این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام استاد خوبم.اتفاقا تجربه جالبی داشتم.من در زمانی که این حس دلسوزی رو خ اسوم در دیگران با احساس قربانی شدن زنده کنم شاید تا حدودی ا یل جواب میداد اماب عد کم کم تغسیر کرد.
خب یادم هست که یک تضادی میش اومد برام توی روابط که برای من سخت بود.خب باز میتونمبگم که تضاد های دیگه ای رو هم تجربه کرده بودم که جالبه که با همسن ت جه کردن ها و ماها حس بد ساختمش.
خب یادمه که جواب های دیگران اصلا قانعمنمیکرد و اگر کمک میکردن هم زیا بکارنمیومد.
گذشت تا آخرین تضاد که واقعا دیدم که بعضی ها اصلا کلا دور میشن در زمان غر زدنمو خلاصه توجه و…
اما خب کم کم ساکت شدم و وضعم بهتر شد و افراد بیستری اومدن سمتم هرجی حالم بهتر شد و بیخویل قبل شدم و با خودم بیشتر در صلح شدم.
گاهی مت جه شدمکه یجاهای ویتی با خارجی ها یمخ امحرف بزنم اولش میخ ام از تحریم بگم و بعد کلی بگم که کشور ما فلان و ما بهمان و …
اما این روزا دارم این رو تمرین میکنم که وقتی به خارجی ها میرسم درمورد خوبی های ترکیه و یا ایران بگم براشون و کم و کم کمتر.
یه نثالی شما داشتین که میگفتین اول ممکنه یگی دروغ میگه از هر۱۰تا حرفس مثلا۸تاش راست نیست.کم کم تمرین میکنه و میشه۶،۴،۲،۳و اینمهمینه.یعنی من کم کم دارمکمتر توجهم رو در مکالمع ها به بدبختی ها میدم وب یتر به سزیبایی ها.
از وقتی که شادتر شدم و اومدم به لحظه و پذیرقتمکه قبل خلق خودمه پس الانم من خلق میکنم.مذیرفتمکه درسته که دوره های شما خیلی خوبه ولی تا زمانی که شرایطش فراهم بشه من میتونم با رایگان ها به همون شکل قدم بردارم و نتیجه بگیرم.
این روزا که حواسم رو بیشتر به نعمت ها دادم و خودم رو خوش بخت دونستم و اتفاقا یکسری مسائل رو رها و اجازه دادمکه هدایت بشم خیلی خوشحال تر شدم.خیلی اطرافیانم تعدادشون بیشتر و تازه آدم حسابی و خوب شدم.
کم کم دارممیپذریمکه گذشته پیزی نیست که بخوامقربانیش بشم.کانون توجه اون زمان من و یکسری باورهای خودم در اون زمان خلق کردن و من الان هیچ ربطی یه اوم ورژن ندارم و این ورژن جدیدی که هستممهربان تر،کمی مستقل اما نوپا،پر حس خوب تحت هرشرایطی و البته در نلا برای اه فاش مصممم تر و حدی تر از قبل است.نه بخاطر اینکه یک بازه زمانی مشخصی داره برای این مروسه بلکه بخوطر علاقش به این مسیر و لذتی که میبره.
این شد که من پذیرفتم خالق مزدگی خودمم و کمتر شرک ورزیدمو بیشتر توحید رو در زندگیمنشوندم که همینقدرشم خیلی نتایج خوبی داشت.مممونم از این فایل و به امید دیدار در فایل بعد.
من مستقیم میرم سر داستانم که درباره این مطالبی که استاد گفت
این داستان برای حدود 3 سال پیشه
من مشاور املاک هستم و در املاکی بودم که حدود 8 تا مشاور داشت (الان املاک خودمو دارم)
یکی از افرادی که توی اون املاک بود خیلی به این بیماری همهگیری که اومده بود حساس بود و هر صحبتی که کسی انجام می داد عکس العملِ نمایانی از خودش نشون می داد.
یه روز من آب خوردم و پرید گلوم و یه چند تا سرفه کردم، دیدم یه نگاه خاصی بهم کرد و منم که شوخ طبیعی فعال شد و شروع کردم تشدید کردن و ادا در آوردن، جوری که انگار مبتلا شدم، اونم سریع رفت بیرون و اون روز دیگه نیومد املاک، من و بچه های دیگه یکم خندیدیم و قضیه تموم شد، من شبِ همون روز بشدت نشونه های بیماری رو احساس کردم و تا فردا کاملاً مبتلا شده بودم و بشدت بدن در و اذیت از بیماری و من کاملا متوجه بودم که خودم این بیماری رو برای خودم خلق کردم، بعد از سه روز که تا سر حد مرگ رفتم، ناگهان به خودم اومدم و به خودم گفتم وقتی خودت، خودتو بیمار کردی، قطعا خودتم می تونی خودتو درمان کنی، ایده به ذهنم اومد که توی اینترنت ببینم طب سنتی پیشنهادش چیه، که حدود کمتر از پنج دقیقه بعد دستور العمل بخور جوش شیرین رو پیدا کردم و گفتم درمانم همینه و شروع کردم به طور خیلی جدی انجام دادن که از همون روز به لطف خدا درد بدنم خیلی کم شد و حالم برگشت رو به بهبود، بعد رفتم نوروبین تزریق کردم و یکم جون گرفتم و تا سه روز بعدش خیلی حالم بهتر شده بود و وقتی رفتم تست دادم گفتن درمان شدی و این هنوزم برای خودم بشدت تاثیر گزار بود که خودم هم بیماری خلق کردم و هم درمان کردم خودمو، البته حدود دو سالی بود که خودمو بسته بودم به قانون آفرینش استاد و با اون باورایی که استاد برام ایجاد کرده بود عمل کردم و بسیار درس بزرگی بود برای من
خدایا شکرت بابت این همه لطف و محبتی که به من داری و آدمای خوبی رو در مسیر زندگیم قرار دادی
خدایا بابت عباس منش ازت سپاس ویژه دارم
خدایا بابت قوانین بدون تغییری که در عالم قرار دادی سپاسگزارتم
این موضوعی که درباره سلامتی و بیماری و جلب توجه کردن گفتید، من، هم تجربه منفیشو دارم، هم تجربه مثبتشو.
من همیشه از خیلی وقت پیش از خرابی دندونام و شکل و فرمش ناراحت بودم و یادمه همیشه با خیلی ها دربارش صحبت میکردم. میگفتم من خیلی بدشانسم که همچین دندونایی دارم، خدا به من دندونای سالم نداده، خوش به حال اونایی که دندونای سالم دارن … و اینجوری داشتم احساس ترحم دیگرانو جلب میکردم. اما نتیجش چی شد؟ هر چی گذشت، دندونای من خراب تر و خراب تر شد.
اما تجربه مثبتی هم دارم. پارسال احساس کردم که دل درد شدیدی گرفتم. سعی کردم بهش بی توجهی کنم اما چند روزی هم گذشت و خوب نمیشد. رفتم دکتر عکس گرفت و گفت باید عمل کنی. من یک سالی بود که به صورت جدی و مداوم داشتم ورزش میکردم و این باور رو در خودم ایجاد کرده بودم که بدن بسیار قوی و سالمی دارم. به خاطر همین مطمئن بودم که هیچ وقت مشکل جسمی خاصی نمیتونه برام به وجود بیاد. به همین خاطر اینبار با کسی درباره این بیماری صحبت نکردم و سعی نکردم احساس ترحم جلب کنم. به این فکر میکردم و با خودم میگفتم که: خدارو شکر! اگر من یه ورزشکار نبودم اوضاع الآن خیلی بدتر بود. همین باور که من بدن قوی دارم بهم کمک کرد. خدا هدایتم کرد رفتم پیش یه دکتر دیگه که گفت دو هفته قرص بخور، اگه خوب نشدی اونوقت بیا عمل کن. باورتون میشه به یه هفته نکشید که دل دردم کاملا خوب شد!
بازم حق گفتید استاد مثل همیشه…قبلا با خودم می گفتم چطور ممکنه یه بچه کوچیک که تفکرات منفی نداره بیماری رو به سمت خودش جذب کنه ولی بعد متوجه شدم حتی یک نوزاد هم انرژی منفی مادرش رو دریافت می کنه چه برسه به یه بچه بزرگتر که به قول استاد به این باور رسیده که جلب توجه و محبت دیگران با بیماری امکان پذیره….
خود من استاد و خونوادم دچار این پندمیک شدیم ولی به خاطر آگاهی های گذشتم در مورد قانون حتی به خانوادم چیزی نگفتم و فقط از لحاظ بهداشتی رعایت می کردم و نتیجش این شد که برخلاف بقیه نه تنها حتی یه روز توی جا نیفتادم بلکه با حداقل علایم و به مدت چند روز خدا رو شکر خوب خوب شدم و بعدش بقیه متوجه شدن…و وقتی میخواستم همین کار رو برای مادرم بکنم و توجهش رو از این مسئله دور کنم متاسفانه خونوادم با نگرانی زیادی و تماس مکرر و ترسوندن مادرم باعث شدن که کار مادرم به بیمارستان بکشه و توی بیمارستان هم کار خاصی برای بیماریش نکردن ولی چون بعد از بیمارستان نگرانی و حرفای دیگران تموم شد با همون شرایط قبلی حالش توی خونه بهتر و بهتر شد خداروشکر ….
چند سال پیش هم خواهرم نصف شب دچار تنگی نفس شد و من هرچی بهش گفتم تو چیزیت نیس داری تلقین می کنی قبول نکرد و رفت بیمارستان و اونجا وقتی پزشک بهش همون حرفای من رو زد حالش خوب شد ودیگه مشکلی نداره و هنوزم میگه تو راس می گفتی ولی انگار باید از پزشک می شنیدم تا باور کنم.
استاد از موقع آشنایی با قانون چندتا بیماری که حتما نیاز به دخالت پزشک و جراحی داشته رو به صورت معجزه آسا در مدت کوتاهی بدون حتی داروی خاص کنار زدم و الان خداروشکر که بیشتر قانون رو می فهمم دیگه مدت هاست منی که سالی چند بار بیمار می شدم بیماری خاصی ندارم و هروقت یکم ناخوش می شم سریع می فهمم که یه ذهنیت منفی که داشتم علتش بوده و وقتی دوباره به قانون عمل می کنم حالم عالی عالی میشه واقعا خدایا شکرت به خاطر این قوانین دقیق و بدن تغییر …
مطالبی که استاد گفتن رو تو دوره ۱۲ قدم و عزت نفس هم گفته بودن و من به شدت شروع کردم رو انجام دادنشون و در مورد مشکلات با هیچکس در مورد وضعیتی که مردم دارن باهیچکس حرفی نمیزدم این تعهد رو هم به خودم دادم که مشکلات من هیچ ربطی به دیگران نداره که در موردش حرف بزنم یا با خودم حرف بزنم و مشکلات دیگران یا جامعه ربطی به من نداره اگه میتونی کمکی بکنم میکنم اگرم نه به من ربطی نداره .
حتی اوایل شروع کردم به دیگران دوربریام از زیباییها و خوبی های جهان میگفتم و میدیدم که مسخره میکنن یا شروع میکنن از مشکلات حرف زدن ،اونم کنسل کردم و از زیباییها و نعمت های جهان فقط با خودم حرف میزنم .ولی به قول استاد که صدها بار گفته انسان فراموشکاره بعد از مدتی فراموش میشه و همیشه باید یآداوری بشه .
هرچقدر تونستم ذهنمو کنترل کنم و بذارم روی زیباییها و داشته هام و از خواسته هام حرف بزنم و از چیزای ناجالبی که نمیخوام دم نزنم به همون میزان نتایج خودشو نشون داده و هرچقدرم که فراموش کردم و اسیر نجواهای و حرفای دیگران شدم به همان میزانم پسرفت .
هرروز که از زندگیم میگذرد بیشتر و بیشتر درک میکنم که هرچیزی در بیرون از ما از درون خودمونه .هرچیزی رو تو درون رشد میدیم بهش بال و پر میدیم بعد از مدتی خودشو تو دنیای بیرونمون نشون میده پس چرا نتونیم خوبیها و چیزایی رو که میخواهیم رو رشد ندهیم .
به نام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم
با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
استاد عزیز من قبل از آشنایی با شما با همین ضعف شخصیتی به نام جلب توجه و احساس ترحم خیلی از اتفاقات بد زندگیم رو برای خودم رقم زدم در حالی که اصلا از وجود این موضوع اطلاعی نداشتم و نمیدونستم که خودم دارم این کار رو میکنم .مواردی که توی زندگی من اتفاق می افتاد و من بعد از کار کردن روی دوره عزت تفس تازه متوجه شدم که همچین باگی رو داشتم توی ذهنم :
من بارها آزمون استخدامی شرکت می کردم و قبول میشدم از لحاظ علمی اما نوبت به مصاحبه که میرسید من رد میشدم و بعد پیش بقیه میگفتم آره من نمره علمی آوردم اما چون مصاحبه ی چیز سلیقه ایه و پارتی بازی میشه و ….. من توی مصاحبه ها رد میشم و این موضوع بارها برای من اتفاق افتاد چون من میخواستم ناخودآگاه احساس ترحم و دلسوزی دیگران رو برانگیخته کنم
یا در مورد ازدواج من بارها شده بود که خواستگار داشتم اما چون خانواده مخالفت میکردن میرفتم این ور انو ور میگفتم آره من خواستگار دارم اما چون خانوادم مخالف هستن من ازدواج نکردم .یعنی هر وقت یکی ازم میپرسید چرا ازدواج نکردی میگفتم خانوادم نذاشتن و اونا هم تایید میکردن که آره خانواده شما سخت گیرن و چرا این کار رو میکنن و عزیزم تو چقدر گناه داری و از این جور حرفها در صورتیکه خودم قلبا میدونستم که اینجوری نیست و خودم مسبب همه چیز بودم
یا در مورد مراقبت از مادرم من بدترین شرایط رو برای خودم رقم میزدم تا احساس ترحم و دلسوزی دیگران رو در مورد خودم برانگیخته کنم که آخی طفلکی درگیر مادر مریضشه .الان وقتی به 4 سال پیش ی فلش بکی میزنم هفته ها بودن توی بیمارستان و پرستاری در بدترین شرایط از ماردم رو همه و همه خودم با همین ضعف شخصیتی جذب کردم و بقول قرآن چقدر با همین کار به خودم ظلم کردم
در مورد اطرافیان که مثال زیاده .همین چند روزه خواهرم درگیر مریضی شوهرشه و میبینم که با زنگ زدن به دیگران و بیان این موضوع داره دقیقا احساس ترحم و دلسوزی اونا رو برانگیخته میکنه
یا در مورد خواهر زادم بارها دیدم که وقتی مریض میشه چقدر خواهرم و شوهرش لی لی به لالاش میزارن و همین باعث شده که خواهرزادم هم از این تکنیک استفاده کنه برای نرفتن به مدرسه
یا در مورد زن داداش دامادمون که مدام در مورد مریضی هاش این ور و اون ور صحبت میکنه و مدام هم خودش و هم خونوادش درگیر بیماری هستن
یا در مورد زن داداشم که هر جا میشینه امکان نداره در مورد بیماریهاش صحبت نکنه و هر روز داره مشکلاتش بیشتر و بیشتر میشن
یا در مورد زن همسایمون که مدام در مورد بیماریش صحبت میکنه و هر دفعه که این رو میبینی داره از دکتر رفتنش صحبت میکنه
خدا رو شکر که با آگاهی های دوره عزت نفس و دوره دوازده قدم من این نقطه ضعف رو در خودم شناسایی کردم و سعی کردم روش کار کنم و الان خدا رو شکر خیلی کمتر شده این موضوع و دوست ندارم در مورد مسایلم با کسی صحبت کنم
سپاسگزارم استاد به خاطر شناختی که من نسبت به این موضوع پیدا کردم و سعی کردم کنترل کنم این مساله رو و جلوی خیلی از اتفاقا های ناخواسته رو بگیرم
سلام و خدا قوت به استاد عزیزم و گروه تحقیقاتی عباسمنش
ما باید تشکر کنیم ما از شما یاد گرفتیم با تشکر کردن از خدا و از شما روز به روز مسیر زندگیمون روشن تر میشه خدایا شکرت
جهان هر لحظه داره به فرکانس های ما پاسخ میده من هستم که تصمیم میگیرم چه فرکانسی بفرستم،
میخواهی و میشود این قانون خداونده پس بر اساس این قانون من به هر چیزی توجه کنم میشود خواه ثروت و نعمت سلامتی خواه بدبختی و فقر و بیماری انتخاب با خودمه که کدوم رو انتخاب کنم دیگه چی باشه از این واضح تر ما در محیطی زندگی میکنیم که انگار همه دارن برعکس میرن و تنها جایی که میتونیم به راحتی حرف هامون رو بزنیم همین سایت هست خدایا شکرت که هدایتم کردی شکرت که قبل از اومدن به این سایت بی نظیر آماده بودم سپاسگزار بودم که هدایتم کردی به این خانواده ارزشمند و توحیدی استاد عزیزم من فایل های شما رو با جون و دل بلعیدم فایل (اصل بقای اصله) چقدرررر منو متحول کرد که همیشه قوی باشم منتظر نباشم کسی بهم رحم کنه یا کمکم کنه که من خوشبخت باشم همیشه خواستم قوی باشم به قول شما استاد که میگین هیچ کس بهت کمک نمیکنه اگه خودت به خودت کمک نکنی…الله اکبر چه قدرتی میگیرم با قوی بودنه با پیشرفت کردنه با موفق بودنه با نتیجه گرفتنه که میتونی به خودت کمک کنی خداوند به ضعیف ها رحم نمیکنه زیر چرخ های جهان له میکنه پس قووووی باش تحت هر شرایطی هستم قوی باشم خدا منبع قدرته منم قدرتمند باشم خدا قدرت میده بهم رشد میکنم پیشرفت میکنم اگه قوی باشم میتونم به رشد جهان کمک کنم اگه نباشم نمیتونم خدایا شکرت بابت این همه آگاهی که از این سایت دریافت کردم زندگی رو زندگی میکنم و در نهایت لذت میبرم،با دلسوزی کردن برای دیگران ما کمکی نمیکنیم داریم بدبخت بار میاریم مثله کمک کردن به گداها که نمیدونستیم نباید کمک کنیم چون هر سال بیشتر میشن اگه کمک نکنیم خودش یه فکری به حال خودش میکنه یا قوی میشه یا له میشه، من به عنوان یک پیمانکار در این جهان واسه خدا کار میکنم و به هدف اصلی خداوند که رشد و گسترش تا بی نهایت هست کمک میکنم پس بر این اساس هییییچ کارفرمایی به یک پیمانکار ضعیف کار نمیده و بر عکس اگه من یک پیمانکار اصولی و قوی باشم پروژه های بیشتری بهم میدن و پاداش های زیادی هم دریافت میکنم، خدایا هزاران مرتبه شکرت که جهانی بر پایه قوانین خلق کردی که تکلیف ما مشخصه یا طبق این قوانین عمل میکنیم نتیجه میگیریم یا عمل نمیکنیم نتیجه نمیگیریم به قول شما استاد عزیزم بحث زمان نیست که من چند سال طول میکشه یاد بگیرم باور هام عوض بشه مسیر درست رو برم بحث اینه که من چقدر آماده هستم ظرفم آماده باشه واسه دریافت آگاهی که نتیجه اش میشه خوشبختی،سلامتی،ثروتمندی، لذت بردن از این جهان پر از نعمت و فراوانی که خدا در اختیار ما گذاشته استفاده کنیم. بانهایت احترام و سپاسگزاری از استاد عزیزم و گروه محترم تحقیقاتی عباسمنش.
استاد به نظر من تمام افرادی که از قانون آفرینش مطلع نیستن،همه به صورت یدی، وطبق دیده ها شنیده ها وباورهای که از پدر پدران مان به ما ارث رسیده
همه راه و مسیر را اشتباه میرویم….
همه، منظورم همه است یعنی صد درصد افراد
یعنی من خودم تا یسال پیش اصلا نمی فهمیدم مثل الانه بدنه ی جامعه فکر میکردم.که همه چی اتفاقیه
تحصیلات، سن، خانواده،محیط زندگی،زندگی در شهر یا کشورخاصدولت و…
نگاهم به اتفاقات بیرونی بود.که روی کیفیت زندگی من تاثیر دارد نه چیز دیگه ای
واصلا دنیای درونم را نمی شناختم،معنی فرکانس را نمی دونستم،قانون جهان هستی و نمی دونستم،
همیشه شرایطو مقصر میدونستم
وفکر میکنم این چیزی که امروز شما گفتید همه ی ما تجربه کردیم.واگر من الان بخواهم این دسته از شرایط بازگو کنم هزاران خاطره دارم،که بارها بارها خودمو به مریضی زدم،سر یه موضوع کاری میکردم تا خودم قربانی شرایط بدانم و دل بقیه برایم به رحم بیاد تامن یه کوچلو محبت گدای کنم..
و واقعا ما ادما دوست داریم وعادت کرده ایم که شرایط واتفا قاتی که در زندگی برایمان پیش امده وخودمان با افکار بیماری زامون در زندگیمون خلق کردیم،به گردن دیگران بندازیم وهمه را مقصر بدانیم الا خودمان…
وبه صورت ناخداگاه این قضیه را تکرار میکنیم وبه دیگران عذاب وجدان میدیم،حال خودمان وبقیه رو خراب میکنم،در حالی که به ضرر خودماست وهر روز نیز چک ولقد را میخوریم اما نمی فهمیم که قضیه داره از کجا اب میخورد.
نمی دانیم که ما اصل خود را فراموش کرده ایم،واز اصل فاصله گرفتیم،وقدرت را به دست عوامل بیرونی داده ایم،وفکر میکنیم که زندگی همین است ولابد خدا برایمان نخواسته،…
غافل ازینکه هر اتفاقی در زندگی مان پیش می اید به واسته باورهای است که سالیانه سال با ماست وما انقدر بهش فکر کرده ایم، انقدر بهش توجه کرده ایم.وانقدر آن را باز گو کرده ایم تا وارد زندگی مان کرده ایم…
واز اوضاع وشرایط ناراضی ونالانیم که چرا شرایط برامن اینجوری است.احساسمان بد میشود واز انرژی منبع دور دور ودورتر میشوم وهر روز اتفاقات ونتایج بدتری را تجربه میکنم.
خدایا روزی صد هزار مرتبه شکرت که منو هدایت کردی به حل مسال زندگی ام
خدایا شکرت بابت وضع قانون جهان هستی که هر کس اگر بخواهد از ذلتی که خودش برای خود و زندگی اش درست کرده
با درک قانون خیلی راحت میتواند نتیجه را عوض کن.
خداوند هدایت وکمکش را با جدیت اشکار میکند
باید بخواهیم تا به ما گفته شود.خداوند خورشیدی است که بر همه می تابد اما نتیجه برای افراد متفاوت است،خداوندبه همه کمک میکند وبرای همه ی ما ارزش قائل است،اما تصمیم که در کدام مسیر حرکت کنیم به عهده ی ماست
این اختیار را به ما داده تا در مسیر نور حرکت کنیم یا در مسیر تاریکی…..
من الان ازین خوشحالم که قانون را شناخته ام،باورش کردم،دارم بیشتر درک میکنم وتمام تلاشم اینه که انجامش بدم وخدارو شکر به اندازه ی که کار کرده ام نتیجه ام گرفته ام،
واقعا شکر گذار خداوندم که من به این مسیر هدایت کرد
الان در طول این مدت هر مسله ی که برام پیش میاد
فورا میروم سراغ خودم دیگر کسی رو مقصر نمی دونم،از کسی گله،شکایت وانتظاری ندارم
به قول خودتون فقط روی خدای خودم حساب میکنم،نه ادمای زندگی ام،ودرونم را صاف کرده ام، همه را دوست دارم،برای خودم وهمه ارزش قائلم،در واقع از دختر وهمسرم گرفته تا افراد خیلی دور واشنا،دست همه رو باز گذاشته ام تا هر جوری که دوست دارند باشند. کسی رو مجبور نمیکنم طوری بامن رفتار کند که من دوست دارم.وبه لطف خدای مهربان دیگران هم برای من همین طوری عمل میکنند حتی کسانی که یکبار تجربه اشنای باهاشون دارم.یعنی من اینو به خوبی درک کردم که زمانی که با خودم.خود درونی ام در صلح وارامش هستم،تمام جهان مسخر من است وبر وقف مراد وخواسته ی من حرکت میکنند
خیلی بیشتر از اینها را میتوانم بنویسم
به قول استاد اصل ساده است
وما اگر میخواهیم اصل را درک کنیم باید فرعیات را رها کنیم….
جامعه پر است لبریز است از ناخواسته ها..این ماهستیم که قدرت تشخیص وتصمیم گیری را داریم که در کدام مسیر حرکت کنیم…..
استاد بارها خودتون در فایل های مختلف گفتید که این عادتها ریشه در عزت نفس ما دارد
که ما باین افکار شونه از زیر بار مسولیت زندگیمون خالی میکنیم،وسعی داریم که بی مسولیت وکم کاری وبی عرضه گیمون به گردن رئیس جمهور،گرانی، رئیس اداره، پدر ومادر و… بندازیم..وتکرار کردن موضوعات بد مثل بیماری،بی پولی، رابطه خراب به نحوی میخواهیم به دیگران بگوییم که با این شرایطی که من دارم زیاد ازمن انتظار نداشته باشید،یا این موارد را به کار میبریم که برایمان تخفیف قائل بشن ودلشون به حالمون بسوزه…..
وباسلام خدمت استادنازنین وخانم شایسته عزیزوهمه سروران گرامی درخانواده صمیمی ودوست داشتنی وتوحیدی عباسمنش امیدوا م که همواره درپناه خداوند رحمان حال دلتون خوب باشه وهمیشه تنتون سالم باشه وهمیشه لبخند روی لباتون باشه🌹🌹🌹
استادعزیز بازم یه فایل وصحبت تازه البته به زعم ماتازه هست چونکه مطالبی که درفایلها گفته میشه موضوعاتی است که بارها درفایلهای محصولات ودانلودی به اشکال مختلف بیان شده است ولی واقعا نمبدانم بااینکه احساس میکنم مطالب تکراری است ولی اینقدرجذابه وسرشارازاگاهیهای تازه وجدید که انگاردا ریم برای اولین بارمیشنویم
استادگلم بنده دوسال هست که باشماهستم وباسایت ودورههای شما زندگی میکنم وبه لطف الله مهربان درحوزه سلامتی ورسیدن به ارامش درونی نتایج فوق العاده ای گرفته ام چونکه من درگذشته متاسفانه ادمی بودم به شدت احساسی وتوام باافکار منفی به شدت بالا بطوریکه ازسن حدود ۳۰ سالگی به سردرد میگرن ومتعاقبا به افسردگی خفیف دچارشدم وبه شدت هم احساس قربانی شدن میکردم هم پیش پدرومادرم وهم بعدازازدواج پیش همسرم وازطرفی هم ان زمان این حرفاکه حالیم نبود وچیزی نمیدونستم که فک میکردم که هرچه به مشکلات ومسایل خانوده ام ودوستان واقوام توجه کنم ادم بهتری هستم وحسابی کانون توجه وتمرکزم برروی نازیبایها ومشکلات بود وجالب اینکه برخلاف انتظارمن همیشه یه جورایی باخانوده ام کنتاک داشتم وازخدا گله مند بودم و میگفتم این دیگه چه وضعی ای من اینقدرغمخواربقیه هستم ودارم شب روز ازدرگاه خداوند درخواست میکنم که مشکل فلانی راحل کن والا اخر ولی میدیم که نتیجه عکس میگیرم وکسی خیلی به من توجهی نداره که هیچ
طلبکارهم هستن😂😂😂خلاصه اینکه همیشه احساس قربانی شدن داشتم وطلبکارهمه بودم تااینکه حدود ۲۰ سال مجبور به استفاده ازداروی ارمبخش شدم وبادارو میخوابیدم تااینکه اوسط سال ۹۷ دیگه واقعا ازهرنظربریده بودم اززندگی لذت نمیبردم که هیچ افکارمنفی امانم رابریده بود نمیدونستم که بایدچکارکنم تاازاین وضعیت رهاشوم تااینکه اوسط سال ۹۸ به لطف الله مهربان توسط همسرگلم که ان موقعها یه کارایی میکرد وفایلهای گوش میکرد جملات تاکیدی میگفت واسرار داشت که منم شروع کنم ولی خیلی مقاومت داشتم تااینکه باکتاب ۴اثراسکاول شین شروع کردم که خوندن این کتاب نقطه عطفی بود درزندگی من ودرادامه کتابهای راز، قدرت وسپاسگزاری راندابرن راخوندم وگوش میکردم وبعدبه صورت هدایتی به فایلهای یکی ازاساتید موفقیت هدایت شدیم تااینکه تقریبااواخرسال ۹۸ بازهم به صورت هدایتی هدایت شدیم به سایت عباس منش عزیز که ابتدابافایلهای دانلودی ودیدن سریال زندگی دربهشت وسفربه دورامریکاکم کم نشونهای تقییر وارامش رادرزندگی ام رو احساس میکردم تااینکه باخامواده دوره ثروت ۱ را شروع کردیم ورسیدیم به جلسه ۲ و۴ ثروت بحث اهرم رنج ولذت ومن برای اولین اقدام تصمیم گرفتم که باتمرین فوق العاده اهرم رنج لذت داروی ارمبخش راکناربگذارم زیراازمصرف داروجداازعوارضی که داشت اصلا احساس خوبی نداشتم وان روزها یکی ازارزوهای بزرگم این بود که بدون مصرف دارو بخوابم اخه درطول این بیست سالی که دارومصرف میکردم چندین بارازطرق مختلف تلاش کردم که دارومصرف نکنم وازانجایکه بدنم عادت کرده بود خیلی اذیت میشدم ودوباره مجبوربه مصرف دارو تازه بادز بالاترمیشدم تااینکه تصمیم گرفتم باتمرین اهرم رنج ولذت دارو مصرف نکنم وبه لطف الله مهربان تونستم بادو دوره تمرین یعنی دربازه زمانی ۴۰روزه موفق شدم به ارزوی چندین ساله ام برسم والان که دارم این کامنت رومیزارم بیش ازدوسال است نه اینکه ازداروی ارم بخش استفاده نمیکنم بلکه به یه ارامش عالیییی رسیده ام وخواب راحت وعالی هم درشب وهم درروزدارم وعلاوه براین دراین دوسال اصلا دچارهیچ نار احتی وبیماری نشدم حتی دردوران بیماری پندومی من حتی یکباردچارسرماخوردگی ساده هم نشدم واگر زمانی هم یه ناراحتی کوچکی سراغم اومده ومیاد ازجمله گلودرد وسرماخوردگی باداروی شفابخش استادنازینین بایه لیوان اب لیو عسل طبیعی سریعا خوب میشه واینو واقعا دارم جدی میگم ومن درحوزه بیماری به این باوررسیده ام که همه چیز باافکارمن رقم میخوره وشکل میگره من چندین فایل باجملات تاکیدی بامضمون سلامتی، ارامش وعزت نفس باصدای خودم ضبط کردم وگوش میدهم ازجمله شبها هنگام خواب وصبحها به محض بیدارشدن خیلی بهم کمک کرده ویه راهکار عالی است برای کنترل نجواهها.
بازم بی نهایت ازخداوند سپاسگزارم که منودوست داشت وبه این مسیرزیبا وتوحیدی هدایت کرد واستاد نازنین واین سایت فوق العاده رو که خودش یه دا روخانه بزرگ درهمه حوزه ها میباشد قرارداد🙏🙏🙏🙏🙏🏽🙏🏽🙏🏽🙏🏽🙏🏽🙏🏽 عاشقتونم ودوستتون دارم💚💜💙🧡💛❤🌹🌹🌹امیدوارم همیشه درپناه الله یکتا شادسلامت وسعادتمنددردنیا واخرت باشید اخه من عاشق این دعای استادهستم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹⚘⚘⚘⚘⚘🌷🌷🌷🌷
سلام به آقای عباسمنش و خانم شایسته عزیز و همه دوستان
بخوام در مورد احساس قربانی شدن صحبت کنم موارد زیادی بوده تو زندگیم که این احساس رو داشتم.
من فکر میکردم اگه از مشکلاتم به بقیه بگم شاید منو بیشتر درک کنن، شاید بزارن تو حال خودم باشم و خیلی بهم گیر ندن و مراعات حالمو بکنن چون فلان مشکل رو دارم! من احساس قربانی شدن رو به صورت عجیبی با خودم میکشوندم تا ترحم بقیه رو داشته باشم و من از این احساس خوشحال میشدم و میگفتم ببین چقد دارن بهم توجه میکنن
گاهی دوست داشتم دستم بشکنه یا یه بلایی سرم بیاد ک بقیه ببینن و دلسوزی کنن و چقدذ لذت بخش بود این احساس
اما مشکلات زیادی رو برام بوجود آورد مثل کنسل شدن ازدواجم
الان که بهش فکر میکنم طبق آموزه های آقای عباسمنش خیلی هم عجیب نبود ک این اتفاق برام بیفته چون قانون میگه
احساس بد=اتفاقات بد
اما از وقتی من تمرکزم رو برداشتم از روی این مسئله، روی عزت نفسم کار کردم، احساس قربانی شدن رو از وجودم نسبت به گذشته کمرنگ تر کردم خیلی حالم خوبه
احساس ترحم بقیه رو نمیخوام داشته باشم، اگه برم دندانپزشکی خیلی سرحال برمیگردم ب خونه، اگه پام بخوره به میز و یکی بگه چیشد میگم چیزی نشد
اگه احساس کنم حالم جوری ک باید باشه نیست، میرم و استراحت میکنم تا سرحال تر بشم
و چقدر حالم خوبه
و چقدر آرامش بیشتری دارم
چقدر زندگی شیرین تر شده برام
چقدر به فکر پیشرفت و موفقیت های بعدیم هستم
چقدر خودمو بیشتر دوست دارم و به خودم احترام میزارم
خداروشکر میکنم ک خداوند منو به این مسیر هدایت کرد
و سپاسگزارم از آقای عباسمنش ک همیشه اطلاعاتشون او در اختیار ما میزارن
به نام خدیا مهربان
سلام استاد خوبم.اتفاقا تجربه جالبی داشتم.من در زمانی که این حس دلسوزی رو خ اسوم در دیگران با احساس قربانی شدن زنده کنم شاید تا حدودی ا یل جواب میداد اماب عد کم کم تغسیر کرد.
خب یادم هست که یک تضادی میش اومد برام توی روابط که برای من سخت بود.خب باز میتونمبگم که تضاد های دیگه ای رو هم تجربه کرده بودم که جالبه که با همسن ت جه کردن ها و ماها حس بد ساختمش.
خب یادمه که جواب های دیگران اصلا قانعمنمیکرد و اگر کمک میکردن هم زیا بکارنمیومد.
گذشت تا آخرین تضاد که واقعا دیدم که بعضی ها اصلا کلا دور میشن در زمان غر زدنمو خلاصه توجه و…
اما خب کم کم ساکت شدم و وضعم بهتر شد و افراد بیستری اومدن سمتم هرجی حالم بهتر شد و بیخویل قبل شدم و با خودم بیشتر در صلح شدم.
گاهی مت جه شدمکه یجاهای ویتی با خارجی ها یمخ امحرف بزنم اولش میخ ام از تحریم بگم و بعد کلی بگم که کشور ما فلان و ما بهمان و …
اما این روزا دارم این رو تمرین میکنم که وقتی به خارجی ها میرسم درمورد خوبی های ترکیه و یا ایران بگم براشون و کم و کم کمتر.
یه نثالی شما داشتین که میگفتین اول ممکنه یگی دروغ میگه از هر۱۰تا حرفس مثلا۸تاش راست نیست.کم کم تمرین میکنه و میشه۶،۴،۲،۳و اینمهمینه.یعنی من کم کم دارمکمتر توجهم رو در مکالمع ها به بدبختی ها میدم وب یتر به سزیبایی ها.
از وقتی که شادتر شدم و اومدم به لحظه و پذیرقتمکه قبل خلق خودمه پس الانم من خلق میکنم.مذیرفتمکه درسته که دوره های شما خیلی خوبه ولی تا زمانی که شرایطش فراهم بشه من میتونم با رایگان ها به همون شکل قدم بردارم و نتیجه بگیرم.
این روزا که حواسم رو بیشتر به نعمت ها دادم و خودم رو خوش بخت دونستم و اتفاقا یکسری مسائل رو رها و اجازه دادمکه هدایت بشم خیلی خوشحال تر شدم.خیلی اطرافیانم تعدادشون بیشتر و تازه آدم حسابی و خوب شدم.
کم کم دارممیپذریمکه گذشته پیزی نیست که بخوامقربانیش بشم.کانون توجه اون زمان من و یکسری باورهای خودم در اون زمان خلق کردن و من الان هیچ ربطی یه اوم ورژن ندارم و این ورژن جدیدی که هستممهربان تر،کمی مستقل اما نوپا،پر حس خوب تحت هرشرایطی و البته در نلا برای اه فاش مصممم تر و حدی تر از قبل است.نه بخاطر اینکه یک بازه زمانی مشخصی داره برای این مروسه بلکه بخوطر علاقش به این مسیر و لذتی که میبره.
این شد که من پذیرفتم خالق مزدگی خودمم و کمتر شرک ورزیدمو بیشتر توحید رو در زندگیمنشوندم که همینقدرشم خیلی نتایج خوبی داشت.مممونم از این فایل و به امید دیدار در فایل بعد.
سلام خدا بر من و شما دوست عزیز
من مستقیم میرم سر داستانم که درباره این مطالبی که استاد گفت
این داستان برای حدود 3 سال پیشه
من مشاور املاک هستم و در املاکی بودم که حدود 8 تا مشاور داشت (الان املاک خودمو دارم)
یکی از افرادی که توی اون املاک بود خیلی به این بیماری همهگیری که اومده بود حساس بود و هر صحبتی که کسی انجام می داد عکس العملِ نمایانی از خودش نشون می داد.
یه روز من آب خوردم و پرید گلوم و یه چند تا سرفه کردم، دیدم یه نگاه خاصی بهم کرد و منم که شوخ طبیعی فعال شد و شروع کردم تشدید کردن و ادا در آوردن، جوری که انگار مبتلا شدم، اونم سریع رفت بیرون و اون روز دیگه نیومد املاک، من و بچه های دیگه یکم خندیدیم و قضیه تموم شد، من شبِ همون روز بشدت نشونه های بیماری رو احساس کردم و تا فردا کاملاً مبتلا شده بودم و بشدت بدن در و اذیت از بیماری و من کاملا متوجه بودم که خودم این بیماری رو برای خودم خلق کردم، بعد از سه روز که تا سر حد مرگ رفتم، ناگهان به خودم اومدم و به خودم گفتم وقتی خودت، خودتو بیمار کردی، قطعا خودتم می تونی خودتو درمان کنی، ایده به ذهنم اومد که توی اینترنت ببینم طب سنتی پیشنهادش چیه، که حدود کمتر از پنج دقیقه بعد دستور العمل بخور جوش شیرین رو پیدا کردم و گفتم درمانم همینه و شروع کردم به طور خیلی جدی انجام دادن که از همون روز به لطف خدا درد بدنم خیلی کم شد و حالم برگشت رو به بهبود، بعد رفتم نوروبین تزریق کردم و یکم جون گرفتم و تا سه روز بعدش خیلی حالم بهتر شده بود و وقتی رفتم تست دادم گفتن درمان شدی و این هنوزم برای خودم بشدت تاثیر گزار بود که خودم هم بیماری خلق کردم و هم درمان کردم خودمو، البته حدود دو سالی بود که خودمو بسته بودم به قانون آفرینش استاد و با اون باورایی که استاد برام ایجاد کرده بود عمل کردم و بسیار درس بزرگی بود برای من
خدایا شکرت بابت این همه لطف و محبتی که به من داری و آدمای خوبی رو در مسیر زندگیم قرار دادی
خدایا بابت عباس منش ازت سپاس ویژه دارم
خدایا بابت قوانین بدون تغییری که در عالم قرار دادی سپاسگزارتم
خدایا برای آشناییم با این قوانین بسیار ممنونتم
سلام استاد عزیز
این موضوعی که درباره سلامتی و بیماری و جلب توجه کردن گفتید، من، هم تجربه منفیشو دارم، هم تجربه مثبتشو.
من همیشه از خیلی وقت پیش از خرابی دندونام و شکل و فرمش ناراحت بودم و یادمه همیشه با خیلی ها دربارش صحبت میکردم. میگفتم من خیلی بدشانسم که همچین دندونایی دارم، خدا به من دندونای سالم نداده، خوش به حال اونایی که دندونای سالم دارن … و اینجوری داشتم احساس ترحم دیگرانو جلب میکردم. اما نتیجش چی شد؟ هر چی گذشت، دندونای من خراب تر و خراب تر شد.
اما تجربه مثبتی هم دارم. پارسال احساس کردم که دل درد شدیدی گرفتم. سعی کردم بهش بی توجهی کنم اما چند روزی هم گذشت و خوب نمیشد. رفتم دکتر عکس گرفت و گفت باید عمل کنی. من یک سالی بود که به صورت جدی و مداوم داشتم ورزش میکردم و این باور رو در خودم ایجاد کرده بودم که بدن بسیار قوی و سالمی دارم. به خاطر همین مطمئن بودم که هیچ وقت مشکل جسمی خاصی نمیتونه برام به وجود بیاد. به همین خاطر اینبار با کسی درباره این بیماری صحبت نکردم و سعی نکردم احساس ترحم جلب کنم. به این فکر میکردم و با خودم میگفتم که: خدارو شکر! اگر من یه ورزشکار نبودم اوضاع الآن خیلی بدتر بود. همین باور که من بدن قوی دارم بهم کمک کرد. خدا هدایتم کرد رفتم پیش یه دکتر دیگه که گفت دو هفته قرص بخور، اگه خوب نشدی اونوقت بیا عمل کن. باورتون میشه به یه هفته نکشید که دل دردم کاملا خوب شد!
سلام استاد عزیز و خانم شایسته گرامی …
بازم حق گفتید استاد مثل همیشه…قبلا با خودم می گفتم چطور ممکنه یه بچه کوچیک که تفکرات منفی نداره بیماری رو به سمت خودش جذب کنه ولی بعد متوجه شدم حتی یک نوزاد هم انرژی منفی مادرش رو دریافت می کنه چه برسه به یه بچه بزرگتر که به قول استاد به این باور رسیده که جلب توجه و محبت دیگران با بیماری امکان پذیره….
خود من استاد و خونوادم دچار این پندمیک شدیم ولی به خاطر آگاهی های گذشتم در مورد قانون حتی به خانوادم چیزی نگفتم و فقط از لحاظ بهداشتی رعایت می کردم و نتیجش این شد که برخلاف بقیه نه تنها حتی یه روز توی جا نیفتادم بلکه با حداقل علایم و به مدت چند روز خدا رو شکر خوب خوب شدم و بعدش بقیه متوجه شدن…و وقتی میخواستم همین کار رو برای مادرم بکنم و توجهش رو از این مسئله دور کنم متاسفانه خونوادم با نگرانی زیادی و تماس مکرر و ترسوندن مادرم باعث شدن که کار مادرم به بیمارستان بکشه و توی بیمارستان هم کار خاصی برای بیماریش نکردن ولی چون بعد از بیمارستان نگرانی و حرفای دیگران تموم شد با همون شرایط قبلی حالش توی خونه بهتر و بهتر شد خداروشکر ….
چند سال پیش هم خواهرم نصف شب دچار تنگی نفس شد و من هرچی بهش گفتم تو چیزیت نیس داری تلقین می کنی قبول نکرد و رفت بیمارستان و اونجا وقتی پزشک بهش همون حرفای من رو زد حالش خوب شد ودیگه مشکلی نداره و هنوزم میگه تو راس می گفتی ولی انگار باید از پزشک می شنیدم تا باور کنم.
استاد از موقع آشنایی با قانون چندتا بیماری که حتما نیاز به دخالت پزشک و جراحی داشته رو به صورت معجزه آسا در مدت کوتاهی بدون حتی داروی خاص کنار زدم و الان خداروشکر که بیشتر قانون رو می فهمم دیگه مدت هاست منی که سالی چند بار بیمار می شدم بیماری خاصی ندارم و هروقت یکم ناخوش می شم سریع می فهمم که یه ذهنیت منفی که داشتم علتش بوده و وقتی دوباره به قانون عمل می کنم حالم عالی عالی میشه واقعا خدایا شکرت به خاطر این قوانین دقیق و بدن تغییر …
سپاس فراوان از شما استاد عزیز….
در پناه الله مهربان…
سلام بر استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته مهربان
مطالبی که استاد گفتن رو تو دوره ۱۲ قدم و عزت نفس هم گفته بودن و من به شدت شروع کردم رو انجام دادنشون و در مورد مشکلات با هیچکس در مورد وضعیتی که مردم دارن باهیچکس حرفی نمیزدم این تعهد رو هم به خودم دادم که مشکلات من هیچ ربطی به دیگران نداره که در موردش حرف بزنم یا با خودم حرف بزنم و مشکلات دیگران یا جامعه ربطی به من نداره اگه میتونی کمکی بکنم میکنم اگرم نه به من ربطی نداره .
حتی اوایل شروع کردم به دیگران دوربریام از زیباییها و خوبی های جهان میگفتم و میدیدم که مسخره میکنن یا شروع میکنن از مشکلات حرف زدن ،اونم کنسل کردم و از زیباییها و نعمت های جهان فقط با خودم حرف میزنم .ولی به قول استاد که صدها بار گفته انسان فراموشکاره بعد از مدتی فراموش میشه و همیشه باید یآداوری بشه .
هرچقدر تونستم ذهنمو کنترل کنم و بذارم روی زیباییها و داشته هام و از خواسته هام حرف بزنم و از چیزای ناجالبی که نمیخوام دم نزنم به همون میزان نتایج خودشو نشون داده و هرچقدرم که فراموش کردم و اسیر نجواهای و حرفای دیگران شدم به همان میزانم پسرفت .
هرروز که از زندگیم میگذرد بیشتر و بیشتر درک میکنم که هرچیزی در بیرون از ما از درون خودمونه .هرچیزی رو تو درون رشد میدیم بهش بال و پر میدیم بعد از مدتی خودشو تو دنیای بیرونمون نشون میده پس چرا نتونیم خوبیها و چیزایی رو که میخواهیم رو رشد ندهیم .
آرزوی سلامتی و ثروت و نعمت برای همه دوستان عزیز
به نام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم
با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
استاد عزیز من قبل از آشنایی با شما با همین ضعف شخصیتی به نام جلب توجه و احساس ترحم خیلی از اتفاقات بد زندگیم رو برای خودم رقم زدم در حالی که اصلا از وجود این موضوع اطلاعی نداشتم و نمیدونستم که خودم دارم این کار رو میکنم .مواردی که توی زندگی من اتفاق می افتاد و من بعد از کار کردن روی دوره عزت تفس تازه متوجه شدم که همچین باگی رو داشتم توی ذهنم :
من بارها آزمون استخدامی شرکت می کردم و قبول میشدم از لحاظ علمی اما نوبت به مصاحبه که میرسید من رد میشدم و بعد پیش بقیه میگفتم آره من نمره علمی آوردم اما چون مصاحبه ی چیز سلیقه ایه و پارتی بازی میشه و ….. من توی مصاحبه ها رد میشم و این موضوع بارها برای من اتفاق افتاد چون من میخواستم ناخودآگاه احساس ترحم و دلسوزی دیگران رو برانگیخته کنم
یا در مورد ازدواج من بارها شده بود که خواستگار داشتم اما چون خانواده مخالفت میکردن میرفتم این ور انو ور میگفتم آره من خواستگار دارم اما چون خانوادم مخالف هستن من ازدواج نکردم .یعنی هر وقت یکی ازم میپرسید چرا ازدواج نکردی میگفتم خانوادم نذاشتن و اونا هم تایید میکردن که آره خانواده شما سخت گیرن و چرا این کار رو میکنن و عزیزم تو چقدر گناه داری و از این جور حرفها در صورتیکه خودم قلبا میدونستم که اینجوری نیست و خودم مسبب همه چیز بودم
یا در مورد مراقبت از مادرم من بدترین شرایط رو برای خودم رقم میزدم تا احساس ترحم و دلسوزی دیگران رو در مورد خودم برانگیخته کنم که آخی طفلکی درگیر مادر مریضشه .الان وقتی به 4 سال پیش ی فلش بکی میزنم هفته ها بودن توی بیمارستان و پرستاری در بدترین شرایط از ماردم رو همه و همه خودم با همین ضعف شخصیتی جذب کردم و بقول قرآن چقدر با همین کار به خودم ظلم کردم
در مورد اطرافیان که مثال زیاده .همین چند روزه خواهرم درگیر مریضی شوهرشه و میبینم که با زنگ زدن به دیگران و بیان این موضوع داره دقیقا احساس ترحم و دلسوزی اونا رو برانگیخته میکنه
یا در مورد خواهر زادم بارها دیدم که وقتی مریض میشه چقدر خواهرم و شوهرش لی لی به لالاش میزارن و همین باعث شده که خواهرزادم هم از این تکنیک استفاده کنه برای نرفتن به مدرسه
یا در مورد زن داداش دامادمون که مدام در مورد مریضی هاش این ور و اون ور صحبت میکنه و مدام هم خودش و هم خونوادش درگیر بیماری هستن
یا در مورد زن داداشم که هر جا میشینه امکان نداره در مورد بیماریهاش صحبت نکنه و هر روز داره مشکلاتش بیشتر و بیشتر میشن
یا در مورد زن همسایمون که مدام در مورد بیماریش صحبت میکنه و هر دفعه که این رو میبینی داره از دکتر رفتنش صحبت میکنه
خدا رو شکر که با آگاهی های دوره عزت نفس و دوره دوازده قدم من این نقطه ضعف رو در خودم شناسایی کردم و سعی کردم روش کار کنم و الان خدا رو شکر خیلی کمتر شده این موضوع و دوست ندارم در مورد مسایلم با کسی صحبت کنم
سپاسگزارم استاد به خاطر شناختی که من نسبت به این موضوع پیدا کردم و سعی کردم کنترل کنم این مساله رو و جلوی خیلی از اتفاقا های ناخواسته رو بگیرم
به نام الله یکتا
سلام و خدا قوت به استاد عزیزم و گروه تحقیقاتی عباسمنش
ما باید تشکر کنیم ما از شما یاد گرفتیم با تشکر کردن از خدا و از شما روز به روز مسیر زندگیمون روشن تر میشه خدایا شکرت
جهان هر لحظه داره به فرکانس های ما پاسخ میده من هستم که تصمیم میگیرم چه فرکانسی بفرستم،
میخواهی و میشود این قانون خداونده پس بر اساس این قانون من به هر چیزی توجه کنم میشود خواه ثروت و نعمت سلامتی خواه بدبختی و فقر و بیماری انتخاب با خودمه که کدوم رو انتخاب کنم دیگه چی باشه از این واضح تر ما در محیطی زندگی میکنیم که انگار همه دارن برعکس میرن و تنها جایی که میتونیم به راحتی حرف هامون رو بزنیم همین سایت هست خدایا شکرت که هدایتم کردی شکرت که قبل از اومدن به این سایت بی نظیر آماده بودم سپاسگزار بودم که هدایتم کردی به این خانواده ارزشمند و توحیدی استاد عزیزم من فایل های شما رو با جون و دل بلعیدم فایل (اصل بقای اصله) چقدرررر منو متحول کرد که همیشه قوی باشم منتظر نباشم کسی بهم رحم کنه یا کمکم کنه که من خوشبخت باشم همیشه خواستم قوی باشم به قول شما استاد که میگین هیچ کس بهت کمک نمیکنه اگه خودت به خودت کمک نکنی…الله اکبر چه قدرتی میگیرم با قوی بودنه با پیشرفت کردنه با موفق بودنه با نتیجه گرفتنه که میتونی به خودت کمک کنی خداوند به ضعیف ها رحم نمیکنه زیر چرخ های جهان له میکنه پس قووووی باش تحت هر شرایطی هستم قوی باشم خدا منبع قدرته منم قدرتمند باشم خدا قدرت میده بهم رشد میکنم پیشرفت میکنم اگه قوی باشم میتونم به رشد جهان کمک کنم اگه نباشم نمیتونم خدایا شکرت بابت این همه آگاهی که از این سایت دریافت کردم زندگی رو زندگی میکنم و در نهایت لذت میبرم،با دلسوزی کردن برای دیگران ما کمکی نمیکنیم داریم بدبخت بار میاریم مثله کمک کردن به گداها که نمیدونستیم نباید کمک کنیم چون هر سال بیشتر میشن اگه کمک نکنیم خودش یه فکری به حال خودش میکنه یا قوی میشه یا له میشه، من به عنوان یک پیمانکار در این جهان واسه خدا کار میکنم و به هدف اصلی خداوند که رشد و گسترش تا بی نهایت هست کمک میکنم پس بر این اساس هییییچ کارفرمایی به یک پیمانکار ضعیف کار نمیده و بر عکس اگه من یک پیمانکار اصولی و قوی باشم پروژه های بیشتری بهم میدن و پاداش های زیادی هم دریافت میکنم، خدایا هزاران مرتبه شکرت که جهانی بر پایه قوانین خلق کردی که تکلیف ما مشخصه یا طبق این قوانین عمل میکنیم نتیجه میگیریم یا عمل نمیکنیم نتیجه نمیگیریم به قول شما استاد عزیزم بحث زمان نیست که من چند سال طول میکشه یاد بگیرم باور هام عوض بشه مسیر درست رو برم بحث اینه که من چقدر آماده هستم ظرفم آماده باشه واسه دریافت آگاهی که نتیجه اش میشه خوشبختی،سلامتی،ثروتمندی، لذت بردن از این جهان پر از نعمت و فراوانی که خدا در اختیار ما گذاشته استفاده کنیم. بانهایت احترام و سپاسگزاری از استاد عزیزم و گروه محترم تحقیقاتی عباسمنش.
بنام خداوند وهاب و روزی دهنده ی بی نهایت
سلام استاد عباسمنش عزیز
روزتون بخیر دوستای خوبم
استاد به نظر من تمام افرادی که از قانون آفرینش مطلع نیستن،همه به صورت یدی، وطبق دیده ها شنیده ها وباورهای که از پدر پدران مان به ما ارث رسیده
همه راه و مسیر را اشتباه میرویم….
همه، منظورم همه است یعنی صد درصد افراد
یعنی من خودم تا یسال پیش اصلا نمی فهمیدم مثل الانه بدنه ی جامعه فکر میکردم.که همه چی اتفاقیه
تحصیلات، سن، خانواده،محیط زندگی،زندگی در شهر یا کشورخاصدولت و…
نگاهم به اتفاقات بیرونی بود.که روی کیفیت زندگی من تاثیر دارد نه چیز دیگه ای
واصلا دنیای درونم را نمی شناختم،معنی فرکانس را نمی دونستم،قانون جهان هستی و نمی دونستم،
همیشه شرایطو مقصر میدونستم
وفکر میکنم این چیزی که امروز شما گفتید همه ی ما تجربه کردیم.واگر من الان بخواهم این دسته از شرایط بازگو کنم هزاران خاطره دارم،که بارها بارها خودمو به مریضی زدم،سر یه موضوع کاری میکردم تا خودم قربانی شرایط بدانم و دل بقیه برایم به رحم بیاد تامن یه کوچلو محبت گدای کنم..
و واقعا ما ادما دوست داریم وعادت کرده ایم که شرایط واتفا قاتی که در زندگی برایمان پیش امده وخودمان با افکار بیماری زامون در زندگیمون خلق کردیم،به گردن دیگران بندازیم وهمه را مقصر بدانیم الا خودمان…
وبه صورت ناخداگاه این قضیه را تکرار میکنیم وبه دیگران عذاب وجدان میدیم،حال خودمان وبقیه رو خراب میکنم،در حالی که به ضرر خودماست وهر روز نیز چک ولقد را میخوریم اما نمی فهمیم که قضیه داره از کجا اب میخورد.
نمی دانیم که ما اصل خود را فراموش کرده ایم،واز اصل فاصله گرفتیم،وقدرت را به دست عوامل بیرونی داده ایم،وفکر میکنیم که زندگی همین است ولابد خدا برایمان نخواسته،…
غافل ازینکه هر اتفاقی در زندگی مان پیش می اید به واسته باورهای است که سالیانه سال با ماست وما انقدر بهش فکر کرده ایم، انقدر بهش توجه کرده ایم.وانقدر آن را باز گو کرده ایم تا وارد زندگی مان کرده ایم…
واز اوضاع وشرایط ناراضی ونالانیم که چرا شرایط برامن اینجوری است.احساسمان بد میشود واز انرژی منبع دور دور ودورتر میشوم وهر روز اتفاقات ونتایج بدتری را تجربه میکنم.
خدایا روزی صد هزار مرتبه شکرت که منو هدایت کردی به حل مسال زندگی ام
خدایا شکرت بابت وضع قانون جهان هستی که هر کس اگر بخواهد از ذلتی که خودش برای خود و زندگی اش درست کرده
با درک قانون خیلی راحت میتواند نتیجه را عوض کن.
خداوند هدایت وکمکش را با جدیت اشکار میکند
باید بخواهیم تا به ما گفته شود.خداوند خورشیدی است که بر همه می تابد اما نتیجه برای افراد متفاوت است،خداوندبه همه کمک میکند وبرای همه ی ما ارزش قائل است،اما تصمیم که در کدام مسیر حرکت کنیم به عهده ی ماست
این اختیار را به ما داده تا در مسیر نور حرکت کنیم یا در مسیر تاریکی…..
من الان ازین خوشحالم که قانون را شناخته ام،باورش کردم،دارم بیشتر درک میکنم وتمام تلاشم اینه که انجامش بدم وخدارو شکر به اندازه ی که کار کرده ام نتیجه ام گرفته ام،
واقعا شکر گذار خداوندم که من به این مسیر هدایت کرد
الان در طول این مدت هر مسله ی که برام پیش میاد
فورا میروم سراغ خودم دیگر کسی رو مقصر نمی دونم،از کسی گله،شکایت وانتظاری ندارم
به قول خودتون فقط روی خدای خودم حساب میکنم،نه ادمای زندگی ام،ودرونم را صاف کرده ام، همه را دوست دارم،برای خودم وهمه ارزش قائلم،در واقع از دختر وهمسرم گرفته تا افراد خیلی دور واشنا،دست همه رو باز گذاشته ام تا هر جوری که دوست دارند باشند. کسی رو مجبور نمیکنم طوری بامن رفتار کند که من دوست دارم.وبه لطف خدای مهربان دیگران هم برای من همین طوری عمل میکنند حتی کسانی که یکبار تجربه اشنای باهاشون دارم.یعنی من اینو به خوبی درک کردم که زمانی که با خودم.خود درونی ام در صلح وارامش هستم،تمام جهان مسخر من است وبر وقف مراد وخواسته ی من حرکت میکنند
خیلی بیشتر از اینها را میتوانم بنویسم
به قول استاد اصل ساده است
وما اگر میخواهیم اصل را درک کنیم باید فرعیات را رها کنیم….
جامعه پر است لبریز است از ناخواسته ها..این ماهستیم که قدرت تشخیص وتصمیم گیری را داریم که در کدام مسیر حرکت کنیم…..
استاد بارها خودتون در فایل های مختلف گفتید که این عادتها ریشه در عزت نفس ما دارد
که ما باین افکار شونه از زیر بار مسولیت زندگیمون خالی میکنیم،وسعی داریم که بی مسولیت وکم کاری وبی عرضه گیمون به گردن رئیس جمهور،گرانی، رئیس اداره، پدر ومادر و… بندازیم..وتکرار کردن موضوعات بد مثل بیماری،بی پولی، رابطه خراب به نحوی میخواهیم به دیگران بگوییم که با این شرایطی که من دارم زیاد ازمن انتظار نداشته باشید،یا این موارد را به کار میبریم که برایمان تخفیف قائل بشن ودلشون به حالمون بسوزه…..
خدایا عاشقتم……
استاد عباسمنش عاشقتم
آکومولای دوستت دارم
من لایق وشایسته ی بهترین زندگی ام
به دروود
بانام خداوند یاری گر
وباسلام خدمت استادنازنین وخانم شایسته عزیزوهمه سروران گرامی درخانواده صمیمی ودوست داشتنی وتوحیدی عباسمنش امیدوا م که همواره درپناه خداوند رحمان حال دلتون خوب باشه وهمیشه تنتون سالم باشه وهمیشه لبخند روی لباتون باشه🌹🌹🌹
استادعزیز بازم یه فایل وصحبت تازه البته به زعم ماتازه هست چونکه مطالبی که درفایلها گفته میشه موضوعاتی است که بارها درفایلهای محصولات ودانلودی به اشکال مختلف بیان شده است ولی واقعا نمبدانم بااینکه احساس میکنم مطالب تکراری است ولی اینقدرجذابه وسرشارازاگاهیهای تازه وجدید که انگاردا ریم برای اولین بارمیشنویم
استادگلم بنده دوسال هست که باشماهستم وباسایت ودورههای شما زندگی میکنم وبه لطف الله مهربان درحوزه سلامتی ورسیدن به ارامش درونی نتایج فوق العاده ای گرفته ام چونکه من درگذشته متاسفانه ادمی بودم به شدت احساسی وتوام باافکار منفی به شدت بالا بطوریکه ازسن حدود ۳۰ سالگی به سردرد میگرن ومتعاقبا به افسردگی خفیف دچارشدم وبه شدت هم احساس قربانی شدن میکردم هم پیش پدرومادرم وهم بعدازازدواج پیش همسرم وازطرفی هم ان زمان این حرفاکه حالیم نبود وچیزی نمیدونستم که فک میکردم که هرچه به مشکلات ومسایل خانوده ام ودوستان واقوام توجه کنم ادم بهتری هستم وحسابی کانون توجه وتمرکزم برروی نازیبایها ومشکلات بود وجالب اینکه برخلاف انتظارمن همیشه یه جورایی باخانوده ام کنتاک داشتم وازخدا گله مند بودم و میگفتم این دیگه چه وضعی ای من اینقدرغمخواربقیه هستم ودارم شب روز ازدرگاه خداوند درخواست میکنم که مشکل فلانی راحل کن والا اخر ولی میدیم که نتیجه عکس میگیرم وکسی خیلی به من توجهی نداره که هیچ
طلبکارهم هستن😂😂😂خلاصه اینکه همیشه احساس قربانی شدن داشتم وطلبکارهمه بودم تااینکه حدود ۲۰ سال مجبور به استفاده ازداروی ارمبخش شدم وبادارو میخوابیدم تااینکه اوسط سال ۹۷ دیگه واقعا ازهرنظربریده بودم اززندگی لذت نمیبردم که هیچ افکارمنفی امانم رابریده بود نمیدونستم که بایدچکارکنم تاازاین وضعیت رهاشوم تااینکه اوسط سال ۹۸ به لطف الله مهربان توسط همسرگلم که ان موقعها یه کارایی میکرد وفایلهای گوش میکرد جملات تاکیدی میگفت واسرار داشت که منم شروع کنم ولی خیلی مقاومت داشتم تااینکه باکتاب ۴اثراسکاول شین شروع کردم که خوندن این کتاب نقطه عطفی بود درزندگی من ودرادامه کتابهای راز، قدرت وسپاسگزاری راندابرن راخوندم وگوش میکردم وبعدبه صورت هدایتی به فایلهای یکی ازاساتید موفقیت هدایت شدیم تااینکه تقریبااواخرسال ۹۸ بازهم به صورت هدایتی هدایت شدیم به سایت عباس منش عزیز که ابتدابافایلهای دانلودی ودیدن سریال زندگی دربهشت وسفربه دورامریکاکم کم نشونهای تقییر وارامش رادرزندگی ام رو احساس میکردم تااینکه باخامواده دوره ثروت ۱ را شروع کردیم ورسیدیم به جلسه ۲ و۴ ثروت بحث اهرم رنج ولذت ومن برای اولین اقدام تصمیم گرفتم که باتمرین فوق العاده اهرم رنج لذت داروی ارمبخش راکناربگذارم زیراازمصرف داروجداازعوارضی که داشت اصلا احساس خوبی نداشتم وان روزها یکی ازارزوهای بزرگم این بود که بدون مصرف دارو بخوابم اخه درطول این بیست سالی که دارومصرف میکردم چندین بارازطرق مختلف تلاش کردم که دارومصرف نکنم وازانجایکه بدنم عادت کرده بود خیلی اذیت میشدم ودوباره مجبوربه مصرف دارو تازه بادز بالاترمیشدم تااینکه تصمیم گرفتم باتمرین اهرم رنج ولذت دارو مصرف نکنم وبه لطف الله مهربان تونستم بادو دوره تمرین یعنی دربازه زمانی ۴۰روزه موفق شدم به ارزوی چندین ساله ام برسم والان که دارم این کامنت رومیزارم بیش ازدوسال است نه اینکه ازداروی ارم بخش استفاده نمیکنم بلکه به یه ارامش عالیییی رسیده ام وخواب راحت وعالی هم درشب وهم درروزدارم وعلاوه براین دراین دوسال اصلا دچارهیچ نار احتی وبیماری نشدم حتی دردوران بیماری پندومی من حتی یکباردچارسرماخوردگی ساده هم نشدم واگر زمانی هم یه ناراحتی کوچکی سراغم اومده ومیاد ازجمله گلودرد وسرماخوردگی باداروی شفابخش استادنازینین بایه لیوان اب لیو عسل طبیعی سریعا خوب میشه واینو واقعا دارم جدی میگم ومن درحوزه بیماری به این باوررسیده ام که همه چیز باافکارمن رقم میخوره وشکل میگره من چندین فایل باجملات تاکیدی بامضمون سلامتی، ارامش وعزت نفس باصدای خودم ضبط کردم وگوش میدهم ازجمله شبها هنگام خواب وصبحها به محض بیدارشدن خیلی بهم کمک کرده ویه راهکار عالی است برای کنترل نجواهها.
بازم بی نهایت ازخداوند سپاسگزارم که منودوست داشت وبه این مسیرزیبا وتوحیدی هدایت کرد واستاد نازنین واین سایت فوق العاده رو که خودش یه دا روخانه بزرگ درهمه حوزه ها میباشد قرارداد🙏🙏🙏🙏🙏🏽🙏🏽🙏🏽🙏🏽🙏🏽🙏🏽 عاشقتونم ودوستتون دارم💚💜💙🧡💛❤🌹🌹🌹امیدوارم همیشه درپناه الله یکتا شادسلامت وسعادتمنددردنیا واخرت باشید اخه من عاشق این دعای استادهستم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹⚘⚘⚘⚘⚘🌷🌷🌷🌷
سلام به آقای عباسمنش و خانم شایسته عزیز و همه دوستان
بخوام در مورد احساس قربانی شدن صحبت کنم موارد زیادی بوده تو زندگیم که این احساس رو داشتم.
من فکر میکردم اگه از مشکلاتم به بقیه بگم شاید منو بیشتر درک کنن، شاید بزارن تو حال خودم باشم و خیلی بهم گیر ندن و مراعات حالمو بکنن چون فلان مشکل رو دارم! من احساس قربانی شدن رو به صورت عجیبی با خودم میکشوندم تا ترحم بقیه رو داشته باشم و من از این احساس خوشحال میشدم و میگفتم ببین چقد دارن بهم توجه میکنن
گاهی دوست داشتم دستم بشکنه یا یه بلایی سرم بیاد ک بقیه ببینن و دلسوزی کنن و چقدذ لذت بخش بود این احساس
اما مشکلات زیادی رو برام بوجود آورد مثل کنسل شدن ازدواجم
الان که بهش فکر میکنم طبق آموزه های آقای عباسمنش خیلی هم عجیب نبود ک این اتفاق برام بیفته چون قانون میگه
احساس بد=اتفاقات بد
اما از وقتی من تمرکزم رو برداشتم از روی این مسئله، روی عزت نفسم کار کردم، احساس قربانی شدن رو از وجودم نسبت به گذشته کمرنگ تر کردم خیلی حالم خوبه
احساس ترحم بقیه رو نمیخوام داشته باشم، اگه برم دندانپزشکی خیلی سرحال برمیگردم ب خونه، اگه پام بخوره به میز و یکی بگه چیشد میگم چیزی نشد
اگه احساس کنم حالم جوری ک باید باشه نیست، میرم و استراحت میکنم تا سرحال تر بشم
و چقدر حالم خوبه
و چقدر آرامش بیشتری دارم
چقدر زندگی شیرین تر شده برام
چقدر به فکر پیشرفت و موفقیت های بعدیم هستم
چقدر خودمو بیشتر دوست دارم و به خودم احترام میزارم
خداروشکر میکنم ک خداوند منو به این مسیر هدایت کرد
و سپاسگزارم از آقای عباسمنش ک همیشه اطلاعاتشون او در اختیار ما میزارن
در پناه خدا باشید