این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/06/abasmanesh-6.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-06-22 05:43:102022-06-30 21:17:16ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
وای چند وقت بود واسه مدت طولانییییی، کامنت نذاشته بودم. ولی الان گفت فقط بنویس
بنویس که خودت لذتشو خواهی برد
خدایاشکرت
یه چیزی که همین الان به ذهنم رسید در مورد یه مشکل پوستی بود در قسمت موها و سرم، خیییییلی درگیرش بودم
خیلیم اذیتم کرد
تا همین ۲ سال و خرده ای پیشم ادامه داشت.
همیشه مادرم میدید میگفت وای چه وضعشه، وای چرا یکاریش نمیکنی، دارو میگرفت خودش میمالید به سرم فایده نداشت، شامپو عوض میکردم، فایده نداشت، مواد طبیعی میمالیدم فایده نداشت
چرا؟
چون هرجا میرفتم، تا یکی چشمش میخورد به موهام، شروع میکردم؛
این سر من فلانه، این پدر منو درآورده، خوب نمیشه
بقیم یاد گرفته بودن بهش توجه کنن هردفعه سراغشو میگرفتن😂
دو سال یا دو سال و نیم پیش، تصمیم گرفتم اولا تقریبا هر روز یا یک روز درمیون موهامو بشورم، ازش مراقبت کنم، بهش توجه نکنم و فقط به فکر بهبودش باشم، یه سال پیش یا کمتر یادم نیست، یه دو روز یه ماده ای که نیاز بود بهش بزنم و طبیعیم هستو نزدم
گفتم ببینم چی میشه
خب بد شد
یعنی نشد اونی که میخواستم
یه ذره راستیاش حالم بد شدا
یه ذره یادمه غر زدما، ولی دوباره شروع کردم مرتب ازش مراقبت کردن و نذاشتم مثل قبل کسی اصلا توجهش که هیچ، نگاهش حتی بره سمت موهام جز برای وقتی که یه مدل موی قشنگی زدم که خودمم حتی اونموقع یادم نبود چه مدلی زدم😂
چند هفته پیش رفتیم یه مرکز خرید توی بخش بهداشتیش داشتم راهنمایی میگرفتم یهو مادرم در اومد گفت پسرم فلان مشکل خیلی شدید رو داره
من نمیدونم کی و بخاطر کدوم پیام شما که حتما کلی ازش لذت بردم قسمتی در پروفایل رو فعال کردم که هر زمان شما پیام دادید به من گفته بشه و خیلی جالب که بخاطر یه موضوع دیگه یه سری زدم به ایمیل ها و دیدم از طرف سایت بهم اطلاع دادن که شما پیام گذاشتین و اومدم خوندم وکلی لذت بردم برام جالب بود اینجوری هدایت شدم ببین چجوری قانون داره کار میکنه و جواب میده که یه نفر یه جای دیگه یه کامنت میزاره و یه نفر یه جای دیگه هدایت میشه که بخونه اون پیام رو و کلی حالش خوب میشه بخاطر خواندنش خدایا شکرت واقعا که اینقدر قوانین دارن درست و دقیق عمل میکنن،ممنون از شما و حال خوبتون🌺
استاد من یاد بچگی خودم افتادم. مامان من وقتی بچه هاش مریض میشن خیلی زیاد بهشون توجه میکنه و من یادمه بخاطر اینکه محبت مامانم و در ابعاد بزرگتری بدست بیارم بیشتر دوست داشتم مریض باشم یعنی شاید در ظاهر از مریض شدن بدم میومد ولی بدمم نمیومد .
برعکس این موضوع راجب پدرمه. بابام دقیقا عین شما رفتار میکنه استاد و وقتی من بیمارم همین که میاد تو خونه انگار اصلا نصف مریضیای منم میره و مثلا وقتی ازم میپرسه چیشد و اینا و بهش میگم همیشه میگه عامو ول کنا هیچیت نیست و …و همین باعث شده اصلا جلو پدرم خیلی کم بیمارم..هر چند که از وقتی این موضوع احساس قربانی شدن و فهمیدم و فهمیدم که اره من خیلی پیش اومده توی بیماری هام ترحم جلب کنم دیگه تقریبا این لوس شدنه در زمان بیماری ها کاملا از بین رفته و یه جاهایی واقعا درد دارم اما لب باز نمیکنم تا ترحم و دلسوزی مادرم و جذب کنم..
استاد من تا دو سال پیش وقتی یه مشکلی برام پیش میومد ساعت ها راجبش با دوستم حرف میزدم و به خیال خودم داشتم خودمو تخلیه میکردم و این راه درست بود و هیچی هم درست نمیشد و من اصلا توقع درست شدن ازش نداشتم و فکر میکردم زندگی همینه و این مشکل هست و من تنها با حرف زدن راجبش میتونم احساسمو بهتر کنم… بعد از آشنایی با شما کوچولو کوچولو من این فرایند و طی کردم و منی که بشدت برونگرا بودم در زمان مشکلاتم لب فرو میبستم و میبندم و یجورای اصلا بدم میاد بخوام از مشکلاتم بگم یکی بیاد به من راه حل بده یا بخواد من و دلداری بده راستش هیچکس و بجز خودم توی مسائل شخصی زندگیم قبول ندارم و باور دارم که فقط خودم میتونم برای مسائلم راه حل پیدا کنم و قشنگ تر از اون اینه که از خدا درخواست میکنم با ایمان به اینکه پاسخ میدهد. قبلا از خدا کمک میخواستم اما با ناله با حس ناامیدی. فقط زبونا از خدا کمک میخواستم اما باز هم همه چی رو روی دوش خودم گذاشته بودم حس میکردم خودم باید حتما یه راهی پیدا کنم و این وسط اصلا امیدی نداشتم به خدایی که برام معجزه میکنه.
استاد یه مثال خوشکل دیگه که حسابی باهاش به خودم افتخار میکنم..
زمستون پارسال من یه لخته خون بزرگ توی لگنم ایجاد شد بطوریکه نمیتونستم راه برم اما به خونوادم گفتم هیچکس حق نداره بدونه و به کسی نگید و اگر فامیلا میفهمیدن کلی میومدن عیادت و فلان ولی من بدم میومد از اینکه کسی با ترحم برام گل و آبمیوه بیاره. هر کسی هم میگفت چیشده گفتم هیچی عضلات پام گرفته و تموم شد بدون جلب ترحم هیچ احدی و ناسی و من احساس قدرت میکنم👏
استاد من خودمم آدمی هستم که وقتی یکی مریض میشه دور و برش نمیپلکم مثلا دیروز مراسم ختم بودیم چند نفر حالشون بد شد مردم کلی دورشون معرکه گرفته بودن من اونجا نشسته بود وقتی این اتفاق افتاد نه تنها نگاه نکردم به اون شرایط بلکه پاشدم جامم عوض کردم .همین باعث شده اینقدر انرژیم بالا باشه که افرادی که جلو بقیه اظهار بیماری میکنن جلوی من سرحال سرحالن.
استاد من چند روز پیش عینکم شکست و سر این موضوع شرک داشتم که امیدم کاملا به بابام بود و از واکنشش میترسیدم یه جایی به ذهنم رسید که یطوری وایسم که بابام عینکم و ببینه و بگه چیشده و منم با ناراحتی بگم شکسته تا اونم محبت کنه برام عینک بخره اما همون لحظه گفتم این یعنی شرک و اون موضوع و حل کردم.
این جمله خیلی قشنگ بود…
در هر موقعیت و شرایططی جوری به قضیه نگاه کن تا بهت احساس بهتری میده و تو بطونی زیبایی های دیگه رو هم ببینی.
استاد ازت ممنونم….مرسی بهترین مرسی قدرتمند ترین استاد دنیا.افتخار میکنم به حضورتون. راستی دلمون برای چهره و صدای زیبای خانم شایسته هم تنگ شده و بی صبرانه منتظریم😍😍
استاد من یکی از اون اشخاصم که فهمیدم که چقدر این شرایط به خودم به وجود آوردم من پدرم همیشه داخل دهانش آفت میزد از وقتی هم که فوت کرد من همیشه میگفتم پدر من ارث برای من فقط آفت دهان گذاشته اون موقه ها قانون نمیدونستم و تا پارسال اینجوری بودم تا اینکه گفتم دیگه در موردش صحبت نکنم و استاد من به هر کی میگفتم دیگه آفت نمیزنم باورش نمیشد چون میگفتن بابا تو بیماریت ژنتیکی بود چجوری رفع شد؟؟؟
ولی این قانونه و همه جا استفاده میشه و استاد من قبلا برای اینکه کسی نفهمه که عقب افتادم میگفتم من خودمو بده کار کردم حالا باورتون میشه من اصلا نفهمیدم چجوری بده کار شدم
خودم الان میفهمم ججوری که الان میفهمم چرا تو قرآن گفته آنها فقط به خودشون ظلم میکنند یعنی چی
از امروز این تعهد را میدهم که دیگر در مورد ناخواسته صحبت نکنم و فقط در مورد خواسته هام صحبت کنم
امیدوارم که با تلاش خدا و تعهد خودم بتووونم به خواسته هام برسم
بنام یگانه بی همتا، سلام به استاد عزیز و مریم جان وهمگی دوستان ،من مریم هستم.
یکی از نزدیکانم نمونه کسی که با زبانش و گفتن راجع به ناراحتی ها و شکستاش و تکرار بیماریهاش و مشکلاتش و احساس قربانی بودن هر روز برای خودش بیشتر و بیشترش کرد.وقتی ایشون و میبینم انگار دقیقا قانون برای من مرور میشه که ببین این نتیجه تکرار و تمرکز روی ناخواسته و مریضی هست ومن خیلی اوقات ازش می خواستم راجع به بیماری صحبت نکنه و سپاسگزار قسمتهای دیگه بدنش که سالم باشه ولی ذره ای تاثیر نداشت و بازم تکرار این قانون که تا کسی خودش نخواد گفتن و راهنمایی ما هیچ تاثیری نداره که هیچ بدترش هم میکنه چون که اون می خواد بیشتر توضیح بده و بیشتر تمرکز میکنه .خداروشکر که من خودم سعی میکنم راجع به ناراحتی هام و مسائلم با کسی صحبت نکنم یعنی از اول همینطور بودم بدون دونستن قانون همینجوری عمل میکردم در حقیقت برام کسر شان بود خیلی بهم برمیخورد کسی بفهم من چه ناراحتی دارم سالهای قبل شاید اینجوری فکر میکردم مردم چقدر راحت میتونن مشکلاتشون برای دیگران بگن و این سبب میشه دوستای صمیمی بهتری داشته باشن ولی من وقتی با دوستانم صحبت میکنم بیشتر اونا حرف میزنن ومن راهنمایشون میکنم و دوستام همیشه فکر می کنن من خیلی خوشبختم و هیچ مشکلی ندارم خداروشکر می کنم بابت تمام نعمت هایم و این آگاهی ها وسپاسگزارم از استاد عزیز و مریم جان شایسته و همگی دوستان خوبم که خوندن کامنتونشون خیلی به من برای فهم بیشتر قوانین کمک میکنه، در پناه حق باشید
بچه که بودم هر وقت مریض میشدم خیلی خوشحال میشدم چون وقتی مادربزرگم میفهمید مریض شدم کلی ساندیس و کمپوت برام میاورد و این باعث شده بود من در اون سنین خیلی مریض بشم.
این الگو توی خیلی از زمینه های زندگی ما هر روز داره تکرار میشه که مثال هایی میتونم بزنم که بچه ها بهتر متوجه بشن مثلا :
– مثلا من شب ها خیلی دیر میخوابم و خوابم نمیبره این موضوع رو برای همه بازگو میکردم که بیشتر مورد توجه واقع بشم و همه بگن آخه چرا خوابت خراب شده؟ چرا فکر و خیال میکنی؟ اینجوری من فکر میکردم همدردی بیشتری رو از بقیه میتونم داشته باشیم. و البته بازگو کردن این بی خوابی برای من بی خوابی بیشتری بهمراه داشته.
– مثلا وقتی در دوران دبیرستان تقلب میکردم و مراقب ها میفهمیدن و منو بیرون پرت میکردن احساس قدرت میکردم و دوست داشتم برای بقیه تعریف کنم و بخاطر همین هر بار این اتفاق برام میفتاد.
.
– مثلا وقتی معدم درد میکرد یا مشکلی داخل بدنم به وجود میومد بیصبرانه منتظر بودم یکی بپرسه چرا دستت روی معدته؟؟؟چی شده؟؟؟ که منم عاشقانه بگم فکر کنم ورم معده دارم باید برم دکتر و … از وقتی که دیگه با کسی در مورد مشکلاتم و دردهام چیزی نمیگم واقعا به یاد ندارم مشکل یا دردی برام به وجود اومده باشه و این یعنی قدرت کلام وتوجه!!
.
مثال های قربانی شدن با نیت مورد توجه واقع شدن بی نهایت زیاده و من چندتاشونو گفتم
یه چیزی که چند وقته تو زندگیم رخ میده اینه که همیشه دوستان یا بقیه جمع میشدیم هی شکایت میکردن هی ناله میکردن اکثرا …. منم میدونستم نباید باهاشون هم مدار بشم ولی گاهی اوقات تائید میکردم چون نمیخواستم توضیح بدم فلان بهمان دوست دارم نتیجه هام صحبت کنه ….. بعد تازگیا فکر میکنم چرا اون جور که باید همه چیز عوض بشه نشده اره درسته من حرف نمیزنم من شکایت نمیکنم حتی بقیه میگن چقدر تو مثبت فکر میکنی الان که دقت میکنم من مثبت فکر میکنم ولی عمل نمیکنم چطور من با خودم خیلی حرف میزنم و اکثره این حرف زدن ها منفیه ببین مهم نیست هوتن چقدر پیشه بقیه ادم خوش بین هستی یا کمتر شکایت میکنی پیشه خودت چطوری چقدر با خودت مهربونی چقدر دلت برا خودت میسوزه که نباید احساسه قربانی داشته باشی نباید از خودت بد بگی بقیه رو ولش هر کس نتیجه افکار خودش رو میگیره خودت چقدر با خودت در صلح هستی
توجه فقط صحب هایه کلامی نیست با بقیه با خودت چند چندی که رابطه با بقیه هم بازتاب اینه ……
منی که خیلی دارم با خودم صحبت میکنم چقدر میتونم مثبت صحبت کنم این مهمه این نتیجه دلخواه رو برات ایجاد میکنه
من گاهی بین دوستان برا این که حرف کم نیارم سعی میکردم از تجربه هایه بد بگم اما الان اروم اروم در مورد موفقیت هام کار هایه که انجام دادم و بهش افتخار میکنم و موفقیت کسب کردم میگم و چقدر همه چیز عوض شده زندگی تغیر کرده دیگه اون چرخه معیوب نمیگم از بین رفته ولی خیلی کم شده به نسبتی که من دارم رویه خودم کار میکنم همه چیز داره عوض میشه ولی چطور کار کردی کار کردنی که از ریشه باشه از درون باشه ….
هر چقدر بتونم ذهنم را کنترول کنم همان قدر پیروزی هست
هر چقدر احساست عالی باشه هر اتفاقی بیوفته به نفعته
اصلا ادم وقتی تو حاله خوب هست و مطمئنه که هدایت میشه دیگه نه ترسی هست نه نگرانی اینو واقعا دارم حسش میکنم من خیلی قوی شدم خیلی
ممنون استاد دستی از دستان خدا شدی و کمکم کردی
من دارم روز به روز عالی میشم و چقدر احساسم بینظیره مرسی
دیروز این فایلو بعد مدت ها گوش دادم و باعث شد بیشتر به اطرافم توجه کنم. نکته جالب همین عدم آگهی افراد از قوانین هس که چقدر ناآگاهانه بری خودشون مشکلات و ناخواسته های بیشتری خلق میکنن.
مثالش رو تو مادرم و اطرافیان زیاد دیدم. مادرم از همون سبک آدمایی هس که شما گفتین.
اگه روزی پاش درد بگیره از اول صبح تو مکالمه هاش این موضوع رو مطرح میکنه تا آخر شب. بنده خدا نمیدونه داره با این کار وضعیت رو بری خودش بدتر میکنه؛ که نه تنها دردش کم نشه بلکه از همین جنس اتفاقات رو بیشتر جذب میکنه.
خودم به شخصه خدا رو شکر از قدیم جسم سالم و پر انرژی داشتم و الانم دارم ولی قبل از آشنایی با این آموزه ها عادت داشتم که در مورد ناخواسته ها صحبت کنم. حتی یه مثال عینیش الان یادم اومد،
دوران سربازی!!
زمانی که من به اصطلاح پایه بالا شده بودم و تقریبا بیشتر افراد یگان پایه خدمتی کمتری نسبت به من داشتن اما امان از غرور و توجه به نازیبایی ها!!
طوری شد که یکی از همین دوستان پایین تر از من شد ارشد من! این اتفاق دقیقا نتیجه همون توجهات قبلی خودم بوده و الان به جای اینکه با خودم و افراد اطرافم و محیط، به صلح برسم و بیام روی ویژگی های خوب اون آدم تمرکز لیزری کنم، باز اومدم شرایط رو برای خودم بدتر کردم و به صحبت پیرامون همین مسائل بیهوده با بقیه پرداختم.
تنها چیزی که میتونم بگم اینه که بارها، هزاران بار خدا رو شکر کنم بابت اینکه به این سایت و این آگاهی ها هدایتم کرده تا حداقل بتونم با افکارم و کلامم زیبایی ها و اتفاقات خوب رو برای خودم رقم بزنم.
واقعیت امر این است که با گوش دادن به این فایل پر محتوا یاد نکته ای واسم یادآوری شد که ترجیح میدم به اشتراک بگذارم:
اکثریت ما آدم ها از مشکلات صحبت میکنیم که هم یجورایی خودمون احساس سبکی کنیم و هم اینکه انگار نیاز به جلب توجه و ترحم دیگران واسمون مرحم میشه.نکته جالب دیگه اینه که گاهی اوقات بخاطر ترس از حرف مردم و میشه گفت همون ترس از چشم زخم مردم و تو چشم نبودن سعی میکنیم اوضاع را بد جلوه دهیم که مبادا دیگری حسادت کند .
در واقع اوضاع خوب و بر وفق مراد است ولی انسان های خرافاتی به خاطر این قبیل ترس های واهی ترجیح میدهند که برای دیگران از اوضاع ناراضی باشند.
تجربه ثابت کرده که هر موقع به مشکلات جزئی پر و بال داده ایم با توجه و تمرکزمان، چنان آن مشکلات مانند علف هرز دامن گیر زندگیمان شده اند که تمام مسیرها را سد نموده اند.
اگر فقط همین را بپذیریم و باور کنیم که جهان مانند آیینه عمل میکنه و منعکس کننده اعمال و رفتار خودمان هست و بازتاب کننده آن اعمال، همیشه سعی میکنیم که از مشکلات به زبان نیاوریم.
من از شما استاد عزیزم آموخته ام که حتی برای خدا نیز از مشکلات نگوییم و درد و دل نکنم.
آموخته ام که هر گاه شرایطی دلخواه من نبود از خودم بپرسم اگه این شرایط و نمیخوای پس چی میخوای.همین سوال به ظاهر ساده چنان افسار افکار ذهن را در دست میگیرد که توجه از ناخواسته ها برداشته میشود و توجه میرود به سمت آنچه که میخواهی.
همه بر میگرده به شناخت دقیق ما از قوانین ، به توانایی ما در کنترل ذهن،
از هر جایی که جلوی افکار گرفته شود از همان جا اوضاع تغییر میکند.
من هر بار به خودم میگم با گفتن از مشکلات جهان مسیر منو هموار نمیکنه و منو سوق نمیده به سمت آنچه که میخواهم.
اصلا مگر میشود هم خوب بخواهیم هم اینکه به نازیبایی ها توجه کنیم.اصلا مگر مثبت در منفی، مثبت میشود .یقینا خیر.
مگر میشود درخت پرتغال کاشت و انتظار برداشت سیب داشته باشیم.
نمیشود که هم از مشکلات بگوییم هم بخواهیم که اوضاع بر وفق باشد.
زشت هست زیبا هست
خوب هست بد هست
بستگی دارد که ما کدام یک را انتخاب کنیم.
تمام انسان های موفق یقینا و حتما مشکلات هم داشته اند ولی تمام آنها از دل مشکلات شکوفا شدند و رشد کردند.فقط به خواسته ها توجه کردند و چنان شهامتی داشته اند و دارند که مشکلات هیچ تاثیری در شکل گیری خواسته هایشان نداشته است.
انسان همواره در تلاش است برای بهترین ها.
ولی گاهی اوقات ذهن نجواگر چنان در پوست جان ما نجوا میکند که یادمان میرود اصلا برای چه هدفی داریم تلاش میکنیم و چه میخواهیم.
باید همواره به یادمان بماند که بهای رسیدن به خواسته توجه و تمرکز به خواسته و کنترل ذهن و ایمان و باور به مسیر است.
بعد دیدم یکی ازدوستان دوتا کامنت پشت سرهم گذاشته گفتم پس این نشونه س حتی اگر قبلا کامنتی نوشتی الانم بنویس
من درمورد دخترم خداروشکر
اصلا حساسیتی ب خرج نمیدم و همیشه هم سالم بوده و هست
اگر سرما بخوره طول نمیکشه و جزئی بوده و زودم تموم میشه
اما موردی ک درمورد مشکلات خودمون ک باکسی صحبت نکنیم
ب نسبت قبلم خییییلی بهترم
و توجه کردم وقتی درمورد مسائل ناراحت کننده م با کسی صحبت میکنم حس بدی بهم میده و ذهنمم همونموقع شروع میکنه ب من فحش دادن ک ها بازم نتونستی جلوی دهنتو بگیری چقدر تو احمقی و خیلی چیزای دیگه همه ی تلاشمو میکنم زمانی ک کسی ب من زنگ بزنه درمورد اتفاقات خوبم حرف بزنم
درمورد هوای خوب و اینکه دخترم چ کلمات جدیدی رو یادگرفته
چ کارایی میکنه و حتی الان ک یک هفته س ک سرما خورده ام و بهم زنگ میزنن حالمو میپرسن
فهمیدم ک علت طولانی شدن مریضیم چرا اینقدر زیاد شده
من شاید سالی یکبار سرما میخورم
و اینه دلیلش ک ازم میپرسن چراصدات گرفته میگم سرماخورده م بعد بهم میگن اینو بخور اونو بخور و حس خوبی بهم دست میداد ک حس دلسوزی دارن
و برای همین گفتم دیگه جواب کسیو نمیدم تا خوب بشم
خیلی سخته استاد و اینم خب تکامل میخواد مثل همه ی چیزایی ک یادگرفتیم از حرفاتون از قانون جهان
این خبری ک الان چند روزه ک مردم ایران درموردش صحبت میکنن و جهانی شده
خیلی باید خودتو کنترل کنی ک تو بحثشون شرکت نکنی و حرفی نزنی و گوش ندی
در مورد مسئله ای صحبت کردید که بزرگترین مشکل من تو کل زندگیم بود و به لطف شما واقعا 90 درصد این مشکل رو تو زندگیم حل کردم ولی انصافا آسون نبود خیلی تمرین کردم و تلاش کردم و واقعا راضی هستم از این شرایط شاید شما نبودین حالا حالاها این داستان باهام بود،
فکر میکنم هرکسی که مثل من که این مشکل رو داشت الان اگه بخواد مثال بزنه 500تا مثال بتونه بیاره چون به نظرم این مشکل رو اکثر مردم دارن حالا یکی کمتر یکی بیشتر
من چیزی که واسم خیلی جالب بود اینه که من رو ارنج دستم یه جای پاره شدگی هست که الان 20 ساله باهامه واین جای ضخم فقط یه پارگیه پوست بودوبس که تو بچگی خوب شد همین، 2سال پیش که باشگاه میرفتم برای تمرین و سلامت هر وقت که تو جمع کم میاوردم میگفتم ببین دستم شکسته بود عمل کردم واسه همین نمیتونم مثلا سنگین وزنه بزنم یا هرچیزی و این شده بود بهانه من،
خدارو شاهد میگیرم بعد یه مدت کوتاهی انقدر اون دستم بی دلیل درد میگرفت که روانیم میکرد این درد 1سال باهام بود گاهی میرفت و دوباره شروع میشد
بعد این که این که با این قوانین آشنا شدم الان 1ساله که دیگه خبری ازش نیست و خیلی برام جالبه که بعد شناخت قوانین اگه بخوای به مسائل منفی دقت کنی خیلی سریع تر از قبل برات اون اتفاق بد پیش میاد و خدارو شکر که گرچه سخت بود ولی الان عالیم از این لحاظ و حتی حاضر نیستم به صحبت کردن منفی مادرم گوش بدم چه برسه به دیگران
به نام خدا
سلام
آخی
سلااااااام
وای چند وقت بود واسه مدت طولانییییی، کامنت نذاشته بودم. ولی الان گفت فقط بنویس
بنویس که خودت لذتشو خواهی برد
خدایاشکرت
یه چیزی که همین الان به ذهنم رسید در مورد یه مشکل پوستی بود در قسمت موها و سرم، خیییییلی درگیرش بودم
خیلیم اذیتم کرد
تا همین ۲ سال و خرده ای پیشم ادامه داشت.
همیشه مادرم میدید میگفت وای چه وضعشه، وای چرا یکاریش نمیکنی، دارو میگرفت خودش میمالید به سرم فایده نداشت، شامپو عوض میکردم، فایده نداشت، مواد طبیعی میمالیدم فایده نداشت
چرا؟
چون هرجا میرفتم، تا یکی چشمش میخورد به موهام، شروع میکردم؛
این سر من فلانه، این پدر منو درآورده، خوب نمیشه
بقیم یاد گرفته بودن بهش توجه کنن هردفعه سراغشو میگرفتن😂
دو سال یا دو سال و نیم پیش، تصمیم گرفتم اولا تقریبا هر روز یا یک روز درمیون موهامو بشورم، ازش مراقبت کنم، بهش توجه نکنم و فقط به فکر بهبودش باشم، یه سال پیش یا کمتر یادم نیست، یه دو روز یه ماده ای که نیاز بود بهش بزنم و طبیعیم هستو نزدم
گفتم ببینم چی میشه
خب بد شد
یعنی نشد اونی که میخواستم
یه ذره راستیاش حالم بد شدا
یه ذره یادمه غر زدما، ولی دوباره شروع کردم مرتب ازش مراقبت کردن و نذاشتم مثل قبل کسی اصلا توجهش که هیچ، نگاهش حتی بره سمت موهام جز برای وقتی که یه مدل موی قشنگی زدم که خودمم حتی اونموقع یادم نبود چه مدلی زدم😂
چند هفته پیش رفتیم یه مرکز خرید توی بخش بهداشتیش داشتم راهنمایی میگرفتم یهو مادرم در اومد گفت پسرم فلان مشکل خیلی شدید رو داره
گفتم کدوم مشکل شدید چرا شایعه میکنی😂 و سعی کردم کلا اون بحثو نابودش کنم😂
و الان به لطف الله نسبت به مثلا ۳ سال پیش، موهای من کاملا متفاوت شده
کاملا یه سر دیگه شده واسم اصلا😂
و مدام ازش مراقبت میکنم
و هرچقدر که میگذره با روش های بهتر مراقبت کردن ازش آشنا میشم
هرچقدر میگذره با طی کردن تکامل محصولات بهتری رو خداوند بهم هدیه میده،
توی بحث ظاهری خودم دارم میبینم که خیلی بهتر داره میشه
و انشاءالله بهتر هم میشه و جنبه های متفاوتی رو تحربه خواهم کرد ازش که قبلا نمیدونستم وجود داره
خدایاشکرت
خیلی روزام قشنگ میشه
تجربیاتم نو میشه
رفتارهام جدید و بهتر میشه
ارتباطاتم بهتر میشه جوری که گاهی آدم ها میگن یادمون بده تو چه ویژگی خاصی داری😂
من حرفی نمیزنم ولی تو دلم میگم هذا من فضل ربی
اگر زیبایی هست تو زندگیم، اگر تجربه قشنگ و جدیدی هست که دوست داشتم باشه و قبلا نبوده، اگه انسانهای خوبی، اتفاقات خوبی، شرایط خوبی هست، همه لطف خداونده
با تموم غفلت هام، با تموم کم کاری هام، با تموم کامنت نذاشتنام😂 ولی خداوند خیلی بامرامه
خدایی خوب کسی خدا شده
و هر مشکلی که هست، هر نقصی که هست، به خاطر نقص در خودمونه، به خاطر اون قسمت هایی از خواسته هامونه که هنوز روغن کاری نشده
هنوز زنگتر گرفته است
هنوز اصطکاکش زیاده
هنوز تمیز نشده
خالص نشده
ترمزیه که برداشته نشده
مانعیه که کنار زده نشده
توسط خودمون
خودمون مقصرشیم
و اگر ما سمت خودمونو درست انجام بدیم،
خداوند بینهایت بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردیم بهمون پاداش میده
ما یک قدم خالص برمیداریم و اون صد قدم، اگر بیشتر باورش کنیم بیشتر قدم برمیداره
خدایاشکرت
هدایت شدم به فایل امروز
چقدر به همین امروز منم اشاره میکرد، همون امروز صبحی که بیدار شدم تا الان که فایلو دیدم
بقیش که بماند
خدایاشکرت
عاشقتونم
دستتون در دست الله یکتا
سلام جناب حسینی عزیز چقدر لحنتون خودمونی و راحته آدم قشنگ درک میکنه چقدر رابطه تون با خالق وخودتون خوبه خداروشکر واقعا
من نمیدونم کی و بخاطر کدوم پیام شما که حتما کلی ازش لذت بردم قسمتی در پروفایل رو فعال کردم که هر زمان شما پیام دادید به من گفته بشه و خیلی جالب که بخاطر یه موضوع دیگه یه سری زدم به ایمیل ها و دیدم از طرف سایت بهم اطلاع دادن که شما پیام گذاشتین و اومدم خوندم وکلی لذت بردم برام جالب بود اینجوری هدایت شدم ببین چجوری قانون داره کار میکنه و جواب میده که یه نفر یه جای دیگه یه کامنت میزاره و یه نفر یه جای دیگه هدایت میشه که بخونه اون پیام رو و کلی حالش خوب میشه بخاطر خواندنش خدایا شکرت واقعا که اینقدر قوانین دارن درست و دقیق عمل میکنن،ممنون از شما و حال خوبتون🌺
سلام زیباترین استاد.
سلام زیباترین مریم.
سلام زیباترین همکلاسی های دنیا.
استاد من یاد بچگی خودم افتادم. مامان من وقتی بچه هاش مریض میشن خیلی زیاد بهشون توجه میکنه و من یادمه بخاطر اینکه محبت مامانم و در ابعاد بزرگتری بدست بیارم بیشتر دوست داشتم مریض باشم یعنی شاید در ظاهر از مریض شدن بدم میومد ولی بدمم نمیومد .
برعکس این موضوع راجب پدرمه. بابام دقیقا عین شما رفتار میکنه استاد و وقتی من بیمارم همین که میاد تو خونه انگار اصلا نصف مریضیای منم میره و مثلا وقتی ازم میپرسه چیشد و اینا و بهش میگم همیشه میگه عامو ول کنا هیچیت نیست و …و همین باعث شده اصلا جلو پدرم خیلی کم بیمارم..هر چند که از وقتی این موضوع احساس قربانی شدن و فهمیدم و فهمیدم که اره من خیلی پیش اومده توی بیماری هام ترحم جلب کنم دیگه تقریبا این لوس شدنه در زمان بیماری ها کاملا از بین رفته و یه جاهایی واقعا درد دارم اما لب باز نمیکنم تا ترحم و دلسوزی مادرم و جذب کنم..
استاد من تا دو سال پیش وقتی یه مشکلی برام پیش میومد ساعت ها راجبش با دوستم حرف میزدم و به خیال خودم داشتم خودمو تخلیه میکردم و این راه درست بود و هیچی هم درست نمیشد و من اصلا توقع درست شدن ازش نداشتم و فکر میکردم زندگی همینه و این مشکل هست و من تنها با حرف زدن راجبش میتونم احساسمو بهتر کنم… بعد از آشنایی با شما کوچولو کوچولو من این فرایند و طی کردم و منی که بشدت برونگرا بودم در زمان مشکلاتم لب فرو میبستم و میبندم و یجورای اصلا بدم میاد بخوام از مشکلاتم بگم یکی بیاد به من راه حل بده یا بخواد من و دلداری بده راستش هیچکس و بجز خودم توی مسائل شخصی زندگیم قبول ندارم و باور دارم که فقط خودم میتونم برای مسائلم راه حل پیدا کنم و قشنگ تر از اون اینه که از خدا درخواست میکنم با ایمان به اینکه پاسخ میدهد. قبلا از خدا کمک میخواستم اما با ناله با حس ناامیدی. فقط زبونا از خدا کمک میخواستم اما باز هم همه چی رو روی دوش خودم گذاشته بودم حس میکردم خودم باید حتما یه راهی پیدا کنم و این وسط اصلا امیدی نداشتم به خدایی که برام معجزه میکنه.
استاد یه مثال خوشکل دیگه که حسابی باهاش به خودم افتخار میکنم..
زمستون پارسال من یه لخته خون بزرگ توی لگنم ایجاد شد بطوریکه نمیتونستم راه برم اما به خونوادم گفتم هیچکس حق نداره بدونه و به کسی نگید و اگر فامیلا میفهمیدن کلی میومدن عیادت و فلان ولی من بدم میومد از اینکه کسی با ترحم برام گل و آبمیوه بیاره. هر کسی هم میگفت چیشده گفتم هیچی عضلات پام گرفته و تموم شد بدون جلب ترحم هیچ احدی و ناسی و من احساس قدرت میکنم👏
استاد من خودمم آدمی هستم که وقتی یکی مریض میشه دور و برش نمیپلکم مثلا دیروز مراسم ختم بودیم چند نفر حالشون بد شد مردم کلی دورشون معرکه گرفته بودن من اونجا نشسته بود وقتی این اتفاق افتاد نه تنها نگاه نکردم به اون شرایط بلکه پاشدم جامم عوض کردم .همین باعث شده اینقدر انرژیم بالا باشه که افرادی که جلو بقیه اظهار بیماری میکنن جلوی من سرحال سرحالن.
استاد من چند روز پیش عینکم شکست و سر این موضوع شرک داشتم که امیدم کاملا به بابام بود و از واکنشش میترسیدم یه جایی به ذهنم رسید که یطوری وایسم که بابام عینکم و ببینه و بگه چیشده و منم با ناراحتی بگم شکسته تا اونم محبت کنه برام عینک بخره اما همون لحظه گفتم این یعنی شرک و اون موضوع و حل کردم.
این جمله خیلی قشنگ بود…
در هر موقعیت و شرایططی جوری به قضیه نگاه کن تا بهت احساس بهتری میده و تو بطونی زیبایی های دیگه رو هم ببینی.
استاد ازت ممنونم….مرسی بهترین مرسی قدرتمند ترین استاد دنیا.افتخار میکنم به حضورتون. راستی دلمون برای چهره و صدای زیبای خانم شایسته هم تنگ شده و بی صبرانه منتظریم😍😍
سلام بر استاد عزیزم و دلبرم و خانم شایسته
استاد من یکی از اون اشخاصم که فهمیدم که چقدر این شرایط به خودم به وجود آوردم من پدرم همیشه داخل دهانش آفت میزد از وقتی هم که فوت کرد من همیشه میگفتم پدر من ارث برای من فقط آفت دهان گذاشته اون موقه ها قانون نمیدونستم و تا پارسال اینجوری بودم تا اینکه گفتم دیگه در موردش صحبت نکنم و استاد من به هر کی میگفتم دیگه آفت نمیزنم باورش نمیشد چون میگفتن بابا تو بیماریت ژنتیکی بود چجوری رفع شد؟؟؟
ولی این قانونه و همه جا استفاده میشه و استاد من قبلا برای اینکه کسی نفهمه که عقب افتادم میگفتم من خودمو بده کار کردم حالا باورتون میشه من اصلا نفهمیدم چجوری بده کار شدم
خودم الان میفهمم ججوری که الان میفهمم چرا تو قرآن گفته آنها فقط به خودشون ظلم میکنند یعنی چی
از امروز این تعهد را میدهم که دیگر در مورد ناخواسته صحبت نکنم و فقط در مورد خواسته هام صحبت کنم
امیدوارم که با تلاش خدا و تعهد خودم بتووونم به خواسته هام برسم
بنام یگانه بی همتا، سلام به استاد عزیز و مریم جان وهمگی دوستان ،من مریم هستم.
یکی از نزدیکانم نمونه کسی که با زبانش و گفتن راجع به ناراحتی ها و شکستاش و تکرار بیماریهاش و مشکلاتش و احساس قربانی بودن هر روز برای خودش بیشتر و بیشترش کرد.وقتی ایشون و میبینم انگار دقیقا قانون برای من مرور میشه که ببین این نتیجه تکرار و تمرکز روی ناخواسته و مریضی هست ومن خیلی اوقات ازش می خواستم راجع به بیماری صحبت نکنه و سپاسگزار قسمتهای دیگه بدنش که سالم باشه ولی ذره ای تاثیر نداشت و بازم تکرار این قانون که تا کسی خودش نخواد گفتن و راهنمایی ما هیچ تاثیری نداره که هیچ بدترش هم میکنه چون که اون می خواد بیشتر توضیح بده و بیشتر تمرکز میکنه .خداروشکر که من خودم سعی میکنم راجع به ناراحتی هام و مسائلم با کسی صحبت نکنم یعنی از اول همینطور بودم بدون دونستن قانون همینجوری عمل میکردم در حقیقت برام کسر شان بود خیلی بهم برمیخورد کسی بفهم من چه ناراحتی دارم سالهای قبل شاید اینجوری فکر میکردم مردم چقدر راحت میتونن مشکلاتشون برای دیگران بگن و این سبب میشه دوستای صمیمی بهتری داشته باشن ولی من وقتی با دوستانم صحبت میکنم بیشتر اونا حرف میزنن ومن راهنمایشون میکنم و دوستام همیشه فکر می کنن من خیلی خوشبختم و هیچ مشکلی ندارم خداروشکر می کنم بابت تمام نعمت هایم و این آگاهی ها وسپاسگزارم از استاد عزیز و مریم جان شایسته و همگی دوستان خوبم که خوندن کامنتونشون خیلی به من برای فهم بیشتر قوانین کمک میکنه، در پناه حق باشید
سلام و احترام به استاد عزیز
بچه که بودم هر وقت مریض میشدم خیلی خوشحال میشدم چون وقتی مادربزرگم میفهمید مریض شدم کلی ساندیس و کمپوت برام میاورد و این باعث شده بود من در اون سنین خیلی مریض بشم.
این الگو توی خیلی از زمینه های زندگی ما هر روز داره تکرار میشه که مثال هایی میتونم بزنم که بچه ها بهتر متوجه بشن مثلا :
– مثلا من شب ها خیلی دیر میخوابم و خوابم نمیبره این موضوع رو برای همه بازگو میکردم که بیشتر مورد توجه واقع بشم و همه بگن آخه چرا خوابت خراب شده؟ چرا فکر و خیال میکنی؟ اینجوری من فکر میکردم همدردی بیشتری رو از بقیه میتونم داشته باشیم. و البته بازگو کردن این بی خوابی برای من بی خوابی بیشتری بهمراه داشته.
– مثلا وقتی در دوران دبیرستان تقلب میکردم و مراقب ها میفهمیدن و منو بیرون پرت میکردن احساس قدرت میکردم و دوست داشتم برای بقیه تعریف کنم و بخاطر همین هر بار این اتفاق برام میفتاد.
.
– مثلا وقتی معدم درد میکرد یا مشکلی داخل بدنم به وجود میومد بیصبرانه منتظر بودم یکی بپرسه چرا دستت روی معدته؟؟؟چی شده؟؟؟ که منم عاشقانه بگم فکر کنم ورم معده دارم باید برم دکتر و … از وقتی که دیگه با کسی در مورد مشکلاتم و دردهام چیزی نمیگم واقعا به یاد ندارم مشکل یا دردی برام به وجود اومده باشه و این یعنی قدرت کلام وتوجه!!
.
مثال های قربانی شدن با نیت مورد توجه واقع شدن بی نهایت زیاده و من چندتاشونو گفتم
(عیسی مسیح : از کلام شما بر شما حکم میشود)
.
با تشکر از استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز
درود به همه
یه چیزی که چند وقته تو زندگیم رخ میده اینه که همیشه دوستان یا بقیه جمع میشدیم هی شکایت میکردن هی ناله میکردن اکثرا …. منم میدونستم نباید باهاشون هم مدار بشم ولی گاهی اوقات تائید میکردم چون نمیخواستم توضیح بدم فلان بهمان دوست دارم نتیجه هام صحبت کنه ….. بعد تازگیا فکر میکنم چرا اون جور که باید همه چیز عوض بشه نشده اره درسته من حرف نمیزنم من شکایت نمیکنم حتی بقیه میگن چقدر تو مثبت فکر میکنی الان که دقت میکنم من مثبت فکر میکنم ولی عمل نمیکنم چطور من با خودم خیلی حرف میزنم و اکثره این حرف زدن ها منفیه ببین مهم نیست هوتن چقدر پیشه بقیه ادم خوش بین هستی یا کمتر شکایت میکنی پیشه خودت چطوری چقدر با خودت مهربونی چقدر دلت برا خودت میسوزه که نباید احساسه قربانی داشته باشی نباید از خودت بد بگی بقیه رو ولش هر کس نتیجه افکار خودش رو میگیره خودت چقدر با خودت در صلح هستی
توجه فقط صحب هایه کلامی نیست با بقیه با خودت چند چندی که رابطه با بقیه هم بازتاب اینه ……
منی که خیلی دارم با خودم صحبت میکنم چقدر میتونم مثبت صحبت کنم این مهمه این نتیجه دلخواه رو برات ایجاد میکنه
من گاهی بین دوستان برا این که حرف کم نیارم سعی میکردم از تجربه هایه بد بگم اما الان اروم اروم در مورد موفقیت هام کار هایه که انجام دادم و بهش افتخار میکنم و موفقیت کسب کردم میگم و چقدر همه چیز عوض شده زندگی تغیر کرده دیگه اون چرخه معیوب نمیگم از بین رفته ولی خیلی کم شده به نسبتی که من دارم رویه خودم کار میکنم همه چیز داره عوض میشه ولی چطور کار کردی کار کردنی که از ریشه باشه از درون باشه ….
هر چقدر بتونم ذهنم را کنترول کنم همان قدر پیروزی هست
هر چقدر احساست عالی باشه هر اتفاقی بیوفته به نفعته
اصلا ادم وقتی تو حاله خوب هست و مطمئنه که هدایت میشه دیگه نه ترسی هست نه نگرانی اینو واقعا دارم حسش میکنم من خیلی قوی شدم خیلی
ممنون استاد دستی از دستان خدا شدی و کمکم کردی
من دارم روز به روز عالی میشم و چقدر احساسم بینظیره مرسی
خدایا شکرت 🙏🏽❤
به نام خدایی که همواره معجزه می آفریند
سلام به همگی
دیروز این فایلو بعد مدت ها گوش دادم و باعث شد بیشتر به اطرافم توجه کنم. نکته جالب همین عدم آگهی افراد از قوانین هس که چقدر ناآگاهانه بری خودشون مشکلات و ناخواسته های بیشتری خلق میکنن.
مثالش رو تو مادرم و اطرافیان زیاد دیدم. مادرم از همون سبک آدمایی هس که شما گفتین.
اگه روزی پاش درد بگیره از اول صبح تو مکالمه هاش این موضوع رو مطرح میکنه تا آخر شب. بنده خدا نمیدونه داره با این کار وضعیت رو بری خودش بدتر میکنه؛ که نه تنها دردش کم نشه بلکه از همین جنس اتفاقات رو بیشتر جذب میکنه.
خودم به شخصه خدا رو شکر از قدیم جسم سالم و پر انرژی داشتم و الانم دارم ولی قبل از آشنایی با این آموزه ها عادت داشتم که در مورد ناخواسته ها صحبت کنم. حتی یه مثال عینیش الان یادم اومد،
دوران سربازی!!
زمانی که من به اصطلاح پایه بالا شده بودم و تقریبا بیشتر افراد یگان پایه خدمتی کمتری نسبت به من داشتن اما امان از غرور و توجه به نازیبایی ها!!
طوری شد که یکی از همین دوستان پایین تر از من شد ارشد من! این اتفاق دقیقا نتیجه همون توجهات قبلی خودم بوده و الان به جای اینکه با خودم و افراد اطرافم و محیط، به صلح برسم و بیام روی ویژگی های خوب اون آدم تمرکز لیزری کنم، باز اومدم شرایط رو برای خودم بدتر کردم و به صحبت پیرامون همین مسائل بیهوده با بقیه پرداختم.
تنها چیزی که میتونم بگم اینه که بارها، هزاران بار خدا رو شکر کنم بابت اینکه به این سایت و این آگاهی ها هدایتم کرده تا حداقل بتونم با افکارم و کلامم زیبایی ها و اتفاقات خوب رو برای خودم رقم بزنم.
دوستتون دارم
بنام خالق زیبایی ها
استاد عزیزم، معلم و راهنمای مسیر خوشبختی سلام
دوستان هدایت شده سلام
واقعیت امر این است که با گوش دادن به این فایل پر محتوا یاد نکته ای واسم یادآوری شد که ترجیح میدم به اشتراک بگذارم:
اکثریت ما آدم ها از مشکلات صحبت میکنیم که هم یجورایی خودمون احساس سبکی کنیم و هم اینکه انگار نیاز به جلب توجه و ترحم دیگران واسمون مرحم میشه.نکته جالب دیگه اینه که گاهی اوقات بخاطر ترس از حرف مردم و میشه گفت همون ترس از چشم زخم مردم و تو چشم نبودن سعی میکنیم اوضاع را بد جلوه دهیم که مبادا دیگری حسادت کند .
در واقع اوضاع خوب و بر وفق مراد است ولی انسان های خرافاتی به خاطر این قبیل ترس های واهی ترجیح میدهند که برای دیگران از اوضاع ناراضی باشند.
تجربه ثابت کرده که هر موقع به مشکلات جزئی پر و بال داده ایم با توجه و تمرکزمان، چنان آن مشکلات مانند علف هرز دامن گیر زندگیمان شده اند که تمام مسیرها را سد نموده اند.
اگر فقط همین را بپذیریم و باور کنیم که جهان مانند آیینه عمل میکنه و منعکس کننده اعمال و رفتار خودمان هست و بازتاب کننده آن اعمال، همیشه سعی میکنیم که از مشکلات به زبان نیاوریم.
من از شما استاد عزیزم آموخته ام که حتی برای خدا نیز از مشکلات نگوییم و درد و دل نکنم.
آموخته ام که هر گاه شرایطی دلخواه من نبود از خودم بپرسم اگه این شرایط و نمیخوای پس چی میخوای.همین سوال به ظاهر ساده چنان افسار افکار ذهن را در دست میگیرد که توجه از ناخواسته ها برداشته میشود و توجه میرود به سمت آنچه که میخواهی.
همه بر میگرده به شناخت دقیق ما از قوانین ، به توانایی ما در کنترل ذهن،
از هر جایی که جلوی افکار گرفته شود از همان جا اوضاع تغییر میکند.
من هر بار به خودم میگم با گفتن از مشکلات جهان مسیر منو هموار نمیکنه و منو سوق نمیده به سمت آنچه که میخواهم.
اصلا مگر میشود هم خوب بخواهیم هم اینکه به نازیبایی ها توجه کنیم.اصلا مگر مثبت در منفی، مثبت میشود .یقینا خیر.
مگر میشود درخت پرتغال کاشت و انتظار برداشت سیب داشته باشیم.
نمیشود که هم از مشکلات بگوییم هم بخواهیم که اوضاع بر وفق باشد.
زشت هست زیبا هست
خوب هست بد هست
بستگی دارد که ما کدام یک را انتخاب کنیم.
تمام انسان های موفق یقینا و حتما مشکلات هم داشته اند ولی تمام آنها از دل مشکلات شکوفا شدند و رشد کردند.فقط به خواسته ها توجه کردند و چنان شهامتی داشته اند و دارند که مشکلات هیچ تاثیری در شکل گیری خواسته هایشان نداشته است.
انسان همواره در تلاش است برای بهترین ها.
ولی گاهی اوقات ذهن نجواگر چنان در پوست جان ما نجوا میکند که یادمان میرود اصلا برای چه هدفی داریم تلاش میکنیم و چه میخواهیم.
باید همواره به یادمان بماند که بهای رسیدن به خواسته توجه و تمرکز به خواسته و کنترل ذهن و ایمان و باور به مسیر است.
ب نام خدایی ک هرآنچه دارم از آن اوست
سلام ب استادومریم بانو و دوستانم
داشتم دنبال کامنت خودم میگشتم ک ببینم کامنت گذاشتم یا ن
بعد دیدم یکی ازدوستان دوتا کامنت پشت سرهم گذاشته گفتم پس این نشونه س حتی اگر قبلا کامنتی نوشتی الانم بنویس
من درمورد دخترم خداروشکر
اصلا حساسیتی ب خرج نمیدم و همیشه هم سالم بوده و هست
اگر سرما بخوره طول نمیکشه و جزئی بوده و زودم تموم میشه
اما موردی ک درمورد مشکلات خودمون ک باکسی صحبت نکنیم
ب نسبت قبلم خییییلی بهترم
و توجه کردم وقتی درمورد مسائل ناراحت کننده م با کسی صحبت میکنم حس بدی بهم میده و ذهنمم همونموقع شروع میکنه ب من فحش دادن ک ها بازم نتونستی جلوی دهنتو بگیری چقدر تو احمقی و خیلی چیزای دیگه همه ی تلاشمو میکنم زمانی ک کسی ب من زنگ بزنه درمورد اتفاقات خوبم حرف بزنم
درمورد هوای خوب و اینکه دخترم چ کلمات جدیدی رو یادگرفته
چ کارایی میکنه و حتی الان ک یک هفته س ک سرما خورده ام و بهم زنگ میزنن حالمو میپرسن
فهمیدم ک علت طولانی شدن مریضیم چرا اینقدر زیاد شده
من شاید سالی یکبار سرما میخورم
و اینه دلیلش ک ازم میپرسن چراصدات گرفته میگم سرماخورده م بعد بهم میگن اینو بخور اونو بخور و حس خوبی بهم دست میداد ک حس دلسوزی دارن
و برای همین گفتم دیگه جواب کسیو نمیدم تا خوب بشم
خیلی سخته استاد و اینم خب تکامل میخواد مثل همه ی چیزایی ک یادگرفتیم از حرفاتون از قانون جهان
این خبری ک الان چند روزه ک مردم ایران درموردش صحبت میکنن و جهانی شده
خیلی باید خودتو کنترل کنی ک تو بحثشون شرکت نکنی و حرفی نزنی و گوش ندی
چون هرجابری همین بحث هست
خدا همه ی مارو ب راه راست هدایت کنه
ب راه کسانی ک ب انها نعمت دادی و ن گمراهان
استاد دوستتون دارم مریم جانم میبوسمت
درپناه الله یکتا شادوخوشبختو ثروتمند باشید
سلام به استاد بینظیرخودم سلام خانوم شایسته عزیز،
در مورد مسئله ای صحبت کردید که بزرگترین مشکل من تو کل زندگیم بود و به لطف شما واقعا 90 درصد این مشکل رو تو زندگیم حل کردم ولی انصافا آسون نبود خیلی تمرین کردم و تلاش کردم و واقعا راضی هستم از این شرایط شاید شما نبودین حالا حالاها این داستان باهام بود،
فکر میکنم هرکسی که مثل من که این مشکل رو داشت الان اگه بخواد مثال بزنه 500تا مثال بتونه بیاره چون به نظرم این مشکل رو اکثر مردم دارن حالا یکی کمتر یکی بیشتر
من چیزی که واسم خیلی جالب بود اینه که من رو ارنج دستم یه جای پاره شدگی هست که الان 20 ساله باهامه واین جای ضخم فقط یه پارگیه پوست بودوبس که تو بچگی خوب شد همین، 2سال پیش که باشگاه میرفتم برای تمرین و سلامت هر وقت که تو جمع کم میاوردم میگفتم ببین دستم شکسته بود عمل کردم واسه همین نمیتونم مثلا سنگین وزنه بزنم یا هرچیزی و این شده بود بهانه من،
خدارو شاهد میگیرم بعد یه مدت کوتاهی انقدر اون دستم بی دلیل درد میگرفت که روانیم میکرد این درد 1سال باهام بود گاهی میرفت و دوباره شروع میشد
بعد این که این که با این قوانین آشنا شدم الان 1ساله که دیگه خبری ازش نیست و خیلی برام جالبه که بعد شناخت قوانین اگه بخوای به مسائل منفی دقت کنی خیلی سریع تر از قبل برات اون اتفاق بد پیش میاد و خدارو شکر که گرچه سخت بود ولی الان عالیم از این لحاظ و حتی حاضر نیستم به صحبت کردن منفی مادرم گوش بدم چه برسه به دیگران
استاد تا آخر عمر مدیونتم و دوست دارم یا علی…
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️😘😘😘😘😘😘💪💪💪💓💪💓💓