اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام استادان جان شما رو میبینم یاد جوان شدن زلیخا میافتم و جوانی دوباره برام باور پذیر میشه هزار ماشاالله
صبح روز جشن نامزدی توی خونه پدریم همه مشغول آماده کردن خونه و لوازم پذیرایی بودند هر کس یه گوشه کارو گرفته بود که قبل از اومدن مهمونا همه چی مرتب باشه من و آقای داماد رفتیم آزمایشگاه جواب گروه خون و مجوز عقد رو بگیریم، حدود صد تا زوج اومده بودن و دونه به دونه همه رو صدا میکردن و مجوز عقد رو میدادن و براشون آرزوی خوشبختی میکردن و اونا هم خوش و خرم میرفتن
همه رفتن و ما همچنان منتظر بودیم آزمایشگاه خالی شد کم کم حسم از حالت خوشحالی به نگرانی تبدیل شد آروم رفتیم پشت در اتاق خانم دکتر گفتیم بیایم تو به من نگاه کرد و گفت شما فامیل هستید
گفتم نه کاملا غریبه هستیم گفت بیاید بشینید
مشخص بود خبر خوبی نداره گفت:
شما مشکل خونی دارید ما نمیتونیم براتون مجوز عقد صادر کنیم هر دوی شما مینور هستید اشکهام سرازیر شد و توی دلم میگفتم خدایا من که قصد ازدواج نداشتم من داشتم زندگیمو میکردم این آدم رو تو گذاشتی سر راهم خیلی از اولویتهای منو نداشت تو هدایتم کردی من گفتم چشم این چه کاری بود کردی فقط میخواستی آبرو ریزی بشه فقط میخواستی با احساساتم بازی کنی نمیتونستم قبول کنم این داستان همینجا تموم بشه برگه آزمایش و گرفتم و با همون حال گریه و زاری فقط به خانواده ها اطلاع دادیم مراسم کنسله و خودمون توی همون روز سه تا دکتر مختلف رفتیم و همه نظرشون یکی بود که نباید بچه دار بشید غروب با کوهی از غم برگشتم خونه و رفتم تنها نشستم کنار بخاری و مدام فقط به خدا میگفتم چرا این اتفاق افتاد چرا تو منو به چیز بد راهنمایی کردی این همه خواستگار داشتم چرا این آدم رو بهم گفتی بله بگو بعد اینجوری بشه(خیلی اون روز سخت گذشت ایمانم ضعیف بود برنامه خداوند رو نمیدونستم بهش بدگمان شدم شک کردم )
خانم دکتر بهمون گفت اگه تمایل دارید آزمایشات دقیقتر انجام بشه تا مطمئن بشید ولی تا جواب اون آزمایشاتم نیاد نمیتونید عقد کنید خلاصه دو ماهی گذشت و جواب آزمایش اومد مینور ما با هم فرق داشت و میتونستیم مجوز عقد بگیریم به صورت قانونی و بچه های آینده هم طبق نظر آزمایشگاه مشکل خونی نداشتند
در عرض دو روز عقد و مراسم ترتیب داده شد
بعد از ورودم به این مسیر روز ب روز منو همسرم فاصلمون بیشتر میشه یعنی جز اون 90 درصدی که با هم همراه میشن نیستیم انقدر از این مباحث دوره و متنفر که برنامه عباس منش رو از گوشی حذف میکنه من دوباره نصب میکنم ببینه من توی سایتم بدجور قشقرق به پا میکنه و هر بار بهش نگاه میکنم قلبم درد میگیره خدایا چه جوری چشم دل یه آدم باز نمیشه که نمیشه این پرده کنار نمیره که نمیره زیادی هم زور میزدم بفهمه بدتر سر خودم بلا میومد آخه اولش متوجه نمیشدم راهمون جداست فکر میکردم همراهیم خدایا خیلی وقته پذیرفتم رفتنش رو چون منو از تو دور میکنه منو از عمل به قوانینت دور میکنه هیچ حرفی با هم نداریم …
دوست ندارم تحمل کنم که بخوام ادامه بدم فقط پروردگارم هدایت کرده که تا پاییز آخر آبان باید صبر جمیل داشته باشم نمیدونم قراره چی بشه فقط هر بار این داستان مادر موسی نقل میشه حالم دگرگون میشه که خدایا تو موسی رو به بهترین نحو به مادرش برگردوندی منم دارم بهت گوش میدم بهت اعتماد میکنم که خودت آرامشم ببخشی بچه هامو به خودت سپردم یه حکمت اون روز نامزدی این بود که میخواستی به من بگی بچه مال تو نیست من بهت دادم…
استاد سه روزه دارم روی اولین فایل اجرای توحید در عمل و شعر خانم پروین و الخیر فی ما وقع کار میکردم که امروز این فایل اومد قبلا فکر میکردم خدا فقط داره به امور من رسیدگی میکنه الان فکر میکنم شما هم فایل هاتون فقط واسه احوال درونی منه
الهی شکرت
این پیام رو به عنوان رد پا ثبت کردم که بعد از نتایج کاملا توضیح بدم که چقدر هر فایل هر قدم از این مسیر خدا لحظه به لحظه کنارم بود چه جور خالصم کرد
من به فایل الخیر فی ما وقع هدایت شدم و داشتم رو نجواها کار میکردم که خدا با این فایل مهر تایید زد واسم که نگران بچه هامم نباشم
استاد استاد استاد چه میکنی با قلب ما . من امروز ساعت 5 صبح بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد و دیدم فایل جدید اومده . خدای من خدای من فایل باور توحیدی قسمت 9 . با دیدن این نوشته یک ذوق عجیبی اول صبح در درونم شکوفا شد . استاد دیدن این فایل مثل معجزه بود ، معجزه هم زمانی ،آخه انقدر دقیق . هوای شما ابری شد ، هوای ما هم در اینجا ابری شد . رعد و برق شروع شد، آسمان ما هم شروع کرد به رعد و برق زدن . باران شروع شد ، باران ما هم در اینجا شروع شد .
استاد چه دعای قشنگی کردید خدایا به من قدرت سپاسگزاری نعمت هایت رو بده .
من نتونستم همون لحظه کامنت بنویسم . بعد از گوش دادن فایل دوباره صوتیش رو گوش دادم و بلافاصله توحید عملی 5 و 6 رو گوش دادم . یعنی خودم رو رگبارِ فایل های توحیدی کردم . و الان از خودم می پرسم : سلام، حالم چطوره ؟ و جوابم اینه :عالی ام ، عالی خدایا شکرت
استاد چقدر من مدارم تغییر کرده . پارسال من کجا بودم اما امسال دیگه از اون مراسمات به دور هستم . الهی شکرت
این خواسته ی همیشگی منه که هر روز مینویسم من می خواهم توحیدی تر از دیروزم باشم .
خیلی مقاومت کردم اشکم سرازیر نشه ، ولی ناخودآگاه اشکام ریخت با این فایل
چقدر زیبا بود ، اول از خود استاد بگم ، ک چقدر لذت میبرم وقتی از خدا و ایمان و توحید صحبت میکنه و به چشم دیدم ک تسلیم خداست مخصوصاً تو این فایل و یکی از فایل های روانشناسی ثروت ک طوفان شدید میاد ، استاد هیچ نگرانی نداره و صحبت شو میکنه خیالش راحته ک خداوند همه چیزو مدیریت میکنه
چند وقت بود ناسپاس شده بودم وقتی این فایل رو شنیدم حالم دگرگون شد وقتی بارون شدید شد یاد یه خاطره از خودم افتادم ، پارسال با ماشین تو جاده بودم و خیلی داشتم به خدا غر میزدم و ناشکری میکردم و گفتم دوس دارم بمیرم ، خداشاهده ظرف دو دیقه چنان باران شدیدی گرفت ک برف پاک کن در سریع ترین حالتش نمیتونست کار کنه و همه ماشینا سرجای خودشون ایستادن وسط اتوبان ، چون اصلا هیچی معلوم نبود حتی فلاشرهای ماشین جلویی
در عرض دو دیقه سیل شد ، آنتن موبایلم رفت ، آب همینجوری داشت میومد بالا و لاستیک های ماشین داخل آب بود ، اونجا به خدا گفتم یه فرصت دیگ بهم بده ، اشتباه کردم
و بعد بارون آرام شد و همه حرکت کردن ، جالبه این اتفاق رو من یادم رفته بود ، الان تو این فایل بارون رو دیدم یادم افتاد
خدایا سپاس گذارم ازت
داشتم به این فکر میکردم ک اگر ما فقط باور کنیم ک همه چی خداست و همه چی تحت کنترل اونه و خدا قدرت خلق زندگی مونو داده دست خودمون ک انتخاب کنیم ،،، همین یدونه باور اگر واقعاً باورش کنیم همه چی حل شده دیگ
دیگ نه غمی هست نه ترسی
مشکل اینجاست ما باور قلبی نداریم به این موضوع ک همه چیز خود خداست و خدا جهان رو جوری تعبیه کرده ک به افکار و احساسات ما واکنش نشون میده
اصلا با زبان ساده تر ، زبان قرآن ،، فقط اگر به خدا ایمان واقعی داشته باشیم ک فرمانروایی جهان با اونه ، دیگ مشکلی نیست ، هرچی میخایم رو به خودش میگیم با ایمان
وقتی ایمان واقعی داشته باشیم نگران نیستیم ، مثل بچه ای ک به باباش میگه برای تولدم دوچرخه میخام و باباش میگه باشه ، و شرایط مالی خوبی هم دارن ، بچه ایمان داره ک باباش در زمان مناسب براش میخره ، دیگ هرروز صبح بلند نمیشه بگه اه چرا نخریدی ، با ذوق زندگی شو میکنه
ماهم اگر با این ایمان و باور از خدا بخایم و ذوق داشته باشیم و نگران نباشیم و آرام باشیم همه چی ( خواسته ها) در زمان مناسب بهمون داده میشه
ما زندگی مونو میکنیم و از تک تک لحظه ها لذت میبریم و سپاس گذار خداوندیم
خدا کمک مون کنه همیشه درمسیر توحید و ایمان و توکل باشیم
یه موضوع دیگ هم الان الهام شد بهم بنویسم، همه چیز در جهان رسیدگی میخاد ، مثل گرد و غبار شیشه ها باید هرروز پاک بشه ، مثل علف های هرز ک باید چند وقت یه بار زده بشه ، حتی ناخون ها ک باید گرفته شه ، موهای زائد بدن ،ورزش کردن ، مسواک زدن و هرچی و هرچی
ایمان و باورهای مناسب هم همینه، باید هرروز رسیدگی بشه و ایمان مون رو تقویت کنیم ، چون هی فراموش میشه
اینارو به خودم میگم تا یادم نره
مرسی از استاد عزیزم از این فایل زیبا و شعر زیبای پروین اعتصامی
الان که این کامنت را مینویسم بیست دقیقه به ساعت 3هست و من به شدت امشب بی خوابیم گرفته بود نه ابنکه بخوام بخوابم و نشه انگار یه جور لج بازی با خودم باشه نمیخواستم بخوابم حتی رفته دو رکعت نماز خوندم و با خدا حرف زدم
و الان بین ایمیل هایی که برام اومد از افراد منتخبی که کامنت هاشون برام میاد زدم رو پیام شما و وقتی ماجرای سیل را گفتی و گفتی خدیا یه فرصت دیگه
به خودم گفتم عارفه همیشه که قرار نیست نزدیک مرگ بشی و بگی خدا بهت فرصت داده
لعنتی اون موقع که آب وت را میتونست بریزه و نریخت بهت فرصت داد
اون موقع که میتونستی آبرو کسی را بریزی و نریختی بهت فرصت داد
اون موقع که از خواب بیدارت کرد و صلح را ببینی بهت فرصت داد
این همه فرصت تو چکار کردی
تو چطور ازش استفاده کردی
چقدر خوشگل مثال هدیه تولد را زدی
آره اون بچه دلش قرصه و زندگیش را با شوق میبره جلو و نگران هیچی نیست
امشب تو نماز وقتی داشتم با خدا حرف میزدم دیدم چقدر نسبت به قبلم دلم قرص تر
انگار وقتی قانون جهان را میفهمیم کمتر دنبال چنگ زدنیم بماند به قول قرآن انسان عجوله
ولی دیدم این عارفه چقدر تو این مورد نادلخواه داره خوب توکل میکنه کاملآ راضی کننده نیست ولی خیلی نسبت به قبلش تومل و ایمان بیشتری داره و خودش را لایق تر میدونه
مرسی علی جان با کامنت خوبت که یادم انداخت من قرار وقت خودش هدیه ام را از الله بگیرم
بزار بهت بگم امروز صبح قبل از گوش دادن فایل جلسه 12کشف قوانین دیدم صلح بیدار شدنم هم شده با خودم لج بازی اینا اینجا به تو میگم چون لج بازی دیشب از سر نخوابیدن را هم بهت گفتم
من که صبح بیدار میشدم و میرفتم پیاده روی الان انگار افتادم سر یه لج بازی با خودم و صبح بیدار نمیشدم و میگفتم بیدار بشم چکار کنم؟
میبینی هر لحظه امکان داره بشیم همون فردی که ازش فرار میکردیم
آخه میدونم دردم چیه من آدم زندگی رباتی نیستم
من نمیتونم زندگی باسم که توش هیچ احساس خوب و هیجان و عشقی رد بدل نمیشه و چیزی که اذیتم میکنه میگم عارفه یعنی تو 12سال ی مایه گذاشتید و الکی سر حرف باز کردی و بگو بخند تو خونه راه که محیط خونه شاد باشه
به امید چی؟؟ به امید یکم تنوع در روابط یعنی الان که تو همه اون عادت هات را گذاشتی کنار بابد ببینی فرد مقابلت هیچ واکنشی نباید نشون بده و بعد به خودم میگم هر ناخواسته ای در مسیر خواسته های منه
و رسید به ظهر و جلسه 12کشف قوانین را گوش کردم اصلا با تمرینی که استاد دادن ناخواسته لبخند روی لبم اومدم و شروع کردم به انجام تمرین
از خدا میخوام همه ی مارا آسان کنه برای آسانی ها
و منم این تضاد و چالش بشه برام سکوی رشد و پیشرفت انشالله
شاید باورت نشه صبح که دانلود کردم گوش بدم طبق تمرین خود استاد تو جلسه قبلی گفتم تو دلم خدا میدونه تو این فایل چقدر قرار من به آگاهی برسم و استاد حرفایی میزنی که منا از این نجواهایی که شده تو مخی من رها میکنه
و امشب موقع نماز مغرب عشق بازی کردم با خدا و بهش گفتم نشتی انرژیم را پیدا کردم
و الکی تمرکزم را گذاشتم رو این موضوع پس منی که 6ماه پیش از خودت خواستم که هیچ رابطه زناشویی بین ما نباشه و خیلی راحت اجابتش کردی پس چرا بقیه اش را هم عجولم و هی دنبال یه راهم درسته 6ماهه برای عارفه ای که دنیاش پر از احساس و عشقه این مدل زندگی سخته ولی باید یادم باشه خودم را لایق بودم و کم نخوام و تمرکزم را بزارم رو هدفم که استقلال مالی هست و تلاش کنم هر لحظه خوب زندگی کنم
تا الان دوبار این فایل را امروز گوش کردم و انگار استاد با من داشت حرف میزدم و من ناخواسته لبخند میاد به لبم از سر ذوق
کلا دوره کشف قوانین برای من پر از لبخند و احساس خوب بود
سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنین و دوستان خوبم در سایت توحیدی عباسمنش
امروز وقتی دیدم فایل جدید توحید عملی 9 هست حس عجیبی داشتم منتظر بودم هرچه سریعتر فایل دانلود بشه تا حرفهای استاد رو بشنوم و مثل همیشه توحید و تفکر. تفکر در مورد ذات خداوند، در مورد قوآنین خداوند، در مورد مشیت خداوند و در مورد فرمآنروایی خداوند.
استاد جانم مدتی است با گوش دادن به فایلهای مختلف در مورد قوانین خداوند و نگاه سیستمی به خداوند ذهنم درگیر یک نوع شآید بشه ناهماهنگی در مورد موضوعی شده و خوشحال میشم اگر امکان داشته باشه در موردش صحبت کنید و خوشحالترم که مثل زمآنی که سوالی در مورد خداوند داشتم و جرأت نداشتم حتی مطرحش کنم که متهم به کفر و بی ایمانی نشم نیست و اینجا به راحتی و بدون قضاوت میتونم سؤالم رو بپرسم.
یادمه شما گفته بودین بر اساس ایه قران خداوند حتی ازمایش میکنه تا دروغگویان و راستگویان رو بشناسد و توضیح دادین تا زمانیکه که هرکسی راهش رو مشخص نکنه خداوند نمیدونه که شخص میخاد چه مسیری رو انتخاب کنه و خداوند هم هیچ دخالتی نمیکنه.
چیزی که ذهنم رو درگیر کرده اینه که وقتی به ما الهام میشه تا کاری رو انجام بدیم مثل همین انداختن نوزآد به آب توسط مادر موسی، یعنی قبل از اینکه به مادر موسی وحی بشه جریان اتفاقات مشخص شده و قدمها مشخصه و با وحی اولین قدم و اقدام کردن در مورد اون قدمهای بعدی روشن میشه یا اینکه مراحل مشخص نیست و تنها قدم اول وحی میشه و در صورت اقدام قدمهای بعدی رو خداوند با توجه به اوضاع و شرایط مشخص و مدیریت و سپس روشن میکنه و وحی میکنه؟ و اگر معجزه ای وجود نداره این جریانات با توجه به چه قانون و اصولی انجام میشه؟
و دیگه اینکه وقتی خداوند یک سیستمه و احساسی نداره ، عیب پوشی کردن و نادیده گرفتن اشتباهات با توجه به اینکه جهان صرفا به فرکانسها پاسخ میده چطور اتفاق میفته؟
سلام دوست خوبم در مورد سوالی که مطرح کردی اگر درست متوجه شدم منظورتون رو منظور شما این هست که اگر فرکانس های ما هستند که همه ی کارها رو انجام میدهند پس چطور اینجا خداوند اومده و خلاف قوانین عمل کرده وخودش شخصا از موسی مواظبت کرده
اما خداوند همون انرژی هست که همه ی کارها رو اون انجام میده از گردش سیاره ها به دور خورشید بدون کوچکترین نقصی تا هذم غذا در معده ما و رسوندن رزق به لارو مورچه در زیز زمین و و و و
اون ایمان اون تعهد و اون توکل و اون احساس ارامشی که مادر موسی واطمینانی که داشت باعث شده که فرزندش با اون ماجرای عجیب و غریب دوباره به اغوش مادرش برگرده
و به جای فراری بودن از دست ماموران فرعون در کاخ فرعون بزرگ بشه درناز و نعمت ..این جواب خداوند به اون حد از ایمان و توکل هست …
من خودم رو مثال که اگر به جای مادر موسی بودم هرگز اون کار رو نمیتونستم انجام بدهم چون برای من منطقی نیست که فرزندم رو به رودی بندازم که معلوم نیست سرنوشتش چه میشود
ایمان هم نیاز داره به تکامل که هرچه قدر ما بیشتر عمل کنیم به الهامات لولمون میره بالاتر یک پله رشد میکنیم
برای مثال اگر استاد تونسته که از بندر عباس با دست خالی مهاجرت کنه به تهران مطمئنا استاد یک ایمان قلبی داشته یک نیرویی پشت اون مهاجرتش بوده ..
امیدوارم تونسته باشم به درک بهتر این موضوع کمکی کرده باشم
سلام دوست عزیز ممنونم از اینکه وقت گذاشتین و پاسخ دادین. منظور من اینه ما میگیم تقدیر کسی از قبل مشخص نشده حالا طبق این داستان من میخوام تقدیر موسی از قبل مشخص شده بود یا بعد از اقدام مادرش اتفاقات بعدی رقم خورد. یعنی چون همون قدم اول برداشته شد قدمهای بعدی به تبع اون مشخص شدن یا قدمها از قبل مشخص بوده ؤلی برای مادر موسی بعدا واضح شد
اینا رو واسه خودم مینویسم که یادم بمونه چه درگیریهای ذهنی داشتم .نمیدونم شاید وارد حواشی شدم. ذهنم بدجوری داره اذیتم میکنه. نمیدونم این شرک و بی ایمانیه یا وارد چگونگی جریانات و اتفاقات شدم. ی مدته انگار مسیر رو گم کردم .گیجم ،سردرگمم ،نمیدونم باید چیکار کنم باید چه چیزی رو درست کنم. امیددارم خدا کمکم کنه
از عمق جانم سلامت میکنم و درود پر عشقم نثار وجود پر برکت و روحانی و توحیدیت باد و سلام پر از سلامتی به بانوی همیشه شایسته و هارون و یار مهربان موسی من
هر بار کلمه توحید بر زبان شما جاری میشه انگار خدا بر کلامتون نشسته و با دلهای مشرک و ذهنهای مشوش ما سخن میگه
اینقدر ذوق زده شدم امروز صبح وقتی که همه وجودم تشنه این جام توحیدی بود و کویر تشنه وجودم از اشعار زیبای پروین سیراب شد به لطف شما
خداوندا با همه وجودم سپاسگزارم از این هدایت زیبا که جانی تازه در لوح زنگار گرفته وجودم داد و دوباره زنده شدم به عشق پروردگار
«هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما»
خیلی عشق میکنم با فایل های توحیدی
انگار دلم نمیخواد غیر توحید کلام دیگه ای بگم و بشنوم چرا که اینقدر از شرک و غیرپرستی به تنگ آمدم که چون کودکی مادر گم کرده ، با وجودی پر اضطراب و ناله و پر از درد گم شدن، مدام به دنبال حق و به دنبال خالقم میگردم.
«من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو»
ای مهربان تر از هزار مادر, ای حضرت عشق و مهر و محبت، مگر آرامبخش تر از یاد و نام و وجود تو در این عالم هست؟
استاد جان
روزی که از شدت درد شرک به جان آمدم و خداوندم رو یاد کردم و غرق در تلاطم شرک بودم با همه وجود از خدا خواستم که:
و خدای شما فرمود که مرا با (خلوص دل) بخوانید تا دعای شما مستجاب کنم. آنان که از (دعا و) عبادت من اعراض و سرکشی کنند زود با ذلت و خواری در دوزخ شوند.]
و خدا استجابت کرد و به لطف استادم هدایت شدم
سراسر شور و اشتیاق و حال خوبم و این یعنی در مسیر عشق بودن
خداوندا چجوری شکرتو بگم به خاطر آرامشی که در باور به یگانگی تو هست
»»» وقتی 19 سالم بود در کارخانه ای استخدام شدم و بعد از 6 ماه مسئول یکی از بخش های مهم اون کارخونه شدم و با حقوق دوبرابر، حضور فردی به سن من و تازه وارد ، قطعا باعث حسادت اکثر افراد و کارکنان اونجا شد و زیرآب زنی و دشمنی ها آغاز شد. هر روز توطئه ای تازه و هر روز یک چالش داشتم.
اون روزا تمام وجودم پر بود از خدا هرچند شرک هم کم و بیش داشتم اما ایمانم بر شرکم غلبه میکرد و همون یک دانه خردل ایمانم باعث شده بود که خداوند به طرق مختلف تمام نقشه اون 70 تا کارگر حسود (که البته در محیط های کارگری طبیعیه)رو نقش بر آب میکرد.
و آنها نقشه کشیدند؛ و خداوند چارهجویی کرد؛ و خداوند، بهترین چارهجویان است.
روزهایی از زندگی که حضور خداوند در آن موج میزد (چون کودکی موسی بر گاهواره طوفان) گذشت و شرک از راه رسید و زندگی منو به دست نمرود داد( تا پوستمو بکنه)
به لطف آموزههای استاد عزیزم دوباره شکوفههای توحید در ذهن معلولم سله های تردید و ترس رو شکست و غم با تمام لشکرش از سینه من کوچ کرد.
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿1﴾آیا براى تو سینه ات را نگشاده ایم (1) وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿2﴾و بار گرانت را از [دوش] تو برنداشتیم (2) الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿3﴾[بارى] که [گویى] پشت تو را شکست وقتی کلمه «عمل »در کنار «توحید» قرار میگیره
و ایمانی بالقوه به بالفعل تبدیل میشه انگار اون یک دانه خردل ایمانی که خدا میگه کوه هارو جابجا می کنه مثل غول چراغ جادو به فرمانبرداری ازسرورش (مومن ) ، تمام قد آماده خدمت به ارباب صاحب دلش میشه و تازه زندگی جایگاه واقعی شو پیدا میکنه
اما ایمان مادر موسی
فقط یک مادر میتونه حال مادر موسی رو درک کنه که با تمام عشقی که به فرزند نو رسیده داره از اون دل بکنه و دل به صاحب دلش بده و در مقابل امر خدا سر بندگی خم کنه.
این چه میزان از ایمان میطلبه که مادر کلیم الله، پیرو ابراهیم خلیل الله باشه و اسماعیل شو قربانی کنه البته ما میدونیم ته قصه چیه اما اون لحظه مادر موسی نمیدونست و فقط تسلیم امر خدا بود.
میگن یه کوهنوردی که تو سخره ها مشغول سعود بوده قلابش از تو سنگ در میاد و سقوط میکنه و به طناب خودش بین زمین و آسمون معلق میمونه و در شرایط بد جوی و مه آلود زیر پاشو نمیدیده که چقدر تا کف دره فاصله داره و هوا هم که به شدت سرد ، از خدا کمک میطلبه.
ندایی میاد که اگه میخوای نجات پیدا کنی باید طناب تو ببری، کوهنورد قصه ما به این ندا اهمیت نمیده و فکر می کنه توهم داره و دوباره از خدا کمک میخواد و تا سه بار این ندا میاد که « طناب تو ببر»
و خب اون نمیتونه ندای خداوند رو قبول کنه چون منطقش میگه بریدن طناب= سقوط و مرگ
و البته وقتی قرار باشه ذهن تصمیم بگیره بهترین تصمیم همینه که منتظر نجات از سوی یک انسان بیچاره دیگه ای مثل خودش باشه.
خلاصه در همون حالت معلق یخ میزنه و میمیره
صبح که هوا صاف میشه یک گروه کوهنوردی مردی رو میبینند که در فاصله نیم متری از زمین معلقه و یخ زده و مرده و همه تعجب میکنند که چرا طنابشو نبریده
این قصه تکراری همه ماست که حتی به کمک خدا و ندای درونمون هم گوش نمی کنیم.
واقعا ما از ذهنمون چه خیری دیدیم که اینقدر گوش به فرمان اونیم؟!!!!
واقعا از تکرار این همه اشتباه و شرک و تردید در توکل و اعتماد به خداوند خسته نشدیم؟
« ای کم ایمانان چرا ترسانید؟»
« باز ایستید و بدانید که من خدایم»
آخه به کجا چنین شتابان و هراسان ؟
مگه ما دنبال آرامش نیستیم ؟مگه امنیت و رفاه نمیخوایم؟ مگه ثروت و خوشبختی و نعمت نمیخوایم؟
اینارو کجا داری جستجو میکنی ؟
قراره کی به دادت برسه؟
قراره کی دستتو بگیره ؟
قراره نعمت و روزیتو از کی و کجا بگیری؟
قراره کدوم دست بیاد دست تو بگیره؟
چرا فکر می کنیم قراره یکی بیاد و زندگی مارو تکون بده و بهتر کنه؟
عجیبه که خیلی هم از این همه تلاش مذبوحانه مون راضی ایم!!!!!
انگار دلم نمیخواد غیر توحید کلام دیگه ای بگم و بشنوم چرا که اینقدر از شرک و غیرپرستی به تنگ آمدم که چون کودکی مادر گم کرده ، با وجودی پر اضطراب و ناله و پر از درد گم شدن، مدام به دنبال حق و به دنبال خالقم میگردم»»
به قول جناب سنایی:
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید ، یا هوای خویشتن…
حق داری از شرک و غیر پرستی به تنگ بیای چون دستآوردی جز خواری و نابودی عزت نفس و در انتها دست خالی موندن نداره…
برات بینهایت خوشحالم که دلت رو یکدله کردی و نتایج بینظیر رو یکی پس از دیگری دریافت میکنی…
چرا که خداوند قولش حقه
و هرگز خلف وعده نمیکنه..
جناب ابوسعید ابوالخیر میفرماید:
در درگه ما دوستی یک دله کن
هر چیز که غیرماست آنرا یله کن
یک صبح به اخلاص بیا بر در ما
گر کار تو بر نیامد آنگه گله کن
واقعا با کریمان کارها دشوار نیست….
برات بهترین نتایج رو میخوام چون لایقشی حبیب خدا…
و سپاسگزارم به خاطر خط به خط کامنت قشنگت که بوی خدا میداد سیدجانم..
سید جان کلی با کامنتت حال کردم. این جملت رو باید با طلا نوشت …واقعا ما از ذهنمون چه خیری دیدیم که اینقدر گوش به فرمان اونیم؟!!!!
وقتی به این سوال فکر کردم دیدم همه چیز بر میگرده به باورهایی که در ما ساختن! چقدر این جمله را شنیدیم که خدا مگه عقل بهت نداده؟! ولی هیچکی نگفت ببین دلت چی میگه؟ هیچکی نگفت ببین حست چی میگه؟و بدتر از آن ما رو نهی کردن؛ ما رو ترسوندن از اینکه با دلمون تصمیم بگیریم! ما رو ترسوندن از اینکه احساسمون رو بیان کنیم. و نتیجه اش هم مشخصه!
در این روز عاشورا و این لحظات اولیه صبح نیومده بودم راجع به کامنتت حرف بزنم! اومدم بگم هدایت شدم به کامنت های شما و همسرتون (دو فرشته بهشتی) که برای هم نوشتید. سید جان بی اختیار اشک ریختم و الانم اشکم سرازیر شد. خدا رو شکر بابت وجودتان؛ خدا رو شکر بابت رفاقتتان؛ خدا رو شکر بابت عشقتان.
چقدر شما ها الگوهای خوبی هستید مثل استاد و مریم جان در زمینه روابط. چقدر دوستانی که در روابط مشکل دارند می تونند شما ها رو الگوی خودشون قرار بدن. چقدر لذت بخشه دو نفر بعد سالها زندگی به نقطه ای برسند که سراسر کلامشان توحید باشه و عشق. چقدر شماها الگوهای متفاوت و مناسبی هستید بر خلاف اکثر روابط همسن و سالهاتون در جامعه! و چه سعادتی از این بالاتر که هر دو به این سایت الهی وصل شدید و دائم دارید روی خودتون کار میکنید و رشد میکنید.
ممنون که هستید سید جان؛ ممنون که هستید بانو جان. ممنون که برای هم کامنت میزارین؛ ممنون که جواب کامنت های همدیگرو میدین و با ما به اشتراک میذارین و نمیذارین بین خودتون بمونه! ممنون بابت ابراز عشقتون بانو که میتونه برای سید حبیب از سوخت اتم قویتر باشه.ممنون سید جان که یادت مونده همسرت چه باری رو دوشش گذاشته و پا به پات تا اینجا اومده!ممنونم …
الهی نور به زندگیتون بباره؛ الهی خیر و برکت زندگیتونو نتونین بشمارین؛ الهی خداوند مهمان لحظه هاتون باشه…یا حق
قربون اون قلب عاشق و رئوفت که هرجا سیگنال عشق ببینه به تپش میفته و متلاطم میشه.
خدا در قلب های مهربانه در قلب های عاشقه اصلا خدا خود عشقه و عشق نیمی از ساختار خدا(و نیمه دیگر آگاهی)
در لحظه حضور در این عالم ما عشق مطلق بودیم (و قبل از اون ما بخشی از خدا بودیم که خداوند نیمه آگاهی رو از وجود ما جدا کرد ) تا ماموریت مونو روی این زمین در کسب آگاهی تجربه کنیم.
نباید اصل و اصالت مونو فراموش کنیم که بعد از این تکامل دوباره به خدا ملحق خواهیم شد،
ان لله و انا الیه راجعون
سپاسگزارم از توجهتون به این بخش از وجود خداوند
براتون اجابت همه اون دعاهای خوب رو خواهانم و البته مطمئن هستم که لایق بهترین های خداوند هستید.
برادر عزیزم سید حبیب جان فرکانس کلامتون بقدر بالاست که من برای جوابی در خور و شئنتان ،واژه ای رو سراغ ندارم!
مجبورم واژه ها رو عاریه بگیرم شاید بتوانم جوابت رو بی پاسخ نگذارم.به قول سید علی خوشدل” با اینکه کیلومترها از هم فاصله داریم، اما گرمای قلبمون به هم میرسه!” و من این احساس پاک و روح لطیف رو در آغوش گرفتم و غرق این احساس خوب شدم. ممنونم ازتون.ممنونم بابت دعاهای قشنگتون. کلی درس یاد گرفتم ازتون؛ واژه هاتون انگار شعر بودن؛ خدا رو میشد لابه لاشون احساس کرد. جنس این کلام خیلی فرق میکنه و فرکانسش خدائیه! فقط میتونم تحسینتون کنم و به احترامتون و به افتخارتون از جایم برخیزم و کفه مرتبی براتون بزنم. از طرف من به همسر عزیزتون سلام برسونید و پوزش مرا پذیرا باشید از اینکه نتونستم کامنت های دیگر شما و همسرتان رو پاسخ بدم. باید چندین بار بخونم تا بتوانم درک کنم و بیاموزم ازتون.
روی ماهتو از دور میبوسم سید جان که نور خداوند بر آن تابیده شده. خدا رو شکر بابت وجود نازنینتون. خدا رو شکر بابت قلب های مهربونتون. خدا رو شکر بابت معرفت و عنایتی که خداوند بهتون بخشیده. از خدا میخواهم هر لحظه زندگیتون عشق باشد و عشق باشد و عشق.یا حق
لطفی که در کامنت تون جاری بود در قلبمون روان شد و لبخندی عمیق رو به دلمون نشوند…
بنازم این خداوند مهربانم را که چنین قلبهای رقیق و زلالی رو در مسیر این راه سبز توحید قرار میده که مثل امروز بشه روزی من و سیدحبیب جان تا خداوند الرحم الرحمین با زبان نشانه از طرف یک برادر بزرگوار , واضح و دلنشین بفرماید:
«ما رو ترسوندن از اینکه با دلمون تصمیم بگیریم! ما رو ترسوندن از اینکه احساسمون رو بیان کنیم.»
سپاسگزارم از توجه تون به کامنتهامون.
ممنونم که این همه احساس پاکتون رو خالصانه با ما به اشتراک میزارید.
ممنونم که لطف میکنید و برامون مینویسید.
ممنونم که زلالید…
ممنونم که با قلب پاکتون برامون نابترین دعاها رو به عرش فرستادین…
الهی این اجابت این دعاهای زیبا رو هزاران برابر در زندگیت ببینید و تجربه کنید و لذت ببرید…
و امیدوارم در کنار همسر نازنین و دختر زیباروتون بهترین تجربه های این عالم رو بچشید و شیرین کام باشید…
خدا حفظتون کنه با این کامنت زیبایی که نوشتید ترکیب سه فایل استاد با همدیگر همراه با استفاده از اشعار زیبا و متناسب با نقاشی فوق العاده رو در ذهن خواننده ترسیم میکنه که زیباییش بینهایت است و جمله آخرش ،«باشد که رستگار شویم انشاالله،» امضای پایه نقاشی است چقدر خوب شاگردی کردید برای استاد که به این زیبایی این فایلها رو ترسیم کردید بهتون تبریک میگم و تحسینتون میکنم . دعاتون در حق همگی ما مستجاب انشالله
سلام خدمت سید بزرگوار و همسر عزیزتون وجیهه بانو که کلام خدا و حس خدایی جاری تو کلامتون من کامنتای شما رو میخوندم کامنت همسر عزیزتون هم میخوندم خیلی عالی و خوب روی خودتون کار کردین تازگی فهمیدم وجیهه جان همسرتون هستن من خیلی خیلی ارتباط عالی و خوبتون رو بعد سالها زندگی تحسین میکنم و ازش برای زندگیم الگو میگیریم این نعمت بزرگی هست که هردوتون در این بهشت زیبای خدا حضور دارین و احساسات عالی تون رو ما در میون میذارین براتون بهترین بهترین احساس ها و حال خوب رو آرزو میکنم
سلام استاد عزیزم سلام به تمامی دوستان الهی شکر بابت این فایل زیبا جنس این فایل خیلی لطیف و روحانی هستش چون سخن از توحید توکل هست همه ما بارها شده توکل کردیم خداوند دستانشو بسمت ما هدایت کرده ولی ما شرک ورزیدیم به دستان خداوند وجالب از همون دستان خدا ضربه خوردیم ربی که تمام قدرت ها تمام نعمت ها تمام ثروت ها تمام لذت ها تمام زیبایی ها تمام آرامش ها تمام سلامتی ها تمام آنچه که فکر میکنیم به دست اونه چرا قدرت اون وقت میدیم بدست غیراز او؟!استاد عزیزم از شما سپاسگزارم بخاطر درک درست وصحیح از قانون آنقدر ساده راحت به ما آموزش میدی
نیست هیچ جایی از دنیا آنقدر ساده وزیبا قانون بیان کنن
الان محرم هستش من درشهر قم هستم شهر مذهبی طرف رفته 50 سال درست طلبگی خونده مثلا متخصص دین هستن ولی بندگان خدا تو درو دیوار هستن از خدا میخوام منو به راه راست هدایت کنه به راه کسانی که بهشون نعمت داده ثروت داده آرامش داده وبتونم قدردان نعمتهایش باشم
عرض سلام و ادب خدمت استاد خوشگل،خوش تیپ و خوش هیکل،چه پوست سفید و صاف و درخشنده ای استاد عباسمنش عزیز،اوه مای گاد به قول آمریکایی ها چه عکس کاور زیبایی استاد،پرودایس و برونی واقعا آدم باور نمیکنه واقعی باشه این منظره فکر میکنه فوتوشاپ هستش چه تیشرت قرمز رنگ زیبایی با کلاه تیم دزدان تمپا سلام بر لویس همیلتون خودمون راننده فرمول یک،راننده فورد اف وان فیفتی خانم شایسته گل،رانندگی در دل باران رحمت الهی،رانندگی تو بارون خیلی حال میده اونم با فورد غول پیکر فول امکانات اونم در کنار استاد بزرگ
به به چه فایل معرکه ای،هر روز که فایل های جدید آپلود میشه حالا چه محصولات و چه فایل های رایگان دقیقا جواب همون مسائل من هستش و دقیقا چه خلا دانشی که در مورد موضوعی داشتم را داره پُر میکنه
چه شعر زیبایی،چه درک و بیانی داشتم خانم اعتصامی و چقدر عالی بصورت شعر بیان میکنن الخصوص اونجا که خداوند و قوانین موجود در جهان را بصورت کلی و به شکل ما بیان میکنن و بصورت ضمیر منفرد من بله هر موقع که یاد خدا و قوانین ثابتش میفتم و میخوام برای خودم بهتر هضم بشه قوانین ریاضی را به خاطر میارم که همه چیز درش ثابته و خطایی نداره انیشتین هم یه جا بیان میکنه که خداوند تاس نمیندازه که اگه شش اومدم اینکارا بکنم اگه یک اومدم اینکارا بکنم و کار دنیا و کائنات همش بر پایه قانون و مقررات هستش یا تئوری همه چیز که قوانین الهی را بیان میکنه و منشاء همه چیز را یک چیز میدونه و اون هم خداست و میگه اگه اینجوریه که همه چیز خداست و همه چیز را خدا آفریده پس من در تلاشم تا فکر خدا را بخوانم وقتی من بتوانم فکر خدا را بخوانم میتوانم بر طبق قوانین الهی همه چیز را بسازم
واقعیت:واقعیت اون چیزی نیست که ما در واقعیت میبینیم واقعیت اون چیزی هست که ما اون را از فکر و توجه تبدیل به واقعیت زندگی خودمون میکنیم (واقعیتی وجود ندارد همه پیرامون ما محصول ذهن ماست)
نمیدونم چقدر باید طول بکشه و یا میکشه که ما خدا را بهتر درک کنیم ولی باور دارم که هر چقدر ما داریم بیشتر و بیشتر روی خودمون کار میکنیم بیشتر و بهتر هم خدا را میتونیم درک کنیم،چون خود کلمه خدا تشکیل شده است از خود+آ یعنی به خود بیا،وقتی ما ریز شدیم درون خودمون و خودمونا بهتر شناختیم خداوند بزرگ را نیز بهتر خواهیم شناخت و مهم تر از همه بهتر درک خواهیم کرد،چون ما انسانها به چیزهایی که نمیبینیم اعتقاد چندانی ندارم ولی وقتی خداوند را به شکل اتفاقات در زندگیمون میبینیم بهتر درک میکنیم
همون بحث مداری که استاد تو فامیلاشون اشاره میکنن خداوند و بخشش خداوند از قبل بوده فقط سطح درک و فهم ما اونقدری نبوده که خدا را درک کنیم،همون مثالی که خدا میفرماید من ظرف شما را بزرگ میکنم تا نعمت های خداوند را بیشتر دریافت کنید،نعمت ها که از قبل بوده،باران از اول میباریده ولی ما ظرفی نداشتیم برای ذخیره باران
موضوع مهم بعدی موضوع سپاسگزاری
بعضی موقع شاید فکر کنیم بابت چی باید شکرگزاری کنیم.بابت سلامتی؟اینا که همه دارن و همه سالم هستن چرا اونا شکرگزاری نمیکنن بله فرق انسانی که میخواد به درجات بالای مادی و معنوی برسه اینجا معلوم میشه و خداوند میفرماید که از ناسپاس و کافران نعمت ها را میگیریم و به سپاسگزارن میدیم نه اینکه از اینا بگیریم و همون نعمت را به سپاس گزارها بدیم نه بلکه ناسپاس ها نعمت های کمتری دریافت میکنن در مقابل سپاسگزارن،چقدر نعمت های خدا زیاده که خدا میفرماید اگر تمام درختان جنگل ها قلم بشن و تمام دریاها جوهر باز هم نمیتونن نعمت های خداوند را بنویسن ،در هیاهوی زندگی های روزمره چقدر گم میشیم و نعمت ها و خداوند را فراموش میکنیم و در روزهای خوش و شادمون یادش نیستیم و در مواقع دشواری و بیماری و بی پولی یادمون میفته که خدایی هم وجود داره و ما هم خدایی داشتیم یادمون نبوده و خداوند از اینها هم مهربانتر هست و میگه باز آی هر آنچه که هستی باز آی
من خودم حدود 9 ماه یا یکم بیشتر هست که سعی میکنم هر شب قبل خواب و صبح به محض بیداری اگه شده هم در حد یک جمله شکرگزار باشم و در برنامه گوگل کیپم بنویسم توصیه میکنم در حد یک جمله و یک دقیقه وقت بزارید و بنویسید و بعد نتایج و اتفاقات زندگیتون را مقایسه کنید با قبل تمرین یا میتونین کامنت های سایت را بخونید یا دریم بورد درست کنید و ببینید
…
دقیقه 23 به بعد که دیگه عالی بود استاد خصوصا دو جمله ی آخر فایل
به اندازه ای که در مقابل خدا فروتن هستیم،به همون اندازه خداوند به ما برکت،جلال و جبروت میده
به اندازه ای که در مقابل خداوند سرمون پایینه،خداوند سرمون را بالا نگه میداره در مقابل بقیه
پروین اعتصامی
رخشنده اعتصامی (25 اسفندِ 1285 – 15 فروردینِ 1320)، معروف به پروین اعتصامی، شاعر ایرانی بود. او بیشتر بهدلیل به کار بردن سبک شعریِ مناظره در شعرهایش معروف است. مضامین و معانی شعرهای او توصیفکنندهٔ دلبستگیِ عمیقش به پدر، استعداد و شوقِ فراوانش به آموختنِ دانش، روحیهٔ ظلمستیزی و مخالفت با ستم و ستمگران، حمایت از حقوقِ زنان و ابراز همدلی و همدردی با محرومان و ستمدیدگان است. او را «مشهورترین شاعر زن ایران» گفتهاند
خداوندا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
من از قسمتی از کامنت شما ک گفتی کلمه ی خود ب معنی ب خود آ هست خیلی حال کردم و ی جورایی میخکوب شدم و تا حالا اینجوری ب این کلمه فکر نکرده بودم واقعا ممنونم ازتون ک اینجوری نگاه کردید ب این کلمه و ب ماام یاد دادید
واقعا شکرگزاری خیلی مهمه تمرین ستاره ی قطبی ای ک استاد میگن هم صبح انجام بدیم و هم شب قبل از خواب بخاطر اینه ک نعمتای تو زندگیمون بیشتر از قبل بشه
خدایا شکرت ک این همه نعمت ب هممون دادی و ب قول استاد توانایی سپاس گزاری از نعمت هاتو ب ما بده تا ظرفمون بزرگتر بشه
من ک ب شخصه اول راهم و خیلی حالا حالا ها کار دارم هر چند ک باید تا لحظه ی مرگمون روی خودمون کار کنیم و قوی تر بشیم
خدایا شکرت ک استاد عباس منش رو دارم تو زندگی و هر وقت ک از مسیر دارم خارج میشم میام فایلای استاد و گوش میکنم و ب این مسیر بهشتی برمیگردم
خدایا شکرت بابت استاد شایسته ی عزیزم ک دوره ی کشف قوانین زندگی رو عالی آپدیت کردن و برای آگاهی های ما تلاش میکنن دمتون گرم زوج دوست داشتنی من ک الگی خوبی هستین برای زندگی آینده ی من
بازم سپاس گزارم از شما محمد جان ک کامنت زیبایی گذاشتی برامون واقعا کیف کردم باهاش خدا حفظتون کنه
در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند و سعادتمند باشید
سلام به استاد نازنینم و خانم شایسته عزیز و همه بچه های هم فرکانس
دیروز با یکی از دوستام داشتم در مورد احساس خوب حرف میزدم و اینکه چقد داشتن احساس خوب عمیقه و چقد تکاملی توی تایمی که توی قانون بودم اینو متوجه شدم مثلا من حس خوبو از تایید دیگران میگرفتم حس خوبو از پول داشتن میگرفتم و اگه نبود اینا من احساسم بد میشد و بهم میریختم و هرچی اومدم جلو تر متوجه شدم داستان احساس خوبو ….
یه جمله ای استاد گفتین و انگار توی سر من یه تیکی خورد رابطه شکر گذاری و فراوانی اینکه تو وقتی شکر گذاری فراوانیا رو میبینی
ومن متوجه شدم که دقیقا باز هم داستان شکر گذاریو من خیلی خیلی سطحی درک کردم و خیلی عمیق تر از این حرفاست من خیلی دارم زور میزنم که فراوانیو ببینم در اطرافم خیلی باید حواسم به کانون توجهم باشه و… ویه چیزی که فهمیدم اینکه اگه بیام از نگاه یه انسان واقعا شاکر نگاه کنم به اطرافم خیلی دیگه نیازی به زور زدن نیست و خیلی راحت تر میشه داستان
چن وقت پیش من بخاطر یه سری مسائلی که توی زندگیم بود متوجه شدم افکار من ناخوداگاه داره بهم احساس بدبختی میده که ریشش حس قربانی شدن بود و هی من ناخوداگاه درونم ناشکر بودم و نعمتهامو نمیدیدم و وقتی اینو متوجه شدم در درونم از اون روز دیگه ناشکر نیستم و انگار حتی توی اون قسمت از زندگیم حتی شکر گذارترین شدم
برداشت من از این حرفتون و رابطه باور فراوانی با شکر گذاری هم همینه و تو وقتی واقعا ادم شکر گذاری باشی فراوانیارو میبینی و دیگه نمیتونی به این فک کنی که کمبودی هست و حتی برات مسخره است که بخای از کمبود حرف بزنی یا بهش فک کنی ….
و اما قسمتی که در مورد نمرود و غرورش صحبت کردین استاد همزمانی رخ داد و انگار دقیقا خدا اومد از طریق این فایل باهام صحبت کرد استاد من متاسفانه نگاه دیگران خیلی برام مهمه و درکم تا اینجا از قانون اینکه به میزانی که درگیر نگاه دیگرانی به همون میزان مشرکی و فقط و فقط خودت باید برای خودت مهم باشی و….
من مشاور املاکم دیروز مشتریو بردم بازدید و خداروشکر مشتری بشدت پسندید و من تماس گرفتم با مالک و متاسفانه از سمت مالک کنسل شدو… از خودم پرسیدم چرا این اتفاق افتاد دیدم توی همون تایمی که من با مشتری بودم و خیلی تایمش برعکس همیشه طولانی تر بود وقتی مشتری اوکی داد من خیلی خوشحال شدم و افکارم شررررک خالص بود :/
من داشتم به این فک میکردم که آره من تونستم و جلوی همکارام کلی پز میدم و… جنس افکارم این شکلی بود درگیر نگاه دیگران درگیر تایید دیگران و فهمیدم واسه همین تا لحظه نود همه چی خوب پیش رفت ولی یهو خراب شد
چون این نقصمو خوب شناختم و خیلی بهم صدمه زده راحت متوجهش شدم با دوستم درمیون گذاشتم و بهش گفتم که اینو متوجه شدم از خودم نمیدونم چجوری حلش کنم کلی ذهنم درگیر شده بود که دوست عزیزم که یکی از بچه های همین سایته بهم گفت تو اون لحظه بجای اینکه به یاد خدا باشی و شکر گذار باشی داشتی به دیگران فکر میکردی
حرفش منو خیلی تکون داد و درست میگفت من اعتبارو همیشه بخودم میدم و مغرورم و واسه همینکه نگاه دیگران برام مهمه دقیقا غروری که نمرود داشت
و اعتباری که بخودش میداد
چقد قانون دقیق کار میکنه و چقد هرچی میرم جلوتر بیشتر میفهمم که نمیفهمم و خیلی راهه تا درک کنم عمق قانونو هرجاییو که یه مقدار درک کردم حالم خوبه نتایجم خوبه و هرجایی که هنوز نتونستم حل کنم و درک کنم قانونو توی اون مسئله هنوز درگیرم
قبلا فک میکردم که توحیدیعنی قدرت رو به دیگران ندادن و هیچ عامل بیرونی ولی الان فهمیدم توحید یعنی نه تنها هیچ کسی هیچ قدرتی نداره بلکه خودتم هیچ قدرتی نداری (منظور منیت و غروره و خودستایی)
و من نمرود درونم پر رنگه و باید بتی که از خودمم ساختمو بشکنم
استاد عزیزم یه دنیا ممنونم ازتون بخاطر تک تک کلماتی که از زبونتون جاری میشه و از این حجم از آگاهی که بهمون میدین که هرچقد هم من تشکر کنم کافی نیست و خود شما یکی از بزرگترین نعمتهایی هستین که خدا توی زندگی من گذاشته و من واقعا خداروشاکرم بابت وجودنازنینتون توی زندگیم عاشقتونم
کامنت شما بسیار تاثیر گزار بود برای بنده و غرور و منیت رو با مثال زیبایی توضیح دادین، این اتفاق برای من هم پیش میاد و الان با خوندن کامنت شما به ترمز و شرک خودم پی بردم.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و همه دوستان سایت
یادمه این شعر رو توی بچگی خونده بودم و کلی گریه کرده بودم و همیشه تو ذهنم یادش بودم. ممنونم استاد الان که شما دربارش صحبت کردین خیلی بهتر درک کردم.
من برام سوالی به وجود اومده که اگه دوستان لطف کنن میدونن، ممنون میشم جواب بدن، اینکه خدا به مادر موسی گفت نگران نباش که فرزندت قراره از پیامبران باشه، یا اینکه در اخر شعر خدا گفت ما که میدونستیم نمرود اینطوری میشه اینقدر مواظبش بودیم. یعنی خدا میدونه ما قراره دقیقا چیکار کنیم و چی بشیم؟ از قبل هر قدمی که ما تصمیم میگیریم رو میدونه؟ سرنوشت ما که از قبل مشخص نشده، ما در هر لحظه میتونیم مسیرمون رو عوض کنیم.
از همه بی نهایت ممنونم. شاد و ثروتمند و سلامت باشید.
سلام دوست عزیز فریبا جان بهت پیشنهاد میدم همین فایل استاد رو یبار دیگه با دقت بیشتری گوش بده در دقیقه 17:33 اگر اشتباه نکنم استاد که این قسمت شعر پروین را تفسیر میکنه بیان میداره ما انسانها برخلاف تمام موجودات از خود اختیاری ندارند وهمه طبق مشیت الهی عمل میکنند، میتونیم خودمون انتخاب کنیم خداونددرهرلحظه ما را هدایت میکنه ولی ما در پذیرش یا رد این هدایت آزادیم …….
سلام استادان جان شما رو میبینم یاد جوان شدن زلیخا میافتم و جوانی دوباره برام باور پذیر میشه هزار ماشاالله
صبح روز جشن نامزدی توی خونه پدریم همه مشغول آماده کردن خونه و لوازم پذیرایی بودند هر کس یه گوشه کارو گرفته بود که قبل از اومدن مهمونا همه چی مرتب باشه من و آقای داماد رفتیم آزمایشگاه جواب گروه خون و مجوز عقد رو بگیریم، حدود صد تا زوج اومده بودن و دونه به دونه همه رو صدا میکردن و مجوز عقد رو میدادن و براشون آرزوی خوشبختی میکردن و اونا هم خوش و خرم میرفتن
همه رفتن و ما همچنان منتظر بودیم آزمایشگاه خالی شد کم کم حسم از حالت خوشحالی به نگرانی تبدیل شد آروم رفتیم پشت در اتاق خانم دکتر گفتیم بیایم تو به من نگاه کرد و گفت شما فامیل هستید
گفتم نه کاملا غریبه هستیم گفت بیاید بشینید
مشخص بود خبر خوبی نداره گفت:
شما مشکل خونی دارید ما نمیتونیم براتون مجوز عقد صادر کنیم هر دوی شما مینور هستید اشکهام سرازیر شد و توی دلم میگفتم خدایا من که قصد ازدواج نداشتم من داشتم زندگیمو میکردم این آدم رو تو گذاشتی سر راهم خیلی از اولویتهای منو نداشت تو هدایتم کردی من گفتم چشم این چه کاری بود کردی فقط میخواستی آبرو ریزی بشه فقط میخواستی با احساساتم بازی کنی نمیتونستم قبول کنم این داستان همینجا تموم بشه برگه آزمایش و گرفتم و با همون حال گریه و زاری فقط به خانواده ها اطلاع دادیم مراسم کنسله و خودمون توی همون روز سه تا دکتر مختلف رفتیم و همه نظرشون یکی بود که نباید بچه دار بشید غروب با کوهی از غم برگشتم خونه و رفتم تنها نشستم کنار بخاری و مدام فقط به خدا میگفتم چرا این اتفاق افتاد چرا تو منو به چیز بد راهنمایی کردی این همه خواستگار داشتم چرا این آدم رو بهم گفتی بله بگو بعد اینجوری بشه(خیلی اون روز سخت گذشت ایمانم ضعیف بود برنامه خداوند رو نمیدونستم بهش بدگمان شدم شک کردم )
خانم دکتر بهمون گفت اگه تمایل دارید آزمایشات دقیقتر انجام بشه تا مطمئن بشید ولی تا جواب اون آزمایشاتم نیاد نمیتونید عقد کنید خلاصه دو ماهی گذشت و جواب آزمایش اومد مینور ما با هم فرق داشت و میتونستیم مجوز عقد بگیریم به صورت قانونی و بچه های آینده هم طبق نظر آزمایشگاه مشکل خونی نداشتند
در عرض دو روز عقد و مراسم ترتیب داده شد
بعد از ورودم به این مسیر روز ب روز منو همسرم فاصلمون بیشتر میشه یعنی جز اون 90 درصدی که با هم همراه میشن نیستیم انقدر از این مباحث دوره و متنفر که برنامه عباس منش رو از گوشی حذف میکنه من دوباره نصب میکنم ببینه من توی سایتم بدجور قشقرق به پا میکنه و هر بار بهش نگاه میکنم قلبم درد میگیره خدایا چه جوری چشم دل یه آدم باز نمیشه که نمیشه این پرده کنار نمیره که نمیره زیادی هم زور میزدم بفهمه بدتر سر خودم بلا میومد آخه اولش متوجه نمیشدم راهمون جداست فکر میکردم همراهیم خدایا خیلی وقته پذیرفتم رفتنش رو چون منو از تو دور میکنه منو از عمل به قوانینت دور میکنه هیچ حرفی با هم نداریم …
دوست ندارم تحمل کنم که بخوام ادامه بدم فقط پروردگارم هدایت کرده که تا پاییز آخر آبان باید صبر جمیل داشته باشم نمیدونم قراره چی بشه فقط هر بار این داستان مادر موسی نقل میشه حالم دگرگون میشه که خدایا تو موسی رو به بهترین نحو به مادرش برگردوندی منم دارم بهت گوش میدم بهت اعتماد میکنم که خودت آرامشم ببخشی بچه هامو به خودت سپردم یه حکمت اون روز نامزدی این بود که میخواستی به من بگی بچه مال تو نیست من بهت دادم…
استاد سه روزه دارم روی اولین فایل اجرای توحید در عمل و شعر خانم پروین و الخیر فی ما وقع کار میکردم که امروز این فایل اومد قبلا فکر میکردم خدا فقط داره به امور من رسیدگی میکنه الان فکر میکنم شما هم فایل هاتون فقط واسه احوال درونی منه
الهی شکرت
این پیام رو به عنوان رد پا ثبت کردم که بعد از نتایج کاملا توضیح بدم که چقدر هر فایل هر قدم از این مسیر خدا لحظه به لحظه کنارم بود چه جور خالصم کرد
من به فایل الخیر فی ما وقع هدایت شدم و داشتم رو نجواها کار میکردم که خدا با این فایل مهر تایید زد واسم که نگران بچه هامم نباشم
به نام خدای هدایتگرم
سلام استاد قشنگم و گل مریم جانم
استاد استاد استاد چه میکنی با قلب ما . من امروز ساعت 5 صبح بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد و دیدم فایل جدید اومده . خدای من خدای من فایل باور توحیدی قسمت 9 . با دیدن این نوشته یک ذوق عجیبی اول صبح در درونم شکوفا شد . استاد دیدن این فایل مثل معجزه بود ، معجزه هم زمانی ،آخه انقدر دقیق . هوای شما ابری شد ، هوای ما هم در اینجا ابری شد . رعد و برق شروع شد، آسمان ما هم شروع کرد به رعد و برق زدن . باران شروع شد ، باران ما هم در اینجا شروع شد .
استاد چه دعای قشنگی کردید خدایا به من قدرت سپاسگزاری نعمت هایت رو بده .
من نتونستم همون لحظه کامنت بنویسم . بعد از گوش دادن فایل دوباره صوتیش رو گوش دادم و بلافاصله توحید عملی 5 و 6 رو گوش دادم . یعنی خودم رو رگبارِ فایل های توحیدی کردم . و الان از خودم می پرسم : سلام، حالم چطوره ؟ و جوابم اینه :عالی ام ، عالی خدایا شکرت
استاد چقدر من مدارم تغییر کرده . پارسال من کجا بودم اما امسال دیگه از اون مراسمات به دور هستم . الهی شکرت
این خواسته ی همیشگی منه که هر روز مینویسم من می خواهم توحیدی تر از دیروزم باشم .
دوستتون دارم استاد زیبای من و گل مریم زیبای من
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیزم
خیلی مقاومت کردم اشکم سرازیر نشه ، ولی ناخودآگاه اشکام ریخت با این فایل
چقدر زیبا بود ، اول از خود استاد بگم ، ک چقدر لذت میبرم وقتی از خدا و ایمان و توحید صحبت میکنه و به چشم دیدم ک تسلیم خداست مخصوصاً تو این فایل و یکی از فایل های روانشناسی ثروت ک طوفان شدید میاد ، استاد هیچ نگرانی نداره و صحبت شو میکنه خیالش راحته ک خداوند همه چیزو مدیریت میکنه
چند وقت بود ناسپاس شده بودم وقتی این فایل رو شنیدم حالم دگرگون شد وقتی بارون شدید شد یاد یه خاطره از خودم افتادم ، پارسال با ماشین تو جاده بودم و خیلی داشتم به خدا غر میزدم و ناشکری میکردم و گفتم دوس دارم بمیرم ، خداشاهده ظرف دو دیقه چنان باران شدیدی گرفت ک برف پاک کن در سریع ترین حالتش نمیتونست کار کنه و همه ماشینا سرجای خودشون ایستادن وسط اتوبان ، چون اصلا هیچی معلوم نبود حتی فلاشرهای ماشین جلویی
در عرض دو دیقه سیل شد ، آنتن موبایلم رفت ، آب همینجوری داشت میومد بالا و لاستیک های ماشین داخل آب بود ، اونجا به خدا گفتم یه فرصت دیگ بهم بده ، اشتباه کردم
و بعد بارون آرام شد و همه حرکت کردن ، جالبه این اتفاق رو من یادم رفته بود ، الان تو این فایل بارون رو دیدم یادم افتاد
خدایا سپاس گذارم ازت
داشتم به این فکر میکردم ک اگر ما فقط باور کنیم ک همه چی خداست و همه چی تحت کنترل اونه و خدا قدرت خلق زندگی مونو داده دست خودمون ک انتخاب کنیم ،،، همین یدونه باور اگر واقعاً باورش کنیم همه چی حل شده دیگ
دیگ نه غمی هست نه ترسی
مشکل اینجاست ما باور قلبی نداریم به این موضوع ک همه چیز خود خداست و خدا جهان رو جوری تعبیه کرده ک به افکار و احساسات ما واکنش نشون میده
اصلا با زبان ساده تر ، زبان قرآن ،، فقط اگر به خدا ایمان واقعی داشته باشیم ک فرمانروایی جهان با اونه ، دیگ مشکلی نیست ، هرچی میخایم رو به خودش میگیم با ایمان
وقتی ایمان واقعی داشته باشیم نگران نیستیم ، مثل بچه ای ک به باباش میگه برای تولدم دوچرخه میخام و باباش میگه باشه ، و شرایط مالی خوبی هم دارن ، بچه ایمان داره ک باباش در زمان مناسب براش میخره ، دیگ هرروز صبح بلند نمیشه بگه اه چرا نخریدی ، با ذوق زندگی شو میکنه
ماهم اگر با این ایمان و باور از خدا بخایم و ذوق داشته باشیم و نگران نباشیم و آرام باشیم همه چی ( خواسته ها) در زمان مناسب بهمون داده میشه
ما زندگی مونو میکنیم و از تک تک لحظه ها لذت میبریم و سپاس گذار خداوندیم
خدا کمک مون کنه همیشه درمسیر توحید و ایمان و توکل باشیم
یه موضوع دیگ هم الان الهام شد بهم بنویسم، همه چیز در جهان رسیدگی میخاد ، مثل گرد و غبار شیشه ها باید هرروز پاک بشه ، مثل علف های هرز ک باید چند وقت یه بار زده بشه ، حتی ناخون ها ک باید گرفته شه ، موهای زائد بدن ،ورزش کردن ، مسواک زدن و هرچی و هرچی
ایمان و باورهای مناسب هم همینه، باید هرروز رسیدگی بشه و ایمان مون رو تقویت کنیم ، چون هی فراموش میشه
اینارو به خودم میگم تا یادم نره
مرسی از استاد عزیزم از این فایل زیبا و شعر زیبای پروین اعتصامی
سلام علی جان
الان که این کامنت را مینویسم بیست دقیقه به ساعت 3هست و من به شدت امشب بی خوابیم گرفته بود نه ابنکه بخوام بخوابم و نشه انگار یه جور لج بازی با خودم باشه نمیخواستم بخوابم حتی رفته دو رکعت نماز خوندم و با خدا حرف زدم
و الان بین ایمیل هایی که برام اومد از افراد منتخبی که کامنت هاشون برام میاد زدم رو پیام شما و وقتی ماجرای سیل را گفتی و گفتی خدیا یه فرصت دیگه
به خودم گفتم عارفه همیشه که قرار نیست نزدیک مرگ بشی و بگی خدا بهت فرصت داده
لعنتی اون موقع که آب وت را میتونست بریزه و نریخت بهت فرصت داد
اون موقع که میتونستی آبرو کسی را بریزی و نریختی بهت فرصت داد
اون موقع که از خواب بیدارت کرد و صلح را ببینی بهت فرصت داد
این همه فرصت تو چکار کردی
تو چطور ازش استفاده کردی
چقدر خوشگل مثال هدیه تولد را زدی
آره اون بچه دلش قرصه و زندگیش را با شوق میبره جلو و نگران هیچی نیست
امشب تو نماز وقتی داشتم با خدا حرف میزدم دیدم چقدر نسبت به قبلم دلم قرص تر
انگار وقتی قانون جهان را میفهمیم کمتر دنبال چنگ زدنیم بماند به قول قرآن انسان عجوله
ولی دیدم این عارفه چقدر تو این مورد نادلخواه داره خوب توکل میکنه کاملآ راضی کننده نیست ولی خیلی نسبت به قبلش تومل و ایمان بیشتری داره و خودش را لایق تر میدونه
مرسی علی جان با کامنت خوبت که یادم انداخت من قرار وقت خودش هدیه ام را از الله بگیرم
سلام عارفه خانم
خدارروصدهزار مرتبه شکر که کامنتم بهت آرامش داد
کامنت توهم الان احساس خوبی بهم داد ، مخصوصاً وقتی گفتی نصفه شبه و نماز خوندی و اینا
ان شالله ک به خواسته هات خیلی خیلی زود برسی و از ذوق بیای به ماهم بگی ماهم ذوق کنیم
بسپار به خودش و رها کن ، از کوچکترین نعمتا هم سپاس گذار باش ، اینارو به تو میگم تا خودمم یادم نره عارفه جان
سلام مجدد علی عزیز
بزار بهت بگم امروز صبح قبل از گوش دادن فایل جلسه 12کشف قوانین دیدم صلح بیدار شدنم هم شده با خودم لج بازی اینا اینجا به تو میگم چون لج بازی دیشب از سر نخوابیدن را هم بهت گفتم
من که صبح بیدار میشدم و میرفتم پیاده روی الان انگار افتادم سر یه لج بازی با خودم و صبح بیدار نمیشدم و میگفتم بیدار بشم چکار کنم؟
میبینی هر لحظه امکان داره بشیم همون فردی که ازش فرار میکردیم
آخه میدونم دردم چیه من آدم زندگی رباتی نیستم
من نمیتونم زندگی باسم که توش هیچ احساس خوب و هیجان و عشقی رد بدل نمیشه و چیزی که اذیتم میکنه میگم عارفه یعنی تو 12سال ی مایه گذاشتید و الکی سر حرف باز کردی و بگو بخند تو خونه راه که محیط خونه شاد باشه
به امید چی؟؟ به امید یکم تنوع در روابط یعنی الان که تو همه اون عادت هات را گذاشتی کنار بابد ببینی فرد مقابلت هیچ واکنشی نباید نشون بده و بعد به خودم میگم هر ناخواسته ای در مسیر خواسته های منه
و رسید به ظهر و جلسه 12کشف قوانین را گوش کردم اصلا با تمرینی که استاد دادن ناخواسته لبخند روی لبم اومدم و شروع کردم به انجام تمرین
از خدا میخوام همه ی مارا آسان کنه برای آسانی ها
و منم این تضاد و چالش بشه برام سکوی رشد و پیشرفت انشالله
مرسی برای دعا خیرت علی جان
منم مثل همیشه بهترین هارا برات میخوام
سلام مجدد عارفه خانم
پیشنهاد میکنم جلسه سیزده کشف قوانین هم ک جلسه آخر دورس بارها گوشش بده
بنظرم توجه تو از روی ناخواسته هات بردار و کلا بیا به چیزای دیگ توجه کن
یا حتی خودتو با یه کار یا هنر یا ورزش مشغول کن
اینجوری بقیه چیزا خودش درست میشه و به چگونگی انجام کارها فکر نکن
امیدوارم هرروز احساست بهترشه و اتفاقات عالی رو تجربه کنی
سلام علی عزیز
مرسی که با دلسوزی کامل راهنمایی میکنی
شاید باورت نشه صبح که دانلود کردم گوش بدم طبق تمرین خود استاد تو جلسه قبلی گفتم تو دلم خدا میدونه تو این فایل چقدر قرار من به آگاهی برسم و استاد حرفایی میزنی که منا از این نجواهایی که شده تو مخی من رها میکنه
و امشب موقع نماز مغرب عشق بازی کردم با خدا و بهش گفتم نشتی انرژیم را پیدا کردم
و الکی تمرکزم را گذاشتم رو این موضوع پس منی که 6ماه پیش از خودت خواستم که هیچ رابطه زناشویی بین ما نباشه و خیلی راحت اجابتش کردی پس چرا بقیه اش را هم عجولم و هی دنبال یه راهم درسته 6ماهه برای عارفه ای که دنیاش پر از احساس و عشقه این مدل زندگی سخته ولی باید یادم باشه خودم را لایق بودم و کم نخوام و تمرکزم را بزارم رو هدفم که استقلال مالی هست و تلاش کنم هر لحظه خوب زندگی کنم
تا الان دوبار این فایل را امروز گوش کردم و انگار استاد با من داشت حرف میزدم و من ناخواسته لبخند میاد به لبم از سر ذوق
کلا دوره کشف قوانین برای من پر از لبخند و احساس خوب بود
خداراشکر برای بودن در این جمع پر از آگاهی
مرسی علی جان برای راهنماییت دنیا برام ارزشمنده
بهترین هارا برات آرزو دارم
سلام استاد عزیز
سلام به دوستان خوبم
اینقدر این فایل برای من عالی و لذت بخش بود که این نوشته ها به ذهنم آمد و برای خودم اینجا نوشتم
اگر من می دانستم که تو با چه ذوق و شوق به من نگاه
می کنی و همه را تحت فرمان من قرار داده ای ،
همه چیز را تحت اختیار من قرار داده ای
آنوقت دیگر از کنار تو جنب نمی خوردم
آنوقت دیگر جایگزینی برای تو نمی آوردم
آنوقت دیگر چشم هایم فقط تو را می دید و گوشهایم فقط تو را می شنید
دستهایم برای تو حرکت می کرد.
پاهایم برای تو قدم بر می داشت.
لبهایم برای تو سخن می گفت
قلبم برای تو می تپید
آنوقت من شاد بودم و مغرور از داشتن تو
آنوقت من سعادتمند بودم و پیروز
وای که چقدر به خودم بد کردم و خودم را نادیده گرفتم
چقدر از کنار دل خود گذشتم و به دیگری توجه کردم
چقدر افسوس دیروز را خوردم و چقدر حسرت فردا
حال تو را کنار خود می بینم
دستانم را بگیر تا
قدمهایم سست و لرزان نباشد
تا دلم قوی و لبهایم نام را بر لب داشته باشد
حال که دارمت
دوستت دارم
دوست می دارند
دوست می دارم که دوستم داشته باشی
به نام خدای یکتا
سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنین و دوستان خوبم در سایت توحیدی عباسمنش
امروز وقتی دیدم فایل جدید توحید عملی 9 هست حس عجیبی داشتم منتظر بودم هرچه سریعتر فایل دانلود بشه تا حرفهای استاد رو بشنوم و مثل همیشه توحید و تفکر. تفکر در مورد ذات خداوند، در مورد قوآنین خداوند، در مورد مشیت خداوند و در مورد فرمآنروایی خداوند.
استاد جانم مدتی است با گوش دادن به فایلهای مختلف در مورد قوانین خداوند و نگاه سیستمی به خداوند ذهنم درگیر یک نوع شآید بشه ناهماهنگی در مورد موضوعی شده و خوشحال میشم اگر امکان داشته باشه در موردش صحبت کنید و خوشحالترم که مثل زمآنی که سوالی در مورد خداوند داشتم و جرأت نداشتم حتی مطرحش کنم که متهم به کفر و بی ایمانی نشم نیست و اینجا به راحتی و بدون قضاوت میتونم سؤالم رو بپرسم.
یادمه شما گفته بودین بر اساس ایه قران خداوند حتی ازمایش میکنه تا دروغگویان و راستگویان رو بشناسد و توضیح دادین تا زمانیکه که هرکسی راهش رو مشخص نکنه خداوند نمیدونه که شخص میخاد چه مسیری رو انتخاب کنه و خداوند هم هیچ دخالتی نمیکنه.
چیزی که ذهنم رو درگیر کرده اینه که وقتی به ما الهام میشه تا کاری رو انجام بدیم مثل همین انداختن نوزآد به آب توسط مادر موسی، یعنی قبل از اینکه به مادر موسی وحی بشه جریان اتفاقات مشخص شده و قدمها مشخصه و با وحی اولین قدم و اقدام کردن در مورد اون قدمهای بعدی روشن میشه یا اینکه مراحل مشخص نیست و تنها قدم اول وحی میشه و در صورت اقدام قدمهای بعدی رو خداوند با توجه به اوضاع و شرایط مشخص و مدیریت و سپس روشن میکنه و وحی میکنه؟ و اگر معجزه ای وجود نداره این جریانات با توجه به چه قانون و اصولی انجام میشه؟
و دیگه اینکه وقتی خداوند یک سیستمه و احساسی نداره ، عیب پوشی کردن و نادیده گرفتن اشتباهات با توجه به اینکه جهان صرفا به فرکانسها پاسخ میده چطور اتفاق میفته؟
ممنون میشم اگر سوالاتم رو پاسخ بدین.
بی نهایت ازتون سپاسگذارم
به نام خدا
سلام دوست خوبم در مورد سوالی که مطرح کردی اگر درست متوجه شدم منظورتون رو منظور شما این هست که اگر فرکانس های ما هستند که همه ی کارها رو انجام میدهند پس چطور اینجا خداوند اومده و خلاف قوانین عمل کرده وخودش شخصا از موسی مواظبت کرده
اما خداوند همون انرژی هست که همه ی کارها رو اون انجام میده از گردش سیاره ها به دور خورشید بدون کوچکترین نقصی تا هذم غذا در معده ما و رسوندن رزق به لارو مورچه در زیز زمین و و و و
اون ایمان اون تعهد و اون توکل و اون احساس ارامشی که مادر موسی واطمینانی که داشت باعث شده که فرزندش با اون ماجرای عجیب و غریب دوباره به اغوش مادرش برگرده
و به جای فراری بودن از دست ماموران فرعون در کاخ فرعون بزرگ بشه درناز و نعمت ..این جواب خداوند به اون حد از ایمان و توکل هست …
من خودم رو مثال که اگر به جای مادر موسی بودم هرگز اون کار رو نمیتونستم انجام بدهم چون برای من منطقی نیست که فرزندم رو به رودی بندازم که معلوم نیست سرنوشتش چه میشود
ایمان هم نیاز داره به تکامل که هرچه قدر ما بیشتر عمل کنیم به الهامات لولمون میره بالاتر یک پله رشد میکنیم
برای مثال اگر استاد تونسته که از بندر عباس با دست خالی مهاجرت کنه به تهران مطمئنا استاد یک ایمان قلبی داشته یک نیرویی پشت اون مهاجرتش بوده ..
امیدوارم تونسته باشم به درک بهتر این موضوع کمکی کرده باشم
توحیدی باشید
یاحق
سلام دوست عزیز ممنونم از اینکه وقت گذاشتین و پاسخ دادین. منظور من اینه ما میگیم تقدیر کسی از قبل مشخص نشده حالا طبق این داستان من میخوام تقدیر موسی از قبل مشخص شده بود یا بعد از اقدام مادرش اتفاقات بعدی رقم خورد. یعنی چون همون قدم اول برداشته شد قدمهای بعدی به تبع اون مشخص شدن یا قدمها از قبل مشخص بوده ؤلی برای مادر موسی بعدا واضح شد
اینا رو واسه خودم مینویسم که یادم بمونه چه درگیریهای ذهنی داشتم .نمیدونم شاید وارد حواشی شدم. ذهنم بدجوری داره اذیتم میکنه. نمیدونم این شرک و بی ایمانیه یا وارد چگونگی جریانات و اتفاقات شدم. ی مدته انگار مسیر رو گم کردم .گیجم ،سردرگمم ،نمیدونم باید چیکار کنم باید چه چیزی رو درست کنم. امیددارم خدا کمکم کنه
بسمه رب الرحیم
وااااای استاد جان استاد جان
از عمق جانم سلامت میکنم و درود پر عشقم نثار وجود پر برکت و روحانی و توحیدیت باد و سلام پر از سلامتی به بانوی همیشه شایسته و هارون و یار مهربان موسی من
هر بار کلمه توحید بر زبان شما جاری میشه انگار خدا بر کلامتون نشسته و با دلهای مشرک و ذهنهای مشوش ما سخن میگه
اینقدر ذوق زده شدم امروز صبح وقتی که همه وجودم تشنه این جام توحیدی بود و کویر تشنه وجودم از اشعار زیبای پروین سیراب شد به لطف شما
خداوندا با همه وجودم سپاسگزارم از این هدایت زیبا که جانی تازه در لوح زنگار گرفته وجودم داد و دوباره زنده شدم به عشق پروردگار
«هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما»
خیلی عشق میکنم با فایل های توحیدی
انگار دلم نمیخواد غیر توحید کلام دیگه ای بگم و بشنوم چرا که اینقدر از شرک و غیرپرستی به تنگ آمدم که چون کودکی مادر گم کرده ، با وجودی پر اضطراب و ناله و پر از درد گم شدن، مدام به دنبال حق و به دنبال خالقم میگردم.
«من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو»
ای مهربان تر از هزار مادر, ای حضرت عشق و مهر و محبت، مگر آرامبخش تر از یاد و نام و وجود تو در این عالم هست؟
استاد جان
روزی که از شدت درد شرک به جان آمدم و خداوندم رو یاد کردم و غرق در تلاطم شرک بودم با همه وجود از خدا خواستم که:
ای که مرا خـوانـده ای ،راه نـشـانـم بـده
در شـب ظـلـمــانی ام، مـاه نــشـانـم بـده
یوسـف مصری ز چـاه، گـشت چنـان پادشـاه
گـر کـه طـریـق ایـن بُـود، چـاه نـشـانـم بـده
بر قـدمت همچـو خاک، گریه کنـم سوزناک
گِل شد از آن گریه خاک، روح به جـانم بده
از دل شـب می رسـد، نـور سـرا پـرده ها
در سـحــراز مشرقت،صـوت اذانـم بــده
سر خـوشـی این جـهـان، لـذت یک آن بُـود
آنچـه تو را خـوشـتـر است، راه بـه آنـم بـده
و
[«وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»
و خدای شما فرمود که مرا با (خلوص دل) بخوانید تا دعای شما مستجاب کنم. آنان که از (دعا و) عبادت من اعراض و سرکشی کنند زود با ذلت و خواری در دوزخ شوند.]
و خدا استجابت کرد و به لطف استادم هدایت شدم
سراسر شور و اشتیاق و حال خوبم و این یعنی در مسیر عشق بودن
خداوندا چجوری شکرتو بگم به خاطر آرامشی که در باور به یگانگی تو هست
»»» وقتی 19 سالم بود در کارخانه ای استخدام شدم و بعد از 6 ماه مسئول یکی از بخش های مهم اون کارخونه شدم و با حقوق دوبرابر، حضور فردی به سن من و تازه وارد ، قطعا باعث حسادت اکثر افراد و کارکنان اونجا شد و زیرآب زنی و دشمنی ها آغاز شد. هر روز توطئه ای تازه و هر روز یک چالش داشتم.
اون روزا تمام وجودم پر بود از خدا هرچند شرک هم کم و بیش داشتم اما ایمانم بر شرکم غلبه میکرد و همون یک دانه خردل ایمانم باعث شده بود که خداوند به طرق مختلف تمام نقشه اون 70 تا کارگر حسود (که البته در محیط های کارگری طبیعیه)رو نقش بر آب میکرد.
وَمَکَروا وَمَکَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَیرُ الماکِرینَ﴿54﴾
و آنها نقشه کشیدند؛ و خداوند چارهجویی کرد؛ و خداوند، بهترین چارهجویان است.
روزهایی از زندگی که حضور خداوند در آن موج میزد (چون کودکی موسی بر گاهواره طوفان) گذشت و شرک از راه رسید و زندگی منو به دست نمرود داد( تا پوستمو بکنه)
به لطف آموزههای استاد عزیزم دوباره شکوفههای توحید در ذهن معلولم سله های تردید و ترس رو شکست و غم با تمام لشکرش از سینه من کوچ کرد.
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿1﴾آیا براى تو سینه ات را نگشاده ایم (1) وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿2﴾و بار گرانت را از [دوش] تو برنداشتیم (2) الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿3﴾[بارى] که [گویى] پشت تو را شکست وقتی کلمه «عمل »در کنار «توحید» قرار میگیره
و ایمانی بالقوه به بالفعل تبدیل میشه انگار اون یک دانه خردل ایمانی که خدا میگه کوه هارو جابجا می کنه مثل غول چراغ جادو به فرمانبرداری ازسرورش (مومن ) ، تمام قد آماده خدمت به ارباب صاحب دلش میشه و تازه زندگی جایگاه واقعی شو پیدا میکنه
اما ایمان مادر موسی
فقط یک مادر میتونه حال مادر موسی رو درک کنه که با تمام عشقی که به فرزند نو رسیده داره از اون دل بکنه و دل به صاحب دلش بده و در مقابل امر خدا سر بندگی خم کنه.
این چه میزان از ایمان میطلبه که مادر کلیم الله، پیرو ابراهیم خلیل الله باشه و اسماعیل شو قربانی کنه البته ما میدونیم ته قصه چیه اما اون لحظه مادر موسی نمیدونست و فقط تسلیم امر خدا بود.
میگن یه کوهنوردی که تو سخره ها مشغول سعود بوده قلابش از تو سنگ در میاد و سقوط میکنه و به طناب خودش بین زمین و آسمون معلق میمونه و در شرایط بد جوی و مه آلود زیر پاشو نمیدیده که چقدر تا کف دره فاصله داره و هوا هم که به شدت سرد ، از خدا کمک میطلبه.
ندایی میاد که اگه میخوای نجات پیدا کنی باید طناب تو ببری، کوهنورد قصه ما به این ندا اهمیت نمیده و فکر می کنه توهم داره و دوباره از خدا کمک میخواد و تا سه بار این ندا میاد که « طناب تو ببر»
و خب اون نمیتونه ندای خداوند رو قبول کنه چون منطقش میگه بریدن طناب= سقوط و مرگ
و البته وقتی قرار باشه ذهن تصمیم بگیره بهترین تصمیم همینه که منتظر نجات از سوی یک انسان بیچاره دیگه ای مثل خودش باشه.
خلاصه در همون حالت معلق یخ میزنه و میمیره
صبح که هوا صاف میشه یک گروه کوهنوردی مردی رو میبینند که در فاصله نیم متری از زمین معلقه و یخ زده و مرده و همه تعجب میکنند که چرا طنابشو نبریده
این قصه تکراری همه ماست که حتی به کمک خدا و ندای درونمون هم گوش نمی کنیم.
واقعا ما از ذهنمون چه خیری دیدیم که اینقدر گوش به فرمان اونیم؟!!!!
واقعا از تکرار این همه اشتباه و شرک و تردید در توکل و اعتماد به خداوند خسته نشدیم؟
« ای کم ایمانان چرا ترسانید؟»
« باز ایستید و بدانید که من خدایم»
آخه به کجا چنین شتابان و هراسان ؟
مگه ما دنبال آرامش نیستیم ؟مگه امنیت و رفاه نمیخوایم؟ مگه ثروت و خوشبختی و نعمت نمیخوایم؟
اینارو کجا داری جستجو میکنی ؟
قراره کی به دادت برسه؟
قراره کی دستتو بگیره ؟
قراره نعمت و روزیتو از کی و کجا بگیری؟
قراره کدوم دست بیاد دست تو بگیره؟
چرا فکر می کنیم قراره یکی بیاد و زندگی مارو تکون بده و بهتر کنه؟
عجیبه که خیلی هم از این همه تلاش مذبوحانه مون راضی ایم!!!!!
باشد تا رستگار شویم ( ان شاءالله)
سلامی پر از نور خدا تقدیم به اقای سید حبیب عزیز
خوب درک میکنم این قسمت از کامنت زیباتونو
««خیلی عشق میکنم با فایل های توحیدی
انگار دلم نمیخواد غیر توحید کلام دیگه ای بگم و بشنوم چرا که اینقدر از شرک و غیرپرستی به تنگ آمدم که چون کودکی مادر گم کرده ، با وجودی پر اضطراب و ناله و پر از درد گم شدن، مدام به دنبال حق و به دنبال خالقم میگردم»»
به قول جناب سنایی:
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید ، یا هوای خویشتن…
حق داری از شرک و غیر پرستی به تنگ بیای چون دستآوردی جز خواری و نابودی عزت نفس و در انتها دست خالی موندن نداره…
برات بینهایت خوشحالم که دلت رو یکدله کردی و نتایج بینظیر رو یکی پس از دیگری دریافت میکنی…
چرا که خداوند قولش حقه
و هرگز خلف وعده نمیکنه..
جناب ابوسعید ابوالخیر میفرماید:
در درگه ما دوستی یک دله کن
هر چیز که غیرماست آنرا یله کن
یک صبح به اخلاص بیا بر در ما
گر کار تو بر نیامد آنگه گله کن
واقعا با کریمان کارها دشوار نیست….
برات بهترین نتایج رو میخوام چون لایقشی حبیب خدا…
و سپاسگزارم به خاطر خط به خط کامنت قشنگت که بوی خدا میداد سیدجانم..
سراسر غرق نور و عشق الهی باشی :*
سلام و درود سید حبیب جان
سید جان کلی با کامنتت حال کردم. این جملت رو باید با طلا نوشت …واقعا ما از ذهنمون چه خیری دیدیم که اینقدر گوش به فرمان اونیم؟!!!!
وقتی به این سوال فکر کردم دیدم همه چیز بر میگرده به باورهایی که در ما ساختن! چقدر این جمله را شنیدیم که خدا مگه عقل بهت نداده؟! ولی هیچکی نگفت ببین دلت چی میگه؟ هیچکی نگفت ببین حست چی میگه؟و بدتر از آن ما رو نهی کردن؛ ما رو ترسوندن از اینکه با دلمون تصمیم بگیریم! ما رو ترسوندن از اینکه احساسمون رو بیان کنیم. و نتیجه اش هم مشخصه!
در این روز عاشورا و این لحظات اولیه صبح نیومده بودم راجع به کامنتت حرف بزنم! اومدم بگم هدایت شدم به کامنت های شما و همسرتون (دو فرشته بهشتی) که برای هم نوشتید. سید جان بی اختیار اشک ریختم و الانم اشکم سرازیر شد. خدا رو شکر بابت وجودتان؛ خدا رو شکر بابت رفاقتتان؛ خدا رو شکر بابت عشقتان.
چقدر شما ها الگوهای خوبی هستید مثل استاد و مریم جان در زمینه روابط. چقدر دوستانی که در روابط مشکل دارند می تونند شما ها رو الگوی خودشون قرار بدن. چقدر لذت بخشه دو نفر بعد سالها زندگی به نقطه ای برسند که سراسر کلامشان توحید باشه و عشق. چقدر شماها الگوهای متفاوت و مناسبی هستید بر خلاف اکثر روابط همسن و سالهاتون در جامعه! و چه سعادتی از این بالاتر که هر دو به این سایت الهی وصل شدید و دائم دارید روی خودتون کار میکنید و رشد میکنید.
ممنون که هستید سید جان؛ ممنون که هستید بانو جان. ممنون که برای هم کامنت میزارین؛ ممنون که جواب کامنت های همدیگرو میدین و با ما به اشتراک میذارین و نمیذارین بین خودتون بمونه! ممنون بابت ابراز عشقتون بانو که میتونه برای سید حبیب از سوخت اتم قویتر باشه.ممنون سید جان که یادت مونده همسرت چه باری رو دوشش گذاشته و پا به پات تا اینجا اومده!ممنونم …
الهی نور به زندگیتون بباره؛ الهی خیر و برکت زندگیتونو نتونین بشمارین؛ الهی خداوند مهمان لحظه هاتون باشه…یا حق
سلام بر شیرخدا
اسدالله مهربان
قربون اون قلب عاشق و رئوفت که هرجا سیگنال عشق ببینه به تپش میفته و متلاطم میشه.
خدا در قلب های مهربانه در قلب های عاشقه اصلا خدا خود عشقه و عشق نیمی از ساختار خدا(و نیمه دیگر آگاهی)
در لحظه حضور در این عالم ما عشق مطلق بودیم (و قبل از اون ما بخشی از خدا بودیم که خداوند نیمه آگاهی رو از وجود ما جدا کرد ) تا ماموریت مونو روی این زمین در کسب آگاهی تجربه کنیم.
نباید اصل و اصالت مونو فراموش کنیم که بعد از این تکامل دوباره به خدا ملحق خواهیم شد،
ان لله و انا الیه راجعون
سپاسگزارم از توجهتون به این بخش از وجود خداوند
براتون اجابت همه اون دعاهای خوب رو خواهانم و البته مطمئن هستم که لایق بهترین های خداوند هستید.
سراسر عشق باشید و آگاهی
سلام و درود خداوند برحبیب خدا و بانوی محترمش
برادر عزیزم سید حبیب جان فرکانس کلامتون بقدر بالاست که من برای جوابی در خور و شئنتان ،واژه ای رو سراغ ندارم!
مجبورم واژه ها رو عاریه بگیرم شاید بتوانم جوابت رو بی پاسخ نگذارم.به قول سید علی خوشدل” با اینکه کیلومترها از هم فاصله داریم، اما گرمای قلبمون به هم میرسه!” و من این احساس پاک و روح لطیف رو در آغوش گرفتم و غرق این احساس خوب شدم. ممنونم ازتون.ممنونم بابت دعاهای قشنگتون. کلی درس یاد گرفتم ازتون؛ واژه هاتون انگار شعر بودن؛ خدا رو میشد لابه لاشون احساس کرد. جنس این کلام خیلی فرق میکنه و فرکانسش خدائیه! فقط میتونم تحسینتون کنم و به احترامتون و به افتخارتون از جایم برخیزم و کفه مرتبی براتون بزنم. از طرف من به همسر عزیزتون سلام برسونید و پوزش مرا پذیرا باشید از اینکه نتونستم کامنت های دیگر شما و همسرتان رو پاسخ بدم. باید چندین بار بخونم تا بتوانم درک کنم و بیاموزم ازتون.
روی ماهتو از دور میبوسم سید جان که نور خداوند بر آن تابیده شده. خدا رو شکر بابت وجود نازنینتون. خدا رو شکر بابت قلب های مهربونتون. خدا رو شکر بابت معرفت و عنایتی که خداوند بهتون بخشیده. از خدا میخواهم هر لحظه زندگیتون عشق باشد و عشق باشد و عشق.یا حق
هزاران درود به شما برادر بزرگوارم
لطفی که در کامنت تون جاری بود در قلبمون روان شد و لبخندی عمیق رو به دلمون نشوند…
بنازم این خداوند مهربانم را که چنین قلبهای رقیق و زلالی رو در مسیر این راه سبز توحید قرار میده که مثل امروز بشه روزی من و سیدحبیب جان تا خداوند الرحم الرحمین با زبان نشانه از طرف یک برادر بزرگوار , واضح و دلنشین بفرماید:
«ما رو ترسوندن از اینکه با دلمون تصمیم بگیریم! ما رو ترسوندن از اینکه احساسمون رو بیان کنیم.»
سپاسگزارم از توجه تون به کامنتهامون.
ممنونم که این همه احساس پاکتون رو خالصانه با ما به اشتراک میزارید.
ممنونم که لطف میکنید و برامون مینویسید.
ممنونم که زلالید…
ممنونم که با قلب پاکتون برامون نابترین دعاها رو به عرش فرستادین…
الهی این اجابت این دعاهای زیبا رو هزاران برابر در زندگیت ببینید و تجربه کنید و لذت ببرید…
و امیدوارم در کنار همسر نازنین و دختر زیباروتون بهترین تجربه های این عالم رو بچشید و شیرین کام باشید…
سراسر در عشق و نور الهی باشید.
سلام آقای حافظان
خدا حفظتون کنه با این کامنت زیبایی که نوشتید ترکیب سه فایل استاد با همدیگر همراه با استفاده از اشعار زیبا و متناسب با نقاشی فوق العاده رو در ذهن خواننده ترسیم میکنه که زیباییش بینهایت است و جمله آخرش ،«باشد که رستگار شویم انشاالله،» امضای پایه نقاشی است چقدر خوب شاگردی کردید برای استاد که به این زیبایی این فایلها رو ترسیم کردید بهتون تبریک میگم و تحسینتون میکنم . دعاتون در حق همگی ما مستجاب انشالله
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت سید بزرگوار و همسر عزیزتون وجیهه بانو که کلام خدا و حس خدایی جاری تو کلامتون من کامنتای شما رو میخوندم کامنت همسر عزیزتون هم میخوندم خیلی عالی و خوب روی خودتون کار کردین تازگی فهمیدم وجیهه جان همسرتون هستن من خیلی خیلی ارتباط عالی و خوبتون رو بعد سالها زندگی تحسین میکنم و ازش برای زندگیم الگو میگیریم این نعمت بزرگی هست که هردوتون در این بهشت زیبای خدا حضور دارین و احساسات عالی تون رو ما در میون میذارین براتون بهترین بهترین احساس ها و حال خوب رو آرزو میکنم
سلام استاد عزیزم سلام به تمامی دوستان الهی شکر بابت این فایل زیبا جنس این فایل خیلی لطیف و روحانی هستش چون سخن از توحید توکل هست همه ما بارها شده توکل کردیم خداوند دستانشو بسمت ما هدایت کرده ولی ما شرک ورزیدیم به دستان خداوند وجالب از همون دستان خدا ضربه خوردیم ربی که تمام قدرت ها تمام نعمت ها تمام ثروت ها تمام لذت ها تمام زیبایی ها تمام آرامش ها تمام سلامتی ها تمام آنچه که فکر میکنیم به دست اونه چرا قدرت اون وقت میدیم بدست غیراز او؟!استاد عزیزم از شما سپاسگزارم بخاطر درک درست وصحیح از قانون آنقدر ساده راحت به ما آموزش میدی
نیست هیچ جایی از دنیا آنقدر ساده وزیبا قانون بیان کنن
الان محرم هستش من درشهر قم هستم شهر مذهبی طرف رفته 50 سال درست طلبگی خونده مثلا متخصص دین هستن ولی بندگان خدا تو درو دیوار هستن از خدا میخوام منو به راه راست هدایت کنه به راه کسانی که بهشون نعمت داده ثروت داده آرامش داده وبتونم قدردان نعمتهایش باشم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
عرض سلام و ادب خدمت استاد خوشگل،خوش تیپ و خوش هیکل،چه پوست سفید و صاف و درخشنده ای استاد عباسمنش عزیز،اوه مای گاد به قول آمریکایی ها چه عکس کاور زیبایی استاد،پرودایس و برونی واقعا آدم باور نمیکنه واقعی باشه این منظره فکر میکنه فوتوشاپ هستش چه تیشرت قرمز رنگ زیبایی با کلاه تیم دزدان تمپا سلام بر لویس همیلتون خودمون راننده فرمول یک،راننده فورد اف وان فیفتی خانم شایسته گل،رانندگی در دل باران رحمت الهی،رانندگی تو بارون خیلی حال میده اونم با فورد غول پیکر فول امکانات اونم در کنار استاد بزرگ
به به چه فایل معرکه ای،هر روز که فایل های جدید آپلود میشه حالا چه محصولات و چه فایل های رایگان دقیقا جواب همون مسائل من هستش و دقیقا چه خلا دانشی که در مورد موضوعی داشتم را داره پُر میکنه
چه شعر زیبایی،چه درک و بیانی داشتم خانم اعتصامی و چقدر عالی بصورت شعر بیان میکنن الخصوص اونجا که خداوند و قوانین موجود در جهان را بصورت کلی و به شکل ما بیان میکنن و بصورت ضمیر منفرد من بله هر موقع که یاد خدا و قوانین ثابتش میفتم و میخوام برای خودم بهتر هضم بشه قوانین ریاضی را به خاطر میارم که همه چیز درش ثابته و خطایی نداره انیشتین هم یه جا بیان میکنه که خداوند تاس نمیندازه که اگه شش اومدم اینکارا بکنم اگه یک اومدم اینکارا بکنم و کار دنیا و کائنات همش بر پایه قانون و مقررات هستش یا تئوری همه چیز که قوانین الهی را بیان میکنه و منشاء همه چیز را یک چیز میدونه و اون هم خداست و میگه اگه اینجوریه که همه چیز خداست و همه چیز را خدا آفریده پس من در تلاشم تا فکر خدا را بخوانم وقتی من بتوانم فکر خدا را بخوانم میتوانم بر طبق قوانین الهی همه چیز را بسازم
واقعیت:واقعیت اون چیزی نیست که ما در واقعیت میبینیم واقعیت اون چیزی هست که ما اون را از فکر و توجه تبدیل به واقعیت زندگی خودمون میکنیم (واقعیتی وجود ندارد همه پیرامون ما محصول ذهن ماست)
نمیدونم چقدر باید طول بکشه و یا میکشه که ما خدا را بهتر درک کنیم ولی باور دارم که هر چقدر ما داریم بیشتر و بیشتر روی خودمون کار میکنیم بیشتر و بهتر هم خدا را میتونیم درک کنیم،چون خود کلمه خدا تشکیل شده است از خود+آ یعنی به خود بیا،وقتی ما ریز شدیم درون خودمون و خودمونا بهتر شناختیم خداوند بزرگ را نیز بهتر خواهیم شناخت و مهم تر از همه بهتر درک خواهیم کرد،چون ما انسانها به چیزهایی که نمیبینیم اعتقاد چندانی ندارم ولی وقتی خداوند را به شکل اتفاقات در زندگیمون میبینیم بهتر درک میکنیم
همون بحث مداری که استاد تو فامیلاشون اشاره میکنن خداوند و بخشش خداوند از قبل بوده فقط سطح درک و فهم ما اونقدری نبوده که خدا را درک کنیم،همون مثالی که خدا میفرماید من ظرف شما را بزرگ میکنم تا نعمت های خداوند را بیشتر دریافت کنید،نعمت ها که از قبل بوده،باران از اول میباریده ولی ما ظرفی نداشتیم برای ذخیره باران
موضوع مهم بعدی موضوع سپاسگزاری
بعضی موقع شاید فکر کنیم بابت چی باید شکرگزاری کنیم.بابت سلامتی؟اینا که همه دارن و همه سالم هستن چرا اونا شکرگزاری نمیکنن بله فرق انسانی که میخواد به درجات بالای مادی و معنوی برسه اینجا معلوم میشه و خداوند میفرماید که از ناسپاس و کافران نعمت ها را میگیریم و به سپاسگزارن میدیم نه اینکه از اینا بگیریم و همون نعمت را به سپاس گزارها بدیم نه بلکه ناسپاس ها نعمت های کمتری دریافت میکنن در مقابل سپاسگزارن،چقدر نعمت های خدا زیاده که خدا میفرماید اگر تمام درختان جنگل ها قلم بشن و تمام دریاها جوهر باز هم نمیتونن نعمت های خداوند را بنویسن ،در هیاهوی زندگی های روزمره چقدر گم میشیم و نعمت ها و خداوند را فراموش میکنیم و در روزهای خوش و شادمون یادش نیستیم و در مواقع دشواری و بیماری و بی پولی یادمون میفته که خدایی هم وجود داره و ما هم خدایی داشتیم یادمون نبوده و خداوند از اینها هم مهربانتر هست و میگه باز آی هر آنچه که هستی باز آی
من خودم حدود 9 ماه یا یکم بیشتر هست که سعی میکنم هر شب قبل خواب و صبح به محض بیداری اگه شده هم در حد یک جمله شکرگزار باشم و در برنامه گوگل کیپم بنویسم توصیه میکنم در حد یک جمله و یک دقیقه وقت بزارید و بنویسید و بعد نتایج و اتفاقات زندگیتون را مقایسه کنید با قبل تمرین یا میتونین کامنت های سایت را بخونید یا دریم بورد درست کنید و ببینید
…
دقیقه 23 به بعد که دیگه عالی بود استاد خصوصا دو جمله ی آخر فایل
به اندازه ای که در مقابل خدا فروتن هستیم،به همون اندازه خداوند به ما برکت،جلال و جبروت میده
به اندازه ای که در مقابل خداوند سرمون پایینه،خداوند سرمون را بالا نگه میداره در مقابل بقیه
پروین اعتصامی
رخشنده اعتصامی (25 اسفندِ 1285 – 15 فروردینِ 1320)، معروف به پروین اعتصامی، شاعر ایرانی بود. او بیشتر بهدلیل به کار بردن سبک شعریِ مناظره در شعرهایش معروف است. مضامین و معانی شعرهای او توصیفکنندهٔ دلبستگیِ عمیقش به پدر، استعداد و شوقِ فراوانش به آموختنِ دانش، روحیهٔ ظلمستیزی و مخالفت با ستم و ستمگران، حمایت از حقوقِ زنان و ابراز همدلی و همدردی با محرومان و ستمدیدگان است. او را «مشهورترین شاعر زن ایران» گفتهاند
خداوندا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
سلام دوست عزیزم
خوشحالم کامنت زیبای شما رو خوندم و ازش لذت بردم
من از قسمتی از کامنت شما ک گفتی کلمه ی خود ب معنی ب خود آ هست خیلی حال کردم و ی جورایی میخکوب شدم و تا حالا اینجوری ب این کلمه فکر نکرده بودم واقعا ممنونم ازتون ک اینجوری نگاه کردید ب این کلمه و ب ماام یاد دادید
واقعا شکرگزاری خیلی مهمه تمرین ستاره ی قطبی ای ک استاد میگن هم صبح انجام بدیم و هم شب قبل از خواب بخاطر اینه ک نعمتای تو زندگیمون بیشتر از قبل بشه
خدایا شکرت ک این همه نعمت ب هممون دادی و ب قول استاد توانایی سپاس گزاری از نعمت هاتو ب ما بده تا ظرفمون بزرگتر بشه
من ک ب شخصه اول راهم و خیلی حالا حالا ها کار دارم هر چند ک باید تا لحظه ی مرگمون روی خودمون کار کنیم و قوی تر بشیم
خدایا شکرت ک استاد عباس منش رو دارم تو زندگی و هر وقت ک از مسیر دارم خارج میشم میام فایلای استاد و گوش میکنم و ب این مسیر بهشتی برمیگردم
خدایا شکرت بابت استاد شایسته ی عزیزم ک دوره ی کشف قوانین زندگی رو عالی آپدیت کردن و برای آگاهی های ما تلاش میکنن دمتون گرم زوج دوست داشتنی من ک الگی خوبی هستین برای زندگی آینده ی من
بازم سپاس گزارم از شما محمد جان ک کامنت زیبایی گذاشتی برامون واقعا کیف کردم باهاش خدا حفظتون کنه
در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند و سعادتمند باشید
سلام به استاد نازنینم و خانم شایسته عزیز و همه بچه های هم فرکانس
دیروز با یکی از دوستام داشتم در مورد احساس خوب حرف میزدم و اینکه چقد داشتن احساس خوب عمیقه و چقد تکاملی توی تایمی که توی قانون بودم اینو متوجه شدم مثلا من حس خوبو از تایید دیگران میگرفتم حس خوبو از پول داشتن میگرفتم و اگه نبود اینا من احساسم بد میشد و بهم میریختم و هرچی اومدم جلو تر متوجه شدم داستان احساس خوبو ….
یه جمله ای استاد گفتین و انگار توی سر من یه تیکی خورد رابطه شکر گذاری و فراوانی اینکه تو وقتی شکر گذاری فراوانیا رو میبینی
ومن متوجه شدم که دقیقا باز هم داستان شکر گذاریو من خیلی خیلی سطحی درک کردم و خیلی عمیق تر از این حرفاست من خیلی دارم زور میزنم که فراوانیو ببینم در اطرافم خیلی باید حواسم به کانون توجهم باشه و… ویه چیزی که فهمیدم اینکه اگه بیام از نگاه یه انسان واقعا شاکر نگاه کنم به اطرافم خیلی دیگه نیازی به زور زدن نیست و خیلی راحت تر میشه داستان
چن وقت پیش من بخاطر یه سری مسائلی که توی زندگیم بود متوجه شدم افکار من ناخوداگاه داره بهم احساس بدبختی میده که ریشش حس قربانی شدن بود و هی من ناخوداگاه درونم ناشکر بودم و نعمتهامو نمیدیدم و وقتی اینو متوجه شدم در درونم از اون روز دیگه ناشکر نیستم و انگار حتی توی اون قسمت از زندگیم حتی شکر گذارترین شدم
برداشت من از این حرفتون و رابطه باور فراوانی با شکر گذاری هم همینه و تو وقتی واقعا ادم شکر گذاری باشی فراوانیارو میبینی و دیگه نمیتونی به این فک کنی که کمبودی هست و حتی برات مسخره است که بخای از کمبود حرف بزنی یا بهش فک کنی ….
و اما قسمتی که در مورد نمرود و غرورش صحبت کردین استاد همزمانی رخ داد و انگار دقیقا خدا اومد از طریق این فایل باهام صحبت کرد استاد من متاسفانه نگاه دیگران خیلی برام مهمه و درکم تا اینجا از قانون اینکه به میزانی که درگیر نگاه دیگرانی به همون میزان مشرکی و فقط و فقط خودت باید برای خودت مهم باشی و….
من مشاور املاکم دیروز مشتریو بردم بازدید و خداروشکر مشتری بشدت پسندید و من تماس گرفتم با مالک و متاسفانه از سمت مالک کنسل شدو… از خودم پرسیدم چرا این اتفاق افتاد دیدم توی همون تایمی که من با مشتری بودم و خیلی تایمش برعکس همیشه طولانی تر بود وقتی مشتری اوکی داد من خیلی خوشحال شدم و افکارم شررررک خالص بود :/
من داشتم به این فک میکردم که آره من تونستم و جلوی همکارام کلی پز میدم و… جنس افکارم این شکلی بود درگیر نگاه دیگران درگیر تایید دیگران و فهمیدم واسه همین تا لحظه نود همه چی خوب پیش رفت ولی یهو خراب شد
چون این نقصمو خوب شناختم و خیلی بهم صدمه زده راحت متوجهش شدم با دوستم درمیون گذاشتم و بهش گفتم که اینو متوجه شدم از خودم نمیدونم چجوری حلش کنم کلی ذهنم درگیر شده بود که دوست عزیزم که یکی از بچه های همین سایته بهم گفت تو اون لحظه بجای اینکه به یاد خدا باشی و شکر گذار باشی داشتی به دیگران فکر میکردی
حرفش منو خیلی تکون داد و درست میگفت من اعتبارو همیشه بخودم میدم و مغرورم و واسه همینکه نگاه دیگران برام مهمه دقیقا غروری که نمرود داشت
و اعتباری که بخودش میداد
چقد قانون دقیق کار میکنه و چقد هرچی میرم جلوتر بیشتر میفهمم که نمیفهمم و خیلی راهه تا درک کنم عمق قانونو هرجاییو که یه مقدار درک کردم حالم خوبه نتایجم خوبه و هرجایی که هنوز نتونستم حل کنم و درک کنم قانونو توی اون مسئله هنوز درگیرم
قبلا فک میکردم که توحیدیعنی قدرت رو به دیگران ندادن و هیچ عامل بیرونی ولی الان فهمیدم توحید یعنی نه تنها هیچ کسی هیچ قدرتی نداره بلکه خودتم هیچ قدرتی نداری (منظور منیت و غروره و خودستایی)
و من نمرود درونم پر رنگه و باید بتی که از خودمم ساختمو بشکنم
استاد عزیزم یه دنیا ممنونم ازتون بخاطر تک تک کلماتی که از زبونتون جاری میشه و از این حجم از آگاهی که بهمون میدین که هرچقد هم من تشکر کنم کافی نیست و خود شما یکی از بزرگترین نعمتهایی هستین که خدا توی زندگی من گذاشته و من واقعا خداروشاکرم بابت وجودنازنینتون توی زندگیم عاشقتونم
درود بر شما دوست عزیز
کامنت شما بسیار تاثیر گزار بود برای بنده و غرور و منیت رو با مثال زیبایی توضیح دادین، این اتفاق برای من هم پیش میاد و الان با خوندن کامنت شما به ترمز و شرک خودم پی بردم.
از شما سپاسگزارم
شاد و ثروتمند باشید
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و همه دوستان سایت
یادمه این شعر رو توی بچگی خونده بودم و کلی گریه کرده بودم و همیشه تو ذهنم یادش بودم. ممنونم استاد الان که شما دربارش صحبت کردین خیلی بهتر درک کردم.
من برام سوالی به وجود اومده که اگه دوستان لطف کنن میدونن، ممنون میشم جواب بدن، اینکه خدا به مادر موسی گفت نگران نباش که فرزندت قراره از پیامبران باشه، یا اینکه در اخر شعر خدا گفت ما که میدونستیم نمرود اینطوری میشه اینقدر مواظبش بودیم. یعنی خدا میدونه ما قراره دقیقا چیکار کنیم و چی بشیم؟ از قبل هر قدمی که ما تصمیم میگیریم رو میدونه؟ سرنوشت ما که از قبل مشخص نشده، ما در هر لحظه میتونیم مسیرمون رو عوض کنیم.
از همه بی نهایت ممنونم. شاد و ثروتمند و سلامت باشید.
بنام خدا
سلام دوست عزیز فریبا جان بهت پیشنهاد میدم همین فایل استاد رو یبار دیگه با دقت بیشتری گوش بده در دقیقه 17:33 اگر اشتباه نکنم استاد که این قسمت شعر پروین را تفسیر میکنه بیان میداره ما انسانها برخلاف تمام موجودات از خود اختیاری ندارند وهمه طبق مشیت الهی عمل میکنند، میتونیم خودمون انتخاب کنیم خداونددرهرلحظه ما را هدایت میکنه ولی ما در پذیرش یا رد این هدایت آزادیم …….
در پناه حق موفق باشید