توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 48 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 8
    395MB
    31 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 8
    30MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

894 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد رستگارراد گفته:
    مدت عضویت: 2670 روز

    شرک قدرت دادن به عوامل بیرونی

    قدرت دادن به هرکسی شرک هست

    چه پدر

    چه مادر

    چه پلیس

    چه سپاه

    چه دولت

    چه وزارت اطلاعات

    قدرت فقط و فقط از ان خداوند است

    قدرت دادن به هر عامل بیرونی

    مانند ژنتیک،قیافه،اندام،پول کلا شرک است

    قدرت فقط و فقط از ان خداوند است

    تنها گناهی که بخشیده نمیشود شرک است

    وقتی باور داری که عاملی بیرون از تو وجود دارد که قدرت دارد در زندگی ات وقتی اوضاع سخت شود همان عامل به شدت بزرگ میشود در ذهنت

    به جای این که ببینی دانشمندان چه چیزی میگویند ببین چه باوری به شما کمک میکند

    ببین چه فکری به شما کمک میکند فارغ از اینکه چه کسی میگوید

    مغز همیشه دنبال پیدا کردن مقصر هست در شرایط سخت

    وقتی میخواهی به عامل بیرونی قدرت بدهی یادت باشد این شرک ورزیدن هست

    قدرت مطلق فقط و فقط خداوند است ولاغیر

    هر موقع قدرت را به عواملی بیرون از خودت میدهی این فکر در شرایط سخت به شدت در سرت جولان میدهد

    باور نکن شرایطی که در گذشته داشتی باعث عدم رشد تو در اینده میشود

    با تمرین کردن میتوان ارام تر بود

    وقتی عوامل خارجی را به اندازه حتی دانه ارزنی در زندگی ات قدرت بدهی همان یک ذره در شرایط سخت میشود هزار درصد

    بی نهایت دختر خوب برای ازدواج وجود دارد

    مطلقا قدرت را به هیچ یک از عوامل بیرونی نده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سلما ف گفته:
    مدت عضویت: 2404 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته مهربان و دوستان هم دوره ای

    راستش من یک باور غلط در رابطه با طلسم و بستن بخت دارم که هنوز نتونستم باورم رو تغییر بدم وگاهی مشرک میشم به اینکه واقعا این اتفاق برام افتاده و خدا دستانی داره که باید این رو برام باطل کنن . خیلی دلم میخواد روی این باورم کار کنم و بندازمش دور منتهاانگار نقش بسته به وجودم . خواستم خواهش کنم از استاد عزیز و یا دوستان به من کمک کنن در از بین بردن این باور . و این باعث شده هر چه در روابطم پیش برم آثار باورم رو ببینم با وجود کار کردن روی خودم در دوره روابط ولی این ترمز در من وجود داره . میتونم خواهش کنم به من کمک کنید لطفا ؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      بهروز علایی گفته:
      مدت عضویت: 1729 روز

      با سلام

      لطفا در این موردیکه مطرح کردید به فایل چشم زخم استاد گوش کنید فایل دانلودی بسیار ارزشمند هستش و حتما به استفاده کنید علاوه بر این، شما کل فایل های توحیدی را گوش کنید پاسخ سوالتون را خ. اهید گرفت،

      ببخشید من تا این سطح میتونم راهنمایی کنم،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سعید فریدنیا گفته:
    مدت عضویت: 1124 روز

    سلام بر استاد عزیزم و بانو مریم شایسته دوست داشتنی

    من سعیدم یک مرد 45 ساله از شهر زیبا همدان شهری پر از موقعیت های فراوان

    استاد من از زمانی که با شما و سایت زیبا و پر از انرژی شما آشنا شدم و تقریبا تمام فایلهای دانلودی شما رو ذخیره در هارد دارم و الان در حال گذراندن 12 قدم هستم و یکی از افتخارات من هم همینه اما…..

    با این همه ادعایی که در ان مورد دارم بعد پسی از دستان خداوند خوردم در مورد توحیدی که خودم خیلی روی اون پافشاری میکردم که الان هم از سیلی که از خداوند خوردم گوشم زنگ میزنه که دوست داشتم با دوستان هم فرکانس خودم در میان بزارم و به شما هم بگم که چی شد.

    من بعد از سه سال مطالعه و آموزش دیدن پام لیز خورد بد هم لیز خورد. من با یک نفر سال گذشته با فردی در زمینه شغلی که دارم آشنا شدم که به نظر خودم بسیار آدم موفقی در زمینه ساخت و ساز بود و هست و دوستی ما بسیار نزدیک شد و من هم که یکی از آرزوهام و دوست داشتنهام در زمینه ساخت و ساز و فعالیت در زمینه ساتمان سازی بوده و هست با اینکه رشته تحصیلی و دانشگاهی من گرافیک بوده و باخودم بعد از آشنایی به این آقا که در زمینه ساختمان سازی هست و کارشناس ارشد عمران دارند آشنا شدم و …

    اینجا بود که من با اینکه هرشب از خداوند در خواست این شغل رو میکردم و به قانون تکامل هم ایمان داشتم با آشنایی با مهندس به خودم گفتم این همون فرده و چشم بسته دنبال ایشان میرفتم و همه کارهای ایشان رو انجام میدادم و خودم رو اینجوری مجاب میکردم که دارم از ایشان کار یاد میگیرم ولی .. ایشان هم از این فرست بدست آمده نهایت استفاده رو میکرد و تمام کارهایش رو به دوش من انداخته بود و من هم چون از این کار لذت میبردم بی چون و چرا انجام میدادم تا اینکه او فرست که منتظرش بودم و همیشه به خداوند میگفتم و در خواست میکردم که خدایا تو سرمایه این کار رو به من بده از جایی که من نمیدانم و خودت میدانی.

    تا اینکه دختر خاله من از تهران به من زنگ زد و گفت من مقداری پول دارم و دوست دارم با تو در همدان ساخت و ساز کنم و از اونجا بود که من ترسیدم از این کار و به مهندس مطرح کردم و ایشان هم با آغوش باز قبول کرد و سه دانگ از زمینی که از قبل خریداری کرده بو رو به من پیشنهاد کرد و من هم قبول کردم و گفتم دوست دارم از شما و در کنار شما باشم و کار رو یاد بگیرم و من دختر خاله خودم رو با ایشان آشنا کردم و نگفتم که دختر خاله من قرار بود پسرش رو هم به همدان بفرسته و باهم کار کنیم ولی ولی….

    با آشنایی این دو نفر باهم آنقدر قشنگ و شیک جناب مهندس بعد از آشنایی اینها باهم من رو دور زدن و کنار گزاشتن که الان هم من توی شکم.

    من خودم رو مقصر میدانم که بعد از اینکه با مهندس آشنا شدم دست خودم رو از دامن خداوند برداشتم و مهندس رو خدای خئدم دونستم و ایمان داشتم که این آقا من رو به تمام آرزوهام میرسونه و توحید خودم رو فراموش کردم و دو سه ماه بود که حالم خراب بود حتی کار خودم رو هم انجام نمیدادم و کلاف کار از دستم درآمده بود و الان دوهفته است که خودم رو پیدا کردم از خدای خودم معذرت خواهی کردم واقعا طلب بخشش کردم خواستم بگم منی که این سه سال زندگیم از 10 نمره به 50 رسیده بود چنان با این اشتباه خداوند گوشم رو پیچوند که …

    خواستم با این داستان بگم که توحید و خدا شناسی فقط به کلام نیست و جمله زیبای شما که

    حرفی که ایمان نیاورد حرف مفته

    استاد از شما سپاسگزارم از لطف شما

    از اینگه آگاهی با عمل خوبه آگاهی که عمل داخلش نباشه اصلا بدرد نمیخوره

    و و و.

    عجب که خداوند زود گوشت رو میپیچه زود خیلی هم زود

    به من گفت دادم ولی تو خودت نخواستی

    دوستون دارم عشق شما استاد عزیز هستم و برای شما و خانم شایسه عزیز از الله مهربان برای همه عزیزان سلامتی، شادی، آرامش، ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم

    شما رو به خدای مهربان می سپارم.

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    فاطمه گندمکار گفته:
    مدت عضویت: 1869 روز

    زمانی که به عوامل بیرونی وابسته بودم چه نتایجی گرفتم؟

    1)وقتی بابام و تنها منبع پول و رزق میدیدم فقط از اون جذب پول داشتم و البته خیییلی اذیت میشدم اگر بهم میگفت نه مثلا پول نمیدم.

    2)تا زمانی که از خونواده میترسیدم که تنهایی برم بیرون نتونستم تنهایی بیرون برم، یعنی من تا سن 18 سالگی اگر با دوستامم میخواستم برم بیرون مامانمم میومد.. در این حد

    3)توی رابطه عاطفی وقتی که به طرف مقابل قدرت دادم احساسم خییلی بد بود تو رابطه، خیلی توقع داشتم، خیلی ازش انتظار داشتم، خیلی برای چیزای الکی ناراحت میشدم ازش، محتاج محبتش بودم و احساس بد= اتفاقات بد

    4)یادمه یه زمانی گشت ارشاد خیلی زیاد شده بود و من خییلی میترسیدم بطوریکه بیرون میرفتم همش ترس داشتم، احساس بد داشتم. و باز هم احساس بد=اتفاقات بد

    5)در زمان پریودی خدا رورفراموش میکردم و انتظار محبت زیاد داشتم از ادمای مهم زندگیم و این خیلی من خوار و ضعیف کرده بود.

    مثال خییییلی زیاد دارم خیییلی… که تو مقاطع مختلف فهمیدم و توحید و جایگزینش کردم.

    در شرایط سخت چطور باورهای شرک الود شما رو به این باور رسونده که قدرت تغییر شرایط و ندارید؟

    خیلی وقتا میشد در مسیر تغییرم بترسم. مثلا بترسم که مانتویی بشم و چادر و کنار بذارم وقتی کنار بابامم.

    میترسیدم تنهایی بیرون برم. وقتی رو ذهنم کار نمیکردم شرایط اینقدر برام خفقان اور میشد که از بابام بدم میومد که حس میکردم وجودش باعث شده من به خیلی از چیزایی که دلم میخواد نرسم.

    گاهی هم شده که هنگام خرید با قیمت اجناس مواجه شدم و دولت و خییلی قدرتمند دیدم بطوریکه حس میکردم من هر چقدر تلاش کنم باز نمیتونم قدرت خرید داشته باشم و اصلا دنیا برام تیره و تاریک میشد.

    نتایج من بعد از تغییر باورای شرک آلود:

    من از شرایطی که میترسیدم جلو بابام چادر نپوشم الان رسیدم به جایی که رااحت با مانتوی کوتاه میرم دانشگاه و همه چیز اوکیه و هیچ اخطاری یا رفتار بدی ندیدم.

    من حتی یادمه چندسال پیش داداشمم به پوششم خیلی گیر میداد، اما از وقتی من سعی کردم به این باور برشم که اون هیچ حقی نداره که به من بگه چی بپوشم چی نه دیگه اصلااااا. یعنی حتی شده زنش بش میگه تو چرا فقط به من گیر میدی به خواهرت هیچی نمیگی و اونم گفته که اون به من مربوط نیست.

    از جایی که تا سر کپچه تنهایی نمیتونستم بیرون برم الان آزااادم از صبح تا شب با هر کی دلم میخواد بیرون باشم و الان تا شب ساعت 9 اینا اوکیم. حالا شما بیا و ببین تا چند وقت دیگه این ساعت میرسه به هروقت که دلم خواست. یه خواسته هم دارم که مجردی با دوستام برم مسافرت اما خوودم هنوز راجبش باگ دارم اما به زودی اینم اوکی میشه. مطمئنم چون نتایج زیادی رو بوجود بیارم.

    وقتی قدرت مالی رو از بابام گرفتم و به خدا دادم پول بیشاری جذب میکنم، وابستگیم به خونواده کمتر شده، کم کم خودم رفتم سر کار و از لحاظ مالی وااقعا رشد کردم.

    تو رابطه عاطفی وقتی وابستگی از بین بردم، رابطه شاد، پر ل

    از ازادی، بدون توقع، بدون ناراحتی. و رابطه دو تا ادم توانمند و دارم.

    چطور باورای توحیدی. رو جایگزین کردم؟

    منبع اصلی صحبتا و فایلای «دانلودی» شما هست که با گوش کردن بهشون با نوشتن راجبش و البته با طی کردم به مسیر تکاملی تغییر یافته.

    مورد دوم دیدن الگو های اطرافم و کامنتی سایت هست که بهم حس باور پذیری میده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    علیرضا جوان گفته:
    مدت عضویت: 1853 روز

    سلام…وقت بخیر…نمیدونم چرا بعضی از افراد مقاومت میکنن در برابر حرف درست…ولی من یک نکته رو خوب فهمیدم که…به من چه !!! من فقط سعی میکنم مطلبی که برام مفیده و ازش جواب گرفتم قبول کنم و انجام بدم…چون تا بخوام دنبال دلیل و مدرک بگردم عمرم تموم شده…اخه من قبل این که با شما آشنا بشم خیلی سخت قبول میکردم هر چیزی رو…ولی الان تا میبینم برای من جوابه دیگه کاری به چرا و چگونه ندارم…من خداوند رو خیلی شکر میکنم که منو با این روش زندگی آشنا کرد…شما یک روش جدید و راحت به من آموختین و من سعی میکنم انجامش بدم و خیلی راحت کار میکنه این قوانین…یکی از همه مهمتر قانون شکرگزاریه…برای هر چیزی هر چند برای دیگران کوچیک من خدای خودم رو شکر میکنم…خداوند تو زندگی من یکی سنگ تموم گذاشته…همه کار و زندگیشو ول کرده فقط دنبال حل مسایل زندگی منه و هدایت من به افراد و راه های درست و عالی…خدایا شکرت…خدایا هر چی ازت خاستم بهم هدیه کردی میدونم که بازم این کارو میکنی…چون من تغیر کردم…من دنبال چرا و چگونه بودم…دیگه نیستم…دنبال بهانه برای کارهای اشتباه خودم بودم…دیگه نیستم…و یک ارتباط خیلی خیلی خوب و عالی با پروردگار خودم برقرار کردم که قبلا فکر میکردم که بندگان برگزیده خداوند خیلی با امثال من فرق دارن…در صورتی که به تعداد انسانها خدا وجود داره و خدای من با خدای شما شاید یک شکل نباشه و دیدگاه من در مورد پروردگار با دید شما فرق داشته باشه…به من گفته بودن که خدا جباره…سرب داغ و … ولی من خدای بخشنده و مهربان خودم رو پیدا کردم و هر چه ازش درخواست کردم بهم هدیه کرد اگر هم چیزی بهم نداده یا زمانش نرسیده یا برای من مناسب نبوده…یک مطلب مهم دیگه…من قبلا کلید میکردم وقتی از خداوند چیزی میخواستم…الان فقط میگم خدایا اینو میخوام تلاش خودم رو میکنم و تمام…خیلی بیشتر نتیجه گرفتم تا زمانی که مثل یک بچه لجباز میگفتم دست از سرت برنمیدارم تا فلان مورد ردیف نشه!!! عزیزای دلم به حرف استاد عزیزم گوش کنید و از هر لحظه زندگیتون لذت ببرین که زندگی یک سفر کوتاه و دلنشینه…حالشو نبری باختی…من در همین لحظه باز هم خدای خودم رو شکر میکنم که این همه نعمت عالی بهم هدیه کرد و انسانهای عالی مثل استاد عباسمنش رو سر راه من قرار داد تا بهتر با قوانین این جهان آشنا بشم…خدایا سپاسگزارم و همچنین استاد عزیز و خانم شاسته محترم از شما هم خیلی متشکرم که در فهم بهتر قوانین بهم کمک کردین…دوستون دارم و به امید روزها و شبهای بهتر و عالی تر…خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    حسين زرين پور گفته:
    مدت عضویت: 2493 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    میبینم عزیزان کامنتهای واقعا عالی میزارن

    پر از شعر و آیه قران

    بنده دوست دارم ساده و راحت باشم در سطح خودم

    استاد اینبار دست گذاشتید روی نقطه حساس

    و سخنرانی عجیب قوی بود که اونهایی که فهمیدن میدونن که هزار بار گوش دادن و نوشتن دربارش کمه

    خود بنده فامیلی رو یا بگم فامیل هایی رو تو زندگیم داشتم

    که کلا احساس اینکه اینها یکسری دخل و تصرف در زندگی ما داشتن زیاد بوده

    همین که باهاشون رفت آمد داشتیم و زیاد میشد این رفت آمد وضع زندگیمون عقب گرد می‌کرد

    و زمانی که دور می‌شدیم ازشون زندگیمون بهتر و رشد هامون شروع می‌شد

    حالا نمیدونم اسمش رو چشم زخم بزارم یا مثلا ستاره هامون به هم نمی‌گرفت یا …

    پدرم خیلی زیاد احساس میکنه که اینها بدردمون میخورن و…

    چون از لحاظ مالی موفقند

    من تمایل به دوری ازشون داشتم

    چون میخواستم چشمم رو از خدا برندارم و همه پل های پشت سرم رو خراب کردم

    که خدایی نکرده مسیر گم نکنم

    ولی اینکه به قطعیت برسم که

    اونها هییییچ دخل و تصرفی در زندگی بنده

    و خانواده بنده ندارن و خودشون رو بکشند هم نمیتونن داشته باشن

    تا الان در ذهنم با این قدرت نداشتم

    و اخرای ذهنم این بود که بله این حرفها درست نیست که بگی میتونه دلیلش اینها باشن

    ولی …

    این ولی کار ما رو

    خراب می‌کرد

    خلاصه اینم میدونم که اگر

    این فایل شما دوباره گوش داده نشه نوشته نشه

    این ولی و اما های لعنتی

    باز هستند که بیان

    گربه رقصانی کنند .

    دلار و برجام و …

    چیز هایی هستند که

    اونهام وز وز در گوش آدم

    حرف هایی می‌زنند اما من

    کارم دفاع از سرزمین درونم و حمله ضد وز وز زر زر و … هست به عنوان یک آدمی که میفهم

    تشکر میکنم از

    محبت شما و

    امیدوارم کامنتم به دلتون نشسته باشه هر چند سادست

    دلی

    نوشتم

    فعلا خداحافظ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    محمد مردان نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1157 روز

    به نام خداوند غفور رحیم

    خدایا شکرت خدایا شکرت

    سلام عرض میکنم استاد خیلی ارادت دارم

    خانم شایسته عزیز سلام خیلی مخلصم

    دوستان گلم عرض ادب دارم امید وارم حال دلتون عالی باشه

    من خیلی وقته که طرف شدم با خودم

    یعنی چی یعنی طرف حسابم خودمم

    پنج شیش ماهه که هی کیفیت این باورم بیشتر شده چون جدید تر اموزش های استاد رو دنبال کردم

    یانی دیگه وقتی میبینم نتیجه خوب نیست

    میگم خب خالق که منم تغیری هم که تو سنت الهی نیست سنت الهی یکیه همونی که استاد ازش نتیجه گرفته و به من اموزش داده پس محمد بک بده برگرد ببین چچه تغیری باید تو رفتارت یا باور هات ایجاد کنی تا نتیجه درست بشه نتیجه درست شد باید روند رو فراموش نکنی و تکرارش کنی تا هی لذت ها و نعمت های بیشتر رو تجربه کنی

    پس خدارو شکر چقدر سرم خلوته و با کسی در جنگ نیستم که تو مقصر این اوضاع منی ن منم که باید تغیر رویه بدم با یاری طلبیدن از خدا و اموزش دیدن و عمل کردن خدایا در این مسیر زیبا همیشه کمکم کن

    خدایا شکرت

    استاد ممنونم بابت این فایل ارزشمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    هاجر رستگار گفته:
    مدت عضویت: 1783 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربان به نظر من در مورد شرک بخواهیم صحبت کنیم اول برمی گردیم به همون ایه قرآن تشخیص شرک مثل همون مورچه سیاه در دل تاریکی هست که ما باید اول بتونیم تشخیص بدیم شرک رو و بعد هم محکم پاش وایسیم و با خودمون کار کنیم که این شرک ما کم کم از بین بره من در زندگیم خیلی خیلی شرک داشتم همه رو تو زندگیم موثر میدونستم رو همه حساب میکردم به محض فکر کردن روی آدمها همچین سیلی محکمی میخوردم که حالم به هم میخورد از خودم که خداهر بار باهام حرف میزد چرا رو من حساب نمیکنی چرا منو نمی بینی اونا قدرتی ندارن اما به لطف خدای خوبم و آموزه های استاد عزیزم محکم دارم روی شرک کار میکنم و هر کجا حس کنم دارم شریک قائل میشم برا معبود و معشوق سریع ذهنم و کنترل میکنم و میگم آهای کی قدرتمند تر از خدای منه روی شانه هاش میشینمو میگم کارهام به خودت سپردم و چنان اعتماد به نفسی در وجودم شعله ور میشه که خودم لذت میبرم به نظر خودم من خیلی انسان ضعیفی بودم ولی الان اعتماد به نفسم خیلی بالا رفته سپاس گذارم از خدای خوبم و استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سید سجاد رجبی گفته:
    مدت عضویت: 2311 روز

    سلام

    منم اگه به طور کلی بخوام بگم تغییرات من از زمانی شروع شد که بسیار نا امید و مستاصل تو یک شب زمستانی اومدم خونه و هدایت شدم به کتاب صحیفه سجادیه و این جملش که مغزم رو تکون داد: خدایا کمکم کن که از روزی خواران تو روزی نخواهم… و بارها کل اون دعای توحیدی رو خوندم و بعد چند ماه هدایت شدم به کتاب قدرت فکر که عبارات تاکیدیش اینجوری بود؛ ضمیر باطنم فلان کار و برام انجام می ده.

    مثلا من وزن کم کردن و هدایت به مسیر درست خواستم و… همزمانی که فایلهای استاد اومد تو زندگیم به یه پزشک از رومانی (بچه خرم آباد بود اومده بود سر بزنه) هدایت شدم و بهم راهکار داد که…

    من مسیر زندگیم تغییر کرد و همون موقع 17 کیلو وزن کم کردم، امیدم بیشتر شد، بعد سالها بچه دار شدیم و الانم که در خدمت شما هستم

    فدای همتون

    خدایا به ما توحید خالصانه تر اعطا فرما

    الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    احمد رضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1974 روز

    سلام بر استاد جان و سلام بر پارادایس زیبا و عالی

    چقدر دلم تنگ شده بود برای اینجا و دیدن این مناظر

    خب بریم سراغ اصلی ترین قانون جهان که توحیده و یعنی تمرکز روی رب تنها قدرت اصلی جهان

    این قوانین اگر هی به خودمون یاد آور نشیم فراموش میکنیم مثل مثالی که خودتون در قدم دوم‌ میزنین که میگین اصلا کلمه انسان از نسیان میاد که یعنی فراموشی

    باید هی به خودمون یاد آور بشیم که فقط و فقط دست خداونده همه چی

    این چیزی که امروز شما میگی یعنی ژنتیک رو من خودم نمیتونم باور کنم چون من آدم نسبتا شاد و بشاشی هستم‌ ولی برادرم‌ نه

    پس این خودش یعنی یه منطق که باور ها و افکار مهم هستند نه عنوان خارجی مثل ژنتیک

    و بحث دیگه ای که شما تائید کردین برام اینکه آدم عصبی میشه خودشو کنترل کنه و ربطی نداره به اینکه ارثی رسیده به من

    این هم یه منطق داره باور جدید من تائید میکنه میشه خودتو کنترل کنی

    ولی فامیل های ما و اکثر مردم میگن که نه دیگه مثل ما عصبی هستیم یا چون پدرم عصبی هست منم عصبی هستم.

    من خودم برای خودم تصمیم گرفتم که بیام و زندگی خودم بسازم با باور های جدید

    چون دنیا و جهان و خداوند به فرکانس ها و باور های ما پاسخ میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: