ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 17


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

703 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مطهره گفته:
    مدت عضویت: 2083 روز

    درود

    واقعا جذب ناخواسته ها وقتی ممکن میشه که ما همش درموردش صحبت کنیم و هی برای اصلاح خودمون وقت بخریم و بگیم حالا این یبارو غیبت کنم حالا این ی بارو دروغ بگم این ی بارو از مشکلم بگم ولی همون یک بارو اگه نگی یعنی داره روی خودت کار میکنی

    من خودم چندروز پیش تو ی مهمونی با ی حجمه بدی از غیبت درمورد همسرم مواجه شدم اما سریع خودمو کنترل کردم و جواب ایشونو ندادم و هرکسی هم پرسید پیچوندم به اصطلاح و درموردش با هیچکس صحبت نکردم ولی اگر قبلا بود خیلی بهم میریختم و ناراحتی میکردم و جوابشو میدادم بعدم هرکی رو میدیم میگفتم اره اینجوری به من گفت فلانی

    ولی وقتی رو خودت کار میکنی میفهمی بابا طرف با خودش هماهنگ نیست ، میفهمی این ی تضاده و میفهمی که اون چقدر ضعیفه به نظرم ادم با این قانون به تکامل فکری و بلوغ هم میرسه فقط مسائل مالی و خواسته ها و روابط نیستش. یا من امروز جایی بودم تا دیدم بحث داره میره به سمت گرونی و اتفاقات بد سریع رفتم تو اتاق جو که اروم شد برگشتم . باید همه تلاشمونو کنیم تا واقعا تغییر میسر شه

    امیدوارم بتونیم روی خودمون کارکنیم و در عمل نشون بدیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    نجیب زاده گفته:
    مدت عضویت: 1129 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت استاد نازنینم و خانم شایسته گل…

    خوشحالم که توی جمعتون هستم. سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود این خانواده ام…

    واقعا فایلی پر از آگاهی هست. که اگر همین یه دونه کار رو بتونیم انجامش بدیم کلی نتیجه عالی توی زندگیمون میگیرم. حرف نزدن درمورد ناخواسته ها برای دریافت دلسوزی دیگران…

    اگر آدم لذت لحظه ای توجه رو با داشتن زندگی پر از درد بخواد مقایسه کنه با زندگی سراسر شادی و لذت پایدار ،با تمام وجود تلاش می‌کنه که نخواد در مورد بدبختی هاش حرف بزنه.

    حتی گاهی اوقات حرف نمی‌زنیم اما با وارد کردن درد و ناراحتی و اعتیاد و به خود نرسیدن و فقر به زندگیمون ناخودآگاه می‌خوایم به بقیه ثابت کنیم آی آدمها ببینید چقدر بدبختم، ببیند این بلا به سرم اومده، ناخودآگاه حس دلسوزی بقیه رو برانگیخته میکنیم، اونم برا لذت لحظه‌ای.

    اما چه سعادتی بالاتر از اینه که از خواب غفلت بیدار بشیم و منتظر هیچ گوش شنوایی برای در هامون نداشته باشیم.

    اون وقته که میتونیم سرنوشت خودمونو از نو بسازیم. خیلی وقته دست برداشتم از مظلوم نمایی و احساس قربانی بودن ، نتیجه شو توی زندگیم دیدم. هر روز شادتر و ثروتمندتر و قویتر شدم.

    به لطف خدا و به مدد آگاهی های ناب استاد عزیزم ،زندگی سراسر خوشبختی رو برای خودم ساختم. چون خودم به خودم توجه دادم ،قبل از اینکه دردهام بهم توجه بدن. انتخاب راه درست برای توجه کردن به خودم به جای انتخاب راه نادرست برای توجه دادن به خودم ، هرچقدر هم حق داشته باشم گله و شکایت کنم و غر بزنم، آگاهانه تصمیم گرفتم این کار رو نکنم.

    رها میکنم نیازم را از برای داشتن تمام دردها و ناراحتی ها و بدبختی ها….

    در پناه حق ،خیلی دوستون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      اندیشه افشین گفته:
      مدت عضویت: 2946 روز

      سلام دوست خوبم

      اونجایی که گفتی هرروز شادتر و ثروتمند تر و قوی‌تر شدم کیف کردم . حظ کردم چون پاشنه آشیل خودم و خیلی از آدمها اینه که موفقیت تا کِی ؟ خوشبختی تا کِی ؟ خوشی و رشد و پیشرفت تا کِی ؟ یعنی یه باوری که هست اینه که نمیشه همیشه خوبی باشه نمیشه همیشه روند رشد آدم ها سیر تصاعدی داشته باشه در حالیکه این فقط یک باوره که منشأ و مأوای خودش را داره . یک باوره که مثل همه باورهای غلط ، ریشه در ورودی ها و دیده ها و شنیده های ما داره . و میتونه تغییر کنه و الان که کامنت شما را خوندم به خودم اومدم و گفتم آرههههههه این فقط یک باوره که باید تغییر کنه تا احساس من تغییر کنه و من با تغییرش از احساس بد به احساس خوب برسم .

      از شما عمیقا سپاسگزارم 🌷

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        نجیب زاده گفته:
        مدت عضویت: 1129 روز

        سلام به شما اندیشه عزیز…

        اتفاقا این باور مسموم که همیشه و قبل از هر اقدامی همراهمون بوده همین هست که میگیم شادی و خوشبختی و حال خوب تا کی؟ حتی بدتر از اون میگیم آخرش که چی بشه؟

        اما وقتی جهل کنار بره و خودآگاهی بوجود بیاد و دنبال فلسفه هر چیز باشیم شادی‌ها خوشی ها هر لحظه بیشتر و بیشتر میشن.

        نبود خودآگاهی و ایمان باعث پوچ گرایی میشه .تنها راه خروج از پوچ گرایی همین ایمان و خودآگاهی است. معنای هرچیزی رو درآوردن باعث زندگی پویا و شادتر میشه و باعث بوجود آوردن خوشبختی عمیق که هر لحظه بیشتر و بیشتر میشه و انتهایی نداره.

        بیرون آوردن معنا و فلسفه هرچیزی باعث میشه که در مقابل نیستی های وجود، خود را نبازیم و با باوری استوار پیش برویم.

        امیدوارم خوشی ها و شادی هایت در سایه خودآگاهی و معناگرایی هر لحظه بیشتر و پایدارتر شود.

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          اندیشه افشین گفته:
          مدت عضویت: 2946 روز

          سلام زهرا سادات عزیز

          پاسخ تون بسیار عالی و منطقی بود . ممنونم .

          بقول یکی از دوستان به نام مرضیه که از بچه های سایت هستند و خیلی هم موفق هستند ، ما توی تمام کتاب هایی که خوندیم و فیلم هایی که دیدیم ، از اول تا آخرش تلاش و بدو بدو و سختی بوده و آخرش که موفقیت حاصل میشد ، فیلم تمام‌میشد و کتاب به پایان می‌رسید . یعنی مغز ما هیچ برنامه ای برای بعد از موفقیت و بعد از رسیدن به خواسته ها نداره و چون نمیدونه بعدش چی میشه ، می‌ترسه و از موفقیت وحشت میکنه در حالیکه واقعیت کاملا متفاوته و بعد از هر موفقیتی موفقیت دیگری میتونه باشه . من خودم هیچوقت توی زندگیم به پوچی نرسیدم چون آدم بسیار شاد و امیدواری بودم ولی بعد از کار کردن روی خودم ترس هایی را عمیقا تجربه کردم که در کنار سختی هایی که داشتند درس ها و تجربه های بسیاری هم برام داشتند و اینم بخشی از تکامل من بود . گاهی در روند تکامل به ظاهر سقوط میکنیم اما در واقع اون سقوط ، بخشی از صعود ماست .

          مجددا از شما بسیار سپاسگزارم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    مهدیه گفته:
    مدت عضویت: 2117 روز

    سلام به استاد عزیزم

    امشب یه احساسی بهم گفت که باید بنویسم…

    امروز از خدا خواستم که بهم بگه پاشنه آشیل من راجع به جذب ثروت چی هست. چرا هرچی تلاش میکنم پول بیشتری بسازم این موضوع محقق نمیشه.

    من توی بقیه زمینه ها واقعا راضی هستم. بابت شرایطی که در اون هستم به لطف خداوند و آموزش های استاد واقعا خیلی خوب نتیجه گرفتم اما هنوز به اون استقلال و درآمد عالی که مدنظرم هست نرسیدم.

    امشب وقتی این فایل رو روی سایت دیدم بلافاصله شروع به گوش دادن کردم. متوجه تفاوت چشمگیری راجع به جذب ثروت در این مورد شدم. من هیچ وقت راجع به درآمد زندگیم با دیگران از زاویه خوبی صحبت نکردم . همیشه حالت دوپهلو و نارضایتی توی صحبت هام بوده. همیشه میگفتم ای بد نی… مثل کسی که احساس ترس داشته باشه از اینکه کسی از وضعیت مالیش باخبر بشه و همیشه شرایط رو معمولی و یا بد نشون میدادم. همیشه وقتی از حقوقمون صحبت میشه فریادم بلند میشه که وضعیت حقوقی ما از همه اداره ها بدتره…

    واقعا نمیدونم ریشه این مرض چیه!!

    اما دیگه تصمیم قاطعانه گرفتم دیگه راجع بهش هیچی نگم و برعکس همیشه پیش بقیه بگم الهی شکر، همه چی خوبه، خدا بی نهایت روزی رسونه.

    خدایا شکرت که پاشنه آشیلم رو بوسیله استاد عزیزم به من گفتی.

    نمیدونید چقدر خوشحال و امیدوارم…

    از خدای مهربونم میخوام منو دوباره هدایت کنه و بهم کمک کنه تا با این باور مخرب مقابله کنم و از هیچ چیزی نترسم.

    دوستتون دارم استاد عزیزم و از راه دور شما و مریم نازنینم رو میبوسم 😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      اندیشه افشین گفته:
      مدت عضویت: 2946 روز

      سلام مهدیه جان

      پاشنه آشیل اکثر آدم ها در دریافت نعمت‌ها نیست بلکه در دریافت پوله یعنی تو ذهن ما پول ، جدا از بقیه نعمت هاست در حالیکه پول در دسته نعمت ها قرار داره و استاد این موضوع را در دوره هاش میگه که بیایید بجای واژه پول از واژه نعمت استفاده کنید چون دوتاش یکیه ولی ذهن ما نعمت ها را از پول جدا می بینه . خود من روی باورهام کار کردم نعمت های زیادی دریافت کردم اما خیلی وقتها به شکل پول نبودند یعنی گیرم روی مسأله پوله و خودم میدونم که ذهنم پول و نعمت را جدا کرده برای همین نعمت به شکل پول نمیاد یا کمتر میاد یعنی باید علاوه بر اینکه کلام را درست میکنیم توی ذهنمون پول را از هر جهت ، نعمت ببینیم و ویژگی ها و خصوصیات نعمت را براش بکار بگیریم مثلا ما خیلی چیزها را فراوون می بینیم اما پول را فراوون نمی بینیم . یا بدست آوردن نعمت‌ها را آسون می بینیم اما بدست آوردن پول را سخت می دونیم و اینا باید توی ذهن درست بشند تا کانال های دریافت پول باز بشند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        علی رضایی گفته:
        مدت عضویت: 1705 روز

        سلام خداجون مهربونم

        سلاااااام خانم اندیشه عزیز و گرامی

        واقعا سپاسگزارم

        با این نگرشتون نسبت به پول و نعمت واقعا دست مریزاد و خدا قوت. همیشه وقتی تو هر فایلی اسم شمارو میبینم اول میام کامنت شمارو میخونم و واقعا لذت میبرم.

        واقعا وجودتون تو این سایت خیلی خیلی با ارزشه. 🙏🙏♥️

        همین سایت با این همه عضویت نشان فراوانیه

        همین دوستانی که تو هر فایلی یا دیدگاهی میان نظراتشونو مینویسند نشان فراوانیه

        همین که هر روز خیلیا میان محصولات استاد میخرندنشان فراوانیه

        همین وقت گذاشتن برای همدیگر نشان بی نهایت دستان خداونده اگه فراوانی نیست پس چیه؟؟

        خدایا سپاسگزارم بخاطر اینهمه دوستان خوب

        خدایا سپاسگزارم بخاطر اینهمه کامنت

        خدایا سپاسگزارم بخاطر اینهمه ثروت

        خدایا سپاسگزارم بخاطر نعمتهای که به من دادی و من دارم استفاده میکنم.

        خانم اندیشه عزیز.

        همیشه شاد و سلامت باشید. همیشه سربلند و ثروتمند باشید

        خدایا سپاسگزارم

        ♥️درپناه حق ♥️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    زهره ممتاز گفته:
    مدت عضویت: 2112 روز

    سلام. سلام به استاد عزیز ،مریم جون و همه دوستان هم فرکانسی

    فوق العاده بود این فایل یک فایل فوق العاده دیگر که پر از آگاهی های ناب بود در اوج اینکه همه حرف های استاد عزیز توی تک تک فایل ها به یک چیز اشاره داره و اونم کانون توجه است

    البته نکته ها و حرف ها و اشاره ها که بی شمارند

    میشه گفت این موضوع به گوش من توجه ویژه شده

    بار دوم که این فایل را گوش دادم و بی نهایت زیبا بود و با ادم حرف میزد مثل همیشه

    تجربیات در مورد گفته های استاد که فراوون است

    یعنی من بارها اگاهانه امتحان کردم و خیلی وقت ها نا آگاهانه برام پیش اومده که وقتی توی ذهنم ی اتفاقی را مرور میکنم رخ میده و اگر به صورت خوب مرورش کنم و حس خوبمو نگه دارم انگار طرفم تو ذهنم بوده و فهمیده من دقیقا چی میخوام و اما نکنه که منفی مرورش کنم انگار اونم دیده و وای از نتیجه تلخش و افسوسی که میخورم که منی که میتونستم خوب تصورش کنم چرا بهترین را برای خودم دور کردم

    ی مثال خیلی ساده بگم که صدها بار امتحانش کردم و شما دوستان هم امتحان کنید خیلی جالبه …

    اگر به فردی بگیم بیا فلان ترانه رو بخون خیلی کم پیش میاد که بخونه اما کافیه شما اون آهنگ و ترانه را کنارش برای خودتون زمزمه کنید اونوقت میبینید که چند ثانیه بعد در اکثر مواقع شروع میکنه به خوندن و زمزمه همون ترانه و این دقیقا همون اصل و نکته ای است که بارها و بارها در فایل ها تکرار شده

    اول اصل توجه و بعد اینکه خود آدم اول باورش داشته باش و انجام بده بعد انتظار داشته باشیم.

    در پناه خدا و غرق در آرامش و اگاهی باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    علیرضا نقدیان گفته:
    مدت عضویت: 1711 روز

    خدایا شکرت استاد عزیزم

    .

    .

    من خیلی هدایتی یه زمانی فایلی که گذاشتید داخل اینستاگرام و یکی از دنبال کننده های شما فرستاده به ایمیلتون رو دیدم از همون موقع سعی کردم که درمورد چیز هایی که از خدا میخوام صحبت کنم مثلا نگم من فلان تجربه بد رو نمیخوام بگم خدایا من فلان تجربه خوب رو میخوام و هر وقت با خدا صحبت میکنم اینجوری سعی میکنم درخواست هام رو بگم خدایا شکرت تو اتفاقات روز مره من معجزه شده با همین فایل های رایگان و ارتباطات با دیگران قبلا سعی میکردم که کسانی رو که مثلا ناراحت هستند بهشون راهکار بگم اما از زمانی که متوجه شدم که مهم نیست من میخوام اونها باید خودشون بخوان پیشرفت کنند و یا حالشون رو خوب کنند بعد جهان به اونها پاسخ میده من کی باشم که بخوام کار خدا رو انجام بدم و هروقت میخواستم این کار رو انجام بدم این توی ذهنم می اومد که فایده نداره هرچی تو حرف بزنی وقتی اون نمیخواد ، و یه جورایی شرک میدونستم این کار رو که میخوام تو کار خدا دخالت کنم و به ذهنم میگفتم تو کی باشی که بخوای تو کار خدا دخالت کنی دهنت رو ببند و چون خودم هم هدایت شدم به سایت شما یکم درک میکردم که خدا چجوری آدم ها رو هدایت میکنه وقتی خودشون بخوان ، و میدونستم وقتی اینجوری تلاش کنم خودم رو از مسیر دور میکنم و چون من قبلا یکم آدم خود خواهی بودم این باعث شد خوب تجربه کنم و بدونم که این اتفاقا یک ویژگی خوب هست به نظر من که آدم خودخواه باشه توی یه سری موقعیت ها و دلسوزی آدم رو بدبخت میکنه و هر بار با برخوردن و عمل کردن میبینم که چه خوب داره دستم میاد که بازیش چیه و هر بار بهتر و بهتر میشم.

    .

    دقیقا استاد از زمانی که من به خدا گفتم که خدایا من فقط میخوام راجب فراوانی بشونم هر جایی که رفتم آدم ها راجب فراوانی صحبت کردند و از حرف های اونها من برداشت هایی کردم نتیجش فراوانی بوده و خیلی کم در موقعیت هایی قرار گرفتم که آدم ها از مشکلات میگن و توی اون موقعیت ها بعدش که فکر کردم گفتم حتما خدا میخواسته یه درسی بهم بگه من چه درسی از صحبت های این فرد میتونم بگیرم ؟ و بعد چیز هایی به من گفته شده که واقعا متحیر شدم بزارید یه داستانی بگم ما توی یه شهر کوچیک زندگی میکنیم و خوب با دوستم داشتیم با یه فردی حرف میزدیم که جوان هست و یکی از افرادی هست که بسیار ثروتمند هست توی شهر ما و یه من دیدم که دارند در مورد مشکلات و …. حرف میزنند میخواستم برم به خودم گفتم برم ولی یه حسی بهم گفت بمون همینجا داستان به اینجا رسید که اون فرد یکی از آدم های معمولی که داشت رد میشد که یک ماشین معمولی داره ولی چون عاشق ماشین هست خیلی بهش میرسه و دوست داره ماشینش رو دید گفت من هر وقت این بنده خدا رو میبینم حسرت میخورم ! با اینکه خودش هر سال ماشین جدید میگیره و نسبت به اون شهر ما ماشین خوبی سوار میشه و تو دلم اصلن خندم گرفت چون بعضی وقتا تحسینشون میکردم ذهنم میگفت نگا اینا چقدر خوب کار میکنند چه مغازه های بزرگی دارند و چقدر جنس دارند و.. بهم گفت نظرت چیه گفتم والا از اون بنده خدا بپرسی باز میگه شما خیلی از من بهتر زندگی میکنی آدم ها اینجوری هستند و موند اصلن چی بگه بعد به دوستم نشون داد گفت نگا این 600 میلیون چک این چند روز تعطیل هست اما بعد تعطیلی ها دیگه زنگ مینند هی پول میخوان !

    .

    (من دارم در مورد یکی از افراد بسیار ثروتمند شهر خودمون صحبت میکنم )و اها یه چیز دیگه هم گفت صب تا شب در مغازه هستم آخرش هم میرم خونه باید جواب این و اون رو بدم و حسرت یک مسافرت رو داشت با اینکه وضعش به لطف خدا خیلی خوبه ولی باورش این بود که دیگه ماخودمون رو درگیر کردیم و صبح تا شب باید کار کنیم و کلی درس دیگه از حرف هاش یادگرفتم خدایا شکرت چقدر هم انسان متواضع و فروتنی بود و چقدر آدم ساده و به قول خودمون خاکی هست . من یکبار از خدا خواستم و اینجور اتفاقات افتاد این یکی بود که به ظاهر بد بود ولی بعدش به خودم گفتم خدایا تو بهم الهام کردی توی این موقعیت وایستا حتما یه درسی میخواستی بگی وگر نه من از تو خواسته بودم که همش من رو در موقعیت مناسبی قرار بدی این رو تو راه برگشت به خونه گفتم و تا خونه بهم گفت که چرا من رو در این موقعیت قرار گرفت و واقعا اشک شوق من سرازیر شد چونمن قبلا این فرد رو تحسین میکردم ولی بعضی وقتا ته قلبم میگفت نگاه کن چقدر خوب زندگی میکنند همه چیزشون فراهم هست و… ولی تو چی هی ذهنم میخواست مقایسه کنه و بعد از این اتفاق همیشه به خودم میگه تو ثروتمند ترین آدم شهری تو خوشبخت ترین آدم این شهری ببین خدا داره برات چیکار میکنه و چقدر معجزاتی رو برات فراهم کرده همه چیز رو نقد خریدی ف کلی تخفیف گرفتی بدون اینکه براش تلاش کنی ، کلی اجناسی رو خریدی که با مناسب ترین قیمت باهات حساب شده بدون اینکه از کسی بپرسی که کدوم جای شهر مثلا بورس لوازم فلان هست و همش هدایتی بوده مثلا میخواستم یه لباسی رو بخرم یه مقداری پول داشتم یهو حسم گفت برو تو این مغازه از بیرونش نگاه کردم گفتم بابا من پولم نمیرسه از این مغازه خرید کنم این خیلی قیمت های بالاتری داره نسبت به بودجه من حسم گفت برو داخل مغازه هیچی نگو خیلی با اعتماد به نفس گفت مثلا برو فلان لباس رو بردار رسیدم دست زدم بهش همون کیفیتی بود که میخواستم و رفتم پوشیدم بعد در اوردم گفتم میخوام اینو قیمت مناسبی گفت که من اصلن باورم نمیشد که این مغازه این قیمت لباس داشته باشه اینجوری هم نبود که مثلا تک سایز باشه یا مشکلی داشته باشه که قیمتش رو پایین بزنه و یه اتفاقی افتاد که بدون اینکه من چیزی بگم یا من رو بشناسه بهم تخفیف داد و کلی از این دست اتفاقات برای من افتاده خدایا شکرت و هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه خوب من هم اگر مثل قبل مینشستم با این و اون حرف میزدم اتفاقات قبلی رو تجربه میکردم مثلاقبلا میرفتم یه جای نسبتا خوب شهر یه لباس میگرفتم بالاتر از اوریج قیمت های بازار چروک میشد یا آب میرفت و یا از اینجور اتفاقات برام می افتاد از هزار جا هم میپرسیدم یا با اینکه سعی میکردم تخفیف بگیرم بازهم قیمت بالا تر برام حساب میکردند

    .

    یه چیزی هم که حسم میگه استادبنویسم بارها گفتم اون تمرینی که در فایل آخر لایو دادید معجزه کرد روابط من یه اتفاق دیگه ای هم افتاد اینکه من هدیه های خیلی با ارزشی گرفتم من استاد اصلن یادم نمیاد از قبل از آشنا شدن با مباحث شما هدیه گرفته باشم ! و به محض اینکه اون تمرین رو چند ماهی هست مینویسم کلی هدیه با ارزش گرفتم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    هستی شکوری گفته:
    مدت عضویت: 1756 روز

    سلام استاد و ممنون واقعا بابت این فایل که باعث شد من یکی از اشتباهات بزرگم رو متوجه بشم و به جواب یکی از سوالاتم برسم. در مورد تجربه ای که از این فایل داشتم حتما توی همین کامنت می نویسم ولی با خودم گفتم اول یک چیز دیگه رو خدمت شما و دوستان عزیز سایت بگم. حقیقتا من 17 سالم هست و این اولین بار هست که دارم کامنت میذارم توی سایت. من حداقل یک سال بود که با شما و همسر عزیزتون آشنا شده بودم و توی سایت هم عضویت داشتم ولی فعالیت خاصی نمی کردم یا خیلی تاثیر خاصی از فایل ها نمی گرفتم با اینکه هر دفعه حرف های شما رو تصادفا میشندیم با خودم می گفتم چقدررر درست اند ولی انگار هنوز آماده نبودم و امیدوارم که اتفاقی که به تازگی برای من افتاد و به سایت شما هدایت کرد نشونه آمادگیم برای تغییر باشه.

    من چند روز پیش یه درگیری ذهنی خیلی شدیدی داشتم و با خودم گفتم یه امتحانی بکنم و نشونه روز سایت استاد عباس منش رو ببینم شاید یه کمکی بهم بشه. فایلی که برام باز شد کلید های مروبط به فایلش چیزی بود که واقعا چند وقت بود برام سوال بود و خیلی مشتاق شدم که فایل رو ببینم ولی حواسم پرت شد و بعد چند روز بالاخره دیروز فایل رو از کلیدش پیدا کردم و گوش کردم و بهم واقعا کمک کرد.

    بعد از دیدن اون فایل به نشونه همون روز سر زدم و یکی از فایلای گفتوگوی استاد بود که از یک قسمت به بعد واقعا زدم زیر گریه از شوق که انگار جوابم رو گرفتم یا دقیقا همون سوالم مطرح شد.

    این اتفاق برای خود من خیلی اتفاق عجیب و جالبی بود چون تا به حال پیش نیومده بود برای یه فایل گریه کنم مخصوصا اینجوری که انگار حس کنم خود خدا داره جوابمو بهم میده و واقعا حس عجیبی بود که برای اولین بار تجربه کردم. انگار روی زمین نبودم. انگار توی یک مدار و جهان دیگه بودم و واقعا حس قشنگی بود ممنون ازتون استاد.

    در مورد این فایل من خیلی هدایتی توی اینستا این فایل رو امروز دیدم و اومدم که برای اولین بار توی سایت در موردش بنویسم. کاری که تا قبل اتفاقات این چند روز فکر نمی کردم هیچ وقت بکنم.

    من بزرگ ترین و واضح ترین تجربه هایی که از این فایل داشتم مربوط به خودم و یکی از معلم های مدرسه م میشه.

    من حدود سه سال پیش یک عمل کیست مویی پشتم انجام دادم و پیش یکی از بهترین دکتر های اون کار هم رفته بودم ولی بعد حدود دو ماه که زخم من باید کاملا بسته و ترمیم میشد بازم فهمیدم که زخمم بسته نشده و بازه و همش خونریزی میکنه. در حدی که من دوباره زیر تیغ رفتم و مجبور که بخیه زدن دوباره شدم ولی الان با اینکه حدود سه سال از اون عمل میگذره زخم من هر چند وقت یک بار باز هم باز میشه و خونریزی میکنه با اینکه خود دکتر ادعا میکد که تا قبل من فقط یک نفر اینجوری شده بوده که البته بعد چند ماه خوب شده. بعد از اینکه فایل امروز رو گوش دادم کااااملا متوجه شدم که چرا زخم من ترمیم نشد. اون اتفاق جزو تلخ ترین و و دردناک ترین اتفاقات زندگی من تا به الان بوده و من هرگز نمی خوام اون درد رو دوباره تجربه کنم ولی امروز متوجه شدم که دلیل ادامه پیدا کردن این مشکل من به خاطر توجه زیاد من بهش بود. من خیلی وقتا اون رو برای پیاده روی نرفتن با فامیل بهونه کردم. بهونه چاقیم کردم و… که دیگه دست از سرم بردارن و خیلی وقت ها کل اون درد ها رو با اینکه موقع تعریف کردن میاد جلوی چشمم برای خیلی از دوستام تعریف کردم که فقط حس کنم اونا با من همدردی میکنن یا توجه جلب کنم و امروز من این رو فهمیدم.

    فهمیدم که حتی الان بعد گذشتن این همه مدت اگه زخم من خوب نمیشه به این دلیله که درسته که من دردش رو به نسبت می تونم حس کنم ولی خیلی وقت ها می تونم به عنوان بهونه ازش استفاده کنم و از زیرذ خیلی کار ها در برم.

    بازم ممنون استاد بابت دادن این آگاهی بزرگ به من

    تجربه دوم که من به وضوح در زندگیم دیدم مروبوط میشه به یکی از معلم های مدرسه م

    یک روز معلم اومد داخل کلاس و بعد یکم درس دادن گفت که یک سری اتفاقات بدی برای بچه کوچیکم افتاده و خیلی از این بابت ناراحتم و از دست اون کسی که بچه م رو اذیت کرده خیلی عصبانیم. این صحبت ها اونقدر ادامه پیدا کرد که حداقل نصف یا بیشتر تایم کلاس ما موقع گوش دادن به صحبت های معلممون رفت. گذشت و این اتفاق دوباره به نحوی بدتر برای بچه ی ایشون اتفاق افتاد و حدود دو یا سه روز باز هم توی کلاس معلمم ما اون داستان رو با حالت ناراحتی و زجر تعریف کرد. حدود یکی دو هفته به همین حالت گذشت که یک روز دیدیم معلممون با صورت کبود شده و پای کچ گرفته اومد و باز شروعکرد به تعریفکردن که چی شده و چون حالش هم بد بود کل روز نتونست تدریسی به ما بکنه.

    ایشون با زهم در مورد این اتفاقی که براشون افتاد صحبت میکردن و بچه های کلاس ابراز همدردی میکردیم و یک روز به جایی رسید که دیگه معلم ما ابراز کرد که دعا براشون نوشتن و چشم خوردن و این داستان ها. بعد حدود سه روز که این داستان ادامه پیدا کرد یک روز من به این معلممون گفتم که خانم درست این اتفاق براتون افتاده و متاسفم ولی انقدر در موردش صحبت نکنین که بدتر میشه و این در حالی بود که این مدت ایشون فقط سر کلاس با کمک ما می تونستن بیان و تدریس درستی نمی تونستن بکنن.

    به من جواب دادن که نه من برای کسی تعریف نمی کنم که من تا این حرف رو شنیدم با خودم گفتم فقط تلاش کن که حواست رو پرت کنی چون انگار ایشون باورشون خیلی متفاوته که با اینکه هر روز بحث ما توی کلاس و بین خودشون در دفتر در مورد مشکلات ایشون بود باز هم اعتقاد داشتن که برای کسی تعریفنمی کنن.

    آخر ماجرا به اینرسید که ایشون وضعیت پاهاشون بدتر شد و مجبور به عمل شدن و حدود 1 ماه نتونستن مدرسه هم بیان و ما با احتساب اون مدت قبل حدود یکی و نیم ماه تدریس معلم رو نداشتیم و توی اون درس افت کردیم.

    توی این مثال دومی که زدم من به وضوح دلیل این اتفاقاتی که برای ایشون می افتاد رو می تونستم درک کنم ولی با این فایل به درک عمیق تری از این اتفاقات رسیدم و فهمیدم که ما فکر می کنیم با تعریف اتفاقات بدمون برای دیگران یا حتی درد و دل با خدا به قول معروف خالی میشیم و حس راحتی می کنیم ولی اون بیشتر توی ذهن ما حک میشه و توی همون مسیر قرار می گیریم.

    استاد عزیز واقعا از شما و همسر عزیزتون و از خدا سپاس گذار و واقعا ممنونم که تونستم به حداقل کوچکترین درک بیشتری نسبت به قبل از این مساله برسم. ممنون ازتون واقعا و امیدوارم این اتفاقات این چند روز شروع تغییر من و هدایت از طرف خدا باشه و بتونم با آموزش های شما بیشتر به خواسته هام نزدیک بشم و تعهدم رو نسبت به خودم و زندگیم و اهدافم بالاتر ببرم. امیدوارم کامنت من بتونه هم به خودم و هم به دوستان و خانواده ی بزرگ عباس منش کمک بکنه و من هم بتونم از همه شما درس بگیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    نفیسه فهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1361 روز

    سلام استاد جان و مریم عزیزم، هرروز کلی خداروشکر میکنم که شماها رو دارم و جز خانواده بزرگ شمام، هرروز با فایلهای شما کلی حالم خوبه و دونه به دونه اگاهی هایی که از شما میگیرم رو عملی میکنم و نتیجه میگیرم و لذت میبرم و شکر میکنم، یه نمونه کوچیکش اینکه چندروز پیش نشستم کمد لباسم رو مرتب کردم و شلوارهای بیرونم رو مرتب روی هم چیدم و بابتشون شکرگزاری کردم و امروز خواهرم از شهرستان دوتا شلوار برام هدیه فرستاد و به همین راحتی و قشنگی قانون فرکانس عمل میکنه. و راجع به این فایلتون بگم که پدرم حدودا چهل سال پیش پزشک تشخیص افسردگی و وسواس داده تو ایشون و به مادرم گفته که نذارید کوچکترین فشار روانی بهش وارد بشه و این شده که تمام این سالها ایشون نقش قربانی رو اجرا کردن و بقیه خانواده بهشون باج دادن و مطابق میلشون رفتار کردن و ناز خریدن و ایشون هیچ تلاشی برا بهبود شرایطشون نکردن و همیشه تصمیمات بر اساس منفعت و راحتی ایشون گرفته شده، و من از زمانیکه متوجه قانون شدم و حمایت‌هام رو کم کردم و دیگه به دید مریض بهشون نگاه نمی‌کنم فعالیت‌هایی رو ازشون میبینم که قبلا اصلا انجام نمیدادن و مینداختن به دوش بقیه، هرچند مقاومت دارن و نمیتونن بپذیرن که دختر همیشه نازخرشون داره بی اعتنایی میکنه، اما من میدونم که کارم درسته و دارم بزرگترین کمک رو به ایشون و به خودم و خانواده میکنم، خدایا شکرت به خاطر اگاهی، ممنونم از شما عزیزانم بابت اگاهی هایی که بهم میدید و نتیجه اش آرامش منه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    صحتی گفته:
    مدت عضویت: 1117 روز

    سلام میکنم به آقای سیدحسین عباس منش وخانواده سایت زیباشون واین آگاهی به شدت زیباشون حقیقت منم دقیقاً همین فرمایشی که گفتین خیلی به خودم وخانواده دردودل میکردم ناآگاهانه و بااین که فکر میکردم درمونی بشه برام میدیدم که بدتر میشد راجب همه ای این آگاهی‌های که گفتین من برعکس به خودم وخانوادم میگفتم وسرازیر میکردم به زندگیم درنهایت خیلی برام مفید بود ودرک کردم وعمل میکنم سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    ابراهیم شیری گفته:
    مدت عضویت: 1644 روز

    سلام و درود خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته گرامی

    من یک‌ دوست ارزشمند داشتم که خیلی بهش خوبی کرده بودم و یه انتظار کوچک ازش داشتم ، اما اون بنده خدا به دلیل محدودیت هاش نتونست انتظار کاری من رو در یک شرکتی برآورده کنه و من اون موقع ، یعنی چند ماه پیش بهم برخورد و شروع کردم به گله کردن پیش خدا و دوستان که آره ، دست من نمک نداره واسه آدما و همین گله ها و شکایت ها و دلخوری ها پیش این و اون باعث شد که اون دوست من چند ماه بعد رفته رفته رفتارش به کلی با من عوض بشه و حتی پیش مدیرش ، محبت ها و کمک های کاری من رو هم انکار کنه !! و الان میفهمم که خودم باعث این رفتار از طرف اون شخص شدم ، چون از گله و شکایت و اینکه دستم نمک نداره و غیره پیش این و اون و دلسوزی و دلداری اونها لذت می بردم. ولی خدا رو سپاسگزارم که ایراد کارم رو و دلیل اصلی اینکه چرا بهترین دوستم با من رفتارش بد شد رو فهمیدم. الان به کمک خدای مهربون ، تمام تمرکزم رو میذارم روی خاطرات خوشی که قدیم با دوستم داشتم و به خوبی های اون فکر میکنم. و دیگه پیش خدا هم گله و شکایت هیچ شخصی رو نمیکنم.

    خدا رو سپاسگزارم 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    حاصل عشق خداوندم گفته:
    مدت عضویت: 1826 روز

    سلام مریم مهربون

    و سلام به استاد عزیزم

    فرشته نجاتم تو لحظه های گمراهیم

    چقدر خوبه شما دست خدا هستید بر روی زمین

    من اولین بار که کامنت میذارم اونم به این دلیل که این فایلو خیلی درک کردم

    هر چقدررر از احساس پاک قلبیم به شما و اگاهیی هایی که میدید بگم کم گفتم ، اصلا در قدرت واژه ها نمیگنجه… میخوام تجربه بزرگمو از این فایلتون بگم که چقدر تو زندگیم دیدمش و البته به تازگی متوجه این شدم ،

    من یک مادر ۴۵ ساله دارم که بسیار زیبا رو و خوش انرژی هست ولی برعکس روی زیبا باطن بسیار بیماری داره ، از بیماری قلبی تا سردردهای میگرن تا رماتیسم ، معده به شدت ناراحت ووو…

    و ما همیشه بیش از حد بهش محبت میکردیم خیلی توجه میکردیم که چون بیماری زیاد داره گناه داره و محبت ما زیاد باشه که حداقل از این بابت اسیب نبینه بمااااند که چقدر خود من اذیت میشدم و اسیب دیدم که حالا برای تغییرش دارم دستو پا میزنم

    خلاصه این داستان سالها ادامه داشت مادر من بدتر میشد که بهتر نمیشد

    و ما در کنارش طاقت تحملمون کمتر

    تا اینکه من ازدواج کردم و همسرم اون موقع ها تا حدودی قانون شناخته بود و روز به روز بیشتر پیشرفت کرد تو شناخت قانون ، یه روز اومد به من گفت شما بدتر دارید اسیب میزنید به مادرتون

    این بیماری ها بیشتر برای جلب محبت از طرف شماست و من به شدت گارد گرفتم که این حرفا چیه و رفته رفته این داستان درک کردم که دقیقا همینه برای اینکه همیشه مارو در کنار خودش داشته باشه و ما همیشه بهش توجه کنیم محبت کنیم خیلی بیماری هاشو باور کرد تکرار کرد و حالا تو عمق وجودش رفته

    و جای سخت داستان اینجاست که حالا من فهمیدم که داستان از چه قرار و همه اون محبت و توجه الکی هارو کم کردم ولی گاهی که مادرم اصرار میکنه به رفتارهای قدیمش و من بها نمیدم گاهی احساس گناه بهم دست میده که چرا به حرفش و نیازش اهمیت نمیدم که اگر تو این زمینه هم فایل جدا بزارید عالی میشه( احساس گناه نسبت به والدین)

    من این فایل شمارو با تمام وجودم درک کردم استاد چون خیلی تو زندگی من واقعی و با چشمای خودم دیدم همه این نکته هایی که گفتید

    پرررر از حرفم استاد پرررر از حرف ….

    در پناه خدا شاد و در ارامش باشید همیشه 🙏🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: