قدم هایی عملی برای کنترل ورودی های ذهن - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

874 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 955 روز

    به نام خداوند وهاب وعظیم

    چقدر زندگی می تونه زیبا باشه وقتی که باور بکنیم وبپذیریم که تمام اتفاقاتشو خودمونیم که داریم رقم میزنیم با افکار وباورهامون که از ورودی های ذهنمون شکل میگیره این باورها

    یعنی دیگه کلللش دست خودته هرچی میخوای بخواه بهت داده می شووود وتمااام

    خدایا شکرت برای این نعمتی که همه چیو باهم پوشش میده دیگه حرفی نمونده بین ما وخواسته هامون وخداوند.

    دیگه ریشو قیچی دست خودمونه.هرجور بخوایم می تونیم فرمش بدیم

    خدایاا شکرت شکرت نمی دونم چجوری میشه سپاسگذارت بود

    ولی تنها راهی که قلبم بهم میگه میشه یه ذره سپاسگذار بود اینه که برسم به تمام خواسته هام واستفاده بکنم از این محبتی که بهم دادی

    دوست دارم خدای من

    چقدر این جهان وقوانینش کارش درسته دقیقا منم وقتی متعهدانه شروع کردم به تغیر خودم فارغ از شرایطی که توش بودم.(که سرباز بودم وتوی پادگان) ولی جهان پاسخ داد وشرایطو مهیا کرد ومن وقت داشتم برای خوندن کتاب،گوشی موبایل داشتم برای شنیدن صحبت های استاد و… که یه جا قبلا گفتمش

    ودیدم خودم توی زندگیم که چجوری پاسخ میده این خدایی که تازه شروع کردم مسیر شناختشو خدایااا شکرت

    وهمین العانم توی موقعیت کاریی قرار گرفتم بدور از آدمای نا هماهنگ وفقط خودمم و یه جاده که توی مسیرش کلی وقت دارم که روی باورهام کار کنم وغروباای بی نظیر خداوندو ببینم توی جاده طلوع ببینم رنگ بازی خداوندو ببینم( راننده جاده شدم ) وحسابی دارم حال میکنم بااین مسیر واین جهانی که فقط کارش چیدنه برای تو برای تویی که متعهدی برای تغیر ورشد کردن

    امروز رفتم اداره پست چندتا بسته داشتم تحویل بگیرم(که همین بسته هاااهم هزاران بار جای شکر داره که وارد زندگیم شدن) پست چی نبودش وقانونن باید اون نی اومد تا بسته هامو بین اون همه بسته تحویلم بده ولی خیلی شیک وراحت یکی از کارمندا گفت آقای کاظمی بفرماید توی قسمت بسته ها وخودتون برشون دارید.ومن رفتم بسته هامو برداشتم واصلا نگاهم نکرد ببینه که بسته های خودمو برداشتم یا نه یا اصلا چیکار کردم.واین نشانه چیه جز تغیر در زندگی ودنیای من که غریبه هاا بهم اعتماد دارن ودلشون می خواد کارمو راه بندازن

    رفتم بانک که یه فیش بپدردازم که همین فیشه هم هزاران مرتبه جای شکر داره(برای سند یه ملکه) همین جوری متسدی بانک دید که دا م فرم پر میکنم چند فرم چون بود گفت نمی خواد بقیشو پر بکنی تا هرجاشو رفتی بسه بده من کاراتو بکنم وانجام داد برام

    وبعدش موقعه خروجم یه بنده خدایی که نمیشناختم از دور سلامم کرد واحوال پرسی کرد باهااام!!

    اینا چی می تونه باشه جز تغیر باورهای خودم جز تغیر نگاه خودم به جهانم

    خدایاا شکزت شکرت

    واینا کوچیک نیستن اصلانم کوچیک نیستن چوون قبلا یه دونشم نبوده برام.

    واینا هنش از دل این مسیر اومده پس باید ادامه داد وبزرگترشو دید وبه سجده افتاد برای این خدااایی که اینقدر زیبا آفریده وآسان

    خدایااا شکرت شکرت

    وامروز روز 61 از روز شمار تحول زندگیم بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1175 روز

    سلام استاد عزیز

    سلام دوستان خوب خودم

    کنترل کردن ورودی های ذهن بسیار مهم است

    کاری است که واقعا من نسبت به آن خیلی مواقع بی دقت هستم و نمی توانم خودم را کنترل کنم

    خیلی اوقات من ناخواسته حواصم نیست که چه می بینم و چه می شنوم

    اما هر جا که توانسته ام روی خودم کنترل داشته باشم و توانسته ام خودم را به بالاترین سطح انرژی برسانم آنموقع آرامشی عالی در درون من شکل می گیرد و من به بهترین شکل ممکن حالم خوب و عالی می شود

    زمانی که من شروع به تغییر کردم و خواستم که تغییر کنم و روی خودم کار می کردم

    واقعا جهان هم برای من شرایطی را مهیا و فراهم می کرد که بتوانم براحتی و عالی روی خودم کار کنم

    در سر کار زمان بسیار زیادی داشتم

    در کنار خانواده و خانه فرصت های عالی داشتم تا بهتر بتوانم روی خودم کار کنم

    شرایطی برای من مهیا می شد که بتوانم تنها باشم و بتوانم براحتی با خودم قوانین را کار کنم

    از طرف دیگر شرایط برای تغییر کردن من مهیا می شد

    آرام آرام قسط و بدهی های خودم را تسویه کردم

    کارم تغییر کردم

    برای شغل آینده خودم کار و علاقه خودم مشخص شد

    توانستم براحتی و آسانی به آرامی ورودی های خودم را کنترل کنم

    حالم با خدای خودم بهتر و بهتر شده است

    می توانم ساعت ها برای او بنویسم و از او سپاسگذاری کنم

    می توانم نعمت های اطراف خودم را ببینم

    چقدر زندگی اکنون من نسبت به قبل تفاوت کرده است و چقدر شرایط من تغییر کرده است

    همه اینها از زمانی شروع شد که من شروع به تغییر کردن کردم

    در کنار همه اینها چیزی که برای من رخ داد از وضع و حال خودم رضایت کسب کردم و این برای من قدم هایی بود برای دیدن خوشبختی و احساس خوب داشتن

    اینها برای من نشانه هایی بود که راه و مسیر من درست است و همین راه را باید ادامه بدهم

    هر چه بهتر و بیشتر روی خودم کار کنم نتایج بهتر و عالی تری خواهم گرفت

    خواستم و شد

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای مهربانی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2201 روز

    روز شمار تحول زندگی من فصل 3

    روز شصت و یکم 61

    قدم های عملی برای کنترل ورودی های ذهن

    بنام خداوند هادی و هدایتگرم که من را هر لحظه بسمت بهترینع بهترین ها از هر نوع در سراسر دنیا هدایت ام کرده است

    خدایا خودت کمکم کن که درک درستی برای این آگاهی ها داشته باشم

    خیلی خوشحالم که تا این قسمت از فصل سوم پله های موفقیت رو در 61 روز طبق تعهدم بالا آمدم و از این بابت خودم رو تحسین می کنم و خدا رو سپاسگذارم بخاطر اینکه اومدم و هر روز دارم روی خودم و باورهایم و کنترل ورودی های ذهنم کار میکنم و با کمک و آموزش های استاد عزیزم ورودی های مناسب ذهن مو کنترل میکنم .. خدایاااا شکرت

    و اینکه هم جهان به من کمک کرد هم خودم این اراده رو از خودم نشون دادم که ورودی های ذهن مو کنترل کنم و در مسیر درست و مناسب با توجه به آموزش های بینظیر استاد گرانقدرم هدایت شدم ممنون و سپاسگذارم خدایا شکرت

    یه سوالی مطرح شده بود با عنوان مسابقه در مورد اینکه بهترین راه کنترل ورودی‌های ذهن چیه

    وقتی که بتونیم افکارمون رو کنترل کنیم که تنها راه کنترل افکار کنترل ورودی‌های ذهنه ما می‌تونیم باورهامون رو اونجوری که دوست داریم ایجاد کنیم

    1_یکی از کنترل های ذهنی من حذف یک سری افراد از زندگیم بود که بقول استاد با جسارت حذف شون کردم ..

    و یک سری آدم‌های نامناسب خود به خود از زندگیم حذف شدن

    یعنی لازم نبود که من کار خاصی بکنم خودش این اتفاق میفتاد

    و الان هم برام به همین شیوه داره اتفاق میوفته یعنی یک سری میروند و یک سری آدم های جدید و مناسب میآیند که در جهت کمک به من خدمت می کنند خدا رو شکر از وقتی با قوانین آشنا شدم خودم فهمیدم که چرا آدم ها می آیند و می روند چون در مدار من نیستند و به این درک و آگاهی هدایت شدم خدا رو شکر

    2_یکی از بهترین راه‌های کنترل ورودی‌های ذهن اینه که با خدای خودمون صحبت کنیم

    از وقتی با قوانین آشنا شدم دقیقا بهترین یار و یاور و مونس و همدم و همراه زندگیم خداوند هستش و واقعا عاشقانه تمام راه حل ها رو ازش سوال می کنم و بعدش هدایت می شوم..

    مثلا چند وقت پیش یک مطلب خیلی مهمی رو توی یکی از دفترهام نوشته بودم ولی هر چقدر چرخیدن پیداش نکردم . دونه به دونه و ورق به ورق دفترهامو نگاه کردم حتی بعضی هاش چندین بار ورق زدم و نگاه کردم بعدش یهویی یاد استاد افتادم در سریال سفر به دور آمریکا که پله ی RV خراب شده بود و بعدش استاد گفتند رها می. کنیم و میریم تفریح بعدش هدایت می شویم … دقیقا منم همین کار رو کردم دیگه شب شده بود و بخودم گفتم الان می خوابم و موقع خواب گفتم خدایااآاا من نتونستم اون مطلب رو پیدا کنم خودت پیداش کن و خودت بهم بگو بعدش فکر کردم شاید توی خواب ببینم .. شب با آرامش خوابیدم و وقتی صبح بیدار شدم چند دقیقه ای تمرکز کردم و دوباره از خودم سوال کردم .. یهویی یادم اومدم توی دفتر شکر گذاریم نوشته بودم .. یعنی اون دفتری که کاملا تمام شده بود و کنار گذاشته بودمش . و با خوشحالی پاسخم رو دریافت کردم خدا رو شکر

    3_تمرکز بر زیبایی ها و نکات مثبت

    زیبایی هر چیز می‌تونست باشه از یک پرنده زیبا از یک درخت زیبا

    4_ سپاسگذار بودن رو یاد گرفتم

    5_خلوت گزینی های خوبی برام پیش اومد که بتونم از وقت و فرصت هام استفاده کنم بخصوص در زمان پندمیک جهانی که لذت بخش ترین دوران زندگیم بود از این لحاظ که جهان خود به خود این نیازمو و خواسته ام رو برام اجابت کرد براحتی بنویسم و سپاسگذاری کنم خدا رو شکر

    جهان دست به دست هم داد شرایطی برای من به وجود آورد که وقت آزاد داشته باشم و با کسی روبرو نشم یعنی دیگه قشنگ می‌تونستم صبح تا شب روی خودم کار کنم فایل ها رو با صدای بلند از تلویزیون ببینم و توی خیابون پیاده‌روی کنم و فایل‌های صوتی رو گوش کنم و به زیبایی ها توجه کنم خیابان های پردیس کاملا خلوت بود و من براحتی از محیط زندگیم لذت می بردم انگار همه چی برای من به آسونی مهیا شده بود خدایااا شکرت

    6_ یکی از کنترل ورودی هام این بود که از گروه واتساپ اومدم بیرون یعنی خیلی راحت از صفحات مجازی خودمو ایزوله کردم.. یعنی در ابتدای آشنایی ام با استاد از سال نود و هفت .. همون موقع ها که با سه فایل چگونه درآمد خود را سه برابر کنیم تازه آشنا شده بودم .. کلا دیدن شبکه های مجازی و تلویزیون و اخبار و فیلم های نامناسب از زندگیم حذف شد ..

    بقول یک جمله ی طلایی و کلیدی استاد عزیزم یه مدت منظورم یکی دو ساله که شما روی خودتون کار می‌کنید اتفاقی که میفته اینه که توی مسیری قرار می‌گیری که اگر از مسیر خارج بشید خیلی زود می‌فهمید

    یعنی انگار که توی ریلی قرار می‌گیرید که نمی‌تونید دیگه خارج بشید از اون ریل فقط به سمت خوشبختی و پیشرفت و ثروت و موفقیت پیش میرید

    دقیقا استاد جان بارها برام اتفاق افتاده بود بخاطر کنترل نکردن ذهن و یا همون خسته شدن و ناامیدی و عجول بودن و رعایت نکردن قانون تکامل از مسیر خارج شدم ولی خیلی زود دوباره وارد ریل و مسیر پرستم شدم و شکر خدا الان دیگه کاملا در مسیر هستم و دارم روی خودم و باورهای کار می کنم و کنترل ورودی های ذهن مو دارم بخوبی انجام میدم یعنی سعی می کنم حواسم به ذهنم باشه هر چند این نجواهای ذهنی همیشه چموش بازی در می‌آورند ولی بازم سعی می کنم کنترل شون کنم خدایا شکرت بقول استاد خیلی زود بیدار می‌شید و بعد می‌تونید مسیرتون رو پیدا کنید

    7_

    بقول استاد نکته ی زیبایی رو در این قسمت مطرح کردند اینکه گفتند از خیلی چیزها پیشرفت کرده بودند ولی از لحاظ مالی پیشرفت نکردم بعدش رفتم سراغ اون انرژی رو بهش شکل

    سراغ اون انرژی رو بهش شکل دادم اون خدایی رو که توی وجود همه ما هست رو بهش شکل بدم به شکل ثروت به شکل منابع مالی همون چیزی که من توی دوره‌های مختلف گفتم توی دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها در مورد خدا و انرژی صحبت کردم که چطور میشه شکلش داد

    اینکه . خداوند یک انرژی است و این انرژی قابل تبدیل شدن است به هر آنچه که در ذهنم بسازم شکل می دهد و تبدیل به واقعیت زندگیم می شود

    توی بحث سلامتی توی همه چیز همینجوریه وقتی شما شروع می‌کنی روی باورهای خودتون کار کردن اتفاقات خوب براتون میفته و وقتی تکاملتون رو طی می‌کنید و از اون چیزی که دارید لذت می‌برید..

    یعنی باید کوچکترین اتفاقات رو ببینم لذت ببریم و سپاسگذار باشیم و قدرت تایید و تحسین رو در خودمون تقویت کنیم یعنی وقتی روی خودمون کار می کنیم نشانه ها خودشون پیداشون میشه

    همین نشانه‌هاییه که وقتی شروع میشه وقتی روی باورهامون کار می‌کنیم اتفاق میفته هست

    وقتی اون‌ها رو تحسین می‌کنیم

    وقتی که اون‌ها رو تایید می‌کنیم

    وقتی که به خاطرشون سپاسگزاریم

    وقتی که می‌فهمیم جهان کار کرد

    پس من دارم درست کار می‌کنم

    پس واقعاً افکار من داره اتفاقات رو به وجود میاره

    بعد همینجوری آروم آروم بقیه خواسته‌ها هم هی رشد می‌کنه هی بزرگ میشه

    خدایااآاا کمکم کن که اون باورها و نگرش های محدود کننده ام رو شناسایی کنم

    باز هم مثل همیشه این باور رو آویزه ی گوشم می کنم و تکرار و تمرین روزانه ی من ش اینکه..تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه ی ارسال فرکانس ها و باورهای خودمان است

    به  هر  آنچه  که  توجه  می کنیم  از  ریشه  و  اساس  همون  موضوع  وارد  زندگی مون میشه

    پس طبق این قانون ما در هر لحظه داریم اتفاقات مون رو خلق می‌کنیم، بنابراین اگر می‌خواهیم نتایج نتایج پایداری باشه باید همیشه روی خودمون کار کنیم

    خدایاااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم

    خدایاااااا ما را هدایت کن به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت و پول و ثروت و برکت و سلامتی و تندرستی و دل خوش و شادی و شادمانی را داده ای و امنیت و آزادی آگاهانه در انجام دادن و جهت دهی درست و مناسب افکار و باورهایمان را داشته باشیم.

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    Hootan گفته:
    مدت عضویت: 2531 روز

    بنام تنها منبع قدرت جهان

    سلام

    من قبلاً وقتی میخواستم روی باورهایم کار کنم محصولات مختلفی را خریداری کرده بوده اما یوتوب گردی اینستاگرام فیلم ها تو لب تاب صحبت های تلفنی با دوستان همنشینی با دوستان یا وقتی میومدم خونه میگفتم باید دیگه مصمم بشم انجام بدم بعد دخترم گیر میداد می‌گفت بابا بیا بازی کنیم یا کارتون نگاه کنیم خلاصه نمیشد اما ته دلم از این شرایط از این همه ورودی های نامناسب ناراضی بودم در واقع اصلاً متعهد نبودم

    گذشت تا برای یک مسافرت کاری 20 روزه به آسیای شرقی رفتم اما شرایط کاریم تغییر کرد و مجبور شدم برای یک مدتی بیشتر در اینجا بمانم به خدا الهام فرمود هوتن دیگه چی میخوای تمام ورودی های مخربت صفر شد دوستان،اشنایان،خواهر ،برادر، پدر مادر، همسر،فرزندان اهل تلویزیون نبودم و اینجا هم ایرانی بسیار کم است که بخواهم ارتباط بگیرم یعنی وردی هایم صفر صفر شد حتی تماسی تلفنی زیادی داشتم یا آشنایان یا دوستانی که شاید 6 ماه یک بار هم می‌دیدم صفر شد اگر هرکدام از این موارد های ورودی را یک در درنظر بگیریم در واقع تمام درها بسته شد و خودم هم در فیلم سریال بستم در یک ویلای بسیار آرام کوهستانی خدا فرمود دیگه بهونه ات چیه اینجا نشستی حقوق دلاری بالا میگیری غذا خورد خوراک هم که آماده است مزاحم هم نداری حالا کار کن شروع کردم به کار کردن یعنی فقط کارم همین بود بعد از یک ماه کار کردن یه سکه پول پیدا کردم گفتم خدایا این نشانه است همانطورکه استاد فرمودند گذشت و بعد از مدتی برام یک خدمتکار فرستادند که کارهایم را انجام دهد خدا گفت دیگ راحت‌تر از این چی میخوای بعد ظهر ها میرفتم باشگاه میومدم خونه و از طریق واتساپ با خانواده در ارتباط بودم گذشت من به طور ناخواسته در خانه یکی از دوستان بودم اتفاقی TV روشن کردم اینجا TVها یوتیوب دارند گفتم پیش این خارجی ها یه شجریان بزارم یه کم به خودم ببالم بعد یه کم که گوش کردم گفتم برم سراغ عباس منش TV فارسی هم نداشت عربی نوشتم عباس منش میدونید چه فایلی آمد زیر رو شدم.

    قلبی که بسوی خدا باز شد

    الله اکبر وقتی فایل نگاه کردم انگار آقای عباس منش کلا مخاطبش منم اصلا انگار این فایل برای من درست کردند اصلا احساس کردم زیر رو شدم انگار از یک واقعه ای خدا داره آگاهم می‌کنه بعد از دیدن فایل خدا الهام کرد یکسری گناه داری بیا تا زنده هستی توبه کن مسولیت اونها رو به عهده بگیر انجام دادم توبه ام را در دفتر نوشتم غسل هم کردم بعد فرمود هوتن قوانین کیهانی نیت تو را از اهدافت میدانند وقتی تو در ظاهر بنفع مردم کار انجام میدهی اما در واقع فقط فقط برای خودت است جهان میفهمد چون جهان در مسیر خیر نیکی است و این رفتار تو مغایرت دارد با قوانین کیهانی توبه کردم مجددا بعد با گریه ازش عذرخواهی میکردم گفتم خدایا تو چقدر خوبی قوانین چقدر خوبند بعد خدا فرمود تو نگران نباش در اینجا همه چیز به نفع تو رقم میخوره از همین اینجا هم میتونی مهاجرت کنی به آمریکا فقط همین مسیر ادامه بده وقتی خدا می‌فرمود همین مسیر ادامه بده دقیقا درک کردم که خدا از خودم بیشتر بیشتر میخواد که من موفق تر ثروتمندتر خوشبخت تر بشم انگار خدا یه معجون از عصاره های موفقیت خوشبختی سعادت میکس کرده و به من میگه بخور بعد گفت باید عیار ایمانت بالاتر بره ((چون من به طلا علاقه دارم معیار سنجش ایمان را عیار قرار دادم)) دوستان باورتون نمیشه خودم الان در حال اشک فراوان دارم مینویسم خدا به من فرمود اول اولویتت و آخر اولویتت فقط توحید گریه امان نمیده که بنویسم گفت هوتن درس اول توبه بود درس دوم خدا وقتی یک آرزو یا خواسته یا هدف یا حتی اعجازی برای کسی خلق میکند از اون خواسته ها و اهداف بنده هاشو خیلی بزرگتره فرمود یعنی اگه خواسته ها اهداف شما از نظر بزرگی درجه 10 باشند عظمت و بزرگی خدا لایتناهی است ببین خدا چقدر عظیمه بعد به من فرمود همه اینها که عرض کردم کنار .

    من دو چیز در جهان عظیم خلق کردم گریه امان نمیده که بنویسم.

    اول کیهان عظیم که غیر قابل تصور و تجسم از گستردگی و عظمت آن

    دوم انسان عظیم پیچیده هوشمند با خواص پنجگانه حالا هوتن من از اینها بی نهایت عظیم تر هستم اینقدر گریه کردم آخه من تو ایران که بودم فقط کلامی میگفتم خدا در بزرگی عظمت بی مثل مانند است اما هیچ درکی نداشتم که اینجا خودش به من درس عظمت و بزرگی خودش عنایت کرد بعد از این درس متوجه شدم گوش راستم کم کم شروع به درد کرد عفونت کرد بعد گوش چپم طوری که کنار گوشهام ورم کرده بود وقتی غذا می‌خوردم صدای جویدن غذا میومد تو ذهنم گفتم خدایا اون درس دادن چی بود این درد گوشهام چیه دارم کر میشم گریه گریه امان نمیده که بنویسم گفت نگران نباش خوب میشه فقط صبور باش گفتم من درد دارم نمیشنوم دارم از درد میپیچم تو میگی صبور باش گفت میدونم باید درس صبر رو یاد بگیری چند تا قرص آنتی بیوتیک خوردم فایده نکرد که نکرد بعد رفتم قطره بتامتازون ریختم داخل گوش هام فایده نکرد گفت اینقدر ایندر اوندر نزن نگران نباش خوب میشه به شدت به شدت درد داشتم شیطان میگفت پسر کر میشی خدا گفت نترس من میگم خوب میشه یعنی خوب میشه گفت خودش خوب میشه اینا رو نریز تو گوش ات گذشت کم کم خوب شد اصلا یادم رفته بود برنامه گوش هامو بعد فرمود در صبر امید است ایمان است وقتی خدا میگه خوب میشه خدا به وعده هایش غالب است خلاصه درس صبر را هم یاد گرفتم بعد آمد درس‌های ترفندهای شیطانی به من یاد داد گفت شیطان مثل یه رادیو دائما روشن میمونه فقط حرف میزنه دوستان وقتی اینا رو می‌شنیدم اصلا هم برام جالب بود هم عجیب خیلی میترسیدم خدا میگفت شیطان مثل یک بچه گربه ای میمونه که تو اونو نمیبینی و اون صدای سگ در میاره که تو بترسی چون نمیبینی فکر می‌کنی سگه اما وقتی واقف و آگاه بشی به ماهیت شیطان که یه بچه گربه است که چقدر هم ضعیف است اما صدای یه سگ گردن کلفت در میاره (اینجا خدا خار ذلیل بودن شیطان در مقابل ایمان بنده هایش مطرح میکنه) خدایا الله اکبر الله اکبر به من فرمود هر سوالی میخوای بپرس بخدا گریه نمیزاره بنویسم .

    یه سوال که از اول عمرم تو ذهنم بود مربوط به قریضه ی در درونم بود (سوال کردم متاسفانه نمیتونم سوال مطرح کنم)عزیزان جوابی که گرفتم خیره کننده بود من برای جواب این سوال کلا تو دنیا تو در دیوار بودم جوابی بدست نیاوردم الله اکبر الله اکبر واقعا خداوند عقل کل ،دانای کل است اسکاویل شین خدا را با این عنوان میخواند که من هم دوست دارم این عنوان میگه:

    خداوند« یگانه قدرت خرد لایتناهی است»

    یعنی هم معنی چیزی مثل همون فرمایش استاد خدا تنها منبع قدرت جهان است بعد فرمود هوتن باید درس بخشنده بودن و بخشیدن دیگران را درک کنی نه فقط یاد بگیری ببخش وقتی می‌بخشی انگار پرونده را دادی دست یه وکیل بسیار زبده و اینجا خدا وکیل پرونده های بود که من اون افراد را بخشیدم و دیگه کاری نداشتم . می‌گفت وقتی نمیبخشی انگار رفتی کنار دهانهی آتشفشان فعال درحال فوران نشستی تا اون های که بهت بدی کردن یه روز از اونجا رد بشن و تو اون ها را هل بدی داخل آتش فشان اما قافل از این که خودت داری با گرمای شدید اون آتشفشان میسوزی اما حالیت نیست

    اون افراد خیلی به من بعد کرده بودند و من بخشید مشون با جان دل بخشیدم متفاوت تر از قبل آگاهی درس بخشنده بودن بعد خدا فرمود اون های که می‌بخشی خدا اول آگاهشون میکنه که اشتباه کردی در قبال فلانی اگر پذیرفت توبه کرد هدایت شد که هیچ اما اگر نکرد خدا هدایت دیگه می‌کنه مثل همون رفتاری که با گوش های من انجام داد الله اکبر الله اکبر دوستان بعد از مدتی آگاه شدم یعنی خدا آگاهم کرد چند نفری که من با جان دل آنها را بخشیده بود و حتی گفتم خدایا من بخشیدم تو هم ببخش( چون یاد گوش درد خودم میافتادم) متوجه شدم یکی از اون افراد در بیمارستان بخش روانی ها بستری شده و یکی دیگه از انها هم به کار اجباری روفته گری رایگان برای شهرداری مشغوله و دوتا دیگه شون هم در شرایط نامناسبی هستند هزار الله اکبر قدرت بخشندگی را هم درک کردم البته من به هیچ عنوان حس خوشحالی نداشتم.

    بعد خدا گفت حالا درس خیر نیکی را باید درک کنی گفت جنس جهان جنس خدا همه خیر نیکی است تو هم باید هم جنس واقعی اشرف مخلوقات بودن را دریابی تا با این جهان یکی شوی.

    گفت چرا در راستای شغلت اون رفتار غیر خیر نیکی را در مقابل دیگران انجام دادی چرا؟

    خدا فرمود باید همیشه شیب خیر نیکی در هر کاری به سمت طرف مقابل باشه فقط پول را در نظر نگیر شیب انسانیت ات باید به سمت دیگری باشد همیشه کمی بیشتر از وظیفه آن کار انجام بده تا جهان هم چندین برابر آن را به زندگی ات جاری کنه اما تو نکردی که هیچ ضرر هم به طرف زدی گفتم خدایا ببخش پیش خودم گفتم باز هم گوش درد گفت نه نگران نباش الله اکبر دوستان بعد از مدتی متوجه شدم بدنم حالت ویبره گرفته نه این که فیزیکی بلرزم از درون لرزش داشتم اما کسی چیزی از این لرزش متوجه نمی‌شود درونی بود.و هیچ انرژی در بدنم نداشتم دیگه مرگ را می‌دیدم هیچی نمی فهمیدم فقط متوجه شدم که بیمارستانم تو بیمارستان از رو تخت افتادم پایین آمدند من بلند کردند گذاشتند روی تخت گفتم خدایا چی میشه گفت نگران نباش صبور باش خوب میشی گفتم خدایا ببین حال اوضاع منو گریه گریه امان نمیده که بنویسم شیطان میگفت بدبخت خدا آورده اینجا انتقام گناه هایت را بگیرد گفتم خدا چی میگه گفت اون همون بچه گربه ای است که صدای سگ در میاره که تو بترسی که قبلاً درسش را گرفتی گفتم خدایا پس درس ترفندهای شیطانی برا همین روزا بوده گفت آره گفتم میخوای انتقام بگیری گفت مگه من

    از زولیخا انتقام گرفتم الله اکبر گریه گریه امان نمیده بنویسم .

    گفت پسر من بهلول نباش بزرگترین گناهکار تاریخ را بخشیدم

    من نستوح را بخشیدم

    حالا خدا بیاد از تو انتقام بگیرم وقتی خدا خودش قلب ات را بسوی خدا باز میکنه و تو را به توبه دعوت می‌کنه وحالا تو توبه کردی خدا بیاد از تو انتقام بگیره خدا تو را بخشیده خدا گفت تا الان کجا خوندی دیدی خدا بخشیده بعد انتقام گرفته خدا گفت اون های که مرگ‌های خاص عجیب داشتند فرصت توبه پیدا نکردند تو الان پاکی گفت نترس خوب میشی من میدونم تو چته بعد از مدتی خوب شدم انگار نه انگار من به این مسأله گرفتار شدم تو بیمارستان میگفتند تو خیلی مقاومی که تحمل کردی اما اونا از چیزی خبر نداشتند که ظاهر قضیه را می‌دیدند.

    خدا خودش نجاتم داد بعد گفتم خدا سوال بپرسم گفت بپرس یعنی اینبار میخواستم یه سوال سخت چالش برانگیز بپرسم دیگه دوست تر شده بودم با خدا البته از نظر من چون خدا همه بنده هاشو دوست داره گفتم خدایا

    حکمت این مثلث برمودا چیه عاقبت اونایی که تو مثلث برمودا ناپدید میشن چی میشه؟

    گفت روایت اصحاب کهف یادته گفتم بله گفت بعد از 309 سال خدا آمد واقعیت اصحاب کهف آشکار کرد و به مردمان آن زمان این پیام را رساند که هرکس بدنبال خدا باشد هرکس روی خدا حساب باز کنه خدا اونا رو بلند آوازه می‌کنه و هرکس با خدا بجنگه عاقبتش معلومه مثل دقیانوس میشه و پیام روایت اصحاب کهف در قرآن کریم به عنوان یک داستان نمونه از ایمان و استقامت در برابر سختی‌ها آمده است. این پیام اساساً در تاکید بر اهمیت ایمان و اخلاص به خداوند در هر شرایطی و تحت هرگونه فشار و تهدیدی استوار است.

    خدا فرمود در برمودا ذهن انسان قادر به درک آن نیست.

    اما انسان باید با تواضع، ایمان و استقامت به قضای طبیعی الهی توجه و تعمق کند، و به جستجوی راه‌حل‌های ممکن برای حل مشکلات و معمایی چون مثلث برموداهای زندگی خودش که پدید می‌آید، بپردازد که مورد من مثلث برمودای زندگیم بود دوستان شاید شما هم در زندگی دیگران یا خودتان چنین مثلث های داشته باشید یا مواجه شده باشید باید به دنبال راه آن باشیم همان که استاد در دوره حل مسائل زندگی میگه که تمام مسائل در ذات خود یک راه حل آسان ساده و راحت دارند و در دل هر تضاد موهبتی نعمتی گنجی نهفته است

    الله اکبر الله اکبر بعد خداوند فرمود درس بعدی درس صداقت صادق بودن و…. که اگه بخوابم بگم بسیار بسیار بسیار طولانی میشود بعد با یه آقای بنام آقا احسان دوست شدم که بسیار بسیار انسان شریفی بود گفت بیا خونه من با هم زندگی کنیم رفتم این دوستم آنقدر به من علاقه پیدا کرد که هرچیزی که برای خودش می‌خرید برای منم می‌گرفت در واقع دوتا می‌گرفت مثلا برای خودش خوب بگیره برای من معمولی نه جفت می‌گرفت اونم بهترین جنس بهترین برند مثلا ساعت جی شات جفت گرفته بود وقتی با خدای خودم خلوت میکردم کلی ازش خجالت می‌کشیدم و هنوز هم دارم روی خودم کار میکنم درآمدم چندین چندین برابر شده شرایط اقامت مهیا شده

    مهمتر این که خیلی به خدا نزدیکتر شدم

    اعتماد بنفس و عزت نفس ام بیشتر بیشتر شده

    اعتمادم به خدا و قوانین بیشتر بیشتر شده

    خیلی خیلی ترسهام ریخته دیگه میرم تو دل مشکلات.

    عیار ایمانم بالا رفته انگار هرجا میرم خدا جلوتر از من پرچم توحیدی بودن منو تو اون مکان برافراشته می‌کنه

    دیگران مهربان‌تر شدن با من از کسانی که انتظار ندارم هدیه دریافت میکنم

    شیطان همون بچه گربه ای که صدای سگ در میاره حالا مثل سگ از ایمان من می‌ترسه( اینو به جرات میگم)

    ترس از خدا مانع ارتکاب از گناه ام نیست بلکه عشق به خدا و ارتباط نزدیک با او از گناه دورم میکند، زیرا می‌خواهم رضایت و دوستی خدا را حفظ کنم

    دوستان تمام این وقایع در عرض 9ماه اتفاق افتاد و باید عرض کنم که خیلی از مسائل که بسیار خصوصی تر بود را نگفتم اما خیلی خیلی دوست دارم که یه روزی از این روایت یک کتاب بنویسم البته کاملتر از این و در سایت قرار بدم تا دیگران بهرمندتر شوند و خیلی دوست دارم کامل کامل این روایت را حداقل برای استاد تعریف کنم چون واقعا متعجب میشوند

    یقین دارم این رویداد با تغییر و تحولی که در شما ایجاد میکند باعث گسترش جهان میشود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زری اخوان گفته:
      مدت عضویت: 785 روز

      سلام دوست عزیز بسیار عالی نوشتی وچه قدر حال من با خوندن مطالب آموزنده ای که نوشتی خوب شد وبسیار درس گرفتم “توحید” بهترین چیزی بود که گرفتم البته من خودم تقریبا توحیدی شدم ولی در نوشته های تو راه توحیدی شدن برام روشن شد خداروشکر میکنم بخاطر استاد عزیز عباس منش ودوستان هم فرکانسی خودم در این سایت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        Hootan گفته:
        مدت عضویت: 2531 روز

        سلام

        وقت بخیر

        از نظر توجه شما سپاسگزارم امیدوارم که عصاره و درون مایه این رویداد بنده که توحید است آنچنان در زندگی شما گستردگی ایجاد کند که شاه نشین قلب مدار توحید باشید و از وحدت و انسجام در توحید ملوکیت مدار ثروت را کسب کنید تا آن حد که تمام انسانها متحد شوند در خیر رساندن به شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم چشمه سفیدی گفته:
      مدت عضویت: 968 روز

      به نام خداوند هدایتگرم

      سلام خدمت شما هوتن عزیز

      واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم با کامنت شما

      من هم با خوندن هر خط از کامنت شما اشک ریختم

      دقیقاً فرکانس ناب شما رو دریافت کردم احساسم دگرگون شد ممنونم ازتون که تجربه زیباتون رو با ما به اشتراک گذاشتید

      الان که فکر میکنم من هم از زمانی که به خودم تعهد دادم که ورودی هام رو کنترل کنم ،جهان رو زیباتر میبینم الان با برخود با تضادها بیشتر به خودم تلنگر میزنم که چه درسی باید بگیرم

      راه تکاملی رسیدن به توحید رو خیلی زیبا بیان کردین امیدوارم من هم بتونم با گذاشتن کامنت از اون چیزی که از درونم سرچشمه میگیره بتونم به بچه های سایت کمک کنم که ایمانشون قوی‌تر بشه

      استاد عزیزم به خودم تعهد دادم که هرروز ورودی هام رو کنترل کنم

      از صبح که بیدار میشم از تمرین ستاره قطبی شروع میکنم و بعد روزشمار تحول و بعد هم دوره های رو که تهیه کردم کار میکنم و بعد خوندن کامنت بچه ها شده سرگرمی تمام روزم شاید بیشتر از 8و9ساعت درروز من توی سایت هستم و دوره گوش میدم

      خدای مهربونم سپاسگزارم برای اینکه من رو به این مسیر زیبا و رویایی هدایت کردی

      استاد عزیزم شما تو این روزها بعد از خدا شدید بهترین دوست من

      مریم عزیزم واقعا لذت میبرم از اینکه شما چقدر عالی به قوانین عمل میکنید

      استاد و مریم عزیزم عاشقانه دوستون دارم و ازتون سپاسگزارم که دستی شدید از دستان خداوند برای هدایت من

      شکر شکر شکر خدای خوبم

      آقا هوتن عزیز ممنونم ازتون به خاطر این احساس فوق‌العاده که با ما به اشتراک گذاشتید

      در پناه الله یکتا شاد و سعادتمند و سلامت و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      حمیده بهزادپور گفته:
      مدت عضویت: 733 روز

      سلام بر شما

      سپاس فراوان بابت قلم فوق العاده زیبا و پر از محتوا و اموزه و بهتون تبریک میگم بابت این همه حس خوب و الهامات الهی که خواننده رو هم تحت تاثیر قرار میدهد که چقدر خدا نزدیک است و هر لحظه به طور واضح و روشن می توان درکش کرد که به شرط ایمان می توان از این موهبت بهره مند شد واقعا لذت بردم که در درک خداوند اینهمه پیشرفت عالی داشتین این متن رو سیو کردم تا همیشه بخونم و درس و الهام بگیرم اما دوست دارم از شما بپرسم روش تمرینهاتون و اینکه چطور و چگونه روی خودتون کار میکنید از کجا شروع کنم و چطور پیش برم که بتونم به این قدرت درکش برسم و چطور در توحید پیشرفت کنم ممنون میشم راهنماییهایی از طرف شما در پیشرفت این مسیر داشته باشم

      باز هم بابت این متن زیبا و پر از درس سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        Hootan گفته:
        مدت عضویت: 2531 روز

        سلام

        سرکار خانم بهزادپور

        سپاس از توجه شما میدونی من خیلی خیلی تو در دیوار بودم کارهای اشتباه گناهای انجام دادم که باورش سخته

        اما توی زمانهای که دراین شرایط در دیوار بودم توکل به خدا را داشتم یه کارو خیلی خوب انجام میدادم اینکه قبل هرکاری میومدم با خدا یه نشست یه جلسه دونفره میزاشتم (من متخصص زخم و استومی هستم) مثلا میخواستم برم تو مرکز معلولین رایگان ویزیت کنم قبل از این که برم کانون شروع کنم میگفتم خدایا اگه من میدونم که حاصل جمع یک با یک میشه دو از عقل من نیست از برکت و قدرت توئه پس ببین من چقدر ضعیف و نیازمندم پس من برای فعالیتم در اینجا روی تو حساب میکنم بعد از مدتی که توی این کانون مشغول بودم یعنی با ماشین میرفتم بیماران ضایع نخاعی ویزیت میکردم(یک درصد هم فکر نکن که این عمل رایگانم دلیل باشه) بعد یه روز خدا فرمود هوتن دیگه نرو کانون برات مناسب نیست داره برات دردسر درست میکنه البته قبل الهام این قضیه را حس کرده بودم بعد دیگه قطع ارتباط کردم با کانون اما اما نکته طلایی اینجاست که من میومدم روی این قضیه رمز میزاشتم دست رمز کانون یعنی خدایا این صفر تا صد خیر برکت تو به دست تو بود که من از اینجا تجربه کردم بعد در دفتری این دست رمزها رو یاداشت میکردم (دست رمز کانون) بعد مثلا یه مساله در زندگی ام پیش میومد میگفتم خدایا من از تو یه مدرک دارم که تو خیر خواه منی تو از خودم بهتر میخواهی که من موفق شوم و اون(دست رمز کانون) خدایا یادتان چطور دست منو گرفتی من که حالیم نبود من که به اندازه حاصل جمع دوتا عدد ساده رو نمیدونم و به تو گفتم تو بودی دستمو گرفتی تو بودی از ظاهر باطن تمام ادمهای اونجا خبر داشتی من که این توانایی نداشتم من که حالیم نبود من کار خودمو انجام میدادم پس الان هم کار توئه اینم مدرکش( دست رمز کانون البته این دست رمزها خیلی زیادن یه سری هاشون واقعا واقعا فوق طلایی هستند و خارج از درک) خلاصه این یک راه طلایی منه که هنوز هم ادامه داره اما به این مساله توجه فوکوس لیزری داشته باش که اگه در تنگنا قرار بگیری و قلبت بیوی خدا باز بشه این شرایط برات حاصل میشه یعنی در موقعیتی قرار بگیری که فقط خدا را ببینی نه این که ادا در بیاری خدا میفهمه یعنی مثلا دقیقا در واقعیت این باشه که فقط تو وخدا و دنیا باشه دیگران باشن اما اونقدر تو قلب خدا جای گرفتی که هیچکس هیچ چیزو دیگه ای نمیبینی و این شرایط در تنگنا قرار گرفتن من در ترک محل امن زندگی ام بود یعنی دیگه نمیخواستم از ساحل دور دستهای دریا را نگاه کنم و رفتم تو دل دور دستها اگه میخوای بیشتر درک کنی بیشتر لمس کنی (( کتاب “انسان در جستجوی معنا” نوشتهٔ ویکتور فرانکل Man’s Search for Meaning) یکی از آثار برجسته‌ای است که به مسئله معنای زندگی پرداخته است. این کتاب شرح تجربه‌های شخصی فرانکل به‌عنوان یک زندانی در اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها و همچنین نظریهٔ او دربارهٔ معناجویی انسان‌ها است.فرانکل که یک روان‌پزشک اتریشی بود، در این کتاب از رویکرد خود به نام “لوگوتراپی” (معنا درمانی) صحبت می‌کند که به افراد کمک می‌کند در مواجهه با درد و رنج، معنایی برای زندگی خود پیدا کنند. این کتاب نشان می‌دهد که حتی در سخت‌ترین شرایط نیز، یافتن معنا می‌تواند به انسان کمک کند که ادامه دهد.)) این شخص در تنگنای شدید بود

        برو زندگینامه نستوح در قران هم به ان اشاره شده مطالعه بفرما زندگی نامه اپرا وینفری و لویی ال هی

        این افراد در شرایط فوق سخت بودند که دیگران اگه جای اینها بودند مسیر پایان زندگی را انتخاب میکردند نکته مهم اینه که قبل از شروع مطالعه این کتابها آگاهانه به خودت بگو خدایا من هدفم از مطالعه این کتابها نزدیکتر شدن به تو است من میخوام با تو زندگی کنم و یه چیز بسیار بسیار مهم در یک خلوت الهی با خدا صحبت کن بگو خدایا من این راه روش هوتن خوندم این راه روش هوتن با تو بود (نسخه من برای با تو بودن چیه نشون بده) یادت باشه این جمله را هر روز بنویس یا بهتر از اون با صدای خودت ضبط کن و گوش کن و موقعی که میخوای صدای خودتو ضبط کنی با حس نیاز ضبط کن چون ذهنت اینو حس میکنه و بعد از این هر رخدادی برات پیش امد چه خوب چه بد بگو خدایا این از برکت توحید این رخداد داره میگه من دارم به تو نزدیکتر میشم پس میشه و تمام حوادث پیش رویت را به این قضیه ربط بده و ثبت شان کن

        یقین کامل دارم که برات مفیده چون من ننوشتم خالق اون دست روزها نوشت وامیدوارم بینهایت دست رمز تولید کنی

        همیشه شادتر سالمتر ،سعادتمند تر ،خوشبخت تر موفق تر ،عاقبت بخیر تر ثروتمندتر و توحیدی ترین خودت باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          حمیده بهزادپور گفته:
          مدت عضویت: 733 روز

          سلام و درود اقای هوتن و سپاس از پاسخ بینهایت عالی و تاثیر گزاررررررر

          بابت پاسخ زیبایی که زحمت کشیدید و برام گذاشتید زبانم قاصر است از بیان احساسم فقط فقط از اول تا اخر متن رو اشک ریختم و سپاسگزار خداوندی شدم که از زبان جناب هوتن با من سخن می گوید

          میدونم که سرتون شلوغ است اما خواهشی دارم بابت تولید رمز واضحتر برام شرح بدید و اگر امکان داشت و مزاحمتی ندارد باز هم از تمرینات تاثیر گذارتون برام زحمت بکشید البته اگر شرایط وقتیتون اجازه میداد .

          بینهایت سپاسگزارم از پاسخگوییتون و متن زیبا و فوق العاده موثر ، براتون ارزوی پیشرفت روزافزون در این مسیر الهی را دارم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
          • -
            Hootan گفته:
            مدت عضویت: 2531 روز

            بنام یگانه قدرت خرد لایتناهی

            سلام بانوی توحیدی

            عرض سلام و سپاس فراوان خدمت جناب عباسمش

            عطشی که برای توحید دارید و تمایل شدیدی که برای طی کردن سریع مسیر تکامل در شما وجود دارد، نشان می‌دهد که در حال درک عمیق‌تری از قوانین جهان هستید. این قوانین مانند یک نیروی کنترل‌کننده عمل می‌کنند. مثل پلیسی که در تعقیب یک متهم ابتدا هشدار ایست می‌دهد و در صورت بی‌توجهی اقدام می‌کند. البته منظورم این نیست که شما اشتباهی مرتکب شده‌اید؛ این بخشی از مسیر زندگی انسان‌هاست. گاهی متوجه نمی‌شویم که اساس واقعی خوشبختی، سعادت، ثروت و سلامتی فقط در درک قوانین کیهانی نهفته است. در نهایت، باید به اصل و ذات خودمان برگردیم.

            به هیچ وجه تصادفی نیست که اشرف مخلوقات نامیده شده‌ایم، یا اینکه خداوند شیطان را به‌خاطر ما دور کرد. بی‌دلیل نیست که به مقربین دستور سجده به انسان داده شد، و خلیفه و نماینده خداوند روی زمین هستیم. تمام نعمات بهترین و لوکس‌ترین نسخه‌های خودشان برای انسان فراهم شده‌اند.

            شاید فکر کنی که “حمیده بهزاد پور” هستی، اما در حقیقت تو بخشی از نیروی کل هستی که در آغوش آن قرار داری. تو خدای زندگی خودت روی این زمین هستی و باید بر اصل توحید زندگی کنی. حالا که در این مسیر قرار گرفته‌ای، روزی فرا می‌رسد که آن‌قدر رشد کرده‌ای و تغییر یافته‌ای که دیگر هیچ شباهتی به “حمیده” قبلی نداری.

            اجازه بده برای توضیح مفهوم “دست رمزها” از یک مثال متفاوت و جذاب‌تر استفاده کنم.

            تصور کن که یک معمار برجسته در حال ساختن یک بنای عظیم و پیچیده است. هر قسمت از این بنا، یک نماد و معنای خاص دارد. مثلاً وقتی به مرحله ساخت گنبد اصلی می‌رسد، این بخش را “قلب آسمان” می‌نامد. این اسم تنها برای او و تیمش معنای عمیق دارد و نمادی است از نقطه اوج پروژه. هر بار که به این اسم اشاره می‌شود، همه می‌دانند که این لحظه‌ای بسیار مهم و حیاتی در ساخت بناست، لحظه‌ای که تمام کارهای قبل را به هم متصل می‌کند و زیبایی و عظمت نهایی را شکل می‌دهد.

            در زندگی من هم همین‌طور است. برای هر موضوعی که بخدا توکل میکنم و موفق میشوم حالا این تفاق مهم مثل یک بخش اساسی از بنای زندگی‌ام است، و من برای هر کدام یک اسم رمز خاص انتخاب می‌کنم. این اسم رمز فقط بین من و خداست، مثل سوره‌های “یس” و “الم” در قرآن که نشانه‌های عمیق ارتباط میان خدا و پیامبر بودند. این اسم رمزها در حقیقت پیوندی عمیق‌تر بین من و پروردگارم ایجاد می‌کنند، و معنایی فراتر از ظاهر ماجرا دارند. و من در شکر گذاری هایم وقتی میگویم خدایا سپاسگذارم بخاطر دست رمز قلب آسمان یعنی همون رخداد بنای عظیم و پیچیده

            حالا مثال حقیقی از خودم

            ، من یه بار نیاز داشتم از برادرم کمک بگیرم قبلش تصمیم گرفتم با خدا یه نشست دو نفره بزارم و باهاش صحبت کنم. به خدا گفتم: “خدایا، من که نمی‌دونم این کار خوبه یا بد. تو که بهتر از من می‌دونی. اگه صلاح می‌دونی، یه نشونه بهم بده که بتونم از برادرم کمک بگیرم.”

            گفتم نشونه‌ام موش باشه. یعنی اگه موش دیدم، یعنی OK و می‌تونم با برادرم صحبت کنم. تو پارک داشتم قدم می‌زدم و دنبال نشونه‌ام بودم. هیچ نشونه‌ای نبود و منم گفتم: “خدایا، خودت کمک کن.”

            ناگهان، از کنار یه بوته شمشاد رد شدم و دیدم یه تار عنکبوت بزرگ نظر منو جلب کرد. خم شدم تا خوب نگاه کنم. بعد، زیر همون بوته یه سوراخ بزرگ موش دیدم و خود موش هم اونجا بود. این شد نشونه‌ام!

            حالا توی شکر گذاری هایم میگه خدایا سپاسگذارم بخاطر دین رمز موش و من در واقع دارم با ذکر این اسم دست رمز موش یعنی خدایا این دستان تو بود منو در واقعه نشانه موش موفق کرد و اعتباری هم متعلق به تو است .

            با دیدن نشانه موش همونجا توی پارک سجده شکر کردم چون فهمیدم که خداوند به من نشونه داده که می‌تونم از برادرم کمک بگیرم. یعنی حمایتت میکنم

            اینجا بود که شیطان شروع کرد به وراجی کردن: “نکن، همه دارن نگاه می‌کنن، زشته، خجالت داره، میگن این خارجیه دیونه اس!” منم گفتم: “شیطان، هر چی بیشتر زر بزنی، منم سجده‌ام رو طولانی‌تر می‌کنم.” گفتم: “این خدایی که نفس و وجودم از اونه، خیلی بیشتر از یه سجده لایق سپاسه.”

            “رعیت باید جلوی اربابش خم بشه و منم دارم همین کارو می‌کنم. هر وقت تو خفه شدی، منم بلند می‌شم!” بعد رو به خدا کردم و گفتم: “خدایا، شکرت که بهم اجازه میدی یه بنده کوچیکی مثل من، جلوی عظمت و بزرگی چون تو سر به سجده بذاره.”

            “خدایا، من هیچ‌وقت خجالت نمی‌کشم که جلوی تو سجده کنم؛ هر جا که باشم، این کارو می‌کنم

            حالا مثالا میخوام بابت یه موضوع دیگه ای از خدا کمک بگیرم و توکل کنم میگم خدایا دست رمز موش یادته این مدرک(رمز موش) است که من از تو دارم که چه جوری من روی تو حساب کردم و تو هدایت و کمکم فرمودی پس الان هم از تو تقاضا دارم هدایتم کنی میدونی که خدایا من هیچی حالم نیست من هیچی نمیفهمم در واقع من در مقابل تو یه کر کور لال ام.

            کل داستان این بود یعنی خدا رو هر بار که بهت کمک کرده بزرگش کن خودتو کوچیک کن و موفقیت خودتو اعتبار بخشی کنی به خدا بگو یادته دفعه قبل چه جوری دستمو گرفتی.

            بعد این رمزها رو تو گوشیت save داشته باش بعد هر روز از بابت اینها سپاسگزاری کن یعنی این میشه جز زندگیت اونوقت دیگه خودش هدایتت میکنه

            ببین هررررررررررررر چقدر به خدا دلی نزدیک بشی همونقدر خدا بزرگت میکنه میبینی جلو غیر خداها که چنان پرچم عزت تو رو جلو اون بالا میبره که خودت گریه ات میگیره انگار خدا طرف مامور کرده به تو احترام بزاره

            ببین مسیر تکاملی است حالا یه بار یه موضوعی را با همین روش امتحان کن اگه دوست داشتی برام بنویس تا بدونم خدا چه تاجی سرت گذاشته

            هرجا هستی هر کسی هستی در کنار هر عزیز یا عزیزانی هستی به هر جا رسیدی فقط با خدا زندگی کن برات همه چیز همه کس میشه برات پارتی میشه برات نفوذی میشه

            لازم نیست کسی هم بدونه

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
            • -
              حمیده بهزادپور گفته:
              مدت عضویت: 733 روز

              سلام وقتتون بخیر

              سپاس فراوان از شما آقای هوتن دانشجوی موفق و ممتاز دانشگاه الهی

              قبل از تشکر، تبریک فراوان دارم و تحسین میکنم که اینقدر پیشرفت در درک خدای بزرگ دارید که به همچین موهبتی دست پیدا کردید، خیلی راحت و زلال با خدا گفتگو و مشورت میکنید وازش کمک میگیرید ، ازتون نهایت تشکر و قدردانی را دارم که با ارامش توحیدی که در وجودتون حریان داره برام نحوه مشورت کردن با خدا و رمز گذاری را شرح دادین خدا میدونه و شاهده که از لحظه خواندن پاسخی که برام زحمت کشیدید فقط اشک ریختم که خدای بزرگ و مهربان چقدر واضح داره از طریق این کامنتهای زیبا و قلم رسای اقای هوتن با من صحبت میکنه و راهنمایی و هدایتم میکنه. به خودم گفتم حمیده چقدر ارزشمندی که در مسیر زیبای توحیدی افتادی و خدا چقدر ظریف هدایتت کرد به سمت این متن پر از درس ، از کلمه کلمه اش لذت برم و ارامش مضاعفی در وجود و قلبم ایجاد شد و همون لحظه با خدا رمز گذاری را شروع کردم امیدوارم که نشانه ها رو براحتی ببینم و در مسیر پیشرفت کنم.

              حتما به محض اینکه نشانه هایم رو دریافت کنم براتون شرح میدم که چقدر عالی مددی از طرف خدا شدید که منم بتونم رمز تعیین کنم و مدرک معتبر داشته باشم از گفتگوهایم با خدا.

              از خدای بزرگ هم سپاسگزارم که من رو هدایت کرد به سمت کامنت زیبا و پر محتوای شما و از شما هم سپاسگزارم که با صبوری و دست و دلبازی من رو راهنمایی کردید.

              موفق و پاینده در مسیر توحیدی باشید.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            Hootan گفته:
            مدت عضویت: 2531 روز

            سلام هم فرکانسی عزیز

            یکی از هدایای الهی که در زندگی ام تجربه نموده ام را می‌خواستم با شما به اشتراک بزارم

            مثلاً شما در نظر بگیر بابت یک مطلبی که از خدا کمک خواستی و

            دوست داری که خدا تو را هدایت کنه در این موقع

            در ذهنت یه خبر خوشی بابت یه موضوعی میاد یه نوید داده میشه مثلاً میگه امشب یا چند روز دیگه قراره مثلاً یه اتفاق خیلی عالی یا خبر عالی بابت اون موضوع بهت برسه

            از این خبرخیلی خوشحال میشی که خداوند این خبرو بهت داده و بی‌صبرانه منتظر می‌شی

            و زمانش که فرا میرسه میبینی اتفاقی نمی‌افته قولی که خدا داده بود اتفاق نیفتاد

            و تو طبعا میگی چرا اینجوری شد شاید برای اولین بار زیاد اهمیت نداشته باشه اما وقتی میبینی داره تکرا،تکرار میشه میگی چرا پس خدا به وعده‌اش عمل نکرد شاید من گناهکارم شاید من خطاکارم

            شاید من نالایقم شاید من ارزش این هدیه یا این اتفاق یا این خبرو ندارم

            وقتی انتظارت بر اورده نمیشه دلسرد میشی ناراحت میشی حس بد= اتفاق بد بعدوقتی چندین بار که این اتفاق به عناوین مختلف تکرار میشه

            اینجا تو رابطه ات با خدا کمرنگ‌تر می‌شه و به خودت لیبل گناهکار بودن می‌زنی و ناامیدتر میشی ایمانت کمرنگ‌تر می‌شه عیار ایمانت میاد پایین

            و البته داخل پرانتز هم بگم که از چندین بار که این وعده ها بهت داده میشه میبینی یکیش اتفاق میوفته که این روند طبیعی زندگی ات که خدا خواسته

            و نکته طلایی اینجا ست اون پیام از جانب خدا نبوده اون شیطان بوده بله به طوری این پیام به تو میده که وقتی ناشی باشی نمیتونی بفهمی این پیام رحمانیه یا شیطانیه

            و در اینجا شیطان اون نتیجه که میخواسته را بگیره گرفته تونسته نفوذ کنه در تو رابطه تو رو با خدا کمرنگ کنه

            در واقع اینجا شیطان میاد این خبرو این وعده رو این نویدو از زبان خدا به تو میده وقتی اتفاق نمی‌افته همون شیطان حس شک و تردید نسبت به خداوند بهت میده و در واقع اینجا شیطان

            از کارش نتیجه رو گرفته یعنی موفق عمل کرده و خوشحاله و میاد این برنامه رو تکرار و تکرار و تکرار می‌کنه برات

            این یکی از راه‌های بسیار پیچیده فریبانه شیطانه که بندرت انسانها آگاه اند به اون که از این طریق به انسان‌ها نفوذ پیدا می‌کنه من خودم ده‌ها ، ده‌ها بار بار از این مسیر آسیب دیدم تا خداوند بهم الهام کرد این ترفند شیطانه که به این صورت عمل می‌کنه

            راه حل:

            حالا شما در اینجور مواقع باید این اقدام انجام بدی هر وقت هروقت هر وقت هرخبر خوب هر نوید خوب هر چیز خوشحال کننده تو ذهنت میاد که قرار در اینده برات اتفاق بیوفته حالا اینده منظورم یک ساعت بعد یا یه روز یا هفته ها بسته به اون موضوع تو داره که خودت میدونی بهت رسید

            اولین جمله ای که میگی اینه: (اگر هم بنویسی چه بهتر)

            بگو خدایا من می‌دونم تو با بی‌نهایت دستانت از بینهایت راه ها و روش ها به من خیر می‌رسونی حتی با ((دست دشمنم شیطان)) اینجا شیطان میفهمه که تو داری آگاهانه عمل میکنی به یه اگاهی رسیدی که داری این جمله را میگی

            اون وقت صبر کن تا اون موعدی که بهت وعده داده شده برسه اگه نتیجه مثبت بود بگو خدایا شکرت اگه نه پوچ بود بدون شیطان بوده و بگو شیطان حنای تو دیگه رنگی نداره پیش من چون از طریق خداوند آگاه شدم

            اجازه بده برای درک عمیق تر یه داستان واقعی از همین ترفند شیطانی که برای خود من شیطان پیاده کرده برات روایت کنم.

            یه بار من در شرایط بسیار بسیار سختی بودم در یک کشور استوایی و منتظر بودم تا این شرایط فعلی من تغییر پیدا کنه یه خبر اومد تو ذهنم که خدا تو رو بخشیده و می‌خواد نشون بده که تو رو بخشیده

            می‌خواد تورو بفرسته بری کربلا تا امام حسینو ببینی و اونجا کاملاً تو رو ببخشه و توبه تو رو بپذیره من خوشحال شدم

            من خودمو کاملاً آماده کرده بودم برای رفتن این سفر این سفر تنها یه سفر رفتن نبود رهایی از یه شرایط بسیار سخت بود برای من

            خدا (شیطان )بهم گفتش که می‌خوای 17 روز دیگه بری خونه(بخاطر شرایط Immigration و ویزا گفته بود 17 روز) گفتم آره دوست دارم برم خونه بعد از اونجام برم کربلا خیلی خوشحال شدم

            اومدم تقویمو نگاه کردم دیدم 17 روز دیگه اربعین گذاشته

            بعد گفتم خدایا 17 روز دیگه اربعین گذشته که رد شده اربعین که خدا گفت(شیطان) برای تو یه معجزه پیش میاد تو به موقع می‌رسی نگران نباش (فقط در نظر داشته باش ببین از چه طریق شیطان داره نفوذ میکنه از طریق مذهب اعتقادات)

            خلاصه من منتظر شدم موعد رسید اما خبری از رفتن به کربلا نشد

            من برای خدا قاطی کردم گفتم چرا وعده میدی چرا دروغ میگی چرا کاری که نمی‌تونی انجام بدی وعدشو میدی

            تو خدایی از این کار از تو بعیده

            این مسائل چندین بار به نحوهای مختلف در زندگیم تکرار شد

            اما شک کرده بودم گفتم خدا دروغ نمیگه خدا خلف وعده نمی‌کنه یه چیزی هست من نمی‌دونم

            گفتم خدایا حالیم کن بفهمونم چیه قضیه تو دروغگو نیستی تو خلف وعده نمی‌کنی تو دست می‌گیری تو مچ نمی‌گیری تو آبرو می‌خری آبرو نمی‌بری تو رسوا نمیکنی تو سرکار نمیزاری

            تو جنست خیرخواهیه تو جنست اینه که تنها منبع خیر جهانی نه تنها دروغگوی جهان پس یه چیزی هست من نمی‌دونم

            راه نشونم بده حالیم کن

            تا اینکه یه روزی که تو خواب بیداری بودم

            بهم گفت بیا یه درس بزرگیبهت بدم

            درس ترفندهای شیطان

            خدا فرمود هر وقت یه خبر خوب تو ذهنت اومد که می‌خواد یه اتفاق خوب بیفته قراره چند روز دیگه یه شب دیگه چند ساعتی اتفاق بیفته و مرتبط با اون مسئله زندگی تو است

            فورا اینو بگو بگو خدایا من می‌دونم تو خبرهای خوب و اتفاقات خوب را با بی‌نهایت دستانت به من می‌رسونی حتی با دست شیطان ات

            بعد اگه اون اتفاق افتاد بگو خدایا شکرت اگه اتفاق نیفتاد بدون دست شیطان تو کاره کلی گریه کردم که این همه بخدا بدبیرا گفتم کلی خجالت کشیدم اماخدا اصلا به روی خودش نیاورد نفهمی منو میدونی خدا وایستاد تا من طعم فریب شیطان بچشم حالیم بشه بعد بیا درسشو بهم بده که بهتر درسو بفهمم یعنی اگر شیطان این نیرنگ اجرا نمیکرد من درسو حالیم نمیشد مثلا در نظر بگیر خدا بیاد بگه بیا بهت درس ترفندهای شیطانی بدم من میگفتم چی ترفند های شیطانی چیه مثل این میمونه که یکی 4عمل اصلی ریاضی بلد نیست اونوقت بیای بهش ریاضی محض یاد بدی

            خلاصه گفتم اینو به اشتراک بزارم که اگاه بشی اینو تو زندگیت پیاده کن دوست داشتی نتیجه شو تو سایت به اشتراک بزار خواستی برا من هم بفرست که از این نتیجه بیشتر سپاسگذار خداوند باشم

            هرچی هستم هرکی هستم هرچی دارم هیچی نیستم مگر به اعتبار خدا

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
            • -
              حمیده بهزادپور گفته:
              مدت عضویت: 733 روز

              سلام آقای هوتن ، هم فرکانسی توحیدی

              چقدر از بابت این پاسخ نابتون تشکر میکنم دقیقا چند روزی بود که این حس نالایقی ام داشت در ذهنم پر رنگ پررنگتر میشه البته از زمانی که شما زحمت پاسخ سوال من در باره دست رمزها کشیدید منم شروع کردم در مورد 4 سوال که ایا مسیرم درسته یا اینکار رو انجام بدم یا اینکه اگر اینکار رو تو راضی هستی نشونه ات رو برام به وضوح سر راهم بگذار اما بدون هیچ گونه نشونه ای ، حتی بهش گفتم خدایا میدونم که من به اندازه اقای هوتن تو رو درک نکردم که بتونم الهامات قلبی رو تحربه کنم و راحت بفهمم حداقل نشونه ها رو سر راهم بزار ، اما چون نشونه ای هم نمیدیدم همش احساس بد داشتم که نکنه خدا نمی خواد حواب سوالاتم رو بده و یا اینکه باید خیلی خیلی از لحاظ توحیدی پیشرفت کنم من نمیتونم دریافت داشته باشم .

              چقدر جواب خوبی بود که خدا از قلم شما و از طریق شما خواست که من رو راهنمایی و‌ارشاد کنه چقدر خوشحالللل شدم که منم برای خدا ارزشمندم دو ست داره باهاش حرف بزنم و‌گفتگو داشته باشم.

              سپاس فراوان دارم ، باورتون نمیشه که الان کاملا با قبل از دریافت این پیامتون تغییر کردم، احساسم خوبه، امیدوارتر شدم، انشااله بازم اینگونه پیامها رو دریافت کنم که مطمئن بشم مسیرم درسته.

              امیدوارم هر لحظه پیشرفت درمسیر توحیدی داشته باشید و آرامش توحیدی در وجود و زندگیتون جاری باشه.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    خانم سالوری گفته:
    مدت عضویت: 2787 روز

    سلام خدمت استاد عزیز

    من حدودچهار ماه است که با سایت شما از طریق دابیم آشنا شدم و گفتم این همونه که دنبالش بودم

    من آدم مذهبی هستم و جلسات قرآنی با فامیل و آشنایان دارم آموزش تجویدقرآن دارم و علاوه بر آن صحبتهایی دینی هم در همون جلسات میکنم از تعصب به دورم و بیشتر روی توحید کار میکنم و البته بعد از آشنایی با استاد این باور بیشتر در من قوت گرفت پیامبر خدا هم سالها بر روی اعتقاد به توحید ویکتا پرستی خدا با مردم کار کرد و بعد از ساختن این باور در مردم شریعت را آموزش داد

    متاسفانه اشتباه اکثر علما و مبلغان دینی هم در همینه که بیشتر به مباحث فرعی میپردازند تا اصلی و در کل اصل را از یاد بردند به همین دلیل مردم اسلام گریز میشوند و حتی حاضر نمی‌شوند تعلقشان با خدا را درست کنند اعضای محترم سایت این که استادعزیز میگوید ما وقت کافیه رابطه مون را با خدا درست کنیم آنوقت همه آنچه میخواهیم بدست می‌آوریم فقط و فقط تمام اسلام همینه

    شناساندن توحید ویکتاپرستی

    ایمان و باور عمیق به خدا و توکل و اعتماد به او

    من راههای زیادی رو در حوزه مذهب خودم رفتم اما هرگز راهی بهتر از این نیافتم

    وقتی در عمق معنویت میرفتم از دنیا بیزار بودم بعد مدتی می‌دیدم به دنیا نیاز دارم به ناچار معنویتم سست میشد باز دوباره این چرخه ادامه می یافت و در نهایت از هر دو بی نتیجه خسته میشدم و ثمری برایم نداشت چون اغلب بزرگان دینی ما و حتی در قرآن به نکوهش ثروت پرداخته اند و این باعث میشد من علی رقم میل باطنی و نیازهای دنیوی خود از آن متنفر باشم زیرا خدایم را انتخاب کرده بودم

    چهل سال دارم و در این مدت سالها در جنگ بین خواسته های درونی ام و احساس گناه به سر بردم که چرا من چنینم چهل سال حتی خجالت کشیدم از خدا مالی بخواهم از خدایم شرم داشتم در عوض عبادتش دنیا را طلب کنم و نتیجه اش امروز فقر است فقر ………….

    اما امروز خدایم را سپاسگزارم چشمانم شسته شد و دنیا را از دریچه افکار دیگری زیباتر یافتم آری خواب نیست حقیقت محض است من میتوانم همزمان بدون احساس گناه و عذاب هر دو را بخواهم من اکنون میتوانم ثروت را جزئی از معنویت بدانم و حتی آن را از ضروریات رسیدن به معنویت بهتر و آرامش و آسایش بدانم

    ترا سپاسگزارم خدا

    و سپاسگزارم استاد عزیزم

    متن هم طولانی بود اما چه کنم باید احساسم را بیان میکردم

    در پناه الله یکتا سعادتمند دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    مهرداد مرادی نظیف گفته:
    مدت عضویت: 3809 روز

    زلف تو مرا بند دل و غارت جان کرد

    عشق تو مرا زنده دل هر دو جهان کرد

    وقت سحر باد در آمد زپس و پیش

    چون برد دلم آمد و آهنگ بجان کرد

    ” دیوان فرید الدین عطار نیشابوری ”

    سلام به استاد ، بچه های سایت و دوستان خانواده صمیمی سایت عزیزم

    استاد ، وقتی داشتم به سخنان تون گوش میکردم یه حسی میگرفتم و لمس میکردم که خیلی معنوی تر از بقیه فایلها بود ، از نظر من همه فایلها واقعا معنوی هستند ولی این فایل معنوی تر و حس وحال توحیدی تری داشت ، حسی که من خیلی به خدایم نزدیک تر کرد ، حسی که فقط وقتی میخواستم بابتش همون لحظه

    سپاسگزاری کنم تمام وجودم یک انرژی خالصی میگرفتن و موهای بدنم سیخ میشدن.

    استاد همین لحظه که دارم این کامات مینویسم حالی بسیار زیبا خالص و پاک دارم .

    یک ساعت پیش شنیدم جریانی از حس های عالی و ثروت و خوشبختی و گوهر تو راه که بر شهرمون برفهای سفید خالصش فرود بیاره و زیبایی بیشتر و شیرین تر و خوشگل ترش کنه ، واقعا چقدر زیباست چقدر زیبا و چقدر زیبا

    تو از آب بهتری.

    تو از ابر بهتری.

    تو به سپیده دم خواهی رسید. مبادا بلغزی…

    من دوست توام و دست تو را می گیرم…

    روان باش که پرندگان چنین اند و گیاهان چنین اند.

    چون به درخت رسیدی به تماشا بمان.

    تماشا تو را به آسمان خواهد برد.

    ( هنوز در سفرم ، شعرها و یادداشت‌های منتشر نشده از سهراب سپهری به کوشش پریدخت سپهری )

    استاد ممنونم …..

    ربَ من با تمام وجودم ممنونم ، سپاسگزارم (هر کس به خدا توکل کند خدا

    او را کافى است)

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    حجت اله دشت پیما گفته:
    مدت عضویت: 2766 روز

    الهی به امید تو

    با تمام وجودم میگم هر چیزی از استاد درباره ورودی های ذهن شنیدم به اندازه یک هزارم جلسه ۲ دوره عشق و مودت در روابط روی من تاثیر نداشت، اینقدر که این جلسه جامع و سرشار از آگاهی هست و من تا چند روز شاک بودم، چون ادعا میکردم که تا حدودی باورهای خوبی دارم ولی فهمیدم فقط حرف میزدم و با اینکه میدونستم باورهای غلطی هم دارم ولی نمیدونستم باورها ریشه ای تر از حرفهایی هستند که میزنیم و نباید حرفهایی که میزنیم رو با باورهایی که داریم اشتباه بگیریم.

    دوره روابط منو دگرگون کرد تو همون ۳ جلسه اول،

    دوستان اهمیت ورودی ها رو نباید دست کم بگیریم، باید ورودی هایی که از کودکی دریافت کردیم توی هر موردی( ثروت، روابط،سلامتی و…) رو به یاد بیاریم و رابطه اش رو با تجربه هایی که داشتیم درک کنیم اونوقت متوجه میشیم که چیزی که الان هستیم و داریم حاصل دیده ها و شنیده ها و تجربیات گذشته ما هست، ورودی های ما زندگی ما رو میسازن نه حرفهایی که میزنیم. باید تعهد جدی داشته باشیم برای تغییر ورودی ها، باید حمله کنیم به باورهای محدود کننده با ابزار منطق، با ورودی ها و الگوهای جدید.

    اگر میبینیم داریم کار میکنیم و نتیجه نمیاد یعنی باورهای قبلی که حاصل ورودی های گذشته ما هستند هنوز دارند کار خودشونو میکنند، و اصلا جای نگرانی نیست، با تعهد بالا و تلاش جدی میتونیم ورودی های جدید به ذهنمون بدیم و باورهای جدید بسازیم.

    موفق و موید باشید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    آرزو دختر خدا گفته:
    مدت عضویت: 1884 روز

    سلام استادجان / سلام داداشم / سلام پدرم/ سلام عزیزدلم /سلام دست خدا

    روزت بخیر و شادی

    اول از همه اینو بگم که وقتی ازشخصیت پدرتون میگین من خیلی میخندم خیلی باحاله و البته لج درآر

    زنده باشن و همیشه سالم و سلامت

    استاد من الان تو فرکانسی ام که همه انچه رو که میگین انجام میدادین رو انجام میدم مثلا:

    بمباران باورهای خوب از طریق گوش دادن به سخنان شما و خوندن کامنت ها یعنی شبانه روز من که میگذره من تو این سایت میچرخم/ تو ماشین فایلهای دانلودی و 12 قدم رو توخونه با تلوزیون میبینم .

    ی همزاد پنداری عجیبی با شما میکنم / هر جمله که میگین لبخند میزنم و میگم منم دارم این کارو میکنم / کامنت دوستان کمک میکنه باورهای اشتباه خودم رو راحت بدون زحمت پیدا کنم و با چند بار تکرار حلش کنم / حالا نمیدونم واقعا حل شده یا من فکر میکنم حل شده؟ اخه اینقدر راحت میپذیرم که نگو

    اصلا ذهن من مقاومت نداره /سریع میگه ععهه راست میگه ها و زودی قبول میکنم . در حدی که بعضی وقتا بخودم شک میکنم که نکنه اشتباه دارم میرم . ولی نه درسته / از کجا میگم درسته؟ از اونجایی که احساسم خوبه و آرامش دارم.

    استاد من عسلویه کارمیکنم توی پالایشگاه هستم . همه اینجا مینالن که ته دنیاست و … ولی استاد من اینقدر حالم خوبه که فکر میکنم ایتجا بهشته / استاد ی غروبهایی داره که نگو

    استاد غروبهای بندرعباس رو یادتونه ؟ غروب بندرعباس در مقابل اینجا هیچه . ی رنگ عجیب کهربایی داره که نگو . ی ترکیب رنگی میسازه که میگی خدا جون تو اینحا تلالو کردی؟ همه رنگی هست نمیدونی چه رنگیه؟ ….

    استاد من این کارها رو از شما یادگرفتما

    نگاه به اسمون میکنم یهو لیخند میزنم

    دریا رو نگاه میکنم یهو از شدت لطافت اشک از چشمم میاد

    کلا من توفضام / رو ابرهام / 24 ساعته زبانم داره میچرخه با خدا مکالمه میکنیم مثل دوتا دوست

    از ارزوهام میگم . از خواسته ها / با هم تجسم و خیالپردازی میکنم / و الن تو مرحله ایی هستم که عجیب ارامش دارم / استاد یادتونه میگفتین بوی پول میشندیدم . من این فایل شما رو نشنیده بودم که بگم بهم تلقین شده. چند روز عجیب بوی خواسته ام رو میشندیدم در حدی که سرازپا نمیشناختم . قلبم تند تند میزد از هیجان . میگفتم خدا چه خبره؟ چرا اینطوری شدم ؟ خدا داره بوش میاد … بعد چند روز شنیدم که وقتی اتفاقات مالی براتون افتاد گفتین قبلش بوش رو شنیده بودین .

    منم وقتی بهش رسیدم میام و براتون میگم که بهش رسیدم اونم با این کیفیت و این شرایط.

    استاد من با خودم عهد کردم از خدا کامل میخام . من بندگی میکنم . شرک رو بوسیدم گذاشتم کنار . من استقامت میکنم و کامل میخام . بنظر من رضایت دادن به شرایط و مواردی که کاملا مطابق با خواسته ما نیست خودش شرکه . یعنی در افرینش خدا نقص دیدیم که به ی موردی که کامل با خواسته ما تطابق نداره رضایت میدیم .

    ی بار تو زندگیم میخام از خجالت خودم دربیام . میخام متعهدانه عمل کنم . موبه مو . قدم به قدم . جا پای شما میذارم . به کمک شما صدای خدا رو میشنوم و هر ندایی که از قلبم اومد رو گوش میدم و چشم میگم و نمیترسم . تهش هرچی باشه میرم و میرم و میدونم ته این راه روشناییه و نوره .

    سالها راه خودم رو رفتم و به قهر چاه رسیدم . اما از اینجا به بعد میخام ی یا علی بگم و بلند شم و مطمینم موفق میشم .

    همین الانم موفق شدما این ارامش گویای موفقیت منه . اینجا تو عسلویه از چشم دیگران ته دنیا, اما من احساس میکنم ی تیکه از بهشته و من دارم با عشق و لذت تنها بدون حتی یک دوست زندگی میکنم ولی پرم , خلا ندارم . خیلی ارزوها دارما . اما نیازمند نیستم . نیاز به کسی / رابطه خاص / وسیله خاصی / امکانات خاصی ندارم برای خوشحال و خوشبخت بودن .

    اینها بوقتش میاد

    استاد شما گفتید شما باید بوسیله افکارت احساس خوشبختی کنی نه با وسایل و شرایط خاص .

    من بوسیله افکارم و توکل برخدا و دوری از شرک و امیدواری در خودم احساس خوشبختی بوجود میارم از لحاظ روحی کانکت شدم تا بوقتش وقتی تکاملم رو طی کردم از لحاظ فیزیکی و جسمی هم در اون شرایط قرار بگیرم .

    در پناه خدا همگی موفق و پیروز باشیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      میلاد امیرپور گفته:
      مدت عضویت: 1771 روز

      آرزو دهدار عزیز

      بششششدت با حرفهات ارتباط برقرار کردم و لذت بردم. بوی معنویت و خالص شدنت رو به وضوح میشه تشخیص داد.

      فقط خواستم بگم دمت گرم که با بودنت من این پیامت رو خوندم و مطمعن تر از مسیری که توش هستم.

      “خداوند همه چیز میشود، همه کس را ”

      پایدار بمونی🌷💪🏾🙏🧡

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        آرزو دختر خدا گفته:
        مدت عضویت: 1884 روز

        سلام اقا میلاد عزیز

        خدا رو شکر که کامنت من حس خوب بشما داد ..

        این مسیر ارامش محضه ..

        ترس ها میرن …

        خوشحالم که اقایون هم تو راه توحیدی شدن هستن

        منم بهتون بخاطر بودن در این فضا تبریک میگم …

        ارزو بهترین ها رو برای همه اعضای خانواده عباس منشیم دارم 🙏🙏🙏

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1507 روز

    به نام خدا

    خداروشکربرگ شصت ویک ازسفرم رودنبال میکنم

    روزی که اولین برگ ازسفرنامه روشروع کردم مطمعن نبودم که تعهدی بی وچون وچرا داشته باشم تاهرروز سفرنامه رودنبال کنم اماازهمون خدایی که ازش خواستم هدایت کنم ودرجواب درخواستم منوبه این سفردعوت کردازخودش هم خواستم که متعهدباشم

    چون دوس داشتم تغییرکنم خصوصاازلحاظ حال روحی چون خیلی سردوبی روح شده بودم اما الان

    که دوماه گذشته ازسفرنامم چقدرحال واحساسم خوبه وخداروشکرمیکنم دیروزخواسته های جدیدتری نوشتم که مهم ترینش تغییرشخصیت بودکه توجه بیشتری به نکات مثبت داشته باشم وسپاس گزارداشته هام باشم

    وقتی استاداز ارتباط خودش باخداوندمیگفت ته دلم دوس داشتم منم این تجربه روداسته باشم که سیراب بشم ازعشق خداوندطوری که هیچ چیزی دیگه ای رونخوام قلباراضی باشم واشک بریزم ازازاتصالم بااصلی که ازمن جدانیست همیشه بامنه حواسش به منه منودوس داره فراموشم نکرده

    این سفرکمکم کردتادلم روازکینه پاک کنم وببخشم افرادی روکه بخاطرفرکانس هام اون وجوه شخصیتی نازیباشونوبه من نشون میدادن وچقدرارامش دارم وذهن وزبونم ساکت شدن واروم شدن

    تجربه های دیگه که ازبرکت این سفرداشتم اکانت اینستاگرامم به طوردائم بلاک شد واولش یه کوچولو ناراحت شدم که بعدچندسال که پیجم که نقاشی هاموپست میکردم برای همیشه ازدسترسم خارج شد اماگفتم من ازخداخواسته بودم ورودی هاموکنترل کنم میخواستم تمرکزروی هدفم باشه وازحواشی دورباشم

    گفتم برام خوب بوده دیگه برام مهم نبودوحتی دوس نداشتم درست بشه باتغییرباورهام همه چیز داره نومیشه سبک زندگیم کم کم داره عوض میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2611 روز

    سلام

    فایل ۶۱

    چقدر به حرف هایی که میشنوم خودم بهشون عمل میکنم و بعدش دیگران رو نصیحت میکنم ؟؟

    اصلا نیازی به نصیحت کردن نیست وقتی که عمل کنم و نتیجه بگیزم دیگران خودشون پرس و جو میکنن پس من نیازی نداره به دنبال زدن حرفهای عمل نکرده به دیگزان باشن که باعث بشه من رو یک ادم متوهم بدونن !!

    چقدر توی خلوت خودم مواظب کلامم و نگاهم و شنیده هایم هستم ؟؟

    ایا خودم همیشه دارم با خدای خودم دز خلوت خودم در مورد خواسته هایم حرف میزنم یا نه همش دارم نق میزنم و غر میزنم و بعدش میزم دیگران رو نصیحت میکنم که غیبت نکنید یا غر نزنید در صورتی که خودم اصلا مواظب نیستم ؟؟

    با زبان نتایجم با دیگران حرف بزنم !!! نه با حرف های قشنگ !!! آیییی ملت بیاید اینجوری فکر کنیم…

    چقدر نشانه های کوچک رو تایید و تحسین میکنم و بابت داشته هایم و این نشانهها سپاسگزارم ؟؟

    ایا دفتر یادداشت نشانه ها دارم ؟؟

    اگر به قانون ایمان داشته باشی خیلی مواظبی!!!

    چقدر بزای خودم ارزش قائلم و با افراد نامناسب ارتباط بزقرار نمیکنم ؟؟

    عملگرا باشم…

    یعنی اول خودم عمل کنم …

    حرف زدن رو همه بلدن ولی عمل کردنه که نتیجه میافریند..

    عمل کردن الزاما بیل زدن نیست..

    عمل کردن میتونه انجام همین کار ساده یعنی داشتن دفتر یادداشت نشانه ها باشه…

    رسالت ادم انجام کار عجیب و غریب نیست…

    رسالت میتونه حذف برنامه ها و اهنگ ها و شماره های نامناسب در گوشیت در همین لحظه باشه…

    زسالت میتونه ترک عادات بد باشه..

    رسالت میتونه دوری و پرهیز از عادات بد باشه..

    رسالت میتونه خوندن هر روزه یک کتاب باشه..

    رسالت میتونه همواره صحبت کردن راجب خواسته ها و تایید و تحسین زیبایی ها باشه…

    رسالت میتونه یک سفر کوتاه به دامن طبیعت باشه..

    رسالت میتونه رفتن به کافه باشه و خوردن یک آیس پک خوشمزه باشه..

    آیا از زندگیت با شرایط فعلیت و با وجود نداشته هات میتونی لذت ببری و سپاسگزار باشی؟؟

    آیا میتونی به جای توجه به نکات منفیه مادرت به نکات مثبتش توجه کنی ؟؟؟ چون همش میگی مادرم فلان وووو

    آیا میتونی توی ذهنت و توی قلبت ادما رو .. اصن نمیخواد بهشون بگیا… دوسشون داشته باشی؟؟

    چقدر مواظبی غیبت نکنی ؟؟

    چقدر مواظبی غر نزنی ؟؟؟

    چقدر میتونی همیشه بگی خدایا شکرت ؟؟

    چقدر ترس هات کمتر شده ؟؟؟

    به دنبال تغییر هر روزه خودت باش به جای اصلاح دیگزان…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: