اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به خودم که هدایت شدم به نشانه امروزم که در هر لحظه آرزوی ورود به مدار توحید در من شعلهور شده که انشالله ماندگار در مدار باشم..
چند وقتیه که برای شناخت بهتر خودم ، در تکاپو هستم..که من چرا سپاسگزار نیستم؟!شکرگزار بودن به چه معناست؟!چگونه بنویسم نعمت هایی که هر بار با دیدنش میگم :بابا این رو نوشتم،اونم نوشتم،اون یکی هم نوشتم که مثلا بابت داشته هام سپاسگزارم..!!!
خیلی جالبه که به این مرحله رسیدم که :بابا هرچی دارم مینویسم تکراریه!!این هست شکرگزاری؟!این هست دیدن نعمت؟!هرچی دارم فکر میکنم که چه بنویسم که شکرگزاری تکراری نباشه،بازم داره تکرار میشه موارد نوشته شده..!!!
این دیدگاه شیطانی و متکبر و قضاوتگر و بدبین، کمبود بین ، و مشرکانه من ، از کجا خودش رو بیشتر نشون داد؟!
از اونجایی که پاهامو تو کفش خدا گذاشتنم داشت بهم احساس دانا بودن و توانا بودن میداد، خودم رو کنکاش کردم،که من چمه؟!من کی هستم؟!چرا اگه میدونم پس چرا ندارم،پس چرا نمیبینم، پس چرا نمیشناسم خودم رو،چرا و چرا و چرا…
لحظه ای به یاد حضرت موسی افتادم که به درگاه خداوند رو کرد و گفت من به هر خیری که از تو برسه محتاجم..
اینجا غرور موسی و من ، مورد بررسی و پرسش و محاکمه قرار گرفت و به خودم گفتم :چرا وقتی کِبر و غرور،تمام وجودت رو گرفته،چرا نمیپذیری که تو هیچچچچی نیستی در مورد همه چی(خداوند)..
چرا کنترلی روی عواطف و احساساتت نداری،چرا در صدد تغییر دیگرانی،چرا توجیه میکنی که ؛ گفتنت به نیت تغییر دیگران نیست و برای اینه که به خودت یادآور بشی..
خب عزیز من، هربااااااار داری با خودت مرور میکنی که خداوند عالم مطلقه،خداوند قادر مطلقه ، خداوند خداوند میگی،چرا درک نمیکنی که مطلق ینی فقط خودش،قادر و عالم؛مختص خودشه..صفت خداوند یعنی همین اینجوری شناخته میشه،ینی هست..
آخه عزیز من تو کجای این اوصاف؛جا خوش کردی که خودت رو هم در کنار خدا ؛هدایتگر و توانا میدونی که دست به تغییر میخوای بزنی…@!!!
اصلا تو خودت رو شناختی؟!اصلا تو میدونی خودشناسی آنقدر عمیقه که زمانی نمیمونه که بخوای به دیگران اختصاص بدی..!!
سجاد جان..تو کلمه شناخت رو در کنار هم بزاری، میشه شن+اخت.. یعنی با شن وجودت ترکیب شو و اُخت بگیر..تو مصالح ساختمان وجود خودت باش،تو از درون خودت رو بساز..همینجوری که مصالح ساختمان ؛طی مراحل تکاملی ساخته میشه ، تا زمان آماده سازی و بهره برداری ،،، به همان میزان ساختمان وجودت رو پس از هربار ساختن ، وارد جوانب متفاوت میشه که مربوط میشه به مصالح متفاوت در کاربردهای متفاوت(شناخت از جوانب مختلف درون)…
زمانت رو بزار به شناخت خودت از جوانب مختلف، فندانسیون ساختمان درونت (احساس لیاقت و ارزشمندی درونی) رو از پایه ،محکم و استوار بنا کن، مراحل تکاملی ساخت و سازت رو هربار بهبود بده و بساز..
ناظر این ساختمان خودتی..وقتی بفهمی که از صفر تا صد رو خودت ساختی..یعنی شناخت و اشراف کاملی به خودت داری..
امروز به این باور رسیدم که :من باید در هرلحظه و هرنقطه مکانی،توجهم به تواضع در برابر پروردگار جهانیان باشه..به هر خیر او محتاج باشم ..
محتاج خداوند،یعنی احساس ارزشمندی بی قیدوشرط،یعنی بی نیاز از عوامل بیرونی،(به میزان احساس و باور احتیاج به پروردگار جهانیان ؛به همان میزان،توحید در عمل)..
باور تواضع و خاشع بودن توحیدی،بزرگترین و مهمترین باور جهت سپاسگزاری و شکرگزاری بااحساس خوب و بالذت هست..در هر لحظه و هرنقطه مکانی…
خدایا به هر خیری که از تو به من میرسه محتاجم..خدایا این احتیاج و نیازم به خودت رو بهبود ببخش..
سلام سلامی به خیلی از گرمی ومنوری خورشید بیشترنثار استاد وبرادرم سید عباسمنش عزیزم بااینکه چقدر ازشما دورم اما بیشتر لحطاتم بایاد خدای عزیزم وبایادشما وعمل به دستورات شما وگوش دادن به فایلهای شما میگذرد خیلی خوشحالم که پس ازیکسال تلاش توانستم به باورهای توحیدی نزدیک شوم ودلیل شکست های قبلی ام مسجل شود یکی از دلیل .وقتی مشگلی داشتم ومثلا فلانی میگفت حل میکنم مستقلا خوشحال وامیدوار میشدم بدون نقش خدا وهمین باعث شکستم میشد براستی راستگو ترین ادم سرکارم میگذاشت ونومیدم میکرد وبعد بیشرمانه بخدا اعتراض میکردم اما حالا نه اگرهم درخواستی ازکسی دارم اول ازخدا میخوام وهیچ امید صددرصدی ازشخص جز خدا ندارم واگر هم کارم نمیشه زره ای ناراحت نمیشم وخوشحال هم هستم که خدای عزیزم ازکانال بهتری حل میکنه وخداراشاهد میگیرم بااین باور وعمل ازغیرمنتظره ترین کانال ها حل میشه خیلی شیرینه لذت میبرم ازهرلحظه زندگیم چون یقین دارم هُستی وامور زندگیم دست خدای مدبر است میدانم خیلی مانده تا خلق آنی برام اتفاق بیفته اما مطمئن وشادم احساس میکنم بابالهای خدا پرواز میکنم فقط وفقط خدا
من تو این چند سالی که با استاد آشنا شدم و قوانین در ذهنم یادآوری شد خیلی هواسم رو جمع میکنم مشرک نباشم ولی خب چه کنم که گاهی زدم به جاده خاکی !
من با ایمان خیلی زیادی از شهرستان به تهران مهاجرت کردم اونجا فقط توحید بود که منو یاری میکرد.
تا اینکه من تو یه شرکت به عنوان کارشناس IT مشغول به کار شدم . اون شرکت تو حوزه املاک و مستغلات فعالیت میکرد و من هم کارهای سایتشون و سیستم هاشون رو انجام میدادم . افرادی که به جلسات اون شرکت میومدن انسان های با نفوذ و مشهور و پولدار بودن و همیشه تو صحبت های مدیرم این بود که ما ارتباط های قوی داریم شما میتونید از این ارتباطات برای فعالیت خودتون استفاده کنید و این حرفا ( من تو دلم میگفتم من به ارتباطات نیازی ندارم خدا برام میسازه نیازی ندارم یکی دستمو بگیره و پارتی بازی کنه )
یه مدت که گذشت دفتر نیروهای فروش رو تعدیل کرد و منم کار زیادی نداشتم و با پیشنهاد مدیرام قرار شد یه اتاق از دفتر رو من داشته باشم و مشتریامو بیارم و کار خودم که تو حوزه طراحی سایت بود رو ادامه بدم .
روزها گذشت و من میرفتم برای کارم و میدیدم خب مشتریم که ندارم و فقط خودمو یه جورایی سرگرم میکردم و روزهارو سپری میکردم . یکی از همکارامم یکی دوتا مشتری بهم معرفی کرده بود و مشغول انجام اونام بودم و ولی دلم راضی نبود . چون من دیگه از دفتر حقوقی نمیگرفتم و خودمم که زیاد مشتری نداشتمو حرص میخوردم .
یه روزی به خودم اومدم دیدم منتظرم ببینم همکارام برام مشتری میفرستن و چشام به دست همکارام بود و هر روز هم این دیالوگ تکرار میشد ” ما ارتباطات قوی و خوبی داریم و تو میتونی ازشون استفاده کنی ” من در اون لحظه یه ادمی بودم که فکر میکردم روزی من دسته این آدماس
دسته ارتباطات قوی و قدرتمنده
قشنگ حس میکردم این ضعیف شدن و مشرک شدن رو .
یه روز صبح تصمیم گرفتم کلیدارو بزارم تو دفتر و برم دنبال زندگی آزادانم
نه منتظر باشم کسی برام مشتری بیاره
نه منتظر بودم کسی برام کاری کنه
و…
و اون روز ، روز برگشت به توحید من بود
البته من شاید نتونستم کامل و مفصل اون شخصیت وابسته رو توصیف کنم
ولی خودم خوب حس میکردم ازخدای خودم دور شدم .
همه چی بد شده بود ! حس میکردم تو زندان تاریکم
ولی بعد از انصراف
خدامو شکر کردم و به درگاهش سجده شکر بجا اوردم که تونستم بفهمم مسیرم اشتباهه و برگردم به آغوش خودش
به ادم ها قدرت ندم
به ارتباطات ادم ها قدرت ندم
که خدای من قدرتمند ترررررین قدرتمند ترین هاست
خدایا شکرت بخاطر این سایت و استاد عزیزم و این حس پر از عشقم
منم تا چن وقت پیش یکی از عوامل موفقیتم را در ژنتیک میدونستم .مثلا یکی از همکارام که تو کارش خیلی موفق بود همیشه تو دلم میگفتم این سیاست کاری داره و هزینه کرده و نتیجه شو میگیره همین قدرت دادن به این عوامل باعث میشد واسه خواسته م تلاش نکنم و ذهنم بگه بشین سرجات .یا اینکه همیشه دوست داشتم ادم پر رو و با اعتماد به نفسی باشم ولی وقتی به اقوام و فامیل نگاه میکردم میگفتم ما ذاتی بی اعتماد به نفسیم و بازم ذهنم میگفت بشین سرجات .
با دیدن این فایل بی نظیر تازه حالا فهمیدم چرا تو این موارد پیشرفتی نداشتم
خدایا شکرت بابت این اگاهی هایی که روز به روز بیشتر میشه .ممنون ازتون استاد عزیزم
سلام به استاد خوش تیپ و خوش اخلاقم که نه بیماری قند و نه بداخلاقی سیدها رو باور نکرد و برای خود من یک نشانه و الگو بودن و هستن
اصولا همه میان از توحیدشون از نتایج متحیر العقول توحیدی بودنشون تعریف میکنند
ولی من میخوام از مشرک بودنم تعریف کنم از اشتباهاتی که سه سال مرتکب شدم و انگار پیش خودم فکر میکردم اشتباهی نمیکنم تعریف کنم
سال 1401 توی شرکتی استخدام شدم
بشدت روی خودم کار میکردم ولی متأسفانه با خوشبختانه با کسی آشنا شدم که همه نوع خدمتی بمن میدادن
منو سر کار میبردن و می آوردن
هر خریدی داشتم ایشون بود هر دکتری میخواستم برم ایشون بود
البته که ایشون یکی از دستان خداوند برام بودن
اما من حتی با وجود اینکه تصمیم گرفتم از ایشون جدا بشم بخاطر خدماتی که بمن میدادن روی ایشون حساب میکردم
که راحت تر برم سر کار کمتر پول اسنپ بدم
توی سرما اذیت نشم
صبح دیرتر از خواب پاشم عصرا منو از دم شرکت ببرن دم منزل
و رفتار من شرک بود و شرک بود و شرک
واقعا از این رفتار و برخورد خودم احساس خجالت میکنم
مگه خداوند بمن پول نداد مگه بمن دست و پا نداد که صبح 5 دقیقه پیاده روی کنم؟
مگه صدها برابر پول اسنپ تو کارت من نبود؟
مگه خدای من قدرت نداشت از طریق دستان دیگرش به من محبت و لطف کنه؟
بارها و بارها خوای دیدم و ندای قلبم بم میگفت از این آدم جدا شو چون این آدم باتو ازدواج نمیکنه
قرآن رو بارها باز کردم که بارها بد میومد
حتی یک بار اومد الخبیثات للخبیثین…
من که با ندای قلبم به این کار رسیده بودم بعد از رابطه با این فرد نداها رو میشنیدم که جدا شو
خلاصه من سر کارم به چالش خوردم و اینم بگم چون این فرد غیر هم فرکانس من بود هر روز از حال خوب انگار دور میشدم چون میشنیدم خدا میگه جدا شو و نمیشدم
تا اینکه کاری بمن پیشنهاد شد که اون فرد باز مدام بمن وعده ی بی کاری و فقر میداد
که آقا کارتو بچسب (وعده ی فقر و کمبود میداد) کارت خوبه اونجا هم بدتره از اینجا صابکارا همه بدن اگه بری ازینجا اونا بدترن
اصلا کارفرما خوب نیست و بری پشیمون میشی
منم پیگیر نشدم تا اینکه یه همکار جدید برام اومد و دیدم اون آدما رو میشناسه و اتفاقا خیلی ازشون تعریف کرد
باز هم برای شما نه در محضر پروردگارم اعتراف میکنم شرک داشتم
به همکارم گفتم منو به اونا معرفی کن و کرد
البته اینجا کامل از خدا خواستم شرک نداشته باشم و داستان حضرت یوسف رو بخودم یادآوری کردم که اگر خدا رو واسطه نکنی عین یوسف میفتی توی چاه و خدا قدرت این رو داره که منو فروردین به اونا یادآوری کنه
کم کم چسبیدم به فایل ها کمی ارتباطم با دنیا بهتر شد تمرین ستاره قطبی نجاتم داد از ارتباط متشنج با کارفرما انگار بقول استاد روزم رو نقاشی میکردم و کارفرما در مقابل من صم بکم بود
چقدر دیگه دلم برای هدایت خدا و شنیدن صدای خدا تنگ شده بود
چون نمیگفت سمیه صبر کن یا نه اصلا حرفی نمیزد و من منتظرم که خدا بیاد و بگه سمیه چیکار کن چطوری قدم بردار و بشین و پاشو
توی عقل کل سوال گذاشتم چرا صدای خدا رو نمیشنوم
جواب اومد از نرگس حسینی عزیزم که حتما خیلی خدا بات حرف زده و نشنیدی و عمل نکردی
وای بله جوابمو خدا داد چون من سه سال داشتم صدای خدا رو که میگفت جدا شو رو ایگنور میکردم
تا دو سه رو ز بعد به طور کامل با اون شخص قطع رابطه کردم به لطف خدای عزیزم و چسبیدم به فایلای توحیدی استاد
اما الان منتظرم که نداها بیاد و بگه سمیه در سال جدید چیکار کن تو این شرکت بمون یا نه؟
خدایا در این روز جمعه ازت کمک میخوام
ایاک نعبد و ایاک نستعین
خدایا من برگشتم پیشت
از هیچ کس کمک نمیخوام تو بمن کمک کن
تو مهر منو در قلب ها بنداز
تو راها رو برام باز کن
تو منو به اون شرکت یاداوری کن که 5 فروردین دعوت به مصاحبه بشم
خدایا منو هدایت کن
خدایا بمن کمک کن که از هیچ کس نخوام منو یادآوری کنند
نمیدونم چطور پرودگارم رو سپاس بگم هر روز هر لحظه کمه!!!خدایا سپاس برای هدایت شدن به این کامنت در زمان مناسب و مکان مناسب البته بهتره بگم در درست تررررین زمان مناسب وقتی داشت نجواهای شیطانی در وجودم زیاد میشد و من تصمیم گرفتم سعی کنم احساسم رو خوب نگاه دارم و جی بهتر از توحید میتونه حال ادم خوب کنه، وصل شدن به یگانه منجر عاالم
از خدای خودم خواستم یه جواب برای سوالات ذهنم بده (هدایت شدن به کاری از سمت خدا که 2تا مسئله رو باخودم رفع و تمرین کنم ،مثل استمرار در مسیر و ارزش ارائه دادن به جهان و بهترین خودم باشم و احساس خوب داشته باشم) و کارهارو به خدا بسپارم و جهان مسیر ارتقا و پیشرفت منو انجام بده نه اینکه از صحبت های استاد دچار کج فهمی بشم و بخوام خودم وقتی به بهترین خودم در کاری که الان دارم تبدیل نشدم جابجایی فیزیکی داشته باشم…پس هدایتش رو خواستم
دیدم دقیقا راجب همین موضوع به کامنت سمیه عزیز هدایت شدم و چقدر جواب منو خدای من داد
که فقط از خودش بخوام و این قدرت رو داره که منو در دل کسی بندازه دل بنده هاشو برام نرم کنه و همه جهان بشه دستی از دستان خدا برای اینکه کار های منو انجام بده واقعا هم همینطوره بارها و بارها و بارها در اداره جات بطور جادویی و شگفت انگیزشی کارمندان با خوشرویی تمام و احترام با من رفتار کردن و خیلی سریع کار من انجام شده خدایا سپاسگزارم چه احساس خوبی دارم که دیگه اصلا کاری با دنیای بیرون نداشته باشم فقط فقط درون و روی خودم کارکنم
باورت میشه من اصلاً عادت ندارم که کامنت فایلهای دانلودی رو بخونم؟!
اصلاً جز برنامههای امروزم نبود که این فایل رو گوش بدم.
الان پسرم رو خوابونم و دیدم خوابم نمیاد تصمیم گرفتم که این فایلو گوش بدم و چه فایل بینظیری بود.
اومدم توی قسمت دیدگاهها و دیدگاه خودم رو نوشتم و همینطور اومدم پایین. بعد از دیدگاه خودم دیدگاه تو رو دیدم.
نمیدونم چی شد که شروع کردم به خوندن و ادامه دادم و ادامه دادم تا اینکه اسم خودم رو توی کامنت دیدم :)))))))))
اصلاً برگام ریخت.
من حتی فکرش رو هم نمیکردم که جواب من توی عقل کل بتونه اینقدر به واضح شدن مسیر به تو کمک کنه. و چقدر الان خوشحالم که شنیدم موفق شدی تصمیم خودت رو بگیری و در مورد اون مسئله به آرامش و صلح رسیدی.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
نمیدونم چرا ولی احساس میکنم که خدا بهم یه شیرینی خوب داده، یه جایزه، یه پاداش.
خدایا شکرت.
در مورد شغل هم اصلاً نگران نباش. مطمئن باش یه شغل خوب، توی یه جای خوب، با شرایط خیلی خیلی بهتر در انتظارته.
تنها کاری که الان باید بکنی اینه که حال خودت رو خوب نگه داری. همین.
که هر لحظه بودن در کنارتون یه دنیا آرامش و عشقه برام.
دوست داشتم از نحوه ی آشنایی با استاد که بی ربط هم نیست به موضوع این فایل براتون بگم
نوشتن و گفتن این خاطره ها خیلی چیزا رو برام یاداوری و روشن میکنه
یادمه یه تایمی درگیر یه رابطه عاطفی بودم که قهرو دعوا توش زیاد بود، وابستگی من و اینکه توقع داشتم کارایی که من میخوامو انجام بده تا من خوشحال بشم و انجام ندادن ایشون باعث این اختلاف ها و بحث ها میشد.تو همون حال داغون نمیدونم چجوری و از کجا رسیدم به یکی از فایل های رایگان استاد، تا اون زمان نه اسمی از استاد شنیده بودم و ن فایلی ازشون دیده بودم
انگار یهو خدا یه فرشته به اسم استاد عباسمنش برام فرستاد که تو اون لحظات آرومم کنه،اون فایل و شاید صدها بار گوش دادم .حتی موقع خوابم هندزفری تو گوشم بود.اون حرفا مثل مسکن قوی بود که بهم تزریق میشد و روحمو جلا میداد.
بعد یه مدت اون رابطه تموم شد و منم دیگه کم کم با دوری پارتنرم و تموم شدن این رابطه کنار اومده بودم.
دیگه پیگیرفایل های استاد هم نبودم اصلا خبر از وجود این سایت و محصولات استاد و این داستان ها نداشتم و البته زیادهم پیگیر نشدم.
فقط هرازگاهی که دلم میگرفت یا مشکلی داشتم برای اینکه آروم بشم دنبال اون فایل استاد میگشتم و گوش میدادمو تموم.
الان تازه میفهمم وقتی تو مدار اگاهی ها نباشی یعنی چی.
بعد گذشت یک سال و نیم سروکله همون دوستم پیدا شد،اصرار و خواهش که همدیگرو ببینیم، چند ماه طول کشید تا رضایت منو بگیره ک فقط یه ملاقات باهم داشته باشیم چون احساس میکردم حسی بهش ندارم.ولی با اصرارهای زیادش دیگه خودمو راضی کردم یه بار برم و پای حرفاش بشینم.
وقتی رفتم دیدم چقدررررررررر تغییر کرده، از وضعیت مالی بگیر تا شرایط شغلی و اخلاقی و موقعیت اجتماعی و خیلی چیزای دیگه.اصلا انگار شده بود دقیقا همون چیزی که من میخواستم، حتی مدل حرف زدن حتی نوع حرف هاش دقیقا همون چیزی که همیشه تو ذهنم بوده و از خدا میخواستم.
آنقدر متعجب و خوشحال بودم ک خدا میدونه.اون شب بعد قرار از خوشحالی خوابم نمیبرد تا خود صبح بیدار بودم از ذوقم.با اینکه زبونی از خدا تشکر میکردم ک انقدر اون آدم تغییر کرده و شده ایده آل من، ولی توی ذهنم کلی بهش قدرت دادم، با خودم میگفتم همین میشه سکوی پرتاب من برای رسیدن به هدف هایی ک دارم، چند تا هدف داشتم که با توجه به موقعیتی که داشت مثل آب خوردن میتونست کمکم کنه، حالا سوای اینکه چون اخلاقشم احساس میکردم عوض شده یه حس دوست داشتنی هم بوجود اومده بود برام.
همه اینا دست به دست هم داد تو زمان کوتاهی یهو بشدت عاشق و وابسته ش شدم.
دیگه ازش بت ساختم که این باشه همه چی حله.
به غیر خدا دل بستم و………
نتیجه شرک چی میشه؟؟؟؟؟؟یهو دقیقا تو همون لحظه ای که فکر میکنی همه چی دیگه درست شده داره عالی تر هم میشه یهوووووووو با طناب همون بتت با کله میفتی ته چاه.
یهو بی دلیل همه چی خراب شد تموم شد، ولی این دفعه خیلی داغون تر شدم.همش دنبال چرایی قضیه بودم که بفهمم چرا یهو اینجوری شد، مگه من چیکار کرده بودم.
تو همون حال داغون باز کشیده شدم سمت فایل فقط روی خدا حساب کنه استاد
گوش میدادم و گریه میکردم انگار تازه داشتم میفهمیدم چی داره میگه، به جان خودم اصلا حرف ها انگار عوض شده بود انگار اصلا نشنیده بودم اینارو همینطور کم کم کشیده شدم سمت سایت و کامنت های بچه ها،کم کم داشتم میفهمیدم داستان چیه
یه تلنگر از یه شخصی خوردم دو سال پیش و اسم استاد خورد به گوشم
شاگرد خوبی نبودم توجه نکردم شایدم وقتش نشده بود، بعد دوسال باز از طریق همون آدم این دفعه با ضربه سنگین تر باز رفتم سمت استاد و فهمیدم و درک کردم خدارو، فهمیدم اصلا توحیدی ک میگن یعنی چی…..
خدا میدونه چقدر من الان از این آدم تو دلم با اعماق وجودم سپاسگزارم که با تلنگر هایی که بهم زد نتیجه ش شد همین که الان اینجام، در کنار شما
رفت و خودشم نفهمید دست خدا بود برای من برای بهشتی شدن زندگیم.
الان تازه درک کردم چرا یهو همه چی خراب شد، هر کدوم از اون جریانات هزاران درس داشت برام که با فایل های استاد رسیدم بهش و هر روزم دارم بیشتر درکش میکنم.حالا اول کارم، خیلی خودمو دارم کنترل میکنم ک عجول نباشم عمیق درک کنم صحبت های استادو.چه غوغایی بکنم با خرید اولین محصولم……………..
من شغلم ارایشگریه و اکثر مشتری ها راجبه ریزش مو سوال میکنم میگن این ارثیه یا اینکه طرف هنوز موهاش پرپشته میگه من چند وقت دیگه کچل میشم میپرسم چرا میگه بابا یا داییم یا عموم موهاش ریخته منم قیافم مثل همونه دیگه چکار کنم که ارثیه منم قبلاً و حتی آخرین بار همین امروز که یکی از مشتریام گفت ما ریزش مو برامون ژنتیکه منم گفتم والا اگر ژنتیک باشه من باید تا الان کچل میشدم من بابام،عموهام و داییم موهاشون ریخته ولی از همون اول باور داشتم که موهای من قرار نیست چیزیشون بشه و اینکه ارثی هست رو قبول نداشتم(البته قبلاً غیر آگاهانه این رو میگفتم و الان واقعا برام باور شده)یا اینکه پرسید سشوار باعث ریزش میشه فلانی گفته اینجوریه اون یکی یه حرفی دیگه زده نظر شما چیه؟منم گفتم والا اگر ریزش فقط برای سشوار بود من 15ساله دارم سشوار میکشم همه چی هم استفاده کردم اتفاقی نیفتاده پس اگر فکر میکنی ارثیه خب احتمالا بریزه موهات و خلاصه کلی مشاوره دیگه بهش دادم.
خیلی از ماها اتفاقات رو در ظاهر میبینیم دیگه میگیم اره دیگه این حتما درسته و به قول استاد که گفتن دانشمندان آزمایش انجام دادن آزمایش 100نفر توی 8میلیارد نمیشه کاملا درسته…بسیار ممنونم از استاد عزیز بخاطر مطالبی که میگین واقعا خیلی وقتا خیلی سوالا که میاد تو ذهنم همین که میام توی سایت خدا خودش به مسیر مناسب راهنمایی میکنه بسیار سپاس گذارم برای انتقال این آگاهی ها…
بنام خداوند هدایتگر بخشنده مهربان
بنام خداوند زیبای لطیف و پاک
بنام خداوندی که مرا بخشید و با من سخن گفت.
سلام به سید و مری در مسیر توحیدی
سلام به عزیزان هدایت شده به توحید عملی
سلام به خودم که هدایت شدم به نشانه امروزم که در هر لحظه آرزوی ورود به مدار توحید در من شعلهور شده که انشالله ماندگار در مدار باشم..
چند وقتیه که برای شناخت بهتر خودم ، در تکاپو هستم..که من چرا سپاسگزار نیستم؟!شکرگزار بودن به چه معناست؟!چگونه بنویسم نعمت هایی که هر بار با دیدنش میگم :بابا این رو نوشتم،اونم نوشتم،اون یکی هم نوشتم که مثلا بابت داشته هام سپاسگزارم..!!!
خیلی جالبه که به این مرحله رسیدم که :بابا هرچی دارم مینویسم تکراریه!!این هست شکرگزاری؟!این هست دیدن نعمت؟!هرچی دارم فکر میکنم که چه بنویسم که شکرگزاری تکراری نباشه،بازم داره تکرار میشه موارد نوشته شده..!!!
این دیدگاه شیطانی و متکبر و قضاوتگر و بدبین، کمبود بین ، و مشرکانه من ، از کجا خودش رو بیشتر نشون داد؟!
از اونجایی که پاهامو تو کفش خدا گذاشتنم داشت بهم احساس دانا بودن و توانا بودن میداد، خودم رو کنکاش کردم،که من چمه؟!من کی هستم؟!چرا اگه میدونم پس چرا ندارم،پس چرا نمیبینم، پس چرا نمیشناسم خودم رو،چرا و چرا و چرا…
لحظه ای به یاد حضرت موسی افتادم که به درگاه خداوند رو کرد و گفت من به هر خیری که از تو برسه محتاجم..
اینجا غرور موسی و من ، مورد بررسی و پرسش و محاکمه قرار گرفت و به خودم گفتم :چرا وقتی کِبر و غرور،تمام وجودت رو گرفته،چرا نمیپذیری که تو هیچچچچی نیستی در مورد همه چی(خداوند)..
چرا کنترلی روی عواطف و احساساتت نداری،چرا در صدد تغییر دیگرانی،چرا توجیه میکنی که ؛ گفتنت به نیت تغییر دیگران نیست و برای اینه که به خودت یادآور بشی..
خب عزیز من، هربااااااار داری با خودت مرور میکنی که خداوند عالم مطلقه،خداوند قادر مطلقه ، خداوند خداوند میگی،چرا درک نمیکنی که مطلق ینی فقط خودش،قادر و عالم؛مختص خودشه..صفت خداوند یعنی همین اینجوری شناخته میشه،ینی هست..
آخه عزیز من تو کجای این اوصاف؛جا خوش کردی که خودت رو هم در کنار خدا ؛هدایتگر و توانا میدونی که دست به تغییر میخوای بزنی…@!!!
اصلا تو خودت رو شناختی؟!اصلا تو میدونی خودشناسی آنقدر عمیقه که زمانی نمیمونه که بخوای به دیگران اختصاص بدی..!!
سجاد جان..تو کلمه شناخت رو در کنار هم بزاری، میشه شن+اخت.. یعنی با شن وجودت ترکیب شو و اُخت بگیر..تو مصالح ساختمان وجود خودت باش،تو از درون خودت رو بساز..همینجوری که مصالح ساختمان ؛طی مراحل تکاملی ساخته میشه ، تا زمان آماده سازی و بهره برداری ،،، به همان میزان ساختمان وجودت رو پس از هربار ساختن ، وارد جوانب متفاوت میشه که مربوط میشه به مصالح متفاوت در کاربردهای متفاوت(شناخت از جوانب مختلف درون)…
زمانت رو بزار به شناخت خودت از جوانب مختلف، فندانسیون ساختمان درونت (احساس لیاقت و ارزشمندی درونی) رو از پایه ،محکم و استوار بنا کن، مراحل تکاملی ساخت و سازت رو هربار بهبود بده و بساز..
ناظر این ساختمان خودتی..وقتی بفهمی که از صفر تا صد رو خودت ساختی..یعنی شناخت و اشراف کاملی به خودت داری..
امروز به این باور رسیدم که :من باید در هرلحظه و هرنقطه مکانی،توجهم به تواضع در برابر پروردگار جهانیان باشه..به هر خیر او محتاج باشم ..
محتاج خداوند،یعنی احساس ارزشمندی بی قیدوشرط،یعنی بی نیاز از عوامل بیرونی،(به میزان احساس و باور احتیاج به پروردگار جهانیان ؛به همان میزان،توحید در عمل)..
باور تواضع و خاشع بودن توحیدی،بزرگترین و مهمترین باور جهت سپاسگزاری و شکرگزاری بااحساس خوب و بالذت هست..در هر لحظه و هرنقطه مکانی…
خدایا به هر خیری که از تو به من میرسه محتاجم..خدایا این احتیاج و نیازم به خودت رو بهبود ببخش..
به نام خدا
سلام استاد عزیز مهربانم وخانم شایسته زیباودوستان عزیزم
من ازوقتی فهمیدم که چقدرتوزندگیم شرک داشتم ازهمه کمک میخواستم جز خدا
وقتی نمازمی خواندم ویا قرآن می خواندم لذتی که الان میبرم اون موقع نداشتم
وقتی آگاه شدم شرک رو فهمیدم که چه اشتباه بزرگی میکردم.
وچقدر وقتی ازخدا ی مهربان کمک میخوام حس خوب وعالی بیدا میکنم.
خداراشکر میکنم که این رو زود فهمیدم.
شاید باورتون نشه ازوقتی به خدای خودم نزدیک شدم دیگه هیچ ترسی ندارم
هرچی که بخوام می دونم خدای مهربونم بهم میده
والان این چند وقتی که این دوره ها راخریدم خیلی بیش رفت کردم
خدارا صدهزار مرتبه شکرکه نتایج خوبی تابه این لحظه گرفتم
چه مالی وچه معنوی
وتو کارم خیلی بیشرفت کردم وتو تمام ابعاد تعقیرکردم
والان 4ماهه نمازم رو اول وقت میخونم
آنقدر خوشحالم که باورم نمیشه
چون همیشه نماز صبح غذا میکردم ولی حالا نماز بنج گانه ام رو اول وقت میخونم
خدارا صدهزار مرتبه شکر عالیم حسم عالی
فکر میکنم هرچی بخوام خدابهم میده
ورزشم مرتب شده
خداراشکر تواین چهارماه مریض نشدم سالم
وحس خوب خوشحال سرکارم میرم
وهمه بهم میگن مریم جون چقدر تعقیر کردی
خودم هم باور دارم
خداروشکر که استاد خوبی دارم مررررسی که هستی
خدایا شکرت
ان شاء الله دعا میکنم که تمام دوستانم هرچی میخوان خدابهشون بده
خدایا شکرت
سلام سلامی به خیلی از گرمی ومنوری خورشید بیشترنثار استاد وبرادرم سید عباسمنش عزیزم بااینکه چقدر ازشما دورم اما بیشتر لحطاتم بایاد خدای عزیزم وبایادشما وعمل به دستورات شما وگوش دادن به فایلهای شما میگذرد خیلی خوشحالم که پس ازیکسال تلاش توانستم به باورهای توحیدی نزدیک شوم ودلیل شکست های قبلی ام مسجل شود یکی از دلیل .وقتی مشگلی داشتم ومثلا فلانی میگفت حل میکنم مستقلا خوشحال وامیدوار میشدم بدون نقش خدا وهمین باعث شکستم میشد براستی راستگو ترین ادم سرکارم میگذاشت ونومیدم میکرد وبعد بیشرمانه بخدا اعتراض میکردم اما حالا نه اگرهم درخواستی ازکسی دارم اول ازخدا میخوام وهیچ امید صددرصدی ازشخص جز خدا ندارم واگر هم کارم نمیشه زره ای ناراحت نمیشم وخوشحال هم هستم که خدای عزیزم ازکانال بهتری حل میکنه وخداراشاهد میگیرم بااین باور وعمل ازغیرمنتظره ترین کانال ها حل میشه خیلی شیرینه لذت میبرم ازهرلحظه زندگیم چون یقین دارم هُستی وامور زندگیم دست خدای مدبر است میدانم خیلی مانده تا خلق آنی برام اتفاق بیفته اما مطمئن وشادم احساس میکنم بابالهای خدا پرواز میکنم فقط وفقط خدا
بنام رب العالمین
ای پروردگار من
ای انرژی همیشه موجود
تورا سپاس سپاس سپاس
سلام به استاد جان و دوستای عزیزم
واقعااا مرز باریکی بین توحید و شرک هست
من تو این چند سالی که با استاد آشنا شدم و قوانین در ذهنم یادآوری شد خیلی هواسم رو جمع میکنم مشرک نباشم ولی خب چه کنم که گاهی زدم به جاده خاکی !
من با ایمان خیلی زیادی از شهرستان به تهران مهاجرت کردم اونجا فقط توحید بود که منو یاری میکرد.
تا اینکه من تو یه شرکت به عنوان کارشناس IT مشغول به کار شدم . اون شرکت تو حوزه املاک و مستغلات فعالیت میکرد و من هم کارهای سایتشون و سیستم هاشون رو انجام میدادم . افرادی که به جلسات اون شرکت میومدن انسان های با نفوذ و مشهور و پولدار بودن و همیشه تو صحبت های مدیرم این بود که ما ارتباط های قوی داریم شما میتونید از این ارتباطات برای فعالیت خودتون استفاده کنید و این حرفا ( من تو دلم میگفتم من به ارتباطات نیازی ندارم خدا برام میسازه نیازی ندارم یکی دستمو بگیره و پارتی بازی کنه )
یه مدت که گذشت دفتر نیروهای فروش رو تعدیل کرد و منم کار زیادی نداشتم و با پیشنهاد مدیرام قرار شد یه اتاق از دفتر رو من داشته باشم و مشتریامو بیارم و کار خودم که تو حوزه طراحی سایت بود رو ادامه بدم .
روزها گذشت و من میرفتم برای کارم و میدیدم خب مشتریم که ندارم و فقط خودمو یه جورایی سرگرم میکردم و روزهارو سپری میکردم . یکی از همکارامم یکی دوتا مشتری بهم معرفی کرده بود و مشغول انجام اونام بودم و ولی دلم راضی نبود . چون من دیگه از دفتر حقوقی نمیگرفتم و خودمم که زیاد مشتری نداشتمو حرص میخوردم .
یه روزی به خودم اومدم دیدم منتظرم ببینم همکارام برام مشتری میفرستن و چشام به دست همکارام بود و هر روز هم این دیالوگ تکرار میشد ” ما ارتباطات قوی و خوبی داریم و تو میتونی ازشون استفاده کنی ” من در اون لحظه یه ادمی بودم که فکر میکردم روزی من دسته این آدماس
دسته ارتباطات قوی و قدرتمنده
قشنگ حس میکردم این ضعیف شدن و مشرک شدن رو .
یه روز صبح تصمیم گرفتم کلیدارو بزارم تو دفتر و برم دنبال زندگی آزادانم
نه منتظر باشم کسی برام مشتری بیاره
نه منتظر بودم کسی برام کاری کنه
و…
و اون روز ، روز برگشت به توحید من بود
البته من شاید نتونستم کامل و مفصل اون شخصیت وابسته رو توصیف کنم
ولی خودم خوب حس میکردم ازخدای خودم دور شدم .
همه چی بد شده بود ! حس میکردم تو زندان تاریکم
ولی بعد از انصراف
خدامو شکر کردم و به درگاهش سجده شکر بجا اوردم که تونستم بفهمم مسیرم اشتباهه و برگردم به آغوش خودش
به ادم ها قدرت ندم
به ارتباطات ادم ها قدرت ندم
که خدای من قدرتمند ترررررین قدرتمند ترین هاست
خدایا شکرت بخاطر این سایت و استاد عزیزم و این حس پر از عشقم
شکررر
به نام الله
باسلام وخداقوت خدمت استاد عزیز
من خداروشکر از روزی ک باشما و قوانین الهی
آشنا شدم زندگیم متحول شده
احساس آرامش واقعی
آرام تر نسبت ب قبل
شاد و خوشحالتر
روابطم با خانواده و اطرافیانم عالیتر
خدایا صد هزار مرتبه شکر
فقط ی خواهش دارم ازشما میشه تمام محتویات دوره ها رو بصورت کتاب بنویسد تا کسانی ک توانایی خرید وتهیه دوره رو ندارن از کتابش استفاده کنن
ممنون و سپاسگزار از شما
سلام .ممنون از فایل بسیار تاثیر گذارتون.
منم تا چن وقت پیش یکی از عوامل موفقیتم را در ژنتیک میدونستم .مثلا یکی از همکارام که تو کارش خیلی موفق بود همیشه تو دلم میگفتم این سیاست کاری داره و هزینه کرده و نتیجه شو میگیره همین قدرت دادن به این عوامل باعث میشد واسه خواسته م تلاش نکنم و ذهنم بگه بشین سرجات .یا اینکه همیشه دوست داشتم ادم پر رو و با اعتماد به نفسی باشم ولی وقتی به اقوام و فامیل نگاه میکردم میگفتم ما ذاتی بی اعتماد به نفسیم و بازم ذهنم میگفت بشین سرجات .
با دیدن این فایل بی نظیر تازه حالا فهمیدم چرا تو این موارد پیشرفتی نداشتم
خدایا شکرت بابت این اگاهی هایی که روز به روز بیشتر میشه .ممنون ازتون استاد عزیزم
به نام خدا
سلام
استاد
وای استاد
بخداااا قسم که حرفاتون. ادم رو همیشه میخکوب میکنه
که برگرده ببینه چی گفتید؟؟؟؟
اصلا من که دیوانه شدم ازین حرف
شما گفتید هرچیزیو که باور کنی اتفاق میفته
باورداری که ی کسایی دارن جهانو کنترل میکنن؟؟؟
جهان میگه چشم همینو برات میارم.
و اونموقعست که دست و پات بسته میشه نمیتونی خالق باشی و زندگیت هدر میره توی این دنیا مث ی ادم لنگ میمونی
لنگ چیه
فلج میشی کر کور و لال میشی
پس خدا چرا گفته نمیبخشم شرکو؟؟؟؟؟؟
بخاطر اینکه میخاسته ما خلق کنیم
خدا داشته قانونو میگفته
نه اینکه یه ادم باشه
و بشینه اون بالا عصبانی بشه که مردم چرا کردیت همه چیو به اون نمیدن
و بگه خب حالا عذابتون میکنم
نههههه
اون داشته اینطوری میفهمونده بهمون
درواقع نه اینکه خدا ی فرد خشمگین باشه
که بگه ببریدش تو جهنم عذابش کنید که بفهمه اقابالاسرش منم.
نههههه اون داشته میگفته قانون بااین مسئله شوخی نداره
و تاکید کرده بارها و بارها که قدرت رو بدیم به خالق جهان
وچندین بارم گفته من مهربانم من توبه پذیرم
وکفی بالله وکیللا
و من یتوکل علی الله فهو حسبه
بعد گفته ببین
به این نیرو تکیه کن
همممممه چی ازت برمیاد
همممهم کار میتونی بکنی
هررررچی که بخوای برات فراهمه
خدای من ما چقدر بد فهمیده بودیم
چقدر غافل بودیم
واقعا
پس هرررچی که گفته منطق داشته قانون بوده
نه اینکه ی حاکم از خود راضی باشه
و هرچی بخواد بگه و بقیه هم باید اطاعت کنن
اون چقدر مهربونه
اون میخواسته ما هدایت شیم
و به خواسته هامون برسیم و همزمان جهان رو گسترش بدیم اون منظورش این بوده
نه اینکه ظلم کنه به کسی
راستش انقدر تو ذهنمون بد فرورفته که همیشه قران رو بالحن بدی تو ذهنم میخونم
جوری که ی ادم بدجنس داره اونو میگه و میگه
فقط این است و غیر این نیست
ولی نگو
داشته سیستم رو توضیح میداد که از قوانین خوشبختی به درستی اسفتاده کنیم
خدایا چقدررر خوبه که من دارم باورامو تغییر میدم اروم اروم
خدایا سپاس از هدایتت که خودت رو به من شناسوندی دوست دارم
خدای خوبم
مرسی استاد جان
مرسیی
سلام به استاد عزیزم
سلام به استاد خوش تیپ و خوش اخلاقم که نه بیماری قند و نه بداخلاقی سیدها رو باور نکرد و برای خود من یک نشانه و الگو بودن و هستن
اصولا همه میان از توحیدشون از نتایج متحیر العقول توحیدی بودنشون تعریف میکنند
ولی من میخوام از مشرک بودنم تعریف کنم از اشتباهاتی که سه سال مرتکب شدم و انگار پیش خودم فکر میکردم اشتباهی نمیکنم تعریف کنم
سال 1401 توی شرکتی استخدام شدم
بشدت روی خودم کار میکردم ولی متأسفانه با خوشبختانه با کسی آشنا شدم که همه نوع خدمتی بمن میدادن
منو سر کار میبردن و می آوردن
هر خریدی داشتم ایشون بود هر دکتری میخواستم برم ایشون بود
البته که ایشون یکی از دستان خداوند برام بودن
اما من حتی با وجود اینکه تصمیم گرفتم از ایشون جدا بشم بخاطر خدماتی که بمن میدادن روی ایشون حساب میکردم
که راحت تر برم سر کار کمتر پول اسنپ بدم
توی سرما اذیت نشم
صبح دیرتر از خواب پاشم عصرا منو از دم شرکت ببرن دم منزل
و رفتار من شرک بود و شرک بود و شرک
واقعا از این رفتار و برخورد خودم احساس خجالت میکنم
مگه خداوند بمن پول نداد مگه بمن دست و پا نداد که صبح 5 دقیقه پیاده روی کنم؟
مگه صدها برابر پول اسنپ تو کارت من نبود؟
مگه خدای من قدرت نداشت از طریق دستان دیگرش به من محبت و لطف کنه؟
بارها و بارها خوای دیدم و ندای قلبم بم میگفت از این آدم جدا شو چون این آدم باتو ازدواج نمیکنه
قرآن رو بارها باز کردم که بارها بد میومد
حتی یک بار اومد الخبیثات للخبیثین…
من که با ندای قلبم به این کار رسیده بودم بعد از رابطه با این فرد نداها رو میشنیدم که جدا شو
خلاصه من سر کارم به چالش خوردم و اینم بگم چون این فرد غیر هم فرکانس من بود هر روز از حال خوب انگار دور میشدم چون میشنیدم خدا میگه جدا شو و نمیشدم
تا اینکه کاری بمن پیشنهاد شد که اون فرد باز مدام بمن وعده ی بی کاری و فقر میداد
که آقا کارتو بچسب (وعده ی فقر و کمبود میداد) کارت خوبه اونجا هم بدتره از اینجا صابکارا همه بدن اگه بری ازینجا اونا بدترن
اصلا کارفرما خوب نیست و بری پشیمون میشی
منم پیگیر نشدم تا اینکه یه همکار جدید برام اومد و دیدم اون آدما رو میشناسه و اتفاقا خیلی ازشون تعریف کرد
باز هم برای شما نه در محضر پروردگارم اعتراف میکنم شرک داشتم
به همکارم گفتم منو به اونا معرفی کن و کرد
البته اینجا کامل از خدا خواستم شرک نداشته باشم و داستان حضرت یوسف رو بخودم یادآوری کردم که اگر خدا رو واسطه نکنی عین یوسف میفتی توی چاه و خدا قدرت این رو داره که منو فروردین به اونا یادآوری کنه
کم کم چسبیدم به فایل ها کمی ارتباطم با دنیا بهتر شد تمرین ستاره قطبی نجاتم داد از ارتباط متشنج با کارفرما انگار بقول استاد روزم رو نقاشی میکردم و کارفرما در مقابل من صم بکم بود
چقدر دیگه دلم برای هدایت خدا و شنیدن صدای خدا تنگ شده بود
چون نمیگفت سمیه صبر کن یا نه اصلا حرفی نمیزد و من منتظرم که خدا بیاد و بگه سمیه چیکار کن چطوری قدم بردار و بشین و پاشو
توی عقل کل سوال گذاشتم چرا صدای خدا رو نمیشنوم
جواب اومد از نرگس حسینی عزیزم که حتما خیلی خدا بات حرف زده و نشنیدی و عمل نکردی
وای بله جوابمو خدا داد چون من سه سال داشتم صدای خدا رو که میگفت جدا شو رو ایگنور میکردم
تا دو سه رو ز بعد به طور کامل با اون شخص قطع رابطه کردم به لطف خدای عزیزم و چسبیدم به فایلای توحیدی استاد
اما الان منتظرم که نداها بیاد و بگه سمیه در سال جدید چیکار کن تو این شرکت بمون یا نه؟
خدایا در این روز جمعه ازت کمک میخوام
ایاک نعبد و ایاک نستعین
خدایا من برگشتم پیشت
از هیچ کس کمک نمیخوام تو بمن کمک کن
تو مهر منو در قلب ها بنداز
تو راها رو برام باز کن
تو منو به اون شرکت یاداوری کن که 5 فروردین دعوت به مصاحبه بشم
خدایا منو هدایت کن
خدایا بمن کمک کن که از هیچ کس نخوام منو یادآوری کنند
خدایا تو بمن کمک کن که روی هیچ احدی حساب نکنم
رو به کسی نزنم
24 اسفند 1403 جمعه
بنام خدای رزاق و هدایتگررررم
سلام به همه بچه های سایت و استاد عزیزم
نمیدونم چطور پرودگارم رو سپاس بگم هر روز هر لحظه کمه!!!خدایا سپاس برای هدایت شدن به این کامنت در زمان مناسب و مکان مناسب البته بهتره بگم در درست تررررین زمان مناسب وقتی داشت نجواهای شیطانی در وجودم زیاد میشد و من تصمیم گرفتم سعی کنم احساسم رو خوب نگاه دارم و جی بهتر از توحید میتونه حال ادم خوب کنه، وصل شدن به یگانه منجر عاالم
از خدای خودم خواستم یه جواب برای سوالات ذهنم بده (هدایت شدن به کاری از سمت خدا که 2تا مسئله رو باخودم رفع و تمرین کنم ،مثل استمرار در مسیر و ارزش ارائه دادن به جهان و بهترین خودم باشم و احساس خوب داشته باشم) و کارهارو به خدا بسپارم و جهان مسیر ارتقا و پیشرفت منو انجام بده نه اینکه از صحبت های استاد دچار کج فهمی بشم و بخوام خودم وقتی به بهترین خودم در کاری که الان دارم تبدیل نشدم جابجایی فیزیکی داشته باشم…پس هدایتش رو خواستم
دیدم دقیقا راجب همین موضوع به کامنت سمیه عزیز هدایت شدم و چقدر جواب منو خدای من داد
که فقط از خودش بخوام و این قدرت رو داره که منو در دل کسی بندازه دل بنده هاشو برام نرم کنه و همه جهان بشه دستی از دستان خدا برای اینکه کار های منو انجام بده واقعا هم همینطوره بارها و بارها و بارها در اداره جات بطور جادویی و شگفت انگیزشی کارمندان با خوشرویی تمام و احترام با من رفتار کردن و خیلی سریع کار من انجام شده خدایا سپاسگزارم چه احساس خوبی دارم که دیگه اصلا کاری با دنیای بیرون نداشته باشم فقط فقط درون و روی خودم کارکنم
سلام سمیه عزیزم.
حالت چطوره دختر؟!
امیدوارم که فوق العاده باشی.
باورت میشه من اصلاً عادت ندارم که کامنت فایلهای دانلودی رو بخونم؟!
اصلاً جز برنامههای امروزم نبود که این فایل رو گوش بدم.
الان پسرم رو خوابونم و دیدم خوابم نمیاد تصمیم گرفتم که این فایلو گوش بدم و چه فایل بینظیری بود.
اومدم توی قسمت دیدگاهها و دیدگاه خودم رو نوشتم و همینطور اومدم پایین. بعد از دیدگاه خودم دیدگاه تو رو دیدم.
نمیدونم چی شد که شروع کردم به خوندن و ادامه دادم و ادامه دادم تا اینکه اسم خودم رو توی کامنت دیدم :)))))))))
اصلاً برگام ریخت.
من حتی فکرش رو هم نمیکردم که جواب من توی عقل کل بتونه اینقدر به واضح شدن مسیر به تو کمک کنه. و چقدر الان خوشحالم که شنیدم موفق شدی تصمیم خودت رو بگیری و در مورد اون مسئله به آرامش و صلح رسیدی.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
نمیدونم چرا ولی احساس میکنم که خدا بهم یه شیرینی خوب داده، یه جایزه، یه پاداش.
خدایا شکرت.
در مورد شغل هم اصلاً نگران نباش. مطمئن باش یه شغل خوب، توی یه جای خوب، با شرایط خیلی خیلی بهتر در انتظارته.
تنها کاری که الان باید بکنی اینه که حال خودت رو خوب نگه داری. همین.
در پناه الله باشی دوست ثروتمند و قشنگم :)))
سلام به جمع گرم و صمیمی استاد عباسمنشی عزیزم
که هر لحظه بودن در کنارتون یه دنیا آرامش و عشقه برام.
دوست داشتم از نحوه ی آشنایی با استاد که بی ربط هم نیست به موضوع این فایل براتون بگم
نوشتن و گفتن این خاطره ها خیلی چیزا رو برام یاداوری و روشن میکنه
یادمه یه تایمی درگیر یه رابطه عاطفی بودم که قهرو دعوا توش زیاد بود، وابستگی من و اینکه توقع داشتم کارایی که من میخوامو انجام بده تا من خوشحال بشم و انجام ندادن ایشون باعث این اختلاف ها و بحث ها میشد.تو همون حال داغون نمیدونم چجوری و از کجا رسیدم به یکی از فایل های رایگان استاد، تا اون زمان نه اسمی از استاد شنیده بودم و ن فایلی ازشون دیده بودم
انگار یهو خدا یه فرشته به اسم استاد عباسمنش برام فرستاد که تو اون لحظات آرومم کنه،اون فایل و شاید صدها بار گوش دادم .حتی موقع خوابم هندزفری تو گوشم بود.اون حرفا مثل مسکن قوی بود که بهم تزریق میشد و روحمو جلا میداد.
بعد یه مدت اون رابطه تموم شد و منم دیگه کم کم با دوری پارتنرم و تموم شدن این رابطه کنار اومده بودم.
دیگه پیگیرفایل های استاد هم نبودم اصلا خبر از وجود این سایت و محصولات استاد و این داستان ها نداشتم و البته زیادهم پیگیر نشدم.
فقط هرازگاهی که دلم میگرفت یا مشکلی داشتم برای اینکه آروم بشم دنبال اون فایل استاد میگشتم و گوش میدادمو تموم.
الان تازه میفهمم وقتی تو مدار اگاهی ها نباشی یعنی چی.
بعد گذشت یک سال و نیم سروکله همون دوستم پیدا شد،اصرار و خواهش که همدیگرو ببینیم، چند ماه طول کشید تا رضایت منو بگیره ک فقط یه ملاقات باهم داشته باشیم چون احساس میکردم حسی بهش ندارم.ولی با اصرارهای زیادش دیگه خودمو راضی کردم یه بار برم و پای حرفاش بشینم.
وقتی رفتم دیدم چقدررررررررر تغییر کرده، از وضعیت مالی بگیر تا شرایط شغلی و اخلاقی و موقعیت اجتماعی و خیلی چیزای دیگه.اصلا انگار شده بود دقیقا همون چیزی که من میخواستم، حتی مدل حرف زدن حتی نوع حرف هاش دقیقا همون چیزی که همیشه تو ذهنم بوده و از خدا میخواستم.
آنقدر متعجب و خوشحال بودم ک خدا میدونه.اون شب بعد قرار از خوشحالی خوابم نمیبرد تا خود صبح بیدار بودم از ذوقم.با اینکه زبونی از خدا تشکر میکردم ک انقدر اون آدم تغییر کرده و شده ایده آل من، ولی توی ذهنم کلی بهش قدرت دادم، با خودم میگفتم همین میشه سکوی پرتاب من برای رسیدن به هدف هایی ک دارم، چند تا هدف داشتم که با توجه به موقعیتی که داشت مثل آب خوردن میتونست کمکم کنه، حالا سوای اینکه چون اخلاقشم احساس میکردم عوض شده یه حس دوست داشتنی هم بوجود اومده بود برام.
همه اینا دست به دست هم داد تو زمان کوتاهی یهو بشدت عاشق و وابسته ش شدم.
دیگه ازش بت ساختم که این باشه همه چی حله.
به غیر خدا دل بستم و………
نتیجه شرک چی میشه؟؟؟؟؟؟یهو دقیقا تو همون لحظه ای که فکر میکنی همه چی دیگه درست شده داره عالی تر هم میشه یهوووووووو با طناب همون بتت با کله میفتی ته چاه.
یهو بی دلیل همه چی خراب شد تموم شد، ولی این دفعه خیلی داغون تر شدم.همش دنبال چرایی قضیه بودم که بفهمم چرا یهو اینجوری شد، مگه من چیکار کرده بودم.
تو همون حال داغون باز کشیده شدم سمت فایل فقط روی خدا حساب کنه استاد
گوش میدادم و گریه میکردم انگار تازه داشتم میفهمیدم چی داره میگه، به جان خودم اصلا حرف ها انگار عوض شده بود انگار اصلا نشنیده بودم اینارو همینطور کم کم کشیده شدم سمت سایت و کامنت های بچه ها،کم کم داشتم میفهمیدم داستان چیه
یه تلنگر از یه شخصی خوردم دو سال پیش و اسم استاد خورد به گوشم
شاگرد خوبی نبودم توجه نکردم شایدم وقتش نشده بود، بعد دوسال باز از طریق همون آدم این دفعه با ضربه سنگین تر باز رفتم سمت استاد و فهمیدم و درک کردم خدارو، فهمیدم اصلا توحیدی ک میگن یعنی چی…..
خدا میدونه چقدر من الان از این آدم تو دلم با اعماق وجودم سپاسگزارم که با تلنگر هایی که بهم زد نتیجه ش شد همین که الان اینجام، در کنار شما
رفت و خودشم نفهمید دست خدا بود برای من برای بهشتی شدن زندگیم.
الان تازه درک کردم چرا یهو همه چی خراب شد، هر کدوم از اون جریانات هزاران درس داشت برام که با فایل های استاد رسیدم بهش و هر روزم دارم بیشتر درکش میکنم.حالا اول کارم، خیلی خودمو دارم کنترل میکنم ک عجول نباشم عمیق درک کنم صحبت های استادو.چه غوغایی بکنم با خرید اولین محصولم……………..
درود بر استاد عباس منش عزیز و بقیه دوستان سایت…
من یک موضوع راجبه ژنتیک بگم که خیلی ازم میپرسم.
من شغلم ارایشگریه و اکثر مشتری ها راجبه ریزش مو سوال میکنم میگن این ارثیه یا اینکه طرف هنوز موهاش پرپشته میگه من چند وقت دیگه کچل میشم میپرسم چرا میگه بابا یا داییم یا عموم موهاش ریخته منم قیافم مثل همونه دیگه چکار کنم که ارثیه منم قبلاً و حتی آخرین بار همین امروز که یکی از مشتریام گفت ما ریزش مو برامون ژنتیکه منم گفتم والا اگر ژنتیک باشه من باید تا الان کچل میشدم من بابام،عموهام و داییم موهاشون ریخته ولی از همون اول باور داشتم که موهای من قرار نیست چیزیشون بشه و اینکه ارثی هست رو قبول نداشتم(البته قبلاً غیر آگاهانه این رو میگفتم و الان واقعا برام باور شده)یا اینکه پرسید سشوار باعث ریزش میشه فلانی گفته اینجوریه اون یکی یه حرفی دیگه زده نظر شما چیه؟منم گفتم والا اگر ریزش فقط برای سشوار بود من 15ساله دارم سشوار میکشم همه چی هم استفاده کردم اتفاقی نیفتاده پس اگر فکر میکنی ارثیه خب احتمالا بریزه موهات و خلاصه کلی مشاوره دیگه بهش دادم.
خیلی از ماها اتفاقات رو در ظاهر میبینیم دیگه میگیم اره دیگه این حتما درسته و به قول استاد که گفتن دانشمندان آزمایش انجام دادن آزمایش 100نفر توی 8میلیارد نمیشه کاملا درسته…بسیار ممنونم از استاد عزیز بخاطر مطالبی که میگین واقعا خیلی وقتا خیلی سوالا که میاد تو ذهنم همین که میام توی سایت خدا خودش به مسیر مناسب راهنمایی میکنه بسیار سپاس گذارم برای انتقال این آگاهی ها…