این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
برای اینکه توجه دیگران دوستان و خانواده رو بخرم و با احساس بدبختی ذلالت و بیماری سعی داشتم احساس دلسوزی دیگران رو بخرم از حدود ۱۰ الی ۱۲ سال پیش الکی میگفتم قلبم درد میکنه و بیماری تپش قلب دارم .به همه میگفتم .پدر مادر خانواده دوستان فامیل و موفق هم شدم و کلی توجه خریدم کلی نوازش خریدم .حتی به جایی رسوندمش که از داروخانه قرص قلب میگرفتم توو کیفم میزاشتم و گاهی هم استفاده میکردم.تا اینکه بعد ۱۰ سال در همین سن ۳۳ سالگی مشکل قلبی و دقیقا همون نوع بیماری یعنی تپش قلب نصیبم شد.و پزشک همون مدل قرص با همون دوز رو برام نسخه کرد و خودم با دست خودم و افکار خودم خودمو بیمار کردم .اما حالا تصمیم دارم با بی توجهی بهش با پخش کردن خبر سلامتی و صحبت کردن در مورد سلامتی این گندیو که نا آگاهانه زدم رو جمع کنم .و درس عبرتی شد برای دیگر مسائل زندگیم که هیچوقت در مورد چیزایی که نمیخواهیم صحبت نکنیم و به ناخواسته ها توجه نکنیم .و فقط و فقط توجه م روی خواسته ها سلامتی ثروت و آرامش باشه.
استاد من یه تجربه ای دارم از این ماجرا و اونم اینه که رفتم برای تربیت پسرم مشاوره اونم بهم گفت خیلی بهش توجه کنین من اومدم و شروع کردم به توجه وقتی زمین میخورد چندین ساعت توجه میکردم در موردش باهاش حرف میزدم بهش رسیدگی میکردم مشاور گفته بود هر چی میخاد تا جایی که در توانتونه براش بخرید من هم همین کارو میکردم
الان که دقت میکنم میبینم توقع مالی پسرم بالاتر رفته و دیگه قانع نیست
رفتیم استخر دیدم از آب میترسه در حالی که الان 10 سالشه
حالا که این صحبت های شما رو میشنوم میبینم توجه زیادی کردم بهش و بهش آسیب زدم
ممنون که آگاه شدم و تلاشمو میکنم رویه رو تغییر بدم …..
شب گذشته یک اتفاقی افتادکه جالب نبوددرمشهدومن ازصبح دیروزبه فکراینوموضوع بودم وصحبت میکردم درموردش وحالم یکم بدشدوترسیدم واین موضوع روبیشتردیدم وشنیدم تاشب تاهمین الان که دارم تایپ میکنم دارم صداهاشومیشنوم چون بهش توجه کردم ودرموردش صحبت کردم وچقدرقوانین خداوندبدون تغییره وثابته خدایاشکرت
مورددیگه ای که یک مدت زمانی درموردافرادی که دوست دارم درزندگیم واردبشن برای خودم مینوشتم وصحبت میکردم باخودم ودیگران ودقیقاهمین اتفاق افتادافرادی که میخواسم واردزندگیم شدن وتوجه میکردم به خوبی های افرادوتحسین انها
خدایاشکرت که من روبه این مسیرهدایت کردی
خدایاازت میخوام که بتونم به بهترین نحوذهنم روکنترل کنم وفقط به زیبایی هاونکات مثبت هرچیزی توجه کنم وکمکم کن که بتونم این مسیرالهی روبه بهترین ادامه بدم متعهدتروقویترتادریایی ازنعمت وثروت واردزندگیم بشه ازهرجهت
ومطمعنم که خدای من توالان داری این نوشته های من رومیبینی ومیخونی ومن بندگیتومیکنم وتودرخواست های منواجابت کن
میخواستم از حضورتون خواهش کنم که این مسئله رو جور دیگه ای عنوان کنید. من الان کسی رو می شناسم که اینقدر نسبت به این مسئله وسواس پیدا کرده، و دور و برمون هم پر از ناخواسته س، به حدی که هر وقت ناخواسته می بینه دچار ترس و وحشت میشه و از این می ترسه این ناخواسته بهش آسیب برسونه، دچار ناراحتی قلبی شده. خواهش می کنم بیایید اینجور عنوان کنید:
باید صبح به صبح که از خواب بیدار میشی باید تمرکز کنی رو خدا و اینکه در بهشت هستی، تقوارو رعایت کنی و منبع خیر و نیکی باشی (نیکوکار)
حضور خدا یعنی بهشت
خدایا شکرت از این خونه های باشکوه و زیبا و باغ و بستانها
خدایا شکرت از این حسابهای بانکی سر ریز شده از پول
خدایا شکرت از اینهمه پول، اینهمه نعمت، ثروت
خدایا شکرت از اینهمه سلامتی و شادابی و جوانی و انرژی فوق العاده
خدایا شکرت از این کسب و کار فوق العاده و از اینهمه مشتری و پیروزیهای پی در پی
خدایا شکرت از اینهمه امنیت، آسایش، آرامش
خدایا شکرت از اینهمه زیبایی و خوشبختی و سعادت
خدایا شکرت از اینکه آدمها اینقدر خوب هستن. از اینکه همسرم هم اینقدر آدم خوب و مهربان و دوست داشتنی، آدم توانمند و موفق و ثروتمنده
چون خدا کننده ی اصلیه؛ قدرت تماما دست خداست و او منبع خیر و نیکیه
استاد جان سلام🌹، سلام به خانم شایسته مهربون و دوستداشتنی🌷 و سلام به همه دوستای گلم در خانواده صمیمی عباسمنش🌼، امیدوارم حال همگی عالی باشه.
استاد جان🔶، امروز آمدم کامنت بنویسم به چند دلیل، یکی اینکه درباره آگاهیهای این فایل بنویسم، دوم اینکه از خودم یه ردپا به جا بذارم و از شرایطم و تصمیماتم بنویسم.
من این روزها وقتی سر کار میرم، یک یا دو مورد از فایلهای سایت رو بصورت تمرکزی تکرار میکنم و گوششون میدم، حدودا سه یا چهار بار گوش میدم. فعلا از توحید عملی و فایلهای عزت نفس دارم شروع میکنم. در کنارش برنامه دارم کامنتهای عالی دوستانم رو هم بخونم.
دیشب بود که داشتم درون خودم رو جستجو میکردم، با خودم فکر میکردم که چرا همش از این شاخه به اون شاخه میپرم، استاد جان نمیدونید، یه عالمه باورهای محدودکننده رو درونم کشف کردم، با خودم میگفتم: اینها کجا بوده تا الان، گفتم: اگر یک اتفاق یکسان بارها توی زندگیم تکرار میشه (که توی این مثال بارها تغییر مسیر و از این شاخه به اون شاخه پریدن بود) دلیلش اینه که ذهنم باورهای اشتباه داره، اکثر باورهای محدودکنندهام درباره کمبود عزت نفس و ذهن فقیر بودن. استاد جان🥰، وقتی باورهای محدودکننده و پاشنههای آشیلم رو ثبت میکردم، احساس بدی پیدا کردم، بعدش به این موضوع فکر کردم که اینها موانع اصلی هستن، اینها همون ترمزها هستن و من باید با منطق، باورهای عالی رو در خودم ایجاد کنم، به همین خاطر انگیزه گرفتم و به خودم میگفتم ایراد نداره، من میتونم و درستش میکنم و من میدونم که ثروتمند میشم و این شد که امروز آمدم سراغ این فایل، استاد جان😍، شما و خانم شایسته عزیز رو خیلی تحسین میکنم و بابت این آگاهیهای ارزشمند واقعا از شما ممنون و سپاسگزارم✨
استاد جان🌺، تعهد داشتن و با تمام وجود خواستن که باورها تغییر کنه، خیلی مهمه، من این مدت خیلی پیش آمده که انیمیشن کوتاه و بلند میبینم، خیلی دوستشون دارم، به خودم گفتم حاضری چه بهایی پرداخت کنی، چقدر متعهد هستی که تغییر کنی، سختم بود ولی آمدم کل انیمیشنهای بلندم رو روی لپتاپم حذف کردم. گرچه میتونستم مخفیشون کنم یا به هر شیوه دیگهای سراغشون نرم، اما متعهد شدم که تغییر کنم. نوشتم که ردپا باشه برای خودم.👣
استاد جان💝، واقعا فایلهای شما عالی و معرکه هستن، همگی دارن یه اصل رو هر بار از یه زاویهای برای ما باز میکنن. تحسینتون میکنم و دوستتون دارم😊
من یاد گرفتم و این مطلب برام مرور شد که به ناخواستهها و مشکلات زندگیم توجه نکنم، درموردشون صحبت نکنم.
استاد مثالتون از مادر و بچه خیلی قشنگ و کاربردی بود. وقتی بچه مریض میشه، همش مادر میپرسه: حالت خوبه عزیزم؟ الان بهتری؟ ببینم دلت پیچ نمیده؟ دست میذاره روی پیشانی بچه تا ببینه تب داره یا خیر؟ میگه: سرت درد میکرد، خوب شد؟ و من قبلاً یه مطلبی شنیدم درباره پاداشهای منفی🤔، یعنی اینکه ناخودآگاه یه نفر خودش رو ضعیف میگیره، طوری رفتار میکنه که انگار توی افسردگی دست و پا میزنه، سرما خورده، خسته و بیحوصله است تا بقیه بگن طفلکی، حیوونکی، با این همه مشکلات حق داره افسرده باشه، حق داره ناراحت باشه، گله و شکایت کنه و دارن بهش توجه میکنن و اون فرد پاداشی رو دریافت میکنه که ناخواستههای بیشتری رو براش رقم میزنه.
استاد جان🔶، ما باید یاد بگیریم که خودمون هستیم که داریم زندگیمون رو رقم میزنیم، ما مسئولیم، خدایا شکرت، تحسین میکنم اون دوست استادم رو که به این درک رسید که خودش با صحبت کردن درباره مشکلاتش، این بیماری رو برای خودش بوجود آورده. خیلی مهمه که ما متوجه بشیم که با توجه به مشکلات، مشکلات و ناخواستههای بیشتری برای خودمون خلق میکنیم، ما در هرصورت خالق هستیم و داریم دنیای اطرافمون رو خلق میکنیم، حالا یا با شرایط خواسته و یا با مشکلات و شرایط ناخواسته.🌳
من یاد گرفتم با صحبت کردن درباره مشکلات و بدبختی و بدشانسیهام، دارم از این جنس اتفاقات بیشتر برای خودم رقم میزنم.
استاد جان🌟، مثالتون درباره اون فردیکه پادکست درباره مسائل کامپیوتری درست میکرد و چقدر واکنش شما به این مسئله جالب بود، چقدر خوب از قانون استفاده میکنید، چقدر منطقهای این بیتوجهی شما عالی و جالب هستن، که من علاقهای ندارم مشکلاتت رو بشنوم، این پادکست نشد، من آدم مناسبی برای شنیدن مشکلات و درددلهای تو نیستم، وقتی حالت خوب شد، بیا با من درباره نکات مثبت و تواناییها و خوشبختیهات صحبت کن🌺. البته شما گفتید که به صورت غیرمستقیم به اطرافیانتون این پیام رو میرسونید که درباره مشکلاتشون با شما صحبت نکنن، تا هم به خودشون کمک کنن و هم مودبانه منظورتون رو رسونده باشید، تحسینتون میکنم استاد گلم❤️
متشکرم، خدایا شکرت🌷
استاد جان🌼، چه جمله زیبایی روی پیراهنتون نوشته شده، God is my guidance خدا هدایتگر منه.
چه ساختمانهای زیبایی، چه اندام زیبایی برای خودتون ساختید، تحسینتون میکنم. چقدر آفتاب لذتبخشیه، از بلندی سایه استاد و خانم شایسته میشه فهمید، چقدر زیباست، تحسینتون میکنم که اینقدر عالی دارید زندگی میکنید، خدا رو صد هزار مرتبه شکرت🌹
من یادم میاد یه بار همین چند وقت پیش از موتورسیکلت افتادم و تصمیم گرفتم چیزی به مادر و خانوادهام نگم و تمرکزی روش نذارم، فقط به پدرم یه اشاره کوچک کردم، گفتم چون افتاده بودم آینه موتور جدا شد. بعد از اون اتفاق بد خاصی نیفتاد و من از این اتفاق یاد گرفتم که حواسم رو بیشتر جمع کنم و موقع رانندگی با خودم آهنگ زمزمه نکنم.
من یادم میاد که قبلاً که توی کانون تبلیغاتی شاگرد بودم، یه بار متوجه شدم یه ماشین از مسیرش خارج شده و خورده به تابلوی چندتا مغازه که یکیش تابلوی مغازه ما بود، من از لحظهای که فهمیدم یک کلام دربارهاش صحبت نکردم نه با همکارام و نه با اعضای خانوادهام و مشغول کار خودم شدم. ولی همکارام چون از این موضوع اطلاع نداشتن مدام دربارهاش صحبت میکردن. نتیجه اینکه تا حدود یک هفته و شایدم بیشتر دنبال گرفتن خسارت از راننده و یا خانوادهاش بودن.
امیدوارم همه دوستان گلم در پناه خدا، همیشه شاد🌷، سلامت🌼، ثروتمند✨ و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید🥰
سلام استاد عزیز امیدوارم حالتون خوب باشه همین طور خانواده بزرگ عباس منش من هم کاملا حرفتونو تجربه کردم که مشکلات ممکنه برا هر که به وجود بیاد ولی نباید تو جم هافامیلی زنونه نقل مجلس کنه برا احترام توجه که سودی براش نداره به جاش از موفقیت کارهای خوبی که کرده یا به قول استاد به جای بیماری از درمانش حرف بزنه که چجور حل کرده بقیه هم درسی گرفته باشن
منم خوشحالم که وارد این مسیر شدم ودیدگاهم داره تغییر میکنه کامل میشه🖐😄
من معلمم و بچه کوچیک دارم.دیروز مدیرم گفت باید در راهپیمایی 22بهمن شرکت کنم بخاطر اینکه میخواد عکس بگیره ازمون.من بهش پیام دادم که میشه من نیام چون بچه کوچیک دارم و گفت باید بیای.ولی من سعی کردم احساسمو بد نکنم و حرفشو فراموش کنم.فقط سعی کردم.وامروز بخاطر کار دیگه مدیر بهم زنگ زد و دوباره ازش درخواست کردم که نیام و قبول کرد.میخواستم بال در بیارم از خوشحالی.
فقط استاد یه سوال دارم.من وقتی این اتفاقهای خوب برام پیش میاد ذوق میکنم وبرای بقیه تعریف میکنم بعد باورم اینه که حالا که تعریف کردم اون اتفاق خوب کنسل میشه.این فقط در باورهای من ریشه داره درسته؟وباید باورم رو تغییربدم؟
سلام من محمدرضا امینی نژاد هستم و چون پدرم و مادرم دیابت داشتن خیلی رو این مسئله من توجه کردم که دیابت بیماری ارثی هست من از سال 1385 بیماری دیابت گرفتم و اینقدر در موردش حرف میزدم و توجه میکردم که خیلی این بیماری به من فشار آورده بود و تو همون سال مفصل پای چپم خراب شده بوده ولی این بار اصلا توجه نمیکردم سال اول خیلی بهش توجه کردم و یه مرحله ی رسیدم که دکترا گفتن باید تعویض مفصل کنی و من مدام فکر میکردم، چرا خدا من این همه بیماری دارم و من بعداز معاینه یکی از دکترهای تهران که بهم گفت برو خانه چند ماه وزن کم کن بعد بیا برا تعویض من برگشتم خانه، ولی کلا توجه بهش نکردم و بعداز چند مدتی به طور معجزه آوری درد پام آروم شد درسته 100 درصد خوب نشد ولی اونجوری که راه میرم و مشکل داشتم نبود، الان بعد از 15 سال یکی از دوست هام که سایدگی مفصل داره به من گفت تو فیلم بازی میکنی که مفصل پات خرابه چون هیچ علائمی نداری، خودشو دیده بوده بودم که میرفت تو تمام سایت ها چک میکرد که روش های درمان چیه من بهش گفتم بهش فکر نکن…..
الان دارم میفهمم که همش قانون توجه بوده، هر اتفاقی که برامون افتاده چون توجه بهش کردیم، ما اونو به زندگیمون دعوت کردیم
واقعا درسته مادر منم زمان بچگی و حتی الانم وقتی ما بچه ها مثلا مریضی کوچیکی میگرفتیم خیلی توجه میکرد و ماهم یاد گرفتیم که اینجوری میشه جلب توجه کرد وحتی یادمه وقتی بچه بودم یه شب همه نسشته بودیم با خانواده و من یه درد کوچیکی احساس کردم الکی زدم زیر گریه شدید که جلب توجه کردم و خیلی از قبیل مثال ها رو به چشم دیدم
و باید اینم بگم که هنوزم این باور در من وجود که از این راه میشه جلب توجه کرد ولی خوب نسبت به قدیم خیلی خیلی کم کم شده.
ممنون از شما بابت زحماتتون
و ممنون از پروردگارم که هدایتمون میکنه تا ما رشد کنیم
سلام خدمت استاد و همه دوستان خوبم
برای اینکه توجه دیگران دوستان و خانواده رو بخرم و با احساس بدبختی ذلالت و بیماری سعی داشتم احساس دلسوزی دیگران رو بخرم از حدود ۱۰ الی ۱۲ سال پیش الکی میگفتم قلبم درد میکنه و بیماری تپش قلب دارم .به همه میگفتم .پدر مادر خانواده دوستان فامیل و موفق هم شدم و کلی توجه خریدم کلی نوازش خریدم .حتی به جایی رسوندمش که از داروخانه قرص قلب میگرفتم توو کیفم میزاشتم و گاهی هم استفاده میکردم.تا اینکه بعد ۱۰ سال در همین سن ۳۳ سالگی مشکل قلبی و دقیقا همون نوع بیماری یعنی تپش قلب نصیبم شد.و پزشک همون مدل قرص با همون دوز رو برام نسخه کرد و خودم با دست خودم و افکار خودم خودمو بیمار کردم .اما حالا تصمیم دارم با بی توجهی بهش با پخش کردن خبر سلامتی و صحبت کردن در مورد سلامتی این گندیو که نا آگاهانه زدم رو جمع کنم .و درس عبرتی شد برای دیگر مسائل زندگیم که هیچوقت در مورد چیزایی که نمیخواهیم صحبت نکنیم و به ناخواسته ها توجه نکنیم .و فقط و فقط توجه م روی خواسته ها سلامتی ثروت و آرامش باشه.
تشکر از استاد که بهم فهموند چه اشتباهی کرده بودم
سلام به دوستان عزیزم
سلام به استاد عزیز و مریم جان شایسته
استاد من یه تجربه ای دارم از این ماجرا و اونم اینه که رفتم برای تربیت پسرم مشاوره اونم بهم گفت خیلی بهش توجه کنین من اومدم و شروع کردم به توجه وقتی زمین میخورد چندین ساعت توجه میکردم در موردش باهاش حرف میزدم بهش رسیدگی میکردم مشاور گفته بود هر چی میخاد تا جایی که در توانتونه براش بخرید من هم همین کارو میکردم
الان که دقت میکنم میبینم توقع مالی پسرم بالاتر رفته و دیگه قانع نیست
رفتیم استخر دیدم از آب میترسه در حالی که الان 10 سالشه
حالا که این صحبت های شما رو میشنوم میبینم توجه زیادی کردم بهش و بهش آسیب زدم
ممنون که آگاه شدم و تلاشمو میکنم رویه رو تغییر بدم …..
به نام خداوندهدایتگر
سلام بردوستان عزیزم..این فایل نشونه امروزمنه
چقدرخداوندبه فرکانس ماواضح وسریع جواب میده
شب گذشته یک اتفاقی افتادکه جالب نبوددرمشهدومن ازصبح دیروزبه فکراینوموضوع بودم وصحبت میکردم درموردش وحالم یکم بدشدوترسیدم واین موضوع روبیشتردیدم وشنیدم تاشب تاهمین الان که دارم تایپ میکنم دارم صداهاشومیشنوم چون بهش توجه کردم ودرموردش صحبت کردم وچقدرقوانین خداوندبدون تغییره وثابته خدایاشکرت
مورددیگه ای که یک مدت زمانی درموردافرادی که دوست دارم درزندگیم واردبشن برای خودم مینوشتم وصحبت میکردم باخودم ودیگران ودقیقاهمین اتفاق افتادافرادی که میخواسم واردزندگیم شدن وتوجه میکردم به خوبی های افرادوتحسین انها
خدایاشکرت که من روبه این مسیرهدایت کردی
خدایاازت میخوام که بتونم به بهترین نحوذهنم روکنترل کنم وفقط به زیبایی هاونکات مثبت هرچیزی توجه کنم وکمکم کن که بتونم این مسیرالهی روبه بهترین ادامه بدم متعهدتروقویترتادریایی ازنعمت وثروت واردزندگیم بشه ازهرجهت
ومطمعنم که خدای من توالان داری این نوشته های من رومیبینی ومیخونی ومن بندگیتومیکنم وتودرخواست های منواجابت کن
ایاک نعبدوایاک نستعین
درپناه الله یکتاشادوسربلندوپیروزباشید
احمدفردوسی🌹🌹🌹
به نام خدا
با سلام خدمت آقای عباس منش گرامی
میخواستم از حضورتون خواهش کنم که این مسئله رو جور دیگه ای عنوان کنید. من الان کسی رو می شناسم که اینقدر نسبت به این مسئله وسواس پیدا کرده، و دور و برمون هم پر از ناخواسته س، به حدی که هر وقت ناخواسته می بینه دچار ترس و وحشت میشه و از این می ترسه این ناخواسته بهش آسیب برسونه، دچار ناراحتی قلبی شده. خواهش می کنم بیایید اینجور عنوان کنید:
باید صبح به صبح که از خواب بیدار میشی باید تمرکز کنی رو خدا و اینکه در بهشت هستی، تقوارو رعایت کنی و منبع خیر و نیکی باشی (نیکوکار)
حضور خدا یعنی بهشت
خدایا شکرت از این خونه های باشکوه و زیبا و باغ و بستانها
خدایا شکرت از این حسابهای بانکی سر ریز شده از پول
خدایا شکرت از اینهمه پول، اینهمه نعمت، ثروت
خدایا شکرت از اینهمه سلامتی و شادابی و جوانی و انرژی فوق العاده
خدایا شکرت از این کسب و کار فوق العاده و از اینهمه مشتری و پیروزیهای پی در پی
خدایا شکرت از اینهمه امنیت، آسایش، آرامش
خدایا شکرت از اینهمه زیبایی و خوشبختی و سعادت
خدایا شکرت از اینکه آدمها اینقدر خوب هستن. از اینکه همسرم هم اینقدر آدم خوب و مهربان و دوست داشتنی، آدم توانمند و موفق و ثروتمنده
چون خدا کننده ی اصلیه؛ قدرت تماما دست خداست و او منبع خیر و نیکیه
سپاسگزارم
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
استاد جان سلام🌹، سلام به خانم شایسته مهربون و دوستداشتنی🌷 و سلام به همه دوستای گلم در خانواده صمیمی عباسمنش🌼، امیدوارم حال همگی عالی باشه.
استاد جان🔶، امروز آمدم کامنت بنویسم به چند دلیل، یکی اینکه درباره آگاهیهای این فایل بنویسم، دوم اینکه از خودم یه ردپا به جا بذارم و از شرایطم و تصمیماتم بنویسم.
من این روزها وقتی سر کار میرم، یک یا دو مورد از فایلهای سایت رو بصورت تمرکزی تکرار میکنم و گوششون میدم، حدودا سه یا چهار بار گوش میدم. فعلا از توحید عملی و فایلهای عزت نفس دارم شروع میکنم. در کنارش برنامه دارم کامنتهای عالی دوستانم رو هم بخونم.
دیشب بود که داشتم درون خودم رو جستجو میکردم، با خودم فکر میکردم که چرا همش از این شاخه به اون شاخه میپرم، استاد جان نمیدونید، یه عالمه باورهای محدودکننده رو درونم کشف کردم، با خودم میگفتم: اینها کجا بوده تا الان، گفتم: اگر یک اتفاق یکسان بارها توی زندگیم تکرار میشه (که توی این مثال بارها تغییر مسیر و از این شاخه به اون شاخه پریدن بود) دلیلش اینه که ذهنم باورهای اشتباه داره، اکثر باورهای محدودکنندهام درباره کمبود عزت نفس و ذهن فقیر بودن. استاد جان🥰، وقتی باورهای محدودکننده و پاشنههای آشیلم رو ثبت میکردم، احساس بدی پیدا کردم، بعدش به این موضوع فکر کردم که اینها موانع اصلی هستن، اینها همون ترمزها هستن و من باید با منطق، باورهای عالی رو در خودم ایجاد کنم، به همین خاطر انگیزه گرفتم و به خودم میگفتم ایراد نداره، من میتونم و درستش میکنم و من میدونم که ثروتمند میشم و این شد که امروز آمدم سراغ این فایل، استاد جان😍، شما و خانم شایسته عزیز رو خیلی تحسین میکنم و بابت این آگاهیهای ارزشمند واقعا از شما ممنون و سپاسگزارم✨
استاد جان🌺، تعهد داشتن و با تمام وجود خواستن که باورها تغییر کنه، خیلی مهمه، من این مدت خیلی پیش آمده که انیمیشن کوتاه و بلند میبینم، خیلی دوستشون دارم، به خودم گفتم حاضری چه بهایی پرداخت کنی، چقدر متعهد هستی که تغییر کنی، سختم بود ولی آمدم کل انیمیشنهای بلندم رو روی لپتاپم حذف کردم. گرچه میتونستم مخفیشون کنم یا به هر شیوه دیگهای سراغشون نرم، اما متعهد شدم که تغییر کنم. نوشتم که ردپا باشه برای خودم.👣
استاد جان💝، واقعا فایلهای شما عالی و معرکه هستن، همگی دارن یه اصل رو هر بار از یه زاویهای برای ما باز میکنن. تحسینتون میکنم و دوستتون دارم😊
من یاد گرفتم و این مطلب برام مرور شد که به ناخواستهها و مشکلات زندگیم توجه نکنم، درموردشون صحبت نکنم.
استاد مثالتون از مادر و بچه خیلی قشنگ و کاربردی بود. وقتی بچه مریض میشه، همش مادر میپرسه: حالت خوبه عزیزم؟ الان بهتری؟ ببینم دلت پیچ نمیده؟ دست میذاره روی پیشانی بچه تا ببینه تب داره یا خیر؟ میگه: سرت درد میکرد، خوب شد؟ و من قبلاً یه مطلبی شنیدم درباره پاداشهای منفی🤔، یعنی اینکه ناخودآگاه یه نفر خودش رو ضعیف میگیره، طوری رفتار میکنه که انگار توی افسردگی دست و پا میزنه، سرما خورده، خسته و بیحوصله است تا بقیه بگن طفلکی، حیوونکی، با این همه مشکلات حق داره افسرده باشه، حق داره ناراحت باشه، گله و شکایت کنه و دارن بهش توجه میکنن و اون فرد پاداشی رو دریافت میکنه که ناخواستههای بیشتری رو براش رقم میزنه.
استاد جان🔶، ما باید یاد بگیریم که خودمون هستیم که داریم زندگیمون رو رقم میزنیم، ما مسئولیم، خدایا شکرت، تحسین میکنم اون دوست استادم رو که به این درک رسید که خودش با صحبت کردن درباره مشکلاتش، این بیماری رو برای خودش بوجود آورده. خیلی مهمه که ما متوجه بشیم که با توجه به مشکلات، مشکلات و ناخواستههای بیشتری برای خودمون خلق میکنیم، ما در هرصورت خالق هستیم و داریم دنیای اطرافمون رو خلق میکنیم، حالا یا با شرایط خواسته و یا با مشکلات و شرایط ناخواسته.🌳
من یاد گرفتم با صحبت کردن درباره مشکلات و بدبختی و بدشانسیهام، دارم از این جنس اتفاقات بیشتر برای خودم رقم میزنم.
استاد جان🌟، مثالتون درباره اون فردیکه پادکست درباره مسائل کامپیوتری درست میکرد و چقدر واکنش شما به این مسئله جالب بود، چقدر خوب از قانون استفاده میکنید، چقدر منطقهای این بیتوجهی شما عالی و جالب هستن، که من علاقهای ندارم مشکلاتت رو بشنوم، این پادکست نشد، من آدم مناسبی برای شنیدن مشکلات و درددلهای تو نیستم، وقتی حالت خوب شد، بیا با من درباره نکات مثبت و تواناییها و خوشبختیهات صحبت کن🌺. البته شما گفتید که به صورت غیرمستقیم به اطرافیانتون این پیام رو میرسونید که درباره مشکلاتشون با شما صحبت نکنن، تا هم به خودشون کمک کنن و هم مودبانه منظورتون رو رسونده باشید، تحسینتون میکنم استاد گلم❤️
متشکرم، خدایا شکرت🌷
استاد جان🌼، چه جمله زیبایی روی پیراهنتون نوشته شده، God is my guidance خدا هدایتگر منه.
چه ساختمانهای زیبایی، چه اندام زیبایی برای خودتون ساختید، تحسینتون میکنم. چقدر آفتاب لذتبخشیه، از بلندی سایه استاد و خانم شایسته میشه فهمید، چقدر زیباست، تحسینتون میکنم که اینقدر عالی دارید زندگی میکنید، خدا رو صد هزار مرتبه شکرت🌹
من یادم میاد یه بار همین چند وقت پیش از موتورسیکلت افتادم و تصمیم گرفتم چیزی به مادر و خانوادهام نگم و تمرکزی روش نذارم، فقط به پدرم یه اشاره کوچک کردم، گفتم چون افتاده بودم آینه موتور جدا شد. بعد از اون اتفاق بد خاصی نیفتاد و من از این اتفاق یاد گرفتم که حواسم رو بیشتر جمع کنم و موقع رانندگی با خودم آهنگ زمزمه نکنم.
من یادم میاد که قبلاً که توی کانون تبلیغاتی شاگرد بودم، یه بار متوجه شدم یه ماشین از مسیرش خارج شده و خورده به تابلوی چندتا مغازه که یکیش تابلوی مغازه ما بود، من از لحظهای که فهمیدم یک کلام دربارهاش صحبت نکردم نه با همکارام و نه با اعضای خانوادهام و مشغول کار خودم شدم. ولی همکارام چون از این موضوع اطلاع نداشتن مدام دربارهاش صحبت میکردن. نتیجه اینکه تا حدود یک هفته و شایدم بیشتر دنبال گرفتن خسارت از راننده و یا خانوادهاش بودن.
امیدوارم همه دوستان گلم در پناه خدا، همیشه شاد🌷، سلامت🌼، ثروتمند✨ و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید🥰
سلام استاد عزیز امیدوارم حالتون خوب باشه همین طور خانواده بزرگ عباس منش من هم کاملا حرفتونو تجربه کردم که مشکلات ممکنه برا هر که به وجود بیاد ولی نباید تو جم هافامیلی زنونه نقل مجلس کنه برا احترام توجه که سودی براش نداره به جاش از موفقیت کارهای خوبی که کرده یا به قول استاد به جای بیماری از درمانش حرف بزنه که چجور حل کرده بقیه هم درسی گرفته باشن
منم خوشحالم که وارد این مسیر شدم ودیدگاهم داره تغییر میکنه کامل میشه🖐😄
سلام.
من معلمم و بچه کوچیک دارم.دیروز مدیرم گفت باید در راهپیمایی 22بهمن شرکت کنم بخاطر اینکه میخواد عکس بگیره ازمون.من بهش پیام دادم که میشه من نیام چون بچه کوچیک دارم و گفت باید بیای.ولی من سعی کردم احساسمو بد نکنم و حرفشو فراموش کنم.فقط سعی کردم.وامروز بخاطر کار دیگه مدیر بهم زنگ زد و دوباره ازش درخواست کردم که نیام و قبول کرد.میخواستم بال در بیارم از خوشحالی.
فقط استاد یه سوال دارم.من وقتی این اتفاقهای خوب برام پیش میاد ذوق میکنم وبرای بقیه تعریف میکنم بعد باورم اینه که حالا که تعریف کردم اون اتفاق خوب کنسل میشه.این فقط در باورهای من ریشه داره درسته؟وباید باورم رو تغییربدم؟
سلام من محمدرضا امینی نژاد هستم و چون پدرم و مادرم دیابت داشتن خیلی رو این مسئله من توجه کردم که دیابت بیماری ارثی هست من از سال 1385 بیماری دیابت گرفتم و اینقدر در موردش حرف میزدم و توجه میکردم که خیلی این بیماری به من فشار آورده بود و تو همون سال مفصل پای چپم خراب شده بوده ولی این بار اصلا توجه نمیکردم سال اول خیلی بهش توجه کردم و یه مرحله ی رسیدم که دکترا گفتن باید تعویض مفصل کنی و من مدام فکر میکردم، چرا خدا من این همه بیماری دارم و من بعداز معاینه یکی از دکترهای تهران که بهم گفت برو خانه چند ماه وزن کم کن بعد بیا برا تعویض من برگشتم خانه، ولی کلا توجه بهش نکردم و بعداز چند مدتی به طور معجزه آوری درد پام آروم شد درسته 100 درصد خوب نشد ولی اونجوری که راه میرم و مشکل داشتم نبود، الان بعد از 15 سال یکی از دوست هام که سایدگی مفصل داره به من گفت تو فیلم بازی میکنی که مفصل پات خرابه چون هیچ علائمی نداری، خودشو دیده بوده بودم که میرفت تو تمام سایت ها چک میکرد که روش های درمان چیه من بهش گفتم بهش فکر نکن…..
الان دارم میفهمم که همش قانون توجه بوده، هر اتفاقی که برامون افتاده چون توجه بهش کردیم، ما اونو به زندگیمون دعوت کردیم
سلام استاد عزیزم
دوستان عزیز
بخدا که گوهر از دهان این مرد میاد بیرون. هر کلمه اش رو باید با طلا نوشت وتابلو کردو زد به دیوار دل وجان.
من خودم شاهد مثال این موضوع بودم. واتقدر…… تا در دوسال 5مرتبه عمل جراحی شدم. تا جایی که سرطان……..
فقط و فقط هم، چون از زندگیم راضی نبودم. عزت نفس داغون هی تلاش بیهوده برای زندگی داغون
نتیجه بعد از 28 سال زندگی شکستم، شکوندم،
و جدا شدم. کاری رو که 9ماه اول زنذگیم بهم الهام شده بود و گوش نکرده بودم، وخدایی میکردم، ودو دوتا چهارتای خودم رو داشتم،
که اگاهی نداشتم، که قانون رو نمی شناختم.
هیچ چیز بهتر نشد که هیچ روز به روز بدتر میشد.
دوستان حرفای استاد رو وحی منزل بگیربد.
اگر نتیجه میخواید گوش کنید، بشنوید، بو بکشید این عطر اگاهی رو،
نقاشی رویاهاتون رو بکشید.
اقدام کنید
و دوباره آموزش ها رو تکرار کنید.
راه هدایت اینجاست.
آرامش اینجاست
رهایی اینجاست
خنده و شادمانی درونی اینجاست
عاشفتم مرد بزرگ.
بهترین ها رو برای دل صادقت میخوام.
سلام خدمت استاد گرامی
واقعا درسته مادر منم زمان بچگی و حتی الانم وقتی ما بچه ها مثلا مریضی کوچیکی میگرفتیم خیلی توجه میکرد و ماهم یاد گرفتیم که اینجوری میشه جلب توجه کرد وحتی یادمه وقتی بچه بودم یه شب همه نسشته بودیم با خانواده و من یه درد کوچیکی احساس کردم الکی زدم زیر گریه شدید که جلب توجه کردم و خیلی از قبیل مثال ها رو به چشم دیدم
و باید اینم بگم که هنوزم این باور در من وجود که از این راه میشه جلب توجه کرد ولی خوب نسبت به قدیم خیلی خیلی کم کم شده.
ممنون از شما بابت زحماتتون
و ممنون از پروردگارم که هدایتمون میکنه تا ما رشد کنیم