رو بیشتر وسرزنش و اخریا که احساس بی لیاقتی که چرا بقیه زندگی خوب دارن من ندارم پس حتما من لایق نیستم لیاقت ندارم خلاصه به چقدر به خودم ظلم کردم بااین افکار وباورهایم وچندین سال درگیر این افکار وزندگی هم روزبروز برام سخت ترمیشد تااینکه بعد از همون داستان پندمیک البته من قبلش خیلی داشتم به روش قران خوندن نماز خوندن کنترل ذهن میکردم که بعدها متوجه شدم که من چقد حالم خوب بود تااینکه پندمیک شد همون داستانا بعدش که من از سفر برگشتم مسائلی پیش اومد که من نشستم فکر کردم که چرا دلیلش چیه البته قبلش اینستا روپاک کرده بودم بعد دوباره وصل کردم همینجوری که میگشتم یه خانمی نظرم جلب کرد که آیا حاضری باخودت ازدواج کنی اینو گوش دادم خلاصه درگیر موضوعاتش شدم خوشم اومد(البته اون خانمم یکی از شاگردای استادعباسمنش بودن که من بعد فهمیدم بصورت کاملا هدایتی ) شروع کردم به گوش کردن انجام تمرینات و یه محصولی هم ازایشون تهیه کردم که سه ماه بود من اونم باز هدایتی دوماهشو خریدم ماه سوم دیگه خدا گفت نخر البته اونم جز تکاملم بود من فقط حالم خوب شده بود احساسم عالی بود ازهمه چیز اطرافم لذت میبردم از نسیم ملایم از پرندها از درختان هرروز میرفتم پیاده روی صبح خیلی لذت بخش بود درهای نعمت رزق ثروت برویم باز شده فایلهای استادم تواینستا میشنیدم عاشق صدای استاد شده بودم میگفتم چقد صداش جذاب گیراست ولی هنوز صورت ماه استاد ندیده بودم همون مطالبی رو که بعضی از دوستان میذاشتن یه تیکه هاشو من دانلود میکرد گوش میدادم اصلا حالم دگرگون شده بود دیگه به هیچی فکر نمیکردم موضوع جدایی برام شده بود یه برکت فکرم تغییر کرده بود میگفتم اگه اون اتفاق نمیفتاد من خدارو پیدا نمیکردم واقعا هم همین طوره اون تضاد باعث شد که من خدارو تووجودم توزندگیم پیدا کنم و تمام سوالاتی رو که داشتم وقتی تنها بودم وفکر میکردم خدا کیه خدا چیه اصلا ما کی هستیم وهزارتا سوال دیگه که اگه خدا عادله چرا یکی ازتو سطل اشغال غذا پیدا میکنه و هزارتا شک و دودلی قران میخوندم ایه های عذاب جهنمشو نمیخوندم حسم بد میشد میگفتم من این خدارو نمیخوام حتی من خیلی تجسم میکردم ساعتها که تو خونه رویاییم با همسرم با ماشین اخرین مدلم ولی بعدش مه تموم میشد میگفتم کاشکی اینا میشد واقعیت مثلا تجسم میکردم ومیشد ویه چیز دیگه همیشه فکر میکردم ته وجودم که قرار یه چیزی خلق کنم اختراع کنم این حس خیلی تو وجودم بود
بعدش خداوند مهربان منو هدایت کرد بسمت استاد عزیزم که من توخواب ایشون دیدم که تویی باغ بزرگ یه اقایی ویه خانمی هستن که من هم کنار خانمه هستم خانم داشت خونه رو تمیز میکرد یه اقا قد بلند که صورتشون ندیدم فقط اندامشون دیدم که یک حیونی دستشون شکار کردن یه رودخونه هم تواون جایی باصفا سرسبز بود بعد که به سایت هدایت شدم یکی از سریالهای زندگی دربهشت استاد و مریم جان دیدم که یه کیودی همون گرگ خودمون دست استاد بود روی عکس اون فایل چقدر اونجا من منقلب شدم و چقدر من قبلش از خداوند هدایت خواسته بودم همیشه میگفتم کاشکی من تو زمان پیامبر بودم میرفتم ازشون سوالای که دارم میپرسیدم یا کتاب اسکاول شین که خوندم میگفتم کاشکی همچی خانمی بود الان میرفتم پیشش خدا به درخواست من جواب داد استاد عزیزم که
درمسیر من گذاشت و من هرروز هرروز دارم بهتر بهتر میشم و دلیل اتفاقات رو میفهمم ودرک میکنم و دارم به خودشناسی میرسم که هدف امسالم قرار دادم من همین ماه فروردین اردیبهشت اونقدر مشتری داشتم که حتی فکرشم نمیتونستم بکنم که من برم مسافرت بعد هم کارکنم هم تفریح هم خرید ولی هرروز باید بیشتر بیشتر رو خودم کار کنم تا بهتر بشم یکی از خواسته هام تو سال جدید این بود وعکسشم گرفته بود بک گراند گوشیم گذاشته بودم که بتونم خودم به تنهایی دوره عزت نفس بخرم حتی یکماه هم نشد خواسته ام محقق شد من تونستم اونقد خوب کار کنم که اونو بخرم خدایا شکرت برای پولش البته الان یه کم ورودی مالیم کم شد که فهمیدم مشکل از کجاست دارم روی خودم کار میکنم که انشالله بانتایج فوق العاده بیام استاد عزیزم خوشحال کنم
ممنونم استاد جانم از صمیمم قلبم شما و مریم جان مهربان دوست دارم
خداروشکر بازم برای یک فایل رایگان ولی ارزشمند دیگه که استاد لطف میکنید بهمون این آموزهها گرانبها در اختیارمان قرار میدید
استاد جان میخوام بر اساس همون راهنمایی که زیر فایل در قالب 4 تا سوال مطرح کردید دیدگاهمو بیان کنم
موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
اینکه من هر کاری هم بکنم تضاد در این جهان وجود داره و اتفاقات می افتد ولی اتفاقات اتفاقی اتفاق نمی افتد پس باید نوع نگاه و نگرشم به اتفاقات تغییر بدم وقتی تو مسیر برای خودسازی قرار دارم و احساس خوبی در بیشترین زمان های روز دارم هر اتفاقی میفته خیره پس اون اتفاق باید فرصتی برای رشد ببینم نه بدبختی، اون اومده تا منو قدرتمند کنه وارد مرحله بعدی کنه و باید تمرین کنم تا به نکات مثبت اون اتفاق توجه کنم تا احساسم خوب کنم یادمون نره که مهم احساس خوبه و بارها برای همه اتفاقات افتاده و وقتی به گذشته نگاه میکنم چقدر سر هر اتفاقی الکی احساسم بد میشد که الان بهش نگاه میکنم دوزار هم ارزش ناراحتی نداشت و اگه من در دل اتفاقات تمرین کنم تا آگاهانه به نکات خوبش توجه کنم اون موقع جهان منو به سمت اتفاقات خوبتر هدایت میکنه
کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
اینکه یادم باشه اصل احساسه و نباید بذارم احساسم بد بشه و خیلی مواقع تونستم به اتفاقات نگاه خوبی داشته باشم و چیزی که کمکم کرد این بود که من تو مسیر درستی هستم هر اتفاقی بیفته خیره و اومده منو رشد بده
چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
من یک مثال در بیزینس خودم میزنم اینکه چندین ماه درامد صعودی داشتم و خیلی اتفاقات عالی بود و یک ماه خوب درآمدم به هر دلیلی کاهش پیدا کرد اولش نجوا اومد ولی سریع در کمتر از 10 دقیقه نوع نگاهم عوض کردم با خودم گفتم خوب من شاید پنیرم داره تموم میشه و این که باید دنبال انبار پنیر بزرگتر باشم (کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد) باید دنبال راهکار برای اتفاق بهتر باشم و اومدم سوالات قدرتمند کننده از خودم پرسیدم و به خودم گفتم خداروشکر که داره منو هدایت میکنه و اینکه یادآوری کردم هی به خودم من همونم که تونستم در شش ماه درآمدم ده برابر کنم پس بلدم فقط باید بیشتر روی خودسازی خودم کار کنم و بیشتر احساسم بهتر کنم و برم تو دل ترس هایس که نرفتم و خداروشکر سریعا اتفاق به شکل مثبت برای من تغییر کرد و دوباره برگشتم به روال
برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
اینکه از صبح تا شب ذهنم بمباران کنم از ورودی های مناسب اینکه تو سایت استاد عباس منش خیلی میچرخم کامنت عزیزان میخونم فایل های رایگان میبینم و زمان میذارم بهترین کامنت خودم بذارم، تمام دوره هایی که از سایت گرفتم خط به خط مطالعه میکنم و ویس های استاد تو گوشم پشت سر هم پلی میشه، دنبال الگوهای مناسب میگردم و تحسینشون میکنم، از صبح تا شب شکرگزاری میکنم در هر لحظه، هر ده دقیقه یکبار چکاپ احساس میکنم خودمو نمیذارم یک کوچولو انرژی بیاد پایین
سوره بقره آیه 2-5 کد رشد تو زندگی است: این کتاب که هیچ شکی در آن نیست و راهنمای تقوا کنندگان (منظور خود کنترلی خودشناسی) است، آن کسانی که به جهان غیب همواره ایمان دارند همواره صلوه میکنن و همواره از روزی که دادیم بهشون انفاق میکنن( از همواره استفاده میشه چون فعل مضارع است) ، آنان همواره ایمان دارند به آنچه به تو و قبل تو فرستاده شده و به عالم آخرت همواره ایمان دارند، آنان از لطف رب هدایت میشن و آنها همان رستگاران هستن
پس من باید همواره ایمان داشته باشم صلوه کنم هم در شرایط خوب و هم در شرایط به ظاهر نامناسب پس کسی میتونه تو اتفاقات همیشه ایمانش حفظ کنه که خودشناسی میکنه و به هدایت خدا باور داره
مرسی استاد عزیزم بابت این در و گوهری که در کلام شما و زندگی شما جاری است
استاد تعجب کردم که چرا این فایل را من جا انداخته بودم آخه حدود یکسال میشه هر روزم با سایت شما فایل ها و جدیدا کامنت دوستان طی میشه.
و وقتی دیدم خیلی خوشحال شدم و لذت بردم.
نکته کلیدی این فایل تعبیر ما از اتفاقات هست که نتایج را رقم می زنه. چون تعبیر ما ذهنیت ما رو نشون میده.
و هر چه ذهن ما مثبت تعابیر ما از اتفاقات به ظاهر ناجالب جالبتر و در نهایت نتایج عالی خواهند بود.
چقدر من در جهت بهبود ذهنم به سمت مثبت تلاش می کنم و چقدر سپاسگزار خداوند هستم بخاطر وجود استاد و سایت بی نظیرشون که راهنمای من هستن.
تجربه من مربوط میشه به بهمن 98 که یه اتفاق بشدت ناجالب مثل چک و لگدهای دنیا که همیشه استاد میگن منو بیدار کرد از خواب غفلت 36 ساله.
وقتی دومین فرزندم رو توی دوران بارداری در 6 ماهگی خیلی غیر منتظره و عجیب از دست دادم. و بلافاصله بعدش بیماری پندمی توی ایران اعلام شد.
از نوروز 99 بلطف این اتفاق پندمی برنامه های لایو آموزشی زیاد شد . و من بدنبال چرایی اتفاقی که برام افتاده بود.
وارد دنیای خودشناسی و تغییر زندگی شدم اول با اساتید دیگه فرکانسم از صفر کلوین به قول استاد یکم اومد بالا تا جایی که دقیقا یکسال بعد بهمن 99 من شغل جدیدم رو با سرمایه صفر استارت زدم و تنها سرمایه ام .آموزش هایی بود که دیده بودم در واقع رشد من سرمایه من بود.
در اوج پندمی کارم را که آموزش مهارت زندگی با بازی به کودکان 3 تا 6 سال بود استارت زدم.
و یکسال تمام بی وقفه کار را ادامه دادم.چقدر با بچه ها و پسر خودم حالم خوب و عالی بود.چقدر خانواده ها از این کار من قدر دانی کردن.
درآمدم زیاد نبود ولی حالم زیاد خوب بود. من از قانون شکر گزاری استفاده کردم .
ولی از وقتی که وارد سایت عباسمنش شدم بطور رسمی 1401 بود البته قبل تر گاهی نگاهی به فایل ها داشتم.
ولی 1401 همه چیز روغن کاری شد کارها بهتر پیش رفت چون ذهن من بهتر شده بود الان کار من گسترده شده طوری که در فضای بزرگتر و با دو نیرو داریم کار می کنیم و برنامه های بیشتری رو هدف گذاری کردم.
همه اینا حاصل نگاه متفاوت من به اتفاق سال98 بود من مسئولیت اتفاق را پذیرفتم و در جهت رشد خودم تلاش کردم و الان نمی گم
یه آدم دیگه ای هستم ولی خیلی خیلی بهتر شدم .
دختر من قرار بود بهار 99 بدنیا بیاد ولی نشد.
من بهار 1400و 1401 و 1402 رو با کلی دختر و پسر گل و نازنین جشن گرفتم.
دختر و پسرهایی که در کنارشون در لحظه زندگی کردم و کلی یادگرفتم .
من از حل مساله تربیت بچه های نودی بسیار باهوش و پرجنب و جوش که همش بخاطر قانون تکامل هست که بچه ها اینقدر پیشرفته بدنیا میان و پسرم شهاب یکی از اونهاست .
حال خوب و ثروت ساختم.
استاد آموزش هاتون حرف نداره و همش دقیق و درست چون شما قانون خداوند رو آموزش می دین و مصداق قانون های خداوند همون ذره المثقال هست .
سلام به استاد عزیزم و مریم جان گل که همیشه بی نظیر ترین ویدیو هارا برامون میگیرین
استاد با دیدن این ویدیو خیلی چیزها یادم افتاد که از کجا به کجا رسیدم و موفقیت هامو فراموش کرده بودم در واقع برام عادی شده بود و فکر میکردم این موفقیت هایی که به دست آوردم طبیعیه و همه اینطورن و خب یه جاهایی هم اعتماد به نفسم می اومد پایین اما دوباره موفقیت هام بهم یادآوری شد خداروشکر میکنم
استاد من از پدر عراقی و مادر ایرانی هستم و همچنین تک فرزند هستم
وقتی 4 سالم بود رفیم عراق شهر کربلا و حدود 7 سال اونجا زندگی کردیم , من تا کلاس چهارم ابتدایی اونجا درس خوندم و عربی رو یاد گرفتم , تقریبا 10 سالم بود که پدرم مریض شد و سرطان گرفت بعد از چند ماه برای مداوا اومدیم ایران اما پدرم بعد از 10 روز در ایران فوت کرد
من و مادرم موندیم ایران و دیگه به عراق برنگشتیم ,
کلاس پنجم رفتم مدرسه ایرانی و از اونجایی که فارسیم ضعیف بود هم کلاسی هام مسخرم میکردند تا جایی که دیگه دلم نمیخواست برم مدرسه , اما دختر داییم و فامیل ها خیلی بهم کمک کردند که در درس ها موفق بشم و یه خانم معلم بسیار بسیار مهربونی داشتم که خیلی کمکم کرد , در نهایت من با معدل نزدیک به 18 قبول شدم و رفتم اول راهنمایی ,
کلاس پنجم خیلی بهم سخت گذشت چون عراق من شاگرد اول مدرسه بودم و جز تیزهوشان بودم و همیشه مورد توجه معلم ها و مدیر مدرسه بودم به همین دلیل افت درسی خیلی ناراحتم کرد
خلاصه من تو اون یکسال فارسیم خیلی خوب شد در حدی که اصلا لهجه عربی نداشتم و وارد کلاس اول راهنمایی شدم
اول راهنمایی خیلی پیشرفت کردم و معدلم به بالای 19 رسید طوری که هیچکس باورش نمیشد تازه دیگه کسی هم تو درس ها کمکم نمیکرد
استاد من از اول خیلی دختر قوی بودم با اینکه مدت کوتاهی با پدرم بودم ولی بهترین روزهای عمرم رو با پدرم سپری کردم عشقش به من بی حد و اندازه بود طوری که تو فامیل همه از عشق پدرم به من تعجب میکردند همیشه میگفت سحر نفسیه که میکشم , درسته که زود رفت ولی من بهترین پدر دنیارو داشتم خیلی چیزها به من یاد داد اصلا انگار رسالتش این بود که منو آگاه کنه و به من درس بده و بعدش بره , تمام تلاشش رو میکرد که همیشه شاگرد اول باشم عاشق این بود که ورزش کار بشم به من با عشق نقاشی یاد میداد بهم زبان انگلیسی یاد میداد منو با خودش تو جمع دوستاش و باشگاه میبرد برای اینکه از من یک دختر قوی بسازه پدرم دست پخت فوق العاده ای داشت همیشه وقتی آشپزی میکرد به من میگفت کمکش کنم که من هم یاد بگیرم
من الان بهترین دست پخت فامیل رو دارم
استاد من از پدرم یاد گرفتم که قوی باشم و با اینکه از 10 سالگی با مادرم تنها زندگی کردم هیچوقت خطا نکردم همیشه دنبال اهدافم بودم همیشه تو ذهنم این بود که من باید پولدار بشم من هیچوقت دنبال دوست پسر یا شوهر پولدار نبودم
چون همیشه میگفتم خودم باید پولدار بشم
استاد من با اینکه 24 سالمه ولی عقلم اندازه یه آدم 40 ساله است من خیلی زود بزرگ شدم و از این بابت خوشحالم چون مجبور بودم بزرگ فکر کنم چون غیر از خودم و خدا هیچکس رو نداشتم پولدار هم نبودیم و کسی رو هم نداشتم که به امیدش بشینم ,
من همیشه دوست داشتم آدم بزرگ و کار آفرین بشم خصوصا عاشق این بودم که تاجر بشم اونم تاجر فرش به خاطر اینکه همیشه تو بچگی از مامانم میشنیدم که تعریف فرش ایرانی و بافت و این چیزارو میکرد و من هم توی خاله بازی های بچه گانه خودمو تاجر فرش میدیدم , تا اینکه با شما آشنا شدم خیلی هدایتی چون من همیشه تو قلبم خدارو داشتم و همیشه ازش کمک میخواستم اونم شمارو به من معرفی کرد , از دوره ی عزت نفس شروع کردم و کم کم ایده ها اومد
از اونجایی که من به زبان عربی تسلط بالایی دارم و تقریبا تمام لهجه های عربی رو بلدم این ایده اومد که آموزش زبان عربی بدم اونم عربی عامیانه که یک رشته ی خیلی جدیدی تو ایران هست و کسی زیاد اطلاعی ازش نداره معمولا همه فکر میکنن عربی مدرسه همون عربی هست که کشورهای عربی صحبت میکنن در صورتی که کاملا متفاوت هست و عربی عامیانه خیلی آسون تر و قابل فهم تر و کارآمد تر هست
توی دوران پندمیک بود که تصمیم گرفتم پیج اینستاگرام بزنم حدود یکسال و نیم پیش اولش خیلی افکار بیهوده میومد که نکنه من نتونم نکنه مسخرم کنن نکنه کسی علاقمند به عربی نباشه و از این داستان ها اما من به ترسم غلبه کردم و شروع کردم
آموزش عربی عامیانه (لهجه عراقی و خلیجی ) اتفاقا هم خیلی طرفدار پیدا کردم چون انگشت شمارن کسایی عربی عامیانه بلدن و آموزش میدن , خلاصه بعد از یکماه دو سه تا شاگرد آنلاین گرفتم و درآمدم از صفر رسید به حدود هفت تومان و درآمد خیلی خوبی بود چون حقوق اداره کار اونموقع تقریبا 3 تومان بود من خیلی خوشحال شدم و هر ماه در آمدم بیشتر و بیشتر شد
در ضمن تمام کلاس های من بصورت آنلاین هست از همون اول اینطور بود چون من دنبال آزادی مکانی بودم و به آموزش آنلاین هدایت شدم
بعد از حدود 5 ماه از کلاس های تک نفره رسیدم به کلاس های 20 نفره یعنی همزمان 20 نفر آموزش میدادم و این موفقیت بزرگی بود البته که درآمدم هم چندین برابر شد
خلاصه کلاس های عمومی و خصوصی رو تا شهریور 1401 داشتم که یک دفعه اینستگرام فیلتر شد و اینترنت اکثر مواقع قطع بود و من بسیار بسیار زیاد نا امید شده بودم و خودمو باخته بودم حدود یکماه نا امید بودم تا اینکه به خود اومدم و از فیلتر شکن استفاده کردم دوباره شروع کردم به ویدیو گرفتن و پست گذاشتن در اینستا استاد باورت نمیشه تعداد فالورهای من قبل از فیلتر کمتر از 40 هزار تا بودن به محض اینکه شروع کردم به پست گذاشتن در عرض یکماه فالورهام رسیدن به بالای 70 هزار و پست هایی که میذاشتم به طرز عجیبی خیلی لایک میخورد و من به این باور رسیدم که فیلتر شدن بهانه است وقتی در یکماه 30 هزار نفر تو همین وضعیتی که میگن اینترنت بده و فلان منو فالو کردن پس نتیجه میگیریم که فقط کافیه بخوای و حرکت کنی
درآمد من تقریبا سه برابر شد وتازه یه ایده ی فوق العاده اومد که دیگه نیازی نیست کلاس آنلاین برگزارکنم و و از این به بعد آفلاین آموزش بدم و پکیج درست کنم و باز هم من به این ایده عمل کردم و نتایج فوق العاده گرفتم و نه تنها درآمدم چندبرابر شد بلکه دیگه دغدغه ی اینترنت و کلاس آنلاین رو ندارم و تایم آزاد بیشتری دارم وحتی زبان آموزها خیلی استقبال کردند .
در ضمن استاد من به واسطه کارم تقریبا با تمام کشورهای عربی در ارتباط هستم و خیلی ها منو میشناسن و این یک فرصت طلایی هست برای من که در آینده تجارت فرش رو شروع کنم و اول از کشورهای عربی
خلاصه تمام اون اتفاقات به ظاهر بد به نفع من شد
مرگ پدرم باعث شد من دختر قوی بشم که شاید اگر پدرم بود انقدر قوی نبودم و انقدر موفق نبودم
پندمیک به من کمک کرد که کسب و کار آنلاین بزنم
فیلترینگ به من کمک کرد که با یک ایده درآمدم بیشتر بشه و پیجم قوی تر بشه
و درنهایت خداوند یک همسر فوق العاده و بی نظیر بهم داد که اخلاق و رفتارش خیلی شبیه پدرم هست و من خیلی خوشبختم
خداروشکر برای تمام اتفاقات فوق العاده ی زندگیم
خدایا شکرت برای وجود سایت عباس منش و دوستان هم فرکانسی
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
استاد جان خیلی دوست دارم و از خداوند منان بهترین هارا براتون خواستارم…
ممنونم از شما که اینقدر عزیزید و میاید کامل داستان زندگی تون و مسیر تکاملی تون رو دقیق مینویسید اونجایی که از این مسئله که لهجه دارید و. فقط عربی بلدید و نمیتونید فارسی صحبت کنید به این راه حل رسیدید که افرین دقیقا راه حل توب خود مشکله و همین عربی صحبت کردنتون که روری یک.مشکل بزرگ بوده براتون الان تبدیل به بک فرصت شده و شما تونستید ایمانتون رو نشون بدید توحیدی عمل کنید نامیذ نشید وتسلیم خدا باشید وقتی که اینستا فیلتر شد و امیدوار موندید و دوباره فبلتر شکن زدید و اونحا هم ایمانتون رو نشون دادید و جهان پاسخ داد با چند برابر کردن فالوو ها و مشتری ها و بعد بهتر و بهتر شدید توی درک قوانین و توانایی تشخیص اصل از فرع که توجه تون رو از اتفاقای ناخوشایند زندگی تون و تنهایی ها و سختی ها برداشتید و همون ناخواسته ها رو تبدیل به انگیزه ای کردید تا بلند شید حرکت منید و.بسازید آنچه رو که میخواید ازتون باز هم متشکرم که این نظر رو نوشتید تا ما بخونیم و ایمانمون قوی تر بشه شکر وجودتون
بله دقیقا همینطوره هر وقت ایمانم رو نشون دادم جهان بهم پاداش داد اونم زیاااااد
خداروصدهزار مرتبه شکر خوشحالم که خوندن دیدگاه من ایمانتون قوی تر شد و بقول استاد کامنت های سایت از هزاران کتاب موفقیت با ارزش تر و پر محتوا تر هست از اینکه تجربیات خودم رو به اشتراک بذارم و تجربیات دیگران رو بخونم لذت میبرم
خداروشکر برای این سایت و وجود دوستان هم فرکانسی مثل شما
سلام به سحر جون عزیزم بینهایت از مسیر تکاملی زندگیت که اینقدر به وضوح گفتی و چقدر درسها داشت درش از توحیدی بودنت از صبر از ایمان و توکل از عملگرا بودنت از اینکه ثبات داشتن در مسیر و درک الهامات و عمل کردن بهشون و اومدن نتایج توی زندگیت از هر کدومش بگم کم هست واقعا همه آموزه های استاد رو عمل کردی یه شاگرد زرنگ به تمام معنا خییییلی زیاد خوشحال شدم عزیزم که به کامنتت هدایت شدم و درسها ازت گرفتم و یه الگوی دختر موفق شدی برام . عزیزم سحر جان گفتی که زبان عامیانه عربی رو یاد میدی و واقعا هم خوب عمل میکنی در این زمینه و شاگرد های زیادی داری سحر جان لطف میکنی محبت میکنی به منم یاد بدی البته یه راه ارتباطی برای دریافت آموزشاتت نیاز دارم من تقریبا یک ماه بیشتر هست به دنبال یه راه برای آموزش دیدن زبان عربی هستم و همش میگم راه رو نشون بده خدا به من که هدایت شدم به کامنت شما عزیزم . البته اینو بگم یه آموزشات کوچیک دیدم ولی فکر میکنم پراکنده هست نمیتونم خوب کار کنم برام گنگ هست تا اینکه همش سوال چیکار کنم یه راه به من نشون بده خدا که به کامنتت هدایت شدم حتما این یه نشونه هست برام . عزیزدلم منو راهنمایی میکنی برای یادگیری زبان عربی و اینکه چطوری از آموزشاتت و علمت بهر ببرم و استفاده کنم؟مهربون خانومی
سپاسگذارم ار کامنت پر مهرتون و بهترین هارو براتون آرزو میکنم
خیلی خوشحالم که به کامنت من هدایت شدید که عربی رو یاد بگیرید
زبان عربی واقعا خیلی جذاب و زیباست و البته من خیلی سعی کردم ساده سازی کنم تا زبان آموز راحت تر یاد بگیره و این درس رو هم از آموزش های استاد یاد گرفتم که راحت تر و ساده تر هم میشه
سارا جان من اینستگرام پیج دارم اگر اسم منو سرچ کنید سحر نصراوی به فارسی یا انگلیسی براتون نمایش داده میشه
سلام عزیزم.خیلی بهت تبریک میگم واقعا لذت بردم از کامنتت و تحسینت کردم. خیلی تاثیرگذار بود برام اینکه اینقد زیبا حلاجی کردی و جداسازی کردی اتفاقات زندگیتو و نوشتی ریز بریزشو و چقد زیبا تکاملتو طی کردی .
ممنونم ازت دوس خوبم
ان شاا.. هرجا هستی در پناه خدا باشی و باز هم از معجزات زندگیت و رشد و پیشرفتت برامون بنویسی .
من سپاس گزار خداوندم که منو هدایت کرد به دیدن این فایل پراز آگاهی و بعد هم سپاس گزار استاد عزیزم هستم
امروز بعد از حدودا دوماه کامنت میزارم و این فیل چنان غوغایی در ذهن من ایجاد کرد که الان اینجام تا براتون بنویسم درمورد اتفاقی که باعث شد من الان اینجا باشم در این سایت بی نظیر و دوره 12 قدم.
از اینجا شروع می کنم ک من مهاجرت کردم به تهران و یه سری دوره های آموزشی رو رو رفتم و بعد هم خیلی سریع مشغول به کار شدم.
همه چیز خوب پیش میرفت و من عاشق زندگی در اونجا و تجربه های جدیدم بودم تا اینکه با یک اتفاق به ظاهر نازیبا مجبور شدم برگردم به شهر خودم با انبوهی از افکار منفی و ناامیدی
البته اینم بگم ک اون اتفاق نازیبا رو خودم با افکارم خلق کردم.
ماه ها توی خونه بودم و جایی نمیرفتم ، فقط میخوابیدم تا اینکه کتابی خوندم به نام گفت و گو با خدا و آرام و آرام تر شدم.
این کتاب منو به روحم نزدیک تر کرد برای همین خیلی احساس آرامش داشتم.
یادمه یکی از دوستام یه روز یه جمله قشنگی بهم گفت : سپیده فقط رها کن و لذت ببر.(دقیقا زمان و مکان شنیدن این جمله رو یادمه)
من روزها به این جمله فک کردم و سعی کردم با همون آگاهی کمی ک داشتم درکش کنم و کم کم نگرانی ها و دغدغه هام رو رها کردم و بسیار آرام تر شدم.
تا اینکه هدایت شدم به سایت استاد عباس منش، شاید باورتون نشه نفهمیدم چه طور شدم ک یوهو دیدم وسط دوره 12 قدم هستم.
و ساعتها و روزها و ماه هاست که زندگی من هرروز زیبا تر میشه.
هرروز یه ورژن جدیدی از خودم رو کشف میکنم.
هرروز یه کار جدیدی میکنم.
من هر روز شاد تر و خوشبخت تر میشم اینو از احساسم میفهمم.
اون اتفاق به ظاهر نازیبا باعث شد که من الان اینجا باشم و اینجوری خوشبختی رو تجربه کنم.
چه زمانی؟
زمانی که من ذهنم رو کنترل کردم و نگاهم رو به زندگی تغییر دادم.
سلام به استاد و مریم عزیز، امیدوارم حال دلتون مثل همیشه خوب و لبتون خندون باشه،
خدایا شکرت چقدر قدر حالم خوبه چقدر احساس خوبی دارم و آرامشم هزاران برابر شده از وقتی که این فایل دوباره دیدم، یه شاه کلید بهم دادی توی این فایل خدا جون واقعا نمیدونم چطور احساسم رو بیان کنم داره از چشمام اشک شوق میریزه و همه موهای تنم سیخ شده، بقض گلو گرفته و دوست دارم فریاد بزنم بگم خدایا دوست دارم بعد بگیرمش توی بغلم و فشارشم بدم بگم ممنونم بخاطر همچی…
آره واقعا همین کارو کردم همین الان…
خدا میدونه فرکانس هایی که با این احساس پاک و الهی ارسال میکنم میتونه چه اتفاقاتی خوبی رو وارد زندگیم کنه،
استاد عزیزم بابت تمام عشق و محبتی که پشت این فایلها میزاری و این فایلهارو آماده میکنی ازت سپاس گذارم و همینطور مریم عزیز، برای هممون بهترین هارو با این احساس ناب از خداوند آرزو میکنم،
واقعا تحسین بر انگیز این شرکت اس پیس ایکس، کارهایی رو داره انجام میده که حتی بقیه توی رویاهاشون هم نیست، و این نشون دهنده این هست که خوب قوانین کیهانی رو درک کردن و یادمه شما هم توی یه فایل هدیه به این موضوع اشاره کردین که توی یک مصاحبه ایلان ماسک گفته با شناختی که من از قوانین دارم اینکار شدنی فقط باید مقاومت هارو از سر راه برداشت که فکر کنم در مورد ساخت هایپر لوپ بود… واقعا چقدر زیباست این نوع نگرش که هیچ چیز رو از خداوند جدا نکنیم، همه چیز یک چیز و اون که داره خودشو گسترش میده نه عوامل بیرونی…
دین و علم و کار و استراحت و تفریح و زندگی یک چیزه و همش عبادت محسوب میشه در پیشگاه خداوند…
من مثالی که از خودم میخوام بزنم مربوط میشه به همین تازگی یعنی در واقع همین الان دارم برای تغییر زاویه نگاهم به این موضوع تلاش میکنم و از خداوند هدایت خواستم، که هدایت شدم به این فایل، من ناخواسته از مسیر الهی خودم دور شدم و رفتم تو باقالیا وقتی به خودم اومدم دیدم که شرایط مطلوبی ندارم و اوضاع به ظاهر سخت بود افکار منفی هجوم آورده بود به سمتم و هر کاری میکردم نجواها قدرت گرفته بودم و میخواستن منو از این هدایت دور کنند ولی من قانون میدونستم و تمام تلاشم بکار گرفتم چون جهان با کسی شوخی نداره یا حرکت میکنی یا باید لههه بشی، خوب به خودم میگفتم چیزی نیست اینا همش ترس هایی هستند که واهی هستند و در نبود خداوند به وجود اومدن، شروع کردم به کار کردن و اوضاع بهتر بهتر شد تا اینکه امروز این فایل حجت بر من تمام کرد که این اتفاق بظاهر بد اومده تا من قویتر کنه برای ادامه مسیر، تا منو آسون کنه برای آسونی ها، تا خداوند بتونم پیدا کنم درون خودم و عوامل بیرونی رو بی تاثیر بدونم، تا بشینم روی خودم کار کنم و کلی باور محدود کنه بکشم از خودم بیرون، تا از دایره امنم بیام بیرون کسب و کارم رو گسترش بدم و با پیشرفت توی این زمینه اعتماد بنفسم بیشتر بشه و بتونم به قدرتهایی که دارم ایمان بیارم و باورشون کنم، تا شروع کنم به استفاده دوباره دوره ها و کتابهایی که داشتم، خیلی خوشحالم از اینکه امروز تونستم دوباره بیام و این کامنت بزارم تمام سعیوم خواهم کرد تا هر روز صبح بیام و خودم رو پر کنم با انرژی خالصی که توی این سایت موج میزنه،
برای هممون بهترین هارو از خداوند درخواست میکنم به امید روزهای بهتر و زیباتر، به امید هدایت به آسانی ها…
سلام خدمت استاد عزیز️
ومریم عزیز که اینقدر با عشق فیلم میگیرن وما رو از زیبایی های پرادایس بهره مند میکنن.
امروز با گوش کردن به این فایل دوباره یادم اومد
که چقدر کلام درست و جملات به جا میتونه باعث انگیزه یا حتی بی انگیزگی در خودت یا اطرافیانت بشه.
از کلام تو بر تو حکم میشود
واین که اتفاقات زندگی
در زندگی چند جا هست که خیلی این اصل رو به کار بردم با اون که با قوانین هیچ آشنایی نداشتم .
دبیرستان سال آخر بودم که بر اساس عزت نفس پایینم 3تا تجدید آوردم برام خیلی سخت بود که این اتفاق افتاده بعد از گذراندن امتحانات شهریور
مقبول شدن توی 2تا درس درس سوم رو قبول نشدم .
اون موقع بهم گفتن باید بری مدرسه بزرگسالان
چون بچه ی آخر بودم جو مدرسه ودوستان رو خیلی دوست داشتم وبرام سنگین بود که با بزرگسالان درس بخونم .
خیلی سختم بود اما مدرسه گفت قبل از تجدید نظر
فعلا نمیتونی بیای مدرسه من هم توی خونه بودم هفته ی سوم گفتن که میتونی بیای که از تدریس عقب نمونی وآخر آذر نتاج اومد مشخص میشه .
اون روز خیلی خوشحال بودم .
چون انسانی بودنم که خیلی برای هر موضوعی خودخوری میکردم گفتم دیگه تمومه الان فقط باید درس بخونم واز همون روز اول با تمام وجود درس خوندم ودیگه کار نداشتم که نتایج 2ماه دیگه چی میشه
اونقدر خودم رو توی حال خوب و توجه به درس قرار دادم که معلمان میگفتن چی شده اینقدر درس خوان شدی .وبالاخره با اومدن نتایج توی آذر
توی همون مدرسه موندم .
یه جای دیگه هم توی زندگی برام خیلی سخت گذشت که همسرم کرونای سختی گرفت طوری که
برادرم که پزشک بود با ناامیدی چیزی نمیگفت .
تصمیم گرفتم که توی خونه ازش پرستاری کنم
ولحظه هوایی بود که خیلی برام سخت بود که
میمونه یا نه .
وبعد تصمیم گرفتم که با خدا مناجات کنم
وبهش بگم که خدایا من همسرم دوست دارم واین که رمان رفتنش هست یا نه مربوط به من نیست
اگر خودت میتونی که بمونه بهتره دعا میکنم بمونه اگر بهتر هست هم برای من وهم برای اون بره ،این قدر این جمله رو تکرار کردم که نگرانی ها وتلفن های دیگران من رو نگران که نمیکرد تازه من به اون ها دلداری میدادم.
خدا رو شکر که الان همسرم هست وسالمه.
حالا که حدود دوسال هست که با این قوانین آشنا شدم
کنترلم واکنش نسبت به وقایع خیلی بهتر شده
وسعی میکنم اگر اتفاقاتی میافته که حال بدی در من ایجاد میکنه دیدم رو به موضوع عوض کنم .
ویا گاهی ترس ها میان که خیلی استرس برام ایجاد میکنه که با توکل به خداوند و گفتگو با خودش آروم تر میشم و خدا رو شکر همیشه به بهترین شکل جلو میره ومن سعی میکنم درس بگیرم.
از همه ی دوستان که تجربه هاشون رو مینویسند
سپاس گزارم .
سلام استاد عزیزم
سلام همراهان عزیز سایت عباس منش بزرگ
الان که درحال نوشتن دیدگاه هستم همزمان درحال ساکت کردن ندای منفی بینی درونم هم هستم چون با یک تضاد خاص کاری برخورد کردم که قبلا هم با یه همچین چالشی برخورد کرده بودم که خداروشکر حل شد و میخوام طبق نشانه و هدایت خدا فقط امروز رو بهش فرصت بدم و اگر حل نشد از یه زاویه دیگه واردش بشم
خداروشکر روزم رو با قسمت نشانه امروز من و هدایت شدن به این فایل زیبا و خوندن دیدگاه های کاربردی دوستان آغاز کردم
صحبت های شما توی این فایل کاربردی و جزوء اصلیات زندگی و روز مره ماست که نگاه ما رو نسبت به مسائلمون تنظیم میکنه حالا چه مسائل شخصی ، چه کاری ، چه روابطی و هر حالتی ما به هک کردن این فایل توی ذهنمون میتونیم هر لحظه به خودمون یادآور بشیم نگاه درست رو به تضادها و ناخواسته ها.
خب تو این فاز و احساس که در ظاهر احساس میکنم نکته ای منفی برام رخ داده هدایت شدن به این فایل به گونه ای درونم رو اروم تر کرد و چند تا دیدگاه مثبت تر رو برام یادآور شد و سعی میکنم این تفکر به ظاهر منفی رو کنار بزارم حلش رو به خدا بسپارم دست و پای الکی نزنم
تجربیات این چنینی واقعا توی زندگی من چندین مورد بزرگ بوده و وقتی مدتی از اون اتفاق ها گذشته بعد که بهشون نگاه کردم دیدم که چقدر تو اون اتفاق به ظاهر منفی گذشته خیر بوده مثل تغیر کسب و کارم که درحال ورشکستگی و منفی شکل گرفت و الان به لطف الله مهربانم در ایده آل ترین حالت خودش قرار داره
و واقعا اون تایم از یه جایی دیگه خسته شدم و سپردمش به خدا و خدا همه چیز رو به زیبا ترین شکل ممکن خودش درآورد
طبق تجربه خودم تو این شرایط فایل های سایت ، دیدگاه بچه ها ، قدم زدن و تفکر که خداروشکر من میدونم یه کلید بزرگ برای یک اتفاق مثبت و عالی پشت این اتفاق هستش و آروم کردن ندا های منفی ذهن با تزریق احساسات خوب به درون خودمون انجام بدیم و واقعا خواهیم دید که چه اتفاق مثبتی پشت این مسئله خواهد بود.
بهبود گرایی زنده باد
خداجوووونم شکررررت بابت این لحظه زیبا
در پناه الله یکتا شاد باشید ، ثروتمند و سلامت .
سلام استاد عزیزم سلام به همه ی کسایی که این کامنت رو میخونن
من یک داستانی بگم ما سه تا دوست هستیم که بیشتر رفت و آمد داریم با هم
یک شب تصمیم گرفتیم که یه دورهمی بدون همسر ها داشته باشیم ولذت ببریم.
جاتو ن خالی رفتیم باهم گوجه و تخمه خریدیم و خونه ی یکی از دوستا هم تخم مرغ محلی داشت خودش ، مهیا کردیم گفتیم یه املت آتیشی درست کنیم .
هر کدوم مسولیت خودمون رو انجام دادیم که بیشتر بهمون خوش بگذره و اون یکی سختی نکشه اجاق درست کردم هیزم هم آوردیم آتیش و روشن کردیم سه تا کُندِک هم پر آب کردیم و یکی هم گوجه ها رو ریز کردو منم کنار آتیش آشپزی کردم چقدر خوش گذروندیم چقدر رقصیدیم چقدر خندیدیم و عکس گرفتیم و اون همه چایی رو با هم خوردیم خلاصه تا خر خره خوردیم ،پر پر،
اما دوستم که ما دو نفر با بچه ها رفته بودیم گفت کو ببین که از دماغ مون در بیاد این خوشگذرونی
مادو تا گفتیم نه این فکر و نکن خوش باش. اون با باور اشتباهی که داشت گفت بعد هر خنده ای گریه ای هست . فرداش رفت با ماشین تصادفی براش پیش اومد ولی من و اون یکی دوستمون روز بعد خیلی خوش گذروندیم و اتفاقاً مادرم هم به دیدنم اومد و کلی خوش بودیم .اون هم گفت روز عالی داشتم
اما باور غلط باعث شد دوست من اتفاق ناجالب در طی همون هفته به خودش جذب کن
هی با آب و تاب تعریف میکرد که آقا این جوری شد اون جوری شد هی دوباره روز از نو بد تر، روزی از نو بد تر ،
ومن واقعا قانون احساس خوب مساوی اتفاقات خوب رو بیشتر از قبل درکش کردم .
برای همه شما آرزوی سلامتی دارم
بسمه تعالی
سلام و وقت بخیر خدمت استاد بزرگوار و خانم شایسته عزیز وهمجنین دوستان هم فرکانس
اولین کامنت من بعد از مدتها عضویت در سایت استادعباس منش.
درود برشما استاد که منو پیدا کردین در واقعه منو کشف کردین الحق که شما منو از من بهتر میشناسین واگه غیر از این بود من اصلا نبودم یا یکی منو کشته یا من یکیرو کشته بودم.
جقدر حالو روحم در آرامش است منی که قبل ازاین فکرمیکردم که حتی خودخدا هم نمتونه مشکلات منو حل کنه
فرزانه بودن یه دیوانه مثل من،برای دنیا وآخرت شما کفایت میکنه.
این یک سایت نیست، دفتر نمایندگی خداست برای کسی هدایت خواسته ورستگار شده تا زندگی را خوب زندگی کنه .
سایت استاد عباس منش منو، من کرد چون خسته شده به در دیوار خوردم بودم وهیچ منطقی برای ادامه نمیدیم.
بعنوان یه فرد مجرب که سالها مطالعه کرده وکتاب خونده به همه توصیه میکنم که این سایتو زیر رو کنید گنجینه عظیمی پیدا خواهید کرد ،دری بنام صداقت و راستی که منو شما را برای همیشه استغنا خواهد کرد.
همه ی ما یجوری زندگیمون شبیح زندگی استاده وگرنه ایجا نبودیم از این هدایت نهایت استفاده را بکنیم ،اینجا همون بهشت گمشده منو توست، که سالها بدنبالش بودیم حال که بهش رسیدیم قدر بدانیم وبعنوان وحی والهامات بپذیریم.
من اهل نوشتن وکامنت گذاشتن نیستم بیشتر نظاره گر هستم ،اما وظیفه خود دانستم که از استاد عباس منش بزرگوار و خانم شایسته عزیز قدر دانی نمایم ودر مقابلشون سر خم کنم،باور کنید اگه به زبان مادریم با شما صحبت میکردم میتوانستم بهتر از این اون حس درونیمو بروز بدم.
با این شعر شاید بتونم حسمو یه کوچولو به شما برسونم.
سنی بو حسن وکمالیه، جمالیه گوروب قورخ دولال حق دمیه، دوندولر انسان ده دیلر
خدا رو شکر که همدیگر دوست داریم.
بنام خدایی که مرا آفرید و ومرا نماینده خودش قرار داد در روی زمین
باسلام خدمت استاد مهربانم وخانم شایسته عزیز که باعشق برای ما فیلم میگیرید . سپاسگزارم مریم جان شما بی نظیر هستید
خیلی سخته که بنویسم ولی باید اینکارو انجام بدم چون تعهد دادم به خودم
چطور یه اتفاق یکسان نتایج متفاوت رقم میزنه؟
نقطه عطف زندگی من همین پندمیک بود که من تونستم تو شخصیتم رشد کنم و به خیلی از ترسهام غلبه کنم ولی همیشه مرور که میکنم میگم بهترین اتفاق بود برای من
زمانی که این پندمیک شد من خیلی ترسیده بودم بحدی که هرچی وسایل میخریدم دم در میذاشتم یکی یکی میشستم با وایتکس جایی که حتی پول هم میریختم تویی آب تاید وایتکس بحدی که برق میفتادن خلاصه که روانی شده بودم اصلا بحدی روانم بهم ریخته بود که حد نداشت شبا هم خوابای بد میدیدم همش میگفتم این زندگی چه ارزش فایده ای داره اخرش میمیریم من نمیخوام اینمدلی بمیرم خلاصه درگیر این چیزا بودم که زد تویی اردیبهشت ما نامزدی دختر عمم دعوت شدیم باید میرفتیم ازتهران شیراز بایدم حتما میرفتیم همه میگفتن نه مخصوصا خودم نه مریض میشیم اینهمه راه چجوری سرویس بریم غذا چیکار کنیم تااینکه بلاخره رفتیم دوتا ماشین بودیم تویی راه خیلی مراقب بودم من دست بشور الکل بزن دیگه حسابی ترسیده بودم وقتی رسیدم زن عموم که این مریضی رو گرفته بود از نوع بدش روز نامزدی اومد جلو آقا مارو بوس کرد حالا خوب شده بود ولی هنوز سرفه هاشو داشت منم گفتم یا خدا توکل بتو بوس دادیم خلاصه روز نامزدی عمم میوها رو همینجوری فقط اب میگرفت میذاشت تویی ظرف درصورتی که من همه رو با مایع ظرفشویی میشستم بعد که دیدم گفتم عمه این چه جوریشه هممون گفت نبابا چیزی نمیشه این مریضی دروغه همش الکیه سخت نگیر آقا ما اینارو میدیدم هی ترسمون کمتر میشد خلاصه بعدشم جاتون خالی کلی خوش گذشت شب نامزدی ما برگشتیم خونه من دیدم نه هیچکی هیچیش نشد نه بابا نه مامان همه خوبن من اونجا نصف ترسم ریخت احساس کردم چقدر بزرگ شدم این حس واقعا نمیشه بیان کرد که من چقدر میترسیدم ولی بعد یهو انگار همچی تموم شد ومن بعدش خیلی حالم احساسم خوب شد کلن ترسم ریخت ازاین موضوع تااینکه سال بعدش مامانم دچار این مریضی شد من باز یه ترسیده بودم که من نگیرم چون من ازش مراقبت میکردم وقتی میبردمش دکتر یهروز توهم زده بودم که منم گرفتم دکتر گفت ببین هیچیت نیست این ترس فقط تویی ذهنته انگار خدا بامن صحبت میکرد خیلی اروم شدم بعداز اون من هیچ وقت بااینکه تمام خانواده گرفتن من هم کنارشون بودم مبتلا نشدم وبعد این خیلی برام موفقیت بزرگی بودبرای اولین بار بود که من بایکی ازترسهام مقابله کردم وتونستم موفق بشم وبعدش با استاد عزیزم آشنا شدم که شد نقطه عطف زندگیم
و یه اتفاق دیگه برمیگرده به موضوع جدایی من که تاسالها من درگیر این بودم که شکست خوردم چرا اینجوری شد چرا این انتخاب اشتباه کردم همه رومقصر میدونستم و خودم رو بیشتر وسرزنش و اخریا که احساس بی لیاقتی که چرا بقیه زندگی خوب دارن من ندارم پس حتما من لایق نیستم لیاقت ندارم خلاصه به چقدر به خودم ظلم کردم بااین افکار وباورهایم وچندین سال درگیر این افکار وزندگی هم روزبروز برام سخت ترمیشد تااینکه بعد از همون داستان پندمیک البته من قبلش خیلی داشتم به روش قران خوندن نماز خوندن کنترل ذهن میکردم که بعدها متوجه شدم که من چقد حالم خوب بود تااینکه پندمیک شد همون داستانا بعدش که من از سفر برگشتم مسائلی پیش اومد که من نشستم فکر کردم که چرا دلیلش چیه البته قبلش اینستا روپاک کرده بودم بعد دوباره وصل کردم همینجوری که میگشتم یه خانمی نظرم جلب کرد که آیا حاضری باخودت ازدواج کنی اینو گوش دادم خلاصه درگیر موضوعاتش شدم خوشم اومد(البته اون خانمم یکی از شاگردای استادعباسمنش بودن که من بعد فهمیدم بصورت کاملا هدایتی ) شروع کردم به گوش کردن انجام تمرینات و یه محصولی هم ازایشون تهیه کردم که سه ماه بود من اونم باز هدایتی دوماهشو خریدم ماه سوم دیگه خدا گفت نخر البته اونم جز تکاملم بود من فقط حالم خوب شده بود احساسم عالی بود ازهمه چیز اطرافم لذت میبردم از نسیم ملایم از پرندها از درختان هرروز میرفتم پیاده روی صبح خیلی لذت بخش بود درهای نعمت رزق ثروت برویم باز شده فایلهای استادم تواینستا میشنیدم عاشق صدای استاد شده بودم میگفتم چقد صداش جذاب گیراست ولی هنوز صورت ماه استاد ندیده بودم همون مطالبی رو که بعضی از دوستان میذاشتن یه تیکه هاشو من دانلود میکرد گوش میدادم اصلا حالم دگرگون شده بود دیگه به هیچی فکر نمیکردم موضوع جدایی برام شده بود یه برکت فکرم تغییر کرده بود میگفتم اگه اون اتفاق نمیفتاد من خدارو پیدا نمیکردم واقعا هم همین طوره اون تضاد باعث شد که من خدارو تووجودم توزندگیم پیدا کنم و تمام سوالاتی رو که داشتم وقتی تنها بودم وفکر میکردم خدا کیه خدا چیه اصلا ما کی هستیم وهزارتا سوال دیگه که اگه خدا عادله چرا یکی ازتو سطل اشغال غذا پیدا میکنه و هزارتا شک و دودلی قران میخوندم ایه های عذاب جهنمشو نمیخوندم حسم بد میشد میگفتم من این خدارو نمیخوام حتی من خیلی تجسم میکردم ساعتها که تو خونه رویاییم با همسرم با ماشین اخرین مدلم ولی بعدش مه تموم میشد میگفتم کاشکی اینا میشد واقعیت مثلا تجسم میکردم ومیشد ویه چیز دیگه همیشه فکر میکردم ته وجودم که قرار یه چیزی خلق کنم اختراع کنم این حس خیلی تو وجودم بود
بعدش خداوند مهربان منو هدایت کرد بسمت استاد عزیزم که من توخواب ایشون دیدم که تویی باغ بزرگ یه اقایی ویه خانمی هستن که من هم کنار خانمه هستم خانم داشت خونه رو تمیز میکرد یه اقا قد بلند که صورتشون ندیدم فقط اندامشون دیدم که یک حیونی دستشون شکار کردن یه رودخونه هم تواون جایی باصفا سرسبز بود بعد که به سایت هدایت شدم یکی از سریالهای زندگی دربهشت استاد و مریم جان دیدم که یه کیودی همون گرگ خودمون دست استاد بود روی عکس اون فایل چقدر اونجا من منقلب شدم و چقدر من قبلش از خداوند هدایت خواسته بودم همیشه میگفتم کاشکی من تو زمان پیامبر بودم میرفتم ازشون سوالای که دارم میپرسیدم یا کتاب اسکاول شین که خوندم میگفتم کاشکی همچی خانمی بود الان میرفتم پیشش خدا به درخواست من جواب داد استاد عزیزم که
درمسیر من گذاشت و من هرروز هرروز دارم بهتر بهتر میشم و دلیل اتفاقات رو میفهمم ودرک میکنم و دارم به خودشناسی میرسم که هدف امسالم قرار دادم من همین ماه فروردین اردیبهشت اونقدر مشتری داشتم که حتی فکرشم نمیتونستم بکنم که من برم مسافرت بعد هم کارکنم هم تفریح هم خرید ولی هرروز باید بیشتر بیشتر رو خودم کار کنم تا بهتر بشم یکی از خواسته هام تو سال جدید این بود وعکسشم گرفته بود بک گراند گوشیم گذاشته بودم که بتونم خودم به تنهایی دوره عزت نفس بخرم حتی یکماه هم نشد خواسته ام محقق شد من تونستم اونقد خوب کار کنم که اونو بخرم خدایا شکرت برای پولش البته الان یه کم ورودی مالیم کم شد که فهمیدم مشکل از کجاست دارم روی خودم کار میکنم که انشالله بانتایج فوق العاده بیام استاد عزیزم خوشحال کنم
ممنونم استاد جانم از صمیمم قلبم شما و مریم جان مهربان دوست دارم
به امید دیدار درپردایس
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
خداروشکر بازم برای یک فایل رایگان ولی ارزشمند دیگه که استاد لطف میکنید بهمون این آموزهها گرانبها در اختیارمان قرار میدید
استاد جان میخوام بر اساس همون راهنمایی که زیر فایل در قالب 4 تا سوال مطرح کردید دیدگاهمو بیان کنم
موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
اینکه من هر کاری هم بکنم تضاد در این جهان وجود داره و اتفاقات می افتد ولی اتفاقات اتفاقی اتفاق نمی افتد پس باید نوع نگاه و نگرشم به اتفاقات تغییر بدم وقتی تو مسیر برای خودسازی قرار دارم و احساس خوبی در بیشترین زمان های روز دارم هر اتفاقی میفته خیره پس اون اتفاق باید فرصتی برای رشد ببینم نه بدبختی، اون اومده تا منو قدرتمند کنه وارد مرحله بعدی کنه و باید تمرین کنم تا به نکات مثبت اون اتفاق توجه کنم تا احساسم خوب کنم یادمون نره که مهم احساس خوبه و بارها برای همه اتفاقات افتاده و وقتی به گذشته نگاه میکنم چقدر سر هر اتفاقی الکی احساسم بد میشد که الان بهش نگاه میکنم دوزار هم ارزش ناراحتی نداشت و اگه من در دل اتفاقات تمرین کنم تا آگاهانه به نکات خوبش توجه کنم اون موقع جهان منو به سمت اتفاقات خوبتر هدایت میکنه
کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
اینکه یادم باشه اصل احساسه و نباید بذارم احساسم بد بشه و خیلی مواقع تونستم به اتفاقات نگاه خوبی داشته باشم و چیزی که کمکم کرد این بود که من تو مسیر درستی هستم هر اتفاقی بیفته خیره و اومده منو رشد بده
چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
من یک مثال در بیزینس خودم میزنم اینکه چندین ماه درامد صعودی داشتم و خیلی اتفاقات عالی بود و یک ماه خوب درآمدم به هر دلیلی کاهش پیدا کرد اولش نجوا اومد ولی سریع در کمتر از 10 دقیقه نوع نگاهم عوض کردم با خودم گفتم خوب من شاید پنیرم داره تموم میشه و این که باید دنبال انبار پنیر بزرگتر باشم (کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد) باید دنبال راهکار برای اتفاق بهتر باشم و اومدم سوالات قدرتمند کننده از خودم پرسیدم و به خودم گفتم خداروشکر که داره منو هدایت میکنه و اینکه یادآوری کردم هی به خودم من همونم که تونستم در شش ماه درآمدم ده برابر کنم پس بلدم فقط باید بیشتر روی خودسازی خودم کار کنم و بیشتر احساسم بهتر کنم و برم تو دل ترس هایس که نرفتم و خداروشکر سریعا اتفاق به شکل مثبت برای من تغییر کرد و دوباره برگشتم به روال
برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
اینکه از صبح تا شب ذهنم بمباران کنم از ورودی های مناسب اینکه تو سایت استاد عباس منش خیلی میچرخم کامنت عزیزان میخونم فایل های رایگان میبینم و زمان میذارم بهترین کامنت خودم بذارم، تمام دوره هایی که از سایت گرفتم خط به خط مطالعه میکنم و ویس های استاد تو گوشم پشت سر هم پلی میشه، دنبال الگوهای مناسب میگردم و تحسینشون میکنم، از صبح تا شب شکرگزاری میکنم در هر لحظه، هر ده دقیقه یکبار چکاپ احساس میکنم خودمو نمیذارم یک کوچولو انرژی بیاد پایین
سوره بقره آیه 2-5 کد رشد تو زندگی است: این کتاب که هیچ شکی در آن نیست و راهنمای تقوا کنندگان (منظور خود کنترلی خودشناسی) است، آن کسانی که به جهان غیب همواره ایمان دارند همواره صلوه میکنن و همواره از روزی که دادیم بهشون انفاق میکنن( از همواره استفاده میشه چون فعل مضارع است) ، آنان همواره ایمان دارند به آنچه به تو و قبل تو فرستاده شده و به عالم آخرت همواره ایمان دارند، آنان از لطف رب هدایت میشن و آنها همان رستگاران هستن
پس من باید همواره ایمان داشته باشم صلوه کنم هم در شرایط خوب و هم در شرایط به ظاهر نامناسب پس کسی میتونه تو اتفاقات همیشه ایمانش حفظ کنه که خودشناسی میکنه و به هدایت خدا باور داره
مرسی استاد عزیزم بابت این در و گوهری که در کلام شما و زندگی شما جاری است
سلام به استاد عزیزم و مریم به حق شایسته
استاد تعجب کردم که چرا این فایل را من جا انداخته بودم آخه حدود یکسال میشه هر روزم با سایت شما فایل ها و جدیدا کامنت دوستان طی میشه.
و وقتی دیدم خیلی خوشحال شدم و لذت بردم.
نکته کلیدی این فایل تعبیر ما از اتفاقات هست که نتایج را رقم می زنه. چون تعبیر ما ذهنیت ما رو نشون میده.
و هر چه ذهن ما مثبت تعابیر ما از اتفاقات به ظاهر ناجالب جالبتر و در نهایت نتایج عالی خواهند بود.
چقدر من در جهت بهبود ذهنم به سمت مثبت تلاش می کنم و چقدر سپاسگزار خداوند هستم بخاطر وجود استاد و سایت بی نظیرشون که راهنمای من هستن.
تجربه من مربوط میشه به بهمن 98 که یه اتفاق بشدت ناجالب مثل چک و لگدهای دنیا که همیشه استاد میگن منو بیدار کرد از خواب غفلت 36 ساله.
وقتی دومین فرزندم رو توی دوران بارداری در 6 ماهگی خیلی غیر منتظره و عجیب از دست دادم. و بلافاصله بعدش بیماری پندمی توی ایران اعلام شد.
از نوروز 99 بلطف این اتفاق پندمی برنامه های لایو آموزشی زیاد شد . و من بدنبال چرایی اتفاقی که برام افتاده بود.
وارد دنیای خودشناسی و تغییر زندگی شدم اول با اساتید دیگه فرکانسم از صفر کلوین به قول استاد یکم اومد بالا تا جایی که دقیقا یکسال بعد بهمن 99 من شغل جدیدم رو با سرمایه صفر استارت زدم و تنها سرمایه ام .آموزش هایی بود که دیده بودم در واقع رشد من سرمایه من بود.
در اوج پندمی کارم را که آموزش مهارت زندگی با بازی به کودکان 3 تا 6 سال بود استارت زدم.
و یکسال تمام بی وقفه کار را ادامه دادم.چقدر با بچه ها و پسر خودم حالم خوب و عالی بود.چقدر خانواده ها از این کار من قدر دانی کردن.
درآمدم زیاد نبود ولی حالم زیاد خوب بود. من از قانون شکر گزاری استفاده کردم .
ولی از وقتی که وارد سایت عباسمنش شدم بطور رسمی 1401 بود البته قبل تر گاهی نگاهی به فایل ها داشتم.
ولی 1401 همه چیز روغن کاری شد کارها بهتر پیش رفت چون ذهن من بهتر شده بود الان کار من گسترده شده طوری که در فضای بزرگتر و با دو نیرو داریم کار می کنیم و برنامه های بیشتری رو هدف گذاری کردم.
همه اینا حاصل نگاه متفاوت من به اتفاق سال98 بود من مسئولیت اتفاق را پذیرفتم و در جهت رشد خودم تلاش کردم و الان نمی گم
یه آدم دیگه ای هستم ولی خیلی خیلی بهتر شدم .
دختر من قرار بود بهار 99 بدنیا بیاد ولی نشد.
من بهار 1400و 1401 و 1402 رو با کلی دختر و پسر گل و نازنین جشن گرفتم.
دختر و پسرهایی که در کنارشون در لحظه زندگی کردم و کلی یادگرفتم .
من از حل مساله تربیت بچه های نودی بسیار باهوش و پرجنب و جوش که همش بخاطر قانون تکامل هست که بچه ها اینقدر پیشرفته بدنیا میان و پسرم شهاب یکی از اونهاست .
حال خوب و ثروت ساختم.
استاد آموزش هاتون حرف نداره و همش دقیق و درست چون شما قانون خداوند رو آموزش می دین و مصداق قانون های خداوند همون ذره المثقال هست .
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیزم و مریم جان گل که همیشه بی نظیر ترین ویدیو هارا برامون میگیرین
استاد با دیدن این ویدیو خیلی چیزها یادم افتاد که از کجا به کجا رسیدم و موفقیت هامو فراموش کرده بودم در واقع برام عادی شده بود و فکر میکردم این موفقیت هایی که به دست آوردم طبیعیه و همه اینطورن و خب یه جاهایی هم اعتماد به نفسم می اومد پایین اما دوباره موفقیت هام بهم یادآوری شد خداروشکر میکنم
استاد من از پدر عراقی و مادر ایرانی هستم و همچنین تک فرزند هستم
وقتی 4 سالم بود رفیم عراق شهر کربلا و حدود 7 سال اونجا زندگی کردیم , من تا کلاس چهارم ابتدایی اونجا درس خوندم و عربی رو یاد گرفتم , تقریبا 10 سالم بود که پدرم مریض شد و سرطان گرفت بعد از چند ماه برای مداوا اومدیم ایران اما پدرم بعد از 10 روز در ایران فوت کرد
من و مادرم موندیم ایران و دیگه به عراق برنگشتیم ,
کلاس پنجم رفتم مدرسه ایرانی و از اونجایی که فارسیم ضعیف بود هم کلاسی هام مسخرم میکردند تا جایی که دیگه دلم نمیخواست برم مدرسه , اما دختر داییم و فامیل ها خیلی بهم کمک کردند که در درس ها موفق بشم و یه خانم معلم بسیار بسیار مهربونی داشتم که خیلی کمکم کرد , در نهایت من با معدل نزدیک به 18 قبول شدم و رفتم اول راهنمایی ,
کلاس پنجم خیلی بهم سخت گذشت چون عراق من شاگرد اول مدرسه بودم و جز تیزهوشان بودم و همیشه مورد توجه معلم ها و مدیر مدرسه بودم به همین دلیل افت درسی خیلی ناراحتم کرد
خلاصه من تو اون یکسال فارسیم خیلی خوب شد در حدی که اصلا لهجه عربی نداشتم و وارد کلاس اول راهنمایی شدم
اول راهنمایی خیلی پیشرفت کردم و معدلم به بالای 19 رسید طوری که هیچکس باورش نمیشد تازه دیگه کسی هم تو درس ها کمکم نمیکرد
استاد من از اول خیلی دختر قوی بودم با اینکه مدت کوتاهی با پدرم بودم ولی بهترین روزهای عمرم رو با پدرم سپری کردم عشقش به من بی حد و اندازه بود طوری که تو فامیل همه از عشق پدرم به من تعجب میکردند همیشه میگفت سحر نفسیه که میکشم , درسته که زود رفت ولی من بهترین پدر دنیارو داشتم خیلی چیزها به من یاد داد اصلا انگار رسالتش این بود که منو آگاه کنه و به من درس بده و بعدش بره , تمام تلاشش رو میکرد که همیشه شاگرد اول باشم عاشق این بود که ورزش کار بشم به من با عشق نقاشی یاد میداد بهم زبان انگلیسی یاد میداد منو با خودش تو جمع دوستاش و باشگاه میبرد برای اینکه از من یک دختر قوی بسازه پدرم دست پخت فوق العاده ای داشت همیشه وقتی آشپزی میکرد به من میگفت کمکش کنم که من هم یاد بگیرم
من الان بهترین دست پخت فامیل رو دارم
استاد من از پدرم یاد گرفتم که قوی باشم و با اینکه از 10 سالگی با مادرم تنها زندگی کردم هیچوقت خطا نکردم همیشه دنبال اهدافم بودم همیشه تو ذهنم این بود که من باید پولدار بشم من هیچوقت دنبال دوست پسر یا شوهر پولدار نبودم
چون همیشه میگفتم خودم باید پولدار بشم
استاد من با اینکه 24 سالمه ولی عقلم اندازه یه آدم 40 ساله است من خیلی زود بزرگ شدم و از این بابت خوشحالم چون مجبور بودم بزرگ فکر کنم چون غیر از خودم و خدا هیچکس رو نداشتم پولدار هم نبودیم و کسی رو هم نداشتم که به امیدش بشینم ,
من همیشه دوست داشتم آدم بزرگ و کار آفرین بشم خصوصا عاشق این بودم که تاجر بشم اونم تاجر فرش به خاطر اینکه همیشه تو بچگی از مامانم میشنیدم که تعریف فرش ایرانی و بافت و این چیزارو میکرد و من هم توی خاله بازی های بچه گانه خودمو تاجر فرش میدیدم , تا اینکه با شما آشنا شدم خیلی هدایتی چون من همیشه تو قلبم خدارو داشتم و همیشه ازش کمک میخواستم اونم شمارو به من معرفی کرد , از دوره ی عزت نفس شروع کردم و کم کم ایده ها اومد
از اونجایی که من به زبان عربی تسلط بالایی دارم و تقریبا تمام لهجه های عربی رو بلدم این ایده اومد که آموزش زبان عربی بدم اونم عربی عامیانه که یک رشته ی خیلی جدیدی تو ایران هست و کسی زیاد اطلاعی ازش نداره معمولا همه فکر میکنن عربی مدرسه همون عربی هست که کشورهای عربی صحبت میکنن در صورتی که کاملا متفاوت هست و عربی عامیانه خیلی آسون تر و قابل فهم تر و کارآمد تر هست
توی دوران پندمیک بود که تصمیم گرفتم پیج اینستاگرام بزنم حدود یکسال و نیم پیش اولش خیلی افکار بیهوده میومد که نکنه من نتونم نکنه مسخرم کنن نکنه کسی علاقمند به عربی نباشه و از این داستان ها اما من به ترسم غلبه کردم و شروع کردم
آموزش عربی عامیانه (لهجه عراقی و خلیجی ) اتفاقا هم خیلی طرفدار پیدا کردم چون انگشت شمارن کسایی عربی عامیانه بلدن و آموزش میدن , خلاصه بعد از یکماه دو سه تا شاگرد آنلاین گرفتم و درآمدم از صفر رسید به حدود هفت تومان و درآمد خیلی خوبی بود چون حقوق اداره کار اونموقع تقریبا 3 تومان بود من خیلی خوشحال شدم و هر ماه در آمدم بیشتر و بیشتر شد
در ضمن تمام کلاس های من بصورت آنلاین هست از همون اول اینطور بود چون من دنبال آزادی مکانی بودم و به آموزش آنلاین هدایت شدم
بعد از حدود 5 ماه از کلاس های تک نفره رسیدم به کلاس های 20 نفره یعنی همزمان 20 نفر آموزش میدادم و این موفقیت بزرگی بود البته که درآمدم هم چندین برابر شد
خلاصه کلاس های عمومی و خصوصی رو تا شهریور 1401 داشتم که یک دفعه اینستگرام فیلتر شد و اینترنت اکثر مواقع قطع بود و من بسیار بسیار زیاد نا امید شده بودم و خودمو باخته بودم حدود یکماه نا امید بودم تا اینکه به خود اومدم و از فیلتر شکن استفاده کردم دوباره شروع کردم به ویدیو گرفتن و پست گذاشتن در اینستا استاد باورت نمیشه تعداد فالورهای من قبل از فیلتر کمتر از 40 هزار تا بودن به محض اینکه شروع کردم به پست گذاشتن در عرض یکماه فالورهام رسیدن به بالای 70 هزار و پست هایی که میذاشتم به طرز عجیبی خیلی لایک میخورد و من به این باور رسیدم که فیلتر شدن بهانه است وقتی در یکماه 30 هزار نفر تو همین وضعیتی که میگن اینترنت بده و فلان منو فالو کردن پس نتیجه میگیریم که فقط کافیه بخوای و حرکت کنی
درآمد من تقریبا سه برابر شد وتازه یه ایده ی فوق العاده اومد که دیگه نیازی نیست کلاس آنلاین برگزارکنم و و از این به بعد آفلاین آموزش بدم و پکیج درست کنم و باز هم من به این ایده عمل کردم و نتایج فوق العاده گرفتم و نه تنها درآمدم چندبرابر شد بلکه دیگه دغدغه ی اینترنت و کلاس آنلاین رو ندارم و تایم آزاد بیشتری دارم وحتی زبان آموزها خیلی استقبال کردند .
در ضمن استاد من به واسطه کارم تقریبا با تمام کشورهای عربی در ارتباط هستم و خیلی ها منو میشناسن و این یک فرصت طلایی هست برای من که در آینده تجارت فرش رو شروع کنم و اول از کشورهای عربی
خلاصه تمام اون اتفاقات به ظاهر بد به نفع من شد
مرگ پدرم باعث شد من دختر قوی بشم که شاید اگر پدرم بود انقدر قوی نبودم و انقدر موفق نبودم
پندمیک به من کمک کرد که کسب و کار آنلاین بزنم
فیلترینگ به من کمک کرد که با یک ایده درآمدم بیشتر بشه و پیجم قوی تر بشه
و درنهایت خداوند یک همسر فوق العاده و بی نظیر بهم داد که اخلاق و رفتارش خیلی شبیه پدرم هست و من خیلی خوشبختم
خداروشکر برای تمام اتفاقات فوق العاده ی زندگیم
خدایا شکرت برای وجود سایت عباس منش و دوستان هم فرکانسی
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
استاد جان خیلی دوست دارم و از خداوند منان بهترین هارا براتون خواستارم…
ممنونم از شما که اینقدر عزیزید و میاید کامل داستان زندگی تون و مسیر تکاملی تون رو دقیق مینویسید اونجایی که از این مسئله که لهجه دارید و. فقط عربی بلدید و نمیتونید فارسی صحبت کنید به این راه حل رسیدید که افرین دقیقا راه حل توب خود مشکله و همین عربی صحبت کردنتون که روری یک.مشکل بزرگ بوده براتون الان تبدیل به بک فرصت شده و شما تونستید ایمانتون رو نشون بدید توحیدی عمل کنید نامیذ نشید وتسلیم خدا باشید وقتی که اینستا فیلتر شد و امیدوار موندید و دوباره فبلتر شکن زدید و اونحا هم ایمانتون رو نشون دادید و جهان پاسخ داد با چند برابر کردن فالوو ها و مشتری ها و بعد بهتر و بهتر شدید توی درک قوانین و توانایی تشخیص اصل از فرع که توجه تون رو از اتفاقای ناخوشایند زندگی تون و تنهایی ها و سختی ها برداشتید و همون ناخواسته ها رو تبدیل به انگیزه ای کردید تا بلند شید حرکت منید و.بسازید آنچه رو که میخواید ازتون باز هم متشکرم که این نظر رو نوشتید تا ما بخونیم و ایمانمون قوی تر بشه شکر وجودتون
سپاسگذارم اقای اسدی عزیز
بله دقیقا همینطوره هر وقت ایمانم رو نشون دادم جهان بهم پاداش داد اونم زیاااااد
خداروصدهزار مرتبه شکر خوشحالم که خوندن دیدگاه من ایمانتون قوی تر شد و بقول استاد کامنت های سایت از هزاران کتاب موفقیت با ارزش تر و پر محتوا تر هست از اینکه تجربیات خودم رو به اشتراک بذارم و تجربیات دیگران رو بخونم لذت میبرم
خداروشکر برای این سایت و وجود دوستان هم فرکانسی مثل شما
بهترین هارا براتون آرزو میکنم و
سلام به سحر جون عزیزم بینهایت از مسیر تکاملی زندگیت که اینقدر به وضوح گفتی و چقدر درسها داشت درش از توحیدی بودنت از صبر از ایمان و توکل از عملگرا بودنت از اینکه ثبات داشتن در مسیر و درک الهامات و عمل کردن بهشون و اومدن نتایج توی زندگیت از هر کدومش بگم کم هست واقعا همه آموزه های استاد رو عمل کردی یه شاگرد زرنگ به تمام معنا خییییلی زیاد خوشحال شدم عزیزم که به کامنتت هدایت شدم و درسها ازت گرفتم و یه الگوی دختر موفق شدی برام . عزیزم سحر جان گفتی که زبان عامیانه عربی رو یاد میدی و واقعا هم خوب عمل میکنی در این زمینه و شاگرد های زیادی داری سحر جان لطف میکنی محبت میکنی به منم یاد بدی البته یه راه ارتباطی برای دریافت آموزشاتت نیاز دارم من تقریبا یک ماه بیشتر هست به دنبال یه راه برای آموزش دیدن زبان عربی هستم و همش میگم راه رو نشون بده خدا به من که هدایت شدم به کامنت شما عزیزم . البته اینو بگم یه آموزشات کوچیک دیدم ولی فکر میکنم پراکنده هست نمیتونم خوب کار کنم برام گنگ هست تا اینکه همش سوال چیکار کنم یه راه به من نشون بده خدا که به کامنتت هدایت شدم حتما این یه نشونه هست برام . عزیزدلم منو راهنمایی میکنی برای یادگیری زبان عربی و اینکه چطوری از آموزشاتت و علمت بهر ببرم و استفاده کنم؟مهربون خانومی
سلام سمیرا جان
سپاسگذارم ار کامنت پر مهرتون و بهترین هارو براتون آرزو میکنم
خیلی خوشحالم که به کامنت من هدایت شدید که عربی رو یاد بگیرید
زبان عربی واقعا خیلی جذاب و زیباست و البته من خیلی سعی کردم ساده سازی کنم تا زبان آموز راحت تر یاد بگیره و این درس رو هم از آموزش های استاد یاد گرفتم که راحت تر و ساده تر هم میشه
سارا جان من اینستگرام پیج دارم اگر اسم منو سرچ کنید سحر نصراوی به فارسی یا انگلیسی براتون نمایش داده میشه
خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
سلام عزیزم.خیلی بهت تبریک میگم واقعا لذت بردم از کامنتت و تحسینت کردم. خیلی تاثیرگذار بود برام اینکه اینقد زیبا حلاجی کردی و جداسازی کردی اتفاقات زندگیتو و نوشتی ریز بریزشو و چقد زیبا تکاملتو طی کردی .
ممنونم ازت دوس خوبم
ان شاا.. هرجا هستی در پناه خدا باشی و باز هم از معجزات زندگیت و رشد و پیشرفتت برامون بنویسی .
سلام به استاد عزیزم و مریم جان
من سپاس گزار خداوندم که منو هدایت کرد به دیدن این فایل پراز آگاهی و بعد هم سپاس گزار استاد عزیزم هستم
امروز بعد از حدودا دوماه کامنت میزارم و این فیل چنان غوغایی در ذهن من ایجاد کرد که الان اینجام تا براتون بنویسم درمورد اتفاقی که باعث شد من الان اینجا باشم در این سایت بی نظیر و دوره 12 قدم.
از اینجا شروع می کنم ک من مهاجرت کردم به تهران و یه سری دوره های آموزشی رو رو رفتم و بعد هم خیلی سریع مشغول به کار شدم.
همه چیز خوب پیش میرفت و من عاشق زندگی در اونجا و تجربه های جدیدم بودم تا اینکه با یک اتفاق به ظاهر نازیبا مجبور شدم برگردم به شهر خودم با انبوهی از افکار منفی و ناامیدی
البته اینم بگم ک اون اتفاق نازیبا رو خودم با افکارم خلق کردم.
ماه ها توی خونه بودم و جایی نمیرفتم ، فقط میخوابیدم تا اینکه کتابی خوندم به نام گفت و گو با خدا و آرام و آرام تر شدم.
این کتاب منو به روحم نزدیک تر کرد برای همین خیلی احساس آرامش داشتم.
یادمه یکی از دوستام یه روز یه جمله قشنگی بهم گفت : سپیده فقط رها کن و لذت ببر.(دقیقا زمان و مکان شنیدن این جمله رو یادمه)
من روزها به این جمله فک کردم و سعی کردم با همون آگاهی کمی ک داشتم درکش کنم و کم کم نگرانی ها و دغدغه هام رو رها کردم و بسیار آرام تر شدم.
تا اینکه هدایت شدم به سایت استاد عباس منش، شاید باورتون نشه نفهمیدم چه طور شدم ک یوهو دیدم وسط دوره 12 قدم هستم.
و ساعتها و روزها و ماه هاست که زندگی من هرروز زیبا تر میشه.
هرروز یه ورژن جدیدی از خودم رو کشف میکنم.
هرروز یه کار جدیدی میکنم.
من هر روز شاد تر و خوشبخت تر میشم اینو از احساسم میفهمم.
اون اتفاق به ظاهر نازیبا باعث شد که من الان اینجا باشم و اینجوری خوشبختی رو تجربه کنم.
چه زمانی؟
زمانی که من ذهنم رو کنترل کردم و نگاهم رو به زندگی تغییر دادم.
الهی صدهزار مرتبه شکرت برای همین لحظه
عاشقتونم
سلام به استاد و مریم عزیز، امیدوارم حال دلتون مثل همیشه خوب و لبتون خندون باشه،
خدایا شکرت چقدر قدر حالم خوبه چقدر احساس خوبی دارم و آرامشم هزاران برابر شده از وقتی که این فایل دوباره دیدم، یه شاه کلید بهم دادی توی این فایل خدا جون واقعا نمیدونم چطور احساسم رو بیان کنم داره از چشمام اشک شوق میریزه و همه موهای تنم سیخ شده، بقض گلو گرفته و دوست دارم فریاد بزنم بگم خدایا دوست دارم بعد بگیرمش توی بغلم و فشارشم بدم بگم ممنونم بخاطر همچی…
آره واقعا همین کارو کردم همین الان…
خدا میدونه فرکانس هایی که با این احساس پاک و الهی ارسال میکنم میتونه چه اتفاقاتی خوبی رو وارد زندگیم کنه،
استاد عزیزم بابت تمام عشق و محبتی که پشت این فایلها میزاری و این فایلهارو آماده میکنی ازت سپاس گذارم و همینطور مریم عزیز، برای هممون بهترین هارو با این احساس ناب از خداوند آرزو میکنم،
واقعا تحسین بر انگیز این شرکت اس پیس ایکس، کارهایی رو داره انجام میده که حتی بقیه توی رویاهاشون هم نیست، و این نشون دهنده این هست که خوب قوانین کیهانی رو درک کردن و یادمه شما هم توی یه فایل هدیه به این موضوع اشاره کردین که توی یک مصاحبه ایلان ماسک گفته با شناختی که من از قوانین دارم اینکار شدنی فقط باید مقاومت هارو از سر راه برداشت که فکر کنم در مورد ساخت هایپر لوپ بود… واقعا چقدر زیباست این نوع نگرش که هیچ چیز رو از خداوند جدا نکنیم، همه چیز یک چیز و اون که داره خودشو گسترش میده نه عوامل بیرونی…
دین و علم و کار و استراحت و تفریح و زندگی یک چیزه و همش عبادت محسوب میشه در پیشگاه خداوند…
من مثالی که از خودم میخوام بزنم مربوط میشه به همین تازگی یعنی در واقع همین الان دارم برای تغییر زاویه نگاهم به این موضوع تلاش میکنم و از خداوند هدایت خواستم، که هدایت شدم به این فایل، من ناخواسته از مسیر الهی خودم دور شدم و رفتم تو باقالیا وقتی به خودم اومدم دیدم که شرایط مطلوبی ندارم و اوضاع به ظاهر سخت بود افکار منفی هجوم آورده بود به سمتم و هر کاری میکردم نجواها قدرت گرفته بودم و میخواستن منو از این هدایت دور کنند ولی من قانون میدونستم و تمام تلاشم بکار گرفتم چون جهان با کسی شوخی نداره یا حرکت میکنی یا باید لههه بشی، خوب به خودم میگفتم چیزی نیست اینا همش ترس هایی هستند که واهی هستند و در نبود خداوند به وجود اومدن، شروع کردم به کار کردن و اوضاع بهتر بهتر شد تا اینکه امروز این فایل حجت بر من تمام کرد که این اتفاق بظاهر بد اومده تا من قویتر کنه برای ادامه مسیر، تا منو آسون کنه برای آسونی ها، تا خداوند بتونم پیدا کنم درون خودم و عوامل بیرونی رو بی تاثیر بدونم، تا بشینم روی خودم کار کنم و کلی باور محدود کنه بکشم از خودم بیرون، تا از دایره امنم بیام بیرون کسب و کارم رو گسترش بدم و با پیشرفت توی این زمینه اعتماد بنفسم بیشتر بشه و بتونم به قدرتهایی که دارم ایمان بیارم و باورشون کنم، تا شروع کنم به استفاده دوباره دوره ها و کتابهایی که داشتم، خیلی خوشحالم از اینکه امروز تونستم دوباره بیام و این کامنت بزارم تمام سعیوم خواهم کرد تا هر روز صبح بیام و خودم رو پر کنم با انرژی خالصی که توی این سایت موج میزنه،
برای هممون بهترین هارو از خداوند درخواست میکنم به امید روزهای بهتر و زیباتر، به امید هدایت به آسانی ها…