اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
حدودا 4 سال پیش بعد از شرایطی که در حوزه کاری برام پیش اومد و دفتر ،خانه ،زمین،40 تا پرسنل و هرچی داشتم رفت و دیگه چیزی نداشتم ، و پر بودم از شرک
اونجا با الهامات شروع شد و زیبا ترین صدا ندای خداوندی رو شنیدم
اونجا بود که همون صدا به آسانی و با اختلاف جای همه اسباب بازی های دنیوی رو برای من گرفت و اشک های شوق ریختم،
بهم الهام شد و گفت برو اگر فکر میکنی کسی میتونه کمکت کنه بازهم تلاشت را بکن و طلب کمک کن ،فلانی و فلانی..
گفتم دیگه در توانم نیست و جایی نمیرم
گفت پس با من بیا تا تو را بازآفرینی کنم
بهترین دوستان و نزدیکترینها ،بهترین پدر و مادر و برادر ،رفیق شغلی که عاشقش بودم، و هرآنچه داشتم رو به آسانی و با عشق لذت کنار گذاشتم و بدون خداحافظی رفتم و با بهترین و تنها خالق خودم هم قدم شدم
هرچه گفت چشم گفتم و عمل کردم و معجزه در لحظه دیدم
روزهای اول الهامات ،بهم گفت همه چیز ما هستیم، یک روز داشتم غذا میخوردم لقمه بین گلو و معده مانده بود ،گفت اگر میتوانی حضمش کن،اگر میتوانی بیرون بیار لقمه را
دوباره یک روز داخل حمام بودم ، بر خلاف عادتم ،گفت ادرار کن ،ادرار در نک عالتم مانده بود ،گفت اگر میتوانی ادرار کن یا او را برگردان
گفت ما هما جای تو هستیم
هرچه بخواهیم میکنیم
همه چیز ما هستیم
اونجا بود که فهمیدم هیچ چیزی نیستم
کجا رفت آن همه من من من
کجا رفتند آن همه غرور ،امر و نهی کردن به کارگر ها همکارهای مهندس،مشتری های پولدار و پزشک،کجا رفت آن اسماعیل که خود را بی نیاز از خدا میدانست
هدایتم کرد یک ماه تهران بودم و بعدش گفت باید بریم ترکیه
لپ تاپ رو فروختم با 3 میلیون تومان 4 سال پیش رفتم ترکیه برای اولین بار
رسیدم و به خانوادم اطلاع دادم
بهم گفت حق نداری به پشت سرت نگاه کنی و از کسی کمکی
بهترین دوران زندگیم بود عطر و بوی خدایی گرفتم
بهم میگفت چپ برو ،رایت برو از این پهلو به آن پهلو بخواب
او میگفت و من میخندیدم
او میگفت و من گریه میکردم
او میگفت و من شوق میکردم
او میگفت و من قدرت میگرفتم
او میگفت و من افتاده میشدم
او میگفت و من آرام شدم
بعد از روز سوم
به مدت 2 روز دیگر چیزی نگفت و سکوت کرد
من ماندم و نه پولی و نه کسی ازش کمک بگیرم و و نه میتونم به پشت سرم نگاه کنم و از بازماندگان، چونکه تعهد دادم از کسی کمکی نخواهم مگر او
و الآن او نیست
دو روز بعد پرسیدم در منطقه آکسارای ایرانیا بیشتر اونجا بودن
گفتم میخوام کار کنم
ی نفر بهم گفت برو منطقه باشکشهیر اونجا ناحیه صنعتی هست ی کارکال بزرگی هست تولیدی لباس هست ،لباس زیر زنانه تولید می کنند
بعد از 28 سال سن بجز لباسهای مادرم که داخل حمام میدیدن اصلآ توی زندگیم لباس زیر زنانه ندیده بودم
رفتم اونجا کلی کارگال بود و هچی گشتم پیدا نکردم
بعد از دو روز اونجا بود که به صحبت پیامبر رسیدم که گفت سخت ترین روزهای زندگیم زمانی بود که خدا بهش وحی نکرد
وقتی بهش عادت کردی بدون اون نمیشه حتی اگر بهش احتیاجی هم نداری چونکه عشقه
نگاهی به آسمون کردم گفتم کمک کن
ی لحظه نگاه سمت راستم کردم
دیدم رستوران هست
رفتم چندنفر بیرون بودن
به انگلیسی گفتم دنبال کار هستم میشه بهم کار بدید
مدیر رستوران و دوستاش اونجا نشسته بودن
گفت ی دوست ایرانی داریم بهش زنگ میزنم بری پیشش
هرچی زنگ زد جواب نداد
او دید چهره پریشان و معصوم و محتاجم رو
بهم گفت بیا داخل ی سینی بردار غذا بکشم برات
گفتم نیازی به غذا ندارم فقط کار میخوام
خلاصه رفتم داخل سینی برداشتم و سر صف ایستادم
بعد از دو روز بهم گفت
خدا
یادته برای کاگر های افعانی توی زمستون لباس میخریدی
یادته برای عید براشون شیرینی میخریدی
یادته میبردیشون دکتر
الآن نوبت ما هست به تو بدیم
یک دستم سینی بود با یک دستم داشتم اشکها مو پاک میکردمخدد پیش
مهربان ترین و صمیمی ترین افراد برای کار هدایت
گفت چی بلدی
بهش گفتم 3 سال توی آشپزخانه کار کردم
اهواز دانشگاه چمران بصورت پاره وقت داخل خوابگاه ها غذا توضیع میکردم همزمان درس هم میخوندم توی 20 سالگی
گفتم ولی مدرس دانشگاه طراحی و اجرای ساختمان انجام میدم
گفت اینجا چکار میکنی
و سکوت کردم
گفت از فردا ساعت 8 صبح بیا هر روز بعد از کار بهت پول میدیم
روز دوم جایی نبود بخوابم پشت همون رستوران خوابیدم
صبح همه آشپز و نیرو ها اومدن
دیدن من زودتر ساعت6 اونجام
بعد از کار کردن و صبحانه خوردن با هم حدودا 10 نفر بودیم 5 خانوم 5 آقا
وسط صبحانه یکی از دخترها که انگلیسیش خوب بود گفت چرا روز اول سر صف برای غذا اوندی داشتی گریه میکردی
گفتم خدا داشت باهم حرف میزد و بهم گفت میخوام کمکت کنم
گفت چرا امروز زود اومدی سره کار
گفتم پول نداشتم جایی که بودم اجازه ندادن بمونم از واقعیت
گفتم به کسی نگی
اونم گوش کرد و همون لحظه به ترکی به همه گفت اسماعیل دیشب پشت درب روی کارتون خوابید
همه ناراحت وعصبانی و دیگه کسی صبحانه نخورد
رفتیم مشعول کار شدیم
تا ساعت 10 مدیر اونجا اومد جریان رو بهش گفتن
ی چیزی بگم به شدت همشون من رو دوست داشتن اونجا بود که فهمیدم و قتی خداوند کسی رو عزیز میکنه یعنی چی منی که تشنه محبت بودم
وقتی مدیر فهمید دیشب بیرون خوابیدم، مثل این بود که بچه های خودش بیرون خوابیدن خیییییلی ناراحت شد
بهم گفت میایی خونه ما میخوابی
مدام همه بیقرار و ناراحت و بعضیاشون گریه میکردن برای من
منم خوشحال کار دارم و خدا داشت باهام حرف میزد
نیم ساعت بعد یک تخت خواب نو با تشک و پتو و بالشت برام خریدن گفتن از امشب همینجا بخواب
به مدت سه ماه کار کردم و لذت بردم و کلی اتفاقات بینطیرو مدیر اونجا به شدت من رو دوست داشت و بهم محبت میکرد
اما هر موقع میومد استرس میگرفتم خیلی هم با هم راحت و صمیمی بودیم
یک روز بهش گفتم میخوام باهات صحبت کنم
وقت گذاشت و بهم الهام شد بهش بگم
گفتم با اندازه ای که بچه ها کار میکنن حقشون رو بهشون نمیدی
گفتم حقوقشون رو بیشتر کن و یا تعداد پرسنل رو بیشتر کن خدا از جایی دیگه بهت میده
گفت من به خدا اعتقاد ندارم
هرچی دارم خودم بدست آوردم
ی لحظه سست شدم
یاد اونجایی اوفتادم که به آسمون نگاه کردم گفتم کمکم کن و آدرس این آقا رو بهم داد جایی منو فرستاد که به خودش اعتقاد نداشت
دیگه سکوت کردم و از اون به بعد با دیدنش آروم بودم
خداروشکر
بعد از اونهمه معنویت بیشتر از قبل خدا بهم برگرداند
و به قول خودش
منو بازآفرینی کرد
و هزاران مرتبه شکر الآن 3 سال ازدواج کردم
خونه خریدم زمین خریدم ماشین خریدم
زندگی خیلی خوبی دارم تشکر از همه دوستان و استاد عزیز که این کامنت رو خوندن
درود بر شما جناب خسروی انسان توحیدی بزرگوار،چقدر بی نظیر بود کامنتتون قلبم بازشد واقعا نتونستم براتون ننویسم،تحسینتون میکنم بابت اراده تون واعتمادی که به پروردگارتون کردین و دست آوردهایی که داشتین وایمانتون که واقعی بودوخداوند پاسختون رو داد،امیدوارم هر لحظه بیشتر به خداوندبیشتر نزدیک بشین و درکنارخانواده بهترین هارو تجربه کنید
امروز دومین باریه که اشکام سرازیر میشه! دستانم می لرزد وقتی دارم تایپ میکنم. چقدر خدایت رو دوست دارم دوست عزیز! چقدر عشقبازیت با خداوند برایم لذت بخش بود.چقدر تحسینتون کردم و چقدر حسودیم شد که اینقدر رفیق خدا شده ایًًً!!! زمین و40 تا پرسنل و هرچی داشتی رفت؛ چه باک رفیق وقتی خدا رو بدست آوردید!. چه معامله ای ازین سودآورتر و پرخیر و برکت تر!
…یاد اونجایی اوفتادم که به آسمون نگاه کردم گفتم کمکم کن و آدرس این آقا رو بهم داد جایی منو فرستاد که به خودش اعتقاد نداشت!!! این جملتو کجای دلم بزارم آخه…! مگه جز اشک ریختن حرفی برای گفتن میمونه…
سلام اقای خسروی عزیز تبریک عرض میکنم برای رسیدن به نوروهدایت وزیبایی چقدر کامتت شما زیبا وخالصانه بود لذت بردم واشک ریختم خدارو هزاران بار شکر کردم که به خواسته هاتون رسیدید ولی هیچ کدام از این ثروتهای مادی شما جای نگاه شما به اسمان رانمیگیرد.از خداوند برای همگیمان عشق وسپاسگزاری خالصانه ونگاه توحیدی را خواهان وخواستارم بازم این همه عشق وتوکل شما را تحسین میکنم.
سلام آقای خسروی اشکهامو از گوشه چشام پاک کردم کسی نبینه برادر تحسینت میکنم برای این قوی بودنتون و باز هم تاکید میکنم قوی بودنتون و دریافت واضح الهامات و انقدر جسورانه عمل کردنتون پله پله بالا رفتن خیلی شیرینه اما همه چی داشته باشی و صفر بشی دوباره بخوای خودتو جمع و جور کنی یه داستان دیگست که فقط باید بکشی تا متوجه بشی چقدر همچین آدمایی به مانند شما کنترل ذهن دارند انشالله همیشه مسیرتون از فرش به عرش باشه
سلام برادر ارجمندم. چقدر براتون خوشحال شدم. یک حس افتخار و تحسین. چقدر امروز به این کامنت شما نیاز داشتم. و اشکهام همین جوری دارن میان پایین. به قول دوستان ،چقدررررر خدات رو دوست دارم. چقدر خدایی با عظمتی داری. و چقدر اون ایمان و باورتون بی نظیر بود، ادامه دادی چون میدی با اینکه به ظاهر چیزی نبود. اما تو دلت قرص و محکم بود. عاشق خداتم. همیشه در پناه همون باشی.
آقا اسماعیل عزیز!امروز سرصبحی این فایل رو چندین بار گوش کردم و تمام موهای تنم در هر باری که شعر پروین جان توسط استاد عزیز خوانده شد و معنی شد سیخ شدند و اشک ریختم و چون کار زیادی داشتم فقط چندین بار گوش کردم و میدونستم پیام های توحیدی بسیاری برای این فایل نوشته میشه!الان که باز کردم و کامنت زیبای شما رو خوندم سراسر اشک شدم و جاری
عشق بازیتون با خدا همیشگی و همواره
ممنون از وجودتون و خدا میدونه چقدر کامنت های توحیدی و الهی در این فایل نوشته و ثبت خواهد شد
سلام به آقای مهندس اسماعیل خسروی، مرد با ایمان و موحد و خداجو
عصر که نظرات منتشر شد، اولین پیام، پیام شما را خواندم، آنقدر مرا منقلب کرد که فقط دنبال یه جایی می گشتم بشینم گریه کنم، رفتم خودم را با پاک کردن گاز مشغول کردم تا یکم حالم بهتر بشه، الان که ساعت 12 و نیم شب است دوباره اومدم پیام شما را بخوانم و براتون بگم سپاس گذارم که تجربه فوق العاده تون را با ما به اشتراک گذاشتید.
(گفت ما هما جای تو هستیم
هرچه بخواهیم میکنیم
همه چیز ما هستیم
اونجا بود که فهمیدم هیچ چیزی نیستم
کجا رفت آن همه من من من)
درک این مسئله بسیار سخت است که من ی وجود نداره و همه چیز اوست.
آقا مهندس موحد براتون از خدای مهربان میخوام که روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر باشید.
سپاس از کامنت زیبای شما ، خیلی لذت بردن همش را گریه کردم انگار داشتم حس می کردم خدا داشته باهاتون حرف میزنه . فایل های توحیدی عالی هستند ولی این یکی چیز دیگه أست.
خدا بهترین برنامه ریز أست ، من باید خودم قبل از هر چیزی تو حیدم را درست کنم
یادم هست دوسال پیش وقتی همه از خدا میکفتن من پیش خود میگفتم خدا را چی کنم پول میخواهم مال میخواهم یعنی این از خاطر بود که خدا و عشق خدا را درک نکرده بودم
یک شب با خودش از شدت گریان پیش از حد گفتم من ثروت میخواهم تو که ثروت دوست نداری من میروم
یعنی این خداااااااااااااااعشق هست چی بگویم از این خدا
خدا بی نهایت ما را دوست دارد هر لحظه کمک و هدایت میکند
حالا هم به درک عشق خدا نرسیدم ولی میدانم وقتی خدا نباشد هیچ چیزی کیف و مزه ندارد اصلا بدون خدا لذت و شادی وجود ندارد
اسماعیل عزیز مرحبا به تو و مرحبا به این اعتماد بی مثال تو
تو کامنتها میخوندم که خیلی از نازنینان این سایت توحیدی وقتی کامنتی دلنشین رو میخونن با اشک شوق همراهه ، برام اتفاق نیفتاده بود این چنین تا کنون ، و کامنت شما ، اعتماد شما ، شنیدن شما ، و مثال عالی شما در خصوص شرایط حضرت محمد زمانیکه بهش وحی نشد، با من کاری کرد کارستان
امروز روز عاشوراست تفاوت اشکهای امروز من با اشکهای چند سال قبلم در همچین روزی فقط و فقط برمیگرده به درک حداقلم در باب توحید و متن شمالطف و هدایت رب بی همتای جهان هستی بود برتایید درستی مسیرم ، سپاسگزارممم
تبریکمیگم که در این مسیر توحید به نجواهاا گوش نکردید و صدای توحید رو تشخیص دادید از نجوااا تحسین تون می کنم که به این خوبی با ندای درون تون به این زیبایی ارتباط گرفتید و صدایش رو شنیدید و عمل کردید وعمل کردید.
تبریک بابت ازدواج موفقی که داشتید با آرزوی یه زندگی سرشار از شادی خوشبختی حال خوب و آرامش رو براتون دارم در پناه یزدان یکتا االله مهربان
سلام اسماعیل عزیز بابت کامنت زیبا دگرگون شدم احساس کردم که من یک جاهایی مسیرم را دارم استباه میرم درست حق را نوشتی خدا در جایی هست که ما فکرش را نمیکنیم جاهایی ما شرک میورزیم ولی خودمان هواسمان نیست سپاس از خدای منان بابت این کامنت زیبا
خدا رو شکر که در جمع دوستانی هستیم که در مسیر هدایت و دریافت نعمت های خداوند هستن.
چقدر زیبا بود، دل نوشته شما ، در وسط دلنوشته ات ، زمانی که خداوند با تو صحبت میکرد، چشم من هم پر از اشک لذت شد، لذت داشتن خداوند مهربان، برایت بهترینها رو در دو دنیا آرزو میکنم، یا حق
احسنت به این حداز تعهد وعملگرایی احسنت هرجا که اشک ریختی وبا خدا صحبت کردی من احساس ناب را تجسم کردم روزهایی که از همه جا نا امیدبودم من بودم وخدای من دستم وگرفت وگفت نترس من هستم سپاسگزار وجود ارزشمندتم مرسی که هستی ونوشتی
درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
درود بر شما آقای خسروی عزیز. کامنت شما رو با عشق خوندم و اشک میریختم . چون خودم هم چنین تجربه ای رو داشتم و بزرگی و لطف و مهربونی الله یکتا رو عینا دیدم .
بله ، وقتی که با تمام وجود دستتو بذاری توی دستان گرم و مهربان خدا و بهش اعتماد کنی و بهش توکل کنی از ته دل ، قطعا و قطعا و قطعا کاری میکنه واست که مات و مبهوت بمونی و اونجاست که ایمانت به او هزار برابر میشه . اونجاست که اعتمادت به او که فرمانروای تمام کیهانه ، بیشتر و بیشتر میشه .
خدایا بی نهایت سپاسگزارم ازت که همیشه حواست به ما هست
بی نهایت ممنونم ازت که هیچوقت ما رو تنها نمیزاری
خدایا هر روز و هر لحظه سخت محتاج هدایت و حمایت تو هستیم
خدایا ما بدون تووو هیچیم
خدایا بدون هدایت و رهبری تو به مقصد نور و حقیقت نخواهیم رسید
سلام خانم ملک دقیقا درسته داستان های واقعی عالین منم خوندم لذت بردم انگار در هشت بهشت بودم انگار در دانشجویی دهم 137 بودم واقعا لذت بردم ممنون از شما کامنت های خوب میزارید و انتخاب میکنید داستان های واقعی که برای دوستان اتفاق افتاده واقعا لذت بخشن ادم از نزدیک لمس کنه که این تمرینات جواب دادن
در حال حاضر در خانه پدر همسرم با 16 سال زندگی و صاحب دو دختر مینویسم .
جلوی من درختان سرسبز ،آسمان قشنگ ، ساختمان بلند زیبا و نسیم میوزد در این ظهر تابستان
زمانی که کامنت شما را دیدم اشکها ریختم و با خدای خودم صحبت کردم
خدایا با تمام اشتباهات و گناهان منو بخشیدی
با خوب و بد توی این مکان زندگی کردم
خنده ها کردم و اشکها ریختم
پس من به امید خودت با توکل به خودت حرکت کردم و هدایتم کردی و راه را نشانم دادی همان طور که به شما نشان داد پس دلهایشان را برایم نرم کن که با احترام کارهایمان انجام شود
این صحبتهایی بود که بعد از تمام شدن کامنت شما با خدا با سرازیر شدن اشکهایم عنوان کردم
و اما
بعد اینکه تصمیم گرفتم با پدر همسرم راجب به جدایی صحبت کنم و بعد از چند هفته دیشب همسرم به من گفت تو این دوروز کار را تمام میکنم
یک لحظه تپش قلب گرفتم و داغ شدم ولی در آن واحد گفتم خیلی هم عالی ولی داشت حرف زشت میزد جایی که دختر شش ساله من بود و فقط گفتم مراقب اطرافت باش و ایشون به من بی احترامی کرد ولی من با آرامش از کنارش رفتم
صداهایی شنیدم
سمانه تو میخوای جدا بشی کجا بری
تو که کارت را تازه شروع کردی مکان نداری ………
ولی یه صدایی میگفت تو خودت میخواستی از این زندگی بیرون بری تو دیگه تحمل بی احترامی و تحقیر و توهین را نداری تا کی بشینی و گوش کنی ولی هیچی نگی تا کی بشینی و همسرت از گذشته بگه تا کی بشینی و جلو تو رو بگیره که پیشرفت نکنی تا کی فوش و بد دهنیش را بشنوی ……
دیشب که ایشون این حرف را زدن و موقع خواب دوباره رفتن سر تهدید کردن من و میخوان موقع جدایی اذیت کنه به دید خودش و حرفهای گذشته را داشتن بلند بلند میگفتن من یه کاری کردم هندزفری گذاشتم و فایل استاد را گوش کردم و همون آن گفتم سمانه نترس این همش حرف و گفتم خدا یا من فقط تو را دارم البته هر روزو هر لحظه به خودم میگم و یه لحظه گفتم خدایا ایشون دیگه حرف نزنه و ساکت باشه خدا شاهد همون لحظه شد فقط گفتم خدایا شکرت
صبح که بیدار شدم با لبخند گفتم سمانه تو قوانین را میدونی پس اهمیت نده بیا کدت را اونحوری که میخوای بنویس
استاد عاشقتم با دوره بینظیر کشف قوانین
و خیلی قشنگ نوشتم البته با حس خوب
و حتی خدا بهم گفت تو از اینا روزی میخوای ؟
روزی دهنده نزد خداست سوره مومنون وای عالی بود
فقط کارم را سپردم به خدا که در بهترین شکل ممکن انجام بده برام
چقدر خوبع صبح زود بیدار بشی و خواب آلو خواب آلو بیایی توی ایمیل های سایت و بعدش چشمت بخوره به اسم الهه رشیدی عزیز بینظیر . بعدش یهویی بگی خدایا شکرت اسم الهه رو دیدم میدونم شروع نوشتن کامنت هاش برای اول صبح چقدر الهی و خدایی هستش.. یعنی اگر میخوایی صبح تو با اسم خدا و بنام خدا شروع کنی بیا توی سایت و از همه خوش اقبال تر اینکه که اسم زیبای الهی الهه رو ببینی ..
سلام و درود به زیباترینع زیباترین اسم و کلام خدا
سلام و درود به تو ای دختر الهی و زیبا
سلام و درود به عاشق ترینم عاشق ها … دختر تو چقدر عشقی بخدا ..
الهه جان عزیزم ممنونم که توی این کشتی کروز عباسمنش هستی
ممنونم که صبح منو با اسم زیبایت و با قلم الهی آت وبا این کامنت و نوشته های خدایی آت ساختی
تو فرشته ی خبر رسان و نشونه ی صبح گاهی من بودی .
واقعا خدارو سپاسگذارم برای وجود عزیزان و عزیز دلی به اسم الهه رشیدی نازنین
الهی همیشه مثل اسمت بدرخشی
الهی همیشه به اعتبار نیک دیده بشی و شناخته بشی
الهی همیشه پر آوازه باشی….
چقدر خوبع که اول صبح پیامتو از یک فرشته ی الهی دریافت کنی و روزتون به این خوبی شروع کنی خدایاااا شکرت
خدایا شکرت برای این کلمات ی که بهترینها بهترین ورودی اول صبح من بود خدایاااا شکرت
الان 05:30 صبح شنبه هست برم طللوع خورشید رو از روی بالکن ببینم و دوباره این کامنت الهی تو بخونم
بعت بگم هر وقت که برام کامنت میزاری منو یاد مهاجرت میندازی
رویای نازنینم بزار یه داستانی از محل شغل بهشتی م برات بگم
بگم از مهربونی هایی که خدا در حقم میکنه
بگم از دل هایی که خدا برام نرم وگرم میکنه
چند روز پیش یه مشتری از بوشهر داشتیم خیلی باهاشون ارتباط صمیمی برقرار کردم
بعد از اتمام عکس شون بهمون گفت من دوست دارم به کارت های همه ی کارکنای عکاسی به خاطر خانم رشیدی یه مبلغی پول رو واریز کنم
الله الله رویا جان وقتی اینوگفت چشمام پر از اشک شد دیدم همه ی همکارام بهم نگاه میکنن و فقط یه لبخندی زدم و به خدا گفتم خدا جون داری چی کار میکنی با قلب من
چقدر زیبا داری هرلحظه نشانه های ثروتمند شدن رو بهم هدیه میدی
چقدر زیبا داری منو هر لحظه هدایت میکنی به سمت ثروت و نعمت بیشتر
اره عزیزدلم خدا برامون همه چیز و همه کس میشه
عاشقتمم خدااای وهاب و مهربونم
عاشقتم استاد عزیزم
عاشقتمم مریم جانم
عاشقتمم رویای نازنینم
عاشقتمم الهه ی بینظیرم
خدایا شکرت
با تمام وجودم ازت ممنونم که این کامنت زیبا وپر از عشق الله رو بهم هدیه دادی عشق ترین مامان دنیاااا️
ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و با اراده ی پولادین مون همراه با الله یکتا
ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و با اراده ی پولادین مون همراه با الله یکتا الهه جان عاشق این تیکه کلام زیبایت هستم وقتی اینو می خونم نمیدونی چقدر قدرت می گیرم و بهم انگیزه میده .. این اراده ی پولادین از کجا میادددد؟؟؟؟؟
من وقتی به درونم نگاه می کنم میبینم که این اراده فقط بهمراهی خداوند میتونه انجام بشه یعنی همون شعر معروف که میگه تو با خدا باش پادشاهی کن … بی خدا باش هر چه خواهی کن این شعر. رو میشه از زوایای مختلفی توضیح داد ولی من این قسمت شعر رو اینجوری معنی می کنم .. بی خدا باش هر چه خواهی کن. یعنی وقتی خدا همراهیت نکنه .. وقتی خدا کنارت نباشه هر چقدر هم کاری رو انجام بدی ثمره ای نداره .. یعنی وقتی چنین مونس و همدم و همراهی رو کنارت نداشته باشی کار کردن تو چه فایده ای داره.. هر چقدر هم تلاش کنی بی نتیجه است فقط سختی کار روی دوش خودت و زندگیت سنگینی می کنه و کارت زاره..
الهه جان عزیزم تو همون اراده ی پولادینی هستی که خداوند داره همراهیت می کنه .. تو همون باخدایی هستی که براحتی داری پادشاهی می کنی …
اینکه اون مشتری بوشهری توی جمع گفت .بعد از اتمام عکس شون بهمون گفت من دوست دارم به کارت های همه ی کارکنای عکاسی به خاطر خانم رشیدی یه مبلغی پول رو واریز کنم یعنی تو لایق بهترین ها هستی یعنی برو غمت نباشه .. یعنی خدا کناره..
شاد و موفق و ثروتمند باشی و همیشه برای این اراده ی پولادینت تحسینت می کنم و این نشانه ها و هدایت های الهی بسمت پول و ثروت همه از همون با خدا باش و پادشاهی کن میاد عزیزم ..
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که ما همه از هدایت شدگانیم چون ما همان سرنشینان در این کشتی کروز عباسمنش هستیم . خدایا سپاس
حال خوبمان را سپاس
با تو بودنمان را سپاس
نعماتت را سپاس
موفقیت امروز و پیش رویمان را سپاس
این فرصت های طلایی را سپاس سعادت در دنیا و آخرت را سپاس
خدایاااا سلامتی جسم و جان و روح و ذهن مقدس الهی مان را سپاس.
خدایا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
وقتی برام نوشتی بهترین مامان دنیا خیلی لذت بردم و ای کاش چنین باشد با تمام وجودم ازت ممنونم که این کامنت زیبا وپر از عشق الله رو بهم هدیه دادی عشق ترین مامان دنیاااا️
ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و با اراده ی پولادین مون همراه با الله یکتا
سلام و صد سلام به دختر پر انرژی که وجودش سراسر پر شده ازعشق الهی دختر خوب ی خورده آروم تر بابا حسودیمون شد به کجا چنین شتابان الهه عزیزم با تمام وجودم تحسینت میکنم که اینقدر قشنگ خداوند رو توصیف کردی چقدر حس خوبی گرفتم از عشقی که لبریز کردی تو کامنتت
وقتی به خدا وصل بشیم خداوند همه چیز میشه برامون عشق میشه و سر زبان دیگران جاری میشه تو وجودمون
بهم گفت فرشته نازنینم این جواب اون توکل و ایمانی بود که بهم داشتی و مهاجرت کردی اینجا رو خدا به من گفت از زبان شیرینت
و چه زیبا خداوند میگه که مهاجرت درهایی از نعمت رو به روت باز میکنه، بله الهه جان وعده های خداوند حقه اگه باورش کنیم عاشقتم فرشته نازنین خدا
چقدر زیبا نوشتید و مشخص بود تمام کلماتی که تو کامنتت بود جنسش تجربه توحید بود، ممنونم ازت بابت این کامنت زیبات خواستم کمالگرایی کنم و ننویسم چون واقعا خسته ام از لحاظ جسمی ولی همین تشکر هم باید نوشت، باید بدونی چقد تجربه ات منو به فکر فرو برد در مورد خودم، دمتگرم مرد خدا همیشه تو زندگیت همینقدر پرحضور و قدرتمند باشه
بهتون تبریک میگم و از صمیم قلبم خوشحال شدم که این ارتباط زیبا رو با خدای خودتون دارید
اینجایی که نوشتید «بعد از دو روز اونجا بود که به صحبت پیامبر رسیدم که گفت سخت ترین روزهای زندگیم زمانی بود که خدا بهش وحی نکرد»
تا چند وقت پیش اگه همین جمله رو میخوندم اصلا نمیفهمیدم یعنی چی
الان میفهممش… به قدر خودم
وقتی میشنیدم که فکر کنم حضرت علی بودن که تو یه مناجاتی میگفتند که آتش جهنم رو میشه تحول کرد اما ولی فراق تورو چه کنم من اصلا نمیفهمیدم یعنی چی، فکر میکردم یجور تملق ، فارق از اینکه وقتی من این عشق رو درک نکردم که بخوام فراقش رو بفهمم
خدای من طعم عشق به خودت رو بهم بچشون
به همهی بندگانت بچشون
طعم بندگی و بنده نوازیت رو
طعم توحیدت رو
طعم ایاک معبد و ایاک نستعینت رو
به زیبایی بچشون، از راه خیر و عشق و سلامتی و خوشی
من میخوام بنده ات باشم و بندگیتو بکنم
من میخوام تو هدایتم کنی همونطور که پیامبرت رو هدایت کردی
میخوام بهم ثروت بدی همونطور که به سلیمان ثروت دادی
بهم توحید بدی همونطور که به ابراهیم دادی
بهم توان کلام و صحبت کردن با خودت رو بدی همونطور که به موسی دادی
بهم قدرت خلق و معجزه رو بدی همونطور که به عیسی دادی
بهم عشق به خودت رو بدی همونطور که به علی دادی
بهم عمر با عزت بدی همونطور که به نوح دادی
بهم معجزه تو زندگیم رو بدی همونطور که به یوسف دادی
بهم قدرت شکرگزاریت رو بدی بیشتر از اونکه به هر کس تو این دنیا دادی
بهم راه ذکر و یاد و ارتباط با خودت رو بدی به زیباتر از شکلی که به پیامبرهات دادی
الان داشتم با خودم صحبت میکردم میگفتم مریم تو دوستی پیشت نداری که بتونی بشینی باهاش از خدا بگی، بشینی باهاش از باور و ثروت و عشق و باور ساختن حرف بزنی، دلت میخواد فقط این حرف هارو بزنی و بشنوی اما کسی نیست، بعد جواب خودم رو دادم چرا یه عالمه دوست تو سایت استاد عباسمنش داری، حتما لازم نیست همدیگه رو ببینید که ، اونم به وقتش، بذار این فرکانس هات آنقدر تکرار بشن و تکرار بشن و قوی بشن که مثل استاد دوست های بی نهایت هم فرکانس خودت به سادگی میان تو زندگیت، همینطور که داشتم با خودم صحبت میکردم اومدم گوشیم رو چک کردم و دیدم قسمت بالای پروفایلم یه دایره آبی اومده، وقتی خوندم نوشتید دوست عزیزم بسیار احساس خوبی پیدا کردم، دلم روشن شد، میدونم که خدا صدام رو شنید و بهم نشونه اش رو نشون داد
تشکر میکنم ازت که منو اینطور مخاطب قرار دادی دوست عزیز
ممنونم از تحسینت
ممنونم از نظر پر از انرژی خوبی که برام نوشتی، خودم یادم رفته بود که این کامنت رو نوشته ام
حتی به فاصله دو روز
پیام شما یادآوریش کرد برام
«وبهت تبریک میگم
ک متوجه شدی چی میخوایی
این خودش یعنی این خواسته ت اجابت شده فقط باید باورش کنی
هرانچه ک ب آن نیاز داری یا درموردش مشتاق هستی از قبل ب تو داده شده
فقط باید با تجسم واحساس خوب میل وخواسته ت را احضار کنی و ب خواسته ت میرسی (نویل گدراد)
ادعونی استجب لکم
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
اینم خود الله گفته
خدایا شکرت
عاشقتم کمکم کن تا درک کنم
همین الان ک اینجا هستیم یعنی پذیرفته شدیم فقط باید ادامه بدیم
خدا خودش هدایتمون میکنه»
این تیکه از نوشته ات بسیار حال خوب بهم داد ،بسیار زیبا و دلنشین و حقیقی بود
بسیار ارزشمند بود برام
شکر خدای مهربانم که با دستان بی نهایتش هدایت میکنم
از خدای بزرگ برات بهترین های دنیا و آخرت رو میخوام، همیشه در پناه امن خودش با عشق و ایمان و توکل زندگی کنی و لذت لحظات زندگیت رو ببری دوست خوبم
اسماعیل عزیز امروز که این کامنتت رو خوندم در ایران دهم محرم یعنی عاشوراست … توی خونه تنها نشستم و کمی دیر از خواب بیدار شدم این فایل استاد رو دیروز نصفه نگاه کردم بعد از دیدن کاملش اولین کامنت کامنت شما بود که خوندم نمیدونی چقدر اشک ریختم و چقدر با تو در اون لحظات شک و تردید و لحظات تنهائیت که فقط خدا رو داشتی همزادپنداری کردم…
و خداوند به شجاعان پاسخ میدهد..این عین جمله استاد در قدم اول دوره بی نظیر دوازده قدم هستش… و واقعا خداوند اونهایی رو که سر جلویش خم میکنند سربلند میکنه اسماعیل عزیز تو معنای توحید عملی رو درک کردی و به همان اندازه که درک میکنیم درها باز میشه …. من فقط متوجه نشدم شما برگشتی و توی ایران داری فعالیت میکنی یه هنوز همون ترکیه هستی
سلام اسماعیل جان.منم تو شرایط سختی مثل این بودم.میدونم چی بهت گذشته تو جای غریب بودن.من همیشه اعتقاد دارم خدایی که به انسان عذت نفس داده، خاری و ذلت بنده هاش رو نمیخاد.همیشه این حرف رو تکرار میکنم.و باعث میشه فقط به خودش تکیه کنم.الحمدالله. انشاءالله همیشه موفق و پیروز باشی
سلام آقا اسماعیل عزیز .دیدگاهتون را خوندم عالی بود واقعا قلبم باز
شدواقعا تحسینتون میکنم،. بابت این همه اراده واطمینان به الله متعال به من هم انگیزه دادی خداوند را تو زندگیم بیشترببینم و جستجوش کنم سپاسگزارم ،همواره قلبتان پر ازعشق و نور الهی باشه وهر لحظه تو زندگیتون بدرخشی
افرین فقط میتونم تحسین کنم این همه شجاعت و ایمان رو
اشک در چشمان حلقه زد اینکه خردسالی بزرگ میشوی و بدون ایمان کلی نتیجه خلق میکنی بعد به خود و منم نسبت میدهی چقدر این داستان اشناست و چقدر تجربه اش برای رشد و پیداکردنش پیداکردن توحید در عین سختی – سختی که من با اون همه قدرت و علم به این روز بیفتم و آسانی پیداکردن قدرتی که همه چیز از اوست آرامش اینکه اوست و او کافیسیت
من که به طور معجزه اسایی وارد کاری شده بودم که به درامد عالی رسیده بود و واقعا مثل موشک پیشرفت میکردم شروع کردم به منم منم کردن و خودمو با بقیه مقایسه کردن و غرور که همه چیز رو از دست دادم
بعد به خودم اومدم
قبلا فکر میکردم مهم ترین باور ها برای موفقیت فراوانی و اعتماد به نفسه اما الان فکر میکنم استخان پشت همه موفقیت ها فقط توحیده
روی یه کاغذ نوشتم که کجا بودم و بعد از منم منم کردن چه اتفاقی حالمو بد کرد و چه چیز هایی رو مرحله به مرحله از دست دادم
وقتی شروع کردم درست حسابی روی خودم کار کردن همه چیز به من برگشت همونطور پله پله به همون ترتیبی که از دست رفته بود برگشت
قبلا فکر میکردم من فایل های زیادی از استاد دیدم و دیگه شخصیتم تغیر کرده میگفتم ذهن من مثل یک ثروتمند زاده شده و دیگه لازم نیست کاری انجام بدم
اما به مرور اون ذهنیت ثروتمند زاده از بین رفت
چند روز پیش یه جمله توی کامنت ها دیدم : استاد گفته زندگی مثل یک شیب یه کوهه یا هر روز بالا میری یا هر روز که بالا نری لیز میخوری میای پایین
من با چک و لقد فهمیدم که باید هر روز خودم کار کنم
با چک و لگد فهمیدم نباید به کسی وابسته باشم
با چک و لگد فهمیدم نباید کردیت موفقیت های کاریم رو به خودم بدم
چقد زیبا بود واقعا جایی خورو فرستاد که خود طرف به خدا اعتقاد نداشت یارب دقیقا مثل موسی عجب پیامبری بود موسی خیلی برام قابل احترامه با این که کله شق بازی درمیاره به اونجا میرسه که به خدا میگه من از هر خیری از تو به من برسه محتاجم فقیرم
سلام به بنده پاک و مومن خدا بی نهایت ازتون ممنون وسپاسگزارم به خاطر این حال واحساس خوبی که به مامنتقل کردی بسیار ممنونم وخداوند رو سپاسگزارم برای این هدایت بی نظیرش برای تک تک کلماتی که نوشتی اشک ریختم وبی نهایت براتون خوشحالم وتا ابد براتون آرزوی روزهایی پر از شادی وسلامتی ونشاط وثروت ودارم.
سلام ممنون از کامنتتون،دوست عزیز من چقدر با خوندن کامنتتون،جون گرفتم که منی که از بچگیم هر چی یادمه داشتم با خدای درونم صحبت میکردم و شکرش رو میکردم،هدا میدونه چقدر عاشقم هست،خودم خبر ندارم،چقدر مراغبم هست،چقدر همه چی رو داره برام ردیف میکنه و نمیبینمش،خدایا سپاسگذارم ازت با این که نمیفهمم چه نعمت های دارم و چه نعنت های در انتظارمه
سلام آقای خسروی خدارو شکر بخاطر اینکه الان زندگی خوبی دارید
چقد شجاعت و شهامت داشتید بعد شکست دوباره بلند شدید ،رفتید یه کشور دیگ از،صفر شروع کردید شما واقعا توحید عملی را عمل کردید ،قطعا شما لایق یه زندگی عالی هستید .انشاا…موفق تر و ثروتمندتر و عالی تر از قبل باشید …
سلام خسروی عزیز خیلی لذت بردم از این کامنت زیبا تان خیلی خوشهال هستم که در مسیر توحیدی قرار دارین همینکه به خداوند ج ایمان داشته باشیم کافیست فقت باور کنیم که چنین قدر است که ما را در هر لحظه هدایت میکند چون من هم تجربه هدی زیاد دارم از این که فقت روی خدا حساب کردم و از جای برایم کمک شد که من گمان نمیکردم خدایا شکرت که من را در جمع این دوستان صمیمی قرار دادی خدایا شکرت
چقدر حس میکنم شبیه اون دوست من هستین ک توی اهواز با هم خدمت سربازی بودیم از جنس حرفات حس میکنم ک خودتی آفرین ک به الهامات الهی گوش کردی و هدایت شدی و ایمان خودت رو نشون دادی تشویقت میکنم
چقد زیبایی توی متن کامنت شما بود از ایمان به خدا و هدایتش و از اعتماد شما و لذت بردن از ارتباط با او به راه درست هدایتش شدن.
موقع خوندن کامنت شما داشتم به این که چطور آدم میتونه با سه میلیون بره ترکیه و نگاهی به پشت سرش نندازه فکر میکردم
ایمان قوی میخواهد که شما داشتی و رفتی و نتیجه گرفتی،دمت گرم
وقتی داشتم فکر میکردم به همین موضوع که اگر برای من قرار باشه اتفاق بیوفتد چقد اعتماد میکنم کلی ذهنم مشغول شد از این که هنوز کار دارم خیلی هم کار دارم که به این حد برسم
امیدوارم من هم بتونم مثل شما وخیلی از دوستان دیگر که توی سایت مینویسن از هدایتشون و اعتمادی که به خدا کردن به اون حد از ایمان برسم.
امروز درخواستم فقط از خدا همین بود که من فقط از اون بخواهم و نگاهم به اون باشه
سلام خدای من خدای هدایتگر که منو همواره هدایتگری به بهترینها
خدا جونم من امروز که روز تعطیلم حساب میشه و الان باید خواب باشم قاعدتا چون دیشب خیلی دیر خوابیدم و الان درسفر ولی چنان منو شیفته و عاشق خودت و این سایت الهی کردی و همواره هدایتم میکنی و هدایت شدم به بنده های خوبت چون اسماعیل توحیدی عزیزو داستان زیبا و توحیدی خدایا شکرت برای لحظه به لحظه هدایتم
سلام اسماعیل عزیز بنده با ایمان خدا چقدر لذت بردم از داستان هدایتم و کمک خداوند و معجزات زندگیت و چقدر اشک ریختم با خواندن کامنتت و ایمانم به خداوند قوی تر شد دوست شجاع و با ایمان
طبق آیات بی شماری که در قرآن داریم شما ایمان و شجاعتت حکم عمل صالح برای خداونده و حرکت کردنت و مهاجرت ایمان به خداونده که ایده را بهت داد و تو حرکت کردی با ایمان و نتایج برات رخ داد
. «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ … الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ …؛[12][13]همان کسانى که ایمان آوردهاند، و دلهایشان به یاد خدا مطمئن و آرام است… کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، براى آنها پاکیزهترین زندگى است…
. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ …. لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ؛[10][11]و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند… نه ترسى بر شماست و نه اندوهگین مىشوید.
و تو نه ترسی داشتی و نه غمی بلکه با امید ادامه دادی و چقدر عزتمندنه خدا عزیزت کرد و به نتایج ایمان معجزات وارد زندگیت شد
تحسینت میکنم اسمائیل درود خدا بر تو باد
و شما روالگو قرارمیدم و با ایمان از خدا میخوام برات بهترینها رقم بخوره و منم مثل شما ایمانم و در عمل نشان دهم و هدایت خداوند و دریافت کنم
اونجا که گفتی لقمه وسط گلوم گیر کرد یاده اتفاقی افتادم که 4سال پیش تو بدترین شرایط مالی زندگیم واسم رخ داد.
اون شب با نهایت جددیت و با تمامه قلم و با تمامه وجودم گفتم خدایا حالا که هرچی تلاش میکنم از راه درست و حلال پول در بیارم اما تو بهم نمیدی به عزت و جلالت قسم چنننان غرق در دزدی و پول حروم میشم!
چنان میرم از راه خلاف پول در میارم که هیچچچچی تو دلم نمونه
تو هم هررر کاری دوست داری بکن
هرچی بینه ما بود تموم!
یادمه با همون احساسی که دیگه راهمو از خدا جدا کرده بودم خوابیدم و متوجه شدم که خدا صدامو شنید
ساعت 3 شب تب و لرز گرفتم و حالم بهم خورد.
من بارها شده بود مسموم بشم و حالم بد بشه اما اون شب رو هیییچوقت فراموش نمیکنم!
خییییلی بهم سخت گذشت!
من از ساعت 3 شب تا ساعت 6 صبح فققققط داشتم بالا میوردم
جوری که کمر درد گرفتم.
جالی اینجا بود که خانواده ام هم خونه بودن اما هیییچکدومشون بیدار نشد
چرا!؟
نمیدونم
تا اینکه ساعت 6 صبح بود تو همون حالت که واقعا بریده بودم یه جمله گفتم
گفتم خدایا کمکم کن
خدا تو دستشویی تو همون حال بدی که داشتم نشست کنارم گفت ببین!
اگر بری سمته راه خلاف هررررررچی که پول در بیاری همینجوری از حلقومت میکشمون بیرون!
با هر خط این کامنتت اشک ریختم ولذت بردم خیلی خوشحالم وبه خودم میبالم که کنار دوستان بی نظیری وخانواده بی نظیری هستم که هر لحظه آگاهتر میشیم وخداوند رو بیشتر درک میکنیم
خیلی خوشحالم که خدای واقعی رو پیدا کردین
وبه بهترینها رسیدین
خداروشکر بهترین خدارو داریم که هدایتمون میکنه به سمت بهترینها
خداروشکر بهترین استاد رو کنارمون گذاشته وبهترین دستش رو کنارمون گذاشته که راحتتر بتونیم در مسیر درست قرار بگیریم
اسماعیل چقدر خدا باهات رفیق بود چقدر دوستت داشت دمت گرم که رفاقتت باشه اینقدر قشنگه اونجا که لقمه تو گلوت گیر کرد خیلی دوست داشتم بدونم به چی فکر میکردی…..
بنظر من اون تشک همون فرش سلیمان بود برات اون تشکی که بهت داد همون خونه و زمین ماشین ایناها بود چقدر قشنگ بود همچیز چقدر تو خوب بودی الهی صد هزار بار شکر برای این فرمانروایی که بندهاشوووو تنها نمیزاره خدایااااا دوستت دارم الهی شکرتتتتتت شکرتتتتتت دوستت دارم رب نازنیم
اسماعیل در پناه جان جانان رب العامین شاد و سلامت و ثروتمند باشی رفیققققق
بسیارتابسیارلذت بردم ازدل نوشته تون من ازعصر پنجشنبه تاشب جمعه جایی بودم وبه سایت دسترسی نداشتم و باورم نمیشد که اینقدربه سایت الهی عباسمنش وابسته باشم وشب گذشته به محض اینکه رسیدم خونه رفتم سراغ کامنتهای دوستانم وقتی به کامنت شمارسیدم وفکر میکنم اولین باربود که کامنت شمارومیخوندم وحس حال عجیبی به من دست داد وبسیارتابسیارشمارو تحسین کردم جناب مهندس بعداز برخورد بااون تضاد ایمان وتوکلتون رو به نحواحسن نشون دادین وهمه چیزو به خداسپردین واقدام به مهاجرت کردین ولذت بردم ازاین قلم شیوایتان که رابطه تون روباخدای وهاب ودریافت پیامها والهامتش رو به این شکل زیبا بیان کردین وچقدرخوب وروان این کاررو انجام دادین به طوریکه صبح امروز که ازخواب بلند شدم مجددا کامنتتون روباعشق خوندم وکلی به احساس خوب رسیدم ودرس گرفتم ودرانتهابسیارخوشحال شدم وذوق کردم که به خواسته هاتون رسیدین وزندگی موفقی دارین خدایابی نهایت ازت سپاسگزارم که دراین جمع توحیدی وصمیمی هستم خدایا سپاس سپاس سپاس
چقدر زیبا نوشتی اون جا ک نوشتی ک بین همه عزیزت کرده خدا ک همه دوست دارن یاد خودم افتادم ک چطور خداوند مرا عزیز کرد در بین بندگانش چقدربهم عزت داد زمانی ک فکر نمیکردم چ زمانی هایی دستم را گرفت هر لحظه یاد خودم افتادم ممنونم ک باعث شدی دوباره مرور کنم ب یاد بیاورم لحظه هایی ک هم قدم با خدا بودم وچ نعمت هایی ک وارد زندگیم شد
لذت بردم از اینکه نوشتی الان ازواج کردی صاحب خونه و….شدی .گواری وجودت این همه نعمت
سلام به اسماعیل توحیدی ناب که این بار با اینکه اسماعیل بودنامش ولی ابراهیم گونه نفس خودش را قربانی کرد و اینچنین پاداش گرفت .بی نهایت تحسینت می کنم مرحبا بر ایمانت مرحبا بر تسلیم بودنت مرحبا بر عمل کردنت مرحبا به پذیرا بودنت مرحبا مرحبا مرحبا
_ اگر فکر میکنی کسی میتونه کمکت کنه بازهم تلاشت را بکن.
_ هرچه گفت چشم گفتم و عمل کردم و معجزه در لحظه دیدم.
_ گفت اگر میتوانی هضمش کن،اگر میتوانی بیرون بیار لقمه را. گفت اگر میتوانی ادرار کن یا او را برگردان. (یعنی کوچکترین کارها رو هم بدون اجازهی خدا نمیتونم انجام بدم)
_ اونجا بود که فهمیدم هیچ چیزی نیستم. (در مقابل خداوند هییچ چیزی نیستم، خدایا خودت رو به من هم نشون بده منم عشقت رو میخوام، منم میخوام قلبم رو باز کنم برای ورودت)
_ لپ تاپ رو فروختم با 3 میلیون تومان 4 سال پیش رفتم ترکیه برای اولین بار (ترس ترس ترس! از چی میترسی نگین؟! بقیه رو ببین!!!)
_ او میگفت و من میخندیدم، او میگفت و من گریه میکردم، او میگفت و من شوق میکردم، او میگفت و من قدرت میگرفتم، او میگفت و من افتاده میشدم، او میگفت و من آرام شدم. (اشک رییختم با این جمله هااا اششک)
_ پیامبر گفت سخت ترین روزهای زندگیم زمانی بود که خدا بهش وحی نکرد.
_ یادته برای کاگر های افعانی توی زمستون لباس میخریدی؟ یادته برای عید براشون شیرینی میخریدی؟ یادته میبردیشون دکتر؟ الآن نوبت ما هست به تو بدیم (این جمله ها قشنننگ برای من بود چند روزه دارم به خودم میگم نگین اینقدر دودوتا چارتا نکن اینقدر وقتی میخوای برای کسی کاری انجام بدی حساب کتاب نکن و نگو اونکه چیزی برای من نخریده کاری برای نکرده؟! من چرا انجام بدم من چرا چیز گرون بخرم براش؟، جدیدا از کتاب رویاهای استاد یاد گرفتم میگم نگین اینقدر تو ذهنت بحث نکن ببین روحت چی میگه؟! و قشنگ صداش رو میشنوم که میگه بیخیال بابا بخر براش)
_ اهواز دانشگاه چمران (من دانشجوی این دانشگاه بودم وااای که من عاااشقشم خییلی دوران خوبی برام اسمش رو که تو کامنت شما خوندم کییف کردم)
_ اونجا بود که فهمیدم وقتی خداوند کسی رو عزیز میکنه یعنی چی.
_ جایی منو فرستاد که به خودش اعتقاد نداشت ( خدای من عاااشقتم کپی هم که میکنم باز اشکم درمیاد از این جمله ها)
آقا اسماعیل وااقعا ازت ممنونم که این کامنت رو نوشتی. سپاس.
خدای من دوست توحیدی من آقا اسماعیل تسلیم تو شود و تو بهترین راه را نشونش دادی
مسیرهای آسان و براش آسان تر کردی
تو قادری ،قدرت دست توست کافیست من دستت و باز بزارم و ازت بخوام
اینم نشانی دوستم ازت خواست و تو بهش دادی
شکرت شکرت شکرت
هر چقدر هم ازت سپاس گزاری کنم کم کردم
بخاطر این باران رحمتت که صبح تا حالا میباره و صدای لذت بخشش بهم میگه تو در مسیر رحمت و برکت خدا قرار گرفتی بهترین حس و حال و بهم میده خدایا شکرت شکرت شکرت
به اندازه ی تک تک دانه های بارانی که میباره شکر گزاری میکنم
بخاطر این نشانهای که از کامنت دوستم بهم دادی شکرت
دوست عزیزم قابل تحسینی که قدم برداشتی و قدمهای بعدی بهت گفته شد آفرین آفرین
چقد کامنت پرباری بود بوی خدای میداد چقدعشق بازی با خدا لذت بخش بود وبااین لذت شما انگار ک ماباخدا عشق بازی کردیم
وقتی برای بار اول کامنتتون رو خوندم جایی ک گفتین بهم گفت دیگ ب پشت سرت نگاه نکن یاد زن لوط بود فکر میکنم افتادم ک نباید ب پشت سرش نگاه میکرد ومنقلب شدم
وچقددددر این خدا بزرگ بود ک گفتین جایی منوفرستاد ک ب خودش اعتقاد نداشت
سلام اسماعیل عزیز چقدر زیبا نوشتید قوربون انرژی جونم بشم ک اینقدر به ما بندگان نازنینش لطف داره..اصلا نمیدونم باید چی بگم فقط نوشته هاتون بینهایت دلم رو گرم تر و اشکم رو سرازیر کرد،خوشحالم ک اینقدر نزدیکی و اینقدر قشنگ الهامات رو دریافت میکنید و واقعا تحسینتون میکنم ک پای تعهدتون موندید و نتایجش رو هم گرفتید امیدوارم هر روز نتایجتون بیشتر و پایدارتر بشه و مبارکتون باشه خونه و هر چیزی ک خریدید و بیشتر و بیشتر ثروت بسازیددر پناه انرژی جانمون شاد و سالم و آرام و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم
هر وقت بچه ها تو کامنتهاشون مینوشتن که میخوندم و اشک می ریختم میگفتم پس چرا من هیچوقت گریه ام نمیگیره چرا من بغض نمیکنم و برام تعجب برانگیز بود ولی امروز کامنتت رو خوندم تمام موهای بدنم سیخ شد بغضم گرفت هر چند اشک نریختم ولی بغضم گرفت به خاطر اینکه چقدر خدا نزدیکه و من چشمم به غیر اونه
چقدر خدا به من نزدیکه و من کاسه چه کنم چه کنم دستم گرفتم
چقدر خدا به من نزدیکه و من دارم دنبال راه حل میگردم
اونجایی که گفتی خداوند منو هدایت کرد سمت یکی که خدا رو باور نداشت به خودم گفتم ببین خدا حتی کسایی که باورش ندارن رو هم مورد لطف و رحمت خودش قرار میده تو کجای کاری گفتم خدایا شرمندم که اینقدر دارم جلز و ولز میکنم و نگرانم ،شرمندم که اینقدر شرک او وجودم هست
برای بار دوم اومدم کامنتت رو خوندم هربار اشک ریختم ازین سادگی کلامت ،من خدا رو با هرجملت پشت سرت دیدم،من این انرژی که کارهارو برات درست کرد بهت کار داد عشق داد زمین و ماشین و همکارهای بامحبت داد رو پشت سرت دیدم
وقتی خدا بر کلامت جاری باشه مات و مبهوت کلمه به کلمه این پیام الهی میشه آدمیزاد
دروغ چرا بهت حسودیم شد،دلم ازین جنس همراهی خواست خدا خیرت بده که باعث شدی من هم ذره ای درک کنم که خدا درهمه جا هست چه در نای و مری چه در ترکیه و آکسارای
لذت بردم از کلامت قدر این لحظات رو بدون واقعا این عشق هیچ قیمتی نداره
کامنت شما خوندم خیلی لذت بردم یعنی درواقع بنظرم هیچ کسی نیست که تو زندگیش به حدی نرسیده باشه که بی پناه شده باشه،نا امید شده باشه به قولی به خط پایان زندگیش نرسیده باشه
در حالی که خط پایان زندگی رو ما با تنگ کردن دایره زندگی به خودمون ایجاد کردیم با ندیده گرفتن قدرت حق الهی با فراموش کردن توحید
خیلی خوشحالم که پایان داستان واقعیت اینقدر قشنگ تموم شد باز رسیدی از جایی که همینه: حکایت اون کوچه پس کوچه هایی که میریم میریم میریم با کلی سردرگمی ها دنبال یه پلاکیم ولی این خستگی ها برامون شوق اون پلاک رو داره که اگر پیداش کنیم بگیم: آخیش راحت شدم از اینجا به بعد دیگه نفس اوفیش باید بکشم اونم دری و پلاکی جز در الهی نیست
از داستانت خوشم امد چون منم یه روزایی بی پناهی رو چشیدم حس کردم دستم از همه جا کوتاه و بریده ولی دیدم از جایی که فکر نمیکردم نه تنها اگر به امید این بودم یکی دستی که دراز کردمو بگیره بلکه دو تا دستم رو که گرفته پشت زانوهامم گرفته گفته از تو حرکت از من برکت
محال هست ما قدمی بر نداریم نتیجه ای برایش نباشه
اینکه شما میگی با خدا حرف میزدی قشنگ منو برد یاد اون چوپانی که زمان حضرت موسی بود روزی با حضزت موسی برخورد داشت گفت تویی که پیامبری خدا بهم نشون گفت برای چی
گفت بغلش بگیرم عین گوسفندانم بغلش کنم موهاش ندازش… حضرت موسی کلی دعواش کرد و برگشت که به موسی خدا گفت اگر برنگردی از نبوت برت میدارم یعنی هر کسی میتونه با خدای خودش همون مدلی صحبت کنه این ما هستم برای خودمون میان خودنون و خدا پرده خجالت یا پرده غریبی گذاشتیم والا خدا بارها بهمون گفته مرا بخون هر مدل که دوست داری
خیلی ذوق کردم وقتی به مدیر گفتید حقوق بقیه پرسنل را زیاد کنه و گفتید خدا از جایی دیگه بهتون میده وایشون گفته اصلا من به خدا اعتقاد ندارم این خیلی برام جالب بود
و چقدر شما را تحسین میکنم که الان در جایگاه خوبی هستید خدا را بی نهایت سپاسگزارم
همیشه براتون بهترینها را از خداوند خواستارم
چقدر با کامنتی که نوشتید دیگران و بقیه دوستان را دست به قلم کردید واقعا و همه از خدایی شدن و با خدا بودن گفتن
وقتی به ندای درونت گوش کنی ، وقتی پیش خداوند عزیز باشی ببین چقدر همه دوستت دارند و همه را به ذوق میاری ……
سلام به استادان عزیزم عباسمنش و شایسته که هر دو شایسته بهشتن و همخانواده های خوبم که به داشتنشون بر خود میبالم و خداوند رو بخاطرشون شاکرم و سلامی ویژه به اسماعیل عزیزم که چقدر زیبا نوشتی،کیف کردم و در حضور جمع خانواده نزدیک بود بزنم زیر گریه،چقدر صادقانه خودافشایی کردی و بمن نه یک درس که چند درس بزرگ دادی ،مدتها بود در طلب مهاجرت بودم و ترس و نگرانی و شرک و کفر اجازه حرکت نمیداد چند قدم به جلو و چندین قدم به عقب بر میداشتم،از ناشناخته ها میترسیدم و برای ورود به تاریکی خود چراغی نمی یافتم،تاریکی نبود توهّم تاریکی !چقدر لذت بردم از حرکتی که کردی از ایمانی که نشان دادی از صداقتی که در گفتار و رفتارت بود
یکی دوماه پیش دبی مال با یکی از مدیرهای داخلی یک بیزینس آشنا شدم ،اهل پاکستان بود،رفته بودیم بستنی بخوریم ،خیلی مؤدبانه بما نزدیک شد و منو رو خودش گذاشت رو میز،ما چند نفر درحال انتخاب مردد بودیم چی سفارش بدیم ،انگار حواسش بود اومد جلو و آنچنان علایقمون رو از درونمون بیرون کشید که تعجب کردم همه چیزهایی رو انتخاب کردن که صد درصد باب طبعشون بوده،کار نداریم شمارشو گرفتم و چند کلامی با هم صحبت کردیم… امروز یهو یادش افتادم و بهش پیام دادم که میخوام برم دبی اگه بشه توی برنامه هام یه دیداری باهاش داشته باشم و یجورایی از سر نگرانیهایی که قبل مهاجرت دارم ازش سوالاتی کردم ،یه جمله خیلی زیبا بهم گفت که به دلم نشست و آرومم کرد:گفت
My brother don’t worry,this is a part of life!
از اینکه این جمله رو از یک خارجی که بعدا متوجه شدم در یکی از بهترین مناطق دبی سکونت داره شنیدم خیلی خوشحال شدم ،به فکر فرو رفتم و الان با خوندن شرح حال شما و حرکت شجاعانه ای که کردی انگیزه ها و ایمانم تقویت شد،ممنونم ازت و برات بهترینها رو از خداوند مهربان مسئلت دارم
آقای خسروی عزیز من کامنت شما رو همان روز اول خوندم فک کنم کامنت هم براتون گذاشتم اما این کامنت نوشتنم شاید باورتون نشه صبح که بیدار شدم عارفه درونم گفت بیام برای شما مجدد بنویسم دوباره بعداز چند روز بعداز چندتا فایل گوش کردن برگردم روی این فایل و کامنت شما رو بخونم کامنت بزارم براتون
حالا چی شد صبح کامنت شما آمد ذهنم و کدوم تکه اش امد توی ذهنم بمونه ، قبلش براتون از دوشب گذشته ام مکالمه تلفنی خودم با استادم و کامنت دیشب آقای عطار روشن سایت که برای توحید عملی 8 که دیشب خوندم بگم براتون،صبح که بلند شدم کامنت آقای اسدالله زرگوشی برای همین فایل برای کامنت شما نوشته بود و دقیقا همان تکه ای هست که صبح به محض بیدار شدن در ذهن گوش من مرور شد.
مکالمه تلفنی من و استادم ایشون منتقل شده به عسلویه برای کاری اونم به خاطر حقوق بالاش ایشونم قبول کرده…ما هرشنبه جلسه داریم در گوگل میت به قدری من منظم ان تایم پیگیر کارها هستم اگه بخوام یه روز بدون هماهنگی انلاین نشم فرداش استادم زنگ می زنه که کجایی و چی شده؟ خلاصه 7عصر یکشنبه زنگ زدن بهم… چون من از رییس انجمن خواسته بودم یه مدت به خاطر حال روحی من کارهام سبک کنه و چندتا گروه آموزشی همان انجمن رو به خواست درخواست خودم موقتاا خارج شدم.
استادم بهم زنگ زد که چرا جلسه دیشب نبودم گفتم لینک نیامد کلی باهم حرف زد اولش فک کردم دوستان و رییس انجمن بهشون چیزی گفتن وایشونم می خواد سر دربیار اینقدر پافشاری کرد گفت که شما مجردی مشکل روحی و خانوادگی چیه…. بگذریم که مکالمه ما از ساعت ها گذشت و….
بعداز کلی حرف زدن آخر مکالمه مون شروع کرد از شروع زندگیش برام گفت که چطور شب عروسیش که تقریبا10 سال هست ازدواج کردند فردا روز عروسی شون بدون هیچ پشتوانه مالی و حتی بدون جهیزیه همسرشون راهی تهران میشن و یک خونه 30 متری اجاره می کنند و زندگی شون شروع می کنند و طوری که الان یه پسر6سال و یه دخترداره و طی این مدت خونه اشو بزرگتر می کنه ماشین می خره و کاری که روز به روز پیشرفت می کنه حقوقش به ماهی 60 و80 میلیون در ماه می رسونه… از بعد مکالمه همش می گفتم استاد من که زیاد اهل این مباحث نیست چی بود دلیل موفقیتش؟ واقعااا درگیرش بودم.که امروز دریافتم اعتماد به خودش توانایی هایی که خدابهش داده و خدا ایمان داره نه به کلام بلکه باتمام وجود باور داشت خدا کمک می کنه…. و به استاد خودم گفتم استاد من به هیچ عنوان منه الوجوه اینکار نمی کردم چون که توی رفاه پولی بزرگ شدم و خیلی روی پول پدر مال پدر حساب کردم….
و دیشب قبل خواب کامنت آقا رضا عطار روشن برای توحید عملی 8 می خوندم که لینکش می زارم.
یاد اونجایی اوفتادم که به آسمون نگاه کردم گفتم کمکم کن و آدرس این آقا رو بهم داد جایی منو فرستاد که به خودش اعتقاد نداشت. یاد اینکه به استاد خودم گفتم عمراا من قبول می کردم کل این چند روز یه آن توی ذهنم مرور شد پاسخ هایی به خیلی از افکار من داد شد سر همین تکه جمله شما….
آقای خسروی این پاسخ رو عارفه درونم داره می نویسه.
شاید مدیر شما به کلام گفت من به خدا هیچ اعتقادی ندارم و باورش ندارم.
اما در عمل و خیلی جاها اعمال و رفتارش توحیدی بوده همین که به شما کار داد و اون ملاطفت مهربانی رو داشت رفتار و گفتارش با شما طبق گفتار شما ستمگرانه و بدور ازاخلاق نبوده حتی زمانی که جای خواب نداشتید با مهربانی و بخشندگی برای شما جای خواب تون مهیا می کنه حتی حتی روز اول بهتون غذا داد و باعث شد شما اشک شوق ذوق بریزید نه به خاطر اینکه غذا داشتید به خاطر اینکه داشتید با خدا حرف می زدید سر چی سراینکه دست مهربانیش رو سر شما کشید به واسطه این آدم. همان خدایی که امروز صبح منو از خواب بیدار می کنه انرژی تلف نکن پاش برو سایت جواب بده برای کدوم فایل و برای کدوم کامنت….
می دونید یکی از باورهایی که من یه مدت روش کار می کردم چی بود،
“خداوند از پاکی و پاکدامنی من در اذهان دفاع می کند”
خدا همیشه از بنده هاش دفاع می کنه زمانی که دانشجو بودم سر یکی از دروس استادم از دلیل عمر طولانی فرعون گفت ، گفت دلیلش این بود که ایشون با زیر دست هاش زمین می نشست غذا می خورد و خداهم به خاطر این رفتار و عملش بهش عمر طولانی می ده من نمی دونم این صحت داره یا نه اما خواستم بگم بهتون من عارفه محمودی که در یه خانواده ای سفت سخت از لحاظ دین اعتقادات و… بزرگ شدم شاید به ظاهر و به گفتار بگم به خدا اعتقاد دارم اما رفتار و عملم چیز دیگه می گه چرااا چون روی خدا و توانایی خودم حساب نکردم برای زندگی خودم روی پدرم دارایی وسرمایه ای که داره ….
من عارفه وقتی استادم از چگونگی شروع زندگیش گفت همان پشت گوشی گفتم همسرتون چه اعتماد به شما وخدا و توکلی داشته من بودم عمراا قبول می کردم ….
امروز صبح به محضی که چشام باز شد همش یاد کامنت شما بودم که ” یاد اونجایی افتادم که به آسمون نگاه کردم گفتم کمکم کن و آدرس این آقا رو بهم داد جایی منو فرستاد که به خودش اعتقاد نداشت. مثل هدایت گهواره حضرت موسی به قصر فرعونی که به خدایی اعتقاد نداشت اما در همان قصر جدااز امنیت جانی آرامش روحی داشته عشق مادری چون آسیه انتظارش رو می کشید سفره ای چون سفره فرعون پهن بود که رابطه اش با همسرش و شاید با زیر دستانش درست بود من که نمی دونم چی بود و چه خبر بود توی قصر اما خدا مُهرهاش خوب بلد بچینه.
و کامنت آقا رضای عطار روشن که شب قبل خوندم و چطور متوجه شرک های ریز و مورچه سیاهی که در زندگی من عارفه بالا پایین می ره افتادم.
برادر ایران زمین من از کلام من ناراحت نشو یه حس درونی عارفه درونم گفت بنویس و من نوشتم.
از شما خیلی خیلی سپاسگزارم بابت کامنت و نحو نوشتن کامنت تون اگه شما این کامنت رو به این شکل و محتوا وقلم تون ننوشته بودید و من به دریافت این آگاهی و به سوال پرسیدن و درخواست پاسخ و شنیدن پاسخ سوالاتم و پی نمی بردم و به شرک درونم پی نمی بردم ….
از شما که چنین کامنت زیبا و توحید برامون نوشتید سپاسگزارم و خدارو بابت سایت و شما وخانواده الهی هم سپاسگزارم.
سلام به عارفه عزیزم تشکر ممنون از محبت و عشق و لطف شما که برام پیام گذاشتید برایم خیلی با ارزش هست
از اون روزی که کامنت این فایل منتشر شد و بیش از 70 بازخورد توحیدی و لطف و توجه به نکات توحیدی این کامنت شد به شدت خوشحال هستم
امیدوارم باورت بشه
از اون موقع که کامنتها انتشار شدن تا همین الآن کل کامنتهای دوستان حتی خودم رو بیش از 12 بار از ابتدا تا انتها مرور کردم و ادامه دارد
بله فرمایش شما کاملا متین و درست هست موافق هستم
همه ما بخشی از کل یا همان قطره ای از همان دریا هستیم
همانطور که خداوند میفرماید من از روح خودم در انسان دمیدم،ما بدون روح خداوند هیچی نیستیم
همین آقایی که خودش میگفت من به خدا اعتقاد ندارم بارها بین صحبتهاش میگفت الله الله
به ترکی کنایه از حالت تعجب و یا حالت شگفت زده شدن بود
بیشتر کل کامنتم مربوط به داستان موسی و نمرود بود که استاد بیان کردن
و توی دوره کشف قوانین زندگی در یکی از جلسات استاد به این موضوع اشاره کردن که ما هرکدام خداوندی بر روی زمین هستیم و فکر میکنم هر دو ما متفق القول هستیم این موضوع با جلسه حضوری و دور همی بهتر مطرح میشه و میشه نتیجه گیری کرد
تشکر بابت توجه بابت پیام زیباتون تشکر بابت ارسال لینکعارفه جان
کانت آقا رضا رو خوندم ممنوم که برام لینک رو فرستادی و پیامهای زیادی رو دریافت کردم عالی بود کارت
از اینکه این کانت باعث شد فایل استاد رو بهتر درک کنم تشکر انشاالله شاد و موفق باشید به امید دیدار
سلام به عارفه عزیزم ممنون از محبت و عشق و لطف شما که برام پیام گذاشتید برایم خیلی با ارزش هست
از اون روزی که کامنت این فایل منتشر شد و بیش از 70 بازخورد توحیدی و لطف و توجه به نکات توحیدی این کامنت شد به شدت خوشحال هستم
امیدوارم باورت بشه
از اون موقع که کامنتها انتشار شدن تا همین الآن کل کامنتهای دوستان حتی خودم رو بیش از 12 بار از ابتدا تا انتها مرور کردم و ادامه دارد
بله فرمایش شما کاملا متین و درست هست موافق هستم
همه ما بخشی از کل یا همان قطره ای از همان دریا هستیم
همانطور که خداوند میفرماید من از روح خودم در انسان دمیدم،ما بدون روح خداوند هیچی نیستیم
همین آقایی که خودش میگفت من به خدا اعتقاد ندارم بارها بین صحبتهاش میگفت الله الله
به ترکی کنایه از حالت تعجب و یا حالت شگفت زده شدن بود
بیشتر کل کامنتم مربوط به داستان موسی و نمرود بود که استاد بیان کردن
و توی دوره کشف قوانین زندگی در یکی از جلسات استاد به این موضوع اشاره کردن که ما هرکدام خداوندی بر روی زمین هستیم و فکر میکنم هر دو ما متفق القول هستیم این موضوع با جلسه حضوری و دور همی بهتر مطرح میشه و میشه نتیجه گیری کرد
تشکر بابت توجه بابت پیام زیباتون تشکر بابت ارسال لینک تشکر انشاالله شاد و موفق باشید به امید دیدار
خدایا سپاس گذارم بابت این پیام زیبایت از زبان قلم اسماعیل عزیز ،چه پیام خالص از جانبت بود برای من که درین روز ها من هم دستان و قدرت نمایی ات در زنده گی ام میبینم ، چه قدر تو رحیم و بنده پروری ،سپاس گذارم ازت اسماعیل عزیز ،خیلی سپاس گذارم
سلام آقای اسماعیل ، آفرین به شما بخاطر اینقدر توحیدی بودن، توکل داشتن، آرام و تسلیم بودنتون در برابر خداوند.
خیلی جملات خالص و توحیدی رو بیان کردین ، من که فقط میخوندمو گریه میکردم واقعا به دلم نشست به قول اون شعر که میگه آن چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند، خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم .ممنونم و براتون بهترینها رو آرزومندم
با هر کلمه گریه کردم، نه زار زدم این کامنت رو وقتی خوندم که از خودم و خدای خودم خسته شده بودم و الهی لیلا فداش بشه هر وقت میام ازش ناامید بشم دوباره همه چیزو یادم میاره حالا یا از طریق اسماعیل یا از طریق جبرائیل فرقی نمیکنه مدام به یادم میاره من هستم اینقدر شرک نورز اینقدر کفر نگو از تو هم بابت اینکه زبان خدا شدی و وسیله شدی خدا رو به یادم آوردی ممنون
خوندن کامنتتوو واقعا سرشار از هدایت و ارهام و حال خوب بود.
اونجا که گفتین همه چی رو گذاشتین و پاشدین رفتین ترکیه و از همه چی گذشتین اصلا عجب اعتمادی. شما هدایت و الهام خدارو شنیدن و با حون و دل بهش عمل کردین واقعای حای تحسین داره و من تحسینتون میکنم.
من هر روز صبح تو مسیر کار یک قسمت از فایل های رایگان رو می بینم
اول با یک نشانه شروع شد و 27 قسمت از سریال زندگی در بهشت رو دیدم بعد بهم گفته شد سه فایل چگونه درآمد خود را سه برابر کنیم رو ببینم که دیدم و بعد بهم گفته شد 9 قسمت توحید عملی رو ببین
اول از قسمت 9 شروع کردم که تو این دو روز سه بار گوش دادم و امروز کامنت نوشتم و معمولا کم کامنت می خونم اما هدایت شدم که کامنت شما رو بخونم فقط نمی دونستم چطور گریه نکنم.اشک همینجور سرازیر میشد و قدرت خدا و عشق خدا رو در وجودم حس می کردم.
همین جا از خدا درخواست میکنم من رو هدایت کنه تا جز بندگان توحیدی اش باشم و این نعمت بی نظیر رو روزی من کنه تا با آرامش و قدرت و لذت زندگی کنم.
چقدر عالی بود چقدر اشکم دراومد چقدر زیبا نوشتین اونجا که گفتین لقمه بین گلو ومعده م گیر کرد و اونجا فهمیدم همه چیز اوست واقعا همین طور است و چقدر زیبا نوشتید که او مرا به سمت کسی هدایت کرد که او را قبول نداشت
خیلی زیبا نوشتید تک تک کلماتش اشکم رو درآورد خداروشکر که هدایت الهی رو دریافت کردید و به آن عمل کردین
احسن دیدگاهتون خوندم کیف کردم یک دنیا انرژی گرفتم نهال توحیدوجودم رابااین نوشته که ازاعماق قلبت برخواسته بود ابیاری کردی خدا را هزاران مرتبه شکر که این چنین بمارزق وروزی معنوی میدی دراین سایت وخانه مملواز ارامش وقتی شما باین راحتی وخیلی بااحساس خوب خدا راهمراه خودت دیدی من را بیاد قران کریم انداختی انجایی که میگه ما ومن
وقتی میگه رزقناکم ما روزی دادیم خدا مشیت خودشرا درنظر داره واگرماهم قدمی برداشتیم نادیده نمیگیره لذا اینکه خداراهمراه خودت دیدی درسته وبرجسته ترین نکته کامنت شما اینکه خدارا همکاره عالم بدانیم افرین همش درس بود خدانگهدارتون باشه جادارداز استاد عزیز که این زمینه خدایی رابوجود اوردن قدردانی کنیم ولحظه ای ازشکرگزاری غافل نباشیم
واقعا خوشا به حالتون از وقتی توی این مسیر اومدم از خدا ایمان قوی خواستم ایمانی که مثل شما ازش بپرسم واون جوابم رو بده هر ثانیه رو با الهامات خدا سپری کنم
واقعا تحسینتون می کنم که در اون شرایط سخت با ایمان به خدا حرکت کردید وهمه رو تحمل کردید ومبارکتون باشه هر انچه به دست اوردید
وقتی اخر پیامتون نوشتید خونه خریدم زمین وهمه چیز به خودم گفتم این نتیجه ایمانه وقتی خدارو داشته باشی چیزی کم نداری چون خدا غنی مطلقه
خدایا شکرت که امروز هدایت شدم به این کامنت
ترزو می کنم موفقیتها وشادیها وایمانتون بی انتها وتموم نشدنی باشه
مواردی که از داستان هدایتتون یاد گرفتم رو میخوام بگم
اول اینکه وقتی تو تسلیم باشی و اجازه بدی خدا هدایتت کنه او جوابت رو میده و همه چی از قبل برای هدایت تو اماده هست منتها نیاز به همراهی و اشتیاق تو داره
مورد بعدی اینکه تو برای عزیز شدن به پارتی و اشنا نیاز نداری وقتی تسلیم خدا بشی و ازش کمک بخوای او برات همه چی میشه تو رو ب رستورانی هدایت میکنه که همون اطراف هست و دختری رو مسخر تو میکنه تا ازت سوال بپرسه چرا صبح زود اومدی سرکار و بعد تو میبینی با افرادی مواجه هستی که بدون شناخت خاصی عاشقتن و دوست دارن کمکت کنن تا حالت خوب باشه…
و اینا همش معجزه کمک خواستن از خدا هست ک وقتی بهش چشم بسته اطمینان میکنی همه چیو بدون اینکه تو اذیت بشی برات اماده میکنه..
خداروشکر میکنم که در مسیری هستم که دوستان توحیدی مثل شما دارم که هدایت خدارو به زیبایی میشنون و عاشقانه لبیک میگن . چقدر زیبا نوشتین ، با خوندن جمله هاتون اشک ریختم و تحسینتون کردم برای این اعتماد …الهی که همیشه زندگیتون غرق در حس حضور پروردگار باشه و زیباییهای زندگی رو یکی پس از دیگری تجربه کنید و همواره برامون از حال خوب و نتایج شگفت انگیزتون بنویسید … در پناه پروردگار عالم شاد و ثروتمند باشید .
سلام بر همه دوستان و اسماعیل عزیز، واقعا نمیدونم چرا هرباری که این کامنت رو میخونم اشکم درمیاد، اشک شوق و اشک خدایی، چندین بار خوندم و هربار گفتم ایندفعه دیگه اشک نمیریزم و کامل و بادقت میخونم ولی بازم نتونستم، هرچند کامل و با دقت خوندم ولی بازم همون اشک اومد، خداروشکر میکنم که همچین فضایی ایجاد شده که چنین کامنت های زیبا و خدایی نوشته بشه که بقیه بتونن از این مکان الهی استفاده کنن، امیدوارم که هرچه زودتر بتونم مثل ابراهیم عزیز به این درجه از توحید برسم و بالاتر، خدایا سپاس گذارم از تو که همه چیز منی، خدایا قدرتی به من عطا کن که بتوانم به اندازه ذره ای سپاس گذار نعمت هایت باشم خدایا میدانم که تو هرلحظه و همه جا نزدیکترین به من هستی پس قدرت به من بده که هیچوقت این را فراموش نکنم، خدای مهربان، پروردگار و خالق و فرمانروای جهانیان سپاس گذارم، خدایا شکرت بی نهایت
سلام دوست بزرگوار بسیار لذت بردم از کامنت شما و با کلمه کلمه اش اشک ریختم خوش به سعادت شما که توحید رو اینقدر عمیق درک کردین و در عمل هم اثبات کردین ! جسارتتون ستودنیه و البته غیر از این هم انتظار نمیرفت چون دست عوامل بیرونی رو قطع کردین اون هم در بدترین شرایط زندگی، و خودتون رو سپردین به قدرت برتر به اویی که بارها گفته من برای بندگانم کافی هستم! لینک کامنت شما رو کپی کردم که هر موقع پاهام سست میشه صحبتای شما بهم یادآوری کنه که یه قدم بردار به سمتش اون ده قدم میاد به سمتت! براتون بسیار خوشحالم که نتیجه اعتماد و ایمان به حضرت رب رو گرفتین و براتون اتفاقای خیلی خوبی رقم خورد، سلامت و سعادتمند باشید
سلام به استاد عباسمنش عزیز وخانم شایسته مهربان ودوستان هم فرکانسی
چقد این فایل عالی بود و چقد این فایلی در زمان مناسب رسید دست من که گوش کنم قبل این فایل گوش کنم داشتم کامنت های جلسه اول عذت نفس میخوندم و در مورد تمرین جلسه اول عذت نفس
که کارهای عقب انداخته رو انجام بدیم تا قدرت تصمیم گیری توی کارها بره بالا یکاری تصمیم به انجامش میگیریم سریع انجامش بدیم نگیم فردا یا پس فردا انجامش میدم
تو داستان انداختن حضرت موسی به اب هم اگه به الهامات خداوند گوش نمیداد میگفت یکساعت دیگه یا فردا اینکارا میکنم قطعا این کار انجام نمیشد
همون لحظه الهام دریافت کرد و انجام داد که افکتش شد برگشت موسی به خودش و ادامه داستان
من خودم بارها شده که بهم الهام شده یه همچین کاری بکن هی به تعویق انداختم و انجام ندادم گفتم فردا یا پس فردا جالبیش اینه که فردا یا پس فردا وقتی بهش فکر کردم نتونستم انجامش بدم گفتم اینکار جواب نمیده در واقع یه فرصتی به ذهن دادم رای منو بزنه و شیطان کار خودش کرده
حالا در چه صورتی این الهام شده به من زمانی بوده که مثل مادر موسی گفتم بچه منو نجات بده و خدا یه راهی گذاشته جلو راهم و انجام ندادم
واقعا باید روی سریع انجام دادن کارها روی خودمون کار کنیم
و روی خداوند حساب کردن که نقطه ضعف همه ماست
یه داستانی دارم که سالهاست بهش فکر میکنم خیلی ناراحت میشم خدمت سربازی بودم خیلی دوست داشتم معاف بشم هر روز از خدا میخواستم که انجام بشه یه روز یکی از بچها که رفته بود برای معاف شدن
برگشته بود از تهران دیدم بچه کیش بود وخیلی سیاه بود یعنی من تازه رفته بودم اهواز خدمت ایشون دیدم این سیاه بودنش نظر منو جلب کرد که باهاش صحبت کنم دیگه داستان رفته معاف بشه ونشده بود
تعریف کرد گفت که چه مریضی داشته رفته
منم رفتم گفتم این مریضی دارم میخوام برم معاف بشم بردنم بیمارستان اهواز دکتر گفت چیزیت نیست
بیا من چند روز مرخصیت میدم استراحت کنی بعد برو سرخدمت
من پافشاری نه من میخوام برم تهران داستانش زیاد حالا من خلاصه میگم
بنده خدا گفت برو با دعوا ولی اگه معاف نشدی اینجام نیا دیگه مرخصیم خبری نیست
خلاصه من رفتم خونه ونه رفتم تهران نه خدمت
پدرم به زور بردم تهران که یه نامه بگیره اضاف خدمت نخورم
من وارد شدم دیدم یکی داره گریه میکنه برای این بیماری یکی بغلش کردن اوردنش داخل
قبلش هم اینو بگم بیرون از داخل مطب هم کلی منو مسخره کردن اونا که امده بودن معاف بشن میگفتن تو هیچیت نیس اونم تو بار اول امدی معافم میخوای بشی حدا اقل باید ده بار بیای منم ادمی نبودم ده بار برم یجایی
خلاصه رفتم داخل به دکتر گفتم من اینجور شده جریان من سالمم یه نامه بده اضافه خدمت نخورم برم سر خدمتم
ایشون هم گفت برو بیرون چیز خاصیم نگفت
بعد نیم ساعت منو صدا کردن گفتن معاف شدی
اصلا من حیرون تو صد نفر ادم که بارها امده بودن من و یک نفر دیگه معاف شدیم
من میدونم این کار خدا بود
ولی همیشه گفتم من اینکارو کردم و عملا نقش خدا گم شد تا قبلش هی میگفتم خدایا اینکارو بکن ولی وقتی انجام شد مشرک شدم
انشالله همه ما بتوانیم افرادی توحیدی باشم
و برای همه مسائل زندگی تشکر اصلی از خداوند داشته باشیم نه اینکه بگیم من اینکارو کردم برای اینکه دیگران بگن بارکلا چه پسر زرنگی هستی تو
خیلی از این داستانها دارم که خدا معجزه وار نجاتم داده ولی بعدش گفتم من
استاد خیلی تشکر میکنم ازتون بابت این فایل و یه تشکر و خسته نباشید هم به خانم شایسته عزیز عرض میکنم که رانندگی کرد تا این فایل ضبط بشه
نکته ای را اشاره کردی کاری را واقعا دوست داریم برامون انجام بشه را از خدا خاشعانه درخواست کردیم دقیقا همون لحظه که اتفاق میفته(همون لحظه) به قول تو میگیم خودم انجامش دادم
خدایا برای نفس کشیدنم هم نیاز به تو دارم که اگر ریه باز نشه برای دریافت هوا واکسیژن را جدانکنه من چه کاری میتونم بکنم ،، خدایا من مصطفی فقیرم به درگاهت و هر خیری که از به من برسه
به نام خدایی که مرا انسان آفرید سلام بر استاد عباسمنش عزیز به به چه فایل زیبا جامع وکاملی بود یکی دیگر از قسمت های توحید عملی که واقعا من دوستش دارم توصیه میکنم چندین وچندین بار این فایل را گوش بدین تا ملکه ذهن بشه قسمت نهم توحید عملی همانند هشت قسمت قبلی برای من خیلی آموزنده بود . دوستان همه چیز ما خداست ما هر چی داریم از خداوند متعال است باید به خدا ایمان ،یقین،وباور داشته باشیم که نکته اصلیش ایمان به خداست ،خدا برای ما خواهره برادره پدره همه چیز ما خداست باید بدونیم که خداوند ما را به خواسته هامون می رسونه ایمان داشته باشیم به خدا ،خداوند همیشه از موقعی که ما متولد میشیم تا زمانی که ما می میریم حامی ما بوده وهست واگه دقت کنیم جوری کمکمون کرده توی ادوار زندگی که آدم کیف میکنه ومیگه خدایا شکرت خدایا ممنونم که همیشه هوامو داشتی رودروایسی با خدا نداشته باشیم ازش بخواییم اون همه چی به ما میده ومهم تر از همه در هر شرایط ایمان بهش داشته باشیم بازم ممنون هر کجا هستین در پناه خداوند شاد وپیروز باشین
سلام استاد.. اجازه بدید اول از آخر به اول بیام و روی جمله اخر شما سپاسگذاری کنم که : اول از همه ممنونم از شما که احساس خوبتون رو با ما به اشتراک میگذارید. دوم ممنونم بابت پر کردن این فایل ارزشمند ، سوم ممنون بخاطر زماااان پست فایلها، چون ما توی ایران صبح میبینیم و چقدرررر حال خوب میگیرم وقتی میبینم اولین پست اینستام پست جدید شماست و با عشق گوش میدم
استاد عزیزم، پرسیدید که چه مسائلی رو در زندگی تحمل کردید؟ باید بگم منم یه زمانی مثل خیلی از آدمهای معمولی، خییییلی چیزا رو توی زندگیم «تحمل» میکردم، بخصوص در روابط پذیرفته بودم که شخصیت فردِ دیگه، که دیگه دست من نیست و من باید تحمل کنم، اما یه روزی اگر اشتباه نکنم توی دوره قانون افرینش بود یا عشق و مودت در روابط (من اکثر دوره ها رو گوش کردم و نمیدونم دقیقا کدوم درس بود) که گفتید شما اگر روی خودتون کار کنید جهان پیرامونتون تغییر میکنه و حتی آدم روبروی شما یا در نود و هشت درصد مواقع تغییر میکنه و یا جهان در زیباترین و راحت ترین شکل ممکن شما رو از هم جدا میکنه.(که برای من هر دوش اتفاق افتاد: اول اینکه همسرم به شدت در جزئیات تغییرات مثبت کرد اما چون در کلیات تفاوتهای بزرگ با هم داشتیم جهان به مهربانانه ترین، زیباترین و بهترین شکل ممکن مسیر ما رو از هم جدا کرد) و جایی گفتید که تحقیقات میگه اگر سیزده درصد یه جامعه آماری تغییر کنه، روی تغییر جامعه تاثیر میگذاره.. و این دو جمله شما کمک خیلی بگذری به امید در تغییر دادن شرایط و تحمل نکردن و تن ندادن به جبر و پذیرش در من داشت؛ من دیگه سالهاست تحمل نمیکنم صبور بودم اما الان صبر همراه با عملی دارم که فکر میکنم همون «صبر جمیل» قرآنه!
اما! معتقدم تاثیر بزرگتر رو همون طور هم که الان شما اشاره کردید، «باور به وجود یک راه» داره! چرا که وقتی که باور داری راه دیگری هست، امید میگیری، تلاش میکنی… و مگر میشه تلاشی بی نتیجه باشه؟! و البته که من فکر میکنم بزرگی پاسخ دریافتی ما کاملاااا بستگی داره به میزان وسعت و «عمق باورهای توحیدی» مون!!!! چرا که ، وقتی که ما باور داریم خدایی داریم که قادر مطلقه، تمااااام توان، باتری و انرژی این دنیا خودشه، حالا باید از خودمون بپرسیم ، چرا این خدا نتونه هر کاری رو برامون انجام بده؟ چرا فکر کنیم راه نشون نمیده؟ چرا فکر کنیم بههههترین راه رو نمیییدونه؟؟؟؟!!!! وقتی باور کنیم فقط وظیفه من خواستن آرزوهام و قدم در راهی هست که برام روشن شده(حتی دو قدم کوچک بعدی) … وقتی قدم در راه بگذارم ، صبرِ به امید توی قلبم داشته باشم نه تحمل به درد و غم و یأس… اونوقت با هر قدم کوچک من یه نور بزرگتر جلوی پام روشن میشه.. و من اینو هزاران در هزار بار هر روز میبینم. برای هر کار کوچک و بزرگ. و نتیجه همزمانی و رویارویی اتفاقاتی هست برای من که بهترین نتیجه رو برام رقم میزنه خدای من هممممیشه منو در بهترین زمان، و بهترین مکان، درکنار خوبترین انسانها قرار میده تا: راهگشای من باشند و ازین طریق کرور کرور نعمت به سر من بباره و من این روزها بسیار این موضوع رو در ذهنم مرور کردم و نمیدونید چقدررررر سپاسگزار شما و شکرگزار خدا هستم که این آگاهی ها رو به قلب و جان من وارد کرده که تا این حد عشق و آرامش رو به واسطه سپاسگزاری های ذهنم، در قلب و جانم حس کنم و هر روز منو سرشار و لبالب از انرژی کنه.
من خیلی کوچکتر از اونم که در کنار بیان جامع و زیبای زیبای شما بخوام نکته ای بگم اما به خودم این یادآوری رو میکنم که «اگر فکرمیکنی که نمیتونی خودت و شرایطت رو تغییر بدی، لااقل خدای خودت رو در ذهنت تغییر بده! احتمالا خدای خودت رو خییییلی کوچک فرض کردی!!!»
دوستتون دارم استاد
خیلی خیلی بخاطر بودنتون در این دنیا ازتون سپاسگزارم
آرزو دارم و میدونم یه روز از نزدیک میبینمتون و با شما و مریم جون چایی میخوریم و کلی حرف میزنیم.
زنده و پاینده باشید.
قلبتون تپنده به عشق ،
دلتون گرم به نور امید،
و ذهنتون پویا و وسیع و در آرامش، به اتکای حضور خدای مهربان.
استاد شاید هیچ فایلی تا این اندازه قلب من رو نسبت به عظمت خدا روشن نکرده بود. درست دو روز پیش اتفاقی برای من افتاد که دو روزه به خودم میگم باباااااا تو این همه داری زور میزنی دختر!!!!! غافل بودی از اینکه از تو هیچ کاری برنمیاد زور نزن…
زور نزن…
خدا رو صدا بزن…
اونقدر صداش بزن که صدات به عرش برسه…
اگه اون دستتو نگیره تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی…
این همه ترس و نگرانی و غصه و دست و پا زدن ها، برای اینه که فکر میکنی کاری از دست تو برمیاد!!!
برای اینه که هنوز نفهمیدی باید به خدا تکیه کنی… نه به خودت.
نع…نع…
خودتو بنداز تو آغوشش و تسلیم باش.
دو روزه فقط میگم خدای من!
من از تو صبح ی درخواست بزرگی کردم که درخواست بزرگی بود… تو تا ظهر برام انجامش دادی!!!! خدایا مغزم داره میترکه.
تازه من ی جور کم ارزش ترش رو درخواست کردم تو با یک کیفیت بالایی اون تغییر رو برام بوجود آوردی...
تمام شرایطش رو برام فراهم کردی.من تنها کاری که کرده بودم این بود که تلاش کردم به اون شرایط بدی که توش هستم فکر نکنم و فقط توجهم به تو بود.من که هیچ کاری نکرده بودم برای این نعمتی که به من دادی! من فقط درخواست کردم…
تو همه ی شرایط رو از یک صبح تا ظهر چیدی و دور من جمع کردی تا اون نعمت رو به من برسونی.!!!
دو روزه فقط به خودم میگم مینا دیگه چجوری بهت ثابت کنه که بابا تو فقط از من بخواه… بقیه ش رو بسپار به من.من از زمین و زمان آنچه لازمه برای رسیدن تو به درخواستت، برات میفرستم.
من دنیا رو رام میکنم برای تو..
استاد جان این فایل و این شعر پروین من رو یاد این شعر سعدی انداخت…
(منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قُربتست و به شکر اندرش مزید نعمت.
هر نفسی که فرو میرود مُمّد حیاتست و چون برمی آید مُفَرِح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
از دست و زبان که برآید که از عهده شکرش به در آید؟
اعملوا آل داود شکرا و قلیل من عبادی الشکور
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ور نه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جای آورد
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده.
پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد.
ای کریمی که از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری؟
فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردی بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد. در ختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده. عصاره تاکی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمائی به تربیتش نخل باسق گشته.)
شباهت نکاتی که در این شعر پروین هست در دیباجه ی سعدی هم هست.
این آدمها چه چیزی رو درک کردن که ما درک نکردیم…
ولی وقتی این فایل رو دیدم ی چیزی به خودم گفتم که انگار به قلبم نشست…
گفتم خدا انقدر منو دوستم داره که من ازش بندگیشو درخواست کردم و خدا من رو هدایت کرد به جایی که توش همه دارن بندگی خدا رو میکنن..
اصلا خدا عاشق منه که هدایتم کرد به سایتی که در تاریخ 1402/5/5 یک ویدئویی رو ببینم که از دیدنش اشکم در بیاد.و قلبم آروم بگیره.
خدا عاشق منه که این روزها رو به من هدیه داده تا به قول سعدی حداقل بتونم بخاطر گناهانم و شرکی که توی سی سال زندگیم داشتم ازش عذرخواهی کنم..
وگرنه که سپاس و سزاوار خداوندی اش … کس نتواند که بجای آورد…
سعدی تکلیف ما رو خوب روشن کرده…
که بنده ی خدا اگه بخای سپاسگزاری خدا رو بکنی با هر نفسی که میکشی فقط باید دوبار ازش تشکر کنی. یک بار برای دم و یکبار برای بازدم…
که اگه واسه چندین ثانیه و نه چندین دقیقه، این دم و بازدم قطع بشه تو مُردی!!
پس فکر نکن میتونی شکرش رو بجا بیاری…
سعدی و پروین خیلی زیبا این نکته رو بیان کردن…
که بابا خدا به دشمنانش هم نعمت داده!!!!
خدا به دشمنانش هم نظر کرده!!!!
چرا فکر میکنی دوستانش رو فراموش میکنه!!!
این جمله از هر جمله ی دیگه ای بیشتر اشک منو درآورد.
و شما هم وقتی این جمله رو توی فایل بیان کردین ی ذوق و شوق عجیبی توی چهره تون هست استاد.
واقعا قلبم به قول بچه های الان، اکلیلی شد :)))
احساس میکنم دوست دارم به زندگیم مثل یک سریال نگاه کنم و ببینم که خدا کجاها دنیا رو برای من رام کرده که من در امان باشم و در آرامش و لذت زندگی کنم اما نمرود درونم سرکشی کرده و فکر کرده این منم که قدرت داشتم و خودمو ساختم.
دوست دارم بشینم به زندگیم نگاه کنم و ببینم خدا کجاها ابر و باد و مه و خورشید و فلک رو دستور داده تا برای من رام باشن و من حتی به اندازه ی سر سوزنی بابتش از خدا سپاسگزاری نکردم که هیچ…پیش کش…
تازه شرک ورزیدم و همه ی این نعمتها رو از خودم یا دیگران دونستم…
استاد عزیزم…
چیکار کردین که خدا قلبتون رو به این آگاهی ها باز کرده؟!
منی که هیچ کار نکردم و هیچ وقت سپاسگزار واقعی نبودم چطور با عشق این آگاهی ها رو بهم میرسونه؟!!!!!!
آرزوم اینه خداوند من رو و همه ی ما رو توی مسیری هدایت کنه و مُهر از قلب و گوش و چشممون برداره و قلبمون رو باز کنه که هر لحظه،هر ثانیه سپاسگزارش باشیم…
الهی آمین…
برای شما استاد عزیز و مریم نازنین عمر طولانی از خداوند طلب میکنم..
چقدر کامنتت در عین سادگی پراز آگاهی بود وچقدر زیبا همه چی را در جای خود گنجانده بودی چقدر قشنگ به درک آگاهی سعدی وپروین اشاره کردی
سپاسگزار وجودتم سپاسگزار خداوندیم که ازش هدایت خواستم تا بنویسم ولی ازصبح تا حالا هر دفعه هدایت شدم به خواندن دیدگاه دوستان وجواب دادن به آن خیر فی ماوقع
دوستت دارم در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت
از پاسخِ آقا رضای احمدی به این کامنتت، رسیدم اینجا …
کنجکاو شدم ببینم چی نوشتی که آقا رضا تحسینت کرده…
شروعِ طوفانی، قلبم کنده شد نوشتی صبح درخواست دادی، ظهر اجابت شد…
اونم نه معمولی اش، با کیفیتی بالاتر از چیزی که تو انتطار داشتی…
قلبم کنده شد از جاش که نوشتی:
برای اینه که هنوز نفهمیدی باید به خدا تکیه کنی… نه به خودت.
نوشتی:
دو روزه فقط به خودم میگم مینا دیگه چجوری بهت ثابت کنه که بابا تو فقط از من بخواه… بقیه ش رو بسپار به من.من از زمین و زمان آنچه لازمه برای رسیدن تو به درخواستت، برات میفرستم.
این خودِ خودِ اصلِ جنسِ باورِ توحیدیه.
دلم قنج رفت برات…
اینکه توی قلبت چه حالی شدی…
اینجور وقتا که سیم وصل میشه با خدا، من میگم تهِ دلِ آدم یه طورِ به خصوصی قنج میره، یعنی این حس رو نمیشه تو کلمه آورد، کلمه ظرفیتش خیلی کمه که بتونه اصلِ مطلب رو اَدا کنه…
اشک، میشه یه ابزارِ انسانی که نشون میده آدم قلبش پاک و صیقلی شده، شده جایگاهِ خدا، سیاهی هاش، کدری هاش پاک شده، شده زلال عینِ آبِ رودخونه ای که سنگ های کَفِش معلومه…
نوشِ جانت این حسِ ناب.
من دنیا رو رام میکنم برای تو..
انگار همه کار و زندگیِ خدا اون لحظه منم، فقط منم، منم و منم…
چقدر قشنگه چیدمان و زمان بندیِ خدا.
کاملا آن تایم، بدونِ ذره ای زود یا دیر شدن…
هر جا اعتماد کردم به خدا، بعد آروم شدم، خوشحال به ادامه ی زندگیم پرداختم، رسیدم…
که اگه واسه چندین ثانیه و نه چندین دقیقه، این دم و بازدم قطع بشه تو مُردی!!
یا خدا…
این ذهن از پَسِ شمارش و به یاداوریِ تعداد نعمتها در هر لحظه و روز به سختی برمیاد…
خدا خودش سپاس گزارترمون کنه…
روزایی که تعداد سپاس گزاری هایی که مینویسم بیشتر از قبل میشه کلی خودمو تشویق میکنم، که آفرین سمانه، بهتر دیدی، بهتر درک کردی، بهتر حس کردی…
بعد میبینم بازم کمه…
جدیدن به همه ی ابزارهام (حواس پنجگانه+ حس های درونی ام+ درک ام) گفتم بچه ها شهمت کنین با هم سپاس گزاری کنیم، فقط منتظرِ نوشتن تو دفتر نباش سمانه…
همون لحظه که زیبایی رو میبینی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که نعمتی نوشِ جان میکنی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که زیبایی رو میشنوی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که یه نشونه میفرسته برات خدا، بگو الهی شکر.
همون لحظه که کامنت خوبی میخونی، یا مینویسی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که حست خوبه، خوشحالی، آرومی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که میری خرید، داری محصول رو برمیداری بذاری تو مشما، بگو الهی شکر.
همون لحظه که داری کارت میکشی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که نونِ تازه رو نانوای محترم میده دستت، بگو الهی شکر.
همون لحظه که صبحِ زود بیدار میشی، بگو الهی شکر.
اینکه هم بیدار شدی زود، هم زنده ای، هم فرصت داری امروز هم خلق کنی زندگیتو همونطور که خودت دوست داری، همونطور که تو ستاره قطبیت مینویسی.
همون لحظه که بوی خوشی به مشامت میخوره، بگو الهی شکر.
همون لحظه که پیام، خبر، تماس خوبی دریافت میکنی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که خودِ نازنینت رو توی آینه میبینی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که لباسِ زیبایی میپوشی که خودت کیف میکنی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که لذت میبری از انجام کاری، یا تجربه ی حسی خوب، بگو الهی شکر.
همون لحظه که صدای پرنده جان ها رو میشنوی، سگ ها و گربه های عزیز دل رو میبینی و باهاشون سلام علیک میکنی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که سلام میدی به ادمها، لبخند میزنی بهشون، احوالپرسی میکنی باهاشون، بگو الهی شکر.
همون لحظه که سیم ات وصل میشه به خدا، بگو الهی شکر.
همون لحظه که مهربونی میکنی، یا مهربونی میبینی، یا در حقت مهربونی میشه، بگو الهی شکر.
همون لحظه که بادِ خنک یا سایه، بارون، برف میرسه بهت بگو الهی شکر.
همون لحظه که میری پیاده روی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که خانواده و عزیزانت رو میبینی، بغلشون میکنی، صداشون رو میشنوی، پیامشون رو میخونی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که با شجاعت و جسارت کاری رو انجام میدی که قبلا نمیتونستی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که هدیه ای دریافت میکنی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که روزی حساب، غیر حساب، نعمت، برکت، ثروت دریافت میکنی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که فایل خوب گوش میدی یا میبینی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که آگاهی و درس دریافت میکنی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که وسایلت دستت هستن و داری استفاده میکنی بگو الهی شکر.
همون لحظه که نعمتهای توی زندگیتو میبینی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که میبینی سالمی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که آشپزی میکنی بگو الهی شکر.
اصلِ کلام، دست نگه ندار، معطل نکن برای سپاس گزاری…
همون داغ داغ انجامش بده…
سریع ترین راه هم، همون گفتنِ اون لحظه است…
بگو الهی شکر سمانه
بگو الهی شکر سمانه
به قولِ مامانم:
سمانه اگه 1000 بار خدا رو شکر کردی، بازم 1000 بار دیگه خدا رو شکر کن، بازم ادامه بده…
مینایِ جان:
ممنونتم که بهم انگیزه دادی اول خودتو تحسین کنم برای مسیرت، برای تلاشت، برای تعهدت به رشد.
و بعد این انگیزه رو دادی که با خودم گفتگو و تحلیل کنم…
حقیقتا که اینجا شده دفتر مشقِ من به قولِ آقا حمیدِ عزیزِ امیری مون، حمیدِ حنیف مون.
چشمام قلبی قلبی شد برات از بس که دلبرانه نوشتی:
احساس میکنم دوست دارم به زندگیم مثل یک سریال نگاه کنم و ببینم که خدا کجاها دنیا رو برای من رام کرده که من در امان باشم و در آرامش و لذت زندگی کنم اما نمرود درونم سرکشی کرده و فکر کرده این منم که قدرت داشتم و خودمو ساختم.
دوست دارم بشینم به زندگیم نگاه کنم و ببینم خدا کجاها ابر و باد و مه و خورشید و فلک رو دستور داده تا برای من رام باشن و من حتی به اندازه ی سر سوزنی بابتش از خدا سپاسگزاری نکردم که هیچ…پیش کش…
تازه شرک ورزیدم و همه ی این نعمتها رو از خودم یا دیگران دونستم…
ماچ به روی ماهت مینا جان.
آقا رضای احمدی به حق، تحسینت کرده.
این کامنت ازش نور میباره.
حسِ خوب میباره.
ممنونتم که نوشتیش، منتشرش کردی مینا جانم.
خدا با فضلِ خودش باهامون رفتار میکنه.
خدایا شکرت برای ثانیه به ثانیه ی زندگیم…
اون لحظه هایی که پرده های شرک میرن کنار، نور توحید میتابه به قلبم، دستهامو باز میکنم که بغلت کنم، دستم میره روی قلبم، لبخند میاد روی صورتم…
اونجاست که با علائم فیزیکی، خودمم میفهمم سیم ام وصل شده و اشکم هم سرازیر میشه.
سلام سمانه ی عزیز. چقدر کامنت زیبایی نوشتی برام.به زیبایی حست رو بیان کردی. خیلی خوشحالم از اینکه از کامنت من اینطور حس خوب گرفتی و روت تاثیر داشته. من هر روز تقریبا هر روز دارم توی زندگیم معجزه میبینم.برای تغییر کردن توی زندگیم قدمهای بزرگ و با جسارتی برداشتم و نتیجه ش تو مدار بالاتر قرار گرفتن و درنهایت آشنا شدن با استادجان بوده. خوشحالم که این کامنتی که نوشتم اگر حتی برای یک نفر تاثیر گذار بوده ارزش داره.ممنون عزیزم از نظر خوب و پرمغزت.
سلااااااااام به توحیدی ترین و البته خوش استایل ترین استاد دنیا
و به قشنگترین و گوگولی ترین راننده F150
ینی امشب هیچی به اندازه یه فایل توحیدی من نیاز نداشتم و مثل همیشه دقیقا همون موضوعی که نیاز داریم استاد درباره ش فایل میذاره:) خدایا شکرت
و َاوحَینا اِلی اُمِّ موسی اَن اَرضِعیه فَاِذا خِفتِ عَلیه فَاَلقیه فِی الیَمِّ ولا تخافی و لا تحزنی اِنّا رادّوهُ اِلیکِ و جاعِلوهُ منَ المُرسَلین
لا تَخَف و لا تَحزَن… چقدر این دو عبارت زیبا و دلنشینن، چقدر من دوست دارم این دو جمله ی کوتاه و آرامش بخش رو
در تو تنها عشق و مهر مادریست… شیوه ی ما عدل و بنده پروریست
قربون خدا برم من، ما مادرا، خیلی جاها از رو مهر مادری، یه کاری که درست نیست یا به نفع بچه مون نیست رو ممکنه انجام بدیم، مثلا دلمون بسوزه براش وقتی یه چیزی که خیلی دوست داره ولی براش خوب نیست، و بذاریم که بخوره اون چیز رو، این از رو مهر مادریه ولی به ضرر بچه ست، ولی خدا فَرا و وَرای این حرفاست، خدا اشتباه نمیکنه نه از رو مِهر نه از رو قهر
آیه های بعدش هم خیلی قشنگه
فَرَدَدناهُ اِلی اُمِّهِ کی تَقَرَّ عَینُها و لا تَحزَنَ و لِتَعلَمَ اَنَّ وَعدَ اللّهِ حَقّ ولکنَّ اَکثَرَهُم لایَعلمون
چقد حسش قشنگه این آیه، به مادرش برش گردوندیم تا چشمش روشن بشه و بدونه که وعده ی خدا حقه…
یا اونجا که میگه تو کار ما “بازی” نیست، چیزی شانسی و اتفاقی نیست، همه چیز قانون و حساب کتاب داره
واقعا آدمی که همچین خدایی داره دیگه چی میخواد؟ چی کم داره؟ خدایا کمکمون کن اینو درک کنیم، فقط به تو بسپریم خودمون رو و کارهامون رو و دلمون قرص باشه. دلمون رو با نور ایمان و توکل به خودت روشن کن و روشن نگه دار همیشه.
چقدر قشنگ بود اونجا که خدا قدرت خودش رو به رخ میکشه
صخره را گفتم مکن با او ستیز
قطره را گفتم بدان جانب مریز
امر دادم باد را کان شیرخار
گیرد از دریا گذارد در کنار
سنگ را گفتم به زیرش نرم شو
برف را گفتم که آب گرم شو
صبح را گفتم به رویش خنده کن
نور را گفتم دلش را زنده کن
وای خیلی عشق کردم، چه خدایی داریم:)
و چه استادی و چه سایتی و چه آگاهی هایی :) خدارو هزار مرتبه شکر
مرسی استاد که صحنه ی زیبای باران و روی ماه مریم جان هم آخر سر نشونمون دادین:)
اینم بگم که درست بعد از دیدن این فایل، یه خبر خیلی خوبی که چند وقت بود منتظرش بودم دیدم ایمیلش اومده:)
در واقع چند روز پیش اومده بود ولی تو اسپم بود و من این چند روزه اسپم رو چک نمیکردم…
فقط دوست داشتم حسم رو و تحسینم رو نسبت به این فایل زیبا دلنشین و در عین حال پر از درس بنویسم، همین.
شب و روز همه دوستای عزیزم به خیر و همه لحظاتتون، لحظاتمون، معطر به عطر توحید و حضور و همراهی خدا باشه ایشالا
ای جانم سلام به سید علی عزیز خوشدلِ خوش فکرِ خوش قلم
مرسی از جواب قشنگت، پسر تو چقدر قشنگ مینویسی، قشنگ برداشت میکنی، درک میکنی، بیان میکنی:) واقعا تحسینت میکنم و انشالا روز به روز پیشتر و بالاتر بری با همین فرمون:))
اینکه گفتی ما همیشه تو اینباکس فقط منتظریم ولی خدا از بی نهایت طریق فضل و روزی و هدایت و الهاماتش میرسه… خیلی قشنگ بود:)
کلی هدایت و آگاهی و یادآوری از همین چند خطت گرفتم و واقعا خدارو شاکرم بابتش و ازت سپاسگزارم
دعای قشنگی هم که کردی الهی که برای و در حق همه مون مستجاب بشه:)
من امروز صبح یکی از کُدهایی که نوشتم همین بود که حضور و همراهی خدا رو حس کنم و عاشق این خدای عزیز و قشنگم که از طریق تو جوابمو داد:)
احسنت به شما به چه نکته ارزشمندی در دیدگاه نسیم جان اشاره کردید
دقیقا ما همیشه دنبال نشانه های واضح هستیم چرا چون به بعد انسانی به خدا نگاه میکنیم فکر میکنیم خداوند فقط از طریقی که ما بلدیم جواب خواسته هامون رو میده
غافل از اینیم که از بی نهایت طریق خداوند جواب خواسته هامون راداده ومیدهد
ازتون سپاسگزارم وسپاسگزار خداوندیم که هرلحظه مرا هدایت میکنه واین حس عالی من از خودش دارم
الهی که عشق خداوند هر لحظه در زنده گیت جاری و ساری باشد
الهی خداوند را هر لحظه با دستان قشنگش در تمام عمرت حس کنی
الهی خداوند برایت همه چیز شود
الهی خداوند تنها قدرت بزرگ در زهنت شود ….
چقدررررر نوشته ات عالی بود مرا یاد قصه یوسف انداخت
واقعا تمام قصه های پیامبران پر از
درس پر از ایمان هستن
یوسف بیببن که میگوید من با داشتن این برادران فکر میکردم هیچ وقت در زنده گیم از کسی نترسم ولی از طرف همونا آزار دید
اینجا بود که خدا میگوید غیر من روی هیچکس حساب نکن
و وقتی در چاه انداختنش آب شور شرین شد این کار خدا نیست از کیست
سنگی بزرگ که روی اب آمد به امر خدا تا با آن یوسف بیرون شود
کاروانی که به حکم خدا از آن چاه اب نوشیدن
بادی که به حکم خدا همه جا را گرفت
تمامش کار های خدا هست که هیچ احدی نمیتواند
بعضا از کلکین بیرون نگاه میکنم میبینم باد های بسیار کوچک که درختان تکان میدهد میگویم بیبین پاکیزه کار خداست کی میتانه یک درخت گنده را تکان بدهد ولی خدا با یک باد عادی درخت از ریشه تکان میدهد
خداوند بسیاررر قدرتمند از تصور ما انسان هاست
با تمام این قدرت های روشن ای وای بر من که هنوز هم نگران میشوم و ایمان ندارم
سلام دوست توحیدی من ،سلام از ایران به بانوی افغانی که به زیبایی فرشتهای بهشتی
چند شب پیش یه کامنت از خوندم خواستم جواب بدم سیستمم مشکل پیدا کرد نشد و امروز در جواب این دوستان کامنت شما رو خوندم و بسیار زیبا گفتی داستان یوسف پیامبر رو
من هر وقت داستهای ابراهیم ،موسی ،و یوسف پیامبر رو میشنونم بی اختیار کل وجودم پر میشه از توحید و آروم میشم
چه نکته زیبای گفتی که یوسف از همان برادرانی که روشون حساب میکرد ضربه خورد و این موضوع چیزی نبود جز تلنگری از جانب خدا که روی هیچکس حساب نکن جز رب
سپاسگزارم از شما دوست توحیدی و هم مسیر من در این سایت الهی
و کلیدهای غیب فقط نزد اوست، و کسی آنها را جز او نمی داند. و به آنچه در خشکی و دریاست، آگاه است، و هیچ برگی نمی افتد مگر آنکه آن را می داند، و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین، و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتابی روشن [ثبت] است.
پس یکی از آن دو [زن] در حالی که با حالت شرم و حیا گام بر میداشت، نزد او آمد [و] گفت: پدرم تو را می طلبد تا پاداش اینکه [دام های] ما را آب دادی به تو بدهد. چون نزد او آمد و داستانش را بیان کرد، گفت: دیگر نترس که از آن گروه ستمکار نجات یافتی
درسهای که میشه از این فایل یاد گرفت
هر زمان نجواهای شیطان می آید به جای اگر نمیشود تمرکز کنیم و با کلامان بگوئیم اگر بشود چه میشود و در مورد اتفاقات مثبت در آینده قرار است رخ دهد صحبت کنیم
قدرت فقط از آن خداست و اعتبار تمام کارها را به خدا بدهیم برگی بدون اذن خداوند نمی افتد.
چه زمانی الهامات به ما گفته میشود زمان تسلیم محض پروردگار باشیم.
من تسلیم محض خداوند هستم خداوند مرا به راه حل مساله هدایت می کند
شاکر باشیم ظرف وجودیمان را بزرگتر می کند
هر جا نعمتی به ما داده شده از طرف پروردگار
است.
و هر جا شری به ما رسیده زمانی بوده منم منم کردیم و روی عقل ناقص خودمان حساب کرده ایم و قدرت را به غیر خدا دادیم و شرک ورزیدیم
سلام و درود فراوان خدمت استاد بینظیرم و مریم جون شایسته که به حق شایسته است و همچنین دوستای هم مسیر و عباس منش ام خدا رو بینهایت سپاسگزارم بابت وجود نازنین تک به تکتون در این لحظه که این کامنت رو مینویسم نمیدونید چه حالی دارم این فایل برای من بود واقعا نیاز داشتم به شنیدن این حرفها از استاد عزیزم که بی شک پیغمبر زمانم میدونمش و مطمئنم که حرفهای خدا رو برای من تکرار کرد و این حرفها یکی از بزرگترین نشانه های من توی زندگیم هست من مادری هستم نگران از آینده تک فرزندم و دقیقا و به موقع این فایل رو استاد روی سایت گذاشت من منتظر ی نشانه بودم و حرفهای این فایل که از طرف خدا به زبان استاد جاری شد نمیدونید چه آرامشی رو به من داد خدا رو بینهایت سپاسگزارم بابت وجود ارزشمند استاد عباس منش عزیزم که دستی از دستان خدا به روی زمین میدونمش وآگاهی هایی که به ما میده بینظیر و فوق العاده هستن و چقدر بجا و به موقع من از غروب حال خوبی نداشتم و ی اتفاقی برام افتاد که خیییلی نگران پسرم بودم هر چند بارها به خدای مهربان و هدایتگرم سپردمش ولی باز ته دلم انگار شک داشتم و حس نگرانی آزارم میداد و نمیتونستم توجهم رو بردارم از ی سری شرایط و اتفاقهایی که برای پسرم میوفتاد اما با شنیدن این فایل قلبم آروم شد و از صمیم قلبم سپردمش به خدای مهربان وهاب و هدایتگرم میخوام مادر موسی باشم میخوام ایمان بیارم به هدایتگر بی پایان که بارها هدایتم کرد میخوام آگاهانه حال خودم رو خوب نگه دارم و منتظر اتفاقات خوب باشم چون باور دارم که خدای من پدری مهربانه که بهترینها رو برای تمامی ما میخواد خدای عادلی که من و تمامی انسانهای روی زمین رو خالق زندگیمون کرده و قدرت خلق کنندگی بهمون داده و هیچ فرقی بین ما با بهترین انسانها (پیامبران و امامان )قائل نشده ازت بینهایت سپاسگزارم معبودم بابت این جهان و تمامی قوانین بی چون و چرایی که برای ما ساختی
سپاس فراوان بابت وجود پیغمبر زمانم استاد عباس منش و مریم جون عزیزم و تک تک آگاهی های این سایت ارزشمند
سپاس بابت وجود کسی که من رو با این سایت آشنا کرد
سپاس بابت وجود تمامی دوستان همفرکانسی
در پناه خدای مهربان وهاب و هدایتگرم بهترینها رو براتون آرزو میکنم همیشه سلامت و شاد پیروز ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
امیدورارم هر جا هستی در پناه الله یکتا سربلند باشی و آرامش در هر لحظه زندگیت موج بزنه
مادر بودن یه نعمت بسیار بزرگ ،،
من خودم همیشه خواهرزادهامو که میدیدم اینقدر براشون ذوق میکردم که همه میگفتن خوش بحال کسی که بچه تو بشه ..
اون روزا فک میکردم بچه دار بودن و عزیز بودنشون دقیقا مثل عزیز بودن خواهر زادهامه .
اما گذشت و من بچه دار شدم یه پسر شیطون زیبا که هر وقت میبنمش محو تماشاش میشم و کل وجودم میشه سپاسگزاری ،اما حس حالش خیلی فرق داره برام با خواهرزادهام ،حسش مثل اینکه خودم توی بغل خودم باشم و اینقدر خالصانست این دوسداشتن که وصف ناپذیره
بارها مسائلی پیش اومده که پسرم ازم فاصله گرفت و شرایط سخت شد ،خیلی برام درد داشت اوایلش
اما اون فاصلها فقط اومدن یه چیز بهم ثابت کنن و اونم اینکه درسته بچهای ما از لحاظ جسمی و فیزیکی یه تیکه از وجود ما هستن ولی در اصل یه تیکه از روح خدا هستن که به واسطه ما اومدن دنیا رو تجربه کنن دقیقا مثل خود ما
و اون خدایی که در هر لحظه داره هدایت میکنه تمام این دنیا رو پس هدایت فرزندان ما هم بدست خود اونه
این نگرش باعث شد رهاتر بشم و آرامتر بشم بسپارمش به خدا
امیدوارم که هم شما و هم فرزندتون در پناه الله یکتا شاد و سربلند پیروز باشید
ولی در این لحظه وظیفه خودم میدونم آنچه که برام اتفاق افتاده رو به اشتراک بزارم
من یکی دو روز هست که به خاطر مسئله ای کمی احساس نگرانی داشتم
و از خدا میخواستم که این مسئله رو هر طوری که خودش میدونه حل کنه
اما اتفاقی نیفتاد
تا اینکه یکی دو ساعت پیش یک سری نجواهای شیطانی در ذهنم زمزمه میشد که ببین خدا فراموش میکنه و ببین که چگونه کمکت نکرد . خداوند هم یک وقتهایی میشه که دوست نداره کمکت کنه ، و تو خیلی وقتها تنهایی
و با کنترل ذهنی که به لطف خدا هدایت شدم و از شما استاد عزیزم ، در دوره ها یاد گرفتم
نگذاشتم که این نجوا ادامه پیدا کنه چون به شدت داشت احساسم رو خراب میکرد. یک احساس پوچی بسیار بد .
به محض اینکه ذهنم رو کنترل کردم صدایی در ذهنم گفت
این همون خدایی هست که زمانی تو نطفه بی جان و ناتوان بودی ازت محافظت کرد و تو را پروراند و هدایتت کرد تا الان که رشد کردی
آیا این خدا فراموشت میکنه ؟
بخدا قسم دو ساعت نیست که از این الهام الهی در ذهنم میگذره که من این فایل رو دیدم
دیدن این فایل هم در امتداد همون هدایت خداست
خدایا شکرت که حتی لحظه ای نمیگذاری از مسیر درست که همون (صراط مستقیم) است ،خارج بشم
سلام به استاد عزیزم
حدودا 4 سال پیش بعد از شرایطی که در حوزه کاری برام پیش اومد و دفتر ،خانه ،زمین،40 تا پرسنل و هرچی داشتم رفت و دیگه چیزی نداشتم ، و پر بودم از شرک
اونجا با الهامات شروع شد و زیبا ترین صدا ندای خداوندی رو شنیدم
اونجا بود که همون صدا به آسانی و با اختلاف جای همه اسباب بازی های دنیوی رو برای من گرفت و اشک های شوق ریختم،
بهم الهام شد و گفت برو اگر فکر میکنی کسی میتونه کمکت کنه بازهم تلاشت را بکن و طلب کمک کن ،فلانی و فلانی..
گفتم دیگه در توانم نیست و جایی نمیرم
گفت پس با من بیا تا تو را بازآفرینی کنم
بهترین دوستان و نزدیکترینها ،بهترین پدر و مادر و برادر ،رفیق شغلی که عاشقش بودم، و هرآنچه داشتم رو به آسانی و با عشق لذت کنار گذاشتم و بدون خداحافظی رفتم و با بهترین و تنها خالق خودم هم قدم شدم
هرچه گفت چشم گفتم و عمل کردم و معجزه در لحظه دیدم
روزهای اول الهامات ،بهم گفت همه چیز ما هستیم، یک روز داشتم غذا میخوردم لقمه بین گلو و معده مانده بود ،گفت اگر میتوانی حضمش کن،اگر میتوانی بیرون بیار لقمه را
دوباره یک روز داخل حمام بودم ، بر خلاف عادتم ،گفت ادرار کن ،ادرار در نک عالتم مانده بود ،گفت اگر میتوانی ادرار کن یا او را برگردان
گفت ما هما جای تو هستیم
هرچه بخواهیم میکنیم
همه چیز ما هستیم
اونجا بود که فهمیدم هیچ چیزی نیستم
کجا رفت آن همه من من من
کجا رفتند آن همه غرور ،امر و نهی کردن به کارگر ها همکارهای مهندس،مشتری های پولدار و پزشک،کجا رفت آن اسماعیل که خود را بی نیاز از خدا میدانست
هدایتم کرد یک ماه تهران بودم و بعدش گفت باید بریم ترکیه
لپ تاپ رو فروختم با 3 میلیون تومان 4 سال پیش رفتم ترکیه برای اولین بار
رسیدم و به خانوادم اطلاع دادم
بهم گفت حق نداری به پشت سرت نگاه کنی و از کسی کمکی
بهترین دوران زندگیم بود عطر و بوی خدایی گرفتم
بهم میگفت چپ برو ،رایت برو از این پهلو به آن پهلو بخواب
او میگفت و من میخندیدم
او میگفت و من گریه میکردم
او میگفت و من شوق میکردم
او میگفت و من قدرت میگرفتم
او میگفت و من افتاده میشدم
او میگفت و من آرام شدم
بعد از روز سوم
به مدت 2 روز دیگر چیزی نگفت و سکوت کرد
من ماندم و نه پولی و نه کسی ازش کمک بگیرم و و نه میتونم به پشت سرم نگاه کنم و از بازماندگان، چونکه تعهد دادم از کسی کمکی نخواهم مگر او
و الآن او نیست
دو روز بعد پرسیدم در منطقه آکسارای ایرانیا بیشتر اونجا بودن
گفتم میخوام کار کنم
ی نفر بهم گفت برو منطقه باشکشهیر اونجا ناحیه صنعتی هست ی کارکال بزرگی هست تولیدی لباس هست ،لباس زیر زنانه تولید می کنند
بعد از 28 سال سن بجز لباسهای مادرم که داخل حمام میدیدن اصلآ توی زندگیم لباس زیر زنانه ندیده بودم
رفتم اونجا کلی کارگال بود و هچی گشتم پیدا نکردم
بعد از دو روز اونجا بود که به صحبت پیامبر رسیدم که گفت سخت ترین روزهای زندگیم زمانی بود که خدا بهش وحی نکرد
وقتی بهش عادت کردی بدون اون نمیشه حتی اگر بهش احتیاجی هم نداری چونکه عشقه
نگاهی به آسمون کردم گفتم کمک کن
ی لحظه نگاه سمت راستم کردم
دیدم رستوران هست
رفتم چندنفر بیرون بودن
به انگلیسی گفتم دنبال کار هستم میشه بهم کار بدید
مدیر رستوران و دوستاش اونجا نشسته بودن
گفت ی دوست ایرانی داریم بهش زنگ میزنم بری پیشش
هرچی زنگ زد جواب نداد
او دید چهره پریشان و معصوم و محتاجم رو
بهم گفت بیا داخل ی سینی بردار غذا بکشم برات
گفتم نیازی به غذا ندارم فقط کار میخوام
خلاصه رفتم داخل سینی برداشتم و سر صف ایستادم
بعد از دو روز بهم گفت
خدا
یادته برای کاگر های افعانی توی زمستون لباس میخریدی
یادته برای عید براشون شیرینی میخریدی
یادته میبردیشون دکتر
الآن نوبت ما هست به تو بدیم
یک دستم سینی بود با یک دستم داشتم اشکها مو پاک میکردمخدد پیش
مهربان ترین و صمیمی ترین افراد برای کار هدایت
گفت چی بلدی
بهش گفتم 3 سال توی آشپزخانه کار کردم
اهواز دانشگاه چمران بصورت پاره وقت داخل خوابگاه ها غذا توضیع میکردم همزمان درس هم میخوندم توی 20 سالگی
گفتم ولی مدرس دانشگاه طراحی و اجرای ساختمان انجام میدم
گفت اینجا چکار میکنی
و سکوت کردم
گفت از فردا ساعت 8 صبح بیا هر روز بعد از کار بهت پول میدیم
روز دوم جایی نبود بخوابم پشت همون رستوران خوابیدم
صبح همه آشپز و نیرو ها اومدن
دیدن من زودتر ساعت6 اونجام
بعد از کار کردن و صبحانه خوردن با هم حدودا 10 نفر بودیم 5 خانوم 5 آقا
وسط صبحانه یکی از دخترها که انگلیسیش خوب بود گفت چرا روز اول سر صف برای غذا اوندی داشتی گریه میکردی
گفتم خدا داشت باهم حرف میزد و بهم گفت میخوام کمکت کنم
گفت چرا امروز زود اومدی سره کار
گفتم پول نداشتم جایی که بودم اجازه ندادن بمونم از واقعیت
گفتم به کسی نگی
اونم گوش کرد و همون لحظه به ترکی به همه گفت اسماعیل دیشب پشت درب روی کارتون خوابید
همه ناراحت وعصبانی و دیگه کسی صبحانه نخورد
رفتیم مشعول کار شدیم
تا ساعت 10 مدیر اونجا اومد جریان رو بهش گفتن
ی چیزی بگم به شدت همشون من رو دوست داشتن اونجا بود که فهمیدم و قتی خداوند کسی رو عزیز میکنه یعنی چی منی که تشنه محبت بودم
وقتی مدیر فهمید دیشب بیرون خوابیدم، مثل این بود که بچه های خودش بیرون خوابیدن خیییییلی ناراحت شد
بهم گفت میایی خونه ما میخوابی
مدام همه بیقرار و ناراحت و بعضیاشون گریه میکردن برای من
منم خوشحال کار دارم و خدا داشت باهام حرف میزد
نیم ساعت بعد یک تخت خواب نو با تشک و پتو و بالشت برام خریدن گفتن از امشب همینجا بخواب
به مدت سه ماه کار کردم و لذت بردم و کلی اتفاقات بینطیرو مدیر اونجا به شدت من رو دوست داشت و بهم محبت میکرد
اما هر موقع میومد استرس میگرفتم خیلی هم با هم راحت و صمیمی بودیم
یک روز بهش گفتم میخوام باهات صحبت کنم
وقت گذاشت و بهم الهام شد بهش بگم
گفتم با اندازه ای که بچه ها کار میکنن حقشون رو بهشون نمیدی
گفتم حقوقشون رو بیشتر کن و یا تعداد پرسنل رو بیشتر کن خدا از جایی دیگه بهت میده
گفت من به خدا اعتقاد ندارم
هرچی دارم خودم بدست آوردم
ی لحظه سست شدم
یاد اونجایی اوفتادم که به آسمون نگاه کردم گفتم کمکم کن و آدرس این آقا رو بهم داد جایی منو فرستاد که به خودش اعتقاد نداشت
دیگه سکوت کردم و از اون به بعد با دیدنش آروم بودم
خداروشکر
بعد از اونهمه معنویت بیشتر از قبل خدا بهم برگرداند
و به قول خودش
منو بازآفرینی کرد
و هزاران مرتبه شکر الآن 3 سال ازدواج کردم
خونه خریدم زمین خریدم ماشین خریدم
زندگی خیلی خوبی دارم تشکر از همه دوستان و استاد عزیز که این کامنت رو خوندن
سلام اسماعیل عزیز
دیدگاهت روخوندم و جون دوباره ای گرفتم
چه قدر خدا عزت و قدرت داره و آخرش که گفتی
خونه خریدم، زمین خریدم ، ماشین خریدم از نظر من جایگاهش 1 هزارم اون تشکی که برات گرفتن نیست!
چه قدر خدا برکت میده به بنده هاش و نمیزاره شرمنده بشه و خودشو شرمنده کنه
تنور دلت به گرامی حقیقت خدا و برات آرامش الهی آرزومندم و اینکه همیشه یاد خدا باشی
دمت کرم
درود بر شما جناب خسروی انسان توحیدی بزرگوار،چقدر بی نظیر بود کامنتتون قلبم بازشد واقعا نتونستم براتون ننویسم،تحسینتون میکنم بابت اراده تون واعتمادی که به پروردگارتون کردین و دست آوردهایی که داشتین وایمانتون که واقعی بودوخداوند پاسختون رو داد،امیدوارم هر لحظه بیشتر به خداوندبیشتر نزدیک بشین و درکنارخانواده بهترین هارو تجربه کنید
سلام به اسماعیل عزیزم
خیییلی لذت بردم و کیف کردم خواندن کامنت شما
من هم تجربه مشابه شما را داشتم و این یک یاد آوری برای من خدا را شکر و خداوند از هر طریق میده
از جایی که گمان اش را نمی کنیم خداوند آنقدر میبخشه که در تصورات و ما نمی گنجه خدا را شکر که الان خانه داری زمین خریدی و به آزادی مالی رسیدی خدا را شکر
هر کجای دنیا هستی در پناه رب من شاد باشی سالم ثروتمند در دنیا و آخرت
سلام . درود آقا اسماعیل عزیز
امروز دومین باریه که اشکام سرازیر میشه! دستانم می لرزد وقتی دارم تایپ میکنم. چقدر خدایت رو دوست دارم دوست عزیز! چقدر عشقبازیت با خداوند برایم لذت بخش بود.چقدر تحسینتون کردم و چقدر حسودیم شد که اینقدر رفیق خدا شده ایًًً!!! زمین و40 تا پرسنل و هرچی داشتی رفت؛ چه باک رفیق وقتی خدا رو بدست آوردید!. چه معامله ای ازین سودآورتر و پرخیر و برکت تر!
…یاد اونجایی اوفتادم که به آسمون نگاه کردم گفتم کمکم کن و آدرس این آقا رو بهم داد جایی منو فرستاد که به خودش اعتقاد نداشت!!! این جملتو کجای دلم بزارم آخه…! مگه جز اشک ریختن حرفی برای گفتن میمونه…
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام آقا اسماعیل عزیز
اینقدر این خاطره شما زیبا بود که دوست نداشتم تمام بشه…
واقعا هزاران آفرین به شما…
هیچ حرفی برای گفتن ندارم
زبانم بند اومده…
این قسمت نظر شما عجیب من رو مجذوب خودش کرد
“بعد از دو روز اونجا بود که به صحبت پیامبر رسیدم که گفت سخت ترین روزهای زندگیم زمانی بود که خدا بهش وحی نکرد
وقتی بهش عادت کردی بدون اون نمیشه حتی اگر بهش احتیاجی هم نداری چونکه عشقه”
در پناه خدا باشین آقا اسماعیل…
سلام اسماعیل جان
خدارو شکر میکنم که به کامنت زیبات رسیدم و خوندمش
نمیدونی چقدر اشک ریختم از اینکه خدا رو پیدا کردی و بهش رسیدی
اسماعیل عزیز بهت افتخار میکنم
تحسینت میکنم
و با هر کلمت اشک ریختم و لذت بردم
آره خدا همه چیز میشه برای ما به شرط ایمان
و یک نشونه امروز میخواستم که از توی کامنتت گرفتم و فهمیدم
رفیق دوست خوبم
وقتی نوشتی که به خونه و ماشین و ازدواج رسیدی خیلی خوشحال شدم
امیدوارم که باز هم موفقیت هات رو ببینم و بشنوم بیشتر
در پناه الله باشی
عزیزم
سلام آقا اسماعیل
حالم دگرگون شد با خوندن کامنتت
چقدر هدایت های خدا قدم به قدم هست و زیباست به شرط اینکه ما قدم اول را برداریم و بعد قدم های بعدی به ما گفته و نشان داده خواهد شد
هدایتت به رستوران و بعد پیدا کردن جا برای خواب
خدایا شکرت
سلام اقای خسروی عزیز تبریک عرض میکنم برای رسیدن به نوروهدایت وزیبایی چقدر کامتت شما زیبا وخالصانه بود لذت بردم واشک ریختم خدارو هزاران بار شکر کردم که به خواسته هاتون رسیدید ولی هیچ کدام از این ثروتهای مادی شما جای نگاه شما به اسمان رانمیگیرد.از خداوند برای همگیمان عشق وسپاسگزاری خالصانه ونگاه توحیدی را خواهان وخواستارم بازم این همه عشق وتوکل شما را تحسین میکنم.
سلام اسماعیل عزیز
چقدر ازینکه شجاعت داشتی و خانوادتو و هرچی که داشتیو رها کردی برای اینکه به خدا برسی تحسین میکنم
دوست من چقدر کامنتت بوی خدا رو میده
چقدر بنظرم امروز روز زیبایی بود ک تو تک تک لحظاتم خدابود
غروب دل انگیز باهوای بینظیر
و درالانم کامنت توحیدی شما
امروز همش بوی خدا بود و بوی خدا
سپاسگزارم از خداوند مهربان
چقدر از اینکه الان ازدواج کردی و خونه و ماشین و .. داری لذت بردم و از پروردگار میخاهم ک بیشتر بهت بده
در مسیر توحید باشی دوست خوب و هم فرکانسی من
خیلی دوستت دارم عاشقانه
خدانگهدار
سلام آقای خسروی اشکهامو از گوشه چشام پاک کردم کسی نبینه برادر تحسینت میکنم برای این قوی بودنتون و باز هم تاکید میکنم قوی بودنتون و دریافت واضح الهامات و انقدر جسورانه عمل کردنتون پله پله بالا رفتن خیلی شیرینه اما همه چی داشته باشی و صفر بشی دوباره بخوای خودتو جمع و جور کنی یه داستان دیگست که فقط باید بکشی تا متوجه بشی چقدر همچین آدمایی به مانند شما کنترل ذهن دارند انشالله همیشه مسیرتون از فرش به عرش باشه
در پناه الله
سلام برادر ارجمندم. چقدر براتون خوشحال شدم. یک حس افتخار و تحسین. چقدر امروز به این کامنت شما نیاز داشتم. و اشکهام همین جوری دارن میان پایین. به قول دوستان ،چقدررررر خدات رو دوست دارم. چقدر خدایی با عظمتی داری. و چقدر اون ایمان و باورتون بی نظیر بود، ادامه دادی چون میدی با اینکه به ظاهر چیزی نبود. اما تو دلت قرص و محکم بود. عاشق خداتم. همیشه در پناه همون باشی.
درود به شما اقای خسروی
ممنون که از مسیر توحیدی تون نوشتین….
ممنون که اینقدر خالصانه اتفاقات رو ثبت کردین برامون…
و وقتی دلت به نورش روشن باشه صد البته که اینچنین به دل مخاطب میشینه….
سپاسگزارم و الهی در کنار همسراون زیباترین تجربه های عالم رو داشته باشین و هر روز زندگیتون پر باشه از خیر و برکت و فراوانی و شادی…..
سراسر غرق نور و عشق الهی باشین برادر بزرگوارم
آقا اسماعیل عزیز!امروز سرصبحی این فایل رو چندین بار گوش کردم و تمام موهای تنم در هر باری که شعر پروین جان توسط استاد عزیز خوانده شد و معنی شد سیخ شدند و اشک ریختم و چون کار زیادی داشتم فقط چندین بار گوش کردم و میدونستم پیام های توحیدی بسیاری برای این فایل نوشته میشه!الان که باز کردم و کامنت زیبای شما رو خوندم سراسر اشک شدم و جاری
عشق بازیتون با خدا همیشگی و همواره
ممنون از وجودتون و خدا میدونه چقدر کامنت های توحیدی و الهی در این فایل نوشته و ثبت خواهد شد
سلام آقا اسماعیل
چقدر کلمات کم اند بر ای تحسین کردنتون برای این قلب تون که شفاف و زلال شده برای گرفتن الهامات خدا .
واقعا از ته دلم می خواهم منم هر روزم و هر لحظه ام با صحبت با خدا بگذره
بهم بگه چه کنم
چه بگم
چه بپوشم
چه بخورم
دوست دارم مثل حضرت علی عاشقانه صداش بزنم و جواب از قلبم بشنوم .
خیلی خوشحالم برای شما این اتفاق افتاده و استمرار دارد.خداروشکر خداروشکر
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام به آقای مهندس اسماعیل خسروی، مرد با ایمان و موحد و خداجو
عصر که نظرات منتشر شد، اولین پیام، پیام شما را خواندم، آنقدر مرا منقلب کرد که فقط دنبال یه جایی می گشتم بشینم گریه کنم، رفتم خودم را با پاک کردن گاز مشغول کردم تا یکم حالم بهتر بشه، الان که ساعت 12 و نیم شب است دوباره اومدم پیام شما را بخوانم و براتون بگم سپاس گذارم که تجربه فوق العاده تون را با ما به اشتراک گذاشتید.
(گفت ما هما جای تو هستیم
هرچه بخواهیم میکنیم
همه چیز ما هستیم
اونجا بود که فهمیدم هیچ چیزی نیستم
کجا رفت آن همه من من من)
درک این مسئله بسیار سخت است که من ی وجود نداره و همه چیز اوست.
آقا مهندس موحد براتون از خدای مهربان میخوام که روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر باشید.
سلام اسماعیل جان
با خوندن کامنتت چشمام پر از اشک شد..
گفتی پیامبر سخت ترین روزهاش روزی بود که خدا باهاش حرفی نزد…
دقیقا منم تو همین شرایطم…مدتهاس ازش میخام مثله قبل باهام حرف بزنه.
چه لذتی داره الهامات..وقتی یجیزی میگه و تو میشنوی…قلبت باز میشه…گل از گلت میشکفه..
مدتیه منتظرشم..
در پناه خدا شاد و پیروز باشی دوسته من
اقا اسماعیل عزیز ،
سپاس از کامنت زیبای شما ، خیلی لذت بردن همش را گریه کردم انگار داشتم حس می کردم خدا داشته باهاتون حرف میزنه . فایل های توحیدی عالی هستند ولی این یکی چیز دیگه أست.
خدا بهترین برنامه ریز أست ، من باید خودم قبل از هر چیزی تو حیدم را درست کنم
شاد و ثروتمند باشید
سلام اسماعیل عزیز
یادم هست دوسال پیش وقتی همه از خدا میکفتن من پیش خود میگفتم خدا را چی کنم پول میخواهم مال میخواهم یعنی این از خاطر بود که خدا و عشق خدا را درک نکرده بودم
یک شب با خودش از شدت گریان پیش از حد گفتم من ثروت میخواهم تو که ثروت دوست نداری من میروم
یعنی این خداااااااااااااااعشق هست چی بگویم از این خدا
خدا بی نهایت ما را دوست دارد هر لحظه کمک و هدایت میکند
حالا هم به درک عشق خدا نرسیدم ولی میدانم وقتی خدا نباشد هیچ چیزی کیف و مزه ندارد اصلا بدون خدا لذت و شادی وجود ندارد
حالا فقط سرگردان عشق او هستم
وَکَفَى بِاللَّهِ وَلِیًّا وَکَفَى بِاللَّهِ نَصِیرًا ﴿45﴾
کافى است که خدا سرپرست شما باشد
و کافى است که خدا یاور شما باشد (45)
#سورهمبارکهالنساء
بخشی از آیه 45
خدا همیشه با ماست همیشه همرای ما هست حتی زمانی که ما متوجه نباشیم
خدایا شکرت
درخدا شاد آرام باشید
بنام الله یکتا
سلام اسماعیل جان
دمتگرم بابا کلی کیف کردم ول صبح
کلی اشک شوق ریختم خداازجایی بهت میده که حتاتصورشم نمیدونیم بکنیم فقت کافیه ماوابدیم وبگیم من هیچی نمیدونم .وبگیم
تومیدونی تومیتونی.
خدایی که به (.نمرود)این همه لطف کرده پس برای من صدهاوملیونهابرابرمیکنه
رب تویی
صاحب اختیار تویی
صاحب خزانه غیب تویی
عذت بخش تویی
اعتباروآبروتویی
عشق تویی
سلامتی تویی
آرامش تویی
راوف تویی
رحمت تویی
اول تویآخرتویی
درپناه الله یکتا شادوثروتمندوسعادت مند
درود فراوان بر شما دوست عزیز
چقدر کامنت شما زیبا وپراز نکته های عالی
رها کردن ،بریدن از همه ،دور شدن جسارت شما را تحسین میکنم
اینجاست که خدا کیف میکنه از خلق انسان چون میدونی از وجود خودش چه نازنین خلق کرده
ستایش میکنم شما عزیز مهربان موفق را
احسنت بر توانایی هاتون
امیدوارم که هرروز شادتر وموفق تر باشید
در پناه خدا
سلام مرد نازنین
اسماعیل عزیز مرحبا به تو و مرحبا به این اعتماد بی مثال تو
تو کامنتها میخوندم که خیلی از نازنینان این سایت توحیدی وقتی کامنتی دلنشین رو میخونن با اشک شوق همراهه ، برام اتفاق نیفتاده بود این چنین تا کنون ، و کامنت شما ، اعتماد شما ، شنیدن شما ، و مثال عالی شما در خصوص شرایط حضرت محمد زمانیکه بهش وحی نشد، با من کاری کرد کارستان
امروز روز عاشوراست تفاوت اشکهای امروز من با اشکهای چند سال قبلم در همچین روزی فقط و فقط برمیگرده به درک حداقلم در باب توحید و متن شمالطف و هدایت رب بی همتای جهان هستی بود برتایید درستی مسیرم ، سپاسگزارممم
درود خدا بر دوست عزیزم
اسماعیل جان
واقعا برای شما تبریک میگم این دریافت الهامات خداوند و ارتباط با خدایتون را، چقدر در اوج بودین و هستین که این الهامات قلبی را برقرار کردین
و این زندگینامه ات که مملو از آموزهها ی دینی هست، در اختیار ما گذاشتی که بی نهایت برایم آموزنده بود،
مخصوصا آنجایی که به صاحب رستوران پیشنهاد اضافه کردن حقوق کارگران را کردید
و پاسخی که دریافت کردید
که به خدا اعتقاد نداره!!!
واقعا اینجا سخت ترین موقع هست که واکنش نشون ندادین
و من هنوزم دارم به این موضوع فکر میکنم که در قلب شما با خدایت چی گذشت؟؟
که سکوت کردید؟؟
از خداوند میخوام، نعمتهایش را برای شما فرود آورد و آنقدر بدهد که، راضی باشی،
سپاس از شما دوست عزیز
سلام درود به آقای خسروی
سپاسگزار از کامنتی که برامو به این زیبایی نوشتید.
تبریکمیگم که در این مسیر توحید به نجواهاا گوش نکردید و صدای توحید رو تشخیص دادید از نجوااا تحسین تون می کنم که به این خوبی با ندای درون تون به این زیبایی ارتباط گرفتید و صدایش رو شنیدید و عمل کردید وعمل کردید.
تبریک بابت ازدواج موفقی که داشتید با آرزوی یه زندگی سرشار از شادی خوشبختی حال خوب و آرامش رو براتون دارم در پناه یزدان یکتا االله مهربان
سلام اسماعیل عزیز بابت کامنت زیبا دگرگون شدم احساس کردم که من یک جاهایی مسیرم را دارم استباه میرم درست حق را نوشتی خدا در جایی هست که ما فکرش را نمیکنیم جاهایی ما شرک میورزیم ولی خودمان هواسمان نیست سپاس از خدای منان بابت این کامنت زیبا
به نام خداوند مهربان
اسماعیل جان سلام.
خدا رو شکر که در جمع دوستانی هستیم که در مسیر هدایت و دریافت نعمت های خداوند هستن.
چقدر زیبا بود، دل نوشته شما ، در وسط دلنوشته ات ، زمانی که خداوند با تو صحبت میکرد، چشم من هم پر از اشک لذت شد، لذت داشتن خداوند مهربان، برایت بهترینها رو در دو دنیا آرزو میکنم، یا حق
سلام اسماعیل عزیز
چقدر لذت بردم از دیدگاهت
احسنت به این حداز تعهد وعملگرایی احسنت هرجا که اشک ریختی وبا خدا صحبت کردی من احساس ناب را تجسم کردم روزهایی که از همه جا نا امیدبودم من بودم وخدای من دستم وگرفت وگفت نترس من هستم سپاسگزار وجود ارزشمندتم مرسی که هستی ونوشتی
درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
درود بر شما آقای خسروی عزیز. کامنت شما رو با عشق خوندم و اشک میریختم . چون خودم هم چنین تجربه ای رو داشتم و بزرگی و لطف و مهربونی الله یکتا رو عینا دیدم .
بله ، وقتی که با تمام وجود دستتو بذاری توی دستان گرم و مهربان خدا و بهش اعتماد کنی و بهش توکل کنی از ته دل ، قطعا و قطعا و قطعا کاری میکنه واست که مات و مبهوت بمونی و اونجاست که ایمانت به او هزار برابر میشه . اونجاست که اعتمادت به او که فرمانروای تمام کیهانه ، بیشتر و بیشتر میشه .
خدایا بی نهایت سپاسگزارم ازت که همیشه حواست به ما هست
بی نهایت ممنونم ازت که هیچوقت ما رو تنها نمیزاری
خدایا هر روز و هر لحظه سخت محتاج هدایت و حمایت تو هستیم
خدایا ما بدون تووو هیچیم
خدایا بدون هدایت و رهبری تو به مقصد نور و حقیقت نخواهیم رسید
سلام دوست گرام
چقدر خوب بود و چقدر بچه ها نیاز دارن به شنیدن چنین داستانهای واقعی
کاش شمام تجربه تون و مینوشتید و ایمان ما رو حتی شده یک درجه بیشتر میکردی
کاش به شکرانه ی اون کمکی که خدا بهتون کرد و برای دوباره و صدباره اتفاق افتادنش اون تجربه زیبا رو با ما هم به اشتراک بگذاری
سلام خانم ملک دقیقا درسته داستان های واقعی عالین منم خوندم لذت بردم انگار در هشت بهشت بودم انگار در دانشجویی دهم 137 بودم واقعا لذت بردم ممنون از شما کامنت های خوب میزارید و انتخاب میکنید داستان های واقعی که برای دوستان اتفاق افتاده واقعا لذت بخشن ادم از نزدیک لمس کنه که این تمرینات جواب دادن
سلام بر دوست عزیزم اسماعیل خسروی
میخوام بگم خیلی هدایتی کامنتتون را خوندم
در حال حاضر در خانه پدر همسرم با 16 سال زندگی و صاحب دو دختر مینویسم .
جلوی من درختان سرسبز ،آسمان قشنگ ، ساختمان بلند زیبا و نسیم میوزد در این ظهر تابستان
زمانی که کامنت شما را دیدم اشکها ریختم و با خدای خودم صحبت کردم
خدایا با تمام اشتباهات و گناهان منو بخشیدی
با خوب و بد توی این مکان زندگی کردم
خنده ها کردم و اشکها ریختم
پس من به امید خودت با توکل به خودت حرکت کردم و هدایتم کردی و راه را نشانم دادی همان طور که به شما نشان داد پس دلهایشان را برایم نرم کن که با احترام کارهایمان انجام شود
این صحبتهایی بود که بعد از تمام شدن کامنت شما با خدا با سرازیر شدن اشکهایم عنوان کردم
و اما
بعد اینکه تصمیم گرفتم با پدر همسرم راجب به جدایی صحبت کنم و بعد از چند هفته دیشب همسرم به من گفت تو این دوروز کار را تمام میکنم
یک لحظه تپش قلب گرفتم و داغ شدم ولی در آن واحد گفتم خیلی هم عالی ولی داشت حرف زشت میزد جایی که دختر شش ساله من بود و فقط گفتم مراقب اطرافت باش و ایشون به من بی احترامی کرد ولی من با آرامش از کنارش رفتم
صداهایی شنیدم
سمانه تو میخوای جدا بشی کجا بری
تو که کارت را تازه شروع کردی مکان نداری ………
ولی یه صدایی میگفت تو خودت میخواستی از این زندگی بیرون بری تو دیگه تحمل بی احترامی و تحقیر و توهین را نداری تا کی بشینی و گوش کنی ولی هیچی نگی تا کی بشینی و همسرت از گذشته بگه تا کی بشینی و جلو تو رو بگیره که پیشرفت نکنی تا کی فوش و بد دهنیش را بشنوی ……
دیشب که ایشون این حرف را زدن و موقع خواب دوباره رفتن سر تهدید کردن من و میخوان موقع جدایی اذیت کنه به دید خودش و حرفهای گذشته را داشتن بلند بلند میگفتن من یه کاری کردم هندزفری گذاشتم و فایل استاد را گوش کردم و همون آن گفتم سمانه نترس این همش حرف و گفتم خدا یا من فقط تو را دارم البته هر روزو هر لحظه به خودم میگم و یه لحظه گفتم خدایا ایشون دیگه حرف نزنه و ساکت باشه خدا شاهد همون لحظه شد فقط گفتم خدایا شکرت
صبح که بیدار شدم با لبخند گفتم سمانه تو قوانین را میدونی پس اهمیت نده بیا کدت را اونحوری که میخوای بنویس
استاد عاشقتم با دوره بینظیر کشف قوانین
و خیلی قشنگ نوشتم البته با حس خوب
و حتی خدا بهم گفت تو از اینا روزی میخوای ؟
روزی دهنده نزد خداست سوره مومنون وای عالی بود
فقط کارم را سپردم به خدا که در بهترین شکل ممکن انجام بده برام
در پناه الله
به نام خدایی که همین نزدیکی ست
خدایی که نام و یادش ارامش بخش قلب هامونه
خدایی که از رگ گردن به ما نزدیک تره
خدایی که برامون همه چیز و همه کس میشه
سلام دوست الهی و توحیدی و یکتاپرستم
عاشقتم من عزیزدلم که اینقدر زیبا غرق خدا شدی
عاشقتم که اینقدر زیبا کلام خدا برام شدی
عاشقتم که با قلم شیوا و رسا و الهی ت اشکامو جاری کردی
عاشقتم که با نوشتن کامنت زیبات منو یاد زندگی خودم انداختی
عاشقتم که اینقدر غرق در خدا شدی
عاشقتم که قلبت پر از نور خدا کردی
عاشقتم که اینقدر زیبا مهاجرت کردی
عاشقتم که روی هیچ چیزی و هیچ کسی جز خودش حساب باز نکردی جز خدا
عاشقتم که منو با نوشته ت دیوانه ی خدا کردی
عاشقتم عاشقتم عاشقتم عزیزم
میخام یه چیزی برات تعریف کنم رفیق
اینکه همین چند روز پیش سرکار بهشتی م بودم که این شغلم و خدا بهم هدیه داد به راحتی مثل اب خوردن و سرپرست مون باهامون جلسه داشت
داشت با تک تک مون که نزدیک به 30نفر میشیم صحبت میکرد
رسید به من ،نگاه م کرد با لبخند زیباش بهم گفت خانم رشیدی الهی من دورت بگردم من کاری میکنم که اسمت سر زبون ها بیفته
چرا بین این همه ادم باید بیاد این جمله رو به من بگه
چرا این این همه ادم فقط به من بگه من دورت بگردم
چرا ما بین این همه ادم به من بگه تو ماهی ماه دختر
چرا بین این همه ادم به من بگه تو قلبی
چرا بین این همه ادم به من بگه مرسی که هستی
الله الله همون موقع اشک توی چشمام جمع شد
به خدا گفتم خدایا من دارم دیوونه میشم
بهم گفت فرشته ی نازنینم این جواب اون توکل و ایمانی بود که بهم داشتی و مهاجرت کردی
و من حالا دارم پاداش ها رو بهت میدم
اره خدا برامون همه چیز میشه
خدا کاری میکنه که ما مشهور و معروف بشیم
خدا دل ها رو برامون نرم و گرم میکنه
خدا عشقه
خدا قلب منه
خدا زندگیه
خدا تک تک نفس هامونه
خدا تمام وجودمونه
خدا تمام دارایی مونه
خدا رحمانه
خدا رحیمه
خدا وهابه
خدا رزاقه
خدا عشق منه
خدایا مهربونه
دوست الهی م به خدا اینقدر موقع نوشتن این کامنت غرق در عشق خدا شده بودم که با چشمای اشک بارم برات نوشتم
و روحم پرواز کرده بود و نمیدونستم اطرافم چی میگذره
فقط کلمات جاری میشدن و خودش دستمو تکون میداد روی کیبورد و من مینوشتم و من فقط میتونم بگم خدایا شکرت
عاشقتم عزیزدلم
به امید دیدارت دوست شاد و الهی و ثروتمندم
ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و با اراده ی پولادین مون همراه با الله یکتا
چقدر خوبع صبح زود بیدار بشی و خواب آلو خواب آلو بیایی توی ایمیل های سایت و بعدش چشمت بخوره به اسم الهه رشیدی عزیز بینظیر . بعدش یهویی بگی خدایا شکرت اسم الهه رو دیدم میدونم شروع نوشتن کامنت هاش برای اول صبح چقدر الهی و خدایی هستش.. یعنی اگر میخوایی صبح تو با اسم خدا و بنام خدا شروع کنی بیا توی سایت و از همه خوش اقبال تر اینکه که اسم زیبای الهی الهه رو ببینی ..
سلام و درود به زیباترینع زیباترین اسم و کلام خدا
سلام و درود به تو ای دختر الهی و زیبا
سلام و درود به عاشق ترینم عاشق ها … دختر تو چقدر عشقی بخدا ..
الهه جان عزیزم ممنونم که توی این کشتی کروز عباسمنش هستی
ممنونم که صبح منو با اسم زیبایت و با قلم الهی آت وبا این کامنت و نوشته های خدایی آت ساختی
تو فرشته ی خبر رسان و نشونه ی صبح گاهی من بودی .
واقعا خدارو سپاسگذارم برای وجود عزیزان و عزیز دلی به اسم الهه رشیدی نازنین
الهی همیشه مثل اسمت بدرخشی
الهی همیشه به اعتبار نیک دیده بشی و شناخته بشی
الهی همیشه پر آوازه باشی….
چقدر خوبع که اول صبح پیامتو از یک فرشته ی الهی دریافت کنی و روزتون به این خوبی شروع کنی خدایاااا شکرت
خدایا شکرت برای این کلمات ی که بهترینها بهترین ورودی اول صبح من بود خدایاااا شکرت
الان 05:30 صبح شنبه هست برم طللوع خورشید رو از روی بالکن ببینم و دوباره این کامنت الهی تو بخونم
خدایا شکرت
ممنون و سپاس
و من حالا دارم پاداش ها رو بهت میدم
اره خدا برامون همه چیز میشه
خدا کاری میکنه که ما مشهور و معروف بشیم
خدا دل ها رو برامون نرم و گرم میکنه
خدا عشقه
خدا قلب منه
خدا زندگیه
خدا تک تک نفس هامونه
خدا تمام وجودمونه
خدا تمام دارایی مونه
خدا رحمانه
خدا رحیمه
خدا وهابه
خدا رزاقه
خدا عشق منه
خدایا مهربونه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به رویای عزیزم
سلام به عشق ترین فرشتهی زیبای خدا
عاشقتمم عاااشقتم عااشقتمم مننن عزیزدلممم
به خدا دلم برات پر میکشه که ببینمت
کامنت زیبات روحمو پرواز داد
کامنت زیبات اشکامو جاری
کامنت زیبات خدا رو بیشتر توی قلبم زنده کرد
کامنت زیبات منو دیوونه کرد
کاش میشد برات وویس بفرستم و بهت بگم چقدر دوست دارم
بعت بگم هر وقت که برام کامنت میزاری منو یاد مهاجرت میندازی
رویای نازنینم بزار یه داستانی از محل شغل بهشتی م برات بگم
بگم از مهربونی هایی که خدا در حقم میکنه
بگم از دل هایی که خدا برام نرم وگرم میکنه
چند روز پیش یه مشتری از بوشهر داشتیم خیلی باهاشون ارتباط صمیمی برقرار کردم
بعد از اتمام عکس شون بهمون گفت من دوست دارم به کارت های همه ی کارکنای عکاسی به خاطر خانم رشیدی یه مبلغی پول رو واریز کنم
الله الله رویا جان وقتی اینوگفت چشمام پر از اشک شد دیدم همه ی همکارام بهم نگاه میکنن و فقط یه لبخندی زدم و به خدا گفتم خدا جون داری چی کار میکنی با قلب من
چقدر زیبا داری هرلحظه نشانه های ثروتمند شدن رو بهم هدیه میدی
چقدر زیبا داری منو هر لحظه هدایت میکنی به سمت ثروت و نعمت بیشتر
اره عزیزدلم خدا برامون همه چیز و همه کس میشه
عاشقتمم خدااای وهاب و مهربونم
عاشقتم استاد عزیزم
عاشقتمم مریم جانم
عاشقتمم رویای نازنینم
عاشقتمم الهه ی بینظیرم
خدایا شکرت
با تمام وجودم ازت ممنونم که این کامنت زیبا وپر از عشق الله رو بهم هدیه دادی عشق ترین مامان دنیاااا️
ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و با اراده ی پولادین مون همراه با الله یکتا
ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و با اراده ی پولادین مون همراه با الله یکتا الهه جان عاشق این تیکه کلام زیبایت هستم وقتی اینو می خونم نمیدونی چقدر قدرت می گیرم و بهم انگیزه میده .. این اراده ی پولادین از کجا میادددد؟؟؟؟؟
من وقتی به درونم نگاه می کنم میبینم که این اراده فقط بهمراهی خداوند میتونه انجام بشه یعنی همون شعر معروف که میگه تو با خدا باش پادشاهی کن … بی خدا باش هر چه خواهی کن این شعر. رو میشه از زوایای مختلفی توضیح داد ولی من این قسمت شعر رو اینجوری معنی می کنم .. بی خدا باش هر چه خواهی کن. یعنی وقتی خدا همراهیت نکنه .. وقتی خدا کنارت نباشه هر چقدر هم کاری رو انجام بدی ثمره ای نداره .. یعنی وقتی چنین مونس و همدم و همراهی رو کنارت نداشته باشی کار کردن تو چه فایده ای داره.. هر چقدر هم تلاش کنی بی نتیجه است فقط سختی کار روی دوش خودت و زندگیت سنگینی می کنه و کارت زاره..
الهه جان عزیزم تو همون اراده ی پولادینی هستی که خداوند داره همراهیت می کنه .. تو همون باخدایی هستی که براحتی داری پادشاهی می کنی …
اینکه اون مشتری بوشهری توی جمع گفت .بعد از اتمام عکس شون بهمون گفت من دوست دارم به کارت های همه ی کارکنای عکاسی به خاطر خانم رشیدی یه مبلغی پول رو واریز کنم یعنی تو لایق بهترین ها هستی یعنی برو غمت نباشه .. یعنی خدا کناره..
شاد و موفق و ثروتمند باشی و همیشه برای این اراده ی پولادینت تحسینت می کنم و این نشانه ها و هدایت های الهی بسمت پول و ثروت همه از همون با خدا باش و پادشاهی کن میاد عزیزم ..
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که ما همه از هدایت شدگانیم چون ما همان سرنشینان در این کشتی کروز عباسمنش هستیم . خدایا سپاس
حال خوبمان را سپاس
با تو بودنمان را سپاس
نعماتت را سپاس
موفقیت امروز و پیش رویمان را سپاس
این فرصت های طلایی را سپاس سعادت در دنیا و آخرت را سپاس
خدایاااا سلامتی جسم و جان و روح و ذهن مقدس الهی مان را سپاس.
خدایا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم
وقتی برام نوشتی بهترین مامان دنیا خیلی لذت بردم و ای کاش چنین باشد با تمام وجودم ازت ممنونم که این کامنت زیبا وپر از عشق الله رو بهم هدیه دادی عشق ترین مامان دنیاااا️
ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و با اراده ی پولادین مون همراه با الله یکتا
ممنون وسپاس
سلام و صد سلام به دختر پر انرژی که وجودش سراسر پر شده ازعشق الهی دختر خوب ی خورده آروم تر بابا حسودیمون شد به کجا چنین شتابان الهه عزیزم با تمام وجودم تحسینت میکنم که اینقدر قشنگ خداوند رو توصیف کردی چقدر حس خوبی گرفتم از عشقی که لبریز کردی تو کامنتت
وقتی به خدا وصل بشیم خداوند همه چیز میشه برامون عشق میشه و سر زبان دیگران جاری میشه تو وجودمون
بهم گفت فرشته نازنینم این جواب اون توکل و ایمانی بود که بهم داشتی و مهاجرت کردی اینجا رو خدا به من گفت از زبان شیرینت
و چه زیبا خداوند میگه که مهاجرت درهایی از نعمت رو به روت باز میکنه، بله الهه جان وعده های خداوند حقه اگه باورش کنیم عاشقتم فرشته نازنین خدا
سلام اسماعیل جان
چقدر زیبا نوشتید و مشخص بود تمام کلماتی که تو کامنتت بود جنسش تجربه توحید بود، ممنونم ازت بابت این کامنت زیبات خواستم کمالگرایی کنم و ننویسم چون واقعا خسته ام از لحاظ جسمی ولی همین تشکر هم باید نوشت، باید بدونی چقد تجربه ات منو به فکر فرو برد در مورد خودم، دمتگرم مرد خدا همیشه تو زندگیت همینقدر پرحضور و قدرتمند باشه
سلام اسماعیل عزبز
واقعادلم نیومدبرات کامنت نزارم
برای هرجملت اشک ریختم وکامنتتوخوندم
تبریک میگم بهت که این قدرتوحیدی شدی این قدربه الهامات گوش کردی وعمل کردی
وقتی تسلیم خداوندباشی خداوندتوروپیش همه عزبزمیکنه ودل هاروبرای مانرم میکنه
ازدیشب دوباراین فایل روگوش دادم
حالم دگرگون شده
خیلی لذت بردم که گفتی خونه وماشین خریدی وازدواج موفق داشتی
نتیجه ایمان به رب همینه
توکل عمل کردن به الهامات
شادوپیرورباشی
احمدفردوسی
سلام دوست عزیز وارزشمندم آقا اسماعیل
کامنتتون چقددد منو تکون دادن
تمام وجودم لرزید از عظمت وقدرت خدا
خدااای من
اشکام بند نمیاد
میدونی یاد چیزی افتادم:
این آیه ک
اگه خدا بخواد ضرری بهت برسونه هیچ کس نمیتونه جلوشو بگیره
وباز هم اگه خدا بخواد خیری بهت برسونه کیه ک بتونه جلوشو بگیره
اگه ما بخواییم کسی و بکشیم بالا کیه ک بتونه کاری بکنه
واگه بخواییم کسی و بکشیم پایین کیه ک بخواد جلوشو بگیره کی قدرتشو داره
گفت ما هما جای تو هستیم
هرچه بخواهیم میکنیم
همه چیز ما هستیم
اونجا بود که فهمیدم هیچ چیزی نیستم
کجا رفت آن همه من من من
کجا رفتند آن همه غرور ،امر و نهی کردن به کارگر ها همکارهای مهندس،مشتری های پولدار و پزشک،کجا رفت آن اسماعیل که خود را بی نیاز از خدا میدانست
چقد منو تکون داد
اسماعیل عزیز چقد بهتون افتخار میکنم واز صمیم قلبم تحسینتون میکنم بابت رسبدنتون ب این مرحله از ایمان توحید ودرک
الهی صدهزار بارشکرت
خدایا کمکم کن درک کنم تک تک این آگاهی های ارزشمند سایت و
چقد نابه
چقد متفاوته
چقد توحیدیه
چقد قشنگ ب قلب ادم میشینه
وآدم و از خود بی خود میکنه
از جسم جدا میکنه
و پرواز میده روحو
خدایا سپاسگزارم
سپاسگزارم دوست عزیز ک نوشتین و قلبمون و نورانی و پراز عشق کردین:))
ان شاالله ک همه مون ثابت قدم باشیم تو این مسیر
وباعشق وبا ایمان حرکت کنیم وسعادتمند در دنیا وآخرت باشیم
خدای من ازت سپاسگزارم بابت هدایتم ب این کامنت
سلام دوست عزیز
چقدر کامنتتون زیبا و دلنشین بود
از دل برآورد و به دل من نشست
چه نعمتی زیباتر از این رابطه شما با خدا
الهی شکر
بهتون تبریک میگم و از صمیم قلبم خوشحال شدم که این ارتباط زیبا رو با خدای خودتون دارید
اینجایی که نوشتید «بعد از دو روز اونجا بود که به صحبت پیامبر رسیدم که گفت سخت ترین روزهای زندگیم زمانی بود که خدا بهش وحی نکرد»
تا چند وقت پیش اگه همین جمله رو میخوندم اصلا نمیفهمیدم یعنی چی
الان میفهممش… به قدر خودم
وقتی میشنیدم که فکر کنم حضرت علی بودن که تو یه مناجاتی میگفتند که آتش جهنم رو میشه تحول کرد اما ولی فراق تورو چه کنم من اصلا نمیفهمیدم یعنی چی، فکر میکردم یجور تملق ، فارق از اینکه وقتی من این عشق رو درک نکردم که بخوام فراقش رو بفهمم
خدای من طعم عشق به خودت رو بهم بچشون
به همهی بندگانت بچشون
طعم بندگی و بنده نوازیت رو
طعم توحیدت رو
طعم ایاک معبد و ایاک نستعینت رو
به زیبایی بچشون، از راه خیر و عشق و سلامتی و خوشی
من میخوام بنده ات باشم و بندگیتو بکنم
من میخوام تو هدایتم کنی همونطور که پیامبرت رو هدایت کردی
میخوام بهم ثروت بدی همونطور که به سلیمان ثروت دادی
بهم توحید بدی همونطور که به ابراهیم دادی
بهم توان کلام و صحبت کردن با خودت رو بدی همونطور که به موسی دادی
بهم قدرت خلق و معجزه رو بدی همونطور که به عیسی دادی
بهم عشق به خودت رو بدی همونطور که به علی دادی
بهم عمر با عزت بدی همونطور که به نوح دادی
بهم معجزه تو زندگیم رو بدی همونطور که به یوسف دادی
بهم قدرت شکرگزاریت رو بدی بیشتر از اونکه به هر کس تو این دنیا دادی
بهم راه ذکر و یاد و ارتباط با خودت رو بدی به زیباتر از شکلی که به پیامبرهات دادی
ای که مرا خوانده ای
راه نشانم بده
سلام مریم جان
کامنت آقا اسماعیل عالی بود
و جواب شما همبینطیر
وقتی امروز میخواستم باورهایم را بنویسم
از شما ایده گرفتم و بابت این همکاری ازت سپاسگزارم
منم دلم عشق بازی با خدا رو میخواد و میدونم به زودی درک میکنم
امید دارم این احساس نصیب همگی بشود
شاد و موفق و ثروتمند باشید
سلام زیبا جان
الهی صد هزار مرتبه شکر
ممنونم از شما که پیام گذاشتید
خودم تو همین چند روز انگار یادم رفته بود چیا میخوام
و گاهی نجواهای ذهنم بهم میگفت که اصلا میدونی چی میخوای؟یا درخواست هام رو ساده و پیش پا افتاده میدونستم
پیام شما یادآوری خوبی کرد برای خودم هم
«منم دلم عشق بازی با خدا رو میخواد و میدونم به زودی درک میکنم»
چه درخواست زیبایی
درخواست شما به کائنات ارسال شد امیدوارم که هر چه زودتر بهش برسید و لذتش رو ببرید
منم این درخواست به درخواستهام اضافه شد
در آغوش امن خدا آرام و عاشق باشید
سلام دوست عزیزم مریم نازنین
چقد شیرین و دلنشین بود درخواست هایی ک از خدا کردی
همه اینایی ک گفتی خواسته ی منم هست
منتها نمیدونستم ب زبون بیارم
و شما چ زیبا بیانشون کردی قلبم پراز حس خوب و عشق شد
تحسینت میکنم عزیزم
وبهت تبریک میگم
ک متوجه شدی چی میخوایی
این خودش یعنی این خواسته ت اجابت شده فقط باید باورش کنی
هرانچه ک ب آن نیاز داری یا درموردش مشتاق هستی از قبل ب تو داده شده
فقط باید با تجسم واحساس خوب میل وخواسته ت را احضار کنی و ب خواسته ت میرسی (نویل گدراد)
ادعونی استجب لکم
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
اینم خود الله گفته
خدایا شکرت
عاشقتم کمکم کن تا درک کنم
همین الان ک اینجا هستیم یعنی پذیرفته شدیم فقط باید ادامه بدیم
خدا خودش هدایتمون میکنه
مررسی ازت:))
زکیه جان
جمله ی آورد چقدر به دلم نشست
الان داشتم با خودم صحبت میکردم میگفتم مریم تو دوستی پیشت نداری که بتونی بشینی باهاش از خدا بگی، بشینی باهاش از باور و ثروت و عشق و باور ساختن حرف بزنی، دلت میخواد فقط این حرف هارو بزنی و بشنوی اما کسی نیست، بعد جواب خودم رو دادم چرا یه عالمه دوست تو سایت استاد عباسمنش داری، حتما لازم نیست همدیگه رو ببینید که ، اونم به وقتش، بذار این فرکانس هات آنقدر تکرار بشن و تکرار بشن و قوی بشن که مثل استاد دوست های بی نهایت هم فرکانس خودت به سادگی میان تو زندگیت، همینطور که داشتم با خودم صحبت میکردم اومدم گوشیم رو چک کردم و دیدم قسمت بالای پروفایلم یه دایره آبی اومده، وقتی خوندم نوشتید دوست عزیزم بسیار احساس خوبی پیدا کردم، دلم روشن شد، میدونم که خدا صدام رو شنید و بهم نشونه اش رو نشون داد
تشکر میکنم ازت که منو اینطور مخاطب قرار دادی دوست عزیز
ممنونم از تحسینت
ممنونم از نظر پر از انرژی خوبی که برام نوشتی، خودم یادم رفته بود که این کامنت رو نوشته ام
حتی به فاصله دو روز
پیام شما یادآوریش کرد برام
«وبهت تبریک میگم
ک متوجه شدی چی میخوایی
این خودش یعنی این خواسته ت اجابت شده فقط باید باورش کنی
هرانچه ک ب آن نیاز داری یا درموردش مشتاق هستی از قبل ب تو داده شده
فقط باید با تجسم واحساس خوب میل وخواسته ت را احضار کنی و ب خواسته ت میرسی (نویل گدراد)
ادعونی استجب لکم
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
اینم خود الله گفته
خدایا شکرت
عاشقتم کمکم کن تا درک کنم
همین الان ک اینجا هستیم یعنی پذیرفته شدیم فقط باید ادامه بدیم
خدا خودش هدایتمون میکنه»
این تیکه از نوشته ات بسیار حال خوب بهم داد ،بسیار زیبا و دلنشین و حقیقی بود
بسیار ارزشمند بود برام
شکر خدای مهربانم که با دستان بی نهایتش هدایت میکنم
از خدای بزرگ برات بهترین های دنیا و آخرت رو میخوام، همیشه در پناه امن خودش با عشق و ایمان و توکل زندگی کنی و لذت لحظات زندگیت رو ببری دوست خوبم
سلام مریم جان
چن دقیقه پیش داشتم تو حیاط خونه مون پیاده روی میکردم
و فایل روح خداوند در بدن شماست و گوش میدادم
ک حسم گفت ی نقطه ی آبی داری برو سایت و چک کن
خداااای من دقیقا درست و واضح حسش کردم و اومدم دیدم اررره درست شنیدم
الهی صدهزار بارشکرت ک ب راحتی باهامون حرف میزنی
مریم جان دوست من
منم مث شما
فقط دوستان سایت و دارم و خییلی خوشحالم ازبابتش
و خداروشکر میکنم
طبیعیه ک بقیه حرف ما رو درک نکنن
چون ما جز یک درصد افراد جامعه هستیم و بقیه جز 99درصد
و این نشون میده ما خیییلی جلوتر از بقیه هستیم و این خییلی عالیه
مرسی عزیزم ک برام نوشتی و بهم یادآوری کردی این آگاهی هارو
کلی حس خوب گرفتم از کامنتت
و سپاسگزارم از دعای قشنگت
خدا همین جاست
و هدایتمون میکنه
فقط باید ادامه بدیم
همه چی درست میشه ب وقتش
ب الله یکتا میسپارمت وازش بهترین هارو میخوام برات
همین الان عدد777و دیدم خدای من عاشقتم من
سلام زکیه جان
دوست خوبم
الهی صدهزار مرتبه شکر که حست خوبه
در پناه و آغوش امن خدا باشی دوست خوب
چه جالب منم عاشق عدد 7 ام و خیلی حس خوبی دارم به این عدد و چند ساعت بعد از اینکه کامنتت رو خوندم یه عدد 7777 دیدم.
قدرت ذهن رو نمیشه دست کم گرفت واقعا
ما خالق زندگیمونیم
و از خدا میخوام که در این مسیر خلق همواره هدایتمون کنه به بهترینش
ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی آلاخره حسنه
سلام دوست عزیزم
بسیار لذت بردم از کامنت شما
از درخواستهای زیباتون از خدای زیباییها
منم با اجازه تون تو دفتر شکر گزاریم نوشتم
حس خیلی خوبی گرفتم
از صحبتهای شما با دوست عزیزم زکیه خانم هم خیلی کیف کردم
الهی حد ا هدایتگرمون به زیبایی های بیشتر
به توحید بیشتر
به ایمان و عمل بهتر
و به شکرگزاری واقعی تر باشه
دوستتون دارم
خدار و شکر
از صبح تو این سایت بی نظیر کلی کیف کردم و یاد گرفتم
کلی خندیدم و اشک ریختم
خدایا عاشقتم
در حد یه قبض روح بردی ما رو
کاش میگفتی الان ترکیه هستی یا ایران ؟
دردل هایی که با خدا کردی و صحبت ها و نجواهایی که شنیدی با خدا همه ما هم تجربه کردیم اما ضعیف تر
تو چنان خالصانه و بچه گانه رفتار کردی که من اولش فکر کردم به بیماری روانی مبتلا شدی
اما فهمیدم باید دیوانه شد دیوانه شد
که او خود ماییم را پیدا کنیم
زیبا بود زیبا رب العالمین
به نام خدای یکتا
سلام بر استاد جان
اسماعیل عزیز امروز که این کامنتت رو خوندم در ایران دهم محرم یعنی عاشوراست … توی خونه تنها نشستم و کمی دیر از خواب بیدار شدم این فایل استاد رو دیروز نصفه نگاه کردم بعد از دیدن کاملش اولین کامنت کامنت شما بود که خوندم نمیدونی چقدر اشک ریختم و چقدر با تو در اون لحظات شک و تردید و لحظات تنهائیت که فقط خدا رو داشتی همزادپنداری کردم…
و خداوند به شجاعان پاسخ میدهد..این عین جمله استاد در قدم اول دوره بی نظیر دوازده قدم هستش… و واقعا خداوند اونهایی رو که سر جلویش خم میکنند سربلند میکنه اسماعیل عزیز تو معنای توحید عملی رو درک کردی و به همان اندازه که درک میکنیم درها باز میشه …. من فقط متوجه نشدم شما برگشتی و توی ایران داری فعالیت میکنی یه هنوز همون ترکیه هستی
در هر صورت هرجا که هستی پیروز و موفق باشی
ممنون از بهترین استاد دنیا برای این همه آگاهی…..
سلام اسماعیل جان.منم تو شرایط سختی مثل این بودم.میدونم چی بهت گذشته تو جای غریب بودن.من همیشه اعتقاد دارم خدایی که به انسان عذت نفس داده، خاری و ذلت بنده هاش رو نمیخاد.همیشه این حرف رو تکرار میکنم.و باعث میشه فقط به خودش تکیه کنم.الحمدالله. انشاءالله همیشه موفق و پیروز باشی
سلام به آقا اسماعیل عزیز
چقدر زیبا نوشتید ،چه احساس نابی به من دست داد ، واقعا هجرت شما پاداش های زیادی را برای شما رقم زد
وقتی کامنت شما را میخوندم فقط لذت بردم از این رابطه ای که با خدا دارید و نگاه توحیدی شما
امیدوارم زندگی تان سرشار از عشق باشد
سلام آقا اسماعیل عزیز .دیدگاهتون را خوندم عالی بود واقعا قلبم باز
شدواقعا تحسینتون میکنم،. بابت این همه اراده واطمینان به الله متعال به من هم انگیزه دادی خداوند را تو زندگیم بیشترببینم و جستجوش کنم سپاسگزارم ،همواره قلبتان پر ازعشق و نور الهی باشه وهر لحظه تو زندگیتون بدرخشی
عجب اراده و ایمانی
حرکت هجرت
فقط ایمان رو مطلبه
افرین فقط میتونم تحسین کنم این همه شجاعت و ایمان رو
اشک در چشمان حلقه زد اینکه خردسالی بزرگ میشوی و بدون ایمان کلی نتیجه خلق میکنی بعد به خود و منم نسبت میدهی چقدر این داستان اشناست و چقدر تجربه اش برای رشد و پیداکردنش پیداکردن توحید در عین سختی – سختی که من با اون همه قدرت و علم به این روز بیفتم و آسانی پیداکردن قدرتی که همه چیز از اوست آرامش اینکه اوست و او کافیسیت
حسبی اله
گوبا آرام میگیری در امنیتش
در قدرتش
و در نعماتش
سلامت موفق شاد و پیروز باشین هرلحظه
دقیقا همینطوره
من که به طور معجزه اسایی وارد کاری شده بودم که به درامد عالی رسیده بود و واقعا مثل موشک پیشرفت میکردم شروع کردم به منم منم کردن و خودمو با بقیه مقایسه کردن و غرور که همه چیز رو از دست دادم
بعد به خودم اومدم
قبلا فکر میکردم مهم ترین باور ها برای موفقیت فراوانی و اعتماد به نفسه اما الان فکر میکنم استخان پشت همه موفقیت ها فقط توحیده
روی یه کاغذ نوشتم که کجا بودم و بعد از منم منم کردن چه اتفاقی حالمو بد کرد و چه چیز هایی رو مرحله به مرحله از دست دادم
وقتی شروع کردم درست حسابی روی خودم کار کردن همه چیز به من برگشت همونطور پله پله به همون ترتیبی که از دست رفته بود برگشت
قبلا فکر میکردم من فایل های زیادی از استاد دیدم و دیگه شخصیتم تغیر کرده میگفتم ذهن من مثل یک ثروتمند زاده شده و دیگه لازم نیست کاری انجام بدم
اما به مرور اون ذهنیت ثروتمند زاده از بین رفت
چند روز پیش یه جمله توی کامنت ها دیدم : استاد گفته زندگی مثل یک شیب یه کوهه یا هر روز بالا میری یا هر روز که بالا نری لیز میخوری میای پایین
من با چک و لقد فهمیدم که باید هر روز خودم کار کنم
با چک و لگد فهمیدم نباید به کسی وابسته باشم
با چک و لگد فهمیدم نباید کردیت موفقیت های کاریم رو به خودم بدم
سلام و ارزوی آگاهی روزافزون
حضور دراین سایت خودبخود راههای شناخت رو هموارتر میکنه
خیلی این روزها در جستجوی درست و غلط و یا ایمان و سستی وقتی که نتیجه ای خلق نمیکنی
بوضوح به این نتیجه رسیدم حقیقتا دنیای بده بستان هست
حتی با خالق
اول او شرط رفاقت را تمام و کمال ادا کرد با خلقتم با نعماتی که به من ارزانی داشت با تپش قلبی که اولین عضو تشکیل دهنده وجودم هست
اما در دامان او بودم بدون هویت کرفتن من
نه خاطره ای نه دوستی نه دشمنی هیچی – کودکی تمام عیار
بعد از یک جایی من پیدا شد که برایم خاطره ساخت
و خاطرات مانع و جدایی شدند در سر راه یکی شدن با او
و هرجه این خاطرات پررنگ تر حضور او کمرنگ تر
گاهی این خاطرات قیمت داشتند و مبادله میشدند
و کامل عشق از میان رفت و من ماند و چرتکه انداختن
و وقتی از چرتکه انداختن و بی نتیجه ماندن و در بن بست گیر افتادن خسته میشد
جرقه عشق دوباره شوکی و جانی میانداخت در کالبد مرده من
و من در هربار – هوشیارتر او را زنده می دید و برپادارنده (یا حی و یا قیوم)
تا هدایت شد به عشق
و امروز میداند هرجه عاشق تر
مسیر هموارتر و اگاهی ها در دسترس تر
این جهانی که همه چیزش با همه چیز در ارتباط و پیوند هست آنجا که قطره رود و اوازه برگ و وززوز پشه ای من را بیدار میکند
پرواضح است که اوست هادی با همه ی نشانه هایش از هر نوع مخلوقی بزعم تعریف ما
از سخت ترین و بی احساس ترین مخلوقاتش چون سیمان و آهن و ایینه
تا وجود لطیف برگ و گل و اواز پرنده
تا هر لحظه هدایت شود به عشق
که تنها بهای رسیدن
خرج و بذل عشق است
سلام بر اسماعیل ابراهیم منش
عاشق این صفای وجودت و اون اخلاص و ایمانان ای خسرویِ خوبان
این همه خلوص و ایمان از دلی میاد که خدا درش نشسته
خب وقتی با خدا رفیق شدی دیگه چه غم داری؟ چی کم داری؟
تو منشأ تمام نعمت های عالم و خالق هستی رو داری
مگر خدا جز خیر برای بنده رامش چیزی خواسته؟
مگر بین خدا و بنده غیر از عشق ، چیزی جاریست؟
این زندگی نوش جانت
گوارای وجود توحیدیت
منتظر خبرهای خوب بعدیتم
سلام اسماعیل عزیز
چقد زیبا بود واقعا جایی خورو فرستاد که خود طرف به خدا اعتقاد نداشت یارب دقیقا مثل موسی عجب پیامبری بود موسی خیلی برام قابل احترامه با این که کله شق بازی درمیاره به اونجا میرسه که به خدا میگه من از هر خیری از تو به من برسه محتاجم فقیرم
در پناه رب باشی اسماعیل عزیز
سلام به بنده پاک و مومن خدا بی نهایت ازتون ممنون وسپاسگزارم به خاطر این حال واحساس خوبی که به مامنتقل کردی بسیار ممنونم وخداوند رو سپاسگزارم برای این هدایت بی نظیرش برای تک تک کلماتی که نوشتی اشک ریختم وبی نهایت براتون خوشحالم وتا ابد براتون آرزوی روزهایی پر از شادی وسلامتی ونشاط وثروت ودارم.
پدر بیامرز چکار کردی ؟ کلی اشک ریختم جوری بود وسطای کامنت صفحه رو نمیدیدم
خدایا چقدر بزرگی چقدر کریمی چقدر دستت بازه !
فقط میتونم بگم الهی شکرت با این دوستای خوب و ارزشمند
الهی شکرت که ریموت قلبها دستته و دلها رو نرم میکنی برای کسی که بندگی میکنه
سلام ممنون از کامنتتون،دوست عزیز من چقدر با خوندن کامنتتون،جون گرفتم که منی که از بچگیم هر چی یادمه داشتم با خدای درونم صحبت میکردم و شکرش رو میکردم،هدا میدونه چقدر عاشقم هست،خودم خبر ندارم،چقدر مراغبم هست،چقدر همه چی رو داره برام ردیف میکنه و نمیبینمش،خدایا سپاسگذارم ازت با این که نمیفهمم چه نعمت های دارم و چه نعنت های در انتظارمه
سلام آقای خسروی خدارو شکر بخاطر اینکه الان زندگی خوبی دارید
چقد شجاعت و شهامت داشتید بعد شکست دوباره بلند شدید ،رفتید یه کشور دیگ از،صفر شروع کردید شما واقعا توحید عملی را عمل کردید ،قطعا شما لایق یه زندگی عالی هستید .انشاا…موفق تر و ثروتمندتر و عالی تر از قبل باشید …
سلام خسروی عزیز خیلی لذت بردم از این کامنت زیبا تان خیلی خوشهال هستم که در مسیر توحیدی قرار دارین همینکه به خداوند ج ایمان داشته باشیم کافیست فقت باور کنیم که چنین قدر است که ما را در هر لحظه هدایت میکند چون من هم تجربه هدی زیاد دارم از این که فقت روی خدا حساب کردم و از جای برایم کمک شد که من گمان نمیکردم خدایا شکرت که من را در جمع این دوستان صمیمی قرار دادی خدایا شکرت
سلام آقای اسماعیل عزیز بنده ی خوب خدا…
نیمه شب هست و جون میده برای سیر در حالات روحانی و معنوی و الهی…
وارد سایت شدم و با اینکه چند روز این فایل اومده و کامنت گذاشتم و کامنت خوندم..و شما پر امتیاز ترین بودید..
اما امشب چون دلم میخواست بخدا نزدیک تر بشم..گفتم توی سکوت در مورد خدا بخونم…وارد سایت شدم اسم شما گمنام بود واسم..
گفتم بزار بازش کنم..چرا صدر جدول ایستاده…
امان..امان…آقای اسماعیل…
چقدر تکان دهنده بود…
خدارو توی تمام لحظه هات حس کردم
دوست خوبم تحسینت میکنم بخاطر عزتی چه لایقش بودی و از رب العالمین گرفتی…
گوارای وجود نازنینت
سپاسگزار خداوندی هستم که لطف او تمامی ندارد…
سلام آقا اسماعیل خسروی واقعا تحسینت میکنم ماشالله آفرین
چقدر حس میکنم شبیه اون دوست من هستین ک توی اهواز با هم خدمت سربازی بودیم از جنس حرفات حس میکنم ک خودتی آفرین ک به الهامات الهی گوش کردی و هدایت شدی و ایمان خودت رو نشون دادی تشویقت میکنم
سلام جناب خسروی
چقد زیبایی توی متن کامنت شما بود از ایمان به خدا و هدایتش و از اعتماد شما و لذت بردن از ارتباط با او به راه درست هدایتش شدن.
موقع خوندن کامنت شما داشتم به این که چطور آدم میتونه با سه میلیون بره ترکیه و نگاهی به پشت سرش نندازه فکر میکردم
ایمان قوی میخواهد که شما داشتی و رفتی و نتیجه گرفتی،دمت گرم
وقتی داشتم فکر میکردم به همین موضوع که اگر برای من قرار باشه اتفاق بیوفتد چقد اعتماد میکنم کلی ذهنم مشغول شد از این که هنوز کار دارم خیلی هم کار دارم که به این حد برسم
امیدوارم من هم بتونم مثل شما وخیلی از دوستان دیگر که توی سایت مینویسن از هدایتشون و اعتمادی که به خدا کردن به اون حد از ایمان برسم.
امروز درخواستم فقط از خدا همین بود که من فقط از اون بخواهم و نگاهم به اون باشه
زندگیتون پر از لحظه های زیبا با خدا
سلام خدای من خدای هدایتگر که منو همواره هدایتگری به بهترینها
خدا جونم من امروز که روز تعطیلم حساب میشه و الان باید خواب باشم قاعدتا چون دیشب خیلی دیر خوابیدم و الان درسفر ولی چنان منو شیفته و عاشق خودت و این سایت الهی کردی و همواره هدایتم میکنی و هدایت شدم به بنده های خوبت چون اسماعیل توحیدی عزیزو داستان زیبا و توحیدی خدایا شکرت برای لحظه به لحظه هدایتم
سلام اسماعیل عزیز بنده با ایمان خدا چقدر لذت بردم از داستان هدایتم و کمک خداوند و معجزات زندگیت و چقدر اشک ریختم با خواندن کامنتت و ایمانم به خداوند قوی تر شد دوست شجاع و با ایمان
طبق آیات بی شماری که در قرآن داریم شما ایمان و شجاعتت حکم عمل صالح برای خداونده و حرکت کردنت و مهاجرت ایمان به خداونده که ایده را بهت داد و تو حرکت کردی با ایمان و نتایج برات رخ داد
. «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ … الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ …؛[12][13]همان کسانى که ایمان آوردهاند، و دلهایشان به یاد خدا مطمئن و آرام است… کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، براى آنها پاکیزهترین زندگى است…
. «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ …. لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ؛[10][11]و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند… نه ترسى بر شماست و نه اندوهگین مىشوید.
و تو نه ترسی داشتی و نه غمی بلکه با امید ادامه دادی و چقدر عزتمندنه خدا عزیزت کرد و به نتایج ایمان معجزات وارد زندگیت شد
تحسینت میکنم اسمائیل درود خدا بر تو باد
و شما روالگو قرارمیدم و با ایمان از خدا میخوام برات بهترینها رقم بخوره و منم مثل شما ایمانم و در عمل نشان دهم و هدایت خداوند و دریافت کنم
سلام آقای خسروی عزیز
واقعا با خوندن کامنتی که در اون پر از ترس ونگرانی شکست
که آخرش به زیبایی وثروت ختم شد
مو به تنم سیخ شد
واقعا هدایت های خدارو هر کسی نمیبینه فقط باید خدایی باشی که درک کنی وبفهمی
از خداوند واستون هدایت ها وراه های پیشرفت فوق العاده ای رو خواستارم.
سلام به عزیز خدا
سلام به قلب پاکت
جز وصل تو دل به هرکه بستم توبه
بی یاد تو هرجا که نشستم توبه
در محضر تو توبه شکستم صد بار
زین توبه که صدبار شکستم توبه
اونجا که گفتی لقمه وسط گلوم گیر کرد یاده اتفاقی افتادم که 4سال پیش تو بدترین شرایط مالی زندگیم واسم رخ داد.
اون شب با نهایت جددیت و با تمامه قلم و با تمامه وجودم گفتم خدایا حالا که هرچی تلاش میکنم از راه درست و حلال پول در بیارم اما تو بهم نمیدی به عزت و جلالت قسم چنننان غرق در دزدی و پول حروم میشم!
چنان میرم از راه خلاف پول در میارم که هیچچچچی تو دلم نمونه
تو هم هررر کاری دوست داری بکن
هرچی بینه ما بود تموم!
یادمه با همون احساسی که دیگه راهمو از خدا جدا کرده بودم خوابیدم و متوجه شدم که خدا صدامو شنید
ساعت 3 شب تب و لرز گرفتم و حالم بهم خورد.
من بارها شده بود مسموم بشم و حالم بد بشه اما اون شب رو هیییچوقت فراموش نمیکنم!
خییییلی بهم سخت گذشت!
من از ساعت 3 شب تا ساعت 6 صبح فققققط داشتم بالا میوردم
جوری که کمر درد گرفتم.
جالی اینجا بود که خانواده ام هم خونه بودن اما هیییچکدومشون بیدار نشد
چرا!؟
نمیدونم
تا اینکه ساعت 6 صبح بود تو همون حالت که واقعا بریده بودم یه جمله گفتم
گفتم خدایا کمکم کن
خدا تو دستشویی تو همون حال بدی که داشتم نشست کنارم گفت ببین!
اگر بری سمته راه خلاف هررررررچی که پول در بیاری همینجوری از حلقومت میکشمون بیرون!
هواست باشه!
گفتم باشه ببخشید
من توبه میکنم به درگاهت
خداوند هرجای هستی وجود داره
خداروشکر میکنم که است سایت الهی قلبم رو روشن کرد
سلام ب همه و دوست خوبم اسماعیل عزیز
اسماعیل جان داداش دمت گرم و هزاران با خوشبحالت واسه داشتن این حس و حال خوبت و هزاران بار تحسینت میکنم و از خدا طلب حالت رو دارم
و تنها چیزی ک میتونم الان بهت بگم اینه ک امیدوارم همیشه تووی این مسیر توحیدی پایدار باشی و با همین فرمون ب لقا خودش برسی
شاد و پیروز و سالم و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید .
سلام به داداش خوبم اسماعیل جان
ممنونم بابت کامنت زیبات
با هر خط این کامنتت اشک ریختم ولذت بردم خیلی خوشحالم وبه خودم میبالم که کنار دوستان بی نظیری وخانواده بی نظیری هستم که هر لحظه آگاهتر میشیم وخداوند رو بیشتر درک میکنیم
خیلی خوشحالم که خدای واقعی رو پیدا کردین
وبه بهترینها رسیدین
خداروشکر بهترین خدارو داریم که هدایتمون میکنه به سمت بهترینها
خداروشکر بهترین استاد رو کنارمون گذاشته وبهترین دستش رو کنارمون گذاشته که راحتتر بتونیم در مسیر درست قرار بگیریم
ممنونم از شما وسایت بی نظیر استاد
بنام خداونده بخشنده و مهربانم..
سلام اسماعیل عزیزم
اسماعیل چقدر خدا باهات رفیق بود چقدر دوستت داشت دمت گرم که رفاقتت باشه اینقدر قشنگه اونجا که لقمه تو گلوت گیر کرد خیلی دوست داشتم بدونم به چی فکر میکردی…..
بنظر من اون تشک همون فرش سلیمان بود برات اون تشکی که بهت داد همون خونه و زمین ماشین ایناها بود چقدر قشنگ بود همچیز چقدر تو خوب بودی الهی صد هزار بار شکر برای این فرمانروایی که بندهاشوووو تنها نمیزاره خدایااااا دوستت دارم الهی شکرتتتتتت شکرتتتتتت دوستت دارم رب نازنیم
اسماعیل در پناه جان جانان رب العامین شاد و سلامت و ثروتمند باشی رفیققققق
بانام خدای مهربانیها
سلام ودرود برشما دوست همفرکانسی جناب خسروی عزیز
بسیارتابسیارلذت بردم ازدل نوشته تون من ازعصر پنجشنبه تاشب جمعه جایی بودم وبه سایت دسترسی نداشتم و باورم نمیشد که اینقدربه سایت الهی عباسمنش وابسته باشم وشب گذشته به محض اینکه رسیدم خونه رفتم سراغ کامنتهای دوستانم وقتی به کامنت شمارسیدم وفکر میکنم اولین باربود که کامنت شمارومیخوندم وحس حال عجیبی به من دست داد وبسیارتابسیارشمارو تحسین کردم جناب مهندس بعداز برخورد بااون تضاد ایمان وتوکلتون رو به نحواحسن نشون دادین وهمه چیزو به خداسپردین واقدام به مهاجرت کردین ولذت بردم ازاین قلم شیوایتان که رابطه تون روباخدای وهاب ودریافت پیامها والهامتش رو به این شکل زیبا بیان کردین وچقدرخوب وروان این کاررو انجام دادین به طوریکه صبح امروز که ازخواب بلند شدم مجددا کامنتتون روباعشق خوندم وکلی به احساس خوب رسیدم ودرس گرفتم ودرانتهابسیارخوشحال شدم وذوق کردم که به خواسته هاتون رسیدین وزندگی موفقی دارین خدایابی نهایت ازت سپاسگزارم که دراین جمع توحیدی وصمیمی هستم خدایا سپاس سپاس سپاس
همواره درپناه الله یکتا شاد سلامت وپیروز باشین
سلام به همه دوستان عزیزم که لطف کردن و محبت کردن و احساسات خوب و معنوی خودشون رو به این کامنت دادن تشکر میکنم
از زمانی که این کامنت منتشر شد کامنت خودم و پاسخ دوستان عزیزم رو چندید بار خوندم و تجدید قوایی شد برای خودم و لذت بردم
به لطف خدا و آموزه های استاد عزیزم
نتایج بینظیری گرفتم که میشه گفت معجزه در دل معجزه هر بار رخ میدهد برایم
انشاالله به زودی فیلم از خودم و نتایجم رو برای استاد عزیز ارسال میکنیم و به موقع به اشتراک گذاشته میشود
مجددا تشکر از دوستان عزیزم
سلام اسماعیل جان
چقدر زیبا نوشتی اون جا ک نوشتی ک بین همه عزیزت کرده خدا ک همه دوست دارن یاد خودم افتادم ک چطور خداوند مرا عزیز کرد در بین بندگانش چقدربهم عزت داد زمانی ک فکر نمیکردم چ زمانی هایی دستم را گرفت هر لحظه یاد خودم افتادم ممنونم ک باعث شدی دوباره مرور کنم ب یاد بیاورم لحظه هایی ک هم قدم با خدا بودم وچ نعمت هایی ک وارد زندگیم شد
لذت بردم از اینکه نوشتی الان ازواج کردی صاحب خونه و….شدی .گواری وجودت این همه نعمت
سلام به اسماعیل توحیدی ناب که این بار با اینکه اسماعیل بودنامش ولی ابراهیم گونه نفس خودش را قربانی کرد و اینچنین پاداش گرفت .بی نهایت تحسینت می کنم مرحبا بر ایمانت مرحبا بر تسلیم بودنت مرحبا بر عمل کردنت مرحبا به پذیرا بودنت مرحبا مرحبا مرحبا
سلام به شما آقا اسماعیل عزیز.
_ اگر فکر میکنی کسی میتونه کمکت کنه بازهم تلاشت را بکن.
_ هرچه گفت چشم گفتم و عمل کردم و معجزه در لحظه دیدم.
_ گفت اگر میتوانی هضمش کن،اگر میتوانی بیرون بیار لقمه را. گفت اگر میتوانی ادرار کن یا او را برگردان. (یعنی کوچکترین کارها رو هم بدون اجازهی خدا نمیتونم انجام بدم)
_ اونجا بود که فهمیدم هیچ چیزی نیستم. (در مقابل خداوند هییچ چیزی نیستم، خدایا خودت رو به من هم نشون بده منم عشقت رو میخوام، منم میخوام قلبم رو باز کنم برای ورودت)
_ لپ تاپ رو فروختم با 3 میلیون تومان 4 سال پیش رفتم ترکیه برای اولین بار (ترس ترس ترس! از چی میترسی نگین؟! بقیه رو ببین!!!)
_ او میگفت و من میخندیدم، او میگفت و من گریه میکردم، او میگفت و من شوق میکردم، او میگفت و من قدرت میگرفتم، او میگفت و من افتاده میشدم، او میگفت و من آرام شدم. (اشک رییختم با این جمله هااا اششک)
_ پیامبر گفت سخت ترین روزهای زندگیم زمانی بود که خدا بهش وحی نکرد.
_ یادته برای کاگر های افعانی توی زمستون لباس میخریدی؟ یادته برای عید براشون شیرینی میخریدی؟ یادته میبردیشون دکتر؟ الآن نوبت ما هست به تو بدیم (این جمله ها قشنننگ برای من بود چند روزه دارم به خودم میگم نگین اینقدر دودوتا چارتا نکن اینقدر وقتی میخوای برای کسی کاری انجام بدی حساب کتاب نکن و نگو اونکه چیزی برای من نخریده کاری برای نکرده؟! من چرا انجام بدم من چرا چیز گرون بخرم براش؟، جدیدا از کتاب رویاهای استاد یاد گرفتم میگم نگین اینقدر تو ذهنت بحث نکن ببین روحت چی میگه؟! و قشنگ صداش رو میشنوم که میگه بیخیال بابا بخر براش)
_ اهواز دانشگاه چمران (من دانشجوی این دانشگاه بودم وااای که من عاااشقشم خییلی دوران خوبی برام اسمش رو که تو کامنت شما خوندم کییف کردم)
_ اونجا بود که فهمیدم وقتی خداوند کسی رو عزیز میکنه یعنی چی.
_ جایی منو فرستاد که به خودش اعتقاد نداشت ( خدای من عاااشقتم کپی هم که میکنم باز اشکم درمیاد از این جمله ها)
آقا اسماعیل وااقعا ازت ممنونم که این کامنت رو نوشتی. سپاس.
سلام اسماعیل جان
درود بر شما
خیلی سپاسگزارم از کامنت شما
بازم خوبه تو هوای کارگراتو داشتی دمت گرم .
ولی من نتونستم و خدا میدونه چقدر پشیمونم که از منظر قدرت و توانایی بهشون نگاه کردم .
اما این صحبتهای تو حسابی اشک منو در آوورد و کمی بخودم اومدم و از خدا میخوام کمکم کنه مثل نمرود و فرعون نباشم .
و دوباره برگردم و همه چیز رو از خدا بدونم .
سپاسگزارم
سلام
خیلی اونجایی که گفتین من را فرستاد جایی که خودش به خدا اعتقادی نداشت من را تحت تاثیر قرار داد واقعا معادلات خداوند با هیچ عقل منطقی جور در نمیاد
ما درون را بنگریم و حال را
نه برون را بنگریم و قال را
موفق باشی انشاالله
ما همه وامدار خداوند هستیم
و برتری ما به تقوا و کنترل احساسات و ذهن هست
و چه زیباست مسیری که الله و رب جلیل هدایتگر راه ما باشد.
خدای هزاران مرتبه شکر بخاطر این هدایتت
خدای من تو همه چیز منی
تنها تو را میپرستم و تنها به تو پناه میارم
خدای من دوست توحیدی من آقا اسماعیل تسلیم تو شود و تو بهترین راه را نشونش دادی
مسیرهای آسان و براش آسان تر کردی
تو قادری ،قدرت دست توست کافیست من دستت و باز بزارم و ازت بخوام
اینم نشانی دوستم ازت خواست و تو بهش دادی
شکرت شکرت شکرت
هر چقدر هم ازت سپاس گزاری کنم کم کردم
بخاطر این باران رحمتت که صبح تا حالا میباره و صدای لذت بخشش بهم میگه تو در مسیر رحمت و برکت خدا قرار گرفتی بهترین حس و حال و بهم میده خدایا شکرت شکرت شکرت
به اندازه ی تک تک دانه های بارانی که میباره شکر گزاری میکنم
بخاطر این نشانهای که از کامنت دوستم بهم دادی شکرت
دوست عزیزم قابل تحسینی که قدم برداشتی و قدمهای بعدی بهت گفته شد آفرین آفرین
هر روزت بهتر از روز قبلت باشه
سلام آقا اسماعیل
چقدر هدایت قشنگ بود
چقدر خوب الهامات رو درک کردی
به این ایمان قشنگ تبریک میگم
الحق که باید با خدا بود و بهترین ها رو داشت
خیلی خوشحال شدم وقتی بهت جای خواب دادن
خیلی خوشحال شدم وقتی دوستت داشتند
خیلی خوشحال شدم بابت دستان خدا برات
بهت تبریک میگم و بهترینها رو آرزو میکنم
و میدونم اون خدایی که تو شناختی بهترینها وارد زندگی تو میکنه خدایا شکرت
سلامم ب دوست عزیز آقای خسروی
چقد کامنت پرباری بود بوی خدای میداد چقدعشق بازی با خدا لذت بخش بود وبااین لذت شما انگار ک ماباخدا عشق بازی کردیم
وقتی برای بار اول کامنتتون رو خوندم جایی ک گفتین بهم گفت دیگ ب پشت سرت نگاه نکن یاد زن لوط بود فکر میکنم افتادم ک نباید ب پشت سرش نگاه میکرد ومنقلب شدم
وچقددددر این خدا بزرگ بود ک گفتین جایی منوفرستاد ک ب خودش اعتقاد نداشت
آخ ک چقد زیبا بود
دم شما گرم
سلام اسماعیل عزیز چقدر زیبا نوشتید قوربون انرژی جونم بشم ک اینقدر به ما بندگان نازنینش لطف داره..اصلا نمیدونم باید چی بگم فقط نوشته هاتون بینهایت دلم رو گرم تر و اشکم رو سرازیر کرد،خوشحالم ک اینقدر نزدیکی و اینقدر قشنگ الهامات رو دریافت میکنید و واقعا تحسینتون میکنم ک پای تعهدتون موندید و نتایجش رو هم گرفتید امیدوارم هر روز نتایجتون بیشتر و پایدارتر بشه و مبارکتون باشه خونه و هر چیزی ک خریدید و بیشتر و بیشتر ثروت بسازیددر پناه انرژی جانمون شاد و سالم و آرام و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم
سلام مرد خدا
اسماعیل جان دمت گرم
هر وقت بچه ها تو کامنتهاشون مینوشتن که میخوندم و اشک می ریختم میگفتم پس چرا من هیچوقت گریه ام نمیگیره چرا من بغض نمیکنم و برام تعجب برانگیز بود ولی امروز کامنتت رو خوندم تمام موهای بدنم سیخ شد بغضم گرفت هر چند اشک نریختم ولی بغضم گرفت به خاطر اینکه چقدر خدا نزدیکه و من چشمم به غیر اونه
چقدر خدا به من نزدیکه و من کاسه چه کنم چه کنم دستم گرفتم
چقدر خدا به من نزدیکه و من دارم دنبال راه حل میگردم
اونجایی که گفتی خداوند منو هدایت کرد سمت یکی که خدا رو باور نداشت به خودم گفتم ببین خدا حتی کسایی که باورش ندارن رو هم مورد لطف و رحمت خودش قرار میده تو کجای کاری گفتم خدایا شرمندم که اینقدر دارم جلز و ولز میکنم و نگرانم ،شرمندم که اینقدر شرک او وجودم هست
خدایا خودت هدایتم کن که هدایت هات رو بفهمم
عاشقتم اسماعیل جان
بنام نامی یزدان
سلام آقا اسماعیل بزرگوار
برای بار دوم اومدم کامنتت رو خوندم هربار اشک ریختم ازین سادگی کلامت ،من خدا رو با هرجملت پشت سرت دیدم،من این انرژی که کارهارو برات درست کرد بهت کار داد عشق داد زمین و ماشین و همکارهای بامحبت داد رو پشت سرت دیدم
وقتی خدا بر کلامت جاری باشه مات و مبهوت کلمه به کلمه این پیام الهی میشه آدمیزاد
دروغ چرا بهت حسودیم شد،دلم ازین جنس همراهی خواست خدا خیرت بده که باعث شدی من هم ذره ای درک کنم که خدا درهمه جا هست چه در نای و مری چه در ترکیه و آکسارای
لذت بردم از کلامت قدر این لحظات رو بدون واقعا این عشق هیچ قیمتی نداره
دوس داشتنی هستی آقا اسماعیل عزیز
سلام اسماعیل جان
کامنت شما خوندم خیلی لذت بردم یعنی درواقع بنظرم هیچ کسی نیست که تو زندگیش به حدی نرسیده باشه که بی پناه شده باشه،نا امید شده باشه به قولی به خط پایان زندگیش نرسیده باشه
در حالی که خط پایان زندگی رو ما با تنگ کردن دایره زندگی به خودمون ایجاد کردیم با ندیده گرفتن قدرت حق الهی با فراموش کردن توحید
خیلی خوشحالم که پایان داستان واقعیت اینقدر قشنگ تموم شد باز رسیدی از جایی که همینه: حکایت اون کوچه پس کوچه هایی که میریم میریم میریم با کلی سردرگمی ها دنبال یه پلاکیم ولی این خستگی ها برامون شوق اون پلاک رو داره که اگر پیداش کنیم بگیم: آخیش راحت شدم از اینجا به بعد دیگه نفس اوفیش باید بکشم اونم دری و پلاکی جز در الهی نیست
از داستانت خوشم امد چون منم یه روزایی بی پناهی رو چشیدم حس کردم دستم از همه جا کوتاه و بریده ولی دیدم از جایی که فکر نمیکردم نه تنها اگر به امید این بودم یکی دستی که دراز کردمو بگیره بلکه دو تا دستم رو که گرفته پشت زانوهامم گرفته گفته از تو حرکت از من برکت
محال هست ما قدمی بر نداریم نتیجه ای برایش نباشه
اینکه شما میگی با خدا حرف میزدی قشنگ منو برد یاد اون چوپانی که زمان حضرت موسی بود روزی با حضزت موسی برخورد داشت گفت تویی که پیامبری خدا بهم نشون گفت برای چی
گفت بغلش بگیرم عین گوسفندانم بغلش کنم موهاش ندازش… حضرت موسی کلی دعواش کرد و برگشت که به موسی خدا گفت اگر برنگردی از نبوت برت میدارم یعنی هر کسی میتونه با خدای خودش همون مدلی صحبت کنه این ما هستم برای خودمون میان خودنون و خدا پرده خجالت یا پرده غریبی گذاشتیم والا خدا بارها بهمون گفته مرا بخون هر مدل که دوست داری
به نام خودش که خیلی بزرگه
سلام علیکم
چقدر روراستی و صداقت توی نوشته هاتون بود
خیلی عالی بود
همیشه خدایی باشی
چقدر داستان زندگی خوبی داشتید
خیلی ذوق کردم وقتی به مدیر گفتید حقوق بقیه پرسنل را زیاد کنه و گفتید خدا از جایی دیگه بهتون میده وایشون گفته اصلا من به خدا اعتقاد ندارم این خیلی برام جالب بود
و چقدر شما را تحسین میکنم که الان در جایگاه خوبی هستید خدا را بی نهایت سپاسگزارم
همیشه براتون بهترینها را از خداوند خواستارم
چقدر با کامنتی که نوشتید دیگران و بقیه دوستان را دست به قلم کردید واقعا و همه از خدایی شدن و با خدا بودن گفتن
وقتی به ندای درونت گوش کنی ، وقتی پیش خداوند عزیز باشی ببین چقدر همه دوستت دارند و همه را به ذوق میاری ……
خدایا شکرت برای وجودت
خدایا شکرت برای وجود تک تک عزیزان
بنام خدای مهربان و هدایتگرم
سلام به استادان عزیزم عباسمنش و شایسته که هر دو شایسته بهشتن و همخانواده های خوبم که به داشتنشون بر خود میبالم و خداوند رو بخاطرشون شاکرم و سلامی ویژه به اسماعیل عزیزم که چقدر زیبا نوشتی،کیف کردم و در حضور جمع خانواده نزدیک بود بزنم زیر گریه،چقدر صادقانه خودافشایی کردی و بمن نه یک درس که چند درس بزرگ دادی ،مدتها بود در طلب مهاجرت بودم و ترس و نگرانی و شرک و کفر اجازه حرکت نمیداد چند قدم به جلو و چندین قدم به عقب بر میداشتم،از ناشناخته ها میترسیدم و برای ورود به تاریکی خود چراغی نمی یافتم،تاریکی نبود توهّم تاریکی !چقدر لذت بردم از حرکتی که کردی از ایمانی که نشان دادی از صداقتی که در گفتار و رفتارت بود
یکی دوماه پیش دبی مال با یکی از مدیرهای داخلی یک بیزینس آشنا شدم ،اهل پاکستان بود،رفته بودیم بستنی بخوریم ،خیلی مؤدبانه بما نزدیک شد و منو رو خودش گذاشت رو میز،ما چند نفر درحال انتخاب مردد بودیم چی سفارش بدیم ،انگار حواسش بود اومد جلو و آنچنان علایقمون رو از درونمون بیرون کشید که تعجب کردم همه چیزهایی رو انتخاب کردن که صد درصد باب طبعشون بوده،کار نداریم شمارشو گرفتم و چند کلامی با هم صحبت کردیم… امروز یهو یادش افتادم و بهش پیام دادم که میخوام برم دبی اگه بشه توی برنامه هام یه دیداری باهاش داشته باشم و یجورایی از سر نگرانیهایی که قبل مهاجرت دارم ازش سوالاتی کردم ،یه جمله خیلی زیبا بهم گفت که به دلم نشست و آرومم کرد:گفت
My brother don’t worry,this is a part of life!
از اینکه این جمله رو از یک خارجی که بعدا متوجه شدم در یکی از بهترین مناطق دبی سکونت داره شنیدم خیلی خوشحال شدم ،به فکر فرو رفتم و الان با خوندن شرح حال شما و حرکت شجاعانه ای که کردی انگیزه ها و ایمانم تقویت شد،ممنونم ازت و برات بهترینها رو از خداوند مهربان مسئلت دارم
سلام درود به بنده توحیدی خدا پسر ایران زمینم سلام
آقای خسروی عزیز من کامنت شما رو همان روز اول خوندم فک کنم کامنت هم براتون گذاشتم اما این کامنت نوشتنم شاید باورتون نشه صبح که بیدار شدم عارفه درونم گفت بیام برای شما مجدد بنویسم دوباره بعداز چند روز بعداز چندتا فایل گوش کردن برگردم روی این فایل و کامنت شما رو بخونم کامنت بزارم براتون
حالا چی شد صبح کامنت شما آمد ذهنم و کدوم تکه اش امد توی ذهنم بمونه ، قبلش براتون از دوشب گذشته ام مکالمه تلفنی خودم با استادم و کامنت دیشب آقای عطار روشن سایت که برای توحید عملی 8 که دیشب خوندم بگم براتون،صبح که بلند شدم کامنت آقای اسدالله زرگوشی برای همین فایل برای کامنت شما نوشته بود و دقیقا همان تکه ای هست که صبح به محض بیدار شدن در ذهن گوش من مرور شد.
مکالمه تلفنی من و استادم ایشون منتقل شده به عسلویه برای کاری اونم به خاطر حقوق بالاش ایشونم قبول کرده…ما هرشنبه جلسه داریم در گوگل میت به قدری من منظم ان تایم پیگیر کارها هستم اگه بخوام یه روز بدون هماهنگی انلاین نشم فرداش استادم زنگ می زنه که کجایی و چی شده؟ خلاصه 7عصر یکشنبه زنگ زدن بهم… چون من از رییس انجمن خواسته بودم یه مدت به خاطر حال روحی من کارهام سبک کنه و چندتا گروه آموزشی همان انجمن رو به خواست درخواست خودم موقتاا خارج شدم.
استادم بهم زنگ زد که چرا جلسه دیشب نبودم گفتم لینک نیامد کلی باهم حرف زد اولش فک کردم دوستان و رییس انجمن بهشون چیزی گفتن وایشونم می خواد سر دربیار اینقدر پافشاری کرد گفت که شما مجردی مشکل روحی و خانوادگی چیه…. بگذریم که مکالمه ما از ساعت ها گذشت و….
بعداز کلی حرف زدن آخر مکالمه مون شروع کرد از شروع زندگیش برام گفت که چطور شب عروسیش که تقریبا10 سال هست ازدواج کردند فردا روز عروسی شون بدون هیچ پشتوانه مالی و حتی بدون جهیزیه همسرشون راهی تهران میشن و یک خونه 30 متری اجاره می کنند و زندگی شون شروع می کنند و طوری که الان یه پسر6سال و یه دخترداره و طی این مدت خونه اشو بزرگتر می کنه ماشین می خره و کاری که روز به روز پیشرفت می کنه حقوقش به ماهی 60 و80 میلیون در ماه می رسونه… از بعد مکالمه همش می گفتم استاد من که زیاد اهل این مباحث نیست چی بود دلیل موفقیتش؟ واقعااا درگیرش بودم.که امروز دریافتم اعتماد به خودش توانایی هایی که خدابهش داده و خدا ایمان داره نه به کلام بلکه باتمام وجود باور داشت خدا کمک می کنه…. و به استاد خودم گفتم استاد من به هیچ عنوان منه الوجوه اینکار نمی کردم چون که توی رفاه پولی بزرگ شدم و خیلی روی پول پدر مال پدر حساب کردم….
و دیشب قبل خواب کامنت آقا رضا عطار روشن برای توحید عملی 8 می خوندم که لینکش می زارم.
https://abasmanesh.com/fa/practical-monotheism-8/comment-page-37/?orderby=comment_rate&order=asc#comment-1180871
صبح بلد شدم یاد کامنت شما افتادم که نوشته بودید
یاد اونجایی اوفتادم که به آسمون نگاه کردم گفتم کمکم کن و آدرس این آقا رو بهم داد جایی منو فرستاد که به خودش اعتقاد نداشت. یاد اینکه به استاد خودم گفتم عمراا من قبول می کردم کل این چند روز یه آن توی ذهنم مرور شد پاسخ هایی به خیلی از افکار من داد شد سر همین تکه جمله شما….
آقای خسروی این پاسخ رو عارفه درونم داره می نویسه.
شاید مدیر شما به کلام گفت من به خدا هیچ اعتقادی ندارم و باورش ندارم.
اما در عمل و خیلی جاها اعمال و رفتارش توحیدی بوده همین که به شما کار داد و اون ملاطفت مهربانی رو داشت رفتار و گفتارش با شما طبق گفتار شما ستمگرانه و بدور ازاخلاق نبوده حتی زمانی که جای خواب نداشتید با مهربانی و بخشندگی برای شما جای خواب تون مهیا می کنه حتی حتی روز اول بهتون غذا داد و باعث شد شما اشک شوق ذوق بریزید نه به خاطر اینکه غذا داشتید به خاطر اینکه داشتید با خدا حرف می زدید سر چی سراینکه دست مهربانیش رو سر شما کشید به واسطه این آدم. همان خدایی که امروز صبح منو از خواب بیدار می کنه انرژی تلف نکن پاش برو سایت جواب بده برای کدوم فایل و برای کدوم کامنت….
می دونید یکی از باورهایی که من یه مدت روش کار می کردم چی بود،
“خداوند از پاکی و پاکدامنی من در اذهان دفاع می کند”
خدا همیشه از بنده هاش دفاع می کنه زمانی که دانشجو بودم سر یکی از دروس استادم از دلیل عمر طولانی فرعون گفت ، گفت دلیلش این بود که ایشون با زیر دست هاش زمین می نشست غذا می خورد و خداهم به خاطر این رفتار و عملش بهش عمر طولانی می ده من نمی دونم این صحت داره یا نه اما خواستم بگم بهتون من عارفه محمودی که در یه خانواده ای سفت سخت از لحاظ دین اعتقادات و… بزرگ شدم شاید به ظاهر و به گفتار بگم به خدا اعتقاد دارم اما رفتار و عملم چیز دیگه می گه چرااا چون روی خدا و توانایی خودم حساب نکردم برای زندگی خودم روی پدرم دارایی وسرمایه ای که داره ….
من عارفه وقتی استادم از چگونگی شروع زندگیش گفت همان پشت گوشی گفتم همسرتون چه اعتماد به شما وخدا و توکلی داشته من بودم عمراا قبول می کردم ….
امروز صبح به محضی که چشام باز شد همش یاد کامنت شما بودم که ” یاد اونجایی افتادم که به آسمون نگاه کردم گفتم کمکم کن و آدرس این آقا رو بهم داد جایی منو فرستاد که به خودش اعتقاد نداشت. مثل هدایت گهواره حضرت موسی به قصر فرعونی که به خدایی اعتقاد نداشت اما در همان قصر جدااز امنیت جانی آرامش روحی داشته عشق مادری چون آسیه انتظارش رو می کشید سفره ای چون سفره فرعون پهن بود که رابطه اش با همسرش و شاید با زیر دستانش درست بود من که نمی دونم چی بود و چه خبر بود توی قصر اما خدا مُهرهاش خوب بلد بچینه.
و کامنت آقا رضای عطار روشن که شب قبل خوندم و چطور متوجه شرک های ریز و مورچه سیاهی که در زندگی من عارفه بالا پایین می ره افتادم.
برادر ایران زمین من از کلام من ناراحت نشو یه حس درونی عارفه درونم گفت بنویس و من نوشتم.
از شما خیلی خیلی سپاسگزارم بابت کامنت و نحو نوشتن کامنت تون اگه شما این کامنت رو به این شکل و محتوا وقلم تون ننوشته بودید و من به دریافت این آگاهی و به سوال پرسیدن و درخواست پاسخ و شنیدن پاسخ سوالاتم و پی نمی بردم و به شرک درونم پی نمی بردم ….
از شما که چنین کامنت زیبا و توحید برامون نوشتید سپاسگزارم و خدارو بابت سایت و شما وخانواده الهی هم سپاسگزارم.
سلام به عارفه عزیزم تشکر ممنون از محبت و عشق و لطف شما که برام پیام گذاشتید برایم خیلی با ارزش هست
از اون روزی که کامنت این فایل منتشر شد و بیش از 70 بازخورد توحیدی و لطف و توجه به نکات توحیدی این کامنت شد به شدت خوشحال هستم
امیدوارم باورت بشه
از اون موقع که کامنتها انتشار شدن تا همین الآن کل کامنتهای دوستان حتی خودم رو بیش از 12 بار از ابتدا تا انتها مرور کردم و ادامه دارد
بله فرمایش شما کاملا متین و درست هست موافق هستم
همه ما بخشی از کل یا همان قطره ای از همان دریا هستیم
همانطور که خداوند میفرماید من از روح خودم در انسان دمیدم،ما بدون روح خداوند هیچی نیستیم
همین آقایی که خودش میگفت من به خدا اعتقاد ندارم بارها بین صحبتهاش میگفت الله الله
به ترکی کنایه از حالت تعجب و یا حالت شگفت زده شدن بود
بیشتر کل کامنتم مربوط به داستان موسی و نمرود بود که استاد بیان کردن
و توی دوره کشف قوانین زندگی در یکی از جلسات استاد به این موضوع اشاره کردن که ما هرکدام خداوندی بر روی زمین هستیم و فکر میکنم هر دو ما متفق القول هستیم این موضوع با جلسه حضوری و دور همی بهتر مطرح میشه و میشه نتیجه گیری کرد
تشکر بابت توجه بابت پیام زیباتون تشکر بابت ارسال لینکعارفه جان
کانت آقا رضا رو خوندم ممنوم که برام لینک رو فرستادی و پیامهای زیادی رو دریافت کردم عالی بود کارت
از اینکه این کانت باعث شد فایل استاد رو بهتر درک کنم تشکر انشاالله شاد و موفق باشید به امید دیدار
سلام به عارفه عزیزم ممنون از محبت و عشق و لطف شما که برام پیام گذاشتید برایم خیلی با ارزش هست
از اون روزی که کامنت این فایل منتشر شد و بیش از 70 بازخورد توحیدی و لطف و توجه به نکات توحیدی این کامنت شد به شدت خوشحال هستم
امیدوارم باورت بشه
از اون موقع که کامنتها انتشار شدن تا همین الآن کل کامنتهای دوستان حتی خودم رو بیش از 12 بار از ابتدا تا انتها مرور کردم و ادامه دارد
بله فرمایش شما کاملا متین و درست هست موافق هستم
همه ما بخشی از کل یا همان قطره ای از همان دریا هستیم
همانطور که خداوند میفرماید من از روح خودم در انسان دمیدم،ما بدون روح خداوند هیچی نیستیم
همین آقایی که خودش میگفت من به خدا اعتقاد ندارم بارها بین صحبتهاش میگفت الله الله
به ترکی کنایه از حالت تعجب و یا حالت شگفت زده شدن بود
بیشتر کل کامنتم مربوط به داستان موسی و نمرود بود که استاد بیان کردن
و توی دوره کشف قوانین زندگی در یکی از جلسات استاد به این موضوع اشاره کردن که ما هرکدام خداوندی بر روی زمین هستیم و فکر میکنم هر دو ما متفق القول هستیم این موضوع با جلسه حضوری و دور همی بهتر مطرح میشه و میشه نتیجه گیری کرد
تشکر بابت توجه بابت پیام زیباتون تشکر بابت ارسال لینک تشکر انشاالله شاد و موفق باشید به امید دیدار
بنام خداوند بخشنده مهربان!..
سلام و درود بشما دوست عزیزم.چقدر شما توحیدی کار کردین..من سپاسگزار خداوندم.
و جمله زیبایی…
که سخت ترین لحظات پیامبر زمانی بوده که بهش الهام نمیشده..
و این خداوند اینقدر ما رو عاشق خودش کرده که بدونش نمیتونیم راهم بریم..
ثانیهامون شده درک خداوند…
من سپاسگزار این روز عزیز پروردگارم هستم…همه ما داریم هر روز پله های ترقی رو میپیمایییم!همه بخاطر درک وجود مقدسش هست…
و سپاسگزار این استاد بهشتیمون هستیم..با الهاماتش درونمون رو کنکاش میکنه..و هر روز بیشتر پروردگارمونو درک میکنیم.
چون توحید نوریه که روی تمام باورهایمان را میپوشونه ..و ما را هر روز سپاسگزارتر میکنه..
سپاسگزار نیروییه که هر چی جلوتر میری افزونتر میشه…و قدرت میگیریم. خودشناسی به خداشناسی بزرگ و بزرگتر میشه.
دوستتون دارم بابت تمام این کامنت توحیدی زیباتون
خدایا سپاس گذارم بابت این پیام زیبایت از زبان قلم اسماعیل عزیز ،چه پیام خالص از جانبت بود برای من که درین روز ها من هم دستان و قدرت نمایی ات در زنده گی ام میبینم ، چه قدر تو رحیم و بنده پروری ،سپاس گذارم ازت اسماعیل عزیز ،خیلی سپاس گذارم
سلام آقای اسماعیل ، آفرین به شما بخاطر اینقدر توحیدی بودن، توکل داشتن، آرام و تسلیم بودنتون در برابر خداوند.
خیلی جملات خالص و توحیدی رو بیان کردین ، من که فقط میخوندمو گریه میکردم واقعا به دلم نشست به قول اون شعر که میگه آن چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند، خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم .ممنونم و براتون بهترینها رو آرزومندم
سلام عزیز دلم سلام بنده خوب خدا
با هر کلمه گریه کردم، نه زار زدم این کامنت رو وقتی خوندم که از خودم و خدای خودم خسته شده بودم و الهی لیلا فداش بشه هر وقت میام ازش ناامید بشم دوباره همه چیزو یادم میاره حالا یا از طریق اسماعیل یا از طریق جبرائیل فرقی نمیکنه مدام به یادم میاره من هستم اینقدر شرک نورز اینقدر کفر نگو از تو هم بابت اینکه زبان خدا شدی و وسیله شدی خدا رو به یادم آوردی ممنون
سلام دوست خوب سایت عباسمنش
خوندن کامنتتوو واقعا سرشار از هدایت و ارهام و حال خوب بود.
اونجا که گفتین همه چی رو گذاشتین و پاشدین رفتین ترکیه و از همه چی گذشتین اصلا عجب اعتمادی. شما هدایت و الهام خدارو شنیدن و با حون و دل بهش عمل کردین واقعای حای تحسین داره و من تحسینتون میکنم.
واقعا خداروشکر که زندگی خیلی خوبی دارید.
در پناه الله باشید
سلام آقا اسماعیل
من هر روز صبح تو مسیر کار یک قسمت از فایل های رایگان رو می بینم
اول با یک نشانه شروع شد و 27 قسمت از سریال زندگی در بهشت رو دیدم بعد بهم گفته شد سه فایل چگونه درآمد خود را سه برابر کنیم رو ببینم که دیدم و بعد بهم گفته شد 9 قسمت توحید عملی رو ببین
اول از قسمت 9 شروع کردم که تو این دو روز سه بار گوش دادم و امروز کامنت نوشتم و معمولا کم کامنت می خونم اما هدایت شدم که کامنت شما رو بخونم فقط نمی دونستم چطور گریه نکنم.اشک همینجور سرازیر میشد و قدرت خدا و عشق خدا رو در وجودم حس می کردم.
همین جا از خدا درخواست میکنم من رو هدایت کنه تا جز بندگان توحیدی اش باشم و این نعمت بی نظیر رو روزی من کنه تا با آرامش و قدرت و لذت زندگی کنم.
ممنونم که این کامنت رو گذاشتی.
سلام آقای خسروی
چقدر لذت بردم و تحسین کردم جسارت و شجاعت تون رو
خوشا بحالتون
خوشا به سعادتتون
گوارای وجودتون این رابطه ی زیبای معنوی
که با ایمان و کنترل ذهن بهش رسیدین
امروز داشتم یه فایل می دیدم که مریم عزیز اونجا گفتن که بز رگترین توانایی ما در کنترل ذهنه
و شما چقدر خوب تونستین ذهن نجواگر رو ساکت کنید و رها کنید همه چیزو
همه ی تعلقات مادی رو
دوست مادر پدر شهر و دیار ..
آفرین بشما
براستی که
همه چیز اوست
همه کاره اونه
همه ی عالم در اختیار اوست
صاحب تمام هستی اونه
و اونه که برات همه چیز میشه
اونی که غنی و بی نیاز از ما و ما به او محتاج و نیازمند
اونه که هزاران رحمت و برکت و عشق میشه برات
و چه عاشقانه و زیبا بنده نوازی میکنه
در فصل پنجم از کتاب رویاهایی که رویا نیستن استاد عزیز در مورد ایمان میگه
ایمان به اینکه کل عالم در سیطره ی قدرت رب العالمین ه
و جایی در این کتاب میگه بمن گفته ش د از چادر برو بیرون و من امتناع میکردم
دوباره این صدا اومد که اگر ایمان داری برو بیرون و من گفتم ایمان دارم ولی اون حیوون وحشی چی؟
اون که ایمان نداره
که صدا اومد
( حتی غریزه ی آن حیوون وحشی نیز در اختیار ما هست )
امروز با خوندن کامنت شما یاد این جمله ی بالا افتادم و از خدا خواستم ایمانی بهم بده که بتونم بهش اعتماد کنم
ایمانی که از عهده ی کنترل ذهنم بر بیام
ایمانی همراه با آرامش
ایمانی همراه با توکل بخودش
و شما چه زیبا به ندای قلبت عمل کردی
رفتی تا برسی به خودش
و با این هجرت یقین و ایمانت چندین برابر شد
جایی که خدای عزیزم شما رو هدایت میکنه به بنده ای از بندگانش که حتی بهش اعتقاد نداره
ولی مهری از شما در قلب اون آدم می زاره که به شما کمک کنه
تا بشما و بمن بازم یاد آور بشه که همه چیز در اختیار و قدرتت اونه
همه چیز در سیطره ی اونه
بمن اعتماد کن
هر آنچه که داری از ماست
از لحظه لحظه نفس هات
تا هزاران هزار موهبت و نعمت و ثروتی که در اختیارته
خدای عزیزم اول و آخر تویی
رحمان و رحیم تویی
ولی و نصیر تویی
هادی و حامی تویی
الهی بمن و به تمام عزیزانم و به تمام دوستانم در این جمع توحیدی توانایی و بصیرتی عطا کن تا در تمامی لحظات زندگیمون حضور زیبا و پر از عشقت رو ببینیم
به زیبایی درک کنیم
و آنگونه که شایسته ی توست سپاسگزارت باشیم
آمین یا رب العالمین
سلام آقای خسروی
چقدر لذت بردم و تحسین کردم جسارت و شجاعت تون رو
خوشا بحالتون
خوشا به سعادتتون
گوارای وجودتون این رابطه ی زیبای معنوی
که با ایمان و کنترل ذهن بهش رسیدین
امروز داشتم یه فایل می دیدم که مریم عزیز اونجا گفتن که بز رگترین توانایی ما در کنترل ذهنه
و شما چقدر خوب تونستین ذهن نجواگر رو ساکت کنید و رها کنید همه چیزو
همه ی تعلقات مادی رو
دوست مادر پدر شهر و دیار ..
آفرین بشما
براستی که
همه چیز اوست
همه کاره اونه
همه ی عالم در اختیار اوست
صاحب تمام هستی اونه
و اونه که برات همه چیز میشه
اونی که غنی و بی نیاز از ما و ما به او محتاج و نیازمند
اونه که هزاران رحمت و برکت و عشق میشه برات
و چه عاشقانه و زیبا بنده نوازی میکنه
در فصل پنجم از کتاب رویاهایی که رویا نیستن استاد عزیز در مورد ایمان میگه
ایمان به اینکه کل عالم در سیطره ی قدرت رب العالمین ه
و جایی در این کتاب میگه بمن گفته ش د از چادر برو بیرون و من امتناع میکردم
دوباره این صدا اومد که اگر ایمان داری برو بیرون و من گفتم ایمان دارم ولی اون حیوون وحشی چی؟
اون که ایمان نداره
که صدا اومد
( حتی غریزه ی آن حیوون وحشی نیز در اختیار ما هست )
امروز با خوندن کامنت شما یاد این جمله ی بالا افتادم و از خدا خواستم ایمانی بهم بده که بتونم بهش اعتماد کنم
ایمانی که از عهده ی کنترل ذهنم بر بیام
ایمانی همراه با آرامش
ایمانی همراه با توکل بخودش
و شما چه زیبا به ندای قلبت عمل کردی
رفتی تا برسی به خودش
و با این هجرت یقین و ایمانت چندین برابر شد
جایی که خدای عزیزم شما رو هدایت میکنه به بنده ای از بندگانش که حتی بهش اعتقاد نداره
ولی مهری از شما در قلب اون آدم می زاره که به شما کمک کنه
تا بشما و بمن بازم یاد آور بشه که همه چیز در اختیار و قدرتت اونه
همه چیز در سیطره ی اونه
بمن اعتماد کن
هر آنچه که داری از ماست
از لحظه لحظه نفس هات
تا هزاران هزار موهبت و نعمت و ثروتی که در اختیارته
خدای عزیزم اول و آخر تویی
رحمان و رحیم تویی
ولی و نصیر تویی
هادی و حامی تویی
الهی بمن و به تمام عزیزانم و به تمام دوستانم در این جمع توحیدی توانایی و بصیرتی عطا کن تا در تمامی لحظات زندگیمون حضور زیبا و پر از عشقت رو ببینیم
به زیبایی درک کنیم
هدایتهای نابت رو پذیرا باشیم
و آنگونه که شایسته ی توست سپاسگزارت باشیم
آمین یا رب العالمین
لام دوست عزیز
مرسی بابت اشتراک گذاری تجربه ی نابت
چقدر عالی بود چقدر اشکم دراومد چقدر زیبا نوشتین اونجا که گفتین لقمه بین گلو ومعده م گیر کرد و اونجا فهمیدم همه چیز اوست واقعا همین طور است و چقدر زیبا نوشتید که او مرا به سمت کسی هدایت کرد که او را قبول نداشت
خیلی زیبا نوشتید تک تک کلماتش اشکم رو درآورد خداروشکر که هدایت الهی رو دریافت کردید و به آن عمل کردین
در پناه حق
سلام اسماعیل عزیز
احسن دیدگاهتون خوندم کیف کردم یک دنیا انرژی گرفتم نهال توحیدوجودم رابااین نوشته که ازاعماق قلبت برخواسته بود ابیاری کردی خدا را هزاران مرتبه شکر که این چنین بمارزق وروزی معنوی میدی دراین سایت وخانه مملواز ارامش وقتی شما باین راحتی وخیلی بااحساس خوب خدا راهمراه خودت دیدی من را بیاد قران کریم انداختی انجایی که میگه ما ومن
وقتی میگه رزقناکم ما روزی دادیم خدا مشیت خودشرا درنظر داره واگرماهم قدمی برداشتیم نادیده نمیگیره لذا اینکه خداراهمراه خودت دیدی درسته وبرجسته ترین نکته کامنت شما اینکه خدارا همکاره عالم بدانیم افرین همش درس بود خدانگهدارتون باشه جادارداز استاد عزیز که این زمینه خدایی رابوجود اوردن قدردانی کنیم ولحظه ای ازشکرگزاری غافل نباشیم
همه درپناه الله یکتا باشید
سلام اقا اسماعیل
واقعا خوشا به حالتون از وقتی توی این مسیر اومدم از خدا ایمان قوی خواستم ایمانی که مثل شما ازش بپرسم واون جوابم رو بده هر ثانیه رو با الهامات خدا سپری کنم
واقعا تحسینتون می کنم که در اون شرایط سخت با ایمان به خدا حرکت کردید وهمه رو تحمل کردید ومبارکتون باشه هر انچه به دست اوردید
وقتی اخر پیامتون نوشتید خونه خریدم زمین وهمه چیز به خودم گفتم این نتیجه ایمانه وقتی خدارو داشته باشی چیزی کم نداری چون خدا غنی مطلقه
خدایا شکرت که امروز هدایت شدم به این کامنت
ترزو می کنم موفقیتها وشادیها وایمانتون بی انتها وتموم نشدنی باشه
خدایا شکرت شکرت شکرت
سلام اقای خسروی عزیز
ارزوی حال خوب و رشد و توحید رو براتون دارم
مواردی که از داستان هدایتتون یاد گرفتم رو میخوام بگم
اول اینکه وقتی تو تسلیم باشی و اجازه بدی خدا هدایتت کنه او جوابت رو میده و همه چی از قبل برای هدایت تو اماده هست منتها نیاز به همراهی و اشتیاق تو داره
مورد بعدی اینکه تو برای عزیز شدن به پارتی و اشنا نیاز نداری وقتی تسلیم خدا بشی و ازش کمک بخوای او برات همه چی میشه تو رو ب رستورانی هدایت میکنه که همون اطراف هست و دختری رو مسخر تو میکنه تا ازت سوال بپرسه چرا صبح زود اومدی سرکار و بعد تو میبینی با افرادی مواجه هستی که بدون شناخت خاصی عاشقتن و دوست دارن کمکت کنن تا حالت خوب باشه…
و اینا همش معجزه کمک خواستن از خدا هست ک وقتی بهش چشم بسته اطمینان میکنی همه چیو بدون اینکه تو اذیت بشی برات اماده میکنه..
ممنونم بابت شیر داستانتون با ما
سلام به شما دوست عزیزم ، آقا ابراهیم گل
خداروشکر میکنم که در مسیری هستم که دوستان توحیدی مثل شما دارم که هدایت خدارو به زیبایی میشنون و عاشقانه لبیک میگن . چقدر زیبا نوشتین ، با خوندن جمله هاتون اشک ریختم و تحسینتون کردم برای این اعتماد …الهی که همیشه زندگیتون غرق در حس حضور پروردگار باشه و زیباییهای زندگی رو یکی پس از دیگری تجربه کنید و همواره برامون از حال خوب و نتایج شگفت انگیزتون بنویسید … در پناه پروردگار عالم شاد و ثروتمند باشید .
سلام بر همه دوستان و اسماعیل عزیز، واقعا نمیدونم چرا هرباری که این کامنت رو میخونم اشکم درمیاد، اشک شوق و اشک خدایی، چندین بار خوندم و هربار گفتم ایندفعه دیگه اشک نمیریزم و کامل و بادقت میخونم ولی بازم نتونستم، هرچند کامل و با دقت خوندم ولی بازم همون اشک اومد، خداروشکر میکنم که همچین فضایی ایجاد شده که چنین کامنت های زیبا و خدایی نوشته بشه که بقیه بتونن از این مکان الهی استفاده کنن، امیدوارم که هرچه زودتر بتونم مثل ابراهیم عزیز به این درجه از توحید برسم و بالاتر، خدایا سپاس گذارم از تو که همه چیز منی، خدایا قدرتی به من عطا کن که بتوانم به اندازه ذره ای سپاس گذار نعمت هایت باشم خدایا میدانم که تو هرلحظه و همه جا نزدیکترین به من هستی پس قدرت به من بده که هیچوقت این را فراموش نکنم، خدای مهربان، پروردگار و خالق و فرمانروای جهانیان سپاس گذارم، خدایا شکرت بی نهایت
سلام به همه
سلام به اسماعیل عزیز
داداش دمت گرم که چقدر با احساس و فرکانس عالی نوشتی
وقتی داشتم کامنتتو میخوندم عزیز دلم گفت بلند بخون منم بخونم
ووقتی داشتم میخوندم ی جاهایی نفسم میرفت بخاطر بغضی که راه گلومو می بست ،بغضی که بخاطر اشک های تو بخاطر دوستی و آشتی با خدا می ریختی
چقدر لذت بردم ،چقدر حس میکردم احساستو
چقدر وقتی خدارو پشت اونهمه بالا و پایین شدن ها و فراموش کردن های خود خدا ،پیداش میکنی حس میکنی چقدر میشناختیش ،چقدر آشناست
چقدر همه جا عطرشو میفهمیدی ولی رد میشدی
چقدر صداش نزدیک و قشنگ بوده و تو خیلی راحت رد میشدی
چقدر این آرامش آشناست ،ولی تو همیشه روتو برمیگردونی
وای که چقدر اشک های این آشتی کنون زیباست ،قشنگ،گرم،دوست داشتنیه
خیلی خوشحالم خیلی
از اینکه این کامنتو خوندم حال و احوال و احساسم بهشتی شد
امیدوارم همیشه دستت تو دست خدات و قلبت بی وقفه با عشق بخودش بتپه
خداروشکر
سلام دوست بزرگوار بسیار لذت بردم از کامنت شما و با کلمه کلمه اش اشک ریختم خوش به سعادت شما که توحید رو اینقدر عمیق درک کردین و در عمل هم اثبات کردین ! جسارتتون ستودنیه و البته غیر از این هم انتظار نمیرفت چون دست عوامل بیرونی رو قطع کردین اون هم در بدترین شرایط زندگی، و خودتون رو سپردین به قدرت برتر به اویی که بارها گفته من برای بندگانم کافی هستم! لینک کامنت شما رو کپی کردم که هر موقع پاهام سست میشه صحبتای شما بهم یادآوری کنه که یه قدم بردار به سمتش اون ده قدم میاد به سمتت! براتون بسیار خوشحالم که نتیجه اعتماد و ایمان به حضرت رب رو گرفتین و براتون اتفاقای خیلی خوبی رقم خورد، سلامت و سعادتمند باشید
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عباسمنش عزیز وخانم شایسته مهربان ودوستان هم فرکانسی
چقد این فایل عالی بود و چقد این فایلی در زمان مناسب رسید دست من که گوش کنم قبل این فایل گوش کنم داشتم کامنت های جلسه اول عذت نفس میخوندم و در مورد تمرین جلسه اول عذت نفس
که کارهای عقب انداخته رو انجام بدیم تا قدرت تصمیم گیری توی کارها بره بالا یکاری تصمیم به انجامش میگیریم سریع انجامش بدیم نگیم فردا یا پس فردا انجامش میدم
تو داستان انداختن حضرت موسی به اب هم اگه به الهامات خداوند گوش نمیداد میگفت یکساعت دیگه یا فردا اینکارا میکنم قطعا این کار انجام نمیشد
همون لحظه الهام دریافت کرد و انجام داد که افکتش شد برگشت موسی به خودش و ادامه داستان
من خودم بارها شده که بهم الهام شده یه همچین کاری بکن هی به تعویق انداختم و انجام ندادم گفتم فردا یا پس فردا جالبیش اینه که فردا یا پس فردا وقتی بهش فکر کردم نتونستم انجامش بدم گفتم اینکار جواب نمیده در واقع یه فرصتی به ذهن دادم رای منو بزنه و شیطان کار خودش کرده
حالا در چه صورتی این الهام شده به من زمانی بوده که مثل مادر موسی گفتم بچه منو نجات بده و خدا یه راهی گذاشته جلو راهم و انجام ندادم
واقعا باید روی سریع انجام دادن کارها روی خودمون کار کنیم
و روی خداوند حساب کردن که نقطه ضعف همه ماست
یه داستانی دارم که سالهاست بهش فکر میکنم خیلی ناراحت میشم خدمت سربازی بودم خیلی دوست داشتم معاف بشم هر روز از خدا میخواستم که انجام بشه یه روز یکی از بچها که رفته بود برای معاف شدن
برگشته بود از تهران دیدم بچه کیش بود وخیلی سیاه بود یعنی من تازه رفته بودم اهواز خدمت ایشون دیدم این سیاه بودنش نظر منو جلب کرد که باهاش صحبت کنم دیگه داستان رفته معاف بشه ونشده بود
تعریف کرد گفت که چه مریضی داشته رفته
منم رفتم گفتم این مریضی دارم میخوام برم معاف بشم بردنم بیمارستان اهواز دکتر گفت چیزیت نیست
بیا من چند روز مرخصیت میدم استراحت کنی بعد برو سرخدمت
من پافشاری نه من میخوام برم تهران داستانش زیاد حالا من خلاصه میگم
بنده خدا گفت برو با دعوا ولی اگه معاف نشدی اینجام نیا دیگه مرخصیم خبری نیست
خلاصه من رفتم خونه ونه رفتم تهران نه خدمت
پدرم به زور بردم تهران که یه نامه بگیره اضاف خدمت نخورم
من وارد شدم دیدم یکی داره گریه میکنه برای این بیماری یکی بغلش کردن اوردنش داخل
قبلش هم اینو بگم بیرون از داخل مطب هم کلی منو مسخره کردن اونا که امده بودن معاف بشن میگفتن تو هیچیت نیس اونم تو بار اول امدی معافم میخوای بشی حدا اقل باید ده بار بیای منم ادمی نبودم ده بار برم یجایی
خلاصه رفتم داخل به دکتر گفتم من اینجور شده جریان من سالمم یه نامه بده اضافه خدمت نخورم برم سر خدمتم
ایشون هم گفت برو بیرون چیز خاصیم نگفت
بعد نیم ساعت منو صدا کردن گفتن معاف شدی
اصلا من حیرون تو صد نفر ادم که بارها امده بودن من و یک نفر دیگه معاف شدیم
من میدونم این کار خدا بود
ولی همیشه گفتم من اینکارو کردم و عملا نقش خدا گم شد تا قبلش هی میگفتم خدایا اینکارو بکن ولی وقتی انجام شد مشرک شدم
انشالله همه ما بتوانیم افرادی توحیدی باشم
و برای همه مسائل زندگی تشکر اصلی از خداوند داشته باشیم نه اینکه بگیم من اینکارو کردم برای اینکه دیگران بگن بارکلا چه پسر زرنگی هستی تو
خیلی از این داستانها دارم که خدا معجزه وار نجاتم داده ولی بعدش گفتم من
استاد خیلی تشکر میکنم ازتون بابت این فایل و یه تشکر و خسته نباشید هم به خانم شایسته عزیز عرض میکنم که رانندگی کرد تا این فایل ضبط بشه
درپناه الله مهربان شادوموفق وپیروز باشید
میثم جان سلام
عزیزم کامنتت فوق العاده عالی بود
نکته ای را اشاره کردی کاری را واقعا دوست داریم برامون انجام بشه را از خدا خاشعانه درخواست کردیم دقیقا همون لحظه که اتفاق میفته(همون لحظه) به قول تو میگیم خودم انجامش دادم
خدایا برای نفس کشیدنم هم نیاز به تو دارم که اگر ریه باز نشه برای دریافت هوا واکسیژن را جدانکنه من چه کاری میتونم بکنم ،، خدایا من مصطفی فقیرم به درگاهت و هر خیری که از به من برسه
بابت تجربه ای که دراختیارمون گذاشتی ممنون
به نام خدایی که مرا انسان آفرید سلام بر استاد عباسمنش عزیز به به چه فایل زیبا جامع وکاملی بود یکی دیگر از قسمت های توحید عملی که واقعا من دوستش دارم توصیه میکنم چندین وچندین بار این فایل را گوش بدین تا ملکه ذهن بشه قسمت نهم توحید عملی همانند هشت قسمت قبلی برای من خیلی آموزنده بود . دوستان همه چیز ما خداست ما هر چی داریم از خداوند متعال است باید به خدا ایمان ،یقین،وباور داشته باشیم که نکته اصلیش ایمان به خداست ،خدا برای ما خواهره برادره پدره همه چیز ما خداست باید بدونیم که خداوند ما را به خواسته هامون می رسونه ایمان داشته باشیم به خدا ،خداوند همیشه از موقعی که ما متولد میشیم تا زمانی که ما می میریم حامی ما بوده وهست واگه دقت کنیم جوری کمکمون کرده توی ادوار زندگی که آدم کیف میکنه ومیگه خدایا شکرت خدایا ممنونم که همیشه هوامو داشتی رودروایسی با خدا نداشته باشیم ازش بخواییم اون همه چی به ما میده ومهم تر از همه در هر شرایط ایمان بهش داشته باشیم بازم ممنون هر کجا هستین در پناه خداوند شاد وپیروز باشین
سلام استاد.. اجازه بدید اول از آخر به اول بیام و روی جمله اخر شما سپاسگذاری کنم که : اول از همه ممنونم از شما که احساس خوبتون رو با ما به اشتراک میگذارید. دوم ممنونم بابت پر کردن این فایل ارزشمند ، سوم ممنون بخاطر زماااان پست فایلها، چون ما توی ایران صبح میبینیم و چقدرررر حال خوب میگیرم وقتی میبینم اولین پست اینستام پست جدید شماست و با عشق گوش میدم
استاد عزیزم، پرسیدید که چه مسائلی رو در زندگی تحمل کردید؟ باید بگم منم یه زمانی مثل خیلی از آدمهای معمولی، خییییلی چیزا رو توی زندگیم «تحمل» میکردم، بخصوص در روابط پذیرفته بودم که شخصیت فردِ دیگه، که دیگه دست من نیست و من باید تحمل کنم، اما یه روزی اگر اشتباه نکنم توی دوره قانون افرینش بود یا عشق و مودت در روابط (من اکثر دوره ها رو گوش کردم و نمیدونم دقیقا کدوم درس بود) که گفتید شما اگر روی خودتون کار کنید جهان پیرامونتون تغییر میکنه و حتی آدم روبروی شما یا در نود و هشت درصد مواقع تغییر میکنه و یا جهان در زیباترین و راحت ترین شکل ممکن شما رو از هم جدا میکنه.(که برای من هر دوش اتفاق افتاد: اول اینکه همسرم به شدت در جزئیات تغییرات مثبت کرد اما چون در کلیات تفاوتهای بزرگ با هم داشتیم جهان به مهربانانه ترین، زیباترین و بهترین شکل ممکن مسیر ما رو از هم جدا کرد) و جایی گفتید که تحقیقات میگه اگر سیزده درصد یه جامعه آماری تغییر کنه، روی تغییر جامعه تاثیر میگذاره.. و این دو جمله شما کمک خیلی بگذری به امید در تغییر دادن شرایط و تحمل نکردن و تن ندادن به جبر و پذیرش در من داشت؛ من دیگه سالهاست تحمل نمیکنم صبور بودم اما الان صبر همراه با عملی دارم که فکر میکنم همون «صبر جمیل» قرآنه!
اما! معتقدم تاثیر بزرگتر رو همون طور هم که الان شما اشاره کردید، «باور به وجود یک راه» داره! چرا که وقتی که باور داری راه دیگری هست، امید میگیری، تلاش میکنی… و مگر میشه تلاشی بی نتیجه باشه؟! و البته که من فکر میکنم بزرگی پاسخ دریافتی ما کاملاااا بستگی داره به میزان وسعت و «عمق باورهای توحیدی» مون!!!! چرا که ، وقتی که ما باور داریم خدایی داریم که قادر مطلقه، تمااااام توان، باتری و انرژی این دنیا خودشه، حالا باید از خودمون بپرسیم ، چرا این خدا نتونه هر کاری رو برامون انجام بده؟ چرا فکر کنیم راه نشون نمیده؟ چرا فکر کنیم بههههترین راه رو نمیییدونه؟؟؟؟!!!! وقتی باور کنیم فقط وظیفه من خواستن آرزوهام و قدم در راهی هست که برام روشن شده(حتی دو قدم کوچک بعدی) … وقتی قدم در راه بگذارم ، صبرِ به امید توی قلبم داشته باشم نه تحمل به درد و غم و یأس… اونوقت با هر قدم کوچک من یه نور بزرگتر جلوی پام روشن میشه.. و من اینو هزاران در هزار بار هر روز میبینم. برای هر کار کوچک و بزرگ. و نتیجه همزمانی و رویارویی اتفاقاتی هست برای من که بهترین نتیجه رو برام رقم میزنه خدای من هممممیشه منو در بهترین زمان، و بهترین مکان، درکنار خوبترین انسانها قرار میده تا: راهگشای من باشند و ازین طریق کرور کرور نعمت به سر من بباره و من این روزها بسیار این موضوع رو در ذهنم مرور کردم و نمیدونید چقدررررر سپاسگزار شما و شکرگزار خدا هستم که این آگاهی ها رو به قلب و جان من وارد کرده که تا این حد عشق و آرامش رو به واسطه سپاسگزاری های ذهنم، در قلب و جانم حس کنم و هر روز منو سرشار و لبالب از انرژی کنه.
من خیلی کوچکتر از اونم که در کنار بیان جامع و زیبای زیبای شما بخوام نکته ای بگم اما به خودم این یادآوری رو میکنم که «اگر فکرمیکنی که نمیتونی خودت و شرایطت رو تغییر بدی، لااقل خدای خودت رو در ذهنت تغییر بده! احتمالا خدای خودت رو خییییلی کوچک فرض کردی!!!»
دوستتون دارم استاد
خیلی خیلی بخاطر بودنتون در این دنیا ازتون سپاسگزارم
آرزو دارم و میدونم یه روز از نزدیک میبینمتون و با شما و مریم جون چایی میخوریم و کلی حرف میزنیم.
زنده و پاینده باشید.
قلبتون تپنده به عشق ،
دلتون گرم به نور امید،
و ذهنتون پویا و وسیع و در آرامش، به اتکای حضور خدای مهربان.
شاد و ثروتمند باشید مهربانان.
مریم جونم مرسی بابت هنری که دارید، میبوسمتون.
سلام به بهترین استاد استادان و مریم زیبا و نازنین
استاد شاید هیچ فایلی تا این اندازه قلب من رو نسبت به عظمت خدا روشن نکرده بود. درست دو روز پیش اتفاقی برای من افتاد که دو روزه به خودم میگم باباااااا تو این همه داری زور میزنی دختر!!!!! غافل بودی از اینکه از تو هیچ کاری برنمیاد زور نزن…
زور نزن…
خدا رو صدا بزن…
اونقدر صداش بزن که صدات به عرش برسه…
اگه اون دستتو نگیره تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی…
این همه ترس و نگرانی و غصه و دست و پا زدن ها، برای اینه که فکر میکنی کاری از دست تو برمیاد!!!
برای اینه که هنوز نفهمیدی باید به خدا تکیه کنی… نه به خودت.
نع…نع…
خودتو بنداز تو آغوشش و تسلیم باش.
دو روزه فقط میگم خدای من!
من از تو صبح ی درخواست بزرگی کردم که درخواست بزرگی بود… تو تا ظهر برام انجامش دادی!!!! خدایا مغزم داره میترکه.
تازه من ی جور کم ارزش ترش رو درخواست کردم تو با یک کیفیت بالایی اون تغییر رو برام بوجود آوردی...
تمام شرایطش رو برام فراهم کردی.من تنها کاری که کرده بودم این بود که تلاش کردم به اون شرایط بدی که توش هستم فکر نکنم و فقط توجهم به تو بود.من که هیچ کاری نکرده بودم برای این نعمتی که به من دادی! من فقط درخواست کردم…
تو همه ی شرایط رو از یک صبح تا ظهر چیدی و دور من جمع کردی تا اون نعمت رو به من برسونی.!!!
دو روزه فقط به خودم میگم مینا دیگه چجوری بهت ثابت کنه که بابا تو فقط از من بخواه… بقیه ش رو بسپار به من.من از زمین و زمان آنچه لازمه برای رسیدن تو به درخواستت، برات میفرستم.
من دنیا رو رام میکنم برای تو..
استاد جان این فایل و این شعر پروین من رو یاد این شعر سعدی انداخت…
(منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قُربتست و به شکر اندرش مزید نعمت.
هر نفسی که فرو میرود مُمّد حیاتست و چون برمی آید مُفَرِح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
از دست و زبان که برآید که از عهده شکرش به در آید؟
اعملوا آل داود شکرا و قلیل من عبادی الشکور
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ور نه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جای آورد
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده.
پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد.
ای کریمی که از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری؟
فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردی بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد. در ختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده. عصاره تاکی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمائی به تربیتش نخل باسق گشته.)
شباهت نکاتی که در این شعر پروین هست در دیباجه ی سعدی هم هست.
این آدمها چه چیزی رو درک کردن که ما درک نکردیم…
ولی وقتی این فایل رو دیدم ی چیزی به خودم گفتم که انگار به قلبم نشست…
گفتم خدا انقدر منو دوستم داره که من ازش بندگیشو درخواست کردم و خدا من رو هدایت کرد به جایی که توش همه دارن بندگی خدا رو میکنن..
اصلا خدا عاشق منه که هدایتم کرد به سایتی که در تاریخ 1402/5/5 یک ویدئویی رو ببینم که از دیدنش اشکم در بیاد.و قلبم آروم بگیره.
خدا عاشق منه که این روزها رو به من هدیه داده تا به قول سعدی حداقل بتونم بخاطر گناهانم و شرکی که توی سی سال زندگیم داشتم ازش عذرخواهی کنم..
وگرنه که سپاس و سزاوار خداوندی اش … کس نتواند که بجای آورد…
سعدی تکلیف ما رو خوب روشن کرده…
که بنده ی خدا اگه بخای سپاسگزاری خدا رو بکنی با هر نفسی که میکشی فقط باید دوبار ازش تشکر کنی. یک بار برای دم و یکبار برای بازدم…
که اگه واسه چندین ثانیه و نه چندین دقیقه، این دم و بازدم قطع بشه تو مُردی!!
پس فکر نکن میتونی شکرش رو بجا بیاری…
سعدی و پروین خیلی زیبا این نکته رو بیان کردن…
که بابا خدا به دشمنانش هم نعمت داده!!!!
خدا به دشمنانش هم نظر کرده!!!!
چرا فکر میکنی دوستانش رو فراموش میکنه!!!
این جمله از هر جمله ی دیگه ای بیشتر اشک منو درآورد.
و شما هم وقتی این جمله رو توی فایل بیان کردین ی ذوق و شوق عجیبی توی چهره تون هست استاد.
واقعا قلبم به قول بچه های الان، اکلیلی شد :)))
احساس میکنم دوست دارم به زندگیم مثل یک سریال نگاه کنم و ببینم که خدا کجاها دنیا رو برای من رام کرده که من در امان باشم و در آرامش و لذت زندگی کنم اما نمرود درونم سرکشی کرده و فکر کرده این منم که قدرت داشتم و خودمو ساختم.
دوست دارم بشینم به زندگیم نگاه کنم و ببینم خدا کجاها ابر و باد و مه و خورشید و فلک رو دستور داده تا برای من رام باشن و من حتی به اندازه ی سر سوزنی بابتش از خدا سپاسگزاری نکردم که هیچ…پیش کش…
تازه شرک ورزیدم و همه ی این نعمتها رو از خودم یا دیگران دونستم…
استاد عزیزم…
چیکار کردین که خدا قلبتون رو به این آگاهی ها باز کرده؟!
منی که هیچ کار نکردم و هیچ وقت سپاسگزار واقعی نبودم چطور با عشق این آگاهی ها رو بهم میرسونه؟!!!!!!
آرزوم اینه خداوند من رو و همه ی ما رو توی مسیری هدایت کنه و مُهر از قلب و گوش و چشممون برداره و قلبمون رو باز کنه که هر لحظه،هر ثانیه سپاسگزارش باشیم…
الهی آمین…
برای شما استاد عزیز و مریم نازنین عمر طولانی از خداوند طلب میکنم..
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام مینا خانم عزیز
دوستِ توحیدی من
شما در کامنتتون از استاد پرسیدین که
چیکار کردین که خدا قلبتون رو به این آگاهی ها باز کرده؟!
حالا من از شما میپرسم که
شما چکار کردین که این کلمات بر قلبتان و بعد بر انگشتانتان جاری شده؟
چقدر زیباست این خدا
چقدر اتصال نابتون را تحسین میکنم…
چقدر کامنتتون عطر خدا را داشت…
از خدا برایتان آرزمندم که دائم در نماز باشین
به قول شاعر
خوشا آنانکه دائم در نمازند…
سلام مینای عزیز احسنت به تو
چقدر کامنتت در عین سادگی پراز آگاهی بود وچقدر زیبا همه چی را در جای خود گنجانده بودی چقدر قشنگ به درک آگاهی سعدی وپروین اشاره کردی
سپاسگزار وجودتم سپاسگزار خداوندیم که ازش هدایت خواستم تا بنویسم ولی ازصبح تا حالا هر دفعه هدایت شدم به خواندن دیدگاه دوستان وجواب دادن به آن خیر فی ماوقع
دوستت دارم در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت
سلام دوست عزیز
مینا جان
چقدر با کامنت تو حس خوب داشتم
چقدر مثنوی که از سعدی نوشتی
منو برد به عالم مدرسه که این متن رو خوندیم و حفظ کردیم
چقدر شماها خوب درک کردید
بهت تبریک میگم
و از خدا این راه رو برایم باز کند و درک بیشتر بگیرم
خدایا هدایتم کن منو به راه راست راه کسانی که نعمت داده ای نه گمراهان هدایت کن
شاد و موفق و ثروتمند باشید
سلام مینا جانم.
از پاسخِ آقا رضای احمدی به این کامنتت، رسیدم اینجا …
کنجکاو شدم ببینم چی نوشتی که آقا رضا تحسینت کرده…
شروعِ طوفانی، قلبم کنده شد نوشتی صبح درخواست دادی، ظهر اجابت شد…
اونم نه معمولی اش، با کیفیتی بالاتر از چیزی که تو انتطار داشتی…
قلبم کنده شد از جاش که نوشتی:
برای اینه که هنوز نفهمیدی باید به خدا تکیه کنی… نه به خودت.
نوشتی:
دو روزه فقط به خودم میگم مینا دیگه چجوری بهت ثابت کنه که بابا تو فقط از من بخواه… بقیه ش رو بسپار به من.من از زمین و زمان آنچه لازمه برای رسیدن تو به درخواستت، برات میفرستم.
این خودِ خودِ اصلِ جنسِ باورِ توحیدیه.
دلم قنج رفت برات…
اینکه توی قلبت چه حالی شدی…
اینجور وقتا که سیم وصل میشه با خدا، من میگم تهِ دلِ آدم یه طورِ به خصوصی قنج میره، یعنی این حس رو نمیشه تو کلمه آورد، کلمه ظرفیتش خیلی کمه که بتونه اصلِ مطلب رو اَدا کنه…
اشک، میشه یه ابزارِ انسانی که نشون میده آدم قلبش پاک و صیقلی شده، شده جایگاهِ خدا، سیاهی هاش، کدری هاش پاک شده، شده زلال عینِ آبِ رودخونه ای که سنگ های کَفِش معلومه…
نوشِ جانت این حسِ ناب.
من دنیا رو رام میکنم برای تو..
انگار همه کار و زندگیِ خدا اون لحظه منم، فقط منم، منم و منم…
چقدر قشنگه چیدمان و زمان بندیِ خدا.
کاملا آن تایم، بدونِ ذره ای زود یا دیر شدن…
هر جا اعتماد کردم به خدا، بعد آروم شدم، خوشحال به ادامه ی زندگیم پرداختم، رسیدم…
که اگه واسه چندین ثانیه و نه چندین دقیقه، این دم و بازدم قطع بشه تو مُردی!!
یا خدا…
این ذهن از پَسِ شمارش و به یاداوریِ تعداد نعمتها در هر لحظه و روز به سختی برمیاد…
خدا خودش سپاس گزارترمون کنه…
روزایی که تعداد سپاس گزاری هایی که مینویسم بیشتر از قبل میشه کلی خودمو تشویق میکنم، که آفرین سمانه، بهتر دیدی، بهتر درک کردی، بهتر حس کردی…
بعد میبینم بازم کمه…
جدیدن به همه ی ابزارهام (حواس پنجگانه+ حس های درونی ام+ درک ام) گفتم بچه ها شهمت کنین با هم سپاس گزاری کنیم، فقط منتظرِ نوشتن تو دفتر نباش سمانه…
همون لحظه که زیبایی رو میبینی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که نعمتی نوشِ جان میکنی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که زیبایی رو میشنوی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که یه نشونه میفرسته برات خدا، بگو الهی شکر.
همون لحظه که کامنت خوبی میخونی، یا مینویسی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که حست خوبه، خوشحالی، آرومی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که احساس امنیت میکنی، روابط خوب داری، بگو الهی شکر.
همون لحظه که میری خرید، داری محصول رو برمیداری بذاری تو مشما، بگو الهی شکر.
همون لحظه که داری کارت میکشی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که نونِ تازه رو نانوای محترم میده دستت، بگو الهی شکر.
همون لحظه که صبحِ زود بیدار میشی، بگو الهی شکر.
اینکه هم بیدار شدی زود، هم زنده ای، هم فرصت داری امروز هم خلق کنی زندگیتو همونطور که خودت دوست داری، همونطور که تو ستاره قطبیت مینویسی.
همون لحظه که بوی خوشی به مشامت میخوره، بگو الهی شکر.
همون لحظه که پیام، خبر، تماس خوبی دریافت میکنی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که خودِ نازنینت رو توی آینه میبینی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که لباسِ زیبایی میپوشی که خودت کیف میکنی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که لذت میبری از انجام کاری، یا تجربه ی حسی خوب، بگو الهی شکر.
همون لحظه که صدای پرنده جان ها رو میشنوی، سگ ها و گربه های عزیز دل رو میبینی و باهاشون سلام علیک میکنی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که سلام میدی به ادمها، لبخند میزنی بهشون، احوالپرسی میکنی باهاشون، بگو الهی شکر.
همون لحظه که سیم ات وصل میشه به خدا، بگو الهی شکر.
همون لحظه که مهربونی میکنی، یا مهربونی میبینی، یا در حقت مهربونی میشه، بگو الهی شکر.
همون لحظه که بادِ خنک یا سایه، بارون، برف میرسه بهت بگو الهی شکر.
همون لحظه که میری پیاده روی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که خانواده و عزیزانت رو میبینی، بغلشون میکنی، صداشون رو میشنوی، پیامشون رو میخونی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که با شجاعت و جسارت کاری رو انجام میدی که قبلا نمیتونستی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که هدیه ای دریافت میکنی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که روزی حساب، غیر حساب، نعمت، برکت، ثروت دریافت میکنی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که فایل خوب گوش میدی یا میبینی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که آگاهی و درس دریافت میکنی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که وسایلت دستت هستن و داری استفاده میکنی بگو الهی شکر.
همون لحظه که نعمتهای توی زندگیتو میبینی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که میبینی سالمی، بگو الهی شکر.
همون لحظه که آشپزی میکنی بگو الهی شکر.
اصلِ کلام، دست نگه ندار، معطل نکن برای سپاس گزاری…
همون داغ داغ انجامش بده…
سریع ترین راه هم، همون گفتنِ اون لحظه است…
بگو الهی شکر سمانه
بگو الهی شکر سمانه
به قولِ مامانم:
سمانه اگه 1000 بار خدا رو شکر کردی، بازم 1000 بار دیگه خدا رو شکر کن، بازم ادامه بده…
مینایِ جان:
ممنونتم که بهم انگیزه دادی اول خودتو تحسین کنم برای مسیرت، برای تلاشت، برای تعهدت به رشد.
و بعد این انگیزه رو دادی که با خودم گفتگو و تحلیل کنم…
حقیقتا که اینجا شده دفتر مشقِ من به قولِ آقا حمیدِ عزیزِ امیری مون، حمیدِ حنیف مون.
چشمام قلبی قلبی شد برات از بس که دلبرانه نوشتی:
احساس میکنم دوست دارم به زندگیم مثل یک سریال نگاه کنم و ببینم که خدا کجاها دنیا رو برای من رام کرده که من در امان باشم و در آرامش و لذت زندگی کنم اما نمرود درونم سرکشی کرده و فکر کرده این منم که قدرت داشتم و خودمو ساختم.
دوست دارم بشینم به زندگیم نگاه کنم و ببینم خدا کجاها ابر و باد و مه و خورشید و فلک رو دستور داده تا برای من رام باشن و من حتی به اندازه ی سر سوزنی بابتش از خدا سپاسگزاری نکردم که هیچ…پیش کش…
تازه شرک ورزیدم و همه ی این نعمتها رو از خودم یا دیگران دونستم…
ماچ به روی ماهت مینا جان.
آقا رضای احمدی به حق، تحسینت کرده.
این کامنت ازش نور میباره.
حسِ خوب میباره.
ممنونتم که نوشتیش، منتشرش کردی مینا جانم.
خدا با فضلِ خودش باهامون رفتار میکنه.
خدایا شکرت برای ثانیه به ثانیه ی زندگیم…
اون لحظه هایی که پرده های شرک میرن کنار، نور توحید میتابه به قلبم، دستهامو باز میکنم که بغلت کنم، دستم میره روی قلبم، لبخند میاد روی صورتم…
اونجاست که با علائم فیزیکی، خودمم میفهمم سیم ام وصل شده و اشکم هم سرازیر میشه.
الهی شکرت 1000 بار، بعدش بازم 1000 بار، همینطور ادامه دار…
سلام سمانه ی عزیز. چقدر کامنت زیبایی نوشتی برام.به زیبایی حست رو بیان کردی. خیلی خوشحالم از اینکه از کامنت من اینطور حس خوب گرفتی و روت تاثیر داشته. من هر روز تقریبا هر روز دارم توی زندگیم معجزه میبینم.برای تغییر کردن توی زندگیم قدمهای بزرگ و با جسارتی برداشتم و نتیجه ش تو مدار بالاتر قرار گرفتن و درنهایت آشنا شدن با استادجان بوده. خوشحالم که این کامنتی که نوشتم اگر حتی برای یک نفر تاثیر گذار بوده ارزش داره.ممنون عزیزم از نظر خوب و پرمغزت.
سلااااااااام به توحیدی ترین و البته خوش استایل ترین استاد دنیا
و به قشنگترین و گوگولی ترین راننده F150
ینی امشب هیچی به اندازه یه فایل توحیدی من نیاز نداشتم و مثل همیشه دقیقا همون موضوعی که نیاز داریم استاد درباره ش فایل میذاره:) خدایا شکرت
و َاوحَینا اِلی اُمِّ موسی اَن اَرضِعیه فَاِذا خِفتِ عَلیه فَاَلقیه فِی الیَمِّ ولا تخافی و لا تحزنی اِنّا رادّوهُ اِلیکِ و جاعِلوهُ منَ المُرسَلین
لا تَخَف و لا تَحزَن… چقدر این دو عبارت زیبا و دلنشینن، چقدر من دوست دارم این دو جمله ی کوتاه و آرامش بخش رو
در تو تنها عشق و مهر مادریست… شیوه ی ما عدل و بنده پروریست
قربون خدا برم من، ما مادرا، خیلی جاها از رو مهر مادری، یه کاری که درست نیست یا به نفع بچه مون نیست رو ممکنه انجام بدیم، مثلا دلمون بسوزه براش وقتی یه چیزی که خیلی دوست داره ولی براش خوب نیست، و بذاریم که بخوره اون چیز رو، این از رو مهر مادریه ولی به ضرر بچه ست، ولی خدا فَرا و وَرای این حرفاست، خدا اشتباه نمیکنه نه از رو مِهر نه از رو قهر
آیه های بعدش هم خیلی قشنگه
فَرَدَدناهُ اِلی اُمِّهِ کی تَقَرَّ عَینُها و لا تَحزَنَ و لِتَعلَمَ اَنَّ وَعدَ اللّهِ حَقّ ولکنَّ اَکثَرَهُم لایَعلمون
چقد حسش قشنگه این آیه، به مادرش برش گردوندیم تا چشمش روشن بشه و بدونه که وعده ی خدا حقه…
یا اونجا که میگه تو کار ما “بازی” نیست، چیزی شانسی و اتفاقی نیست، همه چیز قانون و حساب کتاب داره
واقعا آدمی که همچین خدایی داره دیگه چی میخواد؟ چی کم داره؟ خدایا کمکمون کن اینو درک کنیم، فقط به تو بسپریم خودمون رو و کارهامون رو و دلمون قرص باشه. دلمون رو با نور ایمان و توکل به خودت روشن کن و روشن نگه دار همیشه.
چقدر قشنگ بود اونجا که خدا قدرت خودش رو به رخ میکشه
صخره را گفتم مکن با او ستیز
قطره را گفتم بدان جانب مریز
امر دادم باد را کان شیرخار
گیرد از دریا گذارد در کنار
سنگ را گفتم به زیرش نرم شو
برف را گفتم که آب گرم شو
صبح را گفتم به رویش خنده کن
نور را گفتم دلش را زنده کن
وای خیلی عشق کردم، چه خدایی داریم:)
و چه استادی و چه سایتی و چه آگاهی هایی :) خدارو هزار مرتبه شکر
مرسی استاد که صحنه ی زیبای باران و روی ماه مریم جان هم آخر سر نشونمون دادین:)
اینم بگم که درست بعد از دیدن این فایل، یه خبر خیلی خوبی که چند وقت بود منتظرش بودم دیدم ایمیلش اومده:)
در واقع چند روز پیش اومده بود ولی تو اسپم بود و من این چند روزه اسپم رو چک نمیکردم…
فقط دوست داشتم حسم رو و تحسینم رو نسبت به این فایل زیبا دلنشین و در عین حال پر از درس بنویسم، همین.
شب و روز همه دوستای عزیزم به خیر و همه لحظاتتون، لحظاتمون، معطر به عطر توحید و حضور و همراهی خدا باشه ایشالا
سلام به نسیم زیبا رو گلی از خانواده زمانی …
شما با اینکه کیلومترها فاصله دارین ولی گرمای قلبتون تا ترکیه میرسه ها!
چه قدر دیدگاه قشنگی بود و چه قدر خوندنش حالم رو جا آورد …
بابت خبر خوب توی پوشه اسپم تبریک میگم!
درد ما اینه که همیشه انتظار inbox رو داریم!
چرا منطق میگه فقط تو از طریق inbox های زندگیت باید روزی دریافت کنی ولی حقیقت اینه که فضل خدا راه نمیشناسه بی نهایته!
چه قدر نشانه قشنگی بود خیلی ممنونم بابت به اشتراک گذاری این حس خوب…
نسیم خوش زندگیت به گرمای وجود خدا گرم
ای جانم سلام به سید علی عزیز خوشدلِ خوش فکرِ خوش قلم
مرسی از جواب قشنگت، پسر تو چقدر قشنگ مینویسی، قشنگ برداشت میکنی، درک میکنی، بیان میکنی:) واقعا تحسینت میکنم و انشالا روز به روز پیشتر و بالاتر بری با همین فرمون:))
اینکه گفتی ما همیشه تو اینباکس فقط منتظریم ولی خدا از بی نهایت طریق فضل و روزی و هدایت و الهاماتش میرسه… خیلی قشنگ بود:)
کلی هدایت و آگاهی و یادآوری از همین چند خطت گرفتم و واقعا خدارو شاکرم بابتش و ازت سپاسگزارم
دعای قشنگی هم که کردی الهی که برای و در حق همه مون مستجاب بشه:)
من امروز صبح یکی از کُدهایی که نوشتم همین بود که حضور و همراهی خدا رو حس کنم و عاشق این خدای عزیز و قشنگم که از طریق تو جوابمو داد:)
بنام خدا
سلام سید علی دوست توحیدی
احسنت به شما به چه نکته ارزشمندی در دیدگاه نسیم جان اشاره کردید
دقیقا ما همیشه دنبال نشانه های واضح هستیم چرا چون به بعد انسانی به خدا نگاه میکنیم فکر میکنیم خداوند فقط از طریقی که ما بلدیم جواب خواسته هامون رو میده
غافل از اینیم که از بی نهایت طریق خداوند جواب خواسته هامون راداده ومیدهد
ازتون سپاسگزارم وسپاسگزار خداوندیم که هرلحظه مرا هدایت میکنه واین حس عالی من از خودش دارم
هرچه دارم از اودارم
سلام نسیم عزیزم
الهی که حال دلت عالی باشد
الهی هر لحظه ات پر از لبخند الهی باشد
الهی که عشق خداوند هر لحظه در زنده گیت جاری و ساری باشد
الهی خداوند را هر لحظه با دستان قشنگش در تمام عمرت حس کنی
الهی خداوند برایت همه چیز شود
الهی خداوند تنها قدرت بزرگ در زهنت شود ….
چقدررررر نوشته ات عالی بود مرا یاد قصه یوسف انداخت
واقعا تمام قصه های پیامبران پر از
درس پر از ایمان هستن
یوسف بیببن که میگوید من با داشتن این برادران فکر میکردم هیچ وقت در زنده گیم از کسی نترسم ولی از طرف همونا آزار دید
اینجا بود که خدا میگوید غیر من روی هیچکس حساب نکن
و وقتی در چاه انداختنش آب شور شرین شد این کار خدا نیست از کیست
سنگی بزرگ که روی اب آمد به امر خدا تا با آن یوسف بیرون شود
کاروانی که به حکم خدا از آن چاه اب نوشیدن
بادی که به حکم خدا همه جا را گرفت
تمامش کار های خدا هست که هیچ احدی نمیتواند
بعضا از کلکین بیرون نگاه میکنم میبینم باد های بسیار کوچک که درختان تکان میدهد میگویم بیبین پاکیزه کار خداست کی میتانه یک درخت گنده را تکان بدهد ولی خدا با یک باد عادی درخت از ریشه تکان میدهد
خداوند بسیاررر قدرتمند از تصور ما انسان هاست
با تمام این قدرت های روشن ای وای بر من که هنوز هم نگران میشوم و ایمان ندارم
در خدا شاد آرام باشی عزیزم
قلبت با نور خدا پر از عشق شود
سلام به شما بانوی پاکیزه
سلام دوست توحیدی من ،سلام از ایران به بانوی افغانی که به زیبایی فرشتهای بهشتی
چند شب پیش یه کامنت از خوندم خواستم جواب بدم سیستمم مشکل پیدا کرد نشد و امروز در جواب این دوستان کامنت شما رو خوندم و بسیار زیبا گفتی داستان یوسف پیامبر رو
من هر وقت داستهای ابراهیم ،موسی ،و یوسف پیامبر رو میشنونم بی اختیار کل وجودم پر میشه از توحید و آروم میشم
چه نکته زیبای گفتی که یوسف از همان برادرانی که روشون حساب میکرد ضربه خورد و این موضوع چیزی نبود جز تلنگری از جانب خدا که روی هیچکس حساب نکن جز رب
سپاسگزارم از شما دوست توحیدی و هم مسیر من در این سایت الهی
هر جا هستی سلامت و سربلند باشی
محمد کرمی عزیز تشکر میکنم از توصیف زیبایی تان
تشکر از قلب مهربان و بزرگ تان
و سلام گرم من را از افغانستان زیبا پذیرا باشید
واقعا واقعا داستان های پیامبران در قرآن عالی هستن
یکی از داستان عالی که زیاد دوست دارم و اشکم جاری میشود آن قصه حضرت مریم و زکریا هست
زمانی که زکریا از خداوند درخواست میکند که بعد از من جانشین قرار بتی
خداوند می فرماید ذکریا من به تو مژده پسر را به اسم یحیی را میدهم
ذکریا گفت ؛ خدایا من پیر ناتوان هستم و خانمم هم عقیم هست چگونه امکان دارد
و خدایم چی زیبا پاسخ داد
بدان که به خداوند این کار آسان هست و خداوند تو را یعنی خود تورا از هیچ هست کرد
و همین گونه زمانی که به مریم گفت ما برایت فرزند عطا میکنم به اسم عیسی
مریم گفت خدایا چگونه ممکن هست در صورتی که هیچکسی حتی به من دست نزده هست
خداوند بازم زیبا گفت این کار به من بسیار آسان هست و دو بار تکرار کرد
پس بدانیم که عجیب ترین کار ها سخت ترین کار ها به نظر ما
به خداوند آسان ترین کار هاست
خداوند بی نهایت قدرتمند هست
خداوند از تصور زهن ما زیاد قدرتمندتر هست
خدایا خودت هدایت مان کن
خدایا شکرت
شاد و عالی باشی دوست عزیزم
سلام به پاکیزه ی عزیز و زیبارو:)
یک دنیا ممنون از پاسخ زیبا و دلنشینی که به کامنتم دادی
چه دعاهای قشنگی کردی عزیزم… الهی همش در حق خودت و در حق همه مون مستجاب بشه:)
الهی خداوند برایت همه چیز شود
ممنون از یادآوری داستان زیبا و ظریف یوسف و توحید و توکل
به خدا میسپارمت دوست عزیز
سلام دوست عزیزم
ممنون از پاسخ زیباییت
میدانی نسیم عزیز چرا این کمنت نوشته دارم
چون قانون برایت یاد اور شوم
امروز در کامنت ها ناگهان به پروفایل شما رفتم و نحوه آشنایی تان با سایت خواندم
و چقدررر تحسین تان کردم از کار کردن روی خودتان گرفته تا مهاجرت تان و درس خواندن تان
و از این همه شور شوق که دارید
از این که چقدر زیبا و جوان هستین
از این که چقدر رابطه عالی با پسر تان دارید
الهی سال های سال در تمام عمر تان با پسر تان به خوشی و عشق زنده گی کنید
هدفم از قانون این بود که امروز متن تان خواندم یادتان کردم تحسین تان کردم و حالا این پیام زیبایی تان دریافت کردم
و شما چقدر عالی هستین
در خدا شاد پیروز باشید دوست عزیزم
بنام خدای مهربان و هدایتگر من در هر زمان
سلام به استاد عزیزم سلام به خانوم شایسته دلسوز
و سلام به تمام دوستان گلم در سایت استاد عباسمنش
سپاسگزار خدایی هستم که تمام جهان را در اختیار
ما قرار داده تا ما استفاده کنیم
سپاسگزار خدایی هستم ک خلق شرایط زندگی مون
رو ب دست خودمون قرار داده و ما میتوانیم هرجور
ک دلمون میخواد زندگیه خودمون رو خلق کنیم
سپاسگزار خدایی هستم ک استادی ب مهربانی
عباسمنش در زندگیم قرار داده
سپاسگزار خدایی هستم برای تمام چیزای که بهم داده
استاد عزیزم اسمه منم موسی هستش ، وقتی
داستان های حضرت موسی رو میشنوم واقعا ایمانم
ب خدا و هدایتهاش بیشتر میشه
وقتی ب حرف هاتون گوش میدم استاد ، انکار پازل
های زندگیم یکی یکی چیده میشه و واقعا همون
موقعس ک بابت داشتن شما سپاسگزار خدا هستم
چقدر شعر زیبای بود و چقدر توش از دل گرمی و
سپردن چیزای هایی که خدا میخواد از دوش ما ور
داره و ما لجبازی میکنیم
زمانی ک خدا میخواد مارو هدایت کنه ، همون
لحظه وا بدیم و شرک رو بزاریم کنار و بعدِ سپردن
ب خداوند ، میفهمیم که چقدر به نفع ما شده و
چه درهایی به روی ما باز شده
استاد خوده من زمانی که خدا میخواد هدایتم کنه
شیطان ب سراغم میاد و همش میخواد وسوسم کنه
گاهی برنده س و گاهی ن ایمانم ب شرکم برتری
داره .
ولی زمانی همه چیزو می سپرم ب خودش ،
خداوکیلی نمیدونم چه اتفاقی میفته و کارم ب
خوبیه خوب عالی پیش میره…
از خدای بزرگم میخوام ایمانشو در دلم بیشتر از روز
قبل کنه و همون وقته کارام ب خوبیه خوب انجام
میشه .
الان در حال کاری هستم ک خداوند بهم گفته
انجامش بدم ، چندباری بهم گفت ولی من توجه
خاصی بهش نداشتم ولی الان دارم شروع ش میکنم
از خودش میخوام توی مسیر هدایتم کنه و منو در
زمان و مکان مناسب قرار بده و برکت رو به زندگیم
وارد کنه
مرسی استاد عزیزم لذت بردم از این فایل ک روی
سایت گذاشتید و خیلی تعصیر گذار بود .
مرسی از خانوم شایسته مهربان ک پشت فرمون
نشستن تا استاد براحتی صحبت کنن …..
(موسی اهل افغانستان ساکن تهران شهریار )
خدایا شکرت
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته بی نظیر
وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّهٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ ﴿5٩﴾ انعام
و کلیدهای غیب فقط نزد اوست، و کسی آنها را جز او نمی داند. و به آنچه در خشکی و دریاست، آگاه است، و هیچ برگی نمی افتد مگر آنکه آن را می داند، و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین، و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتابی روشن [ثبت] است.
إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ ﴿١٢﴾
بی تردید هدایت کردن بر عهده ماست.
فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ ﴿٢4﴾
پس [موسی] دام هایشان را [به جهت کمک کردن به آن دو] آب داد، سپس به سوی سایه برگشت و گفت: پروردگارا! به آنچه از خیر بر من نازل می کنی، نیازمندم. (24)
فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا ۚ فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ ۖ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿٢5﴾
پس یکی از آن دو [زن] در حالی که با حالت شرم و حیا گام بر میداشت، نزد او آمد [و] گفت: پدرم تو را می طلبد تا پاداش اینکه [دام های] ما را آب دادی به تو بدهد. چون نزد او آمد و داستانش را بیان کرد، گفت: دیگر نترس که از آن گروه ستمکار نجات یافتی
درسهای که میشه از این فایل یاد گرفت
هر زمان نجواهای شیطان می آید به جای اگر نمیشود تمرکز کنیم و با کلامان بگوئیم اگر بشود چه میشود و در مورد اتفاقات مثبت در آینده قرار است رخ دهد صحبت کنیم
قدرت فقط از آن خداست و اعتبار تمام کارها را به خدا بدهیم برگی بدون اذن خداوند نمی افتد.
چه زمانی الهامات به ما گفته میشود زمان تسلیم محض پروردگار باشیم.
من تسلیم محض خداوند هستم خداوند مرا به راه حل مساله هدایت می کند
شاکر باشیم ظرف وجودیمان را بزرگتر می کند
هر جا نعمتی به ما داده شده از طرف پروردگار
است.
و هر جا شری به ما رسیده زمانی بوده منم منم کردیم و روی عقل ناقص خودمان حساب کرده ایم و قدرت را به غیر خدا دادیم و شرک ورزیدیم
استاد عزیزم عاشقتتتم
سلام دوست عزیزم آقا فرهاد توحیدی
آیاتی که بکار بردی نوری بود که بر قلب من نشست ..اینقدر حس و حال عالی گرفتم که اشک چشمام توانایی بند اومدن نداشت و از سرو صورتم جاری میشد
آقا فرهاد عزیز قشنگ واضح که داری روی بند بند وجود خودت کار میکنی چون انرژی کامنتت تا کیلومترها گرماش بر قلب من نشست و قلبمو صیقل داد
پاینده و سربلند باشی دوست عزیزم و با عشق منتظر نظراتت در فایلهای بعدی هستم
سلام آقا فرهاد
چقدر خوب نوشتی و از آیه قرآن استفاده کردی
از تو کامنت شما یه ایده گرفتم
وقتی نجوای شیطان میاد تمرکز کنم و بگیم اگه بشه چی میشه
و اتفاقات مثبت در آینده توجه کنیم
و اعتبار هر کاری رو به خدا بدیم
خدایا شکرت بابت دوستان و کلامشان که هدایت تو به این کامنتها است
برایت آرزوی بهترین ها رو دارم
شاد و موفق و ثروتمند باشید
سلام و درود فراوان خدمت استاد بینظیرم و مریم جون شایسته که به حق شایسته است و همچنین دوستای هم مسیر و عباس منش ام خدا رو بینهایت سپاسگزارم بابت وجود نازنین تک به تکتون در این لحظه که این کامنت رو مینویسم نمیدونید چه حالی دارم این فایل برای من بود واقعا نیاز داشتم به شنیدن این حرفها از استاد عزیزم که بی شک پیغمبر زمانم میدونمش و مطمئنم که حرفهای خدا رو برای من تکرار کرد و این حرفها یکی از بزرگترین نشانه های من توی زندگیم هست من مادری هستم نگران از آینده تک فرزندم و دقیقا و به موقع این فایل رو استاد روی سایت گذاشت من منتظر ی نشانه بودم و حرفهای این فایل که از طرف خدا به زبان استاد جاری شد نمیدونید چه آرامشی رو به من داد خدا رو بینهایت سپاسگزارم بابت وجود ارزشمند استاد عباس منش عزیزم که دستی از دستان خدا به روی زمین میدونمش وآگاهی هایی که به ما میده بینظیر و فوق العاده هستن و چقدر بجا و به موقع من از غروب حال خوبی نداشتم و ی اتفاقی برام افتاد که خیییلی نگران پسرم بودم هر چند بارها به خدای مهربان و هدایتگرم سپردمش ولی باز ته دلم انگار شک داشتم و حس نگرانی آزارم میداد و نمیتونستم توجهم رو بردارم از ی سری شرایط و اتفاقهایی که برای پسرم میوفتاد اما با شنیدن این فایل قلبم آروم شد و از صمیم قلبم سپردمش به خدای مهربان وهاب و هدایتگرم میخوام مادر موسی باشم میخوام ایمان بیارم به هدایتگر بی پایان که بارها هدایتم کرد میخوام آگاهانه حال خودم رو خوب نگه دارم و منتظر اتفاقات خوب باشم چون باور دارم که خدای من پدری مهربانه که بهترینها رو برای تمامی ما میخواد خدای عادلی که من و تمامی انسانهای روی زمین رو خالق زندگیمون کرده و قدرت خلق کنندگی بهمون داده و هیچ فرقی بین ما با بهترین انسانها (پیامبران و امامان )قائل نشده ازت بینهایت سپاسگزارم معبودم بابت این جهان و تمامی قوانین بی چون و چرایی که برای ما ساختی
سپاس فراوان بابت وجود پیغمبر زمانم استاد عباس منش و مریم جون عزیزم و تک تک آگاهی های این سایت ارزشمند
سپاس بابت وجود کسی که من رو با این سایت آشنا کرد
سپاس بابت وجود تمامی دوستان همفرکانسی
در پناه خدای مهربان وهاب و هدایتگرم بهترینها رو براتون آرزو میکنم همیشه سلامت و شاد پیروز ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام به دوست عزیز و توحیدی
امیدورارم هر جا هستی در پناه الله یکتا سربلند باشی و آرامش در هر لحظه زندگیت موج بزنه
مادر بودن یه نعمت بسیار بزرگ ،،
من خودم همیشه خواهرزادهامو که میدیدم اینقدر براشون ذوق میکردم که همه میگفتن خوش بحال کسی که بچه تو بشه ..
اون روزا فک میکردم بچه دار بودن و عزیز بودنشون دقیقا مثل عزیز بودن خواهر زادهامه .
اما گذشت و من بچه دار شدم یه پسر شیطون زیبا که هر وقت میبنمش محو تماشاش میشم و کل وجودم میشه سپاسگزاری ،اما حس حالش خیلی فرق داره برام با خواهرزادهام ،حسش مثل اینکه خودم توی بغل خودم باشم و اینقدر خالصانست این دوسداشتن که وصف ناپذیره
بارها مسائلی پیش اومده که پسرم ازم فاصله گرفت و شرایط سخت شد ،خیلی برام درد داشت اوایلش
اما اون فاصلها فقط اومدن یه چیز بهم ثابت کنن و اونم اینکه درسته بچهای ما از لحاظ جسمی و فیزیکی یه تیکه از وجود ما هستن ولی در اصل یه تیکه از روح خدا هستن که به واسطه ما اومدن دنیا رو تجربه کنن دقیقا مثل خود ما
و اون خدایی که در هر لحظه داره هدایت میکنه تمام این دنیا رو پس هدایت فرزندان ما هم بدست خود اونه
این نگرش باعث شد رهاتر بشم و آرامتر بشم بسپارمش به خدا
امیدوارم که هم شما و هم فرزندتون در پناه الله یکتا شاد و سربلند پیروز باشید
خدانگهدارتون باشه
به نام خدای بزرگ و هدایتگرم
سلام استاد عزیزم
اشک امونم نمیده که بنویسم
ولی در این لحظه وظیفه خودم میدونم آنچه که برام اتفاق افتاده رو به اشتراک بزارم
من یکی دو روز هست که به خاطر مسئله ای کمی احساس نگرانی داشتم
و از خدا میخواستم که این مسئله رو هر طوری که خودش میدونه حل کنه
اما اتفاقی نیفتاد
تا اینکه یکی دو ساعت پیش یک سری نجواهای شیطانی در ذهنم زمزمه میشد که ببین خدا فراموش میکنه و ببین که چگونه کمکت نکرد . خداوند هم یک وقتهایی میشه که دوست نداره کمکت کنه ، و تو خیلی وقتها تنهایی
و با کنترل ذهنی که به لطف خدا هدایت شدم و از شما استاد عزیزم ، در دوره ها یاد گرفتم
نگذاشتم که این نجوا ادامه پیدا کنه چون به شدت داشت احساسم رو خراب میکرد. یک احساس پوچی بسیار بد .
به محض اینکه ذهنم رو کنترل کردم صدایی در ذهنم گفت
این همون خدایی هست که زمانی تو نطفه بی جان و ناتوان بودی ازت محافظت کرد و تو را پروراند و هدایتت کرد تا الان که رشد کردی
آیا این خدا فراموشت میکنه ؟
بخدا قسم دو ساعت نیست که از این الهام الهی در ذهنم میگذره که من این فایل رو دیدم
دیدن این فایل هم در امتداد همون هدایت خداست
خدایا شکرت که حتی لحظه ای نمیگذاری از مسیر درست که همون (صراط مستقیم) است ،خارج بشم
و در هر لحظه هدایتم میکنی
و بی شک خدا برایم کافیست
ممنونم استاد از این فایل بسیار زیبا
ممنونم
ممنونم