این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من کلا به لطف الله زخمی شدنم خیلی کم شده ازون موقع که باور کردم من تحت حمایت خداوند
ولی خب این اتفاق افتاد ولی خداییشم بد برید
من انگشتمو بستم و خلاصه این خواهر اومد نشستم داستانو تعریف کردم
داداشه اومد نشستم داستانو تعریف کردم
خالهه اومد همینجور
اتفاقا برای عنوان کردنش،تو دلم بود که گفتنش مشکلی داره؟به فایلی از شما هدایت شدم که گفتین گوشی رو میگرفتین دستتون و با دوچرخه و چندین بار خیییلی بد خوردین رو زمین و خلاصه با خنده گفتین که فرمون رفت تو شکمم و سرم رفت لای چرخ و خلاصه اینجور
گفتم خب استادم گفت پس مسئله ای نداره
و منم با خنده برا همه داستانو تعریف میکردم
استاد ی چیزی بگم من ازون وقتی که با شما اشنا شدم و رشد کردم
وضع مالیمم افتضاح باشه از کسی پول نمیگیرم و کلا خودمو خیلی همه چی اوکی نشون میدم
خسته هم باشم حتی میگم نه
و این خیلی بهم کمک کرد که تو خانواده که همه کرونا گرفتن من نگرفتم
همه هی سرما میخوردن من نخوردم
خلاصه
داستان داغمو بگم
چنروز پیش با خواهرم از روی بچه اش بحثم شد و این موضوع ذهنمو درگیر کرد ولی خیلی بحث بزرگی نبود البته نه توی مغزم
و من تو مغزم پرورشش دادم
فردا اونروز پدرم با من بحث کرد،پدری که ی مدته مثل پروانه دورم میگرده و قربون صدقه ام میرفت،خیییلی مسخره باهام بحث کرد از روی موضوعی کاملااااا غیر منطقی
من توجه نکردم دیگه بهش
و حتی با هیچکس ی کلمه حرف نزدم در موردش
پدرم فهمید اشتباه کرده و دوباره قربون صدقه ام میره و خلاصه رابطمون فوق العاده س به لطف الله
ولی دیروز
اخ اخ
دیروز خواهر من مجددا بخاطر بچه 10 سالش به معنای کلمه منو شست اونم جلوی خاله ام
و این برای من خیلی دردناک بود
من خیلی محترامانه جوابشو دادم
ولی خب مامان و خاله ام به اون گوشزد کردن که کارش اشتباه بوده و مقصر بچه اون بوده
ولی خب انگار احساس مادرانه اون بر این رابطه خواهری غلبه کرده بود و اصلا کوتاه نیومد
ولی من اصلا دیگه حرف نزدم
نه با خودش
نه با فرزندش
چون برای بار دوم بود که همچین اتفاقی رخ میده
و باید برای خودم ارزش قائل میشدم و بهش میفهموندم که کارش غلطه
کلامی که گفتم ولی با سکوتم اینو خواستم بیشتر متوجه اش کنم
ولی وقتی اخر شب رفتم قدم بزنم
حین قدم زدن اشکام اومد
گفتم خدایا من کجای کارو اشتباه رفتم
که خدا گفت و گفت و گفت
گفت مریم اشکاتو پاک کن
مگه من نیستم که غصه بخوری
قرآنو باز کن و ببین من چی میخوام دقیقا بهت بگم
«انشقاق ایه 23-24-25
و خدا به آنچه در دل خود جمع میکنند،داناتر است
پس به عذابی دردناک بشارتشان ده
مگر کسانی که ایمان آوردند و اعمال شایسته کردند که ایشان را پاداشی بی پایان است»
گفتم الله اکبر
همینه خدای من
تو از دلم اگاهی و میدونی که دارم بی خودی هم غصه میخورم ولی نمیتونم فکر نکنم،توجه نکنم
چیکار کنم،کار شایسته چیه که باید انجام بدم؟
و خدا دوباره گفت و گفت
گفت مریم این ی تضاد
خب چرا بجای فکر کردن به این موضوع به متضادش فکر نکنی
فک کن و تجسمش کن
و گفت
ی خونه چوبی خیلی بزرگ
تو ی زمین پهناور سرسبز
درختای سر به فلک کشیده
دور از شهر و هیاهو
ماشینهای فوق العاده اتون توی پارکینگ
انواع میوه و غذاهارو دارین
که ویو پنجره خونه ی دریاچه با آب تمیزه
تو و همسرت اونجا در مورد من صحبت میکنین،چون خدا خودش میدونه وقتی در موردش صحبت میکنم حالم خوب میشه به شدت
اونجا قدم میزنین و
نه خانواده خودت هستن و نه خانواده همسرت
اصلا تو امریکا زندگی میکنی و خیلی ثروتمندی و شغلی رو داری با کار کم ولی درامد خیلی خوبی داری
ولی چیزی که بیشتراز همه دوست داشتم اون صحبت های دو نفره،یعنی با ادمهای زیادی در ارتباط نبودن و در عین حال در مورد خدا و قوانینش حرف زدنه
این بهم خیلی لذت میده
همینجور که داشتم تجسم میکردم و حالم هی بهتر و بهتر میشد
خدا گفت
حالت خوب شد؟
گفت خدایا خیلی دوستت دارم اره
گفت مریم قربونت برم بنده خوب من
این همون تضاده و تو همیشه باید به مخالفش فکر کنی
نزار حالت بد بشه
کنترل احساستو دست کسی نده
تو قدرتشو داری که افکارتو کنترل کنی
میدونم نمیزاری کسی بیاد و حالتو بد کنه
تو میتونی
تو میتونی
تو میتونی
و ادامه داد
تو لایق تجسمی که کردی هستی
تو لیاقتشو داری
به کمترش راضی نشو
من کمکت میکنم
من همراه تو هستم
در هرلحظه پیشتم
صدام تا به کمکت بیام
یادم افتاد من قبل از همه اینا گفتم وقتی که داشتم گریه میکردم گفتم یا الله کمکم کن من جز تو کسیو ندارم
و خدا واقعا ارامش بخش قلبهاست
ایمان تو دلم جوونه زد
من دیدم آینده مو
حالم خوب شد
و من به خدا اعتماد دارم
من به وعده هاش ایمان دارم و میدونم پایبنده
میدونم راه هارو برام باز میکنه
میدونم فرصتهای پیش رو بی نهایته
میدونم موقعیت های خوب و استثنایی برای من بی نهایته
میدونم میدونم
خدایا کمکم کن.
.
استاد در مورد ی چیز دیگه همین خواهرم به همراه دخترش الان چندسالیه ی سره هر هفته بدون استثنا دکترن
هی دکترن و من میبینم که هی تا دخترش مریض میشه قربون صدقه اش میره
و این مریضی اصلا تموم نمیشه که نمیشه
اینقد که پول دکتر میدن میتونستن ماشین بخرن
این همون دلسوزیه که باعث شد خودشم بدترتر بشه
ولی مثلا تو خونه ما بابام هیچوقت اجازه نمیداد هی بریم دکتر
احساس قربانی بودن یه احساس خــیلی خوبه واسه فرارکردن از خودمون
واسه اینکه نخواهیم به خودمون ودیگران جواب پس بدیم
که وقتی یه نفر موفق شد بگیم ببین من بخاطر این بدبختی هام نتونستم موفق بشمااا
یه وقت فک نکنی من کم کاری کردمااا و بخاطر اینکه کم نیارن ادامه میدن این حرفارو انقدی که خودشونو باورشون میشه ببین من واقعابدبختم ….
یادمه یکی از دوستانم خیلـی عمشو دوست داشت وعمش به رحمت خدا رفت ولی میگفت من نمیگم به معلم که عمم فوت شده نخوندم چرا باید بدونن؟ در واقع الان میفهمم چقدر اون آدم قدرتمند بوده که میتوانسته از بهانه استفاده کنه نخونه ،مدرسه نیاد ولی میگفت ترحم نمیخام میخونم،ولی هدف داشت نمیخواست فرارکنه از هدفش….
یه نکته جالب
من از وقتی متوجه شدم افرادی که خیلی غر میزنن یا بیمارن یا…دنبال طلب محبتن و از ترس دوست نداشته شدن اینکارارو میکنن سعی کردم کلا نسبت به ادمابامحبت ترباشم سعی میکنم ویژگی های مثبتشونو بگم بهشون و از اون انرژی بینهایتی که میگیرن منم استفاده کنم… انرژی من به خودم برمیگرده
امروز تونستم 2تا کار عالی و مفید انجام بدم و خب خیلی خوشحالم بعد از حدود3ماه هم باشگاه رفتن هم زبان خوندنمو شروع کردم انقدددد ذوقشونپ دارم مخصوصا زبانو که حد نداره
امروز به یک ناخواسته برخوردم و دارم هر فایلی که به ذهنم میرسه کمک میکنه رو نگاه میکنم
از شیوه حل مساله تا قانون آفرینش تا زندگی در بهشت و غیره
کلمه “ناخواسته” رو سرچ کردم و این چند تا فایل برام آمد …گفتگو با دوستان قسمت 50 رو دیدم که در سرچ “ناخواسته ” برام آمد…
در این فایل استاد اشاره کرد به شخصیت قربانی …من با یکی از نزدیک ترین افراد زندگیم این مشکل رو دارم که همه اش شخصیت قربانی رو بازی میکنه و من هم نمیتونم دهنم رو ببندم و همه اش از قانون باهاش حرف میزنم …امروزم این اتفاق افتاد و ایشون همینطوری شروع کرد به این حرفا…و من هم مثل همیشه شروع کردم به حرف زدن و توجه به ناخواسته ها…
خود من اصلا درباره مشکلاتم با هیچ کسی حرف نمیزنم …با هیچ کس
ولی واقعا نمیدونم چیکار کنم با این شخص که خیلی هم به من نزدیکه
استاد گفت به اطرافیانش فهمونده نباید درباره مشکلاتشون حرف بزنن…من هم گفتم به اطرافیانم ولی این یه شخص توجه نمیکنه…
استاد توی فایل های دیگه گفته تا زمانی که ما فرکانسمون عوض نشه این اتفاقات تکرار میشه و اون آدما همونطوری با ما رفتار میکنن که قبلا رفتار میکردن
استاد اشاره کرد جهان داره با کانون افکار ما به ما واکنش نشون میده
من دیروز خیلی عمیق روی جلسه یک قانون آفرینش کار کردم
مدتیه جدی دارم روی شکرگذاری کار میکنم
به این نتیجه رسیدم اون مشکل من خیلی ریشه ای هست از خدا میخوام هدایتم کنه و بهم کمک کنه شرک رو از بین ببرم
و دلم برای کسی نسوزه…
یا نخوام با دلداری دادن به بقیه با زبان بی زبانی بگم من آدم خوبی هستم چون دارم به درد دل تو گوش میدم که ریشه اش خود دوست نداشتن هست
خداره صد هزار مرتبه شکر برای این فایل آگاهی بخش که ارزش بارها شنیدن را دارد .
من از دوره عزت نفس یاد گرفتم که احساس قربانی شدن هم بخودم ندهم و هم به دیگران البته قبلا هم در اکثرا مواقع در مورد بیماری خودم و یا دیگران صحبت نمیکردم و فکر میکردم که من درین مورد مشکلی ندارم اما وقتی دقیق فکر کردم بعضی اوقات خودم میگذاشتم که دیگران من را تحقیر کنند ، توهین کنند و بعدا هم حال خودم را بد کنم و هم از دیگران را با احساس گناه دادن برشان ، در حالیکه خودم اجازه داده بودم که در اندک اشتباه از من ایراد بگیرن.
خلاصه آدمی بودم که اکثرا اوقات حال خوبی نداشتم و دلیلش هم نبود عزت نفس در من بود و اتفاقاتی بد را به این شکل برای خودم بوجود میآوردم.
همه چیز توجه است ، حالا هم اگر اندکی از حال خوب دور میشوم ، درست میفهمم که اتفاقات نادرست را جذب میکنم. و ذهنم را شرطی کردم که فقط به نکات مثبت خودم و افراد توجه کنم . خدا کمک کند که همه مان در ین مسیر زیبا ثابت قدم بمانیم .
استاد تو دوسالی که با شما هستم دارم تازه یاد میگیرم با کلام کلی کار میشه انجام داد هم مثبت هم منفی
من اصلا بلد نیستم با خودم یا خدای خودم صحبت بکنم در جهت مثبت و در جهت خواسته هام و این رو باید یاد بگیرم و در جهت خواسته هام بکار ببرم
یعنی یه جوری تو ضمیر ناخودآگاهم هست که در مورد موفقیت هام یا خواسته هام نباید صحبت کنم
و اما صحبت کردن از ناخواسته ها تله ای است که ذهن شیطانی برامون ایجاد میکنه با لذت مهر طلبی و مظلوم نمایی تا ما رو وارد مدار ناخواسته ها و مواجه با آنچه میگوییم و ریشه آنها کند
در این مورد خیلی باید حواسمون جمع باشه و کنترل ذهن در اینجا نمود پیدا میکند
پس صبح تا شب با خودت و خدای خودت و دیگران صحبت کن اما صحبت مثبت از خواسته ها و آنچه اتفاق خوب افتاده یا اتفاقات خوب آینده
از وقتی ک درک کردم تمام اتفاقات زندگیم رو خودم بوجود می آرم هر ناخواسته ایی ک پیش می آد میگم من چه باوری داشتم ک این ناخواسته پیش اومد. چند روزی بود ک متوجه شدم با اینکه دارم رو باورهام کار می کنم برای رسیدن به موفقیت مالی اما نتیجه ایی حاصل نمیشه و دلیلش هم اینه ک پیش همه از مشکلات مالیم میگم و احساس نداری رو دارم مرتب ارتعاش میدم. میخاستم تو سایت دنبال فایل در مورد عزت نفس و رفع احساس قربانی بودن پیدا کنم ک بدون اینکه بخام دنبالش بگردم خیلی هدایتی به این فایل رسیدم . اتفاق هدایتم به این فایل ایمان منو بیشتر کرد ک ما با ارتعاشمون زندگیمونو می سازیم .
در یک جمله میخوام بگم،استادهرفایلی که ازشما میشنوم فقط میگم خدایا استادعباس منش ازدسته کدام پیامبرت بود که تاحالا من نشناخته بودمشون؟انگار ازبدو تولدم تاکنون همیشه بامن زندگی کردین.هر مطلبی که میگین دقیقا توزندگیم اتفاق افتاده وسالها باهاشون درگیربودم.مدتی بود که ازخدا خواسته بودم کمکم کنه تا ازاین زندگی زجرآور خلاص بشم.راه حلی بهم نشون بده تا گره های مشکلاتمو بتونم بازکنم.اما راهنما نداشتم.بالاخره خداوند صدامو شنید.حدود 3ماه پیش به پیشنهاد دخترکوچکم یکی از پکیج های استادرو خریداری کردیم.شروع به شنیدن فایلها کردم و هربار کلی اشک ریختم. هم اشک تاسف برای گذشته وهم اشک شوق برای بدست آوردن ارزش لیاقتهام.البته هنوز ضعف دارم اما تمام تلاشمو میکنم تا خود خودمو بتونم بشناسم وبه خودم احترام بگذارم. بجای گدایی کردن محبت وتوجه ازدیگران،به خودم محبت کنم.درصد شِیر کردن مشکلاتم بادیگران قبل از شنیدن فایلهای استاد 90درصد بود.اما الان به 10درصد رسیده…امروز باشنیدن این فایل مطمئنم به صفر میرسونمش
اول : که طلوع را دیدن چه حس خوبی میده و حال اون روز عالی میشه اگر در زیر باران باشه زیباتر میشه پس حال دلتون عالی
دوم : عین جملاتی که فرمودید را در زندگی واطرافیانم دیدم و معمولا توی همه خانه ها اون کسی که بیشترین توجه را داره همونی هست که از همه ضعیفتره و این را بعضی ها وقتی بفهمند ازش استفاده سوءمیکنند.اگر دقت کنیم بعضی پدر و مادرا هم با نوع رفتارشون باعث بیماری فرزندانشون می شوند این مورد را همین امشب توی خانواده یکی از نزدیکان دیدم پدر و مادر باهم در حضور فرزندان دختر ۷ ساله جرو بحث کردن ودر لحظه حال بچه بد شد و مریض شد چرا که قصد جلب توجه و حل مشکل اونها را داشت
استاد عزیزم من چیزی رو که چند روز پیش متوجه شدم این مساله بود که شما توی این فایل توضیح دادید. توی مسائل زیادی این مورد رو داشتم. من یک دوستی رو در نوجوانی داشتم که دندان هاش خراب بود و موقعی که با جمعی که خیلی هم برای من مهم بود و میرفتیم دورهمی اون دوستم دندانش درد میگرفت و هر کسی بهش میرسید میگفت دندانم درد میکنه، دستمال میبست به سر و صورتش و خلاصه ازین جور چیزا و همه میگفتن فلانی کجاست فلانی چکار کرد فلانی چی شد و همه درموردش صحبت میکردن و حالا بخواطر مشکلش هم به فرض سر درد میگرفت و قلبش درد میگرفت و هر بار یه جور دیگه و هربار هم همه سراغ میگرفتن و میگفتن آخی چرا اینجوری شده چرا فلان و بهمان شده. من توی اون سن به صورت ناخوداگاه اون جلب توجه های احمقانه رو میخواستم!!!!! خدایا!!!! و این شد که منی که بهتری و زیبا ترین جنس دندان رو توی خانواده داشتم به طرز عجیب و غیر قابل تصوری دندونهام در طول این چندسال شروع کردن به خراب شدن. چند روز پیش داشتم با توجه به آگاهی ها و هدایتهای الله ام و دوره عزت نفس که چند وقته خریداری کردم به این مساله نگاه میکردم. گفتم من که جنس دندونهام عالی بود چرا اینشکلی شد. خدای من گفت خودت خواستی یادته!؟ و از این پشیمان شدم و به پروردگارم توبه میکنم و ازش از همینجا میخواهم که من رو راهنمایی کنه و هدایتم کنه تا مشکلاتی از این دست به دلیل جذب ناخواسته ها ( در حقیقت جذب بد خواسته ها من بهش میگم)
باورت نمیشه استاد به لطف و فضل و هدایت خدای بزرگم هر روز دارم بیشتر و بیشتر به این میرسم که خدا تمام جهان را خلق کرده و تمام قوانین رو خلق کرده و مسخر انسان کرده و ابزار و قدرت خلق رو به انسان داده و انسان میتونه شرایط و اتفاقات
بنام خداوند تسلی دهنده قلبها
سلام استاد عزیزم
این فایل چه به موقع
و چقدر این داستان من داغه برای همین موضوع
هفته گذشته دست من با قیچی برید
من کلا به لطف الله زخمی شدنم خیلی کم شده ازون موقع که باور کردم من تحت حمایت خداوند
ولی خب این اتفاق افتاد ولی خداییشم بد برید
من انگشتمو بستم و خلاصه این خواهر اومد نشستم داستانو تعریف کردم
داداشه اومد نشستم داستانو تعریف کردم
خالهه اومد همینجور
اتفاقا برای عنوان کردنش،تو دلم بود که گفتنش مشکلی داره؟به فایلی از شما هدایت شدم که گفتین گوشی رو میگرفتین دستتون و با دوچرخه و چندین بار خیییلی بد خوردین رو زمین و خلاصه با خنده گفتین که فرمون رفت تو شکمم و سرم رفت لای چرخ و خلاصه اینجور
گفتم خب استادم گفت پس مسئله ای نداره
و منم با خنده برا همه داستانو تعریف میکردم
استاد ی چیزی بگم من ازون وقتی که با شما اشنا شدم و رشد کردم
دوست دارم بقیه منو قوی ببینن،سالم ببینن،سرحال ببینن،حتی حالمم بد میگم خیلی خوبم
وضع مالیمم افتضاح باشه از کسی پول نمیگیرم و کلا خودمو خیلی همه چی اوکی نشون میدم
خسته هم باشم حتی میگم نه
و این خیلی بهم کمک کرد که تو خانواده که همه کرونا گرفتن من نگرفتم
همه هی سرما میخوردن من نخوردم
خلاصه
داستان داغمو بگم
چنروز پیش با خواهرم از روی بچه اش بحثم شد و این موضوع ذهنمو درگیر کرد ولی خیلی بحث بزرگی نبود البته نه توی مغزم
و من تو مغزم پرورشش دادم
فردا اونروز پدرم با من بحث کرد،پدری که ی مدته مثل پروانه دورم میگرده و قربون صدقه ام میرفت،خیییلی مسخره باهام بحث کرد از روی موضوعی کاملااااا غیر منطقی
من توجه نکردم دیگه بهش
و حتی با هیچکس ی کلمه حرف نزدم در موردش
پدرم فهمید اشتباه کرده و دوباره قربون صدقه ام میره و خلاصه رابطمون فوق العاده س به لطف الله
ولی دیروز
اخ اخ
دیروز خواهر من مجددا بخاطر بچه 10 سالش به معنای کلمه منو شست اونم جلوی خاله ام
و این برای من خیلی دردناک بود
من خیلی محترامانه جوابشو دادم
ولی خب مامان و خاله ام به اون گوشزد کردن که کارش اشتباه بوده و مقصر بچه اون بوده
ولی خب انگار احساس مادرانه اون بر این رابطه خواهری غلبه کرده بود و اصلا کوتاه نیومد
ولی من اصلا دیگه حرف نزدم
نه با خودش
نه با فرزندش
چون برای بار دوم بود که همچین اتفاقی رخ میده
و باید برای خودم ارزش قائل میشدم و بهش میفهموندم که کارش غلطه
کلامی که گفتم ولی با سکوتم اینو خواستم بیشتر متوجه اش کنم
ولی وقتی اخر شب رفتم قدم بزنم
حین قدم زدن اشکام اومد
گفتم خدایا من کجای کارو اشتباه رفتم
که خدا گفت و گفت و گفت
گفت مریم اشکاتو پاک کن
مگه من نیستم که غصه بخوری
قرآنو باز کن و ببین من چی میخوام دقیقا بهت بگم
«انشقاق ایه 23-24-25
و خدا به آنچه در دل خود جمع میکنند،داناتر است
پس به عذابی دردناک بشارتشان ده
مگر کسانی که ایمان آوردند و اعمال شایسته کردند که ایشان را پاداشی بی پایان است»
گفتم الله اکبر
همینه خدای من
تو از دلم اگاهی و میدونی که دارم بی خودی هم غصه میخورم ولی نمیتونم فکر نکنم،توجه نکنم
چیکار کنم،کار شایسته چیه که باید انجام بدم؟
و خدا دوباره گفت و گفت
گفت مریم این ی تضاد
خب چرا بجای فکر کردن به این موضوع به متضادش فکر نکنی
فک کن و تجسمش کن
و گفت
ی خونه چوبی خیلی بزرگ
تو ی زمین پهناور سرسبز
درختای سر به فلک کشیده
دور از شهر و هیاهو
ماشینهای فوق العاده اتون توی پارکینگ
انواع میوه و غذاهارو دارین
که ویو پنجره خونه ی دریاچه با آب تمیزه
تو و همسرت اونجا در مورد من صحبت میکنین،چون خدا خودش میدونه وقتی در موردش صحبت میکنم حالم خوب میشه به شدت
اونجا قدم میزنین و
نه خانواده خودت هستن و نه خانواده همسرت
اصلا تو امریکا زندگی میکنی و خیلی ثروتمندی و شغلی رو داری با کار کم ولی درامد خیلی خوبی داری
ولی چیزی که بیشتراز همه دوست داشتم اون صحبت های دو نفره،یعنی با ادمهای زیادی در ارتباط نبودن و در عین حال در مورد خدا و قوانینش حرف زدنه
این بهم خیلی لذت میده
همینجور که داشتم تجسم میکردم و حالم هی بهتر و بهتر میشد
خدا گفت
حالت خوب شد؟
گفت خدایا خیلی دوستت دارم اره
گفت مریم قربونت برم بنده خوب من
این همون تضاده و تو همیشه باید به مخالفش فکر کنی
نزار حالت بد بشه
کنترل احساستو دست کسی نده
تو قدرتشو داری که افکارتو کنترل کنی
میدونم نمیزاری کسی بیاد و حالتو بد کنه
تو میتونی
تو میتونی
تو میتونی
و ادامه داد
تو لایق تجسمی که کردی هستی
تو لیاقتشو داری
به کمترش راضی نشو
من کمکت میکنم
من همراه تو هستم
در هرلحظه پیشتم
صدام تا به کمکت بیام
یادم افتاد من قبل از همه اینا گفتم وقتی که داشتم گریه میکردم گفتم یا الله کمکم کن من جز تو کسیو ندارم
و خدا واقعا ارامش بخش قلبهاست
ایمان تو دلم جوونه زد
من دیدم آینده مو
حالم خوب شد
و من به خدا اعتماد دارم
من به وعده هاش ایمان دارم و میدونم پایبنده
میدونم راه هارو برام باز میکنه
میدونم فرصتهای پیش رو بی نهایته
میدونم موقعیت های خوب و استثنایی برای من بی نهایته
میدونم میدونم
خدایا کمکم کن.
.
استاد در مورد ی چیز دیگه همین خواهرم به همراه دخترش الان چندسالیه ی سره هر هفته بدون استثنا دکترن
هی دکترن و من میبینم که هی تا دخترش مریض میشه قربون صدقه اش میره
و این مریضی اصلا تموم نمیشه که نمیشه
اینقد که پول دکتر میدن میتونستن ماشین بخرن
این همون دلسوزیه که باعث شد خودشم بدترتر بشه
ولی مثلا تو خونه ما بابام هیچوقت اجازه نمیداد هی بریم دکتر
اصلا انگشت شماره که رفته باشم
قبلنااااا فک میکردم بابام طلم میخواد بکنه
که سرماخوردم و میگه قرص نخور و دکتر نرو
ولی الان میفهمم که حق با بابامه
بابام واقعا الگوی منه تو این مورد
خدایا خععععلی دوستت دارم
استاد شمارو هم خیلی دوست دارم
خودمم خیلی دوست دارم که پشت خودم هستم.
سلام سلام و سلام بر دوستان عزیزم
چقددددر این فایل حق بوداستاد…
واقعا اینطوریه
احساس قربانی بودن یه احساس خــیلی خوبه واسه فرارکردن از خودمون
واسه اینکه نخواهیم به خودمون ودیگران جواب پس بدیم
که وقتی یه نفر موفق شد بگیم ببین من بخاطر این بدبختی هام نتونستم موفق بشمااا
یه وقت فک نکنی من کم کاری کردمااا و بخاطر اینکه کم نیارن ادامه میدن این حرفارو انقدی که خودشونو باورشون میشه ببین من واقعابدبختم ….
یادمه یکی از دوستانم خیلـی عمشو دوست داشت وعمش به رحمت خدا رفت ولی میگفت من نمیگم به معلم که عمم فوت شده نخوندم چرا باید بدونن؟ در واقع الان میفهمم چقدر اون آدم قدرتمند بوده که میتوانسته از بهانه استفاده کنه نخونه ،مدرسه نیاد ولی میگفت ترحم نمیخام میخونم،ولی هدف داشت نمیخواست فرارکنه از هدفش….
یه نکته جالب
من از وقتی متوجه شدم افرادی که خیلی غر میزنن یا بیمارن یا…دنبال طلب محبتن و از ترس دوست نداشته شدن اینکارارو میکنن سعی کردم کلا نسبت به ادمابامحبت ترباشم سعی میکنم ویژگی های مثبتشونو بگم بهشون و از اون انرژی بینهایتی که میگیرن منم استفاده کنم… انرژی من به خودم برمیگرده
امروز تونستم 2تا کار عالی و مفید انجام بدم و خب خیلی خوشحالم بعد از حدود3ماه هم باشگاه رفتن هم زبان خوندنمو شروع کردم انقدددد ذوقشونپ دارم مخصوصا زبانو که حد نداره
امیدوارم بتونم موفقیتهای بزرگی ازشون بدست بیارم
دوستون دارم
امشب شب یازدهم چله من…
به نام خدای هدایتگرم
سلامی گرم خدمت استاد عباسمنش عزیزم و بقیه اعضاء
امروز به یک ناخواسته برخوردم و دارم هر فایلی که به ذهنم میرسه کمک میکنه رو نگاه میکنم
از شیوه حل مساله تا قانون آفرینش تا زندگی در بهشت و غیره
کلمه “ناخواسته” رو سرچ کردم و این چند تا فایل برام آمد …گفتگو با دوستان قسمت 50 رو دیدم که در سرچ “ناخواسته ” برام آمد…
در این فایل استاد اشاره کرد به شخصیت قربانی …من با یکی از نزدیک ترین افراد زندگیم این مشکل رو دارم که همه اش شخصیت قربانی رو بازی میکنه و من هم نمیتونم دهنم رو ببندم و همه اش از قانون باهاش حرف میزنم …امروزم این اتفاق افتاد و ایشون همینطوری شروع کرد به این حرفا…و من هم مثل همیشه شروع کردم به حرف زدن و توجه به ناخواسته ها…
خود من اصلا درباره مشکلاتم با هیچ کسی حرف نمیزنم …با هیچ کس
ولی واقعا نمیدونم چیکار کنم با این شخص که خیلی هم به من نزدیکه
استاد گفت به اطرافیانش فهمونده نباید درباره مشکلاتشون حرف بزنن…من هم گفتم به اطرافیانم ولی این یه شخص توجه نمیکنه…
استاد توی فایل های دیگه گفته تا زمانی که ما فرکانسمون عوض نشه این اتفاقات تکرار میشه و اون آدما همونطوری با ما رفتار میکنن که قبلا رفتار میکردن
استاد اشاره کرد جهان داره با کانون افکار ما به ما واکنش نشون میده
من دیروز خیلی عمیق روی جلسه یک قانون آفرینش کار کردم
مدتیه جدی دارم روی شکرگذاری کار میکنم
به این نتیجه رسیدم اون مشکل من خیلی ریشه ای هست از خدا میخوام هدایتم کنه و بهم کمک کنه شرک رو از بین ببرم
و دلم برای کسی نسوزه…
یا نخوام با دلداری دادن به بقیه با زبان بی زبانی بگم من آدم خوبی هستم چون دارم به درد دل تو گوش میدم که ریشه اش خود دوست نداشتن هست
بنام خدایی مهربان
سلام به همه دوستان خوبم و استاد عزیزم
گام 20 از روز شمار تحول زندگی من
ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری عملی به آن
خداره صد هزار مرتبه شکر برای این فایل آگاهی بخش که ارزش بارها شنیدن را دارد .
من از دوره عزت نفس یاد گرفتم که احساس قربانی شدن هم بخودم ندهم و هم به دیگران البته قبلا هم در اکثرا مواقع در مورد بیماری خودم و یا دیگران صحبت نمیکردم و فکر میکردم که من درین مورد مشکلی ندارم اما وقتی دقیق فکر کردم بعضی اوقات خودم میگذاشتم که دیگران من را تحقیر کنند ، توهین کنند و بعدا هم حال خودم را بد کنم و هم از دیگران را با احساس گناه دادن برشان ، در حالیکه خودم اجازه داده بودم که در اندک اشتباه از من ایراد بگیرن.
خلاصه آدمی بودم که اکثرا اوقات حال خوبی نداشتم و دلیلش هم نبود عزت نفس در من بود و اتفاقاتی بد را به این شکل برای خودم بوجود میآوردم.
همه چیز توجه است ، حالا هم اگر اندکی از حال خوب دور میشوم ، درست میفهمم که اتفاقات نادرست را جذب میکنم. و ذهنم را شرطی کردم که فقط به نکات مثبت خودم و افراد توجه کنم . خدا کمک کند که همه مان در ین مسیر زیبا ثابت قدم بمانیم .
خداره صدهزار مرتبه شکر بخاطر این همه آگاهی
بنام خداوند بخشنده مهربان
استاد عزیزم سلام
از کلام تو بر تو حکم میشود
استاد تو دوسالی که با شما هستم دارم تازه یاد میگیرم با کلام کلی کار میشه انجام داد هم مثبت هم منفی
من اصلا بلد نیستم با خودم یا خدای خودم صحبت بکنم در جهت مثبت و در جهت خواسته هام و این رو باید یاد بگیرم و در جهت خواسته هام بکار ببرم
یعنی یه جوری تو ضمیر ناخودآگاهم هست که در مورد موفقیت هام یا خواسته هام نباید صحبت کنم
و اما صحبت کردن از ناخواسته ها تله ای است که ذهن شیطانی برامون ایجاد میکنه با لذت مهر طلبی و مظلوم نمایی تا ما رو وارد مدار ناخواسته ها و مواجه با آنچه میگوییم و ریشه آنها کند
در این مورد خیلی باید حواسمون جمع باشه و کنترل ذهن در اینجا نمود پیدا میکند
پس صبح تا شب با خودت و خدای خودت و دیگران صحبت کن اما صحبت مثبت از خواسته ها و آنچه اتفاق خوب افتاده یا اتفاقات خوب آینده
سپاس استاد عزیزم
سلام خدمت استاد عزیز و مریم جون نازنین
از وقتی ک درک کردم تمام اتفاقات زندگیم رو خودم بوجود می آرم هر ناخواسته ایی ک پیش می آد میگم من چه باوری داشتم ک این ناخواسته پیش اومد. چند روزی بود ک متوجه شدم با اینکه دارم رو باورهام کار می کنم برای رسیدن به موفقیت مالی اما نتیجه ایی حاصل نمیشه و دلیلش هم اینه ک پیش همه از مشکلات مالیم میگم و احساس نداری رو دارم مرتب ارتعاش میدم. میخاستم تو سایت دنبال فایل در مورد عزت نفس و رفع احساس قربانی بودن پیدا کنم ک بدون اینکه بخام دنبالش بگردم خیلی هدایتی به این فایل رسیدم . اتفاق هدایتم به این فایل ایمان منو بیشتر کرد ک ما با ارتعاشمون زندگیمونو می سازیم .
احساس خیلی خوبی دارم ک تونستم بالاخره باگ ذهنمو بشناسم حالا راحتتر میتونم حلش کنم .
استاد و مریم عزیز واقعا ازتون ممنونم
سلام
در یک جمله میخوام بگم،استادهرفایلی که ازشما میشنوم فقط میگم خدایا استادعباس منش ازدسته کدام پیامبرت بود که تاحالا من نشناخته بودمشون؟انگار ازبدو تولدم تاکنون همیشه بامن زندگی کردین.هر مطلبی که میگین دقیقا توزندگیم اتفاق افتاده وسالها باهاشون درگیربودم.مدتی بود که ازخدا خواسته بودم کمکم کنه تا ازاین زندگی زجرآور خلاص بشم.راه حلی بهم نشون بده تا گره های مشکلاتمو بتونم بازکنم.اما راهنما نداشتم.بالاخره خداوند صدامو شنید.حدود 3ماه پیش به پیشنهاد دخترکوچکم یکی از پکیج های استادرو خریداری کردیم.شروع به شنیدن فایلها کردم و هربار کلی اشک ریختم. هم اشک تاسف برای گذشته وهم اشک شوق برای بدست آوردن ارزش لیاقتهام.البته هنوز ضعف دارم اما تمام تلاشمو میکنم تا خود خودمو بتونم بشناسم وبه خودم احترام بگذارم. بجای گدایی کردن محبت وتوجه ازدیگران،به خودم محبت کنم.درصد شِیر کردن مشکلاتم بادیگران قبل از شنیدن فایلهای استاد 90درصد بود.اما الان به 10درصد رسیده…امروز باشنیدن این فایل مطمئنم به صفر میرسونمش
سلام به شما و همه عزیزان این خانواده
اول : که طلوع را دیدن چه حس خوبی میده و حال اون روز عالی میشه اگر در زیر باران باشه زیباتر میشه پس حال دلتون عالی
دوم : عین جملاتی که فرمودید را در زندگی واطرافیانم دیدم و معمولا توی همه خانه ها اون کسی که بیشترین توجه را داره همونی هست که از همه ضعیفتره و این را بعضی ها وقتی بفهمند ازش استفاده سوءمیکنند.اگر دقت کنیم بعضی پدر و مادرا هم با نوع رفتارشون باعث بیماری فرزندانشون می شوند این مورد را همین امشب توی خانواده یکی از نزدیکان دیدم پدر و مادر باهم در حضور فرزندان دختر ۷ ساله جرو بحث کردن ودر لحظه حال بچه بد شد و مریض شد چرا که قصد جلب توجه و حل مشکل اونها را داشت
شاد و سالم و پیروز باشید
وااااای خدای من
بالاخره امروز هدایتی جواب سوالم رو گرفتم از خوشحالی تو پوست خودم نمیگنجم :
اگر میخوای جلب توجه کنی از چیزی توجه جلب کن که بهت قدرت میده
مثلا اگه همه دنیا میگن از این ادم نمیتونی حقت و بگیری
از این آدم نمیتونی به این راحتی ها طلاق بگیری
یه روزی قدرتمندانه سرت رو بالا بگیری و بگی:
من تونستم از چنین آدم پول دوستی حق و حقوقم رو به راحتی آب خوردن بگیرم
به راحتی تونستم ازش جدا بشم
چطوری؟؟؟؟
به راحتی
چون قول دادم باخدا هم در مورد مشکلاتم صحبت نمیکنم
به خدا هم گله و شکایت نمیکنم
قول دادم دیگه اصلا و ابدا یک کلمه با هیچکس در موردش حرف نزنم با هیچکس
با صحبت نکردن در مورد مشکلاتم
با توجه نکردن به اون مشکل
با فکر نکردن به اون مشکل
اون مشکل رو در ذهنم کوچیک کردم
و حلش کردم
به همین راحتی
درود
استاد عزیزم من چیزی رو که چند روز پیش متوجه شدم این مساله بود که شما توی این فایل توضیح دادید. توی مسائل زیادی این مورد رو داشتم. من یک دوستی رو در نوجوانی داشتم که دندان هاش خراب بود و موقعی که با جمعی که خیلی هم برای من مهم بود و میرفتیم دورهمی اون دوستم دندانش درد میگرفت و هر کسی بهش میرسید میگفت دندانم درد میکنه، دستمال میبست به سر و صورتش و خلاصه ازین جور چیزا و همه میگفتن فلانی کجاست فلانی چکار کرد فلانی چی شد و همه درموردش صحبت میکردن و حالا بخواطر مشکلش هم به فرض سر درد میگرفت و قلبش درد میگرفت و هر بار یه جور دیگه و هربار هم همه سراغ میگرفتن و میگفتن آخی چرا اینجوری شده چرا فلان و بهمان شده. من توی اون سن به صورت ناخوداگاه اون جلب توجه های احمقانه رو میخواستم!!!!! خدایا!!!! و این شد که منی که بهتری و زیبا ترین جنس دندان رو توی خانواده داشتم به طرز عجیب و غیر قابل تصوری دندونهام در طول این چندسال شروع کردن به خراب شدن. چند روز پیش داشتم با توجه به آگاهی ها و هدایتهای الله ام و دوره عزت نفس که چند وقته خریداری کردم به این مساله نگاه میکردم. گفتم من که جنس دندونهام عالی بود چرا اینشکلی شد. خدای من گفت خودت خواستی یادته!؟ و از این پشیمان شدم و به پروردگارم توبه میکنم و ازش از همینجا میخواهم که من رو راهنمایی کنه و هدایتم کنه تا مشکلاتی از این دست به دلیل جذب ناخواسته ها ( در حقیقت جذب بد خواسته ها من بهش میگم)
باورت نمیشه استاد به لطف و فضل و هدایت خدای بزرگم هر روز دارم بیشتر و بیشتر به این میرسم که خدا تمام جهان را خلق کرده و تمام قوانین رو خلق کرده و مسخر انسان کرده و ابزار و قدرت خلق رو به انسان داده و انسان میتونه شرایط و اتفاقات
و زندگی خودش رو خلللللقققققق کنهههههههههههه
خدایا سپاسگزارم
استاد عزیزم سپاسگزارم
انشاالله یه روز میام و از نزدیک میبینمتون:)