اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سپاسگذار خدا هستم خدایی که بینهایت دوستش دارم. خدایی که از همه چی بینهایت داره
هرچند ما انسانها خطا کاریم و از خدا مهربون فراموش میکنیم
اما میخوام تمرین و تکرار کنم تا در حال و هر کار خدا رو فراموش نکنم خدایی که موحده چقدر خوشحالم که بیدار شدم و در راه شناخت خالق جهان قدم بر میدارم
من شروع کردم و خدا هم اول راه به من نشون داده تا من بدونم در حالت و هر قدم از خدا عقب هستم اگه من یه قدم بردارم اون چند قدم نشونم میده و میگه بازم عقبی و همیشه شرمندم
یک تجربه برای اشتراک
سه ماه پیش تصمیم گرفتم که برای کارگاه تولیدی خودم یه دستگاه جدید بگیرم که هم سرعت کار بالا بره و هزینه هم کمتر بشه و هم جنسمون خوشکل و مرتب بشه خلاصه تصمیم به خرید دستگاه گرفتم اما بودجه خرید نداشتم
چند راه به ذهنم رسید اولین راه گفتم شرایطی بگیرم دوتا شرکت سازنده پیدا کردم اولی شماره اش اشتباه بود و من به هر دری زدم تا شمارشون رو گیر بیارم نشد دومی هم گفتش فقط نقد میفروشیم یک کلام شرکت های دیگه هم بخاطر تفکر غلط اصلا تولید نمیکردن اما من نامید نشدم و با توجه به آموخته هام و همچنین قویتر شدن ایمانم به سیستم خدا میدونستم که بالاخره مسیرش رو پیدا میکنم و دستگاه رو میخرم
دومین راه سرمایه گذار پیدا کنم تو دفترم نوشتم که میخوام یه سرمایه گذار در طول یه هفته پیدا کنم و به سه نفر پیشنهاد دادم یکی از اونها در روز ششم قبول کرد که سرمایه گذاری کنه و قرار ملاقات گذاشتیم رفتم که شرایطمون رو بررسی کنیم. همه شرایط خوب بود کاملا شفاف اما بعد جلسه یه چیزی به من میگفت این راهش نیست و دلم راضی نشد و این راه رو هم فهمیدم خوب نیست
سومین راه هم گرفتن وام بود که اونم طولانی و زمانبر بود و به بن بست خوردم ولی بازم میدونستم دستگاه رو میخرم
نشستم با یکی از دوستان تمام راه ها رو دوباره بررسی کردیم بازم نشد کم کم نا امیدی داشت خودشو نشون میداد ولی من مقاومت میکردم که بالاخره درست میشه چون نشانه ها خودشون رو نشون میدادن
دوستم به ذهنش جرقه ای زد و شماره شرکت اولی رو پیدا کرد و گرفت به محض اینکه صحبت کردم گفت بیا شرکت قرار داد بنویسم اونم کجا 1200 کیلومتر فاصله سریع وسایل سفر جمع کردم و حرکت کردم رفتم قرارداد رو نوشتم و چک دادم اونم برای 15 روز بعد وقتی اومدم بیرون تازه فهمیدم 15 روز وقت دارم جور کنم و با خواست خدا چک پس از سه دقیقه واریز پول به حساب در روز موعود پاس شد این هستش خدای بزرگ و من عاشقش هستم
جز خدا به کسی دل نبند بزار تکامل رو طی کنی و قانون جذب رو بکار بگیر
و سلام به اعضای فعال و پرانرژی گروه تحقیقاتی عباسمنش که با جان و دل برای سایت کارمیکنند.
هیچوقت به این شدت احساس نکرده بودم که یه فایلی از استاد مخصوص من ساخته شده باشد.
روزهایی بود که خود واقعی ام را گم کرده بودم و هرچه تلاش میکردم به جایی نمیرسیدم.
بشدت درگیر عوامل بیرونی شده بودم.
اعتماد بنفسی که ساخته بودم همه اش فروریخته بود.تا با تلنگری بخودم آمدم که دیدم امسال هیچ کاری در زندگیم انجام ندادم و فقط درجا میزدم و توهم رسیدن به رویاها را داشتم.
فایلهای استاد را گوش میکردم و نمیکردم.تا با پوشه ای پر از فایلهای ندیده از استاد مواجه شدم که فقط آنها جمع آوری کرده بودم اما هیچکدامشان را گوش نکرده بودم.
منی که روح و جانم به فایل نامه حضرت علی و عید 95 بسته بود،مدتها بود که حتی سری به آنها هم نزده بودم.
فهمیدم که هیچ خواسته جدیدی نداشتم که بخواهم فایل جدیدی را ببینم یا گوش کنم درحالیکه پیش ازآن هرجوری بود همه را میدیدم و گوش میکردم بارها و بارها و یادداشت برداری میکردم.
اما چندروزی است که بخاطر چندین تلنگر سنگین بخودم برگشته ام. من مغرور گذشته،که فقط توهم دانایی و آگاهی های زیاد داشتم و دیگران را در ذهنم بخاطر تصمیماتشان به باد سرزنش میگرفتم، تبدیل شده ام به آدمی فروتن و سربه زیر که دیگر آن توانایی و جرات گذشته را برای قضاوت کردن دیگران ندارم.
از روزی که بخود بازگشتم ندایی روشن درونم میگفت برگرد به فایلی که اولین بار از استاد دیدی،”ایمان به قانون” را دوباره ببین و با جان و دل گوش بسپار که قطعا چیزهایی خواهی شنید که هرگز پیش از این نشنیده ای.
پیش از آن این نجوا خیلی نهان و کمرنگ در قلبم و ذهنم بود که کسی مرا دعوت به دیدن دوباره فایل ایمان به قانون میکرد اما توجهی نمیکردم ولی روزی که بخودم بازگشتم این ندای درون روشن تر و واضحتر شد.
ایمان به قانون را پلی کردم،با دیدن استاد اشکهایم سرازیر شد،دیدم چقدر دلتنگش بودم،چقدر دلم برای صدای گرم و محمکش،چقدر دلم برای وجود معنوی اش،برای چهره مهربان و باایمانش تنگ شده بود.
برای حرفهایش که از خدا به او میرسید،
حرفهایی که بمحض شنیدنش مرا تبدیل به بمب انرژی میکند و مرا وادار به حرکتهای ذهنی و فیزیکی میکند،
حرفهایی که توانایی بینهایت و عزت نفس و ایمان خفته در درونم را به یکباره بیدار میکند،
خواسته ها و رویاهای بچگی و الانم را به یادم میآورد،
حرفهایی که از یقین و ایمان بالای استاد میآید و بر دل و جان مینشیند،
عهد و پیمانی که بستم را بیادم میآورد،
و هزاران موارد دیگر را بیادم میآورد.
در این فایل ایمان به قانون چیزهایی را شنیدم،که به خدا قسم نشنیده بودم. همان چیزهایی بود که دوباره آتش اشتیاق و ایمان و عزت نفس، را در درونم بیدار کرد.
وپس از آن فایلهای جدید استاد و همه آنهایی که روی هم جمع شده بود را دیدم.
بمحض اینکه اراده کردم درهایی از رحمت و ایده و برکت به رویم بازشد.
توحید عملی6 را انگاری که نه؛حتما برای من ضبط شده بود.
برای من ساخته شده بود.
تمام حرفهایش مخصوص من بود.
برای منی که دوباره و تازه شروع کرده ام به انجام کاری که وجودم را سر شوق میآورد،که امید و ایمان را در دلم زنده میکند،کاری که عاشقش هستم و همان اولین بار که نوشتم چه بهایی باید پرداخت کنم برای رسیدن به آن،تمام آن بها را با تمام وجود پذیرفته ام که بپردازم.
فایل توحید عملی6 تمام آن چیزهایی بود که باید بدانم و بکار ببرم.
این روزها نشانه هایی دیدم که فقط ایمانم را برای بیشتر و بیشتر خواستن زیاد کرد و اینکه به کم راضی نشوم وقتی با خدایی طرف هستم که هرچقدر بخواهم بی حساب و کتاب میبخشد که خداوند به هرکس که بخواهد بی سبب روزی بیحساب میبخشد و تنها اوست مستجاب کننده هر دعایی.
بچشم خود اینروزها دیدم که خداوند چقدر بی حساب میبخشد فقط کافیست من هم بخواهم.
در فایل ایمان به قانون؛ استاد میگفت که مهم نیست اطلاعاتی که جمع میکنی مهم اینست که چقدر باور داری و چقدر عمل میکنی،مهم نیست که هزاران کتاب بخوانی یا 1صفحه از کتاب؛چقدر باور داری.
یاد اولین بارها افتادم که وقتی این آیه “خداوند به هرکس که بخواهد،بی سبب روزی بیحساب میبخشد و تنها اوست مستجاب کننده هردعایی”؛ را در قرآن دیدم از شدت شوق سر از پا نمیشناختم و شد ورد زبانم و شد حال خوبم؛اینقدر که آنچنان مشتری سرم ریخت که نمیدانستم چگونه و کدام را بپذیرم،آنهم مشتریانی ثروتمند که قیمت برایشان مهم نبود.
من کل قرآن را نخوانده بودم وفقط یه آیه را دیدم و آن را با تمام وجود باور کرده بودم و ایمان داشتم به آن،این آیه برای من همه چیز شد،
سلامتی،معنویت،حال خوب،ایمان و باور،عزت نفس،کسب و کار پرمشتری و هرآنچه که شایسته آن بودم.
خدایی که هرچه را بخواهم بمن میدهد، الان اینقدر در ذهن و در قلبم به آن چیزهایی که میخواهم نزدیک هستم که میخواهم دست دراز کنم و آنها را بردارم.
خوشحالم که دوباره خواستم و به زندگی حقیقی بازگشتم.
تا چندوقت پیش حسرت میخوردم بحال اولین بارهایی که به مسیر آمده بودم و تازه با استاد آشناشده بودم،که چقدر حالم خوب بود و انرژی داشتم،چقدر هرجایی که میرفتم محکم حرف میزدم، هرچه میخواستم فراهم میشد،از شدت احساس عالی که داشتم انگار روی ابرها پرواز میکردم،چقدر بالاوپایین میپریدم.
اینقدر حالم خوب بود که نمیدانستم از شدت خوشحالی و آزادی بینهایت چکار کنم و این چندروزپیش عجیب حسرت میخوردم، اما این روزها که دوباره برگشته ام دیگر حسرت نمیخورم زیرا به حدی از ایمان و آزادی رسیده ام که میدانم هزاران بار بهترش را خواهم ساخت.
احساس بینظیری دارم.حالتی شبیه به اینکه سرم سبک شده و از اسارات و زندان آزاد شده ام،روح آرامی دارم و ذهنی ساکت و بی هیاهو،چقدر دنیایم عوض شده،با کوله باری از تجربه بازگشته ام، تجربیاتی که حتی اگر از صفر هم شروع کنم مرا سریعتر از آنچه فکرمیکنم، هزاران بار به جلو پرتاب خواهد کرد.
فقط میتوانم بگویم خدایا شکرت که همیشه حمایتگر و هدایتگرم بودی و هزاران مرتبه شکر که مرا به من حقیقی بازگرداندی.
من حقیقی که سرشار از فراوانی و برکت و رحمت بینهایت است.
فردای اون روزی که بیدارشدم دوباره، صبح زود داشتم میرفتم نون بخرم، نزدیک طلوع آفتاب بود نگاهم افتاد به منظره بینظیر طلوع خورشید،باخودم گفتم که قسم به این طلوع و قسم به آفریننده خورشید، هرگز به روزهای آشفتگی بازنخواهم گشت و حرکت خواهم کرد،مهم نیست چه بهایی باید بپردازم یا چقدر این بها سنگین است؛میپردازم بهای آن را با تمام وجود.
زیرا خیلی سخت گذشت اینروزهای اخیر.
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش
میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیدهام که مپرس
حافظ
و در پایان برای استاد و تمام دوستانم در گروه تحقیقاتی عباس منش؛بهترینها رو آرزودارم.
و از خانم شایسته عزیزم بسیار سپاسگزارم بابت این سفرنامه شگفت انگیز که هر پیامش روحمان را تازه میگرداند.
واین شعر روح انگیز تقدیم به استادعزیرم و تمامی دوستان خوبم
استاد عزیزم سلاموای استاد چقدر خوب کاری کردید که این فایل رو ضبط کردید، چقدر نیاز دارم به درک توحید، بارها این فایل رو گوش کردم اون آهنگ بی نظیر آخر فایل که ما رو تا خدا میبرد هم معرکه بود ببخشید بس که ذوق زده شده بودم که سریع برم باورهای مربوط به این فایل رو ضبط کنم نشد بیام تشکر کنم و بعدش هم که یه مسافرت فوری خوشمزه برام پیش اومد، استاد توی کامنت های قبلم نوشته بودم که من زیاد درس نخوندم چون هیچ علاقه ای به درس نداشتم و همیشه حس میکردم یه چیزی هست که توی هیچ کدوم از اون کتابا نیست با خودم میگفتم این کتابا باید جور دیگه ای باشند میگفتم چرا 8_9 سالی که رفتم مدرسه اون چیزی که درونم بهش نیاز داره رو توی اون کتابا ندیدم، ولی این دوسالی که با شما هستم از هر درس و مدرسه ای برام بهتر بوده و بیشتر رشد داشتم و امروز می فهمم که وجودم توحید رو میخواست که توی اون کتابها و اون درس ها هیچ وقت نبود، اون جا اگر چیزی هم بود فقط باید طوطی وار حفظ میکردیم که نمره بیاریم و چه روزهایی که میتونست با توحید و تسلیم و توکل عملی پر بشه… ولی خدا رو هزاران بار سپاس که زنده ام و هنوز وقت برای جبران و یاد گرفتن دارم. استاد به شدت تشنه ی توحیدم دیگه دلم نمیخواد ترس هامو با خودم به فرداهام بیارم دیگه شونه هام تحمل کشیدن این بار سنگین رو ندارن… امیدوارم که هر چه سریعتر این دوره ی قرآن شروع بشه و من هم در مدارش باشم تا از هیچ قدرتی به غیر از خدا نترسم و با تمام وجودم پروردگارم رو باور کنم
واقعا خوشحالم و احساس وصف ناپذیری دارم. این دقیقا همون چیزی بود که من بهش احتیاج داشتم. واقعا ممنونم از خدای مهربون و استاد عزیز که دست خداست برای هدایت ما. باید این فایل رو هزار بار گوش کرد.
از اینکه به ادم ها فقط ب دید” دستانی از خداوند” نگاه می کنم واقعا احساسی سراسر شور و شوق دارم . اتفاقاتی برام رخ داده ک همه با دید معجزه بهش نگاه می کنند باید اعتراف کنم منم معجزه می دونم ولی این معجزه من از شانس خوبم و اتفاقی نبوده بلکه از حساب کردن روی خدامه ک برام مهیا کرده و واقعا بعضی وقتا عاشقانه خودم رو می بوسم ک تنها امیدم ب رب خودمه ک در هایی را برای من باز کرده و می کنه بهترین درها رو بهترین مسیر ها رو و من دلم قرصه
راستش هی این شیطان ذهنم یه چیزی رو زمزمه می کنه و من سریع ب درونم می رم میرم ب ندای قلبم رجوع می کنم اونم می گه بسپارش ب ما , بسپارش به ما , خب چی بهتر از این. بهتر از این مگه داریم مگه میشه.
بعضی وقتا کسایی هستند ک موفقیت های بزرگی را کسب کردند و ادم های موفقی هستند (این چند روز خیلی زیاد شدده ها) به من میگند بابا تو چیکار می کنی …
راستش فقط امیدم ب خدامه (البته ک بعضی وقتا یادم میره)(ولی سعی خودم رو می کنم)
خدای من خدای شگفتی هاست , خدای من خدای اتفاقات قشنگه, خدای من خدایی خاصه
برام بهترین ها رو رقم می زنم از راحتترین مسیر ها و اگر هم اتفاقی ناخواسته رخ بده زود متوجه میشم و می فهمم ک برام بهترش هست
سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان عزیزِ گروه توحیدی عباسمنش،
من حدوداً ۴سالِ سعادت بودن در مسیر توحیدی شدن همراه گروه عباسمنش هستم و تقریبا فایلی نبوده که تهیه نکرده باشم و همهی فایل ها و همچنین فایلهای رایگان رو هم از دست ندادم و این فایل استاد رو شاید حدوداً ۱۰ بار دیدم …. خدا رو شاهد میگیرم که عصارهی کلِ داستان همینه که :
١- خداوند تنها قدرت مطلق جهانِ…
٢- خداى من قدرت بینهایت خلق دنیاى “خودم”
رو بمن داده…
٣- خداوند در هر لحظه در درون منه و بمن کمک میکنه که دنیاى خودم رو بسازم …
۴- هیچ مخلوقى قدرت ضربه زدن بمن رو نداره…
۵- تمام اتفاقات زندگى من در هر لحظه بواسطهی کانون توجهات من و فرکانسهای ارسالی من به جهان توسط خود من ساخته میشه…
سلام بر سید عزیز ؛ خدای عزیزم آن رفیق وشفیق سالهای دور ونزدیکم ، با ابرار وصالحان محشورت کند .
این قسمت اینقدر باورهای قدرتمند دارد که هربار میخوانمش ، بیشتر لذت میبرم ، به خدای عزیزم ؛ هر دفعه که میخوانمش انگار تازه تازه است
واقعا برای خودم این جوری ساخته ام ک هر چیزی که با اصل تو هماهنگ باشد من خوشم ازش می آید واحساس آرامش دارم
آری سید عزیز روزی بود روزگاری ؛ خداوند داشت از روزنه پنجره ی خونش به من وعباسمنش نگاه میکرد . به فرشته هایش گفت کاری کنید که امروز عباسمنش سر کار نرود …. چون تانکر میخواهد منفجر شود
رحیم را از بالای شهر سیدگان تا ملاقات مادرش را دچار فراموشی کنید تا این همه راه بر بنده ام رحیم ، هم نامم ؛ بد نگذرد
چه شباهتی بود بین این نرفتن سر کار واین فراموشی .
اما پایان هر دو ، اشکهای شوق دیدار بود . اشکهایی همراه با لبان لرزان ؛ در حالی که بغض خدایی و فریاد فرشته ها در کلویمان ؛ عین استخوان گیر کرده بود وجوابی برایش نداشتیم وهمش عین نصوح ، سر دربیابان مینهادیم ومیگفتیم چرا ؟ چرا ؟!!!!
آن لحظه برایمان قابل هضم نبود وسالها گذشت
دیدم که خدای عزیزم از در درآمد ومن از خود بدر شدم . دیدم آن لحظه ای ناب در زندگیم بود وآن لحظه ؛ وقتی بود که میان من ومعبودم صلح برقرار شد مبارکتان باد
آن لحظه من خدایم را نمیدیدم ، اما وقتی هوشیار شدم وسطل وجودم بزرگ شد . دیدم که آن لحظه ، حضور خدایم بر قلب من ودعوت نامه اش برای من بود
آری آری سید جان ؛ مهمترین رابطه ی ما در این جهان ؛ به یقین باید رابطه همیشگی با خدای عزیزمان باشد
سید جان ؛ منکه این سخنان را باقلبم میگویم
من اینجا بوی خدای غفو ورحیم را استشمام میکنم
به جان سید اگر 24 ساعت اینجا باشم خسته نمیشوم . آری جایی که خدا حضور دارد خستگی ، عین استراحت است
عزیز دل خدا ، پایار باشی که زیبا رهبری میکنی وزیبا می نوازی ودل انگیز گوشه ای از این روضه ی رضوان وآهنگی کوچک از این سمفونی بزرگ الهی را ، آرام بخش دل این حقیر میکنی
سپاسگزار خدای خوبیها هستم به خاطر این گوشه ی کوچک از بو وعطرش که در این خانواده دریافت میکنم
میدونی عزیز ؛ به من وشما همه چی را بد گفتند . این خدا که همه چی در دستش است خیلی راحت وساده است
من داشتم سوره بقره را میخواندم با همین معنی فارسی
دیدم این رب میگه: خداوند برای شما راحتی وآسونی را میخواهد قسمتی از آیه 185 سوره بقره : …………خدا آسانی وراحت شما را می خواهد نه دشواری ومشقت شا را ……
سپاسگزارم که این حقیر را لایق دانستی وبه من انرژی دادی .
اصلا به دست عقل وذهن آدم نیست ؛ در هر جایی مطلبی میخوانی وخوشت می آید واین نشان میدهد که این نیروی برتر ؛ واقعا در درون ما هم برتر است واین نشان میدهد که خداوند همیشه وهمیشه خیر وخوبی وزیبایی وشادی است …..
بله دقیقا ،به قول یکی از دوستان که اسمش الان یادم نیست :
“پیش از اینها فکر میکردم که خدا
خانه ای دارد میان ابرها…”
واقعا خدا رو دور از دسترس فهیده بودیم ولی با آموزه های استادعزیز باورهامون داره بهتر میشه…
خوشحالم برای باورهای خوب و قدرتمندتون…
خاهش میکنم شما لایق بهترینها هستید .نگید که حقیرید و من شما رو لایق دونستم به قول استاد شما خودتون بدون هیچ دلیلی لایق هستید لایق آفریده شده اید..مثل همه انسانها…
بله خدا برای ما اسانی و بهترین تجربه ها رو می خواد فقط کافیه خودمون احساس لیاقت رو تو خودمون پیدا کنیم.الان داشتم راهکار برای عزت نفس رو میخوندم خیلی قشنگ بودبهتون یه بخش کوچیکشو هدیه میدم:
اگه خواسته ای تو وجودمون شکل گرفته اولا ما 100 در 100 توانایی رسیدن بهش رو داریم والا اصلا اون خواسته تو ما شکل نمیگرفت و ثانیا وجود ما میخواسته از این جنبه خودش رو تجربه کنه و رشد و گسترش پیدا کنه!!!هر کس با اون خواستش دلش میخاد خودشو اونجوری تجربه کنه…فقط کافیه احساس لیاقتش رو تو خودمون ایجاد و قوی کنیم والا بدلیل فاصله فرکانسی زیادمون با اون خواسته (بدلیل عدم احساس لیاقتمون برای اون)نمیتونیم بهش برسیم…
فوق العاده بود واقعا ،من که خیلی ذوق کردم از فهمیدن این نکته…
مرسی از استاد که این فضا رو ایجاد کردن که یه خانواده ای باشه اینطوری عضو اضافه بشه و اعضا باهم حرف بزنن و از هم انرژی بگیرن….الهی همیشه در ین مسیر باشیم…
تقریبا یکسال و نیم هست که با قانون جذب آشنا شدم و تقریبا شده تمام زندگی من توی این مدت به طرز عجیبی زندگیم تغییر کرده و ایمانم به خدا زیاد شده و جذبهای خیلی خیلی زیادی داشتم میخواستم از استاد عباسمنش عزیز تشکر کنم و اینکه بگم در واقع شاخ غول رو شما شکستید و راه رو برای ما هموار و راحت کردید خیلی خوشحالم که به جمع این خانواده پیوستم به امید روزی که همه انسانها حقیقت این دنیا رو متوجه بشن و به امید روزی که همه دوستان و همراهان این مسیر به تکاملی که خواسته شان هست برسن?
خدا رو شکر می کنم که باز هم یک نقطه کور از زندگیم روشن شد و خوشحالم که با استاد آشنا شدم و توحید را به معنای واقعی کلمه از زبان استاد عزیز یاد گرفتم و من خودم با این موارد برخورد داشتم و هر موقع ب خدا توکل کردم همیشه موفق بودم و جالب اینکه تا حالا متوجه موهبت خداوند نشده بودم و این آگاهی رو مدیون استاد هستم که باز هم مثل همیشه دستی از دستان خداوند برای من بود
با آرزوی موفقیت و آرامش و ثروت و سلامتی برای اعضای محترم خانواده عباس منش و استاد عزیز
سلام وقت بخیر
سپاسگذار خدا هستم خدایی که بینهایت دوستش دارم. خدایی که از همه چی بینهایت داره
هرچند ما انسانها خطا کاریم و از خدا مهربون فراموش میکنیم
اما میخوام تمرین و تکرار کنم تا در حال و هر کار خدا رو فراموش نکنم خدایی که موحده چقدر خوشحالم که بیدار شدم و در راه شناخت خالق جهان قدم بر میدارم
من شروع کردم و خدا هم اول راه به من نشون داده تا من بدونم در حالت و هر قدم از خدا عقب هستم اگه من یه قدم بردارم اون چند قدم نشونم میده و میگه بازم عقبی و همیشه شرمندم
یک تجربه برای اشتراک
سه ماه پیش تصمیم گرفتم که برای کارگاه تولیدی خودم یه دستگاه جدید بگیرم که هم سرعت کار بالا بره و هزینه هم کمتر بشه و هم جنسمون خوشکل و مرتب بشه خلاصه تصمیم به خرید دستگاه گرفتم اما بودجه خرید نداشتم
چند راه به ذهنم رسید اولین راه گفتم شرایطی بگیرم دوتا شرکت سازنده پیدا کردم اولی شماره اش اشتباه بود و من به هر دری زدم تا شمارشون رو گیر بیارم نشد دومی هم گفتش فقط نقد میفروشیم یک کلام شرکت های دیگه هم بخاطر تفکر غلط اصلا تولید نمیکردن اما من نامید نشدم و با توجه به آموخته هام و همچنین قویتر شدن ایمانم به سیستم خدا میدونستم که بالاخره مسیرش رو پیدا میکنم و دستگاه رو میخرم
دومین راه سرمایه گذار پیدا کنم تو دفترم نوشتم که میخوام یه سرمایه گذار در طول یه هفته پیدا کنم و به سه نفر پیشنهاد دادم یکی از اونها در روز ششم قبول کرد که سرمایه گذاری کنه و قرار ملاقات گذاشتیم رفتم که شرایطمون رو بررسی کنیم. همه شرایط خوب بود کاملا شفاف اما بعد جلسه یه چیزی به من میگفت این راهش نیست و دلم راضی نشد و این راه رو هم فهمیدم خوب نیست
سومین راه هم گرفتن وام بود که اونم طولانی و زمانبر بود و به بن بست خوردم ولی بازم میدونستم دستگاه رو میخرم
نشستم با یکی از دوستان تمام راه ها رو دوباره بررسی کردیم بازم نشد کم کم نا امیدی داشت خودشو نشون میداد ولی من مقاومت میکردم که بالاخره درست میشه چون نشانه ها خودشون رو نشون میدادن
دوستم به ذهنش جرقه ای زد و شماره شرکت اولی رو پیدا کرد و گرفت به محض اینکه صحبت کردم گفت بیا شرکت قرار داد بنویسم اونم کجا 1200 کیلومتر فاصله سریع وسایل سفر جمع کردم و حرکت کردم رفتم قرارداد رو نوشتم و چک دادم اونم برای 15 روز بعد وقتی اومدم بیرون تازه فهمیدم 15 روز وقت دارم جور کنم و با خواست خدا چک پس از سه دقیقه واریز پول به حساب در روز موعود پاس شد این هستش خدای بزرگ و من عاشقش هستم
جز خدا به کسی دل نبند بزار تکامل رو طی کنی و قانون جذب رو بکار بگیر
دوستتون دارم و لذت میبرم از با شما بودن
پایان
سلام استاد عزیزم
و سلام خانم شایسته عزیزم
و سلام به همه دوستان خانواده صمیمی عباسمنش
و سلام به اعضای فعال و پرانرژی گروه تحقیقاتی عباسمنش که با جان و دل برای سایت کارمیکنند.
هیچوقت به این شدت احساس نکرده بودم که یه فایلی از استاد مخصوص من ساخته شده باشد.
روزهایی بود که خود واقعی ام را گم کرده بودم و هرچه تلاش میکردم به جایی نمیرسیدم.
بشدت درگیر عوامل بیرونی شده بودم.
اعتماد بنفسی که ساخته بودم همه اش فروریخته بود.تا با تلنگری بخودم آمدم که دیدم امسال هیچ کاری در زندگیم انجام ندادم و فقط درجا میزدم و توهم رسیدن به رویاها را داشتم.
فایلهای استاد را گوش میکردم و نمیکردم.تا با پوشه ای پر از فایلهای ندیده از استاد مواجه شدم که فقط آنها جمع آوری کرده بودم اما هیچکدامشان را گوش نکرده بودم.
منی که روح و جانم به فایل نامه حضرت علی و عید 95 بسته بود،مدتها بود که حتی سری به آنها هم نزده بودم.
فهمیدم که هیچ خواسته جدیدی نداشتم که بخواهم فایل جدیدی را ببینم یا گوش کنم درحالیکه پیش ازآن هرجوری بود همه را میدیدم و گوش میکردم بارها و بارها و یادداشت برداری میکردم.
اما چندروزی است که بخاطر چندین تلنگر سنگین بخودم برگشته ام. من مغرور گذشته،که فقط توهم دانایی و آگاهی های زیاد داشتم و دیگران را در ذهنم بخاطر تصمیماتشان به باد سرزنش میگرفتم، تبدیل شده ام به آدمی فروتن و سربه زیر که دیگر آن توانایی و جرات گذشته را برای قضاوت کردن دیگران ندارم.
از روزی که بخود بازگشتم ندایی روشن درونم میگفت برگرد به فایلی که اولین بار از استاد دیدی،”ایمان به قانون” را دوباره ببین و با جان و دل گوش بسپار که قطعا چیزهایی خواهی شنید که هرگز پیش از این نشنیده ای.
پیش از آن این نجوا خیلی نهان و کمرنگ در قلبم و ذهنم بود که کسی مرا دعوت به دیدن دوباره فایل ایمان به قانون میکرد اما توجهی نمیکردم ولی روزی که بخودم بازگشتم این ندای درون روشن تر و واضحتر شد.
ایمان به قانون را پلی کردم،با دیدن استاد اشکهایم سرازیر شد،دیدم چقدر دلتنگش بودم،چقدر دلم برای صدای گرم و محمکش،چقدر دلم برای وجود معنوی اش،برای چهره مهربان و باایمانش تنگ شده بود.
برای حرفهایش که از خدا به او میرسید،
حرفهایی که بمحض شنیدنش مرا تبدیل به بمب انرژی میکند و مرا وادار به حرکتهای ذهنی و فیزیکی میکند،
حرفهایی که توانایی بینهایت و عزت نفس و ایمان خفته در درونم را به یکباره بیدار میکند،
خواسته ها و رویاهای بچگی و الانم را به یادم میآورد،
حرفهایی که از یقین و ایمان بالای استاد میآید و بر دل و جان مینشیند،
عهد و پیمانی که بستم را بیادم میآورد،
و هزاران موارد دیگر را بیادم میآورد.
در این فایل ایمان به قانون چیزهایی را شنیدم،که به خدا قسم نشنیده بودم. همان چیزهایی بود که دوباره آتش اشتیاق و ایمان و عزت نفس، را در درونم بیدار کرد.
وپس از آن فایلهای جدید استاد و همه آنهایی که روی هم جمع شده بود را دیدم.
بمحض اینکه اراده کردم درهایی از رحمت و ایده و برکت به رویم بازشد.
توحید عملی6 را انگاری که نه؛حتما برای من ضبط شده بود.
برای من ساخته شده بود.
تمام حرفهایش مخصوص من بود.
برای منی که دوباره و تازه شروع کرده ام به انجام کاری که وجودم را سر شوق میآورد،که امید و ایمان را در دلم زنده میکند،کاری که عاشقش هستم و همان اولین بار که نوشتم چه بهایی باید پرداخت کنم برای رسیدن به آن،تمام آن بها را با تمام وجود پذیرفته ام که بپردازم.
فایل توحید عملی6 تمام آن چیزهایی بود که باید بدانم و بکار ببرم.
این روزها نشانه هایی دیدم که فقط ایمانم را برای بیشتر و بیشتر خواستن زیاد کرد و اینکه به کم راضی نشوم وقتی با خدایی طرف هستم که هرچقدر بخواهم بی حساب و کتاب میبخشد که خداوند به هرکس که بخواهد بی سبب روزی بیحساب میبخشد و تنها اوست مستجاب کننده هر دعایی.
بچشم خود اینروزها دیدم که خداوند چقدر بی حساب میبخشد فقط کافیست من هم بخواهم.
در فایل ایمان به قانون؛ استاد میگفت که مهم نیست اطلاعاتی که جمع میکنی مهم اینست که چقدر باور داری و چقدر عمل میکنی،مهم نیست که هزاران کتاب بخوانی یا 1صفحه از کتاب؛چقدر باور داری.
یاد اولین بارها افتادم که وقتی این آیه “خداوند به هرکس که بخواهد،بی سبب روزی بیحساب میبخشد و تنها اوست مستجاب کننده هردعایی”؛ را در قرآن دیدم از شدت شوق سر از پا نمیشناختم و شد ورد زبانم و شد حال خوبم؛اینقدر که آنچنان مشتری سرم ریخت که نمیدانستم چگونه و کدام را بپذیرم،آنهم مشتریانی ثروتمند که قیمت برایشان مهم نبود.
من کل قرآن را نخوانده بودم وفقط یه آیه را دیدم و آن را با تمام وجود باور کرده بودم و ایمان داشتم به آن،این آیه برای من همه چیز شد،
سلامتی،معنویت،حال خوب،ایمان و باور،عزت نفس،کسب و کار پرمشتری و هرآنچه که شایسته آن بودم.
خدایی که هرچه را بخواهم بمن میدهد، الان اینقدر در ذهن و در قلبم به آن چیزهایی که میخواهم نزدیک هستم که میخواهم دست دراز کنم و آنها را بردارم.
خوشحالم که دوباره خواستم و به زندگی حقیقی بازگشتم.
تا چندوقت پیش حسرت میخوردم بحال اولین بارهایی که به مسیر آمده بودم و تازه با استاد آشناشده بودم،که چقدر حالم خوب بود و انرژی داشتم،چقدر هرجایی که میرفتم محکم حرف میزدم، هرچه میخواستم فراهم میشد،از شدت احساس عالی که داشتم انگار روی ابرها پرواز میکردم،چقدر بالاوپایین میپریدم.
اینقدر حالم خوب بود که نمیدانستم از شدت خوشحالی و آزادی بینهایت چکار کنم و این چندروزپیش عجیب حسرت میخوردم، اما این روزها که دوباره برگشته ام دیگر حسرت نمیخورم زیرا به حدی از ایمان و آزادی رسیده ام که میدانم هزاران بار بهترش را خواهم ساخت.
احساس بینظیری دارم.حالتی شبیه به اینکه سرم سبک شده و از اسارات و زندان آزاد شده ام،روح آرامی دارم و ذهنی ساکت و بی هیاهو،چقدر دنیایم عوض شده،با کوله باری از تجربه بازگشته ام، تجربیاتی که حتی اگر از صفر هم شروع کنم مرا سریعتر از آنچه فکرمیکنم، هزاران بار به جلو پرتاب خواهد کرد.
فقط میتوانم بگویم خدایا شکرت که همیشه حمایتگر و هدایتگرم بودی و هزاران مرتبه شکر که مرا به من حقیقی بازگرداندی.
من حقیقی که سرشار از فراوانی و برکت و رحمت بینهایت است.
فردای اون روزی که بیدارشدم دوباره، صبح زود داشتم میرفتم نون بخرم، نزدیک طلوع آفتاب بود نگاهم افتاد به منظره بینظیر طلوع خورشید،باخودم گفتم که قسم به این طلوع و قسم به آفریننده خورشید، هرگز به روزهای آشفتگی بازنخواهم گشت و حرکت خواهم کرد،مهم نیست چه بهایی باید بپردازم یا چقدر این بها سنگین است؛میپردازم بهای آن را با تمام وجود.
زیرا خیلی سخت گذشت اینروزهای اخیر.
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش
میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیدهام که مپرس
حافظ
و در پایان برای استاد و تمام دوستانم در گروه تحقیقاتی عباس منش؛بهترینها رو آرزودارم.
و از خانم شایسته عزیزم بسیار سپاسگزارم بابت این سفرنامه شگفت انگیز که هر پیامش روحمان را تازه میگرداند.
واین شعر روح انگیز تقدیم به استادعزیرم و تمامی دوستان خوبم
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
کیمیایی ست عجب؛بندگی پیرمغان
خاک او گشتم و چندین درجاتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
حافظ
سلام
بی نظیر بود متشکرم
خدا رو شکر میکنم. نشانه رو میبینم و مصمم به جلو حرکت میکنم. تلنگر و یادآوری زیبایی بود متشکرم
سلام دوست عزیز.
خیلی خوشحالم که مفید بوده است.مشتاقم که خبرهای خوبی برای همدیگر داشته باشیم.
باآرزوی بهترینها برای شما
……:
استاد عزیزم سلاموای استاد چقدر خوب کاری کردید که این فایل رو ضبط کردید، چقدر نیاز دارم به درک توحید، بارها این فایل رو گوش کردم اون آهنگ بی نظیر آخر فایل که ما رو تا خدا میبرد هم معرکه بود ببخشید بس که ذوق زده شده بودم که سریع برم باورهای مربوط به این فایل رو ضبط کنم نشد بیام تشکر کنم و بعدش هم که یه مسافرت فوری خوشمزه برام پیش اومد، استاد توی کامنت های قبلم نوشته بودم که من زیاد درس نخوندم چون هیچ علاقه ای به درس نداشتم و همیشه حس میکردم یه چیزی هست که توی هیچ کدوم از اون کتابا نیست با خودم میگفتم این کتابا باید جور دیگه ای باشند میگفتم چرا 8_9 سالی که رفتم مدرسه اون چیزی که درونم بهش نیاز داره رو توی اون کتابا ندیدم، ولی این دوسالی که با شما هستم از هر درس و مدرسه ای برام بهتر بوده و بیشتر رشد داشتم و امروز می فهمم که وجودم توحید رو میخواست که توی اون کتابها و اون درس ها هیچ وقت نبود، اون جا اگر چیزی هم بود فقط باید طوطی وار حفظ میکردیم که نمره بیاریم و چه روزهایی که میتونست با توحید و تسلیم و توکل عملی پر بشه… ولی خدا رو هزاران بار سپاس که زنده ام و هنوز وقت برای جبران و یاد گرفتن دارم. استاد به شدت تشنه ی توحیدم دیگه دلم نمیخواد ترس هامو با خودم به فرداهام بیارم دیگه شونه هام تحمل کشیدن این بار سنگین رو ندارن… امیدوارم که هر چه سریعتر این دوره ی قرآن شروع بشه و من هم در مدارش باشم تا از هیچ قدرتی به غیر از خدا نترسم و با تمام وجودم پروردگارم رو باور کنم
سلام به استاد عباس منش و اعضای محترم سایت
واقعا خوشحالم و احساس وصف ناپذیری دارم. این دقیقا همون چیزی بود که من بهش احتیاج داشتم. واقعا ممنونم از خدای مهربون و استاد عزیز که دست خداست برای هدایت ما. باید این فایل رو هزار بار گوش کرد.
سلام
و
درود
حداوند را شاکرم ک در مسیر پیشرفت قرار گرفتم
از اینکه به ادم ها فقط ب دید” دستانی از خداوند” نگاه می کنم واقعا احساسی سراسر شور و شوق دارم . اتفاقاتی برام رخ داده ک همه با دید معجزه بهش نگاه می کنند باید اعتراف کنم منم معجزه می دونم ولی این معجزه من از شانس خوبم و اتفاقی نبوده بلکه از حساب کردن روی خدامه ک برام مهیا کرده و واقعا بعضی وقتا عاشقانه خودم رو می بوسم ک تنها امیدم ب رب خودمه ک در هایی را برای من باز کرده و می کنه بهترین درها رو بهترین مسیر ها رو و من دلم قرصه
راستش هی این شیطان ذهنم یه چیزی رو زمزمه می کنه و من سریع ب درونم می رم میرم ب ندای قلبم رجوع می کنم اونم می گه بسپارش ب ما , بسپارش به ما , خب چی بهتر از این. بهتر از این مگه داریم مگه میشه.
بعضی وقتا کسایی هستند ک موفقیت های بزرگی را کسب کردند و ادم های موفقی هستند (این چند روز خیلی زیاد شدده ها) به من میگند بابا تو چیکار می کنی …
راستش فقط امیدم ب خدامه (البته ک بعضی وقتا یادم میره)(ولی سعی خودم رو می کنم)
خدای من خدای شگفتی هاست , خدای من خدای اتفاقات قشنگه, خدای من خدایی خاصه
برام بهترین ها رو رقم می زنم از راحتترین مسیر ها و اگر هم اتفاقی ناخواسته رخ بده زود متوجه میشم و می فهمم ک برام بهترش هست
خدایا ای رب من ممنون ک احساست میکنم هر لحظه
آقای عباس منش من فقط گریه کردم سر این فایل پاینده باشید.
سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان عزیزِ گروه توحیدی عباسمنش،
من حدوداً ۴سالِ سعادت بودن در مسیر توحیدی شدن همراه گروه عباسمنش هستم و تقریبا فایلی نبوده که تهیه نکرده باشم و همهی فایل ها و همچنین فایلهای رایگان رو هم از دست ندادم و این فایل استاد رو شاید حدوداً ۱۰ بار دیدم …. خدا رو شاهد میگیرم که عصارهی کلِ داستان همینه که :
١- خداوند تنها قدرت مطلق جهانِ…
٢- خداى من قدرت بینهایت خلق دنیاى “خودم”
رو بمن داده…
٣- خداوند در هر لحظه در درون منه و بمن کمک میکنه که دنیاى خودم رو بسازم …
۴- هیچ مخلوقى قدرت ضربه زدن بمن رو نداره…
۵- تمام اتفاقات زندگى من در هر لحظه بواسطهی کانون توجهات من و فرکانسهای ارسالی من به جهان توسط خود من ساخته میشه…
شاد و سلامت و ثروتمند باشید
ارادتمند – ازلی
سلام بر سید عزیز ؛ خدای عزیزم آن رفیق وشفیق سالهای دور ونزدیکم ، با ابرار وصالحان محشورت کند .
این قسمت اینقدر باورهای قدرتمند دارد که هربار میخوانمش ، بیشتر لذت میبرم ، به خدای عزیزم ؛ هر دفعه که میخوانمش انگار تازه تازه است
واقعا برای خودم این جوری ساخته ام ک هر چیزی که با اصل تو هماهنگ باشد من خوشم ازش می آید واحساس آرامش دارم
آری سید عزیز روزی بود روزگاری ؛ خداوند داشت از روزنه پنجره ی خونش به من وعباسمنش نگاه میکرد . به فرشته هایش گفت کاری کنید که امروز عباسمنش سر کار نرود …. چون تانکر میخواهد منفجر شود
رحیم را از بالای شهر سیدگان تا ملاقات مادرش را دچار فراموشی کنید تا این همه راه بر بنده ام رحیم ، هم نامم ؛ بد نگذرد
چه شباهتی بود بین این نرفتن سر کار واین فراموشی .
اما پایان هر دو ، اشکهای شوق دیدار بود . اشکهایی همراه با لبان لرزان ؛ در حالی که بغض خدایی و فریاد فرشته ها در کلویمان ؛ عین استخوان گیر کرده بود وجوابی برایش نداشتیم وهمش عین نصوح ، سر دربیابان مینهادیم ومیگفتیم چرا ؟ چرا ؟!!!!
آن لحظه برایمان قابل هضم نبود وسالها گذشت
دیدم که خدای عزیزم از در درآمد ومن از خود بدر شدم . دیدم آن لحظه ای ناب در زندگیم بود وآن لحظه ؛ وقتی بود که میان من ومعبودم صلح برقرار شد مبارکتان باد
آن لحظه من خدایم را نمیدیدم ، اما وقتی هوشیار شدم وسطل وجودم بزرگ شد . دیدم که آن لحظه ، حضور خدایم بر قلب من ودعوت نامه اش برای من بود
آری آری سید جان ؛ مهمترین رابطه ی ما در این جهان ؛ به یقین باید رابطه همیشگی با خدای عزیزمان باشد
سید جان ؛ منکه این سخنان را باقلبم میگویم
من اینجا بوی خدای غفو ورحیم را استشمام میکنم
به جان سید اگر 24 ساعت اینجا باشم خسته نمیشوم . آری جایی که خدا حضور دارد خستگی ، عین استراحت است
عزیز دل خدا ، پایار باشی که زیبا رهبری میکنی وزیبا می نوازی ودل انگیز گوشه ای از این روضه ی رضوان وآهنگی کوچک از این سمفونی بزرگ الهی را ، آرام بخش دل این حقیر میکنی
سپاسگزار خدای خوبیها هستم به خاطر این گوشه ی کوچک از بو وعطرش که در این خانواده دریافت میکنم
ممنون وسپاس
سلام و روزبخیر
چقدر قشنگ نوشتید…
پراز احساسید…احساس ناب انسانی….احساسی که فقط مخصوص یک “انسان”می تواند باشد…
تبریک برای باورهای خوبتون…
الهی ثابت قدم باشید…
سلام بر عزیز خدا ؛ سمین قارداشی
میدونی عزیز ؛ به من وشما همه چی را بد گفتند . این خدا که همه چی در دستش است خیلی راحت وساده است
من داشتم سوره بقره را میخواندم با همین معنی فارسی
دیدم این رب میگه: خداوند برای شما راحتی وآسونی را میخواهد قسمتی از آیه 185 سوره بقره : …………خدا آسانی وراحت شما را می خواهد نه دشواری ومشقت شا را ……
سپاسگزارم که این حقیر را لایق دانستی وبه من انرژی دادی .
اصلا به دست عقل وذهن آدم نیست ؛ در هر جایی مطلبی میخوانی وخوشت می آید واین نشان میدهد که این نیروی برتر ؛ واقعا در درون ما هم برتر است واین نشان میدهد که خداوند همیشه وهمیشه خیر وخوبی وزیبایی وشادی است …..
موفق باشی
سلام .وقت بخیر
ممنون از شما بابت بزرگواریتون و پاسخ قشنگتون…
بله دقیقا ،به قول یکی از دوستان که اسمش الان یادم نیست :
“پیش از اینها فکر میکردم که خدا
خانه ای دارد میان ابرها…”
واقعا خدا رو دور از دسترس فهیده بودیم ولی با آموزه های استادعزیز باورهامون داره بهتر میشه…
خوشحالم برای باورهای خوب و قدرتمندتون…
خاهش میکنم شما لایق بهترینها هستید .نگید که حقیرید و من شما رو لایق دونستم به قول استاد شما خودتون بدون هیچ دلیلی لایق هستید لایق آفریده شده اید..مثل همه انسانها…
بله خدا برای ما اسانی و بهترین تجربه ها رو می خواد فقط کافیه خودمون احساس لیاقت رو تو خودمون پیدا کنیم.الان داشتم راهکار برای عزت نفس رو میخوندم خیلی قشنگ بودبهتون یه بخش کوچیکشو هدیه میدم:
اگه خواسته ای تو وجودمون شکل گرفته اولا ما 100 در 100 توانایی رسیدن بهش رو داریم والا اصلا اون خواسته تو ما شکل نمیگرفت و ثانیا وجود ما میخواسته از این جنبه خودش رو تجربه کنه و رشد و گسترش پیدا کنه!!!هر کس با اون خواستش دلش میخاد خودشو اونجوری تجربه کنه…فقط کافیه احساس لیاقتش رو تو خودمون ایجاد و قوی کنیم والا بدلیل فاصله فرکانسی زیادمون با اون خواسته (بدلیل عدم احساس لیاقتمون برای اون)نمیتونیم بهش برسیم…
فوق العاده بود واقعا ،من که خیلی ذوق کردم از فهمیدن این نکته…
مرسی از استاد که این فضا رو ایجاد کردن که یه خانواده ای باشه اینطوری عضو اضافه بشه و اعضا باهم حرف بزنن و از هم انرژی بگیرن….الهی همیشه در ین مسیر باشیم…
تقریبا یکسال و نیم هست که با قانون جذب آشنا شدم و تقریبا شده تمام زندگی من توی این مدت به طرز عجیبی زندگیم تغییر کرده و ایمانم به خدا زیاد شده و جذبهای خیلی خیلی زیادی داشتم میخواستم از استاد عباسمنش عزیز تشکر کنم و اینکه بگم در واقع شاخ غول رو شما شکستید و راه رو برای ما هموار و راحت کردید خیلی خوشحالم که به جمع این خانواده پیوستم به امید روزی که همه انسانها حقیقت این دنیا رو متوجه بشن و به امید روزی که همه دوستان و همراهان این مسیر به تکاملی که خواسته شان هست برسن?
باسلام خدمت استاد گرامی و خانواده صمیمی عباس منش
خدا رو شکر می کنم که باز هم یک نقطه کور از زندگیم روشن شد و خوشحالم که با استاد آشنا شدم و توحید را به معنای واقعی کلمه از زبان استاد عزیز یاد گرفتم و من خودم با این موارد برخورد داشتم و هر موقع ب خدا توکل کردم همیشه موفق بودم و جالب اینکه تا حالا متوجه موهبت خداوند نشده بودم و این آگاهی رو مدیون استاد هستم که باز هم مثل همیشه دستی از دستان خداوند برای من بود
با آرزوی موفقیت و آرامش و ثروت و سلامتی برای اعضای محترم خانواده عباس منش و استاد عزیز