اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
ب نام خدایی ک همین نزدیکیست،لای این شب بوها،پای آن کاج بلند
سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنین و تمام اعضای دوست داشتنی این خانواده ی صمیمی
چجوری بگم این فایل بی نظیره؟با چه زبونی ازتون تشکر کنم برا ب اشتراک گذاشتنش؟
اولین بار نیست ک این فایلو میبینم ولی هربار انگار دفعه ی اول هست،انقد ک آگاهی هاش خالص هستن،بعد یه مدت یادم میره اصل چی بود،دوباره همون الله یکتا با مهربونی منو هدایت میکنه سمت توحید و کلید اصلی رو ب دستم میده
من دفتر خاطراتمو تقریبا هر روز یا روز در میون مینویسم و اگه بخام برم بخونمش هزاربار تابحال ب الله یکتا قول دادم ک موحد باشم،شرک نورزم ولی ب قول استاد ک یه جمله از پیامبر(ص) رو نقل کردن:
شرک در دل مومن،مثل راه رفتن مورچه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان است
انقد میخام بگم فراموش کارم و انقد شرک خفی دارم هنوز تو وجودم،تمام تلاشمو میکنم ک جمعش کنم و دوباره ب توحید عمل کنم و براساس اون باورهامو بسازم،تو روزایی هستم ک ب قول یکی از دوستان،تاریک ترین و پایین ترین روزهای زندگی هر آدمه،دارم از همسرم جدا میشم و با وجود تمام ترس هایی ک برام داشت این کار ولی تصمیم گرفتم ب خدا توکل کنم و انجامش بدم،بیشتر از هرچیزی تامین هزینه های زندگی منو میترسونن،با اینکه سرکار میرم و کار میکنم ولی بازم ته دلم راحت نیست،دیشب کشیک بودم و این فایلو نگاه کردم،دوباره انگار بهم خود خدا یاداوری کرد ک از هیچی نترس و فقط ب خودم تکیه کن،همه چی رو برات درست میکنم
رفتم تو دفترخاطراتم دوباره همه چی رو ب خودش سپردم و کلی نوشتم،در خلال نوشته هام یه چیزی دستگیرم شد،من فک میکردم علت بهم خوردن روابطم اینه ک عزت نفس پایینی دارم ولی دیشب متوجه شدم ک اتفاقا عزت نفسم بالا هست و خوبم تو این مورد ولی مشرکم،اونجا ک استاد شما گفتین ما آدما مخصوصا تو جامعه ی داخل ایران چقدر در رابطه با برخی آدما کثیف رفتار میکنیم،اونجا من دقیقا یاد خودم افتادم،خیلی وقتا شده ک برا برقراری رابطه با یه آدم(نه لزوما رابطه ی عاشقانه،منظورم روابط اجتماعیه) نگاه کردم ب جیبش و اینکه چقد پول داره،بدون اینکه ب باوراش توجه کنم
هفته ی پیش عکس پروفایلمو عوض کردم و یه عکس با پدرم گذاشتم،رییس مرکزمون اومد تو پی وی و پیام داد گفت خدمت پدرتون سلام برسونید،من نمیدونستم شما فرزند ایشون هستید،مثل اینکه بابارو میشناخته از قدیم و بهم گفت هرکاری ک داشتین در خدمتتون هستم،خیلی خوشحال شدم،برا اینکه تو ذهنم قدرتو داده بودم ب اون،ب خودم گفتم خب این ادم رییس کل اداره س و میتونه هرکاری ک بخام برام انجام بده ولی دیشب وقتی این فایلو دیدم تمام این رفتارهام تو گوشم زنگ خورد،داشتم فک میکردم این ادما خودشون نیازمند الله هستن،ادمایی ک ب یه نفس کشیدن زنده ن و فردا معلوم نیست کی باشه و کی نباشه،اخه چطور انقد راحت ب ادما تکیه میکنم؟روشون حساب میکنم؟فهمیدم تمام ضربه هایی ک من خوردم از سمتی بوده ک بهش تکیه کردم،هروقت یادم رفته ک از الله یکتا بخام و رب من اونه،جهان سیلی های سختی بهم زده،سقوط کردم و خدا گفته ولت میکنم ب امان خودت،برو ببینم اون ادم چجوری میخاد کمکت کنه
این روزا دارم دنبال خرید یه خونه میگردم تا مستقل زندگی کنم از پدر و مادرم،یکی از دوستامون ک خیلی قبل ترها برا خرید ماشینم کمکم کرد(زمانی ک هنوز با همسرم زندگی میکردم) الانم داره کمکم میکنه برا فروش ماشینم و خرید خونه،این ادمو من حدود یه هفته بود ک تو ذهنم بزرگش کرده بودم و بهش قدرت داده بودم،خیلی هم خودش سعی میکنه این حس و ب ادم القا کنه،مثلا خیلی وقتا شده داشتیم برا انجام کاری میرفتیم باهم،تو ماشین کنار من نشسته بوده و مثلا از یه چهارراه رد شدم درحالی ک داشتم با موبایلم صحبت میکردم،بهش یهو گفتم وای یه وقت جریمه نشم اینجا پلیس واستاده بود و اون هردفعه میگه تا وقتی بامن هستی نگران هیچی نباش،خیلی اصرار داره ک اعلام کنه همه جا آشنا داره،مثلا میگه تمام مامورای نیرو انتظامی بامن دوستن،یا رییس پلیس فلان جا رفیقمه یا فلانی آشناس و ازین حرفا،از حرفایی ک میزنه متوجه شدم ک فوق العاده رو روابط اجتماعیش با بقیه حساب میکنه و تمام تلاششو میکنه ک با ادمایی ک از لحاظ شان اجتماعی بالا هستن رفت و امد کنه و دوست بشه تا اگه یه کاری پیش اومد براش،حمایتش کنن
خلاصه ک ب خاطر محکم بودن شخصیتش و بخاطر اینکه مدام ب من میگفت تا من هستم نگران نباش و از هیچی نترس بهش قدرت دادم تو ذهنم،هرکاری ک پیش میومد اولین کسی ک بهش زنگ میزدم اون بود،تا اینکه چندشب پیش احساس کردم دیر جواب تلفن هامو میده یا اگه پیام میدم جواب نمیده و در کل داشت دور میشد ازم،دیشب ک فک کردم دیدم بخاطر اینه ک من ب قدرتش وابسته شدم و الله یکتارو فراموش کردم،شرک ورزیدم و اصلا حواسم نبود ک اصل چیه و فرع کدومه،دیشب تو دفترم با خدای خودم صحبت کردم و بهش گفتم من نمیدونم چجوری،از کجا،من خونه ی موردعلاقه مو(جزئیاتشم کامل نوشتم) از تو میخام و رو هیچ کی حساب نمیکنم،ب هیچ کس غیر تو قدرت نمیدم و قدرتو از هر انسانی و هر عامل بیرونی میگیرم تو ذهنم،فقط من هستم و خودت،هدایتم کن ب سمت بهترین خونه و خودت هوامو داشته باش
برا ذهنم با منطق،دلیل و برهان آوردم و گفتم مگه کم تابحال الله یکتا هدایتم کرده؟مگه برا فلان ماجرا از خودش کمک نخاستم و هدایتم نکرد؟مگه همین خدای مهربونم نبود ک تابحال هرچی ازش خواستم و بهم داده؟مگه تابحال برا هزینه های زندگی تنهام گذاشته؟اینارو ب ذهنم گفتم و یکم ته دلم قرص شد
این روزا اصلا دربند اون ادم نیستم و برا انجام کارام باهاش تماس نمیگیرم،کارمو ب خدا سپردم و آسوده م و مطمعنم بهترین خونه رو برام پیدا میکنه
بهرحال،متشکرم ازتون برا انتشار این فایل و آموزه هاتون
همینجا میام تا چند روز آینده و خبر خرید خونه ی جدیدمو بهتون میدم
مطمعنم ک خدای مهربونم بهترین خونه رو برام فراهم میکنه
سپاسگزار خدای مهربانم هستم که منو به پیام شما هدایت کرد.
امروز همش یه سری فکرها تو ذهنم رد میشد.
میگفتم خدای به این بزرگی که همه چیز آفریده، به یه مورچه یاد داده که چطوری اطراف پاکسازی کنه و تمیز کنه واقعا قدرت اینو نداره که من زندگیمو بهش بسپرم و هدایتم کنه؟
درونم گفت معلومه که داره خداوند قدرت مطلق در آسمان ها و زمینه
خداوند یگانه هدایتگر ما به سمت خوشبختی و سعادته
فقط کافیه بندگیشو بکنیم، ایمانمونو بیشتر کنیم
یکتاپرست باشیم
یک قدرت رو ببینیم و زندگیمونو به دستای مهربونش بسپریم
دوست من خداوند هدایتگرتون به روابط عاشقانه زیباتر، سلامتی بیشتر و ثروت بینهایت باشه.
۱۰دقیقه پیش داشتم با خدا حرف میزدم میگفتم خدا ی کار کن مامانم و خانوادم باهام خوب بشه کنارم باشن ولی ته این حرفم این بود که من وقتی اونا خوبن حالم خوبه وقتی اونا باهام خوبن حس تیکه گاه و پشت و پناه بودن بهم دست میده
اینطوری داشتم رو اونا حساب باز میکردم که خدا اونا باشن اگه نباشن من نمیتونم ،دفعه اول پیامو شمارو خوندم گفتم خب من که این شرک و ندارم ولی الان فهمیدم چند روز بود داشتم به رابطه خانوادم باهام حساب میکردم بع عنوان پشت و پناه میخواستم حال خوبمو اونا بهم بدن تو دلم همش گله میکردم ازشون ،میخواستم کنارم باشن ،همش میگفتم خدا میدونم اگه کنارم باشن حالم خوب میشه هااا غافل ازاینکه دارم شرک میورزم به خدا به خودم!
چیزی که خودم چند بار تو زندگیم تجربشو داشتم این بوده که بقول اون اساتیدی که استاد میگه افرادی میومدند و میگفتند همچین اتفاقی افتاده و یه بلایی سرت میاد و یه ضربه ای میزنن و … و حتی شده از طرف خود اون شخص هم تهدید شدم
ولی اتفاقی که برای من افتاده این بوده که اتفاقا اون کار در آخر به نفع من تموم شده و این یک بار و دوبار اتفاق نیفتاده بلکه الان که دارم نگاه میکنم به گذشته میبینم بار ها این اتفاق افتاده و با دیدن این فایل این برام روشن شد که از کجا آب میخورده ! استاد یه حرف قشنگی زد که همه ی ما مشرک کامل یا موحد کامل نیستیم و همه بین ایناییم،منم همین رو توی تجربیات خودم میبینم.اونجایی که توحید داشتم اتفاقات خوبی افتاده و به نفع من تموم شده و اونجایی که شرک ورزیدم وضعیت خراب شده
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/باز جوید روزگار وصل خویش
این بیت مولانا درمورد همین میگه،درمورد اصل
درمورد هدایت شدن امروز به یکی از دوستام که ازم پرسید میگفتم،طبق درک و تجربه ی خودم هدایت این نیست که یهو همه ی مسیر ها عوض بشه یا بقول استاد یه کیسه پول از اون بالا بیفته پایین.من درمورد سلامتیم اینطور هدایت شدم که به خوردن بعضی چیزا علاقمند شدم،از خوردن بعضی چیزا بدم اومد،از ورزش کردن خوشم اومد.نه یهویی بلکه تکاملی.به این سایت علاقمند شدم…نتیجه اش اینه که الان کاملا سلامت سلامتم.دارم درمورد شخصی مینویسم که اسکیزوفرنی داشته که از نظر پزشک ها درمان این بیماری جزو سخت ترین درمان هاست.ولی کو؟همه ی داروهایی که میخوردم ریختم دور و نتیجه شد اینی که الان هستم و خدا رو شکر میکنم از بابت هدایتی که شدم.باورهام درمورد سلامتی عوض شد،کلا سبک زندگیم تغییر کرد…
نیازه این فایل بارها گوش داده بشه تا به درک درستی ازش رسید
سپاسگزارم خداوند که از زبان استاد عباسمنش داره این آگاهی ها رو بهم میگه
من بعضی وقتا به بدنم خیلی دقت میکنم،به اتفاقاتی که میفته.تو طب سنتی میگن گرما (طبع گرم سالم)باعث سلامتیه،من بعضی فایل ها رو که گوش میدم از جمله این فایل خیلی واضح احساس میکنم که یه خون گرمی از سمت قلبم پمپاژ میشه به سرم و تمام بدنم.
خیلی خوشحالم،خیلی خوشحالم که تو جمع شما عزیزانم هستم
کلمه توحید را زیاد شنیدیم ولی تا حالا اینقدر واضح و زیبا کسی برام معنیش نکرده بود. استاد ازتون ممنونم که به بهترین شکل برامون مفهوم توحید را توضیح دادین.
توحید داشتن فقط حرف زدن درموردش نیست.
ما آدم ها دائم بین دیدگاه توحیدی و شرک در نوسانیم و خوش به حال اونهایی که بیشتر به سمت توحید میرن و باورهای قوی دارن.
با این توضیحی که استاد در مورد توحید دادن هروقت به سمت توحید رفتم با ایمان و توکل به خدا کارهام به درستی و راحتی انجام شد.
ولی امان از اون وقت هایی که قدرت را بدیم به غیر خدا فکر کنیم کسایی نمیخوان ما کارمون انجام بشه فکر کنیم کسی از بیرون میخواد صدمه ای بهمون بزنه اونوقت که کارها خراب میشن. نه آرامشی داریم و نه موفقیتی. به خاطر همین خداوند در قرآن گفته هر گناهی را میبخشد به جز شرک.
وقتی از غیر خدا ترس داریم قدرت را به غیر خدا دادیم و این شرک . شرک
اصل و اساس قرآن توحیده.
وقتی توحید را درک کنیم همه چیز در زندگی عالی میشه.
قرآن در مورد توحید، ایمان ، باور و توکل صحبت میکند. چون اگر ایمان و توحید درست باشه خود به خود در مسیری هدایت میشیم افرادی میان ایده هایی به ذهنمون میاد که دیگه دغدغه مالی نداریم روابطمون عالی و از سلامتی کامل برخوردار میشیم.
خداوند قدرت مطلق جهان هستی است. و به ما این قدرت را داده تا خالق زندگی خودمون باشیم.
روی هیچ کسی نباید حساب کنیم و علاوه بر اون هیچ کسی هم نمیتونه هیچ تاثیری در زندگی ما داشته باشه. هیچ تاثیری
وقتی به این باور درست برسیم که دستمون را فقط در دست خداوند بزاریم و بدونیم باور کنیم هیچ کسی در زندگیمون تاثیری نداره زندگی به بهترین شکل ممکن میشه. همه چیز عالی پیش میره
چقدر از این حرف استاد لذت بردم که وقتی کسی تهدیدشون میکرده این باور راداشتن که خودشون دارن اتفاقات زندگیشون را رقم میزنن و اون فرد اصلا در زندگی ایشون نیست.
وقتی در مسیر درست باشیم هر اتفاقی بهمون کمک میکنه. نیت افرادی که میخوان بهمون صدمه بزنن مهم نیست نتیجه کارشون مهمه که باعث ثروت بیشتر و اعتماد به نفس بیشتر خوشبختی بیشتر و توکل بیشتر میشه.
این باور باعث میشه آرامش داشته باشیم در زندگیمون و با حساب کردن روی خدا نشانه ها و هدایت الهی را یبینیم.
زندگی استاد به خاطر باورهای توحیدی توکل و ایمان در تمام ابعاد عالیه.
یه نکته فوق العاده ای امروز یاد گرفتم از استاد اینکه وقتی در کاری پیشرفت نمیکنیم به خاطر عوامل بیرونی نیست یه مشکلی در باورهامون داریم.
همه چیز توسط باورهای توحیدی ما کار میکنند. اگر آن را درست کنیم همه چیز درست میشه.
خدا در قرآن دنیا و آخرت را باهم خواسته.
خدا در قران بارها گفته خدا به بندگان ظلم نمیکنه بندگان به خودشون ظلم میکنن.
خدا در قران گفته هرچه بخواهیم بهمون میده.
خدا در قرآن گفته زمین و آسمان را برای شما مسخر کردم.
خدا گفته به من توکل کن خدا متوکلان را دوست دارد.
پس این باورها را باید بسازیم وقتیساختیم زندگی میشه سراسر زیبایی و خیر و برکت.
خیلی نیاز داشتم تا این نکته رو کسی امروز بهم بگه خداروشکر که خداوند از زبان استاد عزیز این را بهم گفت.
زندگی در همون کودکی و نوجوانی به خوبی حساب نکردن روی آدم ها را به من یاد داد. فقط کمی طول کشید تا دریابم روی چه قدرتی باید حساب کنم :
استاد عزیزم اگر شما از همون کودکی یاد گرفتین که نباید روی آدم ها حساب کرد من چهل سال طول کشید تا این رو فهمیدم
اگر شما کمی طول کشید تا بفهمین روی چه قدرتی باید حساب کنین من با شما خیلی زود فهمیدم که باید رو چه قدرتی حساب کنم
اگرچه این جمله ها ی من وشما ظاهرا متضاد هستن ولی هردوشون یک مفهوم رو منتقل میکنن و اون توحید و یکتاپرستیه شما خودتون به این رسیدین چون الگوتون ابراهیم پیامبر بود و من از طریق شما به این رسیدم
خداوند رو سپاسگزارم که من رو هدایت کرد به جایی که فهمیدم هم حساب نکردن و هم حساب کردن رو.
اگرچه قسمت اول رو خیلی دیر بهش رسیدم ولی همین دیر رسیدنه خودش الخیر فی ما وقع بود چون یکی مثل استاد عباس منش زودتر از من بهش رسید و الگو شد برا من تا من خیلی زودتر قسمت دوم رو متوجه بشم و الان ترکیب این دو قسمت شده معادله توحید برای من:
توحید = حساب نکردن روی آدم ها + حساب کردن روی خدا
یک لحظه که به این معادله نگاه کردم با خودم گفتم آگر آدم روی آدم ها حساب نکنه خب حتما روی خدا حساب میکنه پس چرا این معادله اینجوری به من گفته شد که بنویسم؟!!
ی کم که فکر کردم یادم اومد که من الان این رو طبیعی میدونم که اگر روی آدم ها حساب نکنم روی خدا حساب میکنم اما قبلا که برا من اینجوری نبوده !!! چون به قول استاد بعضی وقتها آدم میدونه که نباید روی آدم حساب کنه اما نمیدونه که ی کسی دیگه ای هست که میتونه روی اون حسا ب کنه و اصل ماجرا همین جاست .پس این معادله ای که به من الهام شد دقیقا باید به همین شکل نوشته بشه .چون اگر قسمت دوم نباشه آدم سرگشته و حیران میشه
بعدش با این معادله حرفهای استاد در مورد موفقیت یادم اومد:
موفقیت حاصل انجام ندادن خیلی از کارهای اشتباه و انجام دادن خیلی از کارهای درسته
و اینجا توی این معادله حساب کردن روی آدم ها اون کار اشتباهیه که من باید انجام ندم و حساب کردن روی خدا اون کار درستیه که من باید انجام بدم تا نتیجه که توحیده بوجود بیاد
و چقدر ساده و قشنگ با این معادله دارم مفهوم توحید رو درک میکنم .مفهومی که دو ساله برام آشناست. دو ساله دارم گوش میدم و حالا دارم قشنگ درکش میکنم دارم مزه مزش میکنم درست مثل غذاهایی که بارها میخوردمش اما چون تمرکز نداشتم روش مزش رو احساس نمیکردم اما وقتی تمرکز می کنم و مهمتر از همه مهم تر از همه و مهمتر از همه گرسنه هستم خیلی بیشتر مزش رو حس میکنم و خوردنش حالم رو خوب میکنه
ـآره من مدتیه که گرسنه هستم . گرسنه ی آگاهی هایی که توی فایل های رایگان و دوره دوازده قدمه من اینا رو قبلا خورده بودم اما چون تمرکز نداشتم و خیلی هم گرسنه نبودم و خیلی هم مدارم بالا نبود فقط میخوردمشون اما الان دارم مزه مزشون میکنم چه لذتی داره این مزه مزه کردن. مرحله بعد جذب کردنشونه که اگر خوب اتفاق بیفته می شود آنچه که باید بشود!!!
بعد از اون جمله ی اول استاد که خودش هدایتی شد برای شروع کردن کامنتم رسیدم به جمله ی:
توحید، یقین ابراهیم است که میتواند درک کند هاجر و اسماعیل به اندازهی او به ربّ متصلاند. پس با خیال راحت آنها را در بیابان میگذارد.
بعد بر میگردم به قبل از آشنایی خودم با استاد:
و میفهمم که مشرک واقعی بود چون میخواستم برا دیگران و مخصوصا مرحوم مادرم خدایی کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چون فکر میکردم اگر من نباشم اون نمیتونه زندگی کنه و همین شرک باعث شد که از اون منطقه ی کوچکی که درش زندگی میکنم مهاجرت نکنم سفر نکنم تا خودم روتجربه کنم و واسه همین از دنیایی که مدام در حال پیشرفت بود عقب موندم و رویاهام رو به فراموشی سپردم
و بعدش جمله:
ما که انتظار نعمتهای بیشمار را داریم، باید از خود بپرسیم چقدر توانستهایم این نگاه توحیدی را داشته باشیم؟!
باید اعتراف کنم که قبل از آشنایی با استاد چیزی به اسم توحید و نگاه توحیدی در من وجود نداشت واسه همین کاملا واکنش گرا بودم به عوامل بیرونی .این عوامل بیرونی بودن که زندگی من رو رقم میزدن نه من. و نتیجه هم مشخص بود :
عدم روود نعمت ها به زندگیم
وبه خاطر همین بود که تا مرز افسردگی عمیق پیش رفتم
به همین خاطر بود که در استرس و اضطراب دائمی قرار داشتم
به خاطر همین بود که مدام توی آتیش بودم و هر چی خدا خدا میکردم ولی این آتشه هیچ وقت گلستان نشد چون من ابراهیمی نبودم و انتظار بیجا داشتم از خدا
آخه گلستان شدن آتش لیاقت میخواست
آخه گلستان شدن آتش رسیدن به یقین رو میخواست
آخه گلستان شدن آتش اتصال خود درون به خدای درون و بیرون رو میخواست
و من هیچکدوم از اینها رو نداشتم
و واسه همین عین اسپند روی آتیش بودم و با هر اتفاقی دود از کلم بلند میشد
هدف اصلی زندگی من شده بود تامین خوراکی که گرسنه نمونم و دستم پیش دیگران دراز نشه
هدف اصلی من شدن بود فراهم کردن پوشاکی که فقرم رو بپوشونه
هدف من شده بود تهیه مسکنی که توش قایم بشم تا خستگی ها و تشویش هام رو توش کسی نبینه
اگر اونموقع کسی ازم میپرسید خدا کیه قرآن چیه میگفتم بابا اینا کیلویی چند؟!!!!!
اما حالا من دیگه اون من نیستم .من الان اصلا شباهتی با اون منی که بالا توصیفش رو کردم نداره
آره استاد راست میگه:
من الان جز سیزدهم قرآنم .اولین باره که دارم قرآن رو میخونم که بفهممش اونم چند ماهی میشه و بعد از شروع دوره دوازده قدم . توی این سیزده جز حتی یک آیه تاکید میکنم حتی یک آیه راجع به دغدغه مالی پیامبران ، کسب و کارشون ، خوراکشون، خونه هاشون ندیدم
وجمله استاد:
قرآن یکصدا توحید را فریاد میزند، آن را اصل میداند:
آره قرآن همش داره از توحید و یگانه پرستی دم میزنه و اونجاهایی هم که داستان تعریف میکنه و مثال میاره همش به این ختم میشه که خدا یکتاست و قادر مطلق اونه هر کی این رو باور کنه بهشت دنیا و آخرت نصیبش میشه و هر کی این رو قبول نکنه عذاب و جهنم این دنیا و اون دنیا رو برا خودش میخره.
مثالهای قرآن همش برا فهمیدن اصل یکتاپرست بودن و مشرک و کافر نبودنه و چه همزمانی خوبی شده اومدن این فایل روی سایت با رسیدن من به سوره ابراهیم آیه 8اونجایی که موسی میگه:
و موسی [به بنی اسرائیل] گفت: اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید [زیانی به خدا نمی رسد]؛ زیرا خدا بی نیاز و ستوده است
آره خدا به ایمان من نیازی نداره من اگر خداوند رو باور کنم دارم در حق خودم لطف میکنم و درها ی نعمت و رحمت رو به روی خودم باز میکنه پس اگر عاقل باشم حتما این کار رو انجام میدم و اگر نادان باشم قطعا کافر میشم و به خودم بدی می کنم:
وصف حال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند [این گونه است] اعمالشان مانند خاکستری است که در یک روز توفانی، تند بادی بر آن بوزد [و آن را به صورتی که هرگز نتوان جمع کرد، پراکنده کند] آنان نمی توانند از اعمال خیری که انجام داده اند، چیزی [برای ارائه به بازار قیامت جهت کسب ثواب و پاداش] به دست آورند؛ این است آن گمراهی دور.
وقتی این دو سال بودن با استاد رو مرور میکنم میبینم که:
توی این مدت من فقط و فقط روی خودم و باورهام متمرکز شدم نه روی شیوه های جلب مشتری و تبلیغات و غیره و نتیجش داره این رو ثابت میکنه که مشتری ها من رو پیدا میکنن و دستان خدا برام تبلیغ البته به اندازه ای که کار کردم وعمل کردم
توی این مدت اونقدر خودم رو زیبا می بینم که نیاز به هیچ جراحی ظاهری ندارم اونم منی که قبلا از ظاهر خودم خوشم نمی اومد ولی الن احساس جوانی میکنم
توی این مدت خودم رو از فضای مجازی کشیدم بیرون هرچند قبلا هم خیلی اهل اینکار نبودم و الان کاملا اومدم بیرون جوری که اصلا از داخل کشور خبری ندارم .تمام سعی من اینه که به خاطر کار کردن روی خودم لایک بگیرم نه برا تایید دیگران. حتی این هم قبلا برام ی جور دیگه ای بود .یعنی اگر از استاد لایک میگرفتم خوشحال میشدم اگر نمی گرفتم ناراحت. اما الان خیلی وقته که برام عادی شده و رضایت درونیم برام مهم شده.هرچند اگر لایک بگیرم خوشحال میشم اما نه اینکه ذوق مرگ بشم ی جورایی طبیعی شده برام و واکنش خاصی ندارم بهش.
توی این مدت دو سال فقط یکبار مریض شدم که اونم سرما خوردگی بود فقط
چون کم کم و آرام آرام باورکردم که من بخشی از خدایی هستم که ذاتش فراوانی و سلامتی و ثروته
چون باور کردم اگر رابطم با این نیرو خوب بشه همه چیز به صورت طبیعی وارد زندگیم میشه
و الان با این فایل دارم این باورها رو بیشتر تقویت میکنم چون مدار درکم رفته بالاتر و درکشون برام راحت تر شده.
البته که این باور کردنه انتهایی نداره. ابتدا داشت و ابتداش آشنایی من با استاد بود اما انتهاش میرسه به اون خدای بی انتها
سلام لیلا جان عزیز. همینکه فامیلیت رو دیدم یاد یکی از هم اتاقیهای دوران دانشگام افتادم که اسمش عفت بود .دختر خیلی نازنینی بود قطعا شما هم نازنینی که من این فرکانس رو از فامیلیت دریافت کردم. منم به شما تبریک میگم که با وجود اینکه هنوز ی سال نشده که وارد این سایت خدایی شدی خیلی قشنگ داری تکاملت رو خیلی زود طی میکنی و این رو من از کامنت هات دریافت میکنم. در پناه خدا هر روز توحیدی تر بشی عزیزم
نمیدونم چی بگم فقط میخوام بگم که چقدر عمیق بود و اشکمو جاری ترین کرد
چقدر با تمام عشقت
با تمام احساس عالی اتصالت هدایت خداوند رو گرفتی و نوشتی جان من
نسرین نازنینم چقدر تحسینت میکنم برای این تغییر بی نظیرت
چقدر کیف میکنم برای این عشقت
عاشقتمممم عشق دلم
بی نهایت تحسینت میکنم برای این منی که اکنون غرق خدا شده
اکنون خداگونه تر شده
اکنون توحیدی تر و حل شده در این توحیده
من محو شدم در جای جای نوشته ی خدایی ات
چقدر قشنگ گفتی عشقم
که اگه رابطه مونو با خداوندمون وصل تر و وصل تر بشه اگه این رابطه رو عمیق تر و توحیدی تر کنیم به صورت بی نهایت طبیعی و لاجرم تمام نعمت و ثروت و ارامش که همش خودشه وارد زندگیمون میشه
چقدر لذت بردم عشق من
و میبالم به این نسرین جدیدم
نسرین پر عشقم
عاشقتم زیبای من
الهی که هر لحظه از اینم عالی تر و عاشقانه تر بری جلو و غزق عشق خداوندت باشی
الهی که خداوند ره گشای مسیرت باشه به سمت نعمت ها و زیبایی ها و ثروتها
سلام بر پرنسس الای خدایی من. خداوند رو سپاسگزارم که این کلمات رو بر زبانت جاری میکنه و اونها رو به سمت من میفرسته که ایمان و یقینم به مسیرم هر روز بیشتر و بیشتر بشه. پرنسس خندان من هنوز فاصله ی فرکانسی زیادی رو باهات حس میکنم و واسه همین هم ممکنه کلماتی که خداوند بر زبان من جاری میکنه به مدار تو نرسه اما همین که میدونم منم یروزی به این مدار میرسم امید و انگیزم بیشتر و بیشتره میشه . ممنون که بازم کامنتم رو خوندی و انرژی سرشارت رو نصیبم کردی . در پناه خدا خدایی تر بشی عزیزم
سلام دوست عزیزم زهرا جان. بله قطعا همین طوره و بچه های فعال سایت از کامنتهاشون میشه سیر تکاملیشون رو درک کرد. ممنونم از شما دوست عزیز که کامنت هات رو به اشتراک میذاری و من از خوندنشون لذت بردم و میبرم. در پناه الله یکتا شاد باشی و سعادتمند
این روزها تحول درونیه شدیدی در من اتفاق افتاده که نتونستم اونو برای شما بازگو نکنم. از آشناییه من با استاد روزهای زیادی میگذره ، یادم نمیره روز اولی که با سایت آشنا شدم چه حال و روزی داشتم و تویه چه جهنم بزرگی که بخاطر فراموش کردن خدا ساخته بودم داشتم دست و پا میزدم، البته خودم فکر نمیکردم که خدارو فراموش کردم چون نماز میخوندم و ساعتها بخاطر بدبختیام با خدا دردو دل میکردم و های های گریه میکردم، شده بودم یه آدم ترسو که همرو برتر و قدرتمند تر از خودم میدیدم و فکر میکردم افسار زندگیه من دست بقیه ی آدم هاست و اونا میتونن به راحتی بهم ضربه بزنن. خدای من حتی به زور یادم میاد اون روزارو ، خیلی برام کمرنگ شدن، شروع کردم به گوش کردن فایلهای استاد ساعتها گوش میکردم ، کم کم قوی شدم اعتماد بنفس گرفتم، کم کم به خودم اهمیت دادم ، دیگه از حرفا و کارای اطرافیانم نترسیدم، انقدر تغییر کردم که اطرافیانم از این همه تغییر در عجبن ، آدمهای منفیرو از خودم دور کردم، کم کم باورهام عوض شد ، آگاهیهای جدید شکل گرفت، هر بار سعی کردم قبل از هر حرف و عملی اول قانونو در نظر بگیرم که طبق اون عمل کنم ،آروم آروم تغییراتم کامل شدو کامل تر شد تا اینکه چند روزه که کاملا دگرگون شد، احساس میکنم با تمام وجووووووودم خدارو حس میکنم، با تمام وجودم خوشحالم ، پر از انرژیه مثبتم ، انقدرررررر خوشحالم که دلم میخواد فریاد بزنم که همه ی عالم بشنوه که خدا جوووونم دوستت دارم، که منو به مسیر درست هدایت کردی، که منو از جهل نجاتم دادی، حالا اشک میریزم اما نه از ناراحتی بلکه از سر شوق. سراپا حس سپاسگزاری دارم و هر اتفاقی که بیافته دیگه نمیشکنم بلکه با دیدن تضادها خواسته هامو میبینم و به کمک خدا بدستشون میارم.
دیروز بعد از سپاسگزاری از خدا فقط بعد از یک ساعت یک تلفن و قرار کاریه مهم از یک شرکت بسیار بزرگ به من شد که این برای بقیه حتی خوده چند سال پیشه من یه چیز غیر ممکن و باورنکردنی بود اما اتفاق افتاد و این تازه شروع کارها و برنامه های منه.
دلم میخواست این حس فوق العادمو با خانواده ی عزیزم به اشتراک بذارم. استاد مهربونم نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم نمیدونم ، آرزو میکنم همیشه سلامت باشی ،مرسی مرسی مرسییییی ، خانم شایسته ی عزیزم مرسی از زحماتتون بابت دوره ی فایلهای استاد، با اینکه بارها اونهارو گوش داده بودم اما دوباره که شروع کردم به دوره کلی مطلب جدید یاد گرفتم. با سپاس فراواااااااان
مرسی دوست خوب و هم فرکانسیه مهربونم , مرسی که وقت گذاشتین برای مطالعه ی دیدگاه من . خیلی از پاسختون انرژیه مثبت گرفتم , همین باعث میشه با تمام وجود تو مسیر اهدافم قدم بردارم و نتایجمو با شما خانواده ی خوبم قسمت کنم. برایتان آرزوی سلامتی و خوشبختیه بی انتها دارم
اولین باربودبعدازشنیدن فایلتون اینقدرگریه کردم ،گریه ای ازسرشوق ازسرخیال راحتی که بهمون دادید.نمیدونم چی بگم میخوام تشکرکنم اماتشکرکلمه کمی میخوام یه کلمه ای بهتربزرگتربگم اماپیدانمیکنم.
فرق شماباهمه استادهااینه به آنچه میگیدایمان دارید.من نزدیک ۱۰۰تافایل ازشماشنیدم هیچ چیزضدونقیضی توحرفاتون نیست هیچ چیزی نیست که من شنونده بگم این که جمله اش درحدحرفه یا….هرچی بیشترمیگذره بهترحرفاتون رومیفهمم.بهترخدارومیشناسم و ترس وغمم روزبروزکمترمیشه .دیگه نه به مشاوراحتیاج دارم نه انواع متخصصها.یه آرامشی کودکانه یه آرامشی ساده .مردمان ودنیاانگارتوی هاله ای هستندکه سروصداشون ازدورمیاد.
استادشماخیلی ساده حقیقت رومیگید.یعنی درواقع حقیقت ساده است .یاداین جمله ازیک دانشمندی افتادم الان اسمشون یادم نیست شایدانیشتن بودندنمیدونم ؛به یک دانشمنددیگه ای گفتنداگه نظریه که اثبات کردی روبتونی برای مادربزرگت شرح بدی واون بفهمه یعنی تواون نظریه وفرمول رو خوب فهمیدی.
حالاهم شمااستاداون دانشمندی هستی که حقیقتی که دریافتیدروبرای مااینقدرساده وقابل فهم میکنید. باآرزوی سلامتی وخوشبختی برای شماوهرآنکس که دوستش دارید.?
سلام به روی ماه همه تون ….. من اون روز که فایل فقط روی خدا حساب باز کن رو شنیدم ….. بارها و بارها تو دفترم نوشتم که شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان و مخفیه ……. بارها و بارها توی دفترم نوشتم که همه دنیا بخواد و تو بگی نه …. نخواد و تو بگی آره تمومه …. همین که اول و خر تو هستی ….. به محتاج تو محتاجی حرومه ….. بارها و بارها با خودم فکر کردم و تکرار کردم که مومن واقعی نه غمی از گذشته داره نه ترسی از آینده ……. بارها و بارها تو دفترم نوشتم که رب من من بندگی تو رومیکنم تو تاج پادشاهی بذار رو سرم ……میدونید خیلی حرفا هست که استاد میگه و من بعدا آروم آروم بهش میرسم …….. میگه فقط روی خدا حساب باز کنید و من کم کم و آروم آروم به حرف استاد ایمان میارم …….. ایمان آوردم …….. بهش گفتم میخوام سمانه ی تو باشم …… مثل ابراهیم که مال تو شد …. دوست تو شد …… خلیل الله شد …….. میخوام بری کیف کنی خخخخخ بری به فرشته هات بگی این سمانه یکی یدونه ی منه ……. چه قدر حرفای همه ی شما به دل میشینه …… چقدر همه ی ما خوب همدیگه رو درک میکنیم ……. به راستی این جماعت از رب چی میدونن ؟ چه قدر خوشحالم که تو این سن ….. تو جوونی ….. تو این روزا رب رو پیدا کردم ……. چه قدر این سالهای زندگیم قشنگه ….. اتفاقا داشتم به آبجیم میگفتم از این چند سال زندگیم خیلی راضی ام ……. واقعا الان که این طوری دارم زندگی میکنم و دارم سعی میکنم با ایمان باشم و موحد باشم میبینم که چه قدر این روزا و این سالهای اخیر خوب زندگی کردم …… باورتون نمیشه اصلا یادم نمیاد قبلا چه طوری زندگی میکردم …… خوبیش اینه که انگار افتادم رو دور تصاعد ……. میتونم تو لحظات زیادی از زندگیم خودمو و ذهنم رو کنترل کنم ……. تو بعضی لحظات با خودم میگم : سمانه اون لحظه ای که باید خودتو و ذهنتو کنترل کنی همین الآنه ها ….. میگم سمانه این قانون ثابته جهانه : احساس خوب = اتفاقات خوب ……. فقط میتونم بگم الهی شکرت …… فقط میتونم بگم خدا رو شکر که دارم این چیزا رو تجربه میکنم …….. رب من رب یکی یدونه ی من ……. قدرت مطلق من …… خودت باید بهم کمک کنی و هدایتم کنی و منو سمانه ی خودت کنی ……. متشکرم .
سمانه عزیزم خیلی خوب نوشتی گوشه چشمم اشک جمع شد خوب میفهمم گلم حرفهایت را و این نگاه عاشقانه و دلربایت را به معبود عالمیان .
چند هفته پیش در آموزشگاه یه برگه ی نظر سنجی رو بهم دادن که نشونه ای بود بخاطر اینکه از ربم تشکر کنم که درباره انگیزه واشتیاق به زندگی .من همه رو عالی تیک زدم وکلی هم خندیدم و گفتم من چقدر دیدم تغییر کرده چقدر امیدوار وتوحیدی شدم چقددررررر دارم از زندگیم لذت میبرم و چقدر طعم این زندگی به دل خودم برام دلچسب وخواستنیه که دنبال ارزها واهداف خودمم نه خواسته های دیگران. نه چشم وهم چشمی وکور کردن دیگران .
این فایل، فایل نشونه ی امروز من بود. بارها این فایل رو قبلا گوش کرده بودم.
این نگاه توحیدی یکی از مهمترین چیزهایی بود که من از استاد یاد گرفتم.
امروز قبل از اینکه این فایل رو ببینم داشتم فکر میکردم یکی از دلایلی که وقتی استاد حرف میزنه و من راحت میتونم بپذیرم جدا از نتایج بزرگی که دارن، فکت اوردن از قرانه در کلامشون.
فکتهای قرآنی بسیار در درک من و آرامش درونی من کمک میکنه. میگم اینا کلام قرآنه. اینا حاصل خوندن چند صد کتاب موفقیت و تجربیات آدمهای موفقه. تلفیقی عالی که به آدم کمک میکنه.
آگاهیی های این فایل واقعا برای من کمک کننده بود و کمک کننده هست.
من بسیار آدم مشرکی بودم و هنوزم نمیتونم بگم همیشه ایمانم رو زندگی میکنم.
ولی خب خیلی بهتر شدم.
من تو زندگیم به پدرم، به مادرم، به قوانین جامعه، به دوستانم، به محدودیتهایی که جامعه برای خانواده ی ما ایجاد کرده بود و… قدرت داده بودم.
ولی از وقتی این فایلها رو شنیدم، این کلام که قدرت فقط دست خداوند عالمیانه.
اینکه هر کسی خودش خالق زندگی خودشه.
هیچ کسی در زندگی ما قدرتی نداره مگر اینکه ما در ذهنمون بهش قدرت بدیم.
اینها به من آرامش داد.
دیگه الان میدونم نتیجه گرفتن من کار خودم و نتیجه نگرفتم هم باز کار خودمه در زندگی.
هیچکس رو مقصر نمیدونم. هیچکس رو دخیل در زندگیم نمیدونم.
حرف جالبی راجع به فیلمها زدید. داشتم فکر میکردم اول آدمها مشرک شدن بعد فیلمها ساخته شد یا برعکس.
تو زندگی خیلی از آدمها، از جمله خودم، قدرت دست عامل بیرونیه. بعد طرف میاد فیلمنامه نویس میشه، همونی که تو زندگی خودش و آدمهای دیگه دیده رو فیلم میسازه. همون فیلم دوباره میشه سازنده باورهای غلط دیگه.
دیگه از وقتی حرفهای شما رو میشنوم سعی میکنم فیلم نبینم. خیلی حواس جمع فیلمی که میخوام ببینم رو انتخاب کنم و زمان فیلم هم حواسم باشه چه باورهایی داره ساخته میشه و خراب نشه محیط ایزوله ی زندگیم.
من هنوز انقدر یکتاپرست و باایمان نشدم، خودم میدونم ولی خوشحالم که در مسیر تکاملم. امیدوارم مثل شما بیام بگم چقدر این یکتاپرستی کمک کرد من تو زندگیم نتیجه بگیرم و موفقیتم بشه فکت برای آدمهای دیگه که تو این مسیر قدم میذارن.
خدا رو شکر بخاطر این آگاهی های مفید
بسیار سپاس گزارم که با محبت و عشق راه های بهتر زندگی کردن رو به ما میگید.
مرسی که به ندای قلبتون گوش میکنید و فایل ضبط میکنید.
و من بسیار سپاس گزار خانم شایسته ی عزیزم با فیلمبرداریهای فوق العاده شون. وقتی شما صحبت میکنید طوری دوربین تنظیم بودو بدون حرکت که کوچکترین تمرکزی از آدم بهم نمیخورد. چقدر بدون کوچکترین لرزش بی موردی از فضا در آخر فیلم گرفتن و ما رو همراه اونهمه زیبایی کردن
چقدر داشتن همراه اینچنینی که اون هم فکر توحیدی داره و عمل توحیدی، شیرینه. چقدر عالی که شما و خانم شایسته باهم انقدر باهم حرفهای مفیدو راهگشا دارید. تحسین برانگیزه واقعا. مرسی که ما رو هم شریک این حرفهای توحیدیتون میکنید.
در آخر
استاد چقدر اسم این فایل خوبه
توحید عملی
شما سخاوتمندانه راه درست رو به ما نشون میدید. راه توحیدی رو.
من باید عمل کنم. من باید عملیش کنم. توحید عملی.
از خدا میخوام حالا که به خواسته ی قلبیم جواب داده و مسیر درست رو بهم نشون داده برای رشد شخصی، کمکم کنه همه ی این آگاهی ها رو عملی کنم. من فقط به لطف الله میتونم انقدر قدرتمند بشم.
خدایی را سپاس که به صورت non stop کل سیستم را هدایت میکند
وقتی که صفحه ی سایت را باز کردم به آیکون لایک بالای صفحه هدایت شدم
کامنت ارزشمند شما برام نمایان شد
جا دارد تحسین و تشکر کنم بابت متن های زیبا و منظمتون ، کامنت های همه ی دوستان خوب و گیراست اما کامنت های شما یک ساختار و نظم خاصی برای من دارد ، یک احساس هماهنگی ، احساس اینکه از وجودی نشات میگیرد که عزت نفسش قوی هست ، خیلی احساساتی نمیشود ، یک وقار و سنگینی و متانت خاصی در جنس کامنت های شما دریافت میکنم ، مثل نوازنده ای که نت های موسیقی را به وسیله ی سازش خوش تر و هماهنگ تر مینوازد…
اینها نشان از بهتر شدن مدارهای من هست که سامانه ی هدایتی من هر روز با کیفیت تر میشود و به کامنت های بهتر و با کیفیت تری در خور مسایل زمانه ام هدایت میشوم
این بهبود کیفیت حس میکنم از جانب Client یعنی من هست ، چون Server خداوند هست نهایت کیفیت هست ، این من هستم که باید تلاش کنم بهتر به سرور Request بدم
احساس میکنم هر روز که روی خودمان کار میکنیم بهتر و با کیفیت تر هدایت های خداوند را دریافت میکنیم
این موضوع من رو یاد یک داستان میندازه :
یک نفر از کشیک کلیسا میپرسه ، ای پدر روحانی یک سوال برام پیش اومده : آیا میتونم موقع عبادت کردن سیگار بکشم ؟
کشیش میگه نه این کار توهین به خداوند هست…
دوستش میگه سوال رو درست نپرسیدی ، ببین اینجوری سوال بپرس : میره پیش کشیش میگه ای پدر روحانی آیا زمانیکه سیگار میکشم میتوانم عبادت کنم ؟
کشیش میگه بله ، حتما پسرم ، شما در همه حال میتوانید خداوند را عبادت کنید ، ثواب هم داره
مقصودم از ذکر این داستان درست یا غلط بودن برداشتها نیست ، شاید بگویید اینکه میشه همون جریانی که استاد عباسمنش میگن بسیاری از دوستان چیزهایی رو از صحبت های من میشنوند که دوست دارن بشنوند نه اون چیزی که گفته شده…
ولی حس میکنم قبلا خیلی خوب از خداوند سوال و درخواست نمیکردم ، که این مساله هم مثل هر چیزی دیگری تکامل داره… و بعضی وقتا شک میکردم که خداوند جواب نمیده ، یا از اون چیزی که هدایت میشدم راضی نبودم ، دلیلش را اینجوری میدونم که سوال خوب نمیپرسیدم ، درگیر حشو و حاشیه بودم
یک مثال از قرآن :
خداوند در قرآن میفرماید وجود مومنان همچون آهن های مذاب میشود ، منظورش این هست که ناخالصی ها جدا میشود ، یا مثال کف روی سیل رو میده ، دیدید آهن ذوب میشه یک چیزی مثل کف بالا میاد یا توی آب هایی که جریانشان تند میشه مثل سیلاب ها… این اون ناخالصی هست و دلیل جدا شدن ناخالصی ها همان جنب و جوش و حرکتی هست که در ساختار ماده اتفاق میافتد ، مثلا سیلاب تند حرکت میکند ، یا آهن مذاب به خاطر دریافت انرژی گرمایی ، جنبش مولوکل هایش بیشتر میشود…
شما اگر فرایند غنی سازی اورانیوم را هم در نظر بگیرید اون سانتریفیوژ با سرعت بالایی آنچنان حرکت دوار دارد (چندین هزار دور در دقیقه) که باعث جدا شدن ناخالصی ها و واپاشی و … میشود
یا یک مثال دیگه : خشک کن ماشین لباس شویی : با سرعت چند صد دور در ثانیه میچرخد و آب داخل بافت های لباس رو جدا میکنه…
که یکی از ریشه هاش کلمه ی ربا هست ، یعنی چیزی که بالا می آید…
وقتی که کامنت های شما و بسیاری از کامنت های دیگر سایت که واقعا همشون عالی هستند را میخوانم این مثال قرآن برام تداعی میشه ، که این کامنت خالص تره ، احساسات و هیجانات کمتری درش هست ، انگار پالایش شده است ، از قسمتی از وجود شخص بیرون میاد که کف و ناخالصی ندارد
و بهتون تبریک میگم که هر روز دارید بیشتر خودتون رو پالایش و صاف تر میکنید و شک نکنید در بحث توحید و یکتاپرستی هم این پالایش برایتان اتفاق می افتد ، شما از جنس همان روحی هستید که در وجود ابراهیم بود
اصل و اساس وجودتان خالص خالص هست و الان دارید هر روز با خودسازی هایتان ناخالصی ها را کم و کمتر میکنید
اولا که خوشحالم مسیجهای من برای فایلها و رد پای من، برای شما مفید بوده.
من اول برای خودم و یادگیری بیشتر و درک بهتر خودم مینویسم ولی خب وقتی ببینم دوست عزیزی اون مسیج رو میخونن و استفاده میکنن خب برای من خیلی خوشایند و لذت بخشه.
خیلی ممنون از تحسینون.
مطمئنا شما هم روح و ذهنتون هماهنگه که میتونید هماهنگی های رو در جهان ببینید.
من هر فایلی که میاد رو سایت رو بارها وبارها گوش میکنم وسعی میکنم تو زندگیم عملیش کنم .
قبل از اینکه وارد این سایت بشم یه مسیر دوازده ساله رو طی کردم وهر روز از خدا دورتر ودورتر شدم درصورتی که فکر میکردم دارم به خدا نزدیک ونزدیکتر میشم .تا اینکه دیدم زندگیم هر روز داره بدتر وبدتر وبدتر میشه جوری که وقتی می ایستادم به نماز حالم بد میشد هر چی با خودم میگفتم الا بذکر الله تطمین القلوب آروم نمیشدم همش تو روضه ها ومراسم های مذهبی بودم ومدام گریه میکردم وبه درگاه خدا دعا میکردم زندگیم درست بشه ….تا اینکه استادی وارد قلات شد وبهش میگفتن استاد یوگای خنده اولین بار صبر کردم تا همه برن ومن رفتم جلو تا اومدم شرایطم رو بهش بگم بی اختیار اشکهام سرازیر شد بهم گفت دستت رو دراز کن ,کردم بهم گفت فرض کن تو دستت یه تکه زغال داری چه اتفاقی برات میافته گفتم هیچی بعد بهم گفت حالا فرض کن که اون زغال روشنه وگداخته شده حالا چکار میکنی گفتم دستم رو میکشم تا بیفته ,خندیدوبهم گفت تو ایمانت ضعیفه ,رها کن اون زغال داغی که داره دستت رو میسوزونه …
یک سال گذشت ومن کم کم هدایت شدم به یک سمت دیگه این بار مسیر تکاملم رو داشتم سریعتر طی میکردم چون خدا تو خنده های من بود .تو شادیها توشکرگزاریها تولذت بردن های من بود ویک روز خیلی اتفاقی یکی از دوستام فایلی فرستاد از کسی به نام عباس منش
منی که به زور پیامهای دیگران رو میخوند وحتی حوصلش نمیشد که جواب پیام کسی رو بده الان داره یه پیام طولانی مینویسه …
برای تشکر از شما استاد عباس منش
اولین بار که از زبون شما شنیدم هر انسانی در زندگی من دستی از دستان خداوند هست به فکر فرو رفتم تا چند روز فقط اطرافم رو با دقت نگاه کردم ببینم چطور ؟
ودیدم ودیدم وباز هم دیدم تمام انسانها مثل یک زنجیره به هم متصلند برای کمک به هم وگفتم چه کسی میتونه این زنجیره رو اینقدر زیبا به هم وصل کنه وفقط خداست که میتونه ولاغیر
خوبه استاد که شما از همون اول فهمیدید هیچکس رو ندارید وخیلی زودتر ازمن فهمیدید که الله یکتا هست
من تازه دارم میفهمم که هیچکس رو ندارم وتازه دارم میفهمم فقط روی خدا باید حساب باز کنم ..
از وقتی که اینو فهمیدم زندگیم توتمام جنبه ها تغییر کرد
خیلی تلاش کردم اعضای خانوادم رو تو این مسیر بیارم وهر وقت که تونستم راجع به توحید وشرک وچشم زخم حرف زدم اما خانوادم بهم گفتند رفتی تو قلات )(روستایی از توابع شیراز ) وکافر شدی
ولی خودم میفهمم که چقدر الان آروم تر ,شکرگزارتر ,زیبابین تر وخدایی تر شدم ,چقدر روابطم تغییر کرده ,از وقتی که ارامش در پرتوی الهی رو گوش کردم هر کسی رو که میبینم میگم او پاره ای از من است ,پاره ای از خداست ومیبینم عشق بدون قید وشرط رو
از الله یکتا سپاسگزارم که منو به این مسیر هدایت کرد
از شما استاد عزیز سپاسگزارم که این طور خالصانه اموزه تاتون رو در اختیار ما قرار میدید
وچه کسی شایسته تر از خانم شایسته عزیز میتونه این طور فوق العاده ما رو به سفر ببره ,سفری جالب ودیدنی از اعماق وجودمون ممنونم خانم شایسته عزیز
واز تمام کسانی که خالصانه تو تمام بخش های سایت نظر وکامنت میذارن ممنونم
ب نام خدایی ک همین نزدیکیست،لای این شب بوها،پای آن کاج بلند
سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنین و تمام اعضای دوست داشتنی این خانواده ی صمیمی
چجوری بگم این فایل بی نظیره؟با چه زبونی ازتون تشکر کنم برا ب اشتراک گذاشتنش؟
اولین بار نیست ک این فایلو میبینم ولی هربار انگار دفعه ی اول هست،انقد ک آگاهی هاش خالص هستن،بعد یه مدت یادم میره اصل چی بود،دوباره همون الله یکتا با مهربونی منو هدایت میکنه سمت توحید و کلید اصلی رو ب دستم میده
من دفتر خاطراتمو تقریبا هر روز یا روز در میون مینویسم و اگه بخام برم بخونمش هزاربار تابحال ب الله یکتا قول دادم ک موحد باشم،شرک نورزم ولی ب قول استاد ک یه جمله از پیامبر(ص) رو نقل کردن:
شرک در دل مومن،مثل راه رفتن مورچه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان است
انقد میخام بگم فراموش کارم و انقد شرک خفی دارم هنوز تو وجودم،تمام تلاشمو میکنم ک جمعش کنم و دوباره ب توحید عمل کنم و براساس اون باورهامو بسازم،تو روزایی هستم ک ب قول یکی از دوستان،تاریک ترین و پایین ترین روزهای زندگی هر آدمه،دارم از همسرم جدا میشم و با وجود تمام ترس هایی ک برام داشت این کار ولی تصمیم گرفتم ب خدا توکل کنم و انجامش بدم،بیشتر از هرچیزی تامین هزینه های زندگی منو میترسونن،با اینکه سرکار میرم و کار میکنم ولی بازم ته دلم راحت نیست،دیشب کشیک بودم و این فایلو نگاه کردم،دوباره انگار بهم خود خدا یاداوری کرد ک از هیچی نترس و فقط ب خودم تکیه کن،همه چی رو برات درست میکنم
رفتم تو دفترخاطراتم دوباره همه چی رو ب خودش سپردم و کلی نوشتم،در خلال نوشته هام یه چیزی دستگیرم شد،من فک میکردم علت بهم خوردن روابطم اینه ک عزت نفس پایینی دارم ولی دیشب متوجه شدم ک اتفاقا عزت نفسم بالا هست و خوبم تو این مورد ولی مشرکم،اونجا ک استاد شما گفتین ما آدما مخصوصا تو جامعه ی داخل ایران چقدر در رابطه با برخی آدما کثیف رفتار میکنیم،اونجا من دقیقا یاد خودم افتادم،خیلی وقتا شده ک برا برقراری رابطه با یه آدم(نه لزوما رابطه ی عاشقانه،منظورم روابط اجتماعیه) نگاه کردم ب جیبش و اینکه چقد پول داره،بدون اینکه ب باوراش توجه کنم
هفته ی پیش عکس پروفایلمو عوض کردم و یه عکس با پدرم گذاشتم،رییس مرکزمون اومد تو پی وی و پیام داد گفت خدمت پدرتون سلام برسونید،من نمیدونستم شما فرزند ایشون هستید،مثل اینکه بابارو میشناخته از قدیم و بهم گفت هرکاری ک داشتین در خدمتتون هستم،خیلی خوشحال شدم،برا اینکه تو ذهنم قدرتو داده بودم ب اون،ب خودم گفتم خب این ادم رییس کل اداره س و میتونه هرکاری ک بخام برام انجام بده ولی دیشب وقتی این فایلو دیدم تمام این رفتارهام تو گوشم زنگ خورد،داشتم فک میکردم این ادما خودشون نیازمند الله هستن،ادمایی ک ب یه نفس کشیدن زنده ن و فردا معلوم نیست کی باشه و کی نباشه،اخه چطور انقد راحت ب ادما تکیه میکنم؟روشون حساب میکنم؟فهمیدم تمام ضربه هایی ک من خوردم از سمتی بوده ک بهش تکیه کردم،هروقت یادم رفته ک از الله یکتا بخام و رب من اونه،جهان سیلی های سختی بهم زده،سقوط کردم و خدا گفته ولت میکنم ب امان خودت،برو ببینم اون ادم چجوری میخاد کمکت کنه
این روزا دارم دنبال خرید یه خونه میگردم تا مستقل زندگی کنم از پدر و مادرم،یکی از دوستامون ک خیلی قبل ترها برا خرید ماشینم کمکم کرد(زمانی ک هنوز با همسرم زندگی میکردم) الانم داره کمکم میکنه برا فروش ماشینم و خرید خونه،این ادمو من حدود یه هفته بود ک تو ذهنم بزرگش کرده بودم و بهش قدرت داده بودم،خیلی هم خودش سعی میکنه این حس و ب ادم القا کنه،مثلا خیلی وقتا شده داشتیم برا انجام کاری میرفتیم باهم،تو ماشین کنار من نشسته بوده و مثلا از یه چهارراه رد شدم درحالی ک داشتم با موبایلم صحبت میکردم،بهش یهو گفتم وای یه وقت جریمه نشم اینجا پلیس واستاده بود و اون هردفعه میگه تا وقتی بامن هستی نگران هیچی نباش،خیلی اصرار داره ک اعلام کنه همه جا آشنا داره،مثلا میگه تمام مامورای نیرو انتظامی بامن دوستن،یا رییس پلیس فلان جا رفیقمه یا فلانی آشناس و ازین حرفا،از حرفایی ک میزنه متوجه شدم ک فوق العاده رو روابط اجتماعیش با بقیه حساب میکنه و تمام تلاششو میکنه ک با ادمایی ک از لحاظ شان اجتماعی بالا هستن رفت و امد کنه و دوست بشه تا اگه یه کاری پیش اومد براش،حمایتش کنن
خلاصه ک ب خاطر محکم بودن شخصیتش و بخاطر اینکه مدام ب من میگفت تا من هستم نگران نباش و از هیچی نترس بهش قدرت دادم تو ذهنم،هرکاری ک پیش میومد اولین کسی ک بهش زنگ میزدم اون بود،تا اینکه چندشب پیش احساس کردم دیر جواب تلفن هامو میده یا اگه پیام میدم جواب نمیده و در کل داشت دور میشد ازم،دیشب ک فک کردم دیدم بخاطر اینه ک من ب قدرتش وابسته شدم و الله یکتارو فراموش کردم،شرک ورزیدم و اصلا حواسم نبود ک اصل چیه و فرع کدومه،دیشب تو دفترم با خدای خودم صحبت کردم و بهش گفتم من نمیدونم چجوری،از کجا،من خونه ی موردعلاقه مو(جزئیاتشم کامل نوشتم) از تو میخام و رو هیچ کی حساب نمیکنم،ب هیچ کس غیر تو قدرت نمیدم و قدرتو از هر انسانی و هر عامل بیرونی میگیرم تو ذهنم،فقط من هستم و خودت،هدایتم کن ب سمت بهترین خونه و خودت هوامو داشته باش
برا ذهنم با منطق،دلیل و برهان آوردم و گفتم مگه کم تابحال الله یکتا هدایتم کرده؟مگه برا فلان ماجرا از خودش کمک نخاستم و هدایتم نکرد؟مگه همین خدای مهربونم نبود ک تابحال هرچی ازش خواستم و بهم داده؟مگه تابحال برا هزینه های زندگی تنهام گذاشته؟اینارو ب ذهنم گفتم و یکم ته دلم قرص شد
این روزا اصلا دربند اون ادم نیستم و برا انجام کارام باهاش تماس نمیگیرم،کارمو ب خدا سپردم و آسوده م و مطمعنم بهترین خونه رو برام پیدا میکنه
بهرحال،متشکرم ازتون برا انتشار این فایل و آموزه هاتون
همینجا میام تا چند روز آینده و خبر خرید خونه ی جدیدمو بهتون میدم
مطمعنم ک خدای مهربونم بهترین خونه رو برام فراهم میکنه
دوستون دارم
درپناه خدای مهربونمون باشید
سلام دوست عزیز و مهربانم
سپاسگزار خدای مهربانم هستم که منو به پیام شما هدایت کرد.
امروز همش یه سری فکرها تو ذهنم رد میشد.
میگفتم خدای به این بزرگی که همه چیز آفریده، به یه مورچه یاد داده که چطوری اطراف پاکسازی کنه و تمیز کنه واقعا قدرت اینو نداره که من زندگیمو بهش بسپرم و هدایتم کنه؟
درونم گفت معلومه که داره خداوند قدرت مطلق در آسمان ها و زمینه
خداوند یگانه هدایتگر ما به سمت خوشبختی و سعادته
فقط کافیه بندگیشو بکنیم، ایمانمونو بیشتر کنیم
یکتاپرست باشیم
یک قدرت رو ببینیم و زندگیمونو به دستای مهربونش بسپریم
دوست من خداوند هدایتگرتون به روابط عاشقانه زیباتر، سلامتی بیشتر و ثروت بینهایت باشه.
با آرزوهای خوب براتون
۱۰دقیقه پیش داشتم با خدا حرف میزدم میگفتم خدا ی کار کن مامانم و خانوادم باهام خوب بشه کنارم باشن ولی ته این حرفم این بود که من وقتی اونا خوبن حالم خوبه وقتی اونا باهام خوبن حس تیکه گاه و پشت و پناه بودن بهم دست میده
اینطوری داشتم رو اونا حساب باز میکردم که خدا اونا باشن اگه نباشن من نمیتونم ،دفعه اول پیامو شمارو خوندم گفتم خب من که این شرک و ندارم ولی الان فهمیدم چند روز بود داشتم به رابطه خانوادم باهام حساب میکردم بع عنوان پشت و پناه میخواستم حال خوبمو اونا بهم بدن تو دلم همش گله میکردم ازشون ،میخواستم کنارم باشن ،همش میگفتم خدا میدونم اگه کنارم باشن حالم خوب میشه هااا غافل ازاینکه دارم شرک میورزم به خدا به خودم!
ممنون که پیامتون یه گوشزد قوی بود برای این روزام
به نام خداوند هدایتگر
روز 54 ام روزشمار تحول زندگی من
توحید عملی قسمت 6
سلام
چیزی که خودم چند بار تو زندگیم تجربشو داشتم این بوده که بقول اون اساتیدی که استاد میگه افرادی میومدند و میگفتند همچین اتفاقی افتاده و یه بلایی سرت میاد و یه ضربه ای میزنن و … و حتی شده از طرف خود اون شخص هم تهدید شدم
ولی اتفاقی که برای من افتاده این بوده که اتفاقا اون کار در آخر به نفع من تموم شده و این یک بار و دوبار اتفاق نیفتاده بلکه الان که دارم نگاه میکنم به گذشته میبینم بار ها این اتفاق افتاده و با دیدن این فایل این برام روشن شد که از کجا آب میخورده ! استاد یه حرف قشنگی زد که همه ی ما مشرک کامل یا موحد کامل نیستیم و همه بین ایناییم،منم همین رو توی تجربیات خودم میبینم.اونجایی که توحید داشتم اتفاقات خوبی افتاده و به نفع من تموم شده و اونجایی که شرک ورزیدم وضعیت خراب شده
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/باز جوید روزگار وصل خویش
این بیت مولانا درمورد همین میگه،درمورد اصل
درمورد هدایت شدن امروز به یکی از دوستام که ازم پرسید میگفتم،طبق درک و تجربه ی خودم هدایت این نیست که یهو همه ی مسیر ها عوض بشه یا بقول استاد یه کیسه پول از اون بالا بیفته پایین.من درمورد سلامتیم اینطور هدایت شدم که به خوردن بعضی چیزا علاقمند شدم،از خوردن بعضی چیزا بدم اومد،از ورزش کردن خوشم اومد.نه یهویی بلکه تکاملی.به این سایت علاقمند شدم…نتیجه اش اینه که الان کاملا سلامت سلامتم.دارم درمورد شخصی مینویسم که اسکیزوفرنی داشته که از نظر پزشک ها درمان این بیماری جزو سخت ترین درمان هاست.ولی کو؟همه ی داروهایی که میخوردم ریختم دور و نتیجه شد اینی که الان هستم و خدا رو شکر میکنم از بابت هدایتی که شدم.باورهام درمورد سلامتی عوض شد،کلا سبک زندگیم تغییر کرد…
نیازه این فایل بارها گوش داده بشه تا به درک درستی ازش رسید
سپاسگزارم خداوند که از زبان استاد عباسمنش داره این آگاهی ها رو بهم میگه
من بعضی وقتا به بدنم خیلی دقت میکنم،به اتفاقاتی که میفته.تو طب سنتی میگن گرما (طبع گرم سالم)باعث سلامتیه،من بعضی فایل ها رو که گوش میدم از جمله این فایل خیلی واضح احساس میکنم که یه خون گرمی از سمت قلبم پمپاژ میشه به سرم و تمام بدنم.
خیلی خوشحالم،خیلی خوشحالم که تو جمع شما عزیزانم هستم
خدا ما رو جزو پیروان آیین ابراهیم قرار بده
ممنون که دیدگاه منو خوندید
عاشقتونم
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیز و مریم جان عزیز و دوستان خوبم
پنجاه و چهارمین روز سفرنامه
کلمه توحید را زیاد شنیدیم ولی تا حالا اینقدر واضح و زیبا کسی برام معنیش نکرده بود. استاد ازتون ممنونم که به بهترین شکل برامون مفهوم توحید را توضیح دادین.
توحید داشتن فقط حرف زدن درموردش نیست.
ما آدم ها دائم بین دیدگاه توحیدی و شرک در نوسانیم و خوش به حال اونهایی که بیشتر به سمت توحید میرن و باورهای قوی دارن.
با این توضیحی که استاد در مورد توحید دادن هروقت به سمت توحید رفتم با ایمان و توکل به خدا کارهام به درستی و راحتی انجام شد.
ولی امان از اون وقت هایی که قدرت را بدیم به غیر خدا فکر کنیم کسایی نمیخوان ما کارمون انجام بشه فکر کنیم کسی از بیرون میخواد صدمه ای بهمون بزنه اونوقت که کارها خراب میشن. نه آرامشی داریم و نه موفقیتی. به خاطر همین خداوند در قرآن گفته هر گناهی را میبخشد به جز شرک.
وقتی از غیر خدا ترس داریم قدرت را به غیر خدا دادیم و این شرک . شرک
اصل و اساس قرآن توحیده.
وقتی توحید را درک کنیم همه چیز در زندگی عالی میشه.
قرآن در مورد توحید، ایمان ، باور و توکل صحبت میکند. چون اگر ایمان و توحید درست باشه خود به خود در مسیری هدایت میشیم افرادی میان ایده هایی به ذهنمون میاد که دیگه دغدغه مالی نداریم روابطمون عالی و از سلامتی کامل برخوردار میشیم.
خداوند قدرت مطلق جهان هستی است. و به ما این قدرت را داده تا خالق زندگی خودمون باشیم.
روی هیچ کسی نباید حساب کنیم و علاوه بر اون هیچ کسی هم نمیتونه هیچ تاثیری در زندگی ما داشته باشه. هیچ تاثیری
وقتی به این باور درست برسیم که دستمون را فقط در دست خداوند بزاریم و بدونیم باور کنیم هیچ کسی در زندگیمون تاثیری نداره زندگی به بهترین شکل ممکن میشه. همه چیز عالی پیش میره
چقدر از این حرف استاد لذت بردم که وقتی کسی تهدیدشون میکرده این باور راداشتن که خودشون دارن اتفاقات زندگیشون را رقم میزنن و اون فرد اصلا در زندگی ایشون نیست.
وقتی در مسیر درست باشیم هر اتفاقی بهمون کمک میکنه. نیت افرادی که میخوان بهمون صدمه بزنن مهم نیست نتیجه کارشون مهمه که باعث ثروت بیشتر و اعتماد به نفس بیشتر خوشبختی بیشتر و توکل بیشتر میشه.
این باور باعث میشه آرامش داشته باشیم در زندگیمون و با حساب کردن روی خدا نشانه ها و هدایت الهی را یبینیم.
زندگی استاد به خاطر باورهای توحیدی توکل و ایمان در تمام ابعاد عالیه.
یه نکته فوق العاده ای امروز یاد گرفتم از استاد اینکه وقتی در کاری پیشرفت نمیکنیم به خاطر عوامل بیرونی نیست یه مشکلی در باورهامون داریم.
همه چیز توسط باورهای توحیدی ما کار میکنند. اگر آن را درست کنیم همه چیز درست میشه.
خدا در قرآن دنیا و آخرت را باهم خواسته.
خدا در قران بارها گفته خدا به بندگان ظلم نمیکنه بندگان به خودشون ظلم میکنن.
خدا در قران گفته هرچه بخواهیم بهمون میده.
خدا در قرآن گفته زمین و آسمان را برای شما مسخر کردم.
خدا گفته به من توکل کن خدا متوکلان را دوست دارد.
پس این باورها را باید بسازیم وقتیساختیم زندگی میشه سراسر زیبایی و خیر و برکت.
خیلی نیاز داشتم تا این نکته رو کسی امروز بهم بگه خداروشکر که خداوند از زبان استاد عزیز این را بهم گفت.
با سلام خدمت استادی توحیدیم
زندگی در همون کودکی و نوجوانی به خوبی حساب نکردن روی آدم ها را به من یاد داد. فقط کمی طول کشید تا دریابم روی چه قدرتی باید حساب کنم :
استاد عزیزم اگر شما از همون کودکی یاد گرفتین که نباید روی آدم ها حساب کرد من چهل سال طول کشید تا این رو فهمیدم
اگر شما کمی طول کشید تا بفهمین روی چه قدرتی باید حساب کنین من با شما خیلی زود فهمیدم که باید رو چه قدرتی حساب کنم
اگرچه این جمله ها ی من وشما ظاهرا متضاد هستن ولی هردوشون یک مفهوم رو منتقل میکنن و اون توحید و یکتاپرستیه شما خودتون به این رسیدین چون الگوتون ابراهیم پیامبر بود و من از طریق شما به این رسیدم
خداوند رو سپاسگزارم که من رو هدایت کرد به جایی که فهمیدم هم حساب نکردن و هم حساب کردن رو.
اگرچه قسمت اول رو خیلی دیر بهش رسیدم ولی همین دیر رسیدنه خودش الخیر فی ما وقع بود چون یکی مثل استاد عباس منش زودتر از من بهش رسید و الگو شد برا من تا من خیلی زودتر قسمت دوم رو متوجه بشم و الان ترکیب این دو قسمت شده معادله توحید برای من:
توحید = حساب نکردن روی آدم ها + حساب کردن روی خدا
یک لحظه که به این معادله نگاه کردم با خودم گفتم آگر آدم روی آدم ها حساب نکنه خب حتما روی خدا حساب میکنه پس چرا این معادله اینجوری به من گفته شد که بنویسم؟!!
ی کم که فکر کردم یادم اومد که من الان این رو طبیعی میدونم که اگر روی آدم ها حساب نکنم روی خدا حساب میکنم اما قبلا که برا من اینجوری نبوده !!! چون به قول استاد بعضی وقتها آدم میدونه که نباید روی آدم حساب کنه اما نمیدونه که ی کسی دیگه ای هست که میتونه روی اون حسا ب کنه و اصل ماجرا همین جاست .پس این معادله ای که به من الهام شد دقیقا باید به همین شکل نوشته بشه .چون اگر قسمت دوم نباشه آدم سرگشته و حیران میشه
بعدش با این معادله حرفهای استاد در مورد موفقیت یادم اومد:
موفقیت حاصل انجام ندادن خیلی از کارهای اشتباه و انجام دادن خیلی از کارهای درسته
و اینجا توی این معادله حساب کردن روی آدم ها اون کار اشتباهیه که من باید انجام ندم و حساب کردن روی خدا اون کار درستیه که من باید انجام بدم تا نتیجه که توحیده بوجود بیاد
و چقدر ساده و قشنگ با این معادله دارم مفهوم توحید رو درک میکنم .مفهومی که دو ساله برام آشناست. دو ساله دارم گوش میدم و حالا دارم قشنگ درکش میکنم دارم مزه مزش میکنم درست مثل غذاهایی که بارها میخوردمش اما چون تمرکز نداشتم روش مزش رو احساس نمیکردم اما وقتی تمرکز می کنم و مهمتر از همه مهم تر از همه و مهمتر از همه گرسنه هستم خیلی بیشتر مزش رو حس میکنم و خوردنش حالم رو خوب میکنه
ـآره من مدتیه که گرسنه هستم . گرسنه ی آگاهی هایی که توی فایل های رایگان و دوره دوازده قدمه من اینا رو قبلا خورده بودم اما چون تمرکز نداشتم و خیلی هم گرسنه نبودم و خیلی هم مدارم بالا نبود فقط میخوردمشون اما الان دارم مزه مزشون میکنم چه لذتی داره این مزه مزه کردن. مرحله بعد جذب کردنشونه که اگر خوب اتفاق بیفته می شود آنچه که باید بشود!!!
بعد از اون جمله ی اول استاد که خودش هدایتی شد برای شروع کردن کامنتم رسیدم به جمله ی:
توحید، یقین ابراهیم است که میتواند درک کند هاجر و اسماعیل به اندازهی او به ربّ متصلاند. پس با خیال راحت آنها را در بیابان میگذارد.
بعد بر میگردم به قبل از آشنایی خودم با استاد:
و میفهمم که مشرک واقعی بود چون میخواستم برا دیگران و مخصوصا مرحوم مادرم خدایی کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چون فکر میکردم اگر من نباشم اون نمیتونه زندگی کنه و همین شرک باعث شد که از اون منطقه ی کوچکی که درش زندگی میکنم مهاجرت نکنم سفر نکنم تا خودم روتجربه کنم و واسه همین از دنیایی که مدام در حال پیشرفت بود عقب موندم و رویاهام رو به فراموشی سپردم
و بعدش جمله:
ما که انتظار نعمتهای بیشمار را داریم، باید از خود بپرسیم چقدر توانستهایم این نگاه توحیدی را داشته باشیم؟!
باید اعتراف کنم که قبل از آشنایی با استاد چیزی به اسم توحید و نگاه توحیدی در من وجود نداشت واسه همین کاملا واکنش گرا بودم به عوامل بیرونی .این عوامل بیرونی بودن که زندگی من رو رقم میزدن نه من. و نتیجه هم مشخص بود :
عدم روود نعمت ها به زندگیم
وبه خاطر همین بود که تا مرز افسردگی عمیق پیش رفتم
به همین خاطر بود که در استرس و اضطراب دائمی قرار داشتم
به خاطر همین بود که مدام توی آتیش بودم و هر چی خدا خدا میکردم ولی این آتشه هیچ وقت گلستان نشد چون من ابراهیمی نبودم و انتظار بیجا داشتم از خدا
آخه گلستان شدن آتش لیاقت میخواست
آخه گلستان شدن آتش رسیدن به یقین رو میخواست
آخه گلستان شدن آتش اتصال خود درون به خدای درون و بیرون رو میخواست
و من هیچکدوم از اینها رو نداشتم
و واسه همین عین اسپند روی آتیش بودم و با هر اتفاقی دود از کلم بلند میشد
هدف اصلی زندگی من شده بود تامین خوراکی که گرسنه نمونم و دستم پیش دیگران دراز نشه
هدف اصلی من شدن بود فراهم کردن پوشاکی که فقرم رو بپوشونه
هدف من شده بود تهیه مسکنی که توش قایم بشم تا خستگی ها و تشویش هام رو توش کسی نبینه
اگر اونموقع کسی ازم میپرسید خدا کیه قرآن چیه میگفتم بابا اینا کیلویی چند؟!!!!!
اما حالا من دیگه اون من نیستم .من الان اصلا شباهتی با اون منی که بالا توصیفش رو کردم نداره
آره استاد راست میگه:
من الان جز سیزدهم قرآنم .اولین باره که دارم قرآن رو میخونم که بفهممش اونم چند ماهی میشه و بعد از شروع دوره دوازده قدم . توی این سیزده جز حتی یک آیه تاکید میکنم حتی یک آیه راجع به دغدغه مالی پیامبران ، کسب و کارشون ، خوراکشون، خونه هاشون ندیدم
وجمله استاد:
قرآن یکصدا توحید را فریاد میزند، آن را اصل میداند:
آره قرآن همش داره از توحید و یگانه پرستی دم میزنه و اونجاهایی هم که داستان تعریف میکنه و مثال میاره همش به این ختم میشه که خدا یکتاست و قادر مطلق اونه هر کی این رو باور کنه بهشت دنیا و آخرت نصیبش میشه و هر کی این رو قبول نکنه عذاب و جهنم این دنیا و اون دنیا رو برا خودش میخره.
مثالهای قرآن همش برا فهمیدن اصل یکتاپرست بودن و مشرک و کافر نبودنه و چه همزمانی خوبی شده اومدن این فایل روی سایت با رسیدن من به سوره ابراهیم آیه 8اونجایی که موسی میگه:
وَقَالَ مُوسَىٰ إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ
و موسی [به بنی اسرائیل] گفت: اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید [زیانی به خدا نمی رسد]؛ زیرا خدا بی نیاز و ستوده است
آره خدا به ایمان من نیازی نداره من اگر خداوند رو باور کنم دارم در حق خودم لطف میکنم و درها ی نعمت و رحمت رو به روی خودم باز میکنه پس اگر عاقل باشم حتما این کار رو انجام میدم و اگر نادان باشم قطعا کافر میشم و به خودم بدی می کنم:
مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ ۖ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ ۖ لَا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلَىٰ شَیْءٍ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ(ابراهیم 18)
وصف حال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند [این گونه است] اعمالشان مانند خاکستری است که در یک روز توفانی، تند بادی بر آن بوزد [و آن را به صورتی که هرگز نتوان جمع کرد، پراکنده کند] آنان نمی توانند از اعمال خیری که انجام داده اند، چیزی [برای ارائه به بازار قیامت جهت کسب ثواب و پاداش] به دست آورند؛ این است آن گمراهی دور.
وقتی این دو سال بودن با استاد رو مرور میکنم میبینم که:
توی این مدت من فقط و فقط روی خودم و باورهام متمرکز شدم نه روی شیوه های جلب مشتری و تبلیغات و غیره و نتیجش داره این رو ثابت میکنه که مشتری ها من رو پیدا میکنن و دستان خدا برام تبلیغ البته به اندازه ای که کار کردم وعمل کردم
توی این مدت اونقدر خودم رو زیبا می بینم که نیاز به هیچ جراحی ظاهری ندارم اونم منی که قبلا از ظاهر خودم خوشم نمی اومد ولی الن احساس جوانی میکنم
توی این مدت خودم رو از فضای مجازی کشیدم بیرون هرچند قبلا هم خیلی اهل اینکار نبودم و الان کاملا اومدم بیرون جوری که اصلا از داخل کشور خبری ندارم .تمام سعی من اینه که به خاطر کار کردن روی خودم لایک بگیرم نه برا تایید دیگران. حتی این هم قبلا برام ی جور دیگه ای بود .یعنی اگر از استاد لایک میگرفتم خوشحال میشدم اگر نمی گرفتم ناراحت. اما الان خیلی وقته که برام عادی شده و رضایت درونیم برام مهم شده.هرچند اگر لایک بگیرم خوشحال میشم اما نه اینکه ذوق مرگ بشم ی جورایی طبیعی شده برام و واکنش خاصی ندارم بهش.
توی این مدت دو سال فقط یکبار مریض شدم که اونم سرما خوردگی بود فقط
چون کم کم و آرام آرام باورکردم که من بخشی از خدایی هستم که ذاتش فراوانی و سلامتی و ثروته
چون باور کردم اگر رابطم با این نیرو خوب بشه همه چیز به صورت طبیعی وارد زندگیم میشه
و الان با این فایل دارم این باورها رو بیشتر تقویت میکنم چون مدار درکم رفته بالاتر و درکشون برام راحت تر شده.
البته که این باور کردنه انتهایی نداره. ابتدا داشت و ابتداش آشنایی من با استاد بود اما انتهاش میرسه به اون خدای بی انتها
دوستتون دارم مریم جان و استاد عزیزم
سلام به نسرین عزیزم
دوست عزیزونازنین وهمفرکانسم بهت تبریک میگم برای این دیدگاه زیباوتاثیر گزارت تبریک میگم برای درک زیبات از همزمانی خوندن سوره ابراهیم واین فایل توحیدی عزیزم تحسینت میکنم بابت نوشته دلنشینت وتحسینت میکنم که متن زیبات شایسته متن برترشده
ممنونم کهدحس قشنگتوبامابه اشتراک گزاشتی برات آرزوی بهترین درکهای توحیدی رو دارم عزیزدلم 😘😘
سلام لیلا جان عزیز. همینکه فامیلیت رو دیدم یاد یکی از هم اتاقیهای دوران دانشگام افتادم که اسمش عفت بود .دختر خیلی نازنینی بود قطعا شما هم نازنینی که من این فرکانس رو از فامیلیت دریافت کردم. منم به شما تبریک میگم که با وجود اینکه هنوز ی سال نشده که وارد این سایت خدایی شدی خیلی قشنگ داری تکاملت رو خیلی زود طی میکنی و این رو من از کامنت هات دریافت میکنم. در پناه خدا هر روز توحیدی تر بشی عزیزم
سلام نسرین عزیزم ممنونم برای آرزوی قشنگت خوشحالم که شمارویاد دوست داشتنیهاتون انداختم منم آرزوی بهترینهارو برات دارم عزیزم 😘
سلام به عشق خداوندم
سلام به دردانه ی خداوندم
نمیدونم چی بگم فقط میخوام بگم که چقدر عمیق بود و اشکمو جاری ترین کرد
چقدر با تمام عشقت
با تمام احساس عالی اتصالت هدایت خداوند رو گرفتی و نوشتی جان من
نسرین نازنینم چقدر تحسینت میکنم برای این تغییر بی نظیرت
چقدر کیف میکنم برای این عشقت
عاشقتمممم عشق دلم
بی نهایت تحسینت میکنم برای این منی که اکنون غرق خدا شده
اکنون خداگونه تر شده
اکنون توحیدی تر و حل شده در این توحیده
من محو شدم در جای جای نوشته ی خدایی ات
چقدر قشنگ گفتی عشقم
که اگه رابطه مونو با خداوندمون وصل تر و وصل تر بشه اگه این رابطه رو عمیق تر و توحیدی تر کنیم به صورت بی نهایت طبیعی و لاجرم تمام نعمت و ثروت و ارامش که همش خودشه وارد زندگیمون میشه
چقدر لذت بردم عشق من
و میبالم به این نسرین جدیدم
نسرین پر عشقم
عاشقتم زیبای من
الهی که هر لحظه از اینم عالی تر و عاشقانه تر بری جلو و غزق عشق خداوندت باشی
الهی که خداوند ره گشای مسیرت باشه به سمت نعمت ها و زیبایی ها و ثروتها
سلام بر پرنسس الای خدایی من. خداوند رو سپاسگزارم که این کلمات رو بر زبانت جاری میکنه و اونها رو به سمت من میفرسته که ایمان و یقینم به مسیرم هر روز بیشتر و بیشتر بشه. پرنسس خندان من هنوز فاصله ی فرکانسی زیادی رو باهات حس میکنم و واسه همین هم ممکنه کلماتی که خداوند بر زبان من جاری میکنه به مدار تو نرسه اما همین که میدونم منم یروزی به این مدار میرسم امید و انگیزم بیشتر و بیشتره میشه . ممنون که بازم کامنتم رو خوندی و انرژی سرشارت رو نصیبم کردی . در پناه خدا خدایی تر بشی عزیزم
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام دوست نازنینم
تحسینت میکنم که اینقدر زیبا نوشتی
اینکه الان داری تک تک این آگاهی ها رو با تمام وجودت مزه مزه میکنی و لذت میبری
احسنت..
برای همه ما همینطوره آخه تکامل داره خیلی زیبا و لذت بخش طی میشه تا الماس وجودمون خودنمایی کنه
ممنونم بابت اشتراک این همه آگاهی
برات سعادت دنیا و آخرت رو آرزو دارم🥰♥️
سلام دوست عزیزم زهرا جان. بله قطعا همین طوره و بچه های فعال سایت از کامنتهاشون میشه سیر تکاملیشون رو درک کرد. ممنونم از شما دوست عزیز که کامنت هات رو به اشتراک میذاری و من از خوندنشون لذت بردم و میبرم. در پناه الله یکتا شاد باشی و سعادتمند
سلام عزیزان و همسفران گل
این روزها تحول درونیه شدیدی در من اتفاق افتاده که نتونستم اونو برای شما بازگو نکنم. از آشناییه من با استاد روزهای زیادی میگذره ، یادم نمیره روز اولی که با سایت آشنا شدم چه حال و روزی داشتم و تویه چه جهنم بزرگی که بخاطر فراموش کردن خدا ساخته بودم داشتم دست و پا میزدم، البته خودم فکر نمیکردم که خدارو فراموش کردم چون نماز میخوندم و ساعتها بخاطر بدبختیام با خدا دردو دل میکردم و های های گریه میکردم، شده بودم یه آدم ترسو که همرو برتر و قدرتمند تر از خودم میدیدم و فکر میکردم افسار زندگیه من دست بقیه ی آدم هاست و اونا میتونن به راحتی بهم ضربه بزنن. خدای من حتی به زور یادم میاد اون روزارو ، خیلی برام کمرنگ شدن، شروع کردم به گوش کردن فایلهای استاد ساعتها گوش میکردم ، کم کم قوی شدم اعتماد بنفس گرفتم، کم کم به خودم اهمیت دادم ، دیگه از حرفا و کارای اطرافیانم نترسیدم، انقدر تغییر کردم که اطرافیانم از این همه تغییر در عجبن ، آدمهای منفیرو از خودم دور کردم، کم کم باورهام عوض شد ، آگاهیهای جدید شکل گرفت، هر بار سعی کردم قبل از هر حرف و عملی اول قانونو در نظر بگیرم که طبق اون عمل کنم ،آروم آروم تغییراتم کامل شدو کامل تر شد تا اینکه چند روزه که کاملا دگرگون شد، احساس میکنم با تمام وجووووووودم خدارو حس میکنم، با تمام وجودم خوشحالم ، پر از انرژیه مثبتم ، انقدرررررر خوشحالم که دلم میخواد فریاد بزنم که همه ی عالم بشنوه که خدا جوووونم دوستت دارم، که منو به مسیر درست هدایت کردی، که منو از جهل نجاتم دادی، حالا اشک میریزم اما نه از ناراحتی بلکه از سر شوق. سراپا حس سپاسگزاری دارم و هر اتفاقی که بیافته دیگه نمیشکنم بلکه با دیدن تضادها خواسته هامو میبینم و به کمک خدا بدستشون میارم.
دیروز بعد از سپاسگزاری از خدا فقط بعد از یک ساعت یک تلفن و قرار کاریه مهم از یک شرکت بسیار بزرگ به من شد که این برای بقیه حتی خوده چند سال پیشه من یه چیز غیر ممکن و باورنکردنی بود اما اتفاق افتاد و این تازه شروع کارها و برنامه های منه.
دلم میخواست این حس فوق العادمو با خانواده ی عزیزم به اشتراک بذارم. استاد مهربونم نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم نمیدونم ، آرزو میکنم همیشه سلامت باشی ،مرسی مرسی مرسییییی ، خانم شایسته ی عزیزم مرسی از زحماتتون بابت دوره ی فایلهای استاد، با اینکه بارها اونهارو گوش داده بودم اما دوباره که شروع کردم به دوره کلی مطلب جدید یاد گرفتم. با سپاس فراواااااااان
خانم نوری صمیمانه به شما تبریک میگم ، هم بخاطر توکل و احساس زیبایی که نسبت به خداوند پیدا کردید و هم بخاطر موفقیت کاریتان
امیدوارم که در سراسر زندگی شاد و سلامت و خوشبخت باشید
مرسیییییی همسفر گرامی، منم برای شما آرزوی سلامتی و خوشبختیه عظیم و بینهایت دارم ?
سلام دوست عزیز
چقدر خوب که همراه شدی با منبع انرژی ها یعنی رب العالمین
تازه این شروع کاره اگه ادامه بدین با قدرت و ایمان کامل ببینید چه اتفاقات خوبی برای تان می افتد . منتظر خبرهای خوب بهتر از شما هستیم
مرسی دوست خوب و هم فرکانسیه مهربونم , مرسی که وقت گذاشتین برای مطالعه ی دیدگاه من . خیلی از پاسختون انرژیه مثبت گرفتم , همین باعث میشه با تمام وجود تو مسیر اهدافم قدم بردارم و نتایجمو با شما خانواده ی خوبم قسمت کنم. برایتان آرزوی سلامتی و خوشبختیه بی انتها دارم
سلام استادعزیز
اولین باربودبعدازشنیدن فایلتون اینقدرگریه کردم ،گریه ای ازسرشوق ازسرخیال راحتی که بهمون دادید.نمیدونم چی بگم میخوام تشکرکنم اماتشکرکلمه کمی میخوام یه کلمه ای بهتربزرگتربگم اماپیدانمیکنم.
فرق شماباهمه استادهااینه به آنچه میگیدایمان دارید.من نزدیک ۱۰۰تافایل ازشماشنیدم هیچ چیزضدونقیضی توحرفاتون نیست هیچ چیزی نیست که من شنونده بگم این که جمله اش درحدحرفه یا….هرچی بیشترمیگذره بهترحرفاتون رومیفهمم.بهترخدارومیشناسم و ترس وغمم روزبروزکمترمیشه .دیگه نه به مشاوراحتیاج دارم نه انواع متخصصها.یه آرامشی کودکانه یه آرامشی ساده .مردمان ودنیاانگارتوی هاله ای هستندکه سروصداشون ازدورمیاد.
استادشماخیلی ساده حقیقت رومیگید.یعنی درواقع حقیقت ساده است .یاداین جمله ازیک دانشمندی افتادم الان اسمشون یادم نیست شایدانیشتن بودندنمیدونم ؛به یک دانشمنددیگه ای گفتنداگه نظریه که اثبات کردی روبتونی برای مادربزرگت شرح بدی واون بفهمه یعنی تواون نظریه وفرمول رو خوب فهمیدی.
حالاهم شمااستاداون دانشمندی هستی که حقیقتی که دریافتیدروبرای مااینقدرساده وقابل فهم میکنید. باآرزوی سلامتی وخوشبختی برای شماوهرآنکس که دوستش دارید.?
سلام به روی ماه همه تون ….. من اون روز که فایل فقط روی خدا حساب باز کن رو شنیدم ….. بارها و بارها تو دفترم نوشتم که شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان و مخفیه ……. بارها و بارها توی دفترم نوشتم که همه دنیا بخواد و تو بگی نه …. نخواد و تو بگی آره تمومه …. همین که اول و خر تو هستی ….. به محتاج تو محتاجی حرومه ….. بارها و بارها با خودم فکر کردم و تکرار کردم که مومن واقعی نه غمی از گذشته داره نه ترسی از آینده ……. بارها و بارها تو دفترم نوشتم که رب من من بندگی تو رومیکنم تو تاج پادشاهی بذار رو سرم ……میدونید خیلی حرفا هست که استاد میگه و من بعدا آروم آروم بهش میرسم …….. میگه فقط روی خدا حساب باز کنید و من کم کم و آروم آروم به حرف استاد ایمان میارم …….. ایمان آوردم …….. بهش گفتم میخوام سمانه ی تو باشم …… مثل ابراهیم که مال تو شد …. دوست تو شد …… خلیل الله شد …….. میخوام بری کیف کنی خخخخخ بری به فرشته هات بگی این سمانه یکی یدونه ی منه ……. چه قدر حرفای همه ی شما به دل میشینه …… چقدر همه ی ما خوب همدیگه رو درک میکنیم ……. به راستی این جماعت از رب چی میدونن ؟ چه قدر خوشحالم که تو این سن ….. تو جوونی ….. تو این روزا رب رو پیدا کردم ……. چه قدر این سالهای زندگیم قشنگه ….. اتفاقا داشتم به آبجیم میگفتم از این چند سال زندگیم خیلی راضی ام ……. واقعا الان که این طوری دارم زندگی میکنم و دارم سعی میکنم با ایمان باشم و موحد باشم میبینم که چه قدر این روزا و این سالهای اخیر خوب زندگی کردم …… باورتون نمیشه اصلا یادم نمیاد قبلا چه طوری زندگی میکردم …… خوبیش اینه که انگار افتادم رو دور تصاعد ……. میتونم تو لحظات زیادی از زندگیم خودمو و ذهنم رو کنترل کنم ……. تو بعضی لحظات با خودم میگم : سمانه اون لحظه ای که باید خودتو و ذهنتو کنترل کنی همین الآنه ها ….. میگم سمانه این قانون ثابته جهانه : احساس خوب = اتفاقات خوب ……. فقط میتونم بگم الهی شکرت …… فقط میتونم بگم خدا رو شکر که دارم این چیزا رو تجربه میکنم …….. رب من رب یکی یدونه ی من ……. قدرت مطلق من …… خودت باید بهم کمک کنی و هدایتم کنی و منو سمانه ی خودت کنی ……. متشکرم .
به نام خدای شنوایی دانا
سمانه عزیزم خیلی خوب نوشتی گوشه چشمم اشک جمع شد خوب میفهمم گلم حرفهایت را و این نگاه عاشقانه و دلربایت را به معبود عالمیان .
چند هفته پیش در آموزشگاه یه برگه ی نظر سنجی رو بهم دادن که نشونه ای بود بخاطر اینکه از ربم تشکر کنم که درباره انگیزه واشتیاق به زندگی .من همه رو عالی تیک زدم وکلی هم خندیدم و گفتم من چقدر دیدم تغییر کرده چقدر امیدوار وتوحیدی شدم چقددررررر دارم از زندگیم لذت میبرم و چقدر طعم این زندگی به دل خودم برام دلچسب وخواستنیه که دنبال ارزها واهداف خودمم نه خواسته های دیگران. نه چشم وهم چشمی وکور کردن دیگران .
در پناه خدای عزیز وبزرگ شاااد وثروتمندو عزتمند
این فایل، فایل نشونه ی امروز من بود. بارها این فایل رو قبلا گوش کرده بودم.
این نگاه توحیدی یکی از مهمترین چیزهایی بود که من از استاد یاد گرفتم.
امروز قبل از اینکه این فایل رو ببینم داشتم فکر میکردم یکی از دلایلی که وقتی استاد حرف میزنه و من راحت میتونم بپذیرم جدا از نتایج بزرگی که دارن، فکت اوردن از قرانه در کلامشون.
فکتهای قرآنی بسیار در درک من و آرامش درونی من کمک میکنه. میگم اینا کلام قرآنه. اینا حاصل خوندن چند صد کتاب موفقیت و تجربیات آدمهای موفقه. تلفیقی عالی که به آدم کمک میکنه.
آگاهیی های این فایل واقعا برای من کمک کننده بود و کمک کننده هست.
من بسیار آدم مشرکی بودم و هنوزم نمیتونم بگم همیشه ایمانم رو زندگی میکنم.
ولی خب خیلی بهتر شدم.
من تو زندگیم به پدرم، به مادرم، به قوانین جامعه، به دوستانم، به محدودیتهایی که جامعه برای خانواده ی ما ایجاد کرده بود و… قدرت داده بودم.
ولی از وقتی این فایلها رو شنیدم، این کلام که قدرت فقط دست خداوند عالمیانه.
اینکه هر کسی خودش خالق زندگی خودشه.
هیچ کسی در زندگی ما قدرتی نداره مگر اینکه ما در ذهنمون بهش قدرت بدیم.
اینها به من آرامش داد.
دیگه الان میدونم نتیجه گرفتن من کار خودم و نتیجه نگرفتم هم باز کار خودمه در زندگی.
هیچکس رو مقصر نمیدونم. هیچکس رو دخیل در زندگیم نمیدونم.
حرف جالبی راجع به فیلمها زدید. داشتم فکر میکردم اول آدمها مشرک شدن بعد فیلمها ساخته شد یا برعکس.
تو زندگی خیلی از آدمها، از جمله خودم، قدرت دست عامل بیرونیه. بعد طرف میاد فیلمنامه نویس میشه، همونی که تو زندگی خودش و آدمهای دیگه دیده رو فیلم میسازه. همون فیلم دوباره میشه سازنده باورهای غلط دیگه.
دیگه از وقتی حرفهای شما رو میشنوم سعی میکنم فیلم نبینم. خیلی حواس جمع فیلمی که میخوام ببینم رو انتخاب کنم و زمان فیلم هم حواسم باشه چه باورهایی داره ساخته میشه و خراب نشه محیط ایزوله ی زندگیم.
من هنوز انقدر یکتاپرست و باایمان نشدم، خودم میدونم ولی خوشحالم که در مسیر تکاملم. امیدوارم مثل شما بیام بگم چقدر این یکتاپرستی کمک کرد من تو زندگیم نتیجه بگیرم و موفقیتم بشه فکت برای آدمهای دیگه که تو این مسیر قدم میذارن.
خدا رو شکر بخاطر این آگاهی های مفید
بسیار سپاس گزارم که با محبت و عشق راه های بهتر زندگی کردن رو به ما میگید.
مرسی که به ندای قلبتون گوش میکنید و فایل ضبط میکنید.
و من بسیار سپاس گزار خانم شایسته ی عزیزم با فیلمبرداریهای فوق العاده شون. وقتی شما صحبت میکنید طوری دوربین تنظیم بودو بدون حرکت که کوچکترین تمرکزی از آدم بهم نمیخورد. چقدر بدون کوچکترین لرزش بی موردی از فضا در آخر فیلم گرفتن و ما رو همراه اونهمه زیبایی کردن
چقدر داشتن همراه اینچنینی که اون هم فکر توحیدی داره و عمل توحیدی، شیرینه. چقدر عالی که شما و خانم شایسته باهم انقدر باهم حرفهای مفیدو راهگشا دارید. تحسین برانگیزه واقعا. مرسی که ما رو هم شریک این حرفهای توحیدیتون میکنید.
در آخر
استاد چقدر اسم این فایل خوبه
توحید عملی
شما سخاوتمندانه راه درست رو به ما نشون میدید. راه توحیدی رو.
من باید عمل کنم. من باید عملیش کنم. توحید عملی.
از خدا میخوام حالا که به خواسته ی قلبیم جواب داده و مسیر درست رو بهم نشون داده برای رشد شخصی، کمکم کنه همه ی این آگاهی ها رو عملی کنم. من فقط به لطف الله میتونم انقدر قدرتمند بشم.
سلام و درود
خدایی را سپاس که به صورت non stop کل سیستم را هدایت میکند
وقتی که صفحه ی سایت را باز کردم به آیکون لایک بالای صفحه هدایت شدم
کامنت ارزشمند شما برام نمایان شد
جا دارد تحسین و تشکر کنم بابت متن های زیبا و منظمتون ، کامنت های همه ی دوستان خوب و گیراست اما کامنت های شما یک ساختار و نظم خاصی برای من دارد ، یک احساس هماهنگی ، احساس اینکه از وجودی نشات میگیرد که عزت نفسش قوی هست ، خیلی احساساتی نمیشود ، یک وقار و سنگینی و متانت خاصی در جنس کامنت های شما دریافت میکنم ، مثل نوازنده ای که نت های موسیقی را به وسیله ی سازش خوش تر و هماهنگ تر مینوازد…
اینها نشان از بهتر شدن مدارهای من هست که سامانه ی هدایتی من هر روز با کیفیت تر میشود و به کامنت های بهتر و با کیفیت تری در خور مسایل زمانه ام هدایت میشوم
این بهبود کیفیت حس میکنم از جانب Client یعنی من هست ، چون Server خداوند هست نهایت کیفیت هست ، این من هستم که باید تلاش کنم بهتر به سرور Request بدم
احساس میکنم هر روز که روی خودمان کار میکنیم بهتر و با کیفیت تر هدایت های خداوند را دریافت میکنیم
این موضوع من رو یاد یک داستان میندازه :
یک نفر از کشیک کلیسا میپرسه ، ای پدر روحانی یک سوال برام پیش اومده : آیا میتونم موقع عبادت کردن سیگار بکشم ؟
کشیش میگه نه این کار توهین به خداوند هست…
دوستش میگه سوال رو درست نپرسیدی ، ببین اینجوری سوال بپرس : میره پیش کشیش میگه ای پدر روحانی آیا زمانیکه سیگار میکشم میتوانم عبادت کنم ؟
کشیش میگه بله ، حتما پسرم ، شما در همه حال میتوانید خداوند را عبادت کنید ، ثواب هم داره
مقصودم از ذکر این داستان درست یا غلط بودن برداشتها نیست ، شاید بگویید اینکه میشه همون جریانی که استاد عباسمنش میگن بسیاری از دوستان چیزهایی رو از صحبت های من میشنوند که دوست دارن بشنوند نه اون چیزی که گفته شده…
ولی حس میکنم قبلا خیلی خوب از خداوند سوال و درخواست نمیکردم ، که این مساله هم مثل هر چیزی دیگری تکامل داره… و بعضی وقتا شک میکردم که خداوند جواب نمیده ، یا از اون چیزی که هدایت میشدم راضی نبودم ، دلیلش را اینجوری میدونم که سوال خوب نمیپرسیدم ، درگیر حشو و حاشیه بودم
یک مثال از قرآن :
خداوند در قرآن میفرماید وجود مومنان همچون آهن های مذاب میشود ، منظورش این هست که ناخالصی ها جدا میشود ، یا مثال کف روی سیل رو میده ، دیدید آهن ذوب میشه یک چیزی مثل کف بالا میاد یا توی آب هایی که جریانشان تند میشه مثل سیلاب ها… این اون ناخالصی هست و دلیل جدا شدن ناخالصی ها همان جنب و جوش و حرکتی هست که در ساختار ماده اتفاق میافتد ، مثلا سیلاب تند حرکت میکند ، یا آهن مذاب به خاطر دریافت انرژی گرمایی ، جنبش مولوکل هایش بیشتر میشود…
شما اگر فرایند غنی سازی اورانیوم را هم در نظر بگیرید اون سانتریفیوژ با سرعت بالایی آنچنان حرکت دوار دارد (چندین هزار دور در دقیقه) که باعث جدا شدن ناخالصی ها و واپاشی و … میشود
یا یک مثال دیگه : خشک کن ماشین لباس شویی : با سرعت چند صد دور در ثانیه میچرخد و آب داخل بافت های لباس رو جدا میکنه…
که یکی از ریشه هاش کلمه ی ربا هست ، یعنی چیزی که بالا می آید…
وقتی که کامنت های شما و بسیاری از کامنت های دیگر سایت که واقعا همشون عالی هستند را میخوانم این مثال قرآن برام تداعی میشه ، که این کامنت خالص تره ، احساسات و هیجانات کمتری درش هست ، انگار پالایش شده است ، از قسمتی از وجود شخص بیرون میاد که کف و ناخالصی ندارد
و بهتون تبریک میگم که هر روز دارید بیشتر خودتون رو پالایش و صاف تر میکنید و شک نکنید در بحث توحید و یکتاپرستی هم این پالایش برایتان اتفاق می افتد ، شما از جنس همان روحی هستید که در وجود ابراهیم بود
اصل و اساس وجودتان خالص خالص هست و الان دارید هر روز با خودسازی هایتان ناخالصی ها را کم و کمتر میکنید
سلام
اولا که خوشحالم مسیجهای من برای فایلها و رد پای من، برای شما مفید بوده.
من اول برای خودم و یادگیری بیشتر و درک بهتر خودم مینویسم ولی خب وقتی ببینم دوست عزیزی اون مسیج رو میخونن و استفاده میکنن خب برای من خیلی خوشایند و لذت بخشه.
خیلی ممنون از تحسینون.
مطمئنا شما هم روح و ذهنتون هماهنگه که میتونید هماهنگی های رو در جهان ببینید.
ایشالله هر روز از هر نظر بهتر و بهتر بشید.
سلام دوست عزیزم ممنون بابت کامنت خوبی که گزاشتی و ادراک خودتو به اشتراک گزاشتی سپاسگزارم
یدالله فوق ایدیهم
بازم این فایل های توحیدی شما و اشک های من!
چقدر توحید، گم شده عمیق من هست.
خدایا این همه شنیدم این فایل ها رو، این همه قدرت گرفتم ولی بازم هنوز تشنه ام به شنیدن، به درک کردن این آگاهی اصیل.
بعد معجزه ای ناب، مدام در درون ام می شنیدم
یدالله فوق ایدیهم!
به راستی هیچ چیز و هیچ کس ورای قدرت الله نیست.
یک ماه تمام، یک انسان با قدرت ریاستی که داره هر بدی که خواست بر سرم اورد!
و خدای من پاسخ اش رو داد!
از بالاترین مقام سازمان، رییس رو برای توضیح خواستند بدون اینکه من کسی رو بشناسم و کاری کنم!
اما خدای من دستانی از غیب اورد و همه چیز به نفع من تمام شد و میشه!
و همون آدمی که ۱ ماه پاش رو بر گلوی من گذاشته بود، چاره ای جز دلجویی از من ندیده!
در کنار این واقعه، من یک ترمز ریشه ای در خودم پی بردم و باید کار کنم روش:
عقاب و مرغابی ها!
خیلی از مرغابی ها از زندگی ام خارج شدند ولی باز هم باید کار کنم.
از خدای خودم در آسان کردن این سختی یاری می خوام: و یسرلی امری.
سلام به همگی
من هر فایلی که میاد رو سایت رو بارها وبارها گوش میکنم وسعی میکنم تو زندگیم عملیش کنم .
قبل از اینکه وارد این سایت بشم یه مسیر دوازده ساله رو طی کردم وهر روز از خدا دورتر ودورتر شدم درصورتی که فکر میکردم دارم به خدا نزدیک ونزدیکتر میشم .تا اینکه دیدم زندگیم هر روز داره بدتر وبدتر وبدتر میشه جوری که وقتی می ایستادم به نماز حالم بد میشد هر چی با خودم میگفتم الا بذکر الله تطمین القلوب آروم نمیشدم همش تو روضه ها ومراسم های مذهبی بودم ومدام گریه میکردم وبه درگاه خدا دعا میکردم زندگیم درست بشه ….تا اینکه استادی وارد قلات شد وبهش میگفتن استاد یوگای خنده اولین بار صبر کردم تا همه برن ومن رفتم جلو تا اومدم شرایطم رو بهش بگم بی اختیار اشکهام سرازیر شد بهم گفت دستت رو دراز کن ,کردم بهم گفت فرض کن تو دستت یه تکه زغال داری چه اتفاقی برات میافته گفتم هیچی بعد بهم گفت حالا فرض کن که اون زغال روشنه وگداخته شده حالا چکار میکنی گفتم دستم رو میکشم تا بیفته ,خندیدوبهم گفت تو ایمانت ضعیفه ,رها کن اون زغال داغی که داره دستت رو میسوزونه …
یک سال گذشت ومن کم کم هدایت شدم به یک سمت دیگه این بار مسیر تکاملم رو داشتم سریعتر طی میکردم چون خدا تو خنده های من بود .تو شادیها توشکرگزاریها تولذت بردن های من بود ویک روز خیلی اتفاقی یکی از دوستام فایلی فرستاد از کسی به نام عباس منش
منی که به زور پیامهای دیگران رو میخوند وحتی حوصلش نمیشد که جواب پیام کسی رو بده الان داره یه پیام طولانی مینویسه …
برای تشکر از شما استاد عباس منش
اولین بار که از زبون شما شنیدم هر انسانی در زندگی من دستی از دستان خداوند هست به فکر فرو رفتم تا چند روز فقط اطرافم رو با دقت نگاه کردم ببینم چطور ؟
ودیدم ودیدم وباز هم دیدم تمام انسانها مثل یک زنجیره به هم متصلند برای کمک به هم وگفتم چه کسی میتونه این زنجیره رو اینقدر زیبا به هم وصل کنه وفقط خداست که میتونه ولاغیر
خوبه استاد که شما از همون اول فهمیدید هیچکس رو ندارید وخیلی زودتر ازمن فهمیدید که الله یکتا هست
من تازه دارم میفهمم که هیچکس رو ندارم وتازه دارم میفهمم فقط روی خدا باید حساب باز کنم ..
از وقتی که اینو فهمیدم زندگیم توتمام جنبه ها تغییر کرد
خیلی تلاش کردم اعضای خانوادم رو تو این مسیر بیارم وهر وقت که تونستم راجع به توحید وشرک وچشم زخم حرف زدم اما خانوادم بهم گفتند رفتی تو قلات )(روستایی از توابع شیراز ) وکافر شدی
ولی خودم میفهمم که چقدر الان آروم تر ,شکرگزارتر ,زیبابین تر وخدایی تر شدم ,چقدر روابطم تغییر کرده ,از وقتی که ارامش در پرتوی الهی رو گوش کردم هر کسی رو که میبینم میگم او پاره ای از من است ,پاره ای از خداست ومیبینم عشق بدون قید وشرط رو
از الله یکتا سپاسگزارم که منو به این مسیر هدایت کرد
از شما استاد عزیز سپاسگزارم که این طور خالصانه اموزه تاتون رو در اختیار ما قرار میدید
وچه کسی شایسته تر از خانم شایسته عزیز میتونه این طور فوق العاده ما رو به سفر ببره ,سفری جالب ودیدنی از اعماق وجودمون ممنونم خانم شایسته عزیز
واز تمام کسانی که خالصانه تو تمام بخش های سایت نظر وکامنت میذارن ممنونم
در پناه الله یکتا