این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام استاد عزیز ، چقدر ازتون درس یاد می گیریم حتی موضوعاتی که بارها توضیح دادین بار دیگه از ابعاد مختلف بررسی می کنین و هر دفعه چیز جدیدی برای یادگیری هست تو این ویس اینکه اگه دوست داری توجه جلب کنی بجای گفتن درباره مریضی درباره اینکه چه طور تونستی مریضیت رو خودت از بین ببری صحبت کن خیلی نکته جالب توجهی بود
استاد من دو سال پیش فهمیدم کنسر سینه دارم ولی با اطلاعاتی که از آموزشهای شما داشتم به خودم گفتم حالا که این مسیله پیش اومده من باید باهاش بزرگتر بشم
با اینکه خیلی دکترها سعی می کردن وضعیت رو جدی و وخیم نشون بدن البته که بود ولی من با کنترل درونی قوی دوران بیماری رو خیلی بهتر و راحت تر از بقیه گذروندم و حتی یک نفر از خانواده خودم و همسرم از این جریان مطلع نشدن خدا هم منو یاری کرد و دقیقا دوران پندمیک پروسه یک ساله درمان انجام شد ، خیلیها میگفتن مگه میشه خانوادت نفهمن باید خواهرت مادرت کنارت باشن تو این دوران تو کمک لازم داری ولی از اونجا که میخواستم این دوران باعث رشد من بشه گفتم خودم از پس همه چی بر میام و اصلا موضوع مهمی نیست آخر پروسه هم دکتر به من تبریک گفت و گفت جزو معدود افرادی بودی که دوره درمان این قدر عالی نتیجه داد به طوری که مشکلم به یک دهم کاهش پیدا کرده بود. یادم میاد تو دوران درمان همیشه حواس همسرم و بچه ها رو از بیماریم پرت میکردم و با اینکه حال خوبی نداشتم جو خونه رو با گذاشتن آهنگ و رقصیدن شاد نگه می داشتم.
با تعریف این قسمت از زندگیم می خوام به دوستان عزیزم بگم حتی تو بیماری های سخت هم میشه با عدم توجه نتیجه رو خیلی خیلی بهتر کرد وکاری کرد که خدا و دنیا هم بهت افتخار کنن. خوشحالم که این حس خوب دادن ها باعث شد که بچه هام یاد بگیرن چطور با قدرت درونی بالا میشه مسایل زندگی رو حل کنن.
انگار نشسته بودین جلوی من، میگفتین پاشو خودتو جمع کن
بسه هرچقدر ترحم خواستی
متوجه شدم من از بچگی این مشکل رو داشتم چه خاطراتی که فراموش کرده بودم و یهو اومد توی ذهنم…
که از بچگی به هررررکی میرسیدم راجب رفتار های بد پدرم، کتک زدن هاش و… میگفتم که با همون ترحم برای چند دقیقه حس کنم کسی تو دنیا هست منو دوس داره
چند روزه درگیر یه تضاد شدیدم که به خاطرش زمین رو به آسمون دوختم، همش گریه و غصه خوردن چند روزه حتی لبخند نزدم
انگار حرفاتون مثل سیلی خورد تو گوشم
که بسه دیگه، مگه تو به خودت نمیگی شاگرد استاد عباسمنش، این بود راهی که استاد نشونت داده بود؟
وقتی گفتین حتی با خودتون و خدا راجب مشکلاتتون حرف نزنین صدای توی ذهنم گفت یعنی انقدر تنها بشم که حتی خودم رو هم نداشته باشم؟
اونجا فهمیدم منی که دوره عزت نفس رو دقیقا از جلسه احساس قربانی بودن به بعد گوش ندادم مشکلم کجاست
فهمیدم چرا یهو اوج گرفتم ولی تو یک قدمی قله باز با سر خوردم زمین
چقدر این فایل حس من رو عوض کرد، فهمیدم مثل اون مادری شدم که وقتی حال خودم بده هی قربون صدقه خودم میرم به خودم توجه میکنم
برای همین عادت کردم که مدام سر مسائل کوچیک خودم و اطرافیانم رو آزار بدم
میخوام از این به بعد مثل شما باشم استاد
هرچند تمام صداهای ذهنم دارن داد میزنن انقدر بی رحم نباش، ولی اگر من متعهد نباشم به انجام این کار ، بچم ( خودم) میشه مثل اون بچه هایی که همش مریضه
نه مثل فرزند شما که به خاطر کنترل احساسات عالی تون ، همیشه سالم و سلامت بوده
میخوام گوش این بچه رو بکشم و یکم جدی تر بزرگش کنم استاد
میخوام دست از ترحم بیجا برای خودم بردارم
میخوام دوباره شاگرد خوبی برای آموزش های بی نظیرتون بشم استاد
هروقت توی کامنت های سایت چیزی نوشتم و تعهد دادم به طرز عجیبی به واقعیت تبدیل شده، از درمان افسردگی تا خرید دوره روانشناسی ثروت فقط توی یک ماه و….
این بار هم مینویسم که تبدیل به واقعیت بشه
من از این تضاد میگذرم و انقدر ازش درس میگیرم و پول میسازم که هر وقت یادش بیافتم بگم خدایااااا شکرت بابت این تضاد ، این داستان یکی از بهترین اتفاق های زندگی من بود
خیلی خیلی دوستتون دارم و از تمام دوستانی که تجربیاتشون رو توی کامنت ها نوشتن هم سپاسگزارم چون دارم از روی تجربیات قشنگشون الگو برداری میکنم
برای توضیحات تکمیلی، دقیقا از بعد نوشتن این کامنت دارم تمرین میکنم که برای خودم دلسوزی بیجا نداشته باشم
البته اصلا به این معنی نیست که ما به خودمون حس بدی داشته باشیم یا گفت و گوهای درونی مون لحن بدی به خودش بگیره
ولی به بهانه های ذهنمون نباید بهای الکی بدیم
خودم این شکلی تمرین میکنم که هروقت حالم بده هرچقدر هم کار داشته باشم میشینم دقیقا حسی که دارم با جزئیات کامل مینویسم و میفهمم تا حدودی که ریشه این حس کدوم اتفاقه
بعدش میبینم ایا واقعا این یه مشکل هست یا صرفا تو ذهنم دارم نق میزنم اصطلاحا
اگر مشکل باشه به راه حلش فکر میکنم و هی به خودم میگم خب ناراحتی نداره که راه حلش پیدا میشه
اگر نق نق باشن صبورانه گوش میدم به صداهای ذهنم، بعد خاطرات و تجربه های مثبت رو یاداوری میکنم و سعی میکنم به بقیه حس بدم اعراض کنم
این چند وقت با این روش خیلی خوب تونستم احساساتم رو کنترل کنم امیدوارم برای شما هم مفید باشه
سلام و وقت بخیر. چون فرمودید پیام ها رو می خونید، براتون این پیام رو میذارم. سوالم اینه که اگر قرار باشه به هیچ وجه در مورد مشکلات صحبت نکنیم که البته کاملا درست هم هست(هر جند نتونیم کامل بهش عمل کنیم)، پس چجوری کمک بگیریم؟ چجوری مشورت بگیریم؟ خصوصا که این امر در خانم ها رایج تره و توی جامعه ما درمانده ترند. خدا رو شکر که دختر ندارم.
عزیزم استاد خوب چقدر یادآوری کردی کانون توجه را که حواسمون باشه به چه چیزی و با چه نگاهی توجه میکنم
به قول شما میتونیم بگیم چقدر وچطور مشکلاتی داریم و آدم ها برامون دلسوزی کنند اما یه لحظه یا یکباره وبرای تایم کمی است و هیچ کمکی نمیکنه جز اینکه فکر میکنیم سبک شدیم اما این ظاهره ولی در باطن دعوت کردیم از اتفاقات مشابه تا وارد تجربه زندگیمون بشه(پس دهنم را میبندم وبه این فکر میکنم اینم حل شده رفت)
از زمانی که بخواییم تغییر کنیم اتفاقات با فرکانس چدید را تجربه میکنیم پس برای تجربه اتفاقات جدید باید باورها تغییر کند اما اتفاقات پایدار به معنی باورهای درست وپایدار هستند
نکته: یکی از جذاب ترین کارها اینکه در مورد مسائل و مشکلات صحبت کرد و قیافه انسان حق به جانب را گرفت اما غافل از اینکه میشیم مثل قضیه ایران و آمریکا که فقط میتونیم شعار بدیم و سطح زندگی عموم آمریکا را نگاه کنیم و ایران را پس بیاییم سرمون توی زندگیمون باشه و به اصلاح خودمون بپردازیم و به اهدافمون بیشتر برسیم اگر واقعا خودمون را دوست داریم و میخواییم به خودمون کمک کنیم
نکلتی بود یادم اومد گفتم این آگاهی را به جریان بندازم
استاد عزیز چقدر این فایل به موقع بود برای من که کنکوری هستم و همیشه فکر میکردم اگه از سختی درس هام بگم و اینکه من نمیتونم هم کارای خونه انجام بدم هم درس بخونم بقیه دلشون واسم میسوزه و کمک من میکنن در صورتی که دیدم شرایط نه تنها تغییر نکرد که بدتر و پیچیده تر هم میشد چون من دقیقا داشتم توجه میکردم به ناخواسته هام
با دیدن این فایل متوجه شدم که حتی اینکه من به مشاور کنکورمم میگفتم شرایطمو و اینکه مثلا امروز خوب درس نخوندم چقدر داشتم واسه خودم شرایط سخت میکردم.
توی خانواده ما مفهوم اعراض هیچ جایگاهی نداره و من چقدر میبینم که وقتی هر اتفاقی واسه ما میوفته چون در موردش خیلی صحبت میکنن از همون جنس اتفاق دوباره وارد خانواده ما میشه با درجه سختی مختلف ، من هر موقع فایل هایی از استاد گوش میکردم که در مورد اعراض صحبت کرده بودن ، با ذوق میرفتم به اعضای خانوادم میگفتن که ما نباید دیگه در مورد فلان چیز حرف بزنیم، ما نباید با آدمایی که همش در مورد مسائل منفی و بیماری حرف میزنن معاشرت کنیم بعد همه بهم میگفتن سارا حالت خوبه؟ تو داری افسردگی میگیری و داری از آدما فرار میکنی… ولی بعدش وقتی به صحبت های استاد گوش کردم متوجه شدم که چقدر کارم اشتباه بوده و دیگه تصمیم گرفتم سکوت کنم و همه تمرکزم رو گذاشتم روی خودم و کنترل ورودی های ذهنم و دیگه فکر هدایت کردن بقیه رو از سرم انداختم بیرون
من با اینکه بیشتر از ۲ سال عضو سایت هستم ولی تا حالا کامنتی ننوشتم چون خیلی وقت ها فایل ها رو فقط یکبار گوش میکردم و دقتی نمیکردم و دوس داشتم که زودتر فایل ها رو گوش بدم ولی این فایل جدید شما رو چند بار استاد گوش کردم و یه حسی بهم گفت سارا الان وقتشه برو کامنت بزار
سلام عرض می کنم خدمت استاد عزیزم آقای سید حسین عباس منش و خانم شایسته گرامی
من بسیار لذت بردم از این فایلی که شما گذاشته بودید
اُستاد من زمانی که بچه بودم مثلاٌ زمانی که 7یا 8 سالم بود خیلی دوست داشتم سیگار بکشم و چون بابام سیگار می کشید و منم می دیدم خیلی دلم میخواست برای یه بارم که شده سیگار کشیدن رو امتحان کنم
و میرفتم ته مونده های سیگار رو از روی زمین برمی داشتم و یه ژست خاصی هم میگرفتم و مثلا شروع میکردم به سیگار کشیدن
و همین کاری که میکردم رو انگار توی ناخوداگاه من موند و همیشه یه تصویری از خودم در حال سیگار کشیدن داشتم
یا مثلا من وقتی که بچه بودم خیلی دوست داشتم برم جلو دوستام سیگار بکشم انگار یه حسی برام داشت مثل حس اینکه من خیلی بزرگ شدم
و همین تصویری که از بچگی از خودم داشتم باعث شد من سیگاری بشم
و با همین تصویری که از خودم داشتم باعث شد خودم خودمو سیگاری کنم
و قبولم دارم که فقط خودم اینکارو با خودم کردم
یه تجربه ی دیگه ای که قبلاً داشتم با هر مشتری که میومد موهاشو اصلاح کنه (من آرایشگر هستم) شروع میکردم از مشکلات و اقتصاد و گرونی و… حرف زدن و اینو دیگه کاملاً بهم ثابت شده که وقتایی که در مورد این چیزا حرف میزدم اتفاق های شبیه همون حرفا برام میفتاد
ولی دیگه الان چند ماهیه که سعی میکنم اصلا با مشتری هام حرفهای منفی نزنم حتی وقتی که بعضی از مشتری هام که میخوان حرفهای منفی مثل گرونی و بدبختی بزنن سعی می کنم چیزی نگم یا بحث رو میبرم سمت یه موضوع دیگه
از وقتی که توجهم بیشتر به چیزهای خوب و مثبته خداروشکر همه چیز خیلی خوب و عالیه
و در آخر تشکر میکنم از اُستاد عباس منش و خانم شایسته…
اُمیدوارم برای همه بهترین اتفاق ها بیفته و هر روز بهتر از دیروز باشن
چقدر عالی ممنون استاد بی نظیرم بابت این فایل فوق العاده
نکته ها
داری توی زندگیت به چه چیزی توجه می کنی؟ در مورد چه چیزی صحبت می کنی؟ در مورد چه چیزی فکر می کنی؟ داری اون اتفاقات رو به سمت زندگیت دعوت می کنی.
توجه به ناخواسته ها باعث جذب ناخواسته های بیشتر میشه
در مورد مسائل و مشکلاتت با هیچ کس حتی با خدا حتی با خودت حرف نزن
در مورد مسائلت با هیچ کس حرف نزن و شنونده مسائل و مشکلات دیگران نباش. سنگ صبور دیگران نباش
برای این که توجه و ترحم دیگران رو جلب کنی از مسائلت حرف نزن. ترحم و توجه دیگران یک لحظه است ولی این مسائل با تو سالها خواهد موند اگه در موردشون حرف بزنی
از موفقیت هات با دیگران حرف بزن و شنونده موفقیت های دیگران باش
اگه به همسرت و فرزندت زمانی که مریض میشه توجه کنی باعث میشه که اون فرد بخاطر امتیازی که می گیره اگاهانه و ناآگاهانه بخواد که مریض بشه. به بیماری دخترت توجه نکن به بیماری همسرت توجه نکن
به خودت قول بده هیچ وقت از مسائلت با کسی حرف نزنی و برعکس کاری کن که هیچ کس نفهمه مسئله داری
توی زندگیت هر مسئله ای که داری طوری به اون نگاه کن که بتونی فرصت هایی که اون مسئله ایجاد کرده رو ببینی. نعمت هات رو ببینی و شکر گزار باشی
تجربه های شخصی من
3-4 سال پیش من و همسرم رفتیم دکتر و دکتر به همسرم گفت که تو مشکل نازایی داری و نمی تونی بچه دار بشی وقتی دکتر این حرف رو زد من خندم گرفت احساس کردم دکتر داره دروغ میگه و باورم نشد.
خدا شاهده من و همسرم حتی یکبار هم در مورد این موضوع با هم حرف نزدیم و اصلا هم نذاشتیم کسی بفهمه. شاید باورتون نشه اما من یک سال بعدش با اولین اقدام بچه دار شدم و الان دخترم نزدیک به دو سالش هست.
یک تجربه دیگه. من و همسرم اصلا دوست نداریم در مورد اختلاف هایی که یک زمانی واسمون پیش میاد کسی حتی پدر و مادرمون بفهمه و همیشه اگه اختلافی باشه خیلی زود تمام میشه و خیلی هم کم پیش میاد که دعوا کنیم با هم .
– بچه که بودم وقتی مریض میشدم خیلی بهم توجه میکردن مخصوصا بابام. در حالت عادی زیاد توجه نمی کرد ولی وقتی که مریض میشدم خیلی محبت می کرد و من خیلی وقت ها که دوست نداشتم برم مدرسه خودمو به مریضی میزدم و میدونم که علت اینکه میشینم با مامانم و یا با خواهرهام در مورد مسایلم حرف میزنم فقط می خوام که ترحم کنن بهم و من خودم با جلب ترحم دیگران باعث شدم که شرایط مالیم خراب بشه و اذیت بشم.
از اذیت کردن های دخترم با دیگران حرف میزنم که بگن آخی چقدر اذیت میشه و بهم ترحم کنند
من واقعا باز هم یاد گرفتم و بهم یاداوری شد که صحبت نکنم و توجه نکنم به چیزی که نمیخوام. با وجودی که بارها تکرار کرده بودم دوره عزت نفس رو . ولی کنار گذاشته میشه تمارین و آموزه ها به روزمرگی برمیگردیم باید هر لحظه با تمارین باشیم و در موقعیت های مختلف اجرا کنیم
هر لحظه از خودمون بپرسیم این کاری که میکنم عزت نفسم رو افزایش میده یا نه
تنبلی باعث کم شدن احساس ارزش به خودم میشه بی هدفی باعث نابود شدن عزت نفسم میشه . نپذیرفتن خودم در خطاها و با خودم مهربون نبودن باعث کم شدن و نابودی عزت نفسم میشه .
اگر بخوام مثال از خودم بزنم . من آخر شب ها از سر کار پیاده یا با دوچرخه بسمت مسیر خانه میرم . توی مسیر یک عده جوان از ماشین چیزهایی گفتن و مسخره کردن الکی و خندیدن ومن بهش توجه کردم و به دوستم توجه کردم که اینها کین و فکر کردن کین ووو… و این تکرار شد توی در شبی دیگه توسط آدمی دیگه و من با خودم توجه کردم و کمی باخودم احساس قربانی هم گرفتم که من با کسی کاری ندارم این کارو میکنن یهو منو با صدای بلند میترسونن توی سکوت شب
و باز ادامه پیدا کرد در روز هم برام تکرار شد . این رو بگم قیافه من اصلا غلط انداز نیست که کسی بخواد دستش بگیره یا … ولی الان با این فایل شما این جرقه بمن خورده شد که خودم با توجه بهش بجایی رسوندم که توی روز هم این کار برام تکرار شد. و ازینجا به بعد قطعش میکنم و تنها یار و یاورم رب هست و قدرت از آن اوست . و هیچ برگی بی اذن او نمیفته. ممنونم شاد و موفق باشید
عاشقتونم، مرررررسی که راه و روش زندگی کردن را بمون یاد میدین که رو تردمیل ندویم و راحت به خواسته هامون برسیم.
استاد من چندین ماه پیش بابام فوت شدند و خب به شدت در شرایط فرکانسی بد بودم اما همش با فایل های شما تلاش می کردم حتی یکمم که شده حال خودمو بهتر کنم اما تا یک بهتر میشدم و میرفت که اوضاع یکم بهتر بشه مثلا چندتا فامیل میومدن و من برای این که اونا قربون صدقم برند و هم به خاطر این که نگند وای این اصلا براش مهم نیست و … شروع میکردم به گریه و صحبت در مورد چیزایی که حس بد می دهند بعد یه مدت دیدم واقعا داره حالم بد میشه و داره کنترل اوضاع واقعا از دستم در میره و دارم عصبی میشم و همه اون اتفاقات بدی که همه در موردش حرف می زدند داره برام میفته(اخه بقیه خیلی وقت ها به جا دلداری دادن، مثلا می گند وای دیگ بیچاره شدی، حالا تازه اول مشکلاتته و حالا دیگ نمیتونی مثل قبل خرج کنی و… که همش به خاطر باورهای محدود کننده هست) اما خیلی سخت بود که بخوام اگر حالمم خوبه به بقیه بگم خوبم و هم این که شب هایی هم که حالم بد بود باید حتما زنگ میزدم و راجع بش با دوستام حرف میزدم تا دلداریم بدن و ….، الان فهمیدم این کار ها اشتباه هست و ریشش به خاطر دو تا باور اشتباه هست یکی این که من دنبال ترحم هستم و باید به جا این که بشینم و بگم من تو شرایط بدم که فقط دوتا حرف که شاید حتی به ظاهر به عنوان دلداری دادن باشن را بشنوم باید قوی بشم باید از لحاظ مالی مستقل بشم و رشدای دیگ به خودم بدم تا بعدا با گفتن این که من تو اون شرایط رشد کردم و بلند شدم و به اون چه خواستم رسیدم احساس قدرت بیشتری به دست بیارم و دوم این که نباید برام مهم باشه که بقیه چی می گند و از این که بگم خوبم نباید ابا کنم و نگران این نباشم که یه موقع بقیه بگند این باباش اصلا براش مهم نبوده و … ، اصلا مهم نیست اون ها چی می گند، اصلا فرضا بگند این که بقیه چجوری فکر کنند چه تاثیری تو زندگی من داره ؟.
پس به دو نتیجه میرسم:
1- از این به بعد نباید از مشکلاتم بگم که قربون صدقه و ترحم بقیه را بگیرم و حتی بعضا خودم میدونم راه حل این مشکل چیه اما بیخودی میخوام با بقیه در موردش حرف بزنم و بیخودی خودمم قانع می کنم که میخوام مشورت کنم، الان تصمیم گرفتم دیگ حتی نمیخوام مشورت کنم چون من با فایل های شما و … راه درست و غلط را می دونم و باید از این به بعد کامل خودم تصمیم بگیرم و دنبال حرف زدن در مورد مشکلات به هر دلیلی چه جلب توجه و چه مشورت(که بعضا هم از تایید طلبی میاد) نباشم.
2- از این به بعد هرکی گفت چطوری؟ به جا این که بگم من که دیگ خوب نمیشم و … بگم عالی، حتی اگه واقعا هم حالم خوب نیست من باید بگم عالی ام که به مرور اوضاع بهتر بشه و از طرف دیگ هم یه وقت هایی هست که واقعا حالم خوب هست اون موقع ها هم باید بگم خوبم ن این که بگم بدم چون نمیخوام بقیه در مورد فکرای دیگ کنند و فکرای بقیه اصلاااااا مهم نیست.
خداروشکر میکنم که دارم رو خودم کار می کنم و به این درک رسیدم که خودم خالق زندگی خودم هستم و هیچ اتفاقی نمیتونه منو متوقف کنه و من میدونم که میتونم با طی کردن روند تکاملیم و با داشتن احساس خوب و لذت بردن از هر انچه که در حال حاضر دارم به تمام خواسته هام به مرور برسم فقط باید سعی کنم هر روز کمی حال خودمو بهتر کنم و تو اتفاقات ناخواسته ای که برام افتاده دنبال خیریتی بگردم.
زهرا خانوم خوب مچ ذهنتو گرفتی و افسارش را به دست داری برای کنترل ذهنت درسته اتفاقاتی که تجربه کردی حجمش بالا به نظر میرسه اما قانون اولویت تو بوده پس طبیعی رشد خوبی کنی و تجربه جالب وزیبایی را داشته باشی
این جمله به تنهایی میتونه کافی باشه که احساس خوبی داشته باشیم و از آنچه در حال حاظر داریم استفاده کنیم
باز هم سپاس برای این آگاهی که منتشر کردی و خداوند روح پدر بزرگوارتون را غرق در شادی و رحمت کنه
خیلی ممنون بابت انرژی و حس خوبی که با پیامتون بهم دادین.
امیدوارم که بتونیم بیشتر ورودی های ذهنمون را کنترل کنیم و هم بتونیم کلاممون را کنترل کنیم و از حالمون با چیزایی که داریم نهایت لذت را ببریم و باورهای هم جهت با خواسته هامون را هم ایجاد کنیم و به خواسته هامون هم نچسبیدم که اگه بتونیم این کار ها را انجام بدیم خداوند بقیش را برامون درست می کنه و کاری می کنه که به همه خواسته هامون به راحتی برسیم.
سلام به استاد عزیزم و به تمام دوستان هم فرکانسی که کامنتم رو میخونند
دوره ی عزت نفس بر خلاف قیمتش که خیلی ارزونه روش نمیشه قیمت گذاشت این دوره یک گنجه گنج فقط کسی که خریدتش میتونه بفهمه چه بردی کرده و چه گنجی رو بدست اورده یعنی من همه ی دوره هام یکطرف این دوره یه طرف واقعا برای منی که اصلا قوانین زندگی کردن و بلد نبودم این یه گنج اساسی بود من اصلا بلد نبودم با ادما چطور رفتار کنم چطور صحبت کنم خودم رو بی ارزش و پایین تر از بقیه میدونستم همیشه بخودم کلی فحش میدادم وقتی یک کاری رو درست انجام نمیدادم خودم رو به بدترین شکل تخریب میکردم برای خودم ارزش قاعل نبودم و حتی اگ راهی برام بوجود میومد که که مسیرش خوشحالی بود رو انتخاب نمیکردم و میگفتم من نمیخوامش و قلبم شکسته بود و میگفتم بزار همیشه که سخت بوده الانم همون سخته رو انتخاب میکنم الان اینارو مینویسم چون با اینکه من زیر و رو شدم اما شیطان دست بردار نیست و همیشه به من میگه تو تغییر نکردی هرچقدرم بهش میگم ببین اینا تغییرات منن انگار ن انگار دلیلشم میدونم چون من با سرعت بسیار زیادی دارم به فایل ها گوش میدم و سعی میکنم عمل کنم حتی اینقدر که دیگ خسته میشه ذهنم ولی انگیزم بالاست و انگیزم رو الان بخاطر قدم اول دوره ی دوازده قدم جلسه شیشم طوری پایه ریزی کردم که باورهای درستی هم باهاش بسازم که نا امید نشم و یهو جا بزنم تمام دوره های دیگ تکمیل کننده ی دورهی پایه یعنی عزت نفس و به صلح رسیدن با خوده خلاصه از مریضی هام نگم که چه بلاهای جور واجوری سرم میومد خارش های پوستی قارچ های پوستی خشکی پوست روی گردن پلک اگزما و ….و من همیشه از بدبختی هام صحبت میکردم اینقدر که رو دوره ی عزت نفس دارم خوب کار میکنم حتی الان بیاد نمیتونم بیارم که در مورد چیا صحبت میکردم
بزار فکر کنم تا یادم بیاد باورتون میشه اصلا یادم نمیاد خلاصه که یادمه همیشه به فکر خودکشی بودم فکر میکردم دیگه همه چی تموم شده برا من وضعیت مالی خوبی نداشتم زندگیم پر بود از تضادو منم نه عزت نفسی داشتم و نه ایمان به خدایی و هیچی نبود که بتونم نای ادامه داشتن داشته باشم و یجورایی انگار پذیرفته بودم این سرنوشته منه و به عنوان اخرین تصمیم زندگیم مها جرت رو به عنوان اخرین شانسم ((شانس چقدر خنده دار اصلا شانسی وجود نداره))((همش خودتی و باور هات)) ولی از اونجایی که باورهای خوبی ساخته بودم برای مهاجرت مهاجرتم به خوبی پیش رفت و تغییراتم بعد از مهاجرت شروع شد و اشنایی با استاد عباسمنش
و یادمه یجاهایی
باورهای مخرب هم داشتم که نگو میگفتم یا میمیرم یا زنده میمونم یعنی در کنار باورهای خوب و نا خوداگاه در باره ی مهاجرت باورهای مخرب هم داشتم واس مهاجرت ویادمه محل کارم تو ایران از خونمون دور بود و من همیشه خسته بودم و خواب الود یادمه هیچ پولی نداشتم و …. یادمه خیلی کارها رو برای به به و چه چه بقیه انجام میدادم چقدر فیلم بازی میکردم چقدر دروغ میگفتم چقدر جلب توجه میکردم که خودم رو انسان متفاوتی نشون بدم چقدر حرف زدنم قشنگ بود و عمل کردنم صفر چقدر خلع داشتم که همیشه در اینستاگرام بودم و…. چقدر ضعف در شهوت و ضعف در روحیه داشتم چقدر محتاج محبت بقیه بودم از خودم نفرت داشتم از خودم بدم میومد از شخصیتم ولی همیشه ولی از قیافم راضی بودم خداییش چون فکر میکردم تنها نقطه ی مثبت ام زیباییم هست ولی براش شکر گزار نبودم و خیلی وقتا خودمو با زیبایی چهره ام اروم میکردم میگفتم جوونی حیفی حیف این ظاهر زیبا نیست و …. چقدر که دوست داشتم بقیه برام به به کنن و تایید دیگران برام مهم بود چقدر در مورد بدبختی و فلاکت صحبت میکردم اصلا من تجربه ای به اسم لذت نداشتم تجربه ای به اسم اینکه وای من چقدر امروز بهم خوش گذشت اینا با من کاملا غریبه بود من اصلا نمیتونستم بفهمم وقتی یکی میگه به من خیلی خوش گذشت نمیفهمیدم داره از چی صحبت میکنه اینو واقعا جددی میگم و این تا سن ،۲۱-۲۲ سالگی با من بود یعنی من دیگ به مرز افسردگی و خودکشی نزدیک شده بودم اوه نگم براتون تا صبح میتونم از مشکلاتم صحبت کنم این دوره از من یک شخصیت توحیدی ساخت به جرعت میتونم بگم ۹۹% مشکلاتم حل شد و اینم بگم دوره ی دعزت نفس رو من از همون روز اول تا الان دارم گوش میدم نه یکبار نه دوبار امارش در رفته از دستم شاید بالای صدبار خیلی گوش دادم دیگ نمیدونم چقدر ولی خیلی گوش دادم من الان عاشق خودم هستم و الان من فردی شاداب و سالم هستم الان نه خبری از بیماری پوستی هست و من سالم و شادابم و هر روز عشق میکنم با خودم و زندگیم برای خودم ارزش قاعلم بهترینارو برا خودم میخرم در امدم عالی شده روابطم عالی شده دیگ بدنبال تایید گرفتن نیستم با خودم عشق میکنم دیگ اینکه مردم چی فکر میکنن اصلا برام مهم نیست و نگم براتون از امید و ارامش و عشق و محبتی که درونم بوجود اومده الان هدف بعدی من تثبیط ارامشم و سلامتیم و عشق و محبت الهی که در من بوجود اومده هست من الان بهترین روابط زندگیم رو تجربه میکنم و الان بیشتر هم میخوام قبلا دوست داشتم نرمال باشم و بتونم خوشحال باشم و الان خیلی بهترشو دارم قبلا کلی مشکلات داشتم که دوست داشتم اونا حل بشن الان خواسته های جدید من اینه که بتونم شب و روز عاشقانه خدارو بخونم و عاشقانه صبر کنم و عاشقانه خداوند رو بپرستم میخوام اون عشقه بوجود بیاد الان خواسته های بیشتری برام بوجود اومده که یکیش اینه و برای تحقق این خواسته امروز فرداست که قانون افرینش رو خریداری میکنم و از اونجایی که بعضی وقت ها خیلی کمتر از قبل وگذشته به تضاد میخورم دوره ی ارزش تضاد رو هم ضمیمه کردم به قانون افرینش و میخوام دیگ کن فیکون کنم میخوام برسم به تثبیت احساسم و عاشقانه خدارو بپرستم و میخوام اون حسی که استاد میگه وقتی در مورد خدا صحبت میکنه احساسی میشه و وقتی که تو بندر عباس بود فقط بخاطر خدا اشک میریخت استاد این حستو میخوام استاد از خدا میخوام که منم اینقدر بتونم درکش کنم و عاشقش بشم که این احساس شما در من هم بوجود بیاد وقتی به این خواستم رسیدم دیگ همه چی دارم خواسته های بعدیم رو هم با قدرت بیشتر پی میگیرم البته همزمان با این خواستم خواسته های دیگرو هم براش قدم بر میدارم ولی اروم اروم ولی خیلی مصمم و همیشه تو تمریناتم اینو مینویسم و از خدای خودم میخوام که هدایتم کنه جوری که عاشقانه و خالصانه بپرستمش از رب العالمین تشکر میکنم که هر انچه دارم از اوست انا لله و انا علیه راجعون همه از ان خدا هستیم و به سوی خدا بازگردانده میشویم خداروشکر که میتونم با در امدم عین اب خوردن بسته هارو بخرم خدایا صدهزار مرتبه شکرت که فقط با تغییر خودم جهان چطور در برابر من کرنش کرد پیش ب سوی بهترین ها راستی الان اصلا من فرد خوبی برای درد و دل نیستم چون از همه ی افرادی که میخوان با من درد و دل کنن فاصله کرفتم و الان دیگ اونام کم کم فهمیدن اگ از خوشی و پیشرفتت حرفی داری یا از لذت هایی که تجربه کردی بیا حرف بزنیم اگ نه که هیچ و شاید باورتون نشه الان میخوام تنها باشم و فقط با خودم و خدای خودم عشق کنم و رو خودم کار کنم و باورهای خوب بسازم و دوستان خوب جذب کنم
اگر از فایل های رایگان استفاده میکنی و فکر میکنی ارزش خاصی ندارن سخت در اشتباهی سختتتت این فایل های رایگان بعضا از فایل هایی که میخری هم گرانبهاتر هستن مخصوصا فایل های توحیدی رایگان که ارزش قیمت گذاریشون چی بگم یعنی نمیتونی قیمت بذاری روش دوست عزیزم فکر نکن فایل های رایگان چیزی توش وجود نداره نه من خودم برنامه دارم همیشه فایل های رایگان رو هم در کنار فایل های خریداری شدم گوش میدم
سپاسگرارم از رب العالمین و بعد استاد عزیزم و بعد مریم خانوم شایسته راستی استاد حتی این لباسه هم دیگه برات بزرگ شده تبریک میگم بهت استاد خوشتیپ عزیزم استاد من حتما میام فلوریدای امریکا
کامنت های دیگم رو هم بزودی تو سایت قرار میدم 🥰🌺😉 و من با اراده و مصمم هستم که به امریکا بیام الان از استانبول ترکیه و با کلی موفقیت دارم این پیام رو مینویسم و بزودی فلوریدای امریکا من بخودم خیلی افتخار میکنم که خالق زندگیم شدم و اینقدر تغییرات در زندگی خودم بوجوود اوردم الان که کامنتم رو میخونم باورم نمیشه اون من بودم و الان اینقدر تغییر کردم وای خدای مهربون عاشقتم الله اکبر الحمدالله خدایا هدایتم کن تا در مسیر تو بمانم یا رب العالمین از تو خالصانه میخواهم که من را هدایت کنی
سلام استاد عزیز ، چقدر ازتون درس یاد می گیریم حتی موضوعاتی که بارها توضیح دادین بار دیگه از ابعاد مختلف بررسی می کنین و هر دفعه چیز جدیدی برای یادگیری هست تو این ویس اینکه اگه دوست داری توجه جلب کنی بجای گفتن درباره مریضی درباره اینکه چه طور تونستی مریضیت رو خودت از بین ببری صحبت کن خیلی نکته جالب توجهی بود
استاد من دو سال پیش فهمیدم کنسر سینه دارم ولی با اطلاعاتی که از آموزشهای شما داشتم به خودم گفتم حالا که این مسیله پیش اومده من باید باهاش بزرگتر بشم
با اینکه خیلی دکترها سعی می کردن وضعیت رو جدی و وخیم نشون بدن البته که بود ولی من با کنترل درونی قوی دوران بیماری رو خیلی بهتر و راحت تر از بقیه گذروندم و حتی یک نفر از خانواده خودم و همسرم از این جریان مطلع نشدن خدا هم منو یاری کرد و دقیقا دوران پندمیک پروسه یک ساله درمان انجام شد ، خیلیها میگفتن مگه میشه خانوادت نفهمن باید خواهرت مادرت کنارت باشن تو این دوران تو کمک لازم داری ولی از اونجا که میخواستم این دوران باعث رشد من بشه گفتم خودم از پس همه چی بر میام و اصلا موضوع مهمی نیست آخر پروسه هم دکتر به من تبریک گفت و گفت جزو معدود افرادی بودی که دوره درمان این قدر عالی نتیجه داد به طوری که مشکلم به یک دهم کاهش پیدا کرده بود. یادم میاد تو دوران درمان همیشه حواس همسرم و بچه ها رو از بیماریم پرت میکردم و با اینکه حال خوبی نداشتم جو خونه رو با گذاشتن آهنگ و رقصیدن شاد نگه می داشتم.
با تعریف این قسمت از زندگیم می خوام به دوستان عزیزم بگم حتی تو بیماری های سخت هم میشه با عدم توجه نتیجه رو خیلی خیلی بهتر کرد وکاری کرد که خدا و دنیا هم بهت افتخار کنن. خوشحالم که این حس خوب دادن ها باعث شد که بچه هام یاد بگیرن چطور با قدرت درونی بالا میشه مسایل زندگی رو حل کنن.
سلام استاد عزیزم، عجب فایلی بود!
انگار نشسته بودین جلوی من، میگفتین پاشو خودتو جمع کن
بسه هرچقدر ترحم خواستی
متوجه شدم من از بچگی این مشکل رو داشتم چه خاطراتی که فراموش کرده بودم و یهو اومد توی ذهنم…
که از بچگی به هررررکی میرسیدم راجب رفتار های بد پدرم، کتک زدن هاش و… میگفتم که با همون ترحم برای چند دقیقه حس کنم کسی تو دنیا هست منو دوس داره
چند روزه درگیر یه تضاد شدیدم که به خاطرش زمین رو به آسمون دوختم، همش گریه و غصه خوردن چند روزه حتی لبخند نزدم
انگار حرفاتون مثل سیلی خورد تو گوشم
که بسه دیگه، مگه تو به خودت نمیگی شاگرد استاد عباسمنش، این بود راهی که استاد نشونت داده بود؟
وقتی گفتین حتی با خودتون و خدا راجب مشکلاتتون حرف نزنین صدای توی ذهنم گفت یعنی انقدر تنها بشم که حتی خودم رو هم نداشته باشم؟
اونجا فهمیدم منی که دوره عزت نفس رو دقیقا از جلسه احساس قربانی بودن به بعد گوش ندادم مشکلم کجاست
فهمیدم چرا یهو اوج گرفتم ولی تو یک قدمی قله باز با سر خوردم زمین
چقدر این فایل حس من رو عوض کرد، فهمیدم مثل اون مادری شدم که وقتی حال خودم بده هی قربون صدقه خودم میرم به خودم توجه میکنم
برای همین عادت کردم که مدام سر مسائل کوچیک خودم و اطرافیانم رو آزار بدم
میخوام از این به بعد مثل شما باشم استاد
هرچند تمام صداهای ذهنم دارن داد میزنن انقدر بی رحم نباش، ولی اگر من متعهد نباشم به انجام این کار ، بچم ( خودم) میشه مثل اون بچه هایی که همش مریضه
نه مثل فرزند شما که به خاطر کنترل احساسات عالی تون ، همیشه سالم و سلامت بوده
میخوام گوش این بچه رو بکشم و یکم جدی تر بزرگش کنم استاد
میخوام دست از ترحم بیجا برای خودم بردارم
میخوام دوباره شاگرد خوبی برای آموزش های بی نظیرتون بشم استاد
هروقت توی کامنت های سایت چیزی نوشتم و تعهد دادم به طرز عجیبی به واقعیت تبدیل شده، از درمان افسردگی تا خرید دوره روانشناسی ثروت فقط توی یک ماه و….
این بار هم مینویسم که تبدیل به واقعیت بشه
من از این تضاد میگذرم و انقدر ازش درس میگیرم و پول میسازم که هر وقت یادش بیافتم بگم خدایااااا شکرت بابت این تضاد ، این داستان یکی از بهترین اتفاق های زندگی من بود
خیلی خیلی دوستتون دارم و از تمام دوستانی که تجربیاتشون رو توی کامنت ها نوشتن هم سپاسگزارم چون دارم از روی تجربیات قشنگشون الگو برداری میکنم
خداروشکر که تو جمع این خانواده دوست داشتنی هستم♥️
سلام دوست هم فرکانسی من
از شما سپاسگزارم که کامنت گذاشتید بخشی از صحبت هاتون مسئله منم هست .
اونجایی که گفتیدمثل اون مادری شدید که وقتی حالتون بده هی قربون صدقه خودتون میرید به خودتون توجه می کنید
صحبت شما منو به فکر برد
یعنی منم توی مرحله ای از تکامل خودم هستم که به خودم واحساسات
خیلی توجه می کنم مخصوصا به احساسات بدم .
اینجا از شما یاد گرفتم که یه وقتایی باید نسبت به خودمون هم بی توجه باشیم وبی رحمانه دلسوزی نکنیم.به نظرم دلسوزی خودش هم یه جور بی رحمی هست.
موفق باشید
سلام دوست عزیزم
خوشحالم که تو این زمینه تونستم کمکی بکنم
برای توضیحات تکمیلی، دقیقا از بعد نوشتن این کامنت دارم تمرین میکنم که برای خودم دلسوزی بیجا نداشته باشم
البته اصلا به این معنی نیست که ما به خودمون حس بدی داشته باشیم یا گفت و گوهای درونی مون لحن بدی به خودش بگیره
ولی به بهانه های ذهنمون نباید بهای الکی بدیم
خودم این شکلی تمرین میکنم که هروقت حالم بده هرچقدر هم کار داشته باشم میشینم دقیقا حسی که دارم با جزئیات کامل مینویسم و میفهمم تا حدودی که ریشه این حس کدوم اتفاقه
بعدش میبینم ایا واقعا این یه مشکل هست یا صرفا تو ذهنم دارم نق میزنم اصطلاحا
اگر مشکل باشه به راه حلش فکر میکنم و هی به خودم میگم خب ناراحتی نداره که راه حلش پیدا میشه
اگر نق نق باشن صبورانه گوش میدم به صداهای ذهنم، بعد خاطرات و تجربه های مثبت رو یاداوری میکنم و سعی میکنم به بقیه حس بدم اعراض کنم
این چند وقت با این روش خیلی خوب تونستم احساساتم رو کنترل کنم امیدوارم برای شما هم مفید باشه
سلام و وقت بخیر. چون فرمودید پیام ها رو می خونید، براتون این پیام رو میذارم. سوالم اینه که اگر قرار باشه به هیچ وجه در مورد مشکلات صحبت نکنیم که البته کاملا درست هم هست(هر جند نتونیم کامل بهش عمل کنیم)، پس چجوری کمک بگیریم؟ چجوری مشورت بگیریم؟ خصوصا که این امر در خانم ها رایج تره و توی جامعه ما درمانده ترند. خدا رو شکر که دختر ندارم.
سلام دوست عزیزم
بهتره در این زمینه
خیلی زیاد رو خودتون کارکنید
سوال خودتون رو بارها بخونید و قوانین رو بارها تکرار و عمل کنید تا متوجه باشید
باورهای منفی در ما ریشه دارن که
ما باید از بین ببریمشون
و طبق همیشه بهتون میگم که
ما خودمون خالق زندگیمون
شرایط
هستیم
هر انچه رو که تجربه میکنیم
خودمون خلق کردیم
به نام قانون مندی ثابت
عزیزم استاد خوب چقدر یادآوری کردی کانون توجه را که حواسمون باشه به چه چیزی و با چه نگاهی توجه میکنم
به قول شما میتونیم بگیم چقدر وچطور مشکلاتی داریم و آدم ها برامون دلسوزی کنند اما یه لحظه یا یکباره وبرای تایم کمی است و هیچ کمکی نمیکنه جز اینکه فکر میکنیم سبک شدیم اما این ظاهره ولی در باطن دعوت کردیم از اتفاقات مشابه تا وارد تجربه زندگیمون بشه(پس دهنم را میبندم وبه این فکر میکنم اینم حل شده رفت)
سلام دوباره
از زمانی که بخواییم تغییر کنیم اتفاقات با فرکانس چدید را تجربه میکنیم پس برای تجربه اتفاقات جدید باید باورها تغییر کند اما اتفاقات پایدار به معنی باورهای درست وپایدار هستند
نکته: یکی از جذاب ترین کارها اینکه در مورد مسائل و مشکلات صحبت کرد و قیافه انسان حق به جانب را گرفت اما غافل از اینکه میشیم مثل قضیه ایران و آمریکا که فقط میتونیم شعار بدیم و سطح زندگی عموم آمریکا را نگاه کنیم و ایران را پس بیاییم سرمون توی زندگیمون باشه و به اصلاح خودمون بپردازیم و به اهدافمون بیشتر برسیم اگر واقعا خودمون را دوست داریم و میخواییم به خودمون کمک کنیم
نکلتی بود یادم اومد گفتم این آگاهی را به جریان بندازم
سلام به استاد عزیزم ،مریم جان و تمام دوستان🌹🥰
استاد عزیز چقدر این فایل به موقع بود برای من که کنکوری هستم و همیشه فکر میکردم اگه از سختی درس هام بگم و اینکه من نمیتونم هم کارای خونه انجام بدم هم درس بخونم بقیه دلشون واسم میسوزه و کمک من میکنن در صورتی که دیدم شرایط نه تنها تغییر نکرد که بدتر و پیچیده تر هم میشد چون من دقیقا داشتم توجه میکردم به ناخواسته هام
با دیدن این فایل متوجه شدم که حتی اینکه من به مشاور کنکورمم میگفتم شرایطمو و اینکه مثلا امروز خوب درس نخوندم چقدر داشتم واسه خودم شرایط سخت میکردم.
توی خانواده ما مفهوم اعراض هیچ جایگاهی نداره و من چقدر میبینم که وقتی هر اتفاقی واسه ما میوفته چون در موردش خیلی صحبت میکنن از همون جنس اتفاق دوباره وارد خانواده ما میشه با درجه سختی مختلف ، من هر موقع فایل هایی از استاد گوش میکردم که در مورد اعراض صحبت کرده بودن ، با ذوق میرفتم به اعضای خانوادم میگفتن که ما نباید دیگه در مورد فلان چیز حرف بزنیم، ما نباید با آدمایی که همش در مورد مسائل منفی و بیماری حرف میزنن معاشرت کنیم بعد همه بهم میگفتن سارا حالت خوبه؟ تو داری افسردگی میگیری و داری از آدما فرار میکنی… ولی بعدش وقتی به صحبت های استاد گوش کردم متوجه شدم که چقدر کارم اشتباه بوده و دیگه تصمیم گرفتم سکوت کنم و همه تمرکزم رو گذاشتم روی خودم و کنترل ورودی های ذهنم و دیگه فکر هدایت کردن بقیه رو از سرم انداختم بیرون
من با اینکه بیشتر از ۲ سال عضو سایت هستم ولی تا حالا کامنتی ننوشتم چون خیلی وقت ها فایل ها رو فقط یکبار گوش میکردم و دقتی نمیکردم و دوس داشتم که زودتر فایل ها رو گوش بدم ولی این فایل جدید شما رو چند بار استاد گوش کردم و یه حسی بهم گفت سارا الان وقتشه برو کامنت بزار
خیلی ممنونم از شما استاد عزیزم🌹🌹😍😍
سلام عرض می کنم خدمت استاد عزیزم آقای سید حسین عباس منش و خانم شایسته گرامی
من بسیار لذت بردم از این فایلی که شما گذاشته بودید
اُستاد من زمانی که بچه بودم مثلاٌ زمانی که 7یا 8 سالم بود خیلی دوست داشتم سیگار بکشم و چون بابام سیگار می کشید و منم می دیدم خیلی دلم میخواست برای یه بارم که شده سیگار کشیدن رو امتحان کنم
و میرفتم ته مونده های سیگار رو از روی زمین برمی داشتم و یه ژست خاصی هم میگرفتم و مثلا شروع میکردم به سیگار کشیدن
و همین کاری که میکردم رو انگار توی ناخوداگاه من موند و همیشه یه تصویری از خودم در حال سیگار کشیدن داشتم
یا مثلا من وقتی که بچه بودم خیلی دوست داشتم برم جلو دوستام سیگار بکشم انگار یه حسی برام داشت مثل حس اینکه من خیلی بزرگ شدم
و همین تصویری که از بچگی از خودم داشتم باعث شد من سیگاری بشم
و با همین تصویری که از خودم داشتم باعث شد خودم خودمو سیگاری کنم
و قبولم دارم که فقط خودم اینکارو با خودم کردم
یه تجربه ی دیگه ای که قبلاً داشتم با هر مشتری که میومد موهاشو اصلاح کنه (من آرایشگر هستم) شروع میکردم از مشکلات و اقتصاد و گرونی و… حرف زدن و اینو دیگه کاملاً بهم ثابت شده که وقتایی که در مورد این چیزا حرف میزدم اتفاق های شبیه همون حرفا برام میفتاد
ولی دیگه الان چند ماهیه که سعی میکنم اصلا با مشتری هام حرفهای منفی نزنم حتی وقتی که بعضی از مشتری هام که میخوان حرفهای منفی مثل گرونی و بدبختی بزنن سعی می کنم چیزی نگم یا بحث رو میبرم سمت یه موضوع دیگه
از وقتی که توجهم بیشتر به چیزهای خوب و مثبته خداروشکر همه چیز خیلی خوب و عالیه
و در آخر تشکر میکنم از اُستاد عباس منش و خانم شایسته…
اُمیدوارم برای همه بهترین اتفاق ها بیفته و هر روز بهتر از دیروز باشن
به نام خدای رب العالمین
سلام
چقدر عالی ممنون استاد بی نظیرم بابت این فایل فوق العاده
نکته ها
داری توی زندگیت به چه چیزی توجه می کنی؟ در مورد چه چیزی صحبت می کنی؟ در مورد چه چیزی فکر می کنی؟ داری اون اتفاقات رو به سمت زندگیت دعوت می کنی.
توجه به ناخواسته ها باعث جذب ناخواسته های بیشتر میشه
در مورد مسائل و مشکلاتت با هیچ کس حتی با خدا حتی با خودت حرف نزن
در مورد مسائلت با هیچ کس حرف نزن و شنونده مسائل و مشکلات دیگران نباش. سنگ صبور دیگران نباش
برای این که توجه و ترحم دیگران رو جلب کنی از مسائلت حرف نزن. ترحم و توجه دیگران یک لحظه است ولی این مسائل با تو سالها خواهد موند اگه در موردشون حرف بزنی
از موفقیت هات با دیگران حرف بزن و شنونده موفقیت های دیگران باش
اگه به همسرت و فرزندت زمانی که مریض میشه توجه کنی باعث میشه که اون فرد بخاطر امتیازی که می گیره اگاهانه و ناآگاهانه بخواد که مریض بشه. به بیماری دخترت توجه نکن به بیماری همسرت توجه نکن
به خودت قول بده هیچ وقت از مسائلت با کسی حرف نزنی و برعکس کاری کن که هیچ کس نفهمه مسئله داری
توی زندگیت هر مسئله ای که داری طوری به اون نگاه کن که بتونی فرصت هایی که اون مسئله ایجاد کرده رو ببینی. نعمت هات رو ببینی و شکر گزار باشی
تجربه های شخصی من
3-4 سال پیش من و همسرم رفتیم دکتر و دکتر به همسرم گفت که تو مشکل نازایی داری و نمی تونی بچه دار بشی وقتی دکتر این حرف رو زد من خندم گرفت احساس کردم دکتر داره دروغ میگه و باورم نشد.
خدا شاهده من و همسرم حتی یکبار هم در مورد این موضوع با هم حرف نزدیم و اصلا هم نذاشتیم کسی بفهمه. شاید باورتون نشه اما من یک سال بعدش با اولین اقدام بچه دار شدم و الان دخترم نزدیک به دو سالش هست.
یک تجربه دیگه. من و همسرم اصلا دوست نداریم در مورد اختلاف هایی که یک زمانی واسمون پیش میاد کسی حتی پدر و مادرمون بفهمه و همیشه اگه اختلافی باشه خیلی زود تمام میشه و خیلی هم کم پیش میاد که دعوا کنیم با هم .
– بچه که بودم وقتی مریض میشدم خیلی بهم توجه میکردن مخصوصا بابام. در حالت عادی زیاد توجه نمی کرد ولی وقتی که مریض میشدم خیلی محبت می کرد و من خیلی وقت ها که دوست نداشتم برم مدرسه خودمو به مریضی میزدم و میدونم که علت اینکه میشینم با مامانم و یا با خواهرهام در مورد مسایلم حرف میزنم فقط می خوام که ترحم کنن بهم و من خودم با جلب ترحم دیگران باعث شدم که شرایط مالیم خراب بشه و اذیت بشم.
از اذیت کردن های دخترم با دیگران حرف میزنم که بگن آخی چقدر اذیت میشه و بهم ترحم کنند
و کلی مثال دیگه…..
موفق باشید
سلام به استاد عزیز و همه خانواده عزیز عباسمنش
من واقعا باز هم یاد گرفتم و بهم یاداوری شد که صحبت نکنم و توجه نکنم به چیزی که نمیخوام. با وجودی که بارها تکرار کرده بودم دوره عزت نفس رو . ولی کنار گذاشته میشه تمارین و آموزه ها به روزمرگی برمیگردیم باید هر لحظه با تمارین باشیم و در موقعیت های مختلف اجرا کنیم
هر لحظه از خودمون بپرسیم این کاری که میکنم عزت نفسم رو افزایش میده یا نه
تنبلی باعث کم شدن احساس ارزش به خودم میشه بی هدفی باعث نابود شدن عزت نفسم میشه . نپذیرفتن خودم در خطاها و با خودم مهربون نبودن باعث کم شدن و نابودی عزت نفسم میشه .
اگر بخوام مثال از خودم بزنم . من آخر شب ها از سر کار پیاده یا با دوچرخه بسمت مسیر خانه میرم . توی مسیر یک عده جوان از ماشین چیزهایی گفتن و مسخره کردن الکی و خندیدن ومن بهش توجه کردم و به دوستم توجه کردم که اینها کین و فکر کردن کین ووو… و این تکرار شد توی در شبی دیگه توسط آدمی دیگه و من با خودم توجه کردم و کمی باخودم احساس قربانی هم گرفتم که من با کسی کاری ندارم این کارو میکنن یهو منو با صدای بلند میترسونن توی سکوت شب
و باز ادامه پیدا کرد در روز هم برام تکرار شد . این رو بگم قیافه من اصلا غلط انداز نیست که کسی بخواد دستش بگیره یا … ولی الان با این فایل شما این جرقه بمن خورده شد که خودم با توجه بهش بجایی رسوندم که توی روز هم این کار برام تکرار شد. و ازینجا به بعد قطعش میکنم و تنها یار و یاورم رب هست و قدرت از آن اوست . و هیچ برگی بی اذن او نمیفته. ممنونم شاد و موفق باشید
سلام استاد فوق العاده ی من
عاشقتونم، مرررررسی که راه و روش زندگی کردن را بمون یاد میدین که رو تردمیل ندویم و راحت به خواسته هامون برسیم.
استاد من چندین ماه پیش بابام فوت شدند و خب به شدت در شرایط فرکانسی بد بودم اما همش با فایل های شما تلاش می کردم حتی یکمم که شده حال خودمو بهتر کنم اما تا یک بهتر میشدم و میرفت که اوضاع یکم بهتر بشه مثلا چندتا فامیل میومدن و من برای این که اونا قربون صدقم برند و هم به خاطر این که نگند وای این اصلا براش مهم نیست و … شروع میکردم به گریه و صحبت در مورد چیزایی که حس بد می دهند بعد یه مدت دیدم واقعا داره حالم بد میشه و داره کنترل اوضاع واقعا از دستم در میره و دارم عصبی میشم و همه اون اتفاقات بدی که همه در موردش حرف می زدند داره برام میفته(اخه بقیه خیلی وقت ها به جا دلداری دادن، مثلا می گند وای دیگ بیچاره شدی، حالا تازه اول مشکلاتته و حالا دیگ نمیتونی مثل قبل خرج کنی و… که همش به خاطر باورهای محدود کننده هست) اما خیلی سخت بود که بخوام اگر حالمم خوبه به بقیه بگم خوبم و هم این که شب هایی هم که حالم بد بود باید حتما زنگ میزدم و راجع بش با دوستام حرف میزدم تا دلداریم بدن و ….، الان فهمیدم این کار ها اشتباه هست و ریشش به خاطر دو تا باور اشتباه هست یکی این که من دنبال ترحم هستم و باید به جا این که بشینم و بگم من تو شرایط بدم که فقط دوتا حرف که شاید حتی به ظاهر به عنوان دلداری دادن باشن را بشنوم باید قوی بشم باید از لحاظ مالی مستقل بشم و رشدای دیگ به خودم بدم تا بعدا با گفتن این که من تو اون شرایط رشد کردم و بلند شدم و به اون چه خواستم رسیدم احساس قدرت بیشتری به دست بیارم و دوم این که نباید برام مهم باشه که بقیه چی می گند و از این که بگم خوبم نباید ابا کنم و نگران این نباشم که یه موقع بقیه بگند این باباش اصلا براش مهم نبوده و … ، اصلا مهم نیست اون ها چی می گند، اصلا فرضا بگند این که بقیه چجوری فکر کنند چه تاثیری تو زندگی من داره ؟.
پس به دو نتیجه میرسم:
1- از این به بعد نباید از مشکلاتم بگم که قربون صدقه و ترحم بقیه را بگیرم و حتی بعضا خودم میدونم راه حل این مشکل چیه اما بیخودی میخوام با بقیه در موردش حرف بزنم و بیخودی خودمم قانع می کنم که میخوام مشورت کنم، الان تصمیم گرفتم دیگ حتی نمیخوام مشورت کنم چون من با فایل های شما و … راه درست و غلط را می دونم و باید از این به بعد کامل خودم تصمیم بگیرم و دنبال حرف زدن در مورد مشکلات به هر دلیلی چه جلب توجه و چه مشورت(که بعضا هم از تایید طلبی میاد) نباشم.
2- از این به بعد هرکی گفت چطوری؟ به جا این که بگم من که دیگ خوب نمیشم و … بگم عالی، حتی اگه واقعا هم حالم خوب نیست من باید بگم عالی ام که به مرور اوضاع بهتر بشه و از طرف دیگ هم یه وقت هایی هست که واقعا حالم خوب هست اون موقع ها هم باید بگم خوبم ن این که بگم بدم چون نمیخوام بقیه در مورد فکرای دیگ کنند و فکرای بقیه اصلاااااا مهم نیست.
خداروشکر میکنم که دارم رو خودم کار می کنم و به این درک رسیدم که خودم خالق زندگی خودم هستم و هیچ اتفاقی نمیتونه منو متوقف کنه و من میدونم که میتونم با طی کردن روند تکاملیم و با داشتن احساس خوب و لذت بردن از هر انچه که در حال حاضر دارم به تمام خواسته هام به مرور برسم فقط باید سعی کنم هر روز کمی حال خودمو بهتر کنم و تو اتفاقات ناخواسته ای که برام افتاده دنبال خیریتی بگردم.
استاد خیلی دوستتون دارم
ممنون بابت همه چی…
امیدوارم که همیشه سالم و شاد و ثروتمند باشید.
سلام زهرا عزیزخدا
زهرا خانوم خوب مچ ذهنتو گرفتی و افسارش را به دست داری برای کنترل ذهنت درسته اتفاقاتی که تجربه کردی حجمش بالا به نظر میرسه اما قانون اولویت تو بوده پس طبیعی رشد خوبی کنی و تجربه جالب وزیبایی را داشته باشی
این جمله به تنهایی میتونه کافی باشه که احساس خوبی داشته باشیم و از آنچه در حال حاظر داریم استفاده کنیم
باز هم سپاس برای این آگاهی که منتشر کردی و خداوند روح پدر بزرگوارتون را غرق در شادی و رحمت کنه
سلام دوست عزیز
خیلی ممنون بابت انرژی و حس خوبی که با پیامتون بهم دادین.
امیدوارم که بتونیم بیشتر ورودی های ذهنمون را کنترل کنیم و هم بتونیم کلاممون را کنترل کنیم و از حالمون با چیزایی که داریم نهایت لذت را ببریم و باورهای هم جهت با خواسته هامون را هم ایجاد کنیم و به خواسته هامون هم نچسبیدم که اگه بتونیم این کار ها را انجام بدیم خداوند بقیش را برامون درست می کنه و کاری می کنه که به همه خواسته هامون به راحتی برسیم.
سالم،شاد و ثروتمند باشید.
سلام به استاد عزیزم و به تمام دوستان هم فرکانسی که کامنتم رو میخونند
دوره ی عزت نفس بر خلاف قیمتش که خیلی ارزونه روش نمیشه قیمت گذاشت این دوره یک گنجه گنج فقط کسی که خریدتش میتونه بفهمه چه بردی کرده و چه گنجی رو بدست اورده یعنی من همه ی دوره هام یکطرف این دوره یه طرف واقعا برای منی که اصلا قوانین زندگی کردن و بلد نبودم این یه گنج اساسی بود من اصلا بلد نبودم با ادما چطور رفتار کنم چطور صحبت کنم خودم رو بی ارزش و پایین تر از بقیه میدونستم همیشه بخودم کلی فحش میدادم وقتی یک کاری رو درست انجام نمیدادم خودم رو به بدترین شکل تخریب میکردم برای خودم ارزش قاعل نبودم و حتی اگ راهی برام بوجود میومد که که مسیرش خوشحالی بود رو انتخاب نمیکردم و میگفتم من نمیخوامش و قلبم شکسته بود و میگفتم بزار همیشه که سخت بوده الانم همون سخته رو انتخاب میکنم الان اینارو مینویسم چون با اینکه من زیر و رو شدم اما شیطان دست بردار نیست و همیشه به من میگه تو تغییر نکردی هرچقدرم بهش میگم ببین اینا تغییرات منن انگار ن انگار دلیلشم میدونم چون من با سرعت بسیار زیادی دارم به فایل ها گوش میدم و سعی میکنم عمل کنم حتی اینقدر که دیگ خسته میشه ذهنم ولی انگیزم بالاست و انگیزم رو الان بخاطر قدم اول دوره ی دوازده قدم جلسه شیشم طوری پایه ریزی کردم که باورهای درستی هم باهاش بسازم که نا امید نشم و یهو جا بزنم تمام دوره های دیگ تکمیل کننده ی دورهی پایه یعنی عزت نفس و به صلح رسیدن با خوده خلاصه از مریضی هام نگم که چه بلاهای جور واجوری سرم میومد خارش های پوستی قارچ های پوستی خشکی پوست روی گردن پلک اگزما و ….و من همیشه از بدبختی هام صحبت میکردم اینقدر که رو دوره ی عزت نفس دارم خوب کار میکنم حتی الان بیاد نمیتونم بیارم که در مورد چیا صحبت میکردم
بزار فکر کنم تا یادم بیاد باورتون میشه اصلا یادم نمیاد خلاصه که یادمه همیشه به فکر خودکشی بودم فکر میکردم دیگه همه چی تموم شده برا من وضعیت مالی خوبی نداشتم زندگیم پر بود از تضادو منم نه عزت نفسی داشتم و نه ایمان به خدایی و هیچی نبود که بتونم نای ادامه داشتن داشته باشم و یجورایی انگار پذیرفته بودم این سرنوشته منه و به عنوان اخرین تصمیم زندگیم مها جرت رو به عنوان اخرین شانسم ((شانس چقدر خنده دار اصلا شانسی وجود نداره))((همش خودتی و باور هات)) ولی از اونجایی که باورهای خوبی ساخته بودم برای مهاجرت مهاجرتم به خوبی پیش رفت و تغییراتم بعد از مهاجرت شروع شد و اشنایی با استاد عباسمنش
و یادمه یجاهایی
باورهای مخرب هم داشتم که نگو میگفتم یا میمیرم یا زنده میمونم یعنی در کنار باورهای خوب و نا خوداگاه در باره ی مهاجرت باورهای مخرب هم داشتم واس مهاجرت ویادمه محل کارم تو ایران از خونمون دور بود و من همیشه خسته بودم و خواب الود یادمه هیچ پولی نداشتم و …. یادمه خیلی کارها رو برای به به و چه چه بقیه انجام میدادم چقدر فیلم بازی میکردم چقدر دروغ میگفتم چقدر جلب توجه میکردم که خودم رو انسان متفاوتی نشون بدم چقدر حرف زدنم قشنگ بود و عمل کردنم صفر چقدر خلع داشتم که همیشه در اینستاگرام بودم و…. چقدر ضعف در شهوت و ضعف در روحیه داشتم چقدر محتاج محبت بقیه بودم از خودم نفرت داشتم از خودم بدم میومد از شخصیتم ولی همیشه ولی از قیافم راضی بودم خداییش چون فکر میکردم تنها نقطه ی مثبت ام زیباییم هست ولی براش شکر گزار نبودم و خیلی وقتا خودمو با زیبایی چهره ام اروم میکردم میگفتم جوونی حیفی حیف این ظاهر زیبا نیست و …. چقدر که دوست داشتم بقیه برام به به کنن و تایید دیگران برام مهم بود چقدر در مورد بدبختی و فلاکت صحبت میکردم اصلا من تجربه ای به اسم لذت نداشتم تجربه ای به اسم اینکه وای من چقدر امروز بهم خوش گذشت اینا با من کاملا غریبه بود من اصلا نمیتونستم بفهمم وقتی یکی میگه به من خیلی خوش گذشت نمیفهمیدم داره از چی صحبت میکنه اینو واقعا جددی میگم و این تا سن ،۲۱-۲۲ سالگی با من بود یعنی من دیگ به مرز افسردگی و خودکشی نزدیک شده بودم اوه نگم براتون تا صبح میتونم از مشکلاتم صحبت کنم این دوره از من یک شخصیت توحیدی ساخت به جرعت میتونم بگم ۹۹% مشکلاتم حل شد و اینم بگم دوره ی دعزت نفس رو من از همون روز اول تا الان دارم گوش میدم نه یکبار نه دوبار امارش در رفته از دستم شاید بالای صدبار خیلی گوش دادم دیگ نمیدونم چقدر ولی خیلی گوش دادم من الان عاشق خودم هستم و الان من فردی شاداب و سالم هستم الان نه خبری از بیماری پوستی هست و من سالم و شادابم و هر روز عشق میکنم با خودم و زندگیم برای خودم ارزش قاعلم بهترینارو برا خودم میخرم در امدم عالی شده روابطم عالی شده دیگ بدنبال تایید گرفتن نیستم با خودم عشق میکنم دیگ اینکه مردم چی فکر میکنن اصلا برام مهم نیست و نگم براتون از امید و ارامش و عشق و محبتی که درونم بوجود اومده الان هدف بعدی من تثبیط ارامشم و سلامتیم و عشق و محبت الهی که در من بوجود اومده هست من الان بهترین روابط زندگیم رو تجربه میکنم و الان بیشتر هم میخوام قبلا دوست داشتم نرمال باشم و بتونم خوشحال باشم و الان خیلی بهترشو دارم قبلا کلی مشکلات داشتم که دوست داشتم اونا حل بشن الان خواسته های جدید من اینه که بتونم شب و روز عاشقانه خدارو بخونم و عاشقانه صبر کنم و عاشقانه خداوند رو بپرستم میخوام اون عشقه بوجود بیاد الان خواسته های بیشتری برام بوجود اومده که یکیش اینه و برای تحقق این خواسته امروز فرداست که قانون افرینش رو خریداری میکنم و از اونجایی که بعضی وقت ها خیلی کمتر از قبل وگذشته به تضاد میخورم دوره ی ارزش تضاد رو هم ضمیمه کردم به قانون افرینش و میخوام دیگ کن فیکون کنم میخوام برسم به تثبیت احساسم و عاشقانه خدارو بپرستم و میخوام اون حسی که استاد میگه وقتی در مورد خدا صحبت میکنه احساسی میشه و وقتی که تو بندر عباس بود فقط بخاطر خدا اشک میریخت استاد این حستو میخوام استاد از خدا میخوام که منم اینقدر بتونم درکش کنم و عاشقش بشم که این احساس شما در من هم بوجود بیاد وقتی به این خواستم رسیدم دیگ همه چی دارم خواسته های بعدیم رو هم با قدرت بیشتر پی میگیرم البته همزمان با این خواستم خواسته های دیگرو هم براش قدم بر میدارم ولی اروم اروم ولی خیلی مصمم و همیشه تو تمریناتم اینو مینویسم و از خدای خودم میخوام که هدایتم کنه جوری که عاشقانه و خالصانه بپرستمش از رب العالمین تشکر میکنم که هر انچه دارم از اوست انا لله و انا علیه راجعون همه از ان خدا هستیم و به سوی خدا بازگردانده میشویم خداروشکر که میتونم با در امدم عین اب خوردن بسته هارو بخرم خدایا صدهزار مرتبه شکرت که فقط با تغییر خودم جهان چطور در برابر من کرنش کرد پیش ب سوی بهترین ها راستی الان اصلا من فرد خوبی برای درد و دل نیستم چون از همه ی افرادی که میخوان با من درد و دل کنن فاصله کرفتم و الان دیگ اونام کم کم فهمیدن اگ از خوشی و پیشرفتت حرفی داری یا از لذت هایی که تجربه کردی بیا حرف بزنیم اگ نه که هیچ و شاید باورتون نشه الان میخوام تنها باشم و فقط با خودم و خدای خودم عشق کنم و رو خودم کار کنم و باورهای خوب بسازم و دوستان خوب جذب کنم
اگر از فایل های رایگان استفاده میکنی و فکر میکنی ارزش خاصی ندارن سخت در اشتباهی سختتتت این فایل های رایگان بعضا از فایل هایی که میخری هم گرانبهاتر هستن مخصوصا فایل های توحیدی رایگان که ارزش قیمت گذاریشون چی بگم یعنی نمیتونی قیمت بذاری روش دوست عزیزم فکر نکن فایل های رایگان چیزی توش وجود نداره نه من خودم برنامه دارم همیشه فایل های رایگان رو هم در کنار فایل های خریداری شدم گوش میدم
سپاسگرارم از رب العالمین و بعد استاد عزیزم و بعد مریم خانوم شایسته راستی استاد حتی این لباسه هم دیگه برات بزرگ شده تبریک میگم بهت استاد خوشتیپ عزیزم استاد من حتما میام فلوریدای امریکا
کامنت های دیگم رو هم بزودی تو سایت قرار میدم 🥰🌺😉 و من با اراده و مصمم هستم که به امریکا بیام الان از استانبول ترکیه و با کلی موفقیت دارم این پیام رو مینویسم و بزودی فلوریدای امریکا من بخودم خیلی افتخار میکنم که خالق زندگیم شدم و اینقدر تغییرات در زندگی خودم بوجوود اوردم الان که کامنتم رو میخونم باورم نمیشه اون من بودم و الان اینقدر تغییر کردم وای خدای مهربون عاشقتم الله اکبر الحمدالله خدایا هدایتم کن تا در مسیر تو بمانم یا رب العالمین از تو خالصانه میخواهم که من را هدایت کنی