ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 37 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

703 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 1977 روز

    سلام استاد جان خوش بیانم ،الحق که فقط دُر و گوهر از زبان شما جاری میشه

    برای من بالعکس اینه دقیقا

    مامانم پیش بقیه بچه هاش که به درد و بیماریهاش توجه میکنه مدام حالش بده و بیحال و ناتوان و بیماره

    اما من که مدتهاست تصمیم گرفتم (از زمانی که شروع کردم به کنترل ورودیهام ) اصلا به بیماریها و غرزدنها و شکایت هاش و گله کردناشو از درد گفتناش توجه نکنم، دیگه پیش من حالش خیییییلی بهتره، خیلی توانمندتره خیلی کمتر ناله میکنه و بیشتر شکرگزاری میکنه و درکل حال بهتری داره

    استاد جانم یکی از سپاسگزاری های هرروزه من تو مدار و فرکانس صحبتای گهرباشما قرارگرفتنه❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    عارف گفته:
    مدت عضویت: 1412 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد جانم و خانواده بزرگ سایت عباسمنش

    من در سن ۱۸سالگی چندین تصادف بد و خطرناک داشتم که هربارمنجر به عمل های سنگین میشد شاید باورپذیر نباشه ولی بین دوستانم معروف شده بودم به کسی که دائما درگیر بیمارستان و تصادف و حوادث این چنینی بود و متاسفانه از این ماجرا در عین ناباوری لذت میبردم!

    من هرسال ایام اربعین پیاده راهی کربلا میشدم یادمه توی بیست و یک سالگیم تصادف بدی داشتم که منجر به شکستن چندین نقطه از پای راستم شده بود، یادمه بهبود نسبی پیدا کرده بودم و با دوعصا پیاده روی میکردم و به شدت از توجه زائر های دیگه از درون کیف میکردم و حس خوب میگرفتم! یادمه به حرم سیدالشهدا که رسیدم ازین وضعیتم خجالت کشیدم! جفت عصا هام رو گوشه صحن گذاشتم و به زحمت با پای خودم توی شلوغی سمت ضریح رفتم با خودم گفتم امام حسین از دیدن من تو حالت سلامتی حتما خوشحال تره و یادمه به آقاگفتم که به لطف شما حالم بهتره و تصمیم گرفتم دیگه هرگز اون حالت رو تجربه نکنم انگار تو اون حالت معنوی لبخند خداوند رو دیدم

    بله من بعد از اون دیگه هرگز هیچ تصادفی نداشتم و به لطف خدای رحمان همیشه در سلامتی کامل بودم

    حتی دیگه از شوخی دوستانم راجب تصادفات گذشتم لذت نمیبردم و آروم آروم (بعد از چند سال) اون روزهای بد از ذهن اطرافیانم هم پاک شد و من رو فرد سالم و مطمئنی میدیدن

    و امروز توی ۳۱ سالگی شاکر خداوند هستم که هر روز از هرجهت سالم تر نیرومند تر و ثروت مند ترم و هر لحظه منتظر هدیه جدیدی از سمت پروردگارمم

    بله حتی دلیل حوادث ناگهانی زندگیمون هم خودمون هستیم

    ممنونم از استاد جان بابت این ویدئو مثل همیشه الهام بخششون🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    سایه گفته:
    مدت عضویت: 1533 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت اگاهی و رشد

    سلام به استاد عزیزم 🖐️🖐️

    سلام به مریم جان عزیز دل همه 🥰🥰

    استاد جان چقدر من نیاز به شنیدن این صحبت‌ها داشتم

    چقدر ارزش عزت نفس رو میشه در این آموزه ها دید

    چقدر نیاز داریم که هرروز این آگاهی ها برامون تکرار بشه

    هرچقدر که به این ویسها گوش میدم متوجه میشم که چقدر نیاز دارم هرروز بیشتر روی خودم متمرکز باشم.

    استاد جان من امروز درس بزرگی گرفتم،من حدود یکسالی هست که باشماو اموزهاتون اشنا شدم وانصافا نتایج بسیار عالی از فایلهای رایگان گرفتم،اما این اواخر بدلیل اوضاع کشور من بابت خونه نگران بودم و همش باخودم و خدا در مورد گرانی مسکن صحبت میکردم و طوری شد که الان واقعا دراون شرایط نادلخواه هستم .

    امروز بعد از دیدن و گوش دادن به صحبت شما فهمیدم درخلق ودعوت این شرایط به زندگیم چقدر نقش داشتم .

    امروز این پیام رو نوشتم و درهمین جا متعهد میشم که خیلی اگاهانه تمرکز بیشتری برروی زیبایی ها داشته باشم و فقط در مورد موارد دلخواهم صحبت کنم

    این پیام رو ثبت میکنم که چند ماه دیگه که برگشتم ببینم چقدر خالق هستم و باورم قویتر بشه .

    همیشه سپاسگزار خدایی هستم که مرا باشما آشنا کرد.🙏🙏

    استاد عزیزم از شما ممنونم🙏🙏❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 2057 روز

    سلام به استاد عزیزم ،مریم جان و تمام دوستان🌹🥰

    استاد عزیز چقدر این فایل به موقع بود برای من که کنکوری هستم و همیشه فکر میکردم اگه از سختی درس هام بگم و اینکه من نمیتونم هم کارای خونه انجام بدم هم درس بخونم بقیه دلشون واسم میسوزه و کمک من میکنن در صورتی که دیدم شرایط نه تنها تغییر نکرد که بدتر و پیچیده تر هم میشد چون من دقیقا داشتم توجه میکردم به ناخواسته هام

    با دیدن این فایل متوجه شدم که حتی اینکه من به مشاور کنکورمم میگفتم شرایطمو و اینکه مثلا امروز خوب درس نخوندم چقدر داشتم واسه خودم شرایط سخت میکردم.

    توی خانواده ما مفهوم اعراض هیچ جایگاهی نداره و من چقدر میبینم که وقتی هر اتفاقی واسه ما میوفته چون در موردش خیلی صحبت میکنن از همون جنس اتفاق دوباره وارد خانواده ما میشه با درجه سختی مختلف ، من هر موقع فایل هایی از استاد گوش میکردم که در مورد اعراض صحبت کرده بودن ، با ذوق میرفتم به اعضای خانوادم میگفتن که ما نباید دیگه در مورد فلان چیز حرف بزنیم، ما نباید با آدمایی که همش در مورد مسائل منفی و بیماری حرف میزنن معاشرت کنیم بعد همه بهم میگفتن سارا حالت خوبه؟ تو داری افسردگی میگیری و داری از آدما فرار میکنی… ولی بعدش وقتی به صحبت های استاد گوش کردم متوجه شدم که چقدر کارم اشتباه بوده و دیگه تصمیم گرفتم سکوت کنم و همه تمرکزم رو گذاشتم روی خودم و کنترل ورودی های ذهنم و دیگه فکر هدایت کردن بقیه رو از سرم انداختم بیرون

    من با اینکه بیشتر از ۲ سال عضو سایت هستم ولی تا حالا کامنتی ننوشتم چون خیلی وقت ها فایل ها رو فقط یکبار گوش میکردم و دقتی نمیکردم و دوس داشتم که زودتر فایل ها رو گوش بدم ولی این فایل جدید شما رو چند بار استاد گوش کردم و یه حسی بهم گفت سارا الان وقتشه برو کامنت بزار

    خیلی ممنونم از شما استاد عزیزم🌹🌹😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مصطفی پوری گفته:
    مدت عضویت: 2042 روز

    به نام قانون مندی ثابت

    عزیزم استاد خوب چقدر یادآوری کردی کانون توجه را که حواسمون باشه به چه چیزی و با چه نگاهی توجه میکنم

    به قول شما میتونیم بگیم چقدر وچطور مشکلاتی داریم و آدم ها برامون دلسوزی کنند اما یه لحظه یا یکباره وبرای تایم کمی است و هیچ کمکی نمیکنه جز اینکه فکر میکنیم سبک شدیم اما این ظاهره ولی در باطن دعوت کردیم از اتفاقات مشابه تا وارد تجربه زندگیمون بشه(پس دهنم را میبندم و‌به این فکر میکنم اینم حل شده رفت)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مصطفی پوری گفته:
      مدت عضویت: 2042 روز

      سلام دوباره

      از زمانی که بخواییم تغییر کنیم اتفاقات با فرکانس چدید را تجربه میکنیم پس برای تجربه اتفاقات جدید باید باورها تغییر کند اما اتفاقات پایدار به معنی باورهای درست وپایدار هستند

      نکته: یکی از جذاب ترین کارها اینکه در مورد مسائل و مشکلات صحبت کرد و قیافه انسان حق به جانب را گرفت اما غافل از اینکه میشیم مثل قضیه ایران و آمریکا که فقط میتونیم شعار بدیم و سطح زندگی عموم آمریکا را نگاه کنیم و ایران را پس بیاییم سرمون توی زندگیمون باشه و به اصلاح خودمون بپردازیم و به اهدافمون بیشتر برسیم اگر واقعا خودمون را دوست داریم و میخواییم به خودمون کمک کنیم

      نکلتی بود یادم اومد گفتم این آگاهی را به جریان بندازم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مهدیه رودخانه گفته:
    مدت عضویت: 1524 روز

    سلام استاد عزیزم وخانوم شایسته عزیزم از شما هزار بار سپاسگزارم برای ایکهمه علم وآگاهی باارزش که بصورت رایگان دراختیار من قرار دادید و خیلی سخاوتمندانه فایلها رو اماده میکنید پر از علم ومحتوای عالی،من از دوسال پیش با شما وسایت شما اشنا شدم و تمام عمرم یک طرف این دوسال یک طرف همه چیز عالی پیش میره ودر مورد این فایل برام همیشه پیش میومد قبلا که ساعتها به مشکلاتم فکر میکردم درموردشون حرف میزدم وفکر میکردم حالم با حرف زدن درباره بدبختیام خوب میشه ولی داشتم مشکلات بیشتری رو جذب میکردم از وقتی با شما ددیدگاه شما به زندگی وقوانین اشنا شدم از وقتی به لطف شما با خدا اشنا شدم حتی یک بار بیمار نشدم واوضاع زندگیم با کیفیت تر وبهتر شده از خدا سپاسگزارم که شما رو سر راهم قرار داد و از شما سپاسگزارم که راه درست ویه جور متفاوت بهمون نشون دادید از همه کمکهاتون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    حسین فضلی گفته:
    مدت عضویت: 1871 روز

    سلام

    اینکه نباید مشکلمون رو حتی به خدا گفت اگر به معنای این باشد که گله و ناشکری نکنیم قبول دارم چون ناسپاسی از نعمت های خداوند و دیدن کمبودهاست. اما اگر به معنای این است که بگوییم خدایا فلان مشکلم را حل کن این مشکلی ندارد. خود پیامبر یا اهل بیت هم فراوان در دعاهایشان هست که مثلا خدایا بیماری من را درمان کن یا برایمان باران ببار و خشکسالی را از ما دفع کن یا شر انسان های بد را از ما دور کن و …

    اما اینکه گفتید خاطره ای بیان کنید بنده در خویشان خود دیده ام فردی که بسیار از جهت مالی ثروتمند بودند بطوریکه به پول امروز حدود بیش از هزار میلیارد تومن ثروتشان است و همیشه زنش گله از کم داشتن و گرانی می کرد. اولا هیچگاه آن طور که باید از ثروتشان لذت نبردند و همیشه در حد انسان های متوسط از امکاناتشان استفاده کردند و الان هم مرتب با مشکلات مادی روبرو می شوند. مثلا طلبکارهایی پیدا می شوند و بخشی از داراییشان را کم کم دارند از دست می دهند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    قاصدک الهی گفته:
    مدت عضویت: 2592 روز

    به نام خداوند مشتاق خیرو خوبی ها

    سلام به استاد عزیزم و همگی دوستان

    مدتها بود که در ذهنم مقاوتی داشتم واز خدا خداهدایت طلبیدم تا اون باور رو بهم نشون بده و خداوند به شکلهای مختلف هدایت کرد ویکیش از همین نشانه امروزم بود که به این فایل هدایت شدم

    و دقیقا این نگاه جلب توجه نسبت به خدا رو در خودم دیدم در واقع همون نگاه انسانی و احساساتی به خدا داشتن که یا از ترس عذاب همون مورد خشم قرار نگرفتن خدا کاری میکردم یا برای اینکه خدا احساستی بشه منو ببینه که چقدر مشکل دارم یا چقدر خوبم بهم چیزایی که میخوامو بده و اسیر این دو تا افکار شدم درواقع محروم کردن خود از عشق و آزادی است و با باور اشتیاق خدا به خیرو نیکی در زندگیمان آراری و عشق تجربه خواهد شد

    این یکی موردی که نسبت به خداوند ازنگاه جلب توجه داشتم حالا این باور جلب توجه تسبت به دیگران من از بچگی کلا خیلی دوست نداشتم به مشکلاتم پرو بال بدم چون بقیه بیشتر بزرگ میکردن بیشتر دل میسوزوندن و آدمو بدبخت جلوه میدادن و تا جایی که میشد یا مخفی میکردم یا بقیه میدونستن با هاشون انقدر بحث میکردم تا چیزی که میخوام جلوه بدم چون بهم احساس معمولی بودن و ناتوانی یه جورایی شکست بهم میدادوازینکه آدما منو مثل خودشون شکست خورده ببینن بیزار بودم چون من میخواستم موفق بشم و اگه باهاشون همکاری میکردم احساس میکردم باورهاشون درسته و هرگز نمیخواستم اینو بمذیرم حتی تووبدترین شرایط نخواستم با کسی در دودل کنم و یه جاهایی خیلی سخت بود واقعا چون حس فکر میکروم واقعا من الکی امیدوارم منطق اونا درست تره فقط نمیخوام قبول کنم و یه وقتاییم چون حس تنهایی میکردم یا پای دردودلاشون مینشستم یا دردودل میکردم چون میدیدم وقتی درودل نمیکنم یا حرف حرف خودمه با رفتارهای مختلف از تحقیر و قضاوت تا حسادت ناراحتم میکردن و من چه وقتای زیادی بخاطر اینکه میفهمیدم طرف ازاینکه من تو بدترین شرایط حرفم چیزردیگس

    رفتارم چیز دیگس بخاطر حسادتشون و قضاوت بیجاشون که مثلا من کلاس میزارم برای اینکه نارحتشون نکنم و حتی جایی که دیدن افرادی که اصلا انتظار حسادتشون رو نداشتم و این خیلی دلمو میشکست که از موفقیت یا حس خوبم ناراحتن و چون تحملش برام سخت بودبخاطر همین یه وقتایی باهاشون هم نوا بودم از موفقیتا و شادیهام نمیگفتم حالا که فکر میکنم چرا باید باهاشون خیلی وقت بگذرونم یا کاری کنم که رضایتشونو بدست بیارم چرا ازاونا طلب عشق و خوبی کنم و از خدای خودم نکنم

    و از یهدطرف خانوادم همیشه جز افرادی بودن که همیشه از بدشانسی و بدبختیاشون میگفتن و من خیلی با هاشون بحث میکردم که نگاه دیگه ای داشته باشن چون خیلی بدم میومد پدرو مادرم خودشونو انقدر ناتوان یا بی ارزش ببینن و ناراحت باشن و عصبی شن چون هربار با رفتارشون این باورم بهم تلقی میکردن و من خیلی تلاش و انرژی گذاشتم تا تغییر کنن با اینکه قانون رو اونموقع نمیدونستم و به حرفیم که میزدم باور 100 درصدی نداشتم ولی هرباربه فکر مثبتی میکردم حس داشتنش بهم نیرو و قدرت مداد و هربار تصور میکردم پدرو مادرم چقدر با اعتماد به نفسن حس ارزشمندی بیشتری میگرفتم (هرچند ما نباید این احساسمون وابسته دیگران باشه )

    2تا تجربه مختلف هم دارم که حقیقت این اصل رو میشه بهتر درک کرد

    من تو روابطم به یه تضادی خوردم و توش شک داشتم و اوندم از دیگران مشورت گرفتم واونام شک منو تایید کردن و همین قدم اول خودسرزنشی من بود و شروع درودل کردن چون اینجا خودمو مقصر نمیدونستم واون طرف رو مقصر میدونستم از اینکه بقیه ام تایید میکردم حسم بهتر میشد ولی حس خوب توهمی چون نمیدونستم از اونور دارم با تبر خودمو نابود میکنم از یه طرف با قدرت دادن به دیگری و از طرفی قربانی دیدن خود و این همدردی انچنان بال و پر گرف که نتیجه اش شد قضاوتهای بی جا و تهمت و خراب شدن روابطی و بیماری جسمی و روحی 8 سال افسردگی وپایین اومدن زیاد عزت نفس و اعتماد به نفس و…

    و از اون طرف بیماری جسمی که مبتلا شدم هر بار سعی کردم تو مرحله درمان مثل سابق انرژی خودمو حفظ کنم ودر موردش صحبت نکنم و حتی یه جایی دیرم خیلی توجه میشه درمانو قطع کردم و به خدا توکل کردم و بیماریمو از همه مخفی کردم و خدارو صد هزار مرتبه شکر خیلی زیاد درمان شدم

    با وجوداشتباهاتی هم که داشتم از این باور ولی واقعا از بچگی صحبت کردن در مورد کمبودها و شکست ها و ناتوانی ها بیزار بودم با وجود اینکه خودم باور 100 درصدی نداشتم از اونطرفم نمیخواستم حرف اونا رو باور کنم تا اینکه خدا به این سایت هدایتم کرد یادمه روزای اول از اینکه قضیه باورها افکار مثبت رو فهمیدم خدا میدونه چه آرامشی چه شادی رو تجربه کردم که تا به اون زمان تجربه نکرده بود خداروشکرر. بابت همه نعماتش انشا الله در این مسیر ثابت قدم و استوار باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    محمد جولان پور گفته:
    مدت عضویت: 1692 روز

    درودبرشمااستادعزیزم وتمامی همراهانم درسایت عباسمنش دات کام وباتشکرازخداوندمهربانم

    من برای جلب توجه خانواده ام نادانسته دروغ میگفتم چه دروغ ازمشکل باهمسرم ودروغ اینکه شرایط مالی خوبی روفراهم کردم وهمسرم همچنان ناشکری میکنه

    باورنمیکنیداستاداین انقدربالاگرفت که الان نه همسروخانه ای دارم ونه پدرومادرومهربانی وتوجه اونهارو

    قانون اینه من بابیان اشتباه خودم افکاروباورهای اشتباهی رودرخودم شکل دادم اونقدراشتباه که هرچی داشتم روازمن گرفت

    بعدازهدایت شدنم به این سایت وآشنایی باشمامتوجه شدم خودم به دست خودم باافکاربیماروبه دنبال شرایط توجه وترحم ازعزیزانم بودم وجالب اینکه همین توجه هاعامل ویرانی زندگی من شدنه آبادانی واحساس خوبم

    عجیب این قانون هنواره درزندگی مادرجریان واثرگذاره

    من به دنبال چه بودم وچه به دست آوردم

    الهی به کرم وبزرگی توشکرکه حالابدون حتی کوچک ترین توجه وهمراه ودلداری دهنده ای بایداززیرصفرشروع کنم

    من بایداول ورودی هاموکنترل کنم وباورهایی که ایجادکردم وباافکارقدرتمندکننده جایگزین کنم وبعدباصحبت نکردن ازمشکلاتم حتی باخودم وتوجه نکردن به تنهایی که دارم ویانبودیه احساس همراهی باقی مسیروباهمراهی خدای مهربانم برای خودم بسازم تابااستغفاربه درگاه الهی وبخشش خدای مهربانم به مسیردرست هدایت بشم وبتونم زندگیم روازنوبسازم

    خدای مهربانم سپاسگزارم ازتوبابت این آگاهی واستادعزیزم سپاسگزارم ازتوضیح عالی وکامل شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    فریبا آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1098 روز

    سلام استاد عزیزم.خداوند رو سپاسگذاری میکنم که هر فایل جدیدی که گوش میدم جواب خیلی سوالاتم رو میده.واین و یه نشونه میدونم.باورتون نمیشه ولی هر بار ذهنم مشغول سوالاتی بوده دقیقا به همون فایلی هدایت شدم که جواب سوالاتم رو میگرفتم.واقعا نمیدونم چطور سپاسگذار باشم اول از خدا بعد ازشما که دارید کمکم میکنید تو مسیر درست هدایت قرار بگیرم.منی که سال های زیاد فکر میکردم چون نماز میخونم دعا میکنم وذکر میگم تو مسیر خوبی هستم ولی همیشه از خودم میپرسیدم پس چرا به اون چیزی که میخوام نمیرسم.استاد عزیز من پنج سال قبل تصمیم گرفتم یه مغازه داشته باشم شغلم خیاطی بود وتصمیم گرفته بودم همین کاروانجام بدم.پنج سال کار کردم ولی هیچ وقت نتیجه مطلوب ودلخواه من نبود.وهمیشه میگفتم خوش به حال فلانی که انقدر مشتری داره چرا من ندارم واینو جلوی همه بازگو میکردم.به درامدی که داشتم راضی نبودم وبه جای اینکه خداروشکر کنم همش میگفتم خدا چرا من انقدر مشتری ودرامد ندارم.مرتب از مشتری ها گله میکردم وبه هر کسی میرسیدم میگفتم بابا چرا مردم اینجورین چرا اونجورین وهمین باعث شده بود خیلی وقت ها با مشتری هام به مشکل بخورم .خیلی وقتا باهاشون دعوام میشد.تا اینکه شش ماه قبل جمعش کردم.از وقتی با شما آشنا شدم تازه فهمیدم که باعث تمام مشکلاتی که برام پیش می امد خودم بودم.با گله کردن از کاسبی که مشتری نیست.با بد گفتن از مشتریها.با اینکه هیچ وقت از اون درآمدی که داشتم خوشحال نبودم وهمش به دیگران میگفتم خیلی خوب نیست شرایط.اما الان خوشحالم خیلی خوشحالم که با سایت شما آشنا شدم ودیگه نمیزارم هیچ چیزی حالم وبد کنه.استاد عزیز من تصمیم رو گرفتم من باید تغییر کنم ومیکنم وبه زودی از نتایج عالی که گرفتم براتون مینویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: