نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش | قسمت 1 - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)

سلام دوست عزیز

من ازکامنت شما متوجه شدم که بیشتر داریدباذهن منطقیتون وارد حواشی میشید،استاد اصل رو بیان کردن و این باورو درماداره ایجادمیکنه که اگه توحرکت کنی جهان به مسخرِ تو درمیاد،یعنی جوری اتفاقات دست به دست هم میدن که تو بتونی به راحتی حتی حتی بدون درنظر گرفتن قانونی که کشور وضع کرده به هدفت برسی

وقتی که میگی رفتن به امریکا خیلی راحت نیست خوب این داره ترمز ذهنی تورو بیان میکنه،یعنی که هنوز باور نداری که میشود به راحتی مهاجرت کرد،وقتی هم که باورنداری خوب معلومه که هیچ قدمی هم برنمیداری،و وقتی هم که قدم برداشته نشه،اون ذهن منطقی هربار آسمون ریسمون بیشتری برای ادم میبافه که نمیشه و نخواهد شد

این دوست عزیزما باورداشته که میشه راحت تواین سن مهاجرت کرد،وقتی که قلباً خواستش این بوده همه ی درها براش بازشده و حرکت کرده،حالا اینکه باپول عیدی هاش مهاجرت کرده یاپول پدرش یا پولی که توی بانک برای خودش جم کرده به ما ربطی نداره

ماباید باورکنیم که تواین سن هم میشه خیلی راحت به یک کشوردیگه رفت،بشرطی که باایمان و توکل به خداوند حرکت کنیم و دیگه هراتفاقی توی مسیر برامون بیوفته بدونیم که اون اتفاقه خیره و ازطرف خداونده

اصلا پرواضحه که این دوستمون اونقدر امیدش به خدا زیاد بوده که شرایط سکونتش تو اون خونه به طرز معجزه آسایی راحت و باقیمت مناسب جور شده،خوب این معلومه که قبل از اومدنش هم بلاخره خدا یا دل پدرشو نرم کرده برای هزینه هاش یابهرحال چون هدف اصلیش مهاجرت بوده یجوری پول مهاجرتش رو خدا ازجایی که فکرشو نمیکرده جور کرده،حالا میخواد باعیدی گرفتناش باشه یابه هرطریق دیگه ای

اصل اینه که شده و تونسته تواین سن بدون سخت گیریی جهان کارارو براش جفتو جور کنه،شاید هم باکلی تضاد برخورده باشه،بازهم اون تیکش به ماربطی نداره،وقتی که ادم هدفش رو متعهدانه و باایمان صد درصد دنبال کنه اتفاقا اون تضادها براش لذتبخشه،و هیچوقت نمیاد با یک تضاد خودشو ببازه

مثل خوده استاد که وقتی ازمهاجرتشون صحبت میکنه اون تضادی که فک کنم توی مادرید برای سایتشون ایجاد میشه،تازه این تضاده رو یه نشونه میبینه که برنامه ی مهاجرت به امریکارو بچینه،بجای اینکه خودشو ببازه،تازه جون میگیره آمپرایمانش میره بالا که مهاجرت کنه

شاید کسی جای استادبود برعکسشو عمل میکرد و خودشو میباخت و مهاجرت رو برای خودش یک کاره نشدنی فرض میکرد

ولی اون ازین تضاد درجهت خیره خودش استفاده کرد و اونجابود که خدا ایمانش رو دید و تمومه درهارو ازطریق دستانش براش بازکرد

درمورد بیزینس این دوستمون هم،ایشون چون باهدف اینکه میخواد مهاجرت کنه که اونجا رشدوپیشرفت داشته باشه نه اینکه بخواد بره برای تفریح یا ببینه حالا چی میشه،اگه شد پیشرفت کنه،اگه نشد برمیگرده پیش خونوادش،ایشون بعداز هدف مهاجرتشون،هدف بعدیشون رشدوپیشرفت واقعی بوده نه زبونی یه چیزی گفته باشه،خوب معلومه که جهان به دنبال رشدوپیشرفته و وقتی ایمان کسیو میبینه دوباره ازبینهایت طریق موقعیتهای مختلفیو برای هرکس فراهم میکنه که با فرکانس اون ادم همخوانی داشته باشه،و اینجاست که باید ادم ازهرجایی که هست شروع کنه به حرکت و کم کم بااحساس ارزش لیاقت خدا درهای بهتریو برات بازمیکنه

این دوست عزیز ما فعلا باهمین ایده شروع کرده،ایمانشو نشون داده و داره هرباارپیشرفت بیشتری میکنه

دوست من مانباید به حواشی وجزئیات یک قضیه وچگونگی اون اتفاق بچسبیم،مااگه یک اصل رو یک هدف رو دنبال کنیم و باورکنیم که میشود،چجوریشو بسپاریم دستِ خوده خدا،واقعا مانمیدونیم خدابه چه طریقایی بندشو به سمت هدفش هدایت میکنه

ما میتونیم فقط با ایمانو توکل به خوده خوده خدا و نگهداشتن حال خوبمون مسیررو برای خودمون هموارتر کنیم،و دستان بیشتریو بازبذاریم برای کمک رسانی ما به هدفمون

امیدوارم که تونسته باشم منظور اصلیم رو برای شمادوست عزیز بیان کرده باشم

یاحق🌻