توحید عملی | قسمت 9 - صفحه 2

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 9
    574MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 9
    37MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1012 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1274 روز

    هر کجا نوری است، ز انوار خداست

    سلام و درود بر استاد گرانقدر و همه عزیزانم

    خداوند را شاکر و سپاسگزارم بابت اینهمه لطف و مهربانی. بابت اینهمه همزمانی. بابت نشانه از پشت نشانه در زندگیم. بابت هدایت ها و احساسش در لحظه لحظه زندگیم!

    استاد آگاهی ها و درسهای این فایل به قدری زیاد است که میتوان راجع به آن ساعت ها و حتی روزها نوشت و باز هم نوشت!

    اما می خواهم با احساسم همزاد شوم و از انرژی و فرکانس بالای اول صبح بهره بگیرم و بنویسم.زیرا هرگاه در زندگیم به این حس بها داده ام و عمل کرده ام نتایجش بی نظیر بوده است.

    امروز برام اصلا یه حس و احساس دیگه داشت! صبح ساعت 3:50 دقیقه از خواب بیدار شدم، سرحال.نماز خوندم و چایی دم کردم؛ سری به سایت زدم که ببینم فایل جدید اومده دانلود کنم یا نه که دیدم فعلا خبری نیست. جواب پیام دوست عزیزم مارکو (محمد فتحی که بصورت هدایتی وقتی دنبال یه فایل توحیدی میگشتم پیداش کردم) رو دادم و رفتم برای انجام روتین روزانه ام. تمرین کد نویسی رو انجام دادم و آماده میشدم برم سر کار که متوجه شدم امروز پنجشنبه است! و نه تنها پنجشنبه ها تعطیلیم بلکه امروز تعطیل رسمی هم هست!. گفتم از فرصت استفاده کنم و چکیده جلسه چهارم دوره کشف قوانین زندگی رو در دفترم نت برداری کنم به همین دلیل لپ تابمو روشن کردم که بنویسم ولی یه حسی گفت قبلش یبار دیگه سایت و چک کن و وقتی صفحه اصلی را باز کردم و یبار رفرش کردم، دیدم همان لحظه فایل توحیدی 9 اومد رو سایت!خیلی خوشحال شدم از اینکه اولآ فایل جدیده و دومآ از اینکه فایل توحیدیه!

    اینروزها زندگیم حول و حوش توحید در چرخشه و هر روز برایم انگار معجزه میشه! استاد اصلا نمیشه حس و حالتو وقتی در مدار توحید میچرخه توصیف کنی! جنس این احساس؛ حس این احساس؛ آرامش این احساس؛ رضایت این احساس؛ دلگرمی این احساس انگار از جنس دیگه ایه که با هیچ واژه و کلامی نمیشه بیانش کرد.به همین خاطر باز هم به این حس گفتم سمعآ و طاعتآ. می نویسم همین مقدار که درک کردم.(با اینکه روحیه کمالگرائیم میگفت چند بار فایلو گوش بده، سوره قصص و طه رو بخون بعدش بیا کامنت بنویس! ولی من گفتم مینویسم و به وقتش این دو سوره رو هم میخونم تا ذهنمم راضی کرده باشم تا پارازیت نندازه خخخ)

    ===============================================================

    استاد وقتی بیت زیر رو خوندی و میگفتی این شعر خیلی هماهنگه با قوانین الهی و موهای تنتون سیخ شده

    وحی آمد کاین چه فکر باطل است// رهرو ما اینک اندر منزل است

    این مصرع که رهرو ما اینک اندر منزل است یعنی اینچیزی رو که ما به تو گفتیم،آن اتفاق افتاده است! رو گفتی، بی اختیار اشکایم سرازیر شد.

    یاد کامنتی که در جواب نسیم زمانی عزیز دیروز در سایت نوشته بودم افتادم که به همین نکته اشاره کرده بودم که خداوند قبل از اینکه ما بخواهیم اجابت کرده؛ اتفاق افتاده و کار انجام شده است ولی ما نمی بینیم چون با چشم عقلمون داریم نگاه میکنیم!

    نتیجه اتفاق افتاده شاید ما هنوز ندیدیمش ولی از طرف خداوند اتفاق افتاده و باز این همزمانی ها را نشانه ای دیدم در این مسیر توحیدی و تقویت باورهایم.( که لینکشو در پائین قرار میدم)

    https://elmeservat.com/fa/what-is-your-tolerance-level/comment-page-18/#comment-1189146

    ================================================================

    پردهٔ شک را برانداز از میان /// تا ببینی سود کردی یا زیان

    چه قشنگ گفتید: شک و تردید بزرگترین دشمن توکل و ایمانه.

    و در ادامه به خودم میگم شک و تردید بزرگترین دشمن توحیده! و اصلا «توحید» با عقل جور و هماهنگ نیست .

    راهی که توحید پیش روی ما قرار میده برای ذهن قبل فهم، روشن و واضح و منطقی نیست.زیرا توحید از قلب که جایگاه خداست نشات میگیره و با ذهن که جایگاه شیطانه در تضاد است. این سوال رو از خودم می پرسم که آیا کاری که مادر موسی انجام داده را میتوان با عقل توجیه کرد؟ آیا من جرات عمل به چنین الهامی پس از گذشت قرنها از این اتفاق را دارم؟ به خداوند سوگند اگه نمیگفتند این داستان کلام خداست، من میگفتم فیلم هندیه! هنوز هم درکش نکرده ام و ذهنم مقاومت داره چه برسه به اینکه به چنین الهامی عمل کنم! و چقدر ایمان میخواد؟ چقدر وجودت باید سراسر تجلی خداوند و ایمان باشه تا جایی برای شیطان نمانه؟

    هر چقدر بیشتر روی خودم کار میکنم بیشتر به این گفته استاد میرسم که همه چیز توحیده؛همه چیز توحیده؛همه چیز توحیده! به خدا قسم همه چیز توحیده.مگه میشه ما بعنوان تجلی ذره ای از وجود الهی بتوانیم دور بمانیم و جذب این آهن ربا و مغناطیس عظیم هستی نشیم و عزت داشته باشیم؟ بها و ارزش داشته باشیم؟شان و منزلت و هویت داشته باشیم؟…

    وقتی زندگی بزرگانی که منشاء اثر و خیر بوده اند رو بررسی میکنیم میبینیم دلیل ماندگاریشان همین نگاه توحیدی ای بوده که داشته اند.آنچه ما انسانها رو از هم متفاوت میکنه داشتن همین نگاه توحیدی است.

    =================================================================

    اگر بخواهم فایل رو اینگونه جلو ببرم قطعآ کامنتم به درازا میکشه و از حوصله عزیزان خارج. به همین دلیل به نکات کلیدی فایل در ادامه برای یادآوری به خودم اشاره خواهم کرد.

    * وقتی خدا بخواهد، سطح آب از گهواره؛ برای موسی بهتر می شود. سیلاب مثل پرستارش میشود و امواج دریا مثل مادرش!

    * خداوند آنچیزی می شود که ما میخواهیم؛ آنچیزی می شود که ما بهش نیاز داریم!

    * چه باک اگر هیچ کسی در زندگیمان نباشد، ولی خدا باشد! اگر خدا را داشته باشیم همه چیز و همه کس را داریم. زیرا خداوند برایمان هم چیز و همه کس می شود! برای همینست که می گوئیم همه چیز توحید است.

    * چقدر این الگوی تکراری در زندگمان دیده ایم که در روزهای سخت زندگی وقتی با جون و دل به خداوند متوسل شدیم، وقتی از همه جا بریدیم و خدا رو صدا زدیم ، خدا دستمون رو گرفته و نجاتمان داده ولی چقدر زود فراموش کردیم انگار اتفاقی نیفتاده! به قول قرآن انگار هرگز درخواست نکرده ایم! و عهد و پیمانمان را به سادگی فراموش کردیم.

    * داستان نمرود داستان همه ماست! همه ما در وجودمان یک نمرود و فرعون داریم که داره ناسپاسی میکنه! نعمتو میبینه ولی شکرگزاری نمیکنه! هدایت و میبینه ولی بهش عمل نمیکنه!

    * هرگز ما قادر نیستیم اپسیلونی از نعمت هایی که خداوند بهمون داده را ببینیم و بابتش شکرگزاری کنیم. یکی از دعاهای همیشگی زندگیم این باشد که خدایا قدرت سپاسگزاری بیشتر به من بده زیرا هر چقدر بیشتر سپاسگزار واقعی باشم؛ نعمت های بیشتری را دریافت خواهم کرد.

    * نگاه انسانی به خداوند به جای داشتن نگاه سیستمی به خداوند و جهان؛ ریشه خیلی از مشکلات بشر است.همون نگاهی که سبب میشه وقتی چیزی رو بدست میاریم بگیم خودم بدست آوردم و وقتی ناکام ماندیم آنرا به دیگران نسبت دهیم. دقیقآ عین مثال پیدا کردن جای پارک که استاد مثال زدند. زیرا خداوند رو به چشم انسان می بینیم که نمی خواهیم بدهکارش باشیم! یا فکر می کنیم اگه خداوند این درخواست ما رو برآورده کنه، ممکنه درخواست دیگمون رو براورده نکنه. چون میگه نکنه پرو بشیم! اصلا خودم رو میگم تا قبل از آشنایی با استاد به دلیل غرور و جهلم از خداوند چیزی نمی خواستم! میگفتم خودش میبینه اگه بخواد میده! مبادا بدهکارش بشم یوقت!!!(خدایا شکرت که هدایتم کردید و از جهل و ظلمت نجاتم دادی)

    * به اندازه ای که سرمان جلوی خداوند پائینه؛ به اندازه ای که نعمت های خداوند رو می بینیم و درک میکنیم و سپاسگزاری میکنیم بابت آنچه که به ما داده، به همان اندازه خداوند ما رو در برابر غیر خدا سرافراز و سربلند میکنه.

    خدایا بی نهایت سپاس و شکرت بابت بارش باران و رحمت و نعمت الهی ات که نشانه دیگری بود براین فایل الهی.دست مریزاد استاد و مریم جان، بی صبرانه چشم انتظار فایل های توحیدی بعدی هستیم.یاجق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 239 رای:
    • -
      سیدعلی خوشدل گفته:
      مدت عضویت: 2632 روز

      سلام اسدالله عزیز شیرمرد روزگار

      چه قدر دیدگاهت رو دوست داشتم

      علم و‌آگاهی خلاصه کردن توانایی ارزشمندیه …

      به نظرم حال خوبی که شما داری تمام زندگیت رو پر از نور و عشق الهی میکنه وقطعا کرده

      متشکرم از اینکه با عشق نوشتی و با اشتیاق خلاصه هاتو کپی می کنم داشته باشم

      دم شما گرم، در ضمن عکس پروفایلت هم بسیااار بسیااار زیباست، حتی خانوم عزیزم هم گفت چه قدر پروفایل قشنگی..

      دلت به سبزی سبزه های پشت سرت….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1274 روز

        سلام و درود سید علی جان خوشدل عزیز

        سید علی جان گفتم اینروزها نشانه ها و سورپرایزهای خداوند در زندگیم تمامی ندارد.شاهد از غیب رسید! نمی دانی با کامنتت چقدر باورهای منو جابجا کردید!

        پیامتو دیدم باز اشکم جاری شد. این سومین باره که اشک می ریزم. الان که داشتم مینوشتم صدای اذان از گلدسته مسجد و از گوشی کنار دستم به گوشم میرسه. مگه میشه اینها رو نشونه ندید! مگه میشه اینها رو اتفاقی دونست!

        سید جان چند روز پیش در محل کارم داشتم کامنت هاتو میخوندم؛ یهو خدا بهم گفت چرا برای تمرین کدنویسی نمیکنی که سید علی خوشدل برات کامنت بنویسه؟!

        منم گفتم چشم چه چالش و تمرینی ازین بهتر که خدا بهت تمرین بده!

        صبح دوشنبه طبق معمول زود بیدار شدم و اولین خواسته ای که در دفترم نوشتم این بود که دوست دارم سید علی خوشدل برایم کامنت بگذارد. راستش وقتی که داشتم مینوشتم نجواها اومدن و گفتند بنویس لایکم کنه ولی به خودم نهیب زدم و گفتم وقتی خدا گفته کامنت بگذاره من کی هستم بگم لایک کنه؛ خدا خودش دست سید علی رو میگیره و برام مینویسه! در همین گفتگوهای ذهنی بودم که یاد کامنت یاسمن زمانی عزیز افتادم که تو کامنتش اشاره کرده بود به آیه 21 سوره مریم:

        قَالَ کَذَٰلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ ۖ وَلِنَجْعَلَهُ آیَهً لِلنَّاسِ وَرَحْمَهً مِنَّا ۚ وَکَانَ أَمْرًا مَقْضِیًّا

        گفت: این چنین کار البته خواهد شد، خدایت فرموده که بسیار بر من آسان است (تا قدرت ما را بر آن دریابی) و تا این پسر را آیت بزرگ و رحمت واسع خود برای خلق گردانیم؛ و قضای الهی بر این کار رفته است. و من از آنروز هر صبح این جمله را با خودم تکرار میکنم که هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ (انجامش برای خدا آسونه) و به همین دلیل زیر خواسته ام این عبارت تاکیدی رو نوشتم و قلبم آرام گرفت.

        این اتفاق برایم رخ نداد ولی خواستمو خط نزدم! ایمان داشتم چون خدا گفته محقق میشه.و سعی کردم خواستمو تقویتش کنم! چجوری؟ می اومدم با حس خوب کامنت هاتو میخوندم. هر شب همسرم قبل از خواب بمن میگفت یه کامنت خوب برام بخون و من حتما یکی از کامنت های شما رو با صدای بلند برای دختر و همسرم میخوندم. و خیلی استقبال می کرد بگونه ای که اسم شما و چند نفر از اعضای فعال سایت رو بلد شده. امروز تو کامنتم نوشتم باز هدایت اومد کامنتتو اینجور بنویس و نذار برای بعد ظهر و گفتم چشم.همینها رو که میدونم مینویسم.وقتی کامنت ها اومد رو سایت دیدم چه جالب کامنت من و شما در یک صفحه افتاده و همون لحظه گفتم خدایا دمت گرم من امروز هم فرکانسم با سید علی و گفتم این اولین نشانه است. کامنتتو که خوندم و لایک کردم و طبق معمول ذخیره کردم چون هر بار که کامنت میذاری من کلی چیز یاد میگیرم و نبوده کمتر از سه چهار بار کامنتتو نخونم! وقتی دیدم لایک کردید کامنتمو باز خدا رو شکر کردم گفتم خدایا شکرت این دومین نشونه و راضی شده بودم اگه امروز کامنتت نیاد دفعه دیگه میاد! و وقتی دیدم بعد چند دقیقه کامنتت هم اومد دیوانه شدم. کامنتتو نخونده گریه کردم. نمیدونم چی بگم.چطور حق بندگیشو ادا کنم. حتی زبانمم الکنه در برابر لطف و سخاوت و بزرگیش. فقط اشک میریزم قلبم صیق بخوره کمی آروم بشم. کمی خودمو پیدا کنم.چقدر این روزها خداوند باورم رو به خالق بودنم در زندگیم قوی تر کرده . کامنتت فرسنگ ها باورهامو به خالق بودنم به اجابت شدن خواسته هام از جانب خداوند قوی و پررنگ تر کرد. سید علی جان کامنتت چنان قدرتی به من داده که هر نجوایی رو بتونم باهاش ساکت کنم. چنان ایمانی بمن بخشیده که هر لحظه بگویم هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ. چنان لذتی بخشیده که همواره شیرینیش را در وجودم احساس میکنم.و چنان باوری بخشیده که ایمان دارم با کریمان کارها دشوتر نیست.

        سر سلامت رفیق؛ شیرینی این لحظه زندگیم به توان 1000 نوش خودت و همسر عزیزت عادله جان. از خداوند بزرگ و بخشنده می خواهم همواره زندگیتان سراسر نور، سراسر عشق و لبریز از سعادت و خوشبختی باشد.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 62 رای:
        • -
          فهیمه پژوهنده گفته:
          مدت عضویت: 2165 روز

          سلام دوست ارزشمندم

          سلام اسدالله عزیز

          چقدر برات خوشحالم، چقدر خوشحالم خدا از صبح همش منو به سمت کامنت های تو هدایت کرده و نشد دیگه ردپا نزارم. اصلا منم دیوانه شدم با این همزمانی ها. با این اتفاقات و این خلق هایی که اینقدر قشنگ قلب مون رو باز میکنه. واقعا سپاسگزارم برای وجود تو، برای وجود سیدعلی خوشدل، برای وجود محمدهای سایت، فهیمه های سایت، برای وجود یاسمن و محمدرضا و حمید و سعیده و رضوان…وای که نمیدونم چطوری اسم بچه ها رو بیارم. واقعا سپاسگزارم برای ردپاهای زیبایی که این روزا من فقط تحسین ات میکنم و گاهی با صدای بلند میگم آفرین ماشالله اسدالله زرگوشی عزیز. آفرین…

          نوش روحت این حس و حال زیبات و این حس خالق بودن و قدرتی که از جود خدا حس میکنی.

          نوش روحت اسدالله جان

          چقدر این جمله ات رو لازم داشتم همش فکر میکردم یک چیزی تو نوشتن تمرین ستاره قطبی هام و شکرگزاری هام کمه. چقدر جمله ساده اما قدرت مندیه…

          هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ (انجامش برای خدا آسونه)

          واقعا سپاسگزارم ازتون واقعا سپاسگزارم برای وجودتون.

          ارادتمند شما فهیمه

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
          • -
            اسداله زرگوشی گفته:
            مدت عضویت: 1274 روز

            سلام و درود بانو جان

            ممنونم از لطف و محبت همیشگیتون فهیمه جان. تبریک بهتون میگم بابت باورهای توحیدی تون! زیرا کامنت های این روزهای من حول و حوش توحید میگرده و باورهای توحیدی شما سبب شده به این کامنت ها هدایت بشی. امیدوارم آن کامنت ها و کامنت های عادی دوستان عزیز هدایتگر بیشتر ما باشد به سمت توحید و درک و لمس بیشتر خداوند در زندگیمان.

            نوشته بودید…چقدر جمله ساده اما قدرت مندیه…

            هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ (انجامش برای خدا آسونه)

            بله واقعآ این جمله برای من خیلی درس داشت و هر روز با خودم تکرارش میکنم.معرف این آیه شریف دو کامنت پائینتر داره ما رو نگاه میکنه خخخخ . یاسمن عزیز این آیه قرآن رو به ما معرفی کردن و من از آن بعنوان یک مانترای قدرتمند در زندگیم استفاده کردم که قدردان و سپاسگزارش هستم.

            فهیمه خوش تیپ ممنونم که وقت گذاشتید و کامنت هامو خوندید و برایم نوشتید. در این مسیر زیبا برایت توحید؛ سلامتی ؛ سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیزم.یا حق

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          رضوان یوسفی گفته:
          مدت عضویت: 2229 روز

          به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

          سلام به اسداللهِ اسدالله

          حالتو خریدارم.

          چقدر هم زمانی هایت رو دوس دارم و قوت قلب است برایم.

          اسدالله عزیز سپاس گذارم که اینقدر دلی و زیبا می نویسید.

          من تو انجام تمرین ستاره قطبی خیلی مشکل داشتم، یعنی صبح که بیدار می شدم، می گفتم خب حالا من چیزی یادم نمیاد، تازه یادم هم بیاد اصلا نمی تونم حس بگیریم، بالفرض هم حس گرفتم مگه اتفاق میفته؟

          و می‌نوشتم ولی کم و بیش میشد، و اون هم بیشتر مسائل روزمره که احتمال وقوع اش بیشتر بود و مرا راضی نمی کرد.

          تا اینکه دو هفته پیش فکر کنم بود تو کامنت یکی از بچه ها خوندم که برای برآورده شدن اون خواسته یه هفته فرصت میذارند یعنی تا یه هفته برمیگرده میبینه تیک خورده یا نه؟

          و این باعث شد تا تمرین رو با لذت بیشتری انجام بدم و بیشتر خواسته هام تیک بخوره.

          ان شاءالله لحظه‌ای بی یاد خدا نباشی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
          • -
            اسداله زرگوشی گفته:
            مدت عضویت: 1274 روز

            سلام و درود رضوان جان

            مرررررسی عزیز. شما خودتون به منشاء این حال خوب فراوان دسترسی دارید و به همه هم از این حال خوب می بخشی، فروختن این حال خوب نزد شما زیره به کرمان بردن است!

            راجع به دوره قانون آفرینش واقعیتش من تنها دوره ایه که لاک پشتی دارم میرم جلو و به خودم تعهد دادم عجله نکنم هر چند گاهی وقتها احساس کردم از این وره بوم افتادم خخخ

            رضوان جان این دوره رو به نظرم جدی تر بگیر.چرا؟ انگار ما رفتیم کلاس اول ابتدایی و داریم الفبا یاد می گیریم! اگه حروف رو خوب بلد شدیم آنوقت به راحتی نیتونیم جمله سازی کنیم و بعدش با جمله سازی متن و انشاء بنویسیم. یا مثل یادگیری رانندگه! وقتی رانندگی یاد گرفتی آنوقت برات فرقی نمیکنه از امیدیه بری ماهشهر یا بری اهواز یا بری بوشهر. فقط اراده میکنی و اتفاق میفته!

            بنابراین سعی کن تعهد 30 روزه رو با همون حس و حال و روشی که استاد شایسته گفتند انجام بدی تا آماده بشی برای جمله سازی و بعدش متن نویسی! من خودم دو ساعت قبل از رفتن سر کار بیدار میشم تا بتونم روتین روزانمو انجام بدم قبل رفتن. که یکیش کد نویسیه.

            در کامنت های جلسه اول من چند کامنت گذاشتم در مورد روشی که تست کردم و برام جواب داده میتونید بخونید و ایده بگیرید. آخرین و ارزشمندترین چیزی هم که خلق کردم در گام دوم خلق خواسته هام؛ درخواست نوشتن کامنت از طرف سید علی خوشدل بود که به لطف خدا دیروز محقق شد و باور خلق کنندگی مرا فرسخ ها جابجا کرد. احساسی شبیه احساس استاد در کلاس های دانشگاه بندرعباس! مطمئنم با روح لطیف و احساس خوبی که ازت سراغ دارم میتونی به راحتی خواسته هاتو خلق کنی. مراقب خوبی هات باش.به قول سعیده جان قلب فراوان.یا حق

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
        • -
          یاسمن زمانی گفته:
          مدت عضویت: 2400 روز

          سلام به اسداله عزیز!

          هم کامنت خودتون و هم این پاسخی که برای سید علی عزیز نوشتین مو به تنم سیخ کرد… و تمام مدت با لبخند بزرگی روی لبم داشتم میخوندم. اتفاقاً همین امروز شما رو هدایتی توی تلگرام دیدم و خدا رو شکر کردم به خاطر داشتن دوستان توحیدی مثل شما!

          چقدر شیرینه که آدم بتونه با تکیه به خدا و باور به اینکه همه چیز برای خدا آسونه خواسته هاشو از کوچک تا بزرگ خلق کنه. این حس خوب گوارای وجودتون!

          حالا یه چیز جالب براتون بگم…ما هم انقدر توی صحبت هامون با مامانم و خواهرام اسم شما و دوستان عزیز دیگه هست، همون خواهرزاده م تینا که یک بار در موردش براتون نوشتم، از ما یاد گرفته به شوخی هِی میگه: “ئه، من یه کامنت از آقای زرگوشی دارم!” :)))))))))))

          خلاصه که بی نهایت فضای شیرینه این سایت توحیدی، این استاد بی نظیرِ متصل، و این جمع دوستانه که باز هم به قول سید علی عزیز که در جواب کامنت خواهرم نسیم نوشته بود “با اینکه کیلومترها از هم فاصله داریم، گرمای قلبمون به هم میرسه!”

          در پناه حق!

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
          • -
            اسداله زرگوشی گفته:
            مدت عضویت: 1274 روز

            سلام و درود یاسمن جان

            خدا رو شکر!

            همیشه تو لبخند روی لب من میاوردی با آن خنده قشنگت. یبارم خدا رو شکر من باعث شدم بخندی خخخ

            خدا رو شکر که چنین خانواده ناب و توحیدی دارم. سپاسگزار خداوندم بابت حضور تک تکتون در زندگیم. شکر گزار خداوندم بابت همزمانی حضورم در سایت با شما عزیزان.

            اتفاقآ پری روز که هدایت شدم به فایلش ، تلگرامو نصب کردم و آنجا دیدم ایموجی گذاشته بودی.روی ماه تینا خانوم این فرشته های زمینی رو جای من ببوس (کلی ایموجی بوسه).

            یه چیزیم من بگم کمی بخندی؛ اتفاقآ دخترم شینا (هم وزن تینا خخخ) یه روز که داشتم برات کامنت مینوشتم اومد بغل دستم و گفت میخوام پروفایلتو نگاه کنم و منم نشونش دادم و ازم سوال کرد این دوستت کجاست و چکار میکنه؟ خخخ منم گفتم کاناداس و دانشجوه و داره کار میکنه (نمیدونم درس گفتم یا نه خخخ) بعدش میره پیش خانوادش تو آمریکا (آخه با دیدن فایلهای سفرنامه عاشق آمریکا شده و میگه من از اینجا میرم خخخ) حالا هر چند وقت یبار سراغتو میگیره و میپرسه اون دوستت نرفت آمریکا؟ انگار از تو بیشتر عجله داره (ایموجی دست رو پیشونی خخخ) خلاصه یاسمن بدون پیگیر داری شدید خخخ

            جمله قشنگی که از سید علی نوشته بودی منو به این فکر فرو برد چقدر نقل قول های عزیزانم برام شیرین و قشنگه. واقعآ گرمای وجود همه عزیزان رو میشه اینجا از کیلومترها و مایل ها فاصله احساس و لمس کرد. فاصله ها هرگز نتونستند بین دل ها فاصله بندازن.

            یاسمن جان اینجا بهشته! اصلا نمیشه با هیچ جای دیگه ای تصورش کرد چه برسه به مقایسه!

            گاهی توی اطاقم، خانمم صدام میزنه کجایی چکار می کنی؟ منم با صدای بلند میگم به قول سعیده در حال انجام صلاتم! و این واژه ها وارد زندگیمون شدن و انگار تو واقعیتم با شما عزیزانم دارم زندگی میکنم و این از برکت وجود استاد و این سایت الهی است.

            یاسمن عزیزم امیدوارم بهترینها برات رقم بخوره و در زمان مناسب و در مکان مناسب کنار خانواده ات باشی و من هم مژده این وصلتون رو به دخترم بدم خخخ.یا حق

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
        • -
          وجیهه بانو گفته:
          مدت عضویت: 1831 روز

          هزاران درود به برادر خوش قلبم

          اقای اسدالله عزیز

          دیروز کامنت تون رو خوندم اینقدرررررررر زلال و قشنگ نوشته بودین که فقط تونستم تحسین کنم و امتیاز بدم و نشد که پاسخی در خور این‌همه صافی قلب تون و خلوص نیت تون بزارم….

          از صبح با همسرم در مورد بچه های سایت صحبت میکردیم و اینکه جنس بعضی کامنتها متفاوت تره…

          انگار پر نور تر….

          خالص تر….

          دلنشین تر…..

          زلالتر…..

          و بیشتر بوی خدا میده….

          بوی عشق…

          بوی لطف دریافت شده از منبع لایزال الهی…

          و چقدر خوشحالم که خداوند رزاق عزیز روزیم کرده هم کلام با برادری بشم از جنس خودش از نور…

          بهتون بارها و بارها تبریک میگم

          که یک گام دیگه از مدارتونو طی کردین خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

          و ممنونم بابت این آیه ایی که در کامنت تون مرقوم کردین:

          قَالَ کَذَٰلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ ۖ وَلِنَجْعَلَهُ آیَهً لِلنَّاسِ وَرَحْمَهً مِنَّا ۚ وَکَانَ أَمْرًا مَقْضِیًّا

          گفت: این چنین کار البته خواهد شد، خدایت فرموده که بسیار بر من آسان است (تا قدرت ما را بر آن دریابی)…….

          و ممنونم که امروز بهم یاد دادین این جمله جادویی رو تکرار کنم

          هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ (انجامش برای خدا آسونه)

          خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

          خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

          خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

          سپاس بابت این کامنت پر از آگاهی تون…

          الهی غرق عشق و نور الهی باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
        • -
          پاکیزه بارکزی گفته:
          مدت عضویت: 839 روز

          به نام خدای که به شدت کافی هست

          سلامممم به برادر عزیزم اسداله عزیز

          سلامم به قلب بزرگ و خداگونه ات

          رفیق میدانی من چقدرر دوستت دارم ؟؟

          من چقدررر مشتاق شنیدن شگفتی های زنده گیت هستم

          چقدرررر خوشحال میشوم میبینم برادرم غرق نور و عشق خدا شده

          چرا (من ) ما فکر میکنم خدا برای مان کافی نیست

          چقدرررر خدا هم برای مان کافی هست

          خدا همه چیز میشود

          خدا بهترین رفیق برای ما میشود

          خدا غذا میشود

          خدا همه چیز میشود

          خدا شادی های زنده گی مان میشود

          خدا احساس خوب میشود خدا اشک شوق میشود خدایاااااااا کروررر کروررررر شکرت

          میدانی برادر عزیزم من چند بار آمدم این کمنتت را بخوانم ولی هی دلم میگفت هنوز وقتش نرسیده پاکیزه که این کمنت را بخوانی

          انگار خدا برای این لحظه و این نجوای زهنیم نگهداشته بود

          که برایم بگوید پاکیزه بگذار همه دنیا برود ولی من هستم

          بگذار هر کس هر چی دلش خواست در باره ات فکر کند من هستم

          بگذار روزگار هر چی خواست انجام بدهد ولی من هستم

          من هستم من برایت کافی هستم

          عزیز من معبودم تو چقدررر برای مان کافی هستی

          من هم پای خواسته هایم جانانه ایستاد میشوم تا به چشم دل بیبینم که جهان چگونه برایم رام میشود

          که جهان چگونه برای مان سرخم میکند

          و میگوید فرمانبردارم من آماده ام .

          چون ما خالق هستیم

          چون ما روح بزرگ خدا هستیم

          ما تکه از خدا هستیم

          و برای خدا همه چیز آسان هست

          «« عاشقتمممممم خدایااااا»»

          اسداله عزیزم

          برادر پر مهرم

          میدانی من با تمام وجودم حس میکنم که چقدررررر شما مهربان هستین چقدررر قلب شما پاک هست

          چقدرررررررر روح شما پاک و قلب تان صیقل شده هست

          چقدررر ایمان تان را دوست دارم

          چقدررر تک تک کامنت های تان را دوست دارم

          رفیق مهربانم از خداوند برایت

          بهترین های عالم را میخواهم

          الهی در آغوش خدا چنان غرق حس حال خوب شوی غرق عشق خدا شوی

          که از در دیوار عشق خدا و ثروت خدا را جانانه حس کنی

          الهی زنده گیت پر شود از مهر خدا

          لبخند خدا هر لحظه پشت پناهت باشد

          راستش با خودم همین لحظه فکر داشتم

          چی بخواهم از خدا برایت ؟

          تو که خدا را داری مگر چیزی هست بالاتر از خدا ؟

          خود خدا را عشق خدا را برایت میخواهم

          الهی کرور کروررررر شکرت

          شاد باشی رفیق خوبم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سمیه زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2228 روز

      سلام به دوست توحیدی اسدالله عزیز!

      دم شما گرم که مثل همیشه خوب نوشتی و نکات عالیی رو تو کامنتت یادآوری کردی… منم دقیقا با اون بیت وحی آمد کاین چه فکر باطل است اشکام سرازیر شد… و اصلا حالم منقلب شد… خدا داشت با من حرف می زد با شما حرف می زد دقیقا اینا در مورد تک تک ما صادقه انگار خدا داره با تک تک ما رودررو صحبت می کنه… خدایا تو چقدر عشقی…

      کامنتها رو که می خونیم می بینیم دنیا چقد پره از همزمانی ها. من که فایل رو گوش دادم برام جوابی بود به درخواست دیشبم که تو کامنتم نوشتم و دوباره اینجا تکرارش نمی کنم، برای شما دقیقا یه همزمانی بوده برای تایید کامنت دیروزتون به نسیم… و برای کلی دوستای دیگه ای که کامنت گذاشتن یا نذاشتن به نوع دیگه ای همزمانی بوده. مرسی که لینک کامنت رو گذاشته بودی. دو روز گذشته خیلی سرم شلوغ بود و خیلی وقت نکرده بودم کامنت بخونم و الان رفتم و کامنت شما رو خوندم چقدر هم دلنشین بود.چقدر تحسین می کنم درک شما از قوانین رو. واقعا آفرین به شما که انقدر خوب داری کار می کنی و انقدر خوب کامنت می نویسی. ممنونم از وقتی که می ذاری و با کامنتهات کلی نکات مهم رو بهمون یاداوری می کنی. راستی تو کشف قوانین هم همکلاسی هستیم پس. البته من هنوز تو جلسه ی 3 هستم.

      امیدوارم خدای مهربون به همه مون این نعمت شکرگزاری بیشتر رو عطا کنه و ظرف وجودمون رو بزرگتر کنه.

      در پناه خدا شاد و سلامت و ثروتمند باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1274 روز

        سلام و درود سمیه عزیز

        هر بار که من از هر کدام از اعضای این خانواده بهشتی کامنتی دریافت میکنم تصویر همه اعضای خانواده ات تو ذهنم مجسم میشه و همتون رو عاشقانه دوست دارم.

        در دوره کشف قوانین من جلسه چهارم هستم. خوشحالم که همدوره یه عزیزانی چون شما هستم. اول دوره به خودم قول دادم به هیچ وجه عجله نکنم تا نهایت بهره رو از دوره ببرم و میدانم این دوره ایه که من باید تا آخر عمرم باهاش زندگی کنم و یاد بگیرم و عمل کنم.امروز برای من روز مهمی بود. در جواب کامنت سید علی خوشدل عزیز دلیلش را نوشتم و با خلق این خواسته ام با دست پر میرم برای نوشتن تمرین جلسه چهارم استاد.موقع ارسال دیدگاهم سیستم چند بار خطا از ورد پرس گرفت و به همین خاطر چند بار ویرایش کردم و سند کردم و بار آخر پیام داد دیدگاه تکراریست و وقتی کامنت ها رو نگاه کردم دیدم سه بار دیدگاهم فرستاده شده و اجازه حذف یا ویرایش نداره. گفتم حتما خیریتی توش هست شایدم واقعآ یکبار تشکر کردن کافی نباشد و به همین دلیل سه بار کامنتم رفته! کامنت سید علی رو که نگاه کردم دیدم ساعت 19:44 فرستاده شده و آخرین پیام منم 21:44 دقیقه ارسال شده که اینم برام نشانه ای بود و شاید دلیل تکرار دیدگاهم همین ست شدن ها باشد. جالبه برام دو دیدگاه قبل تائید نشدن خدا رو شکر و دیدگاه سوم که 21:44 دقیقه بود تائید و منتشر شده!!! (این قسمت رو در ویرایش اضافه کردم!) آیا ایمان نمی آورید؟!(خطاب به خودم)

        نسیم جان اگه آگاهانه زندگی کنیم و متوجه اتفاقات دور و برمان باشیم همواره شاهد این نشانه ها و همزمانی ها خواهیم بود و حضور خداوند رو در لحظه لحظه زندگیمان لمس خواهیم کرد.همین کامنتی که ارسال شده ساعتش رو دقت کنی خودش یه نشونه است!(اینم در ویرایش اضافه شده)

        ممنونم بابت کامنت قشنگت و نکاتی که اشاره کرده بودید.کامنت هاتو با عشق میخونم و دنبال میکنم. برایتان سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      فهيمه گفته:
      مدت عضویت: 1958 روز

      درود اسدالله عزیز

      از خوندن کامنتت کیف کردم

      کامنتت برای من پیغامی داشت از طرف الله مهربان

      این بخش کامنتت:

      “وقتی از همه جا بریدیم و خدا رو صدا زدیم ، خدا دستمون رو گرفته و نجاتمان داده ولی چقدر زود فراموش کردیم انگار اتفاقی نیفتاده!”

      یه مدتی هست دنبال جواب یه سوالم

      و دو سه روزه جوابش رو دارم دریافت میکنم

      با این عنوان که چیزی که داشتی رو سپاسش رو نگفتی

      و امروز باز هم خدا توی کامنت شما همونو بهم گفت

      براتون آرزوی موفقیت میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1274 روز

        سلام فهیمه عزیز

        خدا رو شکر که خداوند با کامنتم باهاتون صحبت کرده. اینا حرفای من نیستن ، خدا میگه و من تایپ میکنم.چه سعادتی از این بالاتر که حامل پیام خداوند برای بنده اش باشی!

        فهیمه عزیز کامنتتون این باور رو بار دیگر برایم تقویت کرد که:خداوند قبل از اینکه ما بخواهیم اجابت کرده؛ اتفاق افتاده و کار انجام شده است ! ولی ما نمی بینیم! چون در فرکانسش نیستیم. و وقتی در فرکانسش قرار گرفتیم ، آنوقت دریافتش می کنیم.

        دو تا اسم خدا رو شکر توی سایت زیاد میبینم یکی همین اسم قشنگ شماست و دیگری فرزانه، که گاهی تشخیصشون از همدیگه سخت میشه خخخ.

        امیدوارم هر لحظه خداوند هادی و هدایتگر زندگیتون باشه دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      اعظم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 1413 روز

      اسدالله عزیز کامنت سراسر عشق شما رو خوندم و برای چندمین بار اشک ریختم به پهنای صورت!

      خوشحالم برای روشنی دلت،گستردگی قلبت،هدایت های زیبا از جانب خودش،عشق بازی هایت ،دریافت الهامات و گوش دادن هایت!چقدر لذت بخش است این قسمت سایت که علاوه بر فایل های زیبا توسط استاد عزیز،کامنت های از جنس خودش ،از جنس نور و روشنی رو جاری میکنه

      ممنون از وجودتون و از کامنت با ارزشتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1274 روز

        سلام و درود اعظم عزیز

        ممنونم بابت کامنت قشنگت! چه حس خوبی گرفتم ازینکه اینقدر زیبا نوشته بودی. تحسین میکنم قلم توانایی که دارید و واژگان زیبایی که انتخاب کردید.

        خدا رو شکر بابت نزدیکیت به خداوند و ازین بابت بهتون تبریک میگم. نشانه این وصلت و نزدیکی قلب پاک و رقیق تون است. به قول استاد گرانقدر “وقتی به خدا نزدیک میشی لطیف تر میشی” اینو قدر بدونید. این اشکها مقدسند!

        ممنونم اعظم جان که برایم نوشتید.آرزو میکنم این احساس خوبی که منتقل کردید 1000 برابرش از طریق این کامنت برگرده و وجود نازنینت رو لبریز احساس خوب کنه. در پناه خداوند باشی دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      علی اسدی گفته:
      مدت عضویت: 1350 روز

      بنام الله مهربان

      سلام خدمت اسدالله عزیز

      چقدقشنگ نوشتین ومن باخوندن کامنتت چقداشک شوق ریختم

      چقدخداوندبمن نعمت داده ولی من ناسپاسی کردم گفتم فلان چیزواگه بدی حالم بهترمیشه وقتی فلان نعمت بهم داد بازگفتم اینوکه همه دارن فلان چیزوبده بازداد گفتم اینم که همه دارن .

      باخوندن کامنتت یاد 8سال پیش افتادم که حدود 12سال بامشکل دیکس کمردست به گریبان بودم پیش بهترین ارتوپد ها .دکتراعصاب وروان مشهد رفتم

      همه میگفتن تنها راه چارش عمله ولی من یه حسی همیشه بهم میگفت عمل ن حتایادمه آخرین دفعه که رفتم 8سال پیش دکترمشهد اینقدرحالم خراب بود ودردداشتم که ازحرم تامسافرخونه منوباویلچربردن

      فرداش رفتیم دکتر عکس ام آر آی گرفته بودم نشون دادم

      دکترگفت فقط بایدعمل کنی برات اورژانسی مینویسم برو بیمارستان امدادفردا اوضاعت وخیمه توچجوری میتونی راه بری هرآن احتمال داره نخاعت پاره بشه چون اینقدمهرهای کمرت بهش فشاراوردن که اندازه مو باریک شده. خانمم بنده خداخیلی ترسیده بود.نامه بیمارستان ازدکترگرفتیم ازمطب امدیم بیرون رفتیم مسافرخونه به خانمم گفتم جمع کنین بریم گفت فردانوبت عمل داری گفتم من عمل نمیکنم چون هرکی که میشناختم وعمل کرده بود بعدچندوقت دوباره دیکس داشت.یادمه فقط ازاون همه دکترکه رفته بودم یه دکترپیرمرد بنده خدا بهم گفت عمل نکنی چون وقتی عمل کردی مثل کوزه شکسته که بندش زدن میشی ازحالت فابریکی درمیایی. برگشتیم دهات فرداش رفتم سرکار چندروزی یادمه خیلی سخت گذشت باورتون شایدنشه خیلی وقتهامجبوربودم چهاردستپا راه برم ولی چون کاره مردم قبول کردم بایدتحویل میدادم. بابیل میکانیکی داشتم کانال حفرمیکردم روصندلی نشسته بودم ولی عملاازکمربه پایین فلج الانکه دارم مینویسم حتا یاداون روزها اشکم درمیاره.(الله اکبر یه چیزی حالا یادم امدم دقیقا محرم بود یادمه دوروز عاشورا وتاسوعا تعطیل کردم)واقعا ازهمجهاوهمکس بریدم باورتون میشه وقتی میدیدم مردم یادوستانم براحتی راه میرن حسرت میخوردم

      گفتم خدایاخودت کمکم کن هیچ ازت نمیخام فقط بتونم یک باردیگه راه برم چون واقعاراه رفتن بیش از10متربرام امکان پذیر نبود.واشک میریختم شبها موقع خواب ازدرد خوابم نمیبرد لامسب دیکس کمرهیچ دارویی هم نداره..تسلیم شدم باورتون نمیشه معجزه رخ داد خدامنوهدایت کرد به یگروه تگرامی یه بندخدایی یه فایلی گذاشت داخل گروه نوشته بود(درمان معجزه آسای دیکس کمربا5حرکت ورزشی)اون موقع ها تازه بااستادعرشیان فراشناشده بودم وزیادبااین مباحث آشنانبود واصلا استادعباس منش رونمیشناختم. ولی یه حسی بهم گفت این فایل برای من فرساده خدا.ومن کمتراز 10روز سلامتی کاملم روبدست اوردم باورم نمیشدهفته های اول مگه میشه مگه داریم بهمین راحتی اونهمه دردازبین رفت. منی که نمیتونستم کمرم روخم راست کنم چندین برابرای اینکه ببینم واقعاخوب شدم خودموامتحان میکردم یه باریادمه یه وزنه 200کیلویی (جک بیل مکانیکی)رفتم زیرش باشونه هام حرکتش دادم گفتم ببینم درد برنمیگرده واقعا برنگشت و8ساله دیگه من دردی ندارم ومیتونم روز 10کیلومتربدون توقف در سن 41سالگی راه برم.

      واقعاانجام هرکاری برای خدا آسونه. ولی من چقدزود یادم رفته که من تنها ارزوم راه رفتن بوده. حالا میگم سلامتی روکه همه دارن خدایامنوببخش.

      ببخشید که طولانی شد ولی کامنت زیبای توبهم یاداوری کرد که خداسلامتیمو بهم برگردوند. هنوزکه هنوزه خیلی هامیگن چطور توخوب شدی وبااینکه بهمشون اون فایلوهدیه میدم ولی ندیدم کسی مثل من نتیجه گرفته باشه. خدایا زبان من قاصرازبیان این همه لطف ومحبت توس. خدایاچقداین روزها حالم خوبه

      درپناه الله یکتا شادوثروتمند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1274 روز

        سلام و درود علی آقا

        نمی دونم چی برات بنویسم رفیق! گاهی وقت ها دوست داری حرفی نزنی و فقط گوش بدی!گاهی وقت ها تو حس و حالی میری که فقط دوس داری اشک بریزی! تو خودت باشی و خلوتت با خدا! هیچکسی هم مزاحمت نشه! حس و حال من موقع خواندن کامنتت همینا بود که نوشتم!

        علی عزیز باز هم کامنتت منو ارجاع داد به به گفته خداوند بخشنده و بزرگ در قرآن که فرمودند:

        هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ یعنی برای من انجامش آسونه! ولی ما نسپاسیم! ما فراموشکاریم! و به راحتی میدون و میدیم دست ذهنمون! میدون و خالی میکنیم تا شیطان جولان بده! چقدر محتاجیم به نگاهش؛ چقدر محتاجیم به هدایتش؛ چقد محتاجیم به نشانه هایش و گرنه از گمراهان خواهیم بود!اصلا هویت و وجود و زندگی ما باتوجه و نگاه اوست که معنا پیدا میکند.

        لذت بردم از کامنتت رفیق؛ مراقب خوبی هات باش.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        نسرین نجفی گفته:
        مدت عضویت: 1282 روز

        سلام علی آقا

        من امروز هدایت شدم به کامنت شما عزیزان و کامنتهای قشنگ همتون از اسدالله رزگوشی تا سید علی خوش دل و فرزانه و فهیمه و سمیه و …. و الان هم شما

        در مورد دیسک کمرو درش گفتید و حتما شما دستان خداوندید و از جانب خدا من هدایت شدم به این کامنت لطفا اون ورزش‌هاو حرکات ورزشی و واسه دیسک کمرو بگید از کجا تهیه کنیم به چه صورته

        حق نگهدارتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          علی اسدی گفته:
          مدت عضویت: 1350 روز

          سلام نسرین خانم

          خوشحالم که کامنت من روخوندین ولطف کردین برام کامنت گذاشتی

          خداوندراسپاسگزارم بابت حضورم دراین سایت الهی ودوستان هم فرکانسی

          اگه درگوگل سرچ کنید درمان معجزه آسای دیک کمر

          یه مرد میانه سال هست کلیپ گذاشته ازتجربه خودش وچندتاحرکت ورزشی رواموزش میده من استفاده کردم خیلی تاثیرگذارند

          البته دوره قانون سلامتی هم واقعا بینظیره برای هردردی

          درپناه الله یکتا شادوثروتمند باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2977 روز

      بنام یگانه هستی که هرچه دارم از اوست

      سلام به اسداله عزیز

      احسنت اسداله چقدر از کلمه به کلمه کامنتت لذت بردم

      اینروزها زندگیم حول و حوش توحید در چرخشه و هر روز برایم انگار معجزه میشه! استاد اصلا نمیشه حس و حالتو وقتی در مدار توحید میچرخه توصیف کنی! جنس این احساس؛ حس این احساس؛ آرامش این احساس؛ رضایت این احساس؛ دلگرمی این احساس انگار از جنس دیگه ایه که با هیچ واژه و کلامی نمیشه بیانش کرد

      این تیکه از کامنتت شبیه حس وحال اینروزامه چقدر آرامش دارم وچقدر حالم خوبه دیشب به همسرم میگفتم هیچی نمیخوام فقط خدا را میخوام همیشه هم وقتی دعا میکنم میگم خدایا به قلبم جاری باش چون تو راکه داشته باشم همه چیزدارم الان که برات این کامنت را نوشتم اذان ظهره اینم یه نشانه دوست خوبم سپاسگزار وجود ارزشمندتم کامنتت را با عشق واشک خواندم وباعشق اشک پاسخ دادم مرسی که هستی ونوشتی در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1274 روز

        سلام و درود فهیمه جان

        میدونی چیه فهیمه!بعضی روزها ساعت ها پای لپ تاب میشینم و کامنت میخونم؛ کامنت مینویسم و اشک می ریزم. دیروز و امروز هم از آن روزها بود!

        گاهی نجواها میان میگن بابا بسه دیگه اینجور سوی چشمات کم میشه ها! ولی من میگم اشکال نداره. این اشکا هویته منه! این اشکا قلبمو صیقل میده! این اشکا ناخالصی وجودمو کم میکنه! این اشکا سبکم میکنه!این اشکا احساس بهتر و عمیق تر و طولانی تری بمن میده! اصلا این اشکان که چشممو بینا میکنه و شفا میده!

        …به همسرم میگفتم هیچی نمیخوام! شاید این حرف برای دیگران کلیشه باشه ولی اعضای این سایت خیلی خوب این حرفو درک می کنند. چون دارند اونو زندگی می کنند!

        همه ما با وعده ثروت و درآمد بالا جذب این سایت شدیم و حالا به بی نیازی رسیدیم! قشنگ نیست!!! الان میفهمم چرا خداوند وعده حوری و فرشتگان رو به بندگانش داده؛ قشنگ نیست!!!

        وقتی محرم شدی؛ وقتی لذت وصال و نزدیکیش را چشیدی، آنوقت بی نیاز ترینی! آنوقت مهربانترینی؛ آنوقت بخشنده ترینی؛ آنوقت تجلی خداوند بر روی زمینی؛ آنوقت خداگونه ترینی!

        این حال خوش، این حضور خداوند و این احساس فوق العاده که تائید و امضای خداوند پاشه رو من دیشب با اذان مغرب هنگام نوشتن جواب کامنت سید علی تجربه کردم.و خوشا به سعادتت که آنرا ظهر عاشورا تجربه کردی!

        …دعا میکنم میگم خدایا به قلبم جاری باش! چه دعای قشنگی. چقدر توحیدیه! چه قدر معنای ژرفی داره!

        خدایا به قلبم جاری باش بازم نوشتم تا یاد بگیرم چجور دعا کنم!

        فهیمه عزیز شما که این واژه های قشنگو کنار هم چیدین، شما که حس و حالت اینقد خوبه؛ میشه درخواست کنم این دعا رو در حق منم انجام بدین؟

        مرسی که هستید رفیق؛ مراقب حال خوب و خوبی هات باش . یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1275 روز

      سلام و درود فراوان به برادر عزیزم اسداله جان. که از صمیم قلبم دوستش دارم. اسداله عزیز بارها کامنتتو خوندم و تحسینت کردم، بارها به یادت بودم و میخواستم برات کامنت بنویسم ، حتی دوبار هم کامنت نوشتم ولی توی لحظه ارسال یه حسی منو منصرف میکرد.

      ولی یه ندایی همیشه اسم قشنگت رو بیادم میآورد و توی ذهنم میگفتم حمید خیر سرت تو با اسداله توی سفرنامه، با هم همسفر بودین، چرا براش کامنت نمیذاری.

      امیدوارم این کامنت به پایان برسه و با موفقیت ارسال بشه.

      یه نکته که به ذهنم رسید بگم اینه که بقول استاد ذهن مثل یه اسب چموشه، اگه بتونی رامش کنی خوب سواری میده به آدم ولی اگه رام نشه سوار خودش رو میزنه زمین. به نظرم میرسه ما از منافع و توانایی های ذهن غافل شدیم و یه برچسب نجواگر شیطانی بهش زدیم. عیب ذهن همینه که مثل همون مثال اسب چموش رام شده است. شیطان میاد یه صدای ناهنجار ایجاد میکنه، یه وسوسه، و این این اسب چموش دوباره رم می‌کنه و شروع می‌کنه به لگد زدن. اگه ما با هدایت قلبی مون بتونیم این اسب چموش رو رام نگه داریم ، شیطان نمیتونه این اسب رو رم بده.

      و یه جمله ای بسیار زیبا توی کامنتت نوشته بودی که چقدر لذت بردم و به دلم نشست (اصلا «توحید» با عقل جور و هماهنگ نیست. راهی که توحید پیش روی ما قرار میده برای ذهن قبل فهم، روشن و واضح و منطقی نیست) آره واقعاً همینطوره که شما نوشتی. بقول استاد توی جلسه اول قدم اول میگه «ابزار ذهن منطقه»، ذهن با منطق همه چیزو میخواد تعریف کنه. این منطق از کجا میاد از تجربیات گذشته، از فرهنگ و جامعه و خانواده و نظام آموزشی. یعنی منطق ذهن میگه دو دوتا چهارتا. ولی اگه قلبت بگه پنج تا یا هشت تا، میگیم قلب و هدایت اشتباه میکنه. چون با تجربیات و منطق ذهن دو دوتا همیشه و همیشه چهارتاست ولاغیر…

      ولی اگه جریان هدایت الهی بهمون اثبات کنه که اگر اراده الهی باشه دو تا دوتا تحت فلان شرایط میتونن بسادگی تبدیل به هشت بشن اونم نه یکبار بلکه چندین بار اونوقت همین قاعده میشه منطق جدید ذهن. اونوقت در پاسخ دو دوتا همین ذهن میگه هشت تا.

      حالا این مثال دو دوتا یه مثال ساده بود. شما یه نگاهی بنداز به مباحث مختلف علمی، اموزشی، فرهنگی ، شعر و موسیقی و ادبیات، دین و مذهب، سیاست، حتی فیلم های سینمایی، علم ریاضیات و فیزیک و مکانیک یه عده بشدت دارن با همین ابزار منطق علیه یه عده دیگه بحث میکنن و هر کسی داره تلاش می‌کنه موضع خودش رو بر حق جلوه بده.

      خب اگه منطق نجات دهنده بشریت بود پس این همه بحث و درگیری و کج فهمی از کجا اومده؟

      برای ما حکایت فرق داره، ما معتقدیم این ذهن ما ضعیف و ناتوانه و باید از هدایت قلبی پروردگار عالم کمک بگیریم. ولی چند درصد جامعه اینجوری فکر میکنن؟؟

      خود خداوند میگه «و اکثرهم لا یشعرون ؛ لا یفقهمون ؛ لا یعقلون ؛ لا یشکرون؛ لا یتفکرون ؛ لا یومنون» اینه حکایت کار اکثریتی که فقط به قدرت ذهن خودشون تکیه میکنن.

      نتایج شون هم هست که هر از گاهی یه نفر میاد تا چقدر متضرر شده چون بر اساس منطق ذهن خودش عمل کرده.

      انگار حمید امیری پر حرف نمیتونه کوتاه بنویسه…

      سالهای جوانی یه مستند میدیدم در مورد بشقاب پرنده ها، سالهای بعد از جنگ دوم جهانی و اوایل دوران جنگ سرد یه سری اشیاء پرنده ناشناس توی آسمون ایالات متحده مشاهده شد، بنام UFO. شئ پرنده ناشناس. کلی پروپاگاندا درست شد. منجمله اینکه اینها زمینی نیستن. از فضا اومدن. ولی یه شخصی بنام آندره ایپ که مهندس برق بوده(فکر کنم) به ماجرا شک می‌کنه و میگه این یه سازه ساخت دست بشره. و با چند تا سیم پیچ و باتری یه میدان مغناطیسی درست می‌کنه و سیم پیچ رو‌ روی هوا شناور نگه میداره. آندره ایپ اواخر عمرش یه مصاحبه داشت که می‌گفت من خبر داشتم ارتش آمریکا هم داشت توی زمینه UFO ها یه سری کارهای تحقیقاتی میکرده، که UFO بسازن، یکی از اعضای اون تحقیقات یه شخصی بود بنام سرگرد کیهو از نیروی هوایی آمریکا. و در ادامه یه سری فیلم ها از مصاحبه سرگرد کیهو پخش شد که این بزرگوار پرچمدار پروپاگاندای فرازمینی بودن UFO ها بوده. و با دلیل و مدرک و منطق داشته اثبات میکرده که اینها موجودات فرازمینی هستن. خلاصه ماجرا اینکه سرگرد کیهو داخل نیروی هوایی و زیر نظر CIA پروژه ساخت UFO رو برعهده داشت و بیرون از مجموعه و توی تلویزیون و رادیو سردمدار پروپاگاندای فضایی‌ها برای منحرف کردن افکار عمومی.

      آره ابزار منطق نه تنها ناتوانه، بلکه به راحتی گول میخوره. این یه نمونه اش بود. وای به شیطان رجیم که چطوری میتونم این ذهن رو با نجوا گول بزنه یا اعمال غلط انسان رو براش زینت ببخشه.

      خدا رو صد هزار مرتبه شکر که تونستم برات کامنت بنویسم. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی اسداله عزیز.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1274 روز

        سلام و درود بر حمید حنیف

        رفیق من و تو با هم این حرفا رو نداریم.من وشما و سعیده با هم فعالیتمون تو این سایت الهی شروع کردیم و با هم داریم یاد میگیریم و رشد می کنیم.

        دیدی میخوای بری دیدن فامیل یا دوستی قبلش خبر میدی، ساعت و روزشو مشخص میکنی و کلی زمینه سازی میکنی قبل رفتن ولی خونه یه کسایی که خیلی با هم فابریکین از این مقدمه چینی ها نداری و به محض تصمیم عملیش میکنی چون میدونی هر وقت بری هر زمان که بری طرفت معذب نمیشه و ازت استقبال میکنه. احساسم به تو و سعیده همینه! یعنی اگه بخوام بیام به دیدنتون کلید میندازم میام تو مثل خونه خودم!

        انگار من و تو نمیتونیم کوتاه کامنت بنویسیم خخخ همین کامنتت از کامنت های اصلی هم طولانی تره! انگار گذر زمان و احساس نمی کنیم وقتی الهام میاد و واژه ها به صف میشن پیاده بشن.

        صبح هدایت شدم به کامنت های سید حبیب حافظان و همسرشون وجیهه بانو. خیلی لذت بردم از کامنت هاشون. اونجا سید حبیب همین بحث ذهنو پیش کشیده بود و وقتی کامنتت رو خوندم بازم گفتم خدایا حکمتتو شکر برای این همزمانی ها. خواستم کامنتو کپی کنم اینجا ولی خدا گفت لینکشو بذار تا حمید هم کامنتو بخونه و هم کامنت های این زوج عاشق و توحیدی و مثل خودت غرق لذت بشه منم گفتم سمعآ و طاعتآ

        https://elmeservat.com/fa/practical-monotheism-9/comment-page-10/#comment-1190504

        چیزی که میتونم اضافه کنم اینه که حکایت عقل و ذهن برای من بگونه ای همان حکایت اصل از فرع است. وقتی این دو تا در یک راستا باشند ذهن کارشو درست انجام میده چون تضاد و تعارضی وجود نداره. مشکل ما از جایی شروع میشه که بین این دو کشمکش و تعارض بوجود میاد. این تعارض نشون میده ذهن از مسیر قلب خارج شده لذا یه میانجی لازمه تا ذهنو به مسیر قلب هدایت کنه هر چند که ذهن لگد بندازه و مقاومت کنه. ولی اکثر جامعه چون با این نیرو و احساس بیگانه اند طرف ذهنو میگیرند و میگن مگه دیوانم؟ خدا به من عقل داده؟!؛ مغز خر که نخوردم!!! …

        این قسمت رو در ویرایش اضافه کردم . حمید جان امروز چیزای زیادی راجع به ذهن یاد گرفتم. این دیدگاه سید حبیب عزیزم نکات خوبی اشاره میکنه که خوندنش خالی از لطف نیست.

        https://elmeservat.com/fa/practical-monotheism-9/comment-page-2/#comment-1190823

        ممنونم حمیدجان که برام نوشتی و کلی وقت گذاشتی و تایپ کردی؛ همواره کامنت هاتو دنبال میکنم و پروفایل های قشنگتو میبینم.در پناه خداوند باشی حمید جان، روی ماهتو از دور میبوسم (قلب فراوان).یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2068 روز

      سلام بر شیرمرد خدا

      اسداله عزیز و توحید منش

      از همین فاصله میتونم زلالی دلتو حس کنم و صدای قلبتو بشنوم وقتی با خدا و برای خدا میتپه

      خیلی لذت بردم از کامنت زیبات اما در پاسخی که به کامنت من دادی که چرا به ما گفتند به حرف دلت گوش نکن و ببین عقلت چی میگه!؟

      حقیقت اینه که انسان دو دیدگاه متفاوت به تمام وقایع و حقایق داره

      یک دیدگاه فیزیولوژیک و مادی

      و یک دیدگاه متافیزیکی و فرا مادی یا همون معنوی و روحانی

      و خب اونایی که پیرو فرامین عقل و ذهنشون هستند ، قطعا همه چیزو در چهار چوب منطق و تحلیل های ذهنشون جستجو و تفسیر میکنند و نتیجه هم که معلومه( همین زندگی نکبت بار)

      سوالی که پیش میاد اینه که پس ذهن چه به درد میخوره؟ خدا که بیهوده چیزیو خلق نمیکنه؟

      جواب من اینه: ذهن مثل شیر مادر بسیار مفیده اما تا زمانی که به دوسالگی برسه و بعدش مسیر تغذیه به سمت غذاهای متنوع و سنگین تر میره و شیرمادر میشه غذای ممنوعه.

      ذهن تا یه جایی با تو میاد تا زمین نخوری از یه جایی به بعد زمینت میزنه( مثل چرخک های کمکی دوچرخه) همین که بتونی تعادل دوچرخه رو حفظ کنی باید اون چرخک هارو جدا کنی و الا سر پیچ ها به زمین گیر میکنه و تعادل زندگیتو بهم میزنه و زمین میخوری.

      اینجاست که نوبت به دستورات شهودی و الهامات قلبی میرسه که یک خط مستقیم به خداست و دو یا چند تا فرشته هم مامور به اجرا شدند( که بزودی اونارو هم میبینی)

      ذهن که ساکت نمیمونه اما میشه که نادیده گرفته بشه و تا گوشتو تیز نکنی صدای قلبت شنیده نمیشه

      اینجا صحبت از یک ماهیچه تپنده نیست بلکه صحبت از یک سیستم بسیار پیچیدست که با کائنات خداوند در ارتباطه و مثل یک بیسیم مستقیم صدای خدارو بهت میرسونه

      اینجاست که باید به حرف دلت بکنی چون اون دیگه دلت نیست ، فرامین الهی و دستورات خداونده

      (یا همون نفس مطمئنه)

      « یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی »؛ تو ای روح آرام یافته، به سوی پروردگار بازگرد در حالی که هم تو از او خوشنودی و هم او از تو خشنود است، پس در سلک بندگانم در‌آی، و در بهشتم وارد شو.

      بله «روح آرام یافته» یا ضمیر مطمئن ، بزرگترین عبادتگاه عالمه

      باید که تقدیس بشه و بزرگ شمرده بشه و این تن به واسطه اون عزیزه

      حالا که توحیدی شدی از این بعد فقط به حرف دلت گوش کن

      دل جاییه که خدا با تمام عظمتش اونجاست

      یعنی داری به فرمان خدا گوش میدی جناب زرگوشی

      و گوشی رو که جز سخن خدا رو نمیشنوه باید طلا گرفت تا زرگوش شد.

      سراسر عشق باشید و مملو از آگاهی خداوند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1289 روز

      بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

      قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَىٰ ۗ آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿5٩﴾

      بگو: همه ستایش ها ویژه خداست، و درود بر آن بندگانش که آنان را برگزیده است. آیا خدا بهتر است یا آنچه شریک او قرار می دهند؟ (59)

      سلام به آقا اسدالله عزیزم، به بنده ی برگزیده ی فرمانروا …

      رحمت و نعمت کامنت شمادر بهترین زمان و مکان ،به روحم نشست…

      از بودنتون،از تلاشتون,از هماهنگی ذهن و روحتون،از قلب روشنتون،از نشر سخاوتمندانه ی علم و آگاهیتون ازتون سپاسگزارم …

      بازم یک زنگ تفریح دیگ..و بازهم سعیده ای که از شاگرد زرنگ کلاس،به درک بهتری از حرفای استادش رسیده ….

      ممنونم ازتون بی نهایت …

      این تیکه از کامنتتون،چراغ های خاموشی رو در سرم روشن کرد که توسط نجواهای شیطان خاک گرفته بود ….

      چه باک اگر هیچ کسی در زندگیمان نباشد، ولی خدا باشد!اگر خدا را داشته باشیم همه چیز و همه کس را داریم.زیرا خداوند برایمان هم چیز و همه کس می شود

      برای همینست که می گوئیم همه چیز توحید است.

      چه باک اگر این روز ها از آدم های اطرافم،کسی منو نمی‌فهمه ؟

      چه باک اگر نزدیک ترین آدم ها،دور و دورتر میشن؟

      چه باک که متهم میشم به خودخواهی؟به گوشه گیری؟

      مگر من از خدا،خودش رو نخواسته بودم؟

      مگه در صدر تموم خواسته هام ازش،توحید رو نخواسته بودم ؟

      چرا از حرف های بقیه،تعجب میکنم؟

      چرا نگران شدم؟

      مگه من شبیه نودونه درصد جامعه م که انتظار درک ازشون دارم؟

      خداروصدهزار مرتبه شکر برای داشتن این غار حرا و این دوستان توحیدی نزدیک به قبل و روح و جانم ….

      ممنونم ازت برادر توحیدیِ زاگرس نشین من

      با لبخندی عمیقی برات مینویسم که این آرامش رو مدیون دست خداوندی هستم که اون رو برگزیده …

      این تیکه از کامنتتون

      و در ادامه به خودم میگم شک و تردید بزرگترین دشمن توحیده! و اصلا «توحید» با عقل جور و هماهنگ نیست.

      راهی که توحید پیش روی ما قرار میده برای ذهن قبل فهم، روشن و واضح و منطقی نیست.زیرا توحید از قلب که جایگاه خداست نشات میگیره و با ذهن که جایگاه شیطانه در تضاد است.

      کلی از احساس گناه من رو برد به دَرَک :)

      الهی که تموم غم هاتون و نجواهاتون همینجوری از بین بره …از طریق بینهایت دستان فرمانروا ….

      قلب فراوانِ فراوانِ فراوانِ خواهرتون از زیر آسمون شمال ایران رو پذیرا باشید ….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1274 روز

        سلام و درود بر فرشته زمینی خدا

        دیروز یاسمن نوشته بود ازین به بعد سعیده لقب سعیده نورانی بدهیم و دیدم چقدر انتخاب به جا و خوبیه. کار خدا اینجوریه وقتی برای کسی خوبی میخوای خدا اونو به خودت بر می گردونه.

        سعیده جان عزیز خوش آمدید؛ به خانه خود آمدید.

        سعیده جان باید حق بدی به اطرافیانت عزیزم! اینقدر فرکانست رفته بالا و با خداوند عشقبازی میکنی که والا منم رفتم موتور گازی گرفتم دنبالت میام ولی به قدم های تو نمی رسم خخخ

        ولی جان من خوشحال نیستی از اینکه دیگران نمی فهمنت! والا به خدا یکی از نشانه های درست بودن مسیرت همینه! من هر وقت تو این موقعیت ها قرار میگیرم فقط لبخند میزنم و خدا رو شکر میکنم. اگه اینها نباشند از کجا میفهمیدی مسیرت درسته یا نه؟ نشانه از این واضح تر! نمیخواد قلب نازنینتم درگیر کنی! خداوند کارش درسته عزیزم. لبخند بزن مثل همین لحظه ای که داری کامنتو میخونی! لبخند بزن و بگو اوکی حق با شماست. خلاص

        اون بندگان خدا چه می دونن تو تو چه فازی هستی؟ مدارت چیه؟ کجا داری سیر میکنی؟ کی هدایتگرته؟ مگه غیر از اینه که تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی؛ گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

        با همین فرمان برو جلو عزیزم. کلی فرشته اینجا منتظرن شما کامنت بذاری و حالشون و خوبتر کنی. اونام که تو فرکانست نیستن به خودشون ظلم می کنند و خودشون رو ازین نعمت محروم می کنند.

        لذت ببر ازین بهشتی که داری! یساله شمال نرفتم اصلا نگم برات. قدر اونجا رو الان بچه های جنوب و کویر می دونن. تجربه باران در تابستون بخدا نعمتیه که 99 درصد ایران آرزوشو دارن. غروب با همسر و دخترم رفتیم دوری زدیم دخترم میگفت کی میبریمون مسافرت؛ گفتم بزودی میریم قبل از شروع مدرسه ها. هر سال دوبار میرفتیم ولی امسال به دلیل تعهدی که داده بودم نشد. مراقب خوبی هات باش؛ ممنونم با همه مشغله هات وقت گذاشتی و برایم نوشتی و این صفحه رو نورانی کردی؛ قلب فراون برای خواهر نورانیم.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        صحرا دختر طبیعت گفته:
        مدت عضویت: 2679 روز

        سلام به سعیده ی عزیز ، دوست خوب و توحیدی ام

        همیشه نوشته هایت را می‌خوانم و هزاران بار تحسین ت میکنم که آنقدر موشکافانه در جستجوی یافتن ی ورژن بهتر از خودت هستی…

        چقدر خوب می‌نویسی

        چقدر به قرآن مسلط هستی…

        چقدر آرامش درونت ، هماهنگی روح و جسمت…

        چقدر صلح درونی ات قابل تحسین هست…

        چقدر قلبت باز شده برای دریافت آگاهی های نابِ الهی

        چقدر دارم ازت یاد میگیرم و می‌آموزم و رشد میکنم دوست خوبم…

        و این بازخوردت به نوشته ی اسدلله عزیز و پاسخ او هم برای شما خیلی خیلی خیلی قابل تأمل بود و من نمی خواهم از ازین غار حرا بیرون بیام…

        ↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓

        این تیکه از کامنتتون،چراغ های خاموشی رو در سرم روشن کرد که توسط نجواهای شیطان خاک گرفته بود ….

        چه باک اگر هیچ کسی در زندگیمان نباشد، ولی خدا باشد!اگر خدا را داشته باشیم همه چیز و همه کس را داریم.زیرا خداوند برایمان هم چیز و همه کس می شود

        برای همینست که می گوئیم همه چیز توحید است.

        چه باک اگر این روز ها از آدم های اطرافم،کسی منو نمی‌فهمه ؟

        چه باک اگر نزدیک ترین آدم ها،دور و دورتر میشن؟

        چه باک که متهم میشم به خودخواهی؟به گوشه گیری؟

        مگر من از خدا،خودش رو نخواسته بودم؟

        مگه در صدر تموم خواسته هام ازش،توحید رو نخواسته بودم ؟

        چرا از حرف های بقیه،تعجب میکنم؟

        چرا نگران شدم؟

        مگه من شبیه نودونه درصد جامعه م که انتظار درک ازشون دارم؟

        {پاسخ اسدالله عزیز }↓↓↓

        ولی جان من خوشحال نیستی از اینکه دیگران نمی فهمنت! والا به خدا یکی از نشانه های درست بودن مسیرت همینه! من هر وقت تو این موقعیت ها قرار میگیرم فقط لبخند میزنم و خدا رو شکر میکنم.اگه اینها نباشند از کجا میفهمیدی مسیرت درسته یا نه؟ نشانه از این واضح تر!

        نمیخواد قلب نازنینتم درگیر کنی! خداوند کارش درسته عزیزم. لبخند بزن مثل همین لحظه ای که داری کامنتو میخونی! لبخند بزن و بگو اوکی حق با شماست. خلاص

        اون بندگان خدا چه می دونن تو تو چه فازی هستی؟ مدارت چیه؟ کجا داری سیر میکنی؟ کی هدایتگرته؟ مگه غیر از اینه که تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی؛ گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

        آنها کنار هم گذاشتم و بارها و بارها خواندم و خواندم و خواندم ، هر دو مطلب چنان در اعماق وجودم راه پیدا کرده که سیراب نمی‌شوم…

        خدای خوبم فرمانروا تو هستی ،

        تو قدرتمند ترینی…

        تو عالم ترینی…

        من جاهل و نادانم و به هر خیری از جانب تو فقیرِ فقیرِ فقیر هستم

        دوست خوبم الهی که همیشه در مسیر توحیدی و فراوانی نعمت و ثروت ، شادی و لذت و آرامش باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          سعیده شهریاری گفته:
          مدت عضویت: 1289 روز

          صحرای نازنینم،رفیقِ غار حرای من

          سلام بروی ماهت

          ازت سپاسگزارم برای تموم تحسینت که تجلی قلب روشنته

          چقدر زیبایی…چه اسم زیبایی…چه قدر دلنشینی دختر(چشم های قلبی فراوان)

          دوست نازنینم ،شما برای من دست خدا شدی

          نقطه ی آبی شما در بهترین زمان و مکان به دستم رسید و یک هدایت بود از طرف الله

          ازت ممنونم برای روشنی قلبت،برای وصل شدنت به فرمانروا،برای اینکه وقت ارزشمندت رو برام گذاشتی و نوشتی

          دوستت دارم دختر

          برات بهترین هارو میخوام

          به امید دریافت بیشترِ نقطه ی آبی پر از عشق از شما

          به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت دختر طبیعت،دلنشینِ دوست داشتنی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
          • -
            صحرا دختر طبیعت گفته:
            مدت عضویت: 2679 روز

            سلام سعیده توحیدی مهربانم

            سعیده متعهد ، عملگرا و با ایمانم

            ممنون برای دعای زیبا و انرژی خوبت( ی عالمه قلب سبز)

            سلام منو از تهران ، بعد دیدن طلوع زیبای خورشید و نیایش صبحگاهی از گوشه اتاق دنجم که آرامشش با صدای پرنده ها دو صد چندان شده و پر از نور و عشق خداوندی که در قلبم بود و همیشه هدایتم میکرد ولی من نادان و جاهل بودم می‌شنوید…

            بعد این کامنت می‌خوام یوگا کنم ، چرا که ارتباط زیبایی بین جسم و روحم برقرار میشه و ترکیبش با آگاهی های این سایت توحیدی و با توجه به ظرف وجودی ام داره قدم به قدم رشد میکنه.

            من هنوز اون طفل نوپایی هستم که داره تاتی تاتی می‌کنه و دوست داره زودتر دستش رو به دیوار بگیره و بعد بدون اون وابستگی ها، مستقل و آزاد و رها و با آرامش در مسیر توحیدی قدم برداره…

            چقدر خوبه که به آیه های قرآن مسلط و آگاه هستی و همیشه تو را تحسین کردم و میکنم ، سعیده دوست داشتنی که از بچه های زرنگ درسخوون هستی که هم شیطنتش می‌کنه و هم درسش رو میخونه.

            امیدوارم روزت پر باشه از اتفاقات قشنگ الهی

            به قول یکی از بهترین دستان خداوند ، شاگردم( علی دوست داشتنی) که با داداش آراد که بهشون میگم عشقولی های چلاندنی :

            شنبه شروع هفته ، خدا یادم نرفته

            ذکر لبم همیشه یا رب العالمین

            الهی که همیشه در مسیر توحیدی و فراوانی نعمت و ثروت ، شادی و لذت و آرامش باشی.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      صحرا دختر طبیعت گفته:
      مدت عضویت: 2679 روز

      سلام به دوست توحیدی خوبم ، اسدالله عزیز

      امیدوارم حال دلت خوبِ خوبِ خوب باشه.

      ممنون برای این کامنت زیبای توحیدی

      ممنون برای حضور ارزشمندت در این جهان هستی که دستی هستی از بینهایت دستان الله مهربان

      ممنونم از استاد و مریم جانم برای ایجاد این فضای الهی ، برای آنان که میخواهند رشد کنند.

      خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت هزاران بار شکر شکر شکر شکر

      دوست خوبم جنس این کامنتت خیلی خیلی متفاوت بود و من چندین بار اونو خوندم و خوندم و خوندم…

      آگاهی های بی نظیری رو دریافت کردم و اندکی به شناخت بهتری از خودم رسیدم ، صحرا قطره نیست در اقیانوس بی کران الهی ، بلکه ذره خیلی خیلی کوچک و اَتُمی ست در این بی نهایت لایزال الهی

      اسدالله عزیزم اون 2 جمله ی شما چنان شخمی در ذهن من زد که به اندازه یک کتاب میتوانم برایت صحبت کنم.

      خداوند آن چیزی می‌شود که ما میخواهیم ، آن چیزی می‌شود که ما بهش نیاز داریم

      به اندازه ای که سرمان جلوی خداوند پایینه ، به اندازه ای که نعمت های خدارو میبینیم و درک می‌کنیم و سپاسگزاری میکنیم بابت آنچه که به ما داده ، به همان اندازه خداوند ما رو در برابر غیر خدا سرفراز و سربلند میکنه»

      حالا این جملات ، منو به تأمل و درک و ارتباط بیشتر فایل توحیدی 6با این جمله استاد انداخت که در فایلی اشاره به نیازهای مازلو می‌کنند و اینکه چرا هر چیز خوب و برند جهانی برای آمریکاست ؟

      واقعا چرا؟؟؟؟؟؟

      آیا غیر از اینه که اونا از این سطح نیازهای فیزیولوژیکی عبور کردند و به قول استاد گذر کردن و….

      این چرایی ها بینگ بنگی در من ایجاد کرد که نگم برات…

      من این مسأله رو باید بپذیرم که من انسان هستم با نیازهای انسانی ، با هزاران باگ و باورهای محدود کننده ،اما اومدم اینجا که خودم رو بشناسم و خداوند منو به خوب جایی هدایت کرده ولی….

      ولی به خاطر ورودی هایی که دریافت کردیم و جا خوش کردند در ذهن ما ، متوجه شدم اون تَه مَه های ذهنم ، صحرا میخواد میان بُر بزنه و تکامل رو رعایت نکنه چون عجول تشریف داره و فکر می‌کنه اگر فلان مسأله و نیاز رو بیخیال و نادیده بگیره و حذفش کنه ، میشه بنده محبوب خدا ، رفتارش توحیدی تر میشه و بهشت برین در انتظارشه ، چون کار زشتی نکرده و گناهی مرتکب نشده…

      چقدر این شعر رو شنیدیم که « در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری ست ورنه هر گبری به پیری می‌شود پرهیزکار »

      حالا حکایت من شده میخواهم اون آدم پرهیزکاره باشم….

      وای خدای من ، من خیلی جاهل و نادانم و به هر خیری از جانب تو فقیرم هستم

      باید بپذیرم که من یک انسان هستم با نیاز های انسانی ، با خواسته های انسانی ، خطا و اشتباه میکنم ، احساس دارم و کامل نیستم…

      آره صحرا بپذیر و بگو که کامل نیستم ، منِ انسان هستم و دارم تلاش میکنم که خوب و توحیدی زندگی کنم و چون اینو هنوز کامل نپذیرفتم سرم پایینه جلوی خدا از سر شرم و خجالت نه توحیدی و تسلیم بودن

      اسدالله جان وقتی متوجه شدم که من به « خدا » هنوز نگاه انسانی دارم و فکررررررر میکنم که نگاهم سیستمی شده ، نمیدونی چه حالی بهم دست داد…

      البته حالی که جنسش رو دوست دارم و چند قدم به جلو اومدم…

      خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت

      آگاهانه این آگاهی رو برای خودم یادداشت کردم و بعد رفتم کتاب « چگونه فکر خدا را بخوانیم » رو دوباره لیزری بخوانم که هدایت شدم به فایل « چرا خداوند بیشتر از ما میخواهد که ثروتمند باشیم »…

      و هدایت های خداوند همچنان ادامه دارد…

      اسدالله ی عزیز برای وجود ارزشمندت هزاران بار شکر شکر شکر ، ممنون که هستی

      الهی که همیشه در مسیر توحیدی و مدار فراوانی نعمت و ثروت ، شادی و لذت و آرامش الهی باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1274 روز

        سلام و درود صحرای عزیز

        خوشحالم که بازخورد مثبتی از کامنتم داشتید. اعتبار این کامنتها رو به خودم نمیدم بلکه به خدای خودم میدم زیرا که او گفته و من فقط نوشته ام!

        تحسینتون میکنم صحرا جان که اینقدر خوب روی خودتان کار می کنید و روی آگاهی هایی که دریافت می کنید تامل و فکر می کنید.

        نگاه انسانی به خداوند رو ناآگاهانه هممون داریم! برای همین نیاز است که آگاهانه سیستمی بودن جهان و قوانین را به خودمان یادآوری کنیم تا ملکه ذهنمان شود و باورهای غلطمان در مورد خداوند را اصلاح نماید.

        برایتان در این مسیر زیبا سراسر عشق و نور و رحمت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1841 روز

      بنام خداونده بخشنده و مهربانم

      سلام کاکا اسداله

      الهی که حال دلت قشنگ باشه چقدر خوبه از صب که اومدک سر کار کامنتارو خوندم روحم خیلی ازیت بود واس اینکه تعهدامو به خوبی انجام نمیدم و روحم درگیر میشه با مغزم و هی باهم دعوا میکنن و من طرفدار روحممم هستم.از امروز صب درگیر این بودم و کامنت میخوندم و بغض میکردم و میگفتم دمتووووووووون گرم دمتون گرممممممممممم.

      امروز صب دیدم یه نقطه ابی دارم باز کردم دیدم رضوان خانوم عزیز خداست …

      این نوشت بود

      سلام آقا حسین عزیز و مومن و موحد و خداجوی…

      واقعا دارم تلاشمو میکنم و از این شرایط خیلی خوشحالممممممم….

      و ازش میخوام کهدر لحظه لحظه زندگیم سپاسگزارش باشم در هررررر لحظه نفس کشیدنم.

      خیلی حال میکنم که اجی سعیده و دادش حمید وقتی مینویسن میگن خدااا بهمون میگه و ما مینویسیم ما با اشنگشتامون تایپ نمیکنیم..

      الله اکبر وقتی اینو میشنوممم ازشون میگممممم خدااااا همیشه پشت و پناهتون باشه و چقدر وصل هستید شماااااا

      یا شما که میگید با خانومم و شینا عزیزم قربونش بشم این عزیز کرده توحیدی رو….

      اینقدر دوست دارم که منننن مننن توری بشم که خانوممم مشتاق بشه که با منم تو این مسیر هم قدم بشه همش به این فکر میکنم که من هنوززز به اون نقطه نرسیدم که تاثیری بزارم روی خانومم مشکل از منه و از خدا دائما هدایت میخوامممممم…..

      و خدارو سپاس گزارمممم برای تک تک لحظاتم خدارو شکر که الان دارم کامنمت میزارم و اینکه امروز از صب تا به الان همش ذکر خدا بود هر جایی که رفتم الهی شکرتتت رب من

      خدایا شکرتتت که تنها قدرت جهانیییییییییییی

      خدایا خودت از وصل شدهااااا قرارم بده

      خدایا هر چیزی که تو زندگیم داره واس اینه که به تو وصل شده ام به اندازه ای که وصل شدم بهم دادی الهی شکرررررت

      خدایا ازت میخوام که از هدایتت شدگان قرارم بدی

      خدایا ازت میخوام که در تک تک لحظاتم سپاسگزارت باشم.

      خدایا ازت میخواممم که فقد فقد تکیه من به تو باشه

      خدایا ازت میخوام که هر کاری که میخوام بکنم تو بهم بگی.

      خدایا ازت میخوامممم که چشمام رو بینا و گوشامو شنواو کنی برای الهاماتت.

      خدایا از میخوام که وقتی میخوام کامنت بزارم با قلبم و تو بهم یبگی بنویسسس.

      خدایا ازت میخوام که تویه مسیرت ثابت قدمم کنی

      خدایا ازت میخوام که مسیر رو برام روشن کنی

      خدایا ازت میخوام که نگاهم رو پاک کنی از شرک

      خدایا تو تنها منبع رزق تنها منبع سلامتی تنها منبع ثروت تنها منبع روابط تنها منبع عشق تنها منبعی

      به قول قران میگه خدا مردم دور تو جمع کرد ای پیامبر خدا این کار برا تو کرد

      خدایا ازت میخواممممم از خودت تنهااااا خودت خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا از تو میخوام فقد تنها توووووو

      خدا همچیز میشه برای ماااا خدااااا همچیز میشه همچیزززززززززززززززززز الله اکبر

      خدایا ازت میخوام این درذره ذره وجودم رشت کنه و بشه جزی از سلولها گلبواهاااااااام بشه نفس بشه ضربان قلبم بش بمپاج خون تو رگهاممممممممم

      (خدا همچیز برای تو حسینننننننن …..خداوند….الله …..رب .هیچکس هیچ قدرتی در زندگی من نداره هیچکسسسس)

      خدایا لحظه لحظه هر ثانیه هر نفس قدرت سپاسگزاری بهم بده….

      خدایا ازت میخواممم که قدرت باورم رو زیاد کنی خدایا ازت میخوام قدرت باور بینهایت بهم بدی برای درکت خدایا ازت میخواممممم

      الهی شکرت رب من الهی شکرت رب نازنیم الهی شکرتتتتتت سپاس از تو قشنگترین خدااااا الهی شکرت

      خدایا ممنونم که تمام کارامو انجام میدی الهی شکرت

      اسداله کاکام دمت گرم بابت این کامنت دمت گرمممم رفیق

      هدایت هدایت . خدایا دوستت دارم که هدایتم کردی به این کامنت الهی شکرتتتت رب من سپاس از تو الهی شکرتتتتتتتت رب نازنیم الهی شکرت برای این هدایت….

      کاکام در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و پراز سلامتی و ثروت باشی

      الهی شکرتتتتتتتتتت رب من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ریحانه گفته:
      مدت عضویت: 2049 روز

      سلام

      من از هدایتی بگم که به کامنت شما شدم تقریبا بعد از یک سال

      من الان دارم دوره کشف را میگذرونم و جلسه ی 4 اش به کامنت شما برخورد کردم و بعد اون لینکی که گذاشتین که برای توحید 9 هست بعد اینکه دقیقا من این روزا به درک باز هم عمیق تری از اینکه روی هیچ کسی جز خدا حساب نکن رسیدم که جواب سوالم بوذ که چرا فلان جا انقدر زود درخواستم اجابت شد اما بعدش چی شد که تا مدت ها خبری از خواستم نبود که دقیقااااا مثال بارز اون ایه ی قران و مثال جای پارک استاد شدم با اینکه وقتی که از امید به همه دست کشیدم و گفتم خداونده که طرف حساب منه قوانین خداونده که ثابته و منم طبق اون قولنین فقط باید روی خودم کار کنم و طرف حساب همه هم همون خداست به من ربطی نداره و خدا خواسته امو در عرض چند ساعت حتی فراتر از انتظارم براورده کرد اما من مشرک و ناسپاس خیلییییییی زود فراموش کردم جوری که انگار اصلا تا به حال از خدا نخواسته بودم و فکر کردم دلیل اجابت خواستم فلانی بوده خودم بودم خوبیه بهمانی بوده فلان حرف بوده فلان کار بوده و جالبه خیلی زود نتایج برگشت واقعا شرک نابود میکنه نتایج رو اصلا اون احساس بدی که تو روی چیزی که فانی حساب کردی یه احساس کنترل و سفت چسبیدن و نکرانی میده این که تحت کنترلت نیست چیزی اما تو خودتو مجبور به کنترلش میدونی چقددددر احساس بدیه ریشه ی تمام ترمزا همین عدم توحیده همین خساب کردن روی چیزا و افراد دیگه اس وگرنه که میگی من میخوام و میشود وعده ی اینم خدا تو قران و با قوانینش داده دیگه خدا خودش میدونه چجوریشو البته این درک هم تکاملیه یعنی من به این قضیه 2 ماه پیش رسیده بودم اما درکم توی این مدار از موضوع حساب نکردن روی غیر خدا در حدی شده که منو به احساس اطمینان و ارامش رسونده به احساس اینکه من پشتیبانی دارم که روی حساب اون دارم زندگیمو خلق میکنم نه رو حساب مامان و بابام و دوستم و فلان شغل و فلان حرف و و وو چقدددد به قول شما حسش خوبه حس ارامش حس یه نفس راحت کشیدن بدون اینکه ته دلت یه حس سنگینی بخاطر غم و ترس و نکرانی بکنی

      تا اینجا تازه اولین نشانه ی هدایتی بود که به کامنت شما شدم

      مورد بعدی اینکه این کامنت روز تولدم بوده مورد بعدی دقیقا اخر کامنتتون نوشتین که بارون داره میاد جالبه امروزم بعد یکسال و 2 ماه که دارم کامنتتون را میخونم هم اینجا بارون گرفت مورد بعدی از اون ایه ی فوق العاده قَالَ کَذَٰلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ که از روی کامنت کشف قوانین 4 تون اومدم سرچ کردم ببینم برای کدام سوره اس که دو دقه بعد با اباز کردن لینک این کامنت دیدم ایه و سوره را نوشتین وااقعا اگر ادم ترمزی نداشته باشه انا اقول کن فیکون میشه

      درمورد کامنت نوشتن هم من خیلی ادم اهل نوشتنی نیستم و هربارم که استاد میگفت اره کامنت بنویسید و اینا من یه جوری میشدم تا اینکه الهامات بیش از حد خوشبینانه( به قول مریم که من واااقعا عاشق الهامات و زبان الهام های خدای درون مریم جان هستم) و آرامش بخش خداوند امد که مثل استاد که دوره ها و فایل ها رو هر وقت بهش میگیم میاد و روی سایت میزاره توعم همین کارو کن هرموقع که قرار باشه بنویسی من خودم میارمت که بنویسی دقیقا مثل حالا

      اینم بنظرم گفت بنویسم که مقاوتم دارم بهم کفت پس ببین چقدر کامنتات با ارزش هستن کم اما الهامی البته تکاملی دیگه به اندازه ای که روی خودم دارم کار میکنم این الهامات خالص تر و با کیفیت تر میشود

      و درنهایت خواستم ازتون تشکر ویژه کنم هم از شما هم از خدای درون عزیزتون که اومدین و این خواسته ی تحقق یافته تون رو نوشتین و مخصوصا درمورد مخاطب خاص چون من یکی از ترمزام اینه که درمورد افراد خاص نمیشه که البته هی دارم به خودم مثال هاشو میگم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1274 روز

        سلام و درود خداوند بر شما دوست عزیز

        ممنونم از اینکه به الهام قلبی تون گوش دادید و خواسته خداوند را عمل نمودی. انگار همین یکی دو روز قبل بود که با خودم گفتم چند وقته کامنتی برام نمیاد و همون لحظه پاسخ اومد که وقتی ورودی نداشته باشی؛ انتظار داشتن خروجی هم نباید داشته باشی! و دیدم درست میگه من چند وقتی است که در کامنت نوشتن در قسمت فایلهای عمومی سایت تنبلی میکنم و همین هم سبب افت فرکانسم شده است. و برایم واضح شده است که نوشتن و بودن دائمی در سایت بهترین؛ بهترین راه کنترل ورودی ها و افزایش فرکانسم است.

        ریحانه عزیز کامنتت برایم نشانه و پیامی از طرف خداوند بود. هیچوقت خداوند دیر نمی کند و همیشه و همواره حواس و نگاهش به ماست. داشتم توی حال جلسه ای از دوره 12 قدم رو با گوشیم نگاه میکردم و نت برداری میکردم که یه استراحتی به خودم دادم و اومدم اتاقم و یه حسی بهم گفت لپ تابو روشن کن و سری به سایت بزن! با اینکه همین چند لحظه پیش قبل پا شدن اینکارو کرده بودم ولی به حسم عمل کردم و وارد سایت شدم و در کمال تعجب دیدم که نقطه آبی کنار اسمم (چشمان خدا) برایم روشن است. با ذوق رفتم رو صفحه کامنت های دریافتی و وقتی دیدم کامنت برای فایل توحید عملی است تلنگر بیشتری خوردم. در هینی که داشتم کامنتتون رو میخوندم صدای اذان هم بگوشم میرسید و این گونه خداوند برایم سنگ تمام گذاشت و نمازی خواندم با حضور قلب و چشمانی خیس و دلی که در مدار اتصال بود. اتصال و کانکت به انرژی ای که بزرگترین و قدرتمندترین و خالق کل هستی است. یبار دیگه اومدم و کامنتت رو خوندم. از توحید نوشته بودی. همان لحظه در ذهنم بولد شد که وقتی به خدا در زندگیمان قدرت میدیم؛ خداوند بهمون عزت میبخشه. میشه راجع به این موضوع ساعتها نوشت و مثال آورد از زندگیمان.

        کامنتت سبب شد دوباره کامنت خودم در این صفحه و بعضی کامنت های دوستان عزیزم رو مرور کنم و خاطرات زیبایی در ذهنم مرور بشه. کامنت خودم رو در جلسه چهارم کشف قوانین خوندم و ممنونم که این کامنت رو برایم در اینجا نوشتید تا نشانه واضح تری باشه برایم و بنوعی منم با پاسخ دادن به این کامنت دوباره در مدار کامنت های عمومی سایت قرار بگیرم و بنوعی آشتی دوباره ای داشته باشم با این قسمت. جالبه بدونید جلسه ای که در حال نت برداریش بودم هم موضوعش در خصوص هدایت و دیدن و عمل به نشانه ها بود. همانطور که برای شما پر از نشانه بود که در کامنتتون گفتید. و این درک و ایمان ما رو به نیرویی که داره کارها و اتفاقات رو اینگونه بی نظیر هماهنگ و مدیریت میکنه و اتصالها رو برقرار میکنه بیشتر و بیشتر میکنه. و چه جایی بهتر از این صفحه برای من که باز مرور کنم و تعظیم کنم و سپاسگزار این قدرت لایزال و بی انتها باشم. از شما هم ممنونم بابت این کامنت زیبا و طولانی ای که نوشتید که خودش پیام واضحی بود برایتون در برابر مقاومت هایی که برای نوشتن دارید. یاد حرفهای دوست عزیزم سعیده جان افتادم که میگفت این ردپاها و کامنت هایی که مینویسیم مانند نوری اند که به کمکمان میان و تاریکی های زندگیمان را محو می کنند. تولدتون هم با تاخیر بهتون تبریک میگم و آرزو میکنم همیشه احساستون به همین زیبایی و به لطافت باران باشد. در پناه حق دوست عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
        • -
          ریحانه گفته:
          مدت عضویت: 2049 روز

          سلام مجدد به شما

          ممنون از جوابی که دادین و جمله ی طلایی « وقتی ورودی نداشته باشی؛ انتظار داشتن خروجی هم نباید داشته باشی!» رو نوشتین

          حقیقتا من دیگه جواب خاصی در جواب کامنت شما نداشتم و همونطور که گفتم خیلی اهل کامنت نیستم اما فقط با گذشتن 4 روز از این جمله ی شما که خیلیی منو گرفت من به درک عمیق تر همین قانون ساده که

          «ورودی = خر‌جی هست »رسیدم البته که رسیدم نه واقعا خدا منو هدایت کرد جوری که دست به عمل شدم و مشخص کردم برای خودم که اهداف من چی هست خوب وردی لازم برای این هدف ها چیه و تماااااام ورودی های دیگه چه خوب چه بد مهم نیستن هررر چی که در راستای این اهدافم نیستن را بستم انشالاه که تو‌کل برخدا و درک بهتر همین قانون ساده ادامه بدم تاا رسیدن به خ‌استم و در‌اقع نتایج سریع تر خالص بشن در این مورد فایل گفتگو با دوستان قسمت 66 حرفای اون د‌وست عزیزمون هم دقیقا این مطلب را میگه ومن تازه الان یه کوچول فهمیدم که استاد درمورد تمرکز و کنترل و وردی اینا چی میگفتن

          و دقیقا طبق الهامی که به شما شد اگر شما خواستتون دریافت کامنت های بیشتره باید توی این حوزه وردی بیشتر داشته باشین وااای که چقد جالبه انگار همش توابع ریاضیه این جهان

          انشالله وقتی نتایج خوب امد با همین یه مقدار درک و عمل بیشتر میام و تو سایت میگم

          بازهم از شما دوست بزرگوار ممنونم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سمیه زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1626 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    چون موسی با هفتاد نفر از قومش به وعدگاه ما آمد

    وخدا با وی سخن گفت

    عرض کرد:خدایا خود را به من آشکار بنما که تو را مشاهده کنم

    خدا فرمود :هرگز مرا نخواهی دید ولیکن به کوه بنگر

    اگر آن به جای خود برقرار تواند ماند تو نیز مرا خواهی دید پس نور حق برکوه تجلی کرد کوه را متلاشی ساخت وموسی بی هوش افتاد سپس که به هوش آمد عرض کرد :خدایا تو منزهی به درگاه تو توبه کردم ومنم نخستین ایمان آوردندگان

    (سوره الاعراف آیه 143)

    خدا فرمود:ای موسی من تورا برای اینکه پیغامهای مرا به خلق برسانی برگزیدم وبه کلام خود انتخاب کردم پس به آنچه به تو فرستادم فراگیر وشکر الهی را بجای آور (سوره الاعراف آیه 144)

    خداوندا تو راشاکرم بابت همه نعمت های که از گذشته دادی ومیدهی وخواهی بخشید

    یا رب برزبانم وقلبم جاری شو تا الهاماتت را دریافت کنند وقلبم را به نورربوبیتت روشن کن تا فقط توراببینم واز تو هدایت بخواهم

    خدایا وقتی دلبری همچون تو دارم بی‌نیازم از همه چیز

    سلام ودرود به تنها استاد توحیدی واستاد مریم جان

    واقعا داستان موسی یکی از داستان های زیبای قرآن هست وچقدر عاشق این داستان هستم

    استاد جان چقدر به موقع و هدایتی یه موضوعی که نیاز ما هست روی سایت گذاشته میشه

    دیروز تصمیم گرفتم سوالات بخش دو شیوه حل مسائل که بی نظیره وخودت را از خودت می‌کشه بیرون وبا خودت روبه رو میشی را باز پاسخ بدم تا بیشتر خودم را بشناسم وبیشتر درونم را بشکافم

    دیدم چند باری که جواب دادم به سوالات عمقی نبوده و هنوز نرسیدم به اون ریشه

    با خودم گفتم همیشه میای جواب میدید و اون جوری که میخوای راضی نیستی از جوابت

    انگار خدا خودش بهم گفت بیا باهم جواب بدیم طبق گفته های شما در دوره قانون آفرینش اومدم گفتم خدایا بیا باهم جواب بدیم خداراشاهد میگیرم اولین سوال که پرسیدم گفت به ترتیب

    توحید ،ایمان، باور، خودم، رها بودن ،ربوبیت، راستی، چنگ زدن به ریسمان الهی، اخلاص، ثروت، تسلیم ،تغییر، قدرت خدا

    به خدایی که شریکی نداره اینقدر نزدیک بود بهم که فقط اشک میریختم ومیگفتم خدایا تو اینقدر نزدیک بودی ومن نمی‌دیدم

    به خدا اون به ما نزدیکه ولی ما ازش فاصله میگیریم با شرک با بی ایمانی با ترس باافکار وباورهامون

    خدایی که میگه شیطان دشمن اشکار شماست وشیطاتی که میگه از روبه رو پشت سر وچپ وراست به ما هجوم میاره

    سوال بعدی را هم جواب داد بهم وبیشتر سوالات برام آسان شد وانگار بهتر متوجه شدم

    ازش پرسیدم استاد عباسمنش چطوری اینقدر همه چیز براش آسون شده وهرچی میخواد میشه

    گفت:دل داد به من یا همون دلش را به من سپرد درک کردم که یعنی باید با تمام وجودت ایمان بیاری مثل استاد عباسمنش

    بعد می‌گفت رو شونه های من سوارشو

    من با همه صحبت میکنم

    همه راهها به سمت کنه خودت را پیدا کن

    جهانت را پیدا کن

    این جمله ها را که می‌گفت در دفترم می‌نوشتم واون می‌گفت

    استاد بهتر درک کردم زمانی که گفتید در باغ به شما الهام کرد وشما می نوشتید ومثل یه بارش بود

    چقدر با خدا بودن خوبه چقدر خس و حال خوبی داره که به اون از ته دلت بسپاری وتوکل کنی

    چون خداوند به ظاهر ما کاری نداره اون درون ما را می‌دونه ومیبینه

    وقتی میگی خدایا تنها تو را می‌پرستم واقعا باید از عمق وجودت باشه نه در تظاهر

    انسان ناسپاس نباشم ووقتی که از خدا کمک بخوام وکمک می‌کنه بعد که نجات پیدا کردم فراموش کنم وناسپاس باشم وبگم. من خودم به عقلم رسید وراه را خودم پیدا کردم که در این صورت سقوط میکنم وشرک ورزیدم

    تو قرآن بیشتر میگه ولیکن بیشترشان ایمان نمی‌آورند

    از عذاب الهی قوم ها یکی ساز دیگری صحبت می‌کنه وناسپاسی اونهارا که احساس میکنم برای همه ما این سخنان گفته شده اینها درس عبرت است برای ما آیا بیدار میشبم؟

    وقتی قرآن را میخونم میگم خدایا این قرآن انگار تازه نازل شده اصلا انگار برای هر نسل وقومی که اومده تازه است ومن دیوانه کلام خداوند در قرآن شدم

    استادشما توحید را خیلی زیبا در این شعر پروین اعتصامی درک کردید و توضیح دادید

    کلام آخر شما را اینقدر زیبا بود که انگار هدایت خدا بود برزبان شما جاری شد و یادداشت کردم ومیخوام اینجا بنویسم که یادم باشه

    به اندازه ای که در مقابل خداوند فروتن هستیم به همون اندازه خداوند. به ما برکت وجبروت میده

    به اندازه ای که در مقابل خداوند سرمان پایین است به همان اندازه سرمان را بالا نگه میدارد در مقابل غیر خداوند.

    به اندازه ای که سرمون جلوی خداوند پایین است به اندازه ای که نعمت های خداوند را میبینیم به اندازه ای که درک می‌کنیم و سپاسگزاریم به خاطر آنچه که به ما دادن واین نعمت ها را درک می‌کنیم به همان اندازه خداوند مارا در مقابل غیر خدا سربلند و سرافراز وسرمون بالا است

    استاد. من سیلی هایی از زمانی که غیر خدا را به کردم برای خودم خوردم که از خداوند سپاسگزارم که بیدارم کرد واز جهل ونادانی به سمت نور پله سمت شما هدایتم کرد

    زمانی که گفتم عاجزم کمک کن از اون پایین وقعر چاه من رو کشید بیرون

    خداشاهده انگار دستش را آورد وعزتم داد

    انگار عزت نفس هم در گرو این ایمان وتوخید به خداست که وقتی خودمون را بشناسیم از نیروی درونمون آگاه بشیم که خدا از روح خودش در ما دمیده وباخدا یکی هستیم فقط کافیه به ریسمان الهی وقران چنگ بزنیم اون وقت گمراه نمیشم وفقط خوشبختی وثروت میاد

    وشکر نعمت به جای آوریم

    شکر نعمت نعمتت افزون کند

    کفر نعمت از کفت بیرون کند

    7سال هست که هر صبح با شکرگزاری خدا شروع میکنم رپزم را وچقدر روزها برام طلایی شده ومیشه با همین نعمت

    که نتونستم هنوز درست این شکر را به جا بیارم

    از شما استاد جان سپاسگزارم که این قسمت را که باعشق خوندید وبرامون گذاشتید

    از مریم جون که قشنگ رانندگی کردن با عشق واون طبیعت بی نظیر که انگار بهشت بود وباران الهی که نشانه تایید این صحبت های شما بود بی نهایت سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 76 رای:
    • -
      فهيمه گفته:
      مدت عضویت: 1958 روز

      درود سمیه جانم

      به به ، به این خلوصت

      دیدارت مبارک

      منم توی کامنت همین پست دقیقا اشاره کردم میخوام خود خدارو ببینم

      میدونم کنارمه

      اما میخوام ببینمش

      با قلبم ببینمش

      قلبم از دیدنش ذوب بشه

      و اشاره کردید به توحید که باید درونی باشه

      کاملا موافقم باهات

      اصلا به فیلم بازی کردن نیس

      به تکرار اینکه من به خدا ایمان دارم نیس

      به نظرم توحید مثل خون توی رگ

      بی اختیار همه قسمتهای بدن میره و ردش همه جا هست

      بدون اون همه چیز به فنا میره

      با بودنش زندگی جریان داره

      .

      دستت رو به گرمی میفشارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2165 روز

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      سلام به شما سمیه زحمتکش عزیز

      چقدر خوشحال شدم که به خوندن کامنت ما هدایت شدم و خدا فکری که چند دقیقه قبل تو ذهنم رد شد رو یکجورایی تایید کرد. داشتم کامنت اسدالله زرگوشی و کامنت های زیرش رو میخوندم از اینکه دوست عزیزمون هم هم کلاسی خطاب کرد خودشو در دوره کشف قوانین زندگی. با خودم گفتم دیدی من پولم تا حد خوبی جور شد اما بخاطر اون کویر نشد که الان توام همکلاسی باشی با بقیه دوستان و همزمان آپدیت توام شروع کنی. خلاصه نجوا داشت میومد حالمو خراب کنه زدم تو دهنش گفتم من دوره ارزشمند و قطعا دوستان هم کلاسی ارزشمند زیادی دارم که باهاشون مواجه میشم و از تجربیات شون میخونم. این قسمتو داشته باش.

      از یک طرف هم هست چند روزه میخوام دوباره بیام کامنت جلسه دوم و سوم رو دوباره انجام بدم و بعد برم تو کار تمرین های اهرم رنج و لذت و به تعویق انداختن این کارها اصلا منو میخکوب کرده و عزت نفسم رو به یغما داره میبره. خلاصه که این فکرا این قسمت کامنتت اصلا همزمانی و پاسخ خوبی بود.

      این ایده که به خدا گفتی بیا با هم جواب بدیم و راحت تر رفتی تا جواب سوال ها رو بدی هم عالی بود، با توکل بخدا منم میرم که دوباره از نو شروع کنم اون دوره رو…

      بعدازظهر هم که برخورد کردم به خوندن مقاله ” تاثیرگزار ترین عامل تفاوت در نتایج ”

      که یک قسمتش رو اینجا دوست دارم با شما دوست عزیز مرور کنم که استادیار عزیزمون مریم شایسته نوشتن:

      تمرین انجام ندادن‌، یعنی دست رد زدن به سینه‌ی موهبت‌هایی که به سمت‌ات دراز شده و انتخاب نکردن و دریافت نکردن درخواست اجابت شده‌ای که پیش رویت قرار گرفته است.

      انجام این تمرینات‌، تغییراتی در شخصیت و رفتارهایت ایجاد می‌کند که‌، آماده‌ی چرخش از مسیر بی‌حاصلی می‌شوی که‌، سالهاست ناآگاهانه در حال پیمودنش هستی و آرام آرام‌، پیمانه‌های ذهن را کنار گذاشته و پیمانه‌ی جدید و دقیقی برمی‌گزینی که قوانین جهان در دست‌ات گذارده است.

      اینم لینک این مقاله ارزشمند تقدیم با عشق

      https://elmeservat.com/fa/the-most-effective-factor/

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2977 روز

      سلام به سمیه عزیز

      دوست ارزشمندوتوحیدیم چقدرسپاسگزار خداوندم که مرا به کامنت شما هدایت کرد

      چقدر این هم زمانی ها به من انرژی میده منم دوروزه شروع کردم به کارکردن دوره شیوه حل مسائل وقتی به جلسه دوم رسیدم وتوضیحات بانو شایسته را خواندم گفتم خدایا چی بنویسم واز کجا بنویسم وچطور بنویسم تا اینکه ایده ای که شما تو دیدگاهتان اشاره کردید احسنت شما ممنون که نوشتی تا منم یاد بگیرم

      در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1733 روز

      سلام دوست عزیزم سمیه جان

      چقد کامنتتون زیبا بود

      یا بهتر بگم دلنوشته تون

      چقد انرژی گرفتم وحالمو

      خوب کرد

      مخصوصااین قسمت

      ازش پرسیدم استاد عباسمنش چطوری اینقدر همه چیز براش آسون شده وهرچی میخواد میشه

      گفت:دل داد به من یا همون دلش را به من سپرد درک کردم که یعنی باید با تمام وجودت ایمان بیاری مثل استاد عباسمنش

      بعد می‌گفت رو شونه های من سوارشو

      من با همه صحبت میکنم

      همه راهها به سمت کنه خودت را پیدا کن

      جهانت را پیدا کن

      فهمیدم باید تسلیم باشم

      باید دل بدم

      باید ایمان بیارم

      ک خدا باهمه حرف میزنه همه رو هدایت میکنه

      وقتی همه چی رو سپردم بهش خدا هم منو میزاره رو دوشش

      خودش میببرتم جایی ک باید برم

      کاری ک باید انجام بدم

      حرفی ک باید بزنم

      الهی صدهزار بارشکرت

      من فقیرم بهت

      من ب هرخیری از سمت تو فقیرم

      مرسی ازت :))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    محمد توکلی گفته:
    مدت عضویت: 718 روز

    سلام استاد عزیز

    واقعا لذت بخش و چقدر تاثیر گذار هست مثل همیشه صحبت های شما و این شعر از خانوم اعتصامی

    من یکبار این شعرو گوش کرده بودم سر کلاس درس توی مدرسه خیییلی کم ازش چیزی درک کردم از اون روز تاحالا حدود 15 الی 20 سال میگذره اگه اشتباه نکم

    ولی همین که شما شروع به خوندن و ترجمه کردین فهمیدم ک چه طلایی بوده ولی من ندیدمش ولی به لطف خدای پاکو عشق و نیت پاک شما امروز درک کاملی ازش کردم

    اونجایی ک شما خوندید که خدا داره به مادر حضرت موسی دل داری میده که نگران هیچچچچیزی نباش هیچی ک قبل همه این چیزایی ک داره اتفاق میفته خدا مقدر کرده موسی توی بهترین جا باشه جایی که حتی حکم از اونجا صادر شده در امان هست و تو نگران هیچی نباش بزرگی خدا و هر چقدر که بگم عشقش، درستیش،پاکیش و هرچیز دیگه ای که من نمیتونم الان بگم رو داره نسبت به بندش بااااعشق کامل حتی از خود مادر به بچه یا بندش خرج میکنه و میخواد

    استاد من سرکار این فایلو گوش کردم هر بیت ک شما محبت میکردین و زیییبا تفسیر و معنی میکردین باهاش گریم میگرفت ولی هزار بار جلوی خودمو گرفتم و همش داشتم شکر خدا رو بجا می اوردم

    خدارشکر

    و کل این شعرو ک گفتید زیبا تلاوت کردین

    ایشاللاه ک هرجا هستید سرزنده سربلند موفق ثروت مند تندرست و روبه پیشرفت باشید هم شما هم من هم همه دوستای عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      فهيمه گفته:
      مدت عضویت: 1958 روز

      درود آقا محمد

      خوش آمد میگم بهتون دیدم شش روز هستوارد سایت شدید

      از این شعر های طلایی توی دوران مدرسه زیاد خوندیم

      اما چون زمانش اون وقت نبود به قول شما راحت از کنارش گذشتیم

      استاد هم که عالی برای ما خوندش

      بارون روی شیشه و هوای طوسی رنگ

      حس و حال این شعر و این فایل رو یه جور دیگه ای جادویی کرده

      به نظرم هیچی اتفاقی نیست

      خدای مهربونمون میدونه چطوری همه چیو کنار هم بچینه که به قلب کسایی که باید بشینه،

      به قول شما این شعر توی مدرسه خونده بودیم

      ولی اون موقع اینطوری همه چیز کنار هم چیده نشده بود که به قلبمون بشینه

      آخه وقتش اون موقع نبود

      الهی شکر که باز روزیمون شد و با صدای استاد مهر شنیدیمش

      موفقیت های بیش از براتون آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1863 روز

    سلام به رفقای عزیزم

    چه صبح فوق العاده ای! خدا رو شکر میکنم که امروز منو به اینجا هدایت کرد و میتونم با عشق کامنت بذارم…این معرکه ست .

    بعضی چیدمان کلمات، مثل یک تابلوی زیبا می‌مانند. گوش دادن یا خواندن آنها همان احساسی را منتقل میکند که دیدن یک تصویر زیبا، و این چیره دستی هنرمند آفریننده ی اثر را اثبات میکند. اینکه یک اثر هنری تا چه حد احساسات زیبایی شناسانه ی ما را درگیر کند.

    به همین خاطر است که دیدن زیبایی های طبیعت، اینقدر راحت ما را به توحید سوق میدهد، چون حقیقتا هیچ هنرمندی، هیچ آفریننده ای، یارای مقابله و رقابت با خالق بی همتا را ندارد و هر تصویری که از دریچه چشم ما وارد بدنمان میشود، توحید را فریاد میزند.

    این شعر خانم پروین اعتصامی یک داستان دلنشین را روایت میکند . چرا دلنشین؟ چون آشناست! با تار و پود و بند بندمان تجربه اش کرده ایم و در واقع، مروریست بر یک تابلوی آشنا و زیبا، مثل یک نقاشی که بارها و بارها عناصر زیبایی شناسانه ی آن را در جاهای دیگر به چشم دیده ایم و زیباییش را تصدیق کرده ایم!

    داستان هدایت موسی و نمرود توسط پروردگار را هر کسی که بچه دارد، با کمی دقت و توجه، بارها در فرایند بزرگ شدن کودک خودش، به نوعی دیگر میبیند و برایش درسی آشناست که مرور میشود.

    نکته جالبی به من یادآوری شد: اگر از صبح تا به شب به خاطر همه جزییات بزرگ شدن فرزندانم نگران هستم، این از شرک من است! چه کار داری که بچه ات صبحانه میخورد یا نمیخورد؟!! نهار را چطور میخورد و …مطالبی که برای جوجه اردک ها هم حل شده است؟!!

    اصلاً این نگرانی برای لحظه لحظه زندگی فرزندانمان، یک باگ و ایراد اساسی ست که میتواند تعادل کشور را به هم بزند! چطور؟ باورمان نمیشود که ما مسئول زندگی فرزند 18 ساله مان نیستیم و او دیگر صغیر نیست که منتظر اکشن ما برای ساختن آینده اش بماند و باید خودش کاری بکند!

    این الگو اگر از سنین پایینتر آویزه ی گوش ما باشد، دیگر، نگران چگونه غذا خوردن،چگونه درس خواندن و چگونه لباس پوشیدنش نیستیم! فردی که بدون دخالت‌های بی‌جای والدین در زندگی بالا بیاید، خود ساخته میشود. ما مسئولیت محدودی در قبال فرزندانمان داریم! محدود!

    نمی‌دانید که یاد آوری همین مفهوم ، چقدر امروز صبح حال مرا خوب کرد، چون طراحی زمانی روز فرزندانم، بزرگترین دغدغه ی من است و قدرت لایزال خداوند بزرگ، نه تنها بزرگترین دلخوشی، که بزرگترین مأمن خود من نیز خواهد بود!

    از این به بعد، هروقت در تربیت و آموزش فرزندانم هم به چالش خوردم، فقط به آسمان نگاه میکنم و دلم قرص تر میشود. بماند که لحظه لحظه متوجه خواهم بود که این نیرو، خود من را نیز تمام و کمال حمایت خواهد کرد!

    شکر ، به خاطر لحظه لحظه بودنت!

    ممنونم استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز…ماندن زیر باران رحمت الهی، گوارای وجودتان!

    خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
    • -
      آیناز حیدری گفته:
      مدت عضویت: 1528 روز

      سلام آقای بردبار

      من فرزندی ندارم ولی یادم باااااشه هر وقت بچه داشتم تو مدیریت خدا واسه بچم هییییچ دخالتی نکنم اون خودش بیشتر حواسش جمعه بچه من هست و سعی کنم باورهاشو دست نخورده بزارم تا زووود تر به مسیر آگاهی و حضور قلبی برسه

      ممنون و سپاسگزار برای کامنت فوق العاده تون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        علی بردبار گفته:
        مدت عضویت: 1863 روز

        سلام دوست عزیزم آیناز جان

        اینکه گفته شده با فرزند و مال و…شما را آزمایش میکنیم، حقیقت دارد. آزمایش از نوع اولاد(!) از سخت ترین هاست. خیلی میخواهد انسان باشی و مسلمان باشی و تو را غرور نگیرد که برای فرزندت جای خدا بنشینی!

        بچه های من به 10 و8 سالگی رسیده اند و به خاطر همین فضولی های بیجایم، هنوز درست غذا نمیخورند، حال آنکه اگر به حال خودشان بودند ، اوضاع خیلی بهتر میشد.

        ممنون از مهر و محبت شما

        خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    فهيمه گفته:
    مدت عضویت: 1958 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    وای

    وای

    چقدر این شعر خوب بود استاد

    خدایا شکرت که به این فایل هدایت شدم

    این شعر رو پرینت گرفتم

    هر روز جلوی چشمم ببینم

    من جدیدا یاد گرفتم هر چیزی رو به خدا میسپارم به خدا میگم خدایا من که مالک این نیستم خودت مالکش هستی خودت از مالت محافظت کن

    این باور خیلی خیلی به من آرامش میده

    کلی از خدا خواستم تا به قلبم بشونه توحید عملی رو

    استاد خیلی به ما میگه ولی خود استاد هم میدونه ما باید خالص بشیم تا این توحید روزی ما بشه

    توحید داشتن به گفتن زبونی نیس من هی بگم توحید دارم

    یا حواسم باشه توی کارهام توحید رو رعایت کنم

    ولی من به شخصه به این باور رسیدم توحید باید روزیه آدم باشه

    من اصلا نمیتونم ادعا کنم همیشه توحید دارم چراکه به نظرم توحید یعنی جلوی چشمت فقط خدا رو ببینی

    همه چی رو از فیلتر خدا بگذرونی

    و من هنوز خیلی خیلی فاصله دارم باهاش

    گرچه خیلی دارم ازش میخوام خدایا اونچه که تو رو از من گرفته رو از من بگیر

    من میخوام خودتو همیشه ببینیم

    و اینو میدونم شرط و شروط رو باید رعایت کنم تا همیشه کنارم ببینمش

    خدا هست همیشه هست

    برای هممون هست

    ولی اینکه من این هست رو ببینم رو میخوام

    استاد از اینکه خدا چقدر نعمت بهمون داده گفتید

    از حرف های خودم با خدا بگم بهتون

    ناراحت بودم و نا امید

    گفتم خدایا نمیخواهی فرکانس منو تغییر بدی

    گفت سپاس فرکانس الانت رو گفتی

    گفت سپاس گفتی وقتی که یک میلیونی یوم قطره بودی در شکم مادر جا دادم

    سپاس گفتی بهت قلب دادم

    سپاس گفتی توی یک کیسه آب نفس بهت دادم

    سپاس گفتی صورتت رو ساختم

    سپاس گفتی وقتی حتی هنوز نمیدونستی دنیایی دیگه هست و واردش میشی و پا لازم داری برای راه رفتن و بهت پا دادم

    گفتم تو محتاج سپاس گفتن منی

    گفت : وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَٰکِن یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ

    ﻭ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻄﻌﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﻣﺘﻲ ﻭﺍﺣﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲ ﺩﺍﺩ ﻭﻟﻲ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻴﺮﺍﻩ ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻲ ﺩﺍﺩﻳﺪ ﺣﺘﻤﺎ ﺳﺆﺍﻝ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ

    گفتم بعضی وقتا میگم

    گفت فکر میکنی فرکانس الانت جواب اون بعضی وقتا سپاس گفتن توست

    گفتم نه خیلی بیشتره

    نمیتونم بگم چقدر

    نگاهم میکنه سرمو میچسبونه به سینه اش و میگه حتی اگر همون بعضی وقتا سپاس گفتنت رو هم قطع کنی من هنوزم بهت بهار و نشون میدم

    من هنوزم اجازه میدم روی برگای پاییز راه بری و کیف کنی

    هنوزم دستات رو با پوست گردو سیاه میکنم

    هنوزم دریاهای خوشگلم رو نشونت میدم

    شبا وقتی خوابی به اعضا و جوارحت میگم چهار چشمی حواستون به بنده ام باشه

    حتی اگر تشنه اش بود بیدارش کنید

    نبینم بزارید تشنه بمونه

    دیگه از هق هق گریه فقط شرمنده اش شدم

    گفتم مرسی که هستی

    گفت همیشه بودم

    همیشه هستم

    همیشه خواهم بود

    با این همه آن رنج شما گنج شما باد

    افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

    استاد بی نهایت سپاس از شما

    زیر بارون و نعمت خدا این شعر الهی رو برامون خوندی و من باهاش اشک ریختم

    خدایا شکرت که بودن در این سایت رو روزیم کردی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      اعظم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 1413 روز

      فهیمه ی عزیز!جملات پایانی ات اشک دیدگانم را سرایز کرد

      شکر و سپاس خدای بزرگ را برای گشادگی قلبت،برای روشنی راهت،برای جملات زیبایت،برای وصل شدن و وصل ماندنت!

      قلم زیبایی دارید و روان و ساده می نویسد هزاران هزار بار شکر و سپاس برای این سایت سراسر توحیدی و آگاهی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        فهيمه گفته:
        مدت عضویت: 1958 روز

        درود اعظم جانم

        ممنون که کامنتم رو خوندی

        خدارو شکر از اون وصل شدن من انرژیش به شما هم رسید

        برات میخوام هر لحظه خواستی اربابت رو کنارت ببینی

        حتما تا حالا تجربه اش که هدایت شدی به کامنت من

        حس های آشنا همدیگه رو جذب میکنن

        دستت رو به گرمی میفشارم دوستم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2977 روز

      سلام فهیمه عزیزم

      احسنت به تو عزیزم

      چقدر کلمه به کلمه دیدگاهت به دلم نشست چقدر لذت بردم چقدر زیبا ودلنشین اشاره کردی کار که هرشب انجام میدم ممنون فهیمه عزیز

      که هستی ونوشتی تا مرور ویادآوری بشه برا منه فهیمه که خدا همه جوره هوام رو داره وبیشتر از آنچه که متوجه باشم دوسم داره

      میبوسمت دوست خوبم

      بهترین بهترینها را برات آرزو دارم

      در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    زهره خانوم گفته:
    مدت عضویت: 958 روز

    استاد عزیزم چقدر این فایل مثل همه فایلهای دیگتون به جا و بموقع بود،چقدر خدا قشنگ بنده هاش رو اروم میکنه از این صحبتها دلم ارام گرفت من هم دیگه میخوام به خدا بگم دیگه نگران بچه هام نیستم و همون کاری رو انجام میدم که به من الهام کردی بچه هام رو به خودت میسپرم همون جور که هوای موسی رو داشتی هوای بچه های منم رو داشته باش و هراتفاقی افتاد به من برشون گردون.

    چقدر خدا زیبا طرح الهیت رو بهت الهام میکنه چقدر هوشمندانه و خردمندانه دستامو گرفته و جلو میبره.

    امروز که روز تاسوعاست این صحبتها رو روزیه من کرد دلم آرام گرفت و چقدر با پیامهای به موقع خودش بذر امید و شادی رو تو دلم کاشت.

    چون همون خدایی که دل مادر موسی را آرام کرد و با همه نگرانیهایی که داشت به ندای درونش گوش کرد و موسی را به آب انداخت بنده هاش رو هدایت میکنه چقدر قشنگ حفاظت میکنه و چقدر حکیمانه حمایت میکنه

    خدایا شکرت که همه جوره هوامو داری

    خدایا شکرت که اینقدر من خوشبختم که تو رو دارم تو دلسوزترینی برای من

    عاشقتم

    استاد عزیزم و‌مریم جانم بهترین ها نصیبتون

    من تازه شروع کردم به کامنت گذاشتن که بنظرم لیاقت میخواست و خدا را شاکرم که این لیاقت رو به من داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    یگانه بانو گفته:
    مدت عضویت: 776 روز

    سلام به همه ی عشقای همفرکانسی خودم.

    استاد با شنیدن این شعر مگه میشه جلوی اشک هایی که همینجور داره میریزه رو گرفت.تمام روزایی که خدا تو شرایط سخت کنارم بود و دستامو گرفت ،لحظه به لحظه ش اومد جلوی چشام.

    فقط و فقط یه تجربه ی کوچیک از خروارها تجربه ای که خدا چه عاشقانه حضور خودشو در زندگیم، کنارم، تو قلبم بهم ثابت کرد و میگم.

    به که برگردی، بما بسپاریش   کی تو از ما دوست‌تر میداریش

    هر روز صبح که بیدار میشم بعد شکرگزاری این جمله رو همیشه میگم که خدایا من خودمو عزیزانم و سپردم به دستای قدرتمند خودت ایمان دارم که به عالی ترین شکل مراقب و محافظمون هستی.بعدش با آسودگی کامل میرم سراغ کارهام.

    اون روز وقتی این جمله رو با تمام احساس و وجودم میگفتم یه لحظه تصویر دوستمم اومد‌‌‌ جلو چشم، در ادامه جمله م گفتم، و همچنین فلانی.

    شب همون دوستم بهم زنگ زد دیدم چنان ذوق و خوشحالی تو صداش هست که نگم براتون.گفتم چی شده؟؟؟گفت نمیدونی چه خطری از بیخ گوشم رد شد و خدا چ رحمی بهم کرد

    داستانو که برام تعریف کرد مو به تنم سیخ شد…..‌‌

    رفته بوده بالا پشت بوم مغازه شون که آنتن و درست کنه

    یه میله رو می‌خواسته دربیاره که محکم میزنه بش، میله شل میشه و خودشو و میله از اون بالا پرت میشن پایین

    میفته روی ماسه هایی که صبح همون روز تاکید میکنم همون روز توسط شهرداری ریخته شده بوده پشت مغازه که دیوار کشی کنند فضای خالی اون منطقه رو.

    خودش شاخ هاش دراومده بود.میگفت نمی‌دونم این ماسه ها امروز از کجا سروکله شون پیدا شده بود‌.انگار اومده بودن که منو نجات بدن.تازه با شیطنت می‌گفت که خدا به تو رحم کرد

    ولی من ک میدونستم داستان چیه……..اشک امونم نمی‌داد…..‌‌

    فقط کافیه خودتو بسپاری بهش، چنان آرامشی وجودتو میگیره که قابل وصف نیست.انقدر قشنگ همه چیو میچینه که نه تنها همه، خودتم از نظم و همزمانی این چینش ها هاج و واج میمونی.

    این یه تجربه ی کوچیکی بود از هزاران لحظه ای که با تمام وجود صداش کردم و آنی حضورشو کنارم احساس کردم.

    لازمه ایمان، احساس آرامشه.اگه بهش میسپری و هنوز دغدغه داری، هنوز با ذهن منطقیت داری دنبال راه حل میگردی، هنوز استرس و نگرانی داری.بدون و آگاه باش که هنوز نتونستی بهش اعتماد کنی…….

    اون ارامشو احساس کن و بشین و ببین چه معجزه ها ک اتفاق نمیفته…..‌‌‌‌‌……..

    خدایا عاشقتممممممممم………

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
  8. -
    سیدعلی خوشدل گفته:
    مدت عضویت: 2632 روز

    به نام خدای شهدا و راستگویان که زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند!

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته دوست داشتنی و تمام دوستان خوبم در این مسیر زیبای توحید …

    چه قدر دردناک ولی دقیقه که توحید هر لحظه در زندگی ما اگر فعال باشه چراغی روشن می کنه در زندگیمون و وقتی خاموش بشه کوریم! و دارم دور خودمون می چرخیم و هیچ چی نمی بینیم!

    دیروز بعد از این که داشتم دوره کشف رو فایل های آخرش رو گوش میدادم خیلی حالم عالی شد ولی وقتی فایل تموم شد خیلی جالبه کمتر از 5 دقیقه دوباره ذهنم چیره شده و به خودم اومدم دیدم نیم ساعت نگذشته دارم میگم پس چه جوری!

    آخه چه جوری باید درآمد بیشتر بشه؟

    آخه چه جوری امکان داره اون بهتر بشه و …

    به لطف تمرینات زیاد و عشقی که خدا به بنده هاش داره به خودم اومدم و گفتم ببین چه قدر ما هر لحظه خدارو فراموش می کنیم..

    رفتم دوش که بگیرم داشتم فکر می کردم خدایا اگر اون جوری که من واقعا عمل کردم و به اندازه حقیقت همون قرار بود با من برخورد کنی الان من جز خاکستری بود؟!

    چی بگم که جز شرمندگی چیزی ندارم و نمی تونم چیزی در برابرت بگم ولی همیشه تو با فضلت برخورد کردی با ما…

    امان از اینکه فضل تورو تجارت گونه خواستم و همش گفتم اگر بدی تو رو می خونم! در حالی که اون چیزایی که دادی هنوز نشمردم!

    مثل اینه که به یکی زمین بدی، خونه بدی، ماشین بدی و … بعد از اون میره تو خیابون میگه ای باباا دیدی پول بنزین رو نداد! عجب آدمیه ها!

    همه ما همینیم به همین حد پر رو در برابر خدا …

    تو باید برای دونه دونه پیچ های اون ماشین سپاس گزار باشی پسر خوب!

    هر روز چه قدر تورو جا به جا میکنه و به جاهای قشنگ تر می برت؟

    باز داری سوال می کنی و پرسش گری می کنی؟!

    فرمول سادست می خوای به چیزای بهتر برسی می رسی! فقط سپاس گزار قبلی ها باش راحت روشن میشه!

    ولی ای امان که ما همون چیزی هم که داریم رو نمی بینیم….

    آیاتی که استاد بیان کردن در مورد اینکه انسان زود فراموش می کنه یکی از بی نظیر ترین آیات زندگی منه که شاید 4 ساله دارم روشون فکر می کنم که مربوط به سوره یونس نبی هستش:

    وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَهً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیَاتِنَا ۚ قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْرًا ۚ إِنَّ رُسُلَنَا یَکْتُبُونَ مَا تَمْکُرُونَ ﴿٢١﴾

    و هنگامی ما (‌سیستم مطلق چیره عالم ) به مرد رحمتی بعد از تضاد های که مردم باهش برخورد کردن دادیم و اونا غرق نعمت شدن..

    در فاصله بسیار بسیار اندکی دوباره نیرنگ و بد اندیشی می کنن! و هر بهانه و عذری نیارن که بگن نه! خدا که نبود من بودم!

    حالا این که شانسی بود …

    حالا الان که اینجوری شد که دیگه خیلی معلوم بود!..

    به قول مشدیا : کی گوفته بِراااار مو خُدُم بودوم که ای کاره رِ حَل کِردوووم

    بهشون بگو که خیلی سرییییع خدا مکرش رو سرتون پیاده می کنه!

    آنچنان بهانه های سرتون خالی می کنه که نتونین نفس بکشین ها!

    اون فرستاده های ما و فرشتگان می نویسن جز جز رفتار شمارو! وقتی فرشته هاش شمارو می بینین چه جوری انتظار دارین خدا شمارو نبینه!

    کتاب تذکره الاولیا رو که می خوندن یه اوستایی یه شاگردش رو خیلی دوست داشت و باهش ارتباط خوبی داشت بقیه شاگردا حسودی کردن و خیلی دلخور رفتن پیش اون اوستا یا مرشد که آقا این چه وضعشه! اونو بیشتر دوست داره و مارو دوست نداری!

    اوستا گفت من همتون رو دوست دارم ولی این به واسط رفتار و آگاهی که داره درجه مقام بالاتری داره…

    گفتن ما باورمون نمیشه …

    گفت خب آزمونی میزارم، به همشون مرغی داد و گفت برین اینو جایی بکشین که کسی شمارو نبینه!

    خلاصه بعد از 1 ساعت همه اومدن و هرکس یه سوراخی پیدا کرده بود و مخفیانه مرغ رو کشته بود…

    دیدن اون شاگرد بعد از ساعت ها اومد با مرغ زنده، بعد همه شاگردا با خودشون گفتن هه دیدی از اولم این هیچی نبود الکی محبوب بود!

    اونجا بود که استاد گفت حالا فهمیدید چرا این شاگرد من از شما سره؟! همه گفتن نه :|

    گفت بهشون خودت توضیح بده:

    شاگرد گفت من وقتی خواستم پرنده رو بکشم هرجارو گشتم هیچ جایی رو پیدا نکردم که خدا اونجا نباشه و من رو نبینه …

    دیگه شاگرد ها هم جامه ها دریده و ….

    من پریروز داشتم فایل بی نظیر داستان هدایت الهی رو تو سایت گوش میدادم اونجا گفتم خدایا! هرچی به سیدحسین عباس منش دادی حقشه و اگر هرکس میگه چرا احمقه! چون ما هیچی نمیدونیم…

    تو با همه عالم و آدم خداحافظی کنی بار و بندیل سفرت رو ببندی صرفا به واسطه تصویری که همسرت دیده!

    بعد بری مادرید سفارت قبولت نکنه و اونجا بگی حتما خیریتی!

    وقت سفارت فرانسه رو بگیری و دقیقا همزمان کارت اعتباریت کار نکنه! که به نظر من تا مهاجرت نکنه کسی نمیدونه یعنی چی که تو کشور خارجی باشی و کارتت کار نکنه!

    و همه شرایط محیطی بر علیه این باشه که همه چیز خوب می گذره ولی تو برای حفظ حال خوبت بری دیزنی لند؟!

    خب اگر این توحید نیست پس چیه؟! چرا ما چایی نخورده می خوایم با خدا پسرخاله بشیم! تا کوچک ترین اتفاقی میفته همچین به خدا شاکی میشیم انگار حقمون رو خورده!

    در سوره الرحمن چه قدر این ترکیب تکرار میشه : فبای الائ ربکما تکذبان! با چه نشانه ای خدای خودتون رو تکذیب می کنین؟!

    خدایا عدالت تو حقه و هر بندت در هر موقعیتی هست بهاشو داده و غیر از این نیست!

    آیه 95 سوره نسا :‌

    لَا یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ ۚ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَهً ۚ وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا

    برابر نیستن اونای که 24 ساعت روی قسمت مبارکشون نشستن و همش بهانه ای مزخرف میارن که زمین کجه، دسته خرابه و …

    با کسانی که در راه خدا با جان و مالشون حرکت می کنن.

    این الکیه که شما بیای بشینی جلوی دوربین و بگی اگر همه چیزم رو ازم بگیری بازم از صفر می سازم چون اعتبار به خداست…

    بالای چندین بار یک فایل استاد رو گوش میدادم و ایشون چه قدر عالی گفت که هرچه قدر ساده تر بشه و بخش های زیادی از سایتم هم نباشه بازم مسیرم درسته و کار انجام میشه.

    خدا با فضل و کرم و عشق و صفا به اون هایی که با دار و ندارشون در مسیر خدا حرکت می کنن درجاتی میده به نسبت آدم هایی که نشستن و همش با می ترسم و می ترسم هیچ تکونی به خودشون نمیدن!

    من وقتی می بینم که آقا نخواستم در شرایط محیطی بد بمونم و حرکت کردم و سفرم رو شروع کردم چه قدر برکات وارد زندگیم شد و چه قدر خدا قلبم رو شاد کرد!

    چه قدر خدا حالم رو خوب کرد!

    مگر ثروتی دارایی به جز فضل و بخشش پروردگار هست؟!‌ مگر جز حال خوب غایت بالاتری هست؟!

    ۚ وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا

    و همیشه و همیشه و همیشه وعده خدا راسته و مو لا درزش نمیره!!!!

    و باز خدا تکرار می کنه ما به کسانی که حرکت می کنن به نسبت کسایی که نشستن خیلی پاداش هایی بزرگی می دیم!

    هرچی بدبختی آدم می کشه از نشستن و حرکت نکردنه چون می ترسه!

    چون ایمانش به خدا کمه و هرکس می گه ایمان دارم ولی درصدی حرکت نمی کنه از سنگ بد تره چه بسا که ما سنگ هایی داریم در بیابون که حرکت می کنن! ( حتما سرچ بکنین در موردش‌)

    چه قدر دلم می خواد ساعت ها بشینم و هعی به خودم توحید رو یادآوری کنم و نترسم ولی حیف که انسانم و فراموش کاری بخشی از وجودمه…

    خیلی دوستتون دارم

    توحیدتون، عملی!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 633 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1274 روز

      سلام و درود سید علی جان

      هر لحظه ای که میگذره سید جان نشانه ای میبینم که نمی توانم ندای درونم را لبیک نگویم.با اینکه چند دقیقه ای نگذشته که جواب کامنت پر مهرتو دادم و در جواب کامنت دوست عزیزم سمیه زمانی به دلیل ارسال سه کامنت براتون اشاره کردم که امیدوارم اگه فرصت کردید بخونید و لینکشو پائین میذارم که راحتتر دسترسی داشته باشید. https://elmeservat.com/fa/practical-monotheism-9/comment-page-2/#comment-1190264

      وقتی چشمم به تعداد روزهای حضورتون افتاد نتونستم نیام و براتون ننویسم. عدد 1919 چه ست جالبی. من عاشق این ارتباط بین اعدادم و برام نشونه هستند. دو تا 19؛ دو تا یک و دو تا 9 آنهم در کامنت یک فایل توحیدی! زیبا نیست؟!!

      برای من که این روز کامنتت رو دریافت کردم کلی حرف و پیام داره. امیدوارم برای شما هم نشانه و تائیدی باشه از طرف خداوند. هر چند میدانم شما نشانه های خداوند را زندگی می کنید. عزت زیاد دوست عزیز.به دستان پر قدرت خداوند میسپارمتون و همیشه منتظر کامنت های بی نظیرتون هستم تا بیاموزم و یاد بگیرم و یاد بگیرم.یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
      • -
        پاکیزه بارکزی گفته:
        مدت عضویت: 839 روز

        به نام خداوند بزرگ و مهربان

        سلامم به برادر عزیزم اسداله عزیز

        سلام به قلب پاک تان

        سلام به مکان خدا

        خدایاااااا کرور کرور شکرت

        میدانی برادر عزیزم امروز چهار بار هست خداوند خواسته ام را تایید میکند که برایت داده شده هست

        یکبار در فایل جدید استاد هم اسمش شنیدم و هم نشانه اش دیدم بعدا یک جای رفتم در زمانی که قدم میزدم باز نشانه اش دیدم و هر بار که نشانه اش میبینم به خدایی خدا که الله در قلبم می‌گوید برایت داده شده این تمامش تاییدات من هست و غرق عشق خدا شدم در سایت مرا به سوی نشانه ام هدایت کن رفتم دو باره به بار سوم تایید خدا را دیدم باز نشانه واضحححححح دیدم از کلکین سرم بیرون کردم نشانه دیدم تایید خدا را دیدم حتی میفامی ندای خدا گفت برایت داده شده انسان هست تا به دست لمس نکند به چشم نبیند باور نمیکند اینا تمامش بماند چرا من آمدیم زیر این کمنت تان کمنت نوشته دارم که این هم فرمان خداست

        نمیدانم واقعا نمیدانم چگونه به این صفحه به این کمنت هدایت شدم من در سایت می چرخیدم یکبار به این صفحه و به این کمنت رسیدم من تا حالا حتی نه دیدم این کدام فایل هست فقط چشمم به کمنت سید علی عزیز و تعداد لایک هایش افتاد تعداد لایک 555 هست من پیش از این که در سایت استاد باشم زیاد به این اعداد باور میکردم و این عدد به من نشانه تغییر بزرگ بود و این که حالا دیدم گفتم خرافات هست ولی قلبم گفت نشانه هست تاییید خدا هست بعدا بیبین که کمنت شما در باره همین اعداد تکرار هست گفتم نی دیگر این اصلا اتفاقی نیست که یکبار خودت در این صفحه پیدا کنی نه کمنتی خواندی این هم تایییید خداوند

        خدایااااااااااااا شکرت

        این قسمت کمنت تان

        برای من که این روز کامنتت رو دریافت کردم کلی حرف و پیام داره. امیدوارم برای شما هم نشانه و تائیدی باشه از طرف خداوند

        .دو باره کمنتم را ویرایش کردم این هم فایل توحیدی استاد اصلا من چگونه در این صفحه آمدم خداوند بی نهایت زیبا هدایت میکند

        همین حالا کمنت خودتان میخواندم که در باره این نوشتین پیش از این که ما بخواهیم خداوند اجابت کرده و اشک هایم را جاری کردین باز حرف خودم را گفتین که تا به چشم نبینم باور نمیکنم ولی داده شده چقدرررر کمنت تان بی نظیر بود و دوباره آمدم کمنتم را ویرایش کردم برای تان بنویسم

        دوستتت دارم برادر عزیز و خوش قلبم

        خداوند باری دیگر با کمنت شما واضح با من سخن گفت او هم در فایل توحیدی

        چی بگویم واقعا از این همه عشق خدا

        از همه مهر خدا

        سپاسگذارت هستم برادر مهربانم

        الهییییییییییییی که به تک تک خواسته هایت برسی بیشتر از اونا برسی

        تشکر تشکر که هستی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          اسداله زرگوشی گفته:
          مدت عضویت: 1274 روز

          سلام و درود خدا بر پاکیزه عزیزم

          انگار معجزات و نشانه های خداوند در این فایل الهی تمامی ندارد! بخشی از این معجزات و نشانه ها در جوابکامنت دوست عزیزم سید علی خوشدل نوشته ام که اگر نخوانده اید دوست دارم بخونید و برای همین لینکشو در پائین قرار میدم

          https://elmeservat.com/fa/practical-monotheism-9/comment-page-2/#comment-1190240

          و خوشحالم که پس از حدود دو ماه از آن تاریخ باز این فایل و کامنت هاش نشانه ای شدند برای تائید باورهای یکی دیگر از فرشتگان نازنین خداوند.

          پاکیزه عزیز این گفته خداوند که هر لحظه با نشانه ها و الهاماتش در حال هدایتمان می باشد رو با تمام وجودم باور دارم و درک کرده ام به همین دلیل حرف ها و صحبت های شما برایم نه تنها عجیب نیست بلکه تکرار و یادآور اتفاقات مشابهی است که خودم تجربه کرده ام.

          از اینکه اعداد یکی از نشانه ها و روش های هدایت خداوند برایمان است هیچ گونه شکی ندارم و بارها و بارها خداوند را در این اعداد و ساعت ها و شماره ها دیده ام و در وجودم تائیدشان کرده ام. انگار در آن لحظات خداوند دستش رو رو شانه ام می گذارد و بمن می گوید ببین و من میبینم و حضورش را لمس میکنم.

          خوشحالم پاکیزه جان برایت که در این مدت کم به درجه ای رسیده اید که براحتی نشانه ها رامتوجه می شوید و هدایتها را دریافت می کنید و چنین رابطه توحیدی زیبایی رو با خداوند برقرار کرده اید. و مطمئنم این رابطه الهی به شما همه چیز می بخشد زیرا امکان ندارد در جوار منشآء و منبع لایزال و بی انتهای الهی باشید و بی بهره بمانید.

          روی ماه زیبایت و وجود نازنیت را که تبلوری از جلوه زیبای الهی است دوووست دارم و برایت در این مسیر زیبا سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم خواهر عزیزم.یا حق

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
          • -
            پاکیزه بارکزی گفته:
            مدت عضویت: 839 روز

            به نام خدای که عشق هست و نور

            به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را

            خدای که فرمان او میان آسمان ها و زمین جاری هست

            خدای که قدرت مطلق این جهان هست

            خدای که یدالله فوق ایدیهم هست

            خدای که ان الله هوالرزاق ذوالقوه المتین هست

            خدای که علمش بی نهایت هست

            خدای که از اسرار پنهان سینه ها آگاه هست

            خدای که یار و رفیق من هست

            خدای را که من بی نهایتتتتتتتتتت دوست دارم

            بهترین رفیق من هست

            چنان حسش میکنم مثل سایه که قدم به قدم با من میاید

            خدای من شکرت که هستی شکرت که حست میکنیم شکرت که حضور داری خدای من برای تمام لحظاتی که عاشقانه هستی سپاسگذارت هستم خدای من دوستتتتت دارم الهی شکرت صد هزار مرتبه

            سلامم به بنده توحیدی خدا

            سلام به محبوب خدا

            سلام اسداله عزیز و مهربان ما

            من عاشق الهامات و هدایت های خدا هستم من عاشق این خدا هستم که به زیبایی همرایت حرف میزند خیلیییی زیباست

            یک درس جالب امروز یاد گرفتم خداوند حتی به کمنت های که نه دیده شده و پاسخ نداده شده ما هم پلان های قشنگ دارد باز چطور فکر میکنیم به رویا هایمان پلان های قشنگ ندارد ؟

            او آگاهست

            او داناست

            او میبیند

            او میشنود

            او کمک میکند

            همین یک ماه هست خیلیییی نشانه میبینم برای مهاجرت ولی نجواه اجازه نمیدهد واقعا باور کنم میگم پاکیزه بازم توهم زدی ولی خدا ‌دمش گرم تمام تلاش خود را میکند تا بگوید شده و‌اتفاق افتیده نمیدانم قرارر هست چی شود ولی میدانم خیلیییییی قشنگ میسازد قلبم گفت اینجا بنویسم

            دقایق پیش از خدا یک نشانه خواستم برایم گفت برو در دیدگاهی که برایت پاسخ داده شده صفحه دهم کمنت سومش بخوان بخدا قسم هست به همین واضح بودن گفت

            گفتمممم چشممم

            نمیدانستم کمنت از شماست و من در باره نشانه های خواسته ام و مهاجرت و اعداد صحبت کردیم دیدم کمنت شماست و من اون زمان درست نه دیده بودم گفتمممممممممممممممممم چی میکنی به گفته استاد این هدایت تا چی حد می‌تواند پیشششش برود

            بخدا خدا خیلییییییی بزرگ هست

            خیلییییییییییییییی بزرگ هست

            دیدم کمنت سراسر حرف نشانه و تایید خواسته ام بوده و خدا اینجا من را هدایت کرد تا بگوید باورش کن

            انشالله میشود و من ایمان دارم وعده خداوند حق هست

            بخیر میایم و از نتایجش مینویسم

            اینجا هم گفت بزار رد پا تا بدانی

            خداااااااا هر کاری را می‌تواند

            خدا خیلییییی بزرگتر از حد تصورت هست

            خدایااا دوستتت دارم

            برادر عزیزم دوست دارم

            در پناه الله باشی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
            • -
              اسداله زرگوشی گفته:
              مدت عضویت: 1274 روز

              سلام و تحیت خداوند نثار پاکیزه خداوند

              وقتی پیام سراسر نورت رو دریافت کردم تعجب کردم که این کامنت جواب کامنت 8 ماه قبلی است که برایت نوشته ام! ولی سریع کامنتم رو بیاد آوردم! میدونی چرا؟ چون بقول معروف خیلی دست و پا زدم تا این کامنتمو ببینی! منو تصور کن که هی دارم بالاو پائین میپرم ودودستامو تکون میدم تا منو ببینی اونم وقتی روبرویتم ولی انگار هاله ای نامرئی مانع دیدنت میشه چون خداوند پلن بهتری برات داره که عقل ناقص ما بهش قد نمیده، ما مو رو میبینیم و او پیچش مو. جالبه بدونی تو یه کامنت دیگه هم به این کامنت برایت اشاره کردم ولی مگه ما کاره ای هستیم در برابر قدرت مطلق هستی. حتی اگه هر روزم بهش اشاره میکردم نگاهت آنرا نمی دید چون وقتش نرسیده بود، چون خداوند نمی خواست که ببینی و خودش پلن بهتری رو برات چیده بود که از درک ما عاجز است.این کامنتت نه تنها برای تو نشانه بوده بلکه برای منم نشانه است تا کم تقلا کنم و به زمانبندی خداوند بیشتر اعتماد کنم و ایمانم را قویتر کنم که خواسته های ما پاسخ داده شده و در زمان مناسبش دریافتشان خواهیم کرد

              پاکیزه جان عزیزم میدانم چنان ارتباط زیبایی با خداوند داری که خداوند روی دوشش سوارت کرده و خودش بهترین راهنما و هدایتگر تو به سمت خواسته هایت است. فقط از ما می خواهد بیشتر بهش ایمان بیاوریم و بیشتر بهش تکیه بدیم و بیشتر قدرت مطلق زندگیمان را بهش بدهیم، آنوقت میبینیم که همه کار برایمان میکند.شاید درک این کامنت هم برای من ماه ها زمان ببرد چون همه چیز فرکانس و مدار و تکامل است. از صمیم قلبم در این لحظات صبحگاهی برایت بهترین اتفاقات رو آرزو میکنم و به اجابتش ایمان دارم زیرا این وعده خودش به شجاعان است. منتظر خبرها و اتفاقات و نتایج خوبت خواهیم بود. خواهر نازنین و فرشته خوش قلب خدا. در پناه حق، یا حق

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
            • -
              الهام وابراهیم گفته:
              مدت عضویت: 1530 روز

              سلام پاکیزه جانم. داشتم کامنتت رو میخونم..دنبال جواب سوالم از خدا بودم ..که چرا هنوز بعد از چند سال من به بیشتر خواسته هام رسیدم اما به یک دونه که از همه مشتاق تر بودم ن؟؟

              در حال خوندن کامنتت بودم که عاشقانه

              ودلبری خدا بود اشکم در اومد و در همون حالت خدا بهم الهام کرد جوابمو داد…

              منم همین الان بهش قول دادم.. گفتم تو همین کامنت تعهد میدم که توحیدی تر باشم و توحیدی عمل کنم ..و

              قول میدم بیشتر و بهتر از هرروز روی خودم کار کنم و عاشقت باشه خداااجووونم..

              عاااشقتم خدا جوونم که اینقدر واضح با من حرف زدی..منم اینارو برای خودم نوشتم که تعهد قلبی دادم..

              و مطمنم که خدا خواسته ام رو اجابت کرد….

              خدایا شکرتتتت .‌

              خدایا مرسی که هستی وهوامو داری…

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم شمسا گفته:
      مدت عضویت: 2003 روز

      سلام به دوست عزیزم سید علی

      چقدر کامنتتون درست و به جا بود و داشت بهم می گفت دیدی سید هم بهت گفت …که الکی خوشی به ایمانت

      من چند وقتی هست که به این نتیجه رسیدم که بعد سی و چند سالی که از خدا عمر گرفتم واقعا اون ایمان که همیشه ازش دم میزدم و سرکلاس با افتخار برای بچه ها میگفتم ندارم وقتی که اومدم با جدیت روی فایلها کار کنم هی رفتم جلو دیدم یه چیزی کمه گفتم خب ورودی هاست دیگه ،اوکی خب رسانه و صحبت اضافه و… ممنوع باز رفتم جلو دیدم نه نشد گفتم آها کنترل ذهنم هست باشه کار میکنم روش … باز دیدم نه هنوز یه چیزی کمه خب چیه پس آها تمرینات باید بنویسی فایلها هم نکته به نکته نوشته بشه خب شد

      دیگه چیه اون محیط هم نرو چون حست برمیگرده با اینم صحبت نکن و……

      دیدم هنوز که هنوزه یه جای کار می لنگه گفتم چیه خدایا

      اومد گفت

      «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‌؛[1] و افراد با ایمان، باید تنها بر خدا توکل کنند»

      اولش انکار که نه بابا این چه حرفیه خدا بعد اینهمه برو بیا و خداجون دلم برات تنگ شده و …

      برام دلیل آورد گفت خب بیا بشین بزرگترین دغه دغه ذهنیتو بگو چیه که کلا هر وقت یادت بیاد فاتحه احساس خوبت می خونه … گفتم خب اینه .‌..

      گفت سر این مسئله چند بار ازم هدایت خواستی گفتم زیاد چی بهت گفتم

      دقیقا اینو فرمودی

      أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ ۚ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿٣6﴾

      آیا خدا برای بنده اش [در همه امور] کافی نیست؟ و مشرکان [به پندار خود] تو را از کسانی که غیر خدا هستند، می ترسانند و هر که را خدا به کیفر [کفر و عناد] ش گمراه کند، او را هیچ هدایت کننده ای نخواهد بود؛ (36)

      وَمَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ ۗ أَلَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقَامٍ ﴿٣٧﴾

      و هر که را خدا هدایت کند، او را هیچ گمراه کننده ای نخواهد بود. آیا خدا توانای شکست ناپذیر و صاحب انتقام نیست؟ (37)

      وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلْ أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکَاتُ رَحْمَتِهِ ۚ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ ۖ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ ﴿٣٨﴾

      اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان ها و زمین را آفرید؟ بی تردید می گویند: خدا. بگو: پس مرا درباره معبودانی که به جای خدا می پرستید خبر دهید، که اگر خدا آسیبی را برای من بخواهد، آیا آنها می توانند آسیب او را از من برطرف کنند؟ یا اگر رحمتی را برای من بخواهد، آیا می توانند رحمتش را باز دارند؟ بگو: خدا مرا کافی است. توکل کنندگان فقط بر او توکل می کنند. (38)

      خوب چشات باز کن و حواست بده به من و دوباره بخون مریم …

      مگه نگفتم فقط از من هدایت بخواه که من هدایتگرم

      نگفتم من انتقام گیر شکست ناپذیر

      نگفتم هیچی نمی تونه بهت چپ نگاه کنه

      نگفتم من خدای آسمانها و زمین مهربانترین مهربانان برات کافی هستم

      گفتم چرا گفتی خداجون

      خب توکلت به نصف روز کشید؟؟،

      اون که بماند غر زدنات چه معنی داره

      احساس ترسهات

      نفرت هات

      کینه هات

      شخم زدن گذشته

      اشکهای پنهونیت

      اینا حکمش چیه مریم…

      پس نگو و دم از ایمان نزن

      هر وقت دیدم عمل کردی به گفته ات منم عمل میکنم به آنچه وعده داده شده

      آره آقای خوشدل عزیز

      من فهمیدم که باید برگردم از اول شروع کنم چون اصل و اساس همه چی ایمانه توکل واقعی نداشته باشی یعنی همه چی هیچ و هیچ …

      متشکرم از یادآوریت که باید روی باورهای توحیدی کار کنم توحیدی با عمل…

      قلبتون سرشار از عشق و آرامش الهی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 78 رای:
      • -
        منصوره گفته:
        مدت عضویت: 852 روز

        سلام مریم خانم دوست عزیزم

        چقدر حرفهاتون برام آشنا بود، یاد خودم افتادم. منم چند سالیه با استاد آشنا شدم و افتان و خیزان در این مسیر هستم.

        خیلی وقته تلویزیون نمی بینم، با خیلیا رفت و آمد نمی کنم، فایلا را گوش می دم ولی در زندگیم آرامش نداشتم.

        گهگاهی خدا رو حس می کردم وبعد انگار خدا دور می شد. من سالهاست درگیر یه اضطراب هستم. همش از خودم می پرسیدم ” که چطور خیلیا از آرامش گرفتن در این مسیر حرف می زنن پس چرا من آرامش پیدا نمی کنم؟ چه فایلی ، چه محصولی باید کار کنم؟”

        فکر میکردم از طریق یه آدمی می تونم مشکلمو حل کنم از خدا کمک می خواستم که شماره اونو گیر بیارم خدا هم کمکم کرد و به طرز معجزه آسایی شمارشو پیدا کردم ولی حرف زدن باهاش فایده ای برام نداشت.

        تازه چند روز پیش که اضطرابم به بیشترین حدش رسید فهمیدم قطعه گمشده پازل چیه، اون قطعه، خدا بود. زانو زدم و تسلیم شدم. گفتم خدایا منو ببخش که سراغ هرکس رفتم غیر از تو و حتی نفهمیدم که فایلهای استاد بدون ارتباط با تو نمیتونه به من آرامش بده. نفهمیدم که اگه فلانی افسردگیش با فایلهای استاد خوب شده بخاطر درست شدن ارتباطش با تو بوده. باورم نمی شد که اینقدر جاهل و کور بودم.

        به خودش قسم به دقیقه نکشید که منو به کتابی در کتابخونمون هدایت کرد، بازش کردم، در مورد ارتباط با فرشتگان و راهنماهای معنوی بود. به خودم گفتم چرا با راهنماهای معنوی حرف بزنم با خود خدا حرف می زنم. من ازش کمک خواستم و اون باهام حرف زد و من نوشتم.

        خدا بسیار سریع اجابت می کنه فقط اگه باورش کنیم.

        الان چند روزه که واقعا آرامم نمی گم همیشه، غالب اوقات. هر لحظه حسش می کنم. چندروز پیش دوباره ذهنم شروع کرده بود به ترسوندنم که اگه فلان اتفاق بیفته تو بدبخت می شی، تو نمی تونی تحمل کنی. انگار یه چیزی بهم الهام کرد که هیچ کس از آینده خبر نداره پس چرا حرفهای شیطانو باور می کنی؟ خیلی آروم شدم. شب داشتم قرآن می خوندم آیه 22 سوره ابراهیم خدا می گه ” وقتی کار به پایان می رسه شیطان به کفار می گه که خدا به شما وعده حق داد، منم به شما وعده دادم، هیچ اثبات و برهانی هم برای وعدم نیاوردم و خلف وعده کردم و شما بودید که پیرو من شدید” یاد خودم افتادم که سالهاست شیطان به من وعده بدبختی و رنج و فقدان می ده و من باور کردم و زندگیم شد جهنم. خدا در مورد آینده به من وعده خوب می ده و شیطان وعده بد و من پیرو شیطان بودم. از اون شب چند بار این آیه رو خوندم و از خدا طلب بخشش کردم که من وعده شیطانو باور کردم.

        مهمترین و شاید تنهاترین اصل موفقیت توحیده. بدون توحید همه کارها بیهوده است.

        خیلی طول کشید که اینو بفهمم ولی خدا رو شکر که فهمیدم.

        به قول قرآن و استاد، خدا کمک می کنه به همه. زمانی که فکر می کردم حرف زدنم با فلانی بهم آرامش میده خدا کمکم کرد و زمانی هم که از همه ناامید شدم و رو به خودش آوردم هم جوابم داد.

        باید تسلیم باشیم و به او اعتماد کنیم بذاریم اون روش حل مساله را بهمون بگه نه اینکه فکر کنیم که راه حل مساله من فلان چیزه حالا خدایا کمکم کن که بتونم فلان کارو انجام بدم. چون خدا صددرصد کمکمون می کنه ولی بعد می بینیم این، راه حل مسالمون نیست.

        خوشحال شدم که مریم خانم آنچه که من تازه درکش کردم شما هم در کامنتتون بیان کردید.

        انشالله هممون روزبروز مومن تر و تسلیم تر شویم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
        • -
          مریم شمسا گفته:
          مدت عضویت: 2003 روز

          به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

          أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (36)

          (آیا خداوند برای امور بنده اش کفایت نمی کند و آنها تو را از معبودهای دیگر بیم می دهند و کسی که خدا گمراهش کرده باشد، دیگر برایش هدایت کننده ای نخواهد بود)

          سلام به منصوره عزیزم

          عزیزم معنی اسمت یعنی یاری داده شده، پیروزشده، تو از اولم یاری شده بودی پیروز بودی و هستی چون خدا در درونت هست

          منصوره عزیزم یاری شده خداوند،، شرک خیلی نامحسوس در آدم نفوذ میکنه، من وقتی هر دوره ای از استاد میگرفتم میگفتم دیگه تمام با این دوره می ترکونم با این فایل بخصوص و…. می دونی یه جورایی قدرت داده بودم به استاد و آموزه هاش نه به خدایی که خودش منو هدایت کرده بود به این سایت برا همین هر چی دست و پا میزدم میگفتم چطوره بقیه نتیجه میگیرین من هنوز اول راهم چرا من راه نمی افتم، اخه چم شده، من که دارم همه کار میکنم چرا نمیشه …. ولی منو متوجه کرد دارم از اول راهو اشتباه میرم

          عزیزم

          من از آموزه های استاد آموختم که وقتی یه ترمزی فقط پیدا میکنی هنوز حذفش نکردیا ولی همین که پیداش کردی یعنی نصف راهو رفتی یعنی دیگه می دونی اون خواسته ات لنگ کدوم باور اشتباهته… و بعد اون راحت‌تر برای حذفش و جایگزین اون باور اقدام میکنی

          خداروشکر

          حالا که متوجه شدیم که همه چی فقط توحید هست و همه چی فقط خداوند واحد هست

          این یعنی راهو درست اومدیم یعنی بزرگترین کشف زندگیمون پیدا کردیم یعنی مهمترین و راهگشاترین باور در خودمون متوجه شدیم و باید نهادینه کنیم و فقط باید بهش عمل کنیم

          به نظرم انسان وقتی به این فهم میرسه که همه چی توحیده که، به عجز رسیده باشه به ناتوان بودن خودش در پیشگاه خدا اقرار کرده باشه و در پی اون ازش کمک خواسته باشه و هدیه بزرگی که خدا اول کار بهش میده اینکه بهش میگه فقط به من توکل کن

          حسبی الله و نعم الوکیل من برای تو کافی هستم عزیزم

          من منتظرت بودم

          خب حالا نوبت منه جوابشو بدم با عشق

          با آگاهی

          با اعتماد

          با یقین

          با توکل

          با ایمان عملی

          منصوره جان من بعد کامنتی که گذاشتم از خدا هدایت خواستم برای اینکه چطور توکل کنم و روی حرفم باشم

          بهم گفت از اتفاقات کوچیک شروع کن، مثلا اگه از عزیزانت کسی رفته جایی و دیر کرده مضطرب نباش به من توکل کن آروم باش….

          و من از اون روز شروع کردم به تمرین

          و دیدم که چطور مسائل به راحتی حل میشن

          دیدم که ذهنم بوده که سناریو یازی میکرده برای اتفاقات ناخوشایند تا منو نگران کنه و همش هم پوچ بوده

          دیدم که هر جایی گیر کردم و سوالی داشتم خیلی زود و واضح جوابم داد

          و می بینم که هر لحظه در قلبم برای حتی کارهای کوچیک هدایتم میکنه

          حتی برای طریقه فرستادن پیام به مخاطبی …

          می دونی منصوره جانم ما تا حالا اجازه نداده بودیم که خدا در زندگیمون راهنما باشه هدایتگر باشه …

          چون متکی به عقل ناقص بودیم و همه چیو با اون که پر از محدویت هست می سنجیدیم

          ای در درون جانم و جان از تو بی‌ خبر

          وز تو جهان پرست و جهان از تو بی‌ خبر

          ای عقل پیر و بخت جوان کرده راه تو

          پیر از تو بی‌نشان و جوان از تو بی‌ خبر

          چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان

          در جان و در دلی، دل و جان از تو بی‌ خبر

          قلبت پر از حضور خداوند عزیزم(:*

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            منصوره گفته:
            مدت عضویت: 852 روز

            سلام دوست عزیزم مریم خانم

            ممنونم که اینقدر قشنگ در مورد معنی اسمم برام نوشتید مسلما پیام شما پیامی از سوی خدای مهربانمه که او واقعا بخشنده و مهربانه.

            من هم بیشتر مشکلم نگرانی در مورد آینده بود و به قول شما ذهنم هم استاد نوشتن سناریوهای منفی و منم استاد باور کردن اونها و معلومه زندگی با این ترکیب چه جوری میشه‌.

            منم شروع کردم به آرام بودن و البته از بعد اونروزی که با خدا صحبت کردم عجیب آرومم و خنده داره که بازم شیطان میاد بهم میگه که این آروم بودنت طبیعی نیس باید نگران باشی بخاطر فلان مساله. منم می خندم و می گم اتفاقا آروم بودن طبیعیه من 20 سال داشتم غیرطبیعی زندگی می کردم‌.

            همونجور که توی آیاتی که خودتون در کامنتتون آوردید وقتی پیغمبر از کافران می پرسیده که این جهانو کی خلق کرده جواب می دادن خدا. یعنی اونا هم می دونستن که بتها نمی تونن چیزی خلق کنن اما وقتی مشکلی پیدا می کردن میرفتن سراغ بتها و از اونا کمک می خواستن. فکر کنم برای همینه که خدا در سوره حمد پرستش و کمک خواستنو در کنار هم آورده.

            مادر موسی الهامی دریافت کرد احتمالا به همان صورتی که من هم دریافت می کنم ولی اون به الهامش اعتماد کرد. اون به خدا اعتماد کرد، وگرنه اگه به عقلش رجوع می کرد هرگز نمی تونست پسرشو به دریا بندازه.

            فرق آدمها در اینه. در اعتماد به خدا. وقتی به خدا اعتماد کنی نگران آینده نیستی، میگی هر تضادی پیش بیاد اون کنارمه و کمکم می کنه.

            این درکی بود که الان که دوباره داشتم این فایل بی نظیر رو گوش می دادم بهش رسیدم.

            خیلی عالیه که شروع به تمرین توکل کردید که متوکل بودن هم تکاملیه.

            انشالله که هممون در این مسیر ثابت قدم باشیم و مراحل تکاملمونو با لذت طی کنیم.

            خدا نگهدارتون باشه دوست عزیزم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        حسل گفته:
        مدت عضویت: 2325 روز

        سلام مریم عزیزم چقد کامنتت که در پاسخ به کامنت دوست عزیزمون آقا سید علی بود، به زیباییی تمام حال و روز منو توصیف میکرد. چقدد من اشک ریختم . شاید باورتون نشه از اول کامنتتون شرو کردم و همینطور که میرفتم میگفتم منم همینممم. چقد زیبا اومدی گفتی (هر وقت دیدم عمل کردی به گفته ات منم عمل میکنم به آنچه وعده داده شده)

        منم ادعای ایمان رو داشتم، در صورتی که با ترسهام داشتم زندگی میکردم. در مورد زیبایی ها صحبت میکردم و جایگاه خدا رو مثل بت برای سپاسگذاری بی روح و بی حس گذاشته بودم. در صورتی که خدا همه ی من بود و من آن خودم رو یادم رفته بود.

        مرسی دوست عزیزممم خیلی کامنتت حالمو دگرگون کرد. دوستت دارم️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          مریم شمسا گفته:
          مدت عضویت: 2003 روز

          سلام دوست عزیزم حسل

          خداروشکر میکنم بابت وجود دوستان عزیزی مثل شما در این سایت الهی

          خداروشکر میکنم که با کامنتم تونستم احدیت خداوند رو در قلبتون یادآور بشم

          همین که قدرت رو از تمام امور زندگیمون از اشیاء از آدمها، از طبیعت ، از اتفاقات ، بگیریم و بدهیم به دست الله یکتا یعنی زندگی رو باعشق زندگی کردیم

          یعنی هم مدار شدیم با خدای واحد و هم مداری با او یعنی عشق ،یعنی ثروت،یعنی سلامتی ،یعنی شادی ،یعنی آرامش

          همه چی در نهان و درون ماست و ما متاسفانه در بیرون از خودمون دنبال حقیقت هستیم و از گنج درونمون غافلیم

          دوست عزیزم من چند ساله با آموزه های استاد آشنا هستم ولی مثل یو یو بودم می رفتم و میومدم و نتیجه هام در همون حد بود ولی درکنار همه اینها تضاد ها امانم بریده بود و اونقدر چک و لگ جهان خوردم که به عجز اوفتادم و مقصر هم خودم بودم چون قدرت به بقیه داده بودم چون همه رو کرده بودم بت با تمام وجود چسبیده بودم بهشون و جواب همه اینها شد طرد شدن بی‌ تفاوتی نسبت به من و….

          الان من تضادهام دوست دارم منو اونقدر کوچیک و ناتوان کرد که به عجز افتادم با تمام وجودم خدا روصدا زدم

          و سریع جوابم داد و اولین چیزی که بهم داد خودش بود و بعدش فهم و درک آموزه های استاد من قبلا فقط صدای استاد میشنیدم ولی الان با تمام وجودم درک میکنم که می دونم با بالا رفتن مدارم بازم به درک و فهم جدیدی ازشون می رسم .

          خداروشکر که در این سایت الهی هستیم و هر لحظه تحت حمایت و هدایت خدای مهربانم.

          اندر دل من درون و بیرون همه اوست

          اندر تن من همه جان و رگ و خون همه اوست

          اینجا چگونه کفر و ایمان گنجد

          بی چون باشد و وجود من چون همه اوست

          قلبتون پر از حضور خدای مهربون دوست عزیزم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            سینا عارفی گفته:
            مدت عضویت: 1266 روز

            سلام و درود به مریم عزیز

            چندتا سوال دارم ازت

            خوشبختی و آرامش جز اینه ؟! که صبح اول وقت به جای چک کردن فضای مجازی کارم خوندن کامنت ها باشه ؟!

            خوشبختی جز اینه که هر روز با خوندن بیش از 300 تا کامنت باز هم افراد جدیدی رو پیدا کنم توی این سرزمین توحیدی ؟!

            خوشبختی جز اینه که در سکوت و خلوت صبح بشینی و از خوندن تک تک این کامنت ها و عشق بازی بنده ها با خداشون لذت ببری ؟!

            خیلی خوشحالم که هدایت شدم به کامنت های شما و با توضیحاتتون یاد این غزل از حضرت حافظ افتادم

            دوش وقتِ سَحَر از غُصه نجاتم دادند

            واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند

            بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند

            باده از جامِ تَجَلّیِ صفاتم دادند

            چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

            آن شبِ قدر که این تازه براتم دادند

            بعد از این رویِ من و آینهٔ وصفِ جمال

            که در آن جا خبر از جلوهٔ ذاتم دادند

            من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب؟

            مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند

            هاتف آن روز به من مژدهٔ این دولت داد

            که بِدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

            این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد

            اجرِ صبریست کز آن شاخِ نباتم دادند

            همّتِ حافظ و انفاسِ سحرخیزان بود

            که ز بندِ غمِ ایّام نجاتم دادند

            مریم عزیز با قلبت نوشتی و قلبم رو شاد کردی ، برات روزی پر از برکت ، آرامش و عشق رو آرزومندم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Ehsan Moqadam گفته:
      مدت عضویت: 1932 روز

      درود بر شما سید علی جانم

      خداروشکر می‌کنم که در این سایت عزیزانی مثل شما هستند

      از چنین استادی غیر از این هم توقعی نیست

      حکایتی که از کتاب تذکره‌الاولیا ‌بیان کردی خیلی برام تکان‌دهندست همیشه، واقعاً اگر ما همه جا خدا را همراه خودمون ببینیم دیگه هیچ احساس بدی هیچ وقت بهمون دست نمیده.

      نگرانی، ترس، اندوه و تمام احساسات نامناسب برای اینکه ما خدارو در تمام لحظات زندگیمون احساس نمی‌کنیم.

      فایل امروز بهم یادآور شد که توحید یعنی در همه حال به خدا فکر کنی، خدا را همراه خودت ببینی.

      همه ما وقتی داریم رو خودمون کار می‌کنیم حالمون خوب میشه اما در عمل که میرسه دچار تردید میشم و گاهاً مثل گذشته عمل می‌کنیم.

      بسیار با عمل‌گرایی موافق هستم و به‌نظرم اصلاً توحید در عمل معنا میشه.

      یعنی این توحید زمانی معنا میشه که ما عمل کرده باشیم که این عمل ابتدا در ذهن شروع میشه یعنی وقتی ما خوب روی ذهنمون کار کرده باشیم، انگیزه‌ها رو زیاد کنیم و ترمز‌ها رو کم عمل اتفاق میفته.

      هیچ انسان تنبلی به نظر من وجود نداره، تمام این تنبلی‌هایی که ما داریم به‌خاطر انگیزه کم و ترمزهای بسیاره.

      توحید همینجا کار میکنه. زمانی که انگیزه داری، ترمزها رو هم حس میکنی اما حرکت میکنی و همین حرکت ترمزها رو کم میکنه خود به خود.

      باز هم از شما دوست عزیزم سپاس‌گزارم که انقدر قشنگ می‌نویسی و نکات فوق‌العاده‌ای رو همیشه یادآور میشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
      • -
        یاسمن زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2400 روز

        سلام به آقا احسانِ عزیز!

        همیشه از خوندن کامنت های شما لذت می برم و استفاده می کنم!

        با این جمله تون خیلی موافقم که چیزی به اسم تنبلی وجود نداره، تمام این تنبلی ها به خاطر انگیزه ی کم و ترمزهاست!

        من خودم الان درگیر یه همچین موضوعی هستم و کاری که دارم سعی میکنم بکنم اینه که مزیت ها و نکات مثبت اون کار رو تو ذهنم بولد کنم و دوم اینکه به خودم بقبولانم که این کار ساده ست! یعنی ترمز سخت بودن و پیچیده بودن این قضیه رو از ذهنم حذف کنم.

        ممنونم از کامنت های زیبایی که می نویسین و نکات ریزی که یادآوری میکنین!

        در پناه خدا بهترین ها رو براتون آرزو میکنم احسانِ عزیز :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2165 روز

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      سلام به شما سیدعلی خوشدل وعزیز

      واقعا سپاسگزارم برای وجودت علی جان

      واقعا سپاسگزارم برای تصمیمی که گرفتی و تعهدی که دادی و سرقولت موندی و داری ادامه میدی.

      واقعا سپاسگزارم برای آگاهی هایی که بهش عمل میکنی و با ما تجربیاتت رو به اشتراک میذاری و باعث میشی باورهای تک تک ما هم تقویت بشه. واقعا تحسین ات کردم و میکنم هربار و تشکر میکنم برای تمام ردپاهات و تمام قدم ها و اقدام های عملی و در مسیر توحیدت.

      امروز من خودم پر رنگ تر در سایت کردم و دیدم محروم کردن خودم از کار و چیزی که دوست دارم فقط عذاب دادنه پس اینجوری فایده نداره، روشم رو برای تغییر عادت ها و تغییر رویه ام به سمت بهبود باید عوض کنم.

      یک قسمتی از مقاله ی سایت تو ذهنم رد شد و یک حسی گفت اینجا بلند بلند با سید علی خوشدل مرورش کن.

      وقتی بقول خودت: ” توحید هر لحظه در زندگی ما اگر فعال باشه چراغی روشن می کنه در زندگیمون و وقتی خاموش بشه کوریم! و دارم دور خودمون می چرخیم و هیچ چی نمی بینیم!” یعنی این جمله ات معرکه بود و در ادامه اون این به ذهنم اومد که بلند بلند اینجا فکرمو مینویسم. اینکه وقتی من یادم باشه مالک من کیه، یادمه باشه که مالک همه چی کیه و قدرت و فرمانروا و رب کیه. یادم نره و هر لحظه ذهن فراموشکارم رو کنترل کنم و بهش یاداوری کنم معلومه بینا میشم و چراغ روشن هدایت رو در مسیرم دارم و ترس ها میرن کنار…

      این قسمت مقاله هم جالب بود که تو نشانه دیروزم خوندم. اینکه “معمولا ادم ها وقتی بخاطر باورهای محدود کننده، به چیزی که می خواهند نمی رسند، پیش پا افتاده ترین کار را انجام می دهند، یعنی می ترسند و سریعا به دنبال عامل بیرون از خود می گردند تا تقصیر را گردنش بیندازند.

      عامل بیرونی یعنی خارج شدن از توحید یعنی قدرت دادن به هرچیزی غیر از خدا، یعنی فراموش کردن اینکه قدرت مطلق کیه، مالک و فرمانروا همه چیز و همه کس کیه.

      خدایا تنها از تو یاری میجویم و تنها و تنها تو را میپرستیم و ما رو کمک کن تا جز کسانی باشیم که به آنها نعمت و ثروت دادی نه گمراهان، نه اون کسانی که خودشون رو آسان کردن برای سختی ها و ادعاشون میشه و دارند راه رو اشتباه میرن.خدایا ما رو آسان کن برای آسانی ها.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2229 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام به سید علی عزیزم پسر مومن و موحد و خداجویم

      (آخه چه جوری باید درآمد بیشتر بشه؟

      آخه چه جوری امکان داره اون بهتر بشه و …)

      امشب یادِ داستان یه پسری که قبلا به صورت کارتون دیده بودم افتادم و

      اون رو برای بچه‌ها تعریف کردم.

      حالا برای شما هم میگم.

      یه پسری بود با توله سگش داشت بازی می‌کرد، یه زنبوری دید که به نی کوچیکی گیر کرده و این نی رو با خودش این ور و اون ور می کرد، پسر اون زنبور و نی را گرفت و شروع به بازی با اون کرد و همین طور که داشت می رفت صدای گریه یه بچه رو شنید، رفت نزدیک دیدی تا یه بچه ی کوچکی گریه می کنه پسر بچه با دیدن زنبور ساکت شد، و اون پسر اون زنبور و نی را به پسر بچه داد، مادر بچه برای سپاس گذاری چند تا سیب بهش داد.

      پسر سیب ها را گرفت و راه افتاد تا به دوتا خانم که با درشکه بودند رسید، یکی از خانم ها حالش خوب نبود و ضعف داشت، پسر سیب ها را به آن خانم داد، خانم با خوردن سیب ها جانی تازه گرفت و برای تشکر یه تکیه پارچه ابریشم به پسر داد.

      پسر تکه پارچه را برداشت و حرکت کرد، رسید به یه آقایی که سوار خر بود، اون مرد از پارچه ای که دست پسر بود خیلی خوشش آمد از پسر درخواست کرد که در اگر خر را به او بدهد پارچه را به او می دهد، پسر قبول کرد و عوض کردند.

      پسر سوار خر راه افتاد و به یه مزرعه ای که پیرمردی در آن مشغول کار بود رسید. پیرمرد پسر را مهمان کرد، وقتی شب دور هم نشسته بودند پیرمرد به پسر گفت که من تا حالا جایی به غیر از اینجا را ندیده ام ، اگه خرت را به من بدهی من به سفر بروم در عوض خانه و زمین کشاورزی ام برای تو .

      و پسر قبول کرد و فردا صبح شروع به کار در مزرعه خودش کرد.

      پسری که صبح هیچ نداشت تا شب صاحب خونه و زمین کشاورزی شد.

      این شاید یک داستان باشد، ولی واقعیت باور است ما اگر باور کنیم می شود فقط کافیه نپرسیم از کجا؟؟؟

      و جالب اینجاست اصلا قصد نداشتم داستانم رو به اینجا برسونم فقط یهو یادم اومد گقتم برای سرگرمی اون رو مطرح کنم، ولی آخرش به این رسیدم که خود من باور ندارم و فقط دنبال دلیل و مدرک هستم و گرنه این پول فقط بخاطر منطقی کردن رسیدن به خواسته هاست، کسی که انسان را آفرید وقتی چیزی نبوده نمی تواند که خواسته ما را بدون این بازیچه ها دنیا بیافریند؟ البته‌ که می تواند فقط ماییم که باور نداریم و گرنه برای خدا

      هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ

      هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ

      بسیار آسان است.

      سید علی عزیزم سپاس گذار خدای مهربونم بخاطر وجود نازنین شما

      در پناه حق روز به روز توحیدی تر و عاشق تر بشید. آمین یا رب العالمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 2006 روز

      سلام به هممون

      میخواستم تو پاسخ به کامنت اسماعیل خسروی عزیز بنویسم که: شجاعتت رو تحسین میکنم، اینکه زدی جمع کردی و به پای الهامت رفتی ترکیه اونم با 3 تومن پول فروش لبتابت…ولی ننوشتم! ذهنم گفت؛ بابا طرف مرده، تو کار بوده، اون همه مشتری و کار و فلان که گفت، دنیا دیدگی و تو کار بودن داشته. و من نفهمیدم!!!! نفهــــــــــمیدم این همون بهونه تراشی های ذهن منه! من شجاعت همچین افرادی رو تحسین میکنم… اونا که یه جا ننشستن، حرکت کردن، و این حرکت صرف جا به جایی فیزیکی نیست. اونی که شجاعت به خرج میده و همت میکنه که جور دیگه ای فکر کنه با تمام مقاومت های ذهن و بره جلو و هی بره و بره و بره تا مدارش، تا زندگیش عوض بشه…. و سینوسی عمل نکنه…. اونم شجاعه. خیلی هم شجاعه.من هم این شجاعتا رو میخوام. با همه وجودم. اینکه شجاعت به خرج بدم و خودم رو ببندم به آموزه ها، شجاعت به خرج بدم و به روزی به ندای «برو» ئه تو لبیک بگم و بزنم به جاده، و اونقدر قوی بشم، و اونقدر بسته به ربّ خودم، قوی بشم، که ترس از هیچی نداشته باشم، ترس از ضربه خوردن احساسم، ترس از بی پولی، ترس از افکار منفی و….

      سیدعلی، کامنتت رو که خوندم، داشتم دیوونه میشدم، ترکیبی از هدایت ها و آگاهی هایی ک این روزها دارم دریافت میکنم توشه. و حس میکنم، مشکل من، یه جوری به توحید ربط داره، یه جوری که طورشو نمیدونم! از خدا میخوام همچنان هدایتم کنه…

      دستورالعملای هدایتی من از این کامنت

      من باید تغییر کنم، من باید همت کنم به تغییر خودم، با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمیشه

      من باید همت کنم، حرکت کنم تا خدا منو بیشتر و بیشتر از الان برکت بده

      هی میپرسی چه کنم چه کنم، و اینم جوابت، شروع کن فاطمه، متعهدانه. هدف داشته باش و برای رسیدن بهش متعهد باش.

      خدایا، من میخوام توحیدی باشم، خودت هدایتم کن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      سمانه بیک زاده گفته:
      مدت عضویت: 1144 روز

      سلام به آقای خوشدل عزیز

      ماشالله به استادمون که همچین دانشجوهای فرکانس بالایی دارند

      انشالله آقای خوشدل در این مسیر الهی که هستید هروز خدای درونتون شعله ور تر بشه

      وبا صحبت های بی نظیر استاد عزیزمون و کامنت های زیبای شماما هم هدایت بشیم به سمت تمام دورن خودمون.

      بزرگترین نعمت بعد سلامتی به نظر من این هستش که ذهن وافکار وکانون توجهمون بروی خلق خواسته هامون باشه که شما 100 درصد خالق خلق شده اید تبربک میگم خدمتتون انشالله که هروز در این مسیری که هستید وجودتون خدایی تر شود.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1275 روز

      سلام سیدعلی عزیزم.

      خوبی داداش. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و سلامت و موفق باشی در کنار خانواده محترم تون.

      سید علی جان ، از لهجه شیییییرین و دلچسب مِشِدی برامون گفتی. یه لبخندی زدم و گفتم ای جان، لهجه مشدی. یاد تمام دوستان گل استان خراسان افتادم که زمان خدمت همدوره ای بودیم، حتی اونهایی که 600 کیلومتر تا مشهد فاصله داشتن وقتی ازشون میپرسیدیم بچه کجایی، می‌گفت بِچِه مِشَد. یه مشهدی اصیل کسیه که بدون توقف بتونه سه بار پشت سر هم بگه (دِرُم مُورُم ؛ دِری مِری ؛ دِرِه مِره ؛ دِرِیم مِریم ؛ دِرِین مِرین ؛ دِرَن مِرَن) (صرفاً جهت شوخی با بچه های گل و دوست داشتنی مشهد)

      سیدعلی جان ، بعد از همه شوخی ها برسیم به کامنت ارزشمندت، واقعاً حق با شماست، ماییم و هزاران آیه که هنوز به صورت سلیقه ای بهشون عمل میکنم یا نمی‌کنیم. واقعاً اون مثال از کار افتادن کارت توی کشور غریب و اعتماد به رب العالمین خیلی ایمان میخواد. اعتراف میکنم من شرایطی کمی شبیه به این رو یبار‌ تجربه کردم توی کشور خودم ولی بازم نتونستم توحیدی عمل کنم یا بهتره بگم کاملاً مشرکانه عمل کردم و اون لحظه یه مشرک تمام عیار خشمگین بود که پرده های توحید رو پاره کرد و اومد بیرون. و دیدم من فقط یه پرده نازک تارعنکبوتی کشیدم روی یه غول مشرک خفته و میگم با این پرده نازک این غول الان موحد شد. مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا ۖ وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ ۖ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ

      دیدم من مصداق همون پیام هدهد برای سلیمان هستم وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُونَ دیدم من یسجدون برای پول هستم به دور از خدا؛ که الان که یهویی به مسئله مالی خوردم کاملاً معتقدم الان پوله که مسئله منو حل می‌کنه نه خدا. بماند که خداوند بازم براحتی مسئله منو حل کرد و گفت بیا این حل مسئله ات ولی هنوز دهنت بوی شیر میده بچه. گر دل شیر نداری سفر عشق مرو.

      از صبح که کامنتت رو‌ خوندم بارها و بارها این قسمت از آیه توی ذهنم تکرار شده. وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا

      آره خیلی ساده است زیر کولر پا رو پا بندازم و از توحید کامنت بنویسم ولی اون زمانی که گرما و شرجی عسلویه و بوشهر اعصابمو بهم ریخته اونجا چه رفتاری دارم؟ چه احساسی دارم؟ آیا اونجا میتونم توحیدی عمل کنم؟

      دست تسلیمم بالاست، دست درخواست کمکم بالاست ، اگه خودش بهم رحم نکنه خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ هستم.

      وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ

      در پناه رب العالمین همیشه همیشه سلامت و موفق و شادکام و ثروتمند باشی سید علی عزیزم. از صمیم قلبم دوستت دارم انسان موحد.عرض سلام و ادب من رو هم خدمت خانواده گرانقدرتون برسونید. الهی که از زندگی تون بینهایت لذت ببرید. هر روز توحیدی تر و لذت‌بخش تر.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      حیدر احمدی برزگر گفته:
      مدت عضویت: 1254 روز

      به نام خداوند مهربان

      سید علی جان سلام

      خدارو شکر که در جمع دوستان خوبی هستم که در یک مسیر سرسبز حرکت می‌کنیم.

      سید علی عزیزم، از اینکه در همه فایل ها شرکت مفید داری خوشحالم و از خدای سید علی سپاسگزارم.

      از اینکه دلنوشته های زیبا مینویسی ، و آگاهی هایت رو بد ما به اشتراک میزاری ممنونتم،

      برایت بهترینها رو آرزو دارم ، شاد و ثروتمند باشی، یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      الهام مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1762 روز

      سلام بر دوست خوشدل و آگاهم خوشبخت و عاقبت بخیر بشی پسر

      انسان کلا یعنی فراموشکار ریشه کلمه انسان (ن س ی)از فراموشکاری میاد و خداوند هم می‌دونه با چه موجوداتی طرفه خودش خلقشون کرده ولی یه جایی یه درصدی میان متفاوت تر عمل میکنن (امثال استاد عزیز مون)که میگم یک درصد هستن و نتیجه ها صد در صد متفاوته بیایم هر لحظه و هر جا به خودمون یادآوری کنیم نعمت های پروردگارمون رو و ممنون و مچکر باشیم هم از خدا هم از بنده های خدا

      پدر من 4 روز بعد از به دنیا اومدن من فوت کردن و برای من مال و اموالی به جا گذاشتن من همیشه میگم روحش شااااد مرد بزرگ روز آسون کارکرده (البته منظورم 50 سال پیشه که شایدم برای خدابیامرز روزای سختی بوده )منظورم اینه که اون روزا تورم و ….نبوده و زحمت کشیده برای بچه ای که هرگز ندیده اتش خونه و ماشین و…..خدا شاهده همیشه یادش میکنم .حالا خدایی که این بچه یتیم رو که همه گفتن یعنی چی میشه این عاقبت بچه بیچاره تا به دنیا اومد باباش مرد با عزت و سربلندی دستش و گرفت و عزت و احترام داد شرایط و موقعیت هایی بهش داد که دخترخاله هوایی که پدر داشتن و… کلا یک دهم دخترای دور و برش نداشتن

      این خدای مهربان لحظه به لحظه شکرگزاری ندارن حالا هم که دستش و گرفته و راهی این مسیر زیبا کرده اتش شاگرد استاد عباس منش توحیدی ترین استاد قوانین بی عیب و نقص الهی .استادی که کوچکترین تبلیغی نمیکنه تو شبکه های اجتماعی برای معرفی خودش و محصولات ش و گرون ترین محصولات رو داره با اعتماد به نفس تخفیف هم نمیزنه که بیشتر بفروشه چون میگه من دستم تو دست خداست و با اطمینان از اینکه روزی دست خودشه شاگردانی هم همچون ما رو جذب می‌کنه یعنی خدا براش می‌فرسته :)))

      خدایاااااااااااااااااا صد هزاران هزارررررر مرتبه شکرررررت مهربانم

      من یه موقع هوایی میگم اگه قرار باشه شکر این همه نعمت رو به جا بیاریم باید کلا سر از سجده برنداریم ولی چه کنیم که انسانیم و فراموشکار

      مرسی سید علی جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      پوریاکاتبی گفته:
      مدت عضویت: 1251 روز

      بنام نامی یزدان

      سلام علی جان خوشدل عزیزم

      واقعا وقتی کامنتت رو میبینم لذت میبرم واقعا استادگونه کلام رو به جمله تبدیل میکنی

      داشتم به جملاتی که راجب ایمان نشون دادن استاد نوشته بودی فکر میکردم

      دیدم واقعا منم همین چندماه پیش که همه چی باب میل بود انقدر وایب و انرژیم مثبت بود که به همین خدای احد و واحد بقیه فکر میکردن دارم فیلم بازی میکنم،باورشون نمیشد

      هرچی فکر کردم دیدم من فقط اون لحظات میشستم و بلند میشدم میگفتم خدا ولی بقول شما وقتی ماشین رو داشتم بجای شکر گزاری بابت تک تک پیچ های اون گفتم بنزینشو چرا ندادی….

      آخ آخ امان از فراموشی خدایا منو بخاطر تمام ناسپاسی هام ببخش

      شاید خیلی از بچه ها تو سایت مثه منه پوریا هنوز درک نکرده باشن همه چیز مسائل مالی و …. نیست ولی وقتی مثه من دلتنگ اون آرامشی که داشتین بشین کامل درک میکنین بزرگترین خوشبختی فقط فقط همون احساس رضایت و آرامش هست بقیش فقط میاد کیفیت این آرامش رو کم و زیاد کنه نه اینکه بوجودش بیاره

      علی جان ممنون که یک درصد راه رو باز هم با کلامت روشن کردی

      امیدوارم خدا توفیق بده هرروز بتونیم ذره ای آگاه بشیم فقط همین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      اکرم هاشمی گفته:
      مدت عضویت: 1426 روز

      بنام خداوند مهربان

      سلام و درود بر شما

      متشکرم ازتون برای فایلی که ازش گفتین، برام عجیب بود که پیشتر این دوتا فایل رو ندیده بودم

      و چقققققدر فوق العاده بودن

      فقط هزاران بار باید گفت الله اکبر

      و جواب سوالی که برام مطرح شده بود توشون بود

      خداروشکر که در این دنیا تنها نیستیم و اون رب بنده نواز هدایت رو بزرگوارانه برخودش واجب کرده

      در پناه خودش سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2068 روز

      سلام سید بهشتی

      وقتی خدا بر قلمت جاری شد یعنی قبلش با قلبت این کارو کرده البته چون تو خواستی

      تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ

      هر کس را بخواهی، عزت می دهی، و هر که را بخواهی خوار می کنی

      علی جان

      خدا چنان عزتی بهت داده که بچه‌ها ی سایت آرزو میکنند پاسخ سبید علی خوشدل زیر کامنت شون باشه

      مثل خود من ، وقتی اسم زیباتو در پاسخ به کامنتم دیدم چقدر ذوق کردم ، شاید بیشتر از اینکه کامنت من دومین کامنت منتخب شده بود.

      این نتیجه یک زندگی توحیدیه

      این همون وعده حق خداست که میگه : تو تقوی پیشه کن (بندگی کن) من از خداییم کم نمیذارم.

      مثل همیشه لذت بردم از خوندن حرف های خدا

      این بهشت گوارایت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2977 روز

      بنام الله

      سلام به سیدعلی خوشدل دوست توحیدی من

      میدونی من دیروز تا حالا چند دفعه دیدگاهتان را خواندم ولی نتونستم چیزی بنویسم فقط امتیاز دادم وگذشتم والان که یک به یک دیدگاه ها را خواندم دستانم باز شد تا بنویسم برات

      دقیقه که توحید هر لحظه در زندگی ما اگر فعال باشه چراغی روشن می کنه در زندگیمون و وقتی خاموش بشه کوریم! و دارم دور خودمون می چرخیم و هیچ چی نمی بینیم!

      دقیقا سید جان وقتی داشتم این جمله ات را برای چندمین بار میخونم گفتم مثل اینکه نمیدونم چرا ولی آن لحظه موتور آمد به ذهنم که وقتی قفل وزنجیر کنی وبری دیگه خیالت راحته دیگه نگران نیستی گفتم فهیمه وقتی تو هرلحظه ات هر ثانیه ات را گره بزنی به وجود خدا دیگه نگرانی نداری حتی اگر بدترین اتفاقات پیش بیاد تو ته دلت قرصه ،برخلاف بقیه آرام هستی وقتی من هرشب میگم خدایا سکان زندگیم را بخودت میسپارم دیگه نگرانی بی معناست مطمئنم خدا در زمان مناسب مرا هدایت میکنه وجواب درخواستم را می‌گیرم آن داستانی که از تذکره اولیای عطار گفتید خیلی قابل تامل است وباز خدا تکرار می کنه ما به کسانی که حرکت می کنن به نسبت کسایی که نشستن خیلی پاداش هایی بزرگی می دیم!

      هرچی بدبختی آدم می کشه از نشستن و حرکت نکردنه چون می ترسه!

      چون ایمانش به خدا کمه و هرکس می گه ایمان دارم ولی درصدی حرکت نمی کنه از سنگ بد تره چه بسا که ما سنگ هایی داریم در بیابون که حرکت می کنند چقدر من این روزها این حرکت را تجربه کردم وقتی با تمام وجودم گفتم خدایا تسلیمم فقط بهم بگو از کجا شروع کنم چطور انجام بدم هر یک قدمی که برداشتم به جرأت میگم خداوند ص صدقدم برام برداشت وهر دفعه به تضادی بر خوردم در این مسیر وگفتم چه کنم از زبان بقیه بهم گفت وعده خدا حقه از این تضاد استفاده کن جزئی از مسیر رشد توئه نترس وقدم بردار ووقتی من احساسم را خوب نگه داشتم به خاطر آن تضاد هم سپاسگزاری کردم بی هیچ تلاشی حل شد آن تضاد

      سپاسگزار خداوندی هستم که بلاخره به من توفیق نوشتن به دیدگاه بنده توحیدی را داد وسپاسگزار وجودت هستم ممنون که هستی ونوشتی تا برامن هم مرور بشه قدمهایی که خدا در مسیر زندگیم برداشته ومن انسان فراموش کردم

      در پناه حق بهترین بهترینها را برات آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      مجید حمیدی گفته:
      مدت عضویت: 1320 روز

      سلام علی آقا.

      لذت بردم و چقدر از وقتی دودلم که کار بانکم رو ول کنم چقدر فایلهای توحیدی میبینم از استاد چقدر کامنتای توحیدی میخونم.. میدونم میدونم برای منه.

      منی که هر روز فایل گوش دادن هی تکرار کردم هر روز مینویسم هر روز عمل میکنم و سعی میکنم در زندگیم تمام حرفهای استاد اجرا کنم و کردم و تمرین دارم میکنم که بیشتر و بیشتر و بیشتر در زندگیم حتی آب خوردنم توحید جاری باشه و جلوشو نگیرم..

      چند وقتیه تصمیم گرفتم از حراست بانک استعفا بدم به دلایل بسیار، حتی اهرم رنجش و لذت هم نوشتم مزیتهای کار خودم ک دوستش دارم خدا هی داره تو مسیر هدف اصلیم هدایت میکنه خیلی بیشتر از حراست بانک که هستم.(4ساله فقط غر میزدم حقوقم کمه این وسط شرکت داره حق منو میگیره)

      حالا تصمیم گرفتم بیام بیرون برم وایسم تو کافه خودم(4ماهه راه انداختمش) با عشق با لذت کار کنم و تکاملم طی کنم برای هدف اصلیم و یجوریم که مسیرم جلو چشمم هی میگم مجید ول کن بیا تو کار خودت بیا تو تجارت خودت بسیار بسیار بسیار علاقه به تجارت و قهوه دارم..(از بچگی کاسبی کردم ولی بعد خدمت 24ساعت بیکار نبودم هنوز کارت پایان خدمت نداشتم 2هفته قبل اتمام خدمتم به لطف الله رزق و وهابم استخدام شدم)

      سال 93 خودم کار میکردم 3500 درآمد داشتم. سال 98 خودمو در بند کارمندی کردم با حقوق 2م تومن. فقط میگفتم حقوقم شرکت داره میخوره بانک چرا قرار دادمون نمیکنه ای فلان به شرکت ای فلان به بانک خلاصه شده بودمدعین بقیه پرسنل البته که قبل ازین مسیر کلا کل زندگیم اهل غر بودم پی حاشیه..کلا 1سال به خودم حروم کردم گلایه و شکایتو.

      کافمو زدم که تو کامنتای قبل گفتم چجوری.

      حالا دیگه انگار یجوری حس دارن ناسپاسی نعمتهای خدامم اگر بخوام وایسم حس میکنم وایسادنم تو کارمندی و چشمم به دست بانک یعنی اعتماد ندارم به خدام مگه من نمیگم رزق مگه نمیگم وهاب پس چرا ترس میاد سراغم مگه هر روز باخودم تکرار نمیکنم مومن نه ترس نه غم.. مگه هر روز هر روز نمیگم توحید همه کس را همه چیز میشود بشرط ایمان.

      نمیدونم الهام یا نجوا(چون یه حس میگه مگه نمیگی توحید پس بکن برو یهو، ولی حس دیگه هست میگه صبر کن قسطاتو بده برو )خلاصه هدایت شدم به فایل عمورضا در نتایج آموزه های استاد: که عمورضا شرایط منو داشت حتی کارمند هم بوده و کار مورددعلاقش راه انداخت و اوایل راضی نبود و…(حتی نشونه هامم تقریبا مثل نشونه های عمورضاس ک توضیح میده).

      عموورضا تووفایل گفت بعد نشونه ها شروع کردم اول تسویه کردن بدهی 25تومنی اول و بعد قسط هارو از مانده کم تسویه کردم به بیشتر. و بعدش دسته چک پاره کردم و بعدش دیگه نسیه کار نکردم و فقط نقد و بعدش مسیرش کلا عوض شد و قشنگ خدا براش چید بخاطر ایمان و عمل کردنش بعدشم یکی به یکی اهدافشو تیک زد.(درسته علاقم تجارت و قهوه اس ولی هدف اصلیم یه چیز، خودمو آماده کردم که مثل عمو رضا خدا مسیرمو عوض کنه برای رسیدن به اون هدف اصلیم)

      من گفتم مال منه این باید قسطارو یکی یکی تسویه کنم اول یکی از قسطام که مانده کمی داشت تسویه کردم همزمان شروع به پرداخت بدهی 27تومنیم کردم و بعدشم یه قسط دیگه که کلا 2تا یه تومنی مونده که به امید الله 2تومن بدم اونم تموم..میمونه 3تای دیگه که وام بانک(دستاورد مالی من که خودم رقم زدم بخاطر باورام در این 5سال ( ک اگه قسطی بخری بردی و وام بانک میده رد نکن_خیلیا با ضامنم نمیتونن بگیرن برای تو آمادس یا سودش کمه بگیر خلاصه دور خودم قسط جمع کردم فقط) همشم بقول استاد از بین میرفت هم جنسی ک میگرفتن هم خود پوله.

      دیگه حتی الان امسال بانک وام میده بهم همه میگن بابا بگیر نمیگیر حداقل بگیر بده ما چرا دیوانه ای..منم میگم شما بگیرید نوش جان..

      خلاصه نمیدونم چکار کنم 2 دلم.

      یهو با همین قسطا بکنم برم دنبال کسبو کارم یا وایسم قسطارو تند تند بدم تسویه بشه بعدش.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        مهسا میهن خواه گفته:
        مدت عضویت: 1633 روز

        سلام مجید جان

        کامنتتو الان خوندم چون عین این تجربه و نتیجه اش که حدود از 6 ماهه برام اتفاق افتاده گفتم بگم بهت

        دقیقاً عین شما در یک شرکت بسیار بزرگ و دهن پر کن کار میکردم

        هر کسی تو شهرمون میگفنم فلان جا هستم میگفتن ایول خوش بحالت شرکت گرید یک

        نسبت به هم رده و دوستام یا حقوقم بالاتر بود یا مساوی

        ولی نسبت به انرژی و کارایی که میکردم با اونایی که اونجا کار میکردن کمتر بود وقتی هم اعتراض میکردم بهانه های واهی مسخره میوردن دیگه هر روز بیستر از روز قبل احساسم اونجا بد بود خیلی خیلی به زور یه ذره احساسمو خوب نگه میداشتم و نشونه ها از هر چیزی میومد در مورد توحید عمل و از طرفی تضاد های محل کارم و احساس بدم بیشتر و بیستر میشد قشنگ یادمه یه دفعه 15 آذر تصمیم گرفتم فقط تا آخر این ماه اونجا می مونم چنان شده بودم که فقط میخواستم انجام بدم اصلا به بعدش کار نداشتم فقط به 2 تا از دوستام گفتم اونا گفتن دیوانه ای مگه تو این اوضاع کار نیست اول کاری پیدا کن بعد به خودم گفتم باید یبار شده محک بزنم خودمو هر چه بادا باد مگه من نمیگم کار فراونه دیگه با هیچ کس حرف نزدم و نگفتم در این مورد حتی همسرم

        وقتی به سرپرستم گفتم باور نکرد فکر حالا فشار کاری بوده یه چیزی گفتم چنان مصر شدم برا رفتنم که همه فکر میکردن چنا کار خفنی پیدا کردم بلاخره25 آذر بعد از 10 سال از اون شرکت اومدم بیرون الهی شکر خدا یه مسافرتی بلافاصله پیش آورد که هم لذت ببرم هم بهتر ذهنم کنترل کنم بعد سفر خودمو بستم به فایلای توحیدی تمام تلاشم کردم ذهنمو کنترل کنم می‌نوشتم میخوندم از خدا خواستم هم کاره عالی برام پیدا کنه هم 50، 60 میلیون از اون شرکت طلب داشتم به راحتی بهم بده و هم بیمه ام حتی 1 روز به تعویق نیوفته 28 دی ماه بود خیلی اتفاقی فقط فقط کار خدا (که برای تک تک بندگانش انجام میده قطعا و قطعا) رفتم سر کاری یه شرکت کوچک که عزت دارم حقوقم دقیقا به موقع و سر وقت و کارم بسیار بسیار راحتتر و هر وقت بخام میام و میرم و چنان برخورد و احترامی رءیس برام داره

        و 3تا خواسته همشون براورده و حتی بدهییم هم بدون حتی 1 بار زنگ زدن و درخواست کردن تا اسفند ماه پرداخت شد

        کاملا دیتیل وار نوشتم چون جز به جز برای خودم درس داره

        و این اولین قدم بزرگ تو زندگیم

        و میدونم باید باز هم حرکت کنم

        و از خدای مهربانم دوباره عزم جزمی که جز هدف چیزی نبینم و نشنوم میطلبم

        به امید خدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          مجید حمیدی گفته:
          مدت عضویت: 1320 روز

          سلام مهسای عزیز ،

          خیلی لذت بردم و چقدر لبخند آورد به لبم چون کاملا این اتفاقات شبیه هم بود..حقیقتش من اونموقع که نوشتم اون کامنت رو،ساعت 6 صبح درب شعبه بانک باز میکردم اما الان از 8مرداد به بعد ساعت 6و نیم کافه خودم بهشت کوچیکم باز میکنم البته کوچیک از لحاظ وسعت، رزق و روزی و صفا وسعت به اندازه بینهایت فضل پروردگارم.

          استعفا دادم دقیقا بعد از بارگزاری فایل توحید عملی9.

          الان که فکر میکنم دقیقا اون فایل اون همزمانی برای من بود خداوند دلهارو نرم میکند و اون فایل خود خدا بود که اومد رو سایت ، خدا همه چیزه، خدا استاد منم شمایی بقیه هست، خدا این کامنته و… خدا همه چیزه.

          روزی ک این فایل دیدم نمیدونید چقدر اشک ریختم(دقیقا 2دل بود و شک و ترس هم یعنی بی ایمانی و بی اعتمادی رب) از بی ایمانیم از ترسم.

          ولی فرداش دل کندم و استعفا نوشتم و چون میخواستم از همسرم از اطرافیان و خانواده انرژی منفی دریافت نکنم گفتم مرخصی 6ماهه بدون حقوق درخواست دادم ولی باز غر شنیدماا

          به هر حال به هم همسر گفتم اعتقاد کن، اون حقوق ماهیی 12 تومن منتقل میشه به کافه+ درآمد خود کافه گفتم خدا مشتری میشه مشتری فراوان و میاد ازم خرید میکنه. گفت بیمه چی گفتم از سرماه بیمه هم رد میکنم ولی فکرشو بکن استقلال و آزادی مالی داشته باشی بیمه میخوای چکار.

          خلاصه که به این رسیدم ماها خودمون خودمونو از نعمتها محروم میکنیم اونی که داره آغوشش باز روی توحید اونی که نداره پشت کرده به توحید و چسبیده به بیمه و حقوق و … به توانایی های خودش اعتماد نداره. و این یعنی عدل خداوند.

          از خداوند میخوام توحید بشه تو دل تک تکتون..پول و ثروت قابل لمس بشه تو تک به تک لحظاتتون.

          درآمد عالی، آزادی و استقلال مالی، آزادی زمانی و مکانی، خونه خوب ماشین خوب رابطه خوب ،عشق و آرامش زیبایی و شادی و… بشه تو زندگی همتون.

          سپاسگزارم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            مهسا میهن خواه گفته:
            مدت عضویت: 1633 روز

            سلام مجید جان

            تبریک میگم احسنت مرحبا به عزم جزمت به ایمان و عملت قطعا لایق بهترین ها هستی بسیار بسیار بی نهایت خوشحال شدم

            حتنا حتما ایندقدم توحیدی و پیروزیت ثبت کن بعدا بزار وسط برای کنترل ذهنت و نتیجه عالی

            به خودت ببال و برای خودت یه هدیه یه کادو عالی بگیر بخاطر همرو توحید شدن

            تصور کردم در مدت کوتاهی کافه ات چنان فراوانی چنان مشتری موج میزنه باید وقت بدی زمان بدی به مشتری ها قبلش تا بیان

            و آغاز ایده های جدید

            در پناه خدا بدرخشی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      عباس نیکومنش گفته:
      مدت عضویت: 2953 روز

      درود به شما آقا سید گل

      چقدر زیبا مینویسی پسر…

      ممنون که اینقدر با عشق و خالصانه مینویسی.

      چقدر زیبا و به جا از آیه های قرآن مثال میزنی.

      با ذوق کامنت هاتو میخونم و ازت یاد میگیرم.

      جنس کامنت هات خیلی خداگونه ست و به یاد ندارم توی کامنتی از توحید صحبت نکرده باشی.

      چون واقعا اصل یکیه. باقی فرعیاته

      امیدوارم همه مون توی رسیدن به این درک تکاملمون رو به خوبی طب کنیم

      بهترین ها رو برات آرزو میکنم سید جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رهاخانم گفته:
      مدت عضویت: 2162 روز

      به نام الله

      سلام بر آقای خوشدل عزیز

      چقدر کامنت شما را با عشق خوندم

      خیلی درس و درسها را یاد گرفتم

      چقدر آیات را به جا گفته بودید

      خیلی لذت بردم

      چقدر بوی خدا میداد

      چقدر به رنگ خدا بود

      زندگیت پر از مهر خدا دوست عزیزم

      زندگیت پر از صفا دوست مهربانم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1908 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عباس منش عزیزم، مریم جانم و همه ی دوستای خوبم.

    برای همه تون لحظات سرشار از حس خوب و آرامش میخوام از خداوند مهربان.

    ستاره قطبی مو نوشتم…

    یکی از مواردش اینه که فایل جدید میاد روی سایت.

    تیک خورد همین الان، اول صبح در آغازِ روزم.

    به به، ذوق کردم، اومدم تشکر مخصوص بکنم ازتون برای فایل جدید…

    هدایت شدم این اواخر به تمرکز روی توحید…

    اینکه شما بارها گفتین اصل، توحیده.

    همه چیز توحیده.

    تو کامنت بچه ها هم خوندم که نوشتن تو دوره 12 قدم تاکید کردین همه چیز توحیده…

    دیشب نشانه ی من فایل توحید عملیِ 2 اومد…

    الان هم فایلِ جدید اومده روی سایت: توحیدِ عملیِ 9

    و جالبه برام که مسیر همینه، چرا؟

    چون دیروز تو پیاده روی یک مورد شرک ام آشکار شد برام با جزییاتش، یه موردِ خیلی خیلی بزرگ…

    اینکه قدرت رو دادم به یه آدم و ازش ترسیدم…

    و این شرک بارها با آدم های متفاوت تکرار شده…

    خوشحالم که آشکار شده برام.

    چون تازه الان فهمیدم دارمش…

    از الان به بعد تازه بهتر میتونم درک کنم که این شرک چی هست و باید چه کنم.

    به قول پیامبر اکرم (ص): شرک در دل مومن مثل یه مورچه است روی سنگ سیاه در دلِ تاریکیِ شب…

    درک همین روایت، برام دور بود…

    درکش نمیکردم، فقط میشنیدم…

    تازه الان، بعد از بارها شنیدن، وقتی اولِ فایل توحید عملی2، استاد گفتن، تازه دوزاریم افتاد کمی که یعنی چی؟

    چون تازه دیروز کمی تونستم شرک خودمو ببینم و متوجهش بشم…

    چون خیلی پنهانه.

    انگار که تو لایه های تو در تو قائم میشه، میره اون پشت مُشتا خودشو پنهان میکنه.

    چون اگه آشکار بشه، نمیتونه دیگه بگه من نیستم …

    برای همین خیلی موارد نازیبا، پنهانن، و تمام تلاششون رو میکنن پنهان بمونن، چون وقتی آشکار میشن بخش بزرگی از قدرتشون از بین میره، خلعِ سلاح میشن.

    استاد جانم مرسی که با فایلهاتون باعث شفاف سازی میشین برای من.

    من در ابتدا متوجهِ درون خودم نمیشم با سوالاتی که مطرح میکنین…

    چون مقاومت دارم.

    میگم نیست، من ندارم، من اینطوری نیستم، یادم نمیاد و …

    تمام زورش رو میزنه پنهان بمونه…

    بگه نه، من اینطوری نیستم، من مشکلی ندارم…

    کامنت بچه هارو که میخونم، تحسینشون میکنم برای نوشتن از خودشون در پاسخ به سوال استاد…

    بعدش کم کم جواب سوالات استاد، در مورد خودم، برام آشکار میشه.

    یعنی جواب ها، در فواصل زمانی، دونه دونه، نرم نرم ظاهر میشن، انگار در باز میشه و جواب میاد بیرون و مشغول گفتگو میشیم باهم.

    خوبه، این عالیه، سپاس گزارم.

    نشون میده دیوار بتنی هام، مقاومتم، گاردهام، تعصباتم دارن کم کم تَرَک میخورن…

    این برای من عالیه، چون میشناسم خودمو که چقدر گاهی چارچوب های خشک و غیر قابل انعطافی دارم و راه نمیدم به افکار از زاویه ی دیگر…

    اینکه فکری که تو سرم هست رو درست میدونم و مجال نمیدم از زاویه ی دیگه ای هم بررسی کنم…

    این یعنی این چارچوب‌های خشکِ ذهنی ام کم کم داره نرم میشه.

    خیلی خیلی سپاس گزار خدا هستم و شما استاد جانم، که انقدر هوشمندانه دارین مارو به خودشناسی و خداشناسی بیشتر، دعوت میکنین.

    صحنه گردانِ این زندگی خداست…

    خودش در بهترین زمان، برای همه مون چیدمان میکنه بهترین هارو…

    اینکه من وارد فرکانس استاد شدم، یا استاد صدای فرکانس های منو شنیده و فایلهاش متناسب با منه، هیچ تفاوتی نداره، یعنی اصل این نیست، اصل اینه بی نهایت سپاس گزار باشم که الان اینجام، تو سایت، استاد عالی دارم که داره به عالی ترین شکل ممکن در مورد نیازهای روحِ من صحبت میکنه.

    استادی که لقمه حاضر آماده، دهن من نمیداره…

    نمیگه اینکار رو بکن، اینکار رو نکن…

    صورتِ کارها یا مِنو رو میده دستم، میگه اینا اصلن، اینا فرع، اینا باعثِ بهبودت میشن، اینا باعثِ پَس رفتت میشن، اینا حالتو خوب میکنن اینا بد، اینا باعث رشدت میشن، اینا برعکسش…

    خب حالا خودت برو فکر کن، فکر کن…

    ببین تو چی میخوای

    خودت انتخاب کن

    و با انتخاب هات زندگی کن…

    هر وقت حس کردی باید تغییر بدی، تغییر بده، به همین راحتی، چون تو قدرت خلقِ زندگیتو هر لحظه داری

    فکر نکن تا آخر عمر تو همون زندگی مجبوری بمونی، نه، این زندگی قابلیت و انعطافش به شدت بالاست، میتونی هر ثانیه که درک کردی لازمه تغییر بدی، تغییر بدی

    چقدر این جمله ی فکر کن عمیقه.

    سمانه فکر کن

    سرسری نگذر…

    چند دقیقه، پیش جلوی پنجره اتاق خواب مکث کردم…

    دیدم دارم سریع رد میشم…

    یه لحظه توجهم به منظره ای که از پنجره دیدم جلب شد…

    درختها، بادی که تکونشون میده، پیاده رو ای که کنار درخت ها هست، نور آفتابی که قاطی شده با سایه و تابیده روی پیاده رو…

    همون لحظه یادِ خورشیدِ عکس این فایل افتادم، خورشیدِ صحنه ای که من دیدم از قاب پنجره، خودش نبود اما نورش و تلالو اش تو قاب آشکار بود….

    این یعنی فکر کردن سمانه…

    یعنی بایست…

    کجا میری انقدر با شتاب؟

    چی میشه چند ثانیه زودتر یا دیرتر؟

    در نهایت میخوای به کجا برسی؟

    میخواستی بیای ادامه ی این کامنت رو بنویسی؟

    خب الان که اینجایی و داری مینویسی.

    خوب شد پس چند ثانیه مکث کردی و فکر کردی و توجه کردی به جزئیات قابی که از پنجره دیدی…

    افرین، قدم خوبی برداشتی.

    سمانه عاشقتم که پاشنه اشیلت رو کشف کردی…

    که پرده کنار رفته.

    که شتاب در زندگی ات خودشو عیان کرده…

    که از وقتی فهمیدی دو تا پاشنه اشیلت رو داری تمرین میکنی دیگه بهشون باج ندی…

    که اندازه ی درکت داری تمرین میکنی.

    آفرین سمانه جان، آفرین…

    همینو بگیر برو جلو…

    من حرکت در مسیری که تبدیل میشه به دالان سبز رو برات میبینم، تو شایسته اش هستی و بهش میرسی.

    فقط سعی کن آروم باشی و با آرامش جلو بری و حواست به روند تکاملی و صبر و لذت بردن در مسیر باشه، همین.

    سکوت کن، باقی شو خدا خودش جلو میبره.

    فکر کردن، توجه کردن، سرسری نگذشتن اولش سخت به نظر میرسه اما اینم کاذبه…

    چون خدا آسان میکنه منو بر آسانی ها…

    پس نترس، حله، درست میشه، گفته میشه…

    تو فقط تو جاده و مسیر باش، دیدنِ دالان سبز با ابرهای کپلی، اومدن بارون و استشمامِ بویِ خاک و هوای مطبوع (خواسته هام، اهدافم) تو مسیر با خداست…

    خودش میده بهت.

    فقط تو جاده باش و بمون، ادامه بده…

    اینکه یه سنگ ریزه یا شن میره تو کفشت (نجواها) دلسردت نکنه از قدم زدن تو مسیر…

    اگه یه سنگ (نجوا) تو مسیر بود فکر کردی نمیتونی ازش عبور کنی، دلسرد نشو، چون خدا هست، تو میدونی هست و بهش اعتماد داری، برو جلو، فقط ادامه بده و برو جلو…

    عقب هیچ خبری نیست، ولی جلو دالان سبز مورد علاقه ات هست، بارون هست که عاشقشی، بوی خاکِ بارون خورده هست که عاشقشی…

    خدایا مرسی باهام صحبت کردی انقدر شفاف و بهم سعادت دادی بشنوم صداتو، حس کنم صداتو، حس کنم مهرِ مطلقتو، آخه چقدر قشنگی شما

    به محضِ دیدن تصویرِ این فایل گفتم به به

    عجب تصویر رویایی

    انگار یه عکس بهشتی دیدم…

    این تصویر خیلی رویاییه، انقدر زیباست که حسم میگه زمینی و مادی نیست…

    استادِ عزیزم، با جسمی سالم و اندامی برازنده، با لباسی زیبا، با مهری که نور میشه و از قلبشون ساطع میشه…

    ترکیبِ زیبای رنگ قرمز تیشرت استاد با شلوار لی و کلاه لبه دار و کتونی و ساعتِ زیبا ‌…

    براونیِ زیبا…

    فرم ایستادن، چرخشِ گردن براونی، نگاهش به استاد…

    خودِ براونی الان خیلی زیباست، میخکوب میکنه آدمو…

    یعنی من رو میخکوب کرده…

    منظره ی جذاب و بکر پردایس.

    درختها، دریاچه…

    اون دَکَلِ رشیدِ مخابراتیِ محترم…

    خورشید تابانی که نورش از راست تصویر وارد عکس شده، وارد عکس نشده، عمیق تره، وارد انرژی ی محیط شده، فقط گوشه نیست، انرژی اش کل محیط رو گرفته.

    انرژیِ این تصویر به شدت بالاست، فرکانسش بالاست، مدارش خیلی بالاست…

    این همه برکت و ثروتِ مادی و معنوی تو این عکسشه، که آدم سیر نمیشه از تماشاش…

    استاد جانم، مرسی که یادم دادین اینطوری با جزئیات توجه کنم به قشنگی ها و ستایش شون کنم.

    خوشحالم و سپاس گزارم و تحسین میکنم سمانه رو که الان میتونه این فرکانس رو دریافت کنه.

    فایل رو دانلود کردم، هنوز تماشا نکردم.

    با عشق اومدم بنویسم، قبل از تماشا…

    من سپاس گزارم برای امروزم و شروعِ طوفانیش از خدای مهربانم…

    امروز روزِ خاصیه، هر روز روزِ خاصیه.

    سمانه جون، روی خودت و آدما حساب نکن، روی خدا حساب کن

    با خدا باش، پادشاهی کن، بی خدا باش، هر چه خواهی کن

    الهی شکر که هستی تو زندگیم خدای مهربونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 101 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2009 روز

      سمانه جان سلام به روی ماهت

      نوشته های جوندارت رو که نعلوم بود با قلبت نوشتی با صدایی بم و محکم از یه خانم موقر و دلنشین توی گوشم شنیدم. انگار کنارم نشسته بودی و همزمان با نوشتن می خوندی.

      چقدر باهات همزادپنداری کردم. چقدر از ته دل تحسینت می کنم که هنوز فایل رو‌ندیده اینهمه زیبایی رو دیدی و تقدیر کردی.

      صدهزار آفرین به تغییرات کوچیک و بزرگت که همون صلوه و توجه به خواسته ها و زیبایی های اطرافت باعث شد متوجه پاشنه های آشیلت هم بشی.

      وقتی ذهنت سوالی رو درباره ترمزهات عمیقا و با نیت حل مساله و رسیدن به احساس بهتر توحیدی می پرسه امکان نداره خدای اون خورشید سمت راست عکس جواب رو واضح و نمایان نذاره کف دستت.

      حتی اگه هنوز گیج خواب غفلت باشی انقدر نشونه ها رو تکرار می کنه تا بالاخری بگیریش.

      گاهی اوقات با خودم فکر می کنم چه فرکانس درستی فرستادم که هدایت شدم به این کانال و جریان هدایت؟ به این استاد و این فضای توحیدی که ایجاد کرده.

      صبح که فایل رو دیدم و غرق اشک شوق و شکرگزاری در حالت سجده بودم هزاران نفر رو تصور کردم که همزمان با من دارن همین کار رو بی اراده انجام میدن.

      با خودم گفتم خدایا تو چقدر بزرگ و بی انتهایی که یک نفر میاد اراده میکنه تو رو بهتر، عمیقتر و رها از هر دیدگاهی که از گذشتکان بهش رسیده جستجو میکنه حتی اولش برای محکوم کردنت، ولی میشه منبع نور و خیر برای ده ها هزار نفر که سجده کننده به تو و تحسین کننده قدرت و زیبایی و بنده نوازیت باشن.

      الهی شکر که این اندک از ما پذیرفته شد و به راه خیر و صواب هدایت شدیم.

      باشد که کنار هم در این جنگل سریبز و پرنعمت هر ثانیه پیشتر بریم و در مدار آسان شدن برای آسانیها قرار بگیریم.

      ممنونم که اینهمه زیبا نوشتی و قلبمو روشن کردی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2229 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام سمانه جان،سلام مرا از روی زمین به سمانه در آسمان پذیرا باش

      الان میتونم احساسات رو درک کنم، که چه حالی داری، انگار رو هوا راه میری نه زمین، حس سبکی و پرواز داری، حس قشنگی.

      دلت میخواد همیشه تو اون حس بمونی.

      ممکن بالا پایین بشه،پس نگران نباش، وقتی احساس کردی که دیگه اون شادی رو نداری یعنی به این مداری که الان هستی عادت کردی باید مدارت رو عوض کنی بری بالاتر، وقتی دیدی اون حس ذوق و شوق دوباره پیدا شد، مدارت عوض شده و همین طور باید ادامه بدی.

      خود من اول متوجه نبودم که چرا بعد از یه فضا نوردی استیبل میشم، بعد استاد تو جلسه سوم قدم اول میگه اگه مثلا محصول ات رو … تومن فروختی و ذوق کردی یعنی هنوز اون باور …تومن برات ثابت نشده .

      پس از این حرف میشه نتیجه گرفت وقتی تازه وارد ندار جدید میشیم ذوق و شوق بی‌نظیری ما را فرا می‌گیرد.

      سمانه جان در مورد فکر کردن گفتی، یادم افتاد به

      یک ساعت فکر کردن بهتر از هفتاد سال عبادت است

      افتاد واقعا فکر کردن بهتر از عمل بی فکر است.

      سمانه جان بزن بریم ببینم مدار بعدی چی داره تاز ذوق کنیم و مست بشیم و حال کنیم.

      منتظر مست شدن های بعدی ات هستم.

      بووووووووس فراوووووان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        زکیه لرستانی گفته:
        مدت عضویت: 1733 روز

        سلام دوست عزیزم رضوان جان

        میخوام اول از عکسی ک گذاشتی تشکر کنم

        چقد زیباست چ حس خوبی منتقل میکنه

        ک میشود وامکان پذیراست اگه برای استاد شده برای منم میشه

        چنباری تا حالا کامنت های زیبا وتوحیدیت و خوندم جا داره ازت تشکرکنم ک چقد ظریف و دقیق باورهای محدود کننده و الگوهای تکراری نقش و نوشتی عزیزم چقد تحسینت کردم و خندیدم باهاش:))

        این بار دیگه نتونستم ننویسم چ نکته ارزشمند ی و اشاره کردی ک برای منم اتفاق افتاده ولی نمیدونستم دلیلش چیه:

        الان میتونم احساسات رو درک کنم، که چه حالی داری، انگار رو هوا راه میری نه زمین، حس سبکی و پرواز داری، حس قشنگی.

        دلت میخواد همیشه تو اون حس بمونی.

        ممکن بالا پایین بشه،پس نگران نباش، وقتی احساس کردی که دیگه اون شادی رو نداری یعنی به این مداری که الان هستی عادت کردی باید مدارت رو عوض کنی بری بالاتر، وقتی دیدی اون حس ذوق و شوق دوباره پیدا شد، مدارت عوض شده و همین طور باید ادامه بدی.

        خود من اول متوجه نبودم که چرا بعد از یه فضا نوردی استیبل میشم، بعد استاد تو جلسه سوم قدم اول میگه اگه مثلا محصول ات رو … تومن فروختی و ذوق کردی یعنی هنوز اون باور …تومن برات ثابت نشده .

        مرررسی ازت دوست عزیزم این نکته تو ادامه مسیر خیییلی بهم کمک میکنه ان شاالله

        عاشقتممم

        ب الله یکتا میسپارمت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فرزانه ارزشمند گفته:
      مدت عضویت: 733 روز

      سلام مجدد به سمانه صوفی زیبا روی الله یکتا….

      حالت چطوره عزیزدلمممممممم

      سمانه جان کوتاه سخن کنم، امروز توی تضاد بدی گیر کرده بودم..حال دلم خوب نبود

      ذهنم به شدت داشت مقاومت میکرد که بیخیال شو سراغ دفتر یا سایت یا کامنت خوندن نرو!!!

      تا ساعت 12 ظهر بی انرژی و بی انگیزه توی رختخواب بودم ..گفتم پاشو …روی خدا حساب کن

      دفترم رو برداشتم و چند خطی نوشتم و از خدا هدایت خاستم…

      پاشدم وضو گرفتم و چندباری سوره حمد رو گوش دادم.و بعد قرآن رو باز کردم ببینم چی میگه..

      اینقدر گیج و منگ بودم که دل ندادم ببینم چی میگه ..

      فهمیدم بی فایدست

      اومدم سایت رو باز کردم نمی‌دونم چطوری به این کامنت هدایت شدم..

      مخصوصا به این قسمت…

      ««خب حالا خودت برو فکر کن، فکر کن…

      ببین تو چی میخوای

      خودت انتخاب کن

      و با انتخاب هات زندگی کن…

      هر وقت حس کردی باید تغییر بدی، تغییر بده، به همین راحتی، چون تو قدرت خلقِ زندگیتو هر لحظه داری

      فکر نکن تا آخر عمر تو همون زندگی مجبوری بمونی، نه، این زندگی قابلیت و انعطافش به شدت بالاست، میتونی هر ثانیه که درک کردی لازمه تغییر بدی، تغییر بده»»»

      یافتم …جواب رو یافتم

      هدایت رو یافتم…الهام رو یافتم….

      خودش بود…

      سمانه جان اعتراف میکنم اونقدر بی حالم که با اینکه هدایت رو یافتم اما انرژی ندارم

      فکر کنم باید تسلیم باشم….

      نباید تقلا کنم…

      آخر کامنت شما..گفتی سمانه روی خدا حساب کن

      روی خدا حساب می‌کنه فرزانه..

      سمانه عزیزم متشکرم بخاطر کامنت های پر شوری که می‌نویسی….

      دوستت دارم خوب من

      به امید اینکه پروردگار به زندگیت بتابه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1908 روز

        سلام به فرزانه ی نازنینم.

        فرزانه جان دو بار اومدم امشب برات بنویسم، اما هر بار اجازه ی ارسال نیومد…

        تا اینکه شب، تو مسیر برگشت به خونه تو ماشین، که شعرِ جنابِ سناییِ هنرمند و توحیدی رو با نامِ مَلِکا، با صدای محسن چاووشیِ نازنین (تیتراژ برنامه زندگی پس از زندگی) رو گوش دادم و برای بار بی نهایتم دلم ضعف رفت براش، دلم قنج رفت براش.

        (شعرش رو برات میذارم اینجا.)

        همونجا حس کردم پاسخِ تو این شعره، این آهنگه، باقیش با خودت، من تا اینجاشو حس کردم.

        خیلی ازت ممنونم برای کامنتی که برام نوشتی و فرستادی، نور شد تو قلبم.

        ممنونم که انقدر زیبا مینویسی برام…

        از سمانه صوفی به فرزانه جانِ ارزشمند:

        عاشقتم

        ماچ به روی ماهت

        میدونی چیه فرزانه جان؟

        من هر بار عشق، مهر، لطفی دریافت میکنم از دست های مهربان خدا تو زندگیم، تشکر میکنم ازشون و خوشحال میشم خیلی…

        بلافاصله یادم میوفته این مهر و محبت از طرف خداست که از طریقِ دست هاش رسونده دستم…

        من سپاس گزارِ خدای مهربونم هستم واسه هر ثانیه برای نعمتها و محبتش.

        خوشحالم و سپاس گزارِ خدا که پیک اش شدم و پیامش رو رسوندم دستت.

        سمانه خوشحاله، هم برای تو و هم برای خودش.

        فرزانه جانم، ممنونم از تحسینت، از پیام های مهرانگیزت.

        پر شوریِ پیام ها اعتبارش از خداست، من خوشحالم سعادتِ تایپشون رو دارم، سعادت دارم تو مسیر هستم و حس میکنم، عمل میکنم، تجزیه تحلیل میکنم خودم رو و مینویسمشون.

        برای همه ی پاسخ هایی که مینویسی برام ممنونم.

        برای پاسخ قبلیت هم ممنونم، دکمه پاسخ نداشت وگرنه همون لحظه دلم میخواست ازت تشکر کنم و بگم که چقدر خوشحال شدم پیامتو خوندم و نقطه آبی، پیکِ خدا، تو بودی و برام عشق رو هدیه آوردی.

        هر بار داری برام عشق رو هدیه میاری، ممنونتم با قلبم.

        پیامت صاف میره میشینه روی قلبم، نور میشه توی قلبم.

        ممنونم از خدا که دوست های شگفت انگیزی مثل تو رو وارد زندگی و لحظاتم کرده.

        این شعر شگفت انگیزه، به نظرم به شدت توحیدیه، با قلبی باز بخونش، نوشِ جونت، لذتش گوارای وجودت فرزانه ی ارزشمند و محبوبِ خدا:

        ….

        خدایا شکرت برای روزی های حساب و غیر حسابِ فراوانِ امروز و هر روز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          فرزانه ارزشمند گفته:
          مدت عضویت: 733 روز

          سلام به الله یکتا ، خالق سمانه نازنیننمممم

          سلام به روی ماه سمانه عشقولی خودم

          سمانه جانم اینجا که شاعر میگه:

          چه نزدیک است جان تو به جانم

          که هر چیزی که اندیشی بدانم

          ضمیر همدگر دانند یاران

          نباشم یار صادق گر ندانم

          چو آب صاف باشد یار با یار

          که بنماید در او عکس بنانم

          اینجا حال منه نسبت به شما که گفتی شعر سنایی با صدای چاووشی رو داری گوش میدی

          الله اکبر …واقعا دل به دل راه داره…

          همین چند روز پیش بود ویدیوی این شعر با صدای چاووشی عزیز رو دانلود کردم و گذاشتم وضعیت واتساپ و هراز گاهی گوشش میدم..

          دختر تو معرکه ای

          تحسینت میکنم نازنیننمممم

          مچکرررررررم که نوشتی برام و به خودم میبالم که منو لایق نوشته های شورانگیز و پر از آگاهیت میدونی

          مااااااچ فراوان به روی ماهت …

          عاشقتم

          در پناه خدای بزرگ شاد باشی عشقممممم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            سمانه جان صوفی گفته:
            مدت عضویت: 1908 روز

            سلام در این صبح، ظهر دل انگیزِ چهارشنبه 11 مرداد 1402 از سمانه به همه ی جهان.

            سلام به فرزانه جانِ ارزشمند و خوشرو و خوش سخنِ خودم.

            یه کامنت تا بیاد کامل شه ویرایش شه، ارسال شه، ممکنه از صبح شروع شه تا شب به سرانجام برسه :)

            صبح تو پیاده روی داشتم سلام علیک میکردم با جهان، یهو یاد سعیده جانم افتادم که از خواب بیدار میشه میگه:

            سلام خدا جونم، من بیدار شدم، دوباره اومدم….

            و عشق و عاشقی هاشو آغاز میکنه با خدا.

            یه گربه ای تو پیاده رو لم داده بود، سلام کردم، گفتم راحت باش، بخواب، یه بوس دستی فرستادم براش و به آرامی رد شدم.

            و خوشحالم که تو همون وضعیت راحتی موند، عاشقِ لحظاتی هستم که وقتی رد میشم از کنار حیوانات، انقدر احساس امنیت و راحتی دارن که نمیترسن، تغییر وضعیت نمیدن…

            الهی شکر برای صلحِ بین مون.

            اسم این فایل توحید عملی9 هست…

            یه لحظه فکر کردم چیزهایی که میخوام تایپ کنم، متناسب با این فایله، و دیدم بله، کجا بهتر از یه فایلِ تخصصی توحید…

            صبح تو پیاده روی داشتم گپ میزدم با خدا و تشکر میکردم که جواب سوالم رو خیلی شفاف داده، اینکه روی کدوم دوره کار کنم، چی گوش بدم …

            خیلی قاطی شده بود تو ذهنم که کدوم دوره یا فایل، الان نیازِ من هست تو این مرحله؟

            رفتم و رفتم و رفتم تا منو به جواب رسوند…

            توحید

            تمام توجهت رو بذار روی توحید

            از توحید به همه ی خواسته هات میرسی سمانه.

            همینطوری داشتم مرور میکردم و سپاس گزاری که چشم خورد به اسم کوچه ای که داخلش بودم:

            پرستش

            دوباره یه دونه از اون لبخندها اومد روی لبم که خدا جونم حواسم بهت هستا که الان بهم نشون دادی…

            مسیر پیاده روی هام اغلب هدایتیه، آگاهانه انتخاب کردم من مسیر رو انتخاب نکنم، جریان هدایت منو ببره و برگردونه، چون اینطوری کلی زیبایی و امنیت و حس خوب بهم میده.

            صبح بدونِ دخالت جریانِ اگاهِ سمانه، از یه پیاده رویی منو برد که دقیقا برگشت منو از همونجا خارج کرد، درسش رو در لحظه گرفتم:

            میخواست نظم و چیدمان و برنامه ریزیِ دقیقِ هدایت رو بهم نشون بده.

            من تو جریانِ هدایت برای مسیر پیاده روی اصلا دخالت ندارم، یعنی نه میدونم این کوچه پس کوچه و خیابونهایی که میگه برم و برگردم دقیقا از کجا سر در میاره، فقط میدونم که میدونه من سرسبزی و طبیعت جذاب میخوام تو مسیر، خنکی و سایه و باد میخوام، دالان سرسبز میخوام، دقیقا همونارو هم بهم میده…

            بین مسیر ساختمانی رو دیدم که روی دیوارش پر شده بود از برگ های سبزِ روشن و خوشرنگ.

            انگار دیوار لباس سبزِ طرح دار و خوشگل بپوشه…

            بلافاصله گفتم الهی شکر، منو آوردی از اینجا که اینو نشونم بدی…

            حقیقتا تو هدایت، داره زیبایی های بیشتر رو بهم نشون میده…

            مثلا تا میام بگم از این ور برم چون دوستش دارم، میگم بله، اجازه بده خدا قشنگتر از اون رو بهت نشون میده، گاهی هم بعد از یه مسیر جدید و متفاوت یهو میبینم دقیقا سر و کله ام جلوی هم مسیر دلخواه خودم پیدا شده…

            یعنی در نهایت منو وصل میکنه به چیزی که خوشحالم میکنه، منتها از بهترین مسیر…

            صبح داشتم فکر میکردم خب من همیشه درخواست مسیر خنک و سایه و باد میدم برای پیاده روی که بیشتر لذت ببرم، حالا زمانی که کمی آفتاب بهم میخوره چی؟

            اون نمیشه نعمت؟

            جواب اومد اونم چه جوابی…

            وقتی تو توی هر لحظه توی هر چیزی، خدا رو ببینی و حس کنی، همه چیز برات میشه نعمت، میشه جواهر، میشه برکت، میشه خدا، عطرِ خدا، نورِ خدا.

            خورشید گرمه داغه میدونم، وقتی تو فکرت این نشونه ی خدا باشه، یعنی خدا رو داخلِ همه چیز من جمله خورشید هم ببینی، دیگه خورشید داغ نیست برای تو، میشه گرمای قلبت، میشه انرژی که اومده یه خیری به تو برسونه …

            و یاد حضرت زینب ع افتادم که جلوی چشمش بدنِ بی جانِ برادر و خانواده ی برادرش رو میبینه و میگه:

            من چیزی جز زیبایی ندیدم

            یا خدا از این حجم از تقوا

            از کنترلِ ذهن…

            دیروز یه کامنت از آقا رضای احمدی خوندم که نوشته بودن امام حسین ع توی همه ی اون سختیِ عاشورا، خدا رو میدید برای همین انقدر عاشق بود، هیچ ترسی نداشت، هیچ غمی نداشت…

            عینِ عینِ توحیده.

            چقدر تقوا و کنترل ذهن.

            به شدت تحسینشون کردن برای تقواشون، کنترل ذهنشون…

            اینکه تو سختی، نه اونم سختی های معمولی، سختی های جانکاه، انقدر بتونی ذهنت رو کنترل کنی که شیطنت نکنه، مهارش کنی، همه ی توجه و فوکوس ات باشه روی خودِ خدا، عشق به خدا، توجه به خدا…

            پیامبران، امامان به شدت برای من قابل احترام هستن به واسطه ی کنترل ذهنی که داشتن، تقوایی که داشتن، اونا تلاش کردن تا رسیدن به تقوا، منم اگه تلاش کنم ذهنم رو کنترل کنم بهتر، میتونم دقیقا تو همون مسیر باشم هر لحظه، تفاوتش به میزانِ تعهد من به کنترل ذهنمه…

            توحید اصله، و همه چیز حولِ محور توحید میچرخه…

            هر چی به این محور نزدیکتر باشم، زندگیم از همه لحاظ بهتر و بهتر و بهتر میشه.

            خیلی سپاس گزارم که وارد مسیر شدم و دارم تلاش میکنم.

            به اندازه ی تلاشم، جایگاهم پیشِ خدا بهبود پیدا میکنه، خدا منو همیشه دوست داره، حالا نوبت منه نشون بدم چقدر دوستش دارم و این دوست داشتن رو در عمل بهش نشون بدم…

            دیروز یه کامنت نوشتم برای یکی از دوستانِ عزیز توحیدی ام تو این سایت…

            تو همون کامنت هدایت شدم بنویسم چطوری سپاس گزاری کنم، از چه چیزهایی سپاس گزاری کنم و بگم الهی شکر…

            همون شد درمانِ خودم.

            ظاهر کامنت این بود که برای دوستم نوشتم، اما برای من بود…

            دوباره از زبان سمانه برای سمانه…

            این برای من عینِ اعجاز میمونه…

            شگفت زده ام میکنه هر بار…

            که جوابِ خودمو، خودم تایپ میکنم برای خودم…

            و چقدر لذت بردم از سبک جدید سپاس گزاری ام…

            چون آسان کرد بر من آسانی هارو…

            این روزها به لطف خدا، نشانه ها همچنان پرقدرت ظاهر میشن.

            به لطف خدا، قدرتِ خلقِ زندگیم، عالی جلو میره.

            هدیه های خدا رو دریافت میکنم، وقتی که سپاس گزارم، ذهنمو کنترل میکنم…

            فرزانه جانم، هدایت همیشه راستگوترینه، زیباترینه، بهترینه، کامل ترینه.

            خوشحالم که با این شعر سابقه ی دوستی داشتی و داری.

            شعر ملکا، بارها اشک منو در آورده، از بس داخلش باورهای توحیدیِ ناب داره…

            دلم قنج میره اونجا که میگه:

            همه کمی تو فزایی، همه بیشی تو بکاهی

            وای وای

            همین یه تیکه باور قویِ ثروته.

            خودش کم رو زیاد میکنه.

            زیاد رو کم میکنه.

            چقدر فرکانسِ شنیدن از خدا، ویژگی هاش، اسم هاش بالاست…

            قوتِ قلب میده به آدم.

            این شعر انقدر جا داره واسه تفکر که حد نداره…

            جنابِ سناییِ توحیدی، دمت گرم آقا، که به هدایت چشم گفتی و این شعر زیبا رو سرودی.

            فرزانه جانِ جانان، مرسی برای تحسین هات، عشقی که هدیه میدی به من هر بار، ماچ به روی همچون ماهت.

            دیروز یه کامنتِ پاسخ نوشتم، بعدش حس کردم درصدِ قلبی بودنش زیاد راضی ام نکرده…

            پیام رفت و دست من کوتاه از حذف یا هر چی…

            یعنی اجازه نداشتم بهش دست بزنم خودمم فهمیدم…

            کنترل کردم ذهنمو تا امروز صبح:

            متوجه شدم سمانه خانم وقتی شما تو جریان هدایت قرار میگیری و مینویسی، اصولا کنترل با تو نیست که خوشت بیاد یا نیاد، که فکر کنی پیام خوبی نوشتی یا ننوشتی.

            مگه تو مینویسی که میخوای محک بزنی خوبه یا نیست؟

            من قانع شدم

            من سکوت

            من تسلیم…

            درک کردم حتی پیام‌هایی که ظاهرشون معمولی تره (این معمولی از ذهن آدم میاد وگرنه هیچ کدوم معمولی نیستن، خاصن، حتی پیام‌هایی که چند خط هستن، شاید فقط تحسین باشن یا هر چی، اونا ماموریت خودشون رو دارن که در درک من نیست…

            همینو بدون سمانه که هر چیزی در این جهان ماموریت خودشو داره، تو بسپر به خدا، خودتو بکش کنار دختر خوب.

            ماچ بهت سمانه جونم، قربونِ صورت ماهت برم من.

            الهی شکر برای نقطه ی آبیِ امروز: هدیه ی فرزانه جانم برای من، و نوشتن این کامنت.

            الهی شکر برای سورپرایزهای الان

            به قولِ شعر تیتراژ مثل هیچکس که احسان جان خواجه امیری به زیبایی میخونه:

            آدما میان و میرن، هیچکی جز تو موندنی نیست.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
            • -
              فرزانه ارزشمند گفته:
              مدت عضویت: 733 روز

              بنام خداوند بخشنده مهربان

              خداوند رنگین کمان

              خداوند سنجاقک رنگ رنگ

              خداوند پروانه های قشنگ

              سمانه نازنیننمممم سلااااااااام به روی همچو‌ ماهت..

              سمانه عزیزم بار اول که کامنت رو خوندم ..اونقدر پر از اشتیاق بودم ..دیدم اینجوری نمیشه رفتم تو پروفایلت و یبار دیگه پروفایلت رو خوندم و …..

              چقدر تحسینت می‌کنم عزیزدلم….

              خوشا به سعادتت که با همسری هم مسیر هستی که باهم توی صلح هستین …

              تحسینت میکنم عزیزدلم ..از خداوند نوری از جنس عشق. و ثروت و سلامتی آرزومندم که بنابه به زندگیتون عشق دلم…..

              سمانه صوفی نازنینم…بار اول که کامنت نوشتی واسم ..تا چشمم به صوفی خورد یاد مولانا افتادم….صوفی..مولانا ..شمس……

              شمسی که اونقدر به خدا نزدیک بود که به همه جهان هستی ..در صلح بود..عشق می‌ورزید و……!!!!

              حقا که فامیلی شما هم از جنس عرفان و توحیده عشق دلم…خواهر خوبم…

              سمانه قشنگم…روی چهره ماهت فوکوس کردم و سیر نگاهت کردم و توی دلم قربون صدقه ات رفتم….گفتم خدایا این دختر کیه که من هربار کامنت هاشو میخونم ….جوابم رو میگیرم…( پایین اشاره میکنم چرا)

              دختر خوب خدا…تو چقدر خوبی نارنینم…

              میدونی‌‌ قشنگمممممممم وقتی در مورد مسیر پیاده روی و بوس فرستادن به گربه گفتی…گفتم خدایا چقدر این دنیا قشنگ میشد اگه همه مردم یه مقدار آگاهی از توحید. و….داشتن…!!!!!

              اونوقت چقدر زندگی و این دنیا قشنگ میشد!!!!!

              سمانه خواهر خوبم ….تحسینت میکنم بخاطر اینهمه تعهد به توحید…دختر خیلی الهی نورانی هستی..خیلی به خودم میبالم که جواب کامنت های منو میدی

              دیگه هروقت نقطه آبی می‌بینم میگم : بله سمانه جان دل هست..

              الان میخواد چی بگه!!!!

              سمانه عزیزم نارنینم چند روزی هست که توی تضاد دست و پاگیری از رابطه گیر کردم…

              نتونستم خودم رو نجات بدم ..نتونستم ذهنمو کنترل کنم..نتونستم تقوا داشته باشم ..نتونستم تسلیم باشم..نتونستم به خدا اعتماد کنم و……

              من چقدر حقیرانه دست و پا زدم و توی لجنزار ذهن شیطانیم فرو رفتم..

              اعتراف میکنم ایمانی که ازش حرف میزدم ..حرف مفت بود…

              با اینکه به کامنت های ناب علی ابودردایی هدایت شدم و…خدا بهم گفت رها کن..

              اما دست و پا زدم و بیشتر غرق شدم….

              اما خب امروز فهمیدم اشکال نداره

              دست و پا بزن اما دوباره بلند شوووو

              امروز بعد از سه روز دست و پا زدن ..فکر کنم مرحله های آخرش هست ..کامنت شما که سراسر توحید هست …و تسلیم شدن…بهم شوک وارد کرد..

              نشون میده که خدا میخواد نجاتم بده ولی من کر و کورم!!!!

              وای بر انسان فراموشکار!!!!

              از دست خودم ناراحت نیستم…چون من اول راه هستم…خودمو بخشیدم و درسی که باید بگیرمو امیدوارم گرفته باشم…..!!!!

              سمانه جان دیروز صبح زود با همون حال خراب…که داداشم اومد دنبالم و میخاست از اهواز به خونه پدرم در شهرستان بریم…توی مسیر نور خورشید که تازه طلوع کرده بود چشمم رو میزد….

              پیش خودم گفتم نور خداست ….و تمام مسیر ..خودمو سپردم بهش با همون حال!!!!!!!

              خدا همینجاست بین من و تووووو‌!!!!!

              سمانه عزیزم کامنت هات خاص خاص برای من نوشته شدن ..هدایتشون هم از الله به دست نازنینش که سمانه ست صورت گرفته شده…

              دختر خوب خدا،سمانه قشنگم…ذهنم داشت مقاومت میکرد که جواب ندم ..داشت می‌گفت دختر چقدر تو چیپی تا کی میخوای هی بنویسی … مزاحم میشی …داستان میگی!!!!

              بعد گفتم نه تا وقتی خدا بخواد و یار نازنینش سمانه اجاره بده مینویسم..

              می‌نویسم بخاطر خودم…

              تا یادم بمونه …خدا نشانه ها و هدایت رو فرستاد و من بنده باید سپاسگزار باشم اول از خدای مهربونم که اینروزا کذاشتمش یه گوشه و دارم به ساز شیطان می‌رقصم و خدا هم مهربانانه از در و دیوار نشانه هارو می‌ریزه برام و متاسفانه من اونقدر حقیرم که نمی‌بینم نور الله یکتا رو!!!!

              الله یکتا منو ببخش ..به من رحم کن … من به هر خیری که از تو میرسه فقیرم… الله یکتا قلبمو قوی کن..من چقدر حقیرم در مقابل عظمت تو…

              (( سمانه عزیزم اونجایی که بعد از عشقبازی با خدا..

              میای و با سمانه عشقبازی و حال میکنی، به حالت غبطه میخورم عزیزدلمممممممم))

              اره …

              (( دلم میخواد بنویسم فرزانه تو حقیر نیستی..تو شاهکار خالقی…تحقیر را باور نکن‌‌‌…دلم میخواد توی همین حالت درماندگی…خودم. بغل کنم بوس کنم…بگم عشقم فرزانه اشکال ندارع…پاشو پاشووووووو یکم خودتو محبت کن!!!!!

              عاشقتم فرزانه که اینحا تسلیم شیطان نشدی…داری می‌نویسی!!!!!)))

              می‌نویسم تا بگم خدایا دمت گرم رفیق….حواسم بهت هست…اما من شرمزده ام…من حقیرم من ناتوانم من توانایی ندارم بلند شم…

              می‌نویسم تا بگم خدا جووووونم دوستت دارم …فدای دستای قشنگت بشم که( یکیشون همین سمانه نازنین هست) در همه حال داشتی کمکم میکرد و من گرم شیطان بودم

              می‌نویسم تا یادم بمونه کی و کجا خدا دستمو گرفت و..

              سمانه قشنگم تحسینت میکنم …دوستت دارم..عاشقتم دست خوب و نورانی خدااااااااا…

              خدا جونم عاشقتم سپاسگذارم که همونجور که خاستم حتی یه لحظه منو به حال خودم واگزار نکردیو و دائم داشتی هدایتم میکردی

              عاشقتم سمانه خوبم که می‌نویسی الهامات الله رو….

              عاشقتم که اینقدر خوبی …

              دوستت دارم بی نظیرم….

              خدای ابراهیم غرق در توحیدت کنه….

              ماااااااااچ با کلی قلب به سر و صورت ماهت..

              در پناه جان جانان …بدرخشید ماه من

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    اعظم م گفته:
    مدت عضویت: 1345 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    الحمدلله رب العالمین

    سپاس خدایی که پروردگار جهانیان است

    الرحمن الرحیم

    که بخشنده و مهربان است

    مالک یوم الدین

    خداوندی که صاحب روشنی توحید است

    ایاک معبد وایاک نستعین

    خدایا تنها تورا می‌پرستیم و تنها از تو یاری میجوییم

    اهدناالصراط المستقیم

    خدایا ما را به راه راست هدایت کن

    صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والضالین

    راه کسانی که به ایشان نعمت داده ای نه راه کسانی که بر آن ها غضب کردی ونه راه گمراهان

    سلام وآرزوی سلامتی برای استاد نازنین مریم شایسته ی شایسته و همه ی دوستان گرامی

    چه قدر سوره ی حمد با بیانات استاد هماهنگی داره که با نام خداوند یکتا شروع میشه و سپس از پروردگار جهانیان سپاس گذاریی می‌کنه

    به مهربانی وبخشندگی خداوند اشاره میکنه،،و بعد قدرت را به خداوند میدهد و در آیه ی بعد از خداوند درخواست میکنیم که مارا به راه راست هدایت کنه،،ومشخص می‌کنه که راه گمراهان وراه هدایت یافتگان جداست

    در شعر پروین عدل خداوند را متوجه میشویم که همان طور هم در قرآن به آن اشاره شده است …خداوند بین مخلوقاتش تفاوتی قاعل نشده و همه را هدایت می‌کند چه پیامبر باشد چه مادر موسی وچه هر کس دیگری

    به اندازه ای خضوع و فروتنی در مقابل خداوند داشته باشیم به همان اندازه به رشد و بالندگی وبا ارزش بودن میرسیم،،مثال گفته ی مولانا

    جز خضوع وبندگی واضطرار

    اندرین حضرت ندارد اعتبار

    به همه ی ما الهام میشه وقتی طبق سوره ی حمد شکر گذار خداوند باشیم و به قدرت خداوند اعتماد کنیم و مهربانی خداوند را باور کنیم،،و تنها از او یاری بخواهیم ،،،ما را یاری میکند

    چه قدر واضح است که نمرود راه گمراهی را انتخاب کرد و مورد غضب خداوند قرارگرفت و موسی راه راست و هدایت پروردگار را برگزید و به پیامبری برگزیده شد ،،،

    یادمه تو دانشگاه استاد در مورد اینکه پیامبران انسان های خاصی بودند صحبت میکرد،،وبه فضل پروردگار ربطش میداد،،،درونم یه حس دلگیری نسبت به خداوند داشتم که چرا بین بندگانش فرق گذاشته است ولی الان مدتهاست که میدانم همه ی ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم ،،،همه ی ما در هر زمینه ای که دوست داریم میتونیم پیام آور باشیم و باعث پیشرفت بشویم

    خدا هست که ما را هدایت می‌کنه و پشتیبانی می‌کنه همون طور که مادر موسی را هدایت کرد .همون طور که به تک تک اجزاء هستی ،،آب و موج و سخره،برف ،ژاله ،باد ،و،،،دستور داد تا از موسی محافظت کنند

    اگر با ایمان و توکل پای درمسیر بگذاریم خداوند نگهبان ماست وما را هدایت میکند

    واین ما هستیم که با توجه ،افکار واعمالمان تعیین میکنیم در چه مسیری قرار بگیریم.

    هر لطفی که به ما می‌رسد از فضل پروردگار است وهر کم و کاستی و اتفاق بدی به ما می‌رسد خودمان مقصریم.

    با تشکر وسپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای: