اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
بنام خداوند مهربونم❤با سلام خدمت استاد عزیز🌻واقعا خوشحالم ک کنارتون هستم و بسیار درسهای آموزنده یاد گرفتم و با تمام وجودم سعی میکنم ک قانون رو رعایت کنم .اما ی جاهایی واقعا از دستم خارج میشه اما امید دارم ک میتونم و ادامه میدم🥰استاد عزیز واقعا ممنونم بخاطره تحولی ک در من ایجاد کردین😊ای کاش فقط یکم دوره هایقدم ب قدم کمی قیمتش مناسبتر بود و من میتونستم تهیه کنم البته میدونم ک با ثروتی ک ب سمتم سرازیره و من در فرکانس دریافتش هستم میتونم ب زودی بخرمشون😍دوستتون دارم❤خداوند مهربون پشت و پناهتون🥰
سلام خدمت استاد عزیزم استاد عباس منش و مریم جان شایسته
و همه دوستان هم فرکانسیم
یادمه سری قبلی ک شروع کردم با دوره فوق العاده ۱۲ قدم ، هدایت شدم ب اینکه فصل پنچم کتاب رویاهایی ک رویا نیستند ک در مورد ترس و ایمان راستین هست رو هم زمان روی خودم کار کنم چون ترس های ما از اونجاهایی نشات میگیره ک در وجودمون ناشناخته هست و اتفاقا ایراد داره و اگه شروع کنیم ب خود شناسی و دلیل ترس هامون رو در تمام جنبه های زندگیمون بدونیم و برنامه بریزیم ک وارد دل ترس هامون بشیم اون وقته ک کارهایی رو انجام میدیم ک قبل از این فکرشم نمیکردیم ک بتونیم انجامش بدیم و همین کارا ب قول استاد عزیز باعث میشه باورهای قدرتمند کننده ساخته بشه و اون موانع ذهنی ک سال ها ب اشتباه منو از تجربه ی نعمت هایی ک تجربه کردنشون کاملا طبیعی هست در زندگی همه ی ما برداشته بشه و بصورت طبیعی اون خواسته های طبیعی مون رو تجربه کنیم
از خودم مثال میزنم درباره ترس:
اول اینو بگم ک با فکر کردن ب این موضوع یهو یاد آهنگ انگلیسی افتادم ک هدایت الله هست ب اسم frozen
زبان انگلیسیم خیلی خوب نیست اما تقریبا بیشتر چیزا رو متوجه میشم
ی جایی توی آهنگ میگفت ب این مضمون ک : وقتی میترسیم قلبمون باز نمیشه یعنی ترس باعث فریز شدن قلبمون میشه و انگار ک متوقف میشیم
این قانون جهانه ک فریز شدن باعث بی حرکتی میشه پس هر موضوعی ک باعث حرکت نکردن بشه مساویه با ترس
برم سراغ تجربه ام:
من ی دوره ی کوتاهی در حد چند روز ی ورودی های ذهنی رو دنبال میکردم ک در مورد جن و روح و … اینا بود
حالا مثلا بهش میگن از ما بهترون یا هرچیز دیگه ای ک مهم نیست
چون بیشتر توی اون حال و هوا بودم جهان منو بیشتر هدایت میکرد ب شرایطی هم سنگ با کانون توجه ام
مثلا چیزهایی رو توی اینترنت میدیدم ک دقیقا درباره ی همین موضوع هست و یا آدم های اطرافم درباره ی این موضوع صحبت میکردن و میگفتن مثلا این کلیپ رو دیدی ؟؟؟
اصلا تعجب نداره ک اونا درباره ی این موضوع صحبت میکردن و من ب این شرایط هدایت میشدم چون من داشتم خلق میکردم شرایط زندگیم رو با افکاری ک داشتم
پس من نباید بخاطر تجربه ی شرایطی ک دلخواهم نیست از این و اون ناراحت بشم
چون ” هیچ چیز بدون اجازه ی من نمیتونه وارد زندگیم بشه ”
خلاصه ی شب از ترس درباره ی همین جن و روح ،ی اتفاقی افتاد برام ک صدام ب طرز عجیبی گرفت
یعنی من خواستم ب خودم ی جورایی بگم ک من نترسیدم و ی رفتاری از خودم نشون بدم ک : ن من نترسیدم و اصلا اینارو قبول ندارم ، ک همون باعث این اتفاق شد
یعنی الگو ها یکیه ‘ این جور مواقع اکثر ماها همین کارا رو انجام میدیم ک بگیم : ن ، در مورد من اینطوری نیست
خلاصه اون موقع ها من تنها بودم یعنی ی خونه گرفته بودم ک تنها زندگی میکردم شب ها و روزها
خب شرایط هم ی جورایی محیا بود
من میدونستم ک باید این ترس رو برطرف کنم تا دیگه نتونه سراغم بیاد چون برام حل نشده بود
چند روز افکارم در مورد رفع این ترس بود و خداوند ی الهامی ب من کرد ک :ما خلقت جن و الانس الا لیعبدون
یعنی این الهام چنان منو آروم و مطمعن کرد ک تمام ترسم انگار ریخت از این موضوع
و من خودم ی حرکت دیگه هم زدم
زمستون بود و هوا واقعا سرد و اوایل شب بود
تصمیم گرفتم برم بیرون هم ی دوری بزنم تا حال و هوام عوض شه و هم برم از توی آرامگاه شهر رد بشم
ی شرایط بود ک باید تجربه کنیم تا متوجه بشیم
آرامگاه نزدیک خونه بود و من وارد شدم و اصلا ی حسی داشت
تمام بدنم انگار ی جوری شد ‘ احتمالا تجربه اش کردید
انگار تمام ترسم ریخت از این موضوع
و من از ی طرف وارد شدم و شروع کردم بین قبرها راه رفتم بهشون نگاه کردم و حتی باهاشون صحبت کردم و جالبه ک خیییلی احساس خوبی داشتم و از ی طرف دیگه خارج شدم و وقتی خارج شدم خیلی حال خوبی داستم و خوشحال ک با الهام الله یکتای خودم و عمل بهش بر این ترسم غلبه کردم
و باور کردم ک : ما جن و انس را نیافریدیم مگر برای عبادت و بندگی
ن برای ترسیدن و ترسوندن
این ی تجربه ی خیلی خوب بود برام ک میدونم بعد از این تجربه من با محمدرضای قبلی فرق کردم ب سمت تغییر شخصیتم
الان هم میدونم ک پاشنه ی آشیلم در مورد روابط
عاطفی ایم هست و ب لطف خدای مهربونم میدونم ک باید چیکار کنم فقط مونده عمل کردن ب دانسته هام و بعد هم قطعا نتایج دلخواهم میاد
چون قانون اینه
مثلا در مورد روابط من ب این نتیجه رسیدم ک اول باید بیام ایرادهام رو در مورد روابط ام پیدا کنم و ببینم ک من چ مشکلی در مورد رابطه با جنس مخالف دارم
مثلا تا ی خانم از روبرو میاد اولین واکنش من اینه ک من رومو میکنم ب ی سمت دیگه و میخوام کاری رو انجام بدم ک انگار من ندیدم اون خانم رو
و اینکه چرا من اینکارو انجام میدم؟
قطعا از ی باوری این رفتار سرچشمه میگیره
بیام دلیلش رو پیدا کنم و برسم ب این درک ک من اعتماد بنفس ندارم و در مواجهه با ی خانم عزت نفسم رو از دست میدم و فکر میکنم ک اون طرف مقابل اصلا ب من نگاهم نمیکنه چ برسه ک بخواد باهام دوست بشه
حالا راهکارش چیه ؟
فکر میکنم اینه ک اول ی تعریف درست از روابط توی ذهنم بسازم و ارتباطات درست در مورد روابط عاطفی بسازم در ذهنم و روی عزت نفسم بشدت کارکنم تا باور کنم ک من ب تنهایی هم انسانی فوق العاده و ارزشمندم و درسته ک داشتن رابطه ی عاطفی دلخواهم ی نعمت طبیعی هست اما دلیل ارزشمندیم ب بودن با جنس مخالف و داشتن رابطه ی عاطفی نیست و من ب تنهایی هم ارزشمندم و دلیل احساس خوبم بودن با جنس مخالف نیست
و وقتی اینا باورم بشه من آرام آرام این شرایط رو تجربه میکنم
من ک خیلی باید روی خودم کار کنم و این کار کردن روی خودم فقط با مداومت و عمل ب آنچه ک میدونم درسته باعث بوجود اومدن نتایج ملموس و پایدار میشه
و بازم ب قول استاد عزیزم ، این یک روند دائمی هست ک اگه بتونیم کاری کنیم ک با لذت بردن طی بشه اون وقت کار برامون هرروز ساده تر لذت بخش تر و خلق نتایج هم سریع تر میشه
بینهایت سپاسگزار خدای مهربونم هستم ک این فرصت رو بازهم ب من بخشید ک با شما خوبان باشم
و بینهایت سپاسگزار استاد عزیزم هستم ک دوست داری ک خوب زندگی کنی و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کنی
برای هممون آرزوی سلامتی شادی موفقیت ثروت و سعادت در دنیا و آخرت دارم در پناه الله یکتا 🙏
سلام به خانواده عزززیزم ❤️سپاسگذارم استاد جان و مریم عزیزم که هر روز با یه فایل الماسین ما رو با خودمون رو به رو میکنیم تا هر بار خودمونو بهبود ببخشیم، من توی فایل مثل ابوموسی نباشیم در مورد خرید دوچرخه ای که سالها آرزوشو داشتم و ترس از حرف مردم و وارد شدن به دلش نوشتم و باز با این فایل به لطف خدا و شما متوجه شدم که باید با دوچرخه م برم توی محله ای که نزدیک خونمونه و یه بازارچه اونجاست و بیشترین ترس من رفتن به اونجا با دوچرخه بود که مردم چی فکر میکنن و نکنه خوششون نیاد و…. اما من به خاطر حرف این مردم سالها این آرزو رو توی دلم دفن کرده بودم و چقدر توی همون محله برای رفت و برگشت اذیت شده بودم که ماشین گیرم نیومده بود یا از اونجا خرید کرده بودم و چقدر سختم شده بود تا اون چیزها رو تا خونه بیارم و چقدر بدنم آزار دیده بود و اون لحظه که فایل اومد من کارهای خونه رو انجام داده بودم و واقعا خسته و گرسنه بودم، اما این فایل منو به یاد رفتن به اون محله انداخت چند تا قاشق از غذامو خوردم و سریع آماده شدم و رفتم چقدر از شدت استرس و اینکه اونا چه فکری میکنند بدنم میلرزید ولی اهمیت ندادم و تا آخر اون محله رفتم و حتی خرید هم کردم و برگشتم و باز روز بعدش هم این تمرین رو توی همون محله انجام دادم و اینبار دیدم که ترسم نصف شده و نگم از خوبی و فرهنگ این مردم که چقدر عشق کردم باهاشون، انگار نه انگار که من با دوچرخه رفته بودم چقدر براشون عادی بود و الکی توی ذهنم این قدر بزرگ بود، چقدر با احترام باهام صحبت میکردند، خدا رو صد هزار مرتبه شکر، چنان عشقی کردم از اقدامم از اینکه باز ابراهیم شدم و این بت رو هم شکستم و باز باید برم اونجا تا این ترس به صفر برسه، و موقع برگشتن برای خودم جایزه رانی آناناس خریدم🤭😋😋البته که این جایزه در مقابل اقدامم واقعا کوچولو بود ولی بعد جبران میکنم و کلی خودمو تشویق کردم و احسنت گفتم ❤️استاد، مریم جان، دستتونو میبوسم عشق های من❤️❤️❤️و این ترس از حرف مردم واقعا یکی از بزرگترین پاشنه آشیل های منه، اما دیشب متوجه یه ترس خییییلی بزرگتر توی وجودم شدم، قبلا این ترس رو توی قدمها و توی دوره جهان بینی شناخته بودم اما نه مثل الان، دیشب تولد دخترم بود و همسرم و پسرم شب رو خونه نبودند، دخترم هم آخر شب بعد از تموم شدن تولدش با دوستاش رفتند دور بزنند و خوش بگذرونن (دخترم ۱۷ سالشه) و تا ساعت ۴ صبح بیرون بودند برای اولین بار، خلاصه من تنها توی خونه بودم بعد از اینکه خونه رو مرتب کردم و ساعت حدودای یک شد، چندین مرتبه احساس میکردم که از توی اتاق صدا میاد، من ۲ مرتبه با حالت ترس زیاد بلند شدم و رفتم ۲ تا اتاق ها رو نگاه کردم ولی هیچ چیزی نبود سعی میکردم ذهنمو کنترل کنم، فایل جلسه ۲، از قدم سوم رو که در مورد تغییر شخصیت بود گوش دادم که البته باید فایل جلسه ۶ دوره جهان بینی رو گوش میدادم و با خودم تکرار میکردم که این یه فرصت برای رشد منه، قدرتمند ترین فرمانروای جهان الان کنار منه، و تا ساعت ۴ شاید حدود یه نیم ساعت با تکرار این باور خوابم برده بود و آروم شده بودم اما متوجه شدم که هنوز اون طوری که باید این خدای قدرتمند رو باور ندارم، زیاد باور ندارم که کنارمه و میتونه خیلی بهتر از همسر یا فرزند یا هر کسی دیگه که کنارمه ازم محافظت کنه، چقدر برام زشت و شرم آوره این حد از شرک توی وجودم باشه، ولی خدا رو شکر که کامل شناختمش، از خدا خواستم حداقل به مدت ۲ هفته فرصت تنهایی رو توی شب برام فراهم کنه تا با کمک خودش به این ترسم هم غلبه کنم، مریم عزیزم کااااااش توی یه جلسه از فایل های ۱۲ قدم یا جهان بینی یا… در مورد غلبه کردن به ترستون از تنها بودن در شب برامون صحبت میکردی که چطور اون ۲ ماه رو تونستی تنها و آرام بخوابی، البته میدونم که تکاملتونو طی کردید تا به این جا رسیدید اما یادمه که توی یکی از فایل های زندگی در بهشت یه شب که استاد نبود( قبل از این دوماه که استاد برن برای کار کردن روی خودشون در مورد سلامتی)شما یه مقدار از تنها بودن توی شب ترس داشتید ولی الان احساس میکنم که این ترس ها رو کامل پشت سر گذاشتید که با تمام وجودم بهتون تبریک میگم، ولی ازتون خواااهش میکنم اگه ممکنه بیایید توی یه جلسه برامون صحبت کنید چون شما یه خانوم هستید میتونید یه الگوی عالی برای من باشید، بی نهایت سپاسگذارم و میبوسمتون🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
این قسمت زیبا حاوی نکات بسیار ارزشمندی هست، همانطور که در متن و خود فایل اشاره شده ما عادت داریم که آشغال ها رو بکنیم زیر مبل یعنی چیز هایی که ازشون میترسیم و مانع ورود مواهب زندگی هستند رو ورودشون رو به زندگیمون رو مسدود میکنیم که باعث میشه از زیبایی ها محروم بمونیم و حسرت بخوریم ولی باید برعکس عمل کنیم مثلا همین مثال چند وقت پیش استاد که تجربه پاراگلایدر و پرش از آسمان که تصاویر بسیار زیبایی رو هوایی تجربه میکنیم یا زیپ لاین که تجربه خیلی لذت بخشی هست و زیر پات پر درخت و مناطق سر سبز هست و یک هیجان نابی هست دیدیم که استاد و مریم آشغال ها رو زیر مبل نکردن و برای تجربه این موهبت پا رو ترس هاشون از ارتفاع و یادگیری یک سری مهارتها گذاشتن و رفتن تو دل کار و این پرش رو تجربه کردن. آیا واقعا ما هم چنین کاری رو انجام میدیم؟ البته باید در شرایط سلامتی باشیم تا بتونیم چنین تجاربی رو داشته باشیم نه اینکه در شرایط بیماری یا وزن بالا بخواهیم این کارها رو انجام بدیم ولی آیا در شرایط سلامتی و رو فرم بودن ما این کار رو انجام میدیم؟ اینها نشون میده که در عمل ما چقدر آشغال ها رو زیر مبل نگه میداریم و رو به رو نمیشیم با ترس هامون. در مورد تمرین آگهی بازرگانی هم همین مثال هست کسی که احساس لیاقت پایینی داره کسی که ترس های زیادی از نگاه دیگران به خودش داره کسی که ترس از بروز دادن خودش داره کسی که خودش رو اصلا ارزشمند نمیدونه و این نوع آشغال ها رو زیر مبلش داره نمیتونه این آگهی رو بخونه ولی کسی که قدرت و ایمان تمیز کردن این آشغال ها رو داره روی خودش کار میکنه شهامتش رو جمع میکنه و خودش رو تقویت میکنه ایمان میسازه و میره این تمرین رو انجام میده. اونم بارها و بارها که ریشه بدونه در وجودش. که آسون بشه براش هر دفعه. که بشه روتیناش که قشنگ تمیز تمیز بشه وجودش. نمیشه بگیم چی کار کنم میترسم پس بیخیال چون اگه بگیم چی کار کنم میترسم ولش کن یعنی مثل این هست بگیم چی کار کنم میترسم بوی آشغال میاد چی کار کنم.. خب اگه میخوای بوی آشغال نیاد باید بری تمیز کنی راه دیگه ای نیست. و یک شبه هم نمیشه تمیزش کرد باید تکامل طی بشه این درسی هست که من از این قسمت از فایل تغییر شخصیت جهاد اکبر میخواهد یاد گرفتم. و در مورد زیبایی های این فایل هم بگم چقدر جنگل زیبایی هست چه رودخونه زیبایی جاری شده چقدر بودن در طبیعت دلچسب هست و راستی من هم به تازگی به دوره دوازده قدم پیوستم و قدم یک رو خریداری کردم و خیلی خوشحالم که میتونم در این قدم همراه استاد و دوستان عزیزم باشم و متعهد هستم که تمرینات تکاملی ام رو همانطوری که استاد گفته انجام بدم و تکاملم طی بشه و اماده بشم برای قدم های بعدی و نتایج بهتر. چون باید لذت ببرم و تکاملم رو طی کنم تا قدم به قدم رشد کنم. ضمنا RV خیلی زیباست چقدر امکاناتش عالیه چقدر شیک و ترتمیز ساخته شده چقدر همه چی تمومه همه امکانات لازم رو برای سفر داره حمام دستشویی آشپزخونه محل کار اتاق خواب لباس شویی لباس خشک کن، تلوزیون برای بازی، سیستم صوتی خوب نوردهی عالی، سلاید اوت و بزرگ شدن خونه امکانات آب و برق و گاز و کولر و پمپ باد و یک عالمه امکانات دیگه خیلی فوق العاده هست تبریک میگم به استاد بابت خرید این هیولا و نوش جانتون باشه امیدوارم بهترین استفاده رو ازش ببرید. عاشقتونم، در پناه الله مهربان شاد و ثروتمند و سعادتمند و خوشبخت و موفق در دنیا و آخرت باشید.
استادمن دوازده قدم راپارسال گوش کردم ولی اون موقع هنوزازسایت ،محصول راخریداری نکرده بودم .ووقتی واردسایت شدم شروع به خریدش کردم ،درحال حاضر۹قدم راخریدم.
منتظرم ۳قدم بعدی راهم بخرم تاپشت سرهم گوش بدم .
چون الان تمرکزم بیشتررودوره ی عشق ومودته .
وتوسایت هم سعی در فعالیت دارم .
به همین جهت فراموش کردم که چیاگفته شده تو۱۲قدم.
شماتواین فایل ،درموردقدم ۳صحبت کردیدوتجربه دادید.یه چیزایی برام تداعی شد.
بله هیچ وقت کسی نمیتونه بدون گذروندن ،قانون تکامل،به رشدوموفقیتی برسه.
منم به عینه ،اینوتجربه کردم .ازاونجایی که سالهاس دارم روی خودم کارمیکنم .حتی قبل از اینکه بااستادآشنا بشم ،ازسالهاقبلش من شروع به تغییرات کرده بودم .ولی خیلی کند، پیش میرفتم .
پذیرفتن وپذیرش وقبول اینکه خودت واقف باشی که تورفتارت ،توکارت،توعملکردت ،تووجودت ،ایرادی هس که مانع آرامش ورسیدن به اهدافت ،یاروابطت یاهرچیزدیگه ای میشه .بسیاربسیارمهمه.
همیشه تنهاواژه ای که استفاده کردیم این بوده که چرا؟چرااین اتفاقات برای من میفته.ولی هیچ وقت ازخودمون سوال نکردیم چکارکنیم که همه ی اینها به یه شکل دیگه رخ بده .
آیا من میتونم تغییراتی رابوجودبیارم که زندگیم دگرگون بشه وازاین حالت بد،به حالت ایده آل دربیاد.ودست ازدنبال مقصربودن ومحکوم کردن دیگران وشرایط وموقعیتهایی که درش بودم بردارم.دست ازگله کردن وشاکی بودن ازخدای خودم بردارم .
بله که میتونم ،من اگربخام ،میشه .
تازه متوجه شدم چ قدرتی دروجودمن نهفتس .وبااین قدرت ذهنم چ کارهاوچ اتفاقاتی رامیتونم برای خودم خلق کنم .
تازه پی بردم که هیچ موقعیت وشرایطی وهیچ بنی بشری ،نمیتونسته توزندگی من دخالتی داشته باشه ،تاوقتی که من اجازه نمیدادم .
که متاسفانه برعکس اینوانجام دادم و همیشه اجازه دادم ورودیهای ذهنم ،کل آرامشم رابگیرن ومنوازمسیراصلی منحرف کنن .
همیشه دنبال پاک کردن صورت مسئله بودم به جای حل کردن مسئله.
حالا که به آگاهی وادراکبالاتررسیدم اونم ازوجوداستادعزیزم ،آقای محترم ودوست داشتنی عباس منش ،خب طبیعتا،همه چی داره متفاوت باقبل میشه .
بله همانطورکه استادگفتن :اولین قدم اولین گام وبزرگترین ومهمترینش اینه که توقبول کنی که نیاز به تغییر داری.
بایدبه این درک برسی تابتونی تغییرکنی.واگرنه اوضاع به همون شکل قبل باقی میمونه وهمون تجربه های تلخ وشکستهاوناکامیها،فقط از شکلی به شکل دیگه ،بازبوجودمیاد.
پس من می پذیرم که نیاز به تغییردارم .
می پذیرم که آگاهانه وناآگاهانه،هم به خودم ،هم به دیگران وهم به همسرم خسارت زدم .درحق خودموودیگران جفاکردم.
می پذیرم که خودم اجازه ی ورود دیگران به حریم شخصی خودم دادم.وازطرفی خودم خیلی جاها که نبایدواردحریم کسی میشدم ،شدم .
می پذیرم که شناخت کافی وباوردرستی نسبت به پروردگارم ،نداشتم .
می پذیرم که عیبهاونواقصی دارم که باعث عدم پیشرفت من در روابط، درداشتن ثروت ،داشتن آرامش ودرکل باعث دور بودن من ازخوشبختی ونرسیدن به خواسته هاواهدافم بوده.
خداروشکرمیکنم که ازاون دسته آدمهای مغرورنبودم که فکرکنم همه چی دانام ونیازی به تغییر ندارم .
چون می بینم کسانی را که این طرزتفکررادارن ،چ طورهنوزباباورهاوعقایدغلط درهمون سطح پایین موندن وبازدنبال تغییراتی دربیرون ازوجودخودشون میگردن .
بازم سپاسگزاری میکنم ازخدای خوبم وازاستادعزیزم که تلنگرایجاد،این تغییرات رادرمن شکل دادن .
همین که می پذیری ،انگاربه یه آرامشی میرسی که دوست داری دنبالش بری وراهکارهاوهدایتتو،تومسیرت پیداکنی .
تبریک میگم به خودم ،به تمام کسانی که مثل من به این درک اززندگی رسیدن وباشهامت واقتداردنبال تغییراتشون ،رفع نواقصشون وبوجوداووردن باورهای جدیدرفتن .
عاشق تک تک کسانی هستم که با تواضع و فروتنی تونستن این موضوع را قبول کنن.
غرورلعنتی وقتی دامنگیرت باشه ،اجازه نمیده که توعیب ونقصی، تو درونت ببینی ،برعکس همه ی عیبهاومشکلات ودردهارابیرون ازوجودخودش می بینه.وتاوقتی این بینش راداشتم باشی ،به هیچ جانمیرسی اگه ظاهراچیزهایی داشته باشی که به نظرخوشبخت نشون داده بشی ،ولی بعید میدونم اون آرامشی که همه ی مادنبالشیم ،تووجودش باشه.
مطمئنم که نیس.
زمانیکه میپذیرم ینی تمایل دارم ،ینی بامیل واراده ی خودم میخام حرکتی کنم .ینی خسته شدم ینی به نتایج وارزوهاوخواسته هاواهدافم نرسیدم ونمیخام متفاوت عمل کنم تا بتونم به همه چی برسم.
استادجونم من پذیرفتم ،من پذیرفتم که الان اینجام .وتازنده هستم این مسیرراادامه میدم تازه هرروز، چیزهایی کشف میکنم که انگیزه ی منوبیشتروبیشترمیکنه .
واقعنی هروقت که باقبل خودم ،رفتاریاباوری رامتفاوت عمل میکنم ونتیجه بهتری می بینم بقدری ذوق زده میشم که ،ازخودبیخودمیشم .مثل آدمهایی که مست باشن ،سرشارازمستی وغروروشادی میشم .حالااین غرورکجا،اون غرورقبلی که داشتم کجا،!😉
اون غرور،بااحساس بدبودولی این غروربااحساس خوب وسرمستی وانس گرفتن باخدای درونم وآشتی کردن بادرونم هستش .
وقتی حرکت میکنم واقدام میکنم برای تغییراتم ،هم بادنیای درونم آشنا میشم هم خدای خودم راپیدامیکنم ودرکنارهمه ی اینها کم کم به خواسته هام هم میرسم .به خودم قول دادم خالق خوبی برای خودم باشم .
موندن تواین مسیروداشتن این حس خوب ،فقط باتکرارویادآوری روزانه ی درسهاوتجربه هایی که ازاستادعزیزم که الگوی مناسب خودم انتخاب کردم ،بوجودمیاد.
به نام مهربان پروردگارِ هدایتگرم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی
استادعباسمنش عزیزم ،خوشحالم که قدم دوم 12قدم رو دارم به اتمام میرسونم و مشتاق رسیدن به قدم سوم هستم
استادعزیزم راجب وارد ترس شدن صحبت کردین،تا بامواجه شدن بااین ترس ها بتونیم تجربه های جدید داشته باشیم و در واقع لذت بیشتری از زندگی ببریم
بعد از آشنایی باشما من دراین مورد خیلی توانمند شدم و به ترسهای بزرگ زندگیم غلبه کردم
مثلا ترس بزرگی از سخنرانی درجمع داشتم وبعد ازآشنایی با شما وارد این ترس بزرگ زندگیم شدم و حالا شغلم سخنرانی هست
از رانندگی به شدت میترسیدم و واردش شدم وحالا خودم ماشین دارم و رانندگی میکنم
راجب ادامه تحصیل هم همینطور،میترسیدم وباکمک آگاهی های شما ادامه دادند و چندتا مدرک گرفتم
راجب بیماری کرونا که به شدت ازش میترسیدم اما با کمک شما یاد گرفتم که ذهنمو راجب سلامتی تغییر بدم و تونستم تمام مدت که جهان باهاش درگیر بود من درسلامت کامل بمونم
من با درس ها و آموزشهای شما، یادگرفتم کم کم اشغال هارو زیر مبل نزنم و حلش کنم و کم کم زندگی زیباتری داشته باشم
وسپاسگزارم ازشما که هستید وباآگاهی هاتون باعث شدید خوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه
خدارو سپاسگذارم برای ایمان و اراده ای که به قلبم داده
تا استمرار بورزم به تغیر شخصیتم
خیلی خوشحالم که آماده دریافت آگاهی هایی شدم که استاد بی نظیرم در دوره 12 قدم دارن توضیحش میدن
امروز قدم دوم از دوره 12 قدم رو تهیه کردم
واقعا باید برای ایجاد شرایط جدید ودلخواه تغیری بنیادین ایجاد کرد وگرنه با همون شخصیتو با همون رفتار سابق همون نتایج قبلو داره همون چیزی که هستو دادی نه بیشتر
وباید تغیر کرد اگر تغیر شرایطو میخوایم
زمانی که داشتم صحبتهای استادو میشنیدم واونجایی که باد وزیدن گرفت توی اون جنگل زیبا واون برگهای درختا صداشون داشت دیوونم میکرد.همون موقه داشتم به خودم میگفتم که چی شد وارد دوره 12 قدم شدم اصلا؟! وهم زمان صحبتای استادو میشنیدم ودیدم چقدر این جهان همه کاراش به صورت تکاملیه وطبق قانون خودش پیش میره
که یه روز با یک تصمیم اومدم وتوی روز شمار تحول زندگی من متعهدانه به خودم قول دادم تا آخرین روزش پیش برم وکامنت بزارم و هرجوری که میشه وهر تمرینی که استاد میگه رو تا جایی که می تونم عملی بکنم.
خب وقتی جهان این حد از استمرارو ازت میبینه هدایتت میکنه وراه هارو برات باز میکنه موقعیت هارو بهتر میکنه برات دستاشو کمت میفرسته چون تو خواهان تغیری وکار جهان کار خداوند کمک به رسوندن تو به خواستت حالا هر خواسته ای که هست
وچقدر دقیق ودرست از یه جایی به بعد از این سری فایلهای روز شمار هدایت شدم به دوره 12 قدم والعان توی یه فضایی قرار گرفتم که اصلا دیگه بنیادین وتکاملی (که من عاشق طی کردن مسیرم شدم اونم با قانون با تکامل ) دارم تغیر میدم شخصیتمو که از پایه کل نتایجم تغیر بکنه
وهمه اینا برای تغیریه که خواهانشم وجهانم کمک کننده به من
خیلی خوشحالم وحالم خوبه از بودن دراین مسیر بی انتها از نعمت ها وخوشبختی که راهنماش خداونده
خداروشکر میکنم که امروز هم این فایل از روزشمار تحول زندگی رو دیدم و آگاهیهای اون رو شنیدم و دراین فایل به این موضوع پی بردم که برای تغییر افکار و باورها و تغییر شخصیت زمان تکاملی لازم هست و با یک مدت کوتاه نمیشه همه اونها رو تغییر داد چون یک شبه بوجود نیومدن که بخوان یک شبه هم تغییر کنن.برای تغییر شخصیت باید بپذیرم که من در یک سری چیزها مشکل دارم و از اساس به اصلاح اونها بپردازم نه اینکه مثل مثال آشغالها رو نباید زیر مبل بزارم باشه .
اگر از اساس مشکلاتم رو حل نکنم و نپذیرم از خیلی چیزها خودمو محروم خواهم کرد چون پذیرفتم که این اشکالات رو دارم و نمیشه کاری کرد اینطور باعث میشه که من همیشه اونها رو به یدک بکشم و در مواقع لزوم ظاهر میشن و باعث میشن که از توانایی هایم محروم بمونم.بنابراین باید ایرادات شخصیتی خودمو پیدا کنم و بپذیرم وبه خودم بگم میشه اونها رو برطرف کرد.
بنام خداوند مهربونم❤با سلام خدمت استاد عزیز🌻واقعا خوشحالم ک کنارتون هستم و بسیار درسهای آموزنده یاد گرفتم و با تمام وجودم سعی میکنم ک قانون رو رعایت کنم .اما ی جاهایی واقعا از دستم خارج میشه اما امید دارم ک میتونم و ادامه میدم🥰استاد عزیز واقعا ممنونم بخاطره تحولی ک در من ایجاد کردین😊ای کاش فقط یکم دوره هایقدم ب قدم کمی قیمتش مناسبتر بود و من میتونستم تهیه کنم البته میدونم ک با ثروتی ک ب سمتم سرازیره و من در فرکانس دریافتش هستم میتونم ب زودی بخرمشون😍دوستتون دارم❤خداوند مهربون پشت و پناهتون🥰
بنام خدای بخشنده و مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم استاد عباس منش و مریم جان شایسته
و همه دوستان هم فرکانسیم
یادمه سری قبلی ک شروع کردم با دوره فوق العاده ۱۲ قدم ، هدایت شدم ب اینکه فصل پنچم کتاب رویاهایی ک رویا نیستند ک در مورد ترس و ایمان راستین هست رو هم زمان روی خودم کار کنم چون ترس های ما از اونجاهایی نشات میگیره ک در وجودمون ناشناخته هست و اتفاقا ایراد داره و اگه شروع کنیم ب خود شناسی و دلیل ترس هامون رو در تمام جنبه های زندگیمون بدونیم و برنامه بریزیم ک وارد دل ترس هامون بشیم اون وقته ک کارهایی رو انجام میدیم ک قبل از این فکرشم نمیکردیم ک بتونیم انجامش بدیم و همین کارا ب قول استاد عزیز باعث میشه باورهای قدرتمند کننده ساخته بشه و اون موانع ذهنی ک سال ها ب اشتباه منو از تجربه ی نعمت هایی ک تجربه کردنشون کاملا طبیعی هست در زندگی همه ی ما برداشته بشه و بصورت طبیعی اون خواسته های طبیعی مون رو تجربه کنیم
از خودم مثال میزنم درباره ترس:
اول اینو بگم ک با فکر کردن ب این موضوع یهو یاد آهنگ انگلیسی افتادم ک هدایت الله هست ب اسم frozen
زبان انگلیسیم خیلی خوب نیست اما تقریبا بیشتر چیزا رو متوجه میشم
ی جایی توی آهنگ میگفت ب این مضمون ک : وقتی میترسیم قلبمون باز نمیشه یعنی ترس باعث فریز شدن قلبمون میشه و انگار ک متوقف میشیم
این قانون جهانه ک فریز شدن باعث بی حرکتی میشه پس هر موضوعی ک باعث حرکت نکردن بشه مساویه با ترس
برم سراغ تجربه ام:
من ی دوره ی کوتاهی در حد چند روز ی ورودی های ذهنی رو دنبال میکردم ک در مورد جن و روح و … اینا بود
حالا مثلا بهش میگن از ما بهترون یا هرچیز دیگه ای ک مهم نیست
چون بیشتر توی اون حال و هوا بودم جهان منو بیشتر هدایت میکرد ب شرایطی هم سنگ با کانون توجه ام
مثلا چیزهایی رو توی اینترنت میدیدم ک دقیقا درباره ی همین موضوع هست و یا آدم های اطرافم درباره ی این موضوع صحبت میکردن و میگفتن مثلا این کلیپ رو دیدی ؟؟؟
اصلا تعجب نداره ک اونا درباره ی این موضوع صحبت میکردن و من ب این شرایط هدایت میشدم چون من داشتم خلق میکردم شرایط زندگیم رو با افکاری ک داشتم
پس من نباید بخاطر تجربه ی شرایطی ک دلخواهم نیست از این و اون ناراحت بشم
چون ” هیچ چیز بدون اجازه ی من نمیتونه وارد زندگیم بشه ”
خلاصه ی شب از ترس درباره ی همین جن و روح ،ی اتفاقی افتاد برام ک صدام ب طرز عجیبی گرفت
یعنی من خواستم ب خودم ی جورایی بگم ک من نترسیدم و ی رفتاری از خودم نشون بدم ک : ن من نترسیدم و اصلا اینارو قبول ندارم ، ک همون باعث این اتفاق شد
یعنی الگو ها یکیه ‘ این جور مواقع اکثر ماها همین کارا رو انجام میدیم ک بگیم : ن ، در مورد من اینطوری نیست
خلاصه اون موقع ها من تنها بودم یعنی ی خونه گرفته بودم ک تنها زندگی میکردم شب ها و روزها
خب شرایط هم ی جورایی محیا بود
من میدونستم ک باید این ترس رو برطرف کنم تا دیگه نتونه سراغم بیاد چون برام حل نشده بود
چند روز افکارم در مورد رفع این ترس بود و خداوند ی الهامی ب من کرد ک :ما خلقت جن و الانس الا لیعبدون
یعنی این الهام چنان منو آروم و مطمعن کرد ک تمام ترسم انگار ریخت از این موضوع
و من خودم ی حرکت دیگه هم زدم
زمستون بود و هوا واقعا سرد و اوایل شب بود
تصمیم گرفتم برم بیرون هم ی دوری بزنم تا حال و هوام عوض شه و هم برم از توی آرامگاه شهر رد بشم
ی شرایط بود ک باید تجربه کنیم تا متوجه بشیم
آرامگاه نزدیک خونه بود و من وارد شدم و اصلا ی حسی داشت
تمام بدنم انگار ی جوری شد ‘ احتمالا تجربه اش کردید
انگار تمام ترسم ریخت از این موضوع
و من از ی طرف وارد شدم و شروع کردم بین قبرها راه رفتم بهشون نگاه کردم و حتی باهاشون صحبت کردم و جالبه ک خیییلی احساس خوبی داشتم و از ی طرف دیگه خارج شدم و وقتی خارج شدم خیلی حال خوبی داستم و خوشحال ک با الهام الله یکتای خودم و عمل بهش بر این ترسم غلبه کردم
و باور کردم ک : ما جن و انس را نیافریدیم مگر برای عبادت و بندگی
ن برای ترسیدن و ترسوندن
این ی تجربه ی خیلی خوب بود برام ک میدونم بعد از این تجربه من با محمدرضای قبلی فرق کردم ب سمت تغییر شخصیتم
الان هم میدونم ک پاشنه ی آشیلم در مورد روابط
عاطفی ایم هست و ب لطف خدای مهربونم میدونم ک باید چیکار کنم فقط مونده عمل کردن ب دانسته هام و بعد هم قطعا نتایج دلخواهم میاد
چون قانون اینه
مثلا در مورد روابط من ب این نتیجه رسیدم ک اول باید بیام ایرادهام رو در مورد روابط ام پیدا کنم و ببینم ک من چ مشکلی در مورد رابطه با جنس مخالف دارم
مثلا تا ی خانم از روبرو میاد اولین واکنش من اینه ک من رومو میکنم ب ی سمت دیگه و میخوام کاری رو انجام بدم ک انگار من ندیدم اون خانم رو
و اینکه چرا من اینکارو انجام میدم؟
قطعا از ی باوری این رفتار سرچشمه میگیره
بیام دلیلش رو پیدا کنم و برسم ب این درک ک من اعتماد بنفس ندارم و در مواجهه با ی خانم عزت نفسم رو از دست میدم و فکر میکنم ک اون طرف مقابل اصلا ب من نگاهم نمیکنه چ برسه ک بخواد باهام دوست بشه
حالا راهکارش چیه ؟
فکر میکنم اینه ک اول ی تعریف درست از روابط توی ذهنم بسازم و ارتباطات درست در مورد روابط عاطفی بسازم در ذهنم و روی عزت نفسم بشدت کارکنم تا باور کنم ک من ب تنهایی هم انسانی فوق العاده و ارزشمندم و درسته ک داشتن رابطه ی عاطفی دلخواهم ی نعمت طبیعی هست اما دلیل ارزشمندیم ب بودن با جنس مخالف و داشتن رابطه ی عاطفی نیست و من ب تنهایی هم ارزشمندم و دلیل احساس خوبم بودن با جنس مخالف نیست
و وقتی اینا باورم بشه من آرام آرام این شرایط رو تجربه میکنم
من ک خیلی باید روی خودم کار کنم و این کار کردن روی خودم فقط با مداومت و عمل ب آنچه ک میدونم درسته باعث بوجود اومدن نتایج ملموس و پایدار میشه
و بازم ب قول استاد عزیزم ، این یک روند دائمی هست ک اگه بتونیم کاری کنیم ک با لذت بردن طی بشه اون وقت کار برامون هرروز ساده تر لذت بخش تر و خلق نتایج هم سریع تر میشه
بینهایت سپاسگزار خدای مهربونم هستم ک این فرصت رو بازهم ب من بخشید ک با شما خوبان باشم
و بینهایت سپاسگزار استاد عزیزم هستم ک دوست داری ک خوب زندگی کنی و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کنی
برای هممون آرزوی سلامتی شادی موفقیت ثروت و سعادت در دنیا و آخرت دارم در پناه الله یکتا 🙏
سلام به خانواده عزززیزم ❤️سپاسگذارم استاد جان و مریم عزیزم که هر روز با یه فایل الماسین ما رو با خودمون رو به رو میکنیم تا هر بار خودمونو بهبود ببخشیم، من توی فایل مثل ابوموسی نباشیم در مورد خرید دوچرخه ای که سالها آرزوشو داشتم و ترس از حرف مردم و وارد شدن به دلش نوشتم و باز با این فایل به لطف خدا و شما متوجه شدم که باید با دوچرخه م برم توی محله ای که نزدیک خونمونه و یه بازارچه اونجاست و بیشترین ترس من رفتن به اونجا با دوچرخه بود که مردم چی فکر میکنن و نکنه خوششون نیاد و…. اما من به خاطر حرف این مردم سالها این آرزو رو توی دلم دفن کرده بودم و چقدر توی همون محله برای رفت و برگشت اذیت شده بودم که ماشین گیرم نیومده بود یا از اونجا خرید کرده بودم و چقدر سختم شده بود تا اون چیزها رو تا خونه بیارم و چقدر بدنم آزار دیده بود و اون لحظه که فایل اومد من کارهای خونه رو انجام داده بودم و واقعا خسته و گرسنه بودم، اما این فایل منو به یاد رفتن به اون محله انداخت چند تا قاشق از غذامو خوردم و سریع آماده شدم و رفتم چقدر از شدت استرس و اینکه اونا چه فکری میکنند بدنم میلرزید ولی اهمیت ندادم و تا آخر اون محله رفتم و حتی خرید هم کردم و برگشتم و باز روز بعدش هم این تمرین رو توی همون محله انجام دادم و اینبار دیدم که ترسم نصف شده و نگم از خوبی و فرهنگ این مردم که چقدر عشق کردم باهاشون، انگار نه انگار که من با دوچرخه رفته بودم چقدر براشون عادی بود و الکی توی ذهنم این قدر بزرگ بود، چقدر با احترام باهام صحبت میکردند، خدا رو صد هزار مرتبه شکر، چنان عشقی کردم از اقدامم از اینکه باز ابراهیم شدم و این بت رو هم شکستم و باز باید برم اونجا تا این ترس به صفر برسه، و موقع برگشتن برای خودم جایزه رانی آناناس خریدم🤭😋😋البته که این جایزه در مقابل اقدامم واقعا کوچولو بود ولی بعد جبران میکنم و کلی خودمو تشویق کردم و احسنت گفتم ❤️استاد، مریم جان، دستتونو میبوسم عشق های من❤️❤️❤️و این ترس از حرف مردم واقعا یکی از بزرگترین پاشنه آشیل های منه، اما دیشب متوجه یه ترس خییییلی بزرگتر توی وجودم شدم، قبلا این ترس رو توی قدمها و توی دوره جهان بینی شناخته بودم اما نه مثل الان، دیشب تولد دخترم بود و همسرم و پسرم شب رو خونه نبودند، دخترم هم آخر شب بعد از تموم شدن تولدش با دوستاش رفتند دور بزنند و خوش بگذرونن (دخترم ۱۷ سالشه) و تا ساعت ۴ صبح بیرون بودند برای اولین بار، خلاصه من تنها توی خونه بودم بعد از اینکه خونه رو مرتب کردم و ساعت حدودای یک شد، چندین مرتبه احساس میکردم که از توی اتاق صدا میاد، من ۲ مرتبه با حالت ترس زیاد بلند شدم و رفتم ۲ تا اتاق ها رو نگاه کردم ولی هیچ چیزی نبود سعی میکردم ذهنمو کنترل کنم، فایل جلسه ۲، از قدم سوم رو که در مورد تغییر شخصیت بود گوش دادم که البته باید فایل جلسه ۶ دوره جهان بینی رو گوش میدادم و با خودم تکرار میکردم که این یه فرصت برای رشد منه، قدرتمند ترین فرمانروای جهان الان کنار منه، و تا ساعت ۴ شاید حدود یه نیم ساعت با تکرار این باور خوابم برده بود و آروم شده بودم اما متوجه شدم که هنوز اون طوری که باید این خدای قدرتمند رو باور ندارم، زیاد باور ندارم که کنارمه و میتونه خیلی بهتر از همسر یا فرزند یا هر کسی دیگه که کنارمه ازم محافظت کنه، چقدر برام زشت و شرم آوره این حد از شرک توی وجودم باشه، ولی خدا رو شکر که کامل شناختمش، از خدا خواستم حداقل به مدت ۲ هفته فرصت تنهایی رو توی شب برام فراهم کنه تا با کمک خودش به این ترسم هم غلبه کنم، مریم عزیزم کااااااش توی یه جلسه از فایل های ۱۲ قدم یا جهان بینی یا… در مورد غلبه کردن به ترستون از تنها بودن در شب برامون صحبت میکردی که چطور اون ۲ ماه رو تونستی تنها و آرام بخوابی، البته میدونم که تکاملتونو طی کردید تا به این جا رسیدید اما یادمه که توی یکی از فایل های زندگی در بهشت یه شب که استاد نبود( قبل از این دوماه که استاد برن برای کار کردن روی خودشون در مورد سلامتی)شما یه مقدار از تنها بودن توی شب ترس داشتید ولی الان احساس میکنم که این ترس ها رو کامل پشت سر گذاشتید که با تمام وجودم بهتون تبریک میگم، ولی ازتون خواااهش میکنم اگه ممکنه بیایید توی یه جلسه برامون صحبت کنید چون شما یه خانوم هستید میتونید یه الگوی عالی برای من باشید، بی نهایت سپاسگذارم و میبوسمتون🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام خدمت همه ی عزیزان در روز شمار تحول زندگی من
این قسمت زیبا حاوی نکات بسیار ارزشمندی هست، همانطور که در متن و خود فایل اشاره شده ما عادت داریم که آشغال ها رو بکنیم زیر مبل یعنی چیز هایی که ازشون میترسیم و مانع ورود مواهب زندگی هستند رو ورودشون رو به زندگیمون رو مسدود میکنیم که باعث میشه از زیبایی ها محروم بمونیم و حسرت بخوریم ولی باید برعکس عمل کنیم مثلا همین مثال چند وقت پیش استاد که تجربه پاراگلایدر و پرش از آسمان که تصاویر بسیار زیبایی رو هوایی تجربه میکنیم یا زیپ لاین که تجربه خیلی لذت بخشی هست و زیر پات پر درخت و مناطق سر سبز هست و یک هیجان نابی هست دیدیم که استاد و مریم آشغال ها رو زیر مبل نکردن و برای تجربه این موهبت پا رو ترس هاشون از ارتفاع و یادگیری یک سری مهارتها گذاشتن و رفتن تو دل کار و این پرش رو تجربه کردن. آیا واقعا ما هم چنین کاری رو انجام میدیم؟ البته باید در شرایط سلامتی باشیم تا بتونیم چنین تجاربی رو داشته باشیم نه اینکه در شرایط بیماری یا وزن بالا بخواهیم این کارها رو انجام بدیم ولی آیا در شرایط سلامتی و رو فرم بودن ما این کار رو انجام میدیم؟ اینها نشون میده که در عمل ما چقدر آشغال ها رو زیر مبل نگه میداریم و رو به رو نمیشیم با ترس هامون. در مورد تمرین آگهی بازرگانی هم همین مثال هست کسی که احساس لیاقت پایینی داره کسی که ترس های زیادی از نگاه دیگران به خودش داره کسی که ترس از بروز دادن خودش داره کسی که خودش رو اصلا ارزشمند نمیدونه و این نوع آشغال ها رو زیر مبلش داره نمیتونه این آگهی رو بخونه ولی کسی که قدرت و ایمان تمیز کردن این آشغال ها رو داره روی خودش کار میکنه شهامتش رو جمع میکنه و خودش رو تقویت میکنه ایمان میسازه و میره این تمرین رو انجام میده. اونم بارها و بارها که ریشه بدونه در وجودش. که آسون بشه براش هر دفعه. که بشه روتیناش که قشنگ تمیز تمیز بشه وجودش. نمیشه بگیم چی کار کنم میترسم پس بیخیال چون اگه بگیم چی کار کنم میترسم ولش کن یعنی مثل این هست بگیم چی کار کنم میترسم بوی آشغال میاد چی کار کنم.. خب اگه میخوای بوی آشغال نیاد باید بری تمیز کنی راه دیگه ای نیست. و یک شبه هم نمیشه تمیزش کرد باید تکامل طی بشه این درسی هست که من از این قسمت از فایل تغییر شخصیت جهاد اکبر میخواهد یاد گرفتم. و در مورد زیبایی های این فایل هم بگم چقدر جنگل زیبایی هست چه رودخونه زیبایی جاری شده چقدر بودن در طبیعت دلچسب هست و راستی من هم به تازگی به دوره دوازده قدم پیوستم و قدم یک رو خریداری کردم و خیلی خوشحالم که میتونم در این قدم همراه استاد و دوستان عزیزم باشم و متعهد هستم که تمرینات تکاملی ام رو همانطوری که استاد گفته انجام بدم و تکاملم طی بشه و اماده بشم برای قدم های بعدی و نتایج بهتر. چون باید لذت ببرم و تکاملم رو طی کنم تا قدم به قدم رشد کنم. ضمنا RV خیلی زیباست چقدر امکاناتش عالیه چقدر شیک و ترتمیز ساخته شده چقدر همه چی تمومه همه امکانات لازم رو برای سفر داره حمام دستشویی آشپزخونه محل کار اتاق خواب لباس شویی لباس خشک کن، تلوزیون برای بازی، سیستم صوتی خوب نوردهی عالی، سلاید اوت و بزرگ شدن خونه امکانات آب و برق و گاز و کولر و پمپ باد و یک عالمه امکانات دیگه خیلی فوق العاده هست تبریک میگم به استاد بابت خرید این هیولا و نوش جانتون باشه امیدوارم بهترین استفاده رو ازش ببرید. عاشقتونم، در پناه الله مهربان شاد و ثروتمند و سعادتمند و خوشبخت و موفق در دنیا و آخرت باشید.
بنام الله یکتا
استاد عزیزم و مریم جانم سلام
من دو سالی هست که درگیر خودشناسی و خودسازی هستم
پیشرفت داشتم اما زیاد راضی نیستم و نیاز دارم بیشتر کار کنم
متاسفانه یکی از پاشنه های آشیلم اینه که خیلی عجولم
دوست دارم یه روز ۴۸ ساعت باشه که بتونم همه ی ساعتها رو روی خودم کار کنم
اینکه فکر میکنم اگه رو خودم کار نکنم زمان رو از دست دادم رو نمیدونم خوبه یا نه
من از تاریکی میترسم
از دعوا میترسم
از تنش میترسم
از بحث میترسم
من تو روابطم مشکل دارم و نیاز دارم رو خودم کار کنم
من دوست ندارم فرار کنم ولی نمیدونم چطور برم تو دل ترسهام
چون حتی از تو دل ترسهام رفتن هم میترسم
میدونم خیلی باید تلاش کنم که بتونم تو دل تمام ترسهام برم
پس از همین الان شروع میکنم
در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و سعادتمند باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و دوستان موحد و ارزشمندم
خدارو بینهایت شکر گزارم که در جمع فوق العاده شما هستم
هر قدر که شکر گزارش باشم نمیتونم گوشه ای از حق مطلب رو ادا کنم
این فایل روزشمارم مصادف شده با نتایج دوره سلامتی قسمت پنجم
اونجا شما میگین بعضیا حاضرن بمیرن و تغییر نکنن
خداروشکر میکنم که دنبال تغییرم
و نمیگم نمیشه
نمیگم دیره
نمیگم نشدنیه
خداروشکر میکنم که نمیخوام مثل بقیه زندگی کنم
نمیخوام مثل بقیه نتیجه بگیرم
خداروشکر نمیخوام آشغال ها رو زیر فرش قایم کنم
بله ما نقص هایی داریم
اول شهامت داشته باشیم بپذیریمش
بعد در صدد رفعش بربیایم
آشغالو حتی اگه به زمین هم چسبیده باشه
بازم میشه با جارو کردن ، شستن، با کاردک کندن ، با هر روشی بالاخره کند و بیرون انداخت
سعیمونو بکنیم
بالاخره یه روشی جواب میده
و هدایت که بخوایم به روش درست هدایت میشیم
چرا که اون شَه انقدر بزرگواره که هدایت رو برخودش واجب کرده
این فایل برای من تلنگر بود
تذکر بود
یدفعه انگار به خودم اومدم
منم از اون آشغالا زیر فرش دارم
اتفاقا ازش رنج هم میکشم
ولی یجورایی هل داده شده بوود خارج از نقطه تمرکزم
الان یدفعه برگشت با این تذکر به جا
فایلو شنیدم چند بار
کامنت های ارزشمند دوستان عزیزمو خوندم
به عقل کل سرزدم
و بالاخره امروز شروع کردم به عمل
به عمل آگاهانه
روش تمرکز کردم
و میشود
نشدنی نیست
کار میبره
ولی چی میتونه جلوی اراده انسانی که قصد تغییر و بهبود کرده و دستش تو دست خداست دوام بیاره
ید الله فوق ایدیهم
الهی شکر
الهی شکر
الهی شکر
استاد
مرسی هستین
در پناه خدا باشید
اهدافم در ۱۴۰۱
عاشق الله بشم
بلطفش بیزنسمو ران کنم
بلطفش فهم و حفظ و تثبیت قرانم عالی بشه
به نام خداوندی که راهنماویارویاورماس.
سلام به استادعزیزودوست داشتنی خودم.
تغییرشخصیت جهادی اکبرلازم دارد.
استادمن دوازده قدم راپارسال گوش کردم ولی اون موقع هنوزازسایت ،محصول راخریداری نکرده بودم .ووقتی واردسایت شدم شروع به خریدش کردم ،درحال حاضر۹قدم راخریدم.
منتظرم ۳قدم بعدی راهم بخرم تاپشت سرهم گوش بدم .
چون الان تمرکزم بیشتررودوره ی عشق ومودته .
وتوسایت هم سعی در فعالیت دارم .
به همین جهت فراموش کردم که چیاگفته شده تو۱۲قدم.
شماتواین فایل ،درموردقدم ۳صحبت کردیدوتجربه دادید.یه چیزایی برام تداعی شد.
بله هیچ وقت کسی نمیتونه بدون گذروندن ،قانون تکامل،به رشدوموفقیتی برسه.
منم به عینه ،اینوتجربه کردم .ازاونجایی که سالهاس دارم روی خودم کارمیکنم .حتی قبل از اینکه بااستادآشنا بشم ،ازسالهاقبلش من شروع به تغییرات کرده بودم .ولی خیلی کند، پیش میرفتم .
بزرگترین تغییرات من ،بابودن باشما،آغاز شد.چون
تغییرات باورهاوعقایدم وحتی دیدگاه ها،وآگاهی بابت قوانین جهان راازشماآموختم وشروع کردم .
پذیرفتن وپذیرش وقبول اینکه خودت واقف باشی که تورفتارت ،توکارت،توعملکردت ،تووجودت ،ایرادی هس که مانع آرامش ورسیدن به اهدافت ،یاروابطت یاهرچیزدیگه ای میشه .بسیاربسیارمهمه.
همیشه حقارتها،ترسها،کمبودها،ضعفها،شکستها،نداشتن روابط خوب بادیگران ،نبودن روابط ایده آل عاطفی ،همه ی اینها رادیدیم وچشیدیم وکشیدیم.
همیشه تنهاواژه ای که استفاده کردیم این بوده که چرا؟چرااین اتفاقات برای من میفته.ولی هیچ وقت ازخودمون سوال نکردیم چکارکنیم که همه ی اینها به یه شکل دیگه رخ بده .
آیا من میتونم تغییراتی رابوجودبیارم که زندگیم دگرگون بشه وازاین حالت بد،به حالت ایده آل دربیاد.ودست ازدنبال مقصربودن ومحکوم کردن دیگران وشرایط وموقعیتهایی که درش بودم بردارم.دست ازگله کردن وشاکی بودن ازخدای خودم بردارم .
بله که میتونم ،من اگربخام ،میشه .
تازه متوجه شدم چ قدرتی دروجودمن نهفتس .وبااین قدرت ذهنم چ کارهاوچ اتفاقاتی رامیتونم برای خودم خلق کنم .
تازه پی بردم که هیچ موقعیت وشرایطی وهیچ بنی بشری ،نمیتونسته توزندگی من دخالتی داشته باشه ،تاوقتی که من اجازه نمیدادم .
که متاسفانه برعکس اینوانجام دادم و همیشه اجازه دادم ورودیهای ذهنم ،کل آرامشم رابگیرن ومنوازمسیراصلی منحرف کنن .
همیشه دنبال پاک کردن صورت مسئله بودم به جای حل کردن مسئله.
حالا که به آگاهی وادراکبالاتررسیدم اونم ازوجوداستادعزیزم ،آقای محترم ودوست داشتنی عباس منش ،خب طبیعتا،همه چی داره متفاوت باقبل میشه .
بله همانطورکه استادگفتن :اولین قدم اولین گام وبزرگترین ومهمترینش اینه که توقبول کنی که نیاز به تغییر داری.
بایدبه این درک برسی تابتونی تغییرکنی.واگرنه اوضاع به همون شکل قبل باقی میمونه وهمون تجربه های تلخ وشکستهاوناکامیها،فقط از شکلی به شکل دیگه ،بازبوجودمیاد.
پس من می پذیرم که نیاز به تغییردارم .
می پذیرم که آگاهانه وناآگاهانه،هم به خودم ،هم به دیگران وهم به همسرم خسارت زدم .درحق خودموودیگران جفاکردم.
می پذیرم که خودم اجازه ی ورود دیگران به حریم شخصی خودم دادم.وازطرفی خودم خیلی جاها که نبایدواردحریم کسی میشدم ،شدم .
می پذیرم که شناخت کافی وباوردرستی نسبت به پروردگارم ،نداشتم .
می پذیرم که عیبهاونواقصی دارم که باعث عدم پیشرفت من در روابط، درداشتن ثروت ،داشتن آرامش ودرکل باعث دور بودن من ازخوشبختی ونرسیدن به خواسته هاواهدافم بوده.
خداروشکرمیکنم که ازاون دسته آدمهای مغرورنبودم که فکرکنم همه چی دانام ونیازی به تغییر ندارم .
چون می بینم کسانی را که این طرزتفکررادارن ،چ طورهنوزباباورهاوعقایدغلط درهمون سطح پایین موندن وبازدنبال تغییراتی دربیرون ازوجودخودشون میگردن .
بازم سپاسگزاری میکنم ازخدای خوبم وازاستادعزیزم که تلنگرایجاد،این تغییرات رادرمن شکل دادن .
همین که می پذیری ،انگاربه یه آرامشی میرسی که دوست داری دنبالش بری وراهکارهاوهدایتتو،تومسیرت پیداکنی .
تبریک میگم به خودم ،به تمام کسانی که مثل من به این درک اززندگی رسیدن وباشهامت واقتداردنبال تغییراتشون ،رفع نواقصشون وبوجوداووردن باورهای جدیدرفتن .
عاشق تک تک کسانی هستم که با تواضع و فروتنی تونستن این موضوع را قبول کنن.
غرورلعنتی وقتی دامنگیرت باشه ،اجازه نمیده که توعیب ونقصی، تو درونت ببینی ،برعکس همه ی عیبهاومشکلات ودردهارابیرون ازوجودخودش می بینه.وتاوقتی این بینش راداشتم باشی ،به هیچ جانمیرسی اگه ظاهراچیزهایی داشته باشی که به نظرخوشبخت نشون داده بشی ،ولی بعید میدونم اون آرامشی که همه ی مادنبالشیم ،تووجودش باشه.
مطمئنم که نیس.
زمانیکه میپذیرم ینی تمایل دارم ،ینی بامیل واراده ی خودم میخام حرکتی کنم .ینی خسته شدم ینی به نتایج وارزوهاوخواسته هاواهدافم نرسیدم ونمیخام متفاوت عمل کنم تا بتونم به همه چی برسم.
استادجونم من پذیرفتم ،من پذیرفتم که الان اینجام .وتازنده هستم این مسیرراادامه میدم تازه هرروز، چیزهایی کشف میکنم که انگیزه ی منوبیشتروبیشترمیکنه .
واقعنی هروقت که باقبل خودم ،رفتاریاباوری رامتفاوت عمل میکنم ونتیجه بهتری می بینم بقدری ذوق زده میشم که ،ازخودبیخودمیشم .مثل آدمهایی که مست باشن ،سرشارازمستی وغروروشادی میشم .حالااین غرورکجا،اون غرورقبلی که داشتم کجا،!😉
اون غرور،بااحساس بدبودولی این غروربااحساس خوب وسرمستی وانس گرفتن باخدای درونم وآشتی کردن بادرونم هستش .
وقتی حرکت میکنم واقدام میکنم برای تغییراتم ،هم بادنیای درونم آشنا میشم هم خدای خودم راپیدامیکنم ودرکنارهمه ی اینها کم کم به خواسته هام هم میرسم .به خودم قول دادم خالق خوبی برای خودم باشم .
موندن تواین مسیروداشتن این حس خوب ،فقط باتکرارویادآوری روزانه ی درسهاوتجربه هایی که ازاستادعزیزم که الگوی مناسب خودم انتخاب کردم ،بوجودمیاد.
باخریددوره ی عزت نفس خودم راپیداکردم.
باخریددوره ی عشق ومودت ،روابطم با همسرم خوب شد.
باخریددوره ی ثروت ۱و۳همسرم توامورمالی کلی تغییرکردوشاهدپیشرفتهامون، هستم خداروشکر.
دوازده قدم راهم خریدم ومیخام شروع کنم و گوش بدم .
مطمئنم آگاهی های محشری پیدامیکنم .
باگوش کردن ونوشتن روزانه ی کامنت توسایت هم کلی تجربه وکلی درس زندگی یادمی گیرم .
امیدوارم روزی بتونم تمام محصولات استادراتوهمه ی زمینه ها،راخریداری کنم و گوش بدم .چون میدونم توهرکدوم ،گنجینه های قیمتیه، که نیازه بگیرم.
همین جا بگم که به خاطر بدست اووردن این آرامش توزندگیمه که عاشق استادهستم .
استادجونم معلم عزیززندگیم ،عاشقتم .
ازخدامیخام همیشه درپناهش باشی وخداهمیشه وهمه جامراقب ومواظب دسته گلی مثل شماباشه🙏
به نام مهربان پروردگارِ هدایتگرم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی
استادعباسمنش عزیزم ،خوشحالم که قدم دوم 12قدم رو دارم به اتمام میرسونم و مشتاق رسیدن به قدم سوم هستم
استادعزیزم راجب وارد ترس شدن صحبت کردین،تا بامواجه شدن بااین ترس ها بتونیم تجربه های جدید داشته باشیم و در واقع لذت بیشتری از زندگی ببریم
بعد از آشنایی باشما من دراین مورد خیلی توانمند شدم و به ترسهای بزرگ زندگیم غلبه کردم
مثلا ترس بزرگی از سخنرانی درجمع داشتم وبعد ازآشنایی با شما وارد این ترس بزرگ زندگیم شدم و حالا شغلم سخنرانی هست
از رانندگی به شدت میترسیدم و واردش شدم وحالا خودم ماشین دارم و رانندگی میکنم
راجب ادامه تحصیل هم همینطور،میترسیدم وباکمک آگاهی های شما ادامه دادند و چندتا مدرک گرفتم
راجب بیماری کرونا که به شدت ازش میترسیدم اما با کمک شما یاد گرفتم که ذهنمو راجب سلامتی تغییر بدم و تونستم تمام مدت که جهان باهاش درگیر بود من درسلامت کامل بمونم
من با درس ها و آموزشهای شما، یادگرفتم کم کم اشغال هارو زیر مبل نزنم و حلش کنم و کم کم زندگی زیباتری داشته باشم
وسپاسگزارم ازشما که هستید وباآگاهی هاتون باعث شدید خوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه
به نام خداوند وهاب وعظیم
خدارو سپاسگذارم برای ایمان و اراده ای که به قلبم داده
تا استمرار بورزم به تغیر شخصیتم
خیلی خوشحالم که آماده دریافت آگاهی هایی شدم که استاد بی نظیرم در دوره 12 قدم دارن توضیحش میدن
امروز قدم دوم از دوره 12 قدم رو تهیه کردم
واقعا باید برای ایجاد شرایط جدید ودلخواه تغیری بنیادین ایجاد کرد وگرنه با همون شخصیتو با همون رفتار سابق همون نتایج قبلو داره همون چیزی که هستو دادی نه بیشتر
وباید تغیر کرد اگر تغیر شرایطو میخوایم
زمانی که داشتم صحبتهای استادو میشنیدم واونجایی که باد وزیدن گرفت توی اون جنگل زیبا واون برگهای درختا صداشون داشت دیوونم میکرد.همون موقه داشتم به خودم میگفتم که چی شد وارد دوره 12 قدم شدم اصلا؟! وهم زمان صحبتای استادو میشنیدم ودیدم چقدر این جهان همه کاراش به صورت تکاملیه وطبق قانون خودش پیش میره
که یه روز با یک تصمیم اومدم وتوی روز شمار تحول زندگی من متعهدانه به خودم قول دادم تا آخرین روزش پیش برم وکامنت بزارم و هرجوری که میشه وهر تمرینی که استاد میگه رو تا جایی که می تونم عملی بکنم.
خب وقتی جهان این حد از استمرارو ازت میبینه هدایتت میکنه وراه هارو برات باز میکنه موقعیت هارو بهتر میکنه برات دستاشو کمت میفرسته چون تو خواهان تغیری وکار جهان کار خداوند کمک به رسوندن تو به خواستت حالا هر خواسته ای که هست
وچقدر دقیق ودرست از یه جایی به بعد از این سری فایلهای روز شمار هدایت شدم به دوره 12 قدم والعان توی یه فضایی قرار گرفتم که اصلا دیگه بنیادین وتکاملی (که من عاشق طی کردن مسیرم شدم اونم با قانون با تکامل ) دارم تغیر میدم شخصیتمو که از پایه کل نتایجم تغیر بکنه
وهمه اینا برای تغیریه که خواهانشم وجهانم کمک کننده به من
خیلی خوشحالم وحالم خوبه از بودن دراین مسیر بی انتها از نعمت ها وخوشبختی که راهنماش خداونده
وامروز روز 98 از روز شمار تحول زندگیمه
به نام خدا
سلام به استاد عزیز
روزشمار تحول زندگی من روز 98
خداروشکر میکنم که امروز هم این فایل از روزشمار تحول زندگی رو دیدم و آگاهیهای اون رو شنیدم و دراین فایل به این موضوع پی بردم که برای تغییر افکار و باورها و تغییر شخصیت زمان تکاملی لازم هست و با یک مدت کوتاه نمیشه همه اونها رو تغییر داد چون یک شبه بوجود نیومدن که بخوان یک شبه هم تغییر کنن.برای تغییر شخصیت باید بپذیرم که من در یک سری چیزها مشکل دارم و از اساس به اصلاح اونها بپردازم نه اینکه مثل مثال آشغالها رو نباید زیر مبل بزارم باشه .
اگر از اساس مشکلاتم رو حل نکنم و نپذیرم از خیلی چیزها خودمو محروم خواهم کرد چون پذیرفتم که این اشکالات رو دارم و نمیشه کاری کرد اینطور باعث میشه که من همیشه اونها رو به یدک بکشم و در مواقع لزوم ظاهر میشن و باعث میشن که از توانایی هایم محروم بمونم.بنابراین باید ایرادات شخصیتی خودمو پیدا کنم و بپذیرم وبه خودم بگم میشه اونها رو برطرف کرد.
خداروشکر میکنم که در این مسیر هستم.
شاد و سلامت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.