قدم هایی عملی برای کنترل ورودی های ذهن
بیش از ۱۷۰۰ راه کار عالی برای رسیدن به احساس بهتر در زمانیکه اوضاع از دست مان خارج می شود و کنترل ذهن سخت ترین کار در دنیا می شود، در بخش نظرات فایل «پس کِی به خواسته ام می رسم؟!». قرار گرفت. خدا می داند جدی گرفتن و عمل به آنها، چه افرادی را متحول و چه تغییراتی را در جهان رقم می زند!
وقتی اینهمه راهکار خلاقانه برای کنترل ورودی های ذهن را در بخش نظرات آن فایل می خواندم، با تمام وجود گفتم:
«خدا کند این ها فقط برای پاسخ به سوال مسابقه نباشد، بلکه تعهدهایی باشد که به خاطر تجربه زندگی بهتر، به انجامش مقید شده اید.»
زیرا شروع وقوع اتفاقات عالی از همین جاست. دلیل تغییر زندگی من نیز، متعهد ماندن به ادامه این شیوه بوده است.
همیشه خودم اولین فرد استفاده کننده از آموزش ها و تمرین های دوره هایم بوده ام، نیز اولین فردی که نتیجه آن آموزه ها را تجربه نموده قبل از آنکه آنها را آموزش دهد. زیرا تا از چیزی نتیجه ملموس نگیرم، آن را آموزش نمی دهم.
به محض اینکه با نحوه عملکرد جهان آشنا شدم و فهمیدم خداوند به گونه ای این سیستم را طراحی کرده تا به باورها و فرکانس های من واکنش نشان دهد و اتفاقات هماهنگ با آنها را وارد زندگی ام نماید، مثل وحی منزل، فقط آنها را اجرا نمودم.
به محض آگاه شدن از قدرتی که باورهایم در خلق شرایط زندگی ام دارند و دانستن این موضوع که تنها راه تغییر آنها، کنترل ورودی های ذهن است، شروع به بمباران باورهایم به کمک ورودی های جدید نمودم.
یادم می آید ساعت ها در خیابان های بندرعباس راه می رفتم. با خدای خود حرف می زدم و از اینکه توان تغییر همه چیز را به من داده، سرمست بودم. هر آنچه می دیدم، فقط زیبایی و تحسین بود. به گونه ای که فقط می توانستم اشک بریزم.
در آن زمان، اوضاع مالی و موفقیت های الانم را نداشتم. به سختی از عهده هزینه های اولیه زندگی بر می آمدم، اما به اندازه الان خوشحال بودم و به اندازه الان جهان برایم زیبا عالی و سخاوتنمد بود:
من سخاوتش را در عشق با خدا یافته بودم. در موهبت غریبه ها، تحسین زیبایی ها و…
رابطه عاشقانه ام با خدا و آرامشی که به واسطه کنترل ورودی های ذهنم و آگاهی از قوانین برایم ایجاد شده بود، از همه چیز با ارزش تر بود. به آن روزها که فکر می کنم، به خوبی می بینم که چگونه این نوع نگاه و احساس لذت بردن از آنچه هست، برکت ها را یکی پس از دیگری به زندگی ام آورده است.
باید اتفاقات خوب را ببینی، تایید و تحسین شان کنی و آگاه باشی که، همین قانونی که اتفاقات کوچک را برایت رقم زده، اتفاقات بزرگتر را هم رقم می زند اگر با همین احساس رضایتمندی، ادامه داده و اجازه دهی باورهایت قوی تر و تکامل ات طی شود.
رازش دیدن و تحسین نمودن نیکی های اطرافت است، راهش اجرای همه آنچه است که در پاسخ به سوال مسابقه نوشته ای و از همه مهم تر، رازش ادامه دادن به “ماندن در احساس خوب” است.
ایده ها و راهکارهایی که مسائل را حل و خواسته ها را محقق می کند، آنهم نه با سختی بلکه با هدایت مان به چگونگی های ساده و قابل اجرا با امکانات همان لحظه مان و در مسیر مورد علاقه مان، همیشه در ذهنی ساکت و آرام خانه دارد.
آرامش و سکوتی که با ایمان به نیرویی پشتیبانی می شود که ما را خلق کرده و هدایت مان را به عهده گرفته است.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری قدم هایی عملی برای کنترل ورودی های ذهن435MB36 دقیقه
- فایل صوتی قدم هایی عملی برای کنترل ورودی های ذهن34MB36 دقیقه
خدای من شکرت که به شیوه های مختلف هدایتم میکنی .
من هروقت یه حس عجیبی نسبت به اطراف و خودم دارم و حس میکنم که دارم برمیگردم به قبل ناخوداگاه یه فایلی میاد تو ترتیب و انتخابام از سایت که دقیقا حرفای مربوط به احساسی که دارمه و چقدر شگفت زده میشم ازاین اتفاق و میتونم بشینم از خوشحالی اشک بریزم نمیدونم چجوری حس الانمو بیان کنم .خدایا شکرت هزاران بار سپاسگزارم ازت که تنهام نزاشتی دیشب حال منو دیدی و من ازت خواستم و خودمو به توسپردم و تو نتیجشو به همین سرعت داری بهم میدی
بینهایت ازت سپاسگزارم
تنها راه کنترل افکار …. کنترل ورودی ذهن است
بعد کار کردن روی خودت چون مزه اش زیر زبونت میره و اثرات مثبتشو میبینید و وقتی از مسیر خارج میشی سریع بیدار میشی و میفهمی
وقتی تو این مسیر میری هی تکاملت طی میشه و چیزهای بزرگتر میخوای که روی دیگران تاثیر بزاری و کارهای بزرگتر بکنی .
وقتی تو شرایطی که هستی لذت میبری و از خوشحالی شکر کنی ، و واقعا راضی باشی ، اونوقت خدا برات معجزه میکنه و باید به کوچکترین چیزها توجه کنی . و اتفاق های مثبت کوچیک ببینی و تایید و تحسین کنی تا بیشتر وارد زندگیت بشه
وقتی روی افکارت کنترل داری اتفاقات سریعتر اتفاق میافته
تنها راه کنترل افکار …. کنترل ورودی ذهن است
بعد کار کردن روی خودت چون مزه اش زیر زبونت میره و اثرات مثبتشو میبینید و وقتی از مسیر خارج میشی سریع بیدار میشی و میفهمی
وقتی تو این مسیر میری هی تکاملت طی میشه و چیزهای بزرگتر میخوای که روی دیگران تاثیر بزاری و کارهای بزرگتر بکنی .
وقتی تو شرایطی که هستی لذت میبری و از خوشحالی شکر کنی ، و واقعا راضی باشی ، اونوقت خدا برات معجزه میکنه و باید به کوچکترین چیزها توجه کنی . و اتفاق های مثبت کوچیک ببینی و تایید و تحسین کنی تا بیشتر وارد زندگیت بشه
وقتی روی افکارت کنترل داری اتفاقات سریعتر اتفاق میافته
امیدوارم همگی بتونیم هروز قدرتمندتر ذهنمون کنترل کنیم و تو مسیر موفقیت باشیم
یکی از سختترین کارها کنترل ذهن هست انشالله با یاری خدا از پسش برمیایم .
به نام خدای مهربان
درود و احترام
روز 61/ قدم هایی عملی برای کنترل ورودی های ذهن
دور شدن از شبکه های مجازی
دور شدن از ادم های منفی باف
دور شدن از رسانه ها و دوری از اخبار و فیلم و سریال ها
زندگی من بازتاب افکار منه و افکار من حاصل ورودی های ذهن منه
به اندازه ای که اخساس لیاقتم داره بیشتر میشه خود به خود ادم های درب و داغون توی زندگیم کمتر شدن و ادم های مثبت تر اومدن توی زندگیم
اگر هر روز متعهد باشم و روی خودم کار کنم،، ( روی خودم کار کردن یعنی اینکه هر روز با قدم های کوچک برداشتن به فکر پیشرفت و بهبود و یادگیزی موضوعات مورد علاقم باشم ..خب واضح و مشخصه که ارتباط با ادم های درب و داغون منحر میشه که به دنبال پیشرفت نباشم !!!) اون وقت درها یکی پس از دیگری باز میشه.
یک باور مهم بزای کنترل ورودی های ذهن اینه که من ارزشمندم و لایق هستم و وقت خودم رو به بطالت و بیهودگی نمیگذرونم و میخوام هدف داشته باشم . بنابراین وقتم رو با چرندیات و ادم های درب و داغون هدر نمیدم .
در قدم های اول ممکنه نتونم محیطم رو عوض کنم، ولی هی ادامه بدم و متعهد باشم حتما جهان کمکم میکنه شهرم و مکان زندگیم هم عوض بشه تا راحتتر روی خودم کار کنم ..
کنترل ذهن هم تکامل میخواد ..
مهمتر از همن اینکه به دنبال این باشم که خودم به این اگاهی ها عمل کنم و دنبال این نباشم که این ها رو گوش بدم بزای اینکه سریع برم به بقیه بگم !! البته که خیلی خیلی بهتر شدم و دیگه مثل قبل دنبال ارشاد ادم ها نیستم و فقط دنبال این هستم که زندگی خود م رو بهبود بدم ،، بعضی وقت ها شاید یادم میره این موضوع رو ولی خیلی سریع اصلاح مسیر میکنم .. چون به شدت ذهن ادم هایی که امادگی شنیدن این حرف ها رو ندارن با شنیدن این صحبت ها مقاومت میکنه و رگ های گردنشون میزنه بیزون و حسابی عصبی و پرخاشگز میشن .!!
من که اصلا دیگه حوصله ندارم وقتم رو هدر بدم و این صحبت ها رو به بقیه انتقال بدم و هر چی بیشت اگاه میشم ،، ترجیحم بر اینه که فقط روی خودم کار کنم و کاری به بقیه نداشته باشم .. خدا رو شکر ادم های درب و داغون هم از دور و برم خیلی خیلی کمتر شدن و ادم های هدفمند دارن کم کم دور و برم رو میگیرن !!
مهم احساس خوب داشتنه ،، اخساس خوب با سپاسگزاری بابت داشته ها و لذت بردن از ساده تر ین چیزها
اگر من این حرف ها رو به دیکران انتقال بدم خب مشخصه که اخساس خوب رو از خودم دور میکنم ،، چون همش باید با اون ها بحث کنم و بحث کردن یعنی اخساس بد و منفی !!
چند روزه داره مرتب بارون میاد و این خیلی جای شکر و سپاسگزاری داره
رفتن به دل طبیعت رو خیلی دوست دارم برای ارامش و حس خوب گرفتن عالیه ..
تمرینات یوگا واقعا ادم رو اروم میکنه ،، حداقل من رو سرشار از عشق میکنه
اگر میخوام ثزوت بیاد توی زندکیم باید توی ذهنم فضایی رو مجسم و نقاشی کنم که دارم در ثروت و رفاه زندگی میکنم و باید بتونم این خدا رو به شکل ثروت توی ذهنم بسازم ..
خب اینم از رد پای من از روز 61, خدایا کمکم کن گام ها رو تا انتها بردارم .
خدایا شکرت
به نام خداوند آرزوهای من
سلام و درود
روزشمار تحول زندگی : تعهد 61
وقتی ورودیهارو کنترل میکنیم و افکارمونو لا باورهای درست بمباران میکنیم و با تمرکز به نکات مثبت… اتفاقات عالی شروع میکنن به رخ دادن…
یکی از راههای کنترل ورودیها، صحبت درونی با خداوند هست … سپاسگزاری و صبحت راجبه زیباییها با خدا تا روحمون لطیف بشه و به خدا ارتباط نزدیکتری بگیریم …
بعداز دو سه سال کار کردن، روی ریل خوشبختی قرار میگیریم و اگر هم بخاطر کنترل نکردن افکارمون از ریل خارج بشیم خیلی زود بیدار میشیم …
وقتی از انرژی مثبت الهی سیراب میشیم دیگه بی نیاز میشیم و همه خواسته هامون هم یکی بعداز یکی برآورده میشه و بصورت تکاملی پیشرفت میکنیم
بجای نصیحت دیگران فقط به آموزشها و حرفهای استاد عمل کنیم
خدایاشکرت برای این آگاهی
خدایاشکرت که حواست به منه
دوستت دارم خداجونم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 10 اسفند رو با عشق مینویسم
همین اول بگم عاشقتم ربّ من
خیلی حالم خوبه خیلی
همه جا بهشته در نور عظیم خدا
بی نهایت سپاسگزارم که به من عشق عظیمت رو هدیه دادی ربّ ماچ ماچی من عشق دلم
صبور باش
عجله نکن
پایبند باش به تکرار باورهای قوی درمورد نقاشی
مطمئن باش
خدایی که قبلا در بافت گل سر برای تو مشتری شد ،و به یک باره برای تو مشتری فراوان شد ،صد در صد برای تو مشتری برای نقاشی هات میشه مطمئن باش
امروز جمعه روزی هست که هر هفته مادر و خواهرم میرن جمعه بازار پل طبیعت گل سرای بافتنی رو میفروشن
صبح وقتی میخواست بره کارت خوان من رو برداشت و رفت چون هفته پیش بحثمون شد و من گفتم درصد هایی که از فروشت کنار میذاری برای خدا اونو حساب کن به اینکه من کارتخوانمو میدم میبری و استفاده میکنی ،ناراحت شد از این حرفم و گفت من اون درصد رو دوست دارم به تو بدم
خلاصه فکرشو نمیکردم بعد اون جریان بحث مادرم کارتخوانم رو امروز ببره
همون گل سرایی که خدا چند ماه پیش ایده شو بهم داد و دو ماه کار کردم و فروختم و 60 میلیون در عرض 8 هفته به حسابم واریز کرد و برای من بی نهایت مشتری شد
و بعد گفت دیگه بسته و باید روی نقاشی و علاقه خودت تمرکز داشته باشی و فقط و فقط از طریق نقاشی به درآمد برسی و تاکید کرد که روی باورهای قوی کار کنم و درمورد همه جنبه ها باورهای قوی بسازم
من تقریبا دو ماه شد که شروع کردم به باور های قوی و تکرارشون ، اگر بخوام دقیق بگم ، از 1 آذر که شروع کردم دوره 12 قدم رو و از روزی که شدت گرفت 3 دی و 14 دی بود که دوره عشق و مودت و عزت نفس رو هدیه گرفتم از خدا و مستمر دارم هر روز، تا جایی که میتونم باورهایی که با صدای خودم ضبط کردم گوش میدم
اما توی این چند روز مدام ذهنم میخواست منو وسوسه کنه که دوباره برم سراغ بافت گل سر و ببرم بفروشم ،چون دیگه هیچ پولی از پولایی که جمع کرده بودم برام نمونده بود
و به قول استاد میگفت وقتی اوضاع خوبه تصمیم به تغییر بگیرین و هر روز باشه این تصمیمتون حتی اگر به پول نیاز نداشته باشین
اما من 4 ماه با پولایی که داشتم و توی این چهار ماه بازم پول دستم میومد هر از گاهی ،اونا رو خرج میکردم و قدم بیشتر برنمیداشتم
تا اینکه دیگه هیچی نداشتم و هی ذهنم میگفت از نقاشی نمیتونی سفارش بگیری و حتی مادرم هم اون روزی که گفت تو نمیتونی تغییر کنی ، گفت که تو هر بار گفتی گل سر نمیبافی وقتی پول لازم بودی به من گفتی من میبافم و وقتی فروختی نصف نصف باشه و من دیدم پول نداری از فروش گل سرام بهت پول دادم و نقاشیاتو خریدم
اگر من نمیخریدم تو بلد نبودی یه آینه دستی نقاشیت رو بفروشی
حتی گفت اگه راست میگی فردا برو جلو در مدارس و 10 تا آینه بفروش ،نمیتونی که
و وقتی که تک تک این حرف هارو از مادرم شنیدم و گفت تو هیچ وقت تغییر نمیکنی ،تو هیچ وقت نمیتونی نقاشیاتو بفروشی بهم برخورد و از اون روز تصمیم گرفتم هرچی بشه من فقط روی باورهام کار کنم و ایده هایی که خدا بهم گفته رو انجام بدم
و از خدا کمک خواستم و از اون روز تا الان بارها ذهنم میگفت برو گل سر بباف ،شهریه ترم بعدت که فروردین ماه 1404 هست رو نداریا
اما من از دوره جدید هم جهت با جریان خداوند یاد گرفته بودم که چجوری جلوشو بگیرم و شروع میکردم به گفتن اینکه همون خدایی که تونسته اون ایده بافت گل سرارو بهم بده و 60 میلیون به حسابم واریز کنه
همون خدا میتونه به من کار نقاشی بده ، همون خدا میتونه مشتری نقاشی بشه برای من و ایده های جدید بهم بگه
و این روزا ،که ذهنم ،این سوالات رو مطرح میکرد که آخه چجوری ؟ تو هیچی نداری الان و یا میگفت تونمیتونی و مثلا میخواستمبه نقاشی دیواری فکر کنم ، میگفت تو که کار نکردی و …
اما میومدم جوابشو میدادم میگفتم به همون شکلی که من بافت گل سر قلاب بافی رو بلد نبودم و از یوتیوب یاد گرفتم و بافتم ،به همون شکل هم بقیه کارارو برای نقاشی، خدا انجام میده
کافیه که من هرچی ایده گرفتم سریع عمل کنم و برم سراغش
پس میتونم و میشه
کافیه که باورهایی که برای نقاشی و فروش نقاشی و چیزای دیگه با صدای خودم ضبط کردم هر روز تکرار کنم و با احساس خوب تکرار کنم
پس میشه فقط کافیه صبور باشم و عجله ای نکنم ،چون باورهای محدودم از بچگی درمورد نقاشی زیاده و باید استمرار داشته باشم و تکرار کنم و مطمئن باش که همون روز اولی که تکرار میکنم ایده هاش بهم گفته میشه که چه کارهای عملی انجام بدم
مثلا یادته روزی رو که رفتی دربند و دیوار صاحب خونه ای رو که اجازه داده بود هر موقع خواستیم برای فروش بریم دربند ،اونجا وایستیمو تو دیوارش رو دیدی و خواستی رنگ کنی و هنوز نرفتی با صاحب خونه صحبت کنی
پس وقتی تومیتونی بری اونجا و صحبت کنی باید قدم برداری تا خدا قدم بعدی رو بهت بگه
همه اینارو این روزا به خودممیگم و خودم و توانایی هامو تحسین میکنم و طبق تاکید خدا هر بار یادم میارم که من هیچی نیستم و خدا داره کارهای من رو انجام میده و من باید در این مسیر استمرار داشته باشم
پس طیبه جانم عزیز دل من آرام باش و به مسیرت ادامه بده و از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر
تو میتونی
تا اینجا تونستی ،پس از این به بعدشم میتونی
این جملات رو من هر روز دارم تکرار میکنم
آگاهانه تر از قبل دارم رفتار میکنم چون از این دوره جدید یاد گرفتم مومنتوم مثبت رو که چقدر قدرتمنده
و هر بار به خودم تکرار میکنم
که خدا داره کارهای منو به ساده ترین و هموار ترین و طبیعی ترین و بدیهی ترین شکل انجام میده
درسته منظور تمام این کلمات یکیه اما من همه شونو تکرار میکنم و احساس میکنم همه رو که باهم میگم یه انرژی بی نهایت بزرگی میشه در وجودم که سبب میشه که قلبم آروم بگیره
من امروز که دیدم فایل جدید و جلسه 3 دوره هم جهت با جریان خداوند رو سایت اومده خوشحال شدم و سریع دانلودش کردم و گوش دادم
وقتی گوش میدادم بعد از ظهر تا شب داشتم مینوشتم و گوش میدادم ، مدام ذهنم میگفت وقتتو داری از دست میدی و کارای نقاشیت مونده
اما من میدیدمکه دارم لذت میبرم از گوش دادن و نوشتن رد پام در سایت و چه درک هایی که بهم گفته میشد و جواب ذهنم رو دادم که دقیقا همین الان که حالم خوبه و دارم مینویسم در اصل دارم کارهای اصلی رو انجام میدم
خیلی خوشحالم که امروز تونستم بسیار بسیار فکر کنم و درک هایی که داشتم بنویسم
امروز صبح من یه فایل جدید هم برای باورای قوی در همه جنبه ها ضبط کردم با صدای خودم و لذت بردم و با خنده و لذت ضبط کردم فایل رو که وقتی گوش میدم برام لذت بخش و متنوع باشه و هیجان داشته باشم و اشتیاق بزای گوش دادن و یکنواخت نباشه
حتی دیروز 9 اسفند در تمیرین ستاره قطبیم نوشتم که
️دوست دارم دیوار مدرسه هدف رو هم رنگ کنم یه طرحی بهم بدی که برای طراحی انجام بدم و درمورد قوانینت باشه و ببرم به مدیر مدرسه نشون بدم مرسی که به من ایده دادی تا طراحیش کنم 9 اسفنده
شعر هرچیز که در جستن آنی آنی
آدمی زاده افکار خویش است ،فردا همانی میشود که به آن می اندیشد
اینو خدا یهویی به زبونم جاری کرد که طبق این موضوع من نقاشی طراحی کنم برای دیوار مدرسه
و امروز تو برگه نوشتمش تا فردا که میرم تجریش برای کلاس رنگ روغنم ،اول برم با مدیر مدرسه صحبت کنم
حتی بارها ذهنم گفت اگه قبول نکرد چی ؟ اگه مدیر مدرسه توجه نکرد به طرحت و زمانتو گذاشتی برای طراحی و مثل نقاشی و طرح در مسجد محله تون بشه که طرح دادی و آخرش نذاشتن خودت رنگ کنی و طرحتو دزدیدن چی
اما من نذاشتم ادامه بده و گفتم ببین ذهن من خدایی که تا به الان همه کارهارو برای من انجام داد ،همون خدا خوب بلده که ادامه کارمو به من بگه چیکار کنم
من وظیفه ام هست تا مدرسه هدف برم و با مدیر صحبت کنم درمورد ایده ای که خدا به من عطا کرده ،دیگه باقی کارارو خدا خودش میگه
الان من باید این کارو به درستی انجام بدم
حتی ذهنم گفت رفتی بگی من این طرح رو دارم نگو که رایگان طرح میزنم اول 2 میلیون پول وقتی که برای طراحی میذاری رو بگیر بعد
اما سعی کردم به یادم بیارم که استاد عباس منش میگفت وقتی شروع کرده به سخنرانی اول به صورت رایگان از مدارس و مسجد رفته و صحبت کرده وبعد تکاملی پیش رفته
حالا منم اولین بارمه که میخوام دیوار رنگ کنم باید اول یاد بگیرم و طرح رو بزنم که ببینم ادامه کار رو خدا انجام میده و به وقتش میگه که من چیکار کنم
من این روزا آگاهانه تر از هر روز دیگه ام دارم با ذهنم صحبت میکنم و منطقی میکنم براش و بیشتر به یاد میارم روزایی رو که خدا کمکم کرده و میگم وظیفه من بندگیه و باید آرام باشم و ایمانم رو در عمل نشون بدم و قدم بردارم و هیچی نمیدونم و خداست که انجام میده
من سعیمو میکنم چشم بگوی خوبی باشم
خدایا شکرت
وقتی رد پاهامو تو سایت نوشتم و رفتم گردو بشکنم و با نونی که مادرم درست کرده بود بخورم ، خیلی حالم خوب بود و یهویی به زبونم جاری شد
چال رو گونه ات لبخند دیوونت
وای اون لحظه حالم فوق العاده بود
میخندیدم و دقیقا چال گونه دارم رو لپام و فهمیدم که خدا این آهنگو به من هدیه داد تا از لحظه لحظه ام لذت ببرم
من با این آهنگ رقصیدم و نور آفتاب از اتاقم به دیوار حال پذیرایی می افتاد من وایستادم و رقصیدم و فیلم گرفتم خدایا شکرت
امروز خیلی اتفاقا افتاد که همه رو تو سایت قسمت فایل جلسه 3 هم جهت با جریان خداوند نوشتم
به قدری من ریز شدم به تک تک نشونه ها که میتونم ساعت ها بشینم و از عشق خدا بنویسم خدایا سپاسگزارم بی نهایت
عشق دلمی تو
ماچ ماچی جذابم
شب وقتی مادرم از جمعه بازار اومد نزدیک 4 میلیون فروش داشت و ذهنم بازم شروع کرد
گفت دوباره گل سر بباف و من سریع دوباره جوابشو دادم و ساکتش کردم
امروز من پر بار بود چون داشتم تلاش میکردم و سعی خودمو میکردم برای آگاهانه تر بودن
خدایا شکرت بی نهایت سپاسگزارم که هر لحظه کمکم میکنی
استاد عزیزم سپاسگزارم به خاطر این فایل پر از آگاهی من امروز موفق ترین فرد در جهان هستی بودم چون تونستم کنترل کنم ورودی های ذهنم رو و از لحظه لذت ببرم
به نام خدای بزرگو مهربان ؛ سلام به استاد عزیزم ومریم جون که وقتی صحبت میکنه یه آرامش خوبی به من میده ؛من دوماه است که هدایت شدم به این سایت اما اینقدر از فایل های استاد لذت میبرم وهمچنین وقتی کامنتای دوستای عزیزم را میخونم که همش پراز احساس خوب وقشنگ است که دلم میخواد فقط صبح تاشب بشینم و فایل گوش،بدم وکامنتای دوستان را بخونم؛من وضعیت مالی خوبی ندارم اما وقتی حرف ها استادوکامنت های بچه ها را میخونم دیگه هیچ فکری از بدهکار و بی پولی ندارم ,من امشب اولین کامنتی که نوشتم وهمیشه میگفتم نمیتونم درست صحبت کنم ؛اما با صحبتهای استاد دارم روی عزت نفس واحساس عدملیاقت کار میکنم ؛وکنترل ذهن؛ استاد عزیزم ازشما ممنونم که این فایل هارا میزارین وما ازش استفاده میکنیم خدا را صد هزاربار شکر میکنم که مرا هدایت کرد ؛وبه امید روزی که بااتفاقات قشنگتر براتون کامنت بزارم ؛خدا به همه کسایی که درخانواده استاد منش،عزیزهستن تنی سالم شادی وثروت به همشون عطا بفرماید