این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
وقتی انسان داره باکسی،با خدا، یا باخودش، درباره بدبختیاش، درباره مشگلات،درباره اتفاقات بد،درباره مریضی صحبت میکنه داره به خدا میگه ازاین دست مشگلات بیشتر به من بده،
(چون جهان داره به فرکانس های ما پاسخ میده،
به چیزهای دیگه کار نداره. به دلیل اینکه تو بخاطر چی این حرف و زدی،یا تو چه موقعیتی بودی کاری نداره فقط به فرکانس تو پاسخ میدهد)
تمرینی که طراحی کردید رو اینجا مینویسم تا ردپایی باشه تو سایت و هم به خودم هم به دوستان کمکی بشه
؟؟؟کجا باتوجه جلب کردن برای مشگلات خودتون یا
یا مثالی از دیگران…؟؟؟
بااین کار کمک کردید مشکلاتتون بیشتربیشتربشه؟
“چندسال پیش دوران دبیرستان، خودزنی کردم دسم و شکمم رو دستم رو باند بستم و با زیر پیرن خونی رفتم بیرون، و طوری رفتار کردم که بپرسه چیشده و من بگم دعوا کردم و مدتی نگذشت که که با یکی از اعضا مدرسه دعوام شد و باچاقو زدمش و اتفاقات بدِ بعدش…
پدرم همیشه در مورد مشگلات و اتفاق های بدی که افتاده برای دیگران صحبت میکنه، من به یاد ندارم یک بار از موفقیاتِ بقیه بگه، یا بچه بودیم درخواستی داشتیم همش میگفت فلانی نون نداره بخوره برو خداروشکرکن، یه بار نگفت افرادی ام هستن که چه زندگی خوبی دارن، و نتیجش هم این بوده زندگی سراسر مشگل داشته باشه، با40سال کارکردن و 60 سال سن هنوز مشگلات مالی داره، هنوز داره کارمیکنه تا پول دربیاره و همش منتظره سر برج بشه
مادرم همیشه از بیماریهاش صحبت میکنه، با دیگران، مخصوصا خواهرام... یعنی یه رگ پاش بگیره تا یه کتاب تحویل نده از اون اتفاق ول کن نیست
و من دیدم که دوباره همون اتفاق همون جای پاش همون گرفتی رگ اتفاق افتاده
و کلی مریضی دیگه داره و کلی قرص مصرف میکنه،
خودم قبلا خیلی زیاااد درمورد سیاست و این چه مملکتی و … صحبت میکردم، یه وقتایی که درحد دعوا میشد دیگه موقع حرف زدنش…
و دقیقا با من باادم هایی برمیخوردم که قشنگ راجب این مسائل صحبت کنم اونم گوش شنوا داشته باشن و برعکس اونا صحبت کنن و من گوش شنوا…
(الان خداروشکر بهتر دارم خودم رو کنترل میکنم وبه مراتب خیلی کمتر شده این موضوع، )
قبلا واسه جلب توجه مادرم، که مریض میشدم خیلی دورم بود شاید بگم ماهی 2بار مریض بودم ازوقتی مهاجرت کردم و باخانواده نیستم و بهداین توجه فکرنمیکنم… الان اصلا یادم نمیاد آخرین مریضیم کی بوده
با دوستام راجب اینکه چقدر باخانوادم مشگل دارم و اصلا همو نمیفهمیم، خیلی صحبت کردم و خیلی خیلی رابطم بدتر از قبل شد اصلا دراین حدم نبود قبلا که با صحبت درموردش اینقدر بیشترشد
————————————————————؟+وکجاها سکوت کردم و حرف نزدم راجب ناخواسته ها مشگلات کشور. مریضی… و کمک کردم اوضاع بهتربشه؟؟؟؟؟؟
من خیلی زیاد راجب مسائل سیاسی و مملکت وآخوندها صحبت میکردم با دوستان با خانواده ینی امکان نداشت حرفی بزنم و توش این مسائل نباشه
از وقتی بهترفهمیدم(بهترفهمیدم ینی من گوش میدادم فایل… بارها استاد از فرکانس میگفت ولی گوش های من انگار غریبه بود…) با تمرکز بیشتر ذهنم رو کنترل کردم ، گفتم دیگه نباید راجب این مسائل صحبت کنم به همون اندازه ای که(عمل) کردم شرایط تغییر کرد.
اوایل باز صحبت میکردم ولی کمتر ازرقبل ادامه دامه دادم ادامه دادم به جایی رسید واقعا با خانوادم دیگه راجب چیزهای قشنگ حرف میزدیم چون فاصله سنی من با خانوادم زیاد میگفتم ما حرف مشترکی نداریم ولی اینطور نبود اون اوضاع بخاطر فرکانس های داغون من بود، جایی رسید با هیچ کدوم از اون دوستای قبلی دوستای سمی بهتره بگم… ارتباط ندارم ، بازم یه جاهایی از دستم درمیره و حرف میزنم و به چشم میبینم داره این موضوع ریشه میکنه سریع کنترل میکنم اوضاع رو و بازم باید ادامه بدم بدم بدم تا جزئی از رفتارم بشه،هنوز کاردارم
مادرم حالا به هردلیلی… من بیشتر بخاطر عقاید فوق شدید مذهبی :مثلا پای صحبتای کسی میشینه تو تلویزون و گروه های اجتماعی که میگن امر به معروف نکنی و نماز به شکلی که عرف جامعه میخونن نخونی ونکنی جات ته جهنم و عذاب الهی و فلان. که فکرکنم بیشتر ما تو بچگی بهمون این چیزارو گفتن و مارو از خدای الله و مهربون قشنگ وهدایتگر دور کردن،
این چیزارو میخواد به من یاد بده، تیکه میندازه هی چپ میره راست میره تو گمراه شدی نماز نمیخونی تو فلان… فهمیدید چی میگم که، اوکی؟؟
خیلی بحث میکردم باهاش ، یه جاهایی باتندی، یه جاهایی اشتباه میکردم کنترل ذهنم رو ازدست میدادم و از قوانینی که یادگرفتم، از خداشناسی که از استاد یادگرفتم میگفتم و هروز شرایط فوق بدتر…
تاجایی که تصمیم قاطعانه گرفتم به هیج وجه بحث نکنم ، اون تو مداری که من هرچی به صحبت هاش بها بدم توجه کنم ایمان من ضعیف تر میشه.
واقعاااا واقعااا واقعااا به جایی رسید که نه تنها کوچیکترین بحثی دیگه پیش نمیومد بلکه بیشترین احترام رو بهم میزاشت
البته که خیلی جا داره که رو خودم کارکنم
چون باز گهگاهی این حرفاش و باز میزنه و من خیلی بهتر شدم از قبل و توجه نمیکنم ولی باز یه جایی از دستم در میره وباید بهتر وبهتر عمل کنم
من وقتی با قانون جذب آشنا شدم اولین قدمم قطع کردن درد ودل وناله وگریه وزاری چه برای خودم چه برای دیگران بود
حتی اگر کمبودی درزندگی ام بود یا مشکل ارتباطی داشتم می نوشتم اما نقطه ی مقابل انرا که زیبایی بود می نوشتم
می دیدم مشکلات من به عناوین مختلف رفع می شد
کمبودهایم به عناوین مختلف با دستهای خداوند رفع می شد روابطم عالی عالی شد
چندسال پیش یادم دلم می خواست خرید عیدی عالی با خوشی داشته باشم فقط خواستم ودیدم که عالی ترین خریدها و با شادمانی درکنارهمسر وفرزندانمون داریم وهمه خوشحالیم نزدیک عید مدیرعامل شرکت همسرم برای تمام همسران شرکت کارت هدیه چند میلیونی فرستاد بقدری ذوق کردیم وخوشحال شدیم همگی
یعنی با یک خواسته ی زیبای من کل شرکت بهره مند شدند نه اینکه بخواهم بگم من این کارو انجام دادم بلکه زیبایی را برای همه خواستم وخدا پاسخم را زیبا داد
خدایا سپاسگزارم بابت نعمات بی کرانت
دیگه اینکه هرکس می اومد پیشم گله وشکایت نمی کرد
خصوصا مادرم حرفهای ما همه راجع اتفاقات خوب وزیباییها بود
ممنون استاد عزیز از اینکه مباحث وبا مثالهای عالی برایمان باز می کنید
سلام خدمت استاد عزیز و باحالم و خانم شایسته و دوستان هدایتی سایت
من این فایل شما رو در کتابخانه دانشگاه گوش دادم من همیشه سعی دارم که حتما تعداد فایلهای زیادی از شما رو استاد عزیزم در دانشگاه گوش بدم چون همیشه باور دارم که در جو دانشگاه باید خیلی مراقب وروردی هام باشم خداروشکر میکنم که این فایل باحال و هدایتی رو گوش دادم.
من قبل از آشنایی با شما استاد عزیزم هم از ترحم و تعریف علاقه ای نداشتم چون واقعا اشک تمساح میرختن و این کارها بدتر باعث نابودی بیشتر من میشد، ولی در دوره ای از زمان که موقع کنکور من بود من خودم رو خیلی اذیت میکردم و همش به پدر و مادرم میگفتم برای ترحم بیشتر من خیلی دارم تلاش میکنم بیشتر مواقع بی دلیل میزدم زیر گریه مخصوصا وقتی با کسی صحبت میکردم، این دلیلی شد که من هر روز در مسیر کنکور موفق نشوم و نمراتم پایین تر باشد و هی مشاور تحصیلی هم بهم یا ترحم داشت یا خیلی محکم و بد برخورد میکردم بامن. تقریبا من بدترین شرایط رو داشتم دو ماه مونده بود به کنکور که همه میگفتن با این حالت و نمراتت هیچ دانشگاهی قبول نمیشی ولی من تصمیم گرفتم فقط دو ماه در مورد سختی های کنکور صحبت نکنم و هرکی هرچی بهم میگفت در موردش بهشون میگفتم انشالله هرچی پروردگار بخواد، من فقط توی 60 روز از بدترین حالت ممکن به لطف الله به یکی از بهترین دانشگاه ایران و با بهترین و مورد علاقه ترین رشتم از بچگی رسیدم و یکی از مهمترین دلایلم این بود که تصمیم گرفتم سکوت کنم و به قول شما استاد عزیزم زیپ دهنمو بکشم.
ممنونم استاد این مسیر خیلی خوب و ارزشمنده و از وقتی تصمیم گرفتم در مورد موضوعات منفی و ترحمی با کسی صحبت نکنم نتایجم فوق العاده و غیر قابل مقایسه با قبل شده.
ممنونم از کامنتای خفن دوستان عزیز و هدایتی سایت
سپاس گزار پروردگار روزی رسان و مهربانم هستم که مسیر رو داره بهم خیلی عالی نشون میده.
این فایل منو برد به سال 84 که مسئله ایی در زندگی مشترک من به وجود اومد و تا سال 87 به طول انجامید و من ندونسته توجه کردم به ناخواسته ها و حالم رو بد کردم و توجه دیگرانو گرفتم دلسوزی و ترحم و مدام راجع بهش حرف زدن ها و……… و اینهارو الان متوجه میشم که خودم با دستان هنرمند خودم به وجود آوردم …..اما با تجربه و عبور از این مسئله چقدر بزرگتر و آگاهتر شدم چقدر سعی کردم مریم بهتری باشم از قبل …و متوجه بشم که اون اتفاقا از کجا آب میخورد و منشا اونها چی بود
خدارو به خاطر تمام این سالها و آگاهیهای امروزم سپاسگزارم
بزرگترین چیزی که من متوجه شدم اینه که همه چیز رو من وارد زندگیم میکنم با کانون توجهم وااغیر
هیچ بیرونی وجود نداره
فقط و فقط خودم هستم و لاغیر
استاد جانم باز هم سپاسگزار شما هستم
قبل از اتمام کامنتم اینم بگم دقیقا من یه مادرم و وقتی فرزندم بیمار میشه بیشتر از پیش بهش توجه میکنم و الان میفهمم که دارم با دست خودم دوباره چه گلی به آب میدم
خدایا شکرت که فهمیدم حتی امروز ….بهتر شدن امروز من نسبت به دیروزم که این آگاهی رو نداشتم با عمل نکرده بودم و فراموش شده بود
راسنی این تجربه دیروز رو دوست داشتم بگم یه جایی در محله ما هست که رفتن به اونجا به خاطر شلوغیش شرایط پارک کردن ماشین رو سخت میکنه اما من دیروز اون محله کار داشتم و گفتم من میرم و همونجا که میخوام و کار دارم پارک میکنم و رفتم خدا میدونه همون جا روبروی جایی که کار داشتم یه جای ماشین بود و من با ذوق و تایید کردن اتفاقی که افتاده بود پارک کردم و رفتم….خیلی حس خوبی بود گفتم بنویسم و دوباره یاداوری کنم برای خودم و شما عزیزان…هرچی ما بخواهیم همونه فقط باید درست عنوان و خواسته بشه
همه چی از خودمونه و هیچ قدرتی در بیرون از ما وجود نداره….
قدرت خداست و از اون قدرتش به من داده برای خلق کانون توجهم…
به چی فکر میکنی به بدهیات؟
به اینکه چطور پرداختشون کنی؟
بیشتر میشن بدهیات و یا پرداخت نمیشن و یا قطره ای پرداخت میشن،چرا؟
چون تو داری به بدهی فکر میکنی و بهش توجه میکنی و در موردش حرف میزنی با احساس بد و احساس قربانی بودن، با خدا با خودت با بقیه….و چون راهی رو برای پرداختش نداری احساست بد میشه و بدتر میشه و این سیکل معیوب همواره در حال ادامه پیدا کردنه….
بعد هدایت الله و اون اصل از زبان استاد بیان میشه که استاد میگه نه تنها به بقیه چیزی در مورد مسائلتون نگین بلکه با خودت و خداوند هم در موردش صحبت نکن و فقط به خواسته ات فکر کن و توجه کن…
بدهی داری به بدهکاریت فکر نکن به روزی که پرداختش کردی و تموم شده فکر کن و اون لحظه رو احساس کن انگار همین الان اتفاق افتاده و باور بساز از اینکه من هر چیزی که بخوام رو میخرم و نقد میخرم…
سخته،واقعاسخته اما شدنیه و امکان پذیره…اگه استاد میتونه منم میتونم(بهترین الگو در تمام موضوعات خود استاد هستند)
چقدر با احساس قربانی بودن جلب توجه کردیم و چقدر قدرت رو به عوامل بیرونی دادیم و چقدر احساس کمبود داریم که دنبال جلب توجه هستیم تا بقیه بخوان ما رو آروم کنند…آدم یه جاهایی حالش به هم میخوره از این نوع رفتارهاش
هر چند خیلی خیلی بهتر شدم اما باز هم هست و مثل علف هرزه اگر قطعش نکنی هر بار دوباره رشد میکنه…
دلیل عمل نکردن به خیلی از کارهایی که باید انجام بدیم و میترسیم و یا ماسک زدن هامون فقط از فرار از مسائلمون میاد،قدرت رو به عوامل بیرونی مثل همسر،فرزند،خانواده،مدیرمون،صاحب خونمون و …میدیم و هی جلوی بقیه احساس قربانی بودن و ضعف نشون میدیم تا دلشون برامون بسوزه و بهمون رحم کنند و اذیتمون نکنن و باور کردیم که اونا در زندگیمون قدرت دارن و مشخصه که چه زندگی داریم،از نتایج میشه راحت فهمید که چه باورهای شرک آلودی داریم
یعنی هر چه در مسیر توحید بیشتر پیش میرم بیشتر میفهمم که چقدر هیچی نمیدونم و چقدر کار داره و چقدر باید روی خودم کار کنم و این کار کردن روی باورها و شخصیت همیشه و تا روز آخر عمرم باید ادامه داشته باشه و انتهایی نداره…
همیشه منتظریم یک عامل بیرونی درست بشه تا من حرکت کنم غافل از اینکه بازی برعکسه
من باید تغییر کنم تا عوامل بیرونی درست بشه
واقعا ممنون استاد عزیزم هستم بابت بیان این مطالبی که بارها و بارها ارزشش از الماس و طلا بیشتره برای من…
سپاسگزار مهربان پروردگارم هستم که هدایتم کرد به سمت این آگاهی های زندگی ساز
وسپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین تاخوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه
« توجه مساوی با تجربه »
به هر طریقی باید مراقب احساسم باشم ، مراقب باشم برای «جلب توجه» و « برانگیختن ترحم اطرافیان » ناخواسته های بیشتری به زندگیم دعوت نکنم
مراقب کلام و رفتارم باشم تا بخاطر یه لحظه مورد ترحم قرار گرفتن راجب مشکلاتم صحبت نکنم که این نوع توجه مشکلات بیشتری رو به زندگیم میاره
««« اگر میخوام توجه جلب کنم از چیزی توجه جلب کنم که بهم قدرت میده بهم کمک میکنه »»»
استاد من به قانون توجه مساوی با تجربه بسیار باور دارم چون همیشه تکرار میکنم برای همین بیشتر در من ، درونی شده خیلی وقتا تونستم در برخورد با ناخواسته زیپ دهنمو ببندم تا برام تکرار نشه ، به اندازه ای که روی این موضوع کار کردم تونستم ذهنمو در موارد ناخواسته کنترل کنم اما هنوز هزاران پله با استاندارد هام فاصله دارم
دلم میخواد انقدر باورش کنم تا در تمام موارد بتونم زیپ دهنمو ببندم
راجب ارتباط کمتر داشتن با اطرافیان هم باید بگم که بله کمی جهان خودش بهم کمک کرد که ارتباط هام کمتر شه ، و دراین رابطه منم مراقب خودم بودم و البته خود اطرافیان هم خود به خود کمتر و کمتر و خیلی کمتر منو مخاطب اعتراض هاشون قرار دادن، چون میدیدن که من راجب مشکلاتم باهاشون حرف نمیزنم، گاهی هم اطرافیان سوال میپرسن و من برای اینکه تکرار نکنم فقط تشکر میکنم که ومیگم ممنون همه چی مرتبه…
جهان داره با افکار باور و کانون توجه ما کار میکنه ،چیزی وارد تجربت میشه که راجبش داری صحبت میکنی
جهان کاری نداره تو از مشکلات خوشت میادیا نه چیزی وارد زندگیت میکنه که داری بهش توجه میکنی
وقتی حالم خوب نیست و مشکلی دارم با کسی حتی خدا هم در مورد مشکلاتم صحبت نکنم
کار راحتی نیست اما از خودش میخوام که کمکم کنه تا بتونم این قانون رو رعایت کنم
توی هر حالتی هستی جوری نگاهتو تغییر بده تا بتونی موهبت های بیشتری ببینی
بیشتر بنویسم و تکرار کنم و گوش کنم تا بفهمم قانون داره چجوری کار میکنه
خدایا کمکم کن تا بیشتر درک کنم که خودم دارم تجربیاتمو رقم میزنم
سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین
دوستتون دارم وعششششششق برای خانواده بزرگم در سرزمین توحیدی عباس منش.
آقا من معمولا وقتی کارای روزانومو انجام میدم هدفون گوشمه و فایلای استاد گوش میدم فایل تموم شد دست شستمو گفتم من راجب این موضوع یک تجربه عاااااالی دارم واسه گفتن و بیام با شما به اشتراک بزارم
من قبل کار کردن رو فایلای استاد 3سال همه جور درمانی انجام دادیم واسه بچه دار شدن دیگه با فایلا که آشنا شدیم درمان متوقف کردیم و 2تا موتور کراس خریدیم با همسرم و رفتیم به دنبال توجه نکردن به ناخواسته ها و توجه به خاسته ها من دقیقا قبل فایلای استاد یکسره به همه توضیح میدادم که منو همسرم فرزند نداریم و دنبال درمانیم و همیشه هم ازین سایت به اون سایت سرچ میزدم مینوشتم درمان برای نازایی طب گیاهی طب سنتی با کلامم به دوست و آشنا میگفتم و اونام مثلا هم دردی میکردن و میگفتن ما واست دعا میکنیم که بشه خدا دری واستون باز کنه دیگه وقتی با فایلا آشنا شدیم راجبش هیچ کلامی گفتم سحر نباید بگی واقعا رو خودم کار کردم دیگه واقعا یادم نمیاد آخرین باری که ازم پرسیدن چرا بچه ندارین با عشق گفتم داریم از باهم بودنمون لذت میبریم اونم تو زمان درستش میاد واقعا ما کمتر از 4ماه راجب این موضوع نه با خودمون نه با بقیه گلایه نکردیم کلامی نگفتیم و راجب موتورامون روزایی که قراره بریمو کدوم کوه بریمو برنامه هامون حرف میزدیم و بعد کمتر از 4ماه خدا بهمون فرزند داد و بدون دارو بدون درمان گیاهی و شیمیایی با تسلیم خاست خداوند شدن و از مسیر لذت بردن این هدیه رو خداوند داد و به قول قرآن و استاد عزیز وقتی تو ایمان میاری و عمل صالح انجام میدی پاداش ها داده میشه ️
همه چیز از کانون توجه ما نشات میگیره ، توجه ما از طریق دیدن، شنیدن ،حرف زدن حتی لمس کردن احساسی در ما بوجود میاره و این احساس فرکانسی ارسال میکنه و اون فرکانس پاسخی میشه به توجه ما
وقتی این قانون به این سادگی میدونیم چرا مواظب نباشیم ذهنمون چی میخوره، چرا مواظب نباشیم پازل آینده چجوری داریم میچیتیم،چرا مراقبت نکنیم
اینقدر این قانون ساده ست که در عین سادگی فراموشمون میشم
من کلا آدم نیستم خیلی زیاد صحبت کنم حتی در مورد موفقیتهایی که کسب کردم و از امروز متعدتر میشم راجع به چیزهایی که دوست ندارم و ناخواسته هستند توجه ای نکنم
مثال در این مورد پسرم چند وقت پیش مریض شد خیلی خودم اذیت نکردم دکتر هم نبردم دارو تو خونه داشتیم بهش دادم خوب شد اما بعد یک هفته دوباره تب کرد نگران شدم و مدام به نجواهایی میومد به قول استاد وقتی حریف ذهنت نمیشی راه حلش پیدا کن راه حلش این بود آزمایش بده و خداروشکر جواب آزمایش خوب بود و ذهنم خاموش شد و بعد دوباره تب کرد ایندفعه اصلا توجه نکردم فقط مراقب خوراکش بودم و تبش چک میکرد و خیلی زود خوب شد ️
باسلام خدمت استاد عزیز وخانم شایسته گرامی درمورد این فیلی که گذاشتین می خواستم تجربه خودم روبگم اینکه چند سال پیش من هم باتوجه به بیماری سنگ کیسه صفرا که تو فامیل درجه یک شایع بود ومن همیشه موقع صحبت با خواهر برادرم به این موضوع اشاره میکردم که حتما من هم میگیرم به خیال خودم شوخی بود برای خنده ولی باکمال ناباوری دوچارش شدم توسن کم واینکه دکترا می گفتن که این بیماری مال بالای ۴۵ سال هست وتو چرا گرفتی بعد از اینکه به قانون جذب اشنا شدم وشما فهمیدم که خودم اون رو جذب کردم حتی به شوخی واین که قانون شوخی سرش نمیشه ومراقب فرکانسهیی که میفرستیم باشیم حتی به شوخی خیلی ممنونم ازاین که هستید ومن رو به خدا رسوندید با تشکر از استاد عزیز
سلام خدمت استاد عزیزم که بالا و پایین شهر تمپا رو بهمون نشون دادی
خیلی تیشرت خوشگلی دارید که نوشتش خیلی بهم حس خوبی میده “god is my guidance”
خیلی ممنون که کمک می کنید زندگی من در مسیر بهتر شدن حرکت کنه که باعث میشه دنیا جای خوبی برای زندگی کردن برا هممون بشه.
ی سوال اول دارم که هنوز نتونستم تو فایل هاتون درکش کنم. می دونم گفتید اما نمی تونم به صورت واضح متوجهش بشم. تو زندگی روزانه یا کسب و کار یک سری مسائل پیش میاد و شما نمی دونید چطور حلش کنید، مثلا ماشین یه قسمتش نیاز داره به تعمیر، اما تا الان اون شکل از مسئله برام اتفاق نیفتاده، خوب چطور با نگفتن پیش کس دیگه ما متوجه اون بشیم که تعمیرکار اون قسمت ماشین کجا بهتره؟ این دغدغه از کجا میاد؟؟ یجای دیگه تو بعد دیگه برامون مسئله پیش اومده اما چون کیفیت کارش خوب نبوده، مسئله امون شاید حل نشده یا ناقص حل شده. شبیه این کار تو نتورک استفاده می کنند که بهش میگن بازاریابی کلامی
یا حتی مثلا می پرسیم کجا گوشت فروشی خوبی داره ؟ تو امریکا می تونید با سرچ تو اینترنت بازخوردها رو بخونی، اما اینجا من واقعا نتونستم درک کنم چطور مسائلم بدون پرسیدن حلش کنم.
شاید ی سری دوستان بگن هدایت میشی به سمت بهترین راهکار، که خوب دو تا مسئله اس، چون خودت تو مدار پایین تری هستی داره این جنس مسئله برات پیش میاد که راهکارهای تو بر مبنای منطقت ممکنه تو رو به سمت کمبود بیشتر تو اون مسئله ببره، که خوب مورد پسند نیست، یا از ادم های بپرسی که اون ها هم باعث کمبود بیشتر برات بشن!!
چه جالب من حین نوشتن این کامنت چقدر متوجه شدم که ذهنم به کمبود توجه داره!!
یه تجربه موفق تو این مسئله که زیپ دهنم بستم، در مورد فکرهای بود که نتایج کنکورم ربطش میدادم به معلم ها و خیلی کس دیگه. اما از اون موقع که دیگه درموردش حرف نزنم کلا از ذهنم خارج شده و حس بهتری نسبت به این قشر از جامعه پیدا کردم.
تو مسئله بچه هم کاملا برای خودم و بچه ام این یه اگاهی گنده برای خودم شد که وقتی بچه مریض توجه ویژه تر بهش می کنم و نازش می کشم که برای خودم هم همینطور بوده که تو خودم احساس قربانی بودن زیادی ایجاد کرده بود.
ی چیز رند قشنگ امروزم این بود که روز نوشتن این کامنت، یعنی ۶ تیر ۱۴۰۱، ۱۱۱۱ روز عضویت من تو سایت هست و خیلی خوشحالم که تو این جامعه بزرگ هستم.
سلام به خانواده عزیزم سلام به استاد جانم
چقدرر زیبا گفتید استاد
وقتی انسان داره باکسی،با خدا، یا باخودش، درباره بدبختیاش، درباره مشگلات،درباره اتفاقات بد،درباره مریضی صحبت میکنه داره به خدا میگه ازاین دست مشگلات بیشتر به من بده،
(چون جهان داره به فرکانس های ما پاسخ میده،
به چیزهای دیگه کار نداره. به دلیل اینکه تو بخاطر چی این حرف و زدی،یا تو چه موقعیتی بودی کاری نداره فقط به فرکانس تو پاسخ میدهد)
تمرینی که طراحی کردید رو اینجا مینویسم تا ردپایی باشه تو سایت و هم به خودم هم به دوستان کمکی بشه
؟؟؟کجا باتوجه جلب کردن برای مشگلات خودتون یا
یا مثالی از دیگران…؟؟؟
بااین کار کمک کردید مشکلاتتون بیشتربیشتربشه؟
“چندسال پیش دوران دبیرستان، خودزنی کردم دسم و شکمم رو دستم رو باند بستم و با زیر پیرن خونی رفتم بیرون، و طوری رفتار کردم که بپرسه چیشده و من بگم دعوا کردم و مدتی نگذشت که که با یکی از اعضا مدرسه دعوام شد و باچاقو زدمش و اتفاقات بدِ بعدش…
پدرم همیشه در مورد مشگلات و اتفاق های بدی که افتاده برای دیگران صحبت میکنه، من به یاد ندارم یک بار از موفقیاتِ بقیه بگه، یا بچه بودیم درخواستی داشتیم همش میگفت فلانی نون نداره بخوره برو خداروشکرکن، یه بار نگفت افرادی ام هستن که چه زندگی خوبی دارن، و نتیجش هم این بوده زندگی سراسر مشگل داشته باشه، با40سال کارکردن و 60 سال سن هنوز مشگلات مالی داره، هنوز داره کارمیکنه تا پول دربیاره و همش منتظره سر برج بشه
مادرم همیشه از بیماریهاش صحبت میکنه، با دیگران، مخصوصا خواهرام... یعنی یه رگ پاش بگیره تا یه کتاب تحویل نده از اون اتفاق ول کن نیست
و من دیدم که دوباره همون اتفاق همون جای پاش همون گرفتی رگ اتفاق افتاده
و کلی مریضی دیگه داره و کلی قرص مصرف میکنه،
خودم قبلا خیلی زیاااد درمورد سیاست و این چه مملکتی و … صحبت میکردم، یه وقتایی که درحد دعوا میشد دیگه موقع حرف زدنش…
و دقیقا با من باادم هایی برمیخوردم که قشنگ راجب این مسائل صحبت کنم اونم گوش شنوا داشته باشن و برعکس اونا صحبت کنن و من گوش شنوا…
(الان خداروشکر بهتر دارم خودم رو کنترل میکنم وبه مراتب خیلی کمتر شده این موضوع، )
قبلا واسه جلب توجه مادرم، که مریض میشدم خیلی دورم بود شاید بگم ماهی 2بار مریض بودم ازوقتی مهاجرت کردم و باخانواده نیستم و بهداین توجه فکرنمیکنم… الان اصلا یادم نمیاد آخرین مریضیم کی بوده
با دوستام راجب اینکه چقدر باخانوادم مشگل دارم و اصلا همو نمیفهمیم، خیلی صحبت کردم و خیلی خیلی رابطم بدتر از قبل شد اصلا دراین حدم نبود قبلا که با صحبت درموردش اینقدر بیشترشد
————————————————————؟+وکجاها سکوت کردم و حرف نزدم راجب ناخواسته ها مشگلات کشور. مریضی… و کمک کردم اوضاع بهتربشه؟؟؟؟؟؟
من خیلی زیاد راجب مسائل سیاسی و مملکت وآخوندها صحبت میکردم با دوستان با خانواده ینی امکان نداشت حرفی بزنم و توش این مسائل نباشه
از وقتی بهترفهمیدم(بهترفهمیدم ینی من گوش میدادم فایل… بارها استاد از فرکانس میگفت ولی گوش های من انگار غریبه بود…) با تمرکز بیشتر ذهنم رو کنترل کردم ، گفتم دیگه نباید راجب این مسائل صحبت کنم به همون اندازه ای که(عمل) کردم شرایط تغییر کرد.
اوایل باز صحبت میکردم ولی کمتر ازرقبل ادامه دامه دادم ادامه دادم به جایی رسید واقعا با خانوادم دیگه راجب چیزهای قشنگ حرف میزدیم چون فاصله سنی من با خانوادم زیاد میگفتم ما حرف مشترکی نداریم ولی اینطور نبود اون اوضاع بخاطر فرکانس های داغون من بود، جایی رسید با هیچ کدوم از اون دوستای قبلی دوستای سمی بهتره بگم… ارتباط ندارم ، بازم یه جاهایی از دستم درمیره و حرف میزنم و به چشم میبینم داره این موضوع ریشه میکنه سریع کنترل میکنم اوضاع رو و بازم باید ادامه بدم بدم بدم تا جزئی از رفتارم بشه،هنوز کاردارم
مادرم حالا به هردلیلی… من بیشتر بخاطر عقاید فوق شدید مذهبی :مثلا پای صحبتای کسی میشینه تو تلویزون و گروه های اجتماعی که میگن امر به معروف نکنی و نماز به شکلی که عرف جامعه میخونن نخونی ونکنی جات ته جهنم و عذاب الهی و فلان. که فکرکنم بیشتر ما تو بچگی بهمون این چیزارو گفتن و مارو از خدای الله و مهربون قشنگ وهدایتگر دور کردن،
این چیزارو میخواد به من یاد بده، تیکه میندازه هی چپ میره راست میره تو گمراه شدی نماز نمیخونی تو فلان… فهمیدید چی میگم که، اوکی؟؟
خیلی بحث میکردم باهاش ، یه جاهایی باتندی، یه جاهایی اشتباه میکردم کنترل ذهنم رو ازدست میدادم و از قوانینی که یادگرفتم، از خداشناسی که از استاد یادگرفتم میگفتم و هروز شرایط فوق بدتر…
تاجایی که تصمیم قاطعانه گرفتم به هیج وجه بحث نکنم ، اون تو مداری که من هرچی به صحبت هاش بها بدم توجه کنم ایمان من ضعیف تر میشه.
واقعاااا واقعااا واقعااا به جایی رسید که نه تنها کوچیکترین بحثی دیگه پیش نمیومد بلکه بیشترین احترام رو بهم میزاشت
البته که خیلی جا داره که رو خودم کارکنم
چون باز گهگاهی این حرفاش و باز میزنه و من خیلی بهتر شدم از قبل و توجه نمیکنم ولی باز یه جایی از دستم در میره وباید بهتر وبهتر عمل کنم
بنام آنکه جانم دردست اوست
سلام وعرض ادب واحترام خدمت استاد عباسمنش گرامی وخانم شایسته عزیز
من وقتی با قانون جذب آشنا شدم اولین قدمم قطع کردن درد ودل وناله وگریه وزاری چه برای خودم چه برای دیگران بود
حتی اگر کمبودی درزندگی ام بود یا مشکل ارتباطی داشتم می نوشتم اما نقطه ی مقابل انرا که زیبایی بود می نوشتم
می دیدم مشکلات من به عناوین مختلف رفع می شد
کمبودهایم به عناوین مختلف با دستهای خداوند رفع می شد روابطم عالی عالی شد
چندسال پیش یادم دلم می خواست خرید عیدی عالی با خوشی داشته باشم فقط خواستم ودیدم که عالی ترین خریدها و با شادمانی درکنارهمسر وفرزندانمون داریم وهمه خوشحالیم نزدیک عید مدیرعامل شرکت همسرم برای تمام همسران شرکت کارت هدیه چند میلیونی فرستاد بقدری ذوق کردیم وخوشحال شدیم همگی
یعنی با یک خواسته ی زیبای من کل شرکت بهره مند شدند نه اینکه بخواهم بگم من این کارو انجام دادم بلکه زیبایی را برای همه خواستم وخدا پاسخم را زیبا داد
خدایا سپاسگزارم بابت نعمات بی کرانت
دیگه اینکه هرکس می اومد پیشم گله وشکایت نمی کرد
خصوصا مادرم حرفهای ما همه راجع اتفاقات خوب وزیباییها بود
ممنون استاد عزیز از اینکه مباحث وبا مثالهای عالی برایمان باز می کنید
موفق باشید
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیز و باحالم و خانم شایسته و دوستان هدایتی سایت
من این فایل شما رو در کتابخانه دانشگاه گوش دادم من همیشه سعی دارم که حتما تعداد فایلهای زیادی از شما رو استاد عزیزم در دانشگاه گوش بدم چون همیشه باور دارم که در جو دانشگاه باید خیلی مراقب وروردی هام باشم خداروشکر میکنم که این فایل باحال و هدایتی رو گوش دادم.
من قبل از آشنایی با شما استاد عزیزم هم از ترحم و تعریف علاقه ای نداشتم چون واقعا اشک تمساح میرختن و این کارها بدتر باعث نابودی بیشتر من میشد، ولی در دوره ای از زمان که موقع کنکور من بود من خودم رو خیلی اذیت میکردم و همش به پدر و مادرم میگفتم برای ترحم بیشتر من خیلی دارم تلاش میکنم بیشتر مواقع بی دلیل میزدم زیر گریه مخصوصا وقتی با کسی صحبت میکردم، این دلیلی شد که من هر روز در مسیر کنکور موفق نشوم و نمراتم پایین تر باشد و هی مشاور تحصیلی هم بهم یا ترحم داشت یا خیلی محکم و بد برخورد میکردم بامن. تقریبا من بدترین شرایط رو داشتم دو ماه مونده بود به کنکور که همه میگفتن با این حالت و نمراتت هیچ دانشگاهی قبول نمیشی ولی من تصمیم گرفتم فقط دو ماه در مورد سختی های کنکور صحبت نکنم و هرکی هرچی بهم میگفت در موردش بهشون میگفتم انشالله هرچی پروردگار بخواد، من فقط توی 60 روز از بدترین حالت ممکن به لطف الله به یکی از بهترین دانشگاه ایران و با بهترین و مورد علاقه ترین رشتم از بچگی رسیدم و یکی از مهمترین دلایلم این بود که تصمیم گرفتم سکوت کنم و به قول شما استاد عزیزم زیپ دهنمو بکشم.
ممنونم استاد این مسیر خیلی خوب و ارزشمنده و از وقتی تصمیم گرفتم در مورد موضوعات منفی و ترحمی با کسی صحبت نکنم نتایجم فوق العاده و غیر قابل مقایسه با قبل شده.
ممنونم از کامنتای خفن دوستان عزیز و هدایتی سایت
سپاس گزار پروردگار روزی رسان و مهربانم هستم که مسیر رو داره بهم خیلی عالی نشون میده.
سلام استاد قشنگ و خوبم
این فایل منو برد به سال 84 که مسئله ایی در زندگی مشترک من به وجود اومد و تا سال 87 به طول انجامید و من ندونسته توجه کردم به ناخواسته ها و حالم رو بد کردم و توجه دیگرانو گرفتم دلسوزی و ترحم و مدام راجع بهش حرف زدن ها و……… و اینهارو الان متوجه میشم که خودم با دستان هنرمند خودم به وجود آوردم …..اما با تجربه و عبور از این مسئله چقدر بزرگتر و آگاهتر شدم چقدر سعی کردم مریم بهتری باشم از قبل …و متوجه بشم که اون اتفاقا از کجا آب میخورد و منشا اونها چی بود
خدارو به خاطر تمام این سالها و آگاهیهای امروزم سپاسگزارم
بزرگترین چیزی که من متوجه شدم اینه که همه چیز رو من وارد زندگیم میکنم با کانون توجهم وااغیر
هیچ بیرونی وجود نداره
فقط و فقط خودم هستم و لاغیر
استاد جانم باز هم سپاسگزار شما هستم
قبل از اتمام کامنتم اینم بگم دقیقا من یه مادرم و وقتی فرزندم بیمار میشه بیشتر از پیش بهش توجه میکنم و الان میفهمم که دارم با دست خودم دوباره چه گلی به آب میدم
خدایا شکرت که فهمیدم حتی امروز ….بهتر شدن امروز من نسبت به دیروزم که این آگاهی رو نداشتم با عمل نکرده بودم و فراموش شده بود
راسنی این تجربه دیروز رو دوست داشتم بگم یه جایی در محله ما هست که رفتن به اونجا به خاطر شلوغیش شرایط پارک کردن ماشین رو سخت میکنه اما من دیروز اون محله کار داشتم و گفتم من میرم و همونجا که میخوام و کار دارم پارک میکنم و رفتم خدا میدونه همون جا روبروی جایی که کار داشتم یه جای ماشین بود و من با ذوق و تایید کردن اتفاقی که افتاده بود پارک کردم و رفتم….خیلی حس خوبی بود گفتم بنویسم و دوباره یاداوری کنم برای خودم و شما عزیزان…هرچی ما بخواهیم همونه فقط باید درست عنوان و خواسته بشه
در پناه الله یکتا باشید
به نام الله یکتا
فک آدم میافته با شنیدن قوانین و درکشون
همه چی از خودمونه و هیچ قدرتی در بیرون از ما وجود نداره….
قدرت خداست و از اون قدرتش به من داده برای خلق کانون توجهم…
به چی فکر میکنی به بدهیات؟
به اینکه چطور پرداختشون کنی؟
بیشتر میشن بدهیات و یا پرداخت نمیشن و یا قطره ای پرداخت میشن،چرا؟
چون تو داری به بدهی فکر میکنی و بهش توجه میکنی و در موردش حرف میزنی با احساس بد و احساس قربانی بودن، با خدا با خودت با بقیه….و چون راهی رو برای پرداختش نداری احساست بد میشه و بدتر میشه و این سیکل معیوب همواره در حال ادامه پیدا کردنه….
بعد هدایت الله و اون اصل از زبان استاد بیان میشه که استاد میگه نه تنها به بقیه چیزی در مورد مسائلتون نگین بلکه با خودت و خداوند هم در موردش صحبت نکن و فقط به خواسته ات فکر کن و توجه کن…
بدهی داری به بدهکاریت فکر نکن به روزی که پرداختش کردی و تموم شده فکر کن و اون لحظه رو احساس کن انگار همین الان اتفاق افتاده و باور بساز از اینکه من هر چیزی که بخوام رو میخرم و نقد میخرم…
سخته،واقعاسخته اما شدنیه و امکان پذیره…اگه استاد میتونه منم میتونم(بهترین الگو در تمام موضوعات خود استاد هستند)
چقدر با احساس قربانی بودن جلب توجه کردیم و چقدر قدرت رو به عوامل بیرونی دادیم و چقدر احساس کمبود داریم که دنبال جلب توجه هستیم تا بقیه بخوان ما رو آروم کنند…آدم یه جاهایی حالش به هم میخوره از این نوع رفتارهاش
هر چند خیلی خیلی بهتر شدم اما باز هم هست و مثل علف هرزه اگر قطعش نکنی هر بار دوباره رشد میکنه…
دلیل عمل نکردن به خیلی از کارهایی که باید انجام بدیم و میترسیم و یا ماسک زدن هامون فقط از فرار از مسائلمون میاد،قدرت رو به عوامل بیرونی مثل همسر،فرزند،خانواده،مدیرمون،صاحب خونمون و …میدیم و هی جلوی بقیه احساس قربانی بودن و ضعف نشون میدیم تا دلشون برامون بسوزه و بهمون رحم کنند و اذیتمون نکنن و باور کردیم که اونا در زندگیمون قدرت دارن و مشخصه که چه زندگی داریم،از نتایج میشه راحت فهمید که چه باورهای شرک آلودی داریم
یعنی هر چه در مسیر توحید بیشتر پیش میرم بیشتر میفهمم که چقدر هیچی نمیدونم و چقدر کار داره و چقدر باید روی خودم کار کنم و این کار کردن روی باورها و شخصیت همیشه و تا روز آخر عمرم باید ادامه داشته باشه و انتهایی نداره…
همیشه منتظریم یک عامل بیرونی درست بشه تا من حرکت کنم غافل از اینکه بازی برعکسه
من باید تغییر کنم تا عوامل بیرونی درست بشه
واقعا ممنون استاد عزیزم هستم بابت بیان این مطالبی که بارها و بارها ارزشش از الماس و طلا بیشتره برای من…
سجده میکنم به تنها،تنها قدرت جهان الله یکتا
سپاسگزار مهربان پروردگارم هستم که هدایتم کرد به سمت این آگاهی های زندگی ساز
وسپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین تاخوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه
« توجه مساوی با تجربه »
به هر طریقی باید مراقب احساسم باشم ، مراقب باشم برای «جلب توجه» و « برانگیختن ترحم اطرافیان » ناخواسته های بیشتری به زندگیم دعوت نکنم
مراقب کلام و رفتارم باشم تا بخاطر یه لحظه مورد ترحم قرار گرفتن راجب مشکلاتم صحبت نکنم که این نوع توجه مشکلات بیشتری رو به زندگیم میاره
««« اگر میخوام توجه جلب کنم از چیزی توجه جلب کنم که بهم قدرت میده بهم کمک میکنه »»»
استاد من به قانون توجه مساوی با تجربه بسیار باور دارم چون همیشه تکرار میکنم برای همین بیشتر در من ، درونی شده خیلی وقتا تونستم در برخورد با ناخواسته زیپ دهنمو ببندم تا برام تکرار نشه ، به اندازه ای که روی این موضوع کار کردم تونستم ذهنمو در موارد ناخواسته کنترل کنم اما هنوز هزاران پله با استاندارد هام فاصله دارم
دلم میخواد انقدر باورش کنم تا در تمام موارد بتونم زیپ دهنمو ببندم
راجب ارتباط کمتر داشتن با اطرافیان هم باید بگم که بله کمی جهان خودش بهم کمک کرد که ارتباط هام کمتر شه ، و دراین رابطه منم مراقب خودم بودم و البته خود اطرافیان هم خود به خود کمتر و کمتر و خیلی کمتر منو مخاطب اعتراض هاشون قرار دادن، چون میدیدن که من راجب مشکلاتم باهاشون حرف نمیزنم، گاهی هم اطرافیان سوال میپرسن و من برای اینکه تکرار نکنم فقط تشکر میکنم که ومیگم ممنون همه چی مرتبه…
جهان داره با افکار باور و کانون توجه ما کار میکنه ،چیزی وارد تجربت میشه که راجبش داری صحبت میکنی
جهان کاری نداره تو از مشکلات خوشت میادیا نه چیزی وارد زندگیت میکنه که داری بهش توجه میکنی
وقتی حالم خوب نیست و مشکلی دارم با کسی حتی خدا هم در مورد مشکلاتم صحبت نکنم
کار راحتی نیست اما از خودش میخوام که کمکم کنه تا بتونم این قانون رو رعایت کنم
توی هر حالتی هستی جوری نگاهتو تغییر بده تا بتونی موهبت های بیشتری ببینی
بیشتر بنویسم و تکرار کنم و گوش کنم تا بفهمم قانون داره چجوری کار میکنه
خدایا کمکم کن تا بیشتر درک کنم که خودم دارم تجربیاتمو رقم میزنم
سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین
دوستتون دارم وعششششششق برای خانواده بزرگم در سرزمین توحیدی عباس منش.
سلام به استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسیم
آقا من معمولا وقتی کارای روزانومو انجام میدم هدفون گوشمه و فایلای استاد گوش میدم فایل تموم شد دست شستمو گفتم من راجب این موضوع یک تجربه عاااااالی دارم واسه گفتن و بیام با شما به اشتراک بزارم
من قبل کار کردن رو فایلای استاد 3سال همه جور درمانی انجام دادیم واسه بچه دار شدن دیگه با فایلا که آشنا شدیم درمان متوقف کردیم و 2تا موتور کراس خریدیم با همسرم و رفتیم به دنبال توجه نکردن به ناخواسته ها و توجه به خاسته ها من دقیقا قبل فایلای استاد یکسره به همه توضیح میدادم که منو همسرم فرزند نداریم و دنبال درمانیم و همیشه هم ازین سایت به اون سایت سرچ میزدم مینوشتم درمان برای نازایی طب گیاهی طب سنتی با کلامم به دوست و آشنا میگفتم و اونام مثلا هم دردی میکردن و میگفتن ما واست دعا میکنیم که بشه خدا دری واستون باز کنه دیگه وقتی با فایلا آشنا شدیم راجبش هیچ کلامی گفتم سحر نباید بگی واقعا رو خودم کار کردم دیگه واقعا یادم نمیاد آخرین باری که ازم پرسیدن چرا بچه ندارین با عشق گفتم داریم از باهم بودنمون لذت میبریم اونم تو زمان درستش میاد واقعا ما کمتر از 4ماه راجب این موضوع نه با خودمون نه با بقیه گلایه نکردیم کلامی نگفتیم و راجب موتورامون روزایی که قراره بریمو کدوم کوه بریمو برنامه هامون حرف میزدیم و بعد کمتر از 4ماه خدا بهمون فرزند داد و بدون دارو بدون درمان گیاهی و شیمیایی با تسلیم خاست خداوند شدن و از مسیر لذت بردن این هدیه رو خداوند داد و به قول قرآن و استاد عزیز وقتی تو ایمان میاری و عمل صالح انجام میدی پاداش ها داده میشه ️
در پناه الله شاد باشین
بنام خدای یکتا
سلام استاد جونم و مریم بانو و دوستان هم فرکانسی
همه چیز از کانون توجه ما نشات میگیره ، توجه ما از طریق دیدن، شنیدن ،حرف زدن حتی لمس کردن احساسی در ما بوجود میاره و این احساس فرکانسی ارسال میکنه و اون فرکانس پاسخی میشه به توجه ما
وقتی این قانون به این سادگی میدونیم چرا مواظب نباشیم ذهنمون چی میخوره، چرا مواظب نباشیم پازل آینده چجوری داریم میچیتیم،چرا مراقبت نکنیم
اینقدر این قانون ساده ست که در عین سادگی فراموشمون میشم
من کلا آدم نیستم خیلی زیاد صحبت کنم حتی در مورد موفقیتهایی که کسب کردم و از امروز متعدتر میشم راجع به چیزهایی که دوست ندارم و ناخواسته هستند توجه ای نکنم
مثال در این مورد پسرم چند وقت پیش مریض شد خیلی خودم اذیت نکردم دکتر هم نبردم دارو تو خونه داشتیم بهش دادم خوب شد اما بعد یک هفته دوباره تب کرد نگران شدم و مدام به نجواهایی میومد به قول استاد وقتی حریف ذهنت نمیشی راه حلش پیدا کن راه حلش این بود آزمایش بده و خداروشکر جواب آزمایش خوب بود و ذهنم خاموش شد و بعد دوباره تب کرد ایندفعه اصلا توجه نکردم فقط مراقب خوراکش بودم و تبش چک میکرد و خیلی زود خوب شد ️
موفق و پیروز باشید
باسلام خدمت استاد عزیز وخانم شایسته گرامی درمورد این فیلی که گذاشتین می خواستم تجربه خودم روبگم اینکه چند سال پیش من هم باتوجه به بیماری سنگ کیسه صفرا که تو فامیل درجه یک شایع بود ومن همیشه موقع صحبت با خواهر برادرم به این موضوع اشاره میکردم که حتما من هم میگیرم به خیال خودم شوخی بود برای خنده ولی باکمال ناباوری دوچارش شدم توسن کم واینکه دکترا می گفتن که این بیماری مال بالای ۴۵ سال هست وتو چرا گرفتی بعد از اینکه به قانون جذب اشنا شدم وشما فهمیدم که خودم اون رو جذب کردم حتی به شوخی واین که قانون شوخی سرش نمیشه ومراقب فرکانسهیی که میفرستیم باشیم حتی به شوخی خیلی ممنونم ازاین که هستید ومن رو به خدا رسوندید با تشکر از استاد عزیز
سلام خدمت استاد عزیزم که بالا و پایین شهر تمپا رو بهمون نشون دادی
خیلی تیشرت خوشگلی دارید که نوشتش خیلی بهم حس خوبی میده “god is my guidance”
خیلی ممنون که کمک می کنید زندگی من در مسیر بهتر شدن حرکت کنه که باعث میشه دنیا جای خوبی برای زندگی کردن برا هممون بشه.
ی سوال اول دارم که هنوز نتونستم تو فایل هاتون درکش کنم. می دونم گفتید اما نمی تونم به صورت واضح متوجهش بشم. تو زندگی روزانه یا کسب و کار یک سری مسائل پیش میاد و شما نمی دونید چطور حلش کنید، مثلا ماشین یه قسمتش نیاز داره به تعمیر، اما تا الان اون شکل از مسئله برام اتفاق نیفتاده، خوب چطور با نگفتن پیش کس دیگه ما متوجه اون بشیم که تعمیرکار اون قسمت ماشین کجا بهتره؟ این دغدغه از کجا میاد؟؟ یجای دیگه تو بعد دیگه برامون مسئله پیش اومده اما چون کیفیت کارش خوب نبوده، مسئله امون شاید حل نشده یا ناقص حل شده. شبیه این کار تو نتورک استفاده می کنند که بهش میگن بازاریابی کلامی
یا حتی مثلا می پرسیم کجا گوشت فروشی خوبی داره ؟ تو امریکا می تونید با سرچ تو اینترنت بازخوردها رو بخونی، اما اینجا من واقعا نتونستم درک کنم چطور مسائلم بدون پرسیدن حلش کنم.
شاید ی سری دوستان بگن هدایت میشی به سمت بهترین راهکار، که خوب دو تا مسئله اس، چون خودت تو مدار پایین تری هستی داره این جنس مسئله برات پیش میاد که راهکارهای تو بر مبنای منطقت ممکنه تو رو به سمت کمبود بیشتر تو اون مسئله ببره، که خوب مورد پسند نیست، یا از ادم های بپرسی که اون ها هم باعث کمبود بیشتر برات بشن!!
چه جالب من حین نوشتن این کامنت چقدر متوجه شدم که ذهنم به کمبود توجه داره!!
یه تجربه موفق تو این مسئله که زیپ دهنم بستم، در مورد فکرهای بود که نتایج کنکورم ربطش میدادم به معلم ها و خیلی کس دیگه. اما از اون موقع که دیگه درموردش حرف نزنم کلا از ذهنم خارج شده و حس بهتری نسبت به این قشر از جامعه پیدا کردم.
تو مسئله بچه هم کاملا برای خودم و بچه ام این یه اگاهی گنده برای خودم شد که وقتی بچه مریض توجه ویژه تر بهش می کنم و نازش می کشم که برای خودم هم همینطور بوده که تو خودم احساس قربانی بودن زیادی ایجاد کرده بود.
ی چیز رند قشنگ امروزم این بود که روز نوشتن این کامنت، یعنی ۶ تیر ۱۴۰۱، ۱۱۱۱ روز عضویت من تو سایت هست و خیلی خوشحالم که تو این جامعه بزرگ هستم.