توحید عملی | قسمت 5 - صفحه 70 (به ترتیب امتیاز)

من خیلی دارم رو توحید کار میکنم …. واقعا دارم باهاش موفق مشم من قبلا خیلی شرک ورزیدم اما خدا الان هدایتم کرده تو تمتم لحظاتم درمش میکنم … زنگیم انگار جوری شده که بدون خدا نمیتونم انگار خودش خواسته که همش باهاش باشم… منو بخشیده و نمیزاره ازش جدا شم …. امشب اتفاق عجیبی اوفتاد قبلا هم اوفتاده بود اما فکر میکردم توهمه . اما امشب تو حالت عادی بودم 4 تا چشم جلوم ظاهر شد روی زمین نقش بسته بود … گفنم قبلا هم این اتفاق افتاده بود اما اینبار ایمان اوردم که هست به من داره خودش رو نشون میده …. تو رستوران بودم داشتم غذا میخوردم یه حسی میگفت عجله کن سری بخور باید بری به 2 نفر من رو نشون بدی تا غذام تموم شد تا بلند شدم اونا هم بلند شدن رفتم گفتم خدا گفته من بیام پیشتون گفتم بیشتر خدارو بشناسید … جالب اینجاس که یکی از اونا چشماش مشکل داشت… سمت خونه رفتم قرق تودافکارم بودم قبلا یه سری گل منو از افکار بد نجات داده بودن اما نبودن بعد از خدا خواستمشون گل های لاله رو خواستم دوباره در اومد بخدا اصلا نبودن تا خواستم در اومدن … واقعا خدا برام داره به شکل معجزه ظاهر میشه الان میتونم معجزات رو درک کنم … انگار خدا قانون رو بخاطر بندش تغیر میده اما باید تو اون فرکانسش باشی … عاشقتم خداااا