ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

703 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 1928 روز

    سلام خدمت همه عزیزان،این اولین کامنت من هستش ‌‌‌‌دارم بدون فکر مینویسم چون همیشه انقدر کامنتهای همه قشنگ و اگاهانه هستش که فک نمیکردم یه روزی کامنتی بنویسم….

    همزمانی این فایل که دوست خوبم برام فرستاد با این روزای من و حتی دقیقا این لحظه ای که فکرایی داشت از ذهنم میگذشت،برا یه نشونه بود.

    پسر یکساله من چند روز پیش تب و استفراغ کرد..بردیم دکتر ،هی اونجا دعا میکردم که خدایا به سرم نکشه و سروایی رفع بشه و برم ولی از اونور یه چیزی ته دلم میگفت ولی سرم هم بزنه خوبه ها عکسشو میگیرم میزارم ایسنتا تا همه ببینن و کیا چیان‌میخوان بگن،،همه بهم پیام میدن،همه میگن بمیرم الهی ،،لیلا چقد سختته ،،چقد بچه مظلومیه،وای لیلا چه میکشی ،کمک میخوای وووو

    ..

    چون چند روز پیش که خودمم همنیجوری بودم عکس سرم تو دستمو گذاشتم و دیدم إچقد توجه جمع شد و باعث خوشحالیم شد

    من اینطوری نبودم،تحت تاثیر یک سری افکار ،،یه سری افراد که اطرافم هستن و همیشه خدا حرف بیماری و خستگی بود و منی که اینجوری نبودم که حتی اهمیت به بیماری بدم،،شدم کسی که دوست داره همه ببینن بیماره و اینکار باعث شد من بیشتر از قبل بیماری تجربه کنم

    چون قبلا من سابقه بیماری خاصی نداشتم…حتی یکبارم تخت بیمارستان ندیدم

    ولی خدارو شکر میکنم که این فابل بجا توسط عزیزترین دووستم پیغامی مهم رو برام به ارمغان آورد.

    خدایا هزاران بار شکرت بابت سلامتی خودم،پسرم،همسرم

    شکررررت بابت داشتن دوستای عزیزی مثل الهام که برام همیشه پیام آور خوشی و یادآور سپاسگذاری بوده..

    ممنونم استاد عباس منش عزیزم شما صدای خداوندی بر روی زمین🌿🌺

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    سید ساسان حسامی گفته:
    مدت عضویت: 1893 روز

    به نام خدا

    سلام استاد عاشقتم که انرژی شما اینقدر زیاد شده که دوتا فایل فوق العاده با دو موضوع عالی تا الان ببینم چه دوره فوق العاده ای هست عزت نفس چقدر ریشه ها کمبود عزت نفس که نا اگاهانه بود رو تو وجودم شناخته ام و چقدر زود فراموش مکنینم قانون روو برمیگردیم به همون عادتهایی که داشتیم وگدایی کردن احساس ترحم درست که الان میدونم باید سریع قطع کنم و صحبت و توجهه کردن به ناخواسته رو و تمرکزم بزارم روی خواسته هام ولی بازم تکرار میشه و نااگاهانه مغزم میره به سمت و من اگاهانه سعی میکنم بکشمش به این سمت و هی به خودم یاداوری میکنم احساس خوب =اتفاقات خوب یا مثال شما رو هی تکرار میکنم ادم دستشو تو اتیش نمیکنه و خاصیت اتش اینکه میسوزونه وبا تجسم سعی میکنم که کمتر درگیر این موضوع بشم گرچه شما مگین که طبق قانون پاشنه اشیل ازبین نمیره وکمتر میشه همونطور که ما صفر مطلق یا صد مطلق نداریم و بین این دو هست اگر که این موضوع اتفاق هم بیفته خودمو سرزنش نکنم و بگم دفعه بعد بهتر عمل میکنم واین اگاهیی دوره فوق العاده عزت نفس که یه باگ تو خودم پیدا کردم و لازمه هر دفعه بیشت گوشش بدم چون فراموش میکنم و این فایل دقیقا این موضوع بازم برارم واضح تر کرد

    ممنون بابت نشر این اگاهیاتون و خدا شکر که تو مداری هستم که بشنوم و اشالله که هر روز بیشتر بهشون عمل کنم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  3. -
    شیرین عبدی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2222 روز

    سلام استاد جان

    سلاااام

    من مدتی بود میگفتم که خدایا من میخوام اینقدر تو فایل های سایت و قدم های دوازده قدمی که دارم هرروز بگردم که جواب سوالم رو پیدا کنم

    حالا سوالم چی بود

    همه ش با خودم میگفتم که من صد در صد قبول دارم که خودم خالق زندگی و اتفاقاتش هستم، پس کجا اشتباه میکنم که نتیجه دلخواه م رو نگرفتم و نتیجه ای هم که داشتم مقطعی و موقتی بوده ، چرا مشتری میاد پای قرارداد و پشیمون میشه و …

    .

    تازه چند روزیه متوجه شدم که همه ش میگم

    من جواب پیدا کنم

    من درستش کنم

    من باید بفهمم

    من باید توی فایلها بگردم و جواب پیدا کنم

    من باید برم از فلانی که نتیجه ش از من بهتر و بیشتره بپرسم راهشو…

    میبینید استاد

    خیلی من من میکردم

    توهم توحیدی بودن هم داشتم

    چند روزیه فهمیدم که

    نباید پارو زد ، باید وا داد

    باید بگم خدا این سوال منه، جوابمو بده

    فایل مورد نظر رو بهم نشون بده

    نتایج م رو بیار جلو برام

    من

    تنها جایی که کاربرد داره اینه که

    من باید یک قدمی که بهم گفته میشه، بعد از توکل به دریافت هدایت بردارم،،، خدا هزاران قدم خواسته م رو میاره نزدیک من ، بهم میده

    .

    من وجود نداره

    این توهم توحید بود که من داشتم و الان با وجود یک سری گره‌های که بوجود آوردم خودم به ناخواسته ها برخورد کردم

    ولی

    همین چند روز که به خدا گفتم

    خدایا من میخوام موسی وار تسلیم تو باشم، تو بگو چه کنم، من دیگه از دست و پا زدن خسته شدم و فهمیدم که اگر قرار بود بتونم مسایلم رو حل کنم توی این سالها تونسته بودم…پس باید نقطه مشترک همه این پیچیدگی ها رو تغییر بدم

    که اون هم

    توهم عقل کل بودنمه، توهم قادر به چگونگی ها بودنمه .

    این روزها که تسلیم شدم

    آرامتر شدم

    این چند روز

    شما دوبار فایل جدید گذاشتید روی سایت که دقیقققا مثل اینه که منو نشونده باشی روبه رو خودتون و اول هر جمله ای بگید شیرین این که به فلان خواسته ت نرسیدی چون شک داشتی خوشت میاد یانه!!؟ خوبه یا نه؟!! درسته یا نه؟؟!!!

    مهاجرت کنم به اروپا خوبه یا نه

    مهاجرت کنم به دبی شاید بهتر باشه؟! اره؟! نه نه بهتر نمیدونم هست یا نه؟!!!

    آخه همینه که من چند ساله گیر رفتنم

    و بقیه رفتن و من موندم و عکساشونو میبینم و باااز هم شک داشتم که برم فلان جا خوبه یا نه؟!!!

    امروز هم که منو نشوندی روبه روی خودتون و میگی اینقدر همه جا، پیش خودت و دوستات گفتی که چه کنم خوب مدارک م هنوز آماده نیست، چجوری ترجمه کنم

    که چهارتا از مدارک دانشگاهی و … گم شدن توی پروسه های اداری و درخواست المثنی دادم و … بماند که چه ها شد

    ولی دیروز که درخواست رو امضا کردم

    توکلللل کردم

    به خدایی که نتیجه م رو بهش سپردم

    ولی با حس خوب

    عجیب از دیروز دیگه نگران نیستم

    میگم درست میشه خدا خودش راهشو بلده

    به من میگه من دنبال چگونگی رفتن رو نباید به دوش بکشم، من فقططط باید روی روزی که مدارک م حاضر و آماده و راحت توی دستام هست رو ببینم، همین!

    اینقدر گفتم که مهاجرت خیلی پول میخواد و من اونقدر درآمد ندارم و کارافرینم ، حقوق بگیر نیستم که ماه به ماه مطمین باشیم n تومن پول میاد توی حسابم که بتونم برنامه ریزی دقیق بکنم و پس انداز بکنم ، که

    مشتری میاد و نمی مونه

    و امروز فهمیدم که

    چرا؟!

    و این فهمیدن!

    خودش یعنی پنجاه درصد راه رو رفتم

    خودتون توی دوازده قدم گفتید مثل مکانیک می مونه، که میگه همینکه فهمیدیم مشکل از کجای ماشینه پنجاه درصد راه رو رفتیم ، حالا فقط می مونه تعویض و تعمیر ماشین که اون هم ساده س…

    من همه ش با خودم میگفتم که اینهمه بچه ها از دوازده قدم نتیجه عالی میگیرن پس من چرا نگرفتم؟ و نشستم از پارسال تا به الان چندییییین بار فایلهاش رو از اول دوره کردم،،، و الان فهمیدم مشکل کجا بوده

    من همین نکته های ریز رو پیدا نکرده بودم

    و خدارو صد هزااار مرتبه شکر که چند روزه

    اینقدر نشانه دریافت میکنم و هدایت دریافت میکنم که ورد زبونم شده

    خدایا شکرت، همین که این ترمز و ایراد رو فهمیدم خودش نشونه رسیدن به نتیجه و آگاهیه

    خدایا شکرت

    یک محیطی برای خودم توی تلکرام فراهم کردم، اسمش رو هم گذاشتم کانال نشانه ها، فقط هم خودم هستم

    اول کار همزمانی ها که برام اتفاق میفتاد رو مینوشتم و تایید میکردم که این برای من اتفاق افتاده و دیدمش و تاییدش کردم

    چیزی که برای ۹۹ درصد مردم اتفاق نمیفته، برکات و نشانه ها شون رو نمیبینن که تایید کنن و انرژی بگیرن، فکر میکنن طبیعیه

    و کم کم از نوشتن همزمانی ها رسیدم به نشانه های خیلی خیلی واضح تر و بیشتر و بیشتر، شماره گذاری شون کردن و هر چی تعداد بیشتر میشه من میگم که اره، ببین جواب میده

    من دارم هر روز بیشتر هدایت میشم و عملگراتر باید باشم

    .

    من هر روز هدایت دارم میشم

    چون خواستم که به راه راست بندگانی که هدایت شدند و بهشون نعمت داده شده هدایت بشم

    استاد ممنونم که به الهامات تون عمل میکنید و حرف ها رو میزنید و فایل ها رو اپلود میکنید، چون خدا داره جوابمو از طریق شما، face to face بهم میگه و من قلبم هیجانی تر میتپه وقتی هر کدوم از جوابهام رو از توی فایل های که بهشون هدایت میشم و میان سمتم دریافت میکنم.

    قشنگیش اینه که چون خود سوالم هم توی فایل هست مطمین مطمین میشم که اره این فایل یا این متن دقیقا در جواب کدوم سوال و درخواست منه.

    من عملگرا تر شدم و به محض اینکه میخوام و قلبم بهم میگه میام و کامنت میگذارم، و خداروشکر میکنم برای این تغییرم

    من کمال گرایی کاذبی رو که جلوی قدم برداشتنم رو می‌گرفت دارم ساکتش میکنم.

    کمال گرایی کاذب مثل کلسترول مضر ه

    باید کنترل بشه و کلسترول مفید وارد بدن بشه

    من هم در انتخاب خواسته هام کمال گرا میشم و برای اقدام گوش به فرمان الهامات و هدایتهام میخوام بشم

    دیگه منتظر نمی مونم فلان عدد پول داشته باشم تا شروع به پروسه اقدام عملی مهاجرت م بکنم

    اندازه پولی که دارم شروع میکنم خدا میبینه که من قدم برداشتم و خودش هزاران هزاران قدم هدفم رو بهم نزدیکتر می‌کنه.

    مطمینم

    چون نشانه ها و همزمانی هایی که داره برام اتفاق نیفته، نشونه اینه که من دارم در بهترین زمان و بهترین مکان زندگی میکنم.

    خداروشکر

    صد هزار مرتبه برای امروز هر روز شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2947 روز

    سلام استاد عشق

    راستش انقدر کامنت ها پرمحتوا و ارزشمند هستند که من از خوندنشون سیر نمیشم و این اولین باریه که من تا این حد ترغیب به خوندن نوشته های دوستان شدم و گفتم یه چیزی از خودم بگم

    من خب دقیقا پاشنه آشیلم همین موضوع بیماری ها و قدرت دادن به حرف پزشکهاست که بی چون و چرا هرچی گفتند درسته . و این فایل و تجربه های دوستان خیلی برام مفید بود

    حالا تجربه ای که خودم دارم اینه که یه دکتری یه نوع قرص برای من تجویز کرد که بدنم نسبت بهش واکنش سختی نشون داد و وقتی یکدونه از اون قرص را خوردم فشارم برای اولین بار توی زندگیم بالا رفت و ضربان قلبم رفت روی ۱۶۰ و تپش قلب نامنظم و بسیار شدیدی گرفتم و انگار قلبم مشت می‌زد تو سینه م و بسیار ترسیدم و شبانه اورژانس رفتیم و دکتر سریع تشخیص داد که بخاطر اون‌قرص بوده و گفت تا میتونی آب بخور و ادرار کن که از بدنت دفع بشه و بعد خوب میشی . ولی چیزی که عجیب بود این بود که من دیگه خوب نشدم و مدام تپش قلب میومد سراغم طوریکه نصف شب ها فقط باید تا ساعت ۴ صبح راه میرفتم که صدای قلبم را نشنوم و تمام فکرم درگیر این موضوع شده بود و به محض اینکه بهش فکر میکردم تپش قلب میگرفتم حتی رفتم دکتر قلب نوار قلب و نوار آنزیم گرفت و گفت قلبت سالمه باید ذهنت را درست کنی . و البته یه قرص برای تپش قلب بهم داد و من چند بار خوردم و قلبم آروم میشد .

    تا اینکه یک روز تصمیم گرفتم به قلبم مسلط بشم و بهش دستور بدم و گفتم ببین دیگه حق نداری تپش های بی دلیل بگیری و با تمام وجودم بهش دستور دادم و تمام قدرتم را جمع کردم و با انگشت اشاره گفتم دیگه اجازه نمیدم اذیتم کنی ؛ یعنی تا قبلش با ناز و نوازش و قربون صدقه با قلبم حرف میزدم و براش گریه میکردم میگفتم ببخشید انقدر اذیتت کردم که تو بی اختیار ضربانت بالا میره و توی سینه من اینجوری ضربه میزنی ولی با این برخورد هرروز بدتر میشدم تا اینکه یکروزی بهش دستور دادم که این مسخره بازی را تمامش کن و من دیگه بهت بها نمیدم و هیچ قرصی بخاطر آروم کردنت نمیخورم گفتم دیگه حق نداری مانع آرامش من بشی و شاید باورتون نشه که از همون لحظه تمام شد و شاید بعد از اون دو سه بار اونم با فاصله چندروزه اونطوری شدم و بلند میشدم و بهش اخم میکردم و میگفتم چی بهت گفته بودم ؟😡و آروم میشد و بعد کلا تمام شد و راحت شدم. الان که مینویسم می بینم واقعا خودم باعث اون همه بی قراری شده بودم‌ و خودم پای خودم را به مطب دکتر قلب باز کردم . چقدر کتاب خوندم که بتونم این موضوع را کنترل کنم . درسته اطلاعات خیلی خوبی در مورد حافظه اعضای بدن یاد گرفتم ولی تا خودم دستور صادر نکردم مشکل سرجای خودش بود . واقعا همه چیز ، خود ما هستیم . ما هستیم که دستور صادر میکنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  5. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2318 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربانم

    سلام به استاد عزیزم ومریم جانم ودوستان نازنینم

    استاددقیقا یادم میاد که بچگیم همیشه فکر می کردم اگربیماری یا مشکلی چیزی برام پیش بیاد بیشتر مورد توجه خانواده ام قرار میگیرم.

    همینطور در زمان متاهلیم هم با افکار مخربم باعث شده بودم تا اطرافیانم احساس ترحم نسبت بهم داشته باشن همیشه همه رفتارشون اینجوربود باهام که در حق من ظلم شده وظلم میشه.

    اما استادم از وقتی که از زبان شما شنیدم که این خود ماهستیم با توجه کردن به مشکلات وصحبت کردن درمورد بدبختی‌ها وسختیها مون،مشکلات وسختیهای بیشتر وارد زندگیمون میکنیم آگاهانه سعی کردم توجهم رو مشکلات وسختیهای زندگیم بردارم وتمام تمرکزم رو بزارم روی داشته هام ونعمتهایی که خداوند بهم داده وخداروشکر به اندازه ای که درست عمل کردم نتیجه هم گرفتم.

    درمورد سلامتی،خداروشکر بعداز ازدواجم هیچ وقت به بیماری توجه نداشتم و همیشه هروقت کسی احوالی ازم میگرفت میگفتم خوبم والحمدالله هیچ وقت گرفتار بیماری وبیمارستان ودکتر ودرمان اینجور چیزا نشدم حتی در مورد فرزندانم هم وقتی سرما خوردگی یا حالا میخوردن زمین دستشون یا پاشون زخم میشد ویا هرمسئله ای واسشون پیش می آمد تا الان بر خلاف پدر مادرهای دیه هیچ وقت توجه نکردم وبشون محبت نکردم خداروشکر بچهام هم همیشه از همه نظر سلامتن.

    سپاسگزارم استاد شما بهترین وبی نظیر ترین راهنما درزندگیم بودین وهستین انشاالله خداوند حفظتون کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  6. -
    محمد مردانی گفته:
    مدت عضویت: 3100 روز

    به نام الله مهربان

    سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز

    استاد چقدرررررر بک گراندتون زیباس چه ساختمانهای زیبا و هیولایی

    استاد چقدر خوشتیپ تر و خوش هیکلتر شدین لباس قدیمیاتون چقدر براتون بزرگ شده

    استاد چقدر حرفهاتون درسته و ادم نگاه میکنه به گذشتش میبینه که تک تک این اتفاقاتی که میگین اتفاق افتاده تو زندگیمون من چند نمونه از تجربیات خودم رو براتون میگم من در گذشته( منظورم از گذشته تا قبل از اینکه با شما اشنا بشمه ) مرتب مریض میشدم اینقدر مریض میشدم و تو مدرسه غیبت میکردم که دوستام مسخرم میکردن میگفتن همیشه تو مریضی و الان که شما میگین میفهمم دلیلش همون توجه بی حد و اندازه ای بود که مادرم بهم میکرد وقتی مریض میشدم

    استاد من بعد از اشنا شدن با شما یکی از نتایجم اینه که تقریبا به سلامت کامل رسیدم و چند سال یکبار هم مریض نمیشم به غیر از چند مورد خاص که بهتون میگم

    استاد من بعد از گوش دادن این فایلتون فهمیدم درسته که من خیلی ساله سالمم و خداراشکر مریض نمیشم اما تو چند مورد تو این قانون خوب عمل نمیکنم مثلا من مرتب ورزش میکنم و فوتسال بازی میکنم ولی چند وقت یه بار مصدوم میشم این فایلو که دیدم فهمیدم دلیلش اینه که من هی با دوستام از مصدومیتهایی که برامون پیش میاد صحبت میکنیم و من خودم متوجه این موضوع نبودم انشالا میخام از این به بعد تو این مورد بهتر عمل کنم

    استاد من ۲،۳ سال پیش یه موفقیت بزرگ تو حوضه ی سلامتی به دست اوردم که میخام براتون بگم گفتم من ورزش میکنم در واقع ورزش مورد علاقم فوتسال هست استاد به لطف این بیماریه که پیش اومد تو اون برهه ای که همه جا قرنطینه بود و کارها خوابیده و سالنها تعطیل بود من تو اون اوضاع بهم الهام شد که برو تمرکزی شروع کن به ورزش و ساختن بدن من هم این کارو کردم و شروع کردم به تحقیق و ورزش کردن تو اون پروسه کلی حرکت و تمرین یاد گرفتم که بلد نبودم و یه بدن بسیار اماده ای ساخته بودم بیاو ببین ما اینکارو کردیم تا اینکه دوباره سالن ها باز شد و ما رفتیم برا بازی کرون یعنی هر کی منو میدید تعجب میکرد میگفتن چجوری اینقدر بدنت امادس و حتی از قبلتم بهتر شدی حالا همه دوستام اضافه وزن اورده بودنو افت کرده بودن هیچی دیگه ما بازی میکردیمو بسیار بسیار لذت میبردیم از بدن امادمون و بازی کردن تا اینکه یه شب تو اوج امادگی من تو سالن مصدوم شدم شدید زانوم پیچ خورد و رباط صلیبیم آسیب دید خلاصه خیلی ناراحت شدم طبق تحقیقاتی که کردم فهمیدم باید برم ام آر ای بگیرم نشون متخصص بدم ما اینکارو کردیم رفتیم پیش یه متخصص عکاسارو دید زانومم معاینه کرد گفت پات عمل میخاد مارو بگی اصلا داغون شدیم اومدم خونه و گفتم شاید این اشتباه کرده عکسامو فرستادم برا دوستم و اونم نشون یه متخصص دیگه داد اونم گفته بود که پاش عمل میخاد ولی استاد این قلب من میگفت این پا عمل نمیخاد و هی این جمله میومد تو ذهنم که من تو مدار سلامتیم و اتفاق بدی برام نمیوفته چند روزی گذشتو من بلاتکلیف بودم تا اینکه اومدم دیگه کارهامو درست کنم که برم عمل کنم چون هم هزینه ی بالایی میخاست و کلی کار دیگه ما هر چی میخاستیم کارهای عملو پیش بندازیم نمیشد چیزاش جور نمیشد تا اینکه یه حرف شما تو گوش من زنگ خورد اونم این بود که مسیری که به سختی پیش میره و جلو نمیره بدون که مسیر اشتباهیه اونجا بود که من تصمیم قطعیمو گرفتم گفتم من عمل نمیکنم خدا خودش هدایتم میکنه اولش که میخاستم این تصمیمو بگیرم خیلی سخت بود چون هر کدوم از این پروسه ها(عمل کردن یا نکردن) نزدیک به ۷،۸ ماه زمان میبرد استاد خلاصش کنم همینجوری هدایتی یکی از دوستام بهم زنگ زد گفت شنیدم همچین مشکلی برات پیش اومده برو پیش فلان فیزویتراپ کارش خیلی درسته منم احساسم بهش خوب بودو رفتم تا عکس پامو دید گفت پات عمل نمیخاد استاد اینو که گفت خداشاهده انگار دنیارو میخاستن بهم بدن فیزیوتراپیو شروع کردم استاد بعدش هدایت شدم به یک مربی بدنساز خیلی حرفه ای جالبه که نزدیک خونمونم بود رفتم زیر نظرش کار کردم روز اول بهم گفت پاتو خوب میکنم فقط عجله نکن منم گفتم چشم

    استاد چقدر من تو این مسیر چیز یاد گرفتم چقدر بدنم قویتر از قبلم شد بعد از ۶، ۷ ماه شروع کردم کم کم فوتسال بازی کردن و خداراشکر الان با خیال راحت دارم بازی میکنم بدون هیچ مشکلی من اگه عمل میکردم علاوه بر هزینه های اضافه ای که باید میدادم حداقل نزدیک به یک سال نمیتونستم بازی کنم استاد با اینکه متخصص ها گفته بودن پات عمل میخاد ولی من به حرف دلم گوش دادم و نشونه های خداوند رو دنبال کردم و خداراشکر خوبه خوب شد تو این پروسه کلی اتفاقات خوب برام افتاد و اصلا مسیر کاریم تغیر کرد که انشالا اونارو تو یه کامنتی یا تو کلوب هوس براتون توضیح میدم

    استاد چند روز یه بار که فایل نمیذارید اصلا دلم براتون تنگ میشه خداشاهده بی صبرانه منتظرم یه برنامه تو کلوب هوس بذارید بیام از نتایجم براتون صحبت کنم چون تازه کلوب هوس رو نصب کردم و یاد گرفتم ازش استفاده کنم

    دوستون دارم بی نهایت سپاسگزار شما و خانم شایسته هستم

    در پناه الله شاد و ثروتمند باشیم🌹🙋🏻‍♂️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  7. -
    محمد مومنی گفته:
    مدت عضویت: 2113 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و مریم جون و تمامى دوستان عزیز

    من مرجان هستم

    استاد این فایل بسیار عالى بود و من رو برد به دوران قبل از بارداریم و بارداریم…🙈❣️👌🏻

    من تو اون دوران بسیار عالى و با تعهد زیاد و با انگیزه داشتم رو باورهام ورودیهام کار میکردم

    من و همسرم به خاطر یه سرى مشکلاتى که داشتیم میرفتیم رویان براى باردار شدنم.

    تو اون دوران تو موسسه رویان هم مثل هر جای دیگه اى که وارد میشى همه حرف از بى پولى اقتصاد و خیلى خرفاى دیگه میزنن…علاوه ذر اونها یه سرى حرف دیگه هم میزدن مثل اینکه چندمین باره اومدین،اینو بخور اونو نخور ،دکتراش خوب نیستن،حالا حالا هااااا باید بیاین و بچتون اولین بار حتما میافته و….

    خلاصه که فضا بسیار منفى بود

    اما من قبل از این که بخوام برم سراغ باردارى و اصلا بدونم مشکلاتى داریم ،فقط خودم کمى شروع کرده بودم به گوش کردن فایل هاى هدیه که از طریق یکى از دوستانم باهاشون اشنا شده بودم

    به خاطر همین وقتى وارد این فضا ( رویان ) شدم اولش خیلى شوکه شده بودم شوهرم و یه سرى مرد دوره میکردن و خودمو هم یه سرى خانم که از نتایجشون برامون بگن و ماشالا همشونم نتایجشون فاجعه بود…

    خلاصه من بعد از یکى دوبار دیگه تصمیممو خیلى قاطعانه گرفتم که دیگه با هیچ کس صحبت نمیکنم و هندزفرى میزارم تو گوشمو فقط فایل گوش میدم….چون تقریبا هر هفته باید یکى دوبار میرفتم اونجا و اینکار و باید حدود چند ماه ادامه میدادم تا ببینیم نتیجه چى میشه…اشکم داره درمیاد الان که دارم مینویسمو یادم میاد…

    خدایا شکرت

    استاد به جایی رسیده بودم که یا کتاب میخوندم کتابهایی که شما تو فایلها و دورها معرفى کرده بودین یا فایل گوش میدادم..

    و یه جورایی کر شده بودم…وقتى بخوای و متعهد باشى میشه مرجان خانم عزیز داره یادم میاد که با چه تعهدى روى افکارو ورودیهام کار میکردم..در حدى که چندین بار چون تو گوشم فایل پلى میکردم نوبتم و نمیشنیدمو کلى باید مینشستم تا دوباره صدام کنن🙈😂

    اما باورتون نمیشه که اصلا ناراحت نمیشدم…

    شاید باورتون نشه که جز یکى از خواهرام(ما ۵ تا خواهرو ٢ تا برادریم) هیچ کس حتى مادر و پدرم هم نمیدونستن که من و همسرم مشکل داریم…

    ..مامانم شک کرده بود که چرا من همش میرم سونوگرافى🙈😂اخه براى هر بارى که میرفتم نمیگفتم از هر ١٠ بار ١ بار و میفهمید اونم میگفتم میرم سونو…

    خیلى سخت بود زیپ دهنمو ببندم اما متعهد شده بودم و به دنیا اومدن سلامت دخترم انگیزه خیلى بالایی بود برام…❣️❣️

    همسرم به خانوادش گفته بود اما قرار شده دود کسى به رومون نیاره که این براى من عالى بود چون حرفاى منفى و میشه و نمیشه و اینکارو بکن و نکن توش نداشت👌🏻👌🏻این یعنى کمک به کنترل ذهنم…

    بارها تو پروسه قبل و داخل دوران بارداریم اتفاقاتى افتاد که کاملا برام تضاد بود و ناجالب اما شاید باورتون نشه که حتى به خواهرم که هیچ به همسرم هم نمیگفتم دکتر چى گفته…

    این کنترل ذهن ها و بستن زیپ دهنم باعث شده بود تو رویان به عنوان یه ادم مونگول😂😂و از ادم به دور شناخته بشم که تا ادمى میرفت سمتش ازش حرف بکشه یا سوال کنه مثل کرها فایلشو گوش میداد و اگه کتاب میخوند سرشو بالا نمیکرد🙈مرجان یادت بیاد که چه قدرتى داررررررى🥰

    مریم جون ،استاد جون تعهد غیر قابل مذاکره👏🏼👏🏼👏🏼واقعا یادم رفته بود اینهمه قدرتى که پیدا کرده بودم رو که با این فایل عالى به یاد اوردم❣️❣️

    خدایا شکرت

    خلاصه بعد از اینکه یک بار مرحله ivf انجام شد

    باااااااااااررررررررر اول من باردار شدم خدا جون😍😍فقط یک بار اگه حرفاشونو میشنیدین…

    باید سالها بیاین

    اصلا معلوم نیست بشه یا نه

    دکتراش فاجعه هستن و فقط پول میگیرن

    خدایا شکرت🙏🏼🙏🏼

    تو همون دوران منزل ما که ۴ سال بود اونجا مى نشستیم و محله جالبى نبود و فقط به خاطر اینکه خونه برادر همسرمه و پول کمترى میدیم و همسرم اصلا حاضر نبود خونمون رو عوض کنیم و یا اینکه از اون محله بریم یکم بالاتر

    من به همسرم گفتم دکتر گفته طبقه چهارم خیلى پله داره(اسانسور نداشت خونمون) باید خونه رو عوض کنیم

    ایشون بدون هیچ مقاومتى قبول کرد و خدا شاهده ما کلا ٣ روز گشتیم و خونه پیدا کردیم و اسباب کشى کردیم

    استاد واقعا وقتى دنیا میبینه ما متعهد هستیم همه رو با ما همراه میکنه…بعدهااا که مامانم فهمید باورش نمیشد که من چطورى بهشون نگفتم چون من اصلا ادمى نبودم که بتونم چیز به این مهمى رو از کسى پنهان کنم…

    خدایا شکرت براى قانون بدون تغییرت🙏🏼🙏🏼❣️

    این کار خیلى بهم قدرت داده بود و انرژیمو برده بود بالا…

    هر کس من و میدید باورش نمیشد باردارم چون اصلا حتى پیش همسرم از درد حرف نمیزدم و نمیگفتم سخته بارداری و این حرفایی که تو باردارى خیلى روال هست که خودتو براى همسرت خانوادت اطرافیانت لوس کن تکون نخور بزار کاراتو بکنن و کلى باور خراب دیگه..

    رانندگى میکردم تا روزاى اخر زایمانم🙈👏🏼کلاس یوگا باردارى، استخر باردارى و کلاس سه تار میرفتم…

    تو دورهاى انلاین شکرگذارى شرکت میکردم

    دفترهاى شکر گذارى بود که پر میکردم و با خودم و احوالاتم کیف میکردم و لذت میبردم

    هم زمان از دوره عزت نفسم استفاده میکردم

    واقعا بمب انرژى شده بودم تو روزهایی که همه میگن افسرده میشه ادم و حوصله نداره خستست و درد داره

    همه بهم میگفتن چقدر انرژیت خوبه چقدر ناز شدى چقدر رابطتت با شوهرت تغییر کرده و کارى به هیچیش ندارى…👌🏻👌🏻❣️

    خلاصه مهرگان خانم ما به دنیا اومد سالم و سلامت

    خدا رر شاهد میگیرم که تا قبل اتاق عمل داشتم فایل گوش میدادم👏🏼👏🏼👏🏼مرجان تو انقدر قوى هستى به یاد بیاررررررر🥰🥰

    همه چیز دخترم عالى بود برعکس اطرافیانم که همشون یا بچشون زردى داشت یا مشکلات دیگه یا خودشون و خلاصه بعد مرخص شدن یکى یا مادر یا بچه باید میموند بیمارستان….🙏🏼

    یه چیز جالب دیگه اینکه من ارزو داشتم همیشه که بعد از زایمان وقتى میرم خونه با بچه جز خودم و همسرم و نهایتا یه نفر دیگه که کمکم باشه هیچکس نیاد دیدنم و این رو خیلى نوشته بودم قبل زایمانم…

    باورتون نمیشه که به خاطر اون بیمارى همه گیر که تو دنیا اومد…من چقدر خوشحال بودم که هیچکس نیومد دیدنم…😂😂❣️❣️

    واقعا خدایا شکرت❣️

    دوستام میگفتن تو چرا افسردگى بعد زایمان ندارى😂😂🙈

    استاد عزیزم از آگاهى هاتون چه تو دورهاااا و چه تو فایلهاى ارزشمند هدیه سپاسگذارم🙏🏼🙏🏼🙏🏼🙏🏼❣️❣️❣️❣️مریم جانم ازت براى تمام زحماتى که بی منت میکشى ممنونم🥰🥰

    اول گفتم این حرفارو به خودم مرجان عزیزم که این روزهااااا خیلى خیلى نیاز به تعهد داره و عمل کردن بگم و بعد هم به دوستانم بگم که بستن زیپ دهانمون خیلى کار سخت اما بینظیرى هست👌🏻👌🏻

    در پناه حق باشید🙏🏼❣️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      محمد سوری گفته:
      مدت عضویت: 1706 روز

      سلام دوست هم فرکانسی

      خیلی خوشحالم و از نتایجی که از کار کردن روی خودتون گرفتید کلی لذت بردم

      از اینکه اصلا لازم نیست برای تغییر شرایط پیرامون مون با اونها بجنگیم، اینکه ما نیومدیم تو این دنیا که همه چیز و درست کنیم، بلکه ما فقط وظیفه مون اینه که توجه مون روی خودمون باشه و در مسیری که انتخاب کردیم حرکت کنیم. در مقابل جهان همه ی شرایط بیرونی را برای ما تغییر میده طوری که اصلا نمی تونیم خودمون اونو تغییر بدیم.

      ممنونم از اینکه این تجربه با ارزشمند خودتون با ما به اشتراک گذاشتید

      امیدوارم کانون زندگی تان همیشه گرم و سبز باشد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    نارسی رئیسی گفته:
    مدت عضویت: 1216 روز

    درود بر خالق هستی هدایتگر که مرا به خاطر دوره قانون سلامتی به سایت بی‌نظیر شما هدایت کرد .

    درود بر استاد عباسمنش گرامی و خانم شایسته عزیز

    من بدجور چوب این قضیه رو خوردم . با مظلوم نمایی و احساس قربانی بودن به خاطر فرهنگ پایین جامعه و دیدگاه‌های سنتی و مذهبی . مثلا میخواستم به همه ثابت کنم که فرهنگ سنتی ما چقدر ایراد داره و نسبت به زن چقدر ظلم شده و…

    هنوز هم در شبکه های اجتماعی از اینجور پست ها زیاد به چشم میخوره

    در دوران طلاقم که چندین سال طول کشید ، و مثلا من برای احقاق حق ام میجنگیدم که مظلوم نباشم … چقدر ضربه خوردم … ایکاش می‌دانستم که باید تسلیم میشدم اونم تسلیم اراده خداوند با برنامه ریزی صحیح

    اما … ضربه آخر که خوردم ؛ فهمیدم که با کسی در مورد مشکلاتم صحبت نکنم و فقط اقدام قانونی کنم ، اما نجنگم و با احساس خوب و توکل از صفر شروع کنم ، اونموقع اتفاقات خوب شروع به افتادن کرد …

    یعنی کائنات اونقدر آدم رو میکوبه تا بهم حالی کنه که دست از قربانی بودن بردار و احساس و حتی وانمود کن که همه چیز عالی هست و مشرک نباش .

    چقدر مشرک بودم . چقدر قدرت رو دادم به قوانین زمینی و پلیس و وکیل و قاضی و دادگاه و … اونا هم خوب گذاشتن تو کاسه ام و هیچ و هیچ و هیچ…

    یادمه سال ۲۰۱۳ بود که استادم گفت که برو روی بندگی در قرآن تحقیق کن ، چون اگر بندگی را بیاموزی تمام مشکلاتت که حل میشه هیچ ، به همه چیز در دنیا و آخرت هم میرسی . در یونان باستان یک عده اینجوری راحت زندگی می‌کردند و جهان در خدمت آنها بود … و بعد حرفش رو قطع کرد و هیچ چیز دیگری راجع به ” بندگی ” نگفت !

    الان که حدود ۳ ماه است در سایت شما هستم و هر روز تقریبا ۴ تا ۵ فایل رو میبینم و ۲ محصول شما رو هم خرید کردم ، هر روز معجزه میبینم .

    تمرین ستاره قطبی . اون ۴ سوال هر روز صبح بعد از بیدار شدن ، هر روز درخواست نشانه کردن از سایت شما و… درهای بسیاری رو در این مدت کوتاه برام باز کرده . ( البته لیست شکر گذاری ها همیشه بوده و هست ) .

    دو تا تمرین دیگر هم به من الهام شده ( البته با توجه به دروس شما ) ، که با شروع آنها قدرت جذب های مثبت ام بیشتر شده :

    ۱. اول صبح ده مورد مینویسم که چرا امروز روز خوبیه. اون ده مورد شامل ده کار مهمیه که می‌خواهم در همان روز به نحو احسن و کاملا معجزه آسا رخ دهد

    ۲ . اول صبح ده مورد می‌نویسم که من در زندگیم لیاقت چه چیزهایی رو دارم .

    خیلی خیلی ایمان دارم که با توجه به دروس شما و تمریناتی که انجام می‌دهم، خیلی سریع و آسان به اهدافم برسم . چون در همون دوره اول ( قانون سلامتی ) ، به شما اعتماد کردم و خیلی سریع نتیجه گرفتم ، فهمیدم که باید به دروس شما اعتماد کنم و تعهد نامه بنویسم و از اهرم رنج و لذت استفاده کنم و تمرین تمرین تمرین و هر روز عمل کنم با ایمان و توکل … و خوشبختانه نتیجه ها عالی عالی عالی ، چون لیاقتشون رو دارم .

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    ن. رئیسی 🇿🇦

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  9. -
    مژده محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1644 روز

    سلام استاد عباسمنش عزیز

    این فایل مثل یک جرقه ذهنم رو روشن کرد

    چندسال دخترم سردرد داشت ویکدفعه خوب شد والآن چند ساله که اصلا اثری از سر دردش نیست ومن امروز که این فایل شما رو گوش کردم فهمیدم از وقتی که من خسته شدم ودیگه توجهی بهش نکردم این خوب شدن اتفاق افتاده وگرنه همزمان با اینکه سرش درد میگرفت منم کلافه میشدم به هر دری میزدم که خوب بشه پزشک اطفال ۱۰بار بردمش داروهای گیاهی وهر کاری از دستم برمی آمد وکنار تختش مینشستم و۷۰بار حمد میخوندم وبعضی وقتها خودم گریه میکردم از بس دلم براش می سوخت ولی نمیدونم از کی مثلا۷سالگی تا۱۰سالگی سر درد داشت واز ۱۰سالگیش که دیگه خسته شدم از غصه خوردن ونگرانی وهروقت که سرش درد میگرفت بی تفاوت شده بودم ومی گفت اصلا برات مهم نیست ومن میگفتم مهمی برام عزیزم خیلی هم دوستت دارم ولی چاره ای ندارم وواقعا چون خسته شده بودم دیگه موقع سر درد بهش توجه خاصی نمی کردم کاملا خوب شده والان حدود ۳ساله که شکر خدا هیچ اثری از سر دردش نیست ولی اصلا نمیدونستم که چی شد خوب شد خودبخود امروز که این فایل رو شنیدم متوجه شدم متشکرم استاد عزیز حدیث هم داریم که بیماری هاتون رو کتمان کنید حتما یک چیزی بوده که گفتن سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    فائزه ظاهر گفته:
    مدت عضویت: 1212 روز

    سلام خدمت استاد گرامی و بانو شایسته دوست داشتنی

    من حدود ی سال پیش متوجه شدم ک سنگ صفرا دارم و چون پسرم تازه ب دنیا اومده بود شرایط عمل یا حتی مصرف دارو رو نداشتم، پس تمام تمرکز خودم رو گذاشتم رو این که غذای چرب نخورم و رژیم مناسب داشته باشم ، به همه هم میگفتم که دکتر گفته چ مشکلاتی دارم و درمان نمیشه فعلا باید منتظر شم پسرم بزرگ شه از شیر بگیرمش و خلاصه جار میزدم همه جا ک من از شما ها خیلی مریض ترم ..تقریبا اواخر پارسال شروع کردم ب ورزش و رژیم بسیار سخت ، در حدی ک بیشتر وقت ها کلا ی وعده غذای درست هم نمی‌خوردم و کلی خوش حال بودم ک چ قدر من خوبم حواسم ب بیماریمه ، تا اینکه عید اینقدر حالم بده شد ک ی هفته بستری شدم و سنگ صفرایی ک در حد رسوب بود شده بود ی سنگ ۷ میلی ، این در شرایطی هست ک سنگ صفرا ممکنه بعد ۳۰ سال مثلا مشکلی پیش بیاره ، ولی من با تمام تمرکز و توجه ام ب بیماری تو ی سال کارم ب بستری شدن کشید ،

    حالا جالب این جاست ک من وقتی بستری شدم تازه شروع کرده بودم ب خوندن کتاب های نیروی حال و راز و ..، و با سایت شما آشنا شدم که در حد یکی دوتا فایل گوش داده بودم و هنوز هیچی نمی‌دونستم از مطالب سایت ، ولی ب خاطر کتاب های دیگه ای ک خونده بودم فقط میگفتم ک سنگ صفرایی من دفع شده و واقعا اطمینان داشتم ک دفع شده ،در طول مدت بستری و دو ماه بعد با اینکه نتیجه ام ار ای ام نشون میداد ک دو تا سنگ دارم ، من میگفتم نه من تحت هیچ شرایطی سنگی ندارم و دفع شده سنگم ، البته مراحل دکترم رو پیگیری میکردم ، تا وقتی ک بعد دوماه اندوسکوپی شدم و گفتند ک یکی از سنگ ها هنوز دفع نشده و دقیقا بعد از این حرف من دوباره درد هام شروع شد در حالی ک با خوردن چرب ترین غذا ها هیچ دردی نداشتم قبلاً چون مطمین بودم ک سنگی ندارم ک درد داشته باشم ، ولی چون جواب آزمایش ام گفت سنگ داری و من ب این آزمایش اطمینان داشتم باور کردم که بیمارم و دوباره درد هام شروع شدن

    دوباره باور نبود هیچ بیماری رو شروع کردم و خداروشکر حالم عالیه و دارم تلاش میکنم ک باور های قدرتمند کننده بسازم که همیشگی باشه و نه فقط این مورد بلکه در تمامی موارد دیگه هم مشکل و بیماری رو جذب نکنم ب امید خدا ..

    اینم اولین دیدگاه من تو سایت ، که وسط فایل ک گوش میدادم اومدم تجربه خودم رو بگم ب دوستان عزیزم

    که همون طور ک کل زندگی ما طبق فرکانس خودمون ب وجود میاد ، پس بیماری رو هم خودمون ب وجود میاریم و بعد از اینکه متوجه بیماری میشیم ناخودآگاه فرکانس بیشتری برا جذب و بسط بیماری مون انجام میدیم ، و خداروشکر ک میشود دوباره ب سلامت کامل برگردیم با باور های خودمون با فرکانس های خودمون با شکرگزاری ب خاطر سلامتی مون

    خدایا تنها تورو میپرستم و تنها از تو یاری می‌خوام (بعد از هزاران بار دیدن این جمله تازه دیشب درک اش کردم و هزاران بار تا الان گفتم و غرق عشق خداوند شدم

    )

    خدایا ب خاطر قوانین بدون تغییرت هزاران بار ممنونم و سپاسگزار

    خدایا ممنونم که من دنبال شغل بودم ک منبع درآمد داشته باشم ولی ب این سایت پر از آگاهی و عشق هدایت شدم و خدا رو پیدا کردم، خودم رو پیدا کردم

    ممنونم از استاد عزیز و بانو شایسته دوست داشتنی ک این شرایط رو مهیا کردند و همه عزیزانی ک نظر هاشون رو به اشتراک میزارن

    واقعا خوندن نظرات شما دوستان عزیزم برای منی ک تازه وارد سایت شدم ی عالمه احساس امیدواری هست ک میشود که منم میتونم .

    در پناه خداوند شاد و سلامت و پر روزی باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: