اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استادمن دوازده قدم راپارسال گوش کردم ولی اون موقع هنوزازسایت ،محصول راخریداری نکرده بودم .ووقتی واردسایت شدم شروع به خریدش کردم ،درحال حاضر۹قدم راخریدم.
منتظرم ۳قدم بعدی راهم بخرم تاپشت سرهم گوش بدم .
چون الان تمرکزم بیشتررودوره ی عشق ومودته .
وتوسایت هم سعی در فعالیت دارم .
به همین جهت فراموش کردم که چیاگفته شده تو۱۲قدم.
شماتواین فایل ،درموردقدم ۳صحبت کردیدوتجربه دادید.یه چیزایی برام تداعی شد.
بله هیچ وقت کسی نمیتونه بدون گذروندن ،قانون تکامل،به رشدوموفقیتی برسه.
منم به عینه ،اینوتجربه کردم .ازاونجایی که سالهاس دارم روی خودم کارمیکنم .حتی قبل از اینکه بااستادآشنا بشم ،ازسالهاقبلش من شروع به تغییرات کرده بودم .ولی خیلی کند، پیش میرفتم .
پذیرفتن وپذیرش وقبول اینکه خودت واقف باشی که تورفتارت ،توکارت،توعملکردت ،تووجودت ،ایرادی هس که مانع آرامش ورسیدن به اهدافت ،یاروابطت یاهرچیزدیگه ای میشه .بسیاربسیارمهمه.
همیشه تنهاواژه ای که استفاده کردیم این بوده که چرا؟چرااین اتفاقات برای من میفته.ولی هیچ وقت ازخودمون سوال نکردیم چکارکنیم که همه ی اینها به یه شکل دیگه رخ بده .
آیا من میتونم تغییراتی رابوجودبیارم که زندگیم دگرگون بشه وازاین حالت بد،به حالت ایده آل دربیاد.ودست ازدنبال مقصربودن ومحکوم کردن دیگران وشرایط وموقعیتهایی که درش بودم بردارم.دست ازگله کردن وشاکی بودن ازخدای خودم بردارم .
بله که میتونم ،من اگربخام ،میشه .
تازه متوجه شدم چ قدرتی دروجودمن نهفتس .وبااین قدرت ذهنم چ کارهاوچ اتفاقاتی رامیتونم برای خودم خلق کنم .
تازه پی بردم که هیچ موقعیت وشرایطی وهیچ بنی بشری ،نمیتونسته توزندگی من دخالتی داشته باشه ،تاوقتی که من اجازه نمیدادم .
که متاسفانه برعکس اینوانجام دادم و همیشه اجازه دادم ورودیهای ذهنم ،کل آرامشم رابگیرن ومنوازمسیراصلی منحرف کنن .
همیشه دنبال پاک کردن صورت مسئله بودم به جای حل کردن مسئله.
حالا که به آگاهی وادراکبالاتررسیدم اونم ازوجوداستادعزیزم ،آقای محترم ودوست داشتنی عباس منش ،خب طبیعتا،همه چی داره متفاوت باقبل میشه .
بله همانطورکه استادگفتن :اولین قدم اولین گام وبزرگترین ومهمترینش اینه که توقبول کنی که نیاز به تغییر داری.
بایدبه این درک برسی تابتونی تغییرکنی.واگرنه اوضاع به همون شکل قبل باقی میمونه وهمون تجربه های تلخ وشکستهاوناکامیها،فقط از شکلی به شکل دیگه ،بازبوجودمیاد.
پس من می پذیرم که نیاز به تغییردارم .
می پذیرم که عیبهاونواقصی دارم که باعث عدم پیشرفت من در روابط، درداشتن ثروت ،داشتن آرامش ودرکل باعث دور بودن من ازخوشبختی ونرسیدن به خواسته هاواهدافم بوده.
خداروشکرمیکنم که ازاون دسته آدمهای مغرورنبودم که فکرکنم همه چی دانام ونیازی به تغییر ندارم .
چون می بینم کسانی را که این طرزتفکررادارن ،چ طورهنوزباباورهاوعقایدغلط درهمون سطح پایین موندن وبازدنبال تغییراتی دربیرون ازوجودخودشون میگردن .
بازم سپاسگزاری میکنم ازخدای خوبم وازاستادعزیزم که تلنگرایجاد،این تغییرات رادرمن شکل دادن .
همین که می پذیری ،انگاربه یه آرامشی میرسی که دوست داری دنبالش بری وراهکارهاوهدایتتو،تومسیرت پیداکنی .
تبریک میگم به خودم ،به تمام کسانی که مثل من به این درک اززندگی رسیدن وباشهامت واقتداردنبال تغییراتشون ،رفع نواقصشون وبوجوداووردن باورهای جدیدرفتن .
عاشق تک تک کسانی هستم که با تواضع و فروتنی تونستن این موضوع را قبول کنن.
غرورلعنتی وقتی دامنگیرت باشه ،اجازه نمیده که توعیب ونقصی، تو درونت ببینی ،برعکس همه ی عیبهاومشکلات ودردهارابیرون ازوجودخودش می بینه.وتاوقتی این بینش راداشتم باشی ،به هیچ جانمیرسی اگه ظاهراچیزهایی داشته باشی که به نظرخوشبخت نشون داده بشی ،ولی بعید میدونم اون آرامشی که همه ی مادنبالشیم ،تووجودش باشه.
مطمئنم که نیس.
زمانیکه میپذیرم ینی تمایل دارم ،ینی بامیل واراده ی خودم میخام حرکتی کنم .ینی خسته شدم ینی به نتایج وارزوهاوخواسته هاواهدافم نرسیدم ونمیخام متفاوت عمل کنم تا بتونم به همه چی برسم.
استادجونم من پذیرفتم ،من پذیرفتم که الان اینجام .وتازنده هستم این مسیرراادامه میدم تازه هرروز، چیزهایی کشف میکنم که انگیزه ی منوبیشتروبیشترمیکنه .
واقعنی هروقت که باقبل خودم ،رفتاریاباوری رامتفاوت عمل میکنم ونتیجه بهتری می بینم بقدری ذوق زده میشم که ،ازخودبیخودمیشم .مثل آدمهایی که مست باشن ،سرشارازمستی وغروروشادی میشم .حالااین غرورکجا،اون غرورقبلی که داشتم کجا،!😉
اون غرور،بااحساس بدبودولی این غروربااحساس خوب وسرمستی وانس گرفتن باخدای درونم وآشتی کردن بادرونم هستش .
وقتی حرکت میکنم واقدام میکنم برای تغییراتم ،هم بادنیای درونم آشنا میشم هم خدای خودم راپیدامیکنم ودرکنارهمه ی اینها کم کم به خواسته هام هم میرسم .به خودم قول دادم خالق خوبی برای خودم باشم .
موندن تواین مسیروداشتن این حس خوب ،فقط باتکرارویادآوری روزانه ی درسهاوتجربه هایی که ازاستادعزیزم که الگوی مناسب خودم انتخاب کردم ،بوجودمیاد.
خدایا شکرت چه حس خوبیه که پای در این قدم ها گذاشتم. واقعا واقعا با تمام بلورم باورش دارم.
این جمله رووو که بحث فقط مالی نیست، خوشبختی و رضایت و روابط و آزادی مالی. و زمانی و مکانی و و و بهترین حس خوب که خود استاد قشنگ نمونه صفر تا صد و هم نسل و هم زمان تو همین دوره و شرایط ما این راه رو رفته و نتیجه گرفته و انصافا چقد ساده و روون بهمون میگشون.
خدایا میدونی چقد دلم فضای اینچنینی که تو کلیپ استاد بود رو میخام واقعا رویایی و آرامش دهنده ست.خدایا زیباییهاتو شکر که چقدر چقدر واقعا الله اکبر داره.
این فایل بی نظیر نشانه ی امروزم بود و همه ی حرفهایی بود که توی ذهنم از صبح مرور میکردم بود
من در حال گذراندن دوره ی حل مسایل هستم و دارم از درون کل افکارم و بررسی میکنم و روی باورهای کار میکنم و هی نتایج عالی و عالی تر
و چقد خوبه پایدار بمونم و می مونم اگه یکم هم از مسیر اومدم بیرون که خداراشکر الان خیلی بهتر شدم و ایمانم و توکلم روز به روز داره میره بالا و بیشتر با خدای خودم خلوت میکنم
از خدای مهربان خودم هدایت خواسته ام تا من را به این دوره بی نظیر هدایت کند و می دانم که من را به این دوره هدایت خواهد کرد
در زمان مناسب و در مکان مناسب
رمز موفقیت این بوده است که او همیشه روی خودش درحال کار کردن بوده است
پس من هم می توانم که همیشه روی خودم کار کنم و به آنچه که دوست دارم دست پیدا کنم
بی شک این جهان برای راحتی و حال خوبی من ساخته شده است و چرا من از این حال خوب لذت نبرم
نکته زیبای دیگر که یاد گرفتم این بود که همه چیز باید بصورت یک روند طی بشود و آرام آرام باید این روند را طی کنم و هم از مسیر رسیدن خواسته خودم لذت ببرم و هم اینکه تکامل خودم را طی کنم
همه اینها درس هایی بود که من از صحبت های استاد عزیز در این فایل یاد گرفتم
مثل داستان کتاب رویاهاوبودن استاددرچادروقبرستان وقتی که خداروباورکردکه هیچ برگی بدون اذن خداوندبرزمین نمیافتدوهیچ کس هیچ قدرتی درمقایل خداوندنداره پس ترس هم معنایی نداره امامن هنوزخیلی ترس دارم درموضوعات مختلف
نگاه کردم دیدم1000روزازعضویت من دراین سایت میگذره به خودم گفتم تواین1000روزچقدرعمل کردی به قوانین
خداروشکر میکنم که امروز هم این فایل از روزشمار تحول زندگی رو دیدم و آگاهیهای اون رو شنیدم و دراین فایل به این موضوع پی بردم که برای تغییر افکار و باورها و تغییر شخصیت زمان تکاملی لازم هست و با یک مدت کوتاه نمیشه همه اونها رو تغییر داد چون یک شبه بوجود نیومدن که بخوان یک شبه هم تغییر کنن.برای تغییر شخصیت باید بپذیرم که من در یک سری چیزها مشکل دارم و از اساس به اصلاح اونها بپردازم نه اینکه مثل مثال آشغالها رو نباید زیر مبل بزارم باشه .
اگر از اساس مشکلاتم رو حل نکنم و نپذیرم از خیلی چیزها خودمو محروم خواهم کرد چون پذیرفتم که این اشکالات رو دارم و نمیشه کاری کرد اینطور باعث میشه که من همیشه اونها رو به یدک بکشم و در مواقع لزوم ظاهر میشن و باعث میشن که از توانایی هایم محروم بمونم.بنابراین باید ایرادات شخصیتی خودمو پیدا کنم و بپذیرم وبه خودم بگم میشه اونها رو برطرف کرد.
خدارو شکر باز هم یه ردپاعو یه تغییر و جهادی اکبر با این فایل.
راستش بیشتر از یه روزه که دارم این فایلو گوش میکنم و بوی آشغالام حالمو بهم زده دیگه
دارم میبینم که فکر میکردم که دارم رو خودم کار میکنم
در حالی که ریشه ایرادامو نمیپذیرفتم
این فایل باز یه سیلی محکم بود برای تغییرم
برای رسیدم به ازادی فکری
تو قدم اول استاد شما یادم دادی که اول باید ایراداتونو بپذیرین
و بعد شنیدن این فایل بغضم گرفت که چقدر من ایراد دارم
رفتارام نشونه این بوده و نتایجم گویای اینه که من چقدر سخت میپذیرفتم ایرادامو
چقدر رفتارام بخاطر راضی نگه داشتن بقیس
چقدر میخوام خودمو جوری نشون بدم که من باهاتون متفاوتم و متفاوت فکر میکنم جای اینکه روی عزت نفسم کار کنم و بخوام نکات مثبت بقیرو بهشون بگم
چقدر برای راضی نگه داشتن بقیه در تلاشم اما برای راضی شدن خودم هیچ قدمی برنمیدارم
چقدر خودم کم ارزش میبینم و بقیرو تو اولویت حال خوب قرار میدم
توی حل مسائل بقیه همیشه نظر میدم اما هیچ کاری برای مسائل خودم انجام نمیدم
چقدر تو روابط زود حد و مرضمو برمیدارم و خیلی راحت وارد روابطی میشم که الگوهای تکرار شونده داره و من خودمو میزدم به نفهمی.
چقدر از خودم دور بودم که بیرون از خودم دنبال حال خوب بودم
اما اینجا یاد گرفتم اولویت اول خود تویی اره تو فرشاد
امروز با خودم یه تصمیم اساسی گرفتم یه تعهد توحیدی عملی
وقتی که این تصمیمو گرفتم
انگار پامو از رو ترمز برداشتم و شروع کرد به حرکت کردن
من حتی خودمو توی مسافرتایی خارج از کشور احساس کردم
و این رهایی فکری و رها شدن از بند افکار پوچو بیهوده منو داره هدایت میکنه به شور و اشتیاقی که 30 سال منتظرش بودم.
استاد من خیلی احساس ضعف میکنم با دیدن و روبه شدن با خودم
اما دارم تکرار و تمرین میکنم که مثل شما زندگی اسون بگیرممممممم
برای استانداردام و خط قرمزام سخت بگیرم
و برای روابطم پیشرفتم روان باشم.
همین چند خط نوشتن توی اینجا برام نشونه ای است برای قدم برداشتن های کوچیک کوچیک
آیه روزم
در ضمن، پیامبر اسلام شکایت کرد: «خدایا، قوم من پشت سرِ قرآن بدوبیراه میگویند!»
همینطور، سرِ راه هر پیامبری که از بعضیهایشان یاد خواهیم کرد، از این قبیل دشمنان گناهکار قرار دادیم. نگران نباش: همین بس که خدا راهنما و یاور باشد.(فرقان 30و31)
عرض ادب احترام به استاد عزیز و همسر مهربانش و همچنین همراهان همیشگی خانواده بزرگ استاد
باید با تغییرات باور مناسب،تغییرات محسوسی در زندگیمون ایجاد کنیم،باید شخصیتمان تغییر کنه برای تغییر این شخصیت باید روی عزت نفس و اعتماد به نفس مون کار کنیم،باورهای نامناسب در مورد ثروت،ترس از تنهایی،و فرار کردن از تنها بودن،متواری شدن از روابط با دیگران،و ایرادهای شخصیتی زیاد قادر به روابط عاطفی عالی با دیگران نیست و ترس از این باورهای نامناسب راه ورود نعمت روابط عالی به زندگیش رو میبنده،بهانه برای تغییر نیاریم باید تغییر کنیم،ایرادهایی که داریم سریعاً عصبانی میشیم از کوره درمیریم حتماً باید مورد تایید دیگران واقع بشیم،اعتماد بنفس مون در شرایط بسیار حساس رنگ و بوی عزت نفس رو نداره،فقط میخوای با زور وبازوت زندگیتو بسازی تا کی میتونی اینطوری کار کنی،چقدر روابطت با دیگران غیر طبیعی هست حتما باید با غرور کاذب با دیگران برخورد کنی چرا موقع راه رفتن سرت همیشه پایینه محکم راه نمیری چرا اجازه دادی دیگران باهات مشاجره و بحث کنن،چرا تغییر شخصیتی رو استارت نمیزنی تا چارچوبهای ذهنیت کلأ تغییر کنه،درسته یک شبه نمیشه باورهاتو و فرکانساتو تغییر بدی اما باید اقدام عملی داشته باشی. کنترل ورودی عالی، باعث وارد شدن به مدار پیشرفت و ترقی میشه و قرار گرفتن در این مسیر و لذت بردن در طول مسیر،درهای نعمات الهی و فراوانی های پیرامون مان را باز میکنه و وارد مدار خواسته ها و دلخواه های مان میشویم،
در این مسیر جهان از وارد شدن افراد خارج از تصورات و تفکرات فرکانسی مان در حیطه و پیرامون مداری ما خودداری میکنه و نادلخواههای زندگیمان به فراموشی سپرده میشن،باید این باور را در خودمان تقویت کنیم در این مسیر با دریافت آگاهی ها وآموزه ها ثابت قدم و تحت آموزش و کنترل ورودی مناسب مستدام باشیم در غیر اینصورت با عدم کنترل ورودی و دادندخوذاک نامناسب به مغز و ارسال فرکانس های نامناسب،دچار بازخوردهای نامناسب و نامطلوب همانند مسیر ناهموار و سنگلاخی میشیم،در همه حال باید تحت آموزش و افزودن دانش در مورد قوانین و استفاده از قانون ثابت حاکم بر جهان باشیم
استاد با تمام وجودم سپاسگزارم ازتون که این تجربیات زیبا و این آگاهی های ناب رو در اختیار ما قرار میدید امیدوارم خداوند همه ی ما رو در مدار درک و عمل به قوانین قرار بدهد
من ضعف های شخصیتی خودم رو میپزیرم میدونم که یه عالمه ترس و بی ایمانی توی وجود من هست که باید برطرف بشه با اینکه شخصیت ترسویی دارم ولی همیشه عاشق آدمهای قوی هستم و همیشه تحسینشون میکنم و همیشه از خداوند میخوام که من رو به مسیرهایی هدایت کنه که من قویتر شوم
مدتها بود که خیلی احساس دلتنگی میکردم انگار قلبم خیلی تحت فشار بود به یک مسافرت جانانه نیاز داشتم ولی از اونجا که ماشین نداشتیم و شرایطش رو هم نداشتیم و همسرم هم صبح تا شب سر کار بود من واقعاً کلافه شده بودم پدرم در یکی از روستاهای دور شهرمون یه باغ بزرگ انگور داره که یک اتاق کوچیکی داره ولی بدون حصار و دیوار کشیه که شبها حیوانات وحشی مثل گرگ و روباه و جدیداً خوک هم به باغشون رفت و آمد میکنه دو روز پیش خواهرم زنگ زد گفت که بیا یه سر بریم باغ حال و هوامون عوض بشه برگردیم منم قبول کردم و زنگ زدم به همسرم و اطلاع دادم که میخواهیم بریم باغ قبول کرد داشتم ظرفهام رو میشستم که یه حسی بهم گفت خوب برین شب رو هم بمونین از اونجا که میدونستم خواهرم شب توی باغ نمیمونه گفتم ولش کن اون که نمیمونه ولی اون حسم پافشاری میکرد که تو بهش بگو زنگ زدم بهش گفتم بیا شب بمونیم اول گفت میترسم بعدش گفت به احتمال خیلی زیاد شوهرم اجازه نمیده دوباره زنگ زدم گفت اجازه نمیده حالا بریم ببینیم شاید اونجا رفتیم راضی شد من خیلی شور و اشتیاق داشتم که شب بمونم ولی با شناختی که از شوهرش داشتم میدونستم که نمیزاره من از خدا خواستم گفتم خدایا اگر اونجا موندنمون روی شخصیت من روی از بین رفتن ترس های من تاثیر خواهد گذاشت مسیر رو هموار کن که بمونیم بعد واقعاً از ته قلبم واگذار کردم به خدا اونا اومدن دنبال من ولی من هیچی ازشون نمیپرسیدم که قراره بمونین یه نه وسط راه بودیم که شوهر خواهرم خودش گفت اگه میخوایین شب رو بمونین من واقعاً از ته قلبم خوشحال شدم و خدارو شکر کردم شوهرش مارو گذاشت و ماشین رو هم برداشت و برگشت شهر ما موندیم که هر کدوم هم یه پسر نه ساله داریم اون شب خواهر من خیلی میترسید یه ذره که از اتاق دور میشدیم نمیزاشت میگفت که نرین الان گرگ و خوک میاد بهتون حمله میکنه هی میگفت ای کاش نمیموندیم میگفت من دیگه اصلأ اینجا نمیمونم ولی برای من بهترین تجربه بود آنقدر هواش خنک و تمیز بود و آسمونش ستاره بارون بود من به شدت با تمام وجودم داشتم لذت میبردم بعد یه حسی بهم گفت برو داخل ردیفهای درخت های انگور ولی من خیلی میترسیدم که برم همون روزش کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو خونده بودم و این فصل خیلی بهم انگیزه ی وارد شدن بر ترسهام رو داده بود میگفتم اگه برم و گرگی خوکی بهم حمله کنه چی من طوری بودم که همه میدونستن آدم ترسویی هستم ولی به حرف حسم گوش کردم و گوشیم رو برداشتم چراغ قوه اش رو روشن کردم و رفتم اول خواستم برم ردیف اول که اگه حیوونی اومد فرار کنم ولی راضی نشدم رفتم ردیف دوم و تا وسط هاش رفتم همه جا تاریک بود و درختهای انگور که به شکل ایستاده بودند و زمینی نبودند عملاً نمیتونستم جایی رو ببینم و خیلی میترسیدم توی فصل پنج کتاب یه حسی به استاد گفته بود که نترس برو هیچ ترسی بیرون از تو وجود نداره ترسها همش توی ذهنته این جمله هارو تکرار میکردم و میرفتم از یه جایی به بعد دیگه نرفتم برگشتم و یه انگور خوشرنگ چیدم خواهرم دنبال من میگشت از اونجا گفتم من اینجام هی داد میزد تورو خدا برگرد برگشتم ولی یه ذره قلبم قوت گرفته بود هر چند تا ته باغ نرفتم چون باغ هم بزرگ بود و تاریک میترسیدم ولی تا اینجا هم یه قدمی برداشتم و رفتم شب که همه خواب بودند دستشویی هم از اتاق یه ذره فاصله داشت ولی خوب همه جا تاریک بود و ساکت نصف شب خودم تنهایی رفتم دستشویی ولی ترس چندانی نداشتم برگشتم نشستم توی بالکن و ستاره هارو نگاه کردم از خدا تشکر کردم که این فرصت رو بهم داد که بیام و لذت ببرم صبح خیلی زود از ساعت 5،30 رفتم کل باغ رو گشتم پیاده روی کردم آنقدر حال و هوای اونجا زیبا و روحانی بود که از خدا میخواستم این لحظه ها تموم نشه همه جا یه رطوبت خاصی نشسته بود روی برگها شبنم های کوچولو نشسته بود خیلی زیبا بود اومدم نشستم و طلوع خورشید رو که آروم آروم بالا میومد رو نگاه میکردم و این عظمت و بزرگی خدا رو شکر میکردم و اشک از چشمام جاری میشد خیلی دوست داشتم از نزدیک حیوانات رو هم ببینم از خدا خواستم بهم نشون بده رفتم داخل اتاق خداوند چقدر زود خواسته های مارو اجابت میکنه داخل اتاق بودم که از بیرون یه صدایی شنیدم از پنجره نگاه کردم دیدم یه دونه سگ و یه دونه روباه خوشگل که دمش خیلی زیبا بود اومده بودن دنبال غذا میگشتن رو دیدم خیلی خوشحال شدم تا از باغ خارج بشن از پنجره نگاهشون کردم اون روز یه تجربه ی عالی برای من بود هم یه کوچولو با ترسهام مواجه شدم و هم تصمیم گرفتم دفعه ی بعد که شب رو موندم اونجا شب برم و کل باغ رو بگردم و خودم رو واگذار کنم به خدا
واقعاً خداوند این دنیا رو با تمام خوبیها و بدیهایش خلق کرده ما باید زرنگ باشیم و بهترین هارو انتخاب کنیم
از خداوند میخوام که جرأت و جسارت و ایمان تغییر کردن رو در ما ایجاد کنه
به نام خداوندی که راهنماویارویاورماس.
سلام به استادعزیزودوست داشتنی خودم.
تغییرشخصیت جهادی اکبرلازم دارد.
استادمن دوازده قدم راپارسال گوش کردم ولی اون موقع هنوزازسایت ،محصول راخریداری نکرده بودم .ووقتی واردسایت شدم شروع به خریدش کردم ،درحال حاضر۹قدم راخریدم.
منتظرم ۳قدم بعدی راهم بخرم تاپشت سرهم گوش بدم .
چون الان تمرکزم بیشتررودوره ی عشق ومودته .
وتوسایت هم سعی در فعالیت دارم .
به همین جهت فراموش کردم که چیاگفته شده تو۱۲قدم.
شماتواین فایل ،درموردقدم ۳صحبت کردیدوتجربه دادید.یه چیزایی برام تداعی شد.
بله هیچ وقت کسی نمیتونه بدون گذروندن ،قانون تکامل،به رشدوموفقیتی برسه.
منم به عینه ،اینوتجربه کردم .ازاونجایی که سالهاس دارم روی خودم کارمیکنم .حتی قبل از اینکه بااستادآشنا بشم ،ازسالهاقبلش من شروع به تغییرات کرده بودم .ولی خیلی کند، پیش میرفتم .
بزرگترین تغییرات من ،بابودن باشما،آغاز شد.چون
تغییرات باورهاوعقایدم وحتی دیدگاه ها،وآگاهی بابت قوانین جهان راازشماآموختم وشروع کردم .
پذیرفتن وپذیرش وقبول اینکه خودت واقف باشی که تورفتارت ،توکارت،توعملکردت ،تووجودت ،ایرادی هس که مانع آرامش ورسیدن به اهدافت ،یاروابطت یاهرچیزدیگه ای میشه .بسیاربسیارمهمه.
همیشه حقارتها،ترسها،کمبودها،ضعفها،شکستها،نداشتن روابط خوب بادیگران ،نبودن روابط ایده آل عاطفی ،همه ی اینها رادیدیم وچشیدیم وکشیدیم.
همیشه تنهاواژه ای که استفاده کردیم این بوده که چرا؟چرااین اتفاقات برای من میفته.ولی هیچ وقت ازخودمون سوال نکردیم چکارکنیم که همه ی اینها به یه شکل دیگه رخ بده .
آیا من میتونم تغییراتی رابوجودبیارم که زندگیم دگرگون بشه وازاین حالت بد،به حالت ایده آل دربیاد.ودست ازدنبال مقصربودن ومحکوم کردن دیگران وشرایط وموقعیتهایی که درش بودم بردارم.دست ازگله کردن وشاکی بودن ازخدای خودم بردارم .
بله که میتونم ،من اگربخام ،میشه .
تازه متوجه شدم چ قدرتی دروجودمن نهفتس .وبااین قدرت ذهنم چ کارهاوچ اتفاقاتی رامیتونم برای خودم خلق کنم .
تازه پی بردم که هیچ موقعیت وشرایطی وهیچ بنی بشری ،نمیتونسته توزندگی من دخالتی داشته باشه ،تاوقتی که من اجازه نمیدادم .
که متاسفانه برعکس اینوانجام دادم و همیشه اجازه دادم ورودیهای ذهنم ،کل آرامشم رابگیرن ومنوازمسیراصلی منحرف کنن .
همیشه دنبال پاک کردن صورت مسئله بودم به جای حل کردن مسئله.
حالا که به آگاهی وادراکبالاتررسیدم اونم ازوجوداستادعزیزم ،آقای محترم ودوست داشتنی عباس منش ،خب طبیعتا،همه چی داره متفاوت باقبل میشه .
بله همانطورکه استادگفتن :اولین قدم اولین گام وبزرگترین ومهمترینش اینه که توقبول کنی که نیاز به تغییر داری.
بایدبه این درک برسی تابتونی تغییرکنی.واگرنه اوضاع به همون شکل قبل باقی میمونه وهمون تجربه های تلخ وشکستهاوناکامیها،فقط از شکلی به شکل دیگه ،بازبوجودمیاد.
پس من می پذیرم که نیاز به تغییردارم .
می پذیرم که عیبهاونواقصی دارم که باعث عدم پیشرفت من در روابط، درداشتن ثروت ،داشتن آرامش ودرکل باعث دور بودن من ازخوشبختی ونرسیدن به خواسته هاواهدافم بوده.
خداروشکرمیکنم که ازاون دسته آدمهای مغرورنبودم که فکرکنم همه چی دانام ونیازی به تغییر ندارم .
چون می بینم کسانی را که این طرزتفکررادارن ،چ طورهنوزباباورهاوعقایدغلط درهمون سطح پایین موندن وبازدنبال تغییراتی دربیرون ازوجودخودشون میگردن .
بازم سپاسگزاری میکنم ازخدای خوبم وازاستادعزیزم که تلنگرایجاد،این تغییرات رادرمن شکل دادن .
همین که می پذیری ،انگاربه یه آرامشی میرسی که دوست داری دنبالش بری وراهکارهاوهدایتتو،تومسیرت پیداکنی .
تبریک میگم به خودم ،به تمام کسانی که مثل من به این درک اززندگی رسیدن وباشهامت واقتداردنبال تغییراتشون ،رفع نواقصشون وبوجوداووردن باورهای جدیدرفتن .
عاشق تک تک کسانی هستم که با تواضع و فروتنی تونستن این موضوع را قبول کنن.
غرورلعنتی وقتی دامنگیرت باشه ،اجازه نمیده که توعیب ونقصی، تو درونت ببینی ،برعکس همه ی عیبهاومشکلات ودردهارابیرون ازوجودخودش می بینه.وتاوقتی این بینش راداشتم باشی ،به هیچ جانمیرسی اگه ظاهراچیزهایی داشته باشی که به نظرخوشبخت نشون داده بشی ،ولی بعید میدونم اون آرامشی که همه ی مادنبالشیم ،تووجودش باشه.
مطمئنم که نیس.
زمانیکه میپذیرم ینی تمایل دارم ،ینی بامیل واراده ی خودم میخام حرکتی کنم .ینی خسته شدم ینی به نتایج وارزوهاوخواسته هاواهدافم نرسیدم ونمیخام متفاوت عمل کنم تا بتونم به همه چی برسم.
استادجونم من پذیرفتم ،من پذیرفتم که الان اینجام .وتازنده هستم این مسیرراادامه میدم تازه هرروز، چیزهایی کشف میکنم که انگیزه ی منوبیشتروبیشترمیکنه .
واقعنی هروقت که باقبل خودم ،رفتاریاباوری رامتفاوت عمل میکنم ونتیجه بهتری می بینم بقدری ذوق زده میشم که ،ازخودبیخودمیشم .مثل آدمهایی که مست باشن ،سرشارازمستی وغروروشادی میشم .حالااین غرورکجا،اون غرورقبلی که داشتم کجا،!😉
اون غرور،بااحساس بدبودولی این غروربااحساس خوب وسرمستی وانس گرفتن باخدای درونم وآشتی کردن بادرونم هستش .
وقتی حرکت میکنم واقدام میکنم برای تغییراتم ،هم بادنیای درونم آشنا میشم هم خدای خودم راپیدامیکنم ودرکنارهمه ی اینها کم کم به خواسته هام هم میرسم .به خودم قول دادم خالق خوبی برای خودم باشم .
موندن تواین مسیروداشتن این حس خوب ،فقط باتکرارویادآوری روزانه ی درسهاوتجربه هایی که ازاستادعزیزم که الگوی مناسب خودم انتخاب کردم ،بوجودمیاد.
باخریددوره ی عزت نفس خودم راپیداکردم.
باخریددوره ی عشق ومودت ،روابطم با همسرم خوب شد.
باخریددوره ی ثروت ۱و۳همسرم توامورمالی کلی تغییرکردوشاهدپیشرفتهامون، هستم خداروشکر.
دوازده قدم راهم خریدم ومیخام شروع کنم و گوش بدم .
مطمئنم آگاهی های محشری پیدامیکنم .
باگوش کردن ونوشتن روزانه ی کامنت توسایت هم کلی تجربه وکلی درس زندگی یادمی گیرم .
امیدوارم روزی بتونم تمام محصولات استادراتوهمه ی زمینه ها،راخریداری کنم و گوش بدم .چون میدونم توهرکدوم ،گنجینه های قیمتیه، که نیازه بگیرم.
همین جا بگم که به خاطر بدست اووردن این آرامش توزندگیمه که عاشق استادهستم .
استادجونم معلم عزیززندگیم ،عاشقتم .
ازخدامیخام همیشه درپناهش باشی وخداهمیشه وهمه جامراقب ومواظب دسته گلی مثل شماباشه🙏
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد وخانم شایسته وهمه دوستان خوب وثابت قدم
استاد خیلی ممنونم از این همه اطلاع وآگاهی در مورد دوازده قدم
واقعاتشنه این فایل قدمها هستم وقتی شما در مورد این فایل حرف میزنید واقعا از خود بی خود میشم
یا اینکه بچهای خوب وکار درست وقتی در مورد این محصول یه سری حرفهای قشنگ نتیجه های زیبا وزندگی خوبی رو که با درک این دوازده قدم حرف میزنند لذت میبرم
استاد الان تمرکز من توثروت یک هست واگر خدا بخواهد ونشانهاشو سر راه من بزاره بعد از اتمام ثروت حتما مشتاقم این فایل ارزشمند رو کار ونتیجه خوب بگیرم
امیدوارم من هم مثل کسایی که دوست دارند دوازده قدم رو کار میکنند بااشتیاق نتیجه خوبم رو برای دوستان کامنت کنم واز موفقیت هام براشون بگم
بازهم از همه دوستان ممنونم که تجربه خوبشون رو برای ما بازگو میکنند
همه شما رو دوست دارم وبه خدا میسپارم خدانگهدار
سلام
روز 113
خدایا شکرت چه حس خوبیه که پای در این قدم ها گذاشتم. واقعا واقعا با تمام بلورم باورش دارم.
این جمله رووو که بحث فقط مالی نیست، خوشبختی و رضایت و روابط و آزادی مالی. و زمانی و مکانی و و و بهترین حس خوب که خود استاد قشنگ نمونه صفر تا صد و هم نسل و هم زمان تو همین دوره و شرایط ما این راه رو رفته و نتیجه گرفته و انصافا چقد ساده و روون بهمون میگشون.
خدایا میدونی چقد دلم فضای اینچنینی که تو کلیپ استاد بود رو میخام واقعا رویایی و آرامش دهنده ست.خدایا زیباییهاتو شکر که چقدر چقدر واقعا الله اکبر داره.
خدایا شکرت
استاد ممنونم
خودم ممنونتم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد و خدا قوت میگم خدمتتون
این فایل بی نظیر نشانه ی امروزم بود و همه ی حرفهایی بود که توی ذهنم از صبح مرور میکردم بود
من در حال گذراندن دوره ی حل مسایل هستم و دارم از درون کل افکارم و بررسی میکنم و روی باورهای کار میکنم و هی نتایج عالی و عالی تر
و چقد خوبه پایدار بمونم و می مونم اگه یکم هم از مسیر اومدم بیرون که خداراشکر الان خیلی بهتر شدم و ایمانم و توکلم روز به روز داره میره بالا و بیشتر با خدای خودم خلوت میکنم
خدایا عاشقتم
خدایا منو به سوی خودت فقط به سوی خودت هدایت کن
استاد متشکرم از فایلهای بی نظیر تون
خدایا شکرت شکرت شکرت
سلام و درود بر استاد عزیز
این فایل های دوازده قدم واقعا عالی است
از خدای مهربان خودم هدایت خواسته ام تا من را به این دوره بی نظیر هدایت کند و می دانم که من را به این دوره هدایت خواهد کرد
در زمان مناسب و در مکان مناسب
رمز موفقیت این بوده است که او همیشه روی خودش درحال کار کردن بوده است
پس من هم می توانم که همیشه روی خودم کار کنم و به آنچه که دوست دارم دست پیدا کنم
بی شک این جهان برای راحتی و حال خوبی من ساخته شده است و چرا من از این حال خوب لذت نبرم
نکته زیبای دیگر که یاد گرفتم این بود که همه چیز باید بصورت یک روند طی بشود و آرام آرام باید این روند را طی کنم و هم از مسیر رسیدن خواسته خودم لذت ببرم و هم اینکه تکامل خودم را طی کنم
همه اینها درس هایی بود که من از صحبت های استاد عزیز در این فایل یاد گرفتم
ممنونم استاد خوبم
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام الله هدایتگربه سوی خواسته ها
سلام دوستان عزیزم
ردپای من درفایل113سفرنامه
اولین قدم برای تغییرپذیرفتن ایرادات شخصیتی هست که دارم وبایداول شخصیتمون تغییرکنه
وبپذیریم که ماتوانایی تغییرزندگی خودمون روداریم وباورکنیم که خالق100٪زندگی خودمون هستیم وخداونداین قدرت روبه ماداده وجهان رومسخرماکرده ومازندگیمون روهرجورکه بخوایم میتونیم تغییربدیم
هیچ کس یک شبه تغییرنمیکنه واستادهم یک شبه تغییرنکرده وزمان برده ویک جهاداکبرمیخوادبرای تغییرباورهاوبه صورت بنیادین بایدتغییرکنیم
هیچ کس یک شبه پولداریامهندس یادکترنشده که بخوایم یک شبه باورهامون تغییرکنه همه چیزبراساس قانون تکامل داره پیش میره
خداوندماروهدایت میکنه ومادرزمان ومکان مناسب قرارمیگیریم
ازهرچی میترسی بروتودلش چون ترس هاواهی هستندوواقعی نیستندووقتی ازترس هات عبورکنی میبینی هیچی نبوده وترسی نداشته
مثل داستان کتاب رویاهاوبودن استاددرچادروقبرستان وقتی که خداروباورکردکه هیچ برگی بدون اذن خداوندبرزمین نمیافتدوهیچ کس هیچ قدرتی درمقایل خداوندنداره پس ترس هم معنایی نداره امامن هنوزخیلی ترس دارم درموضوعات مختلف
نگاه کردم دیدم1000روزازعضویت من دراین سایت میگذره به خودم گفتم تواین1000روزچقدرعمل کردی به قوانین
چقدرمثل استادشجاعت به خرج دادی
چقدراحساس لیاقت داشتی
چقدربه فراوانی جهان ایمان داشتی
چقدرخداروباورکردی وبااوحرف زدی واون روتنهامنبع رزق وروزی دونستی
چقدرمشرک بودی وچه جاهایی فقط روی خداوندحساب کردی
واقعاچقدرتغییرکردم تواین مدت؟؟؟
من هنوزاول راهم وخیلی وقت هاناامیدشدم ازمسیرولی بازبرگشتم
فقط وفقط بایدمتعهدباشم به این مسیروانجام تمرینات تاتغییرات بنیادین دروجودمن رخ بده ومثل دوره12قدم تکاملی پیش برم ودنبال نتایج یک شبه نباشم
وازمسیرلذت ببرم چون بارسیدن به احساس خوب به خواسته هامون میرسیم
شادوپیروزباشید
به نام خدا
سلام به استاد عزیز
روزشمار تحول زندگی من روز 113
خداروشکر میکنم که امروز هم این فایل از روزشمار تحول زندگی رو دیدم و آگاهیهای اون رو شنیدم و دراین فایل به این موضوع پی بردم که برای تغییر افکار و باورها و تغییر شخصیت زمان تکاملی لازم هست و با یک مدت کوتاه نمیشه همه اونها رو تغییر داد چون یک شبه بوجود نیومدن که بخوان یک شبه هم تغییر کنن.برای تغییر شخصیت باید بپذیرم که من در یک سری چیزها مشکل دارم و از اساس به اصلاح اونها بپردازم نه اینکه مثل مثال آشغالها رو نباید زیر مبل بزارم باشه .
اگر از اساس مشکلاتم رو حل نکنم و نپذیرم از خیلی چیزها خودمو محروم خواهم کرد چون پذیرفتم که این اشکالات رو دارم و نمیشه کاری کرد اینطور باعث میشه که من همیشه اونها رو به یدک بکشم و در مواقع لزوم ظاهر میشن و باعث میشن که از توانایی هایم محروم بمونم.بنابراین باید ایرادات شخصیتی خودمو پیدا کنم و بپذیرم وبه خودم بگم میشه اونها رو برطرف کرد.
خداروشکر میکنم که در این مسیر هستم.
شاد و سلامت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درو به همسفرای عزیزم
خدارو شکر باز هم یه ردپاعو یه تغییر و جهادی اکبر با این فایل.
راستش بیشتر از یه روزه که دارم این فایلو گوش میکنم و بوی آشغالام حالمو بهم زده دیگه
دارم میبینم که فکر میکردم که دارم رو خودم کار میکنم
در حالی که ریشه ایرادامو نمیپذیرفتم
این فایل باز یه سیلی محکم بود برای تغییرم
برای رسیدم به ازادی فکری
تو قدم اول استاد شما یادم دادی که اول باید ایراداتونو بپذیرین
و بعد شنیدن این فایل بغضم گرفت که چقدر من ایراد دارم
رفتارام نشونه این بوده و نتایجم گویای اینه که من چقدر سخت میپذیرفتم ایرادامو
چقدر رفتارام بخاطر راضی نگه داشتن بقیس
چقدر میخوام خودمو جوری نشون بدم که من باهاتون متفاوتم و متفاوت فکر میکنم جای اینکه روی عزت نفسم کار کنم و بخوام نکات مثبت بقیرو بهشون بگم
چقدر برای راضی نگه داشتن بقیه در تلاشم اما برای راضی شدن خودم هیچ قدمی برنمیدارم
چقدر خودم کم ارزش میبینم و بقیرو تو اولویت حال خوب قرار میدم
توی حل مسائل بقیه همیشه نظر میدم اما هیچ کاری برای مسائل خودم انجام نمیدم
چقدر تو روابط زود حد و مرضمو برمیدارم و خیلی راحت وارد روابطی میشم که الگوهای تکرار شونده داره و من خودمو میزدم به نفهمی.
چقدر از خودم دور بودم که بیرون از خودم دنبال حال خوب بودم
اما اینجا یاد گرفتم اولویت اول خود تویی اره تو فرشاد
امروز با خودم یه تصمیم اساسی گرفتم یه تعهد توحیدی عملی
وقتی که این تصمیمو گرفتم
انگار پامو از رو ترمز برداشتم و شروع کرد به حرکت کردن
من حتی خودمو توی مسافرتایی خارج از کشور احساس کردم
و این رهایی فکری و رها شدن از بند افکار پوچو بیهوده منو داره هدایت میکنه به شور و اشتیاقی که 30 سال منتظرش بودم.
استاد من خیلی احساس ضعف میکنم با دیدن و روبه شدن با خودم
اما دارم تکرار و تمرین میکنم که مثل شما زندگی اسون بگیرممممممم
برای استانداردام و خط قرمزام سخت بگیرم
و برای روابطم پیشرفتم روان باشم.
همین چند خط نوشتن توی اینجا برام نشونه ای است برای قدم برداشتن های کوچیک کوچیک
آیه روزم
در ضمن، پیامبر اسلام شکایت کرد: «خدایا، قوم من پشت سرِ قرآن بدوبیراه میگویند!»
همینطور، سرِ راه هر پیامبری که از بعضیهایشان یاد خواهیم کرد، از این قبیل دشمنان گناهکار قرار دادیم. نگران نباش: همین بس که خدا راهنما و یاور باشد.(فرقان 30و31)
112مین تحول زندگی م با97مین نشانه یکی شد
فایل تغییر شخصیت جهادی اکبر میخواهد
عرض ادب احترام به استاد عزیز و همسر مهربانش و همچنین همراهان همیشگی خانواده بزرگ استاد
باید با تغییرات باور مناسب،تغییرات محسوسی در زندگیمون ایجاد کنیم،باید شخصیتمان تغییر کنه برای تغییر این شخصیت باید روی عزت نفس و اعتماد به نفس مون کار کنیم،باورهای نامناسب در مورد ثروت،ترس از تنهایی،و فرار کردن از تنها بودن،متواری شدن از روابط با دیگران،و ایرادهای شخصیتی زیاد قادر به روابط عاطفی عالی با دیگران نیست و ترس از این باورهای نامناسب راه ورود نعمت روابط عالی به زندگیش رو میبنده،بهانه برای تغییر نیاریم باید تغییر کنیم،ایرادهایی که داریم سریعاً عصبانی میشیم از کوره درمیریم حتماً باید مورد تایید دیگران واقع بشیم،اعتماد بنفس مون در شرایط بسیار حساس رنگ و بوی عزت نفس رو نداره،فقط میخوای با زور وبازوت زندگیتو بسازی تا کی میتونی اینطوری کار کنی،چقدر روابطت با دیگران غیر طبیعی هست حتما باید با غرور کاذب با دیگران برخورد کنی چرا موقع راه رفتن سرت همیشه پایینه محکم راه نمیری چرا اجازه دادی دیگران باهات مشاجره و بحث کنن،چرا تغییر شخصیتی رو استارت نمیزنی تا چارچوبهای ذهنیت کلأ تغییر کنه،درسته یک شبه نمیشه باورهاتو و فرکانساتو تغییر بدی اما باید اقدام عملی داشته باشی. کنترل ورودی عالی، باعث وارد شدن به مدار پیشرفت و ترقی میشه و قرار گرفتن در این مسیر و لذت بردن در طول مسیر،درهای نعمات الهی و فراوانی های پیرامون مان را باز میکنه و وارد مدار خواسته ها و دلخواه های مان میشویم،
در این مسیر جهان از وارد شدن افراد خارج از تصورات و تفکرات فرکانسی مان در حیطه و پیرامون مداری ما خودداری میکنه و نادلخواههای زندگیمان به فراموشی سپرده میشن،باید این باور را در خودمان تقویت کنیم در این مسیر با دریافت آگاهی ها وآموزه ها ثابت قدم و تحت آموزش و کنترل ورودی مناسب مستدام باشیم در غیر اینصورت با عدم کنترل ورودی و دادندخوذاک نامناسب به مغز و ارسال فرکانس های نامناسب،دچار بازخوردهای نامناسب و نامطلوب همانند مسیر ناهموار و سنگلاخی میشیم،در همه حال باید تحت آموزش و افزودن دانش در مورد قوانین و استفاده از قانون ثابت حاکم بر جهان باشیم
بنام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان
روز 98 ام سفر
استاد با تمام وجودم سپاسگزارم ازتون که این تجربیات زیبا و این آگاهی های ناب رو در اختیار ما قرار میدید امیدوارم خداوند همه ی ما رو در مدار درک و عمل به قوانین قرار بدهد
من ضعف های شخصیتی خودم رو میپزیرم میدونم که یه عالمه ترس و بی ایمانی توی وجود من هست که باید برطرف بشه با اینکه شخصیت ترسویی دارم ولی همیشه عاشق آدمهای قوی هستم و همیشه تحسینشون میکنم و همیشه از خداوند میخوام که من رو به مسیرهایی هدایت کنه که من قویتر شوم
مدتها بود که خیلی احساس دلتنگی میکردم انگار قلبم خیلی تحت فشار بود به یک مسافرت جانانه نیاز داشتم ولی از اونجا که ماشین نداشتیم و شرایطش رو هم نداشتیم و همسرم هم صبح تا شب سر کار بود من واقعاً کلافه شده بودم پدرم در یکی از روستاهای دور شهرمون یه باغ بزرگ انگور داره که یک اتاق کوچیکی داره ولی بدون حصار و دیوار کشیه که شبها حیوانات وحشی مثل گرگ و روباه و جدیداً خوک هم به باغشون رفت و آمد میکنه دو روز پیش خواهرم زنگ زد گفت که بیا یه سر بریم باغ حال و هوامون عوض بشه برگردیم منم قبول کردم و زنگ زدم به همسرم و اطلاع دادم که میخواهیم بریم باغ قبول کرد داشتم ظرفهام رو میشستم که یه حسی بهم گفت خوب برین شب رو هم بمونین از اونجا که میدونستم خواهرم شب توی باغ نمیمونه گفتم ولش کن اون که نمیمونه ولی اون حسم پافشاری میکرد که تو بهش بگو زنگ زدم بهش گفتم بیا شب بمونیم اول گفت میترسم بعدش گفت به احتمال خیلی زیاد شوهرم اجازه نمیده دوباره زنگ زدم گفت اجازه نمیده حالا بریم ببینیم شاید اونجا رفتیم راضی شد من خیلی شور و اشتیاق داشتم که شب بمونم ولی با شناختی که از شوهرش داشتم میدونستم که نمیزاره من از خدا خواستم گفتم خدایا اگر اونجا موندنمون روی شخصیت من روی از بین رفتن ترس های من تاثیر خواهد گذاشت مسیر رو هموار کن که بمونیم بعد واقعاً از ته قلبم واگذار کردم به خدا اونا اومدن دنبال من ولی من هیچی ازشون نمیپرسیدم که قراره بمونین یه نه وسط راه بودیم که شوهر خواهرم خودش گفت اگه میخوایین شب رو بمونین من واقعاً از ته قلبم خوشحال شدم و خدارو شکر کردم شوهرش مارو گذاشت و ماشین رو هم برداشت و برگشت شهر ما موندیم که هر کدوم هم یه پسر نه ساله داریم اون شب خواهر من خیلی میترسید یه ذره که از اتاق دور میشدیم نمیزاشت میگفت که نرین الان گرگ و خوک میاد بهتون حمله میکنه هی میگفت ای کاش نمیموندیم میگفت من دیگه اصلأ اینجا نمیمونم ولی برای من بهترین تجربه بود آنقدر هواش خنک و تمیز بود و آسمونش ستاره بارون بود من به شدت با تمام وجودم داشتم لذت میبردم بعد یه حسی بهم گفت برو داخل ردیفهای درخت های انگور ولی من خیلی میترسیدم که برم همون روزش کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو خونده بودم و این فصل خیلی بهم انگیزه ی وارد شدن بر ترسهام رو داده بود میگفتم اگه برم و گرگی خوکی بهم حمله کنه چی من طوری بودم که همه میدونستن آدم ترسویی هستم ولی به حرف حسم گوش کردم و گوشیم رو برداشتم چراغ قوه اش رو روشن کردم و رفتم اول خواستم برم ردیف اول که اگه حیوونی اومد فرار کنم ولی راضی نشدم رفتم ردیف دوم و تا وسط هاش رفتم همه جا تاریک بود و درختهای انگور که به شکل ایستاده بودند و زمینی نبودند عملاً نمیتونستم جایی رو ببینم و خیلی میترسیدم توی فصل پنج کتاب یه حسی به استاد گفته بود که نترس برو هیچ ترسی بیرون از تو وجود نداره ترسها همش توی ذهنته این جمله هارو تکرار میکردم و میرفتم از یه جایی به بعد دیگه نرفتم برگشتم و یه انگور خوشرنگ چیدم خواهرم دنبال من میگشت از اونجا گفتم من اینجام هی داد میزد تورو خدا برگرد برگشتم ولی یه ذره قلبم قوت گرفته بود هر چند تا ته باغ نرفتم چون باغ هم بزرگ بود و تاریک میترسیدم ولی تا اینجا هم یه قدمی برداشتم و رفتم شب که همه خواب بودند دستشویی هم از اتاق یه ذره فاصله داشت ولی خوب همه جا تاریک بود و ساکت نصف شب خودم تنهایی رفتم دستشویی ولی ترس چندانی نداشتم برگشتم نشستم توی بالکن و ستاره هارو نگاه کردم از خدا تشکر کردم که این فرصت رو بهم داد که بیام و لذت ببرم صبح خیلی زود از ساعت 5،30 رفتم کل باغ رو گشتم پیاده روی کردم آنقدر حال و هوای اونجا زیبا و روحانی بود که از خدا میخواستم این لحظه ها تموم نشه همه جا یه رطوبت خاصی نشسته بود روی برگها شبنم های کوچولو نشسته بود خیلی زیبا بود اومدم نشستم و طلوع خورشید رو که آروم آروم بالا میومد رو نگاه میکردم و این عظمت و بزرگی خدا رو شکر میکردم و اشک از چشمام جاری میشد خیلی دوست داشتم از نزدیک حیوانات رو هم ببینم از خدا خواستم بهم نشون بده رفتم داخل اتاق خداوند چقدر زود خواسته های مارو اجابت میکنه داخل اتاق بودم که از بیرون یه صدایی شنیدم از پنجره نگاه کردم دیدم یه دونه سگ و یه دونه روباه خوشگل که دمش خیلی زیبا بود اومده بودن دنبال غذا میگشتن رو دیدم خیلی خوشحال شدم تا از باغ خارج بشن از پنجره نگاهشون کردم اون روز یه تجربه ی عالی برای من بود هم یه کوچولو با ترسهام مواجه شدم و هم تصمیم گرفتم دفعه ی بعد که شب رو موندم اونجا شب برم و کل باغ رو بگردم و خودم رو واگذار کنم به خدا
واقعاً خداوند این دنیا رو با تمام خوبیها و بدیهایش خلق کرده ما باید زرنگ باشیم و بهترین هارو انتخاب کنیم
از خداوند میخوام که جرأت و جسارت و ایمان تغییر کردن رو در ما ایجاد کنه