اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایی ک نزدیک تر از رگ قلبه قطعا آفریده مارو تا از برکاتش بهرمند بشیم و به گفتهاش عمل کنیم
ک چقدر درسته و قانونمده
حالا ما هر کدوم تو ی تیکه از این جهان به دنیا اومدیم یکی تو امریکا یکی تو ایران یکی تو ی شهر ی روستا و با باورهای متفاوت
امروز داشتم ب ثروت فکر میکردم ک چند وقت پیش داشتم تصور میکردم ک اتاقم رو سر تا سر تا سقف پر پول کنم جوری ک تموم نشه
گفتم ببین این فکر از کجا اومده تو ذهن من پول زیاد و ب چطور اومدنشم فکر نمیکردم فقط میگفتم داشته باشم تخیل بدون اقدام عملی
و ی لحضه یاد فیلمهایی افتادم ک تو رسانه پخش میشدن ک ی عده دزد محترم ک پول لازمن و نقشه دستبرد میکشن تا یک قاوصندوق گنده رو دخلشو بیارن و کوله هاشونو پر پول کنن پر طلا و جواهرات اکثرن هممون این نوع فیلمارو دیدیم
و این ورودی چی میخاد از آب دربیاد برای جامعه
پولی ک ی جا هست بریم بدزدیمش اونم با نقشه حرفه ای ی سناریو توپم کشیدیم و فیلمم جذاب شده مردمم ک حال میکنن و میگن ایول عجب فیلمی عجب نقشه ای دمشونم گرم
اره این تصورات من از این فیلمها نشعت گرفته بود ک داشتم تجسم میکردم ک ی اتاق پر پول داشته باشم و به چطور ب دست آوردنشم فکر نمیکردم
رزقی ک دست خدای منه
و حلال و پاک و ب آسانی بدست میاد ولی با ایمان و توکل در پناه جان جان سعادتمند باشیم
سلام خدمت استاد عزیز و دوست داشتنی و خانم شایسته زیبا
چقدر نیاز داشتم به این شعر چقدر قشنگ چقدر بی نقص
، امروز که بین دو راهی قلب و ذهن گیر کرده بودم و فقط این شعر میتونست قلبم رو به سمت خدا باز کنه و چقدر اشک ریختم پشت فرمون و خودم نمیدونستم کدوم مسیر میرم از بس که غرق در توصیف بی نظیر این شعر و با صدای دلنشین استاد عزیز ، واقعا هیچ جمله ای رو نتونستم در تحسین این شاعر پیدا کنم
منو و همسرم سال 97 وارد شرکت بازاریابی شبکه ای شدیم و شب و روز کار کردیم زحمت کشیدم از همه چی مون زدیم تا بتونیم موفق بشیم و در نهایت هم شدیم توی یکی دوسال زندگی مون از این رو به رو شد ماشین خوب خونه خوب درآمد عالی اما یه چیزی داشت این بود که ما باید همه گوش به فرمان لیدر مون میبودیم هرچی اونا میگفتن باید بی برو برگشت قبول میکردیم به قولی توی ذهنمون ازشون خدا ساخته بودیم
نزدیک دوسال پیش همون شرکت یه ارز رو گفت بخرین و همون لیدر ها گفتن هر چی دارین رو بفروشین و بخرین و ما هم در اطاعت اونا هر چه داشتیم رو فروختیم ماشین مون و…
اما زمانی که ماشین مون رو میخواستیم بفروشیم نمیشد اصلا شرایط دست تو دست هم داده بودن که این ماشین فروش نره به عبارتی یه نشونه از خدا بود که ماشین فروش نره اما ما متوجه نبودیم
و اصرار و پافشاری میکردیم به فروشش
و به هدایت پروردگار توجه نکردیم
و همه زندگی مون رو گذاشتیم و همه چی مون رو از دست دادیم
چقدر خدا با نشونه هاش با ما میخواست صحبت کنه اما ما حساب کردیم روی بنده اش و از همون جا ضربه خوردیم
و چقدر یا اون جمله استاد افتادم
که هر وقت
غیر خدا حساب کردم ضربه خوردم و هر وقت
روی خدا حساب کردم همه چی بهم داد به چه اندازه به اندازه ای که باورش کردم
خداروشکر از موقعی که خدارو بهتر شناختم
حال دلم خوبه ،آرامش دارم
حتی رابط ام با همسر و پسرم عالی شده
خدارو هزاران بار سپاس میگم که منو تو این مسیر قرارداد و سپاسگزار استاد هستم که این آگاهی هارو بهمون میده
و وقتی ما در مسیر او قرار میگیریم هر اتفاقی می افته بی شک خیره
سلام استاد عباس منش عزیز ومریم خانم
چه فایل زیبایی ،خدا تو این فایل از زبان شما با من حرف زد ومن با قلبم شنیدم و دریافت کردم
خدا پاداش این همه عشق و محبت شما رو به شاگرداتون در دنیا و آخرت عطا کنه
آمین
چند وقت پیش شاید یه ماه یا بیشتر شروع کرده بودم به خوندن کامنت بچه ها هدایت شده بودم به کامنت سید علی خوشدل ،ابراهیم وخیلی از بچه های دیگه
خیلی وقت بود از خدا درخواست کرده بودم درآمد من رو به ماهی پنجاه میلیون برسونه این عدد رو خودم انتخاب کرده بودم.وقتی کامنت این دوستان رو خوندم اونها نوشته بودن درامدشون به ماهی صد میلیون یا بیشتر رسیده
به خدا گفتم تو ماهی صد میلیون به این دوستان میدی پس پنجاه میلیون نباید زیاد باشه برات
یواش یواش نظرم عوض شد و به صد میلیون فکر میکردم
با خودم میگفتم اگر میخوام نتایج بهتری بگیرم باید برم از محصولات استاد استفاده کنم
تصمیم قطعی گرفتم دوره دوازده قدم رو بخرم وتعهد دادم تمریناتش رو انجام بدم
دو روز نگذشته از کار بیکار شدم
تو این چند روز نجواهای شیطانی شروع شدن اوضاع از این به بعد بد میشه حالا برای خرید نون از نونوایی هم باید غصه بخوری،حالا فلان چیز رو نمیتونی بخری،حالا فلان کار رو نمیتونی بکنی ،وای اجاره کارگاه چی میشه؟ ،یه چند وقت دیگه باید بریم شهرستان،پول این سفر رو از کجا جور میکنی؟حالا چی میشه ؟و…
همیشه مضطرب بودم.
میدونستم باید ذهنم رو کنترل کنم و این روزها خوب فهمیدم اصلا کار آسونی نیست
ولی اصلا مهم نیست که آسونه یا سخته باید بتونی
دو روز به خاطر عاشورا تاسوعا تعطیل بود
تصمیم جدی گرفتم برای کنترل ذهنم هم که شده بزنم بیرون
میدونستم اگه همین پول کم هم خرج بشه دیگه پولی نیست
برام مهم نبود چون این پول کم بلاخره خرج میشد .به جای اینکه بشه سیب زمینی ،پیاز،ماست و… دوست داشتم تو کنترل ذهن کمکم کنه
همینم شد،خدایا چه جای رویایی آفریدی .روز اول که رفتیم همه جا مه و ابر بود بیشتر از صد متر رو نمیتونستی ببینی ،حرکت ابرها که دقیقا از کنارمون رد میشدن،هوای مطبوعی که هر مرده رو زنده میکرد و به زندگی برش میگردوند. هر چی استرس بود شست و برد
شب چون میترسیدم اونجا بخوابیم رفتیم شاهرود تا تویه پارک چادر بزنیم روز بعد بیایم .چقدر شاهرود شهر زیبا وقشنگیه .چه مغازه ها ،رستورانها،فروشگاهای بزرگ وشیکی داره ساختمانها و پارکها و خونه هایی که خبر از ثروتمند بودن این شهر میده
روز بعد که برگشتیم جنگل ابر اصلا ابر نبود .حالا ما واضح هر چی رو که دیروز به خاطر زیادی مه وابر نمیتونستم ببینیم ،تونستیم ببینیم
خدایا چه مکان زیبایی چقدر رویایی بود. حتی بدون ابرش
ما رویه قله کوه بودیم وکوها ودرهای جنگلی رو به راحتی میتونستیم ببینیم وکشف کنیم دیروز دقیقا کجا بودیم واطرافمون چه کوههای زیبایی وجود داشت
خدایا شکرت
کوه روبرویه مایه قسمتیش بدون درخت بود وتماما مثل دشت سبز بود .عشایری که گوسفند داشتن به راحتی فعالیت وحرکت گوسفندهاشون رو میدیدیم ولذت میبردیم
کوه دیگه جاده ای داشت که ماشین مسافرها از اون بالا میرفت و اون بالا فضایی داشت که مسافرهای زیادی جمع شده بودن ماشیناشون رو پارک کرده بودن وچادر زده بدن
ما یه لونه پرنده تویه بوته ها پیدا کردیم .دو تا جوجه کوچولو شاید به اندازه دو تا بند انگشت .تکون نمیخوردن وبه قول شوهرم استتار کرده بودن تا ما پیداشون نکنیم
خدایا هزاران مرتبه شکرت به خاطر تمام زیبایی های که نشونمون دادی
اون درخت آلوچه جنگلی که از خوردن میوههاش لذت بردیم .زرشک های جنگلی که هنوز نرسیده بود ولی ما از طعم ترش وتلخش لذت بردیم
و همه جوره زیبایی های طبیعت رو بهمون نشون دادی
استرسها ونگرانیها رو فراموش کردم
اما همین که برگشتیم خونه دوباره فکر و خیال شروع شد میدونستم برگردم خونه دوباره نجواهای شیطانی شروع میشه .حالا میخوای چیکار کنی؟،به این زودی ها کار پیدا نمیشه ،تو این مدت میخوای چیکار کنی؟،اصلا کار به خوبی قبلی مگه پیدا میشه؟
ولی میدونستم باید بتونم ذهنم رو کنترل کنم
شب خیلی خسته بودیم وزود خوابیدیم ،ساعت4صبح که گوشیم برای انجام ستاره قطبی اختراعی خودم زنگ زد و بیدار شدم ،یه چیزی تو قلبم بهم گفت امروز فقط شکرگزاری بنویس همین کار رو کردم واقعا حالم خوب شد
اومدم به سایت سر بزنم فایل قشنگتون حالم رو بهتر کرد
انگار مخصوص من بود.شما داشتین حرف میزدین ولی انگار خدا بود
خدا داشت به مادر موسی میگفت
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
ولی انگار مخاطبش من بودم ،به من میگفت چرا نگرانی ،مگه به من نسپردی ؟،پس نگران نباش هدایت ویاری من در راهه
پرده شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
خدا به من میگه به توکل خودت ادامه بده نگرانی ها رو از خودت دور کن وصبر داشته باش ودر آینده ببین نتیجه توکل و صبرت رو
وحرفهای شما که در توضیح به من این رو فهموند که شک نکن( شاید نشه )اگر به خدا ایمان دارم (،که البته دارم وهر روز رویه خودم کار میکنم)تردیدی به خودت را نده
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی ونشناختی
وباز اینجا که میگه
نیست بازی کار حق خود رامباز
آنچه بردیم از تو باز آریم باز
هیچ چیز اتفاقی نیست مطمعن باش تصمیم گرفتی بیشتر رو خودت کار کنی خواستی دوره دوازده قدم رو بخری بیکار شدی این اصلا اتفاقی نیست .مطمعن باش درخواستت رو شنیدیم که بیکارت کردیم .نمیدونی حالا چی میشه.اما ما میدونیم چی میشه .بسپار به ما.
شاید در آینده اومدم بازم براتون کامنت نوشتم که دستم رو تو دست خدا گذاشتم وبهش توکل کردم،وترس وتردید رو از خودم دور کردم وخدا من رو با خودش کجا برد
مثل جنگل ابری که با اشتیاق زیباییهاش رو برای شما توصیف کردم،از زیبایی و رویایی بودن مکانی که خدا من رو با خودش برد براتون نوشتم
می خوام تجربه ای رو که اخیرا از عمل به توحید داشتم بنویسم که برای من یک درس توحیدی بزرگ بود
دوماه بود خونمون رو به املاکی سپرده بودیم برای اجاره شاید دوسه نفر بیشتر نیامدن برای دیدن خونه با اینکه به 4یا5 تا املاکی که درست سر کوچه خودمون هست سپرده بودیم وخونه ما در بهترین کوچه های محلمون واقع شده دوسه نفری هم که اومدن قیمت خیلی کمی میگفتن
از این طرف مستاجر قبلی خونه رو تخلیه کرده بود وهنوز پول پیشش رو نداده بودیم وقراد داد هم تموم شده بود خیلی ناراحت بودم با خودم میگفتم ما این همه رو خودمون کار می کنیم چرا اینجوری شد وحاضر بودیم با کرایه خیلی کم هم شده یکی بیاد خونه رو بگیره تا پیش مستاجر قبلی رو پس بدیم خلاصه بعد از کند وکاو ذهنم به این رسیدم که مشکل من توحیدیه نه ربط به املاکی داره نه محله نه هیچ عامل دیگه….
واقعا در برابر پروردگار احساس عجز و ناتوانی کردم که خدایا من نمی دونم من به هر خیری از تو برسه به شدت محتاجم خودت هدایتم کن
به هدایت الله مهربان خونه رو تو برنامه دیوار آگهی کردم در صورتی که قبلا هم این کار رو انجام داده بودم وحتی یکنفر نیامد خونه رو ببینه وهفته آخر توصیه یکی از مشاورین املاک حذفش کردم (به همسرم گفته بود شما یه آدم مطمئن می خواین از کجا معلوم کسی که نمیشناسی بیاد آدم خوبی باشه) من همون موقع به همسرم گفتم که کسی که بیاد تومدار ماست ومطمئنا تا وقتی که ما روی افکارمون وباورهامون کار می کنیم به آدم ناجور برخورد نمی کنیم.
خلاصه طبق هدایت الهی دوباره آگهی خونه رو تو برنامه دیوار ثبت کردم و قلبا ایمان داشتم به خدا سپردمش و وعده خداوند حقه،وهیچوقت دیر نمی کنه به محض ثبت آگهی تماسها شروع شد و توی یک ساعت اول دوخانواده برای بازدید خونه اومدن که هر دو هم اصرار داشتن برای گرفتن خونه و دهها تماس دیگه …
با خانواده اول با مبلغ کم توافق کردیم وقرار شد یه خونه دیگه که گرفته بودوازش راضی نبود فسخ کنه وبیاد خونه مارو بگیره
دومین خانواده که اومدن کلا گفتن بیاین قرار داد بنویسیم وقتی همسرم گفت با یکی دیگه قرار گذاشتم قراره تا غروب جواب قطعی بده زیر بار نمی رفت می گفت بگو دوستم آمده می خوام بدمش دوستم خلاصه نیم ساعت توی خونه نشسته تا همسرم به قبلی زنگ بزنه وجواب بگیره وبا قیمت بیشتر از اولی به پیشنهاد خود مستاجر که همسرم گفته بود من فلان مبلغ رو گفتم مستاجرخودش پیشنهاد یه تخفیف کوچیک رو دادوهمسرم قبول کردوقرار داد نوشتن…
فقط گریه کردم از ذوق که خدایا وقتی دست بکار بشی چقدر معجزه وار همه چی بدون هیچ زوری انجام میشه این اتفاق در صورتی بود که روز قبل همسرم دوباره رفته بود به املاکیها سپرده بود با هر شرایطی خونه رو اجاره میده ولی گفته بودن الان دیگه هر کی خونه می خواد خونه گرفته
ولی وقتی خدا دست بکار میشه بهترین بنده ها شو از چند محله دورتر میاره تا همسایه ما بشن و اتفاقا فامیا نزدیک یکی از دوستان خوب همسرم باشه ،این همه اتفاق قشنگ رو با این زمانبندی قشنگ کی می تونه انجام بده ؟
سلااام ای که مکر نیرنگ بازان را به خودشان باز برمیگردانی
سلااام ای انکه مکر نیرنگ بازان را بهشون باز میگردانی
سللاام ای که اگاهم میکنی که چه برخوردی نشان دهم که همه نیرنگشون نابود شود
سلاام ای انکه من را بزرگ میکنی اگر فقط به تو تکیه کنم
سلااام ای تنها یار و مونس تنهایی ام
سلاام ای هدایت گر من در همه ی جنبه های زندگیم
سلام ای انکه من را شجاع میکنی که با وجود ترس از ناراحت شدن بقیه حرفم را بزنم
سلاام ای انکه بدون نگرانی از قضاوت شدن به من به من امیدواری و ارامش میدهی تا راه خودم را بروم
سلاااام خدای عزیززم سلام پرودگار من
سلللام ای انکه با تو همه کسم و توانایی مقابله با همه کس را دارم و هیچ کس توانایی مقابله با من را ندارد
سلااام ای انکه بی تو هیچم هیچ هیچ و تواناییی هیچ دفاعی در مقابل کوچکترین موجودات افریننده ات ندارم
خداییی مهربونم خیلی عاشققتتتم خیلی دوستت دارم تا حالا اینقدر خودم رو به تو نزدیک احساس نکرده ام،
خدای مهربونم این ها همه لطف و مرحمت توست بر بنده ضعیف و ناتوانت انجایی که گفتی فهیمه جان نگران ناراحتیهیچ چیز و هیچ کس نباش از هیچ کس نترس از قضاوت هیچ کس نترس من خودم هوای تورا دارم
انجایی که گفتی فهیمه جان خودت رو از قید ادم های وابسته ازاد کن و دیگر به حال کسی دلسوزی نکن بندگان من با تو چیکار.
تو راه و زندگی خودت رو بروبه بقیه کاری نداشته باش اگر از من بخواهن همان طور که تو را هدایت کردم ان ها را هم هدایت میکنم و اگر نخواهند تو خودت را تیکه تیکه هم بکنی ان ها هدایت نخواهند شو جز انکه تو را هم به گمراهی بکشانند .
گفتی کمکت رو از روی همه بردار و بگو به عزیزانت دیگه کارهای مربوط به زیبایی رو انجام نمیدم مگر با قیمت چند برابر عرف کسی که قدر تو را نمیداند همان بهتر که تنها باشد و برود جای کسی دیگه.
به من گفتی به همسرت بگو من دیگه دوست ندارم کار بیرون انجام بدم یا کار برا کسی انجام بدم و بخاطر پول کار کنم من دوست به خونه زندگیم برسم خونم رو تمیز داشته باشم به خودم برسم به زندگیم برسم برای خودم ارزش قائل باشم.
انجایی که همه با این تصمیمم بر علیه من توطئه کردن و خواستن من را زجر دهند گفتی فهیمه جان نگران همسرت نباش تو باید بتوانی تنهایی دوام بیاری من کمکت میکنم از اینکه همسرت رهات کنه و بچسبه به خانوادش ناراحت نباش رها باش ازاد باش با خودت عشق و حال کن با من عشق و حال کن من دل های همه ادم ها را برات نرم میکنم.
اونجایی که گفتی فهیمه جان بست نیست این همه خفت و خواری از عزیزانت کشیدی این در گوشی های که زدم بست نیست 0نوز جا داری بخوری دست بکش از اطرافیانت وابسته چه هستی با خودت حال کن و اگاهانه بگو از من باید دعوت به عمل بیاد که بیام پیشتون هنوز یه نازم براشون بیار.
اونجایی که گفتی فهیمه جان چرا اینقدر درگیر بچه های دیگران هستی و در کنارش اینقدر باج میدهی چرا وابسته بچه هستی بکن ، بکن فهیمه با خودت فقط حال کن فقط با من حال کن ،
اونجایی که گفتی فهیمه میدونم خیلی دلتنگی میونم سخته تحمل کردن این دوری و تنهایی اما صبر کن تحمل کن فقط یکم دندون رو جیگر بزار خودم همه چیز رو درست میکنم
ومن اعتماااد کردم و من اعتماد کردم به این حرفاااا و من اعتماااد کردم و همه اون کارهها رو انجام دادم، با وجود دلتنگی و تنهایی داشتم زجر میکشیدم و گریه میکردم و صدایی ته قلبم گفت اشکال نداره فهیمه گریه کن اما خفت نکش گریه کن اما نزار خوردت کنن از دلتنگی بمیر اما برای اینکه دلت رو باز کنی خونه این یکی اون یکی نرو.
و مدااام و مددداااام همین ندا درگوشم زمزمه میشد که فهیمه با خودت حال کن با خودت عشق کن دنبال هیچ کس نباش
میگفتم خدایااا مگه میشه من تنهایی عشق و حال کنم اخه چطوری پس این همه ارتباطات برای چی افریدی برای چه.؟
گفت فهیمه جانم ارتباطات را افریدم اما به چه قیمتی ارتباط برقرار کنی به قیمت بی ارزش کردن خود، به قیمت باج دادن که بخاطر وابستگی هر کاری خواستن انجام بدی
به قیمت بی ارزش کردن تو
به قیمت بی احترامی کردن به تو !!!
نه نه!!!
ارتباطات را افریدم به قیمت با ارزش دانستن تو
به قیمت قدر دانستن تو
اخر تو عزیز دردونه ام هستی حق ندارد کسی به تو بگوید بالای چشمت ابروست
حق ندارد کسی به تو توهین و بی احترامی کند،
حق ندار کسی ارزشت را پایین بیاورد بخاطر چندر غاز،
هیچ کسی حقی بر گردن تو ندارد هیچ کس چون تو را برای خودم افریدم ته برای دیگران،
تو را برای خودم افریدم که با من عشق بازی کنی نه با دیگران.
تو را برای خودم افریدم که من را بندگی کنی نه دیگران،
اری فهیمه جان من از تو هیچیی نمیخوام جز اینکه فقط از من بخواهی و روی من حساب کنی،
اصلا هدف از افریده شدنت این چیزهایی که تو فکر میکنی نبود هدف این بود تو عش را تجربه کنی
هدف این بود که تو به هر خواسته ای که داری برسی بدون ذره منت از دیگران
هدف لذت بردن و سپاسگذار من بودن بود فقط همین بود فهیمه من هیچ چیز نبود فهیمه جانم جز سپاسگذار و لذت بردن
سلام این اولین بار که دارم کامنت میذارم حدود چهل روز پیش یکنفر برادرمو بخاطر یک پاپوش و تهمت احمقانه تو مملکت غریب و فاسد بخاطر روابطی که داره انداخته تو زندان
از روزای اول من داستان مادرموسی رو به خودم یاداوری کردم و این اواخر همش این شعر ورد زبونم هستش و چه حالب که دیدم استادهم قایلی دراین مورد ساختن
تو این چهل روز خبرای خوبی نگرفتیم از کوتاهی و دروغ گویی وکیل گرفته تا شرایطی که فهمیدیم بدتراز اون چیزیه که فکر می کردیم که مجبور شدیم وکیل جدید بگیریم که باعث شد هم از لحاظی زمانی و هم مالی ضرر کنیم ولی با تمام وجود برادرمو که مثل بچه ام هست سپردم به خدا و منتظرم که معجزات خدا رو ببینم امیدوارم بزودی بیام اینجا و از معجزات خدای بزرگم بگم
سلام به بهترین استاد و تمام دوستهای عزیزم امیدوارم خداوند خودش برام بنویسه چون واقعا نمیدونم از کجا و چجوری حسم رو انتقال بدم اول اینکه استاد عزیزم نمیدونید که فایلهای توحیدی با ما چکاری میکنه من کوچکترین فرصتی که پیدا کنم فقط و فقط کامنت بچه هارو میام میخونم و دیوانه میشم قسم به این صبح زیبا که نظرات بچه ها خودش یک دوره ی عالیه و فقط چونکه بهایی بابتش نمیپردازیم ممکنه که قدرشون رو خوب ندونیم من فعلا دوره ای از استاد نگرفتم ولی همین فایلهای رایگان و نظرات و نظرات چه میکنه بامن خدایا صدهزار بار شکرت که توی این مسیرم امان از این ذهن چموش دوستان عزیزم من مدتیه که دوسداشتم یه چیزی بخرم ولی همش میگفتم آخه چجوری قسطی بگیرم از کجا بگیرم چون خیلی مهم بود برام که چه نوعی چه کیفیتی داشته باشه و چندبار گفتم خدایا خودت بهم بده کسی از تو مطمعنتر ندارم دیروز یه اتفاقاتی افتاد که من نمیتونم واقعا بیانشون کنم من اون چیز رو به بهترین شکل و زمان و کیفیتی که دیگه از اون بهتر نداریم به دستم رسید و من دیوانه شدم شاید اگه اسمشو بیارم چیز مهمی نباشه ولی برای من خیلی مهم بود و گرفتنش هم سخت بود ولی دیروز بهترینش به دستم رسید و واقعا نمیتونستم که با این زبان تشکر کنم از خدا و میگفتم خدایااااا من چجوری ازت تشکر کنم آخه هرچقدر مینوشتم خدایا شکرت خدایا شکرت ولی میگفتم کمه و آروم نمیشدم از دست و زبان که برآید .کز عهده ی شکرش به درآید بعد دوستای عزیزم از دیروز دارم میبینم که ذهن چقدر تلاش میکنه که این اتفاق رو برام عادی نشون بده همش میگه مگه چیه بابا دیگه تو اینقدر بزرگش میکنی حالااااا و تمام تلاشش اینه بگه که یه اتفاق عادی بوده و چیز خاصی نبوده و روال عادیه ولی من نمیزارم اجازه نمیدم این شور و شوق و عشق رو کمرنگ کنه استاد عزیزم من مدتیه که حسم داره بهم میگه دوره دوازده قدم رو بگیر و هر وقت اسم این دوره رو میبینم توی حرفهای بچه ها واقعا دیوانه میشم فقط ذهنم داره دودوتا چهارتا میکنه که نزاره بگیرمش دوستهای نازنینم بابت تک تک کلماتی که مینویسید ازتون سپاسگزارم نمیدونید روزی چندبااار من با خوندن نظراتتون میرم پیش خدا میشینم و دیوانه میشم از شدت شوق و ذوق خوابم میپره و توی حالی میرم که قابل بیان نیست برام خدایا صدهزار بار شکرت به خاطر این حس و حالی که دارم این آرامشی که از این سایت بی نظیر میگیرم واقعا همه چیز توحیده من وقتی در مورد خداوند صحبت میشه دوسدارم تا آخر عمرم فقط و فقط در این مورد حرف بزنم کتاب بخونم نظر بخونم فایل گوش کنم و هرگزززز سیر نمیشم واقعا ما باید هر روز به خودمون و خدای خودمون بگیم که چه نعمتی بیشتر از اینکه ما خدای به این بزرگی و نزدیکی داریم ما بهترین دوستهای دنیارو داریم ما بهترین مسیر رو داریم بهترین استاد دنیا رو داریم من واقعا دوازده سال درس خوندم بعدشم چندسال دانشگاه ولی تمام این سالها و درس خوندنها حتی یک لحظه آرامش و آگاهی که اینجا دارم کسب میکنم اونجاها نداشتم خدایا کمکم کن که بتونم قدرتی بده که بتونم ازت سپاسگزاری کنم خدایا شکرت خدایا شکرت استاد عزیزم عاشقتونم دوستای عزیزم عاشقتونم با اون نظرات دیوانه کنندتون امیدوارم همیشه توی این مسیر ناب باشیم همتون رو به خدای بزرگ و نزدیکم میسپارم
ممنون استاد واقعاسپاسگزار وجود شما و خانم شایسته عزیزز هستم، روزم رو با این فایل ساختید اشکم دراومد، اینکه ما بدانیم و هر روز به خودمون یادآوری کنیم خداوند چقدر مهربانه چقدر حواسش بهمون هست و چجوری مارو از دل مسائل زندگی هدایت میکنه و میکشه بیرون، اینکه بدانیم همیشه مورد حمایتش هستیم و وقتی تسلیم باشیم یعنی یقین داشته باشیم ایمان داشته باشیم که او بهترینها و برای ما رقم میزنه دیگه غمگین نمیشیم دیگه به آرامش مطلق میرسیم و در مواجه با اتفاقات فقط ذهنمون دنبال نشانه خداوند و تضاد های اتفاقات میگرده، چقدر زیباست که به خودمون یادآوری کنیم خداوند عشقی بالاتر از عشق والدینمون به مارو داره وقتی این همه عشق ببینی از کسی مگه میشه عاشقش نباشی و دلت پرواز نکنه براش، شکر خداوند سبحان که هرچقدر شکرش رو بجا بیاریم کمه خوشحالم بخاطر این تجربه انسانی به خاطر تجربه این جهان مادی خدایا شکرت
سلام سلام
خدایی ک نزدیک تر از رگ قلبه قطعا آفریده مارو تا از برکاتش بهرمند بشیم و به گفتهاش عمل کنیم
ک چقدر درسته و قانونمده
حالا ما هر کدوم تو ی تیکه از این جهان به دنیا اومدیم یکی تو امریکا یکی تو ایران یکی تو ی شهر ی روستا و با باورهای متفاوت
امروز داشتم ب ثروت فکر میکردم ک چند وقت پیش داشتم تصور میکردم ک اتاقم رو سر تا سر تا سقف پر پول کنم جوری ک تموم نشه
گفتم ببین این فکر از کجا اومده تو ذهن من پول زیاد و ب چطور اومدنشم فکر نمیکردم فقط میگفتم داشته باشم تخیل بدون اقدام عملی
و ی لحضه یاد فیلمهایی افتادم ک تو رسانه پخش میشدن ک ی عده دزد محترم ک پول لازمن و نقشه دستبرد میکشن تا یک قاوصندوق گنده رو دخلشو بیارن و کوله هاشونو پر پول کنن پر طلا و جواهرات اکثرن هممون این نوع فیلمارو دیدیم
و این ورودی چی میخاد از آب دربیاد برای جامعه
پولی ک ی جا هست بریم بدزدیمش اونم با نقشه حرفه ای ی سناریو توپم کشیدیم و فیلمم جذاب شده مردمم ک حال میکنن و میگن ایول عجب فیلمی عجب نقشه ای دمشونم گرم
اره این تصورات من از این فیلمها نشعت گرفته بود ک داشتم تجسم میکردم ک ی اتاق پر پول داشته باشم و به چطور ب دست آوردنشم فکر نمیکردم
رزقی ک دست خدای منه
و حلال و پاک و ب آسانی بدست میاد ولی با ایمان و توکل در پناه جان جان سعادتمند باشیم
دوستون دارم
سلام خدمت استاد عزیز و دوست داشتنی و خانم شایسته زیبا
چقدر نیاز داشتم به این شعر چقدر قشنگ چقدر بی نقص
، امروز که بین دو راهی قلب و ذهن گیر کرده بودم و فقط این شعر میتونست قلبم رو به سمت خدا باز کنه و چقدر اشک ریختم پشت فرمون و خودم نمیدونستم کدوم مسیر میرم از بس که غرق در توصیف بی نظیر این شعر و با صدای دلنشین استاد عزیز ، واقعا هیچ جمله ای رو نتونستم در تحسین این شاعر پیدا کنم
دورود بر استاد خیلی خوب بود خیلی
سلام به همه دوستان هم فرکانسی
من اولین باره که کامنت میذارم
چقدر این فایل قشنگ بود
حالم رو دگرگون کرد
و منو یاد یه تجربه توی زندگی ام انداخت
منو و همسرم سال 97 وارد شرکت بازاریابی شبکه ای شدیم و شب و روز کار کردیم زحمت کشیدم از همه چی مون زدیم تا بتونیم موفق بشیم و در نهایت هم شدیم توی یکی دوسال زندگی مون از این رو به رو شد ماشین خوب خونه خوب درآمد عالی اما یه چیزی داشت این بود که ما باید همه گوش به فرمان لیدر مون میبودیم هرچی اونا میگفتن باید بی برو برگشت قبول میکردیم به قولی توی ذهنمون ازشون خدا ساخته بودیم
نزدیک دوسال پیش همون شرکت یه ارز رو گفت بخرین و همون لیدر ها گفتن هر چی دارین رو بفروشین و بخرین و ما هم در اطاعت اونا هر چه داشتیم رو فروختیم ماشین مون و…
اما زمانی که ماشین مون رو میخواستیم بفروشیم نمیشد اصلا شرایط دست تو دست هم داده بودن که این ماشین فروش نره به عبارتی یه نشونه از خدا بود که ماشین فروش نره اما ما متوجه نبودیم
و اصرار و پافشاری میکردیم به فروشش
و به هدایت پروردگار توجه نکردیم
و همه زندگی مون رو گذاشتیم و همه چی مون رو از دست دادیم
چقدر خدا با نشونه هاش با ما میخواست صحبت کنه اما ما حساب کردیم روی بنده اش و از همون جا ضربه خوردیم
و چقدر یا اون جمله استاد افتادم
که هر وقت
غیر خدا حساب کردم ضربه خوردم و هر وقت
روی خدا حساب کردم همه چی بهم داد به چه اندازه به اندازه ای که باورش کردم
خداروشکر از موقعی که خدارو بهتر شناختم
حال دلم خوبه ،آرامش دارم
حتی رابط ام با همسر و پسرم عالی شده
خدارو هزاران بار سپاس میگم که منو تو این مسیر قرارداد و سپاسگزار استاد هستم که این آگاهی هارو بهمون میده
و ممنون از همه دوستان که این کامنت رو خوندن
ببخشید اگه طولانی شد
به نام تو ای دوست
به نام خدای تمام خیرها
و وقتی ما در مسیر او قرار میگیریم هر اتفاقی می افته بی شک خیره
سلام استاد عباس منش عزیز ومریم خانم
چه فایل زیبایی ،خدا تو این فایل از زبان شما با من حرف زد ومن با قلبم شنیدم و دریافت کردم
خدا پاداش این همه عشق و محبت شما رو به شاگرداتون در دنیا و آخرت عطا کنه
آمین
چند وقت پیش شاید یه ماه یا بیشتر شروع کرده بودم به خوندن کامنت بچه ها هدایت شده بودم به کامنت سید علی خوشدل ،ابراهیم وخیلی از بچه های دیگه
خیلی وقت بود از خدا درخواست کرده بودم درآمد من رو به ماهی پنجاه میلیون برسونه این عدد رو خودم انتخاب کرده بودم.وقتی کامنت این دوستان رو خوندم اونها نوشته بودن درامدشون به ماهی صد میلیون یا بیشتر رسیده
به خدا گفتم تو ماهی صد میلیون به این دوستان میدی پس پنجاه میلیون نباید زیاد باشه برات
یواش یواش نظرم عوض شد و به صد میلیون فکر میکردم
با خودم میگفتم اگر میخوام نتایج بهتری بگیرم باید برم از محصولات استاد استفاده کنم
تصمیم قطعی گرفتم دوره دوازده قدم رو بخرم وتعهد دادم تمریناتش رو انجام بدم
دو روز نگذشته از کار بیکار شدم
تو این چند روز نجواهای شیطانی شروع شدن اوضاع از این به بعد بد میشه حالا برای خرید نون از نونوایی هم باید غصه بخوری،حالا فلان چیز رو نمیتونی بخری،حالا فلان کار رو نمیتونی بکنی ،وای اجاره کارگاه چی میشه؟ ،یه چند وقت دیگه باید بریم شهرستان،پول این سفر رو از کجا جور میکنی؟حالا چی میشه ؟و…
همیشه مضطرب بودم.
میدونستم باید ذهنم رو کنترل کنم و این روزها خوب فهمیدم اصلا کار آسونی نیست
ولی اصلا مهم نیست که آسونه یا سخته باید بتونی
دو روز به خاطر عاشورا تاسوعا تعطیل بود
تصمیم جدی گرفتم برای کنترل ذهنم هم که شده بزنم بیرون
یه مقدار پول کمی تویه حسابم داشتم ،به همسرم گفتم بیا بریم جنگل ابر شاهرود
میدونستم اگه همین پول کم هم خرج بشه دیگه پولی نیست
برام مهم نبود چون این پول کم بلاخره خرج میشد .به جای اینکه بشه سیب زمینی ،پیاز،ماست و… دوست داشتم تو کنترل ذهن کمکم کنه
همینم شد،خدایا چه جای رویایی آفریدی .روز اول که رفتیم همه جا مه و ابر بود بیشتر از صد متر رو نمیتونستی ببینی ،حرکت ابرها که دقیقا از کنارمون رد میشدن،هوای مطبوعی که هر مرده رو زنده میکرد و به زندگی برش میگردوند. هر چی استرس بود شست و برد
شب چون میترسیدم اونجا بخوابیم رفتیم شاهرود تا تویه پارک چادر بزنیم روز بعد بیایم .چقدر شاهرود شهر زیبا وقشنگیه .چه مغازه ها ،رستورانها،فروشگاهای بزرگ وشیکی داره ساختمانها و پارکها و خونه هایی که خبر از ثروتمند بودن این شهر میده
روز بعد که برگشتیم جنگل ابر اصلا ابر نبود .حالا ما واضح هر چی رو که دیروز به خاطر زیادی مه وابر نمیتونستم ببینیم ،تونستیم ببینیم
خدایا چه مکان زیبایی چقدر رویایی بود. حتی بدون ابرش
ما رویه قله کوه بودیم وکوها ودرهای جنگلی رو به راحتی میتونستیم ببینیم وکشف کنیم دیروز دقیقا کجا بودیم واطرافمون چه کوههای زیبایی وجود داشت
خدایا شکرت
کوه روبرویه مایه قسمتیش بدون درخت بود وتماما مثل دشت سبز بود .عشایری که گوسفند داشتن به راحتی فعالیت وحرکت گوسفندهاشون رو میدیدیم ولذت میبردیم
کوه دیگه جاده ای داشت که ماشین مسافرها از اون بالا میرفت و اون بالا فضایی داشت که مسافرهای زیادی جمع شده بودن ماشیناشون رو پارک کرده بودن وچادر زده بدن
ما یه لونه پرنده تویه بوته ها پیدا کردیم .دو تا جوجه کوچولو شاید به اندازه دو تا بند انگشت .تکون نمیخوردن وبه قول شوهرم استتار کرده بودن تا ما پیداشون نکنیم
خدایا هزاران مرتبه شکرت به خاطر تمام زیبایی های که نشونمون دادی
اون درخت آلوچه جنگلی که از خوردن میوههاش لذت بردیم .زرشک های جنگلی که هنوز نرسیده بود ولی ما از طعم ترش وتلخش لذت بردیم
و همه جوره زیبایی های طبیعت رو بهمون نشون دادی
استرسها ونگرانیها رو فراموش کردم
اما همین که برگشتیم خونه دوباره فکر و خیال شروع شد میدونستم برگردم خونه دوباره نجواهای شیطانی شروع میشه .حالا میخوای چیکار کنی؟،به این زودی ها کار پیدا نمیشه ،تو این مدت میخوای چیکار کنی؟،اصلا کار به خوبی قبلی مگه پیدا میشه؟
ولی میدونستم باید بتونم ذهنم رو کنترل کنم
شب خیلی خسته بودیم وزود خوابیدیم ،ساعت4صبح که گوشیم برای انجام ستاره قطبی اختراعی خودم زنگ زد و بیدار شدم ،یه چیزی تو قلبم بهم گفت امروز فقط شکرگزاری بنویس همین کار رو کردم واقعا حالم خوب شد
اومدم به سایت سر بزنم فایل قشنگتون حالم رو بهتر کرد
انگار مخصوص من بود.شما داشتین حرف میزدین ولی انگار خدا بود
خدا داشت به مادر موسی میگفت
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
ولی انگار مخاطبش من بودم ،به من میگفت چرا نگرانی ،مگه به من نسپردی ؟،پس نگران نباش هدایت ویاری من در راهه
پرده شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
خدا به من میگه به توکل خودت ادامه بده نگرانی ها رو از خودت دور کن وصبر داشته باش ودر آینده ببین نتیجه توکل و صبرت رو
وحرفهای شما که در توضیح به من این رو فهموند که شک نکن( شاید نشه )اگر به خدا ایمان دارم (،که البته دارم وهر روز رویه خودم کار میکنم)تردیدی به خودت را نده
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی ونشناختی
وباز اینجا که میگه
نیست بازی کار حق خود رامباز
آنچه بردیم از تو باز آریم باز
هیچ چیز اتفاقی نیست مطمعن باش تصمیم گرفتی بیشتر رو خودت کار کنی خواستی دوره دوازده قدم رو بخری بیکار شدی این اصلا اتفاقی نیست .مطمعن باش درخواستت رو شنیدیم که بیکارت کردیم .نمیدونی حالا چی میشه.اما ما میدونیم چی میشه .بسپار به ما.
شاید در آینده اومدم بازم براتون کامنت نوشتم که دستم رو تو دست خدا گذاشتم وبهش توکل کردم،وترس وتردید رو از خودم دور کردم وخدا من رو با خودش کجا برد
مثل جنگل ابری که با اشتیاق زیباییهاش رو برای شما توصیف کردم،از زیبایی و رویایی بودن مکانی که خدا من رو با خودش برد براتون نوشتم
بهش ایمان دارم بارها برام معجزه کرده
خیلی دوستتون دارم شما ومریم خانم مهربان
به خدا میسپارمتون
سلام به دوستان همفرکانسم واستادعزیز
می خوام تجربه ای رو که اخیرا از عمل به توحید داشتم بنویسم که برای من یک درس توحیدی بزرگ بود
دوماه بود خونمون رو به املاکی سپرده بودیم برای اجاره شاید دوسه نفر بیشتر نیامدن برای دیدن خونه با اینکه به 4یا5 تا املاکی که درست سر کوچه خودمون هست سپرده بودیم وخونه ما در بهترین کوچه های محلمون واقع شده دوسه نفری هم که اومدن قیمت خیلی کمی میگفتن
از این طرف مستاجر قبلی خونه رو تخلیه کرده بود وهنوز پول پیشش رو نداده بودیم وقراد داد هم تموم شده بود خیلی ناراحت بودم با خودم میگفتم ما این همه رو خودمون کار می کنیم چرا اینجوری شد وحاضر بودیم با کرایه خیلی کم هم شده یکی بیاد خونه رو بگیره تا پیش مستاجر قبلی رو پس بدیم خلاصه بعد از کند وکاو ذهنم به این رسیدم که مشکل من توحیدیه نه ربط به املاکی داره نه محله نه هیچ عامل دیگه….
واقعا در برابر پروردگار احساس عجز و ناتوانی کردم که خدایا من نمی دونم من به هر خیری از تو برسه به شدت محتاجم خودت هدایتم کن
به هدایت الله مهربان خونه رو تو برنامه دیوار آگهی کردم در صورتی که قبلا هم این کار رو انجام داده بودم وحتی یکنفر نیامد خونه رو ببینه وهفته آخر توصیه یکی از مشاورین املاک حذفش کردم (به همسرم گفته بود شما یه آدم مطمئن می خواین از کجا معلوم کسی که نمیشناسی بیاد آدم خوبی باشه) من همون موقع به همسرم گفتم که کسی که بیاد تومدار ماست ومطمئنا تا وقتی که ما روی افکارمون وباورهامون کار می کنیم به آدم ناجور برخورد نمی کنیم.
خلاصه طبق هدایت الهی دوباره آگهی خونه رو تو برنامه دیوار ثبت کردم و قلبا ایمان داشتم به خدا سپردمش و وعده خداوند حقه،وهیچوقت دیر نمی کنه به محض ثبت آگهی تماسها شروع شد و توی یک ساعت اول دوخانواده برای بازدید خونه اومدن که هر دو هم اصرار داشتن برای گرفتن خونه و دهها تماس دیگه …
با خانواده اول با مبلغ کم توافق کردیم وقرار شد یه خونه دیگه که گرفته بودوازش راضی نبود فسخ کنه وبیاد خونه مارو بگیره
دومین خانواده که اومدن کلا گفتن بیاین قرار داد بنویسیم وقتی همسرم گفت با یکی دیگه قرار گذاشتم قراره تا غروب جواب قطعی بده زیر بار نمی رفت می گفت بگو دوستم آمده می خوام بدمش دوستم خلاصه نیم ساعت توی خونه نشسته تا همسرم به قبلی زنگ بزنه وجواب بگیره وبا قیمت بیشتر از اولی به پیشنهاد خود مستاجر که همسرم گفته بود من فلان مبلغ رو گفتم مستاجرخودش پیشنهاد یه تخفیف کوچیک رو دادوهمسرم قبول کردوقرار داد نوشتن…
فقط گریه کردم از ذوق که خدایا وقتی دست بکار بشی چقدر معجزه وار همه چی بدون هیچ زوری انجام میشه این اتفاق در صورتی بود که روز قبل همسرم دوباره رفته بود به املاکیها سپرده بود با هر شرایطی خونه رو اجاره میده ولی گفته بودن الان دیگه هر کی خونه می خواد خونه گرفته
ولی وقتی خدا دست بکار میشه بهترین بنده ها شو از چند محله دورتر میاره تا همسایه ما بشن و اتفاقا فامیا نزدیک یکی از دوستان خوب همسرم باشه ،این همه اتفاق قشنگ رو با این زمانبندی قشنگ کی می تونه انجام بده ؟
قلبا درک کردم که وقتی استاد میگه :همه چی توحیده ممنظورش چیه
((همه چی توحید ،وعده خدا حقه،خدا هرگز دیر نمی کند))
در پناه حق
سلام عشققققممم
سلاام دلبرررم
سلاممم یکی یه دونم
سلاممم تنها تکیه گاه من
سلاممم ای که از همه چیز اگاهی
سلااام ای که مکر نیرنگ بازان را به خودشان باز برمیگردانی
سلااام ای انکه مکر نیرنگ بازان را بهشون باز میگردانی
سللاام ای که اگاهم میکنی که چه برخوردی نشان دهم که همه نیرنگشون نابود شود
سلاام ای انکه من را بزرگ میکنی اگر فقط به تو تکیه کنم
سلااام ای تنها یار و مونس تنهایی ام
سلاام ای هدایت گر من در همه ی جنبه های زندگیم
سلام ای انکه من را شجاع میکنی که با وجود ترس از ناراحت شدن بقیه حرفم را بزنم
سلاام ای انکه بدون نگرانی از قضاوت شدن به من به من امیدواری و ارامش میدهی تا راه خودم را بروم
سلاااام خدای عزیززم سلام پرودگار من
سلللام ای انکه با تو همه کسم و توانایی مقابله با همه کس را دارم و هیچ کس توانایی مقابله با من را ندارد
سلااام ای انکه بی تو هیچم هیچ هیچ و تواناییی هیچ دفاعی در مقابل کوچکترین موجودات افریننده ات ندارم
خداییی مهربونم خیلی عاشققتتتم خیلی دوستت دارم تا حالا اینقدر خودم رو به تو نزدیک احساس نکرده ام،
خدای مهربونم این ها همه لطف و مرحمت توست بر بنده ضعیف و ناتوانت انجایی که گفتی فهیمه جان نگران ناراحتیهیچ چیز و هیچ کس نباش از هیچ کس نترس از قضاوت هیچ کس نترس من خودم هوای تورا دارم
انجایی که گفتی فهیمه جان خودت رو از قید ادم های وابسته ازاد کن و دیگر به حال کسی دلسوزی نکن بندگان من با تو چیکار.
تو راه و زندگی خودت رو بروبه بقیه کاری نداشته باش اگر از من بخواهن همان طور که تو را هدایت کردم ان ها را هم هدایت میکنم و اگر نخواهند تو خودت را تیکه تیکه هم بکنی ان ها هدایت نخواهند شو جز انکه تو را هم به گمراهی بکشانند .
گفتی کمکت رو از روی همه بردار و بگو به عزیزانت دیگه کارهای مربوط به زیبایی رو انجام نمیدم مگر با قیمت چند برابر عرف کسی که قدر تو را نمیداند همان بهتر که تنها باشد و برود جای کسی دیگه.
به من گفتی به همسرت بگو من دیگه دوست ندارم کار بیرون انجام بدم یا کار برا کسی انجام بدم و بخاطر پول کار کنم من دوست به خونه زندگیم برسم خونم رو تمیز داشته باشم به خودم برسم به زندگیم برسم برای خودم ارزش قائل باشم.
انجایی که همه با این تصمیمم بر علیه من توطئه کردن و خواستن من را زجر دهند گفتی فهیمه جان نگران همسرت نباش تو باید بتوانی تنهایی دوام بیاری من کمکت میکنم از اینکه همسرت رهات کنه و بچسبه به خانوادش ناراحت نباش رها باش ازاد باش با خودت عشق و حال کن با من عشق و حال کن من دل های همه ادم ها را برات نرم میکنم.
اونجایی که گفتی فهیمه جان بست نیست این همه خفت و خواری از عزیزانت کشیدی این در گوشی های که زدم بست نیست 0نوز جا داری بخوری دست بکش از اطرافیانت وابسته چه هستی با خودت حال کن و اگاهانه بگو از من باید دعوت به عمل بیاد که بیام پیشتون هنوز یه نازم براشون بیار.
اونجایی که گفتی فهیمه جان چرا اینقدر درگیر بچه های دیگران هستی و در کنارش اینقدر باج میدهی چرا وابسته بچه هستی بکن ، بکن فهیمه با خودت فقط حال کن فقط با من حال کن ،
اونجایی که گفتی فهیمه میدونم خیلی دلتنگی میونم سخته تحمل کردن این دوری و تنهایی اما صبر کن تحمل کن فقط یکم دندون رو جیگر بزار خودم همه چیز رو درست میکنم
ومن اعتماااد کردم و من اعتماد کردم به این حرفاااا و من اعتماااد کردم و همه اون کارهها رو انجام دادم، با وجود دلتنگی و تنهایی داشتم زجر میکشیدم و گریه میکردم و صدایی ته قلبم گفت اشکال نداره فهیمه گریه کن اما خفت نکش گریه کن اما نزار خوردت کنن از دلتنگی بمیر اما برای اینکه دلت رو باز کنی خونه این یکی اون یکی نرو.
و مدااام و مددداااام همین ندا درگوشم زمزمه میشد که فهیمه با خودت حال کن با خودت عشق کن دنبال هیچ کس نباش
میگفتم خدایااا مگه میشه من تنهایی عشق و حال کنم اخه چطوری پس این همه ارتباطات برای چی افریدی برای چه.؟
گفت فهیمه جانم ارتباطات را افریدم اما به چه قیمتی ارتباط برقرار کنی به قیمت بی ارزش کردن خود، به قیمت باج دادن که بخاطر وابستگی هر کاری خواستن انجام بدی
به قیمت بی ارزش کردن تو
به قیمت بی احترامی کردن به تو !!!
نه نه!!!
ارتباطات را افریدم به قیمت با ارزش دانستن تو
به قیمت قدر دانستن تو
اخر تو عزیز دردونه ام هستی حق ندارد کسی به تو بگوید بالای چشمت ابروست
حق ندارد کسی به تو توهین و بی احترامی کند،
حق ندار کسی ارزشت را پایین بیاورد بخاطر چندر غاز،
هیچ کسی حقی بر گردن تو ندارد هیچ کس چون تو را برای خودم افریدم ته برای دیگران،
تو را برای خودم افریدم که با من عشق بازی کنی نه با دیگران.
تو را برای خودم افریدم که من را بندگی کنی نه دیگران،
اری فهیمه جان من از تو هیچیی نمیخوام جز اینکه فقط از من بخواهی و روی من حساب کنی،
اصلا هدف از افریده شدنت این چیزهایی که تو فکر میکنی نبود هدف این بود تو عش را تجربه کنی
هدف این بود که تو به هر خواسته ای که داری برسی بدون ذره منت از دیگران
هدف لذت بردن و سپاسگذار من بودن بود فقط همین بود فهیمه من هیچ چیز نبود فهیمه جانم جز سپاسگذار و لذت بردن
سلام این اولین بار که دارم کامنت میذارم حدود چهل روز پیش یکنفر برادرمو بخاطر یک پاپوش و تهمت احمقانه تو مملکت غریب و فاسد بخاطر روابطی که داره انداخته تو زندان
از روزای اول من داستان مادرموسی رو به خودم یاداوری کردم و این اواخر همش این شعر ورد زبونم هستش و چه حالب که دیدم استادهم قایلی دراین مورد ساختن
تو این چهل روز خبرای خوبی نگرفتیم از کوتاهی و دروغ گویی وکیل گرفته تا شرایطی که فهمیدیم بدتراز اون چیزیه که فکر می کردیم که مجبور شدیم وکیل جدید بگیریم که باعث شد هم از لحاظی زمانی و هم مالی ضرر کنیم ولی با تمام وجود برادرمو که مثل بچه ام هست سپردم به خدا و منتظرم که معجزات خدا رو ببینم امیدوارم بزودی بیام اینجا و از معجزات خدای بزرگم بگم
سلام خدمت شما استاد عزیزم
چقدر این کلیپ عالی و تاثیر گذار بود
چقدر احساسم عالی شد
واقعا توحیدهای عملی داخل سایتتون میلیاردها تومن ارزش مالی داره
اون هوای ابری، اون بارون، اون سرسبزی کنار جاده خیلی احساس قشنگی بمن داد
عاشقتونم
سلام به بهترین استاد و تمام دوستهای عزیزم امیدوارم خداوند خودش برام بنویسه چون واقعا نمیدونم از کجا و چجوری حسم رو انتقال بدم اول اینکه استاد عزیزم نمیدونید که فایلهای توحیدی با ما چکاری میکنه من کوچکترین فرصتی که پیدا کنم فقط و فقط کامنت بچه هارو میام میخونم و دیوانه میشم قسم به این صبح زیبا که نظرات بچه ها خودش یک دوره ی عالیه و فقط چونکه بهایی بابتش نمیپردازیم ممکنه که قدرشون رو خوب ندونیم من فعلا دوره ای از استاد نگرفتم ولی همین فایلهای رایگان و نظرات و نظرات چه میکنه بامن خدایا صدهزار بار شکرت که توی این مسیرم امان از این ذهن چموش دوستان عزیزم من مدتیه که دوسداشتم یه چیزی بخرم ولی همش میگفتم آخه چجوری قسطی بگیرم از کجا بگیرم چون خیلی مهم بود برام که چه نوعی چه کیفیتی داشته باشه و چندبار گفتم خدایا خودت بهم بده کسی از تو مطمعنتر ندارم دیروز یه اتفاقاتی افتاد که من نمیتونم واقعا بیانشون کنم من اون چیز رو به بهترین شکل و زمان و کیفیتی که دیگه از اون بهتر نداریم به دستم رسید و من دیوانه شدم شاید اگه اسمشو بیارم چیز مهمی نباشه ولی برای من خیلی مهم بود و گرفتنش هم سخت بود ولی دیروز بهترینش به دستم رسید و واقعا نمیتونستم که با این زبان تشکر کنم از خدا و میگفتم خدایااااا من چجوری ازت تشکر کنم آخه هرچقدر مینوشتم خدایا شکرت خدایا شکرت ولی میگفتم کمه و آروم نمیشدم از دست و زبان که برآید .کز عهده ی شکرش به درآید بعد دوستای عزیزم از دیروز دارم میبینم که ذهن چقدر تلاش میکنه که این اتفاق رو برام عادی نشون بده همش میگه مگه چیه بابا دیگه تو اینقدر بزرگش میکنی حالااااا و تمام تلاشش اینه بگه که یه اتفاق عادی بوده و چیز خاصی نبوده و روال عادیه ولی من نمیزارم اجازه نمیدم این شور و شوق و عشق رو کمرنگ کنه استاد عزیزم من مدتیه که حسم داره بهم میگه دوره دوازده قدم رو بگیر و هر وقت اسم این دوره رو میبینم توی حرفهای بچه ها واقعا دیوانه میشم فقط ذهنم داره دودوتا چهارتا میکنه که نزاره بگیرمش دوستهای نازنینم بابت تک تک کلماتی که مینویسید ازتون سپاسگزارم نمیدونید روزی چندبااار من با خوندن نظراتتون میرم پیش خدا میشینم و دیوانه میشم از شدت شوق و ذوق خوابم میپره و توی حالی میرم که قابل بیان نیست برام خدایا صدهزار بار شکرت به خاطر این حس و حالی که دارم این آرامشی که از این سایت بی نظیر میگیرم واقعا همه چیز توحیده من وقتی در مورد خداوند صحبت میشه دوسدارم تا آخر عمرم فقط و فقط در این مورد حرف بزنم کتاب بخونم نظر بخونم فایل گوش کنم و هرگزززز سیر نمیشم واقعا ما باید هر روز به خودمون و خدای خودمون بگیم که چه نعمتی بیشتر از اینکه ما خدای به این بزرگی و نزدیکی داریم ما بهترین دوستهای دنیارو داریم ما بهترین مسیر رو داریم بهترین استاد دنیا رو داریم من واقعا دوازده سال درس خوندم بعدشم چندسال دانشگاه ولی تمام این سالها و درس خوندنها حتی یک لحظه آرامش و آگاهی که اینجا دارم کسب میکنم اونجاها نداشتم خدایا کمکم کن که بتونم قدرتی بده که بتونم ازت سپاسگزاری کنم خدایا شکرت خدایا شکرت استاد عزیزم عاشقتونم دوستای عزیزم عاشقتونم با اون نظرات دیوانه کنندتون امیدوارم همیشه توی این مسیر ناب باشیم همتون رو به خدای بزرگ و نزدیکم میسپارم
ممنون استاد واقعاسپاسگزار وجود شما و خانم شایسته عزیزز هستم، روزم رو با این فایل ساختید اشکم دراومد، اینکه ما بدانیم و هر روز به خودمون یادآوری کنیم خداوند چقدر مهربانه چقدر حواسش بهمون هست و چجوری مارو از دل مسائل زندگی هدایت میکنه و میکشه بیرون، اینکه بدانیم همیشه مورد حمایتش هستیم و وقتی تسلیم باشیم یعنی یقین داشته باشیم ایمان داشته باشیم که او بهترینها و برای ما رقم میزنه دیگه غمگین نمیشیم دیگه به آرامش مطلق میرسیم و در مواجه با اتفاقات فقط ذهنمون دنبال نشانه خداوند و تضاد های اتفاقات میگرده، چقدر زیباست که به خودمون یادآوری کنیم خداوند عشقی بالاتر از عشق والدینمون به مارو داره وقتی این همه عشق ببینی از کسی مگه میشه عاشقش نباشی و دلت پرواز نکنه براش، شکر خداوند سبحان که هرچقدر شکرش رو بجا بیاریم کمه خوشحالم بخاطر این تجربه انسانی به خاطر تجربه این جهان مادی خدایا شکرت