اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خواستتو تعیین کن… بنویسش… تجسمش کن… پیشاپیش سپاسگزاری کن و مطمئن باش که بهش میرسی و بعدش نگرانش نباش و از زندگی لذت ببر… ممکن هست اصلاً از یاد ببریش… ولی خدا از یاد نمیبرش و در بهترین زمان تقدیمت میکنه
* یعنی یکی از روش هایی که استاد در دوره قانون آفرینش توضیح میدن… جعبه ی خواسته ها… که هر چی میخوای عکسشو بردار و روش بنویس( البته با ایمان قوی و اینکه مطمئن باشی که بهش حتماً میرسی ) یعنی الان که من این کاغذ رو نوشتم دیگه رفت برای تهیه و ارسال خواسته به سمت من… مثل این میمونه که من به سایت آمازون رفتم و کالامو دیدم بررسیش کردم و شکلشم دیدم و میدونم که دیگه اون کالا رو میخوام و بعد بهاش که مبلغشه میپردازم و بعد دیگه خوشحالم که اون کالا دیگه مطمئناً به دستم میرسه حالا یا با پست پیشتاز یا با سفارشی که هر کدوم در یه بازه زمانی خاصی میرسن… یعنی اونقدر به سایت آمازون مطمئنیم که میدونیم کارش خیلی درسته و درخواست ما را پس از ثبت به بهترین شکل ممکن به دستمون میرسونه و ما فقط خوشحالیم و ذوق داریم که اون کالا به دستمون برسه و ممکنه چند روز زمان ببره ولی میدونیم که حتما به دستمون میرسه و نمیگیم بابا حالا ما یه سفارشی دادیم… از کجا معلوم پولمونو نخورن و کالا موجود نباشه و اصلاً به دستمون برسه یا نه و این حرفا… یعنی به نوعی آمازون مظهر اعتماد و برآورده کردن خواست مشتری به همون کیفیتیست که در عکس است
اینجا هم خدا ( کائنات ) ( انرژی جهانی ) ( هوش برتر ) مثل سایت معتبر آمازون وظیفه اش دریافت درخواست ما و تهیه و ارسال آن به سمت ماست. پس ما اینجا با اطمینان قلبی از اعتبار خدا و اینکه هر چیزی را بهش سفارش بدیم طبق همون نوشته و عکس برامون آماده میکنه و با پست سفارشی یا پیشتاز برامون میفرسته البته بعد از پرداخت کردن بهای آن… که بهای آن هر چه بیشتر باشد ( بصورت ذهنی ) زمان دریافت اون کالا ( درخواست ) به ما کمتر میشه و بهای آن در اینجا همان تکرار باورها و داشتن حس خوب و اطمینان قلبی است
* در مورد برنامه هایی که کار میکنید و باورهایی رو که میسازید با هیچکس بغیر از خودتان صحبت نکنید تاکید میکنم
این جمله تاکیدی که سعی می کنم هرروز از اون رو حداقل یک صفحه مینویسم خواهش می کنم بنویسند قاعده این جهان به وفور و فراوانی است*
* یک سخن از البرت انشتین هست
میگه اگه نتونستی موضوعی رو ساده توضیخ بدی پس اون موضوع رو نمیدونی
* هر روز هر روز این باورو با خودم تکرار میکنم که این خودمم که سرنوشت خودمو با دست خودم مینویسم
* نماز خوندن هر روزه هم یعنی باید تمرکزت هر روز و هر لحظه روی مواردی که می خوای باشه : حالا از نماز خوندن باید الهام بگیریم و هر لحظه، هر لحظه توجهمون به خواسته هامون باشه
حالا می فهمم که چرا نماز خوندن ما رو از بعضی کارها محافظت میکنه حتی اگه به صورت عادت و بدون توجه خونده بشه. چون ما داریم یه فرکانس عالی رو به جهان ارسال میکنیم حتی ناخواسته و جهان کاری نداره که ما حواسمون هست یا نه و فقط از قانون تبعیت میکنه و کار خودش رو انجام میده.
* من صبح بلافاصله بعد از بیدار شدن ، از نعمات فراوان الهی امنیت وآرامشی که در طول شب داشتم شکر گزاری نموده . و بلافاصله اهداف و آرزوهایم را تصویر سازی می کنم. بعد از نماز صبح تمرین مراقبه و تکرار جملات تاکیدی مثبت رو فراموش نمی کنم
* کسب و کارهای نوپا و حتی مغازه های شلوغ رو تحسین میکنم.
* اول فایل استاد رو گوش میدم که در مورد ایمان هست: تا همیشه یادم باشه اول و آخر همه این داستان ایمانه. ایمان به اینکه قانون همینه و جواب میدهد
* باورها : یک ساعت وقت میزارم در مورد باورها با خودم حرف میزنم، بهشون فکر میکنم، تجزیه تحلیل میکنم ، استدلال میکنم، نمونه ها رو مرور میکنم تو ذهنم و هی اونارو برا خودم تایید و تقویت میکنم. اگر چندین مرتبه در روز اینکارو بکنی عالی میشه.
* نوشتن نامه به خدا و خود مقدسم ( نیرری هدایتگرم ): اگر درخواستی دارم، اگر دنبال راه حل یه مسله یا جواب سوالیم، دنبال ایده یا هر چی هستم ، مینویسم و راهنمایی میخوام. تا 99درصد تا حالا بهم جواب داده شده در کمتر از 24ساعت. یا توی خواب میبینم یا اتفاقی یه فایلی باز میشه یا الهامی میاد تو ذهنم. اصلاً عجیب کارمو را میندازه این مورد.
* یه سری جمله که وقتی یادم بیفته تکرار میکنم.
+خدایا سپاسگزارم بابت خبرهای خوبی که بهم میرسه.
+خدایا سپاسگزارم بابت لحظه های خوبم
+خدایا سپاسگزارم بابت حس و حال خوبم
* بدیهی بودن. همه چیزو تو ذهن خودم بدیهی و معمولی میکنم. چون اگر خیلی بزرگشون کنم فاصله فرکانسیم بیشتر میشه و رسیدن بهش سخت تر و طولانی تر .
* مثل تیر انداز ماهری که به غیر از هدف چیز دیگری رو نمیبینه
* ثروتمند بودن باشکوه ست
* نگذارید بیکار باشید و تمام وقتتون رو سعی کنید با کار های کوچیک ولی مفید پر کنید
* اول روی خدای خودم حساب میکنم بعد هم روی خودم، هیشه سعی ام براین بوده که به بقیه و تصمیماتشون احترام بزارم و با خودم فکر نکنم همه همیشه باید مثل من عمل کنند یا فکر کنند.
* یاد گرفتم برای آرامش خودم باید از کنار حرفها و رفتار های نادرست دیگران گذشت چون هیچک از ما کامل نیستیم جز خداوند. یاد گرفتم دنیا را زیبا ببینم تا زیبایی های بیشتری ببینم . من یادگرفتم شکرگزار باشم تا نعمت بیشتری داشته باشم تا احساس آرامش بیشتری داشته باشم. من یادگرفتم هراتفاقی افتاد نیم پر لیوان را ببینم
* کسی که قرار باشد سر راهتان قرار بگیرد قرار میگیرد
* معجزه نوشتن = روزهایی که مشکلی برایم پیش می آید در بدترین حالت هم می نشینم و باز سپاس می گویم . اولش خیلی سختمه و هیچ احساسی ندارم اما بعد از یک ربع میبینم 50 در صد حالم اوکی شد و می نویسم و می نویسم که دلم می خواهد چه اتفاقی بیفتد و در عین حال طوری شکر می کنم که انگار اون اتفاق افتاده.
* الیس الله و بکاف عبده؟ هر وقت این آیه را می خوانم از خودم خجالت می کشم. دلتان را به خداوند گرم کنید. چه دوستی بهتر از آن؟ چه عشقی بهتر از آن؟ چه ثروتی بالاتر از آن؟
* مشخص کردن دقیق خواسته: بسیاری از ما فقط داریم مثل همیشه ادامه میدیم یعنی اصلاً معلوم نیست ما خواسته مان دقیقاً چیه یعنی ما نمی آییم بگیم ما چقدر پول و درآمد مثلاً امسال و یا این ماه میخواهیم داشته باشیم، می خواهیم با چه افرادی باشیم ، می خواهیم چه تجربه ای جدید و متفاوت و قدرتمند را در یک مدت معلوم داشته باشیم
* یکی از دوستانی که پزشک هستن و از شاگردهای خوب استادند و موفق شده اند درآمد خودشونو به ماهی یک میلیارد برسونند ازم پرسید روزی چند ساعت به فایلها گوش میدی؟ گفتم چهار یا پنج ساعت .گفت برای اینکه نتایج بزرگ تر بشه بیشتر به فایلها گوش بده ازش پرسیدم مگه شما روزی چند ساعت گوش میدی ؟ گفت من روزی یازده تا دوازده ساعت! برام خیلی جالب بود با توجه به نتایج عالی که گرفته باز با قدرت داره ادامه میده میگفت میخوام اینقدر روی قانون و باورام کار کنم که از استاد هم بهتر عمل کنم.
* باید هدف داشته باشیم و به قول ناپلون هیل اشتیاق سوزان برای تغییر و پیشرفت را داشته باشیم
که بدون اشتیاق هیچ کاری را انجام نخواهیم داد
* دست از تغییر دادن دیگران برداشتم.
* ایمان به خدا از ایمان به خود سرچشمه میگیره
* کنار گذاشتن احساس گناه و باور اینکه خداوند غفور و رحیم است. احساس اینکه ثروت معنوی است و فقر باعث گناه می شود و اینکه پول عامل خوشبختی و سعادتمند در دنیا و آخرت است
* هرچه قدر تلاش کنیم با این ورودی ها بجنگم یا از ذهنم خارجشون کنم نمیشد و بیشتر قوی میشدند. تا اینکه یه روز به مطلبی برخوردم که نوشته بود قانون جذب مثل طناب میمونه و فقط میتونه چیزهایی رو که میخواهیم بکشه داخل و نمیتونه چیزی رو هل بده بیرون
* اولین قدم برای تغیر خواستن می باشد، دومین قدم برای تغیر تعهد ( نظم ) هست. تکرار راهکارهای تغیر باور یا بهتره بگم باید منظم باشیم چه خوشمان بیاد و چه خوشمان نیاد باید عبارات تاکیدی را تکرار کنیم در زندگی روزمره تا ملکه ذهن شود در ضمن قبل از این تکرار باید باورهای غلط را شناسایی کنید و باور درست را جایگزین کنید
* ما ماشین اثبات باور هایمان هستیم
* کتاب پرسش های کوانتومی از آنتونی رابینز کتاب فوق العاده خوبیه که مثلاً همون اول صبح از خودتون بپرسین امروز چکار کنم که زندگیم لذت ببرم ؟یا اگر اتفاق بدی میفته از خودتون بپرسین چه کار کنم حالم بهتر شه یا بپرسین این اتفاق مطمئناً برای من یکسری خوبی ها داره ،خوبی هاش چی هست؟
* میخواهم 3 نکته چکیده ( شاه کلید ) از اقیانوس مفاهیم دوره روانشناسی ثروت ، عزت نفس و راهنمای عملی که به من بسیار کمک کردند رو در اختیار دوستان بگذارم:
1- الله همه چیز را تعیین میکند و او همه چیزهای خب را برای من میخواهد پس اتفاق بد یا موقعیت بدی برای من وجود ندارد و همه چیز جزو مسیر پیشرفت منه
2- انسان مهم و بزرگی وجود نداره، اصلاً انسان دیگه ای در دنیای من، به جز من و افکارم وجود نداره
3- خداوند به من قدرت داده تا همه اتفاقات زندگیم رو رقم بزنم پس دیگه چیزی به نام خراب کردن موقعیت، اشتباه کردن و … وجود نداره.
– خواندن آرزوها و هدفهایی که نوشتم و همچنین تجسم کردن آنها
– با این باور که که من شخص لایقی هستم و بهترین و پر درآمدترین کارها در انتظار من هستند و مدیران زیادی علاقه دارند با انسان توانمند و آگاهی مانند من کارکنند. باورم این بود که برای به دست آوردن درآمد زیاد نیازی نیست ساعتهای طولانی کار کنم ( مطلبی که در فایلهای شما شنیده بودم ) و باورم این بود که کاری با سه برابر درآمد قبلیم انتظار من رو میکشه
– ذهن آدمی خیلی فرّار و در عین حال چموش هستش تو هر لحظه فقط خودمون میتونیم مچ خودمونو بگیریم و بفهمیم الان ورودی ذهنم مناسبه یا نه، اگر نیست، دست خودمونو بگیریم و ببریم یه جایی که حالمون بهتر شه. مثلاً من همون لحظه یه نگاه به دور و برم میندازم و دونه دونه نعمت هایی که دارم رو از نظر میگذرونم، فرشی که زیر پامه، لپ تاپی که جلومه، چشمی که باهاش میبینم و… بعد لمسشون میکنم و شکرگزاری میکنم.
– بخش اعظم آرامشم رو مدیون این قانونم که هر چیزی و هر اتفاقی در دنیا، جنبه مثبتی هم داره حتی از دست دادن یک عزیز، به همین دلیل این جمله رو تکرار میکنم که همه چیز به نفع منه، من.
اینکه بخوام با کلمات محدودم حسم رو منتقل کنم کار سختیه فقط می تونم بگم که عاشق همتونم و این فوق العاده س که با همچین مردمی زندگی می کنم !
آرزوم(آرزو که نه چون دور از دسترس به نظر میاد. چون مطمئنم چند وقت دیگه بدستش میارم) اینه که این قدر پول داشته باشم که بتونم تمام دوره ها رو بخرم و موفق تر بشم (با توجه به سنم فعلا درآمدی ندارم). من الان فقط فایل های رایگان رو دانلود می کنم . و از این فایل ها بیشترین بهره رو می برم. چندین بار گوش می دم و نوت برداری می کنم و دفتر مخصوصی برای نوشتن این نکات دارم. دوس ندارم زیاد حرفای قشنگ قشنگ بزنم ولی بهشون عمل نکنم …به خاطر همین گفتم اول نتیجه می گیرم و بعد میام نظر می دم.
به طور تصادفی با عباس منش آشنا شدم…و تابستون بود و کل اون تابستون رو خیلی خیلی روی افکارم حرفام رفتار هام کار کردم . یاد گرفتم که شاد باشم یاد گرفتم سراغ چیز های بیهوده و لذت های زود گذر نرم یاد گرفتم از تمام لحظات زندگیم لذت ببرم یاد گرفتم با رفیق خودم باشم (خدای خودم) هیچ وقت فراموشش نکنم!
یکم دیر می فرستم نظرمو چون خبر نداشتم متاسفانه …
چند تا کار خیلی ساده انجام دادم برای کنترل ورودی های ذهن
1-دفتر خواسته ها :
تمام چیز هایی که توی هر سنی می خواستم رو یاد داشت کردم ….
دم رفیق خودمم گرم که خواسته هامو بی پاسخ نذاشت و نمی ذاره…
اولین چیزی که خواستم رسیدن به بالاترین سطح از رشته ورزشیم بسکتبال بود که موفق شدم. دیگه اون حس اولیه در من نبود. پس تصمیم گرفتم سراغ درس خوندن برم(به صورت جدی) تا الان که خدا رو شکر عالی بوده و تونستم به خواستم یعنی دندون پزشکی تهران نزدیک بشم !
2-دفتر نکات +
از همون موقع تمام اتفاق + چه کوچیک چه بزرگ رو یاد داشت کردم.
3-درست کردن فایل های صوتی از ترس هایی که داشتم.
الان دیگه همچین کاری نمی کنم چون روی تمام کار هام اطمینان و ایمان کامل دارم و هیچ ترس و نگرانی درمورد اون ها ندارم
4- تلویزیون و اخبار هیچی نگا نمی کنم …چون با امواج من سازگاری نداره…(-)
5-این حرفی که می خوام رو بزنم شما بهتر می فهمید…..خیلی وقته تنها رفیقم خدای خودمه من زیاد اهل شکر گذاری نیستم نه اینکه نباشم …نمی دونم چجور بگم …مثلا شمایی که وقت می زارید برای شکر گذاری چه می دونم ربع ساعت نیم ساعت …ولی من همش و هر لحظه با خدای خودمم .فقط با اون صحبت می کنم از چیزایی که می خوام از چیزایی که بدست آوردم …
با هم می خندیم شادیم…و حسش وصف نشدنیه!!
نمی تونم دیگه ادامه چون نمیشه نوشتش….
یه نکته رو هم بگم این که ((استاد یا آقا))برای پیشوند فامیل و اسم ایشون خیلی کمه. کسی که زندگی افراد رو تحت تاثیر(+) قرار میده…مرسی که هستی سید ?
بزرگترین ترس ما این نیس که به خواسته هامون نمی رسیم بلکه اینه که فراتر از حد انتظار توانایی داشته باشیم!
واقعا از ته قلب برای تک تکتون آرزوی سلامتی و شاد بودن رو می کنم!
سلام خدمت استاد خوبم و همراهان خوب سایت. الن که دارم این فایل رو گوش میدم خیلی وقته که از بار گذاشتن این فایل رو سایت گذشته اما من تازه دارم این فایل رو گوش میدم چون فایل ها رو به صورت تصادفی انتخاب میکنم. وقتی داشتم فایل رو گوش میدادم اونقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که وسط فایل رفتم تو حیاط و شروع کردم به قدم زدن و با خدای خودم صحبت کردن و از سر شوق هم گریه میکردم راستش رو بخواین من با وجود اینکه بعد از آشنایی با استاد عزیز تحولات خوبی تو زندگیم اعم از بالا رفتن عزت نفس و اعتماد به نفس و افزایش دو برابری درآمد و ….. اتفاق افتاد اما اون رابطه ای که دوست داشتم با خداوند داشته باشم اتفاق نیوفتاده بود شاید دوستانی که قبلا نظرات منو خوندن دیده باشن که من از دوستان خواسته بودم که راهنمایی کنن که من چطور ارتباطم رو با خدا خوب کنم چون دوست داشتم مثل استاد باشم که وقتی از خدا حرف میزنن اشک تو چشماشون حلقه میزنه یا دوستانی که وقتی از خداوند و رابطه قشنگی که با خدا دارن صحبت میکنن آدم دوست داره اون رابطه رو تجربه کنه. امشب اون اتفاق برای من افتاد و تونستم با اشک با خداوند رابطه برقرار کنم و حین راه رفتن توی حیاط با خدای خودم حرف بزنم و ازش تشکر کنم که استاد رو سر راه من قرار دادن و اون اتفاقات خوب رو تجربه کردم. ازش خواستم که برای اینکه یقینم بهش بیشتر بشه ی مشکلی که رو که خودم برا خودم بوجود آوردم رو راه حلش رو برام آشکار کنه چون من به دیگران گفتم که خدایی دارم که تنها یار و یاور منه و این موضوع رو برام حل میکنه و یقین دارم که کمکم میکنه تا هم یقین خودم به قدرت مطلق بودنش زیادتر بشه و هم اونایی که به واسطه قدرتی که دارن منو تهدید میکنن بفهمن که خدای من اون مساله رو بزودی و در کمال تعجب همگان حل خواهد کرد.
من قبلا این فایل رو انگار یکی دوباری دیده بودم و چندباری هم شنیده بودم. اما اینبار انگار شما استاد عزیز و دوست داشتنی ام با من حرف میزدید.
انگار تک تک اون جملات تون رو مستقیم داشتین چشم تو چشم
به من میگفتین.
انگار این فایل جواب سوال من در عقل کل بود.
انگار اینقدر به من نزدیک بودین که احساس و اون بغض و اون گرمای نفس تون رو حس میکردم استاد عزیز…
انگار داشتین برام مرور میکردین تا الان چه چیزهایی یاد گرفتم و کم کم دلایل تغییرات رو به من گفتین و اینکه چرا باید تغییر بدم محل زندگیمو. چرا باید ایمانم رو بیشتر از قبل کنم و اصلا شک نکنم و اگر شک و تردیدی هم اومد تنها راهش کنترل ذهن هست.
این جمله تون:
محیط زندگیمو رو ببرم جایی که کارم راحت تر باشه برای تمرکز کردن.
اینکه تونستم محیطم رو تغییر بدم چون روی باورهام کار کردم وگرنه قبل از اون نتونسته بودم این کار رو انجام بدم.
تغییر میدم و میرم جایی که راحت تر روی خودم کار کنم.
وای استاد انگار فقط برای حال الانم این حرف ها رو زدین…ممنونم واقعا. من دیگه فقط یک نشونه در سایت ندارم تمام چیزهایی که در سایت هست نشانه من هست. حتی همین فایلی که رو صفحه اول سایت اومد و اومدم نگاهش کردم.”روز شمار تحول زندگی من_ روز 61″
استاد و مریم جان ممنونم واقعا از صمیم قلبم سپاس گزارم.
این فایل و چهره استاد چیزی رو در من دوباره و دوباره زنده کرد انگار تجدید نیرو شدم و تصدیق کرد که این مسیر درست ترین هست این تصمیم بهترین هست…
من واقعا متعهد هستم برای انجام اینکار…..
استاد به من گفتین که تمرکزم کجا باشه و چیا رو اصلاح کنم تا خالص تر پیش برم.(شبکه های اجتماعی و الکی وقت نگذروندن و …)
من باید بتونم افکار م رو بخوبی کنترل کنم.
تمرکز کنم روی باورهای قدرتمند کننده…
تنها راه کنترل افکار کنترل ورودی های ذهن است…
……………….
من فکر میکنم دارم بیدار میشم و میخوام بیدار بمونم…
……………….
استاد منم دلم برات تنگ شده ودلم میخواد که فقط با شما همراه باشم در این مسیر پر عشق و رسیدن به نگاه توحیدی و حال عالی…
من میخوام سیراب بشم از این نیرو و بعد یواش یواش هدایت بشم به خواسته های دیگه.
باورهای مالی خودم رو تقویت کنم.
خدای من چقدر این احساس آزادی رو دوست دارم. این احساس تجربه کردن رو دوست دارم و من متعهدانه میخوام که در این مسیر با شجاعت و جسارت وایمان و توکل به الله یکتا پیش برم.
استاد من میخوام عمل کنم و بعد نتایج من با شما صحبت کنه نه حرف های من… میبینمت استاد یا تو ایران یا من اومدم هرجایی که میشه ببینمتون. چون جهان و قوانین ثابت خداوند ادم ها رو در بهترین زمان و مکان درست به هم میرسونه و هدایت میشیم برای این دیدار…من ایمان دارم به خدایی که همیشه و همه جا هست.
وقتی شما شروع میکنی به کار کردن روی خودت وقتی شما تکاملت رو طی میکنی وقتی از اونچیزی که داری لذت میبری …
استاد میگه من به پهنای صورت اشک میریختم و نمیدونستم توی وجودم چه خبره هیچی هم نداشتم از لحاظ مالی ولی واقعا درونا راضی بودم اینکه خداوند میگه لعلک ترضی همین احساس رضایت هی اتفاقات رو بهتر و بهتر کرد باید بتونیم ببینیم حتی اتفاقات کوچک را همین که حتی وقتی میری نونوایی نونوا یه نون خاشخاشی بهت میده بدون اینکه بخواد پولشو بگیره ازت همین که پست چی یه هدیه میاره برات اینا رو باید ببینی و تحسین و تایید کنی هلنا جان همین که توی مسابقه ای برنده میشی یا اسمت تو قرعه کشی ای در میاد یا مثلا یه دوستی ک یه خورده شکر آب بودین بهت زنگ میزنه یا …
یا مثلا کسی بلند میشه و تو رو در آغوش میگیره کاری ک قبلا نمیکرد و همینا رو باید تایید کنی اینها نشانه هایی هستند ک وقتی شروع میکنیم به کار کردن روی باورهامون اتفاق میفتن وقتی ک تحسین میکنیم وقتی ک تایید میکنیم وقتی ک بخاطرشون سپاسگذاریم وقتی ک میکیم عه ببین جهان درست کار کرد ببین من توانایی خلق دارم ببین تاثیر افکار منو روی اتفاقات زندگیم پس واقعا یه خبری هست توی این جهان و یه قانونی حاکمه و همینجوری ادامه میدی و کم کم خواسته هات رشد میکنه بخدا بموقعش داده میشود فقط باید بتونی ایمانتو حفظ کنی فقط باید بتونی ایمانتو حفظ کنی فقط باید بتونی ایمانتو حفظ کنی فقط باید بتونی ایمانتو حفظ کنی فقط باید بتونی ایمانتو حفظ کنی فقط باید بتونی ایمانتو حفظ کنی فقط باید بتونی ایمانتو حفظ کنی هلنای عزیزم
چقدر تحسینت میکنم استاد چقدر بهت تبریک میگم چقدر از خداوند سپاسگذارم بخاطر وجود ارزشمندت تو جمع ما فارسی زبانها
چقدر خوبه ک بقول دوستمون فارسی زبانم چقدر خوبه ک دسترسی دارم ب این مطالب و شما استاد عزیزم چقدر بهتون تبریک میگم بابت این همه موفقیت و تاثیر گذاری تو زندگی هزاران نفر چقدر بهتون تبریک میگم بخاطر اینکه ب هرچی که خواستین رسیدین تو زندگی به بهشت تو همین دنیا رسیدین به رابطه پایدار و عاشقانه و رویایی که نمونه ش در جهان نیست بقول خودتون چقدر حالم بهتره بعد نوشتن این کامنت ارزشمند خدا رو شاکرم که بهم جان و نفسی دوباره و قدرتی دوباره برای خلق کامنتی جدید داد خدا رو شاکر و سپاسگذارم که هنوز زنده ام و نفس میکشم خدارو سپاسگذارم که گوشهایی شنوا بهم داد برای شنیدن این مطالب ارزشمند چشمانی بینا بهم داد برای دیدن زیباییهای جهانش خدارو شکر میکنم بخاطر اینکه قلبی بهم داد ک درک کنه این قوانین رو خدا رو شکر میکنم بخاطر اینکه تو مداری هستم ک میتونم با شنیدن و تمرکز کردن رو این آگاهی ها اشک بریزم خدا رو شکر میکنم بخاطر آزادی زمانی ای ک دارم ک میتونم صبحها تا هر وقت دلم میخواد بخوابم و در طول روز زمان آزادی دارم برای کار کردن رو باورهام و شنیدن فایلای استاد و کامنت گذاشتن و … خدا رو شکر میکنم بخاطر اینکه انگشتانم توان تایپ کردن دارد خدا رو شکر میکنم بخاطر این اشکها ک انگار درونم رو پاک میکنن و میشورن و میبرن ناپاکی ها رو با خودشون
عاشقتونم استاد ک هرچی از خدای خودتون خواستین بخاطر این خواستین ک ب ما بگین میشود خداوند میدهد عاشقتونم ک انقدر ب ما انگیزه میدین استاد سپاسگذارتم تا ابد سپاسگذار خداوندی هستم ک منو با شما آشنا کرد سپاسگذارم بخاطر لایک سبزات بخاطر اینکه کامنتامو میخونی
سپاسگذار خداوندم بخاطر پرادایسمون بخاطر کلبه چوبی ک از زیر آن نهرها روان است سه درصد دیگه بیشتر شارژ ندارم وگرنه دلم میخواست تا شب بنویسم و بنویسم و …
ب پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست …
نشانه زیبای امروز من
۲۱.۰۲.۲۰۲۱
خدایا توفیق اینو بده ک از لحظه به لحظه زندگیم لذت ببرم
من امروز یه حسی رو برای اولین بار تجربه کردم که شاید به نظر خیلی ها که دارن هر روز انجامش میدن چیز مهمی نیاد ولی برای من خیلی پر از حس خوب بود
من فاطمه ام 22 سالمه من تا حالا پشت ماشین نشسته بودم ولی خیلی تشویق میکردم مثلا برادرم رو و دختر خالمو اونا 18 سالشونه هر دو تاشون به محض اینکه وارد 18 شدن امسال با شوق و ذوق رفتن ثبت نام کردن برای رانندگی که گواهینامه بگیرن و بتونن بشین و همه جا برن دیگه راحت در حالیکه دختر خالم 3 ساله رانندس پشت ماشین میشینه البته تو شهر نه ولی از خونه خودشون تا خونه ما رو راحت میاد مثلا یه بار هر دومون داشتیم حرف میزدیم چت میکردیم گفتیم حوصله مون چقدر سر رفته بعد پا شد با ماشین اومد دنبالم و رفتیم دور زدیم یکم، اصلاا اینقدرررر حالمون خوب شد که نگو آهنگ گذاشتم با صدای بلند تو ماشین و یه جاهایی رو تند میرفت خیلی اینقدر با هم خندیدیم و ذوق کردیم که حالمون عالی شد
من خیلی اونو تشویق میکردم میگفت تو بهم خیلی اعتماد به نفس میدی فاطمه بعد مثلا شب بعدشم باز اومد و رفتیم دوباره عالی بود حتی من خودم خیابون خلوت بود بش میگفتم تند برو 😅 یا حتی موتور سواریم بلد بود من نشستم ترک موتور با هم رفتیم دور زدیم یه مسیر کوچیک و اومدیم ولی به قدری هیجان داشت همین چند دقیقه که تا دو سه روز شارژ بودم و حسم خوب بود واقعا درک کردم پسرا رو که چرا اینقدر عشق موتورن
با اینکه یکم خطرناکه ولی به هیجانش میارزه من خودم عاشقشم 😍😍
حتی داداشمم 5 سالیه که رانندس و حتی یادمه اولین بار من پیشش نشستم وقتی یه مسیری رو از خونمون تا خونه پدر بزرگم رفتیم من هی بهش گفتیم عالیه تو میتونی ولی مامانم اینا خیلی دعواش کردن که چرا گواهینامه نداره و بلد نیست نشسته گفتن چه جوری اومدی تا اینجا 😂 باورشون نمیشد
ولی خیلی واقعا من اعتماد به نفس بهش میدادم حتی وقتی مامانم دعواش کرد حالش گرفته شد ولی من رفتم یواشکی چشمک زدم بهش و گفتم ولش کن ناراحت نشو خیلی هم رانندگیت خوبه من تاییدت میکنم بعد مامانم فهمیده بود میگفت تو هی بیخودی تشویقش نکن به این کار نباید بشینه تا گواهینامه نداره ولی من گفتم خوب رانندگی کرد و آروم اومدیم علی بلده
شاید اون روز حس خوب من از داداشم کمتر نبود با اینکه من پشت ماشین نبودم ولی از این حرکت برادرم خوشحال بودم و کار ما خیلی عجیب بود برای همه آخه مامانم اینا رفته بودن خرید بعدشم رفته بودن خونهی پدر بزرگم همه خاله هامم اونجا بودن مام حوصله مون سر رفت گفتیم بیایید ما رو هم ببرید گفتن ما خودمون میاییم یه دو ساعت دیگه خلاصه ما هم ماشین تو خونه بود کلیدو برداشتیم و به علی گفتم بریم پایه ام 😄 هیشکی باور نمیکرد ما تنها اومدیم آخه داداشم 13 سالش بود اون موقع منم 17 اینا تا اینکه ماشینو نشون دادیم گفتیم اینها با ماشین اومدیم که کلی داداشمو دعوا کردن 😂
خلاصه که اونا راننده شدن ولی من نه یعنی چند باری گفتم به مامان و بابام که بهم یاد بدین ولی اونا نیومدن یا گفتن برو آموزشگاه که اصولی یاد بگیری و نشد منم اصرار نکردم دیگه تا اینکه امسال دختر خالم و داداشم که ثبت نام کردن من باز خودم اقدام نکردم یعنی سرکارم میرفتم ولی پولشو میخاستم برای کار دیگه ای و پول نداشتم تا اینکه یک ماه بعد از ثبت نام اون دو تا بابام که مدت زیادیه اصلا هیچی پول به من نداده بود و البته یه جورایی من خودم مستقل شده بودم از 19 سالگی که رفتم سر کار و حتی ما جدا زندگی می کنیم من با مامانم و پدرم با برادرم، پول رانندگی رو برام زد حتی یکم بیشتر و گفت برو دنبال گواهینامت منم خیلی خوشحال شدم 😍 گفتم خدایا شکرت که به راحتی جور شد و رفتم ثبت نام کردم و کلاس های آیین ناممو رفتم دو باری هم دنبال داداشم رفتم و مربیش خیلی آدم خوبی بود و خوب آموزش میداد با اینکه داداشم راننده بود و بلد بود خیلی چیزا رو ولی بهش گفت من سخت گیرم کاری به گواهینامه ندارم که بگیری من میخام یه راننده خوب بشی و منم که دیدم این بهتر از مربی دختر خالمه اینو انتخاب کردم ولی کلاس های عملی ام خیلی عقب افتاد سه ماه بعد از کلاس های آیین نامم شد طوری که امروز من اولین جلسه رانندگیمو رفتم 🤩 و خیلییی خوشحالم و منم حسم اولش که بهم تاریخ برای سه ماه بعد دادن بد شد به مربیم هم گفتم اگه میشه زودتر بندازین کلاسای منو گفتن خیلی شلوغه باور کنید و.. آخه کلاس برادرم پشت هم افتاد حالا گواهینامه اش میاد چند وقت دیگه ولی خب بعدش دیگه رها کردم ذهنمو گفتم لابد یه حکمتی داره و الان میفهمم حکمتشو
چون من الان دارم تمرین های شکر گذاری رو انجام میدم با تعهد و به همه چیز یه جور دیگه نگاه میکنم
خلاصه که امروز وقتی از صفر مربی همه چیزو شروع کرد برام توضیح داد که اینا چین کلاج، گاز، ترمز باید این کارو بکنی اینجوریه ماشین اینجوری روشن میشه باید کلاج بگیری و دنده یک بذاری و گاز بدی بعد ماشین حرکت میکنه واااای بخدا الانم که دارم می نویسم اشک تو چشمام جمع شد اصلا نمیدونم من اون لحظه ها کجا بودم فقط به خدا گفتم خدایا من نمیترسم اصلا نگران نیستم تو کنارمی من دلم به تو قرصه تو مواظبمونی این مربی هم که کنار من نشسته دست توعه که بهم میگه چیکار کن حالا گاز بده حالا کلاج رو ول کن…
نمیتونم حسمو بگم که چه جوری بود امروز برام چه شور و شوقی بود که پشت فرمونم واااای خدای من من دارم این ماشینو میرونم اصلا پشت ماسکم به قدری لبخند زده بودم و ذوق داشتم که خدا میدونه تو دلم چه جوری بود شاید اصلا چیز مهمی به نظر نیاد برای خیلی ها شاید این کاری باشه که هر روز دارن انجامش میدن ناخودآگاه اصلا حواسشون نیست دارن چیکار میکنن حتی با یه دست رانندگی میکنن نیازی نیست ببینن دنده رو موقع عوض کردن و ساده بهش نگاه کنن
ولی من امشب بقدری شکر گذاری کردم بابت این تجربه بابت این اتفاق که خدا میدونه
باور کنید تا عصر که کلاسم بیاد شروع بشه داشت خیلی عادی میگذشت حتی اولش وقتی بیدار شدم حالم خوب نبود دندون پزشکی بودم دو روز پیش دندونمو کشیدم حس خون تو دهنم پیچیده بود و عنق بودم انگار بعد آماده شدم رفتم حمام رفتم آرایشگاه ابرو هامو برداشتم حتی ناهار هم درست نخوردم انگار اشتها نداشتم ولی به خودم میگفتم من امروز عالی رانندگی میکنم مربیم جلوی مامانم از من خیلی تعریف میکنه میگه برای جلسه اول عالی بودی خیلی زود یاد میگیرم هر چی رو که میگه و کلاس عالی میگذره من اصلا گذر زمانو متوجه نمیشم و.. همینا حسمو خوب میکرد و وقتی رفتم و بعد از توضیحات مربیم بهم گفت حالا بیا بشین پشت ماشین گفتم بشینم؟! گفت آره بشین برو بهت که گفتم چیکار کن نگران نباش من اینجام هر جا یادت رفت بهت میگم
و رفتم نشستم و گفتم خدایا تو بهم بگو تو مراقبم باش و دلم به تو گرمه و من مربیمو دست تو میبینم واقعا دلم قرص شد اصلا چه احساسی من داشتم امروز
چقدر امروزمو قشنگ کرد میگم شاید خیلی ساده باشه برا خیلی ها که به راحتی انجامش میدن و حتی نمیخواستم بنویسم ولی یه حسی بهم گفت که برو بنویس برو شروع کن چون خیلی دلم میخاست اگر کامنتی توی سایت میذارم وقتی باشه که قانون رو درک کردم نتیجه ی خوب گرفتم و البته میدونم که دوستان عزیز دلم درک میکنن فرکانس من رو از توی این نوشته ها حتی اگر نتونستم در قالب کلمات توضیحش بدم شاید اگر تن صدای من رو میشنیدید که اینا رو میگفتم بیشتر درک میکردید چقد به خاطر این اتفاق حسم عاااالی بود امروز
و اینم بگم که بخاطر اینه که من الان متعهد شدم که شکر گذار باشم که قول دادم به خودم بخاطر کوچک ترین چیز ها سپاس گذاری کنم و ببینمشون، این چنین احساسی رو تجربه کردم وقتی که آدم شروع کنه به سپاس گذاری حتی اگه اولش مث من بگه شاید چیز زیادی ندارم برای سپاس گذاری شاید نداشته هام خیلی بیشتره ولی وقتی سپاسگذاری کنه عاشق خدا میشه میتونه هزاران نعمتو ببینه اصلا نگاهش به همه چیز متفاوت میشه همه چیزو زیبا میبینه از هیچ چیزی راحت نمیگذره هر چیزی براش فوق العاده به نظر میاد
این که میتونه یه ماشین رو برونه و به جایی نخوره به کسی نزنه براش یه اتفاق عالیه امروز چشمام برق میزد از خوشحالی چنان اعتماد به نفسی در وجود من شکل گرفت که هی قربون صدقه خودم میرفتم تو دلم هی میگفتم عالیه دست فرمونت دختر تو از داداشت و دختر خالت هم که راننده بودن بهتر میری و واقعا مربیم بهم گفت هی میگفت باریکلا عالیه همین جور برو یه جاهایی هم از اون حدی که گفته بود از شدت ذوقی که کرده بودم برای خودم گاز میدادم😅بعد میگفت عالیه با همین فرمون برو ولی یکم کمتر گاز بده دختر خوب 😄 بعد دوباره احساساتمو کنترل میکردم و سعی میکردم همه ی حواسم به رانندگیم باشه و بعد هم مربیم همون چیزی که دوست داشتم بهم بگه رو گفت حتی گفت که برای جلسه اول عالی بودی من توقعم ازت رفت بالا دیگه فردام باید همین جور عالی بری 😁
و بعد کلاس اومدم تو ماشین خودمون به مامانم گفتم یکم تمرین میکنم ماشین خاموش بود هی با خودم تکرار میکردم و یهوم ذوقی میشدم خودمو بغل میکردم یا میزدم رو فرمون و بوق میزدم 😂
حتی اینقد اعتماد به نفس گرفته بودم که ناخودآگاه امشب همش نیشم باز بود هی به خودم گفتم دیدی تو میتونی دیدی چقد راحت یاد گرفتی فاطمه دیدی هر چیزی قانون داره اگه قوانینش یاد بگیری میتونی عالی ترین استفاده رو ازش بکنی
و بعد یادم افتاد که واقعا این ماشین هم قانون های خودشو داره اگه طبق اونا نری به تو جواب نمیده حتی یه سانت به جلو نمیره بعد چطور ما آدما بدون آموزش میخاییم وارد هر چیزی بشیم بدون یاد گرفتم قوانین زندگی مشترک میخاییم ازدواج کنیم بعد اونوقت یه مشکل کوچیک که پیش میاد گذشت نداریم و میگیم ما به درد هم نمیخوریم این رابطه جواب نمیده! نه ما قانونشو بلد نیستیم
یا بدون اینکه بدونیم جهان چه جوری کار میکنه راه میفتیم کار فیزیکی سخت میکنیم به هر دری میزنیم و بعد که نمیشه میگیم این تقدیره ماست خدا برا اون خاست برا من نمیخاد در حالیکه اگر ما شرک نورزیم به خدا و فقط به خودش توکل کنیم اگر خداوند رو همه کاره بدونیم و بقیه رو دست خدا و فقط از خودش تشکر کنیم میبینیم چقدر همه چیز عالی میشه🌱🤍
من وقتی این فایل ها رو گوش میدم که میگه خدا همه کارست مدیر شرکت چیکارست مدیر خداست وقتی تو کامنت های بچه ها میخونم که میگن به خدا میگیم خدایا تو مشتری برسون و به هر دری نمیزنن که دروغ بخان بگن و خدا براشون میرسونه ایمانم قوی تر میشه کم کم تا تکامل رو طی کنم و بیشتر و بیشتر از خدا بخام که استاد میگن شاگرد زرنگه خدا اونه که بیشتر نتیجه گرفته باشه بیشتر از خدا بخاد اونه که عزیزه و هر چقد آدم قانون رو بهتر درک کنه عمیق تر خدا رو میشناسه
تو این مدت دارم دقت میکنم که چقدر اطرافیان نزدیکم شرک میورزن ( نه اینکه بخام ایراده اونا رو بگیرم ها نه حتی بهشون هم نمیگم) ولی میبینم که به یکی که مشتریه برای اینکه راضی نگهش دارن چقدر چشم میگن! یا چاپلوسی میکنن حرفی که به دلشون نیست واقعا رو به اون آدم میگن یا به مدیرشون
بعد من خودم الان چند وقتیه کار نمیکنم اصلا من دو جا بیشتر سر کار نرفتم ولی تو همون دو جا وقتی صاحب کار چیزی گفت که به دلم نبود اومدم از اون کار بیرون در حالیکه همه گفتن چرا اینکارو کردی حالا تا کی میخای بیکار بمونی تا یه همچین کاری پیدا کنی راهش که نزدیک بود همه چیزش که خوب بود حقوقش کارش که راحت بود ولی من دیدم که اون چه جور زیر حرفش زد من کاری که تو 8 ساعت تایم باید انجام میدادم رو زودتر و فشرده تو 6 ساعت انجام دادم تا بقیشو برم خونه بتونم استراحت کنم حتی وقت ناهار هم نمیرفتم بخورم میرفتم دیگه خونه ( اون موقع نزدیک یکسال پیش) قانون رو نمیدونستم ولی وقتی دیدم زدن زیر حرفشون و آمار رو بردن بالاتر گفتن تو که میتونی این تعداد رو تو 6 ساعت تموم کنی پس همون 8 ساعت باید بمونی ولی تعداد رو اضافه کردن!! من دیگه نموندم اونجا ولی دوستام موندن
یادمه همه دعوام کردن گفتن چقد لجبازه این دختر، فکر کرده بقیه عاشق چشم و ابروشن که بهش کار بدن کار گیر نمیاره و آره تا مدت ها بیکار بودم تا اینکه خودم رفتم یه جا صحبت کردم برا بار اول حتی آگهی استخدام نداده بودن نمیدونستم حتی نیرو میخان یا نه ولی رفتم گفتم و بهم گفتن تو خیلی جذبه خوبی داری برای کار و گفتن بهم بیا ولی تو این کار 10 روز بیشتر نموندم و فهمیدم از نوشته های توی سایت که تو کامنت ها خوندم که این تضاد بوده من وقتی رفتم دیدم چقدر تایممو میگیره و من اصلا نمیتونم برا خودم وقت بذارم حسم بد داره میشه با اینکه اولش با حس خیلی خوبی رفتم و پذیرفته شدم بقیه گفتن کاش بپذیرنت چون رفتم حرف زدم قرار شد باهام تماس بگیرن چند روز گذشت زنگ نزدن یکم حسم بد شد ولی گفتم از خداشون هم باشه من اونجا کار کنم
و از همون تضاده فهمیدم من اصلا کار کردن دوست ندارم منظورم کاریه که تایمش دست خودم نباشه من صبح زود باید میرفتم تا میومدم برگردم خونه یه چیزی بخورم از خستگی خوابم میبرد نه شبمو میفهمیدم نه روزمو ولی محیطش برای یه خانم عالی بود و فهمیدم من دوست دارم مثل استاد آزادی زمانی، مکانی و مالی داشته باشم
حتی یادمه برا انتخاب رشته با اینکه میتونستم دانشگاه فرهنگیان بزنم و میوردم هر کار کردن اطرافیان گفتم نه نمیخام دوست ندارم شغل اداری داشته باشم که سر این ساعت برم سر این ساعت بیام و کار آزاد دلم میخاد میخام تایمش دست خودم باشه حتی یه هفته اگه نیاز داشتم تو خونه بمونم استراحت کنم چون خیلی هم توان بدنی برای کار ندارم هی شکایت داشتم از بدن درد و بیحالی تایمایی که سرکار میرفتم
و خلاصه که تو این کار فروشندگی هم بخاطر برادر صاحب کار که اونم اونجا بود ولی حالت امری و دستوری با من حرف میزد و من نه بهش چشم میگفتم و نه وقتی حرف زور میزد گوش میدادم، انگار لجش گرفته بود و اذیت میکرد نموندم
وقتی به اون خانم همکارم گفتم میخام نیام دیگه فک کرد الکی میگم یا فقط ناراحت شدم بخاطر حرف این آقا ولی گفتم من نمیپذیرم همچین برخوردی رو ولی اون خانمه بهش هی چشم میگفت تا دلشو راضی کنه! ولی من اینو نمیپذیرم روزی رسان من خداست نه کس دیگه ای که حالا بخدا به من امر و نهی کنه ))
میگم با اینکه قانون رو نمی دونستم ولی تا حد زیادی انجامش میدادم و حتی امروز هم گفتم خدایا تو به من بگو همون اولش یکم استرس گرفتم وقتی ماشین رو راه انداختم یه ماشین که میومدم جلوم هول میکردم یادم میرفت چیکار کنم میخاستم فقط ترمز کنم یا یه عابر که کنار بود نگران میشدم ولی یه لحظه دوباره یادم افتاد گفتم خدایا تو مراقبمی اصلا هم حواسم نبود که مربیم پدال ها زیر پاشه و من اگه یادم بره اون ترمز میکنه یا فرمونو میده این ور چون اون رو هم دست خدا میدیدم
ولی وقتی سپردم به خودش بعد از زبون اون مربی بهم میگفت الان باید چیکار کنی میگم نمیدونم درسته یا نه ولی من حتی حرفای اون مربی رو هم از سمت خدا میدیدم حتی وقتی بهم گفت برای امروز عالی بودی یه لحظه حس کردم اینو مامانم نشنید و چون من دلم میخاست اینو مربیم بهم بگه شنیدم
باور کنید به قدری هی شکر گذاری کردم بعدش که اومدیم خونه از سر شب تا حالا که من ماشین بی ام و سری 7 برا خودم قیمت 8 میلیارد خریدم برا مامانم شاسی بلند سفید که تو دفتر آرزوهاش نوشته بود و یه برنامه ریختم و سوپرایزش کردم بهش دادم و دیگه گریه میکردیم از خوشحالی چقدر عمیق از خوشحالی خدا رو شکر میکردم
بخدا تمام این مراحلو ذهنی رفتم انشالله تا وقتی که روز به روز تکاملم رو طی کنم و به اون مرحله برسم که خلقش کنم تو زندگیم
استاد عزیزم استاد جونم عاشقتم که خدا رو اینقدر زیبا به من داری میشناسونی خدااای من چقدر فاطمه تو دوست داری که منو با این سایت و این آدم های ناب آشنا کردی خدای من معبودم تو قلبم احساست میکنم امروز تو رانندگی تو کنارم بودی کنارم حست کردم ❤️
من ایمان دارم و اینو امروز واضح فهمیدم که این جهان به این بزرگی نمیتونه بی قانون باشه این وعده ی توعه که اگر قوانین رو رعایت کنید میتونید هر آنچه رو که میخایید به دست بیارید همه جای جهان قانون همینه برای همه یکسانه هر کس هر چقد که عمل کنه نیتجه میگیره همش اینو با مثال رانندگی تو ذهنم مقایسه میکنم که این قوانین ماشینه که هر جای دنیا همینه و وقتی رعایت کنی این ماشین هر جا که تو بخای تو رو میبره دیگه اینکه گفتی شروع کنم به شکر گذاری بابت کوچیک ترین چیزها میتونم چقد سطح مدار و ارتعاشم رو بالا ببرم چقد امروز من احساس شایستگی میکردم
امشب که مامانم داشت لباس میپوشید میخاست بره ماشینو بذاره تو پارکینگ گفتم نمیخاد بپوشی بذار من میرم میذارم 😁😂 (با خنده گفتم) مامانمم گفت آره واقعا حالا یاد که گرفتی دنده عقب و تو دیگه برو بذار و من اینجوری 😍🤩😁 بودم حتی همش دارم تصویر سازی میکنم که فردا صبح بگم من میخام بشینم پشت ماشین و اون مسیری که میخاییم بریم رو من برونم و اینو خلق میکنم چون حس میکنم که خیلی مدارم و ارتعاشم عالیه
اگه قبلا بود اصلا همچین حرفی نمیزدم و به ذهنم نمیرسید این کارو کنم بعد از یک جلسه رانندگی 😂 ولی اینقدر احساس لیاقت میکنم همش خودمو پشت ماشین عالی تصور میکنم میگم چقد بهم میاد پشت ماشین ساندروف دار بشینم اونو باز کنم لاکچری رانندگی کنم وای خدا😁😁😍 چشام برق میزد امروز و برم بگردم برا خودم صدای استاد رو هم پلی کنم تو ماشین و هر جا که هدایت شدم برونم
حتی برم دم خونه دوستم بگم نجمه من دم خونتونم بیا پایین تا پنج دقیقه دیگه 😂😂😂
یه بار گفتم بهش هیشکیم نداریم بی حوصله که هستیم بگه بپوش میام دنبالت تا 5 دقیقه دیگه🤣( قبلا میگفتم البته) ولی الان خودم میتونم خلقش کنم باور دارم که میتونم و واااای از این شکر گذاری که چه درهایی رو به روی آدم باز میکنه همین امروز فقط همین امروز به قدری من اعتقاد به نفس و احساس لیاقت میکنم که میتونم بگم تمام خواسته های قبلیم خط زده شد و چندین لول بالاتر رفت یعنی من اگر قبلا میگفتم خب یه 207 میخام داشته باشم چند سال بعد یه شاسی بلند
الان به کمتر از اون بی ام و آخرین مدل نمیتونم فکر کنم حتی قدم اول رو برای خودم اون شاسی بلند خوب خارجی میبنم در حالیکه که ما تو فامیلمون یه ماشین مدل بالا نداریم چرا فقط یکی هست برلیانس داره اونم یه وانت دیگه داره بیشتر با وانت میره و میاد برا یه مسافرتی چیزی سالی چند بار فقط اون برلیانسه رو سوار میشه اینقدم سرش میترسه و میتونم بگم واقعا هیچ لذتی نمیبره ازش حتی ساندروفشو باز نمیکنه!
ولی من خودم رو لایق این میبینم که بهترین ها رو داشته باشم کم نمیخام برای خودم من شایسته اینم که بهترین ماشین رو سوار بشم و از هر چیزی لوکس ترینشو گرون ترینشو داشته باشم
و این احساس قشنگ امروزم بخاطر سپاس گذاری بابت چیزیه که خیلی ساده است اینقد که دم دستیه حتی شاید بهش فکر نمیکنیم زیاد چون اصلا حواسمون نیست که چه جوری داریم انجامش میدیم ولی برای من بزرگ و خارق العاده بود چون باید مراقب میبودم که چند تا کارو با هم انجام بدم حتی پام درد گرفت از بس کلاج و تا ته فشار دادم 😂 ولی شیرینه خیلی
از خداوند میخام که بهم بگه همیشه و به یادم بیاره این تجربه رو که هر وقت نشستم تو ماشین مث امروز هیجان داشته باشم برام تکراری نشه و همیشه شکر گذار این نعمت باشم و توانایی هامو همیشه تایید و تحسین کنم البته که این رو هم یاد گرفتم که موندن تو حال خوب پایدار تمرین میخاد تمرین میخاد 😁
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم در سفر نامه تحول زندگی من.
خدا را شکرگزارم که وارد این ساید شدم. این مهمترین احساس خوب زندگی ام را بوجود میآورد. چشمانم را جور دیگری باز میکند. یک پنجره برایم گشوده به اسم پنجره قوانین واز آن پنجره به جهان نگاه میکنم. البته این پنجره را از قبل خداوند گشوده بود ولی من پشت به این پنجره نشسته بودم. گاهی پنجره را میدیدم، تلنگری میخوردم و زیباهایی را درک میکردم. احساس خوبی پیدا میکردم و عبور میکردم.
الان میفهمم وقتی عطار میگوید:
به هر هرجا مینگرم کوه و در و دشت
نشان قامت رعنا ته بینم
یعنی چه! چه احساسی داشته است.
تازه میفهمم که یا ایهاالذین آمنوا مرحله بعد ایمان به خداوند است. مرا از ناس کشانده به جرگه با ایمانمان آورده است. این خود نیز تمرین است .این مرحله خود تکرار میخواهد و خود استمرار میخواهد.
اگر لذت بردم.
اگر خوب دیدم.
اگر احساس خوبی گرفتم.
اگر دستان خداوند را در دل قوانین دیدم و شاد شدم.
اگر ساختمانهای کوتاه و بلند به قوانین را گفت و نعمت ها را نشانم داد.
اگر قدرت بخشندگی خداوند را دیدم.
اگر زلزله شد و قدرت خداوند را در ساختن میدان جدید برای کار و فصل جدیدی برای رشد دیدم و شکر کردم و آماده شدم و قدرت خداوند را دیدم.
اگر زلزله را دیدم و ایمانم به حتمی بودن فردا ، یوم الدین، بیشتر شد.
اگر در خرابه های آن هزاران نعمتهای دیگری را دیدم که جای شکر گزاری دارد.
اگر نعمتهای خداوند را هرلحظه در زندگیام دیدم و احساس خوب و شکرگزاری داشتم.
اگر اینها دیدم و احساس خوبم را آگاهانه تمرین و تکرار کردم.
اگرآگاهانه احساس خوب استمرار ورزیدم.
اگر ورودیهای ذهنم را شناختم. ورودی های ذهنم همانجایی است که من از آن جاها تاثیر میگیرم.
من از خانواده تاثیر میگیرم.
من از دوستانم تاثیر میگیرم.
من از جامعه و فرهنگ حاکم بر جامعه تاثیر میگیرم.
من از تلوزیون و ماهواره و …تاثیر میگیرم.
من از استادم تاثیر میگیرم.
اگر من ندانم چه می خواهم؟
اگر ندانم از پشت پنجره قوانین چه میخواهم تماشا کنم؟
مثل این میمانم که میخواهم برم خریدارم. پول دارم. تصمیم جدی برای خرید هم دارم. ولی دقیق نمیدانم چه چیزی و با چه جزئیاتی و چه مارکی میخواهم و نتیجه آن میشود برایمان بارها اتفاق میافتد. به خانه میآییم خسته و بااحساس بد. شاید خرید کرده باشیم ولی زیاد راضی نیستیم.
اگر 60 تمرین سفرنامه را انجام داده و درک کرده باشم. میدانم که باید در این کار تمرین و تمرین و تحسین و استمرار داشته باشم.
در احساس خوب باید استمرار داشته باشم.
دائم به قوانین خداوند ایمان داشته باشم.
قوانین خداوند مثل دستان یاریگری هستند که کارهایم را انجام میدهند. من فقط خواستهام را روشن و واضح بیان میکنم. من جدا از قوانین چه کار انجام میدهم؟ هیچ.
تنها قدرت جهان خداوند است.
قوانین حاکم بر جهان دائمی و همیشگی و ثابت و استوار است.
من باید آنها تا جای که میتوانم درک کنم و از آن بهره ببرم. قوانین خداوند مثل ستارههای راهنما مرا در دریاهای زندگیام یاری میکند.
خداوند با این قوانین مرا در جنگلهای کور از آسمان گره میدهد و راهنمایی میکند.
در این جهان میلیارد ها انسان آمده و رفتهاند ولی قوانین جهان هنوز ثابتند و کار میکنند.
هنوز هم با همان قوانین جهان در حال گسترش است.
هنوز نعمتها هرلحظه زیاد میشود.
هنوز من منزل 61سفرنامه قدم میزنم. خداوند مثل مادری دستم را گرفته و پابهپایم میکند تا راه رفتن را بیاموزم. او با قوانین مختلف به من عشق میورزد.
به من لیقت میدهد.
بخشندگی اش را نشانم میدهد.
قدرتش را گوش زد میکند.
احساسم را خوب میکند.
لبخند می زند.
این رد پای من 61مین روز سفرنامه است. احساس خوبی دارم. انگار من ماشین چاپم. کسی دیگر مینویسد. من خواستهام و عشقم به خداوند را بیان میکنم. اینم از لطف و کرم اوست.
چقدر این فایل اگاهی داشت واقعا کنترل ورودی ها خیلی مهمه اگه بتونیم ورودی هارو کنترل خروجی خوبی از ذهنمون داریم اما همه مردم این قوانین رو نمیدونن که ورودی های ذهنشون دارن زندگیشون رو میسازن
پس حالا که ورودی های ذهن اصله من بیام اگاهانه روی این ورودی ها تمرکز کنم که چی دارم میبینم میشنوم مینویسم یا توجه میکنم و هر چیزی که به پیشرفت و باورهای من کمک نمیکنه حذفش کنم مثل افراد منفی تلوزیون رادیو شبکه های اجتماعی .
سی و چند ساله که دارم این ورودی های منفی رو به ذهنم میدم و هیچ پیشرفتی تو زندگیم نداشتم .
پس حالا که قانون رو میدونم باید تمام این ورودی هارو حذف کنم .یک ساله که تلوزیون توی خونم روشن نشده .رادیو ندارم .ماهواره ندارم .افراد منفی خودشون حذف شدن و خیلی خیلی اگاهانه دارم ورودی هارو کنترل میکنم حتی در طول روز هر جایی که میرم و هر کاری انجام میدم دارم توجه میکنم که ایا مثبته یا منفی ایا داره به باورهای قدرتمند کننده کمک میکنه یا باورهای ضعیف کننده .
و این کنترل اگاهانه خیلی ارامشم بیشتر شده سلامتی و ازادیم بیشتر شده خیلی راحت و ساده گرفتم زندگی رو .خیلی حالم خوبه و شکر گذاری بیشتری دارم.
یه تمرینی که امروز یاد گرفتم اینه که وقتی بیرون از خونه به هرچیزی نگاه میکنم و شکر گذاری میکنم خود به خود دارم اون فردی که اون نعمت یا ثروت رو داره دارم تحسین میکنم یا در مورد زیبا یی ها شکر گذاری میکنم دارم ذهنم رو کنترل میکنم و ورودی های خوبی به ذهنم میدم مثل زیبایی ها نعمتها ثروتها افراد زیبا و خوشتیپ و خوش اندام .
خداراشکر که هر روز با اگاهی هایی که درک میکنم خداوند هدایتم میکنه به تمرینات. فهمیدن و درک بیشتر از قوانین
خدایا خودت همیشه در ذهنم باش تا ذهنم سمت افکار منفی نره
خدایا هر موقع ذهنم خواست افکار منفی بیاره خودت بهم یاداوری کن تا سریع تغییرش بدم وزندگیم رو با همون افکار بسازم
سپاس گزارم خداوندم که اینجام و جای دیگه ای نیستم .
سپاس گزارم خداوندم به اندازه ای که روی خودم کار میکنم لعلک ترضی میشوم و چقدر من باید راضی باشم و بیشتر راضی باشم بخاطر نعمتهایی که غیرقابل ارزش گذارین درزندگیم
سلامتی کامل جسمی و روحی
غرق در روابط زیبا
دریافت الهامات
احتراماتی که دریافت میکنم
عشق و معنویتی که تجربه میکنم
آرامش و اطمینان قلبی
همین یه کلمه «آرامش»
خدایا سپاس گزارتم که امسالم به بهترین نحو گذشت ،پر از هدایت ها در زمان مناسب به سمت مکان مناسب و تجربه مناسب
سپاس گزارتم که امسال چندین برابر بیشتر از سال های قبلی عمرم عشق و احترام دریافت کردم ،
سپاس گزارم که امسال بیشتر از کل سالهای عمرم با افراد نازنین و ثروتمند برخورد داشتم .
سپاس گزارم که امسال کلی ظرف وجود من
بزرگتر شد و درکم از قوانین تو بیشتر .
سپاس گزارم که امسال تمام روابطم شگفت انگیزتر و صمیمی تر از تمام سالهای عمرم بود .
سپاس گزارتم که امسال بیشتر از تمام سالهای عمرم با خودم درصلح بودم ،
سپاس گزارتم که امسال تعهد و اراده شدی برای من تویی که همه چیز میشوی همه کس را و صدام داره می لرزه وسپاس گزاری میکنم ازتو ای رب مهربان من .
سپاس گزارتم که امسال چنان هدایت نمودی تا برروی تک تک باورهام و شخصیتم کارکنم و انسان بهتری باشم .
سپاس گزارتم که امسال وجودم رو از تمام ناپاکی ها و ناخالصی ها پاک کردی و مرا همواره به سمت تجربیاتی هدایت کردی تا عشق تو در تک تک سلولهای وجودم جوانه بزند ،از نو و تولدی دوباره
سپاس گزارتم که امسال قرآن رو در دستانم قرار دادی و گفتی هرشب بخوان .
سپاس گزارم که عینک زیبا بینی را هربار بیشتر و بیشتر برچشمانم زدی .
سپاس گزارم که به من فرصت تفکر و تأمل در آفرینش و آیه های قرآن رو دادی .
سپاس گزارم که امسال جنبه هایی از عزت نفس مرا ساختی که ساخته نشده بود .
سپاس گزارم که بر احساس ارزشمندی و لیاقتم افزودی .
سپاس گزارم که امسال مرا مقاوم در برابر تضادها و آرام و خونسرد در مواجه با اونها قرار دادی .
سپاس گزارم که حمایت کردی تا تواناتر باشم در کنترل ذهنم بیشتر از تمام سالهای عمرم .
سپاس گزارم که هر خواسته ای در من شکل گرفت سریع تحقق یافت ،عاجزم از سپاس گزاری نعمت ها و مهربانی های تو ای صاحب و ارباب و مولای من
سپاس گزارم که در اوج ناامیدی های امسالم چنان امید شدی که یادم نمیاد من ناامید شده باشم درصورتی که باید میشدم اما تو بودی که مرا امید شدی و من بدون تو عاجزترین و ناتوان ترینم من بی کس ترین و غریب ترینم بدون تو من ناآگاه ترینم بدون تو ولطف تو که مرا محرم اسرار خودت قرار دادی ،من چنان عاجزم و ناتوانم که اگر لطف تو نبود و پرده غفلت را از قلبم کنار نمیزدی هنوز هم در اوج ناامیدی و غفلت بودم و باد هرجا میرفت منو میبرد با خودش اما من الان با صلابتم ،پر از ایمان ، آگاه به اینکه از کجا آمده ام و به کجا میروم ،اگاه به اینکه خالق من و این کیهان با عظمت کیست چون تو قرآن را در دستانم قرار دادی و به من علم درک اون رو عطا کردی .
همه تو بودی
همه تو بودی
همه تو بودی
هر جا تسلیم تو بودم چنان مرا گذر دادی که اشک ریختم و هر جا تسلیم تو نبودم و توی شلوغی ذهنم گم بودم ، تو صدایم میکردی که هستم ،تمام این سنگینی هارو بزار رو دوش من تو تابشو نداری و من با تمام قلبم میخوام بهت بگم که من ضعیفم بدون تو .
تو کسب و کارشدی برای من
تو پول شدی برای من
تو ایده پول ساز شدی برای من
تو افراد و انسان نازنین شدی برای من
تو مشتری ثروتمند و نازنین شدی برای من
تو امید شدی برای من
تو دوست و رفیق شدی برای من
«««««خدایا همه تووووو بودی»»»»»
امسالم با تن سالم با قلبی پراز احساس خوب و آرامش و سرشار از عشق به تو و تمام موجودات در بیشتر مواقع گذشت .
امسال هم من تن سالمی داشتم و هم عزیزانم در سلامتی کامل بودن ،چطور سپاس این نعمت رو بجا بیارم ؟؟؟
امسال کلی از بدهی هام پرداخت شد ،بدون حتی ضره ای سختی و تقلا ،درسال اولی که متعهد شدم به کار کردن برروی خودم .
یادم نمیره همون اولین روزها از درو دیوار نشونه هاتو فرستادی ،از آدمهای نازنینی که کرایه نگرفتن ،از پولهایی که پیدا کردم ،از احترامات و عشق های جدید ،از لطف هایی که تا امسال تجربه نداشتم و همه از جانب تو بود و من یک قدم برداشتم و تو هزار قدم اومدی .
رب من با چشمانی اشک بار اعتراف میکنم که حتی اندازه ی دانه ای خردل سپاس گزار تو نبودم از اینکه امسالم را بهشتی گذراندیم در تمام ابعاد ، ارباب من منو ببخش بابت تمام ناسپاسی هام ،منو ببخش بابت تمام موقع هایی که شیطان سروصدا میکرد تو ذهنم ،هرچند که تو برای من خیرو خوبی میخوای و بی منت عطا میکنی وگرنه تو بی نیازترینی و تمام کیهان نیازمندترین به تو .
چقدر امسال انسان های نازنین در مسیر من قرار گرفتن که باید تا چند روز از اونها و جزییات لطف هایی که کردن باید بنویسم ،پس منو ببخش بابت اینکه عاجزم بودم از سپاس گزاری این نعمتها .
شیطان هر لحظه آمادس تا من از منبع خودم دور بشم
الان که تمام امسالم داره مرور میشه برام هزاران برابر بیشتر از نوشته هام من غرق در نعمت بودم در تمااااام ابعاد و من باید هزاران بار اینهارو به خودم بگم ،به قول استاد به خاطر اینکه حالا به یک سری هدفی که امسال تعیین کردی و نرسیدی نشین خودتو سرزنش کنی .
و دقیقا هم همینه چون من خودم اعتراف میکنم که اگر من متعهدتر بودم، به یکی دوتا از اهدافی که نرسیدم که البته همین زودی در حال محقق شدنه ، اگر من متعهدتر بودم میتونستم 4ماه پیش بهشون برسم ،پس منم هرچیه منم وگرنه خداوند بی نقصه ،وگرنه اون همیشه سمت خودشو به بهترین شکل انجام میده .
الان که نگاه میکنم امسالم پر از خیرو برکت بود پر از درسهای ارزشمندی که منو آماده قدم های بزرگ کرد ،پر از تجربیات ارزشمند ،پر از کسب توانایی و مهارت در کارم و نحوه برخوردم با انسانها و خدا بیش از اون چیزی که میخواستم بهم داده در تمام این موارد و بازهم اعتراف میکنم که اون بی نقص ترینه اگر من طرف خودمو درست انجام بدم .
وسپاس گزارم که با احساس خوب و آرامش و صبری که به من عطا کرد تونستم درس هامو بگیرم و تکامل خودمو در تمام ابعاد طی کنم تا این درجه .
تمام نوشته هامو دوس دارم با یک بیت شعر خلاصه کنم .
هرگاه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هرگاه که میکوشم در کارکنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
رب من تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
مارا هدایت نما تا پیرو آیین ابراهیم باشیم که او موحد بود و مشرک نبود
مارا هدایت کن به راه آنان که به آنان نعمت دادی نه کسانی که برانان غضب نمودی و نه (گمراهان)
هر چه بیشتر روی خودم کار می کنم زندگی من بهتر و روان تر می شود
ممنون خدای خوب خودم هستم که من را به این مسیر عالی هدایت کرد
ممنون از خدای خودم که زمان را برای من فراهم می کند تا من بتوانم به راحتی روی خودم کار کنم
یکی از بهترین درس هایی که از استاد عزیز یاد گرفتم این بود که بتوانم ذهن خودم را کنترل کنم
بتوانم مراقب ورودی های خودم باشم
آنچه که می بینم و آنچه که می شنوم
در مورد چه صحبت می کنم
هر زمان در سرکار خودم بیشتر و بیشتر در مورد بدی ها و مشکلات خودم صحبت می کنم این سبب می شود که من بیشتر درگیر مشکلات بشوم
برعکس آنهم صادق است
هر چه بهتر ورودی های خودم را کنترل کنم من نتایج عالی تری می گیرم آرامش بهتر و بیشتری برای من رخ می دهد
از همه مهمتر و زیباتر این موضوع که حال درونی من خوب می شود
این سبب می شود که تمرکز من روی خودم و کارهای خودم بهتر و بیشتر بشود
هر زمان که شروع به تغییر کنم جهان هم به این تغییر کمک می کند و من را در مسیر درست هدایت می کند
یادم می آید زمانی که تازه شروع کرده بودم به تغییر کردن و کار کردن روی خودم جهان هم به راحتی زمان و موقعیت و مکان هایی را برای من مهیا و هموار می کرد تا بتوانم به راحتی و آسانی روی خودم کار کنم
نتایج عالی و فوق العاده بیگیرم
بتوانم به راحتی و آسانی به خودم فکر کنم و بیشتر روی باورهای خودم کار کنم
همه اینها در کنار هم سبب شد تا بتوانم به آسانی و راحتی به آنچه که دوست دارم دست پیدا کنم
یک درس دیگر از صحبت های استاد در این فایل یاد گرفتم که یک موفقیت خودم را الگو قرار بدهم برای موفقیت بعدی خودم
این برای من خیلی عالی و جالب بود
اینگونه می توانم بارهای بار به خودم بگوییم وقتی که من در فلان کار موفق شدم پس می توانم در این کار هم موفق بشوم
این بزرگتربن درس برای من بود
ممنون استاد عزیز هستم که من را با این آگاهی ها هدایت و راهنمایی می کند
( قسمت چهارم )
خواستتو تعیین کن… بنویسش… تجسمش کن… پیشاپیش سپاسگزاری کن و مطمئن باش که بهش میرسی و بعدش نگرانش نباش و از زندگی لذت ببر… ممکن هست اصلاً از یاد ببریش… ولی خدا از یاد نمیبرش و در بهترین زمان تقدیمت میکنه
* یعنی یکی از روش هایی که استاد در دوره قانون آفرینش توضیح میدن… جعبه ی خواسته ها… که هر چی میخوای عکسشو بردار و روش بنویس( البته با ایمان قوی و اینکه مطمئن باشی که بهش حتماً میرسی ) یعنی الان که من این کاغذ رو نوشتم دیگه رفت برای تهیه و ارسال خواسته به سمت من… مثل این میمونه که من به سایت آمازون رفتم و کالامو دیدم بررسیش کردم و شکلشم دیدم و میدونم که دیگه اون کالا رو میخوام و بعد بهاش که مبلغشه میپردازم و بعد دیگه خوشحالم که اون کالا دیگه مطمئناً به دستم میرسه حالا یا با پست پیشتاز یا با سفارشی که هر کدوم در یه بازه زمانی خاصی میرسن… یعنی اونقدر به سایت آمازون مطمئنیم که میدونیم کارش خیلی درسته و درخواست ما را پس از ثبت به بهترین شکل ممکن به دستمون میرسونه و ما فقط خوشحالیم و ذوق داریم که اون کالا به دستمون برسه و ممکنه چند روز زمان ببره ولی میدونیم که حتما به دستمون میرسه و نمیگیم بابا حالا ما یه سفارشی دادیم… از کجا معلوم پولمونو نخورن و کالا موجود نباشه و اصلاً به دستمون برسه یا نه و این حرفا… یعنی به نوعی آمازون مظهر اعتماد و برآورده کردن خواست مشتری به همون کیفیتیست که در عکس است
اینجا هم خدا ( کائنات ) ( انرژی جهانی ) ( هوش برتر ) مثل سایت معتبر آمازون وظیفه اش دریافت درخواست ما و تهیه و ارسال آن به سمت ماست. پس ما اینجا با اطمینان قلبی از اعتبار خدا و اینکه هر چیزی را بهش سفارش بدیم طبق همون نوشته و عکس برامون آماده میکنه و با پست سفارشی یا پیشتاز برامون میفرسته البته بعد از پرداخت کردن بهای آن… که بهای آن هر چه بیشتر باشد ( بصورت ذهنی ) زمان دریافت اون کالا ( درخواست ) به ما کمتر میشه و بهای آن در اینجا همان تکرار باورها و داشتن حس خوب و اطمینان قلبی است
* در مورد برنامه هایی که کار میکنید و باورهایی رو که میسازید با هیچکس بغیر از خودتان صحبت نکنید تاکید میکنم
این جمله تاکیدی که سعی می کنم هرروز از اون رو حداقل یک صفحه مینویسم خواهش می کنم بنویسند قاعده این جهان به وفور و فراوانی است*
* یک سخن از البرت انشتین هست
میگه اگه نتونستی موضوعی رو ساده توضیخ بدی پس اون موضوع رو نمیدونی
* هر روز هر روز این باورو با خودم تکرار میکنم که این خودمم که سرنوشت خودمو با دست خودم مینویسم
* نماز خوندن هر روزه هم یعنی باید تمرکزت هر روز و هر لحظه روی مواردی که می خوای باشه : حالا از نماز خوندن باید الهام بگیریم و هر لحظه، هر لحظه توجهمون به خواسته هامون باشه
حالا می فهمم که چرا نماز خوندن ما رو از بعضی کارها محافظت میکنه حتی اگه به صورت عادت و بدون توجه خونده بشه. چون ما داریم یه فرکانس عالی رو به جهان ارسال میکنیم حتی ناخواسته و جهان کاری نداره که ما حواسمون هست یا نه و فقط از قانون تبعیت میکنه و کار خودش رو انجام میده.
* من صبح بلافاصله بعد از بیدار شدن ، از نعمات فراوان الهی امنیت وآرامشی که در طول شب داشتم شکر گزاری نموده . و بلافاصله اهداف و آرزوهایم را تصویر سازی می کنم. بعد از نماز صبح تمرین مراقبه و تکرار جملات تاکیدی مثبت رو فراموش نمی کنم
* کسب و کارهای نوپا و حتی مغازه های شلوغ رو تحسین میکنم.
* اول فایل استاد رو گوش میدم که در مورد ایمان هست: تا همیشه یادم باشه اول و آخر همه این داستان ایمانه. ایمان به اینکه قانون همینه و جواب میدهد
* باورها : یک ساعت وقت میزارم در مورد باورها با خودم حرف میزنم، بهشون فکر میکنم، تجزیه تحلیل میکنم ، استدلال میکنم، نمونه ها رو مرور میکنم تو ذهنم و هی اونارو برا خودم تایید و تقویت میکنم. اگر چندین مرتبه در روز اینکارو بکنی عالی میشه.
* نوشتن نامه به خدا و خود مقدسم ( نیرری هدایتگرم ): اگر درخواستی دارم، اگر دنبال راه حل یه مسله یا جواب سوالیم، دنبال ایده یا هر چی هستم ، مینویسم و راهنمایی میخوام. تا 99درصد تا حالا بهم جواب داده شده در کمتر از 24ساعت. یا توی خواب میبینم یا اتفاقی یه فایلی باز میشه یا الهامی میاد تو ذهنم. اصلاً عجیب کارمو را میندازه این مورد.
* یه سری جمله که وقتی یادم بیفته تکرار میکنم.
+خدایا سپاسگزارم بابت خبرهای خوبی که بهم میرسه.
+خدایا سپاسگزارم بابت لحظه های خوبم
+خدایا سپاسگزارم بابت حس و حال خوبم
* بدیهی بودن. همه چیزو تو ذهن خودم بدیهی و معمولی میکنم. چون اگر خیلی بزرگشون کنم فاصله فرکانسیم بیشتر میشه و رسیدن بهش سخت تر و طولانی تر .
* مثل تیر انداز ماهری که به غیر از هدف چیز دیگری رو نمیبینه
* ثروتمند بودن باشکوه ست
* نگذارید بیکار باشید و تمام وقتتون رو سعی کنید با کار های کوچیک ولی مفید پر کنید
* اول روی خدای خودم حساب میکنم بعد هم روی خودم، هیشه سعی ام براین بوده که به بقیه و تصمیماتشون احترام بزارم و با خودم فکر نکنم همه همیشه باید مثل من عمل کنند یا فکر کنند.
* یاد گرفتم برای آرامش خودم باید از کنار حرفها و رفتار های نادرست دیگران گذشت چون هیچک از ما کامل نیستیم جز خداوند. یاد گرفتم دنیا را زیبا ببینم تا زیبایی های بیشتری ببینم . من یادگرفتم شکرگزار باشم تا نعمت بیشتری داشته باشم تا احساس آرامش بیشتری داشته باشم. من یادگرفتم هراتفاقی افتاد نیم پر لیوان را ببینم
* کسی که قرار باشد سر راهتان قرار بگیرد قرار میگیرد
* معجزه نوشتن = روزهایی که مشکلی برایم پیش می آید در بدترین حالت هم می نشینم و باز سپاس می گویم . اولش خیلی سختمه و هیچ احساسی ندارم اما بعد از یک ربع میبینم 50 در صد حالم اوکی شد و می نویسم و می نویسم که دلم می خواهد چه اتفاقی بیفتد و در عین حال طوری شکر می کنم که انگار اون اتفاق افتاده.
* الیس الله و بکاف عبده؟ هر وقت این آیه را می خوانم از خودم خجالت می کشم. دلتان را به خداوند گرم کنید. چه دوستی بهتر از آن؟ چه عشقی بهتر از آن؟ چه ثروتی بالاتر از آن؟
* مشخص کردن دقیق خواسته: بسیاری از ما فقط داریم مثل همیشه ادامه میدیم یعنی اصلاً معلوم نیست ما خواسته مان دقیقاً چیه یعنی ما نمی آییم بگیم ما چقدر پول و درآمد مثلاً امسال و یا این ماه میخواهیم داشته باشیم، می خواهیم با چه افرادی باشیم ، می خواهیم چه تجربه ای جدید و متفاوت و قدرتمند را در یک مدت معلوم داشته باشیم
* یکی از دوستانی که پزشک هستن و از شاگردهای خوب استادند و موفق شده اند درآمد خودشونو به ماهی یک میلیارد برسونند ازم پرسید روزی چند ساعت به فایلها گوش میدی؟ گفتم چهار یا پنج ساعت .گفت برای اینکه نتایج بزرگ تر بشه بیشتر به فایلها گوش بده ازش پرسیدم مگه شما روزی چند ساعت گوش میدی ؟ گفت من روزی یازده تا دوازده ساعت! برام خیلی جالب بود با توجه به نتایج عالی که گرفته باز با قدرت داره ادامه میده میگفت میخوام اینقدر روی قانون و باورام کار کنم که از استاد هم بهتر عمل کنم.
* باید هدف داشته باشیم و به قول ناپلون هیل اشتیاق سوزان برای تغییر و پیشرفت را داشته باشیم
که بدون اشتیاق هیچ کاری را انجام نخواهیم داد
* دست از تغییر دادن دیگران برداشتم.
* ایمان به خدا از ایمان به خود سرچشمه میگیره
* کنار گذاشتن احساس گناه و باور اینکه خداوند غفور و رحیم است. احساس اینکه ثروت معنوی است و فقر باعث گناه می شود و اینکه پول عامل خوشبختی و سعادتمند در دنیا و آخرت است
* هرچه قدر تلاش کنیم با این ورودی ها بجنگم یا از ذهنم خارجشون کنم نمیشد و بیشتر قوی میشدند. تا اینکه یه روز به مطلبی برخوردم که نوشته بود قانون جذب مثل طناب میمونه و فقط میتونه چیزهایی رو که میخواهیم بکشه داخل و نمیتونه چیزی رو هل بده بیرون
* اولین قدم برای تغیر خواستن می باشد، دومین قدم برای تغیر تعهد ( نظم ) هست. تکرار راهکارهای تغیر باور یا بهتره بگم باید منظم باشیم چه خوشمان بیاد و چه خوشمان نیاد باید عبارات تاکیدی را تکرار کنیم در زندگی روزمره تا ملکه ذهن شود در ضمن قبل از این تکرار باید باورهای غلط را شناسایی کنید و باور درست را جایگزین کنید
* ما ماشین اثبات باور هایمان هستیم
* کتاب پرسش های کوانتومی از آنتونی رابینز کتاب فوق العاده خوبیه که مثلاً همون اول صبح از خودتون بپرسین امروز چکار کنم که زندگیم لذت ببرم ؟یا اگر اتفاق بدی میفته از خودتون بپرسین چه کار کنم حالم بهتر شه یا بپرسین این اتفاق مطمئناً برای من یکسری خوبی ها داره ،خوبی هاش چی هست؟
* میخواهم 3 نکته چکیده ( شاه کلید ) از اقیانوس مفاهیم دوره روانشناسی ثروت ، عزت نفس و راهنمای عملی که به من بسیار کمک کردند رو در اختیار دوستان بگذارم:
1- الله همه چیز را تعیین میکند و او همه چیزهای خب را برای من میخواهد پس اتفاق بد یا موقعیت بدی برای من وجود ندارد و همه چیز جزو مسیر پیشرفت منه
2- انسان مهم و بزرگی وجود نداره، اصلاً انسان دیگه ای در دنیای من، به جز من و افکارم وجود نداره
3- خداوند به من قدرت داده تا همه اتفاقات زندگیم رو رقم بزنم پس دیگه چیزی به نام خراب کردن موقعیت، اشتباه کردن و … وجود نداره.
– خواندن آرزوها و هدفهایی که نوشتم و همچنین تجسم کردن آنها
– با این باور که که من شخص لایقی هستم و بهترین و پر درآمدترین کارها در انتظار من هستند و مدیران زیادی علاقه دارند با انسان توانمند و آگاهی مانند من کارکنند. باورم این بود که برای به دست آوردن درآمد زیاد نیازی نیست ساعتهای طولانی کار کنم ( مطلبی که در فایلهای شما شنیده بودم ) و باورم این بود که کاری با سه برابر درآمد قبلیم انتظار من رو میکشه
– ذهن آدمی خیلی فرّار و در عین حال چموش هستش تو هر لحظه فقط خودمون میتونیم مچ خودمونو بگیریم و بفهمیم الان ورودی ذهنم مناسبه یا نه، اگر نیست، دست خودمونو بگیریم و ببریم یه جایی که حالمون بهتر شه. مثلاً من همون لحظه یه نگاه به دور و برم میندازم و دونه دونه نعمت هایی که دارم رو از نظر میگذرونم، فرشی که زیر پامه، لپ تاپی که جلومه، چشمی که باهاش میبینم و… بعد لمسشون میکنم و شکرگزاری میکنم.
– بخش اعظم آرامشم رو مدیون این قانونم که هر چیزی و هر اتفاقی در دنیا، جنبه مثبتی هم داره حتی از دست دادن یک عزیز، به همین دلیل این جمله رو تکرار میکنم که همه چیز به نفع منه، من.
سلام به سید عزیز و دوستان
اینکه بخوام با کلمات محدودم حسم رو منتقل کنم کار سختیه فقط می تونم بگم که عاشق همتونم و این فوق العاده س که با همچین مردمی زندگی می کنم !
آرزوم(آرزو که نه چون دور از دسترس به نظر میاد. چون مطمئنم چند وقت دیگه بدستش میارم) اینه که این قدر پول داشته باشم که بتونم تمام دوره ها رو بخرم و موفق تر بشم (با توجه به سنم فعلا درآمدی ندارم). من الان فقط فایل های رایگان رو دانلود می کنم . و از این فایل ها بیشترین بهره رو می برم. چندین بار گوش می دم و نوت برداری می کنم و دفتر مخصوصی برای نوشتن این نکات دارم. دوس ندارم زیاد حرفای قشنگ قشنگ بزنم ولی بهشون عمل نکنم …به خاطر همین گفتم اول نتیجه می گیرم و بعد میام نظر می دم.
به طور تصادفی با عباس منش آشنا شدم…و تابستون بود و کل اون تابستون رو خیلی خیلی روی افکارم حرفام رفتار هام کار کردم . یاد گرفتم که شاد باشم یاد گرفتم سراغ چیز های بیهوده و لذت های زود گذر نرم یاد گرفتم از تمام لحظات زندگیم لذت ببرم یاد گرفتم با رفیق خودم باشم (خدای خودم) هیچ وقت فراموشش نکنم!
یکم دیر می فرستم نظرمو چون خبر نداشتم متاسفانه …
چند تا کار خیلی ساده انجام دادم برای کنترل ورودی های ذهن
1-دفتر خواسته ها :
تمام چیز هایی که توی هر سنی می خواستم رو یاد داشت کردم ….
دم رفیق خودمم گرم که خواسته هامو بی پاسخ نذاشت و نمی ذاره…
اولین چیزی که خواستم رسیدن به بالاترین سطح از رشته ورزشیم بسکتبال بود که موفق شدم. دیگه اون حس اولیه در من نبود. پس تصمیم گرفتم سراغ درس خوندن برم(به صورت جدی) تا الان که خدا رو شکر عالی بوده و تونستم به خواستم یعنی دندون پزشکی تهران نزدیک بشم !
2-دفتر نکات +
از همون موقع تمام اتفاق + چه کوچیک چه بزرگ رو یاد داشت کردم.
3-درست کردن فایل های صوتی از ترس هایی که داشتم.
الان دیگه همچین کاری نمی کنم چون روی تمام کار هام اطمینان و ایمان کامل دارم و هیچ ترس و نگرانی درمورد اون ها ندارم
4- تلویزیون و اخبار هیچی نگا نمی کنم …چون با امواج من سازگاری نداره…(-)
5-این حرفی که می خوام رو بزنم شما بهتر می فهمید…..خیلی وقته تنها رفیقم خدای خودمه من زیاد اهل شکر گذاری نیستم نه اینکه نباشم …نمی دونم چجور بگم …مثلا شمایی که وقت می زارید برای شکر گذاری چه می دونم ربع ساعت نیم ساعت …ولی من همش و هر لحظه با خدای خودمم .فقط با اون صحبت می کنم از چیزایی که می خوام از چیزایی که بدست آوردم …
با هم می خندیم شادیم…و حسش وصف نشدنیه!!
نمی تونم دیگه ادامه چون نمیشه نوشتش….
یه نکته رو هم بگم این که ((استاد یا آقا))برای پیشوند فامیل و اسم ایشون خیلی کمه. کسی که زندگی افراد رو تحت تاثیر(+) قرار میده…مرسی که هستی سید ?
بزرگترین ترس ما این نیس که به خواسته هامون نمی رسیم بلکه اینه که فراتر از حد انتظار توانایی داشته باشیم!
واقعا از ته قلب برای تک تکتون آرزوی سلامتی و شاد بودن رو می کنم!
مطمئنم که از پس هر کاری بر میاید.??
امیر 17بندرعباس#
سلام خدمت استاد خوبم و همراهان خوب سایت. الن که دارم این فایل رو گوش میدم خیلی وقته که از بار گذاشتن این فایل رو سایت گذشته اما من تازه دارم این فایل رو گوش میدم چون فایل ها رو به صورت تصادفی انتخاب میکنم. وقتی داشتم فایل رو گوش میدادم اونقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که وسط فایل رفتم تو حیاط و شروع کردم به قدم زدن و با خدای خودم صحبت کردن و از سر شوق هم گریه میکردم راستش رو بخواین من با وجود اینکه بعد از آشنایی با استاد عزیز تحولات خوبی تو زندگیم اعم از بالا رفتن عزت نفس و اعتماد به نفس و افزایش دو برابری درآمد و ….. اتفاق افتاد اما اون رابطه ای که دوست داشتم با خداوند داشته باشم اتفاق نیوفتاده بود شاید دوستانی که قبلا نظرات منو خوندن دیده باشن که من از دوستان خواسته بودم که راهنمایی کنن که من چطور ارتباطم رو با خدا خوب کنم چون دوست داشتم مثل استاد باشم که وقتی از خدا حرف میزنن اشک تو چشماشون حلقه میزنه یا دوستانی که وقتی از خداوند و رابطه قشنگی که با خدا دارن صحبت میکنن آدم دوست داره اون رابطه رو تجربه کنه. امشب اون اتفاق برای من افتاد و تونستم با اشک با خداوند رابطه برقرار کنم و حین راه رفتن توی حیاط با خدای خودم حرف بزنم و ازش تشکر کنم که استاد رو سر راه من قرار دادن و اون اتفاقات خوب رو تجربه کردم. ازش خواستم که برای اینکه یقینم بهش بیشتر بشه ی مشکلی که رو که خودم برا خودم بوجود آوردم رو راه حلش رو برام آشکار کنه چون من به دیگران گفتم که خدایی دارم که تنها یار و یاور منه و این موضوع رو برام حل میکنه و یقین دارم که کمکم میکنه تا هم یقین خودم به قدرت مطلق بودنش زیادتر بشه و هم اونایی که به واسطه قدرتی که دارن منو تهدید میکنن بفهمن که خدای من اون مساله رو بزودی و در کمال تعجب همگان حل خواهد کرد.
بنام خدوند یکتا
من قبلا این فایل رو انگار یکی دوباری دیده بودم و چندباری هم شنیده بودم. اما اینبار انگار شما استاد عزیز و دوست داشتنی ام با من حرف میزدید.
انگار تک تک اون جملات تون رو مستقیم داشتین چشم تو چشم
به من میگفتین.
انگار این فایل جواب سوال من در عقل کل بود.
انگار اینقدر به من نزدیک بودین که احساس و اون بغض و اون گرمای نفس تون رو حس میکردم استاد عزیز…
انگار داشتین برام مرور میکردین تا الان چه چیزهایی یاد گرفتم و کم کم دلایل تغییرات رو به من گفتین و اینکه چرا باید تغییر بدم محل زندگیمو. چرا باید ایمانم رو بیشتر از قبل کنم و اصلا شک نکنم و اگر شک و تردیدی هم اومد تنها راهش کنترل ذهن هست.
این جمله تون:
محیط زندگیمو رو ببرم جایی که کارم راحت تر باشه برای تمرکز کردن.
اینکه تونستم محیطم رو تغییر بدم چون روی باورهام کار کردم وگرنه قبل از اون نتونسته بودم این کار رو انجام بدم.
تغییر میدم و میرم جایی که راحت تر روی خودم کار کنم.
وای استاد انگار فقط برای حال الانم این حرف ها رو زدین…ممنونم واقعا. من دیگه فقط یک نشونه در سایت ندارم تمام چیزهایی که در سایت هست نشانه من هست. حتی همین فایلی که رو صفحه اول سایت اومد و اومدم نگاهش کردم.”روز شمار تحول زندگی من_ روز 61″
استاد و مریم جان ممنونم واقعا از صمیم قلبم سپاس گزارم.
این فایل و چهره استاد چیزی رو در من دوباره و دوباره زنده کرد انگار تجدید نیرو شدم و تصدیق کرد که این مسیر درست ترین هست این تصمیم بهترین هست…
من واقعا متعهد هستم برای انجام اینکار…..
استاد به من گفتین که تمرکزم کجا باشه و چیا رو اصلاح کنم تا خالص تر پیش برم.(شبکه های اجتماعی و الکی وقت نگذروندن و …)
من باید بتونم افکار م رو بخوبی کنترل کنم.
تمرکز کنم روی باورهای قدرتمند کننده…
تنها راه کنترل افکار کنترل ورودی های ذهن است…
……………….
من فکر میکنم دارم بیدار میشم و میخوام بیدار بمونم…
……………….
استاد منم دلم برات تنگ شده ودلم میخواد که فقط با شما همراه باشم در این مسیر پر عشق و رسیدن به نگاه توحیدی و حال عالی…
من میخوام سیراب بشم از این نیرو و بعد یواش یواش هدایت بشم به خواسته های دیگه.
باورهای مالی خودم رو تقویت کنم.
خدای من چقدر این احساس آزادی رو دوست دارم. این احساس تجربه کردن رو دوست دارم و من متعهدانه میخوام که در این مسیر با شجاعت و جسارت وایمان و توکل به الله یکتا پیش برم.
استاد من میخوام عمل کنم و بعد نتایج من با شما صحبت کنه نه حرف های من… میبینمت استاد یا تو ایران یا من اومدم هرجایی که میشه ببینمتون. چون جهان و قوانین ثابت خداوند ادم ها رو در بهترین زمان و مکان درست به هم میرسونه و هدایت میشیم برای این دیدار…من ایمان دارم به خدایی که همیشه و همه جا هست.
یک شاگرد تازه بیدارشده و متعهد…
فهیمه پژوهنده
رسیدیم به نیمه دوم این فایل ارزشمند
وقتی شما شروع میکنی به کار کردن روی خودت وقتی شما تکاملت رو طی میکنی وقتی از اونچیزی که داری لذت میبری …
استاد میگه من به پهنای صورت اشک میریختم و نمیدونستم توی وجودم چه خبره هیچی هم نداشتم از لحاظ مالی ولی واقعا درونا راضی بودم اینکه خداوند میگه لعلک ترضی همین احساس رضایت هی اتفاقات رو بهتر و بهتر کرد باید بتونیم ببینیم حتی اتفاقات کوچک را همین که حتی وقتی میری نونوایی نونوا یه نون خاشخاشی بهت میده بدون اینکه بخواد پولشو بگیره ازت همین که پست چی یه هدیه میاره برات اینا رو باید ببینی و تحسین و تایید کنی هلنا جان همین که توی مسابقه ای برنده میشی یا اسمت تو قرعه کشی ای در میاد یا مثلا یه دوستی ک یه خورده شکر آب بودین بهت زنگ میزنه یا …
یا مثلا کسی بلند میشه و تو رو در آغوش میگیره کاری ک قبلا نمیکرد و همینا رو باید تایید کنی اینها نشانه هایی هستند ک وقتی شروع میکنیم به کار کردن روی باورهامون اتفاق میفتن وقتی ک تحسین میکنیم وقتی ک تایید میکنیم وقتی ک بخاطرشون سپاسگذاریم وقتی ک میکیم عه ببین جهان درست کار کرد ببین من توانایی خلق دارم ببین تاثیر افکار منو روی اتفاقات زندگیم پس واقعا یه خبری هست توی این جهان و یه قانونی حاکمه و همینجوری ادامه میدی و کم کم خواسته هات رشد میکنه بخدا بموقعش داده میشود فقط باید بتونی ایمانتو حفظ کنی فقط باید بتونی ایمانتو حفظ کنی فقط باید بتونی ایمانتو حفظ کنی فقط باید بتونی ایمانتو حفظ کنی فقط باید بتونی ایمانتو حفظ کنی فقط باید بتونی ایمانتو حفظ کنی فقط باید بتونی ایمانتو حفظ کنی هلنای عزیزم
چقدر تحسینت میکنم استاد چقدر بهت تبریک میگم چقدر از خداوند سپاسگذارم بخاطر وجود ارزشمندت تو جمع ما فارسی زبانها
چقدر خوبه ک بقول دوستمون فارسی زبانم چقدر خوبه ک دسترسی دارم ب این مطالب و شما استاد عزیزم چقدر بهتون تبریک میگم بابت این همه موفقیت و تاثیر گذاری تو زندگی هزاران نفر چقدر بهتون تبریک میگم بخاطر اینکه ب هرچی که خواستین رسیدین تو زندگی به بهشت تو همین دنیا رسیدین به رابطه پایدار و عاشقانه و رویایی که نمونه ش در جهان نیست بقول خودتون چقدر حالم بهتره بعد نوشتن این کامنت ارزشمند خدا رو شاکرم که بهم جان و نفسی دوباره و قدرتی دوباره برای خلق کامنتی جدید داد خدا رو شاکر و سپاسگذارم که هنوز زنده ام و نفس میکشم خدارو سپاسگذارم که گوشهایی شنوا بهم داد برای شنیدن این مطالب ارزشمند چشمانی بینا بهم داد برای دیدن زیباییهای جهانش خدارو شکر میکنم بخاطر اینکه قلبی بهم داد ک درک کنه این قوانین رو خدا رو شکر میکنم بخاطر اینکه تو مداری هستم ک میتونم با شنیدن و تمرکز کردن رو این آگاهی ها اشک بریزم خدا رو شکر میکنم بخاطر آزادی زمانی ای ک دارم ک میتونم صبحها تا هر وقت دلم میخواد بخوابم و در طول روز زمان آزادی دارم برای کار کردن رو باورهام و شنیدن فایلای استاد و کامنت گذاشتن و … خدا رو شکر میکنم بخاطر اینکه انگشتانم توان تایپ کردن دارد خدا رو شکر میکنم بخاطر این اشکها ک انگار درونم رو پاک میکنن و میشورن و میبرن ناپاکی ها رو با خودشون
عاشقتونم استاد ک هرچی از خدای خودتون خواستین بخاطر این خواستین ک ب ما بگین میشود خداوند میدهد عاشقتونم ک انقدر ب ما انگیزه میدین استاد سپاسگذارتم تا ابد سپاسگذار خداوندی هستم ک منو با شما آشنا کرد سپاسگذارم بخاطر لایک سبزات بخاطر اینکه کامنتامو میخونی
سپاسگذار خداوندم بخاطر پرادایسمون بخاطر کلبه چوبی ک از زیر آن نهرها روان است سه درصد دیگه بیشتر شارژ ندارم وگرنه دلم میخواست تا شب بنویسم و بنویسم و …
ب پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست …
نشانه زیبای امروز من
۲۱.۰۲.۲۰۲۱
خدایا توفیق اینو بده ک از لحظه به لحظه زندگیم لذت ببرم
سلام استاد جونم سلام دوستای عزیزم
من امروز یه حسی رو برای اولین بار تجربه کردم که شاید به نظر خیلی ها که دارن هر روز انجامش میدن چیز مهمی نیاد ولی برای من خیلی پر از حس خوب بود
من فاطمه ام 22 سالمه من تا حالا پشت ماشین نشسته بودم ولی خیلی تشویق میکردم مثلا برادرم رو و دختر خالمو اونا 18 سالشونه هر دو تاشون به محض اینکه وارد 18 شدن امسال با شوق و ذوق رفتن ثبت نام کردن برای رانندگی که گواهینامه بگیرن و بتونن بشین و همه جا برن دیگه راحت در حالیکه دختر خالم 3 ساله رانندس پشت ماشین میشینه البته تو شهر نه ولی از خونه خودشون تا خونه ما رو راحت میاد مثلا یه بار هر دومون داشتیم حرف میزدیم چت میکردیم گفتیم حوصله مون چقدر سر رفته بعد پا شد با ماشین اومد دنبالم و رفتیم دور زدیم یکم، اصلاا اینقدرررر حالمون خوب شد که نگو آهنگ گذاشتم با صدای بلند تو ماشین و یه جاهایی رو تند میرفت خیلی اینقدر با هم خندیدیم و ذوق کردیم که حالمون عالی شد
من خیلی اونو تشویق میکردم میگفت تو بهم خیلی اعتماد به نفس میدی فاطمه بعد مثلا شب بعدشم باز اومد و رفتیم دوباره عالی بود حتی من خودم خیابون خلوت بود بش میگفتم تند برو 😅 یا حتی موتور سواریم بلد بود من نشستم ترک موتور با هم رفتیم دور زدیم یه مسیر کوچیک و اومدیم ولی به قدری هیجان داشت همین چند دقیقه که تا دو سه روز شارژ بودم و حسم خوب بود واقعا درک کردم پسرا رو که چرا اینقدر عشق موتورن
با اینکه یکم خطرناکه ولی به هیجانش میارزه من خودم عاشقشم 😍😍
حتی داداشمم 5 سالیه که رانندس و حتی یادمه اولین بار من پیشش نشستم وقتی یه مسیری رو از خونمون تا خونه پدر بزرگم رفتیم من هی بهش گفتیم عالیه تو میتونی ولی مامانم اینا خیلی دعواش کردن که چرا گواهینامه نداره و بلد نیست نشسته گفتن چه جوری اومدی تا اینجا 😂 باورشون نمیشد
ولی خیلی واقعا من اعتماد به نفس بهش میدادم حتی وقتی مامانم دعواش کرد حالش گرفته شد ولی من رفتم یواشکی چشمک زدم بهش و گفتم ولش کن ناراحت نشو خیلی هم رانندگیت خوبه من تاییدت میکنم بعد مامانم فهمیده بود میگفت تو هی بیخودی تشویقش نکن به این کار نباید بشینه تا گواهینامه نداره ولی من گفتم خوب رانندگی کرد و آروم اومدیم علی بلده
شاید اون روز حس خوب من از داداشم کمتر نبود با اینکه من پشت ماشین نبودم ولی از این حرکت برادرم خوشحال بودم و کار ما خیلی عجیب بود برای همه آخه مامانم اینا رفته بودن خرید بعدشم رفته بودن خونهی پدر بزرگم همه خاله هامم اونجا بودن مام حوصله مون سر رفت گفتیم بیایید ما رو هم ببرید گفتن ما خودمون میاییم یه دو ساعت دیگه خلاصه ما هم ماشین تو خونه بود کلیدو برداشتیم و به علی گفتم بریم پایه ام 😄 هیشکی باور نمیکرد ما تنها اومدیم آخه داداشم 13 سالش بود اون موقع منم 17 اینا تا اینکه ماشینو نشون دادیم گفتیم اینها با ماشین اومدیم که کلی داداشمو دعوا کردن 😂
خلاصه که اونا راننده شدن ولی من نه یعنی چند باری گفتم به مامان و بابام که بهم یاد بدین ولی اونا نیومدن یا گفتن برو آموزشگاه که اصولی یاد بگیری و نشد منم اصرار نکردم دیگه تا اینکه امسال دختر خالم و داداشم که ثبت نام کردن من باز خودم اقدام نکردم یعنی سرکارم میرفتم ولی پولشو میخاستم برای کار دیگه ای و پول نداشتم تا اینکه یک ماه بعد از ثبت نام اون دو تا بابام که مدت زیادیه اصلا هیچی پول به من نداده بود و البته یه جورایی من خودم مستقل شده بودم از 19 سالگی که رفتم سر کار و حتی ما جدا زندگی می کنیم من با مامانم و پدرم با برادرم، پول رانندگی رو برام زد حتی یکم بیشتر و گفت برو دنبال گواهینامت منم خیلی خوشحال شدم 😍 گفتم خدایا شکرت که به راحتی جور شد و رفتم ثبت نام کردم و کلاس های آیین ناممو رفتم دو باری هم دنبال داداشم رفتم و مربیش خیلی آدم خوبی بود و خوب آموزش میداد با اینکه داداشم راننده بود و بلد بود خیلی چیزا رو ولی بهش گفت من سخت گیرم کاری به گواهینامه ندارم که بگیری من میخام یه راننده خوب بشی و منم که دیدم این بهتر از مربی دختر خالمه اینو انتخاب کردم ولی کلاس های عملی ام خیلی عقب افتاد سه ماه بعد از کلاس های آیین نامم شد طوری که امروز من اولین جلسه رانندگیمو رفتم 🤩 و خیلییی خوشحالم و منم حسم اولش که بهم تاریخ برای سه ماه بعد دادن بد شد به مربیم هم گفتم اگه میشه زودتر بندازین کلاسای منو گفتن خیلی شلوغه باور کنید و.. آخه کلاس برادرم پشت هم افتاد حالا گواهینامه اش میاد چند وقت دیگه ولی خب بعدش دیگه رها کردم ذهنمو گفتم لابد یه حکمتی داره و الان میفهمم حکمتشو
چون من الان دارم تمرین های شکر گذاری رو انجام میدم با تعهد و به همه چیز یه جور دیگه نگاه میکنم
خلاصه که امروز وقتی از صفر مربی همه چیزو شروع کرد برام توضیح داد که اینا چین کلاج، گاز، ترمز باید این کارو بکنی اینجوریه ماشین اینجوری روشن میشه باید کلاج بگیری و دنده یک بذاری و گاز بدی بعد ماشین حرکت میکنه واااای بخدا الانم که دارم می نویسم اشک تو چشمام جمع شد اصلا نمیدونم من اون لحظه ها کجا بودم فقط به خدا گفتم خدایا من نمیترسم اصلا نگران نیستم تو کنارمی من دلم به تو قرصه تو مواظبمونی این مربی هم که کنار من نشسته دست توعه که بهم میگه چیکار کن حالا گاز بده حالا کلاج رو ول کن…
نمیتونم حسمو بگم که چه جوری بود امروز برام چه شور و شوقی بود که پشت فرمونم واااای خدای من من دارم این ماشینو میرونم اصلا پشت ماسکم به قدری لبخند زده بودم و ذوق داشتم که خدا میدونه تو دلم چه جوری بود شاید اصلا چیز مهمی به نظر نیاد برای خیلی ها شاید این کاری باشه که هر روز دارن انجامش میدن ناخودآگاه اصلا حواسشون نیست دارن چیکار میکنن حتی با یه دست رانندگی میکنن نیازی نیست ببینن دنده رو موقع عوض کردن و ساده بهش نگاه کنن
ولی من امشب بقدری شکر گذاری کردم بابت این تجربه بابت این اتفاق که خدا میدونه
باور کنید تا عصر که کلاسم بیاد شروع بشه داشت خیلی عادی میگذشت حتی اولش وقتی بیدار شدم حالم خوب نبود دندون پزشکی بودم دو روز پیش دندونمو کشیدم حس خون تو دهنم پیچیده بود و عنق بودم انگار بعد آماده شدم رفتم حمام رفتم آرایشگاه ابرو هامو برداشتم حتی ناهار هم درست نخوردم انگار اشتها نداشتم ولی به خودم میگفتم من امروز عالی رانندگی میکنم مربیم جلوی مامانم از من خیلی تعریف میکنه میگه برای جلسه اول عالی بودی خیلی زود یاد میگیرم هر چی رو که میگه و کلاس عالی میگذره من اصلا گذر زمانو متوجه نمیشم و.. همینا حسمو خوب میکرد و وقتی رفتم و بعد از توضیحات مربیم بهم گفت حالا بیا بشین پشت ماشین گفتم بشینم؟! گفت آره بشین برو بهت که گفتم چیکار کن نگران نباش من اینجام هر جا یادت رفت بهت میگم
و رفتم نشستم و گفتم خدایا تو بهم بگو تو مراقبم باش و دلم به تو گرمه و من مربیمو دست تو میبینم واقعا دلم قرص شد اصلا چه احساسی من داشتم امروز
چقدر امروزمو قشنگ کرد میگم شاید خیلی ساده باشه برا خیلی ها که به راحتی انجامش میدن و حتی نمیخواستم بنویسم ولی یه حسی بهم گفت که برو بنویس برو شروع کن چون خیلی دلم میخاست اگر کامنتی توی سایت میذارم وقتی باشه که قانون رو درک کردم نتیجه ی خوب گرفتم و البته میدونم که دوستان عزیز دلم درک میکنن فرکانس من رو از توی این نوشته ها حتی اگر نتونستم در قالب کلمات توضیحش بدم شاید اگر تن صدای من رو میشنیدید که اینا رو میگفتم بیشتر درک میکردید چقد به خاطر این اتفاق حسم عاااالی بود امروز
و اینم بگم که بخاطر اینه که من الان متعهد شدم که شکر گذار باشم که قول دادم به خودم بخاطر کوچک ترین چیز ها سپاس گذاری کنم و ببینمشون، این چنین احساسی رو تجربه کردم وقتی که آدم شروع کنه به سپاس گذاری حتی اگه اولش مث من بگه شاید چیز زیادی ندارم برای سپاس گذاری شاید نداشته هام خیلی بیشتره ولی وقتی سپاسگذاری کنه عاشق خدا میشه میتونه هزاران نعمتو ببینه اصلا نگاهش به همه چیز متفاوت میشه همه چیزو زیبا میبینه از هیچ چیزی راحت نمیگذره هر چیزی براش فوق العاده به نظر میاد
این که میتونه یه ماشین رو برونه و به جایی نخوره به کسی نزنه براش یه اتفاق عالیه امروز چشمام برق میزد از خوشحالی چنان اعتماد به نفسی در وجود من شکل گرفت که هی قربون صدقه خودم میرفتم تو دلم هی میگفتم عالیه دست فرمونت دختر تو از داداشت و دختر خالت هم که راننده بودن بهتر میری و واقعا مربیم بهم گفت هی میگفت باریکلا عالیه همین جور برو یه جاهایی هم از اون حدی که گفته بود از شدت ذوقی که کرده بودم برای خودم گاز میدادم😅بعد میگفت عالیه با همین فرمون برو ولی یکم کمتر گاز بده دختر خوب 😄 بعد دوباره احساساتمو کنترل میکردم و سعی میکردم همه ی حواسم به رانندگیم باشه و بعد هم مربیم همون چیزی که دوست داشتم بهم بگه رو گفت حتی گفت که برای جلسه اول عالی بودی من توقعم ازت رفت بالا دیگه فردام باید همین جور عالی بری 😁
و بعد کلاس اومدم تو ماشین خودمون به مامانم گفتم یکم تمرین میکنم ماشین خاموش بود هی با خودم تکرار میکردم و یهوم ذوقی میشدم خودمو بغل میکردم یا میزدم رو فرمون و بوق میزدم 😂
حتی اینقد اعتماد به نفس گرفته بودم که ناخودآگاه امشب همش نیشم باز بود هی به خودم گفتم دیدی تو میتونی دیدی چقد راحت یاد گرفتی فاطمه دیدی هر چیزی قانون داره اگه قوانینش یاد بگیری میتونی عالی ترین استفاده رو ازش بکنی
و بعد یادم افتاد که واقعا این ماشین هم قانون های خودشو داره اگه طبق اونا نری به تو جواب نمیده حتی یه سانت به جلو نمیره بعد چطور ما آدما بدون آموزش میخاییم وارد هر چیزی بشیم بدون یاد گرفتم قوانین زندگی مشترک میخاییم ازدواج کنیم بعد اونوقت یه مشکل کوچیک که پیش میاد گذشت نداریم و میگیم ما به درد هم نمیخوریم این رابطه جواب نمیده! نه ما قانونشو بلد نیستیم
یا بدون اینکه بدونیم جهان چه جوری کار میکنه راه میفتیم کار فیزیکی سخت میکنیم به هر دری میزنیم و بعد که نمیشه میگیم این تقدیره ماست خدا برا اون خاست برا من نمیخاد در حالیکه اگر ما شرک نورزیم به خدا و فقط به خودش توکل کنیم اگر خداوند رو همه کاره بدونیم و بقیه رو دست خدا و فقط از خودش تشکر کنیم میبینیم چقدر همه چیز عالی میشه🌱🤍
من وقتی این فایل ها رو گوش میدم که میگه خدا همه کارست مدیر شرکت چیکارست مدیر خداست وقتی تو کامنت های بچه ها میخونم که میگن به خدا میگیم خدایا تو مشتری برسون و به هر دری نمیزنن که دروغ بخان بگن و خدا براشون میرسونه ایمانم قوی تر میشه کم کم تا تکامل رو طی کنم و بیشتر و بیشتر از خدا بخام که استاد میگن شاگرد زرنگه خدا اونه که بیشتر نتیجه گرفته باشه بیشتر از خدا بخاد اونه که عزیزه و هر چقد آدم قانون رو بهتر درک کنه عمیق تر خدا رو میشناسه
تو این مدت دارم دقت میکنم که چقدر اطرافیان نزدیکم شرک میورزن ( نه اینکه بخام ایراده اونا رو بگیرم ها نه حتی بهشون هم نمیگم) ولی میبینم که به یکی که مشتریه برای اینکه راضی نگهش دارن چقدر چشم میگن! یا چاپلوسی میکنن حرفی که به دلشون نیست واقعا رو به اون آدم میگن یا به مدیرشون
بعد من خودم الان چند وقتیه کار نمیکنم اصلا من دو جا بیشتر سر کار نرفتم ولی تو همون دو جا وقتی صاحب کار چیزی گفت که به دلم نبود اومدم از اون کار بیرون در حالیکه همه گفتن چرا اینکارو کردی حالا تا کی میخای بیکار بمونی تا یه همچین کاری پیدا کنی راهش که نزدیک بود همه چیزش که خوب بود حقوقش کارش که راحت بود ولی من دیدم که اون چه جور زیر حرفش زد من کاری که تو 8 ساعت تایم باید انجام میدادم رو زودتر و فشرده تو 6 ساعت انجام دادم تا بقیشو برم خونه بتونم استراحت کنم حتی وقت ناهار هم نمیرفتم بخورم میرفتم دیگه خونه ( اون موقع نزدیک یکسال پیش) قانون رو نمیدونستم ولی وقتی دیدم زدن زیر حرفشون و آمار رو بردن بالاتر گفتن تو که میتونی این تعداد رو تو 6 ساعت تموم کنی پس همون 8 ساعت باید بمونی ولی تعداد رو اضافه کردن!! من دیگه نموندم اونجا ولی دوستام موندن
یادمه همه دعوام کردن گفتن چقد لجبازه این دختر، فکر کرده بقیه عاشق چشم و ابروشن که بهش کار بدن کار گیر نمیاره و آره تا مدت ها بیکار بودم تا اینکه خودم رفتم یه جا صحبت کردم برا بار اول حتی آگهی استخدام نداده بودن نمیدونستم حتی نیرو میخان یا نه ولی رفتم گفتم و بهم گفتن تو خیلی جذبه خوبی داری برای کار و گفتن بهم بیا ولی تو این کار 10 روز بیشتر نموندم و فهمیدم از نوشته های توی سایت که تو کامنت ها خوندم که این تضاد بوده من وقتی رفتم دیدم چقدر تایممو میگیره و من اصلا نمیتونم برا خودم وقت بذارم حسم بد داره میشه با اینکه اولش با حس خیلی خوبی رفتم و پذیرفته شدم بقیه گفتن کاش بپذیرنت چون رفتم حرف زدم قرار شد باهام تماس بگیرن چند روز گذشت زنگ نزدن یکم حسم بد شد ولی گفتم از خداشون هم باشه من اونجا کار کنم
و از همون تضاده فهمیدم من اصلا کار کردن دوست ندارم منظورم کاریه که تایمش دست خودم نباشه من صبح زود باید میرفتم تا میومدم برگردم خونه یه چیزی بخورم از خستگی خوابم میبرد نه شبمو میفهمیدم نه روزمو ولی محیطش برای یه خانم عالی بود و فهمیدم من دوست دارم مثل استاد آزادی زمانی، مکانی و مالی داشته باشم
حتی یادمه برا انتخاب رشته با اینکه میتونستم دانشگاه فرهنگیان بزنم و میوردم هر کار کردن اطرافیان گفتم نه نمیخام دوست ندارم شغل اداری داشته باشم که سر این ساعت برم سر این ساعت بیام و کار آزاد دلم میخاد میخام تایمش دست خودم باشه حتی یه هفته اگه نیاز داشتم تو خونه بمونم استراحت کنم چون خیلی هم توان بدنی برای کار ندارم هی شکایت داشتم از بدن درد و بیحالی تایمایی که سرکار میرفتم
و خلاصه که تو این کار فروشندگی هم بخاطر برادر صاحب کار که اونم اونجا بود ولی حالت امری و دستوری با من حرف میزد و من نه بهش چشم میگفتم و نه وقتی حرف زور میزد گوش میدادم، انگار لجش گرفته بود و اذیت میکرد نموندم
وقتی به اون خانم همکارم گفتم میخام نیام دیگه فک کرد الکی میگم یا فقط ناراحت شدم بخاطر حرف این آقا ولی گفتم من نمیپذیرم همچین برخوردی رو ولی اون خانمه بهش هی چشم میگفت تا دلشو راضی کنه! ولی من اینو نمیپذیرم روزی رسان من خداست نه کس دیگه ای که حالا بخدا به من امر و نهی کنه ))
میگم با اینکه قانون رو نمی دونستم ولی تا حد زیادی انجامش میدادم و حتی امروز هم گفتم خدایا تو به من بگو همون اولش یکم استرس گرفتم وقتی ماشین رو راه انداختم یه ماشین که میومدم جلوم هول میکردم یادم میرفت چیکار کنم میخاستم فقط ترمز کنم یا یه عابر که کنار بود نگران میشدم ولی یه لحظه دوباره یادم افتاد گفتم خدایا تو مراقبمی اصلا هم حواسم نبود که مربیم پدال ها زیر پاشه و من اگه یادم بره اون ترمز میکنه یا فرمونو میده این ور چون اون رو هم دست خدا میدیدم
ولی وقتی سپردم به خودش بعد از زبون اون مربی بهم میگفت الان باید چیکار کنی میگم نمیدونم درسته یا نه ولی من حتی حرفای اون مربی رو هم از سمت خدا میدیدم حتی وقتی بهم گفت برای امروز عالی بودی یه لحظه حس کردم اینو مامانم نشنید و چون من دلم میخاست اینو مربیم بهم بگه شنیدم
باور کنید به قدری هی شکر گذاری کردم بعدش که اومدیم خونه از سر شب تا حالا که من ماشین بی ام و سری 7 برا خودم قیمت 8 میلیارد خریدم برا مامانم شاسی بلند سفید که تو دفتر آرزوهاش نوشته بود و یه برنامه ریختم و سوپرایزش کردم بهش دادم و دیگه گریه میکردیم از خوشحالی چقدر عمیق از خوشحالی خدا رو شکر میکردم
بخدا تمام این مراحلو ذهنی رفتم انشالله تا وقتی که روز به روز تکاملم رو طی کنم و به اون مرحله برسم که خلقش کنم تو زندگیم
استاد عزیزم استاد جونم عاشقتم که خدا رو اینقدر زیبا به من داری میشناسونی خدااای من چقدر فاطمه تو دوست داری که منو با این سایت و این آدم های ناب آشنا کردی خدای من معبودم تو قلبم احساست میکنم امروز تو رانندگی تو کنارم بودی کنارم حست کردم ❤️
من ایمان دارم و اینو امروز واضح فهمیدم که این جهان به این بزرگی نمیتونه بی قانون باشه این وعده ی توعه که اگر قوانین رو رعایت کنید میتونید هر آنچه رو که میخایید به دست بیارید همه جای جهان قانون همینه برای همه یکسانه هر کس هر چقد که عمل کنه نیتجه میگیره همش اینو با مثال رانندگی تو ذهنم مقایسه میکنم که این قوانین ماشینه که هر جای دنیا همینه و وقتی رعایت کنی این ماشین هر جا که تو بخای تو رو میبره دیگه اینکه گفتی شروع کنم به شکر گذاری بابت کوچیک ترین چیزها میتونم چقد سطح مدار و ارتعاشم رو بالا ببرم چقد امروز من احساس شایستگی میکردم
امشب که مامانم داشت لباس میپوشید میخاست بره ماشینو بذاره تو پارکینگ گفتم نمیخاد بپوشی بذار من میرم میذارم 😁😂 (با خنده گفتم) مامانمم گفت آره واقعا حالا یاد که گرفتی دنده عقب و تو دیگه برو بذار و من اینجوری 😍🤩😁 بودم حتی همش دارم تصویر سازی میکنم که فردا صبح بگم من میخام بشینم پشت ماشین و اون مسیری که میخاییم بریم رو من برونم و اینو خلق میکنم چون حس میکنم که خیلی مدارم و ارتعاشم عالیه
اگه قبلا بود اصلا همچین حرفی نمیزدم و به ذهنم نمیرسید این کارو کنم بعد از یک جلسه رانندگی 😂 ولی اینقدر احساس لیاقت میکنم همش خودمو پشت ماشین عالی تصور میکنم میگم چقد بهم میاد پشت ماشین ساندروف دار بشینم اونو باز کنم لاکچری رانندگی کنم وای خدا😁😁😍 چشام برق میزد امروز و برم بگردم برا خودم صدای استاد رو هم پلی کنم تو ماشین و هر جا که هدایت شدم برونم
حتی برم دم خونه دوستم بگم نجمه من دم خونتونم بیا پایین تا پنج دقیقه دیگه 😂😂😂
یه بار گفتم بهش هیشکیم نداریم بی حوصله که هستیم بگه بپوش میام دنبالت تا 5 دقیقه دیگه🤣( قبلا میگفتم البته) ولی الان خودم میتونم خلقش کنم باور دارم که میتونم و واااای از این شکر گذاری که چه درهایی رو به روی آدم باز میکنه همین امروز فقط همین امروز به قدری من اعتقاد به نفس و احساس لیاقت میکنم که میتونم بگم تمام خواسته های قبلیم خط زده شد و چندین لول بالاتر رفت یعنی من اگر قبلا میگفتم خب یه 207 میخام داشته باشم چند سال بعد یه شاسی بلند
الان به کمتر از اون بی ام و آخرین مدل نمیتونم فکر کنم حتی قدم اول رو برای خودم اون شاسی بلند خوب خارجی میبنم در حالیکه که ما تو فامیلمون یه ماشین مدل بالا نداریم چرا فقط یکی هست برلیانس داره اونم یه وانت دیگه داره بیشتر با وانت میره و میاد برا یه مسافرتی چیزی سالی چند بار فقط اون برلیانسه رو سوار میشه اینقدم سرش میترسه و میتونم بگم واقعا هیچ لذتی نمیبره ازش حتی ساندروفشو باز نمیکنه!
ولی من خودم رو لایق این میبینم که بهترین ها رو داشته باشم کم نمیخام برای خودم من شایسته اینم که بهترین ماشین رو سوار بشم و از هر چیزی لوکس ترینشو گرون ترینشو داشته باشم
و این احساس قشنگ امروزم بخاطر سپاس گذاری بابت چیزیه که خیلی ساده است اینقد که دم دستیه حتی شاید بهش فکر نمیکنیم زیاد چون اصلا حواسمون نیست که چه جوری داریم انجامش میدیم ولی برای من بزرگ و خارق العاده بود چون باید مراقب میبودم که چند تا کارو با هم انجام بدم حتی پام درد گرفت از بس کلاج و تا ته فشار دادم 😂 ولی شیرینه خیلی
از خداوند میخام که بهم بگه همیشه و به یادم بیاره این تجربه رو که هر وقت نشستم تو ماشین مث امروز هیجان داشته باشم برام تکراری نشه و همیشه شکر گذار این نعمت باشم و توانایی هامو همیشه تایید و تحسین کنم البته که این رو هم یاد گرفتم که موندن تو حال خوب پایدار تمرین میخاد تمرین میخاد 😁
خدایااااا مچکرررم 😍😍😍😍
بنام خدای من که تنها قدت جهان است
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم در سفر نامه تحول زندگی من.
خدا را شکرگزارم که وارد این ساید شدم. این مهمترین احساس خوب زندگی ام را بوجود میآورد. چشمانم را جور دیگری باز میکند. یک پنجره برایم گشوده به اسم پنجره قوانین واز آن پنجره به جهان نگاه میکنم. البته این پنجره را از قبل خداوند گشوده بود ولی من پشت به این پنجره نشسته بودم. گاهی پنجره را میدیدم، تلنگری میخوردم و زیباهایی را درک میکردم. احساس خوبی پیدا میکردم و عبور میکردم.
الان میفهمم وقتی عطار میگوید:
به هر هرجا مینگرم کوه و در و دشت
نشان قامت رعنا ته بینم
یعنی چه! چه احساسی داشته است.
تازه میفهمم که یا ایهاالذین آمنوا مرحله بعد ایمان به خداوند است. مرا از ناس کشانده به جرگه با ایمانمان آورده است. این خود نیز تمرین است .این مرحله خود تکرار میخواهد و خود استمرار میخواهد.
اگر لذت بردم.
اگر خوب دیدم.
اگر احساس خوبی گرفتم.
اگر دستان خداوند را در دل قوانین دیدم و شاد شدم.
اگر ساختمانهای کوتاه و بلند به قوانین را گفت و نعمت ها را نشانم داد.
اگر قدرت بخشندگی خداوند را دیدم.
اگر زلزله شد و قدرت خداوند را در ساختن میدان جدید برای کار و فصل جدیدی برای رشد دیدم و شکر کردم و آماده شدم و قدرت خداوند را دیدم.
اگر زلزله را دیدم و ایمانم به حتمی بودن فردا ، یوم الدین، بیشتر شد.
اگر در خرابه های آن هزاران نعمتهای دیگری را دیدم که جای شکر گزاری دارد.
اگر نعمتهای خداوند را هرلحظه در زندگیام دیدم و احساس خوب و شکرگزاری داشتم.
اگر اینها دیدم و احساس خوبم را آگاهانه تمرین و تکرار کردم.
اگرآگاهانه احساس خوب استمرار ورزیدم.
اگر ورودیهای ذهنم را شناختم. ورودی های ذهنم همانجایی است که من از آن جاها تاثیر میگیرم.
من از خانواده تاثیر میگیرم.
من از دوستانم تاثیر میگیرم.
من از جامعه و فرهنگ حاکم بر جامعه تاثیر میگیرم.
من از تلوزیون و ماهواره و …تاثیر میگیرم.
من از استادم تاثیر میگیرم.
اگر من ندانم چه می خواهم؟
اگر ندانم از پشت پنجره قوانین چه میخواهم تماشا کنم؟
مثل این میمانم که میخواهم برم خریدارم. پول دارم. تصمیم جدی برای خرید هم دارم. ولی دقیق نمیدانم چه چیزی و با چه جزئیاتی و چه مارکی میخواهم و نتیجه آن میشود برایمان بارها اتفاق میافتد. به خانه میآییم خسته و بااحساس بد. شاید خرید کرده باشیم ولی زیاد راضی نیستیم.
اگر 60 تمرین سفرنامه را انجام داده و درک کرده باشم. میدانم که باید در این کار تمرین و تمرین و تحسین و استمرار داشته باشم.
در احساس خوب باید استمرار داشته باشم.
دائم به قوانین خداوند ایمان داشته باشم.
قوانین خداوند مثل دستان یاریگری هستند که کارهایم را انجام میدهند. من فقط خواستهام را روشن و واضح بیان میکنم. من جدا از قوانین چه کار انجام میدهم؟ هیچ.
تنها قدرت جهان خداوند است.
قوانین حاکم بر جهان دائمی و همیشگی و ثابت و استوار است.
من باید آنها تا جای که میتوانم درک کنم و از آن بهره ببرم. قوانین خداوند مثل ستارههای راهنما مرا در دریاهای زندگیام یاری میکند.
خداوند با این قوانین مرا در جنگلهای کور از آسمان گره میدهد و راهنمایی میکند.
در این جهان میلیارد ها انسان آمده و رفتهاند ولی قوانین جهان هنوز ثابتند و کار میکنند.
هنوز هم با همان قوانین جهان در حال گسترش است.
هنوز نعمتها هرلحظه زیاد میشود.
هنوز من منزل 61سفرنامه قدم میزنم. خداوند مثل مادری دستم را گرفته و پابهپایم میکند تا راه رفتن را بیاموزم. او با قوانین مختلف به من عشق میورزد.
به من لیقت میدهد.
بخشندگی اش را نشانم میدهد.
قدرتش را گوش زد میکند.
احساسم را خوب میکند.
لبخند می زند.
این رد پای من 61مین روز سفرنامه است. احساس خوبی دارم. انگار من ماشین چاپم. کسی دیگر مینویسد. من خواستهام و عشقم به خداوند را بیان میکنم. اینم از لطف و کرم اوست.
درپناه خداوند قدرتمند و ثروتمند آرام و شاد باشید.
سلام به همه دوستان هم شاگردی ها و استاد عزیز
چقدر این فایل اگاهی داشت واقعا کنترل ورودی ها خیلی مهمه اگه بتونیم ورودی هارو کنترل خروجی خوبی از ذهنمون داریم اما همه مردم این قوانین رو نمیدونن که ورودی های ذهنشون دارن زندگیشون رو میسازن
پس حالا که ورودی های ذهن اصله من بیام اگاهانه روی این ورودی ها تمرکز کنم که چی دارم میبینم میشنوم مینویسم یا توجه میکنم و هر چیزی که به پیشرفت و باورهای من کمک نمیکنه حذفش کنم مثل افراد منفی تلوزیون رادیو شبکه های اجتماعی .
سی و چند ساله که دارم این ورودی های منفی رو به ذهنم میدم و هیچ پیشرفتی تو زندگیم نداشتم .
پس حالا که قانون رو میدونم باید تمام این ورودی هارو حذف کنم .یک ساله که تلوزیون توی خونم روشن نشده .رادیو ندارم .ماهواره ندارم .افراد منفی خودشون حذف شدن و خیلی خیلی اگاهانه دارم ورودی هارو کنترل میکنم حتی در طول روز هر جایی که میرم و هر کاری انجام میدم دارم توجه میکنم که ایا مثبته یا منفی ایا داره به باورهای قدرتمند کننده کمک میکنه یا باورهای ضعیف کننده .
و این کنترل اگاهانه خیلی ارامشم بیشتر شده سلامتی و ازادیم بیشتر شده خیلی راحت و ساده گرفتم زندگی رو .خیلی حالم خوبه و شکر گذاری بیشتری دارم.
یه تمرینی که امروز یاد گرفتم اینه که وقتی بیرون از خونه به هرچیزی نگاه میکنم و شکر گذاری میکنم خود به خود دارم اون فردی که اون نعمت یا ثروت رو داره دارم تحسین میکنم یا در مورد زیبا یی ها شکر گذاری میکنم دارم ذهنم رو کنترل میکنم و ورودی های خوبی به ذهنم میدم مثل زیبایی ها نعمتها ثروتها افراد زیبا و خوشتیپ و خوش اندام .
خداراشکر که هر روز با اگاهی هایی که درک میکنم خداوند هدایتم میکنه به تمرینات. فهمیدن و درک بیشتر از قوانین
خدایا خودت همیشه در ذهنم باش تا ذهنم سمت افکار منفی نره
خدایا هر موقع ذهنم خواست افکار منفی بیاره خودت بهم یاداوری کن تا سریع تغییرش بدم وزندگیم رو با همون افکار بسازم
در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
وسپاس گزار خداوندم که در مدار موفقیت قرار دارم ،
سپاس گزارم خداوندم که اینجام و جای دیگه ای نیستم .
سپاس گزارم خداوندم به اندازه ای که روی خودم کار میکنم لعلک ترضی میشوم و چقدر من باید راضی باشم و بیشتر راضی باشم بخاطر نعمتهایی که غیرقابل ارزش گذارین درزندگیم
سلامتی کامل جسمی و روحی
غرق در روابط زیبا
دریافت الهامات
احتراماتی که دریافت میکنم
عشق و معنویتی که تجربه میکنم
آرامش و اطمینان قلبی
همین یه کلمه «آرامش»
خدایا سپاس گزارتم که امسالم به بهترین نحو گذشت ،پر از هدایت ها در زمان مناسب به سمت مکان مناسب و تجربه مناسب
سپاس گزارتم که امسال چندین برابر بیشتر از سال های قبلی عمرم عشق و احترام دریافت کردم ،
سپاس گزارم که امسال بیشتر از کل سالهای عمرم با افراد نازنین و ثروتمند برخورد داشتم .
سپاس گزارم که امسال کلی ظرف وجود من
بزرگتر شد و درکم از قوانین تو بیشتر .
سپاس گزارم که امسال تمام روابطم شگفت انگیزتر و صمیمی تر از تمام سالهای عمرم بود .
سپاس گزارتم که امسال بیشتر از تمام سالهای عمرم با خودم درصلح بودم ،
سپاس گزارتم که امسال تعهد و اراده شدی برای من تویی که همه چیز میشوی همه کس را و صدام داره می لرزه وسپاس گزاری میکنم ازتو ای رب مهربان من .
سپاس گزارتم که امسال چنان هدایت نمودی تا برروی تک تک باورهام و شخصیتم کارکنم و انسان بهتری باشم .
سپاس گزارتم که امسال وجودم رو از تمام ناپاکی ها و ناخالصی ها پاک کردی و مرا همواره به سمت تجربیاتی هدایت کردی تا عشق تو در تک تک سلولهای وجودم جوانه بزند ،از نو و تولدی دوباره
سپاس گزارتم که امسال قرآن رو در دستانم قرار دادی و گفتی هرشب بخوان .
سپاس گزارم که عینک زیبا بینی را هربار بیشتر و بیشتر برچشمانم زدی .
سپاس گزارم که به من فرصت تفکر و تأمل در آفرینش و آیه های قرآن رو دادی .
سپاس گزارم که امسال جنبه هایی از عزت نفس مرا ساختی که ساخته نشده بود .
سپاس گزارم که بر احساس ارزشمندی و لیاقتم افزودی .
سپاس گزارم که امسال مرا مقاوم در برابر تضادها و آرام و خونسرد در مواجه با اونها قرار دادی .
سپاس گزارم که حمایت کردی تا تواناتر باشم در کنترل ذهنم بیشتر از تمام سالهای عمرم .
سپاس گزارم که هر خواسته ای در من شکل گرفت سریع تحقق یافت ،عاجزم از سپاس گزاری نعمت ها و مهربانی های تو ای صاحب و ارباب و مولای من
سپاس گزارم که در اوج ناامیدی های امسالم چنان امید شدی که یادم نمیاد من ناامید شده باشم درصورتی که باید میشدم اما تو بودی که مرا امید شدی و من بدون تو عاجزترین و ناتوان ترینم من بی کس ترین و غریب ترینم بدون تو من ناآگاه ترینم بدون تو ولطف تو که مرا محرم اسرار خودت قرار دادی ،من چنان عاجزم و ناتوانم که اگر لطف تو نبود و پرده غفلت را از قلبم کنار نمیزدی هنوز هم در اوج ناامیدی و غفلت بودم و باد هرجا میرفت منو میبرد با خودش اما من الان با صلابتم ،پر از ایمان ، آگاه به اینکه از کجا آمده ام و به کجا میروم ،اگاه به اینکه خالق من و این کیهان با عظمت کیست چون تو قرآن را در دستانم قرار دادی و به من علم درک اون رو عطا کردی .
همه تو بودی
همه تو بودی
همه تو بودی
هر جا تسلیم تو بودم چنان مرا گذر دادی که اشک ریختم و هر جا تسلیم تو نبودم و توی شلوغی ذهنم گم بودم ، تو صدایم میکردی که هستم ،تمام این سنگینی هارو بزار رو دوش من تو تابشو نداری و من با تمام قلبم میخوام بهت بگم که من ضعیفم بدون تو .
تو کسب و کارشدی برای من
تو پول شدی برای من
تو ایده پول ساز شدی برای من
تو افراد و انسان نازنین شدی برای من
تو مشتری ثروتمند و نازنین شدی برای من
تو امید شدی برای من
تو دوست و رفیق شدی برای من
«««««خدایا همه تووووو بودی»»»»»
امسالم با تن سالم با قلبی پراز احساس خوب و آرامش و سرشار از عشق به تو و تمام موجودات در بیشتر مواقع گذشت .
امسال هم من تن سالمی داشتم و هم عزیزانم در سلامتی کامل بودن ،چطور سپاس این نعمت رو بجا بیارم ؟؟؟
امسال کلی از بدهی هام پرداخت شد ،بدون حتی ضره ای سختی و تقلا ،درسال اولی که متعهد شدم به کار کردن برروی خودم .
یادم نمیره همون اولین روزها از درو دیوار نشونه هاتو فرستادی ،از آدمهای نازنینی که کرایه نگرفتن ،از پولهایی که پیدا کردم ،از احترامات و عشق های جدید ،از لطف هایی که تا امسال تجربه نداشتم و همه از جانب تو بود و من یک قدم برداشتم و تو هزار قدم اومدی .
رب من با چشمانی اشک بار اعتراف میکنم که حتی اندازه ی دانه ای خردل سپاس گزار تو نبودم از اینکه امسالم را بهشتی گذراندیم در تمام ابعاد ، ارباب من منو ببخش بابت تمام ناسپاسی هام ،منو ببخش بابت تمام موقع هایی که شیطان سروصدا میکرد تو ذهنم ،هرچند که تو برای من خیرو خوبی میخوای و بی منت عطا میکنی وگرنه تو بی نیازترینی و تمام کیهان نیازمندترین به تو .
چقدر امسال انسان های نازنین در مسیر من قرار گرفتن که باید تا چند روز از اونها و جزییات لطف هایی که کردن باید بنویسم ،پس منو ببخش بابت اینکه عاجزم بودم از سپاس گزاری این نعمتها .
شیطان هر لحظه آمادس تا من از منبع خودم دور بشم
الان که تمام امسالم داره مرور میشه برام هزاران برابر بیشتر از نوشته هام من غرق در نعمت بودم در تمااااام ابعاد و من باید هزاران بار اینهارو به خودم بگم ،به قول استاد به خاطر اینکه حالا به یک سری هدفی که امسال تعیین کردی و نرسیدی نشین خودتو سرزنش کنی .
و دقیقا هم همینه چون من خودم اعتراف میکنم که اگر من متعهدتر بودم، به یکی دوتا از اهدافی که نرسیدم که البته همین زودی در حال محقق شدنه ، اگر من متعهدتر بودم میتونستم 4ماه پیش بهشون برسم ،پس منم هرچیه منم وگرنه خداوند بی نقصه ،وگرنه اون همیشه سمت خودشو به بهترین شکل انجام میده .
الان که نگاه میکنم امسالم پر از خیرو برکت بود پر از درسهای ارزشمندی که منو آماده قدم های بزرگ کرد ،پر از تجربیات ارزشمند ،پر از کسب توانایی و مهارت در کارم و نحوه برخوردم با انسانها و خدا بیش از اون چیزی که میخواستم بهم داده در تمام این موارد و بازهم اعتراف میکنم که اون بی نقص ترینه اگر من طرف خودمو درست انجام بدم .
وسپاس گزارم که با احساس خوب و آرامش و صبری که به من عطا کرد تونستم درس هامو بگیرم و تکامل خودمو در تمام ابعاد طی کنم تا این درجه .
تمام نوشته هامو دوس دارم با یک بیت شعر خلاصه کنم .
هرگاه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هرگاه که میکوشم در کارکنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
رب من تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
مارا هدایت نما تا پیرو آیین ابراهیم باشیم که او موحد بود و مشرک نبود
مارا هدایت کن به راه آنان که به آنان نعمت دادی نه کسانی که برانان غضب نمودی و نه (گمراهان)
در پناه رب یکتا .
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
ممنونم استاد عزیز بخاطر این فایل ارزشمند و عالی
هر چه بیشتر روی خودم کار می کنم زندگی من بهتر و روان تر می شود
ممنون خدای خوب خودم هستم که من را به این مسیر عالی هدایت کرد
ممنون از خدای خودم که زمان را برای من فراهم می کند تا من بتوانم به راحتی روی خودم کار کنم
یکی از بهترین درس هایی که از استاد عزیز یاد گرفتم این بود که بتوانم ذهن خودم را کنترل کنم
بتوانم مراقب ورودی های خودم باشم
آنچه که می بینم و آنچه که می شنوم
در مورد چه صحبت می کنم
هر زمان در سرکار خودم بیشتر و بیشتر در مورد بدی ها و مشکلات خودم صحبت می کنم این سبب می شود که من بیشتر درگیر مشکلات بشوم
برعکس آنهم صادق است
هر چه بهتر ورودی های خودم را کنترل کنم من نتایج عالی تری می گیرم آرامش بهتر و بیشتری برای من رخ می دهد
از همه مهمتر و زیباتر این موضوع که حال درونی من خوب می شود
این سبب می شود که تمرکز من روی خودم و کارهای خودم بهتر و بیشتر بشود
هر زمان که شروع به تغییر کنم جهان هم به این تغییر کمک می کند و من را در مسیر درست هدایت می کند
یادم می آید زمانی که تازه شروع کرده بودم به تغییر کردن و کار کردن روی خودم جهان هم به راحتی زمان و موقعیت و مکان هایی را برای من مهیا و هموار می کرد تا بتوانم به راحتی و آسانی روی خودم کار کنم
نتایج عالی و فوق العاده بیگیرم
بتوانم به راحتی و آسانی به خودم فکر کنم و بیشتر روی باورهای خودم کار کنم
همه اینها در کنار هم سبب شد تا بتوانم به آسانی و راحتی به آنچه که دوست دارم دست پیدا کنم
یک درس دیگر از صحبت های استاد در این فایل یاد گرفتم که یک موفقیت خودم را الگو قرار بدهم برای موفقیت بعدی خودم
این برای من خیلی عالی و جالب بود
اینگونه می توانم بارهای بار به خودم بگوییم وقتی که من در فلان کار موفق شدم پس می توانم در این کار هم موفق بشوم
این بزرگتربن درس برای من بود
ممنون استاد عزیز هستم که من را با این آگاهی ها هدایت و راهنمایی می کند
سپاس از خدای خوب خودم
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای فراوانی ها