تغییر شخصیت، جهادی اکبر لازم دارد - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    269MB
    23 دقیقه
  • فایل صوتی تغییر شخصیت، جهادی اکبر لازم دارد
    17MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

425 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1306 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    تغییرات شخصیتی هیچ گاه یک شبه رخ نخواهد داد همان گونه که یک شبه هم شکل نگرفته است. قانون تکامل را باید همیشه به یاد داشته باشیم هیچ راهی بری نادیده گرفتن یا دور زدن آن وجود ندارد. بسیاری از افراد به جای حل ریشه ای باورها و شخصیت خود، صورت مسئله را پاک کرده و آشغال ها را زیر مبل می گذارند و خود را از بسیاری لذت ها محروم کرده، برای اینکه می ترسند آن ها را از ریشه حل کنند. تا وقتی از حل آن ها فرار می کنیم، هیچ نتیجه ای نخواهیم گرفت. قدم اول تغییر آن این است که بپذیریم مشکل داریم و برای آن قدم برداریم. در تمام زمینه ها قدرت تغییر زندگی خود را در هر زمان و تحت هر شرایطی داریم و هر گونه بهانه بیهوده است. ما باید خالق بودن زندگی خود را پذیرفته و قدم به قدم آن را طی کنیم.

    خداوند قدرت شکل دادن و خلق کردن زندگی دلخواه را به ما داده تا با افکار و باورهای خود زندگی خود را ساخته و هیچ گاه اجازه ندهیم که افکار منفی کنترل زندگی ما را در دست گرفته و اتفاقات نامناسب را برای ما رقم بزند. زمانی که بر روی باورهای خود کار می کنیم به تدریج زندگی ما تغییر خواهد کرد. از لحظه لحظه ی آن لذت ببریم تا نتایج به آرامی وارد زندگی ما شده و در تمام جنبه ها پیشرفت کنیم.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 758 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    113. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    از 22 فروردین میخوام بگم

    روز عید فطر که بیدار شدم نقاشی فرشته رو رنگ کردم و کارای دیگه نقاشیمو انجام دادم

    شبش برای شام مهمون داشتیم وقتی اومدن ،آسمون خدا به اذن خدا شروع کرد به باریدن و انقدر زیبا میبارید که با مهمونامون رفتیم نیم ساعت بعد بند اومدن بارون پیاده روی کردیم

    بی نظیر زیبا بود صدای بادی که میشنیدم صدای برگا صدای اطراف همه چیز

    بی نهایت عالی بود

    ابرایی که خیلی خاص و زیبا در حال حرکت بودن و ستاره ها از بین ابرا دیده میشدن اون لحظه ها برای من بهشت بود خود بهشت

    مهمونامون که موندن ، فرداش که 23 پنج شنبه بود قرار شد بریم پلاسکو تا من زیر لیوانی چوبی قیمت بگیرم و برای نقاشیام دوباره بگیرم

    وقتی سری بعد مهمونامون اومدن ، نقاشیامو نشونشون دادم و صحبت کردیم

    ما وقتی رفتیم پلاسکو انقدر فراوانی نعمت و ثروت بود که بی نهایت بود و این گوشه ای از اون بی نهایت بود که رفتیم و مکان های بزرگی بودن که کلی وسایل آشپزخونه داشتن

    یعنی قربون خدا بشم ‌که انقدر همه جا هرچی بخوای هست فقط باید خودمون بخوایم در مدارش باشیم و برای قرار گرفتن در مدارش تلاش کنیم

    وقتی داشتیم برمیگشتیم انقدر حال من خوب بود که فقط لبخند میزدم، دختر پسر داییم گفت چرا میخندی ؟؟؟؟

    و من گفتم هیچی و داشتم با خدای خودم با کلی عشق حرف میزدم و سپاسگزاری میکردم که امروز رفتم اون همه نعمت و زیبایی رو دیدم

    وقتی مهمونامون آخر شب رفتن ،رفتم با دختر دایی هام پیاده تا سر خیابونمون انقدر هوا ملایم و قشنگ بود که یهویی به این تشبیه کردم و به دختر داییم گفتم که

    مثلا وقتی میخوای آب بخوری و یخ میریزی توش تا خنک بشه بعد بخوری ؟؟

    که نه ولرمه و نه خیلی یخ که اون میچسبه و فوق العاده آب ملایمیه

    هوای الان هم مثل اونه ،انقدر ملایمه نه گرمه و نه سرد عین بهشت

    الان که دارم مینویسم یهویی متوجهش شدم :

    من داشتم بهشت و توصیف میکردم

    گریم گرفت الان

    یاد حرف استاد افتادم که تو یکی از فایلا میگفت :

    اون دنیا نه سرده و نه گرم

    و من این رو حسش میکردم تو اون هوای ملایم شب و واقعا حس فوق العاده ای داشتم ، یه حس سبکی عمیق

    شب اومدم نماز بخونم یهوویی شعری که همیشه برای خدا میخونم و از خودم میگم و سپاسگزاریمو در شکل یک آهنگ در آوردم و وقتایی که خودم و خودش بیشتر کیف میکنیم شروع میکنم به آهنگی که با متنم و سپاسگزاریم و عشقم بهش هست رو میخونم

    که مهر رو گذاشتم نماز بخونم که یهویی شروع کردم گفتم

    ای یار من ای یار من ای دلبر و دلدار من خدای من خدای من

    من دوست دارم چقدر عاشقتم و داشتم ادامه میدادم با جمله بندی خودم

    گفتم ببینم آشناست شعر که از گوگل نوشتم که این شعر بود که من داشتم یهویی با متن خودم میخوندمش تو حال خوب خودم

    ای یار من ای یار من ای یار بی‌زنهار من

    ای دلبر و دلدار من ای محرم و غمخوار من

    ای در زمین ما را قمر ای نیم شب ما را سحر

    ای در خطر ما را سپر ای ابر شکربار من

    خوش می روی در جان من، خوش می کنی درمان من

    ای دین و ای ایمان من ای بحر گوهردار من

    ای شب روان را مشعله ای بی‌دلان را سلسله

    ای قبله هر قافله ای قافله سالار من

    هم رهزنی هم ره بری هم ماهی و هم مشتری

    هم این سری هم آن سری هم گنج و استظهار من

    چون یوسف پیغامبری آیی که خواهم مشتری

    تا آتشی اندرزنی در مصر و در بازار من

    هم موسیی بر طور من عیسی هر رنجور من

    هم نور نور نور من هم احمد مختار من

    هم مونس زندان من هم دولت خندان من

    والله که صد چندان من بگذشته از بسیار من

    گویی مرا برجه بگو گویم چه گویم پیش تو

    گویی بیا حجت مجو ای بنده طرار من

    گویم که گنجی شایگان گوید بلی نی رایگان

    جان خواهم وانگه چه جان گویم سبک کن بار من

    گر گنج خواهی سر بنه ور عشق خواهی جان بده

    در صف درآ واپس مجه ای حیدر کرار من

    اینجا رو که خوندم

    خوش می روی در جان من، خوش می کنی درمان من

    لبخند عمیقی داشتم چشمام برقی زد واقعا حس خوبی داشتم خدا این آهنگ رو یه جور دیگه به زبونم جاری کرد تا من بعد شعرشو ببینم و بخونم و بیام بنویسم و رد پامو بذارم

    و الان اومدم بنویسم و بعد بخوابم

    اگر خدا بخواد فردا طبق خواسته خدا کارامو پیش ببرم

    خدایا بی نهایت سپاسگزارت هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    Farshad Usefi گفته:
    مدت عضویت: 2103 روز

    به نام خداوند بخشنده هدایتگر

    سلام به هم سفرای عزیزم

    باز هم خداوند هدایتم کرد برای اشتیاق گذاشتن ردپا

    نوشتن توی این غار حرا(این غار حرا رو از دوستانم توی سایت شنیدم)که مناجات مستقیمه همون صلات هست برام

    خدای متعالم حمدو سپاس میگویمت برای هدایتم به این سایت برای رشد درونی و خودشناسیم

    اینجا دارم تموم تعصبای پوچتو میبینیو شناسایی میکنم

    تموم مقاومت های رفتاری

    مقاومت ها شخصیتی

    که کلیییییی تو وجودم هست رو دارم کار میکنم تا تغییر کنم

    اولین راه تغییر اینه که تو اول ایرادای خودتو بپذیری فرشاد

    باید تغییری کنی که هیچ ربطی به الانت نداشته باشیی

    باید بری تو دل ترسات هر ترسی که داری رو برو تو دلش

    باید کانون توجهت رو ببینی رو چی داری میبری اگاه باشی به کانون توجهت

    چون این تویی که با کانون توجهت زندگیتو خلق میکنی

    پس تا میتونی ورودی خوب به خودت بده فرشاد

    فقط رو باورات کار کن و منتظر تایید دیگران نباش

    خدارو شکر میکنم که اینجام و هنوز خداوندم بهم فرصت زندگی داده

    آیه امروزم:

    خدایا، پاداشی را که از زبان پیامبرانت به ما وعده داده‌ای، به ما بده و روز قیامت خواروزارمان نکن. آخر، تو برخلاف وعده‌ات عمل نمی‌کنی.»آل عمران 194

    آری وعده خداوند حق است

    اگه ما تمرین بکنیم

    و تکرار بکنیم خداوند به وعده هاش عمل میکنه

    این ماییم که همیشه میزنیم زیر قولمون

    اما خدا همیشه سر قول و وعدش هست

    پس

    نگران نباش و اندوهگین مباش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سلیمه گفته:
      مدت عضویت: 813 روز

      سلام فرشاد جان

      خوب گفتی داداش اولین قدم برای تغییر اینه که ایرادهامون رو پیدا کنیم و بپذیریمشون تا بتونیم تغییرشون بدیم و به قول استاد نزاریمشون زیر مبل چون ی روزی بوی گندشون در میاد

      ودوم بپذیریم که ما میتونیم شرایطمون رو تغییر بدیم فارغ از جنسیت و سن و شرایط الانمون

      تواین دنیا سلامتی هست و بیماری فقر هست و ثروت این ماهستیم که انتخاب میکنیم باافکارمون و نه با زور بازو

      همانطور که استاد گفتند

      مرسی بابت کامنت قشنگت

      پیروز و سربلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    به نام خدای مهربان

    استاد عزیز سلام و خداقوت

    وقتی حرف از تغییر میشه 100 تا علامت سوال تو ذهنم شکل میگرفت که چیو تغییر بدم از کجا شروع کنم و راهش چیه

    این فایل خیلی ساده بهم فهموند که اول یه شخمی به خودم بزنم ببینم چیا ایراد داره با تمام وجودم قبولش کنم و بعد به فکر اصلاحش باشم

    وقتی من تو روابطم دقت کنم که ایراد دارم چرا درستش نکنم؟چرا زیر مبل؟وقتی ببینم از ترس از دست دادن یه مشتری هرطور که اون بخواد باهاش راه بیام چرا این ایراد رو درست نکنم

    عزت نفسم رو چرا درست نکنم تا خیلی حرفا نمونه رو دلم‌و بزنم

    چرا با عینک زیبا بینی به دنیا و نعمت هاش نگاه نکنم‌تا به دستشون بیارم چرا تغییر رو از همین قدما کوچیک مثل کنترل خشم کنترل کینه دروغ و…شروع نکنم بعد به تغییر باورهام در مورد ثروت و خدا و ‌…برسم

    این فایل قانون تکامل و توحید و فراوونی رو باهم داره

    پله پله نه یه شبه همه چی قابل تغییر هست و نمونه بارز عباسمنش از کجا با چه شخصیتی به کجا رسید پس میشه

    فقط کافیه ایراد های خودمونو پیدا کنیم و درک کنیم

    خدایا شکرت بابت این فضا و این استاد نازنین

    در پناه خدا باشید ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2222 روز

    در دوره دوازده قدم یاد گرفتم

    روی پای خودم بایستم

    با خودم زندگی کنم

    خدایا شکرت

    من می تونم با سوالات مناسب به جواب های مناسب برسم

    امروز از خودم سوال کردم …

    چی کار کنم امروز ثروت به راحتی و زود به زندگیم بیاد؟؟؟

    چیکار کنم از امروزم لذت ببرم؟؟؟؟

    یا در مورد سلامتی می تونم بپرسم…

    چی کار کنم همیشه سالم و سلامت باشم؟؟

    خدایا شکرت

    قدرت کلام رو در مشتم بگیرم فارغ از اینکه دیگران چه دیدگاهی نسبت به افرادی که حتی خوب هستن …….حتی به اونها خوبی می کنن و با محبت هستن داشته باشم

    خشم خودم را تا جایی که می تونم فرو ببرم

    حسرت… حسرت و حسرت گذشته …..را نخورم

    /کاری که من خیلی انجام می دادم و نمی دونستم و الان که می دونم دیگه اصلاحش کردم و دیگه این کار رو نمی کنم /

    خدا را شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 1060 روز

    مسیر97

    منم چون از فایلها جواب گرفتم خریدمش الان قدم دوم هستم و الان انقدر سرم شلوغ شده که منیکه کلی وقت ازاد داشتم روی خودم کار کنم الان زمان زیادی دارم پول میسازم الان علتیکه اینجام چون اون زمانهای خالی رگباری فایل گوش دادم

    الان موقع برداشته

    اصلا دیدم انقدر وسیع شده که فهمیدم چقدر چیزای زیادی هنوز میخوام

    خونه دلخواهم مسافرت و… و یک باور قوی شدن در من شکل گرفته

    به خودم باز قول میدم همینطوز که به این مسیر متعهد بودم دوازده قدمم همبن مدل پیش ببرم

    ..

    مسیر شغلیم

    خب تکاملم طی شد یک حرفی استاد زد با یک عددی راحت میشی بعد حس میکنی کمه من بعد از فروشی که این مدت داشتم الان خودمو لایق عدد بالاتر میدونم قیمت تغییر دادم و استارت زدم برای درامد بیشتر

    یک ایده هم اومد تا اخر شهریور پیج دیگم یا حذف کنم یا تغییر بدم

    اگه حساب کتابش نخوند حذف بشه اگه خوند تغییر روند بدم

    امروز بااینکه خوابم میومد فیلمی ضبط کردم برای محتوام

    چرا من این انگیزه را دارم چون من هدفهام الان بزرگ شده رفتم تو دنیای بزرگ تر

    الان میدونم خونه باغ میخوام سفر هند میخوام و کلی وسایل جدید

    یکجوری ذهنم رفته روی ثروت بیشتر

    که اصلا اروم نمیگیرم

    اون حسی که قبلا داشتم برام زنده شده حسی که باهاش خونه و ماشین شغل و شرایط الانم جذب کردم الان هم میخوام بیشترش خلق کنم

    یک مدت جنبه مالی کمرنگ شده بود اما الان حس قوی پیدا کردم

    البته الانکه فکر میکنم میبینم خب من روز اول با چه حسی بودم با چه شرایطی للان ماه اخرم اگه این اتگیزه و انرژی و نتایج نباشه که یعنی کل قانون زیر سوال میره صددرصد من الان باید چنین نتایجی بگیرم حسم اینه رسیدم به فینال

    چقدز منتظر ماه اخر بودم الان ماه اخرم

    و من زمین تا اسمون عوض شدم

    امروز ناخوداگاه با صدایی رسا و محکم این جمله را کفتم تو باید مسولیت زندگیت خودت به عهده بگیری به دوستم

    بعد خودم کیف کردم از این واکنش من ناخوداگاهمم فعال شده دارم میرسم به اون مرحله چهار

    مسیر جذب 4تا هست نااگاهانه نا خوداگاه

    نااگاهانه خوداگاه، اگاهانه خود اگاه، اگاهانه ناخوداگاه

    جمله کوین یادم نمیاد اون مدل بگم اما الان میفهمم اگاهانه پیش رفتم ناخوداکاه رفتار میکنم این اوج جذبه

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    مرضیه سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 2072 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و همه‌ی دوستان عزیز

    دیشب در کامنت قبلی ام در زندگی در بهشت گفتم که فردا میخوام یه تمرین مهم رو انجام بدم و امشب در موردش می‌نویسم

    حالا اومدم اینجا جریان رو تعریف کنم

    من یه سالی میشه قانون آفرینش رو گوش‌کردم و استاد گفتن به نمایشگاه ماشین برید و حتی سوار ماشین دلخواه تون بشید

    این تمرین برای من که حتی هنوز گواهی نامه هم ندارم چه برسه به ماشین خیلی سخت بود

    یه سال نتونستم حریف نجواهای ذهنم بشم همش میگفتم حالا میرم

    تا اینکه چندشب پیش کامنت آقای عطار روشن رو مطالعه کردم که از تعهدشون به انجام تمرینها نوشته بودن

    اصلا انگار یه پتک خورد تو سرم که مرضیه دلیل اینکه نتایج بزرگ نمی‌گیری همین هست تو متعهد به انجام همه ی تمرینها نیستی

    خلاصه از دیروز خیلی زیاد با خودم در کلنجار بودم که آیا این تمرین رو برم یا نه

    خیلی سخت بود

    اصلا ذهنم یه نجواهایی به پا میکرد که نگو

    اصلا بهش فکر میکردم کلی استرس می‌گرفتم

    ازاهرم رنج و لذت خیلی تو ذهنم استفاده کردم

    که اگر این تمرین رو انجام بدم چی میشه

    اینکه چقدر اعتماد به نفسم می‌ره بالا

    چقدر حالم خوب میشه

    وارد دل ترسهام شدم

    میتونم بیام اینجا کامنت بنویسم و به خودم برای انجام این تمرین افتخار کنم

    و اینکه اگر این تمرین رو انجام ندم چقدر تا شب حالم گرفته میشه از اینکه نتونستم وارد دل ترسم بشم نتونستم حریف نجواهای ذهنم بشم و…

    باورتون نمیشه که چقدر با خودم حرف زدم

    گاهی با اعتماد به نفس میگفتم میرم

    گاهی میگفتم بی خیال ضایع هست معلومه تو خریدار نیستی اصلا تو مال این حرفها نیستی

    خلاصه صبح بلند شدم بچه های گلم رو گذاشتم خونه خودمم آماده شدم رفتم مسیر تقریبا زیادی رو رفتم تا به خیابانی که نمایشگاه های زیادی هست

    چندین نمایشگاه رفتم با اعتماد به نفس بالا ماشین ها رو نگاه کردم قیمت کردم

    دوتا ماشین مدل بالا هم سوار شدم نشستم پشت فرمون

    نمی‌دونید بعدش چقدر احساسم عالی بود

    گفتم مرضیه این تمرین اینقدر ساده و راحت بود تو برای خودت غول ساخته بودی جرات انجامش رو نداشتی

    ولی باورتون نمیشه که چقدر راحت بود

    فقط این ذهن هست که همه چیز رو برای ما بزرگ و سخت می‌کنه

    خیلی لذت بردم به خودم افتخارم کردم که پا روی ترسم گذاشتم

    داشتم می اومدم با خودم حرف میزدم که یه روز دیگه هم برم با یه پارچه فروشی بزرگ که خیلی مشتری داره حتی از شهرستانها همیشه مغازش شلوغ هست مصاحبه کنم

    همین طور فکر میکردم که یه دفعه رسیدم به یه میوه فروشی محله مون که خیلی خیلی زیاد مشتری داره همیشه مشتری ها صف می ایستادند برای خرید

    گفتم چرا از همینجا شروع نکنم

    اومدم جلو و از صاحب مغازه خواستم که چند دقیقه وقتشو به من بده

    با کمال احترام قبول کرد

    با هم چند دقیقه ای صحبت کردیم از اینکه چرا این همه مشتری داره

    باورهایی رو از صحبتهاشون متوجه شدم که در راس اون باور فراوانی بود

    چون توی صحبتهاش گفت که هرچی خرج کنی خدا بهت بیشتر میده

    من فهمیدم که این باور فراوانی چقدر قدرت داره

    نتیجه ی اکثر افراد موفق وثروتمند بسته به این باور هست

    بعد هم اومدم طبق همون باور فراوانی مقداری خرید برای پسرهای گلم کردم و با رضایت کامل اومدم خونه

    خداروشکر

    اینها رو اینجا می‌نویسم اول برای خودم که رد پایی باشه

    دوم برای دوستانم که میخوان این تمرینها و انجام بدهند الگویی باشه براشون

    اینکه باور کنید اونقدر که ذهنمون نجوا می‌کنه که سخته و وحشتناک جلوه میده انجام این تمرینهارو سخت نیست اصلا

    استاد بی نهایت سپاسگزارم

    انشالله در پناه خدا سالم و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1645 روز

    به نام خداوندبخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    روز نودوهشتم روز شمار تحول زندگی من!

    تغییر شخصیت جهادی اکبر لازم دارد..!

    جهاد اکبر، برای بیشتر ما معنیش اینه تلاش وکوششی که بخوای از روی انجام وظیفه وخواسته ی دلت انجام بدی، برای کاری که شاید 99 درصد بدون مزد وپاداش مادی باشه ولی تو دلت بخواد برای پاداش معنویش که میشه رضای خدا و رضای خودت انجامش بدی….

    مثل مباره با دشمن موقع جنگ، ساخت وساز مدرسه وبیمارستان وخونه برای افراد بی بضاعت و سیل وزلزله زده و ……

    حالا با همین درک این دوکلمه رو بیار توی تغییر دادن شخصیتت، واقعا که تلاش بزرگی میخواد…

    اینکه بخوای کاریو برای خودت فقط وفقط برای خودت انجام بدی ونتیجش، پاداشش امااااااا دلچسب و بزرگ وباارزشه، چون از هر نظر برات منفعت وسود داره چه معنی چه مادی، چه عاطفی، چه سلامتی و…….

    یعنی یه عمر با یه راه وسبک و روشی زندگی کنی حالا به هر دلیلی بدونی جواب نمیده یا درست نیست یا بیشتر اینکه سود داشته باشه برات ضرر داره چه مالی چه عاطفی چه سلامتی چه معنوی، خب اولش فکر کردن به این جهاداکبر هم برات سخته، هی انگیزه وامید میگیری بیای ضعفها ونقصایی رو که شناختی ومیدونی باید رفع ودفعشون کنی ، روشون کار کنی وتمرکزی تغییرشون بدی ولی باز ترس میاد سراغت و میگی بابا تا حالا این شکلی زندگی کردم حالا خوب وبد گذشته بی خیال تغییر بازم همین شکلی پیش میرم مگه آدمهای دیگه چطوری دارن زندگی میکنند منم مثل اونا، یا میگی خب اگه با تغییر سبک وروش وعادتهام بدتر وبیشتر از دست بدم چی؟ همین چندتا دوست ورفیق و خانواده رو، همین دواز دهشی که جمع کردم رو,همین یه ذره اعتبارو…همین یه ذره ایمان واعتقادی که دارم رو، اگه بر باد فنا بره چی؟؟؟

    اما اگه به اندازه کافی چک ولگد روزگارو( نتیجه ی باورهای اشتباه وعادتهای ناپسندتو) دیده باشی وحسابی خسته وعاجز شده باشی ، یه عهدی باخودت میبندی وتصمیم میگیری، جهاداکبر راه بندازی، تصمیم میگیری و کم کم به اجرا در میاریش، ودقیقا همون وقتهاست که امدادهای غیبی از راه میرسه، تویه قدم برامیداری به سمت تغییر شخصیتت جهان صدقدم وگاهی صدها قدم برات برمیداره که تو با دیدن نتایج کوچیک امید وانگیزه بگیری و بری به سمت نتایج بزرگتر.

    اولش که میای انجامش بدی از دیدن این حجم از باورهای و افکار وگفتار و رفتارهای غلط واشتباهت ترس ورت میداره، میگی چطور حالا جمعش کنم؟ چطور بیام اینهمه نقص رو از بین ببرم یا تبدیلش کنم به حسن!!!؟؟؟؟

    بایدکوچولو کوچولو شروع کنی، از چیزهای آسون وساده که تو دراز مدت می تونه خیلی بزرگ باشه و بخش عظیمی از شخصیتت رو تغییر بده…

    مثلا اگه شبا تا دیر وقت بیدار بودی وصبح ها دیر وبی حال وکسل از خواب پا میشدی تصمیم بگیری که هر شب یک ساعت زودتر بخوابی، اول ذهنت مقاومت میکنه چون عادت کرده مثلا 1و2 شب بخوابه اما کم کم متوجه میشی که داری هر شب یه رب یا نیم یا یک ساعت زودتر میخوابی، تا اینکه بعد یکی دوهفته ساعت خوابت اوکی میشه وهرشب سر ساعت 12 یا 11 شب خوابت میگیره و 6و7 صبح سرحال پامیشی از خواب و می بینی که صبح زود پاشدن برات برکات زیادی داشته، اینکه به تمام کارهای درطول روزت میرسی و کلی تایم اضافه میاری وتازه خیلی هم شادابی وانرژی داری…

    یا مثلا عادت داشتی گوشی رو برداریو زنگ بزنی به خانوادت، دوستت یا همکارت و هروز تایم زیادی رو باهاشون حرف بزنی وتازه میدونی که صحبتها همه بی سروته بوده، غیبت وقضاوت بوده وکلی انرژی ازت گرفته وبهت حس بد داده و هر روز تکرار اینکار باعث شده حس کنی دیگه مکالماتت مفید وانرژی بخش نیست، ویا کلی از تام مفیدت از دست رفته تازه این وسط کلی هم انرژی بد ومنفی گرفتی ….

    کافیه بیای وهروقت خواستی گوشی تلفن رو برداری وتماس بگیری به خودت یادآور بشی که تو کلی کار مفید برای انجام دادن داری که باید براشون انرژی کافی داشته باشی، وهمون موقعه پاشی بری یه کاری انجام بدی و خودتو سرگرم کنی و اگه کسایی که دوست نداری باهاشون حرف بزنی باهات تماس گرفتن بهشون بگی که دستت بنده، کار داری ویا خیلی ماهرانه حرفهاتو خلاصه ومفید بزنی و خداحافظی کنی، بعد یه مدت می بینی که انگاری اصلا طرف مقابلتم تمایلی به حرف زدنهای طولانی نداشته ویا اصلا دیگه حرفی برای گفتن نداره و تماسی هم این وسط رد وبدل نمیشه وجهان خیلی راحت اون آدم رو ازت دور میکنه تا تایم آزادت مفیدتر ازش استفاده کنی ..

    خلاصه که کافیه بخوای تغییر کنی به سمت مثبت …

    انوقته که نتایج کنار هم قرار میگیرن و این نوید رو بهت میدن که می تونی بعد سالها بد زندگی کردن و اشتباه زندگی کردن به شیوه ای عالی و مفید وسودمند زندگی کنی…

    تازه اونجاست که میفهمی اصلا بیرون از خودت مانعه ای وجود نداشته وتمام درها به سمتت باز بوده برای اینه بخوای سبک شخصی خودت رو داشته باشی…

    اینکه وقتی الگوهای مناسبی داری مدام به خودت بگی فلانی تونسته منم میتونم..

    بعد به یه جایی میرسی در مسیر طی کردن تکاملت، که دیگه نمی تونی به روش وسبک قدیمت نه فکر کنی نه حرف بزنی نه رفتار کنی…

    برای منیکه توی سایت هستم و توی مسیر سید حسین عباسمنش، چیزیکه باعث شده اهرم پیش رونده داشته باشم توی تغییر شخصیتم مداومت تو دیدن وگوش کردن فایلهای سایت ودوره 12 قدم و خوندن کامنت و کامنت گذاشتن توی فایلها بوده…

    چون خارج از این محیط همه چیز مهیا هست که مثل گذشته ومثل 98 درصد مردم زندگی کنم و دوباره همه چیز یعنی اون سبک غلط زندگی کردن برام عادی بشه….

    انشالله که به لطف الله حالا که هدایت شدیم به این مسیر خداوند مارو در این مسیر ثابت قدم نگهداره….آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 1485 روز

    روز 98

    سلامممم امیدوارم حالتون خوب باشه

    یه هوای ابری و بارونی هس که فقط دلم میخواد کلاسم تموم بشه برم زیر بارون…

    درسته باورهای محدودکننده به سرعت تغییر نمیکنن ولی من همچنان در حال کشفشون هستم سخته تشخیص بدم و درحال حاضر دلم میخواد بتونم این باورهارو تشخیص بدم و درستشون کنم

    در مورد ترس من از ارتفاع خیلی میترسم تپش قلب میگیرم ی استرس بدی میاد سراغم مخصوصا اگ یچی دستم باشه هرلحظه حس اینو دارم ک الان از دستم میفته و همین ترسمو بیشتر میکنه از اون طرف خیلی هیجان رو دوست دارم یعنی بااینکه میدونم از ارتفاعی برم بالا بعد دیگه از ترس نمیتونم راه رفته رو برگردم ولی اینقدر اون هیجانم بیشتره که باز میرم سراغشون بااین حال این ترس هنوز هس یعنی در کنار اون هیجانی که دارم ترس رو هم دارم ولی نمیذارم هیچ موقع ترسم مانع اون هیجانات و لذتم بشه .

    بعد از 3ماه تازه فهمیدم باور کمبود دارم و دارم تلاش میکنم اصلاح کنم و خیلی دلم میخواد باورهای محدودکننده دیگه ای رو هم تشخیص بدم تا راحت تر و بهتر به خواستهام برسم.

    یه زمانی هم این حس رو داشتم ک به دنبال توجه بقیه باشم یجورایی ترحم ک خیلی کم بود و فهمیدم این راه اصلن برای من نیس و من نباید خودمو ضعیف نشون بدم ک بقیه بم توجه کنن و الان فهمیدم اگ یه رفتاری رو از بقیه میخوام باید خودم اول خودمو توی اون موارد درست کنم رفتارمو تغییر بدم تا همونجور رفتار و برخورد هارو از طرف بقیه داشته باشم .

    از دیگر اشکالاتم هم ک خیلی وقته میدونم ولی نمیدونم چجوری درست کنم تغییرش بدم اینه ک خیلی شکاکم سخت اعتماد میکنم سریع با یه اتفاق کوچیک حتی نسبت به بهترین دوستم شکاک میشم و دست خودم نیس حسم بد میشه ک نکنه طرف داره بهم دروغ میگه نکنه فلان شغله کلاهبردارن و این خیلی اذیتم میکنه چون باعث میشه ی لحظه حسم بد بشه ولی نمیدونم چجوری باید تغییر بدم و باور درستش چی میشه که گاهی الکی بدبین نشم. این یعنی من به قدرت خدا شک دارم به هدایتش به اینکه هنوز باور نکردم ک هیچکی نمیتونه ب من آسیب برسونه تا وقتی خودم نخوام اینو الان ک نوشتم فهمیدم که من هنوز این باور برام ثابت نشده ک هیچکی هیچ تسلطی بر زندگیم نداره

    واییی با نوشتن این کامنت راه حل این باور غلطمو پیدا کردمممم اینکه اگ شکاکم برا اینه ک قدرت رو به غیراز خدا دادم خداروشکر الان فهمیدم باید روی چی کار کنم تا بتونم تغییرش بدم و امروز برای اولین بار با نوشتن کامنت اشکالم مشخص شد و واضح فهمیدم عیبم از کجاس و این یعنی یه پیشرفت یه قدم مثبت به سمت تغییر باورام و بهبود زندگیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    پریا گفته:
    مدت عضویت: 3129 روز

    ب نظر من ادما اگر نمیخوان تغییر کنن علتش اینه حس میکنن اینجوری دیگران از خوبیشون سو استفاده میکنن،و این برمیگرده ب عدم باور ب قانون ک تو اگر واقعا خوب بودنت از روی تغییر نگرشت باشه،ارتعاشت نمیزاره چیزی ب ضررت تموم شه حتی اگر کسی در ظاهر سواستفاده کنه از این شخصیت خوب و جدیدت…..اما چون همه توی گذشته ضربه خوردن فک میکنن بازم همون داستان قرارِ رخ بده،درحالیکه فرقش با گذشته اینه ک اون زمان ظواهر رو باور میکردیم و ب فراموشی میسپردیم خواسته امون رو و همین باعث میشد ب جای اینکه اون ظاهر رد شه و بره و پشت بندش خواسته امون خلق شه،بدتر از اوت اتفاقی ک باورش کردیم دوباره رخ بده و بگیم اصن همون بهتر ک خوب نباشم و بحث کنم و محافظه کارانه رفتار کنم چون ممکنه حواسم نباشه و فک کنم روال داره در جهت خواسته ی من پیش میره ولی یهو ببینم ای وای من،تمام مدت داشتن خرم میکردن و ساده لوح نباشم در مقابل دیگران😳😂این توی گذشته خیلی واسه من مشکل اساسی ای بود و اصلا بهم اجازه نمیداد اونیکه توی دلم هست رو بروز بدم،همش در عمل بیرونی محتاط بودم

    و وقتی تمرین کردمش اونجا بود ک اولین بار ها بود توحید رو توی زندگیم حس کردم البته نه با این اسم چون کلمه توحید رو از استاد یاد گرفتم…اون زمان همش میگفتم زندگی چقد قشنگه فقط منم و خدا و اتفاقات،اما تا قبل درست شدنه این ترس ،حس میکردم با هزار نفر در ارتباطم و واسه همین حتما باید محتاط باشم….اما دیگه طرف حسابم فقط خدا بود و میدونستم همینکه با اون توسط ارتعاشم میدونم چند چندم باقی چیزا ردیفه.

    این پاشنه اشیل هروقت برمیگرده درسته ب قدرت قبل اصلا برنمیگرده چون خیلی اساسی روش کار کردم اما باعث میشه مدتی روی ظواهر زندگی درگیر بشم و حواسم نباشه و دوباره توجه ام رو بدم ب رفتار دیگران و تحلیل کنم نکنه فلان بهمان شه بجای اینکه بگم هرچی میشه بشه همش در راستای اون روابطیه ک میخوام با ادما داشته باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: