نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 16 - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

795 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیر حسین ترابی گفته:
    مدت عضویت: 2203 روز

    سلام به بچه های خانواده ی عباس منش من امیر حسین ترابی هستم متولد 20/12/1386 و15سالم هست و ساکن شیراز هستم

    من در سال 1400دفتری داشتم که تمام

    خواصته هام ،ستاره قطبی و نکته هارو اونجا می‌نوشتم بعد از یک سال اون دفترو پیده کردم و دیشب یعنی 27/11/1401خواندمش دیدم من یکی از خواسته های که داشتم رو جوری نوشته بودم که انگار همون موقع دارمش و احساس داشتن او شغلی که واقعا دوستش دارم وازش لذت میبرم رو داشتم خوب بعد نوشتن اون خواسته بعد از چند ما من به او خواسته رسیدم که 99درصد شبیه چیزی بود که نوشته بودم .

    وقتی دیشب خواندمش فکر کردم بعد از رسیدن به اون خواسته نوشتمشون چند صفه که خواندم فهمیدم که چند ما قبل از ریسیدن به اون خواسته نوشتمش.

    من دیشب به قدری شکه شده بودم که خواب از کلم پرید که تا ساعت های 4,3بیدار بودم واز خوشحالی نمی تونستم بخوابم.

    ودر آخر خدارو صد هزار مرتبه شاکرم به خاطره اینکه منو به اون چیزی که می خواستم به راحت تریم شکل ممکن رسوند خدارو شاکرم به خاطره هدایت های بی نزیری که منو می‌کنه

    خدارو شکر می کنم به خاطره ا ینکه شمارو سر راه من قرار داده .خدایا صد هزار مرتبه شکر می کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    جعفر فتح پور گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    سلام من زیاد وقت نیست شروع کردم ولی واقعا واقعا با تمام وجودم احساس میکنم تازه متولد شده ام من چهل سال زندگی از خدا گرفتم ولی بدون حضور خدا ،با یه عالمه باور غلط ،،،واقعا عاشق خدا و دستان خدا(استاد عباس منش) شده ام شوق پرواز دارم از خدا میخواهم بیشتر کمکم کنه تا تکاملم راطی کنم تا به درجه و فرکانس بالا تری برم ،،،دیدن آقا رضا عزیز و دوست داشتی یه نمایش بزرگ و با عظمتی از خدا و قوانین بی نقص خدا بود برای من ،،عاشق استاد و همه هم سفرها هستم ،،خدارا شکر میکنم که قبل از مردنم با خدا و دستان پر عظمت خدا ،استاد آشنا شده ام ،،خدایا بینهایت سپاسگزارم ممنونم بخاطر وجود این قوانین بی نقصت،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    الناز گفته:
    مدت عضویت: 2331 روز

    آقا رضای عزیز و دوست داشتنی دست شما درد نکنه،خیلی ممنونم از شما بابت صحبتها و توضیحات فوق العاده تون،واقعا ممنونم!چقدر قشنگ بود مسیر متعهدانه تون…

    استاد عزیز از شما هم متشکرم و خدارو شکر که در مدار شنیدن این فایل ها و تجربیات زیبا بودم.

    خدارو صدهزار مرتبه شکر بابت اینهمه نتایج زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    ژیلا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1286 روز

    سلام سلام اول بخدای مهربون خودم

    بعد به استاد تمام عیار زیبایی ها

    و به مریم عزیز و واقعا شایسته

    و به آقای عطار روشن(که تو کامنت قبلیم نوشتم عطار منش، از بس که اسم عباسمنش تو زبون من هست )

    و بعد به تک تک دوستان عزیزم که توی دانشگاه عباسمنش مشغول کسب علم و آگاهی هستیم.

    خدا رو شکر که تونستم این فایل رو ببینم و خدارو شکر که میتونم بنویسم

    با دیدن چهره ی آیدا جان این فرشته ی کوچولوی زیبا اشک تو چشمام جمع شد آخه منم بچه هامو تو شرایط مالی بد بزرگ کردم یعنی که خداوند همیشه حامی و نگهبانشون بوده و هست ولی مواقعی یادم میاد که ……نه دیگه نمیخام به اون لحظه ها فکر کنم

    خدارو شکر بخاطر وجود آیدا بخاطر وجود هزاران فرشته کوچولوهای که دنیا رو جای خیلی قشنگی میکنن و لبخند واقعا شیرین و لذت بخشی به دیگران هدیه میکنن

    بازهم خداروشکر که جمله ی میخکوب شدنم رو دوباره شنیدم استاد جان انگار برای من اختصاصی گفتی

    هی نگو من تو بغل خدام و خدا تو بغل منه

    انقدر خندیدم چون چند وقتیه که دقیقا این جمله رو تکرار میکنم

    آخه عزیزم تو از کجا فکر منو خوندی

    و دوباره فهمیدم که من مشرکم خدایا کمکم کن من که نمیخام مشرک باقی بمونم

    منم خانم خونه دارم و هی فکر میکنم همسرم نمیزاره فلان کارو بکنم

    خدایا ببخش

    چقدر باور در مورد پول و ثروت دارم که باید عوض بشه

    در مورد روابط همینطور

    ولی بالاخره باید از ی جایی شروع کنم

    باید حرکت کنم

    باید ی تکونی به خودم بدم

    این روزا که به فکر خونه تکونی خونه هستم خیلی وقت مناسبیه که خونه تکونی دل رو هم بکنم

    شاید بهتره که اول دلو تمیز کنم

    ولی نه هر دو باهم انجام میشه

    در حین نظافت ظاهر نظافت درون هم انجام بدم

    کار سختیه ولی شدنیه

    استارت همه کارها سخته ولی یکم که راه بیافتی میری رو غلطک و این شیب رو پشت سر میزاری

    شاید تو حین عمل انقدر سخت نباشه فکرش اذیت میکنه

    انقدر که توی سرم افکار مشوش و شلوغی هست که گیج میشم از کجا شروع کنم

    ولی میدونم که خیلی هم نباید بهش فکر کنم یک دفعه باید برم تو دل کار

    میدونم که پاشنه آشیل من همین نظم خونس که اگه انجام بشه اگه انجام بشه

    تعهدی که میدم به خودم رو یادم بمونه

    واقعا زشته که شاگرد استاد باشی و بزنی زیر حرفت

    تواین دانشگاه باشی و درس نخونی

    جواب استاد رو چی بدم؟؟؟؟

    دوست دارم وقتی اومدن ایران منم حرفی برا گفتن داشته باشم منم از جهاد اکبری که کردم بگم

    انقدر که مشتاق دوره جدیدتون هستم

    آخه من تازه وارد سایت شده بودم که قانون سلامتی رو معرفی کردید و من خریدمش بدون ذره ای شک

    و چقدر خوشحالم که در مورد بدنم بیشتر میدونم

    ولی چون ابعاد دیگه شخصیتم ایراد داره همسرم نزاشت ادامه بدم و از اون حالت دراومدم

    ببین بازم گفتم همسرم نزاشت

    ببین چقدر جای کار دارم

    چقدر هنوووووز زیر صفرم

    حالا امید دارم این دوره جدید منو متحول کنه و ی مریم دیگه ای بسازه از من

    انقدر که زیر پرچم همسرم بودم که بعد از ازدواج همه جا خودمو موسوی معرفی میکردم

    حتی ایمیلم هم بنام همسرمه

    خدایا ببخش

    من دیگه خودم می‌باشم دیگه خودم هستم که دارم فکر میکنم دارم تصمیم میگیرم دارم وووو….

    خدایا شکرت که برای من چراغ هدایتت رو پر نورتر کردی که مسیرو واضح ببینم

    خدایاشکرت که همیشه هوامو داری

    خدایا شکرت بخاطر وجود خودت

    راستش اینجا چه جای خوبیه یادداشتای روزانه تو مینویسی و سبک میشی

    خدایا شکرت

    امروز یکی از مشتریان پارسال تماس گرفت و آب معدنی خواست شماره پسرمو دادم

    خدایا شکرت بخاطر وجود پسر بالیاقت و مستقلم

    خدایا شکرت بخاطر وجود دختر باهوش و مهربونم

    خدایا شکرت بخاطر همسرم

    دوستون دارم

    بوووووس به کله هاتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    سعیده حمزه ای گفته:
    مدت عضویت: 2365 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و دوستان خوب

    استاد اصن زبونم بند اومده از این همه آگاهی

    استاد ی شور و شعفی درونم ایجاد شده که واقعا نمیتونم وصفش کنم …

    من چند جای این فایل هی استپ کردم و باز اون کلمات و اون جملات رو شنیدم

    اصن هنگ کرده بودم

    استاد بی نهایت خوشحالم بی نهایت حال خوبی دارم

    الان چندوقته که من تعهد دادم که روی باورام کار کنم و دوره روانشناسی ثروت 1 رو گرفته بودم قبلا و دارم جدی تر کار میکنم روی خودم

    کلا فضای مجازی رو حذف کردم …استاد من فقط اول اینو بگم که استاد هزاربار باید بخودمون بگیم هر روز هر لحظه باید روی باورهامون کار کنیم باید مراقب ورودی هامون باشیم دوم اینکه عجله نداشته باشیم من اینو با تمام وجودم درک کردم وقتی روی باورام کار می‌کردم میخاستم زودی پول بیاد واین عجله حال منو بد می‌کرد باخودم مدام گفتم من اصن الان دنبال هیچ چیز خاصی نیستم وفقط میخام حالم خوب باشه و لذت ببرم …بعد اینجا که گفتین ارزش خلق کنین مهارت‌هاتونو زیاد کنین ی چیزی تو ذهنم زنگ خورد …من در حال حاضر کارمندهستم و از لحاط زمانی و مکانی استقلال ندارم و شدیدا این خواسته درمن ایجاد شده که ی کاری رو برای خودم شروع کنم و از حالت کارمندی در بیام و برم و توانمندی های دیگمو کشف کنم و اصن خودمو بشناسم ….الان نمیتونم بگم دقیقا چی میشه اما ایمان دارم که خدا هدایتم میکنه چون من قبلا نتایج خیلی خوبی گرفتم اما متاسفانه تعهدم جدی نبوده و هربار رها کردم …اینبار خدا کمکم کرده و دقیقا 1 ماهه که متعهدانه تو مسیرم و امیدوارم دفعه بعد ک کامنت میذارم مثل دوست خوبمون آقا رضا پیشرفت‌های جدی تری داشته باشم ….استاد سلامت و شاد باشین همیشه

    خدارو صدهزارمرتبه شکر که به این مسیر هدایت شدم‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    نورا افضلی گفته:
    مدت عضویت: 1721 روز

    به نام خداوندبخشنده ومهربان

    سلام براستادجان توحیدی خودم وبانوی شایسته مریم شایسته وهم خانواده های عزیزعباس منش

    عزیزان من میخوام ازنظرعلمی درموردانرژی مطلب بنویسم امیدوارم مورداستفاده قراربگیره .

    فرکانس طبیعی بدن

    راههای مختلفی برای اندازه گیری انرژی وجود دارد

    دکتربروس تینوازدانشگاه واشنگتن آمریکااخیراموفق شده است تافرکانس یابسامدالکترومغناطیس اطراف بدن انسان ، دور بر غذاها وبسیاری چیزهای دیگررابه هرتزاندازه گیری کنداوهمچنان توانسته اندازه گیری کند:

    بدن یک انسان سالم لین 62تا68هرتزفرکانس دارد

    سالهاست علم ثابت کرده است انرژی ازحالتی به حالت دیگردرمی آیدوازبین نمی رود.

    فیزیک کوانتوم هم ثابت کرده است اگردوماده بافرکانس متفاوت درکناریکدیگر قرار گیرند ماده ای که دارای فرکانس بیشتراست برماده ای که فرکانس کمترداردتاثیرگذاشته فرکانس آن رابالاترمی برد.

    قوانین معروف نیوتن هم که دیگرجای بحث نداردوقانون عمل وعکس العمل هم باموضوع مادرارتباط است

    پس انرژی همه جاهست فقط ازحالتی به حالت دیگردرمی آیدوباروش های مختلف باید اندازه گیری شودکه شایدبعضی ازآنهاراتاکنون کشف نکرده ایم

    ماساروایموتودانشمندژاپنی نیزکشف واثبات کردکه مولکولهای آب دربرابرکلمات مثبت ومنفی ازخود ارتعاشات متفاوت نشان میدهند .

    پس بایستی هوشیار بر فرکانس وسطح ارتعاشات خودباشیم واجازه ندهیم که اُفت کند

    ماجرای فرکانس وارتعاش ومدار چیه ؟

    ما انسان هامتشکل ازیک سری باورهاهستیم وباورهای شکل گرفته درما یک سری انرژی ها راایجادمیکند.

    این انرژی چطورتولیدمیشه ؟

    به این صورت که افکارما احساس تولید می کند

    احساس ما انرژی تولید می کند

    انرژی مادرجهان هرلحظه درحال پخش شدن است (مرتعش شدن )

    ومانسبت به انرژی ای که تولید می کنیم جهان مارادرمداری (حلقه ای خاص) قرارمیدهدکه درآن مدار(حلقه) اتفاقات ، آدم ها ، ایده ها ، شرایط ، رفتارهاواخبارهایی که مرتبط باانرژی ماهستند بسیارزیادهستند.

    یعنی من هرلحظه درحال ارتعاش دادن ازخودم به دنیای بیرونم هستم دردنیاهرچیزی که شبیه انرژی مرتعش شده ازطرف من است به سمت من کشیده می شود.

    انرژی های منفی چیزهاورخدادهاوآدم هاواتفاقات منفی ، فقر ،بیماری رابه خودش جذب می کند

    انرژی مثبتی که ازمامنتشرمی شود چیزهای مثبت رابه سمت ما می آورد مانند ثروت ، قدرت ، روابط خوب ، خوشبختی ، فراوانی ، برکت، خوشحالی وغیره …

    مولاناشاعرمعروف ایران زمین دربیتی به این ویژگی اشاره کرده که :

    درجهان هرچیز ، چیزی جذب کرد

    گرم گرمی راکشید وسرد سرد

    قسم باطل ، باطلان را می کشند

    باقیان از باقیان هم سرخوشند

    چراما یک سری اتفاقات رامدام تکرار می کنیم ؟

    علت اینکه مااتفاقات راتکراری تجربه می کنیم به خاطرارتعاشاتی است که ازخودتولید می کنیم یعنی به اون اتفاقات بیش ازحدداریم توجه می کنیم .

    یعنی اگردونفربه هم نزدیک شدند بخاطر قوانین فرکانس به همدیگرنزدیک شدند چون هر دو یک انرژی حاصل ازوجه اشتراک را منعکس کردند وبه هم نزدیک شدند

    اگرشماداریدمکررا یک اتفاق ، شرایط ، رفتار ، شخص یامشکل رادرزندگی تجربه می کنید بخاطراین است که شماانرژی های مشابه این مشکلات راداریدازخود مرتعش می کنید.

    مثلاتفکردرباره اینکه من چقدرمظلوم هستم این احساس مظلوم شدگی درمن انرژی مناسب بامظلوم بودن ایجاد می کند واین انرژی مظلوم بودن ،برای ظالم هاسیگنال جذب شدن به مظلوم است واین باعث میشه ظالم هابه سمت زندگی من می آیند

    درواقع ، زمانی که بیش ازحد درحالت من مظلوم هستم ، باقی بمانید (یابیش ازحد به مظلومیت دیگران توجه می کنید) شماداریدیه ظالم هاعلامت میفرستید که بیامنو اذیت کن .

    منم قربانی بعدیت هستم بیا .

    وجه اشتراک ظالم ومظلوم ، ظلم است پس این دو چون یک وجه اشتراک دارند باعث میشودظالم ومظلوم به همدیگر نزدیک شوند .

    موفق باشید دوستان عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    مجید مرادی گفته:
    مدت عضویت: 3537 روز

    سوره شوری آیات 19 و 20

    سلام به همگی

    امیدوارم لحظه به لحظه زندگی تون پر از سپاسگذاری باشه

    امشبم میخام به ایده ام عمل کنم یه آیه دیگه از قرآنو اون چیزی که ازش میفهممو اینجا بنویسم

    از اونجایی که علم من کامل نیس قرارم نیس الزاما حرفهای من همش درست باشه اینا برداشت های من با علم الانه من

    امشب هدایت شدم به دو تا آیه که با اینکه خیلی خوابم میومد

    وقتی بهش رسیدم دیوانه شدم چشام گرد شد اصن

    خیلی خوشگل بودن آخه

    اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ ۖ وَهُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ ‎﴿١٩﴾‏ مَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ ۖ وَمَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ ‎﴿٢٠﴾‏

    خداوند نسبت به بندگانش لطف (و آگاهی) دارد؛ هر کس را بخواهد روزی می‌دهد و او قوّی و شکست‌ناپذیر است! (19) کسی که زراعت آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزایش می‌دهیم و بر محصولش می‌افزاییم؛ و کسی که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمی از آن به او می‌دهیم امّا در آخرت هیچ بهره‌ای ندارد! (20)

    اوف به این آیه ها

    آیه اولو از اون جهت آوردم که بدونید بحث آیه قبلی در مورد رزق بوده

    حالا این رزق اصلش مادیاته ولی همش مادیات نیس شاید بشه بهش گفت نعمت ها

    اول خدا خیلی قشنگ از کلمه عباده استفاده کرده

    بندگانم

    نگفته همه ی مردما

    گفته بندگانم

    کلا زبون خدا توی آیه های مختلف فرق داره

    وقتی کلمه ناس بیاد وسط سفت و رفت صحبت میکنه

    وقتی عبد میاد وسط جنسش لطیف میشه انگار یه احساس دوس داشتن پشتشه

    اینجا از همین آیه هاس

    لطیف اصن از اسمش مشخص یه کلمه ی با احساسیه

    اینجا به معنی هم باریک بین بودنه یه جورایی و هم ب معنی مدارا کردنه

    بعدش از یشا استفاده شده

    یعنی طبق باوووورررر هات

    هرجا یشا اومد هممون استادیم دیگه میفهمیم داره با قوانین کار میکنه داستان

    و بعدش رزق اومده

    چی از این قشنگتر

    اول لطیف بعد عباد بعد یشا بعد رزق

    ترکیبشون خیلی خوشگله

    و نشون میده که خدا به اندازه ای که تو باور داری اون نعمتو که اصلش پوله رو وارد زندگیت میکنه و از اون طرف برای بندگانش لطیفه پارتی بازی نمیکنه آ

    خلاف قوانین خودش عمل نمیکنه ولی میتونه ک منو تو رو هدایت کنه

    میتونه که منو شما رو بندازه توی مسیری که مجبور بشیم روی باورهامون کار کنیم

    مثل یه پلیس که میخاد هواتو داشته باشه اون نمیاد مثلا اگه تو سرعتتو زیاد کردی جریمه ات نکنه قانون قانونه

    تند رفتی باید جریمه بشی پاش بیوفته ماشینم میخوابونه

    ولی میتونه قبل از دوربین ها توی مسیر بهت بگه که این جاده دوربین داره بهت هشدار بده

    میتونه با یه سری مانع یکم از سرعتت کم کنه

    برای خدا هم اینجوریه و ی جورایی ما بدون هدایت خدا هیچی نیستیم

    آخرش اون کاره رو باید ما انجام بدیم

    حتی اون لطیف بودنشم به نظرم در پایه قوانین

    بالاخره اونی که خدا بهش میگه عبد

    کسی که گوش به فرمان خداس

    کسی که قبول کرده ربوبیت خدا رو دیگه تا حد خیلی خوبی

    ثمره اش هم میشه هدایت ثمره اش هم میشه نعمت و پول

    اما آیه دوم

    کسی که زراعت آخرت را بخواهد، به کشت او برکت و افزایش می‌دهیم و بر محصولش می‌افزاییم؛ و کسی که فقط کشت دنیا را بطلبد، کمی از آن به او می‌دهیم امّا در آخرت هیچ بهره‌ای ندارد! (20)

    من بارها گفتم وقتی خدا میگه آخرت این نیس که ما بریم بشینیم یه گوشه صب تا شب فقط عبادت کنیم سر از سجده بر نداریم

    عبادت سر جاش ولی اصل داستانو عمل انجام میده

    اولا از زراعت استفاده شده

    زراعت ی جورایی این نیس که تو بشیینی دست رو دست بذاری و بگی خب زمین خودش سبز میشه دیگه

    نه باید دونه بکاری

    آبیاری مناسب رسیدگی میخاد

    و در یه کلام عممممممل پشتشه

    این عمله ک باعث میشه تو راه درستو بری فقط خواستن دنیا و آخرت باهم کافی نیس هردوتاشو باید با هم بخاین

    ولی وقتی از کشت دنیا استفاده شده یعنی طرف شب و روزشو میدوزه برای اینکه چشم دختر خاله اشو کور کنه

    بذار ساده ترش کنم

    همه ی ما یه انگیزه ای داریم برای اینکه میخایم به ثروت برسیم

    هیشکی ام نیس که خالص یه طرف باشه هممون خاکستری هستیم نه سیاه نه سفید

    یکی هست اولویتش اینکه جزو انعمت علیهم باشه توی این دنیا

    و میکوبه برای اینکه به این برسه میکوبه برای اینکه شبیه سلیمان بشه

    و میخادم خداییش لذتم ببره

    میخادم با نعمت های خدا حال کنه

    و از نعمت های خدا از ته دل سپاسگذاری کنه

    کیفشم میکنه شکر گذاریشم میکنه

    همه جوره لذت میبره از ماشینش از روابطش از همه چیش لذت میبره با شکر گذاری

    با این دید که همه رو خدا بهم داده من اصن عددی نیستم این وسط

    حقشم هست چیز عجیب و غریبی نیس

    ولی یکی دیگه هست انگیزه اش فقط اینکه برسه به ثروت که یه پزی باهاش بده برسه به ثروت برای اینکه ب اون یارو ثابت کنه در مورد من اشتباه میکردی بره با ماشینش گاز بده حال اونو بگیره یا نمیدونم بره آیفون بخره با وام و در به دری تا چشم بقیه رو کور کنه تا ی جورایی یه کارایی بکنه که بقیهب بگن

    واااو

    بابا تو دیگه کی هستی

    اینا خیلی خوشگل جوابشون توی این آیه اومده

    دسته ی اول چی میگه خدا در موردشون

    میگه از فضل خودم بر اعمالشون می افزایم

    میگه ی جورایی براش میترکونم

    وقتی فضل اومده یعنی کار بالا گرفته دیگه یعنی خدا خدایی شو تموم میکنه برات

    با همون اندک فرکانس خوب منو تو

    خدا که خیره مطلق یاد اون حدیث قدسی میوفتم که میگه اگه شما یک قدم به سمت من بیاید من دو قدم میام اگه شما دو قدم بیاین من چهار قدم میام اگه شما آهسته بیاین من دوان دوان میام

    این از فضل خدا برای اونایی که اولویتشون خود خداس

    اولویتشون ساخت بهشت توی این دنیاس برای اینکه بهشتو توی اون دنیا هم تجربه کنند

    و نیت این قسمت کاملا غالبه ب نیت های دیگه

    ولی اون دسته دوم اونایی که دوس دارن

    بقیه بگن بهشون ووووااااو بابا تو دیگه کی هستی

    اینا رو ببین چه قدر خوشگل گفته نگفته نمیدیم بهشون

    گفته یه مقداری از اون دنیا رو بهشون میدیم

    تو میتونی بری با وام آیفون بخری

    ولی با وام نمیتونی بری پورشه پانامرا توربو اس بخری توی ایران لاقل

    تو میتونی بری دماغتو با قرض و قله عمل کنی برای اینکه به چشم چهار نفر بیای

    ولی نمیتونی بری فلان ویلا رو توی لواسون بخری دو هزار میلیارد

    خدا هم گفته بهشون از دنیا میدم ولی فقط اندکی

    یه مقداری

    اینکه میگم این آیه خیلی خوبه

    تهشو بگم

    همه ی ما زاتمون خداس

    دیر یا زود میمیرم و قطعا اون دنیا بر اساس این دنیا باهامون رفتار میشه

    ولی یه سری ها هستن وارد حاشیه میشن از راه راست دور میشن

    اونا که وارد حاشیه میشن شاید یه مقداری حال کنن

    که پیش لذت بردن اون دسته ی مقابل هیچی نیس

    اونا خیلی بیشتر بر اساس فطرت انسان لذت میبرن

    ولی تهش در به درن و هر دو طرفو باهم باختن

    چ قدر من میشناسم که کلا آخرتو هیچیو قبول ندارن و مرتب گل مصرف میکنند مرتب مشروب میخورن

    چون اون درونه باید ی جوری سرکوب بشه انگار

    وقتی تو کمر ببندی که میخام این دنیا رو دیگه به تهش برسم

    که همه بگن بابا دیگه این کیه

    با اولین شکستی ک میخوری میگه بیچاره تو از سر کوچه تون نتونستی رد بشی میخای به ته دنیا برسی؟ شاید توی مسیر همون تا سر کوچه رفتن یه نیمچه لذت فیکی هم برده باشه

    ولی اونی که ایمان ب خدا داره اونی که میگه میرم جلو میخام انعمت علیهم بشم میخام بترکونم هیشکی ام نمیخام اصن نتایجمو ببینه

    اصن گور بابای بقیه

    مگه مهم نظر اینو اون؟

    همین بس که یه خدایی داره بالای سرم میبینه ک من دارم میلیاردی پول میسازم میبینه که من دارم بدون مشروب بدون مواد چه قدر از درون با خودم لذت میبرم از درون خوشبختم خدا هم کیفمو میکنه میگه دم این بنده گرم که شکر گذاره که دهن شیطونو سرویس کرده

    من خدا رو این شکلی دیدم توی این آیه

    نه اینکه دقیق این شکلی باشه ولی خواستم عمق کلامو هممون بفهمیم

    خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی

    خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیس

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      زهرا نظام الدینی گفته:
      مدت عضویت: 2485 روز

      آقای مرادی عزیز، ممنون بابت توضیحات عالی‌تون.

      این آیه جزو پاشنه‌آشیل‌های من بود که با یک اشاره شما خیلی چیزها برام تغییر کرد.

      به واژه حرث و زراعت دقت نکرده بودم. تو این دنیا باید بکاریم تا اون دنیا برداشت کنیم. آخرت خواستن به معنی بدبخت زندگی‌کردن نیست. می‌تونی توی این دنیا قصر بخواهی، بهترین مرکب و ماشین رو داشته باشی، اما همه رو از اون جهت بخواهی که تو بنده خدایی و لایق تمام بهترین چیزهایی که توی این دنیا هست نه برای اینکه فکر کنی اول و آخر این زندگی، این دنیاست و اگر به چیزی دست پیدا نکنی، از غصه خودت رو هلاک کنی.

      قضیه همون رها بودن است. قضیه اینه که میخه اسب زندگی‌‌مون به دله یا به گله.

      همین مسیر رو ادامه بدهید که خوش مسیری است.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    ابوالحسن جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1388 روز

    بنام یگانه هستی عالم

    سلام و عرض ادب به استادم به سید حسین عزیزو همه ی اعضای خانواده ی عزیزم

    وای وای خدایا زبونم بند اومده

    واقعا من زنده ام مغزم داره سوت میکشه استاد قسم میخورم

    این دومین باری بود که از سری فایل های اقا رضا چشام تر شد قلبم داره از جاش کنده میشه

    انگاری کوبیده شدم نرم شدم دوباره دارم شکل میگیرم

    استاد جان من این چهارتا فایل اخری که از اقا رضا گذاشتینو من باید جداگانه بارها و بارها صدها بار ببینم نکته برداری کنم تکرار کنم تا قشنگ با تمام سلولای بدنم یکی بشه

    الان که دارم مینویسم ضربان قلبم روی هزاره فکنم

    قلبم داره از جاش کنده میشه

    خدای من چقد اگاهی چقد رشد چقد تلنگر بی نظیره تکرار میکنم بی نظیر

    بقیه بچه هارو نمیدونم ولی منو یک تکون که چه عرض کنم زلزله در من ایجاد شده استاد

    این چهارتا فایل از نتایج اقا رضا شاید به جرات بگم فشرده شده ای از تمام اموزشاتونو داره

    خیلی خلاصه و تمرکزی تقریبا برسی کرده

    شاید بخاطر همینه من احساساتم الان روی هزاره

    نمیدونم دیگه چی بگم

    فقط میتونم بگم استاد جونم

    تعهد تعهد تعهد میدم

    تمرکز تمرکز تمرکز می کنم

    ارزش ارزش ارزش ایجاد کنم

    خدایا شکرت خدایا ای رب العامین

    شکرت که لیاقت بودن و دیدن این فایلارو داشتم و دارم و باعث میشه من ایمانم هزاران هزار بار رشد کنه

    اوج تاثیر فایل اقا رضا تولد فرزند عزیزش ایدا خانم بود که دگرگون کرد منو

    واقعا ممنون رضا جان که عکسشم فرستادی تا با چشم ببینیم و ایمانمون قوی تر بشه️

    فقط از دوستانی که اگه کامنت منو خوندن بهم بگم که‌ شرایط و توضیحاتی که استاد

    برای درست کردن و فرستادن فایل براشون بودرو

    بگین ممنون میشم ان شاالله قسمت بشه

    منم فایل یکی از همین روزا بفرستم ️

    از همگی سپاس گزارم از خدای مهربونم از استاد عزیزم که همیشه فایلات منو اگاه تر میکنه

    و من باید عمل کنم عمل کنم عمل کنم

    تندرست و شادو ثروتمند باشین در پرتوی لطف الهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    خدیجه شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 2043 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین.*

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه دوستان نازنین سایت عباسمنش

    اول از همه خدا رو شکر می کنم که عضو این خانواده بهشتی هستم و دارم تلاش می کنم برای بهتر شدن. بهتر شدن خودم و در نتیجه بهتر شدن جهانم…

    و بعد مثل همیشه سپاسگزارم از شما استاد عزیزم بخاطر این سری فایلها و همچنین از آقارضای عزیز که اینقدددددر عالی عمل کردن و اینقدر عالی نتیجه گرفتن و الگوی بینظیری شدین برای همه بچه های سایت و یکبار دیگه واژه خواستن و توانستن رو با تمام قدرت برامون معنی کردین تا ایمانمون به درستی این مسیر و صداقت آموزه های استاد بیشتر و بیشتر بشه.

    و حالا میرم سراغ درسهای عالی که از این فایل بینظیر گرفتم:

    درس اول اون بیس محکمی که آقا رضا گفتن تو وجودشون درست کردن که با وجود تمام افکار منفی همچنان ایشون رو در مسیر درست ثابت قدم نگه داشته. خدارو شکر می کنم که منم تو این چند سالی که عضو سایت هستم با وجود تمام افکار منفی که میگفت تو نتیجه نگرفتی و نجواهایی که هر روز تلاش میکنه از هر راهی شده ناامیدم کنه اما همچنان ادامه دادم. البته درسته که مثل آقارضا تعهد قوی نداشتم اما میدونستم باید ادامه بدم و خدا رو شکر تو خیلی زمینه ها نتیجه های کوچک گرفتم و میدونم که در حال رشدم تا ظرف وجودم بزرگتر بشه. و این ادامه دادنه با دیدن فایلهای آقارضا قدرت بیشتری گرفته و خدارو شکر ابنروزا دارم بهتر عمل میکنم و با تکرار هر روزه اهرم رنج و لذت میبینم که رفتارم متفاوت شده و بخاطر این موضوع به خودم احسنت میگم.

    دومین درس که استاد برای بار هزارم روش تاکید کردن اینه که قانون ثابته، اگه تو هر جنبه ای از زندگیم باورهای درستی برای خودم درست کنم نتایج تغییر میکنه و اونجوری میشه که من میخوام.

    اگه در مورد روابط باورهام درست باشه و تو این زمینه خدای خوبی برای خودم بسازم روابط عالی دنبال من میاد

    اگه در مورد سلامتی باورهامو درست کنم و خدا رو به شکل سلامتی ببینم اون باورها سلامتی و شادابی برام به ارمغان میاره

    اگه درمورد پول و ثروت باورهامو درست کنم و به الهاماتم عمل کنم ثروت دنبالم میاد

    استاد بیشتر وقتها که دارم به صحبتهای شما و رفتار خودم فکر می کنم دائم این جمله شما تو فایل اصل و اساسی که صاحب یک کسب و کار باید بداند، تو گوشم زمزمه میشه که گفتین

    باور،باور،باور داره کارها رو انجام میده»

    سومین درس این بود که تو هر سنی آدم میتونه به خواسته هاش برسه حالا اون خواسته میخواد ثروت باشه میخواد سلامتی باشه یا میخواد یه بچه باشه که آقا رضا هر سه تای این خواسته ها رو وقتی بدست آورده که خیلی از مردم جهان و علی الخصوص ما ایرانیها باور داریم که دیگه سنی از ما گذشته و نمیشه و این دقیقا یه نقص در سیستم خداونده و این در صورتیه که تو نمازهامون در روز فکر کنم صدباری میگیم سبحان الله که میشه پاک و منزه است خدا از هر عیبی و از هر نقصی. ولی با افکارمون و باورهامون هزاران انگ به خدامون چسبوندیم و یکیش همین ناتوانی خداوند در رسوندن ما به ثروت، سلامتی، فرزند و،،،، در سن بالاست. خداوند ما رو هدایت کنه که این باورهای شرک آلود رو از وجودمون پاک کنیم و بجاش انرژی پاک الهی رو در وجودمون بیشتر و بیشتر کنیم با باورهای درست. الهی آمین

    چهارمین درس که برای من خیلی خیلی خیلی ارزشمند بود و به شدت اینروزا بهش نیاز داشتم این بود که از جایی که هستی و با امکاناتی که داری شروع کن. خود استاد هزار بار گفتن آقاجان راهی که با سختی باشه با مشقت باشه مال تو نیست. ولی خب دیگه عجله، هر چی بگم از عجول بودن ما آدمها بازم یه جایی ریز ریز میاد و مارو جوری میندازه تو تله که نمیفهمیم از کجا داریم میخوریم. و من نیاز دارم که این درس رو هر روز برای خودم تکرار کنم. نه یکبار دوبار که تو هر کاری فکر کنم ببینم این کاری که دارم انجام میدم بخاطر چیه، تلاش زورکیه برای رسیدن به چیزی که نیستم یا نه دارم در کمال آرامش و ایمان قدم برمیدارم. دارم از چیزایی که دارم خلق ارزش می کنم یا روی چیزایی که ندارم حساب کردم،

    درس پنجم: فکر نکنید خدا برای یکی میخواد برای یکی نمیخواد، که این باور بازم برمیگرده به نگاه انسانی ما به خداوند که فکر می کنیم که خدا هم مثل ما مثلا بعضیارو بیشتر دوست داره بیشتر باهاشون حال می کنه برا همینم بیشتر کمکشون می کنه که موفق بشن، یا با بعضیا حال نمی کنه و دوسشون نداره برای همینم بهشون بی توجهی می کنه و هر چی چاله و چوله س انداخته تو زندگی اونا تا به موفقیت فکرم نکن و یا حتی اگه بخوانم موفق بشن اونقدر از چاه دربیان بیفتن تو چاله که وقت نکنن به موفقیت برسن.

    نه اینجوری نیست. خدا هوای همه رو داره، ولی به اندازه ای که ما حرکت می کنیم، به اندازه ای که شجاعت بخرج میدیم درهای بیشتری رو برای ما باز می کنه، یعنی همش برمیگرده به خود ما، به حرکت ما، به ایمان ما، به توکل ما، به خلق ارزش

    درس ششم: وقتی نتایج مالی میاد که تو در عین اینکه داری تو حوزه موردعلاقت قدم برمیداری باورهاتم درست کنی و بواسطه اون باورها شخصیتت متفاوت از قبل باشه. همونجوری که تمام بچه های موفق میگن که شخصیت الانشون با شخصیت یکسال پیششون زمین تا آسمون فرق داره، و این تغییر شخصیته باعث ایجاد تغییرات میشه ولی ما میوه ها رو میبینیم و چشممونو رو ریشه ها میبندیم و همش دنبال اینیم که فلانی چکار می کنه یا چجوری با مشتریاش برخورد می کنه یا چجوری تبلیغ می کنه که اون میفروشه و من نمیفروشم. و این فرمول طلایی که استاد بیان کردن

    تغییر شخصیت>>>> حرکت کردن>>>> ارزش خلق کردن>>>>> نتیجه گرفتن

    وقتی شما توانایی خلق ارزش داشته باشی همه جای دنیا میخوانت. یاد حرف ارشیای عزیز افتادم که گفتن غیر ممکنه که تو بری تو برنامه نویسی نامبر وان بشی و بهترین شرکتهای دنیا نیان دنبالت و این همون الرزق رزقانه که به شرطی اتفاق میفته که تو تو حوزه کاری خودت حرفی برای گفتن داشته باشی،

    باید سعی کنم هر روز بهتر از دیروزم باشم حتی اگه یه خانم خونه دارم باید روی همون چیزایی که دارم خودمو بهتر کنم و صبر داشته باشم در مورد نتایج مالی…….

    خدایا ما رو جزو کسانی قرار بده که تو جاده آسفالتی که میره به سمت ثروت و سلامتی و عشق و خوشی سوت میزنن و راحت بهش میرسن نه جزو اونایی که با گاری تو جاده خاکی میرن و زور میزنن و آخرم به هیچی جز نابودی و ذلت نمیرسن.

    خداوندا من به هر خیری که از تو برسه محتاجم هدایتم کن الله مهربانم…….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      فاطمه سليمى گفته:
      مدت عضویت: 1849 روز

      سلام به خدیجه بانوی عزیز

      واقعاً خدا رو هزاران بار شکر که عضو این خانواده بهشتی هستیم و به فراخور حال خودمون و به اندازه درکمون از صحبتهای استاد استفاده می کنیم

      خدا رو شکر بخاطر کامنتهای فوق العاده دوستان که دیدگاه هاشون بما کمک می کنه درک بهتری از آگاهیهای فایلها داشته باشیم

      شما رو تحسین می کنم برای این رد پای زیبایی که از خودت گذاشتی

      چقدر دقیق و خوب درسهایی که گرفتی رو دسته بندی کردی و درباره اونها توضیح دادی

      خیلی استفاده کردم

      خدا رو شکر که وقتی که ما احساسمونو خوب نگهمیداریم وسعی می کنیم هر روز یه کمی بهتر از دیروزمون باشیم نتایج بتدریج خودشو نشون میده

      وهر چقدر بهتر کار کنیم نتایج بزرگتر میشه

      خیلی از شما سپاسگزارم

      سلامت و موفق و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        خدیجه شریعتی گفته:
        مدت عضویت: 2043 روز

        سلام فاطمه عزیزم

        سپاسگزارم که وقت گذاشتی و کامنتمو خوندی.

        عزیزم هر چی میگیم و مینویسیم فقط و فقط الهام حداوندیه که بی اذنش برگی از درخت نمیوفته چه برسه به اینکه من انسان بتونم چیزی خلق کنم. حالا اون چیز میخواد یه کالا باشه یا یه خط نوشته.

        خدا رو شکر میکنم که یه خانواده بینظیر دارم و خواهر و برادرها و استادی که جزو بهترینهای جهانن.

        بهترینها رو برات آرزو می کنم عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    بهار گفته:
    مدت عضویت: 2367 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان و ممنونم‌از دوست مهربانمون رضا عطارروشن که با گفتن داستان زندگیش بینهایت به من کمک کرد و هر فایلش به اندازه چندین کتاب موفقیت ارزشمند بود ،وقتی صحبتهای استاد رو درادامه این فایل گوش کردم متوجه خودم شدم ،خودمی که سالها تونستم دست به تولید خلق ارزش بزنم ،چقدر ما آدمها فراموشکار هستیم ،یادم رفته بود که من یک زن خانه دار ،با تحصیلات دیپلم بودم عاشق کار کردن ،اما با توجه به مدرک تحصیلیم و خانه دار بودن و حتی یک دختر دوساله داشتن و سختگیری همسرم عملا امید به پیداشدن هیچ کاری برای من نبود ،امشب با شنیدن صحبتهای استاد بارها از خودم تشکر کردم ،ازاینکه تونستم به عنوان یک زن خانه دار و فقط وفقط از یک کلاف نخ سالها درآمد کسب کنم ،دوست دارم امشب داستان بافتنیهامو اینجا بنویسم که اگر روزی باز ناامید شدم و باز نجواها شروع کرد به سرزنش کردنم یادم بیفته که چقدر خوب و عالی تلاش کردم و با سختیهای زندگی مبارزه که نه فقط حل کردمشون به نفع خودم ،

    و اما داستان من

    من 4سال در کارخانه تولید نخ کار میکردم ،از کودکی عاشق مستقل شدن بودم و ازکودکی هرگز انتظار نداشتم کسی آرزوهای من رو برآورده کنه و همین امر باعث شده بود همیشه درتکاپو باشم و اوقات بیکاری در تابستان همیشه مشغول حرفه یاد گرفتن و کار کردن بودم و این درصورتی بود که خانواده ما از نظر مالی خوب و خیلی سرتر بود از تمامی فامیل ،همیشه مسافرتها و خردو خوراکمان به بهترین نحو آماده و عالی بود و من هرگز درطول زندگیم حسرت هیچ چیزی به دلم نبود

    ،دیپلم که گرفتم عاشق رفتن به سرکار و مستقل بودن و پول دراوردن بودم دلم میخواست هرچیزی که میخوام رو بتونم بخرم و داشته باشم ،و شروع کارم در شرکت نساجی بود ،روز اول که وارد شرکت شدم و داشتن منو با محیط داخل کارخونه آشنا میکردن چشمم به پنجره بزرگی افتاد که داخلش چند خانم جوان لباس سفید پوشیده بودن و درحال کار بودن روزهای بعد متوجه شدم قسمت آزمابشگاه و کنترل کیفیت کارخانه هست ،من اونروز با دیدن اون اتاق شیشه ای به خودم گفتم جای من اونجاست و منهم میشم یکی از اپراتورهای آزمایشگاه ،بماند که دوسال در سختترین قسمت تولید افتادم و اما درعرض چندماه بهترین خودم شدم در قسمت ماسوره زنی ،اونقدر که وقت اضافه می اوردم و به بقیه کارگرا کمک میکردم ،اما دراون دوسال همیشه رویای رفتن به ازمایشگاه رو داشتم و حالب اینکه اپراتورهای ازمایشگاه بجز دوسه نفر که مدرک معتبر دانشگاهی داشتن الباقی مدرک دیپلم و از بچه های خود سالن تولید بودن ،واین بهم امید میداد که منم میتونم برم اون قسمت ،خواسته خودم رو بارها به مهندس شیفت میگفتم و اون بارها میگفت کار آزمایشگاه سخت هست و من برام مهم نبود فقط دوست داشتم اونجا کار کنم تا اینکه بعد دوسال مهندس شیفت ما ارتقاع درجه کاری گرفت و شد مهندس تولید شیفت ثابت و ازاونجا که من و دوتا از دوستام از بهترین بچه های شیفت مهندس بودیم شب اخر که تو شیف بود مارو نصفه شبی برد اتاقش و بهمون گفت من از شنبه میشم‌مهندس تولید و میرم شیفت ثابت و ازاونجا که شما سه نفر بهترین افراد من بودید شمارو هم‌باخودم میبرم و رو کرد به من و گفت هنوزم دوست داری بری آزمایشگاه ،با خوشحالی گفتم‌بله ارزوم هست و اینجوری شد که من منتقل شدم به آزمایشگاه و درطول دوسال کار در قسمت کنترل کیفیت ،هر دوسال به عنوان بهترین امراتور شناخته شدم و هرسال بهم لوح تقدیر دادن و حقوق من از بقیه افراد قسمت آزمایشگاه بیشتر هم بود ،عاشق کارم بودم و رویام این بود که مهندس نساجی بشم و برم درس بخونم که مصادف شد با ازدواج من و همسرم مخالف کار من بود و همیشه میگم کاش اون سالها با استاد آشنا شده بودم اونوقت میدونستم باید چکار میکردم و چجوری به کارم تو شرکت ادامه میدادم ،به هرحال من استعفا دادم و ازدواج کردم ،بخاطر باورهای مخرب و نادرستی که داشتم متاسفانه زندگی پر تنشی داشتم و منی که استقلال مالی داشتم و همیشه تو جیبم پول بود وارد خونه ای شدم که خبری از پول نبود نه اینکه همسرم نداشته بود نه از نظر مالی وضع خوبی داشت اما هیچ پولی دوست نداشت برای من خرج کنه و این شرایط برای آدمی مث من که مستقل بودم بشدت سخت بود دو سال گذشت و درگیری و دعواهای ما هرروز بیشتر میشد و من ناامیدتر و افسرده تر دخترم دوساله شده بود و من دوست داشتم پول داشته باشم تا بتونم چیرهایی که دوست دارم تهیه کنم اما بازهم خبری نبود و همسرم به صراحت بهم گفت مشکل مالیتو خودت حل کن و من پولی ندارم به تو بدهم ،وقتی دخترم بدنیا اومد دوست داشتم براش لباس ببافم که بزرگ شد ازمن به یادگار داشته باشه ،هیچ چیزی از بافتن بلد نبودم ،فقط در حد یک زیر و یک رو بلد بودم که ببافم ،سی دی تهیه کردم ،مجله گرفتم ،و پولش رو با التماس از همسرم میگرفتم و کمی هم از پولی که موقع تولد دخترم براش کادو اورده بودن ،ذوق بافتن برای دخترم داشتم و دلم میخواست براش شال و کلاه یا لباس ببافم و تنش بپوشونم ،بارها بافتم و پس کردم و خدا یک شخص مهربون سرراهم گذاشت و اون اصول اولیه رو بطور رایگان بهم‌یاد داد و من شروع کردم به بافتن ،و برای دخترم هرچیزی که دوست داشتم میبافتم ،

    دخترم که دوساله شد رفتیم خونه جدید ،اما قبل رفتن همسایه من بافتنی دخترم رو دید و گفت کجا خریدی من گفتم خودم بافتم و گفت چقدر تمیز و شیک بافتی و باور نمیکرد که خودم بافتم ،بعد از مدتها به من گفت برای بچه منهم میبافی؟ وقتی اون حرف رو زد وحشت کردم و گفتم‌نه اصلا من فقط برای بچه خودم میبافم ،ما تو شهر کوچیکی زندگی می کردیم و همه همو میشناختن ، برام خیلی سخت بود که بقیه بدونن من بافتنی میبافم و خرج خودم رو درمیارم و فکر میکردم مردم تصور میکنن که چه رن بدخت و بیچاره ای هست و بهم ترحم میکنن برای همین دوست نداشتم که کسی بدونه ،غافل از اینکه باید به خودم و هنر دستم افتخار میکردم ، خلاصه از اون همسایه اصرار و از من انکار ،تااینکه بالاخره اون خانم تونست منو قانع کنه که برای پسرش بافتنی ببافم ، و من کلی التماسش کردم که به کسی نگه که آبروم نره

    من بافتنی رو یاد گرفته بودم اما دوست نداشتم تو شهر خودم ببافم و کسی منو بشناسه ،تااینکه برنامه تلگرام اومد و یکی بهم گفت چه اشکالی داره ببافی تو میتونی توی تلگرام گروه بزنی و بگی بافتنی بلدی و بعد برای مردم ببافی و پول دربیاری ،ومن حسم خوب سد وقتی فهمیدم میتونم با بافتن پول دربیارم ،چرا که نه من عاشق کار کردن و پول دراوردن بودم ،اما گوشیم مدل پایین بود وباید گوشی اندروید میگرفتم که اونم همسرم وقتی فهمید گفت هرگز برات نمیخرم و همین گوشی معمولی خوبه ،تلگرام محیط خرابی داره و مناسب تو نیست و این درصورتی بود که خودش گوشی بردز داشت و برنامه تلگرامم رو گوشیش نصب بود ،با پادر میونی برادرم و برادر همسرم بالاخره گوشی جدید گرفتم و برنامه تلکرام نصب کردم اما اونقدر منو از تلگرام ترسونده بودن که نمیدونستم باید چکار کنم و چجوری آدمهایی پیدا کنم که ازشهر من نباشن ،خلاصه بقول استاد دوره تکاملم رو طی کردم و دراین بین کلی آدمهای خوب سرراهم قرار گرفتن و یاد گرفتم که باید گروهم رو تو گروهای دیگه تبلیغ کنم و اما من پولی نداشتم ،اون روزها نمیدونم چجوری اما پولش جور میشد ،یکی کادو میداد ،یا پدرو مادرم بهم به بهونه مختلف پول میدادن ،یا یکروز همسرم معامله خوبی میکرد و یکم پول بهم میداد ،یادمه یه انسان خوب و مهربون خواست برام گروهمو تبلیغ کنه اومد بهم گفت چرا گروه زدی ،گروه برای کار تو مناسب نیست باید کانال بزنی و کارتو با کانال شروع کنی ،منم گفتم‌من اصلا بلد نیستم اون خانم‌ بهم آموزش داد و حتی بهم یاد داد چجوری بنر تبلیغاتی درست کنم ،و کلی تبلیغ منو تو کانال خودش که اونموقع کانال بزرگ و اسم و رسم داری بود به رایگان تبلیغ کرد و الان میدونم تموم اون دستهای خیر همه دستانی بود از سمت خدا. خدایی که حال و روز داغون من رو میدید و میخواست فقط خواسته های منو برآورده کنه ،اعضای کانالم همه افراد غریبه بودن و من منتظر بودم یک نفر بهم سفارش بده ازاونجا که خیلی مهارت بالا نداشتم از کارهایی مثل شال و کلاه که بافت راحتتری داشت شروع کردم و ناگفته نمونه که خیلی هم‌میترسیدم و بارها به خودم میگفتم وای اگه خوب نتونم ببافم اگه خراب کنم اگه ازم ناراضی باشن ،و هزاران نجوای ناامید کننده و بازدارنده از سمت شیطان درون

    اما با همه ترسهام من فقط به مستقل شدن فکر میکردم و همون انگیزه و امید میشد برای من

    و من چون دخترم دوساله بود و برادر زاده و خواهرزاده هام درهمین رنج سن بودم تو بیو کانال نوشتم که سفارش نوزادی تا 6 سال فقط میپذیرم ،اینجوری بچه ها جلو چشمم بودن و میتونستم سایز رو درست دربیارم ،

    خلاصه اولین سفارش بهم داده شد ،و برای اینکه مشتریا بهم اعتماد کنن من نصف مبلغ اول میگرفتم نصف مبلغ یکروز قبل ارسال ،اینجوری با نصف پول اولیه نخ میخریدم

    و حالب اینکه هر قیمتی میگفتم اونها نه نمیگفتن و با کمال میل سفارش میدادن ،اکثر مشتریهای من کارمند بودن یا افراد متمول ،و هرقیمتی میگفتم بدون اینکه بگن گرون قبول میکردن ،

    یکسال فقط برای بچه ها بافتم و کسی هم خبر دار نشد چون تو خونه میبافتم و هیچکس نمیفهمید که من بافتنی میبافم نخها رو هم از تهران میخریدم و جالب اینکه از اولین بار که کاموا خریدم اون بنده خدا بهم قسطی داد و گفت هرنخی بخوای برات ارسال میکنم و میتونی قسطی پوبشو بدی و برای منکه پولی نداشتم عالی بود از پولی که از مشتریها میگرفتم کم کم پول نخهارو هم میدادم و من شدم پایه ثابت از مشتریهای اون فروشگاه

    اولین پولی که به حسابم اومد ،شیرین ترین و لذن بخشترین حس بود ،با پولها برای خودم و دخترم هرچی دوست داشتم میخریدم و اون حس قشنگترین حس تو زندگیم بود ،کم کم مادرها گفتن ما از کیفیت بافت تو خیلی راضی هستیم کاش برای ما هم‌ببافی ,اما من واقعا بلد نبود برای بزرگترها سایز انجام بدم ،واز طرف دیگه دلم میخواست پول بیشتری دربیارم و اینجوری شد که کانال دوم رو هم‌زدم و کانال بزرگسالان شروع به کار کردم ،تا صبح تو اینستا میرفتم تو پیجهتی خارجی دنبال مدل بافت و بافتهایی که قشنگ بودن عکسشون رو میزدم تو کانالم ،

    و یک‌چیز دیگه. من دوران مجردی به اجبار مادرم کلاس قلاب بافی شرکت کرده بودم اما اونقدر از قلاببافی بدم میومد که چیزی نمیبافتم و فقط چند نمونه که مربی بهمون گفته بود بافته بودم اما آموزش رو کامل دیده بودم ،من عاشق خیاطی بودم اما مادرم منو بزور فرستاد قلابافی

    و وقتی کانال بافتنی زدم ،من تو قلاببافی مهارت کافی رو داشتم و بافتنی دو میل درحد مبتدی بلد بودم و با آموزش ژورنال و سی دی تونستم آموزش ببینم اما بازهم مهارتم درقلاببافی خیلی بیشتر بود

    اینشد که بیشتر مدلهای قلاب رو توکانال میزاشتم ،چون قلاب بافی رو بدون نقشه هم میتونستم انجام بدم و فقط با دیدن عکس لباس بافته شده من نقشه رو رو کاغذ میکشیدم

    و ناگفته نماند که اولین سال که ازدواج کردم با کلی التماس و خواهش همسرم رو راضی کردم که برم کلاس خیاطی چون من از بچگی عاشق خیاطی بودم

    و الان میفهمم خداوند چجوری پازل بهم ریخته زندگیم رو مرتب چید

    وقتی بافتنی برای بزرگسال رو شروع کردم

    به ذهنم رسید که الگوی خیاطی اون مدل رو بکشم

    بعد از روی مدل برش خورده بافت رو انجام بدم

    و این ایده جواب داد

    و هرروز رضایت مشتریهام نشون میداد که من طبق سایزشون بافت رو تحویل میدم

    سفارشها هرروز بیشتر میشد و من دست تنها بودم و نمیتونستم کارها رو بموقع انجام بدم

    این شد که خواهر و زنداداشم رو گفتم کمکم کنن و اونها هم اومدن تو کار بافت کارهای سبک رو بهشون میدادم و خودم فقط بزرگسال انجام میدادم

    عاشق بافتنی شده بودم

    روزها و شبها نمیخوابیدم بعضی وقتها تا 48 ساعت بدون اینکه حتی یکساعت بخوابم میبافتم و میبافتم و پول میومد تو حسابم

    مشتریهام منو به اطرافیانشون معرفی میکردن

    یادمه فقط یک کیف بافتم به مبلغ 600هزارتومن سال 92 ،یک مشتری اصفهانی داشتم وقتی گفت یک کیف و کلاه میخوام و طرحشو برام فرستاد گفتم با این طرح و اینمدل میشه باهم 600 تومن

    و مشغول کارهام‌شدم

    نیم ساعت بعد صدای پیامک گوشیم اومد و دیدم مبلغ 600 تومن به حساب من ریخته شده

    یک لحظه وحشت کردم و گفتم اینهمه پول از کجا اومده که رفتم سریع تلگرام رو چک کردم و دیدم اون خانم کل مبلغ رو به حسابم زده به خودم گفتم وای نمیترسه یوقت پولو بردارم و بلاکش کنم

    اما گفتم کار خداست خدا هوامو داره ،

    کل نخهایی که من برای ست کلاه و کیفش میخواستم استفاده کنم کلا 100 تومن شد و من 500 گفتم دستمزدم هست و باور داشتم که کارمن کار باارزشی هست

    و همینطور هم‌شد اون خانم بعد دریافت سفارشش بهم زنگ‌زد که عالی بوده و وقتی تو بازار اصفهان راه میرفته چند نفر ازش درمورد اینکه کیف و کلاشو از کجا تهیه کرده پرسیدن و اونهم‌شماره من. بهشون داده بود

    خلاصه من 4 سال تمام بافتم ، دستبافتهای من به کشور ترکیه و آمریکا راه یافت واز یک نفر به 5 نفر بافنده تبدیل شدیم ،رویای بزرگ کارآفرین بودن شب و روز تو ذهنم بود ،اما ضعف من و نداشتن اعتماد بنفس تو زندگی زناشویی و درگیریها و تنشها و اختلافات باعث شد این رویای من در دم خاموش شه و من باز نتونستم از کاری که بهش علاقمند شدم دفاع کنم و مخالفت همسرم و نصیحت اطرافیان که زندگیتو خراب نکن باعث شد که پروژه بافتنی بسته بشه و همچی تموم شد

    ومن این نقطع ضعف رو داشتم که از لچگی بینهایت خودم رو قربانی خواسته دیگران میکردم

    و اینبارهم همینطور شد و من ناامیدتر و ناراحتتر ازهمیشه شدم و دائم خودم رو سرزنش میکردم که عرضه هیچ کاریو ندارم و همیشه کارها و بحاطر بقیه ول میکنم

    برای اینکه اونزمان کانال من رشد کنه و بتونم بدون هزینه کردن کانالم‌رو بزرگتر کنم یاد گرفته بودم که گروهای گسترده رایگان و تبادل بزنم و بتونم با مدیریتش کانال خودم رو رایگان تبلیغ کنم

    درگیر و دار این تنشها بودم که یکشب دخترخالم رو دیدم و اون مدتی بود که شرکت نساجی مشغول به کار بود ،و بین صحبتهامون ازش پرسیدم چقدر حقوق میگیری و اون گفت ماهی یه تومن

    با شنیدن این مبلغ اهی کشیدم و گفتم اگه شرکت بودم الان بالای یه تومم درامدم بود و خیلی ناراحت شدم من سال 88 اخرین حقوقم با اضافه کاری و سختی کار میشد 200تا250هزارتومن

    و مبلغ یه میلیون مال سال 93 و 94 بود

    اونشب گفتم کاش من ماهی یه تومن داشتم

    ،و چندروز بعد تو گروهای تبادلم با دختری از گرگان اشنا شده بودم و یمدت باهم دوست شده بودیم و اون فهمید که کم و بیش بافتنی میبافم و بهم گفت حیف نیست بافتنی میبافی و اینهمه سختی میکشی چشم و دستت درد میگیره گفتم چاره ای ندارم و داستان زندگیمو گفتم اون گفت منم نمد دوزی میکردم اما الان کانالداری میکنم و ماهی 500تومن درامدمه

    باورم نمیشد گفتم حتما فهمیده من هیچی از تلکرام بلد نیستم منو سرکار گذاشته ،اخه نمیتونسنم‌بفهمم چجوری از کانالداری پول درمیاره ،خودم که بافتنی میبافتم و فکر میکردم همه باید یه هنری بلد باشن که کانال بزنن

    حتی اون کانالهایی که بهشون تبلیغ هم میدادم اونها لوازم ارایش یا لباس میفروختن

    و من متوجه نشده بودم که از طریق تبلیغات میتونن پول دربیارن

    اون دوستم برام توضیح داد که کانال آموزش رایگان هنرهای خونگی داره و چندتا گروه عضو هست که اونجا افرادی مثل خودم سفارش تبلیغ کانالشونو میدن و اون دوستم بین آموزشهای رایگان کانالش اون تبلیغات رو هم میزاره و اون بنرها هرچقدر ویو و بازدید که خورد بابتش بهش پول میدن

    چقدر خوشحال شدم ،چون بافتنی هم که برنامه اش کنسل شده بود و من تو‌کانال اعلام کرده بودم که بخاطر مشکلاتی که برا سلامتیم بوجود اومده نمیتونم بافتنی ببافم و

    یکشب کل پستهای کانال بافتنی رو پاک کردم توش مطالب آموزش آشپزی گذاشتم

    و شروع کردم به کار ادمینی و اونقدر تو کار ادمینی موفق شدم که درطول روز صبحها و عصرها چندین کانال دستم بود و با درامدش کانال خودمو تبلیغ میدادم و خیلی وقتا تو کانالها بنر خودمو میزدم

    اول یه کانال داشتم بعد چندین کانال زدم

    درامدم از ماهی 500 شد هفتگی 500

    بعد هفته ای یه تومن

    و دراخر شد هفتگی دوتومن

    چقدر لذت بخش بود پول تو حسابم‌میومد با غرور حسابمو چک میکردم درامد من حتی از کارمندها هم بیشتر شده بود

    تااینکه تلگرام فیلتر شد و اون اتفاق وحشتناکارین اتفاق زندگیم شد اما خدا همیشه راهی برای رسیدن به خواسته هامون جلو پامون میزاره

    و رفتیم اینستاگرام و پیج زدیم دیگه خبره اینکار شده بودم بقول دوستام برای من کانال زدن و کانال بالا اوردن پیج زدن و پیج بالا اوردن مث آب خوردن بود

    چندین کانالم رو فروختم چندین پیج زدم و فروختم دست چند نفرو گرفتم اوردم بهشون کانالداری و پیجداری یاد دادم تا بتونن تو خونه درامد داشته باشن ،پیجهام بالای 200 کا شدن

    و باز،پیج کوچیک میزدم و بزرگش میکردم

    تااینکه اینستاگرام هم فیلتر شد

    اتفاقی که تو تلگرام افتاد برام درس شد گفتم معلوم نیست فضای مجازی همیشه مجازی هست باید یک شغل در دنیای حقیقی داشته باشم تا اگر اتفاقی مشابه تلگرام افتاد من مجدد از صفر شروع نکنم

    چون فیلترینگ تلگرام کل سرمایمون و زحماتمون رو به باد داد و برای داشتن پیج باز از صفر شروع کردم چون کانالها و کل درامدم از تلگرام صرف شروع زندگی جدیدم بدون همسرم بود

    و من با دخترم به خونه پدری برگشتیم و سال97 ازهمسرم جدا شدم بدلیل اتفاقات ناگوار و خیانتش به من

    با پول فروش کانالها امتیاز و کنتور آب و برق و گاز گرفتم و خونه ای که فقط چهار دیواری بود رو مجبور بودم پر کنم

    سال 97و98 بدلیل شرایط روحی بد و با فکر های نابجا و رو اصول کار نکردن 20میلیون به گروهای تلگرامی بدهکار شدم

    خرج خونه و مسئولیت و حضانت دخترم با من بود و من هرگز غرورم اجازه نداد دست جلوی پدرومادرم دراز،کنم و ازشون پول بخوام‌

    بعضی وقتها فکر میکنم این نقطع ضعف من هست که هرگز از پدر و مادرم کمک نخواستم ،حتی از دوران کودکی ،و خیلی وقتها خسته میشم ازاینکه مسئولیت همه چیز رو خودم به گردن میگیرم ،همیشه از کودکی حس کردم خودم باید کارهارو انجام بدم خودم باید به ارزوهام برسم منتظر نباشم کسی کمکم کنه

    خلاصه

    تنها شدم با 20 میلیون بدهی و حال بد و گریه های تاصبح

    و اونشبها از خدا همش کمک میخواستم و میگفتم کمکم کنه تا راهمو پیدا کنه

    از کار توی تلگرام تونسته بودم حدود 50تا60 گرم طلا بخرم من یک زن تنها بودم با یک دختر 6ساله

    فکر میکردم خانوادم حمایتم میکنن و از نظر مالی ساپورتم میکنن

    اما متوجه شدم هرکس زندگی خودش رو داره

    طلاهارو فروختم

    برای خونه کابینت فرش و هرچی نیاز داشت خریدم با مقداری از پولش بدهیامو دادم

    و ازشون مهلت خواستم که بتونم ااباقی بدهی رو بدم چون خرج خونه خرید خونه همچی و همچی بامن بود

    بدون اینکه یک ریال کسی کمکم کنه

    یکشب ازخدا خواستم کمکم کنه و اونشب بود که ز طریق یکی از طلبکارام با استاد عباسمنش اشنا شدم

    و اشنایی من همانا و هرشب و صبح گوش دادن فایلا همانا

    تو اینستا پیج زدم کم و بیش بافتنی انجام دادم

    20 میلیون بدهی تسویه شد

    تا دوسال پیش استرس فیلترینگ اینستا گرام رو داشتم و گفتم‌اگه اینستا فیلتر شه من شرایط ازصفر شروع کردن رو ندارم

    و وام گرفتم اونم‌با مبلغ 70 میلیون تومن که همون اول بانک 3تومنش رو برداشت

    مغازه اجاره کردم دکور زدم و از،63 تومن

    با 45 میلیون رفتم خرید

    و خداراشکر هم درامد اینستاگرام بود هم درامد مغازه همچی اوکی شد

    اما اینستاگرام یهو فیلتر شد .

    خداراشکر امسال مغازه بزرگتر اجاره کردم

    با شنیدن فایلای دوست خوبمون آقا رضا

    تصمیم گرفتم وام دیگه نگیرم

    یک وام خونگی 60 میلیونی رو دادم به دوستم

    و باخودم جمله استاد رو همش تکرار کردم که من باید پول بسازم

    فروردین قسط اول وام 60 تومنی بود

    و اسم من 5مرداد دراومده بود و باید 5 مرداد به حسابم 60 میلیون پول میزدن

    من فروردین سال402 به خودم قول دادم که من توی مرداد ماه 60 میلیون پس انداز،میکنم و پول درمیارم و نیازی نیست وام بگیرم

    و ناگفته نمونه که موقع فیلترینگ اینستا تو آپ داخلی مجدد کانال زدم و درامدم عالی شد

    و درامدم فقط ار اپ داخلی به هفتگی ده تا 15 تومن رسید و من به خودم قول دادم هر ده میلیون رو طلا بخرم و الان که 4 مرداد هست

    من فقط از فروردین تا اخر خرداد ماه 100 میلیون طلا خریدم

    و توی دفترم نوشتم من بدون وام گرفتن تونستم 60 میلیون و حتی بیشتر پول دربیارم

    میدونم صحبتهام طولانی شد

    اما همه اینهارو کفتم که به خودم که خیلی وقتا بخاطر مطلقه بودنم تحت فشار میفتم

    بگم تو شجاع و قوی هستی

    تو تونستی از یک کلاف نخ ارزش خلق کنی.تو از یک کانال زدن تونستی ارزش خلق کنی و پول دربیاری

    پس ناامید نشو و هرروز از خدا تشکر کن هرلحظه خداراشکر کن که مثل کوه پشت تموم خواسته هات هست

    خداراهزار بار شکر میکنم بابت گذاشتن انسانهای خوب و مهربون درهر برحه از زمان زندگیم

    استاد جان من 5 ساله که فایلاتونو گوش میدم اما بازهم نتونستم بهترین باشم و خیلی کار دارم

    باورهای مخربی که به خوردمون دادن اونقدر ریشه هاش محکمه که براحتی ازبین نمیرن

    اما من ناامید نیستم بازهم تلاش میکنم

    چون من لایق بهترینها هستم

    و خدا تمام این نعمتهارو برای استفاده ما آفریده

    استاد عزیزم و مریم جان مهربونم که صدای شما دونفر همیشه برای من نوید بخش امید و تلاش هست دستتون رو میبوسم الهی هرجا هستید خوش و خرم و سالم و پر پول باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      نفیسه محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1723 روز

      بهار عزیزم سلام به تو ، سلام به جسارت و ذکاوتت ، سلام به ایمان بی وقفه ات ، سلام به روح بزرگت که مداوم در مسیر موند و با شجاعت روند تغییر رو ادامه دادی تا بتونی سرت بالا باشه و اسیر و برده شرایط نشی .

      نمیدونم چی شد و چطور شد که به کامنت شما رسیدم حتی الان که دارم مینویسم نمیدونم که این کامنتت مال کدوم فایل هست ، ولی میدونم هدایت الهی هست که به این سرگذشت رسیدم و با جان و دل تحسینت میکنم و به قول مهربانان سایت تمام قد جلویت می ایستم و تشویقت میکنم که چنین شجاعتی در زندگیت داشتی . بهار عزیزم ، کامنتت جزو اون دسته کامنت هایی بود که من به شدت علاقه دارم و بهم کلی انگیزه داد که ادامه بدم به مسیرم و دلمو محکم کرد .

      امیدوارم خودت و فرزند زیبات در پناه حق همیشه سربلند و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: