اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
قبل از اینکه به سوالی که داخل فایل پرسیدید پاسخ بدم(اتفاقاتی با ظاهر بد و دیدگاه شما نسبت به اون اتفاقات چی بوده؟) اینو بگم که امروز اولین روزی که هست من داخل سایت ثبت نام کردم و گفتم اولین کامنت هم بزارم ولی من فایل های دانلودی و رایگان شما رو استاد و دیگه خودتون رو از تقریبا دو یا سه سال پیش میشناسم و گوش میدم .
اتفاقات زیادی توی این دو سه سال با بالا و پایین های متفاوت برام افتاده ولی خوب تقریبا اتفاقاتی که ظاهر بد داشتن توی این یکسال آخر افتاده و اشاره میکنم که خیلی نمود کرد و با اینکه خیلی از ظاهر اتفاقات بد بود ولی نتایج بسیار بسیار خوبی برام داشت .
من از بچگی عاشق فوتبال بودم و دوست داشتم فوتبالیست بشم و الآنم دارم تمام تلاشم رو با توکل به خدا و بنا به حق خودش انجام میدم و مطمعنم به کمک خودش و پشتکار خودم من به بالاترین رده ها در این رشته میرسم که هیچ شکی توش نیست چون این هدف منِ و شروع رسیدن به اون آرمان های الهی و شکوهمندی که خودش برام میخواد.
فوتبالیست شدن هدف و آرزویی بود و هست که من همیشه میخواستم ولی منطقه ای که من به دنیا اومدم ، خانواده ، اقوام ،دوستان و هرکسی که میشناختم پذیرای قبول اینکه هرکسی اگه بخواد و تلاش کنه در پناه حق الهی میتونه بهش برسه رو نداشت و خوب این شده بود تا زمان قبل از کنکورم معضل من چون من خودم به شخصه هم به اون جرئت و جسارتی که برم برای هدفم بجنگم رو نداشتم ولی این قضیه که بخوام از هدفم هم دست بکشم تو کَتَم نمیرفت و همش سوالم این بود که چطور بقیه به اون چیزی که میخوان و براش تلاش میکنن میرسن ولی من نمیتونم، من تو خراسان به دنیا اومدم و خوب از منطقه ماهم هیچ کس تابحال از فوتبال بجایی نرسیده(من میخوام اولیش باشم) و همین موضوع باعث شده بود که اغلب خانواده ها به بچه هاشون تو ذهنشون بفهمونن که فقط از راه درس میشه آدم موفقی شد ، مثلاً برای خودم بشخصه با اینکه چندین بار و به روش های مختلف به خانوادم فهمونده بودم که من عاشق فوتبالم ولی چیزی که هربار میشنیدم این بود که تو اول از درس بجایی برس بعد اگه شد برو دنبال فوتبال، کی تا بحال از جای ما به فوتبال رسیده که تو بخوای برسی، فوتبال همش پول و پارتی و مافیا و باند بازیه ، اگه اینارو داری برو دنبال فوتبال وگرنه بشین سرجات و من هعی میگفتم باباجان مادرجان پارتی من خداست اون خودش همه کارو برام انجام میده فقط من باید تلاشم رو بکنم و تو مسیرم محکم پایدار باقی بمونم(البته این حرفارو بعد از آشنایی با شما و استاد عرشیانفر داشتم میزدم چون تا حدودی به اون باور توحیدی رسیده و خوب هنوز خیلی کار داره) ولی هیچ وقت نشد که قبول کنم و رسیده به کنکورم و تلاش برای رشته ای که اصلا نمیخواستمش(این نکته رو هم بگم که از بس بهم گفته بودن برو درستو بخون برو پزشک بشو تو که درستم خوب هست از یجایی به بعد هم خودمم به این باور و فکر رسیده بودم که شاید واقعا اون چیزی درسته که اینا میگن و این قضیه که درسمم چون خوب بود بر خودم به این تفکر رسیده بود که پزشکی برای من ساخته شده و اول من باید پزشک بشم و بعد برم برای فوتبالم تلاش کنم)، بلاخره سال کنکور رسید(اولین سال آشنایی من با شما و استادها) من تلاش زیادی نمیکردم چون هنوز از اعماق وجودم میدونستم این چیزی نیست که من دارم براش تلاش میکنم و با شما استاد و حرفایی که بشدت تو دلم مینشست آشنا شده بودم و سال اول کنکورم رو خراب کردم ، من دو سال دیگه ام پشت کنکور موندم و جدا از اینکه بظاهر داشتم برای رشته ای که خانوادم میگفتن تلاش میکردم(الان میگم به ظاهر ولی تو بازه زمانی اون وقت واقعی بود چون بر خودم به باور رسیده بود) ولی تمامی یا تمرکز وقتم رو گذاشته بودم رو پرورش ذهن و باورهای توحیدی که شما میگفتید و اون دوسال پشت کنکور که بقیه میگن تو دوسال از عمرت هدر رفت ، بشدت میتونم بگم از بهترین لحظات عمرم بود چون در من ریشه باورهای توحیدی رو کاشت ، اینم بگم تو اون دوسال چندین بار تلاش کردم که خودم رو از کنکور بکشم کنار ولی هربار که تلاش میکردم به یه صورت نمیشد و دلیل اصلی ای که هربار نمیشد این بود که پدرم برای درس خواندن من خیلی هزینه کرده بود و هربار که میومدم خودم رو جدا کنم همین موضوع که تو داری تمام تلاش ها و هزینه پدرت که برای تو خرج کرده رو حروم میکنی شده بود آشنه پاشیر من و بهم حس عذاب وجدان میداد و خودم رو من متقاعد میکردم که کارم که اشتباهه و دوباره همون راه قبلی رو میرفتم.از اتفاقات دیگه این که تو اون دوسال پشت کنکور رخ داد و باعث سرکوفت های بیشتری به من شد این بود که خوب بچه های اقوام هم تقریبا با من کنکوری بودن حالا با یه چند سال اینور اونور تر ، مثلاً خواهر بزرگتر خودم و یکی از پسرخاله هام پرستاری قبول شده بودن (یکی از مهم ترین دلیل های که باعث شده بود من رو به سمت درس سوق بدن)و این دوسالی هم که پشت کنکور موندم باعث شده بود که پسرخاله و دخترخاله هایی که از من کوچیکتر بودن به من برسن و باهم کنکور بودیم و یکی از اونا فرهنگیان قبول شد و یکی دیگه دندون پزشکی و همون سالِ آخری که من چهارماه به کنکور تصمیم گرفتم کنکورم رو به قصد خراب کنم(من بلاخره بعد دوسال این جرعت رو پیدا کردم که با تمام حرفایی که هست برای چیزی که میخوام درست تلاش کنم و حتی با اینکه باعث ناراحتی خانواده میشه) و برم تو راهی که خودم میخوام و همه اون سر کوفتا هم خورد توی سرم ولی من یه ذره کمم از هدفم برنگشتم و از حالا اون مسیر عجیب و غریب و کلی اتفاقات با ظاهر بد برام شروع به رقم خوردن کرد.
من تیر کنکورم تموم شد و خوب دیگه از این زمان تونستم درست برای فوتبالم تلاش کنم بدون اینکه کسی چیزی بگه.
من تو همون تابستون رفتم برای تیم سپاهان تست دادم و سه روز طول کشید و جزو سه نفر برتر شدم ولی تنها نفر اول رو قبول کردن و خوب نشد ، اومدم و یادمه 5 شهریور بود صبحش برنامه بدنسازی گرفتم و شب مچ پام در رف و پام به مدت یک ماه تو گچ بود، یعنی تو اولین روزی که برنامه بدنسازی گرفتم و تو اولین روزایی که برای فوتبالم شروع به تلاش کردن کردم این اتفاقی که هیچ وقت برام رخ نداده بود رخ داد و خوب تو ذهنم طبیعتاً سوال ایجاد شد ولی گفتم محسن این حتما دلیلی داره و خوب اومدم و ذهنم رو قوی تر کردم گفتم اشکال نداره قوی تر شروع میکنم ، بعد یه ماه از اینکه پام از گچ در آوردم و کم کم میتونستم شروع به تمرینات کنم و زمانی که تازه میخواستم شروع به تمرینات کنم زانوم آسیب دید و دوباره به مدت یه ماه و نیم دو ماه نمیتونستم تمرین کنم و خوب دوباره اون ظاهر بد ایجاد شد ولی گفتم اشکالی ندارد حتما خیری توشه ، دوباره پام که آسیبش گذشت و یه مدت کمی که تونستم تمرین کنم مجدد کشاله پام آسیب دید و به مدت یه ماه دوباره تمرین نمیتونستم انجام بدم ، این سری بعد اتفاق آخری خیلی سوال برام پیش اومد که. چرا هربار که میخوام شروع کنم یه همچین اتفاقی میفته (تمام این آسیب هام تو مدت ترم اول و دوم دانشگاه بود) و برای همین بعد از بهبود به مدت سه الی چهار ماه اصلا تمرین نکردم و دوباره نشستم و خوب فکر کردم و آیا ببینم دلیل داره یا نه و فقط ته هر فکری که میرسیدم میگفتم این اتفاقات داره تورو برای یه موفقیت عظیم آماده میکنه و دلسرد نشدم ، البته که ذهنم خیلی وقتا خلاف این میگفت و میخواست که قبول کنم که فوتبال برای من نیست ولی من به گفته خودم میگم اینم آزمایشی بود که من عذم جدیم رو نشون بدم که چقدر میخوام بهش برسم ، غیر از این قضیه تو همین مدت آسیب ها ،یسری روابط عاطفی هم برام رخ داد که دقیقا مشابه همین آسیب ها به ظاهر به ضرر من تموم میشد ، تو همین مدت سه رابطه شروع و تمام شد برای من، و هر سه به ظاهر به ضرر من تموم شد و خوب هر کدوم از اون روابط چند روز من رو تو لاک خودم برد و صد در صد این فکرها که چرا همه اتفاقات بد برای من میفته چرا هیچ چیز اونجوری که من میخوام نیست توی ذهنم میگذشت ولی من با تلاش فراوان میگفتم خدایا تو خودت هوای من رو داری پس اگه اتفاقی افتاده درسی بوده که تو نیاز دیدی که به من آموزشش بدی و واقعا هم به جرعت میتونم بگم بهترین تجربه های عمرم رو از توی این تاریکی های به ظاهر بد زندگیم گرفتم چون من رو از یه آدم ضعیف به یه آدم قوی تبدیل کردن که یاد گرفته مسئول تمام تصمیمای زندگیش فقط و فقط خودش هست و بس و هیچ کسی دخیل نیست و الان با فکر الآنم میتونم بگم تو اون زمانی که آسیب دیدم حتما خودم به یک صورت اون آسیبرو با ترس یا فکر بهش جذب کردم چه بسا که برای من آزمایش و کلی درس داخلش بود ، و صد در صد اگه من وارد اون روابط عاطفی اشتباه شدم خودم تصمیم گیرندش بودم پس باید پای تمام آسیب هایی که بهم زد بایستم درصورتی که من کلی از مشکلات عاطفی که از طرف من بود رو بواسطه اون روابط اشتباه تونستم بفهمم و این اتفاقات بظاهر منفی واقعا برای من کلی معجزه داخلش بود و بعد از هر کدوم من رو مصمم تر کرد که تو راهی که براش اومدم بمونم و خدا داره تورو به زیبایی هرچه تمام تر به هدفت میرسونه و این موانع فقط پلی هستن برایزودتر رسیدن تو به آرزوهات . استاد عزیزم الان که این کامنت رو تایپ کردم و کل اون اتفاقات دوباره برای خودم مرور شد هربار و هربار به یسری کمک های دیگه خداوند که تو اون زمان متوجهش نبودم پی میبرم و دوباره خدا رو سپاس میکنم و یکی از کسایی که تو این مسیر رسیدن به این باورهای توحیدی به شدت به من کمک کرد شما بودید و بسیار بسیار از شما متشکرم که منو با بهترین همراه زندگیم به درستی آشنا کردین .
من درحال حاضر هنوز به موفقیتی توی فوتبال نرسیدم ولی الان بصورت عملی با این کامنتی که اینجا نوشتم دارم به خودم و همه میگم که من صد در صد و صد در صد با تلاش خودم و توکل به خداوند و باورهای توحیدی میرسم .
ازتون ممنون و سپاسگزارم که از نوع نگاهتون از حرف هاتون برامون فایل تهیه میکنید و با ما به اشتراک میزارید از مریم جان ممنون و سپاسگزارم که با عشق فیلم میگیره و خستگی ناپذیر و تو این راه دست استاد ما شده بعلاوه الگوی قشنگی برای من دختر
برم سراغ فایل فوق العاده ای که هزاران مثال ازش تو اطرافیانم دیدم اما زندگی خودم و همین اواخر که هنوز دارم نجواهارو کنترل میکنم و بنویسم که برای خودم یاداور بشه زینب جان راهت درست
قطعا درهای بهشت بروت باز میشه
من بخاطر یسری مسائل باید تصمیمی میگرفتم که یک طرفش انصراف از دانشگاهی بود که هم براش تلاش کردم هم دوستش داشتم اما باید تصمیم میگرفتم طبق اولویت های زندگیم و باخودم میگم حتی اگر این تصمیم اشتباه باشه تصمیم منه و قطعا خدا فرصت های بهتر بهم میده
برای منی که قبلا حتی جرعت فکر کردن بین دو یا چند گزینه رو نداشتم چه برسه تصمیم بگیرم و بعد بیام برم تو دل ترسم و اقدام کنم بهش
اما این ایده الهام و یا تصمیمی بود که باید میگرفتم
راهمم درست بود داشتم رو خودم کار میکردم و تکامل و پذیرفته بودم که این تصمیم اومد سر راه من
پس تو حال بدم نبودم قطعا خدا یارو یاور من هست
و بعد از اقدام خیلی دلم ترس برش داشت اما میدونستم که من شجاعت به خرج دادم و بهایی بود برای اولویت های دیگم که شاید برای ادم های دیگه غیر قابل درک باشه
از طرفی به خودم گفتم زینب جان تموم شد کاری که شده حالا میخوای چیکار کنی
به چشم فرصت زیاد برای کار کردن رو شخصیتم نگاهش کردم
شخصیتی که من باید درونی تغییرش میدادم و زمان میزاشتم یعنی برای خودم وقت میزاشتم و درس و دانشگاهم برام شده بود همه چیز و حتی قید ارامشمو قید بهبود شخصیتمو براش زدم
حالا ازاد بودم و وقت داشتم
پس شروع کردم گوش دادن فایل ها و استاد انگار یک پله رفته بودم بالاتر درکم از حرفای شما بهتر شده و گاهی به خودم میگفتم این پاداش رفتن تو دل ترست که فکر میکردی دانشگاه همه چیز
بعدش خوندمو فکر کردم وکتاب خوندم راجب ویژگی هایی که به عنوان یک زن دوست داشتم داشته باشم نوشتمو تحقیق کردم
بعدشم شروع شد ترمز هایی که اصلا پیداشون نمیکردم هی مشخص شدن
الگوهای تکراری و پیدا کردم که کلا نمیپذیرفتم مقصرشون منم و دائما به خودم و عشقم قول و وعده میدادم که خب حالا باشه تغییرش میدم دیگه اون اتفاق نمیوفته اما مثل یه جرقه بلند شدم و گفتم اینه اره اینه وپذیرفتم و نوشتمو باگمو پیدا کردم
قطعا این برای اون ازادی که داشتم افکارم رها بود از هرچیز دیگه و من وقت داشتم بدای خودِ خودم
دقیقا اگر دید من به این ماجرا برعکس بود میموندم تو این فکر که وای من مجبور شدم من الان تمام هدفامو از دست دادم من شکست خوردم همین اتفاقایی که برام افتادم نداشتم
همین فهم و درک و پیدا کردن دونه دونه سنگ هایی که رو پدال ترمز بود و واقعا این برام یک دنیا ارزش داره
تمام این اتفاقات و فهم بهتر قوانین
پیدا کردن و کار کردنشون از بعد انصراف تقریبا یک ماه که اتفاق افتاده استاد جان
و من الان که نوشتم و نگاه میکنم به خودم انگار زینب قبل ازاون تصمیم شجاعانه و شاید دیوانگی با این زینب فرق داره ،مدام میگفتم زینب یکسال بخون تموم میشه مدرک از بهترین دانشگاه بعدش وقت داری برای رو خودت کار کردن اما نه
من داشتم خودمو از دست میدادم افسردگی افکار منفی و شخصیتم نگم که عجیب از خود واقعیم فاصله گرفته بودم و خودم برای خودم دوست داشتنی نبودم
رابطمو از دست دادم
هنوزم حتی نمیدونم قرار ثمرش چی بشه
فقط میدونم اتفاقه افتاده ، جزئی از تکامل من
میدونم دست خدارو اگر بگیرم بد نمیشه ،خوب میشه
و امید دارم
قطعا با عشق میام چندماه بعدمو مینویسم
که استاد اره من اون تغییر دیدگاهم چه نتایج فوق العاده تری برام داشته
راجب رابطه عاطفیم هم اگر بخوام بگم استاد عزیزم من تا وقتی که هر دعوا و بحث و …میشد به منزله شکست و رفتن و تمام شدن میدیدم و اون افکار منفی میومدن سراغم و به زبون می اوردم دقیقا نتیجه خب همون میشد و هیچوقت نتونستم درس هایی که تو دل اون اتفاق بودو درک کنم چون در وهله اول حالم خوب نبود آرامش نداشتم
اما این بار آخر آرومم احساس میکنم چندسال رابطه با کسی که دوستش دارم چقدر به من درس هایی و داده که من نه تو رابطه مادرو پدرم دیدم نه هیچ کس دیگه میتونست به من یاد بده
من تجربه کردم شنیدم لمس کردم با تمام وجودم و یادگرفتم
وقتی به خودم میگم زینب یه لحظه استپ کن تمام افکارو
خب حالا افکارو دسته بندی کن بین منفی و مثبت
خب حالا منفی هارو که حفظ شدی کمکم که بهت نمیکنن صدبار امتحان کردی بزار کنار بیا ببین تو این مثبتا چیا هست
و میام تو دل افکار مثبتم
میبینم واو بابا اینجا رو چقدر خاطره خوش
چقدر یادگرفتم از کنار عزیزدلم بودن آرامش دادن و آرامش داشتن و
چقدر ازاین رابطه من صبوری و یادگرفتم
چقدر از این ادم یادگرفتم اگر هدف دارم به چندقسمت تقسیم کنم و برم تو دلش قطعا میشه
چقدر یاد گرفتم آزاد باشم و وابسته نباشم
چقدر عزیزدلم خودشو دوست داره برا خودش ارزش قائل
و هزار تا درس و تجربه و نکته که تو دل رابطه با این آدم عزیز داشتم
استاد جانم
واقعا یجا آدم میگه دیگه بسه
یجا الگو ها اینقدر شبیه هم که من میتونم بگم اتفاقات مشابه برای من زینب افتاده و من اینبار تعهد دادم با دید متفاوت فکر متفاوت باور متفاوت و اقدام متفاوت یک نتیجه متفاوتو رقم بزنم
چه تو رابطم چه ساخت شخصیتم چه شروع کسب و کار
نجواها هست سخت یجاهایی ادم کلافه میشه اما میشه
من الان دقیقا تو این شرایطم و میگم شدنی
شدنی هربار ذهنت میاد بهت حس منفی بده تو منطق میاری و هربار با کلام مثبت با کلماتی ک بار مثبت دارن اون اتفاقو تغییر میدم
چقدر خوشحالم که دوباره می بینمتون، منظورم تو فایلی که فاصله زمانی زیادی با الان نداره.
استاد استاد عزیزم چقدر جالب من قبلاً مصاحبه ای از ایلان ماسک خوانده بودم که در مورد همین استارشیپ گفته بودند که هر پرواز از این است استارشیپ ها حتی اگر منجر به منفجر شدن آن استارشیپ شود پر از نکته ها و درس هایی است برای رسیدن ما به هدف اصلی که سفر به ماه و یا مریخ است.
استاد من از روزی که دوباره بازگشتم به این مسیر و با فایل های شما باور های خودم را بمباران کردم و باورهای درست را تا آنجا که توانستم جایگزین باورهای قبلی کردم هر روز به جهان و اتفاقات اطرافم طور دیگری نگاه می کند درست است که ما به قول خودتون از اتفاقات به ظاهر بد و نا زیبا مستثنا نیستیم ولی در دل همان تضاد ها درس هایی است که شما می فرمایید من چند ماه پیش یک تصادف خیلی کوچک داشتم آن تصادف به من آموخت تمام اتفاقات زندگی ام را خودم با افکارم رقم میزنم چون کمتر از 10 ثانیه قبل من به آن تصادف فکر کردم و لحظه ای تجسمش کردم.
من خیلی سپاسگزار خداوند شدم به خاطر این تصادف چون عملاً چیزی که شما می فرمایید را به من آموخت و این باعث شد که من خیلی پیشرفت کنم و بهتر و بهتر و بهتر درک کنم.
خداوند یکتا را بی نهایت شکر و سپاس به خاطر این مسیر زیبایی شما در اون قرار دارید و من را به مسیر شما هدایت کرد.
خداروشکر استاد عزیزم که در این مکان و این زمان و این لحظه با شما آشنا شدم و بی نهایت از شما و مریم خانم شایسته عزیز سپاسگزارم و ممنونم به خاطر تک تک این فایل ها، مقالات موجود در بهترین سایت موفقیت دنیا.
خدا را شکر به خاطر این مکان زیبایی که شما هستید چقدر زیباست این پارادایس چه هوای خوبی انگار نسیم هوای خنک دم صبح بهاری با صدای بلبل ها و نوازش نور طلای طلوع آفتاب بدن مرا نیز نوازی کرد.
خیلی زیباست، خیلی زیباست، خیلی زیباست.
استاد عزیزم. استاد عشقم.
این یکی از آموزنده ترین فایلهای دانلودی سایتتون هست و خواهد ماند، نکته خیلی مهمی را بهش اشاره کردید و واقعا مهم.
خداروشکر استاد عزیزم. بخاطر وجودتون.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
بله هر اتفاقی میتونه دوتا معنی متفاوت برای دو طرز نگاه داشته باشه.
مثال اخیر این قضیه برای من اینه که من تصمیم گرفته بودم به خاطر فشار مالی که بهم اومده بود یه جایی برم سر کار وهمش از خودم میپرسیدم من که دارم دوره روانشناسی ثروت رو یک ساله کار میکنم چرا اوضاع مالی پیشرفتی نکرده.
من دوجا تقاضای کار فرستاده بودم که امیدم به یکی از اونها خیلی زیاد بود و جای خیلی خوبی هم بود.
ابن را هم بگم که من برای خودم یک استودیوی موسیقی دارم که تا اون موقع اصلا به این فکر نبودم که بشه از ایتودیوم پول در بیارم.
اتفاقی که افتاد این بود که اونها اونقدر به من جواب ندادند که کفگیر واقعا به ته دیگ خورده بود و اوضاع همینطور داشت بدتر میشد و چون به امید اونها بودم نمیرفتم جای دیگه دنبال کار گشتن.
خلاصه ماه ها گذشت. ودر نهایت اونها جواب رد دادند.
اول خیلی تو حالم خورد اما انگار همون موقع بهم الهام شد که این به نفعته و دقیقا جمله الخیر فی ما وقع اومد روی زبونم.
در ادامه این طرز نگاه متوجه باورهای شرک آلودم شدم. وعدم اعتماد به نفسم و اینکه اصلا چرا از کسب و کار شخصی خودم نخوام پول در بیارم و شروع کردم روی باور هاب توحیدی ام کار کردم. ابن رو به عنوان یک نشونه از سمت خداوند دیدم که بهم میگه امیر تو باید بری سراغ کسب و کار شخصی خودت و تو یک کارآفرینی و نباید جایی استخدام باشی. تو خودت میتونی ثروت خلق کنی و به امید خداوند از اون روز که این تصمیم را گرفتم همش یا داره برام نشونه میاد و یا مشتری و نمیدونید که چه لذتی داره از کاری که دوسش داری و خودت بناش کردی از بنیه پول بسازی و لذت ببری.
شاید هنوز به اون جایی نرسیده باشه کارم که با حقوقی که اونها میخواستن بهم بدند قابل مقایسه باشه اما برای من اون اعتماد به نفس و احساس خالق بودن خیلی ارزشمندتر از اینه که برم از ترس فردا جایی استخدام بشم.
خداروشکرت امیدوارم همه دوستان نتایج خوب و عالی گرفته باشند از برخورد با تضادهاشون
با عرض سلام خدمت شما استاد عباس منش گرامی و خانم شایسته عزیز و دوستان فوق العاده در سایت
من این اتفاق تنها زندگی کردن و اینکه ازدواج نکردم و الان که 38 سالم است و مجرد هستم به جای اینکه احساس نا امیدی و یاس و احساس محرومیت و ضعف داشته باشم من این اتفاق را فرصت خیلی خوبی می دانم تا بر روی باورهایم کار کنم و به دوره هایی که تهیه کردم در زمینه احساس لیاقت و خود ارزشمندی و احساس خوب داشتن نسبت به خودم و عزت نفس و ثروت و روابط کار کنم و فردی مناسب و پاک و هوشیار و سالم و شاد و لایق و با عزت نفس بالا و ثروتمند و فوق العاده با روابط خیلی خوب شوم و وارد یک رابطه فوق العاده بشوم . و این فرصت خیلی خوب و فوق العاده را دارم که در تنهایی بدون ایجاد مزاحمت کسی بتوانم بر روی خودم کار کنم و فرد بهتری در همه جنبه ها بشوم . و فردی لایق و ارزشمند و باعزت نفس و شاد و ثروتمند و پاک و هوشیار و دوست داشتنی و توحیدی بشوم . و در این صورت یک فرد فوق العاده و لایق و ارزشمند و با عزت نفس و شاد و ثروتمند و پاک و هوشیار و دوست داشتنی و توحیدی وارد زندگی من می شود . خدایا بابت این فرصت فوق العاده تنهایی و مجرد بودن سپاسگزارم . الخیر فی ما وقع
با تشکر از شما استاد گرامی بابت این فایل بی نهایت زیبا و اینکه چقدر من از این فایل درسهای فوق العاده ای یاد گرفتم و خیلی به من کمک کرد و تشکر از شما خانم شایسته گرامی و همچنین دوستان حاضر در سایت که نظرات فوق العاده می نویسند و من مطالعه می کنم و واقعا نظرات دوستان فوق العاده است . سپاسگذارم
بنام خدای هدایتگرم به سمت زیبایی ها و خواسته هام به اسانی و راحتی و همراه باعشق
.
چه عکس زیبا و بینظیری کاور این فایل هست
چقدر همه چی در اوج هماهنگی و هارمونی قرار داره
چقدر شما هرروز زیباتر و خوش اندامتر میشید استاد
چه مبحث فوقالعاده ای والبته سخت
جهت دهی آگاهانه به توجه
فیلم برام لود نشد و نتونستم اززیبایی هاش بهره ببرم
اما فایل رو گوش دادم
یک هیولا ظاهرا به فضا پرتاپ شد
چه هیجانی داشت
چه عظمتی
برای بشر با ایمان هیچ چیز غیر ممکن نیست
هیچ جا دست نیافتنی نیست
افرین به انسانهای باایمان و اراده و شجاع
.
در گام اول
مهم انجام پروژه ای با این عظمت بوده
و نتیجه چندان مهم نبوده
خود پروژه اونقدر هیولا بوده که تا به اینجا رسوندنش هم موفقیت بوده
کاری که برای اولین بار در جهان انجام شده
فارغ از نتیجه کاربسیار بزرگ و ارزشمندیه
و وقتی با چنین موقعیتی روبرو میشن
چنان مقتدرانه و هوشمندانه با گذاشتن عنوانی مناسب بر رویداد، ان رو به سمت و سوی دلخواه خودشون جهت میدن که حتی شاید همین امر باعث پیشگیری از حرف و حددیثهای بعدش بشه
و اینگونه زحمات و اقتدارشون رو حفظ میکنن
و شایستگی هاشون رو زیر سوال نمیبرن
.
اینها رشدیافتگی هست.
.
دقیقا درسته استاد جان
تعبیر و تفسیر ما از رویدادها هست که نتیجه رو تعیین میکنه
.
من حتی ادمهایی دیدم که از رویدادهای واقعا عالی و مثبت هم، فاجعه درست میکنن
و این مهارته بسیاری میخاد تا بتونیم رویدادها رو طوری معنا کنیم که حال و احوالات خودمون رو برهم نزنیم و به نفع خودمون باشه.
.
افراد زیادی هم میشناسم که از طلاق، ورشکستکی، از اخراج بهترین استفاده ها رو کردن و رشد کردن.
در مورد خودم
خوب وضعیت بی خانه شدنمون بود در اولین تابستون پندمیک.
که باعث شد خواسته های عالی درمن شکل بگیره
باعث شد جدیتر پیگیر خواسته هام باشم
درسته سخت بود
زندگی با دوتا چمدون از این ور به اونور
اما هربار به خودم میگفتم راضی ام
راضی
نمیخواستم اون زندگی قبلی رو ادامه بدم به اون شکل
شاید ظاهرا اون زندگی همه چیش خوب بود
اما در شان من نبود
من لایق بهترینها بوده و هستم و خداوند میخواست من متوجه این امر بشم
من همیشه سعی میکنم از نتایج و تجربه هام بگم تو کامنتا،و اینم بگم صبح که از خواب بیدار شده بودم از خداوند راجب یک مسئله هدایت خواستم ،سایتو که باز کردم دیدم فایل گذاشتین و قلبم گفت بهش گوش بده جواب ابهامات و سوالات اینجاست و من هربار این نشانه هارو ذوق میکنم و شکرگزاری میکنم که خدای عزیزم منو هدایت میکنه .
قانون طلایی تضاد”
استاد من این روزا سعی میکنم قوانینو تو زندگیم پیاده کنم چون گوش دادن صرفا کاری از پیش نمیبره و عمله مهمه عملللل.
من متعهدم به تک تک حرفتاتون و میخوام از نتایجم از عمل به قانون تضاد بگم ،دو ماه پیش مسئله ای پیش اومد که تو اون زمان خیلی رو خودم کار میکردم و البته این اتفاق که افتاد ،انصافا مثل قبل زیاد با تضاد زیادی مواجه نبودم ،خلاصه این اتفاق افتادو اون لحظه به مدت دو یا سه دیقه خدا شاهده فقط تو همین مدت زمان کوتاه یه ترس کوچیک تمام منو در برگرفت امااا سریع به خودم گفتم ببین مهسااااااا این همه فایل فایل میکنی کو پسسسسس؟؟؟؟؟
عملت کجاست ،اول اینکه به خودم حق دادم که بهم بریزم و به قول شما ماها انسانیم اهن که نیستیم ،مهم اینکه تو اون حالت نمونیم و ذهنمونو کنترل کنیم ،خلاصه سریعا ذهنمو کنترل کردم و عی با خودم گفتم این تضاده اومده تا بفهمی دقیقا چی میخوایی پس بیا و اخر این قصه رو به نفع خودمون کن،استاد عزیزم شمااال بهترین مدرسی ،چون اونقدر قانونو خوب یاد دادی که منم میتونم خوب پاسش کنم درسمو،شروع کردمو ذهنمو گذاشتم رو اینکه تضاده دوست منه ،شروع کردم و اتفاقی که افتاده رو به نفع خودم برگردونم ،و باید الان بگممممممممم منه مهسااااااا اخر قصه رو به نفع خودم کردم این اتفاقو بع نفع خودم عکس کردم و الان یکی دو ماه از این قضیه میگذره نه تنهااا اون اتفاق منو عقب ننداخت بلکه هدفم برام واضح شد و هدفم که مهاجرت کردن هست ،داره انجام میشه و چیزی نمونده که برم ،استاد عزیزم وقتی معلمم شمایی باکی ندارم چون شما از بهترین و اسون ترین راه قانونو بهم یاد دادی .
استاد این حرفاتونو با طلا تو قلبم و ذهنم نوشتم که مهسا اگه تو روند کار کردن روی خودت با تضادی مواجه شدی ،بدون:
اون اومده تاااا میانبری باشه برا رسیدنت
اون اومده تا بفهمی دقیقا چی میخوایی.
اون اومده تاااا تو قربال بشی از سمت خدا ،شما همیشه میگی اینجور مواقعست که ادمای موفق مشخص میشن ،اونجاست که خدا جدا میکنه …..
بخدا که اون اتفاقههههه اومدو منوووو چند مرحلهههههه بالاتر برد و من عاشق این قوانینم که وقتی درست اجرا میکنم نتیجه میگیرم و اینه وعده حق خداوند،شما چیزیو دریافت میکنید که از پیش فرستاده اید.
من کارم و حرفه و علاقه ام رو تو اوج پندمیک شروع کردم ،در حین یادگیری و اموزش همزمان داشتم درامد کسب میکردم به لطف فایل های استاد و تعهد که به این مسیر داشتم
روزها با عشق میرفتم خرید وسایل ،چقدر روزهای خوبی بود ،چقدر شهر خلوت شده بود و هوای پاک بود و لذت بخش
انگار فقط من بودم و کارم
اون روزها ،داشتم کار میکردم با عشق ،هر چند درامدم اندک بود ولی چون تو این مسیر بودم عجیب حس خوبی داشتم
مشتری هام هرروز بیشتر میشد و کارم هر روز بهتر و با کیفیت تر میشد
تا هشت ماه پیش دیگه کارم به اوج خود رسید و تمرکز کمتری رو یادگیری داشتم و متوجه شدم درامدم داره کمتر و کمتر میشه
با گوش دادن به فایل متوجه شدم باید یک حرکت جدیدی بزنم
از مقدار درامدم راضی نبودم
تا اینکه رفتم یک کافی شاپ مشغول به کارشدم احساس خوبی نداشتم چون به ظاهر فکر میکردم این اون چیزی نیست که من میخوام ،ولی ذهنمو کنترل کردم ،هر روز سعی کردم بیشتر احساسمو کنترل کنم و روی افکار و باورهام کار کنم
احساسم خوب شد ،تا اینکه وارد قسمت پذیرایی رستوران شدم ،بزرگترین ترسم روبه رو شدن با مشتری های سالن بود ،ولی رفتم تو دلش ،با اعتماد به نفس بالا شروع به کار کردم
بعد کمتر از یک ماه من یک ادم دیگه ای شدم
منی که با گوش دادن به فایل خودمو ادم با اعتماد به نفس بالا میدونستم ،روزی که رفتم سالن داری متوجه شدم این بزرگترین نقطه ضعف منه ،باهاش کنار اومدم و روز به روز این ضعفمو بهبود بخشیدم ،
با همکارام رابطه ام عالی و عالی تر شد
جوری که همه میگفتن بهتر از تو تاحالا کسی رو ندیدیم ،واقعا هم بهترین بودم ،از لحاظ کار کردن ،از لحاظ ارتباط با مشتری ،از لحاظ صحبت کردن
یه روزهای حس پرواز داشتم ،احساس اعتماد به نفس بالا ، احساس رفتن به مدارهای بالاتر
حتی من اونجا باورهای قدرتمند مالی رو برای خودم هر روز میساختم
میدیدم که افراد چقدر برای غذاخوردن دارن هزینه میکنن و پول پرداخت میکنن
من باکار کردن اونجااز درامدم تونستم دوره دوازده قدم رو براحتی بخرم ،دوره عزت نفس و حل مسائل رو هم تهیه کنم
چقدر احساس رضایت برام داشت
در صورتی که روزهای اول ناامید بودم ،هر روز میگفتم چرا باید از کار خودم درامدم کمتر بشه ،چرا من باید اینجا کار کنم
بقدری استاد شما به قوانین عمل میکنید هرکلام شما به جان دل آدم میشینه
فایل شما نشانه ای بود ا. پروردگار قطعا برای من و تعداد زیادی که در این چرخه هستن
پارادایس زیبا مانند اسمش
بگم چرا این مکان آنقدر دوست داشتنی است برای من و کل خانواده سایت
چون شما قدردان بودن در ابن مکان هستین و تمرکزتون روی زیباییهای پارادایس قرار گرفته
سپاسگزارم
دقیقا شما درکتاب رویاهایی که رویا نیستند. گفتین به هر موضوعی هرموضوعی. از زاویه ای نگاه کنید که به شما احساس خوب بده
طبق قانون احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب
از چند سال پیش که من با شما و قوانین جهان هستی از طریق شما آشنا شدم در حد فهم و تکامل خودم سعی کردم نگاه خودم رو روی موضوع الخیر فی ماوقع داشته باشم
اواخرسالی که گذشت در محل کارمن مدیریت کلا عوض شد تجربه ثابت کرده بود با تغییر مدیریت نیروی دست راست مدیرروهم برکنار میکنن چند سال پیش دقیقا برای من پیش اومده بود
اینبار به خودم گفتم تودیگه آدم قبلی نیستی کلی از استادت یادگرفتی اینبار طوردیگه فکروعمل کن
وقتی من تحت فشار قرارگرفتم ذهنمو کنترل کردم به خودم گفتم تجربه ی جدیدی داشته باش جا خالی نده با اعتماد و باور توحیدی در محل کارت مثل همیشه بهترین خودت باش الخیر فی ماوقع
️️️
کنترل ذهن جواب داد
الان احترام بیشتری در محل کارم دارم
ساعت کاریم کمتر هم شده
احساسم بهتر و باعتماد به نفس بیشتری دارم کار میکنم
اصلا هیچ کدوم از اون اتفاقها که ذهنم منو میترسوند نیفتاد
تازه اگه بعدا هم بیفته من به خداوند قادر ایمان دارم و این باور رو دارم که مسیربهتری برای من هموار شده
البته این یکی از چندین مورد هست چون جدیده براتون نوشتم
در ضمن فایل امروز شما خواسته ی من از جهان هستی بود و یک نشانه برای من
و یه روز پیش از اینکه اون فوت کنه من یک فایلی از شما دیدم که شما در مورد مرگ صحبت کرده بودید و این فایل واقعاً کاری کرد که من حتی یک قطره اشک از چشام نمیاد و دقیقا نفهمیدم که مرگ واقعاً یک روند طبیعی است
و تازه من رو قدرتمند تر کرد که بتونم راحت تر افکارم رو کنترل کنم و به هر چیزی واکنش نشون ندم
بعد دیدم که این اتفاق به ظاهر ناجا لب باعث شد که من خیلی خیلی پیشرفت کنم و خیلی خیلی به افکارم
مثل تر بشم
و خداوند رو شاکرم که واقعاً و فهمیدم و امیدوارم همیشه سالم و شاد
ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باش️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️
سلام استاد عزیزم
سلام به بقیه دوستان خوبم
قبل از اینکه به سوالی که داخل فایل پرسیدید پاسخ بدم(اتفاقاتی با ظاهر بد و دیدگاه شما نسبت به اون اتفاقات چی بوده؟) اینو بگم که امروز اولین روزی که هست من داخل سایت ثبت نام کردم و گفتم اولین کامنت هم بزارم ولی من فایل های دانلودی و رایگان شما رو استاد و دیگه خودتون رو از تقریبا دو یا سه سال پیش میشناسم و گوش میدم .
اتفاقات زیادی توی این دو سه سال با بالا و پایین های متفاوت برام افتاده ولی خوب تقریبا اتفاقاتی که ظاهر بد داشتن توی این یکسال آخر افتاده و اشاره میکنم که خیلی نمود کرد و با اینکه خیلی از ظاهر اتفاقات بد بود ولی نتایج بسیار بسیار خوبی برام داشت .
من از بچگی عاشق فوتبال بودم و دوست داشتم فوتبالیست بشم و الآنم دارم تمام تلاشم رو با توکل به خدا و بنا به حق خودش انجام میدم و مطمعنم به کمک خودش و پشتکار خودم من به بالاترین رده ها در این رشته میرسم که هیچ شکی توش نیست چون این هدف منِ و شروع رسیدن به اون آرمان های الهی و شکوهمندی که خودش برام میخواد.
فوتبالیست شدن هدف و آرزویی بود و هست که من همیشه میخواستم ولی منطقه ای که من به دنیا اومدم ، خانواده ، اقوام ،دوستان و هرکسی که میشناختم پذیرای قبول اینکه هرکسی اگه بخواد و تلاش کنه در پناه حق الهی میتونه بهش برسه رو نداشت و خوب این شده بود تا زمان قبل از کنکورم معضل من چون من خودم به شخصه هم به اون جرئت و جسارتی که برم برای هدفم بجنگم رو نداشتم ولی این قضیه که بخوام از هدفم هم دست بکشم تو کَتَم نمیرفت و همش سوالم این بود که چطور بقیه به اون چیزی که میخوان و براش تلاش میکنن میرسن ولی من نمیتونم، من تو خراسان به دنیا اومدم و خوب از منطقه ماهم هیچ کس تابحال از فوتبال بجایی نرسیده(من میخوام اولیش باشم) و همین موضوع باعث شده بود که اغلب خانواده ها به بچه هاشون تو ذهنشون بفهمونن که فقط از راه درس میشه آدم موفقی شد ، مثلاً برای خودم بشخصه با اینکه چندین بار و به روش های مختلف به خانوادم فهمونده بودم که من عاشق فوتبالم ولی چیزی که هربار میشنیدم این بود که تو اول از درس بجایی برس بعد اگه شد برو دنبال فوتبال، کی تا بحال از جای ما به فوتبال رسیده که تو بخوای برسی، فوتبال همش پول و پارتی و مافیا و باند بازیه ، اگه اینارو داری برو دنبال فوتبال وگرنه بشین سرجات و من هعی میگفتم باباجان مادرجان پارتی من خداست اون خودش همه کارو برام انجام میده فقط من باید تلاشم رو بکنم و تو مسیرم محکم پایدار باقی بمونم(البته این حرفارو بعد از آشنایی با شما و استاد عرشیانفر داشتم میزدم چون تا حدودی به اون باور توحیدی رسیده و خوب هنوز خیلی کار داره) ولی هیچ وقت نشد که قبول کنم و رسیده به کنکورم و تلاش برای رشته ای که اصلا نمیخواستمش(این نکته رو هم بگم که از بس بهم گفته بودن برو درستو بخون برو پزشک بشو تو که درستم خوب هست از یجایی به بعد هم خودمم به این باور و فکر رسیده بودم که شاید واقعا اون چیزی درسته که اینا میگن و این قضیه که درسمم چون خوب بود بر خودم به این تفکر رسیده بود که پزشکی برای من ساخته شده و اول من باید پزشک بشم و بعد برم برای فوتبالم تلاش کنم)، بلاخره سال کنکور رسید(اولین سال آشنایی من با شما و استادها) من تلاش زیادی نمیکردم چون هنوز از اعماق وجودم میدونستم این چیزی نیست که من دارم براش تلاش میکنم و با شما استاد و حرفایی که بشدت تو دلم مینشست آشنا شده بودم و سال اول کنکورم رو خراب کردم ، من دو سال دیگه ام پشت کنکور موندم و جدا از اینکه بظاهر داشتم برای رشته ای که خانوادم میگفتن تلاش میکردم(الان میگم به ظاهر ولی تو بازه زمانی اون وقت واقعی بود چون بر خودم به باور رسیده بود) ولی تمامی یا تمرکز وقتم رو گذاشته بودم رو پرورش ذهن و باورهای توحیدی که شما میگفتید و اون دوسال پشت کنکور که بقیه میگن تو دوسال از عمرت هدر رفت ، بشدت میتونم بگم از بهترین لحظات عمرم بود چون در من ریشه باورهای توحیدی رو کاشت ، اینم بگم تو اون دوسال چندین بار تلاش کردم که خودم رو از کنکور بکشم کنار ولی هربار که تلاش میکردم به یه صورت نمیشد و دلیل اصلی ای که هربار نمیشد این بود که پدرم برای درس خواندن من خیلی هزینه کرده بود و هربار که میومدم خودم رو جدا کنم همین موضوع که تو داری تمام تلاش ها و هزینه پدرت که برای تو خرج کرده رو حروم میکنی شده بود آشنه پاشیر من و بهم حس عذاب وجدان میداد و خودم رو من متقاعد میکردم که کارم که اشتباهه و دوباره همون راه قبلی رو میرفتم.از اتفاقات دیگه این که تو اون دوسال پشت کنکور رخ داد و باعث سرکوفت های بیشتری به من شد این بود که خوب بچه های اقوام هم تقریبا با من کنکوری بودن حالا با یه چند سال اینور اونور تر ، مثلاً خواهر بزرگتر خودم و یکی از پسرخاله هام پرستاری قبول شده بودن (یکی از مهم ترین دلیل های که باعث شده بود من رو به سمت درس سوق بدن)و این دوسالی هم که پشت کنکور موندم باعث شده بود که پسرخاله و دخترخاله هایی که از من کوچیکتر بودن به من برسن و باهم کنکور بودیم و یکی از اونا فرهنگیان قبول شد و یکی دیگه دندون پزشکی و همون سالِ آخری که من چهارماه به کنکور تصمیم گرفتم کنکورم رو به قصد خراب کنم(من بلاخره بعد دوسال این جرعت رو پیدا کردم که با تمام حرفایی که هست برای چیزی که میخوام درست تلاش کنم و حتی با اینکه باعث ناراحتی خانواده میشه) و برم تو راهی که خودم میخوام و همه اون سر کوفتا هم خورد توی سرم ولی من یه ذره کمم از هدفم برنگشتم و از حالا اون مسیر عجیب و غریب و کلی اتفاقات با ظاهر بد برام شروع به رقم خوردن کرد.
من تیر کنکورم تموم شد و خوب دیگه از این زمان تونستم درست برای فوتبالم تلاش کنم بدون اینکه کسی چیزی بگه.
من تو همون تابستون رفتم برای تیم سپاهان تست دادم و سه روز طول کشید و جزو سه نفر برتر شدم ولی تنها نفر اول رو قبول کردن و خوب نشد ، اومدم و یادمه 5 شهریور بود صبحش برنامه بدنسازی گرفتم و شب مچ پام در رف و پام به مدت یک ماه تو گچ بود، یعنی تو اولین روزی که برنامه بدنسازی گرفتم و تو اولین روزایی که برای فوتبالم شروع به تلاش کردن کردم این اتفاقی که هیچ وقت برام رخ نداده بود رخ داد و خوب تو ذهنم طبیعتاً سوال ایجاد شد ولی گفتم محسن این حتما دلیلی داره و خوب اومدم و ذهنم رو قوی تر کردم گفتم اشکال نداره قوی تر شروع میکنم ، بعد یه ماه از اینکه پام از گچ در آوردم و کم کم میتونستم شروع به تمرینات کنم و زمانی که تازه میخواستم شروع به تمرینات کنم زانوم آسیب دید و دوباره به مدت یه ماه و نیم دو ماه نمیتونستم تمرین کنم و خوب دوباره اون ظاهر بد ایجاد شد ولی گفتم اشکالی ندارد حتما خیری توشه ، دوباره پام که آسیبش گذشت و یه مدت کمی که تونستم تمرین کنم مجدد کشاله پام آسیب دید و به مدت یه ماه دوباره تمرین نمیتونستم انجام بدم ، این سری بعد اتفاق آخری خیلی سوال برام پیش اومد که. چرا هربار که میخوام شروع کنم یه همچین اتفاقی میفته (تمام این آسیب هام تو مدت ترم اول و دوم دانشگاه بود) و برای همین بعد از بهبود به مدت سه الی چهار ماه اصلا تمرین نکردم و دوباره نشستم و خوب فکر کردم و آیا ببینم دلیل داره یا نه و فقط ته هر فکری که میرسیدم میگفتم این اتفاقات داره تورو برای یه موفقیت عظیم آماده میکنه و دلسرد نشدم ، البته که ذهنم خیلی وقتا خلاف این میگفت و میخواست که قبول کنم که فوتبال برای من نیست ولی من به گفته خودم میگم اینم آزمایشی بود که من عذم جدیم رو نشون بدم که چقدر میخوام بهش برسم ، غیر از این قضیه تو همین مدت آسیب ها ،یسری روابط عاطفی هم برام رخ داد که دقیقا مشابه همین آسیب ها به ظاهر به ضرر من تموم میشد ، تو همین مدت سه رابطه شروع و تمام شد برای من، و هر سه به ظاهر به ضرر من تموم شد و خوب هر کدوم از اون روابط چند روز من رو تو لاک خودم برد و صد در صد این فکرها که چرا همه اتفاقات بد برای من میفته چرا هیچ چیز اونجوری که من میخوام نیست توی ذهنم میگذشت ولی من با تلاش فراوان میگفتم خدایا تو خودت هوای من رو داری پس اگه اتفاقی افتاده درسی بوده که تو نیاز دیدی که به من آموزشش بدی و واقعا هم به جرعت میتونم بگم بهترین تجربه های عمرم رو از توی این تاریکی های به ظاهر بد زندگیم گرفتم چون من رو از یه آدم ضعیف به یه آدم قوی تبدیل کردن که یاد گرفته مسئول تمام تصمیمای زندگیش فقط و فقط خودش هست و بس و هیچ کسی دخیل نیست و الان با فکر الآنم میتونم بگم تو اون زمانی که آسیب دیدم حتما خودم به یک صورت اون آسیبرو با ترس یا فکر بهش جذب کردم چه بسا که برای من آزمایش و کلی درس داخلش بود ، و صد در صد اگه من وارد اون روابط عاطفی اشتباه شدم خودم تصمیم گیرندش بودم پس باید پای تمام آسیب هایی که بهم زد بایستم درصورتی که من کلی از مشکلات عاطفی که از طرف من بود رو بواسطه اون روابط اشتباه تونستم بفهمم و این اتفاقات بظاهر منفی واقعا برای من کلی معجزه داخلش بود و بعد از هر کدوم من رو مصمم تر کرد که تو راهی که براش اومدم بمونم و خدا داره تورو به زیبایی هرچه تمام تر به هدفت میرسونه و این موانع فقط پلی هستن برایزودتر رسیدن تو به آرزوهات . استاد عزیزم الان که این کامنت رو تایپ کردم و کل اون اتفاقات دوباره برای خودم مرور شد هربار و هربار به یسری کمک های دیگه خداوند که تو اون زمان متوجهش نبودم پی میبرم و دوباره خدا رو سپاس میکنم و یکی از کسایی که تو این مسیر رسیدن به این باورهای توحیدی به شدت به من کمک کرد شما بودید و بسیار بسیار از شما متشکرم که منو با بهترین همراه زندگیم به درستی آشنا کردین .
من درحال حاضر هنوز به موفقیتی توی فوتبال نرسیدم ولی الان بصورت عملی با این کامنتی که اینجا نوشتم دارم به خودم و همه میگم که من صد در صد و صد در صد با تلاش خودم و توکل به خداوند و باورهای توحیدی میرسم .
خدایا شکرت بابت همه چیز️
به نام خدای آرامش بخشم
سلام به استاد عزیزم
و خانم شایسته عزیزم
ازتون ممنون و سپاسگزارم که از نوع نگاهتون از حرف هاتون برامون فایل تهیه میکنید و با ما به اشتراک میزارید از مریم جان ممنون و سپاسگزارم که با عشق فیلم میگیره و خستگی ناپذیر و تو این راه دست استاد ما شده بعلاوه الگوی قشنگی برای من دختر
برم سراغ فایل فوق العاده ای که هزاران مثال ازش تو اطرافیانم دیدم اما زندگی خودم و همین اواخر که هنوز دارم نجواهارو کنترل میکنم و بنویسم که برای خودم یاداور بشه زینب جان راهت درست
قطعا درهای بهشت بروت باز میشه
من بخاطر یسری مسائل باید تصمیمی میگرفتم که یک طرفش انصراف از دانشگاهی بود که هم براش تلاش کردم هم دوستش داشتم اما باید تصمیم میگرفتم طبق اولویت های زندگیم و باخودم میگم حتی اگر این تصمیم اشتباه باشه تصمیم منه و قطعا خدا فرصت های بهتر بهم میده
برای منی که قبلا حتی جرعت فکر کردن بین دو یا چند گزینه رو نداشتم چه برسه تصمیم بگیرم و بعد بیام برم تو دل ترسم و اقدام کنم بهش
اما این ایده الهام و یا تصمیمی بود که باید میگرفتم
راهمم درست بود داشتم رو خودم کار میکردم و تکامل و پذیرفته بودم که این تصمیم اومد سر راه من
پس تو حال بدم نبودم قطعا خدا یارو یاور من هست
و بعد از اقدام خیلی دلم ترس برش داشت اما میدونستم که من شجاعت به خرج دادم و بهایی بود برای اولویت های دیگم که شاید برای ادم های دیگه غیر قابل درک باشه
از طرفی به خودم گفتم زینب جان تموم شد کاری که شده حالا میخوای چیکار کنی
به چشم فرصت زیاد برای کار کردن رو شخصیتم نگاهش کردم
شخصیتی که من باید درونی تغییرش میدادم و زمان میزاشتم یعنی برای خودم وقت میزاشتم و درس و دانشگاهم برام شده بود همه چیز و حتی قید ارامشمو قید بهبود شخصیتمو براش زدم
حالا ازاد بودم و وقت داشتم
پس شروع کردم گوش دادن فایل ها و استاد انگار یک پله رفته بودم بالاتر درکم از حرفای شما بهتر شده و گاهی به خودم میگفتم این پاداش رفتن تو دل ترست که فکر میکردی دانشگاه همه چیز
بعدش خوندمو فکر کردم وکتاب خوندم راجب ویژگی هایی که به عنوان یک زن دوست داشتم داشته باشم نوشتمو تحقیق کردم
بعدشم شروع شد ترمز هایی که اصلا پیداشون نمیکردم هی مشخص شدن
الگوهای تکراری و پیدا کردم که کلا نمیپذیرفتم مقصرشون منم و دائما به خودم و عشقم قول و وعده میدادم که خب حالا باشه تغییرش میدم دیگه اون اتفاق نمیوفته اما مثل یه جرقه بلند شدم و گفتم اینه اره اینه وپذیرفتم و نوشتمو باگمو پیدا کردم
قطعا این برای اون ازادی که داشتم افکارم رها بود از هرچیز دیگه و من وقت داشتم بدای خودِ خودم
دقیقا اگر دید من به این ماجرا برعکس بود میموندم تو این فکر که وای من مجبور شدم من الان تمام هدفامو از دست دادم من شکست خوردم همین اتفاقایی که برام افتادم نداشتم
همین فهم و درک و پیدا کردن دونه دونه سنگ هایی که رو پدال ترمز بود و واقعا این برام یک دنیا ارزش داره
تمام این اتفاقات و فهم بهتر قوانین
پیدا کردن و کار کردنشون از بعد انصراف تقریبا یک ماه که اتفاق افتاده استاد جان
و من الان که نوشتم و نگاه میکنم به خودم انگار زینب قبل ازاون تصمیم شجاعانه و شاید دیوانگی با این زینب فرق داره ،مدام میگفتم زینب یکسال بخون تموم میشه مدرک از بهترین دانشگاه بعدش وقت داری برای رو خودت کار کردن اما نه
من داشتم خودمو از دست میدادم افسردگی افکار منفی و شخصیتم نگم که عجیب از خود واقعیم فاصله گرفته بودم و خودم برای خودم دوست داشتنی نبودم
رابطمو از دست دادم
هنوزم حتی نمیدونم قرار ثمرش چی بشه
فقط میدونم اتفاقه افتاده ، جزئی از تکامل من
میدونم دست خدارو اگر بگیرم بد نمیشه ،خوب میشه
و امید دارم
قطعا با عشق میام چندماه بعدمو مینویسم
که استاد اره من اون تغییر دیدگاهم چه نتایج فوق العاده تری برام داشته
راجب رابطه عاطفیم هم اگر بخوام بگم استاد عزیزم من تا وقتی که هر دعوا و بحث و …میشد به منزله شکست و رفتن و تمام شدن میدیدم و اون افکار منفی میومدن سراغم و به زبون می اوردم دقیقا نتیجه خب همون میشد و هیچوقت نتونستم درس هایی که تو دل اون اتفاق بودو درک کنم چون در وهله اول حالم خوب نبود آرامش نداشتم
اما این بار آخر آرومم احساس میکنم چندسال رابطه با کسی که دوستش دارم چقدر به من درس هایی و داده که من نه تو رابطه مادرو پدرم دیدم نه هیچ کس دیگه میتونست به من یاد بده
من تجربه کردم شنیدم لمس کردم با تمام وجودم و یادگرفتم
وقتی به خودم میگم زینب یه لحظه استپ کن تمام افکارو
خب حالا افکارو دسته بندی کن بین منفی و مثبت
خب حالا منفی هارو که حفظ شدی کمکم که بهت نمیکنن صدبار امتحان کردی بزار کنار بیا ببین تو این مثبتا چیا هست
و میام تو دل افکار مثبتم
میبینم واو بابا اینجا رو چقدر خاطره خوش
چقدر یادگرفتم از کنار عزیزدلم بودن آرامش دادن و آرامش داشتن و
چقدر ازاین رابطه من صبوری و یادگرفتم
چقدر از این ادم یادگرفتم اگر هدف دارم به چندقسمت تقسیم کنم و برم تو دلش قطعا میشه
چقدر یاد گرفتم آزاد باشم و وابسته نباشم
چقدر عزیزدلم خودشو دوست داره برا خودش ارزش قائل
و هزار تا درس و تجربه و نکته که تو دل رابطه با این آدم عزیز داشتم
استاد جانم
واقعا یجا آدم میگه دیگه بسه
یجا الگو ها اینقدر شبیه هم که من میتونم بگم اتفاقات مشابه برای من زینب افتاده و من اینبار تعهد دادم با دید متفاوت فکر متفاوت باور متفاوت و اقدام متفاوت یک نتیجه متفاوتو رقم بزنم
چه تو رابطم چه ساخت شخصیتم چه شروع کسب و کار
نجواها هست سخت یجاهایی ادم کلافه میشه اما میشه
من الان دقیقا تو این شرایطم و میگم شدنی
شدنی هربار ذهنت میاد بهت حس منفی بده تو منطق میاری و هربار با کلام مثبت با کلماتی ک بار مثبت دارن اون اتفاقو تغییر میدم
به نام خالق هدایتگر
زینب جان بهت تبریک میگم به خاطر تصمیم مهم و سختی که گرفتی
تحسینت میکنن برای این حد از جسارت عالیه دختر عالی ، چقدر خوب از دل اتفاقات ناخوشایند تونستی زیبایی هارو ببینی ، آفرین بهت
مطمئن م خداوند به سمت زیبایی به سمت داشتن شخصیت بهتر و قوی تر هدایتت میکنه.
برات آرزو میکنم آسان شوی برای آسانی ها و در این مسیر الهی موفق و پیروز و متعهد تر از قبل باشی.
دست حق نگهدارت دوست عزیز
سلام استادان عزیزم، استاد عباسمنش عزیزمو مریم خانم شایسته عزیزم.
چقدر خوشحالم که دوباره می بینمتون، منظورم تو فایلی که فاصله زمانی زیادی با الان نداره.
استاد استاد عزیزم چقدر جالب من قبلاً مصاحبه ای از ایلان ماسک خوانده بودم که در مورد همین استارشیپ گفته بودند که هر پرواز از این است استارشیپ ها حتی اگر منجر به منفجر شدن آن استارشیپ شود پر از نکته ها و درس هایی است برای رسیدن ما به هدف اصلی که سفر به ماه و یا مریخ است.
استاد من از روزی که دوباره بازگشتم به این مسیر و با فایل های شما باور های خودم را بمباران کردم و باورهای درست را تا آنجا که توانستم جایگزین باورهای قبلی کردم هر روز به جهان و اتفاقات اطرافم طور دیگری نگاه می کند درست است که ما به قول خودتون از اتفاقات به ظاهر بد و نا زیبا مستثنا نیستیم ولی در دل همان تضاد ها درس هایی است که شما می فرمایید من چند ماه پیش یک تصادف خیلی کوچک داشتم آن تصادف به من آموخت تمام اتفاقات زندگی ام را خودم با افکارم رقم میزنم چون کمتر از 10 ثانیه قبل من به آن تصادف فکر کردم و لحظه ای تجسمش کردم.
من خیلی سپاسگزار خداوند شدم به خاطر این تصادف چون عملاً چیزی که شما می فرمایید را به من آموخت و این باعث شد که من خیلی پیشرفت کنم و بهتر و بهتر و بهتر درک کنم.
خداوند یکتا را بی نهایت شکر و سپاس به خاطر این مسیر زیبایی شما در اون قرار دارید و من را به مسیر شما هدایت کرد.
خداروشکر استاد عزیزم که در این مکان و این زمان و این لحظه با شما آشنا شدم و بی نهایت از شما و مریم خانم شایسته عزیز سپاسگزارم و ممنونم به خاطر تک تک این فایل ها، مقالات موجود در بهترین سایت موفقیت دنیا.
خدا را شکر به خاطر این مکان زیبایی که شما هستید چقدر زیباست این پارادایس چه هوای خوبی انگار نسیم هوای خنک دم صبح بهاری با صدای بلبل ها و نوازش نور طلای طلوع آفتاب بدن مرا نیز نوازی کرد.
خیلی زیباست، خیلی زیباست، خیلی زیباست.
استاد عزیزم. استاد عشقم.
این یکی از آموزنده ترین فایلهای دانلودی سایتتون هست و خواهد ماند، نکته خیلی مهمی را بهش اشاره کردید و واقعا مهم.
خداروشکر استاد عزیزم. بخاطر وجودتون.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام خدمت دوستان عزیز و استد گلم،
بله هر اتفاقی میتونه دوتا معنی متفاوت برای دو طرز نگاه داشته باشه.
مثال اخیر این قضیه برای من اینه که من تصمیم گرفته بودم به خاطر فشار مالی که بهم اومده بود یه جایی برم سر کار وهمش از خودم میپرسیدم من که دارم دوره روانشناسی ثروت رو یک ساله کار میکنم چرا اوضاع مالی پیشرفتی نکرده.
من دوجا تقاضای کار فرستاده بودم که امیدم به یکی از اونها خیلی زیاد بود و جای خیلی خوبی هم بود.
ابن را هم بگم که من برای خودم یک استودیوی موسیقی دارم که تا اون موقع اصلا به این فکر نبودم که بشه از ایتودیوم پول در بیارم.
اتفاقی که افتاد این بود که اونها اونقدر به من جواب ندادند که کفگیر واقعا به ته دیگ خورده بود و اوضاع همینطور داشت بدتر میشد و چون به امید اونها بودم نمیرفتم جای دیگه دنبال کار گشتن.
خلاصه ماه ها گذشت. ودر نهایت اونها جواب رد دادند.
اول خیلی تو حالم خورد اما انگار همون موقع بهم الهام شد که این به نفعته و دقیقا جمله الخیر فی ما وقع اومد روی زبونم.
در ادامه این طرز نگاه متوجه باورهای شرک آلودم شدم. وعدم اعتماد به نفسم و اینکه اصلا چرا از کسب و کار شخصی خودم نخوام پول در بیارم و شروع کردم روی باور هاب توحیدی ام کار کردم. ابن رو به عنوان یک نشونه از سمت خداوند دیدم که بهم میگه امیر تو باید بری سراغ کسب و کار شخصی خودت و تو یک کارآفرینی و نباید جایی استخدام باشی. تو خودت میتونی ثروت خلق کنی و به امید خداوند از اون روز که این تصمیم را گرفتم همش یا داره برام نشونه میاد و یا مشتری و نمیدونید که چه لذتی داره از کاری که دوسش داری و خودت بناش کردی از بنیه پول بسازی و لذت ببری.
شاید هنوز به اون جایی نرسیده باشه کارم که با حقوقی که اونها میخواستن بهم بدند قابل مقایسه باشه اما برای من اون اعتماد به نفس و احساس خالق بودن خیلی ارزشمندتر از اینه که برم از ترس فردا جایی استخدام بشم.
خداروشکرت امیدوارم همه دوستان نتایج خوب و عالی گرفته باشند از برخورد با تضادهاشون
به نام خدا
با عرض سلام خدمت شما استاد عباس منش گرامی و خانم شایسته عزیز و دوستان فوق العاده در سایت
من این اتفاق تنها زندگی کردن و اینکه ازدواج نکردم و الان که 38 سالم است و مجرد هستم به جای اینکه احساس نا امیدی و یاس و احساس محرومیت و ضعف داشته باشم من این اتفاق را فرصت خیلی خوبی می دانم تا بر روی باورهایم کار کنم و به دوره هایی که تهیه کردم در زمینه احساس لیاقت و خود ارزشمندی و احساس خوب داشتن نسبت به خودم و عزت نفس و ثروت و روابط کار کنم و فردی مناسب و پاک و هوشیار و سالم و شاد و لایق و با عزت نفس بالا و ثروتمند و فوق العاده با روابط خیلی خوب شوم و وارد یک رابطه فوق العاده بشوم . و این فرصت خیلی خوب و فوق العاده را دارم که در تنهایی بدون ایجاد مزاحمت کسی بتوانم بر روی خودم کار کنم و فرد بهتری در همه جنبه ها بشوم . و فردی لایق و ارزشمند و باعزت نفس و شاد و ثروتمند و پاک و هوشیار و دوست داشتنی و توحیدی بشوم . و در این صورت یک فرد فوق العاده و لایق و ارزشمند و با عزت نفس و شاد و ثروتمند و پاک و هوشیار و دوست داشتنی و توحیدی وارد زندگی من می شود . خدایا بابت این فرصت فوق العاده تنهایی و مجرد بودن سپاسگزارم . الخیر فی ما وقع
با تشکر از شما استاد گرامی بابت این فایل بی نهایت زیبا و اینکه چقدر من از این فایل درسهای فوق العاده ای یاد گرفتم و خیلی به من کمک کرد و تشکر از شما خانم شایسته گرامی و همچنین دوستان حاضر در سایت که نظرات فوق العاده می نویسند و من مطالعه می کنم و واقعا نظرات دوستان فوق العاده است . سپاسگذارم
بنام خدای هدایتگرم به سمت زیبایی ها و خواسته هام به اسانی و راحتی و همراه باعشق
.
چه عکس زیبا و بینظیری کاور این فایل هست
چقدر همه چی در اوج هماهنگی و هارمونی قرار داره
چقدر شما هرروز زیباتر و خوش اندامتر میشید استاد
چه مبحث فوقالعاده ای والبته سخت
جهت دهی آگاهانه به توجه
فیلم برام لود نشد و نتونستم اززیبایی هاش بهره ببرم
اما فایل رو گوش دادم
یک هیولا ظاهرا به فضا پرتاپ شد
چه هیجانی داشت
چه عظمتی
برای بشر با ایمان هیچ چیز غیر ممکن نیست
هیچ جا دست نیافتنی نیست
افرین به انسانهای باایمان و اراده و شجاع
.
در گام اول
مهم انجام پروژه ای با این عظمت بوده
و نتیجه چندان مهم نبوده
خود پروژه اونقدر هیولا بوده که تا به اینجا رسوندنش هم موفقیت بوده
کاری که برای اولین بار در جهان انجام شده
فارغ از نتیجه کاربسیار بزرگ و ارزشمندیه
و وقتی با چنین موقعیتی روبرو میشن
چنان مقتدرانه و هوشمندانه با گذاشتن عنوانی مناسب بر رویداد، ان رو به سمت و سوی دلخواه خودشون جهت میدن که حتی شاید همین امر باعث پیشگیری از حرف و حددیثهای بعدش بشه
و اینگونه زحمات و اقتدارشون رو حفظ میکنن
و شایستگی هاشون رو زیر سوال نمیبرن
.
اینها رشدیافتگی هست.
.
دقیقا درسته استاد جان
تعبیر و تفسیر ما از رویدادها هست که نتیجه رو تعیین میکنه
.
من حتی ادمهایی دیدم که از رویدادهای واقعا عالی و مثبت هم، فاجعه درست میکنن
و این مهارته بسیاری میخاد تا بتونیم رویدادها رو طوری معنا کنیم که حال و احوالات خودمون رو برهم نزنیم و به نفع خودمون باشه.
.
افراد زیادی هم میشناسم که از طلاق، ورشکستکی، از اخراج بهترین استفاده ها رو کردن و رشد کردن.
در مورد خودم
خوب وضعیت بی خانه شدنمون بود در اولین تابستون پندمیک.
که باعث شد خواسته های عالی درمن شکل بگیره
باعث شد جدیتر پیگیر خواسته هام باشم
درسته سخت بود
زندگی با دوتا چمدون از این ور به اونور
اما هربار به خودم میگفتم راضی ام
راضی
نمیخواستم اون زندگی قبلی رو ادامه بدم به اون شکل
شاید ظاهرا اون زندگی همه چیش خوب بود
اما در شان من نبود
من لایق بهترینها بوده و هستم و خداوند میخواست من متوجه این امر بشم
خدایاشکرت
خدایاشکرت
قطعا برام بهترینهارو میخای
ایمان دارم
باورت کردم
خودم رو هم باور کردم
خدایاشکرت از این آگاهی فوق العاده
.
سپاسگزارم استاد جان
بنام خالق زیبایی ها.
سلام استاد عزیزم ،سلام مریم قشنگم.
من همیشه سعی میکنم از نتایج و تجربه هام بگم تو کامنتا،و اینم بگم صبح که از خواب بیدار شده بودم از خداوند راجب یک مسئله هدایت خواستم ،سایتو که باز کردم دیدم فایل گذاشتین و قلبم گفت بهش گوش بده جواب ابهامات و سوالات اینجاست و من هربار این نشانه هارو ذوق میکنم و شکرگزاری میکنم که خدای عزیزم منو هدایت میکنه .
قانون طلایی تضاد”
استاد من این روزا سعی میکنم قوانینو تو زندگیم پیاده کنم چون گوش دادن صرفا کاری از پیش نمیبره و عمله مهمه عملللل.
من متعهدم به تک تک حرفتاتون و میخوام از نتایجم از عمل به قانون تضاد بگم ،دو ماه پیش مسئله ای پیش اومد که تو اون زمان خیلی رو خودم کار میکردم و البته این اتفاق که افتاد ،انصافا مثل قبل زیاد با تضاد زیادی مواجه نبودم ،خلاصه این اتفاق افتادو اون لحظه به مدت دو یا سه دیقه خدا شاهده فقط تو همین مدت زمان کوتاه یه ترس کوچیک تمام منو در برگرفت امااا سریع به خودم گفتم ببین مهسااااااا این همه فایل فایل میکنی کو پسسسسس؟؟؟؟؟
عملت کجاست ،اول اینکه به خودم حق دادم که بهم بریزم و به قول شما ماها انسانیم اهن که نیستیم ،مهم اینکه تو اون حالت نمونیم و ذهنمونو کنترل کنیم ،خلاصه سریعا ذهنمو کنترل کردم و عی با خودم گفتم این تضاده اومده تا بفهمی دقیقا چی میخوایی پس بیا و اخر این قصه رو به نفع خودمون کن،استاد عزیزم شمااال بهترین مدرسی ،چون اونقدر قانونو خوب یاد دادی که منم میتونم خوب پاسش کنم درسمو،شروع کردمو ذهنمو گذاشتم رو اینکه تضاده دوست منه ،شروع کردم و اتفاقی که افتاده رو به نفع خودم برگردونم ،و باید الان بگممممممممم منه مهسااااااا اخر قصه رو به نفع خودم کردم این اتفاقو بع نفع خودم عکس کردم و الان یکی دو ماه از این قضیه میگذره نه تنهااا اون اتفاق منو عقب ننداخت بلکه هدفم برام واضح شد و هدفم که مهاجرت کردن هست ،داره انجام میشه و چیزی نمونده که برم ،استاد عزیزم وقتی معلمم شمایی باکی ندارم چون شما از بهترین و اسون ترین راه قانونو بهم یاد دادی .
استاد این حرفاتونو با طلا تو قلبم و ذهنم نوشتم که مهسا اگه تو روند کار کردن روی خودت با تضادی مواجه شدی ،بدون:
اون اومده تاااا میانبری باشه برا رسیدنت
اون اومده تا بفهمی دقیقا چی میخوایی.
اون اومده تاااا تو قربال بشی از سمت خدا ،شما همیشه میگی اینجور مواقعست که ادمای موفق مشخص میشن ،اونجاست که خدا جدا میکنه …..
بخدا که اون اتفاقههههه اومدو منوووو چند مرحلهههههه بالاتر برد و من عاشق این قوانینم که وقتی درست اجرا میکنم نتیجه میگیرم و اینه وعده حق خداوند،شما چیزیو دریافت میکنید که از پیش فرستاده اید.
عاشقتونمممممممممم .
در پناه خدا باشید.
سلام به بهترین اساتید دنیاااا
من کارم و حرفه و علاقه ام رو تو اوج پندمیک شروع کردم ،در حین یادگیری و اموزش همزمان داشتم درامد کسب میکردم به لطف فایل های استاد و تعهد که به این مسیر داشتم
روزها با عشق میرفتم خرید وسایل ،چقدر روزهای خوبی بود ،چقدر شهر خلوت شده بود و هوای پاک بود و لذت بخش
انگار فقط من بودم و کارم
اون روزها ،داشتم کار میکردم با عشق ،هر چند درامدم اندک بود ولی چون تو این مسیر بودم عجیب حس خوبی داشتم
مشتری هام هرروز بیشتر میشد و کارم هر روز بهتر و با کیفیت تر میشد
تا هشت ماه پیش دیگه کارم به اوج خود رسید و تمرکز کمتری رو یادگیری داشتم و متوجه شدم درامدم داره کمتر و کمتر میشه
با گوش دادن به فایل متوجه شدم باید یک حرکت جدیدی بزنم
از مقدار درامدم راضی نبودم
تا اینکه رفتم یک کافی شاپ مشغول به کارشدم احساس خوبی نداشتم چون به ظاهر فکر میکردم این اون چیزی نیست که من میخوام ،ولی ذهنمو کنترل کردم ،هر روز سعی کردم بیشتر احساسمو کنترل کنم و روی افکار و باورهام کار کنم
احساسم خوب شد ،تا اینکه وارد قسمت پذیرایی رستوران شدم ،بزرگترین ترسم روبه رو شدن با مشتری های سالن بود ،ولی رفتم تو دلش ،با اعتماد به نفس بالا شروع به کار کردم
بعد کمتر از یک ماه من یک ادم دیگه ای شدم
منی که با گوش دادن به فایل خودمو ادم با اعتماد به نفس بالا میدونستم ،روزی که رفتم سالن داری متوجه شدم این بزرگترین نقطه ضعف منه ،باهاش کنار اومدم و روز به روز این ضعفمو بهبود بخشیدم ،
با همکارام رابطه ام عالی و عالی تر شد
جوری که همه میگفتن بهتر از تو تاحالا کسی رو ندیدیم ،واقعا هم بهترین بودم ،از لحاظ کار کردن ،از لحاظ ارتباط با مشتری ،از لحاظ صحبت کردن
یه روزهای حس پرواز داشتم ،احساس اعتماد به نفس بالا ، احساس رفتن به مدارهای بالاتر
حتی من اونجا باورهای قدرتمند مالی رو برای خودم هر روز میساختم
میدیدم که افراد چقدر برای غذاخوردن دارن هزینه میکنن و پول پرداخت میکنن
من باکار کردن اونجااز درامدم تونستم دوره دوازده قدم رو براحتی بخرم ،دوره عزت نفس و حل مسائل رو هم تهیه کنم
چقدر احساس رضایت برام داشت
در صورتی که روزهای اول ناامید بودم ،هر روز میگفتم چرا باید از کار خودم درامدم کمتر بشه ،چرا من باید اینجا کار کنم
ولی باخوب کردن احساسم و تغییر زاویه دیدم
متوجه شدم این مسیر برام پر از خیر و برکت بوده
سلام به استاد عزیزم
سلام به مریم خانم شایسته ی گرامی
بقدری استاد شما به قوانین عمل میکنید هرکلام شما به جان دل آدم میشینه
فایل شما نشانه ای بود ا. پروردگار قطعا برای من و تعداد زیادی که در این چرخه هستن
پارادایس زیبا مانند اسمش
بگم چرا این مکان آنقدر دوست داشتنی است برای من و کل خانواده سایت
چون شما قدردان بودن در ابن مکان هستین و تمرکزتون روی زیباییهای پارادایس قرار گرفته
سپاسگزارم
دقیقا شما درکتاب رویاهایی که رویا نیستند. گفتین به هر موضوعی هرموضوعی. از زاویه ای نگاه کنید که به شما احساس خوب بده
طبق قانون احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب
از چند سال پیش که من با شما و قوانین جهان هستی از طریق شما آشنا شدم در حد فهم و تکامل خودم سعی کردم نگاه خودم رو روی موضوع الخیر فی ماوقع داشته باشم
اواخرسالی که گذشت در محل کارمن مدیریت کلا عوض شد تجربه ثابت کرده بود با تغییر مدیریت نیروی دست راست مدیرروهم برکنار میکنن چند سال پیش دقیقا برای من پیش اومده بود
اینبار به خودم گفتم تودیگه آدم قبلی نیستی کلی از استادت یادگرفتی اینبار طوردیگه فکروعمل کن
وقتی من تحت فشار قرارگرفتم ذهنمو کنترل کردم به خودم گفتم تجربه ی جدیدی داشته باش جا خالی نده با اعتماد و باور توحیدی در محل کارت مثل همیشه بهترین خودت باش الخیر فی ماوقع
️️️
کنترل ذهن جواب داد
الان احترام بیشتری در محل کارم دارم
ساعت کاریم کمتر هم شده
احساسم بهتر و باعتماد به نفس بیشتری دارم کار میکنم
اصلا هیچ کدوم از اون اتفاقها که ذهنم منو میترسوند نیفتاد
تازه اگه بعدا هم بیفته من به خداوند قادر ایمان دارم و این باور رو دارم که مسیربهتری برای من هموار شده
البته این یکی از چندین مورد هست چون جدیده براتون نوشتم
در ضمن فایل امروز شما خواسته ی من از جهان هستی بود و یک نشانه برای من
بهترینها برای شما باشه
متشکرم و خداوند رو از صمیم میپرستم
سلام به استاد عزیزم
من یادم که وقتی عمه فوت کرد
و یه روز پیش از اینکه اون فوت کنه من یک فایلی از شما دیدم که شما در مورد مرگ صحبت کرده بودید و این فایل واقعاً کاری کرد که من حتی یک قطره اشک از چشام نمیاد و دقیقا نفهمیدم که مرگ واقعاً یک روند طبیعی است
و تازه من رو قدرتمند تر کرد که بتونم راحت تر افکارم رو کنترل کنم و به هر چیزی واکنش نشون ندم
بعد دیدم که این اتفاق به ظاهر ناجا لب باعث شد که من خیلی خیلی پیشرفت کنم و خیلی خیلی به افکارم
مثل تر بشم
و خداوند رو شاکرم که واقعاً و فهمیدم و امیدوارم همیشه سالم و شاد
ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باش️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️️