ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    340MB
    22 دقیقه
  • فایل صوتی ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن
    21MB
    22 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

703 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محسن و مه سا گفته:
    مدت عضویت: 786 روز

    با سلام و خدا قوت

    امروز در محل کار یک درگیری لفظی پیدا کردم و بعد در خصوصش با همکار دیگر صحبت کردم همان لحظه فهمیدم از قانون خارج شدم و نباید اینکار را بکنم

    خدارو هزاران شکر که به لطف بندگانش شایسته اش چون استاد وا موزه هایش تا به جاده خاکی میزنم سریع متوجه میشوم و به مسیر برمیگردم

    خدایا شکرررتت که روز به روز دارم ترقی پیدا میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  2. -
    ماهورا قربانی گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    استاد عزیزم هزاران قلب بهتون☺️

    من هم چند سال پیش این موضوع رو با اتفاقهایی که برام می افتاد متوجه شدم و دیگه هیچ وقت در مورد ناراحتیهای زندگیم هیچ حرفی به کسی نزدم و همیشه خودم رو یک آدم خوشبخت نشون میدادم و الان واقعا از هر لحاظ خوشبخت و عالی هستم

    از خداوند ممنونم که شما رو به ما داد

    مدتها بود منتظر خدای زمینی بودم

    و شما برای من پدیدار شدین

    عاشقتونم زبونم قادر به تشکر از شما و خدای عزیزم نیست قلب بهتون😊

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  3. -
    عباس آزادی گفته:
    مدت عضویت: 1682 روز

    به نام الله مهربان

    سلام

    سلام به استاد عزیز عباس منش و بانو شایسته و همچنین دوستان گلم که این متن را می خوانند

    چند سال پیش که با مفهوم مدار به تعریف استاد آشنا نبودم اصلا دیدم به جهان این گونه که الان هستم نبود

    من هم مانند بقیه دوست داشتم وقتی که منزل می رسیدم یا در طول مسیر با همسرم درخصوص مشکلات بوجود آمده صحبت می کردم که هم به قول خودمان خالی بشویم و هم راه حل پیدا کنیم و در هر مجلسی هم بودیدم با بقیه در خصوص اقتصاد و وضعیت جامعه و هر موضوعی که پیش می آمد از لباس و آشپزی و فیلم سینمایی صحبت می کردیم و مشکلات اقوام و دوستان را برای هم باز گو می کردیم و هر وقت اطلاعات جدیدتری داشتیم در خود احساس برتری می کردم

    اما از وقتی به آموزهای استاد آشنا شدم طرز صحبت کردنم تغیر کرد یواش یواش یاد گرفتم افسار ورودی ذهنم را به دست بقیه ندهم

    همین شب گذشته در جشن تولد مهمانی بودیم در اواخر مهمانی یکی از اقوام در خصوص مردن یک نفر از همکاران خودش اطلاع رسانی می کرد و با تمام جزئیات . من به ایشان گفتم این خبرها چیه می دی گفت خوب فردا می فهمید بعد میاید می پرسید من هم که دیدم داره یواش یواش موضوعات منفی پیش میاد سریع گفتم ما دیگه باید بریم و آخر وقت شده همسرم هم که با من در کلاسهای استاد شرکت می کنه سریع با من همراهی کرد بعد امروز سر صحبت که شد گفت منم به شما اشاره کردم که زودتر برویم ولی من متوجه نشده بودم و گفت دیدم اوضاع داره منفی میشه

    این فایل استاد را من دانلود نمودم و مقداری حجم آنرا کم نمودم و در دوتا فایل در واتس آپ در گروه کارکنان محل کارم قرار دادم و یکی هم برای یکی از اعضا خانواده ام فرستادم

    روز بعد رفتم و گفتم ببینم بازخورد چیست

    جالبه که گفته استاد برای چندمین بار ثابت شد 👍

    هر کس که در مدار باشه میبینه و می شنوه

    نتیجه

    آن فرد خانواده اصلا نگاه نکرد

    و کارکنان حاضر در گروه که ۸نفر می باشند دو نفر اصلا دانلود نکرده بودند و بقیه هم هیچ اظهار نظری نکردند

    در صورتیکه اگر یک فیلم کوتاه خنده دار یا ناراحت کننده فرستاده بودم کلی بازخورد برمی گشت

    امروز صبح یادم به این شعر حافظ بزرگوار افتاد

    گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش

    در پایان شعر را می آورم بخوانید و در آن تامل بفرمایید

    ارزشمنده

    دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش

    و از شما پنهان نشاید کرد سر می فروش

    گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع

    سخت می گردد جهان بر مردمان سختکوش

    وان گهم درداد جامی کز فروغش بر فلک

    زهره در رقص آمد و بربط زنان می گفت نوش

    با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام

    نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش

    ««تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی»»

    ««گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش»»

    گوش کن پند ای پسر و از بهر دنیا غم مخور

    گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش

    در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید

    زان که آن جا جمله اعضا چشم باید بود و گوش

    بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست

    یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش

    ساقیا می ده که رندی های حافظ فهم کرد

    آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  4. -
    لیلا امیری نسب گفته:
    مدت عضویت: 1815 روز

    سلام استاد بزرگوارم

    هر چقدر بیشتر به آموزشهای شما گوش می دهم و با شما در این مسیر آموزشی همراه هستم، بیشتر متوجه تفاوت بنیادین شما با سایر اساتید این حوزه می شوم، مثالی که در مورد آن فردی زدید که برای جلب توجه برای مخاطب هاش، مظلوم نمایی می کرد را من خیلی قبول دارم ، بعضی از اساتید وقتی محتوایی تولید می کنند به فالورهای خود بارها میگن اگه ما را لایک نکنید دیگه پست نمیزاریم و یا اگه با ما همکاری نکنید دیگه برای همیشه از اینستاگرام میریم و …. در صورتی که اونها برای جذب مخاطب های خودشون محتوا تولید می کنند، و اینهمه تهدید و جلب توجه واقعا جای سئوال داره

    من وقتی عدم نیاز شما به توجه دیگران را می بینم و با بقیه اساتید این حوزه مقایسه می کنم متوجه تفاوت بسیار بزرگی در جنس حرف هاتون میشم و بیشتر و بیشتر مرید آموزش هاتون میشم.

    یه جایی گفتید هرکی منو میشناسه می دونه که عباسمنش حرف مفت نمی زنه واقعا هم همینطوره ، من تضاد توی حرفهاتون تا بحال ندیدم و با افتخار میگم در این دو سالی که شاگردی شما را می کنم به آموزشهاتون بیشتر علاقه مند شدم .

    چند ماه پیش توی کوه با یه آقایی آشنا شدم ، از شاگردان شما بود ، و شما را (حضرت آقا ) خطاب می کرد ، من هروقت یاد اون آقا می افتم میگم واقعا چه لقب برازنده ای برای شما انتخاب کرده و شما واقعا لایق اینهمه تقدیر هستید .

    در مورد فایل آموزشی جلب توجه بسیار با شما موافقم ، ما در نظریه تحلیل رفتار متقابل میگیم افرادی که مدام خودشون را به بیماری می زنند به خاطر این است که در این جلب توجه، از دیگران انرژی کسب می کنند و این دقیقا همانطور که فرمودید به دلیل مهاری (اینجانکشن) است که در دوران کودکی (پیش نویس زندگی ) به این افراد داده شده است.

    وقتی بچه ای ۵ ساله به دلیل شرایط شغلی پدر و مادرش به مهد کودک سپرده میشه و یا به مادر بزرگ و خاله و عمو و …. به دنبال راهی برای جلب توجه از پدر و مادر خودش می گردد.

    یکبار آن بچه مریض می شود آنروز مادر در خانه می ماند و از او پرستاری می کند ، پدر که همیشه شب دیروقت به خانه می آمده آن روز با اسباب بازی در دست زودتر به خانه برمی گردد و قربون صدقه بچه اش می رود .

    آنجاست که بچه ۵ ساله متوجه می شود ، برای اینکه پدرم و مادرم من را دوست داشته باشند و کنارم باشند باید همیشه مریض باشم ، و این را در خود درونی می کند ، وقتی بزرگ می شود و به سن ۵۰ سالگی هم می رسد در ناخوداگاه خود این مهار (مهار سالم نباش) را دارد و به محض اینکه همسرش به او توجه نمی کند و یا دیروقت از سر کار برمیگردد دنبال راهی برای توجه گرفتن می گردد و به صورت ناخودآگاه خودش را به مریضی می زند و این حالت روان تنی به واقعیت تبدیل می شود و دچار حال بد و بیماری در واقعیت می شود.

    ما برای اینکه به تکامل برسیم ، حتما نیاز داریم جاهایی که به جای اتصال به منبع انرژی از دیگران انرژی به دست می آوریم را بشناسیم ، این اتصال انرژی را قطع کنیم و از طریق هسته درونی شخصیت فقط به انرژی بیکران الهی متصل شویم

    در نهایت از شما و سرکار خانم شایسته عزیز تشکر می کنم و در این مسیر براتون آرزوی بهترین ها را دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  5. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3353 روز

    سلام

    از اینکه جذبم خوبه خوشحالم امروز موردی برایم پیش آمد که از بیماریهای مادرزادی صحبت می کرد و اینکه چرا این طوری است و اینکه خداعادل است و از روی عدالتش این را خواسته است ووووووووووو نکات خیلی جالبی و عالی یاد گرفتم اگر کسی بیماری دارد و به دنیا می آید این از این است که باید این طوری می شده است یعنی اینکه همیشه می فرمایید هر کسی جای درست خودش است و داستانی را تعریف کرد از شیخ بهایی که کل ان این قضیه بود که کسی گفت چرا به من بینایی ندادی که من در راه کمال قدم بردارم تو را بیشتر بشناسم و دوست داشتم راحتتر به سمت تو می آمد و فردی دیگر گفت خدایا کاش بینایی نداشتم که این قدر گناه نمی کردم و چیزهایی که نباید را نمی دیدم و نمی رفتم دزدی کنم و … و دقیقا اینجا بود که خدا از روی عدالتش چیزی را به کسی داده است که استفاده کند و اگر به کسی نداده است برایش مناسب نبوده است و خیلی توضیحات دیگر …. خیلی برایم جالب و تفکر برانگیز بود

    در مورد بیماریهایی که از بدو تولد نیست ازنظر من 100 درصد خودمان مقصر هستیم.

    وقتی نمی خواهیم حرفی بزنیم یا من در مورد خودم بیشتر آدمها تاته و تو قضیه را درنیاورن ول کن نیستن و یکسره باید حرف را عوض کنم و اصلا نمی خواهم قربانی باشم .

    یکسریها که فضول هستند که این هم از جذب و فرکانسهای خودمان بوده است که باید اصلاح شود یعنی آدم موردی نداره و راحتته ولی دیگران می شوند کاسه داغتر از آش و با این دلسوزیهای الکی اعتماد به نفس آدم را له می کنند من که همیشه از آنها فراری هستند

    در مورد تاکسی که گفتید، این را هم خودمان جذب می کنیم من ازوقتی این را گفته ام و باور کرده ام که هر کسی به من میرسد همیشه خندان وپرانرژی و مهربان است آن طور که من می خواهم مورد این طوری ندارم خیلی خیلی کم است که تا شروع به غر زدن کنند حرف را عوض می کنم و همه چیز درست می شود خدا را شکر

    هر اتفاقی که می افتد مسببش خودمان هستیم چه خوب چه بد

    جهان ما بسیار بسیار هوشمند است و من هرچه در این مورد تحقیق می کنم بیشتر به این قضیه پی می برم و بهت زده می شوم که این جهان چه هوشمندی عمیقی دارد

    هر وقت همه با هم در ملتی یاد بگیرند که سرشان در لاک خودشان باشد همه چیز می آید سر جای خودش که به حمد الله نسبت به سن خودم نسلهای جدید این طورهستند.

    just do it now

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  6. -
    اکرم مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1225 روز

    🙂به نام خداوند قوانین بی تغییر🙂

    سلام خدمت استاد عزیز و مریم خانم شایسته وبی نهایت سپاسگزارم که هربار فایل های جدیدی را ارسال می کنند .

    دقیقا یادم هست تازه که ازدواج کرده بودم در منزل همسر پدرم زندگی می کردم در آنجا در ابتدا زندگی دچار تضادهای زیادی بودم وهربار از خداوند می خواستم که مرا به شرایط بهتر هدایت کند حتی مستجری و دوست داشتم زندگی با همسرم در خانه ای مستقل را تجربه کنم .🤲🤲

    و این اتفاق بعد از گذشت تقریبا دوسال رخ داد ومن به خانه ای اجاره ای وکوچک ۶۰ متری اثاث کشی کردم و صاحب خانه ای بسیار شریف و خوب داشتم که مدت ۳سال بدون آنکه زیاد اجاره را افزایش دهد هربار قرارداد ما را تمدید کرد تا وقتی انجا بودم مشکلی نبود تا اینکه اثاث کشی ها شروع شد ومن بعد از دوبار اثاث کشی کردن به جای آنکه گذشته را به یاد آورده وبا سپاسگزاری بابت اجاره نشی وبا قدردانی از خداخواهان مالک خانه شدن باشم شروع کردم به نق وغر زدن و تمرکز برنکات منفی صاحب خانه ها ناشکری بابت سختی های اجاره نشی و این شد که هربار صاحب خانه ها یکی از یکی بدتر و شرایط و محل سکونت ها بدتر می شودومن همچنان ۷سال مستمری کردم .😟😟😟😟

    این اتفاقا دقیقا همزمان بود با فرکانس بی توجه به قانون تکامل،توجه برروی نکات منفی،عدم سپاسگزاری

    وغیره این درحالی بود که کمکم حس ترحم اقوام هم برانگیخته شده و می گفتند شما با این تمیزی چرا باید هربار خانه های مردم را تمیز کنید و۶ماه زندگی کنید وبه دلایل مختلف شما را بلند کنند، نمی دانم شاید من از این احساس ترحم آنها زیاد هم ناراحت نبودم وگرنه به جای تایید حرف آنها باید بهشون می گفتم خداروشکر که مستقل زندگی می کنم وگرنه شاید هنوز در منزل پدر همسرم بودم .به هرحال این پروسه ادامه داشت تااینکه یک روز تصمیم گرفتم تمام مسائل را کنار گذاشته وبه خداوند بگویم خدایا من اصلا کاری به شرایط قبل ندارم من یک خانه مستقل با مالکیت برای خودم می خواهم و انقدر این درخواست را تکرار کردم تا درنهایت زمینش از سوی پدر همسرم خریداری شد وما پول ساخت را داده ودران ساکن شدیم خانه ۶۵ متر بود ولی من بسیار خوشحال بودم وراضی🙂🙂🙂🙂🙂

    و این خوش حالی وشکر گزاری ادامه داشت یادم نمی آید برای کوچکی آن اعتراض کرده بوده باشم وفقط خدا رو شکر می کردم تا اینکه این تمرکز برنکات مثبت و شکرگزاری من را بعداز ۵یا۶سال به خانه ای ۱۰۰متری هدایت کرد وبعد از چند سال زندگی دران به خانه ای ۱۵۰ متری و این پروسه انشالله ادامه داره با تمرکز برنکات مثبت وشکرگزاری …😃😃😃😃😃

    این تجربه شخصی من از قوانین ثابت خداست که صادقانه بیان کردم امیدوارم باعث تقویت باور دوستان باشد.

    اما یک مطلب دیگر که درباره یکی از اقوام نزدیک من بود اینکه ایشان به طب سنتی و داروهای گیاهی علاقه فراوانی داشت و دفترچه ای داشت که دران دستورات گیاهی را می نوشت .ایشان بعد از یک مدتی درسن بسیار پایین ۳۴یا۳۵ سال درگذشت وعلت فوت ایشان به دلیل بیماری سرطان بود .

    بعد از پایان مراسم خواهرهای ایشان دفتری را در خانه ای او پیدا کردند که علاوه بر اینکه داروهای سنتی بسیاری از بیماریها دیگر دران نوشته شده بود، می گفتند شاید ۸۰درصد نوشته های دفتر درباره داروهای گیاهی برای رفع بیماری سرطان بوده است 🤔🤔🤔

    من نمی دانم تمرکز او روی این بیماری ریشه در ترس داشته یا دلیل دیگری ولی این مطلب را گفتم که براساس سخنان استاد تمرکز ما روی هر مبحثی که باشد فرقی ندارد چه آن را بخواهیم چه نخواهیم چون روی آن تمرکز داریم از همان نوع را به زندگی خود دعوت می کنیم.

    عزیزان من مطلب دوم شاید خاطر شما را مکدر کرده باشد ولی گفتن من برای این بود که اگاهانه به باورها و کانون توجه خود دقت داشته باشیم واز آن غافل نشوید و شاید شما در اطراف خود انسان های دیگری راهم پیدا کنید که گرفتار بیماری باشند ولی با باور درست و تمرکز بر سلامتی کنگان مثبت بهبودی خود را پیدا کرده باشند .

    درنهایت از اینکه در کنار شما هستم بینهایت خدا را سپاسگزارم، امیدوارم کامنت من باعث تقویت باورهای درست شما باشد 😍😍😍

    در پناه خداوند شاد و سربلند باشید🙂🙂🙂🙂

    الهی شکرتتتتتتتت،فعلا خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  7. -
    سالار کیانی گفته:
    مدت عضویت: 1824 روز

    به نام خداوند بخشنده جهان آفرین سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان

    سلام به دوستان

    خدا را شکر با دیدن این فایل اونقدر مثال توی ذهنم یاد آوری شد من یه آدمی هستم که از بچگی زیر بار مریض شدن نرفتم و اگر هم بعضی اوقات دچار مشکلی ناخواسته‌ای می‌شدم اصلا به اون توجهی نمی‌کردم ویا نمی‌کنم و جالب اینجا است که به سادگی حل میشود

    همیشه یادم میاد برادر بزرگتر م برای جلب توجه خودش رو به مریضی می‌زد ومن از این کار متنفر بودم وسعی می‌کردم برعکس رفتار کنم و همیشه اطرافیان به من می گفتن تو خیلی سنگ دلی

    اتفاقی در زندگی من افتاد که می‌توانست مرا خانه نشین کند ولی هیچ موقع به خودم اجازه ندادم که تاثیری بر زندگی طبیعی من بگذارد چرا که نا آگاهانه قانون را خوب فهمیده بودم و در زندگی روزمره ام اجرا کردم

    همیشه این جملات و باورها را در خود ساخته بودم که تا نباشد میل حق نیفتد برگ از درخت

    یا گر نگهدار من ان است که من میدانم شیشه را در بقل سنگ نگه می‌دارد

    یا در مورد کسب و کار این شعر زیبای حافظ را با خودم تکرار می کردم که روزی تو باز نگردد ز در کار خدا کن غم روزی مخور

    و خدا را شکر که که همین باورها مرا در این مسیر زیبا وبی انتهای خود شناسی قرار داده است در این مسیر هر چند گاهی احساس ضعف میکنم ولی خدارا شکر با بودن این سایت و ابزار های که استاد در مسیر راه قرار داده اند خیلی سریع دوباره مسیر را ادامه می‌دهم هر چند آهسته ولی پیوسته

    خدارا هزاران مرتبه شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  8. -
    فاطمه رستاخیز گفته:
    مدت عضویت: 1379 روز

    به نام خدایی که مارا به آسان ترین شکل ممکن به مسیر خواسته هایمان هدایت میکند

    به نام عشق

    چقدر این فایل با هربار دیدنش دلنشین تر میشه

    اینکه بدونی خودتی که همه چیزو خلق کردی درست مثل یه تابلوی نقاشی

    و احساس قربانی شدن احساسیه که واقعا اگه حواست نباشه مثل باتلاق میمونه پاتو بزاری توش و حواست نباشه بیشتر دست و پا میزنی برای جلب توجه و ترحم بقیه و تا وقتی که آگاه نشی بیشتر تو این حس فرو میری

    یادمه یه تجربه دوران مدرسه ام داشتم که دستم درد میکرد و قابل تحمل بود برام ولی من باند میبستم دور دستم و میرفتم مدرسه و همه کلی سوال میکردن ازم و باعث میشد یا دردش بدتر بشه یا به شدت ادامه پیدا می‌کرد

    مثال دوم درمورد مریض شدن بود که استاد مثال زدن

    هر موقع دوست نداشتم برم مدرسه حتی اگه یه کوچولو مریض بودم و قابل تحمل بود که می‌تونستم برم ولی احساس میکردم بیشتر مریض شدم و نمی‌رفتم و بهانه میاوردم

    مثال دیگه برام زمان هایی بود که مثلا به فایل ها ظاهراً گوش میدادم و حسم خوب بود ولی تا یکی از شرایطم سوال میکرد مدام غر میزدم و مینالیدم و اصلا به حرف های که میزدم و بهشون گوش میکردم بهشون عمل نمی‌کردم

    واقعا حتی درک اشتباهات هم تکامل میخواد

    اینکه خودتو بپذیری و دوست داشته باشی و بازم ادامه بدی حتی با وجود اینکه می‌دونی چقدر الگوی اشتباه داری

    یادمه سایت رو به یه نفر که در فرکانس این صحبت ها نبود معرفی کردم بعد برام جالب بود اولش که کلی غر زد که ای بابا من چقدر دیر این مسائل رو فهمیدم و ….

    و بعد فقط با دوتا کلیپ نگاه کردن اصلا دوست نداشت به خودش هیچ زحمتی برای تغییر کردن بده و کلا بیخیال شد

    من واقعا از همین لحظه می‌خوام متعهدتر باشم ودر حد توانم سعی کنم بیشتر عمل کنم به آموزه های درست و ادامه بدم تا خداوند من رو در هر لحظه هدایت کنه

    عاشقتونم

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  9. -
    رضا فتاحی گفته:
    مدت عضویت: 1771 روز

    سلام به دوستان وآقای عباس منش افتخارم آشنایی با این سایت وشناخت شماست میخواهم از زندگیم بنویسم من از وقتی خودم شناختم کار کردم همیشه تو بدترین کارخونه ها همیشه صبح تا شب پای حرفهای همکارها بودم که از بد بختی نداری مریضی حرف می‌زدند همیشه هم مریض بیمار فقیر بودند منم جدا نبودم ولی ضمینه این قوانین داشتم دوست داشتم نتیجه متفاوت بگیرم قضیه از جای شروع شد که یکی از دوستام که از همه بیشتر از درد بدبختی حرف میزد و بیمار مریض فقیر بود و تازه طلاق گرفته بود و تمام دار ندارش هم پای مهریه زنش از دست داده بود کم کم می‌دیدم از جمع ما جدا شد دیگه نه حرفی میزد و نه دیگه حضور داشت کم کم من می‌دیدم که روز به روز سالم تر میشه اعتیادش ترک کرد ویک روز هم رفت که فهمیدیم مهاجرت کرده اروپا و وضعیت مالیش هم خوب شده بود من اینها را که دیدم اون موقع چیزی از این قوانین نمی‌دونستم فقط نتیجه دوستم که دیدم وبرسی کردم که چکار کرد که اینهمه نتیجه گرفت در زمان کوتاه به این نتیجه رسیدم که خودش از جمع ما دور کرده بود یک سال آخر که من دیدنش منم شروع کردم آگاهانه دور شدن از جمع همکاران دیگه خیلی کم با کسی حرف میزدم واز همون روزهای اول نتیجه ها شروع شد از روابط عاشقانه تا وضعیت مالی که بهتر شد و خیلی اتفاقی با فایلهای شما در اینستاگرام آشنا شدم و تازه فهمیدم قانونش همینه و با دورههای شما آشنا شدم که دریچه ای بود به روی موفقیت بیشتر ویک مهاجرت خوب داشتم به یکی از شهرهای شمالی از اون کارخانه خیلی بد با کار سخت خداوند هدایتم کرد به شغل خیلی بهتر وکلا همه چیز هر روز در حال بهتر شدن است و همه چیز فقط از دور شدن از جمع دوستان و همکاران شروع شد

    ممنون از خداوند هدایت گر که هر روز من سورپرایز می‌کنه واز شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  10. -
    محمد هادی گفته:
    مدت عضویت: 1766 روز

    سلام و درود بر همه

    وای چقدر لازم بود این نکته رو بشنوم و اصلاحش کنم. من که ادعا دارم به چشم زخم اعتقاد ندارم و کسی در زندگیم قدرت نداره ولی همیشه سعی داشتم سودهایی که میکنم رو پیش خانواده نگم و هرازچندگاهی ضرر میکردم اون موقع میگفتم بهشون. الان فکر میکنم بخاطر جلب توجهشون نبود یه حسی میگفت ممکنه بخاطر انرژی اوناست که سود نکردی بهشون بگوکه الان چقدر ضرر دادی تا اون انرژی بره. و الان ضرر پشت سرهم دارم. الان میبینم مشکلم کجاست. آخه چرا؟؟ من که ادعا دارم باور توحیدی دارم و کسی در زندگیم قدرت نداره چرا از سود هام نمیگم و همش از ضررهام میگم تا انرژی منفی اونا باعث ضررم نشه. الان میبینم هر ادعایی در مورد باورهام دارم برعکس تو همون باور هنوز باید کارکنم.

    مرسی استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای: