ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 32 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

703 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عاطفه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 810 روز

    به نام خدای روشنایی

    سلام استاد عزیزوخانم شایسته زیبا

    مثل همیشه فایل فوق العاده ای بود و واقعا به این فایل نیاز داشتم خیلی به موقع بود که یاد بگیرم درباره ی مشکلاتم حتی کوچیکترینشون با کسی حرف نزنم حتی خدا من معمولا با کسی درباره ی مشکلاتم حرف نمیزدم ولی با خداحرف میزدم و مشکلاتم رو بهش میگفتم فکر میکردم اینکار کمک میکنه که مشکلات از زندگی من برن قافل ازاینکه با حرف زدن دربارشون دارم روشون زوم میکنم و ناخوداگاه دارم به جهان میرسونم که از این مشکلات بیشتر میخوام درسته که نه من نه هیچکس دیگه همچین چیزی رو نمیخوایم ولی با حرف زدن دربارشون همچین اتفاقی برامون میوفته خداروشکر که به موقع هدایت شدم و این اگاهی هارو دریافت کردم که هیچ وقت درباره ی مشکلاتم با هیچکس حرف نزنم حتی کوچکترین مشکلات هم این تنها راهی که میتونم مشکلات رو از زندگیم بیرون کنم و اتفاقات فوق العاده ای رقم بزنم

    قدرت زیادی میخواد اینکه اتفاقی برات بیوفته به زیبایی های زندگیت توجه کنی و سپاسگذار نعمت های زندگیت باشی تا حدودی تونستم یاد بگیرم و که وقتی اتفاقی میوفته برام یا با کسی بحثم میشه زیاد درگیرش نباشم و بجاش به چیزای بهتر فکر کنم با اینکه فلن قدرت زیادی ندارم برای کنترل ذهنم ولی خداروشکر خیلی پیشرفت کردم نسبت به قبلا و خداروشکر که خدا مسیر اگاهی های جدید رو برام فراهم میکنه که بتونم قدرتمند تر بشم و بتونم کنترل بهتری روی ذهنم داشته باشم خدایاشکرت که درمسیر رسیدن به اهدافم هستم خداروشکر که تونستم توی این مسیر خلق کردن زندگیم قرار بگیرم خدایاشکرت بابت سلامتی که دارم خدایاعاشقتم که حواست بهم هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    محمد احمدی گفته:
    مدت عضویت: 717 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام دوستان

    چون استاد عباس منش گفتند از تجارب خودتون راجع به توجه به ناخواسته ها بگید

    من خودم یادم میاد اونوقت که بچه بودم خیلی مریض می شدم و یادمه مادرم چقدر

    بهم توجه می کرد و قربون صدقه ام می رفت.

    و شاید همین توجه زیادی مادرم بود که این همه مریض می شدم .

    حتی الان که 45 سالم شده و تو یه شهر دیگه زندگی می کنم سعی می کنم که وقتهای که مریض می شدم

    پیش مادرم نروم یا بهش زنگ نزنم که مریض شدم

    چون اگه بفهمه دائم زنگ می زنه و به قول خودش شب خوابش نمی بره، (البته به مادرم حق می دم و تا موقعی که سایه اش بالا سرمون هست بهش خدمت می کنم و به قول داش مشتی ها نوکرشم )

    چقدر خوبه که :

    به قول استاد عباس منش تو زمانهای که حالمون خوبه ، حال خوبمون را بقیه ببینند نه فقط تو مواقع

    گرفتاری و مشکلات دست و دلباز بشیم و اونو با بقیه به اشتراک بگذاریم

    حال خوب و شادی هامو نو با بقیه به اشتراک بگذاریم.

    خدایا شکر بابت این آگاهی ها

    سپاس از شما استاد عباس منش عزیز که دست پر مهر خداوند شدی تا این آگاهی ها به ما برسه.

    شاد ، سالم ، ثروتمند و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    Enzo Hekmat گفته:
    مدت عضویت: 3853 روز

    سلام به استاد و دوستان عزیز

    در رابطه با جلب توجه نکردن با بیماری دوست داشتم تجربه خودم رو بنویسم .

    وقتی که نوجوان بودم بنده خدا مادرم همون طور که استاد توی این فایل اشاره کردن مثل اکثر مادرای دیگه وقتی کوچکترین سرماخوردگی یا مشکلی پیش میومد سریع من و داداشم رو میبست به دکتر و دارو و توجه بیش از حد .

    واقعا دلیلش رو الان یادم نیست اما جالبه برام که از همون سن نوجوانی بدم میومد که با مریضی بخوام جلب توجه کنم اما برعکسش داداش من همیشه دوست داشت جلب توجه مادرم رو به هر بهانه به خودش بگیره .

    من از همون سن همیشه هر موقع حتی سرما میخوردم و مامانم بهم میگفت سرما خوردی ؟ خودم رو محکم میگرفتم با صدای محکم میگفتم نه من خودم . حتی اگه سرما خوردگی هم داشتم میرفتم باشگاه ورزش میکردم و نهایت بعد چند ساعت حالم خوب میشد اما برعکسش داداشم همیشه مریض بود . هر 3 ماه یه بار واقعا سرما خوردگی های شدید میگرفت .

    و بدون ذره ای اغراق تا همین الان که دارم این متن رو مینویسم در سن 37 سالگی به جرات میتونم بگم توی 20 سال گذشته هیچوقت حتی کوچکترین مشکل سلامتی نداشتم . نهایت گاهی حس سرما خوردگیم اگه داشه باشم ورزش رو بیشتر میکنم و ویتامین C یا D مصرف میکنم .

    و داداشمم هنوز مثل قبله .

    دوست داشتم فقط تجربه خودم رو تو این بخش باهاتون در میون بزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    امیر حسین رضایی گفته:
    مدت عضویت: 440 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به شما استاد عزیز و خانم مریم شایسته

    خدا قوت میگویم به شما دو عزیز که آنقدر با تمرکز کردن روی پیشرفت کارتان هم زندگی خودتان و هم آگاهی های زیبا و ارزشمند رو به ما انتقال بدین تا قبل از این که بخواهم این فایل تاثیر گذار رو ببینم

    تا به حال دقیقا من نیاز به جلب توجه داشتم و کاملا احساس خودم رو بد میکردم و نااگاهانه زندگی رو برای خودم زهر میکردم و باعث میشد که مشکلات بدبختی پیچش در کار حتی تا الا که این کامنت رو می‌نویسم دو بار موقعیت شغلی رو که داشتم از دست بدم و همش به خاطر جلب توجه بوده که هر بار من در این حالت قرار می‌گرفتم روی من را به سوی نشانه ام هدایت کن کلیک میکردم من را به خرید دوره عزت نفس هدایت میکرد اما الا میدانم چون دقیقا تا الا صحبت های استاد که درون من کاملا با اون صحبت ها موافقت میکنه احساسم رو بعد از گوش دادن به فایل های رایگان بهتر و بهتر کرد و سپاس گذارم از خدای مهربان که همیشه وقتی می‌خواهیم مشکل رو از ریشه حل کنیم ما رو هدایت می‌کنه و دستان هدایت گر خودش رو به سمت ما می‌فرسته و به یاد هم دارم سال هایی رو که اصلا به دنبال جلب توجه نبودم چه موفقیت ها و چه دست آورد های عالی رو به سمت زندگی خودم جذب کردم ایده ها و الهامات قلبی درست تنی سالم زندگی درخشان و حتی بیشتر و بیشتر میدرخشیدم بین همکارانم چون خودم رو محتاج جلب توجه نمی‌دانستم و به همین دلیل هم جهان فقط روی خوش نشان میداد اما این رو کاملا یادم رفته بود و کلا نمی دانستم که چنین قانونی وجود دارد دوستان فقط به دنبال این باشد که مشکل زندگی خودتان رو از ریشه حل کنید و به فایل های رایگان مرا به سوی نشانه ام هدایت کن کاملا عمل کنید گوش کنید چون مثل وحی میمونه که از سمت پروردگار میاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سعید رضا رادمنش گفته:
    مدت عضویت: 2519 روز

    سلام استاد که هر خوشبختی توی زندگیم هست بخاطر واقعی زندگی کردن

    شماست بخاطر تعهدی هست که بخودم دادم برای عمل به آگاهی های

    دریافتی شما از منبع انرژی .

    استاد قبول داری کار سختی هست بستن زیب دهنمون .

    استاد این کار جهاد اکبر می خواد این کار شخصیت دیگه ای

    می خواد جدای از اونی که قبل بودی باید افکارت تغییر کنه

    باید رفتارت تغییر کنه باید نگاهت به حرف زدن و قدرت

    بی انتهای زبان و قدرت کلام تغییر کنه و این اصلان کار

    ساده ای نیست .

    خودم تجربه شخصیم اینه که با اینکه هر بار قول میدم

    که خداوند کمکم کنه که زیب دهنم رو ببندم اما بازم

    یک در هزار ذهنم میاد و کار رو خراب می کنه و باز باید

    برگردم به مسیر لذت بخش قبلی خودم و بااینکه فقط و

    فقط با بهترین اساتید دنیا در حال حاضر کار می کنم اما

    استاد گوش کردن حرفهای شما اولین قدم هست اگر کسی

    می خواد تغییر شخصیتی در خودش ایجاد کنه باید و باید

    آهسته آهسته از یک جایی اول تعهد بده به خودش که

    چطور من باید رفتارهام بهتر بشن چطور من از این بلاها

    خلاص بشم چطور از بدنه جامعه خودم رو جدا کنم و

    در مسیر لذت بخش قدم بذارم و بهشت رو در همین دنیا

    برای خودم بسازم و استاد این یک جهاد اکبر می خواد که

    مثل بقیه فکر نکنی و باورهای جدید بسازی و عمل کنی

    در زندگیت و بخواهی از خدا که هدایتت کنه به زندگی

    پر از خوشبختی فراوانی نعمت سلامتی روابط عالی و

    هدایتهای بی نظیر . در پایان استاد دستت رو می بوسم

    امیدوارم روزی بشه که با تمام وجودم بغلت بگیرم و

    روی ماهت رو ببوسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    ناهید داوری گفته:
    مدت عضویت: 1628 روز

    سلام به دوتا استاد عزیز دلم وسلام به همه دوستان

    خیلی موضوع فایل عالی بود وپیامهای خیلی خوبی داشت بازم سپاس فراوان برای این آگاهیها

    من قبل از این که دقیق بفهمم و قبول کنم که تمام اتفاقات زندگیمو خودم آگاهانه دارم رقم میزنم همشه نیاز به ترحم داشتم نیاز به جلب توجه داشتم

    مخصوصا از خانواده خودم پدر و مادر و بقیه اعضای خانواده و برای کوچکترین مریضی ترحم خیلی شدید از شوهرم میخواستم که بهم توجه کنه ترحم کنه برام خرج کنه که من مثلا مریضم و دقیق متوجه مشدم اگه مریضیم زیاد نبود ولی کم کم بیشتر اذیت میشدم و مریضیم هادتر میشد

    و برای فرزندمم همینطور بود ناخودآگاه تو ذهنم میومد که بچه ام از دیر وقته تب نشده یا مریضی نگرفته دقیقا چند مرتبه به همین موضوع توجه میکردم میدیدم تا شب بچه ام ناخودآگاه تب میشد درجاه به خودم میگفتم این حس ششممه یا حس مادرانه اس منو آگاه کرده که قراره بچه ام مریض بشه

    یعنی واقعا این اتفاق میوفتاد مریضی میومد

    یا اینکه بچه ام برای هربار مریضی که میگرفت دیگه من بیش از حد لیلی به لالاش میزاشتم ترحمش میکردم توجه بیش از زیاد میکردم انگار پسرم دوست داشت مریضیش ادامه پیدا کنه و من بیشتر تو آغوشم بگیرمش و بیشتر بهش توجه کنم

    ولی از زمانی که آگاهانه فهمیدم که تمام این اتفاقاتو خودم رقم میزنم خودمو کنترل کردم ذهنمو کنترل کردم ومدتهاست که این اتفاقات برا نمیوفته

    خیلی سعی میکنم که جلب توجه نکنم یا کسی بهم ترحم نکنه خداروشکر فهمیدم جهان خودمه که اتفاقاتو برام رقم میزنه الان مدتهاست که این اتفات برام نمیوفته

    بازم استاد عزیزم بابت آگاهیها ازتون بینهایت سپاسگزاریم سربلند پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    امید امامی گفته:
    مدت عضویت: 1811 روز

    به نام الله یکتا

    سلام و خدا قوت به استاد عزیزم و گروه تحقیقاتی عباسمنش

    ما باید تشکر کنیم ما از شما یاد گرفتیم با تشکر کردن از خدا و از شما روز به روز مسیر زندگیمون روشن تر میشه خدایا شکرت

    جهان هر لحظه داره به فرکانس های ما پاسخ میده من هستم که تصمیم میگیرم چه فرکانسی بفرستم،

    میخواهی و میشود این قانون خداونده پس بر اساس این قانون من به هر چیزی توجه کنم میشود خواه ثروت و نعمت سلامتی خواه بدبختی و فقر و بیماری انتخاب با خودمه که کدوم رو انتخاب کنم دیگه چی باشه از این واضح تر ما در محیطی زندگی میکنیم که انگار همه دارن برعکس میرن و تنها جایی که میتونیم به راحتی حرف هامون رو بزنیم همین سایت هست خدایا شکرت که هدایتم کردی شکرت که قبل از اومدن به این سایت بی نظیر آماده بودم سپاسگزار بودم که هدایتم کردی به این خانواده ارزشمند و توحیدی استاد عزیزم من فایل های شما رو با جون و دل بلعیدم فایل (اصل بقای اصله) چقدرررر منو متحول کرد که همیشه قوی باشم منتظر نباشم کسی بهم رحم کنه یا کمکم کنه که من خوشبخت باشم همیشه خواستم قوی باشم به قول شما استاد که میگین هیچ کس بهت کمک نمیکنه اگه خودت به خودت کمک نکنی…الله اکبر چه قدرتی میگیرم با قوی بودنه با پیشرفت کردنه با موفق بودنه با نتیجه گرفتنه که میتونی به خودت کمک کنی خداوند به ضعیف ها رحم نمیکنه زیر چرخ های جهان له میکنه پس قووووی باش تحت هر شرایطی هستم قوی باشم خدا منبع قدرته منم قدرتمند باشم خدا قدرت میده بهم رشد میکنم پیشرفت میکنم اگه قوی باشم میتونم به رشد جهان کمک کنم اگه نباشم نمیتونم خدایا شکرت بابت این همه آگاهی که از این سایت دریافت کردم زندگی رو زندگی میکنم و در نهایت لذت میبرم،با دلسوزی کردن برای دیگران ما کمکی نمیکنیم داریم بدبخت بار میاریم مثله کمک کردن به گداها که نمیدونستیم نباید کمک کنیم چون هر سال بیشتر میشن اگه کمک نکنیم خودش یه فکری به حال خودش میکنه یا قوی میشه یا له میشه، من به عنوان یک پیمانکار در این جهان واسه خدا کار میکنم و به هدف اصلی خداوند که رشد و گسترش تا بی نهایت هست کمک میکنم پس بر این اساس هییییچ کارفرمایی به یک پیمانکار ضعیف کار نمیده و بر عکس اگه من یک پیمانکار اصولی و قوی باشم پروژه های بیشتری بهم میدن و پاداش های زیادی هم دریافت میکنم، خدایا هزاران مرتبه شکرت که جهانی بر پایه قوانین خلق کردی که تکلیف ما مشخصه یا طبق این قوانین عمل میکنیم نتیجه میگیریم یا عمل نمیکنیم نتیجه نمیگیریم به قول شما استاد عزیزم بحث زمان نیست که من چند سال طول میکشه یاد بگیرم باور هام عوض بشه مسیر درست رو برم بحث اینه که من چقدر آماده هستم ظرفم آماده باشه واسه دریافت آگاهی که نتیجه اش میشه خوشبختی،سلامتی،ثروتمندی، لذت بردن از این جهان پر از نعمت و فراوانی که خدا در اختیار ما گذاشته استفاده کنیم. بانهایت احترام و سپاسگزاری از استاد عزیزم و گروه محترم تحقیقاتی عباسمنش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    همای سعادت گفته:
    مدت عضویت: 2413 روز

    سلام خدمت استاد عزیزومریم‌جون

    یه سلام ویژه هم به‌دوستای گلم که ارزومه حداقل چنتاشون رو پیدا کنم و باهم در ارتباط باشیم

    ازتجربه های خودم بگم که

    من پونزده سالم‌بود ازدواج کردم و تا پنج سال شدیدا با یکی از اعضای خانواده همسرم مساله داشتیم

    نمیخوام درمورد وخامتش بگم 😂

    فقط اینو بدونید که شب وروزمون یکی شده بود

    من ومادرم هرجا مینشستیم شروع میکردیم تعریف کردن سیر تا پیاز اتفاقات و همه هم دلسوزی و حق میدادن و دیگه خودتون بهتر میدونید

    یه جایی دیگه خسته شدم از تعریف کردن از زندگیم

    بدون اینکه اگاهی داشته باشم خدا هدایتم کرد وتصمیم گرفتم دیگه هیچی نگم

    و سعی کردم هی تو ذهنم ضربه هایی که خوردمو مرور نکنم

    وبه مامانم گفتم خواهش میکنم در این مورد نگو دیگه

    اون که گوشش بدهکار نبود و تا الانم خوشش میاد هی داستان سختیاشو تعریف کنه

    اما من واقعا دیگه هیچی نگفتم

    خداشاهده اوضاعی که تو خوابم نمیدیدم به مرور زمان اتفاق افتاد

    الان روابط ما طوری شده که هیچکس باورش نمیشه

    حالا اونوقت که اطلاع نداشتم وهیچی

    ولی از وقتی فهمیدم هرکسی منو میدید میگفت اوضاع با فلانی چطوره منم اگاهانه میگفتم انقد خوب شده که باورتون نمیشه

    اینا هم هی میگفتن وای خداروشکر دیدی صبوری کردی خدا جوابتو‌داد منم تو دلم میخندیدم میگفتم اره شما درست میگید😂

    یه موضوع دیگه اینکه یه مدت حالم خوب نبود و هی درمورد اون‌موضوع دردو دل میکردم نااگاهانه هرروزم بدتر شد تااینکه یه جا دیگه جلوشو گرفتم اونم خیلی بهترشد

    ی تجربه دیگه اینکه یه موضوعی بود درموردش حرف نمیزدم چون نمیتونستم به کسی بگم وفقط هی با خدا وخودم درموردش حرف میزدم

    هی منتظر بودم بهتر بشه چون هی باخدا درمیون میذاشتم و هرروز بدتر میشد واقعاتااینکه تو این فایل فهمیدم که حتی خدا هم خوشش نمیاد بری باهاش درد دل کنی

    اینهمه نعمت داده خب بریم ازش سپاسگذاری کنیم چه کاریه فقط میریم غر میزنیم

    اینم به لطف خدا کنارگذاشتم البته تو این فایل فهمیدم که باخدا هم نباید درد ودل کنی

    خدایا شکرت

    من از وقتی کامنت دوستامو میخونم و اینهمه اطلاعات خوب میگیرم گفتم خودمم بنویسم شاید کمکی به دوستام باشه

    همتونو خیلی دوست دارم

    کاش میشد چنتا از دوستای یزدیمو یه جوری پیدا میکردم و با دوستای هم فرکانسی خودم وقت میذاشتم

    چون من هیچ دوستی ندارم و با هیچکس در ارتباط نیستم و خیلی به خودم سخت گرفتم که هم فرکانس وبالاتر از خودمو پیدا کنم

    البته یه رفیق دارم همه جاهمرامه وهمش باهم عشق میکنیم خدای قشنگمو میگم ولی دوستای خوبم نعمتای خدا هستند

    ❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    بهار رضوی گفته:
    مدت عضویت: 2512 روز

    سلام ب استاد یکی یه دونه م استادم نفسم زبان قاصره از تشکر نمی دونم چطوری ازتون تشکر کنم بابت آموزشهای نابتون من زمانی که این ناخوشی اومد شاید باور نکنید اصلا هیچ حس ترسی نداشتم ن رعایتی ن چیزی در صورتی که اگر قبل اشنایی باشما بود قطعا الان سینه قبرستان بودم از بس ترس از بیماری داشتم و دایما تمام تنم پر بود از بیماری اما از زمانی که ب لطف خدا باشما آشنا شدم دمام تمرکزم رفت روی بهبود و الان شکرخدا در سلامت کاملم چون نیاز اصلی من سلامتی بود من اینقدر ترس از بیماری داشتم کسی یه بیماری مبتلا بود ی ذره از بیماریش می گفت من دچارش میشدم چ بیماریهای ناعلاجی ک دچارش نشدم فقط بخاطر جلب توجه و ترسهایی که داشتم این احساس قربانی رو من از طریق کامنت های دوره عزت نفس خوب درکش کردم که بزرگترین پاشنه اشیل من بود الان ک بعد دو سال و نیم این ناخوشی رو گرفتم با وجود اینکه حالم خوب نبود اما مدام به زور فایلهای شما خودمو سر پا نگه داشتم چون می دونستم باید در احساس بد نمونم مدام فایلهای تصویری شما رو نگاه می کردم تا ذهنم بره سمت اینا و جالبه اصلا در مورد حالم ناخوبم با احدو ناسی حرف نزدم و همش تو دلم می گفتم استاد خداوند خیر دنیا و اخرت رو بهت بده زنده بودنم حال الانم مدیون شمام قبلا بود ی سکته روش می کردم اما الان همش فایلهاتونو نگاه می کنم دانلودی ها چون کوتاهن قبلا من تام بیماریها رو برای جلب توجه جذب می کردم چون تو خونه هیچ کس بمن توجه نمی کرد مگر موقع بیماری و چون سرشار از ناخوشی شده بودم کلی محبت همه رو خریده بودم و از این امتیازی ک گرفته بودن خوشحال بودم اما الان حتی به جایی رسیدم دلم نمیخواد با کسی در ارتباط باشم تنهایی واقعا بهم لذت میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2145 روز

    بنام خداوند وهاب من.

    سلام به خانواده صمیمی عباسمنش.

    استاد عاشتم با جملات نااااب این فایل.

    اولیش اینکه من دارم بهت کمک میکنم بدبخت‌تر نشی وقتی میای پیش من غر میزنی…

    دومم اینکه وقتی خوب شدی بیا از خوب شدنت بگو….بگو چیزی که مردم میگفتن خوب شدنی نیست رو من خوبش کردم.

    چقددددر این فایل در زمان درست در مکان درست بهم رسید. خدایا صد هزار مرتبه شکر.

    من اون روزی که اوین بار این فایل رو گذاشتید گوش دادم ولی این بار این 2 نکته خیلی پر رنگ‌تر بود چرا که خودم یه مشکل جسمی دارم و وقتی خوب شد میام استاد با عشششق برات تعریفش میکنم.

    یه نکته‌ای که نمیدونم قبلا هم گفتم یا نه این بود که وقتی بچه بودم وقتی تب میکردیم…این مادرمون خیلی محبت داشت و پاشور کن و دستمال بزار و هیییی…تب مون رو کنترل کن….

    این جنس از محبت واقعا چه کرد با ما…ظاهرش خیلیییی خوبه ولی نمیدونیم این کار مادرای عزیز ما رو وابسطه میکنه….

    اونجایی که باید عششششق رو به بچه‌ها ندادیم و الان که بچه بنظر یه مادر داره هلاک میشه میخوایم همه‌کار کنیم براش….غافل از اینکه این حد مهربونی گره میخوره به دوران حال و احوال ناخوش و هرررر وقت بچه دلش مهربونی خواست….بای دیفالت برمیگرده به اون احوالات. خدایا چه آگاهی‌های نابی به ما دادی…چقددددر خوبه همه ما بچه‌ها که سیستم مون اینجوری بار اومده حالا تلاش کنیم تا اون خلاءهای درونی رو پر کنیم و کار کردن روی عزت نفس و دوست داشتن خودمون تنها راه نجات این داستانه.

    خدایا سپاسگذارم که عاشقانه و صمیمانه راهم را بسوی احساس بهتر گشودی و در تجربیات زیبای زندگی پر برکتم خوبی و برکت بیشتر را وارد زندگیم کردی.

    سپاس بخاطر روزشمار زندگی پر از برکت و خیر خودم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: