توحید عملی | قسمت ۶ - صفحه 118 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    471MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت ۶
    30MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1894 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هدیه اسلامی گفته:
    مدت عضویت: 2512 روز

    توی این باور گیر افتادم که اگه توی (روابط) باور من این باشه که کسی نمیتونه توی زندگی من تاثیر بذاره ولی اگه روی طرفم تاثیر بذاره چی؟؟قدرت طرف مقابلم که دست من نیست ؟!!!نمیشه من وارد رابطه جدی(ازدواج)بشم و بعدنگران این نباشم که کسی تاثیری نذاره روش

    دوست دارم نظرتونو بدونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      مجید گفته:
      مدت عضویت: 2378 روز

      سلام

      بارها استاد گفتند که وقتی رو خودت کار کنی و واقعا کار کنیا جهان از هم جنس افکار خودت برات جور میکنه . همون قضیه کبوتر با کبوتر و باز با باز . و جهان طوری شرایط رو برات رقم میزنه که با باورهای غالب و افکار تو بیرونت هماهنگ میشه. پس نگران نباش و باید بیشتر روی خودمون کار کنیم و سیر تکاملی رو طی کنیم. همین نگرانی از مسیر دورمون میکنه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    بابک مبارکی گفته:
    مدت عضویت: 2195 روز

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیز. بنده حدود یک سال از فایل های رایگان شما استفاده میکنم و خدارو هزاران بار شکر میکنم که نتایج خیلی خوبی گرفتم. یکی از ایرادات من این بود که روی ادما حساب میکردم ولی از وقتی فایل های توحید عملی گوش کردم. دیدگاهم عوض شد و اتفاقات خیلی خوبی واسم افتاد. و در اخر از شما تشکر میکنم که این اگاهی هارو در اختیار مردم قرار میدید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    پگاه مرجانی گفته:
    مدت عضویت: 2144 روز

    سلام استاددستتون دردنکنه برای فایل فوق العادتون چقدرحرفهاتون بدلم میشینه شما واقعا یک انسان واقعی هستین فایلهای شما زندگی من ومتحول کرد باورم بخودم زیاد شد که هم فرکانسم باشما که انقدرحرفهاتون بدلم میشینه مرسی استادعزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    Mahdi_beayrami گفته:
    مدت عضویت: 2542 روز

    سلام استاد من به حرفاتون ایمان دارم

    و یه سوال برام پیش اومد

    ایا کسی که تو مسیر درست نیست و واقعا باور دارع که پلیس یا دادگاه یا هر چیزی نمیتونن بهش کاری داشته باشن یا دستگیرش کنن جهان چه پاسخی میده؟

    خواهش میکنم جواب بدیدذهنم خیلی باهاش درگیره??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      امینه گفته:
      مدت عضویت: 2820 روز

      سلام دوست گرامی

      پلیس نمیتونه دستگیرش کنه چون باور طرف همینه. تو از خدا با تمام باورت هرچی بخوایی همونو بهت میده، حتی طرف بخواد دزدی کنه یا هر کار خلاف دیگه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    ابوالفضل اولیائی گفته:
    مدت عضویت: 2311 روز

    به نام خداوند مقتدر که قدرت خلق خواسته هایمان را به ما عطا کرده و بواسطه این نعمت، ما را اشرف مخلوقات خود قرار داده و همه را دستی برای رسیدن من به هر آنچه میخوام ، قرار داده و تنها یک رابطه در جهان حکمفرماست و آن رابطه من با خدای بخشنده مهربانه.و مابقی حتی همسر و فرزندم ، کوه و در و دشت و هرچه در زمین و آسمان است دستانی برای پاسخ به فرکانس های من و اجابت پروردگارم از طریق آنها.

    سلام استاد عزیز

    مدت هاست که ترسی داره منو اذیت میکنه

    بارها درخواب میبینم که حیوانات وحشی در صدد آسیب رساندن من یا خانواده ام هستن

    حتی مواقعی که میرم طبیعت، از جاهایی که دید رو کاهش میده مثل انبوه درختان یا تاریکی شب و امکان دفاع رو از من سلب میکنه ،حذر میکنم

    یا توی خواسته هام ویلاهایی رو میخوام که در دامنه کوه باشه و اصلا ویلاهای جنگلی و بخصوص نا امن رو نخواسته ام .

    خوابیدن توی چادر بخاطر عدم دید و کنترل بیرون چه تنها باشم یا با خانواده سه نفری مان.

    زمانی که به باغ وحش میریم گاهی تصور میکنم با اون ببره یا شیره در داخل قفس در حال جنگ و گریز هستم یا یهو قفس باز میشه و اون به سمت من حمله میکنه

    شاید این بخاطر تجربه نوجوانی من بوده باشه ولی با تکرار اون، ترس های من رو از این بابت بیشتر کرده

    شاید بخاطر بعضی کلیپ هایی که در مورد حمله حیوانات به آدما بوده توجه کردم

    شاید بخاطر خرنازهای سگ هاییکه توی روستا بودن وتا چند قدمی من می امدن

    شاید بخاطر دیدن گاز سگ روی پاهای پدر بزرگم که آمپول ضد هاری زده بود

    نوجوان که بودم در سه ماه تعطیلی به روستا میرفتم و برای کمک به پدر بزرگم چوپانی اش را میکردم و او هم در پایان آن سه ماه یک بز نر جوان را بعنوان دستمزد به من میداد و ما آنرا برای تامین گوشت خونه قربانی می کردیم .

    چندین بار میشنیدم که گرگ به روستا زده و چند گوسفند رو خفه کرده و کاری از سگها برنیامده و از طرفی توالت خونه پدر بزرگ جدا از خانه اصلی و در سمت استراحت گوسفندان بود و روشنایی نداشت و می بایست با فانوس به آنطرف میرفتیم و تا کارم را انجام میدادم و برمیگشتم دائم در حال ترس بودم البته پوست کلفت بودم چرا که از کسی برای همراهی من کمک نمیگرفتم . هرچند می رفتم تو دل ترسم ولی تصور حمله گرگ منو اذیت میکرد. گاهی گوسفند ها رم میکردند در حالی که من توی توالت چه تصوراتی که نمیکردم .

    جالبه که حتی خونه پدر بزرگ دیگه ام حتی از این بد تر بود و فاصله بیشتری با ساختمان اصلی داشت طوری که اگه داد میزدی به سختی صدای تورو می شنیدن .

    خواهرها و برادرام تنها به توالت نمی رفتن اما من به ندرت کسی رو با خودم میبردم .

    در هر دو جا یک ترس دیگه هم منو اذیت میکرد که الان خوشبختانه با حذف آن ها بکلی برطرف شده و اون خراب شدن زیر پا و فرو رفتن در چاه فاضلابی که تهش معلوم بود و غرق شدن در باطلاق انسانی.

    خلاصه ترس از حیوانات وحشی هنوز مرتفع نشده . اما دوست دارم با افزایش اعتماد به خداوند به جایی برسم که وارد ترس هام بشم .

    شاید باید کم کم با چادر زدن از جاههای عمومی و آشنا شروع کنم و شب ها آنجا بخوابم (اول باخانواده و بعد به تنهایی)و تمرین کنم که با خیال راحت بخوابم

    بعد یواش یواش جاهای عمومی در سفر ها.

    بعد در چارکینگ های بین راهی

    بعد در حومه شهر

    بعد در بیابان یا باغ دورتر از شهر( در این خصوص باید روی ترس از اجنه هم کار کنم )

    احتمالا این تکامل کم کم اعتماد من را به خداوند بیشتر و بیشتر بکنه و با ورود به ترس هام بتونم اونو برای خودم منطقی کنم

    با یاداوری اینکه دیدی هیچ مشکلی نیست . دیدی فلان جا که تنها بودی هیچ اتفاقی نیفتاد .

    همچنین یادآوری این آگاهی ها که تنها قدرت جهان خداونده و اگر او نخواد که نمیخواد (چون خواسته من این نیست) هیچ اتفاقی برام نمیفته حتی اگه ظواهر اتفاق طور دیگه ای باشه

    باید به خودم یادآوری کنم که خدا به من قدرت داده تا با آن ،چیزهایی رو که توجه میکنم، وارد زندگیم کنم .

    خواسته من در این مورد چیه؟؟؟؟

    ——-عدم آسیب توسط جانوران وحشی و خورده شدن توسط اونا—–

    یعنی ایمن و آرام بودن

    توجه به امنیت و استفاده از قانون تکامل و توجه میتونه راهی برای غلبه بر این ترس باشه

    همچنین باید نگاهم رو در مورد مرگ موشکافی کنم

    زمان مرگ و نحوه مرگ

    شاید هم باید زندگی حیوانات وحشی رو مورد مطالعه قرار بدم

    نمی دونم

    لطفا در این خصوص اگه پیشنهادی دارید منو راهنمائی کنید

    چون با تمام وجود میخوام بر این ترس ها که هیچ وقت هم دامن منو نگرفته غلبه کنم .

    چگونه قلبم را آرام کنم و به قدرت خدا (فرکانسهای خودم) بیشتر اطمینان کنم ؟؟؟

    چگونه باورهای جدید را برای خودم منطقی کنم ؟؟؟

    ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: