اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد من هنوز فایل رو ندیدم . فقط موضوع فایل رو دیدم از خود بی خود شدم . چون من این روزها دارم به شدت تو باور توحیدیم کار میکنم و هر چقدر گوش میدم سیراب نمیشم. شما تو فایل توحید عملی 6 گفتید من اول باورهای توحیدیم درست شد و بعد نتایج زندگیم اتفاق افتاد . وااااااااااااای استاد هر روز به شوق توحیدی تر شدنم از خواب بلند میشم و هر روز تو دفترم مینویسم من میخوام از دیروزم توحیدی تر بشم و جهان رو ببین چطوری داره به خواسته های من پاسخ میده . الله اکبر الله اکبر الله اکبر
استاد الان واقعا به این درک رسیدم که عامل بدبختی اکثریت مردم شرک هستش و چقدرررررررر هم پنهاااااانه.
چند روز پیش به خودم میگفتم :تو قبلا نماز میخوندی و می گفتی سبحان ربی الاعلی وبحمده آیا واقعا منظورت ( رب) بود . یک بار سبحان دلار بحمده بوده ، یه بار سبحان مادرم و پدرم بحمده ، یه بار سبحان رئیس جمهور بحمده، یه بار سبحان سپاه بحمده ، یه بار سبحان مادرشوهرم بحمده ، یه بار سبحان معلم کلاس سومم بحمده ، یه بار سبحان برجام بحمده ، …. و آخریش سبحان شوهرم بحمده . شایدم آخریش نباشه و بازم پیدا کنم
هممممممممه خدای من بودن. قدرت رو تو همه میدیدم جز اون الله یکتا جز رب من
نمیدونم با چه زبانی از شما تشکر کنم استاد به خاطر این فایل های توحیدیتون . الان که دیدم موضوع فایل توحید عملی 8 هست میخوام بال در بیارم و بدون اینکه فایل رو ببینم اومدم سریع پیام بزارم و ازتون تشکر کنم . استاد من خدای واقعی رو با شما پیدا کردم .
تصور کنید پدری را که بسیار ثروتمند و قدرتمند و دارای اعتبار بالایی در نزد مردم است و این پدر تنها یک پسر دارد که خیلی دوستش دارد و به او گفته که هر وقت ؛ هر چیزی که خواستی بیا پیش خودم تا به تو آن چیز را بدهم
حالا یک روز به این پدر خبر میدهند که پسرت رفته در خانه همسایه و از همسایه تقاضا کرده که هزینه یک آدامس نعنایی را به او بدهد تا آن را تهیه کند و مصرف کند…
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است…
چه حالتی به این پدر داستان ما دست میدهد؟
حتما پدر داستان ما با خودش میگوید که ایکاش فرش خانه ام را آتش میزدی ولی چنین کاری با من نمیکردی…
پدر داستان ما با خود میگوید که من بروی پسرم غیرت داشتم و حاضر نبودم که خواری درخواست از غیر خودم را در چهره او ببینم اما او چه کرد؟…
این فقط یک مثال بود تا کمی مفهوم شرک را درک کنیم
و گرنه خدا کجا و این پدر کجا….
شرکی از جنس اینکه من قدرت خدای خودم را نادیده بگیرم و به هر چیزی روی آورم غیر خودش
شرکی از جنس اینکه خدا با خودش میگوید
نگاه کن اینو ؛ چه قدرت عظیمی درونش گذاشتم ولی او چه کرد با خودش؟
حرف برای گفتن زیاد است…
حضرت داوود سوالی برایش پیش آمد که خدایا چرا خلق را آفریدی؟
پرادایس زیبا ، زیباتر و دلرباتر شده با اون ابرهای پشته ای در حال حرکت ، با اون فواره که موجهای کوچیک زیبایی ایجاد کرده
من نمونه ای بارز در مقابلم دارم در خصوص این تحقیق ، من دوتا خواهر دوقلو دارم که در شرایط یکسان و در یک خانواده بزرگ شدن و در یک رشته تحصیلی تا پایان لیسانس با هم بودند و بعد از آن هر کدام زندگی کاملا جدا و برعکس هم دارند و هر کدام براساس باورهاشون زندگی اونها داره پیش میره یکیشون سرشار از نعمت و زندگی عالی ولی یکی دیگه در شرایط خیلی خیلی معمولی هستن و بعد از شروع دوره ثروت 1 و عوامل و مثالهای عالی که استاد زدن من همیشه به دنبال این الگوها در بیرون و جامعه هستم و وقتی دقت میکنم کامل میتونم تاثیر باورها را در زندگی و شرایط خودم و دیگران ببینم
و امــــا پاسخ به سوالات شما :
زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
در این زمانها دقیقا قدرت خلق رو از خودم گرفتم و احساسی که بمن دست میده این هست که من یک عروسک خیمه شب بازی و فقط بازیگر هستم
——————
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
این باورها در اون شرایط باعث احساس بدتر در من میشده و بعلت عدم باور تغییر شرایط توسط خودم به ناامیدی و افسردگی رسیدم چون همیشه خودمو در مقابل این عوامل عملا خلع سلاح میدیم و از اونجا که قانون میگه احساس بد = اتفاقات بدتر شرایط بدتری پیش می اومد و دقیقا انگار در یک مرداب دست و پای الکی میزدم و از اونجا که افراد قانون رو نمیدونن که احساس بد اتفاقات بدتر رو پیش میاره در این مواقع میگن :
“” وقتی بیاد همه چی با هم میاد “” یا اینکه “”هر چی سنگه مال پای لنگه””
—————————————
و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
دقیقا در این زمان شرک خودشو بوضوح نشون داده و من بجای باور به اینکه خدایی هست که برای همه ما هست دست به دعا و نذر و شفاعت و پیدا کردن پارتی و گرفتن قرض و بدهی شده ایم و منتظر بهتر شدن شرایط و گذر از شرایط حساس کنونی بوده ایم و همیشه منتظر یک معجزه بوده ایم غافل از اینکه این خود من هستم
که معجزه رو خلق میکنم .
—————————–
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
بعد از آشنایی با سایت و تغییرقدم به قدم الگوها و باورهای ذهنی شرایط زندگی من بهتر و بهتر شده و شرایط بهتری رو تجربه میکنم در تمام ابعاد زندگی من این تغییرات کاملا مشهود هست و افراد برام دیگه بت نیستن ، اعتماد بنفس من خیلی بیشتر شده ، با خودم بیشتر در صلح هستم
با شروع دوره جدید کشف قوانین و جلسه اول و تعهد به انجام تمرین و تیک خوردن درخواستها این باور که من خالق اتفاقات هستم نه هیچ عامل دیگه ای در من داره قویتر میشه
——————————————————–
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
با کنترل ورودیها ، بمباران کردن ذهن با فایلها ، خواندن کامنت دوستان و آگاه شدن از نتایج اونها باعث شده که خیلی بهتر از قبل باورهای شرک آلود رو تشخیص بدم
و این باور باعث جسارت و شجاعت در من شده و باعث شده که نوسانات دلار و نوسانات بازار و گاها کاهش فروش منو ناراحت و عصبانی نکنه
از نه گفتن افراد دیگه ترسی ندارم و برام مهم نیست
دچار حرص و طمع نمیشم
آرامش و آسایش بیشتری دارم
ایمانم بیشتر شده
لذت بیشتری میبرم
در چالشها و مسائل سردرگم و دستپاچه نمیشم
مسائل و مشکلات من خیلی کمتر شده
چرخ زندگیم روون تر شده
سپاسگزار شما و خانم شایسته عزیز هستم بخاطر فایلهایی که سرشار از آگاهی هست و هر روز ما رو به سمت بهتر شدن سوق میده
الان نزدیکهای 4صبح هست وگفتم یه نگاهی به سایت بندازم ببینم استادفایلی گذاشتن که دیدم خدای من عجب فایلی.مثل همیشه عالی.دیگه نتونستم کامنت نزارم.وازشمادوانسان بسیارباارزش زندگیم که عاشقتون هستم تشکرویژه داشته باشم.خانم شایسته عزیزکه دیگه نمیتونم ونمیدونم چطوری ازشون تشکرکنم بابت دوره شیوه حل مسائل وبخصوص کشف قوانین که چقدرچقدراین دودوره ازهرنظرفوق العاده هستن ووجودتوشخم میزنه وهرچی هستی میاره رودایره .باهمون مقدمه اول که هدیه باارزشی دریافت کردم .باجلسه دوم دریک ساعت4قراردادمالی تنظیم کردم به لطف پرودگاروحق الوکاله خوبی دریافت کردم.اصلانمیتونم سرسری ازاین دوره بگذرم ودارم به لطف خداباتمرینات موشکافانه جلومیرم.میدونم وایمان دارم به یاری خداوندخیلی تغییرات ارزشمندی درشخصیتم ایجادمیشه ونتایج عالی دریافت میکنم.تمام دوره های شماارزشمندهستندحتی فایلهای دانلودی .ولی استادبهتره بااجازه بگم دواستادگرانمایه که این دوره کشف قوانین بینظیره بینظیر.یعنی هرکسی وارداین دوره بشه وبخوبی تمریناتوانجام بده غیرممکنه نتایج واردزندگیش نشه.چون دارم نتیجه میگیرم که میگم.
سلام استاد جان و مریم جان واقعا برای تمام این زحمتهایی که میکشید برای اگاهیای عالی که بمن و دوستانم میدید ازتون سپاس گزارم.
استاد 99درصد اینکه باعث میشه این حرفا گولمون بزنه و نتایجمون یویو باشه 9999999999999درصدش حرف و چرت پرتای بقیس/واقعا این مسیر یک رونده و هرچی میگذره من بیشتر میفهمم حرف مردم فقط لباس پوشیدن وسایل خونه خریدن یا شغل اینا نیست/قلب صحبتهای شما ازحرف مردم اینکه قانون بهش عمل نکنیم و جوگیر نشیم همچیو خراب کنیم و به عقب برگرددیم….
استاد من 7 ماهه دارم دوره روانشناسی ثروت کار میکنم هر موقع میرسیدم به قسمت استعداد و کسب مهارت یا شغل قلبم درد میگرفت ولی سعی میکردم گوش کنم به حرفتون و این اگاهیارو تکرار کنم و اعراض کنم از ورودی منفی/تا قبل از شکستن این باور استعداد من دنبال یکاری بودم پول درارم دنبال وانت بار برای بار کشی رانندگی وقتی شما گفتید که کار کن رو باورات هدایت میشی به چیزی که عاشقشی من فکر میکردم به رانندگی علاقه دارم نگو نشات میگرفته بخاطر پول چون کار ساده هست و من دنبال چیزی که واقعا خوشم میومد نمیرفتم فقط بخاطر این باورا که/
1/سنت از دانشگاه گذشته
2/اگر الان بخوای شروع کنی به یاد گیری کو تا پول دراری
3/همه مسخرت میکنن
4/بقیه چی میگن میگن کار نمیکنه پول دراره و غیرههه
و علاقه من کامپیوتر بود با این باور رفتم شروع کردم که مگه بیل گیتس دانشگاه رفت مگه اصلا ایه نازل شده که هرکی 27 سالشه نمیتونه برنامه نویسی طراحی وب امنیت شبکه یاد بگیره من ایه نازل شده و به همین سادگی شجاعتی در دلم افتاد و با همون چیزی که داشتم رفتم برای یادگیری و اموزش و الگو گرفتم از جف بزوس که در شروع کسب کارش گفتید ما تا 20 سال اینده به سود دهی فکر نمیکنیم منم به خودم گفتم تا 3سال اینده به درامد فکر نمیکنم و صدمومیزارم متخصص شم تو این کار و بخودم 3سال زمان میدم هرچی که داشتم میپوشم اگر نداشتم نمیپوشم هرچی داشتم میخورم اگرم نداشتم دیگ یک نون بربری که میتونم بخرم با پنیر بخورم /گوبابای حرف مردم و شروع کردم…
استاد واقعا سپاس گزارم ازت واقعا تو همچی ازت الگو میگیرم عکستو زدم رو چوب زدم اتاقم هروز نگات میکنم و وقتی گات میکنم قانون و تعهدام یادم میفته واقعا ازت سپاس گزارم این سایت بی نظیره عاشق دورهای 12قدم و ثروت هستم واقعا عالیه واقعا ادمو عوض میکنه واقعا …
درود برهمه دوستانی که کامنتو خوندید ودرود به استاد
ای پروردگار من و ای یگانه فرمانروای قدرتمندِ بینهایت، جز تو قدرت و معبودی نیست، مرا به راه راست هدایت بفرما و انگشتانم را در راستای صراط مستقیم و رضای خودت به حرکت درآور و بر قلبم هر آنچه از خیر و نور هدایت خودت است الهام کن، و میدانم در این راه هیچ مانع و تسلطی بر من وجود ندارد جز وجود خودم و باورهای شرک آلودم. خدایا مرا از سنگهای شرک رها کن و با بال توحید در آسمان بیکران خودت به پرواز درآور. «إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ»
سلام و درود و رحمت و برکات و نعمات الهی بر عزیزانم که همواره در مدار توحید هستند، سلام استاد عباس منش عزیز ،سلام استاد شایسته گرانقدر، سلام خانواده نازنینم. همواره در پناه رب العالمین از جریان سراسر نور هدایت رب العالمین بهرمند و برخوردار باشید.
از صبح که سایت رو رفرش کردم و فایل جدید رو دیدم تمرکزی و بقول استاد لیزرفوکس اومدم سراغ همین فایل درحالیکه صبح که از خوابگاه داشتم میومدم سر کار گفتم امروز هر طور شده باید یه دور کامل فایلهای عزت نفس رو گوش بدم.
آقاااااا بییییخییییااااال ، فکر کردی خودتی که داری روی خودت کار میکنی؟ خدا به موسی پیامبر گفت «وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» تو رو برای خودم ساختم. الان حمید، تو چی فکر کردی پیش خودت که به عقل و دانش خودت تکیه کنی و رشد کنی. تسلیم و خاضع باش به درگاه فرمانروای زنده و جاویدان که از افتادن یک برگ تا راه رفتن مورچه در دل شب تا گرانش سیاهچاله ای که کهکشانی رو در خودش میبلعه همه و همه در ید قدرت و در دایره احاطه علم اونه. بارها و بارها اومدم توی سایت و نشانه روزانه ام رو دیدم و عجییییییب دیدم نشانه روزانه من هماهنگه با اتفاقات همون روزم. میگم خدایا مدیر سایت شما هستی ، من تسلیمم، بگی بنویس مینویسم ، بگی اجازه نوشتن نداری، بازم تسلیمم. این باور منه که سایت رو خداوند داره مدیریت میکنه نشون به این نشون که وقتی همین فایل رو سه بار نگاه کردم برای نوشتن کامنت از نشانه روزانه کمک گرفتم فایل قسمت 29 لایو استاد عباس منش با دوستان اومد.
و وقتی لایو قسمت 29 رو دیدم، متوجه شدم عجیب اون فایل با این فایل مکمل همدیگه هستن. و وقتی رفتم سراغ قرآن کریم برای استفاده از جریان هدایت نورانی قرآن، هدایت شدم به آیات ابتدایی سوره نمل. یه وقتایی حس میکنم تحمل یه سری هدایت ها رو ندارم چون هنوز ظرف وجودم کوچیکه. تا حالا سعی کردین یه سطل آب رو زیر یه آبشار یا جریان تند آب پر کنید؟ سطل از دست آدم رها میشه، چون جریان خیلی قویه. حکایت سطل منه و جریان قوی هدایت، ضعف میکنم، گیج و منگ میافتم یه گوشه، یادم میافته به اون فایلی که استاد میگه توی بندرعباس بودم وقتی به یه درک جدیدی از قرآن میرسیدم شب تا صبح راه میرفتم و با خودم حرف میزدم… بقول آمریکایی ها Come on… من که از موسی پیامبر قویتر نیستم که وقتی خداوند یه نشانه ای از خودش رو بر کوه متجلی کرد، موسی غش کرد افتاد، وقتی به هوش اومد به سجده افتاد که سبحان الله ، «که نیارزد این تمنا به جواب لن ترانی»
این آیات ابتدایی سوره نمل از عظمت و بزرگی هدایتهای قرآنی به اهل ایمان خبر میده. عبارات رو ببینید «هدیً و بشریٰ» هدایتگر و بشارت دهنده. هدایت به مسیر های پر نعمت و صراط مستقیم و بشارت دهنده و نوید دهنده اتفاقات و نتایج عالی و توحیدی. اهل ایمان همواره صلاه یا نماز و یاد خدا رو برپا میدارن (فعل مضارع، همیشگی ، گاهی اوقات نگاه کردن به یه برگ گل ، شنیدن صدای یه پرنده ، تماشای یه منظره هم میتونه صلات و یاد خدا باشه) زکات میدن. به اشکال مختلف (گاهی اوقات شاید یه لبخند و روی خوش هم بتونه زکات باشه) و یقین داشتن به آخرت.
یه عده بزرگوارانی هم هستن که به این قوانین اعتقاد ندارن و ما رو مسخره هم میکنن و اینجاست که بقول حافظ باید گفت «آه اگر از پس امروز بُوَد فردایی»
و قانونی که همیشه کار میکنه و توحید که همیشه انسان رو بالا میبره و شرک که همیشه و همیشه انسان رو پایین میکشه.
قبلا هم توی کامنت ها گفته بودم در مورد تعهد امسالم که روی توحید کار کنم، خودم حس میکنم دارم تغییر میکنم، حس میکنم ظرف وجودم داره بزرگتر میشه، حس میکنم روی شونه های خدا نشستم ولی اگه بخوام ادعا کنم بهتون میگم هنوز هیچی از توحید نفهمیدم، هنوز باورهای شرک آلود توی لایه های پنهان ذهن وجود دارن که منو پایین نگه داره و اجازه پرواز بهم نده. از کجا میگم از نتایجم. ولی به چرخه تکاملم احترام میذارم. همون جمله ای که توی داستان هدایتم نوشتم «هر چقدر ارتفاع سازه ای که بخوای بسازی بلند تر باشه از عمق پایینتری باید شروع کنی به ساخت و ساز»
یه کلمه ای داریم بنام Logic به معنی منطق. اونهایی که سیستم ها رو طراحی میکنن و برنامه نویسی رو مسلط هستن اینو میدونن(من هیچی ازش نمیدونم، جز همین یه کلمه، ببخشید تو کار متخصصان این حوزه دخالت میکنم)
وقتی یه سیستمی طراحی میشه یه سری لاجیک ها براش مینویسند که صرف نظر اینکه اون اپراتور حواسش باشه یا نباشه اون لاجیک خودش کارشو انجام میده. مثال بزنیم. توی پالایشگاه یه سری مخازن داریم که اگه اگه مخزن B دچار حریق بشه، لاجیک سیستم اینه که مسیر فوم رو به مخزن B باز کنه برای اطفاء حریق و مسیر آب رو باز کنه به مخزن A و مخزن C، و اونها رو خنک کاری کنه. همزمان پمپ های اصلی شبکه رو روشن کنه بدون نیاز به حضور اپراتور. و خودش اعلام حریق کنه، خودش با یه سری نقاط تماس اضطراری بگیره. وقتی آتش نشانی برسه توی محل حداقل 70% کار انجام شده. مثال دوم رو بزنم از مبحث مورد علاقه ام صنعت هوایی (جووووووون) یه هواپیمای مسافربری مدرن میخواد فرود بیاد، لاجیک سیستم مدیریت پرواز اینه که با فلان مقدار سرعت و و فلان درجه فلاپ های روی بال و عدد ارتفاع سنج که رو به کاهش باشه به احتمال زیاد هواپیما در حال فرود باشه، اگه خلبان یادش رفته باشه ترمز ها رو از حالت قفل خارج کنه توی اون لحظه سیستم به صورت اتوماتیک و بدون نیاز به زدن دکمه ای قفل ترمز ها رو آزاد میکنه .چرا چون این لاجیک سیستم کنترل پروازه …
بعد از خوندن یه سخنرانی طولانی دیگه از حمید امیری شما رو دعوت میکنم به خوندن نتیجه گیری… استاد توی دوره دوازده قدم میگن ابزار ذهن منطق هست (خدایا این استاد عباس منش بینظیره، این جمله ابزار ذهن منطقه رو توی هیچ کتابی نمیشه پیدا کرد ولی استاد به ما آموزش داده) توی ذهن یه سری منطق ها ، یه سری لاجیک ها وجود داره. به درست و غلط لاجیکهای ذهنمون کاری نداریم. تا زمانی که فلان لاجیک وجود داره فلان نتیجه بدست میاد. تماااااام . هر بار هواپیما بخواد فرود بیاد لاجیک براش قفل ترمز چرخ رو آزاد میکنه. توحید در حمید امیری اثر نمیکنه تا زمانیکه لاجیک شرک آلود داره توی اعماق ذهنش کار میکنه. ژنتیکِ تو باعث شده به خوشبختی نرسی ؟ اکی این لاجیک ذهنِ توه، پس تو به خوشبختی نمیرسی، به توحید نمیرسی. اگه میخوای به توحید برسی باید این لاجیک های غلط و شرک آلود رو پاک کنی و به جاش یه لاجیک توحیدی رو جایگزین کنی.
استاد کلی مثال زدن از قانون سلامتی و نتایج اون و یه سری لاجیک ها و باورهای غلط در خصوص ژنتیک.
یکی از همین موضوعات ژنتیکی که همه میگن ریزش مو آقایونه. من این موضوع رو باور کرده بودم و البته تمام اقوام و فامیل و طایفه ما از یه سنی به بعد دیگه کلا موهاشون میریزه. و منم همیشه نگران این موضوع بودم و انواع و اقسام مکمل های غذایی و شامپوهای گرون قیمت رو امتحان کردم تا جلوی ریز مو هام رو بگیرم. ببینید تمرکز روی ریزش مو برای دفع ریزش مو. برادر بزرگترم مجید از همون اول بیخیال این موضوع بود و اصلا دغدغه اش رو نداشت. با اینکه 9 سال از من بزرگتره موهاش از من پرپشت تره. چند روز پیش به خودم میگفتم شاید اصلا ریزش مو ژنتیکی نباشه. چی میشه اگه یه راهی وجود داشته باشه که با اصلاح تغذیه یا هر کاری دیگه موها دوباره پرپشت بشه. وقتی استاد عباس منش تونست با اصلاح تغذیه و قانون سلامتی اون نتایج رو به اثبات برسونه شاید این موضوع هم قابل انجام باشه.
یه مثال دیگه از ژنتیک بزنم. بیماری MS که ظاهراً میگن به ژنتیک ربط داره. توی تمام اقوام و طایفه ما همه در اثر کهولت سن فوت کردن و بدترین بیماری مشاهده شده بیماری پارکینسون بابای من بود. که اونم ماجرا داشت. پسر عموی من خیلی اتفاقی توی سن جوونی با MS به رحمت خدا رفت. اگه ژنتیک ربط داشت چرا فقط یه نفر. عموی من 15 سال از بابام سنش بیشتر بود ، بقول استاد «علی بی غم» بود. میگفت و میخندید و اصلا نگران هیچی نبود. همیشه میگفت من نگران مردن نیستم، خدا یه مرگ راحتی بده. بابای من ولی بشدت بشدت نگران سلامتیش بود و در زمانی که هنوز سالم بود همش میگفت خدا نکنه من مریض بشم و خونه نشین بشم روی دست زن و بچه. و یهویی یه اتفاقی براش افتاد و رفت توی پروسه پزشکی و دکترها تشخیص دادن که بعله ایشون پارکینسون داره. با تمرکز لیزری روی بیماری شون موجبات تعجب چند پزشک فوق تخصص شده بود که میگفتن ما با این همه سال تجربه تا الان هیچ مورد پارکینسونی نداشتیم که اینقدر سرعت رشد بیماریش زیاد باشه. بعد میدونید بزرگوار حرف کیو باور داشت حرف یه پزشک عمومی که سالها پیش گفته بود تخم مرغ چون کلسترول داره برای سلامتی ضرر داره. بماند که به لحاظ سلامتی به چه سطحی رسیده بود این اواخر ولی تا روز آخر بنده خدا تخم مرغ نخورد.
ولی خب عموم خیلی فعال بود و یه روز توی باغش داشت بیل میزد و خسته شد، یهو نشست و تموم کرد.
پدرم سبک زندگی بشدت مذهبی هم داشت. من وقتی پیشش قرآن میخوندم یه فتحه و کسره رو اشتباه میخوندم از حفظ بهم میگفت برگرد فلان کلمه رو اشتباه خوندی. از پدرم شنیدم که پدربزرگم ماه رمضان هر روز از بعد از سحر تا موقع افطار یه ختم کامل قرآن انجام میداده…ولی خب چرا بهش عمل نمیکردن؟ چرا زندگی شون شبیه قرآن نبود؟ اتفاقاً در کنار مذهبی بودن نظامی بازنشسته هم بود، خونه همیشه مقررات پادگانی داشت، ولی خب چرا هیچوقت برای خودش جواب نداد؟
استاد مثال دوستانی رو زدن که گفتن کاش پدر ما هم سختگیر بود، خب اکی ،چرا این سختگیری ها برای استاد جواب داد، نتایج رو برای استاد نازل کرد ولی برای همون پدر بزرگوار نتایج نیومد. خب ایشون که قاعدتاً باید شایسته تر از استاد عباس منش باشن برای داشتن نتایج.
اگه سختگیری های پدر من نتیجه میداشت چرا برای من و برادرام نتایج متفاوت رقم خورد ؟
استاد یه جایی مثال افرادی رو زدن که توهم توطئه داشتن و یه سری شایعات رو میگفتن. یکیش همین آقای کوین ترودو بود که من توی داستان هدایتم بهش اشاره کردم. مدتها من فایلهای این بزرگوار رو گوش دادم و توهم این رو داشتم که اصلا گروه های مخفی دارن زندگی کل مردم دنیا رو مدیریت میکنن و یه سری لنزها و دوربین ها ما رو زیر نظر گرفتن که حتی خبر دارن ما ناهار چی خوردیم ، و بعد از شام چند تا لیوان آب خوردیم. و هیچ راهی نداره ثروتمند بشی مگه اینکه از طریق و با اجازه گروه های مخفی باشه ، توی صحبتهاش اینو میگفت که «یه سری کتابهای سری هست که در دسترس مردم عادی نیست شما هیچ شانسی ندارید که بتونید اون کتابها رو بدست بیارید و اسرار ثروتمند شدن رو یاد بگیرید و فقط از طریق گروه های مخفی و افرادی که توی گروه های مخفی بودن میتونید ثروتمند بشید»… آخرش هم بزرگوار با اینکه پزشک نبود بخاطر تجویز یه سری داروهای پزشکی توی کتابش میندازنش زندان. من با گوش دادن به کوین ترودو بجای اینکه موفق تر بشم عملاً میدیدم هیچ شانسی ندارم ناامید تر شدم. و نهایتاً یه روزی که گفتم خدایا، هر چقدر اوضاع خراب باشه و گروه ها و سیاستمدار ها بخوان اوضاع رو کنترل کنن من مطمئنم تو مافوق همه قدرتها هستی ، «از همون لحظه ای که این حرف رو زدم اولین نشانه های هدایت برام آشکار شد» و بعد مدتی اومدم توی این سایت. از اونجایی که تسلیم خودش شدم. از اونجایی که قدرت رو دادم دست خودش. تازه چندان آگاهانه هم نبود. فقط این باور ته ذهنم وجود داشت که هرچقدر هر کسی، هر سازمان و ارگان و گروهی قدرتمند باشند، اینها بال مگسی هم نمیتونن خلق کنن و قدرت خدا بالای همه قدرتهاست.
کتابهای مخفی که اسرار ثروتمند و قدرتمند شدن توش نوشته شده و دست گروه های مخفیه؟! چقدر این جمله مضحک بود. این درحالیه که سالها کتاب ثروت و قدرت و توحید توی دستمون و توی خونه مون بود ولی ازش غافل بودیم، نهایتاً چندبار از زیرش رد شدیم. که اونم هیچ تأثیری نداشت. (فکرشو بکن طرف مریض بشه از جلوی داروخانه رد بشه تا مریضیش درمان بشه)
در مورد خودم اصلا نمیتونم ادعایی کنم که چیزی از توحید میدونم. نمیتونم هیچ ادعایی کنم. ولی همین که وقتی از همه جا ناامید شدم ، قدرت رو دادم به خودش ،همون موقع گره ها باز شد. یه وقتایی که کم میارم و خسته میشم ، ناامید میشم میگم خدایا من هر چقدر غلط برم ، اشتباه کنم، تقلای بی نتیجه کنم، باورهای غلط و شرک آلود رو داشته باشم ، یه چیزی رو مطمئنم که درست انتخاب کردم … اونم «تویی» خدایا مطمئنم تو رو درست انتخاب کردم.
«خدایا، بخششت از گناهم و گذشتت از خطاهایم و چشمپوشیات از تجاوزم و پردهافکنیات بر کردار زشتم و بردباریات از فراوانی جرمم، از آنچه از خطا و گناه عمدیام بود، مرا به طمع انداخت که از درگاهت چیزی را که شایسته آن از سوی تو نیستم درخواست کنم، آنچه از رحمتت نصیبم نمودی و از قدرتت نشانم دادی و از اجابتت به من شناساندی، پس بر آن شدم که با اطمینان بخوانمت و با انس و میل، بدون ترس و هراس، از تو درخواست میکنم و در آنچه به خاطر آن روی به پیشگاه تو کردم این است که از تو نیاز جویم، اگر برآورده شدن حاجتم تأخیر افتاد، از روی نادانی بر تو نکوهش ورزیدم، با آنکه شاید به تأخیر افتادن روا شدن حاجتم برایم بهتر باشد، چه تو به سرانجام امور آگاهی، پس هیچ مولای کریمی را بر بنده پستی، شکیباتر از تو بر خود ندیدم، ای پروردگار من، تو مرا میخوانی و من از تو روی میگردانم و با من دوستی میورزی و من با تو دشمنی میکنم، به من محبّت میکنی و من از تو نمیپذیرم، گوئی مرا بر تو حق مهر و محبت است! و با همه اینها چیزی تو را از رحمت و احسان بر من و مهر و محبت همراه جود و بزرگواریات بر من بازنمیدارد، بر بنده نادانت رحم کن و با فزونی احسانت بر او سخاوت و گشادهدستی داشته باش، زیرا تو بخشنده کریمی؛ دعای افتتاح»
«آن پیکِ ناموَر که رسید از دیارِ دوست ؛ آورد حِرزِ جان ز خطِ مُشکبارِ دوست»
«خوش میدهد نشانِ جلال و جمالِ یار ؛ خوش میکند حکایتِ عِزّ و وقارِ دوست»
«شکرِ خدا که از مددِ بختِ کارساز ؛ بر حسبِ آرزوست همه کار و بارِ دوست»
«سیرِ سِپَهر و دورِ قمر را چه اختیار؟ در گردشند بر حَسَبِ اختیار دوست»
«ماییم و آستانهٔ عشق و سرِ نیاز ؛ تا خوابِ خوش که را بَرَد اندر کنارِ دوست»
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
امیدوارم این تلگراف در بهترین زمان و مکان به دستت برسه …امیدوارم نیستم بلکه دیگه مطمئنم این قانون همیشه برقراره…
اما از یک چیز مطمئن نیستم …میخواستم برات بنویسم آماده ی یک تلگراف طولانی از سعیده باش که هرچقدر اسکرول کنی تموم نشه و تو دلت بگی بسسسه دیگه ،سرم رفت :)
اما مطمئنم نیستم جهان به این فرکانس الآنم ،به بغض های ترکیده و نترکیده…اصلا اجازه نوشتن میده …؟ چه برسه به تلگراف طولانی …
پس منتظر میمونم ببینم به کجا میرسم …
همون جایی نشستم که قبلا هم برات از همینجا از قلبم نوشتم …از روی سکوی خونه ی مادر بزرگ …وسط گل و گلدون …همراه با نسیم خنک شمال که صورتت رو نوازش میده …
طبق عادتم… قبل از صلات …وضو گرفتم …نیت کردم و آیات فوق العاده ی 5٢تا ٧6 سوره ی مریم باز شد …
اومدم یک آیه ش رو انتخاب کنم با خودم گفتم بین این همه عسل شیرین کدوم شیرین تره برای حمیدِ حنیف ؟
احساسم گفت بزار خودش بخونه و انتخاب کنه …
پس هروقت این تلگراف رو دریافت کردی حتما ی سر به این قسمت از کندوهای عسل بزن …
حمید عزیزم ،سعیده ای که الان داره برات مینویسه …در حال تلاش برای تسلیم بودن در قبال قدرت رب العالمین …
این روز ها همش باهم عشق بازی داریم …
میگه اینکارو بکن !میگم چشم … میرم انجام میدم …دیوونه میشم از نتیجه ش …
نمیدونی نمیدونی چقدر دلم میخواست زیر این فایل کامنت بزارم و از معجزات پروردگار بگم …خیلیم تلاش کردم …اما گفت نه …فعلا روزه ی سکوت تا زمانش برسه ..تا اونجایی که باید بنویسی رو بهت بگم ….
من چه قدرتی دارم بخوام بهش فرس وارد کنم ؟
منی که بلد نیستم یک بار کانال های دریچه دار سدیم پتاسیم یک عدد سلول از میلیارد میلیارد سلولم رو کنترل کنم …
چه حقی دارم ب خدا بگم چرا …؟
هرچند استاد تو یک فایل مصاحبه میگه … من حتی نمیتونم ادعا کنم تا حالا شده یک ساعت تسلیم قدرت خدا بودم ..
استاد عباسمنش که پرچم دار توحیده اینو میگه ..دیگه من از سعیده، یک عدد جوجه توحیدیه 56٠روزه چه انتظاری دارم ….؟
حمید جان الان که زیر آسمون تاریک شب گرگان نشستم و برات مینویسم …قرار نبود این ساعت این جا باشم … الان یا توی ماشین …یا خونه ی خوبش رسیده بودم فریدونکنار
برنامه ی عقل منطقی من این بود
اما به قول شما …پیش فرض های ذهنی ما کجا… برنامه ریزی های فرمانروا کجا …؟
چند تا اتفاق دست به دست هم دادند ،که من امروز نتونم برم …فردا هم کلی کار اداری داشتم اونجا …
اولش شاکی شدم … ی بحث ریزی هم با مادرم داشتم که چرا به حرف فلانی گوش دادی و رفتی ؟ الان من بخاطر این حرکت شما ،نتونستم برم و …
یکم که گذشت… خداروشکر تایم کم نه طولانی … به خودم اومدم …گفتم باریکلا سعیده …این بود قانون ؟ این بود تسلیم بودن ؟ این بود شرک نورزیدن؟
بقیه رو نصیحت میکنی مشرک نباشید بعد خودت دقیقا کجای داستانی ؟
مگر نه اینکه فکر کنی کسی غیر از خودت اتفاقات رو رقم میزنه این شرکه؟
مگه نه اینکه وقتی ادعای تسلیم داری باید به همه چیز برچسب الخیرفی ما الوقع بزنی و گزینش نکنی ؟
وای بر انگشت اشاره ای که به سمت دیگران گرفتی و غافل ازون سه انگشتی که خودت رو نشانه گرفته ….
سجده زدم برای فرمانروا و گفتم بِبببین … من جوجه تر ازونیم که چیزی از توحید بلد باشم… تو منو ببخش به بزرگی خودت …
یاد حرف استاد تو قدم نه میفتم که میگه وقتی تسلیم بودنت رو اعلام میکنی دیگه اتفاقات رو گزینش نکن ،نگو این خوب بود،این بد بود … میخوای جای بری ماشینت خراب میشه … بگو من نمیدونم …من نمیدددددونم… حتما قراره اتفاق بهتری برام بیفته…یا اتفاق بدتری نیفته …
من نمیدووونممم ….من تسلیمممم ….
مثل امروز … یک کار اداری گره خورد ،من باید ی مسافت طولانی رو میرفتم داخل شهر …با اینکه میدونستم احتمالا جواب نمیده ولی گفتم من تسلیمم… خدایا هرچی شما بگی …
وسعی کردم حالمو خوب نگه دارم …
رفتم،انجام نشد…
گفتم اوووکی حتما باید این راه رو مییومدم …
به الله قسم از پاساژ اومدم بیرون،دوستی رو دیدم که ١٢ سال ندیده بودمش !!!!!!
و چیزایی بهم گفت که اگر من اونجا نبودم ،هیچ وقت نمیدیدمشو نمیفهمیدم …
یعنی ببین خدا چه جوری پلن میریزه و برنامه ریزی میکنه حمید جان ….
چقدر ما میتونیم بهش اعتماد کنیم …؟ به تموم نوری که به ما تابیده تا الان … به وعده های اجابتی که هرکدوم از ما بارها و بارها بهش برخوردیم …
استاد تو جلسه ٣قدم ٩میگه
خداوند به همه ی شما وعده های خوب داده …اون هارو تکرار کنید …کهنه نکنید این وعده هارو …نزارید بره زیر خروارها نشخوارهای ذهنی و نجواهای شیطان ….
——————————————
بِبیییییین !
ی نگاه سرسری به کل نوشته هام کردم دیدم نه …بنظر میاد تونستم بنویسم :)
رفتم تو گوگل این دعای عید فطر رو کپی کنم دیدم صوتیشم هست…خیلی قشنگ بود …بهت پیشنهاد میدم حتما گوشش بدی …
این روز ها که موسیقی من آیه الکرسی و اسماالحسنی وربناست …
آهنگ های شادگوشیم هم هست برای کنترل ذهن …
ولی آرامشم رو از همین ٣تا فایل میگیرم …
استاد میگه ی جایی شما از بدنه ی جامعه جدا میشید…شبیه هیچ کدوم از آدم های اطرافتون نیستید …اینو وقتی درک کردم امروز نشسته بودم وسط حیاط دانشگاه و زل زده بودم به آسمون ابری پفکی و گذاشتم اشکام راحت سرازیر شه… و آدم ها با سرعت وعجله هر کدوم به سمتی از کنارم رد میشدند…
نمیدونم اصلا منو میدیدن یا نه …حتما فکر میکردن مشکل حل نشده دارم …نشستم آبغوره میگیرم :)
نمیدونستن یکی اینجا سرمست عشق پروردگارشه …
چیزی که برای هیچکس توضیح دادنی نیست …
جز بچه های سایت …
حمید حنیف عزیزم … ببخشید که بازهم پرحرفی های سعیده رو تحمل کردی …
خداروشکر میکنم که حداقل به مدار نوشتن برات دسترسی داشتم …
زیبایی گل شمعدونی قرمز و نسیم خنکی که روی صورتم حس میکنم همراه با احساس آرامش عمیق قلبم از داشتن انسان های فوق العاده ی هم مدار رو برات با این تلگراف میفرستم ….
الهی که به قلبت بشینه ….
قلب فراوانِ فراوانِ فراوان از سعیده با ١5٠٠کیلومتر فاصله:)))))))))))))
ساعت حدود 4:28 است و بعد از نماز صبح کامنتت رو خوندم. و کلی ذووووق زده شدم و دو دل بودم پاسخ بدم یا بذارم بعداً. دیدم ذهنم میگه فعلا بخواب بعداً بنویس. گفتم اکی پس الان دقیقاً باید بنویسم و به ندای قلبم گوش بدم. راستشو بخوای هیچ ایده ای هم ندارم قراره چی بنویسم . ولی بقول قرآن (ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻯ ﺧﺪﺍ. ﺧﺪﺍ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎﺭﻯ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﭘﻴﺮﻭﺯﻣﻨﺪ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ)
برای شروع کامنتم رفتم سراغ اپلیکیشن قرآن و به آیات 5و 6 سوره روم هدایت شدم. خودت ببین. واقعاً جز تسلیم بودن چی میشه گفت. دقیقا مثال قشنگی زدی، من که به جسم خودم احاطه ندارم، به نحوه فعالیت سلول های جسمم احاطه ندارم ، بهتر نیست اعتماد کنم به اون حی لایموت که بر همه اجزای جسم و روح و انرژی افکارم آگاهی داره ؟؟
چقدر جالب گفتی توی حیاط دانشگاه نشستی و با خداوند نیایش میکنی. آره من درک میکنم یعنی چی. من میفهمم این حال یعنی چی. هوای خنک شمال که جای خودش رو داره. من بقول استاد توی گرما و شرجی عسلویه میشینم بیرون از ایستگاه آتشنشانی و خلوتی دارم با رب العالمین. یه وقتایی هم گوشه باشگاه بدنسازی نشستم. ولی از 12 ساعت شیفت من 90% زمانم رو تنها هستم.
تا یادم نرفته از هدایت قرآنیت بگم. بهت غبطه میخورم اینقدر خداوند هواتو داره ، منم میخواااام. چه هدایت شیرین و دلچسبی داشتی. آیات 52 تا 75 سوره مریم.
سراسر زیبایی و وعده های الهی بود و توصیف بهشت خداوند برای اهل ایمان. اون حال زیبای تو توی حیاط دانشگاه قطعاً باید چنین هدایتی برات بفرسته. که حواست باشه ، یادت باشه روی شونه خدا نشستی. یه وقت غصه نخوری. اگه یه نفر جواب منفی داد اون دست من نیست. یه کمی صبور باش ، «ولاتخافی و لاتحزنی» برو فلانجا، اون شخص برات انجام میده.
ببین من اینا رو باید روزی هزار بار به خودم بگم. من هنوز وقتی به یه مسئله میخورم به هم میریزم و یادم میره و میشم حکایت پیرمرد مسکین و ریختن گندم و همیان زر.
وقتی درها باز میشه اون موقع میگم «من چه دانستم تو را حکمت چه بود؟!»
ازت ممنونم که از 1500 کیلومتر بُعد مکان توی اون لحظه ای که غرق زیبایی خداوندی و احساست خوبه از بین چند صد نفر آدم دوست و آشنا و همکار دور و برت، از بین چند هزار نفر عضو سایت ، انتخاب کردی که حال خوبت رو به من هدیه بدی. ازت ممنون و سپاسگزارم سعیده جان. آره من میدونم این احساس زیبای مناجات با خدا یعنی چی، آره من میدونم بوسیدن صفحه گوشی یعنی چی، من میدونم هدایت قرآنی باز کردن توی گوشی یعنی چی. آره من میدونم بری سراغ قرآن و قرآن رو قبل از باز کردن بذاری روی قلبت یعنی چی و همه با تعجب نگاه کنن یعنی چی.
سعیده جان ، ازت درخواست میکنم یه تجدید نظری توی کامنت نوشتنت داشته باشی. و اونم حذف این تعارف که«ببخشید پر حرفی کردم» آره منم قبلاً همینو مینوشتم ولی بعداً فیدبک دوستان رو که دیدم گفتم اکی ، وقتی هدایت توحیدی باشه باید تا جایی که بهت گفته میشه بنویسی. و چقدر لذت بردم بعد از پایان کامنت توی زمان ویرایش بازم به کامنتت اضافه کردی. هر چقدر طولانی تر بنویسی من بیشتر ازت یاد میگیرم. مگه من و شما به مدت زمان فایلهای استاد عباس منش نگاه میکنیم؟ آره اگه فایل کوتاه باشه میگیم کاش استاد طولانی تر صحبت میکردن.
بقول خودت وقتی وصل شدی ، وقتی بهت اجازه نوشتن داده شد پس بنویس و بنویس و بنویس اونقدر طولانی بنویس تا این ارتباط قلبی طولانی برقرار بمونه. این سمت صفحه گوشی یه نفری هست که از خوندن کلماتت اشک شوق میریزه.
تا این لحظه حدود پنجاه دقیقه نوشتن کامنت طول کشیده به لحاظ ساعت گوشی. ولی باورت میشه من اصلا حسش نکردم. حق داری به فعالیت توی سایت میگی صلات و با وضو انجامش میدی.
میخوام کامنتم رو تموم کنم ولی نمیدونم چه دعایی درحقت بکنم. چه دعای خیری میشه کرد برای کسی که روی شونه های خدا نشسته و خداوند داره بهش نعمت و فراوانی و آرامش و احساس هدیه میده. «لایق دریافت این نعمتها هستی سعیده جان»
در پناه هدایتهای سراسر نورانی پروردگارم ، قلب نازنینت همیشه منور باشه. و در بهترین زمان و مکان باشی و توحیدی ترین انسانها توی زندگیت بهت یاری برسونن. بینهایت متنعم و ثروتمند باشی.
سلام و درود مجدد به سعیده نورانی پروردگارم. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه.
میخوام ازت تشکر کنم بابت فرستادن این آیه برام. باعث شد من یکبار دیگه برم در موردش جستجو کنم. و الان میخوام برداشتم رو برات بفرستم.
من این آیه 52 سوره اعراف رو توی دفتر تعهد قرآنی،توحیدیم نوشتم و بعداً ترجمه اش رو نوشتم.
کلمه «بخشایش» توی ترجمه نظرم رو جلب کرد بعد دیدم اینو برای ترجمه کلمه «رَحْمَهً» آورده و یه کمی به مفهوم بخشایش و بخشش فکر کردم.
یه سوءتفاهم داریم در ترجمه فارسی کلمات«بخشش و بخشایش و بخشندگی و بخشیدن و سایر کلمات هم ریشه…» توی دفتر اینو نوشتم.
حقیقتش رو بخوای این رو خداوند به قلبم عنایت کرد، همونجوری که حافظ میگه «مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند». خودت هم میدونی ما از خودمون هیچی نداریم برای گفتن و نوشتن. مگر اینکه نور هدایت رب العالمین بهمون روشنی بده.
کلماتی از ریشه «توب» و «غفر» تداعی کننده مفهوم عفو و آمرزش پروردگار در خصوص بندگان است و صرف نظر کردن از گناهان اونها.
کلماتی با ریشه «رَحِمَ» به مفهوم و معنی عطا کردن، هدیه دادن و گسترش دادن نعمتها و فراوانی ها و ثروت به بندگان است.
در این آیه خداوند قرآن رو مایه هدایت اهل ایمان و مایه گسترش نعمتها و ثروتها و فراوانی ها به ایشان اعلام میکنه. هر چند ممکنه مفهوم عفو هم در قالب این کلمه بگنجه ولی مفهوم «رحم» معنی بزرگتری رو تداعی میکنه.
همانطوری که خودتون هم میدونید «تواب الرحیم» و «غفورالرحیم» دو عبارت پر تکرار در قرآن هست که عفو و آمرزش گناهان پیش زمینه ورود و فراوانی نعمتهای خداوند بیان شده. پس مفهوم رحمت پروردگار یه مفهوم بزرگتر و عام تر از عفو و آمرزش گناهانه. اینجا چون کلمات در تفصیل و توضیح دادن کامل معنی آیه ها قدرت کمی دارن، به یک ترجمه یک خطی اکتفا شده.
دریافت این موضوع برای من خیلی حس خوبی داشت گفتم براتون بنویسم، هر چند به احتمال خیلی زیاد خودتون اینو میدونستین. و من چون تازه درکش کردم شاید ذوق زده ام.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی سعیده عزیزم.
درود خدای مهربان به شما دوست عزیز و ارزشمند و هم مدار من حمید عزیز
حمید جان می خواهم باز هم بهت بگم خیلی دوستت دارم
خیلی تو ذهن من ارزشمندی و همیشه در خلوت خودم و یا پیش دوستان به نیکی ازت یاد میکنم
به این دلیل که خیلی ازت درس یاد میگیرم
خدای مهربانم رو شاکرم به خاطر وجود شما در زندگیم
عکس پروفایل جدیدت مبارک
ماشاالله چه بدن عضلانی و خوش فرمی ساختی
دست مریزاد
ازت ممنونم که اینقدر زیبا و دلنشین می نویسی
ممنونم که برگشتی به خود واقعیت و لا به لای صحبت ها یه کمی چاشنی طنز هم قاطی می کنی
دل نوشته هایت دلنشین هست، اینجوری دل نشین تر هم میشه
سپاسگزارم
خواندن دیدگاه های شما خیلی وقتا باعث میشه من درک عمیق تر و دقیق تری از فایل داشته باشم
سپاسگزارم
امروز صبح حدود های ساعت 8 تا 9 رفته بودم تو پارک محله
پارک محلمون ده بیست ثانیه از در ورودی آپارتمان فاصله داره (ایموجی خنده، خدایا شکرت)
دیدم یه ماشین مکانیکی هیولا با برند هیوندای که چرخ هم نداشت کلاً زنجیر داشت دقیقاً مکانیزم راه رفتنش مثل تانک بود :)
اومده بود داشت زمین رو می کند
همون لحظه توث پارک چند بار این جمله توی ذهنم مرور شد که…
کاشکی الان حمید عزیز اینجا بود من ازش سوال می پرسیدم از اطلاعات فنی خفنی که داره کلی چیز یاد می گرفتم، مطمئنم اگر بودی ازت سوال می پرسیدم به جای پاسخ یه جمله ای یه کتاب برای من حرف میزدی، من هم که عاشق کسب اطلاعات مخصوصاً توی اینجور زمینه ها که علاقه هم دارم خیلیییی شنودهی خوبی هستم و کاملاً با چشم هایم و ذوق و شوقم و میمیک صورتم حس مهم بودن و ارزش مند بودن حرف هایت رو بهت القا می کنم و کاملاً می توانی شیفته شدن من رو احساس کنی، دیگه اگه راجع به هوافضا صحبت کنی که هیچی دیگه… اصلاً گذر زمان رو فراموش می کنم مخصوصاً با اون شور و شوقی که شما تعریف می کنی، امیدوارم به زودی ببینمت دوست عزیزم، خب دیگه برگردیم سر مبحث توحید، شیطونی بسه :)
حمید جان واقعاً بهت تبریک میگم
خیلی خوب تکامل رو در نوشتن و آموزش دادن طی کردی و مثال های فوق العاده ارزشمندی برای مخاطب میزنی و از چند زاویه مبحث رو توضیح میدهی و باعث میشی من مخاطب کاملاً مفهوم رو درک کنم و صحبت ها برای من شیرفهم بشه
اشاره کردن به آبشار و سطل
اشاره کردن به برنامه نویسی و منطق یا همون Logic
اشاره کردن به سیستم آزاد سازی ترمز هنگام فرود هواپیما
و….
واقعاً سپاسگزارم
خدایا ، ای خدای مهربان و تونا می خواهم زمانی که در کلاس های تخصصی عکاسی و مباحث پیرامون عکاسی شرکت می کنم
استاد من اگر خانم بود یا آقا یه فردی باشه مثل حمید امیری به شدت در اون زمینه ای که تدریس می کنه توانمند و با تجربه و البته که مثل حمید امیری خیلی خوب بتوانه توضیح بده و مفهموم رو برای دانشجویان شیر فهم کنه
خدا هم گفت چشم بندهی من تو از من خواستی برو حله :) عاااااشقتم خدااااا
حمید جان مثال هایی که از پدر بزرگوارتون و عموی عزیزتون از این دو بزرگوار نقل قول کردین
بسیار بسیار تأثیرگذار بود
خداوند این دو عزیز رو بیامرزه و امیدوارم جایگاهشون بهشت باشه
خیلی خوب موضوع باورها و تأثیر اون ها رو در زندگی توضیح دادی
سپاسگزارم به خاطر وجود ارزشمندت
راستی در پاسخ به سعیده خانم شهریاری هم دو تا مثال بی نظیر زده بودی
یکی در مورد تعمیر کولر گازی خونتون بود و کنترل ذهن و ایمان به خداوند که در طی اون پروسهی چند روزه داشتی
اون یکی هم درس هایی که از دیدگاه آقای علی خوشدل
و همسر ایشون خانم کیانی فر گرفته بودی
اون دیدگاه هم بسیار بسیار تأثیرگذار بود و من رو در فکر فرو برد
باز هم ممنونم دوست عزیزم
امیدوارم در آغوش خداوند غرق در نعمت ها و ثروت ها باشی
خدایا تنها و تنها تو را می پرستم و عبادت می کنم و فقط و فقط از تو کمک می خواهم
سلام و درووووووود فراووووووون به محمد حسین عزیزم… خوبی داداش ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه. و بقول خانم شهریاری ، این تلگراف من در بهترین زمان و مکان بدستت برسه.
آقا پاشو بیا عسلویه من چرخه شیرین سازی گاز و استحصال میعانات گازی و تولید گوگرد رو برات توضیح بدم. البته الان نیا چون دما بیش از 42 درجه است، ولی طرفای بهمن و اسفند هوا خوب میشه.
در مورد عکاسی گفته بودی.
ببین عکاسی چیز سختی نیست، مبانیش ساده است ولی به ناخودآگاه سپردن اون مبانی نیاز به کار و تمرین و عکاسی زیاده. من خودم هنوز هیییییییچی از عکاسی نمیدونم.
اول از هر چیزی در مورد کادر بندی بخون. من بوده که دوستان عکس گرفتن بهشون گفتم چه عکس قشنگی ، فقط عکسشو برش زدم کادر عکس رو تغییر دادم براشون فرستادم طرف تعجب کرده که چقدر میتونسته عکس بهتری ارائه بده فقط با کادربندی. کادر بندی و نقاط طلایی عکس خیلی مهمه.
بعد از اون در مورد مفاهیمی مثل فوکوس و فلو بخون.
در مورد نحوه تنظیم دیافراگم و تاثیرش در عکاسی مطالعه کن و عکسهای با دیاف بالا و دیاف پایین رو با هم مقایسه کن تا مفهوم عمق میدان و حجم نور در عکاسی دستت بیاد. در مورد شاتر هم مطالعه کن، که چطوری عدد شاتر رو تنظیم کنی. برای چه سوژه هایی چه عددی ببندی ، از چه عدد شاتری به بعد نیاز به سه پایه داری. شاتر همون صدای چلیک دوربینه، که تویی کسری از ثانیه رخ میده. هنر تنظیم عدد سرعت شاتر عکس رو زیباتر میکنه، شاتر همون مدت زمان نوردهی به صفحه حساس دوربینه.
(یه ایموجی با دست تو پیشونی زدن رو اینجا تصور کن،قبل از همه اینا برو قطعات دوربین رو یاد بگیر خخخخ فرق فول فریم و کراپ فریم، دوربین های کامپکت و بریج رو بشناس ولی کاری که شما نیاز داری فقط و فقط دوربین حرفه ای میخواد بهشون میگن DSLR دوربین هایی که لنز قابل تعویض دارن و با هر بار تعویض لنز دوربینت به یه دوربین جدید تبدیل میشه) موضوع عکاسیت رو بدون که چی میخوای . گاهی اوقات یه موضوع خودش کلی زیرشاخه داره. مثلاً عکاسی طبیعت زیر شاخه هاش اینها هستن«حیات وحش، منظره، طبیعت، دریا و اقیانوس و …» اول موضوع رو انتخاب کن و بعداً با توجه به موضوع دوربین و لنز رو انتخاب کن. بعضی دوربین ها فقط مناسب استدیو هستن، بعضی دوربینها مناسب طبیعت هستن.
در ادامه مفاهیمی مثل وایت بالانس رو بخون توی دوربین با حرف WB نشونش میدن. عدد کلوین رنگها رو بدون. در موردش مطالعه کن که هنر منبع نور چه عدد کلوین رنگی داره. ایزو و تاثیرش در عکاسی رو بدون. حتی وقتی خواستی بری کلاس عکاسی دونستن یه سری مبانی و مطالعه اونها باعث میشه بهتر یاد بگیری. با توجه به اینکه طبعت گردی و مدلینگ خیلی داره رواج پیدا میکنه این رشته های عکاسی میتونه خیلی کمک کننده باشه.
ببییییییییییین من حوصله عکاسی پرتره و مدلینگ رو ندارم وگرنه آدمهایی رو دیدم برای یه عکس پروفایل قبلاً 200-300 تومن پول میدادن به عکاس. یه دو سه ساعت عکاسی میکنن و ثروت خلق میکنن. الان قیمتها دستم نیست.
در ابتدا ممکنه 2000 تا عکس بگیری 30 تا عکس خوب ازش در بیاد. بعدش همون 30 تا رو از 200 تا عکس درمیاری. یه زمانی هم میرسه مثل من متعجب میشی که همون یه دونه عکس اولی که گرفتی چقدر عالی شده ولی بخاطر وسواس الکی دومی و سومی رو هم میگیری . یه وقتایی هم یادت میره در لنز رو برداری توی دوربین رو نگاه میکنی و بعداً به خودت میخندی (اینها قسمت فان عکاسی بود گفتم در جریانش باشی)
و در ادامه کامنتت از سیدعلی و همسرشون گفته بودی. محمدحسین خداوکیلی وقتی یادم میافته به کامنتشون میگم این دو نفر چقدر بینظیر هستن. چقدر زیبا روی خودشون کار کردن. این دو عزیز امروز هر چی توی زندگی شون داشته باشم لایقش هستن. هر تجربه شگفت انگیزی رو که تجربه میکنن لایقش هستن.
وقتی اون نکات رو توی کامنت مینویسن یعنی بهش عمل کردن و نتایج رو بدست آوردن که الان توی اون شرایط عالی در حال سفر هستن.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
محمدحسین عزیز برات از درگاه رب العالمین بهترین ها رو میخوام.
خیلی دوستت دارم، خیلی بهم لطف داری و من ازت ممنونم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
تازه اگه شرایطش باشه خیلی دوست دارم که بیام پالایشگاه هم مثل یه شاهزاده بازدید کنم و تأییده های کیفیتی رو صادر کنم (البته این قسمت تأییدیه فان بود، ایموجی خنده با اشک)
حمید جان توضیحاتی که برای عکاسی دادی خیلی جالب و کاربردی بود
الان یه سالی هستش که فهمیدم عکاسی علاقم هستش و تا حد زیادی هم در موردش مطالعه کردم و فایل های آموزشی دیدم
ولی شنیدن این توضیحات از زبون شما برایم یه لذت دیگه ای داشت
من بی مقدمه بگم استاد میتونن یه دوره ای رو درست کنن بنام دوره کامنتهای حمید حنیف
بابا دمت گرم خداییش حقته اگه بشنویم که داری برای ایلان ماسک هواپیما میسازی
آفرین
اما بعد
یه خاطره میخام بگم
من بچه بودم بابام تراشکار بود
من تابستونها میرفتم در مغازه که هم توی خونه با بچه ها دعوا نکنیم همم چیزی یاد بگیرم
بگذریم
یه قطعه ای هست بنام زنبورک که در دوچرخه هم از اون استفاده میشد اینو توی یه قطعه ای مثلا از موتور ایژ بابام با خلاقیت خودش گذاشته بود.بعد توش پر از ساچمه های خیلی ریز اندازه مثلا ارزن
من ورمیداشتم این ساچمه ها رو سر جاش بزارم دونه دونه
وای خدا مثلا از صبح تا ظهر
باز دستم تکون میخورد همه میریختند کف ، دوباره بچین و خلاصه ناراحت و گریه و فلان
بابام میومد میگفت چیه میریختمشو روی میز و میگفتم بیا خودت من نمیتونم
بابام یه انگشت میزد توی گریس و همه رو گریسی میکرد و توی یه حرکت همه ساچمه ها میچسبیدند سر جاشون
من هم در حین گریه تعجب هم میکردم و خنده ام هم میگرفت
ما همش دنبال راههای سخت و پیچیده هستیم چون معزمون اینشکلیه اما راههای هدایت خیلی خنده دار و ساده است
اول بگم خود افشایی ،الانم کمی همینطوریم
اگه داشته باشم کاری انجام بدم مثلا خراب بشه اولین کسی که اون دور و بر باشه به گردنش میندازم که تقصیر تو بود مثلا سرفه کردی حواسم پرت شد (نخندین خودتونم دارین از این موارد) (استیکر چشمک 3 عدد +استیکر خنده 2 عدد)
خلاصه تا چند سال قبل مثلا یه کاری انجام میدادم، تعمیری چیزی،به خانمم میگفتم دوربرم نیا که به لنگ تو نندازم اگه خراب بشه . یعنی تا این حد عیب کار رو میدونستم ولی لاینحل
الان اندکی بهتر شدم ولی با اونا سکوت میکنم اما تو دلم گاهی میگم ببین تقصیر پسرم یا دخترم یا … بود که این افتاد از دستم و …
بسیار ممنون و سپاسگزارم از کامنت ارزشمندت و مرور خاطرات کودکی. یاد خاطرات کودکی خودم افتادم و شیطنت هام. دست به آچار شدنها برای تعمیر دوچرخه و ساعتها عرق ریختن توی گرمای تابستون جنوب.
خدا رحم کنه به اطرافیان که در زمان نامناسب اونجا نباشن چون مقصر خیلی چیزا میشن. منم همینجوری بودم. پام لیز میخورد بد و بیراه میگفتم کی منو چشم زد اینجوری شد. آقااااااا بییییخییییااااال کی میخواد تو رو چش بزنه؟ اصلا تو چی هستی که بخوان چشت بزنن؟
ولی خدا رو شکر الان به لطف آموزشهای استاد، هر کی هر کاری میکنه میگم مقصرش خودمم. اون روز یه همکاری داشتیم از رئیس اداره بد میگفت. منم دیدم حرف چرت و الکی میزنه چون خداییش رئیسمون آدم خوبیه، سختگیرانه عمل میکنه ولی با وجدانه، خودش بیشتر از همه کار میکنه، گفتم ببین اگه میبینی رئیست آدم خوبی نیست چرا اینجا موندی،برو یه جای دیگه، خودمون مقصریم. چرا از اینجا نمیریم؟ زیر آسمون خدا جا زیاده…
یه همکار دیگه داریم داشت از نگرانیهایش میگفت که در گذشته چه اتفاقاتی برای خودش رقم زده و تصور میکرده از بیرون کنترلش میکنن باید از تک تک اعضای خانواده مراقبت کنه. گفت ماه ها بود شبها یا خوابم نمیبرد یا در حد چند دقیقه ، و روز توی محل کار میرفتم توی چرت. میگفت یه روز نشستم با خودم تسویه حساب کردم. گفتم من اگه خودمو برای دیگران هم بکشم بازم تو نظر اونها کافی نیست، و این جون من ارزشمند ترین سرمایه منه. من دارم جون خودمو از بین میبرم. میگفت از همون روز تمرکزم رو از بیرون و دیگران برداشتم و گذاشتم روی خودم عجیب آرامش پیدا کردم ، الان اون بیرون هر اتفاقی بیفته میگم مهم آرامش خودمه. میگفت از همون روزی که با خودم خلوت کردم شبش رو اینقدر راحت خوابیدم و اون بیخوابی ها به یکباره از بین رفت.
هیچکس مقصر نیست جواد جان.
فقط خودمونیم. فقط خودمون مسئولیم، فقط خودمون مهم هستیم. (ما به دیگران فقط احترام میذاریم)
من باید ازت آدرس بگیرم یه دوره کارآموزی بیام منطقه شما این اصلاحات تون رو یاد بگیرم.
اون از موسی کو تقی ، و حالا سلام علیکم. واقعاً افکار و باورهای غلط و منفی شبیه علف هرزن که اگه ازشون غافل بشی محصولات رو از بین میبرن.
الهی که همیشه همیشه حال دلت عالی عالی باشه همیشه شاد و خندون باشی.
ممنونم از کامنت ارزشمندت. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
حدودا یه ماهی میشه که از خدا هدایت خواستم تا هر روز زودتر از خواب بلند شوم و طلوع زیبای خورشید را نظاره گر باشم و شکر خدا تقریبا ممکن شده و هر روز سر ساعت مقرر بدون آلارم گوشی بلند میشم و اولین کار دیدن طلوع زیبای خورشید از شرق هست و بعد شروع به نوشتن و تمرین ستاره ی قطبی و سپاسگذاری و سپس گوش دادن به فایل های دانلودی در حین انجام کار…
چند روزی بود که فایل توحید عملی رو از اول گوش میدادم و چندین بار میشنیدم تا در ذهنم پایدار بشه تا به توحید عملی شش رسیدم و چندین بار گوش کردم و لذت بردم از آگاهی هایش!گفتم دوباره شروع میکنم از اول تا نهادینه بشن و در دلم آرزو میکردم بعده فایل الگوهای تکرار شونده دوباره ادامه ی توحید عملی باشه و دیروز صبح خواستم توحید عملی شش رو دوباره گوش کنم که دیدم توحید عملی هشت رو سایت هست و من اونجا فهمیدم که این فایل قسمت هفت هم داشته و من تا به حال نشنیده بودم و خیلی خدا رو شکر کردم که دو تا فایل در جا بهم هدیه داد
استاد نمیدونم دلیل فرکانس و هم مدار بودنه یا اینکه قانون جذب!که هر چی از ذهنمون میگذرد در آن سوی آبها به شما اصابت میکنه و شما رو حرکت میده به سمت همون فایلی که مد نظر ما بود و هر لحظه شاکر خدا برای این معجزات زیبا هستم…
توحید برای من حرکت به سمت جلو اونم توی سی و هفت سالگی و شروع یه کسب و کار خانگی بود که بدون کلاس و دوره و آموزش گفتم شروع میکنم و همون جمله ی شما که می فرمایید تو پای در راه بنه و هیچ مپرس برایم تکرار میشد و گفتم خدا خودش کمک میکنه و به خدا هر زمانی که ذهن نجواگرم شروع به این میکرد که اگه سفارشی ازت خواستند و تو نتونستی از پسش بربیایی چی!دوباره قلبم آروم میشد و آروم میکرد که لاخفف علیهم ولا هم یحزنون!نمیدونم چرا آروم میشدم!
وقتی شروع به کار کردم همه مسخره کردند که بیکار بودی آسایش و راحتی خودت را به خطر انداختی و خودت رو درگیر سفارشات روزمره کردی،زن باید خانمی کنه و کار نکنه،الان با این همه کیک کار چه کسی میاد از یه نابلد تازه کار سفارش بگیره و هزاران هزار حرف پوچ و بیهوده ی دیگه که هممون دیدیم و شنیدیم ولی به خدای احد واحد اون روزی که فایل بهترین باور در مورد خدا رو از شما شنیدم که آخراش گفتین که میگن اگه همه چی باوره میشه تو سن سی سالگی لیونر مسی شد و شما گفتین چرا نمیشه؟کی گفته نمیشه؟توی گوشم زنگ خورد پس منم میتونم تو سن 37سالگی بدون هیچ سرمایه ایی از همون جایی که هستم باهمون امکانات شروع کنم و کسب و کار خودم ،همون کاری که ازش لذت میبرم و تا ساعت ها میتونم کار کنم بدون خستگی رو راه بیندازم!امروز به لطف الله مهربان بعد یک و نیم سال از شروع کسب و کارم به جرات بهترین در شهر خودم و حتی اطراف هستم و آرزوی هزاران هزار نفره که چطوری توی یک و نیم سال این همه پیشرفت کردی که اونایی که ده ساله کار میکنن هنوز به این حد نرسیدند و من فقط تو دلم میگم خدا!من خدایی رو پیدا کردم به کمک استاد که همه ی شما با اون غریبه اید!!!استاد جانم میگین که نتیجه با من حرف میزنه من نتیجه آوردم که روزانه حدودا یه میلیون حتی بیشتر ورودی دارم بدون اینکه قبلا تونسته باشم هزار تومن درآمد داشته باشم! تو خونه ی خودم،کناره بچه ها و همسرم،زیر کولر گازی بدون شنیدن غیبت ها،تهمت ها،گلایه ها و…هر روز و هر روز مشتری های ثروتمندی رو به سمتم می فرسته که هر شب موقع خواب فقط و فقط سپاسگذاری میکنم
مهربان استادم میدونم توی اوله راهم ولی من عاشق این راه و مسیر و آگاهی هایش و لذت هایش هستم به کمک شما هر روز و هر روز آسان میشوم بر آسانی ها!
یعنی اگه خدا رو باور کنیم!اگر روی کس دیگه ایی حساب نکنیم یعنی اگه مشرک نباشیم!خدا برای ما همه کس میشود،برای ما مشتری میشود،برای ما حال خوب،احساس عالی،اتفاقات خوب،معجزات،بودن در مدار فراوانی ها ،سلامتی،سعادت و هر چی که دلمون بخواد…
خدایا به اندازه ی ذرات تشکیل دهنده ی کهکشان ها،زمین و آسمان ها!شکرت…
دمتون گرم استاد که هر چی آدمیزاد بلا سرش میاد از این باورهاست و به نظر من اصلا تمرکز هم روی باورای دوران کودکی نیست . باورها هر لحظه دارن ساخته میشن در هر سنی و هر شرایطی فقط کافیه تو در معرضش قرار بگیری
و البته فکر می کنم باورهایی که در دوران بعد از بلوغ به بعد ساخته میشن خییییلی ریشه در عزت نفس داره که مدام شنیده میشه که طرف ساده لوحه . زود باوره هر بهش بگی قبول میکنه
این همش ریشه بی ارزشیه و ناتوانیه که وقتی چیزی را میشنوه یه لحظه مکث نمی کنه. یه لحظه شک نمی کنه
مخصوصا اگه از یه شخص مقام بالا دست یا متمول شنیده بشه
ذهن میگه حتما حرفاش درسته یه چیزی بیشتر از ما حالیشه و گرنه الان این همه دارایی و بیزینس حسابی نداشت.
من خیلی آدمهایی را برخورد کردم که از نظر بیزینسی بالا بودن و سواد دانشگاهی هیچی وبرام سوال بوده این آدم با چه اعتماد به نفسی و یا چی داره که تونسته ؟
در صورتی که وقتی تایم بیشتری باهاش صحبت کردم دیدم نه تنها اعتماد بنفس نداره بلکه خیلی درمونده است و از خیلی جهات هرزگاه داره ولی از نظر مالیش خوب پیش میره در صورتی که هیچ ویژیگی خاصی نداره ولی یه باور از کودکی توش بوده
مثلا یه جایی یه حرفی شنیده و یا در سربازی اتفاقی افتاده و یا در اوایل دوران عاشقی ضربه خورده و یه تصمیم هیجانی و فشار شدید روحی اون را در بعد مالی به هدفهاش رسونده ولی خودش نمی دونه چیه و چطور بقیه ابعاد زندگیش را روبراه کنه.
((آگاهی در گرانی است که به هر کس ندهندش))
امروز تو قرآن سوره قصص خوندم : رب به محمد می گه: فکر نکن تو هر حرفی بزنی و هدایتی کنی قراره صدات را بشنون و بتونی هر کسی را که بخواهی هدایت کنی و خداست که آگاه بر درونه و هر کسی را که بخواد هدایت میکنه اوست که آگاه به حال آنهاییه که قابل هدایتند.
باید وقتش برسه و گوش بشنوه و ببینه اون موقع است که من فکر میکنم با روند تکامل و تکرار میشه باورهای اصلی را تغییر داد و ساخت تا موقعی که افراد آماده نباشن نمی شه باوری تغییر کنه.
من یادمه از بچگی شنیده بودم آدما که بزرگ شدن دیگه تغیر نمی کنند .آدم اصلا تغییر نمی کنه
ولی الان باور دارم نه تنها آدمیزاد بسسسیار قابل تغییر و بسیار آموزش پذیر در در هر سنی است
بلکه تمام انسان ها به مرور زمان مدام دارن تغییر می کنند و اصلا آدمای قبلی نیستن
امااااا نه آگاهانه و با اختیار خودشون بلکه با بازیچه محیط و اطرافیان و دوستان و…..شدن.
تا موقعی که طرف هوشیار بشه و خودش افسار خودش را به دست بگیره و به بندهایی که بهش وصل شده سالها را قیچی کنه و فقط یه بند به خودش وصل باشه و بس.
سلام خدای من، سلام پروردگارم ، ای مالک و صاحب جسم و جانم. ای وهاب عالم که باعث تپش قلب من هستی و خون را در جسمم به جریان میندازی. ای روشنی بخش خانه قلبم، جز تو مرا پناهی نیست و بر خطاهایم آمرزنده و بخشایشگری ندارم. مرا ببخش و از نور خودت قلبم را منور کن و در مدار توحید و یکتاپرستی و ستایش و حمد خودت اوج بده. «رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً ۚ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به استاد عباس منش جااااااااااااانم و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنین و دوست داشتنی. از صمیم قلبم همه شما رو دوست دارم و از درگاه خداوند برای همه شما عزیزانم و برای خودم نور توحید و فراوانی و آرامش و وفور نعمت و ثروت رو درخواست میکنم.
—————————————————————————
خدایا شکرت بخاطر همه نعمتهای ارزشمندت و خدا رو شکر بخاطر حضور همه انسانهای ارزشمندی که به زندگی مون میان و میرن تا بهمون درس توحید و یکتاپرستی بدن. الحمدلله رب العالمین…
«هم اکنون صدای اذان ، ای جانم به این صدایی که هر بار بهم یادآوری میکنه امید زنده است … الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر» میدونستید یه نظریه هست که میگه صدای اذان همواره روی کره زمین در حال پخش شدنه ؟؟
امروز صبح یه حسی منو از خونه کشوند بیرون و رفتم توی یه کافه که قهوه بخورم. یه جوون خوشتیپ از یه رنو تالیسمان سفید و زیبا پیاده شد و اومد داخل کافه با سر و وضع بسیار آراسته و تی شرتی که روش نوشته شده بود New Orleans و منو بیاد سرزمین توحیدی آمریکا انداخت و چشمانم قلبی شد.
در ادامه این جوان خوشتیپ شروع کرد از ناخواسته ها گفتن و از اینکه فلان فلان شده ها چرا نمیرید توی انتخابات شرکت کنید (کنایه) و بعدش در مورد قدرت داشتن اشخاص و دستگاه های سیاسی توی زندگی ما … و ناخواسته توجه من به اون سمت رفت و نجواها شروع شد … آخرش هم نتونستم جلوی خودمو بگیرم و گفتم «حیف تن نازنینت نیست غصه چیزیو میخوری که نمیتونیم تغییرش بدیم و از قدرت ما خارجه ؟!» گفت از فردا دلار فلان و چنان میشه …
با لبخند گفتم روز خوبی داشته باشید و رفتم بیرون و حس میکردم یه کسی روی قفسه سینه ام ایستاده … گوشی رو باز کردم گفتم چی گوش بدم ذهنم رو این ماجرا دور کنم و اجازه ندم همین چندتا جمله بقیه روزم رو خراب کنه ؟؟ که پوشه Abasmanesh-Monotheism خودنمایی کرد، گفتم همینه فایلهای توحید عملی رو باز کردم و همینجوری رندم روی یه فایل کلیک کردم… توحید عملی 8 ، جایی که استاد عباس منش قدرت دادن حتی به عواملی چون ژنتیک رو هم شرک میدونه و دور شدن از توحید و یکتاپرستی… توحید عملی 8 و 9 پشت سر هم پخش شدن. و اونقدر به جانم نشست که دوباره برگشتم و هر دوتا رو یکبار دیگه گوش دادم. برام مثل آب گوارا و خنک وسط گرمای تابستان بود. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت توحید و باور های توحیدی که هر بار اگر نجوایی بیاد سراغمون میتونیم با قطبنمای باورهای توحیدی ، تصحیح مسیر کنیم.
بعد از اینکه از چندبار فایلها رو گوش دادم گفتم خدا رو شکر که اون بنده ارزشمندش بهم انگیزه داد بیام سراغ توحید عملی. هر چند برخورد با این انسانهای نازنین هم به مدار فعلی خودم ربط داره. هر چقدر توحیدی تر عمل کنم با انسانهای توحیدی تری برخورد میکنم. آدمهای دور و برم ، محیط زندگی و محل کارم همه و همه به صورت کاملاً عادلانه با فرکانسهای خودم در ارتباط هستن ولی من باید یاد بگیرم هر بار چطوری به فرکانس بهتر برسم.
هر بار به عدالت در جهان هستی فکر میکنم این آیه 18 آل عمران رو بیاد میارم، و از عظمت این آیه شوکه میشم…
آیه اینجوری شروع میشه: خداوند شهادت میدهد …
یه جلسه دادگاه رو تصور کنید، یه شخصی توی دادگاه شهادت میده در پیشگاه قاضی بعنوان نماد قانون. جایگاه شاهد از قاضی پایین تره. ولی توی این آیه خداوند انسان رو در جایگاه قضاوت قرار میده و حق قضاوت بهش میده و خودش رو در جایگاه شهود قرار میده و میگه: «خداوند شهادت میده» … ( سبحان الله)
«خداوند شهادت میدهد و ملائکه و صاحبان علم نیز بر اینکه خدایی جز او نیس؛ برپا دارنده عدالت ؛ خدایی جز او نیست ، عزتمندِ حکم کننده»
خداوند شهادت میده و دوبار عبارت «لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ» رو میاره که تاکید کنه بر این حقیقت که «قَائِمًا بِالْقِسْطِ» که همواره عدالت برقراره و ما نتیجه اعمال و رفتار و افکار و فرکانس ها و باورهای خودمون رو کسب میکنیم…
از خداوند میخوام که بیشتر و بیشتر من رو حمایت و هدایت کنه به مدار توحید و کمکم کنه تا بیشتر و بیشتر توی مدار توحید اوج بگیرم و بیاد داشته باشم هیچکس به هیچ اندازه ای هیچ قدرتی در سرنوشت من نداره. چون ذهن من حتی 1هزارم درصد باور شرک آلود رو در زمان چالشی شدن مسائل تبدیل میکنه به 2000 درصد و یکی اون بیرون رو مقصر میکنه … چیزی که هنوز هم پاشنه آشیلم محسوب میشه.
—————————————————————————
یه حسی منو ترغیب کرد به نوشتن و البته کلی نجوای کمال گرایی هم داره مقاومت ایجاد میکنه برای جلوگیری از ردپا گذاشتن…
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید …
کسی که فقط پاداش دنیا را بخواهد پاداش دنیا وآخرت که نزد خداست؛ و خدا همواره شنوا و بیناست.
=====================================
حمید حنیف عزیزم سلام
سلام و سلامتی و نور وعشق و رحمت الله رو پیچیده در گرما و شرجی جزیره ی زیبای توحیدی کیش برات میفرستم با فاصله ی کمتر از شمال تا جنوب ،به هرجایی که هستی.
طبق معمول دعا میکنم این نقطهی آبی در بهترین زمان و مکان به دستت برسه،اون زمانی که این دعا به قلب من الهام شدو برای اولین بار برات نوشتم،من توی شمال،پرستار بخش icu بودم و به دنبال رقم زدن انتقالی،تلگراف های طولانی و زیادی بین ما رد و بدل شد که هنوز که هنوزه از خوندنش هدایت دریافت میکنم.
چه درس ها که ازت یاد گرفتم ،چه جمله ها که توی کامنتتت نوشتی و سر لوحه ی زندگی من شد،و چه روزهایی که نقطهی آبی شما در بهترین زمان ومکان به دستم رسید و نور خدا شد برای کنترل ذهنم.
برام دوتا تلگراف فرستادی و بی پاسخ موند،اما الان قلبم باز شده برای نوشتن برات و تشکر کردن از روشنی قلبم،من تامل و تفکر و تحلیل آیه های قرآن رو بعد از استاد ،از شما یاد گرفتم و بابت این آموزش توحیدیت که نجات بخش زندگی من بوده همیشه ازت سپاسگزارم .
نمیدونی چقدر تحلیلت رو این آیه ١٨ آل عمران به قلب من میشینه،شگفت انگیزه،مثل زیبایی دریای جنوب وقت غروب آفتابه،مثل دیدن آسمون صورتی و پرواز پرنده و صدای تسبیح موج ها دلنشین و آرامش بخشه…
ازت ممنونم که مینویسی و یک خواهش از خواهر شمالیت که جریان هدایت با منجنیق توحید آوردنش به جنوب
همونطور که ابراهیم به سمت شیطان سنگ انداخت تا بتونه چاقو رو زیر گلوی اسماعیل بزاره،ازت میخوام به هر نجوای ذهنت که اجازه ی صلات در سایت بهت نمیده،یا میخواد دلسردت کنه ،از طرف خودت،از طرف من و از طرف تموم بچه های سایت سنگ پرتاب کنی.
و به قلب سلیمت اجازه بدی که همیشه وصل بشه تا نور قرآن رو با کلماتت به روح و جان و قلب ما برسونی.
این یک درخواست رسمی و کتبی از کسی که خودش رو شاگرد شما در علم و آگاهی های قرآن میدونه،ترتیب اثرش باشما!
«سَمَن بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند» ؛ «پری رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند»
«دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد» ؛ «ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند»
«چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند ؛ بدین درگاه حافظ را چو میخوانند، میرانند»
—————————————————————————
سلام و درود به شما سعیده خانم. امیدوارم که حالتون عالی عالی باشه. خیلی ممنونم از شما بخاطر نقطه آبی که برام ارسال کردین.
اینبار سنت شکنی کردم و بجای قرآن با حافظ شروع کردم.
—————————————————————————
این مصرع رو ببینید «ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند»
این رو به دو شکل میشه خوند.
«توی مسیر تکامل هر کسی که به عقل خودش تکیه میکنه برای درمان ، واقعاً در می ماند.»
یا اینکه …
«توی مسیر تکامل اونیکه از چاره اندیشی عقل خودش در می ماند، اونوقت به درمان میرسه »
و هر دوی اینها درسته.
چه اونیکه روی عقل خودش حساب باز میکنه در میماند، چه اونیکه از عقل خودش قطع امید میکنه و میگه من نمیدونم خدا میدونه، اون به درمان واقعی میرسه.
—————————————————————————
توی این مصرع «چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند» …
هم میشه گفت اونهایی که در مسیر تکامل مثل منصور حلاج دست از مراد دل خودشون بردارند (و مهم مراد خداوند باشه براشون) ، در مسیر درخواست شون سرشون بالای دار هم بره ترسی ندارند.
یا اینکه اونهایی که مثل منصور حلاج مرادشون از خداوند رو کسب کنند و بردارند ، تا بالای دار هم پای خواسته شون هستن.
یا شاید هم اونهایی که در مسیر توحید حاضرن سرشون بالای دار هم بره اونها همونهایی هستن که خواسته شون رو برمیدارند (کسب میکنند)…
و باز هم همه معانی درسته.
اینم از شگفتی های شعر حافظ شیرازیه…
دست از مراد دل خودمون برداریم و به خواست خداوند تن بدیم. نتیجه اش هر چی باشه خیره.
همون جمله حضرت علی علیه السلام «که ایمان انسان کامل نمیشود مگر به آنچه که دست خداوند است بیشتر اعتماد داشته باشد تا آنچه در دست خود دارد»
—————————————————————————
از شما بینهایت سپاسگزارم بخاطر کامنتتون. براتون از درگاه خداوند بهترین ها رو میخوام.
درشگفتم که چرا نمی نویسی چرا تا حالا ننوشته ای منظورم نویسندگی ست قطعا نویسنده پرآوازه و پرمخاطبی خواهی شد خیلی پیداس خداوند تو همین سایت در این مورد کلی نشونه بهت داده این همه عاشق کامنت هات، این اگر نشونه نیست چی هست؟! شاید باید با قلب توحیدی نوشته هایت بوی توحید می دادند و داستان هارو با قلب و قلم توحیدی می نوشتی و از این مسیر گستراننده توحید می شدی … آیا الان وقتش نیست؟
رسالت تو شاید همین نوشتن و پراکندن عطر خدا در هستی و نزدیک کردن قلب ها به خدا باشه. اینقدر روون و نرم و در عین حال ادبی عالیه فوق العاده س
آقا من یکی از فالورهای شما هستم و وقتی کامنتی در سایت می گذاری، با ایمیل به من اطلاعرسانی میشه و من بدو بدو میام که کامنت شما رو بخوانم
آن هم چه کامنت هایی!
کامنت های زیبایی که اولش که با آیات قرآن است و آخرش هم معمولاً با آیه قرآن تمام میشود
این رو خواستم بگم که من خیلی چیزها از شما یاد گرفتم، مخصوصاً وقتی با سعیده جان روی دور صحبت و کل کل می افتی! :)))
از ساختار موشک ها و هواپیماها بگیر تا این که چرا موشک ها بوق ندارند! (ایموجی طنز . نمی دونم چیه. شما خودت به بزرگواری خودت تصورش کن!)
این رو خواستم بگم که شما به نجواهای ذهنت که میگه این چیه نوشتی، اینها فایده ش چیه، کی اینها رو می خواند، و حرف هایی از این دست، اصلاً محل نذار
اتفاقاً کامنت هر چه ساده تر و خودمانی تر و دلی تر، خواندنی تر
این که میایی و از محل کارت و اتفاقات روزانه ات می نویسی و درس هایی که می گیری رو با ما به اشتراک می گذاری، دست مریزاد دارد
بذار هر چه دلت میخواهد بگوید، و شما هم برای ما بنویس
اتفاقاً اینجا کمال گرایی واقعاً خوب نیست
دلیلش همه این است که شما ببین که بعد از دو سه روز (فقط دو سه روز) این کامنت های توحیدی و قشنگ شما چقدر دیده میشود و چقدر خوانده میشود و چقدر فایو استار امتیاز میگیرد
خلاصه من گفتم این رو بگم خدمت شما که در کامنت نوشتن سُست نشوی
(ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را مپرستید که او بی تردید دشمن آشکاری برای شماست؟) ؛ (و اینکه مرا بپرستید که این راهی است مستقیم) (60-61 یس)
—————————————————————————
سلام و درووووووود فراوان ، آقا سید مهدی عزیز. الهی که در پناه رب العالمین حالتون خوب و مثبت و عالی باشه.
بینهایت از لطف و محبت شما سپاسگزارم.
و ممنونم بخاطر کامنت و فیدبک ارزشمند شما. الهی صد هزار مرتبه شکر که خداوند چیزی رو به قلبم الهام کرد تا مایه حال خوب بندگان توحیدیش باشه و نجوای شیطان رو پست قرار داد. خداوند چندین بار بهمون تذکر داده که مراقب شیطان باشیم. شاید یکی از جدی ترین تذکر ها همون آیه 60 سوره یس باشه. «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»
—————————————————————————
از شما متشکرم آقا سید مهدی عزیز. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
همیشه یه صمیمتی در کلام و نوشته های شما هست . من واقعا لمس میکنم خود خدا به شما دیکته میکنه و می نویسید . همیشه اگه حسم خوب نباشه با خوندن مطالب شما خوب میشم و اگه خوب باشم بهتر میشم …
یکبار دیگه هم خوندم از کمالگرایی خودتون نوشتید و یه جور اعتراض تو لحنتون بود .
میخوام بگم میشه لطفا این نجوای مزخرف شیطان رو بهش همینطوری بها ندید و همینجوری بنویسید؟
آدمهایی هستن که به خوندن و شنیدن این کامنتها نیاز دارن و یکی شون من هستم .
من آرزو میکنم خدای وهاب قدرتمند خیرخواه مهربان من بسیار بیشتز از وسعت قلب و روح بزرگتون بهتون ببخشه که میدونم همینطور هم هست و میشه ، چون فرکانس خودشما اینقدر بالاست و به سمت بالاتر هم در حال حرکت هستید . خوشحالم برای شما
ممنونم که از توحید نوشتید . هیچ عشقی در قلب من اندازه خدای خوبم بزرگ نیست. نیرویی که همیشگیه و ابدیه و همیشه مراقب من و شما و همه ماست.
و دعا میکنم خودم هم فقط همینطور ادامه بدم چون موفقیت همیشه ادامه دارددددددددددددد( جمله ای که تو کپشنهام همیشه مینویسم)
سلام و درود به شما خانم اسفندیاری عزیز ، که هم اسم خواهرم هستین، از درگاه خداوند براتون بهترین ها رو میخوام و امیدوارم حالتون عالی عالی باشه.
بینهایت سپاسگزارم از کامنت ارزشمند تون و فیدبکی که به کامنتم دادین.
شیطان قسم خورده که از بالا و پایین و چپ و راست و روبرو و پشت سر به انسان حمله کنه ، نه اینکه به فساد و تباهی بره ، نه اینکه بت پرستی کنه، نه اینکه با خدا دشمنی کنه، نه اینکه دزدی کنه یا آدم بکشه… نه … فقط و فقط برای اینکه نعمتهایی که داره رو نبینه، و حالش بد بشه و بجای فرکانس سپاسگزاری ، فرکانس کفران و ناسپاسی رو بفرسته و در برابر خداوند کفور بشه.
و آدم کفور خودش به صورت خودش جوش دست به هر کار احمقانه ای میزنه که حتی خود شیطان هم انگشت حیرت به دندان بگیره ، از جهالت بشر.
اعتراف میکنم هنوز که هنوزه بارها و بارها و بارها کفران نعمت میکنم و باز هم شیطان من رو درگیر نجوای کمبود میکنه.
—————————————————————————
وقتی برای مطلع کامنت هدایت قرآنی خواستم سوره سجده باز شد. به این آیه 9 نگاه کنید …
همون اکثریت و اقلیت همیشگی که خداوند توی آیاتش بهش اشاره میکنه.
پس خداروشکر منم خواهر شما هستم ( سلام مخصوص پرمهر منو به خواهر عزیزتون برسونید . لیلی ها اصلا یه چیزی دیگه ان.ههههه)
خدا از قلب من آگاهه که بعد از کامنتی که برای شما نوشتم به خودم گفتم : بچه تو چیکار داری؟شاید این بنده خدا بخواد گاهی ننویسه و با خودش و خدای خودش خلوت کنه و تمرکز کنه .
راستش یه جورایی خودم خودم رو دعوا کردم که به شما گفتم همینطوری بنویسید ….
اما خداروشکر خوشحالم خوشحالم که به هر حال حالتون خوبه دلتون شاده قلبتون پر از امیده و مغزتون پر ازآگاهی هست و از همه مهمتر خوشحالم که هستید .
داداش من راحت باش
هر وقت عشق کردی بنویس( از توحید از عشق ابدی )
هر وقت نخواستی ننویس
والا …
حس کردم یه جور درخواست بیجا کردم ازشما . ولی دلم میخواد اینو بگم که خداروشکر میکنم که در مدار دریافت آگاهی های ناب روح بزرگ شما هستم و هم کلامی با خواهر کوچکتون رو به من افتخار میدید دوست عزیز.
( من به جناب شیطان زیاد فحش و نفرین میدم . نگران نباشید اذیت کرد پاس بدید به زمین من . میکوبمش زمین که داداش گلم رو راحت بذاره چون کارهای خیلی مهمتری از سروکله زدن با این موجود داره )
من واقعا از خوندن افکارت که جاری میشه بر قلمت و ردپایی میشه برای خودت و همه ی ما لذت میبرم.
مهمترین مسئله ای که دارم هر روز بهش میرسم همین موضوع عدالت خدا هست.
هر روز داره همه چیز بهم ثابت میشه که عین عدالته همه چیز…
چه اون زمانی که زیر بار قسط گریه ام میگرفت که چه کنم ؟
چه الان که به لطف خدا دوتا وام سنگینم رو تسویه کردم و فقط دوتای دیگه مونده که ان شاء الله به زودی اونا هم صف میشن
چه اون زمان که از عالم و آدم پول قرض میکردم و قرض گرفتن شده بود تیکه ی جدایی ناپذیر وجود من
چه الان که به لطف خدا تنها گزینه ی قرضی من پول بیمه ی ثالث و بدنه هست که اونم از 12 قسط رسوندم به 6 قسطه و ان شاء الله سال دیگه نقدیش میکنم به کمک خدا
چه زمانی که شده بودم نمونه ی یه آدم بدبخت بین فامیل که پدرام چرا همش یا خودش یا خانمش یا بچه اش بیمارستان بستری هستن و چه الان که به ضمانت خودم و خدای خودم یه داروی خطرناک رو که دکتر می. فت به خاطر تشنج پسرت باید بهش بدی رو ندادم و گفتم خودش خوب میشه ( واسه من این حرف خیلی شجاعت میخواست، ولی من باور کردم که خدا همه چیز میشود همه کس را به شرط ایمان) و الان به لطف خدا خیلی خیلی کم بیمار میشیم
چه زمانی که دوشیفیت کار میکردم برای درآمدی که فقط برای روز اول بود و قسط هامون رو هم جوابگو نبود و چه الان که به لطف خدا برای اولین بار توی کل زندگی متاهلیم ماه گذشته تا زمان واریز حقوق جدید 2 میلیون اضافه اومد و این یعنی دوستی من با پول بهتر شده و تونستم سوراخ های سطل آب رو کم کنم.
آره دادش.
هر دوتاش من انتخاب کردم.
حال خوب الانم رو خودم انتخاب کردم.
نه اینستا دارم، نه خبر میخونم،نه تلویزیون میبینم و توی یکسال گذشته ام به لطف خدا بیشتر از 6 سال گذشته ی زندگیم پول ساختم و این یعنی من وارد مدار بالاتر شدم که هیچ وقت فکرشو نمیکردم این شرایط رو تجربه کنم ولی الان به لطف خدا دارم تجربه میکنم.
الان دارم توی وجودم خواسته ای مثل خواسته ی شغلی مثل آقا ابراهیم ایجاد میکنم که بتونم برای مسافرت آزادی داشته باشم و درآمدم هم بالاتر بره.
چون تو شغل فعلی حتی یه مرخصی هم به زور میتونم برم و این هم جذب خودم هست قطعا و دارم از طریق قانون تضاد ان شاء الله به زودی زود همه چیز رو بدست میارم…
مفهوم عدالت که من توی این سایت باهاش آشنا شدم خیلی منو آگاه تر کرده که بتونم دلسوزی بی جا نکنم و فقط برای زندگی عالی تلاش کنم و دنیا رو جای بهتری کنم برای زندگی.
از درگاه خداوند برای شما بینهایت نعمت و ثروت و سلامتی و آرامش درخواست میکنم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر تمامی تغییرات مثبتی که در این مسیر با موفقیت ایجاد کردین.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
در مورد اینکه چطوری میشه یه سری جملات رو بولد یا ایتالیک کرد به این لینکی که براتون میفرستم یه سر بزنید . از سری تلاشهای ارزشمند مدیر فنی سایت ابراهیم جان عزیز .
از لطف شما سپاسگزارم. امیدوارم که حالتون عالی و مثبت باشه.
از شما متشکرم بخاطر کامنت ارزشمندتون.
واقعاً فایلهای توحید عملی استاد خودش به تنهایی یه دوره کامله.
هر بار که میرم سراغ یکی از فایلهای توحید عملی. با ایمان بیشتر و توکل بیشتر و امید دوباره انگیزه میگیرم برای ادامه مسیر.
شیطان قسم خورده به عزت و بزرگی پروردگار که همه فرزندان آدم رو اغوا کنه و از مسیر توحید باز داره.
و صد البته خداوند هم هزاران بار وعده داده و به وعده اش عمل کرده و ما رو تنها نداشته و ما رو یاری میکنه.
همین که بارها و بارها به تواب بودن و غفور بودن خودش تاکید کرده یعنی ، نه تنها نگران اغواگری شیطان نباش ، بلکه حتی نگران خطاهایی که در گذشته مرتکب شدی هم نباش، چون هر بار برگردی خداوند رو «غفورالرحیم» میبینی.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
از شما ممنونم مصطفی جان. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
امیدوارم همیشه سلامت باشی و همیشه نور قلبتون به الله روشن باشه
من مدتی هست که پیامهای شما و سعیده خانم رو دنبال میکنم و از کلامی خدایی که از قلبتون جاری میشه استفاده میکنم و لذت میبرم
جالب اینجاست که هر کدوم از ما توی هر نقطه این مسیر زیبا که هستیم میتونیم با هدایت شدن به کامنتهای همدیگه پازل گمشده راه رو پیدا کنیم و با اشتیاق بیشتر قدم بعدی رو برداریم
خود من نجواهای زیادی واسه نوشتن همین کامنت داشتم که باعث شد اونو پاک کنم ولی دوباره مسمم شدم به نوشتنش این کمالگرایی بر من هم غلبه کرده و نمیگذاره از خودم رد پایی به جا بزارم چون همش داره میگه توی این مدت هیچ پیشرفتی نداشتی !
هنوز خیلی از بقیه عقبی!
چه کامنتی میخوای بنوسی!
چه دستاوردی داشتی !
و بیشتر به خاطر پیشرفت مالی که نداشتم این نجواها بیشتر میشه
ولی نیازی نیست کسی دستاوردهای من رو ببینه
دلیلی نداره چون پیشرفتی توی ثروت نداشتم فکر کنم بودنم توی این مدت در سایت تاثیری در زندگیم نداشته
منی که میدونم چقدر تونستم روی شخصیتم کار کنم
همین که دارم تلاش میکنم بتونم قوانین رو اجرا کنم و بیشتر وقتم رو توی سایت بگذرونم و کامنت بخونم به ترسهام غلبه کنم و ذهنم رو کنترل کنم مسیرم درسته
اگر درست نبود پس چرا دو ساله توی سایتم و هنوز تشنه تر از روز قبلم هستم چرا هیچ جور نمیتونم از فایلها و کامنتها دست بردارم
چرا هنوز اینجام؟؟؟؟؟؟
چون باور دارم مسیرم درسته
چون صد در هزار اطمینان دارم که انتخابم درست بوده و فقط باید ادامه بدم نباید کم بیارم
چون از اطرافیان ، دوست و آشنا میشنوم که لیلا چقدر تغییر کرده
طرز صحبت کردنش و رفتارش تغییر کرده
لیلا چقدر شادتر و پرانرژی تر شده
چقدر احساس آرامش داریم کنار لیلا
همین ها به من نشون میده که
ادامه بده …ادامه بده …
وعده خداوند حقه...
من با خوندن کامنتهای شما و سعیده عزیزم کلی درس یاد گرفتم و میتونم با اطمینان بگم درکم از قوانین و قرآن بیشتر شده و ایمانم قویتر شده
کامنتهای قرانی شما و برداشتهای خودتون از آیه ها به من انگیزه داده که از اول پیگیر پیامهای قدیمی شما بشم و توی دفتری که آماده کردم پیامها و درکتون از قران و توحید رو یادداشت کنم
تو رو خدا… تو رو خدا …
به نجوای ذهنتون توجه نکنین و از درک آیه هایی که به قلب مهربونتون الهام میشه بیشتر برامون بنویسین
همه ما به این کامنتها و چراغهای راه احتیاج داریم من بینهایت از شما و از کسانی که به الهام قلبی شون گوش میدن و اونها رو مکتوب میکنن تشکر میکنم و تحسینتون میکنم و بهتون برای موفقیت ها و آگاهی هاتون تبریک میگم
و شما رو تحسین میکنم برای حرکت کردن برای کنجکاویتون در آیه ها و پیگیریتون برای درک بیشتر مفاهیم قرانی که باعث شدین دیگران هم علاقه مند به جستجو برای مفاهیم بشن
بی صبرانه منتظر کامنتهای شما و سعیده و دیگر عزیزان سایت هستیم
من قبل از آشنایی با شما استاد خیلی خیلی شرک داشتم و توی مغزم خیلی ها را بزرگ کرده بودم
مثلاً من چند سال پیش بر اثر یه سرما خوردگی و سرفه های شدید به آنژیو و اتاق عمل کشیده شدم و این باور در من بود که چون پدرم در اثر سکته ی مغزی و مامانم در اثر سکته ی قلبی مردند من هم یا با سکته ی قلبی یا مغزی می میرم و حتی همیشه این فکر را میکنم که کدوم یک از خواهر یا بردارهام ناراحتی قلبی و کدوم سکته ی قلبی میگیرند آیا یکی در میان میگیرند و من هم همینجورم مثل خواهر و برادرام
وقتی تو بیمارستان بودم اون موقع با استاد امیر شریفی آشنا بودم و تقریبا تازه با قانون جذب آشنا شده بودم ولی هی به خودم میگفتم نه زینب تو هنوز جوونی تو قویی تو هنوز زوده که سکته ی قلبی بگیری و هی این و هر روز با خودم تکرار میکردم که من سرما خوردم و سینه ام در اثر سرفه ها فشار اومده و قلبم داره واکنش نشون میده چون من با درد شدید که احساس میکردم قلبم میخواد از جا کنده بشه به بیمارستان رفتم و دکتر ها اینقد گنده اش کردند که من در بخش ccu بستری کردند هر کس می اومد میگفت چرا سکته کردی هنوز جوونی چرا
ومن توضیح میدادم که من سرما خوردم واصلا زیر بار حرف دکترها نمیرفتم با اینکه متخصص قلب اومد گفت ما با نوار قلب و دستگاه نتونستیم بفهمیم وفقط با آنژیو میتوانیم بفهمیم شاید رگی مویرگی گرفته باشه و منو آنژیو کردند و حتی تا آخرین لحظه قبل از اتاق عمل به دکتر گفتم احساس میکنم من قفسه ی سینه مه که درد داره نه قلبم نمیشه از قفسه ی سینه ام عکس بگیرید گفت نه خانم شما با حمله ی قلبی اومدیدو تو خانواده ی شما سابقه ی این بیماری رو دارید و ژنیتکی که سکته قلبی را میگیرید فقط باید انژیوکنید.
خدا شاهده استاد منو آنژیو کردند و بعد عمل گفتند اصلا هیچ رگی نگرفته و رگهات عین آب زلاله و قلبت عین ساعت کار میکنم و خدارا شکر من چیزیم نبود و خود دکتر گفت ما موندیم چرا پس دچار حمله ی قلبی شدید و بدون هیچ قرص و دارو منو مرخص کردند اومدم خونه بعد از سه روز دوباره اون حالت به من دست داد ولی شوهرم گفت دیگه نمیبرمت بیمارستان میبرمت دارو گیاهی ومن که اصلا دارو گیاهی اصلا قبول نداشتم به زور منو برد و مشاوره اول دادم گفتند ماشاالله چه انرژی دارید و عالید شما بدن سالم و خیلی خوبی دارید چرا گذاشتید انژیوتون کنن شما یه سرما خوردگی قدیمی دارید و با این سرما خوردگی خودشو نشون داده یه انار و ناشتا روی شعله پخش کن بزارید و بعد کامل بخورید و این کار را کردم و دوباره انرژی بدنم برگشت و خدارا شکر خوب خوب شدم .
اینجا من شرک داشتم و همیشه دکترها را تو ذهنم بزرگ کرده بودم که اونها درس خوندن و از دستشون همه چی برمیاد و هر چی دکترها میگن درسته و….
بابا به قول استاد چه باوری به دردت میخوره که میتونی پیشرفت کنی اون باوره رو خودت درست کن به علی و نقی چکار داری
لا اله الا انت سبحانک و بحمدک ظلمت نفسی
بله خدا من با شرک با اینکه دیگران را در ذهنم بزرگ کردم و قدرت رابه آنها دادم به خودم ظلم کردم .
الان همهی رفتارهام و حتی حرف زدنم و زیر ذره بین قرار میدم .
حواسم و جمع میکنم به خودم که زینب اینجا در رفت زود درستش کن .
و اما
توحید وای که من چقد عاشق توحید و خداپرستی خداوندم .
الان اینجا من متولد شدم استاد چشام باز شد و خدا را شناختم و پی بردم کیه که کنارمه کی که همیشه هوامو داره کیه که یه لحظه ازش دور باشم دلتنگش میشم واقعا امام علی چقد قشنگ در دعای کمیل میگه
یا الهی و سیدی و مولای صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک
من تمام عذابها را تحمل میکنم ولی دوری تورا نه نمیتونم تحمل کنم .
الان منهم همه چی رو میتونم تحمل کنم ولی اگه یه روز یه روز چیه یه ساعت باهاش حرف نزنم دلم براش تنگ میشه و اینگاری یه کار خیلی مهمی را یادم رفته .
استاد الان ارتباط با خدا را میفهمم و میدونم چطوری درخواست کنم قبلاً حتی بلد نبود چجوری با خدا حرف بزنم و فقط با گریه و زاری خدا چرا اینجوری خدا چرا من خدا خدا خدا و بعد از تموم شدن دچار سردرد میشدم و چشام و دماغم باد میکرد و حال حرف زدن و نداشتم ولی الان استاد چقد شیرینه این ارتباط و چقد لذت بخش و چقد انرژی میگیرم و ذوق میکنم و حال دلم خوب خوب میشه .
این ارتباط کجا و اون ارتباط کجا؟
چقد شیرین و آرامبخش حرف زدن باهاش و چقد قشنگ جوابتو میده خدایا عاشقتم .
چقد زندگی قبل از اینکه با خدا آشنا بشم بی روح وبی ذوق بود ولی الان چقد زندگی قشنگ و زیبا شده خدایا ممنونتم که به من فرصت درک و فهم خودتو دادی .
خدایا از تو میخواهم فهمم و درکم را بیشتر و در عمل هم این درک و فهم را عملی کنم البته میدونم این دیگه کار منه و من با تمرین و ساختن باورهای درست به درک و فهم تو میرسم .
خدایا سپاس سپاس فراوان عاشقتم خدا جونم بوس بوس
استاد از تو متشکرم بابت اینکه دستانی از دستان خداوندی .
جقدر اشک ریختم با خوندن تجربیات قشنگت از عمل به توحید
جقدر زیبا کنترل کردی این ذهن ریاضی پسند رو که در مقابل کلمه الله هیچ توجیهی نمی تونه داشته باشه.
بی نهایت برای عمل به توحیدت خوشحال و از خدا سپاسگزارم. همینطور برای سلامتی و انرژی عالیت.
هر کس این داستان رو بشنوه اگر کمی عقل و بینش خودش رو به کار بگیره متوجه میشه :
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
قلبم رو روشن کردی با این کلام امیرالمونین که یا الهی و سیدی و مولای صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک
که عذاب همون فراق پروردگاره. اینو این روزها به وضوح حس می کنم و دوری از شعله رحمت چنان وجودم رو یخبندون می کنه که هیچ آتشی در جهان یارای ذوبش رو نداره.
ممنونم که تجربه هات رو به اشتراک گذاشتی و دستی شدی برای هدایتم به مسیر توحید.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد جان جان جان من و مریم جان عزیزم
استاد من هنوز فایل رو ندیدم . فقط موضوع فایل رو دیدم از خود بی خود شدم . چون من این روزها دارم به شدت تو باور توحیدیم کار میکنم و هر چقدر گوش میدم سیراب نمیشم. شما تو فایل توحید عملی 6 گفتید من اول باورهای توحیدیم درست شد و بعد نتایج زندگیم اتفاق افتاد . وااااااااااااای استاد هر روز به شوق توحیدی تر شدنم از خواب بلند میشم و هر روز تو دفترم مینویسم من میخوام از دیروزم توحیدی تر بشم و جهان رو ببین چطوری داره به خواسته های من پاسخ میده . الله اکبر الله اکبر الله اکبر
استاد الان واقعا به این درک رسیدم که عامل بدبختی اکثریت مردم شرک هستش و چقدرررررررر هم پنهاااااانه.
چند روز پیش به خودم میگفتم :تو قبلا نماز میخوندی و می گفتی سبحان ربی الاعلی وبحمده آیا واقعا منظورت ( رب) بود . یک بار سبحان دلار بحمده بوده ، یه بار سبحان مادرم و پدرم بحمده ، یه بار سبحان رئیس جمهور بحمده، یه بار سبحان سپاه بحمده ، یه بار سبحان مادرشوهرم بحمده ، یه بار سبحان معلم کلاس سومم بحمده ، یه بار سبحان برجام بحمده ، …. و آخریش سبحان شوهرم بحمده . شایدم آخریش نباشه و بازم پیدا کنم
هممممممممه خدای من بودن. قدرت رو تو همه میدیدم جز اون الله یکتا جز رب من
نمیدونم با چه زبانی از شما تشکر کنم استاد به خاطر این فایل های توحیدیتون . الان که دیدم موضوع فایل توحید عملی 8 هست میخوام بال در بیارم و بدون اینکه فایل رو ببینم اومدم سریع پیام بزارم و ازتون تشکر کنم . استاد من خدای واقعی رو با شما پیدا کردم .
دوستتون دارم استاد نازنینم
دوستتون دارم آرامش من
سلام نازنینم
سپاسگذارم
چقدر کامنت رت دوست دارم تشکر میکنم دستت را میبوسم عزیزم ممنون
عالی رود سپاسگذارم
وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَـٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ یَعِظُهُۥ یَـٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمࣱ)
[سوره لقمان ١٣]
این شرک چیه که میگه ظلم بسیار بسیار بزرگی است؟
(یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوۤا۟ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِکُونَ نَجَسࣱ …)
[سوره التوبه 28]
این شرک چیه که میگه مشرکان نجس هستند؟
تصور کنید پدری را که بسیار ثروتمند و قدرتمند و دارای اعتبار بالایی در نزد مردم است و این پدر تنها یک پسر دارد که خیلی دوستش دارد و به او گفته که هر وقت ؛ هر چیزی که خواستی بیا پیش خودم تا به تو آن چیز را بدهم
حالا یک روز به این پدر خبر میدهند که پسرت رفته در خانه همسایه و از همسایه تقاضا کرده که هزینه یک آدامس نعنایی را به او بدهد تا آن را تهیه کند و مصرف کند…
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است…
چه حالتی به این پدر داستان ما دست میدهد؟
حتما پدر داستان ما با خودش میگوید که ایکاش فرش خانه ام را آتش میزدی ولی چنین کاری با من نمیکردی…
پدر داستان ما با خود میگوید که من بروی پسرم غیرت داشتم و حاضر نبودم که خواری درخواست از غیر خودم را در چهره او ببینم اما او چه کرد؟…
این فقط یک مثال بود تا کمی مفهوم شرک را درک کنیم
و گرنه خدا کجا و این پدر کجا….
شرکی از جنس اینکه من قدرت خدای خودم را نادیده بگیرم و به هر چیزی روی آورم غیر خودش
شرکی از جنس اینکه خدا با خودش میگوید
نگاه کن اینو ؛ چه قدرت عظیمی درونش گذاشتم ولی او چه کرد با خودش؟
حرف برای گفتن زیاد است…
حضرت داوود سوالی برایش پیش آمد که خدایا چرا خلق را آفریدی؟
و خدا به او گفت که
کُنْتُ کَنزا مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاُِعرَف
گنجی نهان بودم ، دوست داشتم شناخته شوم ، برای همین خلق را آفریدم تا شناخته شوم
و چه زیبا مولانا این حقیقت را درک کرده بود
مولانایی که در روزگاری زندگی میکرده که نه اینستایی بود و نه اینترنتی و…
ولی چنان غرق در توحید بوده که اکنون ما میبینیم که اشعارش در و دیوارهای شهرمان و این سایت و… را پر کرده
حقیقتا که او در الله یکتا فانی شده بود و یَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَـٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ شده بود
اما او چه هدیه ای از ملکوت خدا برای ما دارد؟
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی
وی آینهٔ جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
ما آینه جمال خدا هستیم
ما یک نسخه از تجلی عظمت خدا هستیم
حال آیا واقعا اینگونه است؟
سپاسگذارم
بنام خدای ثروت آفرین
سلام بر استاد گرانقدر و مریم عزیز
پرادایس زیبا ، زیباتر و دلرباتر شده با اون ابرهای پشته ای در حال حرکت ، با اون فواره که موجهای کوچیک زیبایی ایجاد کرده
من نمونه ای بارز در مقابلم دارم در خصوص این تحقیق ، من دوتا خواهر دوقلو دارم که در شرایط یکسان و در یک خانواده بزرگ شدن و در یک رشته تحصیلی تا پایان لیسانس با هم بودند و بعد از آن هر کدام زندگی کاملا جدا و برعکس هم دارند و هر کدام براساس باورهاشون زندگی اونها داره پیش میره یکیشون سرشار از نعمت و زندگی عالی ولی یکی دیگه در شرایط خیلی خیلی معمولی هستن و بعد از شروع دوره ثروت 1 و عوامل و مثالهای عالی که استاد زدن من همیشه به دنبال این الگوها در بیرون و جامعه هستم و وقتی دقت میکنم کامل میتونم تاثیر باورها را در زندگی و شرایط خودم و دیگران ببینم
و امــــا پاسخ به سوالات شما :
زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟
در این زمانها دقیقا قدرت خلق رو از خودم گرفتم و احساسی که بمن دست میده این هست که من یک عروسک خیمه شب بازی و فقط بازیگر هستم
——————
به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟
این باورها در اون شرایط باعث احساس بدتر در من میشده و بعلت عدم باور تغییر شرایط توسط خودم به ناامیدی و افسردگی رسیدم چون همیشه خودمو در مقابل این عوامل عملا خلع سلاح میدیم و از اونجا که قانون میگه احساس بد = اتفاقات بدتر شرایط بدتری پیش می اومد و دقیقا انگار در یک مرداب دست و پای الکی میزدم و از اونجا که افراد قانون رو نمیدونن که احساس بد اتفاقات بدتر رو پیش میاره در این مواقع میگن :
“” وقتی بیاد همه چی با هم میاد “” یا اینکه “”هر چی سنگه مال پای لنگه””
—————————————
و چطور به خاطر آن باورهای شرک آلود، قدرت خلق شرایط زندگی را از خودتان گرفته اید و به آن عوامل محدود کننده بیرونی داده اید؟
دقیقا در این زمان شرک خودشو بوضوح نشون داده و من بجای باور به اینکه خدایی هست که برای همه ما هست دست به دعا و نذر و شفاعت و پیدا کردن پارتی و گرفتن قرض و بدهی شده ایم و منتظر بهتر شدن شرایط و گذر از شرایط حساس کنونی بوده ایم و همیشه منتظر یک معجزه بوده ایم غافل از اینکه این خود من هستم
که معجزه رو خلق میکنم .
—————————–
وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟
بعد از آشنایی با سایت و تغییرقدم به قدم الگوها و باورهای ذهنی شرایط زندگی من بهتر و بهتر شده و شرایط بهتری رو تجربه میکنم در تمام ابعاد زندگی من این تغییرات کاملا مشهود هست و افراد برام دیگه بت نیستن ، اعتماد بنفس من خیلی بیشتر شده ، با خودم بیشتر در صلح هستم
با شروع دوره جدید کشف قوانین و جلسه اول و تعهد به انجام تمرین و تیک خوردن درخواستها این باور که من خالق اتفاقات هستم نه هیچ عامل دیگه ای در من داره قویتر میشه
——————————————————–
به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟
با کنترل ورودیها ، بمباران کردن ذهن با فایلها ، خواندن کامنت دوستان و آگاه شدن از نتایج اونها باعث شده که خیلی بهتر از قبل باورهای شرک آلود رو تشخیص بدم
و این باور باعث جسارت و شجاعت در من شده و باعث شده که نوسانات دلار و نوسانات بازار و گاها کاهش فروش منو ناراحت و عصبانی نکنه
از نه گفتن افراد دیگه ترسی ندارم و برام مهم نیست
دچار حرص و طمع نمیشم
آرامش و آسایش بیشتری دارم
ایمانم بیشتر شده
لذت بیشتری میبرم
در چالشها و مسائل سردرگم و دستپاچه نمیشم
مسائل و مشکلات من خیلی کمتر شده
چرخ زندگیم روون تر شده
سپاسگزار شما و خانم شایسته عزیز هستم بخاطر فایلهایی که سرشار از آگاهی هست و هر روز ما رو به سمت بهتر شدن سوق میده
در پناه الله یکتا باشید
سلام مریم عزیز
بینهایت سپاسگزارم چقدر خوب و کامل توضیح دادید
و چقدر عالی وقتی که طبق قانون عمل کردید و باورهای قدرتمند کننده رو جایگزین باورهای شرک الود کردید چقدر نتیجه تونست تغییر کرد
دقیقا جملهای تو کامنتتون ماله شرایط الان من بود که
از نه گفتن افراد دیگه ترسی ندارم و برام مهم نیست
واقعا چیزی که من خیلی بهش نیاز دارم و باید تو این مواقع ذهن خودم رو کنترل کنم
تا بتونم در مسیر درست قرار بگیرم
بینهایت سپاسگزارم از شما مریم عزیز که این اگاهی رو با من به اشتراک گذاشتید
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
فعلا
یا حق
باسلام وعرض ادب واحترام
به استادگرانقدروعزیزم وخانم شایسته گرامی عزیز
الان نزدیکهای 4صبح هست وگفتم یه نگاهی به سایت بندازم ببینم استادفایلی گذاشتن که دیدم خدای من عجب فایلی.مثل همیشه عالی.دیگه نتونستم کامنت نزارم.وازشمادوانسان بسیارباارزش زندگیم که عاشقتون هستم تشکرویژه داشته باشم.خانم شایسته عزیزکه دیگه نمیتونم ونمیدونم چطوری ازشون تشکرکنم بابت دوره شیوه حل مسائل وبخصوص کشف قوانین که چقدرچقدراین دودوره ازهرنظرفوق العاده هستن ووجودتوشخم میزنه وهرچی هستی میاره رودایره .باهمون مقدمه اول که هدیه باارزشی دریافت کردم .باجلسه دوم دریک ساعت4قراردادمالی تنظیم کردم به لطف پرودگاروحق الوکاله خوبی دریافت کردم.اصلانمیتونم سرسری ازاین دوره بگذرم ودارم به لطف خداباتمرینات موشکافانه جلومیرم.میدونم وایمان دارم به یاری خداوندخیلی تغییرات ارزشمندی درشخصیتم ایجادمیشه ونتایج عالی دریافت میکنم.تمام دوره های شماارزشمندهستندحتی فایلهای دانلودی .ولی استادبهتره بااجازه بگم دواستادگرانمایه که این دوره کشف قوانین بینظیره بینظیر.یعنی هرکسی وارداین دوره بشه وبخوبی تمریناتوانجام بده غیرممکنه نتایج واردزندگیش نشه.چون دارم نتیجه میگیرم که میگم.
عاشقتونم .خیلی دوستون دارم.انشالله همیشه برقرارواستوارباشید.
سلام نرگس جان
عزیزم دوست خوب و بی نظیرم
واقعا همین طوره و دوره کشف قوانین یه دوره بی نظیره و خوشحال م که در مسیر این آگاهی های ناب هستیم
خدا رو شکر به خاطر نتایج عالی و بی نظیر تون
به امید خبرهای عالی و پیشرفت فوق العاده براتون ️
سلام استاد جان و مریم جان واقعا برای تمام این زحمتهایی که میکشید برای اگاهیای عالی که بمن و دوستانم میدید ازتون سپاس گزارم.
استاد 99درصد اینکه باعث میشه این حرفا گولمون بزنه و نتایجمون یویو باشه 9999999999999درصدش حرف و چرت پرتای بقیس/واقعا این مسیر یک رونده و هرچی میگذره من بیشتر میفهمم حرف مردم فقط لباس پوشیدن وسایل خونه خریدن یا شغل اینا نیست/قلب صحبتهای شما ازحرف مردم اینکه قانون بهش عمل نکنیم و جوگیر نشیم همچیو خراب کنیم و به عقب برگرددیم….
استاد من 7 ماهه دارم دوره روانشناسی ثروت کار میکنم هر موقع میرسیدم به قسمت استعداد و کسب مهارت یا شغل قلبم درد میگرفت ولی سعی میکردم گوش کنم به حرفتون و این اگاهیارو تکرار کنم و اعراض کنم از ورودی منفی/تا قبل از شکستن این باور استعداد من دنبال یکاری بودم پول درارم دنبال وانت بار برای بار کشی رانندگی وقتی شما گفتید که کار کن رو باورات هدایت میشی به چیزی که عاشقشی من فکر میکردم به رانندگی علاقه دارم نگو نشات میگرفته بخاطر پول چون کار ساده هست و من دنبال چیزی که واقعا خوشم میومد نمیرفتم فقط بخاطر این باورا که/
1/سنت از دانشگاه گذشته
2/اگر الان بخوای شروع کنی به یاد گیری کو تا پول دراری
3/همه مسخرت میکنن
4/بقیه چی میگن میگن کار نمیکنه پول دراره و غیرههه
و علاقه من کامپیوتر بود با این باور رفتم شروع کردم که مگه بیل گیتس دانشگاه رفت مگه اصلا ایه نازل شده که هرکی 27 سالشه نمیتونه برنامه نویسی طراحی وب امنیت شبکه یاد بگیره من ایه نازل شده و به همین سادگی شجاعتی در دلم افتاد و با همون چیزی که داشتم رفتم برای یادگیری و اموزش و الگو گرفتم از جف بزوس که در شروع کسب کارش گفتید ما تا 20 سال اینده به سود دهی فکر نمیکنیم منم به خودم گفتم تا 3سال اینده به درامد فکر نمیکنم و صدمومیزارم متخصص شم تو این کار و بخودم 3سال زمان میدم هرچی که داشتم میپوشم اگر نداشتم نمیپوشم هرچی داشتم میخورم اگرم نداشتم دیگ یک نون بربری که میتونم بخرم با پنیر بخورم /گوبابای حرف مردم و شروع کردم…
استاد واقعا سپاس گزارم ازت واقعا تو همچی ازت الگو میگیرم عکستو زدم رو چوب زدم اتاقم هروز نگات میکنم و وقتی گات میکنم قانون و تعهدام یادم میفته واقعا ازت سپاس گزارم این سایت بی نظیره عاشق دورهای 12قدم و ثروت هستم واقعا عالیه واقعا ادمو عوض میکنه واقعا …
درود برهمه دوستانی که کامنتو خوندید ودرود به استاد
سلام امیر واقعا تحسینتون میکنم دنبال علاقتون رفتید انشالله که موفق باشید
واینکه به در آمد فک نمیکنید و فقط تمرکزتون روی متخصص شدن کارتونه واین خیلی عالیه و اینکه وقتی کارت را باعشق انجام بدی پول خودش دنبالت میاد.
انشالله که موفق باشید
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
«طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُّبِین»
ﻃﺎ، ﺳﻴﻦ. ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﻳﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﻛﺘﺎﺏ ﺭﻭﺷﻨﮕﺮ.(1)
«هُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ»
ﺭﻫﻨﻤﻮﻥ ﻭ ﻣﮋﺩﻩ ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ:(2)
«الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُم بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ»
ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻰ ﮔﺰﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺯﻛﺎﺕ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻳﻘﻴﻦ ﺩﺍﺭﻧﺪ.(3)
«إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ»
ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺁﻧﻬﺎﻳﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺩﺭ ﻧﻈﺮﺷﺎﻥ ﺑﻴﺎﺭﺍﺳﺘﻴﻢ. ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﻯ ﺳﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩﺍﻧﺪ.(4)
«أُولَٰئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ»
ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﺎﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﻋﺬﺍﺏ ﺳﺨﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺕ ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭﺗﺮﻧﺪ.(5)
(سوره نمل 1-5)
ای پروردگار من و ای یگانه فرمانروای قدرتمندِ بینهایت، جز تو قدرت و معبودی نیست، مرا به راه راست هدایت بفرما و انگشتانم را در راستای صراط مستقیم و رضای خودت به حرکت درآور و بر قلبم هر آنچه از خیر و نور هدایت خودت است الهام کن، و میدانم در این راه هیچ مانع و تسلطی بر من وجود ندارد جز وجود خودم و باورهای شرک آلودم. خدایا مرا از سنگهای شرک رها کن و با بال توحید در آسمان بیکران خودت به پرواز درآور. «إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ»
سلام و درود و رحمت و برکات و نعمات الهی بر عزیزانم که همواره در مدار توحید هستند، سلام استاد عباس منش عزیز ،سلام استاد شایسته گرانقدر، سلام خانواده نازنینم. همواره در پناه رب العالمین از جریان سراسر نور هدایت رب العالمین بهرمند و برخوردار باشید.
از صبح که سایت رو رفرش کردم و فایل جدید رو دیدم تمرکزی و بقول استاد لیزرفوکس اومدم سراغ همین فایل درحالیکه صبح که از خوابگاه داشتم میومدم سر کار گفتم امروز هر طور شده باید یه دور کامل فایلهای عزت نفس رو گوش بدم.
آقاااااا بییییخییییااااال ، فکر کردی خودتی که داری روی خودت کار میکنی؟ خدا به موسی پیامبر گفت «وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» تو رو برای خودم ساختم. الان حمید، تو چی فکر کردی پیش خودت که به عقل و دانش خودت تکیه کنی و رشد کنی. تسلیم و خاضع باش به درگاه فرمانروای زنده و جاویدان که از افتادن یک برگ تا راه رفتن مورچه در دل شب تا گرانش سیاهچاله ای که کهکشانی رو در خودش میبلعه همه و همه در ید قدرت و در دایره احاطه علم اونه. بارها و بارها اومدم توی سایت و نشانه روزانه ام رو دیدم و عجییییییب دیدم نشانه روزانه من هماهنگه با اتفاقات همون روزم. میگم خدایا مدیر سایت شما هستی ، من تسلیمم، بگی بنویس مینویسم ، بگی اجازه نوشتن نداری، بازم تسلیمم. این باور منه که سایت رو خداوند داره مدیریت میکنه نشون به این نشون که وقتی همین فایل رو سه بار نگاه کردم برای نوشتن کامنت از نشانه روزانه کمک گرفتم فایل قسمت 29 لایو استاد عباس منش با دوستان اومد.
https://elmeservat.com/fa/live-29/
و وقتی لایو قسمت 29 رو دیدم، متوجه شدم عجیب اون فایل با این فایل مکمل همدیگه هستن. و وقتی رفتم سراغ قرآن کریم برای استفاده از جریان هدایت نورانی قرآن، هدایت شدم به آیات ابتدایی سوره نمل. یه وقتایی حس میکنم تحمل یه سری هدایت ها رو ندارم چون هنوز ظرف وجودم کوچیکه. تا حالا سعی کردین یه سطل آب رو زیر یه آبشار یا جریان تند آب پر کنید؟ سطل از دست آدم رها میشه، چون جریان خیلی قویه. حکایت سطل منه و جریان قوی هدایت، ضعف میکنم، گیج و منگ میافتم یه گوشه، یادم میافته به اون فایلی که استاد میگه توی بندرعباس بودم وقتی به یه درک جدیدی از قرآن میرسیدم شب تا صبح راه میرفتم و با خودم حرف میزدم… بقول آمریکایی ها Come on… من که از موسی پیامبر قویتر نیستم که وقتی خداوند یه نشانه ای از خودش رو بر کوه متجلی کرد، موسی غش کرد افتاد، وقتی به هوش اومد به سجده افتاد که سبحان الله ، «که نیارزد این تمنا به جواب لن ترانی»
این آیات ابتدایی سوره نمل از عظمت و بزرگی هدایتهای قرآنی به اهل ایمان خبر میده. عبارات رو ببینید «هدیً و بشریٰ» هدایتگر و بشارت دهنده. هدایت به مسیر های پر نعمت و صراط مستقیم و بشارت دهنده و نوید دهنده اتفاقات و نتایج عالی و توحیدی. اهل ایمان همواره صلاه یا نماز و یاد خدا رو برپا میدارن (فعل مضارع، همیشگی ، گاهی اوقات نگاه کردن به یه برگ گل ، شنیدن صدای یه پرنده ، تماشای یه منظره هم میتونه صلات و یاد خدا باشه) زکات میدن. به اشکال مختلف (گاهی اوقات شاید یه لبخند و روی خوش هم بتونه زکات باشه) و یقین داشتن به آخرت.
یه عده بزرگوارانی هم هستن که به این قوانین اعتقاد ندارن و ما رو مسخره هم میکنن و اینجاست که بقول حافظ باید گفت «آه اگر از پس امروز بُوَد فردایی»
و قانونی که همیشه کار میکنه و توحید که همیشه انسان رو بالا میبره و شرک که همیشه و همیشه انسان رو پایین میکشه.
قبلا هم توی کامنت ها گفته بودم در مورد تعهد امسالم که روی توحید کار کنم، خودم حس میکنم دارم تغییر میکنم، حس میکنم ظرف وجودم داره بزرگتر میشه، حس میکنم روی شونه های خدا نشستم ولی اگه بخوام ادعا کنم بهتون میگم هنوز هیچی از توحید نفهمیدم، هنوز باورهای شرک آلود توی لایه های پنهان ذهن وجود دارن که منو پایین نگه داره و اجازه پرواز بهم نده. از کجا میگم از نتایجم. ولی به چرخه تکاملم احترام میذارم. همون جمله ای که توی داستان هدایتم نوشتم «هر چقدر ارتفاع سازه ای که بخوای بسازی بلند تر باشه از عمق پایینتری باید شروع کنی به ساخت و ساز»
یه کلمه ای داریم بنام Logic به معنی منطق. اونهایی که سیستم ها رو طراحی میکنن و برنامه نویسی رو مسلط هستن اینو میدونن(من هیچی ازش نمیدونم، جز همین یه کلمه، ببخشید تو کار متخصصان این حوزه دخالت میکنم)
وقتی یه سیستمی طراحی میشه یه سری لاجیک ها براش مینویسند که صرف نظر اینکه اون اپراتور حواسش باشه یا نباشه اون لاجیک خودش کارشو انجام میده. مثال بزنیم. توی پالایشگاه یه سری مخازن داریم که اگه اگه مخزن B دچار حریق بشه، لاجیک سیستم اینه که مسیر فوم رو به مخزن B باز کنه برای اطفاء حریق و مسیر آب رو باز کنه به مخزن A و مخزن C، و اونها رو خنک کاری کنه. همزمان پمپ های اصلی شبکه رو روشن کنه بدون نیاز به حضور اپراتور. و خودش اعلام حریق کنه، خودش با یه سری نقاط تماس اضطراری بگیره. وقتی آتش نشانی برسه توی محل حداقل 70% کار انجام شده. مثال دوم رو بزنم از مبحث مورد علاقه ام صنعت هوایی (جووووووون) یه هواپیمای مسافربری مدرن میخواد فرود بیاد، لاجیک سیستم مدیریت پرواز اینه که با فلان مقدار سرعت و و فلان درجه فلاپ های روی بال و عدد ارتفاع سنج که رو به کاهش باشه به احتمال زیاد هواپیما در حال فرود باشه، اگه خلبان یادش رفته باشه ترمز ها رو از حالت قفل خارج کنه توی اون لحظه سیستم به صورت اتوماتیک و بدون نیاز به زدن دکمه ای قفل ترمز ها رو آزاد میکنه .چرا چون این لاجیک سیستم کنترل پروازه …
بعد از خوندن یه سخنرانی طولانی دیگه از حمید امیری شما رو دعوت میکنم به خوندن نتیجه گیری… استاد توی دوره دوازده قدم میگن ابزار ذهن منطق هست (خدایا این استاد عباس منش بینظیره، این جمله ابزار ذهن منطقه رو توی هیچ کتابی نمیشه پیدا کرد ولی استاد به ما آموزش داده) توی ذهن یه سری منطق ها ، یه سری لاجیک ها وجود داره. به درست و غلط لاجیکهای ذهنمون کاری نداریم. تا زمانی که فلان لاجیک وجود داره فلان نتیجه بدست میاد. تماااااام . هر بار هواپیما بخواد فرود بیاد لاجیک براش قفل ترمز چرخ رو آزاد میکنه. توحید در حمید امیری اثر نمیکنه تا زمانیکه لاجیک شرک آلود داره توی اعماق ذهنش کار میکنه. ژنتیکِ تو باعث شده به خوشبختی نرسی ؟ اکی این لاجیک ذهنِ توه، پس تو به خوشبختی نمیرسی، به توحید نمیرسی. اگه میخوای به توحید برسی باید این لاجیک های غلط و شرک آلود رو پاک کنی و به جاش یه لاجیک توحیدی رو جایگزین کنی.
استاد کلی مثال زدن از قانون سلامتی و نتایج اون و یه سری لاجیک ها و باورهای غلط در خصوص ژنتیک.
یکی از همین موضوعات ژنتیکی که همه میگن ریزش مو آقایونه. من این موضوع رو باور کرده بودم و البته تمام اقوام و فامیل و طایفه ما از یه سنی به بعد دیگه کلا موهاشون میریزه. و منم همیشه نگران این موضوع بودم و انواع و اقسام مکمل های غذایی و شامپوهای گرون قیمت رو امتحان کردم تا جلوی ریز مو هام رو بگیرم. ببینید تمرکز روی ریزش مو برای دفع ریزش مو. برادر بزرگترم مجید از همون اول بیخیال این موضوع بود و اصلا دغدغه اش رو نداشت. با اینکه 9 سال از من بزرگتره موهاش از من پرپشت تره. چند روز پیش به خودم میگفتم شاید اصلا ریزش مو ژنتیکی نباشه. چی میشه اگه یه راهی وجود داشته باشه که با اصلاح تغذیه یا هر کاری دیگه موها دوباره پرپشت بشه. وقتی استاد عباس منش تونست با اصلاح تغذیه و قانون سلامتی اون نتایج رو به اثبات برسونه شاید این موضوع هم قابل انجام باشه.
یه مثال دیگه از ژنتیک بزنم. بیماری MS که ظاهراً میگن به ژنتیک ربط داره. توی تمام اقوام و طایفه ما همه در اثر کهولت سن فوت کردن و بدترین بیماری مشاهده شده بیماری پارکینسون بابای من بود. که اونم ماجرا داشت. پسر عموی من خیلی اتفاقی توی سن جوونی با MS به رحمت خدا رفت. اگه ژنتیک ربط داشت چرا فقط یه نفر. عموی من 15 سال از بابام سنش بیشتر بود ، بقول استاد «علی بی غم» بود. میگفت و میخندید و اصلا نگران هیچی نبود. همیشه میگفت من نگران مردن نیستم، خدا یه مرگ راحتی بده. بابای من ولی بشدت بشدت نگران سلامتیش بود و در زمانی که هنوز سالم بود همش میگفت خدا نکنه من مریض بشم و خونه نشین بشم روی دست زن و بچه. و یهویی یه اتفاقی براش افتاد و رفت توی پروسه پزشکی و دکترها تشخیص دادن که بعله ایشون پارکینسون داره. با تمرکز لیزری روی بیماری شون موجبات تعجب چند پزشک فوق تخصص شده بود که میگفتن ما با این همه سال تجربه تا الان هیچ مورد پارکینسونی نداشتیم که اینقدر سرعت رشد بیماریش زیاد باشه. بعد میدونید بزرگوار حرف کیو باور داشت حرف یه پزشک عمومی که سالها پیش گفته بود تخم مرغ چون کلسترول داره برای سلامتی ضرر داره. بماند که به لحاظ سلامتی به چه سطحی رسیده بود این اواخر ولی تا روز آخر بنده خدا تخم مرغ نخورد.
ولی خب عموم خیلی فعال بود و یه روز توی باغش داشت بیل میزد و خسته شد، یهو نشست و تموم کرد.
پدرم سبک زندگی بشدت مذهبی هم داشت. من وقتی پیشش قرآن میخوندم یه فتحه و کسره رو اشتباه میخوندم از حفظ بهم میگفت برگرد فلان کلمه رو اشتباه خوندی. از پدرم شنیدم که پدربزرگم ماه رمضان هر روز از بعد از سحر تا موقع افطار یه ختم کامل قرآن انجام میداده…ولی خب چرا بهش عمل نمیکردن؟ چرا زندگی شون شبیه قرآن نبود؟ اتفاقاً در کنار مذهبی بودن نظامی بازنشسته هم بود، خونه همیشه مقررات پادگانی داشت، ولی خب چرا هیچوقت برای خودش جواب نداد؟
استاد مثال دوستانی رو زدن که گفتن کاش پدر ما هم سختگیر بود، خب اکی ،چرا این سختگیری ها برای استاد جواب داد، نتایج رو برای استاد نازل کرد ولی برای همون پدر بزرگوار نتایج نیومد. خب ایشون که قاعدتاً باید شایسته تر از استاد عباس منش باشن برای داشتن نتایج.
اگه سختگیری های پدر من نتیجه میداشت چرا برای من و برادرام نتایج متفاوت رقم خورد ؟
استاد یه جایی مثال افرادی رو زدن که توهم توطئه داشتن و یه سری شایعات رو میگفتن. یکیش همین آقای کوین ترودو بود که من توی داستان هدایتم بهش اشاره کردم. مدتها من فایلهای این بزرگوار رو گوش دادم و توهم این رو داشتم که اصلا گروه های مخفی دارن زندگی کل مردم دنیا رو مدیریت میکنن و یه سری لنزها و دوربین ها ما رو زیر نظر گرفتن که حتی خبر دارن ما ناهار چی خوردیم ، و بعد از شام چند تا لیوان آب خوردیم. و هیچ راهی نداره ثروتمند بشی مگه اینکه از طریق و با اجازه گروه های مخفی باشه ، توی صحبتهاش اینو میگفت که «یه سری کتابهای سری هست که در دسترس مردم عادی نیست شما هیچ شانسی ندارید که بتونید اون کتابها رو بدست بیارید و اسرار ثروتمند شدن رو یاد بگیرید و فقط از طریق گروه های مخفی و افرادی که توی گروه های مخفی بودن میتونید ثروتمند بشید»… آخرش هم بزرگوار با اینکه پزشک نبود بخاطر تجویز یه سری داروهای پزشکی توی کتابش میندازنش زندان. من با گوش دادن به کوین ترودو بجای اینکه موفق تر بشم عملاً میدیدم هیچ شانسی ندارم ناامید تر شدم. و نهایتاً یه روزی که گفتم خدایا، هر چقدر اوضاع خراب باشه و گروه ها و سیاستمدار ها بخوان اوضاع رو کنترل کنن من مطمئنم تو مافوق همه قدرتها هستی ، «از همون لحظه ای که این حرف رو زدم اولین نشانه های هدایت برام آشکار شد» و بعد مدتی اومدم توی این سایت. از اونجایی که تسلیم خودش شدم. از اونجایی که قدرت رو دادم دست خودش. تازه چندان آگاهانه هم نبود. فقط این باور ته ذهنم وجود داشت که هرچقدر هر کسی، هر سازمان و ارگان و گروهی قدرتمند باشند، اینها بال مگسی هم نمیتونن خلق کنن و قدرت خدا بالای همه قدرتهاست.
کتابهای مخفی که اسرار ثروتمند و قدرتمند شدن توش نوشته شده و دست گروه های مخفیه؟! چقدر این جمله مضحک بود. این درحالیه که سالها کتاب ثروت و قدرت و توحید توی دستمون و توی خونه مون بود ولی ازش غافل بودیم، نهایتاً چندبار از زیرش رد شدیم. که اونم هیچ تأثیری نداشت. (فکرشو بکن طرف مریض بشه از جلوی داروخانه رد بشه تا مریضیش درمان بشه)
در مورد خودم اصلا نمیتونم ادعایی کنم که چیزی از توحید میدونم. نمیتونم هیچ ادعایی کنم. ولی همین که وقتی از همه جا ناامید شدم ، قدرت رو دادم به خودش ،همون موقع گره ها باز شد. یه وقتایی که کم میارم و خسته میشم ، ناامید میشم میگم خدایا من هر چقدر غلط برم ، اشتباه کنم، تقلای بی نتیجه کنم، باورهای غلط و شرک آلود رو داشته باشم ، یه چیزی رو مطمئنم که درست انتخاب کردم … اونم «تویی» خدایا مطمئنم تو رو درست انتخاب کردم.
«خدایا، بخششت از گناهم و گذشتت از خطاهایم و چشمپوشیات از تجاوزم و پردهافکنیات بر کردار زشتم و بردباریات از فراوانی جرمم، از آنچه از خطا و گناه عمدیام بود، مرا به طمع انداخت که از درگاهت چیزی را که شایسته آن از سوی تو نیستم درخواست کنم، آنچه از رحمتت نصیبم نمودی و از قدرتت نشانم دادی و از اجابتت به من شناساندی، پس بر آن شدم که با اطمینان بخوانمت و با انس و میل، بدون ترس و هراس، از تو درخواست میکنم و در آنچه به خاطر آن روی به پیشگاه تو کردم این است که از تو نیاز جویم، اگر برآورده شدن حاجتم تأخیر افتاد، از روی نادانی بر تو نکوهش ورزیدم، با آنکه شاید به تأخیر افتادن روا شدن حاجتم برایم بهتر باشد، چه تو به سرانجام امور آگاهی، پس هیچ مولای کریمی را بر بنده پستی، شکیباتر از تو بر خود ندیدم، ای پروردگار من، تو مرا میخوانی و من از تو روی میگردانم و با من دوستی میورزی و من با تو دشمنی میکنم، به من محبّت میکنی و من از تو نمیپذیرم، گوئی مرا بر تو حق مهر و محبت است! و با همه اینها چیزی تو را از رحمت و احسان بر من و مهر و محبت همراه جود و بزرگواریات بر من بازنمیدارد، بر بنده نادانت رحم کن و با فزونی احسانت بر او سخاوت و گشادهدستی داشته باش، زیرا تو بخشنده کریمی؛ دعای افتتاح»
«آن پیکِ ناموَر که رسید از دیارِ دوست ؛ آورد حِرزِ جان ز خطِ مُشکبارِ دوست»
«خوش میدهد نشانِ جلال و جمالِ یار ؛ خوش میکند حکایتِ عِزّ و وقارِ دوست»
«شکرِ خدا که از مددِ بختِ کارساز ؛ بر حسبِ آرزوست همه کار و بارِ دوست»
«سیرِ سِپَهر و دورِ قمر را چه اختیار؟ در گردشند بر حَسَبِ اختیار دوست»
«ماییم و آستانهٔ عشق و سرِ نیاز ؛ تا خوابِ خوش که را بَرَد اندر کنارِ دوست»
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
به نام تنها فرمانروای هدایتگر
سلام به حمید حنیف عزیزم
امیدوارم این تلگراف در بهترین زمان و مکان به دستت برسه …امیدوارم نیستم بلکه دیگه مطمئنم این قانون همیشه برقراره…
اما از یک چیز مطمئن نیستم …میخواستم برات بنویسم آماده ی یک تلگراف طولانی از سعیده باش که هرچقدر اسکرول کنی تموم نشه و تو دلت بگی بسسسه دیگه ،سرم رفت :)
اما مطمئنم نیستم جهان به این فرکانس الآنم ،به بغض های ترکیده و نترکیده…اصلا اجازه نوشتن میده …؟ چه برسه به تلگراف طولانی …
پس منتظر میمونم ببینم به کجا میرسم …
همون جایی نشستم که قبلا هم برات از همینجا از قلبم نوشتم …از روی سکوی خونه ی مادر بزرگ …وسط گل و گلدون …همراه با نسیم خنک شمال که صورتت رو نوازش میده …
طبق عادتم… قبل از صلات …وضو گرفتم …نیت کردم و آیات فوق العاده ی 5٢تا ٧6 سوره ی مریم باز شد …
اومدم یک آیه ش رو انتخاب کنم با خودم گفتم بین این همه عسل شیرین کدوم شیرین تره برای حمیدِ حنیف ؟
احساسم گفت بزار خودش بخونه و انتخاب کنه …
پس هروقت این تلگراف رو دریافت کردی حتما ی سر به این قسمت از کندوهای عسل بزن …
حمید عزیزم ،سعیده ای که الان داره برات مینویسه …در حال تلاش برای تسلیم بودن در قبال قدرت رب العالمین …
این روز ها همش باهم عشق بازی داریم …
میگه اینکارو بکن !میگم چشم … میرم انجام میدم …دیوونه میشم از نتیجه ش …
نمیدونی نمیدونی چقدر دلم میخواست زیر این فایل کامنت بزارم و از معجزات پروردگار بگم …خیلیم تلاش کردم …اما گفت نه …فعلا روزه ی سکوت تا زمانش برسه ..تا اونجایی که باید بنویسی رو بهت بگم ….
من چه قدرتی دارم بخوام بهش فرس وارد کنم ؟
منی که بلد نیستم یک بار کانال های دریچه دار سدیم پتاسیم یک عدد سلول از میلیارد میلیارد سلولم رو کنترل کنم …
چه حقی دارم ب خدا بگم چرا …؟
هرچند استاد تو یک فایل مصاحبه میگه … من حتی نمیتونم ادعا کنم تا حالا شده یک ساعت تسلیم قدرت خدا بودم ..
استاد عباسمنش که پرچم دار توحیده اینو میگه ..دیگه من از سعیده، یک عدد جوجه توحیدیه 56٠روزه چه انتظاری دارم ….؟
حمید جان الان که زیر آسمون تاریک شب گرگان نشستم و برات مینویسم …قرار نبود این ساعت این جا باشم … الان یا توی ماشین …یا خونه ی خوبش رسیده بودم فریدونکنار
برنامه ی عقل منطقی من این بود
اما به قول شما …پیش فرض های ذهنی ما کجا… برنامه ریزی های فرمانروا کجا …؟
چند تا اتفاق دست به دست هم دادند ،که من امروز نتونم برم …فردا هم کلی کار اداری داشتم اونجا …
اولش شاکی شدم … ی بحث ریزی هم با مادرم داشتم که چرا به حرف فلانی گوش دادی و رفتی ؟ الان من بخاطر این حرکت شما ،نتونستم برم و …
یکم که گذشت… خداروشکر تایم کم نه طولانی … به خودم اومدم …گفتم باریکلا سعیده …این بود قانون ؟ این بود تسلیم بودن ؟ این بود شرک نورزیدن؟
بقیه رو نصیحت میکنی مشرک نباشید بعد خودت دقیقا کجای داستانی ؟
مگر نه اینکه فکر کنی کسی غیر از خودت اتفاقات رو رقم میزنه این شرکه؟
مگه نه اینکه وقتی ادعای تسلیم داری باید به همه چیز برچسب الخیرفی ما الوقع بزنی و گزینش نکنی ؟
وای بر انگشت اشاره ای که به سمت دیگران گرفتی و غافل ازون سه انگشتی که خودت رو نشانه گرفته ….
سجده زدم برای فرمانروا و گفتم بِبببین … من جوجه تر ازونیم که چیزی از توحید بلد باشم… تو منو ببخش به بزرگی خودت …
یاد حرف استاد تو قدم نه میفتم که میگه وقتی تسلیم بودنت رو اعلام میکنی دیگه اتفاقات رو گزینش نکن ،نگو این خوب بود،این بد بود … میخوای جای بری ماشینت خراب میشه … بگو من نمیدونم …من نمیدددددونم… حتما قراره اتفاق بهتری برام بیفته…یا اتفاق بدتری نیفته …
من نمیدووونممم ….من تسلیمممم ….
مثل امروز … یک کار اداری گره خورد ،من باید ی مسافت طولانی رو میرفتم داخل شهر …با اینکه میدونستم احتمالا جواب نمیده ولی گفتم من تسلیمم… خدایا هرچی شما بگی …
وسعی کردم حالمو خوب نگه دارم …
رفتم،انجام نشد…
گفتم اوووکی حتما باید این راه رو مییومدم …
به الله قسم از پاساژ اومدم بیرون،دوستی رو دیدم که ١٢ سال ندیده بودمش !!!!!!
و چیزایی بهم گفت که اگر من اونجا نبودم ،هیچ وقت نمیدیدمشو نمیفهمیدم …
یعنی ببین خدا چه جوری پلن میریزه و برنامه ریزی میکنه حمید جان ….
چقدر ما میتونیم بهش اعتماد کنیم …؟ به تموم نوری که به ما تابیده تا الان … به وعده های اجابتی که هرکدوم از ما بارها و بارها بهش برخوردیم …
استاد تو جلسه ٣قدم ٩میگه
خداوند به همه ی شما وعده های خوب داده …اون هارو تکرار کنید …کهنه نکنید این وعده هارو …نزارید بره زیر خروارها نشخوارهای ذهنی و نجواهای شیطان ….
——————————————
بِبیییییین !
ی نگاه سرسری به کل نوشته هام کردم دیدم نه …بنظر میاد تونستم بنویسم :)
وَ لِلّٰهِ الْحَمْدُ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا هَدانا، وَلَهُ الشُّکْرُ عَلَىٰ مَا أَوْلانا
رفتم تو گوگل این دعای عید فطر رو کپی کنم دیدم صوتیشم هست…خیلی قشنگ بود …بهت پیشنهاد میدم حتما گوشش بدی …
این روز ها که موسیقی من آیه الکرسی و اسماالحسنی وربناست …
آهنگ های شادگوشیم هم هست برای کنترل ذهن …
ولی آرامشم رو از همین ٣تا فایل میگیرم …
استاد میگه ی جایی شما از بدنه ی جامعه جدا میشید…شبیه هیچ کدوم از آدم های اطرافتون نیستید …اینو وقتی درک کردم امروز نشسته بودم وسط حیاط دانشگاه و زل زده بودم به آسمون ابری پفکی و گذاشتم اشکام راحت سرازیر شه… و آدم ها با سرعت وعجله هر کدوم به سمتی از کنارم رد میشدند…
نمیدونم اصلا منو میدیدن یا نه …حتما فکر میکردن مشکل حل نشده دارم …نشستم آبغوره میگیرم :)
نمیدونستن یکی اینجا سرمست عشق پروردگارشه …
چیزی که برای هیچکس توضیح دادنی نیست …
جز بچه های سایت …
حمید حنیف عزیزم … ببخشید که بازهم پرحرفی های سعیده رو تحمل کردی …
خداروشکر میکنم که حداقل به مدار نوشتن برات دسترسی داشتم …
زیبایی گل شمعدونی قرمز و نسیم خنکی که روی صورتم حس میکنم همراه با احساس آرامش عمیق قلبم از داشتن انسان های فوق العاده ی هم مدار رو برات با این تلگراف میفرستم ….
الهی که به قلبت بشینه ….
قلب فراوانِ فراوانِ فراوان از سعیده با ١5٠٠کیلومتر فاصله:)))))))))))))
——————————
پی.نوشت در دقیقه نود!
دقیقا بعد از ارسال این کامنت این آیه اومدبرام
الأعراف
وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَىٰ عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
ﺑﺮﺍﻯ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻭ ﺑﺨﺸﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻛﺘﺎﺑﻰ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﺩﺍﻧﺶ ﺑﻪ ﺗﻔﺼﻴﻞ ﺑﻴﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ.(52)
شده تا حالا مثل دیوونه ها صفحه ی گوشیت روببوسی؟یا من خل شدم خبر ندارم ؟؟؟
خدایا شکرت :)))
حتی اگر دیوونگیه… من میخوام دیووونه باشم …
نمیخوام یک ثانیه از عمرم به رسم مردم عادی عاقل زندگی کنم:)
ترجیح میدم به ذوقِ خویش دیوانه باشم تا به میلِ دیگران عاقل :)
بِببین وسط تابستون …همین حالا یک بارون رحمت الهی اینجا شروع کرده به باریدن که فقط الله اکبر ….. :)
به قول شاعر گرانقدر کاش بوودی ومیدییدی (مقدار لازم شکلک خنده :) )
«بِنَصْرِ اللَّهِ یَنصُرُ مَن یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» ؛ «وَعْدَ اللَّهِ لَا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»
ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻯ ﺧﺪﺍ. ﺧﺪﺍ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎﺭﻯ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﭘﻴﺮﻭﺯﻣﻨﺪ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ ؛ ﺧﺪﺍ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻭﻋﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﺧﻠﺎﻑ ﻧﻜﻨﺪ، ﻭﻟﻰ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩم ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻨﺪ.(روم 6-5)
سلام و درود فراوان به سعیده نورانی پروردگارم.
ساعت حدود 4:28 است و بعد از نماز صبح کامنتت رو خوندم. و کلی ذووووق زده شدم و دو دل بودم پاسخ بدم یا بذارم بعداً. دیدم ذهنم میگه فعلا بخواب بعداً بنویس. گفتم اکی پس الان دقیقاً باید بنویسم و به ندای قلبم گوش بدم. راستشو بخوای هیچ ایده ای هم ندارم قراره چی بنویسم . ولی بقول قرآن (ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻯ ﺧﺪﺍ. ﺧﺪﺍ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎﺭﻯ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﭘﻴﺮﻭﺯﻣﻨﺪ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ)
برای شروع کامنتم رفتم سراغ اپلیکیشن قرآن و به آیات 5و 6 سوره روم هدایت شدم. خودت ببین. واقعاً جز تسلیم بودن چی میشه گفت. دقیقا مثال قشنگی زدی، من که به جسم خودم احاطه ندارم، به نحوه فعالیت سلول های جسمم احاطه ندارم ، بهتر نیست اعتماد کنم به اون حی لایموت که بر همه اجزای جسم و روح و انرژی افکارم آگاهی داره ؟؟
چقدر جالب گفتی توی حیاط دانشگاه نشستی و با خداوند نیایش میکنی. آره من درک میکنم یعنی چی. من میفهمم این حال یعنی چی. هوای خنک شمال که جای خودش رو داره. من بقول استاد توی گرما و شرجی عسلویه میشینم بیرون از ایستگاه آتشنشانی و خلوتی دارم با رب العالمین. یه وقتایی هم گوشه باشگاه بدنسازی نشستم. ولی از 12 ساعت شیفت من 90% زمانم رو تنها هستم.
تا یادم نرفته از هدایت قرآنیت بگم. بهت غبطه میخورم اینقدر خداوند هواتو داره ، منم میخواااام. چه هدایت شیرین و دلچسبی داشتی. آیات 52 تا 75 سوره مریم.
سراسر زیبایی و وعده های الهی بود و توصیف بهشت خداوند برای اهل ایمان. اون حال زیبای تو توی حیاط دانشگاه قطعاً باید چنین هدایتی برات بفرسته. که حواست باشه ، یادت باشه روی شونه خدا نشستی. یه وقت غصه نخوری. اگه یه نفر جواب منفی داد اون دست من نیست. یه کمی صبور باش ، «ولاتخافی و لاتحزنی» برو فلانجا، اون شخص برات انجام میده.
ببین من اینا رو باید روزی هزار بار به خودم بگم. من هنوز وقتی به یه مسئله میخورم به هم میریزم و یادم میره و میشم حکایت پیرمرد مسکین و ریختن گندم و همیان زر.
وقتی درها باز میشه اون موقع میگم «من چه دانستم تو را حکمت چه بود؟!»
ازت ممنونم که از 1500 کیلومتر بُعد مکان توی اون لحظه ای که غرق زیبایی خداوندی و احساست خوبه از بین چند صد نفر آدم دوست و آشنا و همکار دور و برت، از بین چند هزار نفر عضو سایت ، انتخاب کردی که حال خوبت رو به من هدیه بدی. ازت ممنون و سپاسگزارم سعیده جان. آره من میدونم این احساس زیبای مناجات با خدا یعنی چی، آره من میدونم بوسیدن صفحه گوشی یعنی چی، من میدونم هدایت قرآنی باز کردن توی گوشی یعنی چی. آره من میدونم بری سراغ قرآن و قرآن رو قبل از باز کردن بذاری روی قلبت یعنی چی و همه با تعجب نگاه کنن یعنی چی.
سعیده جان ، ازت درخواست میکنم یه تجدید نظری توی کامنت نوشتنت داشته باشی. و اونم حذف این تعارف که«ببخشید پر حرفی کردم» آره منم قبلاً همینو مینوشتم ولی بعداً فیدبک دوستان رو که دیدم گفتم اکی ، وقتی هدایت توحیدی باشه باید تا جایی که بهت گفته میشه بنویسی. و چقدر لذت بردم بعد از پایان کامنت توی زمان ویرایش بازم به کامنتت اضافه کردی. هر چقدر طولانی تر بنویسی من بیشتر ازت یاد میگیرم. مگه من و شما به مدت زمان فایلهای استاد عباس منش نگاه میکنیم؟ آره اگه فایل کوتاه باشه میگیم کاش استاد طولانی تر صحبت میکردن.
بقول خودت وقتی وصل شدی ، وقتی بهت اجازه نوشتن داده شد پس بنویس و بنویس و بنویس اونقدر طولانی بنویس تا این ارتباط قلبی طولانی برقرار بمونه. این سمت صفحه گوشی یه نفری هست که از خوندن کلماتت اشک شوق میریزه.
ویژگی یاد خدا همینه، «وجلت قلوبهم» و «زادتهم ایمانا» اتفاق میافته.
تا این لحظه حدود پنجاه دقیقه نوشتن کامنت طول کشیده به لحاظ ساعت گوشی. ولی باورت میشه من اصلا حسش نکردم. حق داری به فعالیت توی سایت میگی صلات و با وضو انجامش میدی.
میخوام کامنتم رو تموم کنم ولی نمیدونم چه دعایی درحقت بکنم. چه دعای خیری میشه کرد برای کسی که روی شونه های خدا نشسته و خداوند داره بهش نعمت و فراوانی و آرامش و احساس هدیه میده. «لایق دریافت این نعمتها هستی سعیده جان»
در پناه هدایتهای سراسر نورانی پروردگارم ، قلب نازنینت همیشه منور باشه. و در بهترین زمان و مکان باشی و توحیدی ترین انسانها توی زندگیت بهت یاری برسونن. بینهایت متنعم و ثروتمند باشی.
«وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَىٰ عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»
ﺑﺮﺍﻯ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻭ ﺑﺨﺸﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻛﺘﺎﺑﻰ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﺩﺍﻧﺶ ﺑﻪ ﺗﻔﺼﻴﻞ ﺑﻴﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ.
سلام و درود مجدد به سعیده نورانی پروردگارم. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه.
میخوام ازت تشکر کنم بابت فرستادن این آیه برام. باعث شد من یکبار دیگه برم در موردش جستجو کنم. و الان میخوام برداشتم رو برات بفرستم.
من این آیه 52 سوره اعراف رو توی دفتر تعهد قرآنی،توحیدیم نوشتم و بعداً ترجمه اش رو نوشتم.
کلمه «بخشایش» توی ترجمه نظرم رو جلب کرد بعد دیدم اینو برای ترجمه کلمه «رَحْمَهً» آورده و یه کمی به مفهوم بخشایش و بخشش فکر کردم.
یه سوءتفاهم داریم در ترجمه فارسی کلمات«بخشش و بخشایش و بخشندگی و بخشیدن و سایر کلمات هم ریشه…» توی دفتر اینو نوشتم.
حقیقتش رو بخوای این رو خداوند به قلبم عنایت کرد، همونجوری که حافظ میگه «مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند». خودت هم میدونی ما از خودمون هیچی نداریم برای گفتن و نوشتن. مگر اینکه نور هدایت رب العالمین بهمون روشنی بده.
کلماتی از ریشه «توب» و «غفر» تداعی کننده مفهوم عفو و آمرزش پروردگار در خصوص بندگان است و صرف نظر کردن از گناهان اونها.
کلماتی با ریشه «رَحِمَ» به مفهوم و معنی عطا کردن، هدیه دادن و گسترش دادن نعمتها و فراوانی ها و ثروت به بندگان است.
در این آیه خداوند قرآن رو مایه هدایت اهل ایمان و مایه گسترش نعمتها و ثروتها و فراوانی ها به ایشان اعلام میکنه. هر چند ممکنه مفهوم عفو هم در قالب این کلمه بگنجه ولی مفهوم «رحم» معنی بزرگتری رو تداعی میکنه.
همانطوری که خودتون هم میدونید «تواب الرحیم» و «غفورالرحیم» دو عبارت پر تکرار در قرآن هست که عفو و آمرزش گناهان پیش زمینه ورود و فراوانی نعمتهای خداوند بیان شده. پس مفهوم رحمت پروردگار یه مفهوم بزرگتر و عام تر از عفو و آمرزش گناهانه. اینجا چون کلمات در تفصیل و توضیح دادن کامل معنی آیه ها قدرت کمی دارن، به یک ترجمه یک خطی اکتفا شده.
دریافت این موضوع برای من خیلی حس خوبی داشت گفتم براتون بنویسم، هر چند به احتمال خیلی زیاد خودتون اینو میدونستین. و من چون تازه درکش کردم شاید ذوق زده ام.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی سعیده عزیزم.
به نام خدای توانا و مهربان
درود خدای مهربان به شما دوست عزیز و ارزشمند و هم مدار من حمید عزیز
حمید جان می خواهم باز هم بهت بگم خیلی دوستت دارم
خیلی تو ذهن من ارزشمندی و همیشه در خلوت خودم و یا پیش دوستان به نیکی ازت یاد میکنم
به این دلیل که خیلی ازت درس یاد میگیرم
خدای مهربانم رو شاکرم به خاطر وجود شما در زندگیم
عکس پروفایل جدیدت مبارک
ماشاالله چه بدن عضلانی و خوش فرمی ساختی
دست مریزاد
ازت ممنونم که اینقدر زیبا و دلنشین می نویسی
ممنونم که برگشتی به خود واقعیت و لا به لای صحبت ها یه کمی چاشنی طنز هم قاطی می کنی
دل نوشته هایت دلنشین هست، اینجوری دل نشین تر هم میشه
سپاسگزارم
خواندن دیدگاه های شما خیلی وقتا باعث میشه من درک عمیق تر و دقیق تری از فایل داشته باشم
سپاسگزارم
امروز صبح حدود های ساعت 8 تا 9 رفته بودم تو پارک محله
پارک محلمون ده بیست ثانیه از در ورودی آپارتمان فاصله داره (ایموجی خنده، خدایا شکرت)
دیدم یه ماشین مکانیکی هیولا با برند هیوندای که چرخ هم نداشت کلاً زنجیر داشت دقیقاً مکانیزم راه رفتنش مثل تانک بود :)
اومده بود داشت زمین رو می کند
همون لحظه توث پارک چند بار این جمله توی ذهنم مرور شد که…
کاشکی الان حمید عزیز اینجا بود من ازش سوال می پرسیدم از اطلاعات فنی خفنی که داره کلی چیز یاد می گرفتم، مطمئنم اگر بودی ازت سوال می پرسیدم به جای پاسخ یه جمله ای یه کتاب برای من حرف میزدی، من هم که عاشق کسب اطلاعات مخصوصاً توی اینجور زمینه ها که علاقه هم دارم خیلیییی شنودهی خوبی هستم و کاملاً با چشم هایم و ذوق و شوقم و میمیک صورتم حس مهم بودن و ارزش مند بودن حرف هایت رو بهت القا می کنم و کاملاً می توانی شیفته شدن من رو احساس کنی، دیگه اگه راجع به هوافضا صحبت کنی که هیچی دیگه… اصلاً گذر زمان رو فراموش می کنم مخصوصاً با اون شور و شوقی که شما تعریف می کنی، امیدوارم به زودی ببینمت دوست عزیزم، خب دیگه برگردیم سر مبحث توحید، شیطونی بسه :)
حمید جان واقعاً بهت تبریک میگم
خیلی خوب تکامل رو در نوشتن و آموزش دادن طی کردی و مثال های فوق العاده ارزشمندی برای مخاطب میزنی و از چند زاویه مبحث رو توضیح میدهی و باعث میشی من مخاطب کاملاً مفهوم رو درک کنم و صحبت ها برای من شیرفهم بشه
اشاره کردن به آبشار و سطل
اشاره کردن به برنامه نویسی و منطق یا همون Logic
اشاره کردن به سیستم آزاد سازی ترمز هنگام فرود هواپیما
و….
واقعاً سپاسگزارم
خدایا ، ای خدای مهربان و تونا می خواهم زمانی که در کلاس های تخصصی عکاسی و مباحث پیرامون عکاسی شرکت می کنم
استاد من اگر خانم بود یا آقا یه فردی باشه مثل حمید امیری به شدت در اون زمینه ای که تدریس می کنه توانمند و با تجربه و البته که مثل حمید امیری خیلی خوب بتوانه توضیح بده و مفهموم رو برای دانشجویان شیر فهم کنه
خدا هم گفت چشم بندهی من تو از من خواستی برو حله :) عاااااشقتم خدااااا
حمید جان مثال هایی که از پدر بزرگوارتون و عموی عزیزتون از این دو بزرگوار نقل قول کردین
بسیار بسیار تأثیرگذار بود
خداوند این دو عزیز رو بیامرزه و امیدوارم جایگاهشون بهشت باشه
خیلی خوب موضوع باورها و تأثیر اون ها رو در زندگی توضیح دادی
سپاسگزارم به خاطر وجود ارزشمندت
راستی در پاسخ به سعیده خانم شهریاری هم دو تا مثال بی نظیر زده بودی
یکی در مورد تعمیر کولر گازی خونتون بود و کنترل ذهن و ایمان به خداوند که در طی اون پروسهی چند روزه داشتی
اون یکی هم درس هایی که از دیدگاه آقای علی خوشدل
و همسر ایشون خانم کیانی فر گرفته بودی
اون دیدگاه هم بسیار بسیار تأثیرگذار بود و من رو در فکر فرو برد
باز هم ممنونم دوست عزیزم
امیدوارم در آغوش خداوند غرق در نعمت ها و ثروت ها باشی
خدایا تنها و تنها تو را می پرستم و عبادت می کنم و فقط و فقط از تو کمک می خواهم
سلام و درووووووود فراووووووون به محمد حسین عزیزم… خوبی داداش ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه. و بقول خانم شهریاری ، این تلگراف من در بهترین زمان و مکان بدستت برسه.
آقا پاشو بیا عسلویه من چرخه شیرین سازی گاز و استحصال میعانات گازی و تولید گوگرد رو برات توضیح بدم. البته الان نیا چون دما بیش از 42 درجه است، ولی طرفای بهمن و اسفند هوا خوب میشه.
در مورد عکاسی گفته بودی.
ببین عکاسی چیز سختی نیست، مبانیش ساده است ولی به ناخودآگاه سپردن اون مبانی نیاز به کار و تمرین و عکاسی زیاده. من خودم هنوز هیییییییچی از عکاسی نمیدونم.
اول از هر چیزی در مورد کادر بندی بخون. من بوده که دوستان عکس گرفتن بهشون گفتم چه عکس قشنگی ، فقط عکسشو برش زدم کادر عکس رو تغییر دادم براشون فرستادم طرف تعجب کرده که چقدر میتونسته عکس بهتری ارائه بده فقط با کادربندی. کادر بندی و نقاط طلایی عکس خیلی مهمه.
بعد از اون در مورد مفاهیمی مثل فوکوس و فلو بخون.
در مورد نحوه تنظیم دیافراگم و تاثیرش در عکاسی مطالعه کن و عکسهای با دیاف بالا و دیاف پایین رو با هم مقایسه کن تا مفهوم عمق میدان و حجم نور در عکاسی دستت بیاد. در مورد شاتر هم مطالعه کن، که چطوری عدد شاتر رو تنظیم کنی. برای چه سوژه هایی چه عددی ببندی ، از چه عدد شاتری به بعد نیاز به سه پایه داری. شاتر همون صدای چلیک دوربینه، که تویی کسری از ثانیه رخ میده. هنر تنظیم عدد سرعت شاتر عکس رو زیباتر میکنه، شاتر همون مدت زمان نوردهی به صفحه حساس دوربینه.
(یه ایموجی با دست تو پیشونی زدن رو اینجا تصور کن،قبل از همه اینا برو قطعات دوربین رو یاد بگیر خخخخ فرق فول فریم و کراپ فریم، دوربین های کامپکت و بریج رو بشناس ولی کاری که شما نیاز داری فقط و فقط دوربین حرفه ای میخواد بهشون میگن DSLR دوربین هایی که لنز قابل تعویض دارن و با هر بار تعویض لنز دوربینت به یه دوربین جدید تبدیل میشه) موضوع عکاسیت رو بدون که چی میخوای . گاهی اوقات یه موضوع خودش کلی زیرشاخه داره. مثلاً عکاسی طبیعت زیر شاخه هاش اینها هستن«حیات وحش، منظره، طبیعت، دریا و اقیانوس و …» اول موضوع رو انتخاب کن و بعداً با توجه به موضوع دوربین و لنز رو انتخاب کن. بعضی دوربین ها فقط مناسب استدیو هستن، بعضی دوربینها مناسب طبیعت هستن.
در ادامه مفاهیمی مثل وایت بالانس رو بخون توی دوربین با حرف WB نشونش میدن. عدد کلوین رنگها رو بدون. در موردش مطالعه کن که هنر منبع نور چه عدد کلوین رنگی داره. ایزو و تاثیرش در عکاسی رو بدون. حتی وقتی خواستی بری کلاس عکاسی دونستن یه سری مبانی و مطالعه اونها باعث میشه بهتر یاد بگیری. با توجه به اینکه طبعت گردی و مدلینگ خیلی داره رواج پیدا میکنه این رشته های عکاسی میتونه خیلی کمک کننده باشه.
ببییییییییییین من حوصله عکاسی پرتره و مدلینگ رو ندارم وگرنه آدمهایی رو دیدم برای یه عکس پروفایل قبلاً 200-300 تومن پول میدادن به عکاس. یه دو سه ساعت عکاسی میکنن و ثروت خلق میکنن. الان قیمتها دستم نیست.
در ابتدا ممکنه 2000 تا عکس بگیری 30 تا عکس خوب ازش در بیاد. بعدش همون 30 تا رو از 200 تا عکس درمیاری. یه زمانی هم میرسه مثل من متعجب میشی که همون یه دونه عکس اولی که گرفتی چقدر عالی شده ولی بخاطر وسواس الکی دومی و سومی رو هم میگیری . یه وقتایی هم یادت میره در لنز رو برداری توی دوربین رو نگاه میکنی و بعداً به خودت میخندی (اینها قسمت فان عکاسی بود گفتم در جریانش باشی)
و در ادامه کامنتت از سیدعلی و همسرشون گفته بودی. محمدحسین خداوکیلی وقتی یادم میافته به کامنتشون میگم این دو نفر چقدر بینظیر هستن. چقدر زیبا روی خودشون کار کردن. این دو عزیز امروز هر چی توی زندگی شون داشته باشم لایقش هستن. هر تجربه شگفت انگیزی رو که تجربه میکنن لایقش هستن.
وقتی اون نکات رو توی کامنت مینویسن یعنی بهش عمل کردن و نتایج رو بدست آوردن که الان توی اون شرایط عالی در حال سفر هستن.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
محمدحسین عزیز برات از درگاه رب العالمین بهترین ها رو میخوام.
خیلی دوستت دارم، خیلی بهم لطف داری و من ازت ممنونم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
درود به شما حمید عزیز
چشممم حتماً عسلویه هم میام
ببین کسی که بی نهایت عاشق مسافرته
برایش مقصد در اولویت نیست سفر اولویته:)
من نه تنها میام کل عسلویه رو میگردم
تازه اگه شرایطش باشه خیلی دوست دارم که بیام پالایشگاه هم مثل یه شاهزاده بازدید کنم و تأییده های کیفیتی رو صادر کنم (البته این قسمت تأییدیه فان بود، ایموجی خنده با اشک)
حمید جان توضیحاتی که برای عکاسی دادی خیلی جالب و کاربردی بود
الان یه سالی هستش که فهمیدم عکاسی علاقم هستش و تا حد زیادی هم در موردش مطالعه کردم و فایل های آموزشی دیدم
ولی شنیدن این توضیحات از زبون شما برایم یه لذت دیگه ای داشت
پایدار باشی و ثروتمند دوست خوبم
سلام بر حمید حنیف عزیز
من بی مقدمه بگم استاد میتونن یه دوره ای رو درست کنن بنام دوره کامنتهای حمید حنیف
بابا دمت گرم خداییش حقته اگه بشنویم که داری برای ایلان ماسک هواپیما میسازی
آفرین
اما بعد
یه خاطره میخام بگم
من بچه بودم بابام تراشکار بود
من تابستونها میرفتم در مغازه که هم توی خونه با بچه ها دعوا نکنیم همم چیزی یاد بگیرم
بگذریم
یه قطعه ای هست بنام زنبورک که در دوچرخه هم از اون استفاده میشد اینو توی یه قطعه ای مثلا از موتور ایژ بابام با خلاقیت خودش گذاشته بود.بعد توش پر از ساچمه های خیلی ریز اندازه مثلا ارزن
من ورمیداشتم این ساچمه ها رو سر جاش بزارم دونه دونه
وای خدا مثلا از صبح تا ظهر
باز دستم تکون میخورد همه میریختند کف ، دوباره بچین و خلاصه ناراحت و گریه و فلان
بابام میومد میگفت چیه میریختمشو روی میز و میگفتم بیا خودت من نمیتونم
بابام یه انگشت میزد توی گریس و همه رو گریسی میکرد و توی یه حرکت همه ساچمه ها میچسبیدند سر جاشون
من هم در حین گریه تعجب هم میکردم و خنده ام هم میگرفت
ما همش دنبال راههای سخت و پیچیده هستیم چون معزمون اینشکلیه اما راههای هدایت خیلی خنده دار و ساده است
اول بگم خود افشایی ،الانم کمی همینطوریم
اگه داشته باشم کاری انجام بدم مثلا خراب بشه اولین کسی که اون دور و بر باشه به گردنش میندازم که تقصیر تو بود مثلا سرفه کردی حواسم پرت شد (نخندین خودتونم دارین از این موارد) (استیکر چشمک 3 عدد +استیکر خنده 2 عدد)
خلاصه تا چند سال قبل مثلا یه کاری انجام میدادم، تعمیری چیزی،به خانمم میگفتم دوربرم نیا که به لنگ تو نندازم اگه خراب بشه . یعنی تا این حد عیب کار رو میدونستم ولی لاینحل
الان اندکی بهتر شدم ولی با اونا سکوت میکنم اما تو دلم گاهی میگم ببین تقصیر پسرم یا دخترم یا … بود که این افتاد از دستم و …
الان یه کوچولو بهتر شدم بقول استاد دارم تمرین میکنم زیپ دهنمو ببندم
چقدر مشکله
شکایت نکنیم به گردن کسی نندازیم اصلا نمیشه خداییش
چون خیلی راحته ها
راحت میشی با این کار
من برای شروع اومدم روی بحث بخشش کار کردم
مگه میشد لامصب خیلی سخت بود اما انجامش دادم
و خیلی کم شد اما مثل همون علفهای هرزه هر وقت ولشون کنی میان بیرون
راستی حمید جان
ما یه علف هرز داریم بهش میگیم سلام علیک (استیکر تعجب و خنده)
مثل همون موسی کو تقی اختصاصی بود
این توی باغ و مزرعه در میاد امروز درو میکنیش فردا میای دوباره میبینی اه اینکه اینجاست باز دوباره داره سلام علیکت میکنه
بعد جای ما اونایی که از در ردشون میکنی از پنجره میان رو میگیم علف سلام علیکم
باورا هم همینجورین باید همیشه بزنیدشون سرتو برگردونی دوباره سلام علیکم …در پناه حق محفوظ باشی
سلام و درود جواد جان
بسیار ممنون و سپاسگزارم از کامنت ارزشمندت و مرور خاطرات کودکی. یاد خاطرات کودکی خودم افتادم و شیطنت هام. دست به آچار شدنها برای تعمیر دوچرخه و ساعتها عرق ریختن توی گرمای تابستون جنوب.
خدا رحم کنه به اطرافیان که در زمان نامناسب اونجا نباشن چون مقصر خیلی چیزا میشن. منم همینجوری بودم. پام لیز میخورد بد و بیراه میگفتم کی منو چشم زد اینجوری شد. آقااااااا بییییخییییااااال کی میخواد تو رو چش بزنه؟ اصلا تو چی هستی که بخوان چشت بزنن؟
ولی خدا رو شکر الان به لطف آموزشهای استاد، هر کی هر کاری میکنه میگم مقصرش خودمم. اون روز یه همکاری داشتیم از رئیس اداره بد میگفت. منم دیدم حرف چرت و الکی میزنه چون خداییش رئیسمون آدم خوبیه، سختگیرانه عمل میکنه ولی با وجدانه، خودش بیشتر از همه کار میکنه، گفتم ببین اگه میبینی رئیست آدم خوبی نیست چرا اینجا موندی،برو یه جای دیگه، خودمون مقصریم. چرا از اینجا نمیریم؟ زیر آسمون خدا جا زیاده…
یه همکار دیگه داریم داشت از نگرانیهایش میگفت که در گذشته چه اتفاقاتی برای خودش رقم زده و تصور میکرده از بیرون کنترلش میکنن باید از تک تک اعضای خانواده مراقبت کنه. گفت ماه ها بود شبها یا خوابم نمیبرد یا در حد چند دقیقه ، و روز توی محل کار میرفتم توی چرت. میگفت یه روز نشستم با خودم تسویه حساب کردم. گفتم من اگه خودمو برای دیگران هم بکشم بازم تو نظر اونها کافی نیست، و این جون من ارزشمند ترین سرمایه منه. من دارم جون خودمو از بین میبرم. میگفت از همون روز تمرکزم رو از بیرون و دیگران برداشتم و گذاشتم روی خودم عجیب آرامش پیدا کردم ، الان اون بیرون هر اتفاقی بیفته میگم مهم آرامش خودمه. میگفت از همون روزی که با خودم خلوت کردم شبش رو اینقدر راحت خوابیدم و اون بیخوابی ها به یکباره از بین رفت.
هیچکس مقصر نیست جواد جان.
فقط خودمونیم. فقط خودمون مسئولیم، فقط خودمون مهم هستیم. (ما به دیگران فقط احترام میذاریم)
من باید ازت آدرس بگیرم یه دوره کارآموزی بیام منطقه شما این اصلاحات تون رو یاد بگیرم.
اون از موسی کو تقی ، و حالا سلام علیکم. واقعاً افکار و باورهای غلط و منفی شبیه علف هرزن که اگه ازشون غافل بشی محصولات رو از بین میبرن.
الهی که همیشه همیشه حال دلت عالی عالی باشه همیشه شاد و خندون باشی.
ممنونم از کامنت ارزشمندت. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
یک فایل عالی دیگر شروع شد
یک آگاهی ناب دیگر
یک حال خوبی دیگر
خدا را شاکرم که اکنون در حال دیدن و شنیدن این فایل ارزشمند هستم
ساعت دو صبح به وقت ایران است
من سر کار هستم
خسته و بی حال
رفتم سراغ سایت استاد و دیدم که استاد فایل جدید گذاشته است
روحم شاد شد
لبخند روی ابهام آمد
هندسفری را در گوش خودم گذاشتم و شروع کردم به گوش دادن صحبت های استاد
دیدن این صحنه ها و این مناظر در شروع فایل هیچ چیز نیست جز تمرکز بر نکات مثبت
خدا را شکر که این فایل در مورد توحید عملی است
قدرت دادن به عوامل بیرونی خود یک شرکت است
واقعا حس و حالم خوب است و واقعا می فهمم که همیشه و همه حال باید تمام اتفاقات زندگی خودم را به خدای مهربان خودم بسپارم
از او کمک بخواهم
از او راهنمایی بجویم
از او کمک بخواهم
خدای من
مهربان من
می دانم که وقتی که خودم بخواهم و خودم قدرت را به دستهای تو بدهم همیشه و همیشه موفق خواهم بود
یادم باشد که همیشه و همیشه قدرت را به عوامل بیرونی ندهم و این خودم هستم که در ذهن خودم می توانم کسی را با بسازم و یا دست در دستهای خدای خودم بگذارم
آنوقت است که من موفق خواهم بود
من پیروز خواهم بود
من بهترین خواهم بود
نکته صحبت های استاد در اینجا برای من این بود که باید بپذیرم که همه چیز در دستهای من است
همه چیز من می توانم تغییر بدهم با توجه به افکار و باورهای خودم
پس یاد بگیرم که باورهای را برای خودم بسازم که به من کمک می کند
حالم را خوب می کند
ذهنم را آرام می کند
من را به خواسته های خودم می رساند
نکته زیبای دیگر برای من این بود که باور کنم که می توانم تغییر کنم
می توانم برای خودم دنیایی زیبا بسازم
جهان در حال رشد و پیشرفت است
من خودم می توانم برای خودم خلق کنم
همه اینها در دستهای من است با افکار و باورها و ترس های خودم می توانم برای خودم دنیایی خلق کنم
پر از آرامش و حال خوب
یاد بگیرم که فقط خودم هستم که می توانم بسازم
متفاوت فکر کنم و متفاوت نتیجه خواهم گرفت
مراقب فرکانس های خودم باشم
مراقب افکار و ورودی های خودم باشم
با ذهن خودم می توانم بسازم
می سازم و خواهم ساخت
ممنونم از استاد عزیز بخاطر این فایل ارزشمند
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای هدایتگر. خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام بر استاد دانایی و آگاهی
حدودا یه ماهی میشه که از خدا هدایت خواستم تا هر روز زودتر از خواب بلند شوم و طلوع زیبای خورشید را نظاره گر باشم و شکر خدا تقریبا ممکن شده و هر روز سر ساعت مقرر بدون آلارم گوشی بلند میشم و اولین کار دیدن طلوع زیبای خورشید از شرق هست و بعد شروع به نوشتن و تمرین ستاره ی قطبی و سپاسگذاری و سپس گوش دادن به فایل های دانلودی در حین انجام کار…
چند روزی بود که فایل توحید عملی رو از اول گوش میدادم و چندین بار میشنیدم تا در ذهنم پایدار بشه تا به توحید عملی شش رسیدم و چندین بار گوش کردم و لذت بردم از آگاهی هایش!گفتم دوباره شروع میکنم از اول تا نهادینه بشن و در دلم آرزو میکردم بعده فایل الگوهای تکرار شونده دوباره ادامه ی توحید عملی باشه و دیروز صبح خواستم توحید عملی شش رو دوباره گوش کنم که دیدم توحید عملی هشت رو سایت هست و من اونجا فهمیدم که این فایل قسمت هفت هم داشته و من تا به حال نشنیده بودم و خیلی خدا رو شکر کردم که دو تا فایل در جا بهم هدیه داد
استاد نمیدونم دلیل فرکانس و هم مدار بودنه یا اینکه قانون جذب!که هر چی از ذهنمون میگذرد در آن سوی آبها به شما اصابت میکنه و شما رو حرکت میده به سمت همون فایلی که مد نظر ما بود و هر لحظه شاکر خدا برای این معجزات زیبا هستم…
توحید برای من حرکت به سمت جلو اونم توی سی و هفت سالگی و شروع یه کسب و کار خانگی بود که بدون کلاس و دوره و آموزش گفتم شروع میکنم و همون جمله ی شما که می فرمایید تو پای در راه بنه و هیچ مپرس برایم تکرار میشد و گفتم خدا خودش کمک میکنه و به خدا هر زمانی که ذهن نجواگرم شروع به این میکرد که اگه سفارشی ازت خواستند و تو نتونستی از پسش بربیایی چی!دوباره قلبم آروم میشد و آروم میکرد که لاخفف علیهم ولا هم یحزنون!نمیدونم چرا آروم میشدم!
وقتی شروع به کار کردم همه مسخره کردند که بیکار بودی آسایش و راحتی خودت را به خطر انداختی و خودت رو درگیر سفارشات روزمره کردی،زن باید خانمی کنه و کار نکنه،الان با این همه کیک کار چه کسی میاد از یه نابلد تازه کار سفارش بگیره و هزاران هزار حرف پوچ و بیهوده ی دیگه که هممون دیدیم و شنیدیم ولی به خدای احد واحد اون روزی که فایل بهترین باور در مورد خدا رو از شما شنیدم که آخراش گفتین که میگن اگه همه چی باوره میشه تو سن سی سالگی لیونر مسی شد و شما گفتین چرا نمیشه؟کی گفته نمیشه؟توی گوشم زنگ خورد پس منم میتونم تو سن 37سالگی بدون هیچ سرمایه ایی از همون جایی که هستم باهمون امکانات شروع کنم و کسب و کار خودم ،همون کاری که ازش لذت میبرم و تا ساعت ها میتونم کار کنم بدون خستگی رو راه بیندازم!امروز به لطف الله مهربان بعد یک و نیم سال از شروع کسب و کارم به جرات بهترین در شهر خودم و حتی اطراف هستم و آرزوی هزاران هزار نفره که چطوری توی یک و نیم سال این همه پیشرفت کردی که اونایی که ده ساله کار میکنن هنوز به این حد نرسیدند و من فقط تو دلم میگم خدا!من خدایی رو پیدا کردم به کمک استاد که همه ی شما با اون غریبه اید!!!استاد جانم میگین که نتیجه با من حرف میزنه من نتیجه آوردم که روزانه حدودا یه میلیون حتی بیشتر ورودی دارم بدون اینکه قبلا تونسته باشم هزار تومن درآمد داشته باشم! تو خونه ی خودم،کناره بچه ها و همسرم،زیر کولر گازی بدون شنیدن غیبت ها،تهمت ها،گلایه ها و…هر روز و هر روز مشتری های ثروتمندی رو به سمتم می فرسته که هر شب موقع خواب فقط و فقط سپاسگذاری میکنم
مهربان استادم میدونم توی اوله راهم ولی من عاشق این راه و مسیر و آگاهی هایش و لذت هایش هستم به کمک شما هر روز و هر روز آسان میشوم بر آسانی ها!
یعنی اگه خدا رو باور کنیم!اگر روی کس دیگه ایی حساب نکنیم یعنی اگه مشرک نباشیم!خدا برای ما همه کس میشود،برای ما مشتری میشود،برای ما حال خوب،احساس عالی،اتفاقات خوب،معجزات،بودن در مدار فراوانی ها ،سلامتی،سعادت و هر چی که دلمون بخواد…
خدایا به اندازه ی ذرات تشکیل دهنده ی کهکشان ها،زمین و آسمان ها!شکرت…
سلام
امیدوارم عالی باشید.
دمتون گرم استاد که هر چی آدمیزاد بلا سرش میاد از این باورهاست و به نظر من اصلا تمرکز هم روی باورای دوران کودکی نیست . باورها هر لحظه دارن ساخته میشن در هر سنی و هر شرایطی فقط کافیه تو در معرضش قرار بگیری
و البته فکر می کنم باورهایی که در دوران بعد از بلوغ به بعد ساخته میشن خییییلی ریشه در عزت نفس داره که مدام شنیده میشه که طرف ساده لوحه . زود باوره هر بهش بگی قبول میکنه
این همش ریشه بی ارزشیه و ناتوانیه که وقتی چیزی را میشنوه یه لحظه مکث نمی کنه. یه لحظه شک نمی کنه
مخصوصا اگه از یه شخص مقام بالا دست یا متمول شنیده بشه
ذهن میگه حتما حرفاش درسته یه چیزی بیشتر از ما حالیشه و گرنه الان این همه دارایی و بیزینس حسابی نداشت.
من خیلی آدمهایی را برخورد کردم که از نظر بیزینسی بالا بودن و سواد دانشگاهی هیچی وبرام سوال بوده این آدم با چه اعتماد به نفسی و یا چی داره که تونسته ؟
در صورتی که وقتی تایم بیشتری باهاش صحبت کردم دیدم نه تنها اعتماد بنفس نداره بلکه خیلی درمونده است و از خیلی جهات هرزگاه داره ولی از نظر مالیش خوب پیش میره در صورتی که هیچ ویژیگی خاصی نداره ولی یه باور از کودکی توش بوده
مثلا یه جایی یه حرفی شنیده و یا در سربازی اتفاقی افتاده و یا در اوایل دوران عاشقی ضربه خورده و یه تصمیم هیجانی و فشار شدید روحی اون را در بعد مالی به هدفهاش رسونده ولی خودش نمی دونه چیه و چطور بقیه ابعاد زندگیش را روبراه کنه.
((آگاهی در گرانی است که به هر کس ندهندش))
امروز تو قرآن سوره قصص خوندم : رب به محمد می گه: فکر نکن تو هر حرفی بزنی و هدایتی کنی قراره صدات را بشنون و بتونی هر کسی را که بخواهی هدایت کنی و خداست که آگاه بر درونه و هر کسی را که بخواد هدایت میکنه اوست که آگاه به حال آنهاییه که قابل هدایتند.
باید وقتش برسه و گوش بشنوه و ببینه اون موقع است که من فکر میکنم با روند تکامل و تکرار میشه باورهای اصلی را تغییر داد و ساخت تا موقعی که افراد آماده نباشن نمی شه باوری تغییر کنه.
من یادمه از بچگی شنیده بودم آدما که بزرگ شدن دیگه تغیر نمی کنند .آدم اصلا تغییر نمی کنه
ولی الان باور دارم نه تنها آدمیزاد بسسسیار قابل تغییر و بسیار آموزش پذیر در در هر سنی است
بلکه تمام انسان ها به مرور زمان مدام دارن تغییر می کنند و اصلا آدمای قبلی نیستن
امااااا نه آگاهانه و با اختیار خودشون بلکه با بازیچه محیط و اطرافیان و دوستان و…..شدن.
تا موقعی که طرف هوشیار بشه و خودش افسار خودش را به دست بگیره و به بندهایی که بهش وصل شده سالها را قیچی کنه و فقط یه بند به خودش وصل باشه و بس.
ممنون استاد نازنین
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ»
(ﭘﺲ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺄﻣﻮﺭﻱ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻛﻦ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﺭﻭﻱ ﺑﮕﺮﺩﺍﻥ)
«إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ»
(ﻛﻪ ﻣﺎ ﺍﺳﺘﻬﺰﺍ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻳﻢ)
«الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»
(ﻫﻤﺎﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰﺩﻫﻨﺪ ، ﭘﺲ [بزودی] ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﻧﺴﺖ)
«وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ»
ﻣﺎ ﻣﻰﺩﺍﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ، ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻣﻰﺷﻮﻱ)
«فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ»
ﭘﺲ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺳﭙﺎﺱ ﻭ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﮔﻮﻱ ﻭ ﺍﺯ ﺳﺠﺪﻩ ﻛﻨﺎﻥ ﺑﺎﺵ)
«وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّىٰ یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»
(ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺮﮒ ﺑﻴﺎﻳﺪ ، ﺑﻨﺪﮔﻲ ﻛﻦ) (94 -99 حجر)
—————————————————————————
سلام خدای من، سلام پروردگارم ، ای مالک و صاحب جسم و جانم. ای وهاب عالم که باعث تپش قلب من هستی و خون را در جسمم به جریان میندازی. ای روشنی بخش خانه قلبم، جز تو مرا پناهی نیست و بر خطاهایم آمرزنده و بخشایشگری ندارم. مرا ببخش و از نور خودت قلبم را منور کن و در مدار توحید و یکتاپرستی و ستایش و حمد خودت اوج بده. «رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً ۚ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به استاد عباس منش جااااااااااااانم و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان نازنین و دوست داشتنی. از صمیم قلبم همه شما رو دوست دارم و از درگاه خداوند برای همه شما عزیزانم و برای خودم نور توحید و فراوانی و آرامش و وفور نعمت و ثروت رو درخواست میکنم.
—————————————————————————
خدایا شکرت بخاطر همه نعمتهای ارزشمندت و خدا رو شکر بخاطر حضور همه انسانهای ارزشمندی که به زندگی مون میان و میرن تا بهمون درس توحید و یکتاپرستی بدن. الحمدلله رب العالمین…
«هم اکنون صدای اذان ، ای جانم به این صدایی که هر بار بهم یادآوری میکنه امید زنده است … الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر» میدونستید یه نظریه هست که میگه صدای اذان همواره روی کره زمین در حال پخش شدنه ؟؟
امروز صبح یه حسی منو از خونه کشوند بیرون و رفتم توی یه کافه که قهوه بخورم. یه جوون خوشتیپ از یه رنو تالیسمان سفید و زیبا پیاده شد و اومد داخل کافه با سر و وضع بسیار آراسته و تی شرتی که روش نوشته شده بود New Orleans و منو بیاد سرزمین توحیدی آمریکا انداخت و چشمانم قلبی شد.
در ادامه این جوان خوشتیپ شروع کرد از ناخواسته ها گفتن و از اینکه فلان فلان شده ها چرا نمیرید توی انتخابات شرکت کنید (کنایه) و بعدش در مورد قدرت داشتن اشخاص و دستگاه های سیاسی توی زندگی ما … و ناخواسته توجه من به اون سمت رفت و نجواها شروع شد … آخرش هم نتونستم جلوی خودمو بگیرم و گفتم «حیف تن نازنینت نیست غصه چیزیو میخوری که نمیتونیم تغییرش بدیم و از قدرت ما خارجه ؟!» گفت از فردا دلار فلان و چنان میشه …
با لبخند گفتم روز خوبی داشته باشید و رفتم بیرون و حس میکردم یه کسی روی قفسه سینه ام ایستاده … گوشی رو باز کردم گفتم چی گوش بدم ذهنم رو این ماجرا دور کنم و اجازه ندم همین چندتا جمله بقیه روزم رو خراب کنه ؟؟ که پوشه Abasmanesh-Monotheism خودنمایی کرد، گفتم همینه فایلهای توحید عملی رو باز کردم و همینجوری رندم روی یه فایل کلیک کردم… توحید عملی 8 ، جایی که استاد عباس منش قدرت دادن حتی به عواملی چون ژنتیک رو هم شرک میدونه و دور شدن از توحید و یکتاپرستی… توحید عملی 8 و 9 پشت سر هم پخش شدن. و اونقدر به جانم نشست که دوباره برگشتم و هر دوتا رو یکبار دیگه گوش دادم. برام مثل آب گوارا و خنک وسط گرمای تابستان بود. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت توحید و باور های توحیدی که هر بار اگر نجوایی بیاد سراغمون میتونیم با قطبنمای باورهای توحیدی ، تصحیح مسیر کنیم.
بعد از اینکه از چندبار فایلها رو گوش دادم گفتم خدا رو شکر که اون بنده ارزشمندش بهم انگیزه داد بیام سراغ توحید عملی. هر چند برخورد با این انسانهای نازنین هم به مدار فعلی خودم ربط داره. هر چقدر توحیدی تر عمل کنم با انسانهای توحیدی تری برخورد میکنم. آدمهای دور و برم ، محیط زندگی و محل کارم همه و همه به صورت کاملاً عادلانه با فرکانسهای خودم در ارتباط هستن ولی من باید یاد بگیرم هر بار چطوری به فرکانس بهتر برسم.
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَهُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»
هر بار به عدالت در جهان هستی فکر میکنم این آیه 18 آل عمران رو بیاد میارم، و از عظمت این آیه شوکه میشم…
آیه اینجوری شروع میشه: خداوند شهادت میدهد …
یه جلسه دادگاه رو تصور کنید، یه شخصی توی دادگاه شهادت میده در پیشگاه قاضی بعنوان نماد قانون. جایگاه شاهد از قاضی پایین تره. ولی توی این آیه خداوند انسان رو در جایگاه قضاوت قرار میده و حق قضاوت بهش میده و خودش رو در جایگاه شهود قرار میده و میگه: «خداوند شهادت میده» … ( سبحان الله)
«خداوند شهادت میدهد و ملائکه و صاحبان علم نیز بر اینکه خدایی جز او نیس؛ برپا دارنده عدالت ؛ خدایی جز او نیست ، عزتمندِ حکم کننده»
خداوند شهادت میده و دوبار عبارت «لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ» رو میاره که تاکید کنه بر این حقیقت که «قَائِمًا بِالْقِسْطِ» که همواره عدالت برقراره و ما نتیجه اعمال و رفتار و افکار و فرکانس ها و باورهای خودمون رو کسب میکنیم…
از خداوند میخوام که بیشتر و بیشتر من رو حمایت و هدایت کنه به مدار توحید و کمکم کنه تا بیشتر و بیشتر توی مدار توحید اوج بگیرم و بیاد داشته باشم هیچکس به هیچ اندازه ای هیچ قدرتی در سرنوشت من نداره. چون ذهن من حتی 1هزارم درصد باور شرک آلود رو در زمان چالشی شدن مسائل تبدیل میکنه به 2000 درصد و یکی اون بیرون رو مقصر میکنه … چیزی که هنوز هم پاشنه آشیلم محسوب میشه.
—————————————————————————
یه حسی منو ترغیب کرد به نوشتن و البته کلی نجوای کمال گرایی هم داره مقاومت ایجاد میکنه برای جلوگیری از ردپا گذاشتن…
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید …
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۚ وَکَفَىٰ بِاللَّهِ وَکِیلًا ﴿١٣٢﴾
و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی خداست، و خدا نسبت به کارسازی کافی است.
إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وَیَأْتِ بِآخَرِینَ ۚ وَکَانَ اللَّهُ عَلَىٰ ذَٰلِکَ قَدِیرًا ﴿١٣٣﴾
ای مردم! اگر خدا بخواهد همه شما را از میان برمی دارد، و گروه دیگری را [به جای شما] می آورد؛ و خدا همواره بر این کار تواناست.
مَنْ کَانَ یُرِیدُ ثَوَابَ الدُّنْیَا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ ۚ وَکَانَ اللَّهُ سَمِیعًا بَصِیرًا ﴿١٣4﴾
کسی که فقط پاداش دنیا را بخواهد پاداش دنیا وآخرت که نزد خداست؛ و خدا همواره شنوا و بیناست.
=====================================
حمید حنیف عزیزم سلام
سلام و سلامتی و نور وعشق و رحمت الله رو پیچیده در گرما و شرجی جزیره ی زیبای توحیدی کیش برات میفرستم با فاصله ی کمتر از شمال تا جنوب ،به هرجایی که هستی.
طبق معمول دعا میکنم این نقطهی آبی در بهترین زمان و مکان به دستت برسه،اون زمانی که این دعا به قلب من الهام شدو برای اولین بار برات نوشتم،من توی شمال،پرستار بخش icu بودم و به دنبال رقم زدن انتقالی،تلگراف های طولانی و زیادی بین ما رد و بدل شد که هنوز که هنوزه از خوندنش هدایت دریافت میکنم.
چه درس ها که ازت یاد گرفتم ،چه جمله ها که توی کامنتتت نوشتی و سر لوحه ی زندگی من شد،و چه روزهایی که نقطهی آبی شما در بهترین زمان ومکان به دستم رسید و نور خدا شد برای کنترل ذهنم.
برام دوتا تلگراف فرستادی و بی پاسخ موند،اما الان قلبم باز شده برای نوشتن برات و تشکر کردن از روشنی قلبم،من تامل و تفکر و تحلیل آیه های قرآن رو بعد از استاد ،از شما یاد گرفتم و بابت این آموزش توحیدیت که نجات بخش زندگی من بوده همیشه ازت سپاسگزارم .
نمیدونی چقدر تحلیلت رو این آیه ١٨ آل عمران به قلب من میشینه،شگفت انگیزه،مثل زیبایی دریای جنوب وقت غروب آفتابه،مثل دیدن آسمون صورتی و پرواز پرنده و صدای تسبیح موج ها دلنشین و آرامش بخشه…
ازت ممنونم که مینویسی و یک خواهش از خواهر شمالیت که جریان هدایت با منجنیق توحید آوردنش به جنوب
همونطور که ابراهیم به سمت شیطان سنگ انداخت تا بتونه چاقو رو زیر گلوی اسماعیل بزاره،ازت میخوام به هر نجوای ذهنت که اجازه ی صلات در سایت بهت نمیده،یا میخواد دلسردت کنه ،از طرف خودت،از طرف من و از طرف تموم بچه های سایت سنگ پرتاب کنی.
و به قلب سلیمت اجازه بدی که همیشه وصل بشه تا نور قرآن رو با کلماتت به روح و جان و قلب ما برسونی.
این یک درخواست رسمی و کتبی از کسی که خودش رو شاگرد شما در علم و آگاهی های قرآن میدونه،ترتیب اثرش باشما!
کامنت کوتاهی بود ولی کیفیت داشت:)
مراقب خوبی هات،قلب سلیمت،روح توحیدی عزیزت باش
به امید دریافت یک نقطهی آبی پربرکت دیگه ای ازت
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«سَمَن بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند» ؛ «پری رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند»
«دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد» ؛ «ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند»
«چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند ؛ بدین درگاه حافظ را چو میخوانند، میرانند»
—————————————————————————
سلام و درود به شما سعیده خانم. امیدوارم که حالتون عالی عالی باشه. خیلی ممنونم از شما بخاطر نقطه آبی که برام ارسال کردین.
اینبار سنت شکنی کردم و بجای قرآن با حافظ شروع کردم.
—————————————————————————
این مصرع رو ببینید «ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند»
این رو به دو شکل میشه خوند.
«توی مسیر تکامل هر کسی که به عقل خودش تکیه میکنه برای درمان ، واقعاً در می ماند.»
یا اینکه …
«توی مسیر تکامل اونیکه از چاره اندیشی عقل خودش در می ماند، اونوقت به درمان میرسه »
و هر دوی اینها درسته.
چه اونیکه روی عقل خودش حساب باز میکنه در میماند، چه اونیکه از عقل خودش قطع امید میکنه و میگه من نمیدونم خدا میدونه، اون به درمان واقعی میرسه.
—————————————————————————
توی این مصرع «چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند» …
هم میشه گفت اونهایی که در مسیر تکامل مثل منصور حلاج دست از مراد دل خودشون بردارند (و مهم مراد خداوند باشه براشون) ، در مسیر درخواست شون سرشون بالای دار هم بره ترسی ندارند.
یا اینکه اونهایی که مثل منصور حلاج مرادشون از خداوند رو کسب کنند و بردارند ، تا بالای دار هم پای خواسته شون هستن.
یا شاید هم اونهایی که در مسیر توحید حاضرن سرشون بالای دار هم بره اونها همونهایی هستن که خواسته شون رو برمیدارند (کسب میکنند)…
و باز هم همه معانی درسته.
اینم از شگفتی های شعر حافظ شیرازیه…
دست از مراد دل خودمون برداریم و به خواست خداوند تن بدیم. نتیجه اش هر چی باشه خیره.
همون جمله حضرت علی علیه السلام «که ایمان انسان کامل نمیشود مگر به آنچه که دست خداوند است بیشتر اعتماد داشته باشد تا آنچه در دست خود دارد»
—————————————————————————
از شما بینهایت سپاسگزارم بخاطر کامنتتون. براتون از درگاه خداوند بهترین ها رو میخوام.
(بدین درگاه حافظ را چو میخوانند، میرانند)
سعیده جان سلام
درشگفتم که چرا نمی نویسی چرا تا حالا ننوشته ای منظورم نویسندگی ست قطعا نویسنده پرآوازه و پرمخاطبی خواهی شد خیلی پیداس خداوند تو همین سایت در این مورد کلی نشونه بهت داده این همه عاشق کامنت هات، این اگر نشونه نیست چی هست؟! شاید باید با قلب توحیدی نوشته هایت بوی توحید می دادند و داستان هارو با قلب و قلم توحیدی می نوشتی و از این مسیر گستراننده توحید می شدی … آیا الان وقتش نیست؟
رسالت تو شاید همین نوشتن و پراکندن عطر خدا در هستی و نزدیک کردن قلب ها به خدا باشه. اینقدر روون و نرم و در عین حال ادبی عالیه فوق العاده س
برات سعادت آرزو می کنم همیشه همه جا
سلام حمید جان
سلام برادر توحیدی من
سلام به آن چهره زیبا و آرامت
سلام به آن چشمان قشنگت
آقا من یکی از فالورهای شما هستم و وقتی کامنتی در سایت می گذاری، با ایمیل به من اطلاعرسانی میشه و من بدو بدو میام که کامنت شما رو بخوانم
آن هم چه کامنت هایی!
کامنت های زیبایی که اولش که با آیات قرآن است و آخرش هم معمولاً با آیه قرآن تمام میشود
این رو خواستم بگم که من خیلی چیزها از شما یاد گرفتم، مخصوصاً وقتی با سعیده جان روی دور صحبت و کل کل می افتی! :)))
از ساختار موشک ها و هواپیماها بگیر تا این که چرا موشک ها بوق ندارند! (ایموجی طنز . نمی دونم چیه. شما خودت به بزرگواری خودت تصورش کن!)
این رو خواستم بگم که شما به نجواهای ذهنت که میگه این چیه نوشتی، اینها فایده ش چیه، کی اینها رو می خواند، و حرف هایی از این دست، اصلاً محل نذار
اتفاقاً کامنت هر چه ساده تر و خودمانی تر و دلی تر، خواندنی تر
این که میایی و از محل کارت و اتفاقات روزانه ات می نویسی و درس هایی که می گیری رو با ما به اشتراک می گذاری، دست مریزاد دارد
بذار هر چه دلت میخواهد بگوید، و شما هم برای ما بنویس
اتفاقاً اینجا کمال گرایی واقعاً خوب نیست
دلیلش همه این است که شما ببین که بعد از دو سه روز (فقط دو سه روز) این کامنت های توحیدی و قشنگ شما چقدر دیده میشود و چقدر خوانده میشود و چقدر فایو استار امتیاز میگیرد
خلاصه من گفتم این رو بگم خدمت شما که در کامنت نوشتن سُست نشوی
دوستت دارم
بوس به کله زیبایت !
در پناه حق باشی
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» ؛ « وَأَنِ اعْبُدُونِی ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ»
(ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را مپرستید که او بی تردید دشمن آشکاری برای شماست؟) ؛ (و اینکه مرا بپرستید که این راهی است مستقیم) (60-61 یس)
—————————————————————————
سلام و درووووووود فراوان ، آقا سید مهدی عزیز. الهی که در پناه رب العالمین حالتون خوب و مثبت و عالی باشه.
بینهایت از لطف و محبت شما سپاسگزارم.
و ممنونم بخاطر کامنت و فیدبک ارزشمند شما. الهی صد هزار مرتبه شکر که خداوند چیزی رو به قلبم الهام کرد تا مایه حال خوب بندگان توحیدیش باشه و نجوای شیطان رو پست قرار داد. خداوند چندین بار بهمون تذکر داده که مراقب شیطان باشیم. شاید یکی از جدی ترین تذکر ها همون آیه 60 سوره یس باشه. «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»
—————————————————————————
از شما متشکرم آقا سید مهدی عزیز. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام جناب امیری.
امیدوارم حالتون عالی باشه دوست عزیز.
همیشه یه صمیمتی در کلام و نوشته های شما هست . من واقعا لمس میکنم خود خدا به شما دیکته میکنه و می نویسید . همیشه اگه حسم خوب نباشه با خوندن مطالب شما خوب میشم و اگه خوب باشم بهتر میشم …
یکبار دیگه هم خوندم از کمالگرایی خودتون نوشتید و یه جور اعتراض تو لحنتون بود .
میخوام بگم میشه لطفا این نجوای مزخرف شیطان رو بهش همینطوری بها ندید و همینجوری بنویسید؟
آدمهایی هستن که به خوندن و شنیدن این کامنتها نیاز دارن و یکی شون من هستم .
من آرزو میکنم خدای وهاب قدرتمند خیرخواه مهربان من بسیار بیشتز از وسعت قلب و روح بزرگتون بهتون ببخشه که میدونم همینطور هم هست و میشه ، چون فرکانس خودشما اینقدر بالاست و به سمت بالاتر هم در حال حرکت هستید . خوشحالم برای شما
ممنونم که از توحید نوشتید . هیچ عشقی در قلب من اندازه خدای خوبم بزرگ نیست. نیرویی که همیشگیه و ابدیه و همیشه مراقب من و شما و همه ماست.
و دعا میکنم خودم هم فقط همینطور ادامه بدم چون موفقیت همیشه ادامه دارددددددددددددد( جمله ای که تو کپشنهام همیشه مینویسم)
حمیدخان همینطوری فقط بنویس با دل قرص به خدای عزیز
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«الم»
(الف ، لام ، میم)
«تَنزِیلُ الْکِتَابِ لَا رَیْبَ فِیهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِینَ»
(ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻥ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﺗﺮﺩﻳﺪﻱ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ، ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ)
«أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِیرٍ مِّن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ»
(ﺁﻳﺎ ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ: ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺑﻠﻜﻪ ﺁﻥ ﺣﻖ ﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ، ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﻴﭻ ﺑﻴﻢ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻢ ﺩﻫﻲ ﺗﺎ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻳﺎﺑﻨﺪ) (سوره سجده آیات 1-3)
—————————————————————————
سلام و درود به شما خانم اسفندیاری عزیز ، که هم اسم خواهرم هستین، از درگاه خداوند براتون بهترین ها رو میخوام و امیدوارم حالتون عالی عالی باشه.
بینهایت سپاسگزارم از کامنت ارزشمند تون و فیدبکی که به کامنتم دادین.
شیطان قسم خورده که از بالا و پایین و چپ و راست و روبرو و پشت سر به انسان حمله کنه ، نه اینکه به فساد و تباهی بره ، نه اینکه بت پرستی کنه، نه اینکه با خدا دشمنی کنه، نه اینکه دزدی کنه یا آدم بکشه… نه … فقط و فقط برای اینکه نعمتهایی که داره رو نبینه، و حالش بد بشه و بجای فرکانس سپاسگزاری ، فرکانس کفران و ناسپاسی رو بفرسته و در برابر خداوند کفور بشه.
و آدم کفور خودش به صورت خودش جوش دست به هر کار احمقانه ای میزنه که حتی خود شیطان هم انگشت حیرت به دندان بگیره ، از جهالت بشر.
اعتراف میکنم هنوز که هنوزه بارها و بارها و بارها کفران نعمت میکنم و باز هم شیطان من رو درگیر نجوای کمبود میکنه.
—————————————————————————
وقتی برای مطلع کامنت هدایت قرآنی خواستم سوره سجده باز شد. به این آیه 9 نگاه کنید …
همون اکثریت و اقلیت همیشگی که خداوند توی آیاتش بهش اشاره میکنه.
«ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ»
(ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻭ ﻧﻴﻜﻮ ﻧﻤﻮﺩ ، ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﺡ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻭﻱ ﺩﻣﻴﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﺵ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺁﻓﺮﻳﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺍﻧﺪﻙ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﻱ ﻣﻰﻛﻨﻴﺪ)
—————————————————————————
خداوند هدایت و حمایت مون کنه هر روز بیشتر و بیشتر به فرکانس سپاسگزاری و یکتاپرستی نزدیک بشیم و از کفران نعمت و شرک به دور باشیم.
از شما متشکرم
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام برادر خوبم
پس خداروشکر منم خواهر شما هستم ( سلام مخصوص پرمهر منو به خواهر عزیزتون برسونید . لیلی ها اصلا یه چیزی دیگه ان.ههههه)
خدا از قلب من آگاهه که بعد از کامنتی که برای شما نوشتم به خودم گفتم : بچه تو چیکار داری؟شاید این بنده خدا بخواد گاهی ننویسه و با خودش و خدای خودش خلوت کنه و تمرکز کنه .
راستش یه جورایی خودم خودم رو دعوا کردم که به شما گفتم همینطوری بنویسید ….
اما خداروشکر خوشحالم خوشحالم که به هر حال حالتون خوبه دلتون شاده قلبتون پر از امیده و مغزتون پر ازآگاهی هست و از همه مهمتر خوشحالم که هستید .
داداش من راحت باش
هر وقت عشق کردی بنویس( از توحید از عشق ابدی )
هر وقت نخواستی ننویس
والا …
حس کردم یه جور درخواست بیجا کردم ازشما . ولی دلم میخواد اینو بگم که خداروشکر میکنم که در مدار دریافت آگاهی های ناب روح بزرگ شما هستم و هم کلامی با خواهر کوچکتون رو به من افتخار میدید دوست عزیز.
( من به جناب شیطان زیاد فحش و نفرین میدم . نگران نباشید اذیت کرد پاس بدید به زمین من . میکوبمش زمین که داداش گلم رو راحت بذاره چون کارهای خیلی مهمتری از سروکله زدن با این موجود داره )
مراقب خودتون و قلب پاک و بزرگتون باشید حمیدخان
سلام حمیدجان. خوبی عزیزم؟
من واقعا از خوندن افکارت که جاری میشه بر قلمت و ردپایی میشه برای خودت و همه ی ما لذت میبرم.
مهمترین مسئله ای که دارم هر روز بهش میرسم همین موضوع عدالت خدا هست.
هر روز داره همه چیز بهم ثابت میشه که عین عدالته همه چیز…
چه اون زمانی که زیر بار قسط گریه ام میگرفت که چه کنم ؟
چه الان که به لطف خدا دوتا وام سنگینم رو تسویه کردم و فقط دوتای دیگه مونده که ان شاء الله به زودی اونا هم صف میشن
چه اون زمان که از عالم و آدم پول قرض میکردم و قرض گرفتن شده بود تیکه ی جدایی ناپذیر وجود من
چه الان که به لطف خدا تنها گزینه ی قرضی من پول بیمه ی ثالث و بدنه هست که اونم از 12 قسط رسوندم به 6 قسطه و ان شاء الله سال دیگه نقدیش میکنم به کمک خدا
چه زمانی که شده بودم نمونه ی یه آدم بدبخت بین فامیل که پدرام چرا همش یا خودش یا خانمش یا بچه اش بیمارستان بستری هستن و چه الان که به ضمانت خودم و خدای خودم یه داروی خطرناک رو که دکتر می. فت به خاطر تشنج پسرت باید بهش بدی رو ندادم و گفتم خودش خوب میشه ( واسه من این حرف خیلی شجاعت میخواست، ولی من باور کردم که خدا همه چیز میشود همه کس را به شرط ایمان) و الان به لطف خدا خیلی خیلی کم بیمار میشیم
چه زمانی که دوشیفیت کار میکردم برای درآمدی که فقط برای روز اول بود و قسط هامون رو هم جوابگو نبود و چه الان که به لطف خدا برای اولین بار توی کل زندگی متاهلیم ماه گذشته تا زمان واریز حقوق جدید 2 میلیون اضافه اومد و این یعنی دوستی من با پول بهتر شده و تونستم سوراخ های سطل آب رو کم کنم.
آره دادش.
هر دوتاش من انتخاب کردم.
حال خوب الانم رو خودم انتخاب کردم.
نه اینستا دارم، نه خبر میخونم،نه تلویزیون میبینم و توی یکسال گذشته ام به لطف خدا بیشتر از 6 سال گذشته ی زندگیم پول ساختم و این یعنی من وارد مدار بالاتر شدم که هیچ وقت فکرشو نمیکردم این شرایط رو تجربه کنم ولی الان به لطف خدا دارم تجربه میکنم.
الان دارم توی وجودم خواسته ای مثل خواسته ی شغلی مثل آقا ابراهیم ایجاد میکنم که بتونم برای مسافرت آزادی داشته باشم و درآمدم هم بالاتر بره.
چون تو شغل فعلی حتی یه مرخصی هم به زور میتونم برم و این هم جذب خودم هست قطعا و دارم از طریق قانون تضاد ان شاء الله به زودی زود همه چیز رو بدست میارم…
مفهوم عدالت که من توی این سایت باهاش آشنا شدم خیلی منو آگاه تر کرده که بتونم دلسوزی بی جا نکنم و فقط برای زندگی عالی تلاش کنم و دنیا رو جای بهتری کنم برای زندگی.
راستی چطوری برخی از متن هام بولد کنم با گوشی.
لطفا بهم یاد بده….
سلام و درود فراوان به شما آقا پدرام ، برادر عزیزم
از درگاه خداوند برای شما بینهایت نعمت و ثروت و سلامتی و آرامش درخواست میکنم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر تمامی تغییرات مثبتی که در این مسیر با موفقیت ایجاد کردین.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
در مورد اینکه چطوری میشه یه سری جملات رو بولد یا ایتالیک کرد به این لینکی که براتون میفرستم یه سر بزنید . از سری تلاشهای ارزشمند مدیر فنی سایت ابراهیم جان عزیز .
https://elmeservat.com/fa/technical-news-comment-formatting/
با گذاشتن ستاره یا خط آندرلاین قبل و بعد یه سری جملات میشه اینکار رو انجام داد. و اینکه به محل گذاشتن فاصله ها هم یه توجه داشته باشین.
از شما متشکرم آقا پدرام. الهی که همواره در مدار توحید اوج بگیرید و هر بار خداوند جوری با معجزاتش شما رو غافلگیر کنه تا ایمانتون قوی و قویتر بشه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام حمید اقای موحد
چقدر از خوندن کامنتتون لذت داشتم میبردم وقتی از اون پسر خوشتیپ و ماشین زیبا و لباساش گفتی داداچ
ولی یهو دیدم اوضاع عوض شد
این گل پسر راضی و خوشنود نیست
و شیطانی در کمینه و تقوایی که نباشه بگو لباست طلاست چه فایده یکی پول داره ثروت داره و توجهش کلامش روی نقات منفیه نوش جونش مارو سننه
من که میدونم سپاس گزارانه زندگی کردن اصله یکی منو ده تا بهم میده پس خدایا من رو بی نیاز و شکر گزار گردان و به این سمته تجربه زندگی هدایتم کن
و نکته جالبش که وقتی داشتم میخوندم کامنت تون رو یک آن گفتم اقا حمید چرا نگفتی الخیر فی ماوقع اونجا برای خودت چرا نگاهت عوض نکردی
بعد که گفتین رفتم و هدایت خاستم و فایل توحید عملی اومد و گوش دادم گفتم خودشه
خیره اخه مگه میشه برای حمید اقا که تو مسیر خداست شَر باشه مگه خداوند تنهامون میزاره
شاد و ثروتمند باشی دوست عزیزم
من خیلی دوست دارم از بچها تو سایت تجربهای زیباشونو بخونم دوست دارم موفقیتهاشون رو بشنوم
سلام و درود فراوان به شما مصطفی جان. برادر عزیزم.
از لطف شما سپاسگزارم. امیدوارم که حالتون عالی و مثبت باشه.
از شما متشکرم بخاطر کامنت ارزشمندتون.
واقعاً فایلهای توحید عملی استاد خودش به تنهایی یه دوره کامله.
هر بار که میرم سراغ یکی از فایلهای توحید عملی. با ایمان بیشتر و توکل بیشتر و امید دوباره انگیزه میگیرم برای ادامه مسیر.
شیطان قسم خورده به عزت و بزرگی پروردگار که همه فرزندان آدم رو اغوا کنه و از مسیر توحید باز داره.
و صد البته خداوند هم هزاران بار وعده داده و به وعده اش عمل کرده و ما رو تنها نداشته و ما رو یاری میکنه.
همین که بارها و بارها به تواب بودن و غفور بودن خودش تاکید کرده یعنی ، نه تنها نگران اغواگری شیطان نباش ، بلکه حتی نگران خطاهایی که در گذشته مرتکب شدی هم نباش، چون هر بار برگردی خداوند رو «غفورالرحیم» میبینی.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
از شما ممنونم مصطفی جان. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام به برادر عزیزم آقا حمید
امیدوارم همیشه سلامت باشی و همیشه نور قلبتون به الله روشن باشه
من مدتی هست که پیامهای شما و سعیده خانم رو دنبال میکنم و از کلامی خدایی که از قلبتون جاری میشه استفاده میکنم و لذت میبرم
جالب اینجاست که هر کدوم از ما توی هر نقطه این مسیر زیبا که هستیم میتونیم با هدایت شدن به کامنتهای همدیگه پازل گمشده راه رو پیدا کنیم و با اشتیاق بیشتر قدم بعدی رو برداریم
خود من نجواهای زیادی واسه نوشتن همین کامنت داشتم که باعث شد اونو پاک کنم ولی دوباره مسمم شدم به نوشتنش این کمالگرایی بر من هم غلبه کرده و نمیگذاره از خودم رد پایی به جا بزارم چون همش داره میگه توی این مدت هیچ پیشرفتی نداشتی !
هنوز خیلی از بقیه عقبی!
چه کامنتی میخوای بنوسی!
چه دستاوردی داشتی !
و بیشتر به خاطر پیشرفت مالی که نداشتم این نجواها بیشتر میشه
ولی نیازی نیست کسی دستاوردهای من رو ببینه
دلیلی نداره چون پیشرفتی توی ثروت نداشتم فکر کنم بودنم توی این مدت در سایت تاثیری در زندگیم نداشته
منی که میدونم چقدر تونستم روی شخصیتم کار کنم
همین که دارم تلاش میکنم بتونم قوانین رو اجرا کنم و بیشتر وقتم رو توی سایت بگذرونم و کامنت بخونم به ترسهام غلبه کنم و ذهنم رو کنترل کنم مسیرم درسته
اگر درست نبود پس چرا دو ساله توی سایتم و هنوز تشنه تر از روز قبلم هستم چرا هیچ جور نمیتونم از فایلها و کامنتها دست بردارم
چرا هنوز اینجام؟؟؟؟؟؟
چون باور دارم مسیرم درسته
چون صد در هزار اطمینان دارم که انتخابم درست بوده و فقط باید ادامه بدم نباید کم بیارم
چون از اطرافیان ، دوست و آشنا میشنوم که لیلا چقدر تغییر کرده
طرز صحبت کردنش و رفتارش تغییر کرده
لیلا چقدر شادتر و پرانرژی تر شده
چقدر احساس آرامش داریم کنار لیلا
همین ها به من نشون میده که
ادامه بده …ادامه بده …
وعده خداوند حقه...
من با خوندن کامنتهای شما و سعیده عزیزم کلی درس یاد گرفتم و میتونم با اطمینان بگم درکم از قوانین و قرآن بیشتر شده و ایمانم قویتر شده
کامنتهای قرانی شما و برداشتهای خودتون از آیه ها به من انگیزه داده که از اول پیگیر پیامهای قدیمی شما بشم و توی دفتری که آماده کردم پیامها و درکتون از قران و توحید رو یادداشت کنم
تو رو خدا… تو رو خدا …
به نجوای ذهنتون توجه نکنین و از درک آیه هایی که به قلب مهربونتون الهام میشه بیشتر برامون بنویسین
همه ما به این کامنتها و چراغهای راه احتیاج داریم من بینهایت از شما و از کسانی که به الهام قلبی شون گوش میدن و اونها رو مکتوب میکنن تشکر میکنم و تحسینتون میکنم و بهتون برای موفقیت ها و آگاهی هاتون تبریک میگم
و شما رو تحسین میکنم برای حرکت کردن برای کنجکاویتون در آیه ها و پیگیریتون برای درک بیشتر مفاهیم قرانی که باعث شدین دیگران هم علاقه مند به جستجو برای مفاهیم بشن
بی صبرانه منتظر کامنتهای شما و سعیده و دیگر عزیزان سایت هستیم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم
شرک مقابل توحید
من قبل از آشنایی با شما استاد خیلی خیلی شرک داشتم و توی مغزم خیلی ها را بزرگ کرده بودم
مثلاً من چند سال پیش بر اثر یه سرما خوردگی و سرفه های شدید به آنژیو و اتاق عمل کشیده شدم و این باور در من بود که چون پدرم در اثر سکته ی مغزی و مامانم در اثر سکته ی قلبی مردند من هم یا با سکته ی قلبی یا مغزی می میرم و حتی همیشه این فکر را میکنم که کدوم یک از خواهر یا بردارهام ناراحتی قلبی و کدوم سکته ی قلبی میگیرند آیا یکی در میان میگیرند و من هم همینجورم مثل خواهر و برادرام
وقتی تو بیمارستان بودم اون موقع با استاد امیر شریفی آشنا بودم و تقریبا تازه با قانون جذب آشنا شده بودم ولی هی به خودم میگفتم نه زینب تو هنوز جوونی تو قویی تو هنوز زوده که سکته ی قلبی بگیری و هی این و هر روز با خودم تکرار میکردم که من سرما خوردم و سینه ام در اثر سرفه ها فشار اومده و قلبم داره واکنش نشون میده چون من با درد شدید که احساس میکردم قلبم میخواد از جا کنده بشه به بیمارستان رفتم و دکتر ها اینقد گنده اش کردند که من در بخش ccu بستری کردند هر کس می اومد میگفت چرا سکته کردی هنوز جوونی چرا
ومن توضیح میدادم که من سرما خوردم واصلا زیر بار حرف دکترها نمیرفتم با اینکه متخصص قلب اومد گفت ما با نوار قلب و دستگاه نتونستیم بفهمیم وفقط با آنژیو میتوانیم بفهمیم شاید رگی مویرگی گرفته باشه و منو آنژیو کردند و حتی تا آخرین لحظه قبل از اتاق عمل به دکتر گفتم احساس میکنم من قفسه ی سینه مه که درد داره نه قلبم نمیشه از قفسه ی سینه ام عکس بگیرید گفت نه خانم شما با حمله ی قلبی اومدیدو تو خانواده ی شما سابقه ی این بیماری رو دارید و ژنیتکی که سکته قلبی را میگیرید فقط باید انژیوکنید.
خدا شاهده استاد منو آنژیو کردند و بعد عمل گفتند اصلا هیچ رگی نگرفته و رگهات عین آب زلاله و قلبت عین ساعت کار میکنم و خدارا شکر من چیزیم نبود و خود دکتر گفت ما موندیم چرا پس دچار حمله ی قلبی شدید و بدون هیچ قرص و دارو منو مرخص کردند اومدم خونه بعد از سه روز دوباره اون حالت به من دست داد ولی شوهرم گفت دیگه نمیبرمت بیمارستان میبرمت دارو گیاهی ومن که اصلا دارو گیاهی اصلا قبول نداشتم به زور منو برد و مشاوره اول دادم گفتند ماشاالله چه انرژی دارید و عالید شما بدن سالم و خیلی خوبی دارید چرا گذاشتید انژیوتون کنن شما یه سرما خوردگی قدیمی دارید و با این سرما خوردگی خودشو نشون داده یه انار و ناشتا روی شعله پخش کن بزارید و بعد کامل بخورید و این کار را کردم و دوباره انرژی بدنم برگشت و خدارا شکر خوب خوب شدم .
اینجا من شرک داشتم و همیشه دکترها را تو ذهنم بزرگ کرده بودم که اونها درس خوندن و از دستشون همه چی برمیاد و هر چی دکترها میگن درسته و….
بابا به قول استاد چه باوری به دردت میخوره که میتونی پیشرفت کنی اون باوره رو خودت درست کن به علی و نقی چکار داری
لا اله الا انت سبحانک و بحمدک ظلمت نفسی
بله خدا من با شرک با اینکه دیگران را در ذهنم بزرگ کردم و قدرت رابه آنها دادم به خودم ظلم کردم .
الان همهی رفتارهام و حتی حرف زدنم و زیر ذره بین قرار میدم .
حواسم و جمع میکنم به خودم که زینب اینجا در رفت زود درستش کن .
و اما
توحید وای که من چقد عاشق توحید و خداپرستی خداوندم .
الان اینجا من متولد شدم استاد چشام باز شد و خدا را شناختم و پی بردم کیه که کنارمه کی که همیشه هوامو داره کیه که یه لحظه ازش دور باشم دلتنگش میشم واقعا امام علی چقد قشنگ در دعای کمیل میگه
یا الهی و سیدی و مولای صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک
من تمام عذابها را تحمل میکنم ولی دوری تورا نه نمیتونم تحمل کنم .
الان منهم همه چی رو میتونم تحمل کنم ولی اگه یه روز یه روز چیه یه ساعت باهاش حرف نزنم دلم براش تنگ میشه و اینگاری یه کار خیلی مهمی را یادم رفته .
استاد الان ارتباط با خدا را میفهمم و میدونم چطوری درخواست کنم قبلاً حتی بلد نبود چجوری با خدا حرف بزنم و فقط با گریه و زاری خدا چرا اینجوری خدا چرا من خدا خدا خدا و بعد از تموم شدن دچار سردرد میشدم و چشام و دماغم باد میکرد و حال حرف زدن و نداشتم ولی الان استاد چقد شیرینه این ارتباط و چقد لذت بخش و چقد انرژی میگیرم و ذوق میکنم و حال دلم خوب خوب میشه .
این ارتباط کجا و اون ارتباط کجا؟
چقد شیرین و آرامبخش حرف زدن باهاش و چقد قشنگ جوابتو میده خدایا عاشقتم .
چقد زندگی قبل از اینکه با خدا آشنا بشم بی روح وبی ذوق بود ولی الان چقد زندگی قشنگ و زیبا شده خدایا ممنونتم که به من فرصت درک و فهم خودتو دادی .
خدایا از تو میخواهم فهمم و درکم را بیشتر و در عمل هم این درک و فهم را عملی کنم البته میدونم این دیگه کار منه و من با تمرین و ساختن باورهای درست به درک و فهم تو میرسم .
خدایا سپاس سپاس فراوان عاشقتم خدا جونم بوس بوس
استاد از تو متشکرم بابت اینکه دستانی از دستان خداوندی .
متشکرم بابت فایل بی نظیرتون .
خدایا شکرت شکرت شکرت
الله اکبر سبحان الله رب العالمین
زینب جان چه کردی با قلبم!
جقدر اشک ریختم با خوندن تجربیات قشنگت از عمل به توحید
جقدر زیبا کنترل کردی این ذهن ریاضی پسند رو که در مقابل کلمه الله هیچ توجیهی نمی تونه داشته باشه.
بی نهایت برای عمل به توحیدت خوشحال و از خدا سپاسگزارم. همینطور برای سلامتی و انرژی عالیت.
هر کس این داستان رو بشنوه اگر کمی عقل و بینش خودش رو به کار بگیره متوجه میشه :
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
قلبم رو روشن کردی با این کلام امیرالمونین که یا الهی و سیدی و مولای صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک
که عذاب همون فراق پروردگاره. اینو این روزها به وضوح حس می کنم و دوری از شعله رحمت چنان وجودم رو یخبندون می کنه که هیچ آتشی در جهان یارای ذوبش رو نداره.
ممنونم که تجربه هات رو به اشتراک گذاشتی و دستی شدی برای هدایتم به مسیر توحید.