اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
لطفا مثالهایی از زندگیتان که خداوند به شما کمک کرده است.موقعیت هایی که واقعا ممکن است انسان در ان درمانده شود و خداوند در کمال شگفتی به شما کمک کرده است را در یک فایل ضبط کنید تا باور ما نسبت قدرت خداوند تقویت شود.به نظر من ارزش این چنین فایلهایی که مثال عملی در ان هست از هر چیزی بیشتر است.
من بدلیل قرار گرفتن در یک مدار اشتباه در تمام عمرم نتونستم رابطه عاطفی خوبی برقرار کنم یا به نوعی دایم از این مسیله ضربه خوردم. حتی در تمتم فرصتهای شغلی.وقتی سلسله درسهای استاد رو در رابطه با مدارهای ذهنی شنیدم فهمیدم که سخت در اشتباهم و دیدم که دایما از یک سوراخ و به یک روش مشابه نیش میخورم.
اما به واقع تغییر و اصلاح سخته یا شاید سخت نیست بلکه من اونو سخت میبینم
من در سایر موارد تمرینهای زیادی کردم و بهخودم مسلط شدم و مغرور به اینکه کلمه نمیتونم رو از زندگیم حذف کردم.
اما هنوز درگیر مبارزه با روح خودم در رابطه با نیازهای عاطفی هستم.
این فراز از درس استاد مثل همه اونها به من یادآوری کرد که برای بدست آوردن آرامش باید خودم رو از هرآنچه غیر خداست پاک کنم. اینبار به استعانت از خدای مهربان تکرار میکنم که این کار رو میتونم به راحتی انجام میدم.
شکاف میان قلب وذهن را باید پر کرد و ذهن و روح را باهم هماهنگ کرد این شکاف میخواهد ما را از روحمان جدا کند در هر لحظه وما اگاهانه برای پر کردن این شکاف و خلأ ها تلاش میکنیم …
وقتی از روحم فاصله میگیرم چقدر همه چیز برایم خستگی دارد و بی معنی است با خدا همه چیز زیباست و تکرارنشدنیست…
زنده باشید دوست عزیز که هرکجا هستید در پناه خدای مهربان شااد وثروتمند باشید.
متاسفانه من خیلی دیر این فایل رو گوش کردم ولی به نظرم حکمتی داشته. چون اگه زودتر گوش میدادم معلوم نبود الان این کامنت رو بذارم
دیروز من داستانی رو تو تلویزیون گوش دادم و وقتی امروز این فایل استاد رو گوش میدادم، یه دفعه متوجه ارتباط فوق العاده این دو مطلب با هم شدم و حسی بهم گفت که هرجور شده این کامنت رو بذارم که اگه یک نفر هم مطالعه کنه کافیه.
حضرت یوسف (علیه السلام) رو وقتی به لبه چاه برای کشتن بردند، او خندید. برادران ازش پرسیدند که چرا می خندی؟ یوسف گفت: “فراموش نمی کنم روزی را که، به شما برادران نیرومند نظر افکندم و خوشحال شدم و با خود گفتم: کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت! روزی به بازوان شما، دل بستم، اما اکنون در چنگال شما گرفتارم و به شما پناه می برم، ولی به من پناه نمی دهید. خدا؛ شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر او ( حتی برادرانم ) تکیه نکنم”. (شرک پنهان مد نظر استاد)
وقتی که حضرت یوسف (علیه السلام) در چاه بود و وقتی که جبرئیل بر او نازل شد، به حضرت یوسف گفت: آیا می خواهی از چاه بیرون آیی؟ یوسف پاسخ داد: نجات من با خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب است که اگر بخواهد مرا نجات می دهد (با اینکه کودک خردسالی بود و از چاه ترسیده بود، ولی این بار توحید واقعی و عملی رو به زیبایی نشون داد) و سپس جبرئیل دعایی به او آموخت که از چاه بیرون آمد و نهایتا در بزرگسالی به بالاترین درجه عزت و شوکت رسید.
امیدوارم منظورم رو از ارتباط توحید عملی و شرک پنهان با این داستان حضرت یوسف رسونده باشم و یادمون باشه که اگه تو آیات قرآن کمی ریز بشیم، متوجه میشیم که هدف اکثر سوره های قرآن، دوری از شرکه. یا علی
سلام بر خانواده عزیرم انشالله همیشه در پناه خداوند متعال ثروتمند باشید
حامد جان به نکته ای خیلی خوب اشاره کردید من تا به حال به این نکته دقت نکرده بود ولی بیشتر داستان شرک رو درقسمت زندان دیدم زمانی که حضرت یوسف به اون فرد زندان درخواست کرد که به حاکم سفارش ش رو بگه تو اونو از زندان ازاد کنه اونجا هم حضرت یوسف دچار شرک شد وسریع توسط همون افراد تلنگر خورد که منجر به زندان بیشتری شد چون پیامبر باید معصوم باشه ولی همون زندانی بیشتر برای حضرت یوسف خوب بود من همیشه. این قسمت داستان رو توجه میکردم که شرک ایجاد شد ولی به قسمت چاه دقت نکرده بودم
من طی روندی همیشه فایلها رو بارها نگاه میکنم. این فایل الان شاید برای 3 یا چهارمین باره نگاه میکنم و چقدر این آخرین باری که دیدم برای من تکاندهنده بود. چه بسا دیدن دوباره و دوباره فایلها دیده دل منو بیشتر و بیشتر باز میکنه و مسلما هر فایل بیشتر از بارها میبینم.
استاد همیشه تو فایلهاتون گفتید نظر را رو میخونین حالا نمیدونم این نظر میبینید یا نه و همچنین همه دوستانم که این نظرو میخونن یا نه.
به جرات میتونم بگم بزرگترین عاملی که در من وجود داشت و هنوزم هم در بعضی جاها وجود داره و باعث مشکلات گذشته من بود ( منظورم قبل از شناخت قوانین)، شرک بود، حساب کردن روی بقیه؛ وقتی استاد تو فایل گفت همه ما تجربهشو داشتیم تمام مصیبتهای گذشته من از جلو چشمم رد شد و من وقتی واضح تر بشون فک کردم دیدم همشون یه وجه مشترک داشتن شرک به خداوند یعنی هرکس به من هرچی میگفت من قبول میکردم روش حساب میکردم من همه رو قبول داشتم الی خدارو ، من به همه قدرت میدادم الی خدا و نتیجه زیان بار شرک و وابستگی به دیگران غم و اشک و بیماری بود و تمام ضربههایی که خوردم مخصوصا از نظر عاطفی و بقیه موارد از این بود که من خدارو فراموش کرده بودم؛ اما بعد از این که کم کم افکارمو از آدما ور داشتم گذاشتم رو خداوند دیگه رو آدما حساب نکردم درس گرفتم، دیگه رو هیچ کس و هیچ چیز حساب نکردم زندگی من شروع به تغییر کرد اولین اولین بهترین چیزی که نصیب من شد آرامش بود، اطمینان هست، عشق هست جملههایی از حضرت علی خوندم که میگفتند در هیچ چیز نگریستم مگر اینکه خدا را قبل از آن، بعد از آن و با آن دیدم.
رسیدن به توحید واقعی کاری مسلما زمان بر است خود من نه تنها در گذشته، خودم بلکه هنوزم کامل نیستم و خیلی جاها گرفتار شیطان شدم؛ دقیقا این قانون در زندگی آدم های اطراف هم به شدت صدق میکرد من همه رفتارای اطرافمو تو این زمینه و باوراشونو شناسایی کردم آدمایی که روی بقیه حساب وا میکردند به بدترین شکل ممکن از اونا ضربه خوردن، همیشه ناراحت بودن همیشه غر میزنن و هیچ پیشرفتی هم در زندگیشون هم وجود نداره. چقدر استاد با این جملت حال کردم که وقتی رو آدما حساب باز میکنی چقدر رنگشون عوض میشه من این جمله رو با عمق وجودم درک کردم.
و راهی که برای فرار از شرک پیدا کردم و عمل میکنم اینه که روزی صد بار به خودم بگم خداوند به هرچی میگوید باش میشود، با خدا باش تا به هرچی بگویی باش بشود.
اول الله، وسط الله و آخر هم الله.
درپناه حق باشید، رستگار باشید و زندگیتون سرشار از نعمت دوستون دارم.
هرکسی به غیر خدا تکیه کند تکیه گاهش با یه نسیم زود خراب شود واو میماند وکوله باری از بدبختی ها و رنج ها یش.
همه ما شرک هایی در وجودمان است بت های بزرگ و کوچکی که ساخته و پرداخته دست انسانی خودمان است باید تیشه ای برداریم تیز کنیم تا بیفتیم به جان این ننگ های باوریمان نسبت به خدا …
میخواهم الهی باشم توحیدی میخواهم همچون استاد که هر بار روی خودش کار میکند تا توحیدی زندگی کند زندگی کنم و نسخه ی الهی ترم را بروز کنم ….میخواهم سرم بالا باشد و وام داروبدهکار فقط و تنها خدای یکتایم باشم .میخواهم در دنیا عاقبت بخیر باشم .وبا هدایت الهیش به این مسیر زیبا هر لحظه دا رد خواسته هایم را اجابت میکند برای توحیدی تر بودن …
با سلام خدمت همه دوستان و خانواده صمیمی استاد عباس منش نمیدونم از کجا شروع کنم همین الان که این مطالب رو مینویسم اشک هایم امان نمیده تا بتونم مطالب و تجربه هایی رو که داشتم بنویسم ولی از اینجا شروع میکنم که من سیزده سال در یکی از شرکتهای قوی و توانمند در ساخت و راه اندازی نیروگاه های کشور فعالیت دارم اگه نام من رو توی کل گروه بنویسید به عنوان علی سیزده معروف بودم به طوری که اتفاق های نادری برایم پیش میامد که در ذهن هیچکس نمی گنجید تا جایی که هر لحظه مدیر های شرکت از سپردن کار و مسولیت به من میترسیدند که شایدباز دچار حادثه با بد بیاری بشم حتی زمانی که من رو به ماموریت میفرستادند کار رو به نحو احسنت انجام میدادم ولی آخر کار یه برنامه ای پیش میامد و تمام زحمتهایی که کشیده بودم از بین میرفت و به چشم هم نمی آمد من از قبل از سن بلوغ چون در خانواده مذهبی بودم و پدرم هم نظامی بود دنیا رو و هدف ها رو توی نماز خواندن و روزه گرفتن و نماز جمعه رفتن به طور کل مثل عموم مردم رفتار کردن میدیدم من تا مهرماه 95 نماز و روزه ام قضا نمیشد ولی هر چی پدرم و خودم تلاش میکریم وضعیت مادی خوبی نداشتیم من متاهل بودم و هر چه تلاش میکردم ثمری نداشت پیش خودم گفتم که از دوران کودکی که من تا الان رشد کردم آزارم به کسی که نرسیده و تمام اعمال مذهبی رو هم که انجام میدم پس کجای کارم عیب داره که مثل دیگران در کارم و زندگیم موفق نمیشم کلا از زندگیم نا امید شده بودم و دیگر میلی به اعمال نماز و روزه مسایل مذهبی نداشتم و دلیل این همه بد بیاری و روزهای سخت رو نداشتم کلا در محیط خانواده و شرکت از چشم افتاده بودم دیگه از ثابت کردن توانایی های خودم در محیط کار و قسمت های مختلف شرکت خسته شده بودم تا اینکه چند ماهی دنبال دلیل این همه مصیبت میگشتم به طوری که توی آخرین ماموریتم در کنگان راننده خوابش برد و ماشین از جاده خارج شد و همه همکار ها به جز من آسیب جدی نخایی و شکستگی پیدا کردند و من با اون شرایط که از این حادثه جون سالم به در برده بودم گفتم که این زنده بودنم حتما دلیل خاصی داره ولی مدیرهای من همچین نظری نداشتند چون من رو عامل تمام حوادث شرکت میدونستند دلیلش هم افکار و وسواسی های ذهنی خودم بود تا اینکه در دی ماه 95 به صورت تصادفی با یکی از همکار های شرکتم درد ودل کردم اونم یکی از فایلهای رایگان استاد عزیزم رو با یک فایل چگونه فکر خدا رو بخونیم به من داد من زیاد اعتنا نکردم ولی فایل رو توی گوشی موبایلم و لب تاب ذخیره کردم وتا یکی دو ماهی بابت این مسایل با هم گفتگو میکردیم تا اینکه یه روز تصادفی پیگیر حرف های همکارم که به طور عمیقی در دلم نفوذ کرده بود شدم به طوری که آخر وقت اداری به خانمم زنگ زدم گفتم امشب بچه رو سرگرم کن که به من وحی شده تا این مطلب رو که چگونه فکر خدا رو بخونیم تا امشب تمام کنم حتی شام نخوردم یه حس عجیب و اشتیاقی داشتم که چیزی جلو دارم نبود خانمم که از حال و هوای من متعجب شده بود و تا به حال من رو اینجوری ندیده بود به طوری که در هنگام خواندن مطالب طوری اشک از چشمام سرازیر میشد و طوری عرق میکردم که از فرط هیجان به صورت سجده روی زمین افتاده بودم بعد از خوندن مطالب طوری گریه میکردم که خانمم ترسیده بود فکر میکرد من روانی شدم بعد از چند روز با استفاده از فایل های رایگان استاد عزیزم که در راه و و زمان استراحت یا حتی میتوانم بگویم در 24 ساعت شبانه روز فایل ها رو گوش میدادم به طوری که صدای هیچکس به جز استاد رو نمیشنیدم در عرض چند ماه چنان تغییری کردم هم از لحاظ در آمد و هم از لحاظ موقعیت کاری به طوری که الان در سن 38 سالگی یکی ازبهترین سوپر وایزر های توربین های گازی در کل ایران شدم به طوری که در عرض چند ماه رکورد دار بالاترین پیشنهاد در زمینه کاری و سود دهی در شرکت شدم ایده ها به طوری به ذهنم میرسید که توان نوشتن رو از من میگرفت خانمم یه جوری شوکه شده بود که این همه تغییر در شش ماه رو از معجزه بالاتر میدید به طوری که اونم شیفته حرف های استاد عزیزم شد که الان دو تایی با هم این راه و این زندگی دلچسب و زیبا رو با هم ادامه میدیم من طوری از همکارانم سبقت گرفتم که هنوز هم باورشون نمیشه که علی 13 چه اتفاقی برایش افتاده که همه شرکت پیگیر این موضوع شدند که چطور تمام آبگرید های نیروگاههای گازی رو بدون دردسر و تنش و با بهترین کیفیت ممکن به اتمام میرسونه در آمدم از ماهی دو میلیون و پانصد به نه میلیون در ماه رسیده احساس آرامش مطلقی که در درون خودم و زندگیم سرازیر شده به طوری که هر لحظه قوانین مطلق الهی رو تایید و شکر گذاری میکنم بابت این همه نعمت و زیبایی و افرادی که پیوسته در کنارم هستند و تمام لحظات زندگیم من غرق در شادی و نشاط است تمام کارهایم به نحوی جفت و جور میشه که خودم هم متعجب و شگفت زده میشم هر روز یه تغییر و یه رویداد تازه برام پیش میاد به حدی انرژی دارم که با بهترین ورزشکار ها هم توان مقابله دارم هر روز ورودی های ذهنم رو کنترل میکنم احساسم در بهترین ارتفاع ممکن… در حال اوج گیری اینقدر انرژی پیدا کردم که بعضی وقتها میترسم قلبم از کار بیفته و همه اینها رو مدیون استادی هستم که تمام وقت و زندگی رو وقف این کار کردند که دنیا رو جای بهتری برای زندگی کردن و کمک به دیگران در پیدا کردن مسیر خوشبختی و شادی و سپاس گذاری واقعی و توحید مطلق ودوری جستن از شرک به طوری که وقتی به گذشته خودم بر میگردم میبینم که در هر لحظه چقدر درگیر شرک و خود پرستی بودم خدایا بابت این هدایت بابت این رستگاری از تو سپاسگذارم استاد عزیزم ممنونم بابت این همه مطالب و تجربه های مفیدی که.به صورت رایگان در اختیار عموم قرار دادید
سلام آقای بیگلویی عزیز ، احسنت بر شما و استادی که چنین ذهن شما را بیدار میکنه ، بعد از 291روز حضور تنها یک دیدگاه گذاشتید اونم عجب دیدگاهی ، آفرین ، لذت بردم ، ان شاءالله همواره موفق باشید
نوشتن تجربیات و خوندن سرگذشت شما چه پندهایی دا ره که من به خودم یاد آوری میکنم ببین خدا با ماست ما او را فراموش میکنیم ….
ببین او مشتاق تر ازهمه برای ما برای سعادت ما ست ما حتی یه قدم هم بر نمیداریم که وعده ها اشتیاقش را بیینیم برای هدایت و سعادت .
عالیییییی بود چقدر خوب نوشتین و چقدر عالی که همسرتان هم کنارتا ن در این مسیر حرکت میکند …خدایا هزاران بار سپاسگزارم که مرا به دریایی از آگاهی ها و دوستان الهی و یکتا پرست وصل کردی .
هرکجا هستید خانه دلتان با نور خدا همیشه روشن وروشن باد..
واقعا خدا رو شاکرم که درست لحظاتی که خواستم و احتیاج به کمک داشتم ،چیزی رو خوندم یا اینکه شخصی حرفهایی زد که باعث شد اروم بشم و به من تو انجام کارهام کمک کرد .
دقیقا به همین صحبتهایی که شما استاد عزیز تو این فایل زدین الان نیاز داشتم ..
انسان هر از گاهی به فایل هایی مثل تمرکز بر نکات مثبت نیاز داره ، حداقل برای من به شخصه خیلی مفیده .
امیدوارم همچنان چنین فایل هایی ادامه داشته باشه و خداوند همیشه ایده های جدید و انگیزه به شما استاد عزیز در ضبط فابل های تمرکز بر نکات مثبت بده .
بهترینها و هر چیز که خیر و صلاحتونه رو از پروردگار براتون خواهانم
سلام استاد عزیز من دقیقا چنین تجربه ای داشتم چندین سال پیش باید بیمه بیکاری میگرفتم کارم با مشکلی برخورد کرده بود و میگفتند من مشمول دریافت این حقوق نیستم. شنیده بودم عمویم در اداره کار آشنایی داره بهش زنگ زدم و خواستم که به دوستش سفارش من رو بکنه که نشد. خانم دایی ام وکیل هستند از ایشون خواستم که کاری برام انجام بده که باز هم نشد. یک مرتبه به خودم اومدم دیدم من کلا از خداوند روی برگردوندم و دارم از بندگانش درخواست میکنم. خیلی جالب این موضوع را متوجه شدم استغفار کردم و به خداوند گفتم من از تو میخوام که این کار منو درست کنی. و باور نمیکنید از یک راه بسیار ساده بدون پارتی بازی و به آسونی کارفرما اومد و گفت بله داستان اخراج این خانم این هست و اداره کار من رو مشمول دریافت بیمه بیکاری تشخیص داد و حقوقم بعد از یکسال برقرار شد و حقوق یکسال رو یکجا در وجه من پرداخت کردند که اون موقع مبلغ قابل توجهی بود. بله درسته من تکیه ام رو از روی خدا برداشتم و به بندگانش امید بستم و نتیجه اش رو هم دیدم . خداوندا شکرت که حواست به ما هست و تا از راه راست خارج میشیم گوشزد میکنی و بیدارمون میکنی خدایا شکرت. خدایا شکرت خدای شکر
با سلام خدمت اقای عباس منش
لطفا مثالهایی از زندگیتان که خداوند به شما کمک کرده است.موقعیت هایی که واقعا ممکن است انسان در ان درمانده شود و خداوند در کمال شگفتی به شما کمک کرده است را در یک فایل ضبط کنید تا باور ما نسبت قدرت خداوند تقویت شود.به نظر من ارزش این چنین فایلهایی که مثال عملی در ان هست از هر چیزی بیشتر است.
با تشکر.
به نام خدای مهربانم
من بدلیل قرار گرفتن در یک مدار اشتباه در تمام عمرم نتونستم رابطه عاطفی خوبی برقرار کنم یا به نوعی دایم از این مسیله ضربه خوردم. حتی در تمتم فرصتهای شغلی.وقتی سلسله درسهای استاد رو در رابطه با مدارهای ذهنی شنیدم فهمیدم که سخت در اشتباهم و دیدم که دایما از یک سوراخ و به یک روش مشابه نیش میخورم.
اما به واقع تغییر و اصلاح سخته یا شاید سخت نیست بلکه من اونو سخت میبینم
من در سایر موارد تمرینهای زیادی کردم و بهخودم مسلط شدم و مغرور به اینکه کلمه نمیتونم رو از زندگیم حذف کردم.
اما هنوز درگیر مبارزه با روح خودم در رابطه با نیازهای عاطفی هستم.
این فراز از درس استاد مثل همه اونها به من یادآوری کرد که برای بدست آوردن آرامش باید خودم رو از هرآنچه غیر خداست پاک کنم. اینبار به استعانت از خدای مهربان تکرار میکنم که این کار رو میتونم به راحتی انجام میدم.
ممنون از خدا که کمکم کرد بنویسم
ممنون از استاد که همچین فضای صمیمی بوجود آورد.
و ممنون از خودم که این راه رو در پیش گرفتم
سلام دوست عزیز
شکاف میان قلب وذهن را باید پر کرد و ذهن و روح را باهم هماهنگ کرد این شکاف میخواهد ما را از روحمان جدا کند در هر لحظه وما اگاهانه برای پر کردن این شکاف و خلأ ها تلاش میکنیم …
وقتی از روحم فاصله میگیرم چقدر همه چیز برایم خستگی دارد و بی معنی است با خدا همه چیز زیباست و تکرارنشدنیست…
زنده باشید دوست عزیز که هرکجا هستید در پناه خدای مهربان شااد وثروتمند باشید.
به نام رب واحد
با سلام خدمت همه دوستان و استاد گرامی
متاسفانه من خیلی دیر این فایل رو گوش کردم ولی به نظرم حکمتی داشته. چون اگه زودتر گوش میدادم معلوم نبود الان این کامنت رو بذارم
دیروز من داستانی رو تو تلویزیون گوش دادم و وقتی امروز این فایل استاد رو گوش میدادم، یه دفعه متوجه ارتباط فوق العاده این دو مطلب با هم شدم و حسی بهم گفت که هرجور شده این کامنت رو بذارم که اگه یک نفر هم مطالعه کنه کافیه.
حضرت یوسف (علیه السلام) رو وقتی به لبه چاه برای کشتن بردند، او خندید. برادران ازش پرسیدند که چرا می خندی؟ یوسف گفت: “فراموش نمی کنم روزی را که، به شما برادران نیرومند نظر افکندم و خوشحال شدم و با خود گفتم: کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت! روزی به بازوان شما، دل بستم، اما اکنون در چنگال شما گرفتارم و به شما پناه می برم، ولی به من پناه نمی دهید. خدا؛ شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر او ( حتی برادرانم ) تکیه نکنم”. (شرک پنهان مد نظر استاد)
وقتی که حضرت یوسف (علیه السلام) در چاه بود و وقتی که جبرئیل بر او نازل شد، به حضرت یوسف گفت: آیا می خواهی از چاه بیرون آیی؟ یوسف پاسخ داد: نجات من با خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب است که اگر بخواهد مرا نجات می دهد (با اینکه کودک خردسالی بود و از چاه ترسیده بود، ولی این بار توحید واقعی و عملی رو به زیبایی نشون داد) و سپس جبرئیل دعایی به او آموخت که از چاه بیرون آمد و نهایتا در بزرگسالی به بالاترین درجه عزت و شوکت رسید.
امیدوارم منظورم رو از ارتباط توحید عملی و شرک پنهان با این داستان حضرت یوسف رسونده باشم و یادمون باشه که اگه تو آیات قرآن کمی ریز بشیم، متوجه میشیم که هدف اکثر سوره های قرآن، دوری از شرکه. یا علی
سلام بر خانواده عزیرم انشالله همیشه در پناه خداوند متعال ثروتمند باشید
حامد جان به نکته ای خیلی خوب اشاره کردید من تا به حال به این نکته دقت نکرده بود ولی بیشتر داستان شرک رو درقسمت زندان دیدم زمانی که حضرت یوسف به اون فرد زندان درخواست کرد که به حاکم سفارش ش رو بگه تو اونو از زندان ازاد کنه اونجا هم حضرت یوسف دچار شرک شد وسریع توسط همون افراد تلنگر خورد که منجر به زندان بیشتری شد چون پیامبر باید معصوم باشه ولی همون زندانی بیشتر برای حضرت یوسف خوب بود من همیشه. این قسمت داستان رو توجه میکردم که شرک ایجاد شد ولی به قسمت چاه دقت نکرده بودم
سپاسگزارم که این قسمت رو شما برایم روشن کردی
از تو واستاد عزیزم سپاسگزارم
همیشه شاد وپیروز ثروتمند وسلامت باشی
یا علی
سلام دوست عزیز
آقای فارغی همه ی مادر معرض هدایت الهی هستیم گاه با نشانه گاه با حرفی گاه با عملی ما را به فکر فرو میبرد …
ممنون وسپاسگزارم که دیدگاه پر ارزشی برایمان گذاشتی تا دوباره تفکری کنیم در مورد رفتارها باورهایمان.
در پناه امن الهی باشید شااد و خوشبخت وثروتمند.??
بهنام ربالعالمین
من طی روندی همیشه فایلها رو بارها نگاه میکنم. این فایل الان شاید برای 3 یا چهارمین باره نگاه میکنم و چقدر این آخرین باری که دیدم برای من تکاندهنده بود. چه بسا دیدن دوباره و دوباره فایلها دیده دل منو بیشتر و بیشتر باز میکنه و مسلما هر فایل بیشتر از بارها میبینم.
استاد همیشه تو فایلهاتون گفتید نظر را رو میخونین حالا نمیدونم این نظر میبینید یا نه و همچنین همه دوستانم که این نظرو میخونن یا نه.
به جرات میتونم بگم بزرگترین عاملی که در من وجود داشت و هنوزم هم در بعضی جاها وجود داره و باعث مشکلات گذشته من بود ( منظورم قبل از شناخت قوانین)، شرک بود، حساب کردن روی بقیه؛ وقتی استاد تو فایل گفت همه ما تجربهشو داشتیم تمام مصیبتهای گذشته من از جلو چشمم رد شد و من وقتی واضح تر بشون فک کردم دیدم همشون یه وجه مشترک داشتن شرک به خداوند یعنی هرکس به من هرچی میگفت من قبول میکردم روش حساب میکردم من همه رو قبول داشتم الی خدارو ، من به همه قدرت میدادم الی خدا و نتیجه زیان بار شرک و وابستگی به دیگران غم و اشک و بیماری بود و تمام ضربههایی که خوردم مخصوصا از نظر عاطفی و بقیه موارد از این بود که من خدارو فراموش کرده بودم؛ اما بعد از این که کم کم افکارمو از آدما ور داشتم گذاشتم رو خداوند دیگه رو آدما حساب نکردم درس گرفتم، دیگه رو هیچ کس و هیچ چیز حساب نکردم زندگی من شروع به تغییر کرد اولین اولین بهترین چیزی که نصیب من شد آرامش بود، اطمینان هست، عشق هست جملههایی از حضرت علی خوندم که میگفتند در هیچ چیز نگریستم مگر اینکه خدا را قبل از آن، بعد از آن و با آن دیدم.
رسیدن به توحید واقعی کاری مسلما زمان بر است خود من نه تنها در گذشته، خودم بلکه هنوزم کامل نیستم و خیلی جاها گرفتار شیطان شدم؛ دقیقا این قانون در زندگی آدم های اطراف هم به شدت صدق میکرد من همه رفتارای اطرافمو تو این زمینه و باوراشونو شناسایی کردم آدمایی که روی بقیه حساب وا میکردند به بدترین شکل ممکن از اونا ضربه خوردن، همیشه ناراحت بودن همیشه غر میزنن و هیچ پیشرفتی هم در زندگیشون هم وجود نداره. چقدر استاد با این جملت حال کردم که وقتی رو آدما حساب باز میکنی چقدر رنگشون عوض میشه من این جمله رو با عمق وجودم درک کردم.
و راهی که برای فرار از شرک پیدا کردم و عمل میکنم اینه که روزی صد بار به خودم بگم خداوند به هرچی میگوید باش میشود، با خدا باش تا به هرچی بگویی باش بشود.
اول الله، وسط الله و آخر هم الله.
درپناه حق باشید، رستگار باشید و زندگیتون سرشار از نعمت دوستون دارم.
سلام ثریا جان
هرکسی به غیر خدا تکیه کند تکیه گاهش با یه نسیم زود خراب شود واو میماند وکوله باری از بدبختی ها و رنج ها یش.
همه ما شرک هایی در وجودمان است بت های بزرگ و کوچکی که ساخته و پرداخته دست انسانی خودمان است باید تیشه ای برداریم تیز کنیم تا بیفتیم به جان این ننگ های باوریمان نسبت به خدا …
میخواهم الهی باشم توحیدی میخواهم همچون استاد که هر بار روی خودش کار میکند تا توحیدی زندگی کند زندگی کنم و نسخه ی الهی ترم را بروز کنم ….میخواهم سرم بالا باشد و وام داروبدهکار فقط و تنها خدای یکتایم باشم .میخواهم در دنیا عاقبت بخیر باشم .وبا هدایت الهیش به این مسیر زیبا هر لحظه دا رد خواسته هایم را اجابت میکند برای توحیدی تر بودن …
در پناه خدای عزیز ومهربان. باشید .
سلام به همه دوستان عزیزم آرزوی شادی دارم واستون
و سپاسگزار از خداوند که باعث یادگیری این مطلب مهم شد و البته از استاد عزیزم تشکر میکنم
به نظرم من نیازمند این مطلب بودم و محکم میگم که خودم جذب کردم
الان که به زندگی خودم نیگا میکنم میبینم که منم اینطور بودم و در بعضی مواقع توحید رو رعایت نکردم
ولی هرموقع که این مطلب رو رعایت مردم واقعا به هدفم رسیدم
وخداروسپاسگزارم که منو به جواب این سوال رسوند
وازش یاری میخوام تا از این به بعد توحید رو رعایت کنم
و فقط روی خدا حساب کنم و بعد از رسیدن به خواستم یا هدفم یادم بمونه که این خدا بود که منو به هدفم رسوند بندش وسیله بود شکرگزاری شو به جا بیارم
آرزوی سلامتی شادی موفقیت سعادت در دنیا و آخرت دارم برای همه انسانها
دوستدار شما ابوالفضل اشرفی ??
با سلام خدمت همه دوستان و خانواده صمیمی استاد عباس منش نمیدونم از کجا شروع کنم همین الان که این مطالب رو مینویسم اشک هایم امان نمیده تا بتونم مطالب و تجربه هایی رو که داشتم بنویسم ولی از اینجا شروع میکنم که من سیزده سال در یکی از شرکتهای قوی و توانمند در ساخت و راه اندازی نیروگاه های کشور فعالیت دارم اگه نام من رو توی کل گروه بنویسید به عنوان علی سیزده معروف بودم به طوری که اتفاق های نادری برایم پیش میامد که در ذهن هیچکس نمی گنجید تا جایی که هر لحظه مدیر های شرکت از سپردن کار و مسولیت به من میترسیدند که شایدباز دچار حادثه با بد بیاری بشم حتی زمانی که من رو به ماموریت میفرستادند کار رو به نحو احسنت انجام میدادم ولی آخر کار یه برنامه ای پیش میامد و تمام زحمتهایی که کشیده بودم از بین میرفت و به چشم هم نمی آمد من از قبل از سن بلوغ چون در خانواده مذهبی بودم و پدرم هم نظامی بود دنیا رو و هدف ها رو توی نماز خواندن و روزه گرفتن و نماز جمعه رفتن به طور کل مثل عموم مردم رفتار کردن میدیدم من تا مهرماه 95 نماز و روزه ام قضا نمیشد ولی هر چی پدرم و خودم تلاش میکریم وضعیت مادی خوبی نداشتیم من متاهل بودم و هر چه تلاش میکردم ثمری نداشت پیش خودم گفتم که از دوران کودکی که من تا الان رشد کردم آزارم به کسی که نرسیده و تمام اعمال مذهبی رو هم که انجام میدم پس کجای کارم عیب داره که مثل دیگران در کارم و زندگیم موفق نمیشم کلا از زندگیم نا امید شده بودم و دیگر میلی به اعمال نماز و روزه مسایل مذهبی نداشتم و دلیل این همه بد بیاری و روزهای سخت رو نداشتم کلا در محیط خانواده و شرکت از چشم افتاده بودم دیگه از ثابت کردن توانایی های خودم در محیط کار و قسمت های مختلف شرکت خسته شده بودم تا اینکه چند ماهی دنبال دلیل این همه مصیبت میگشتم به طوری که توی آخرین ماموریتم در کنگان راننده خوابش برد و ماشین از جاده خارج شد و همه همکار ها به جز من آسیب جدی نخایی و شکستگی پیدا کردند و من با اون شرایط که از این حادثه جون سالم به در برده بودم گفتم که این زنده بودنم حتما دلیل خاصی داره ولی مدیرهای من همچین نظری نداشتند چون من رو عامل تمام حوادث شرکت میدونستند دلیلش هم افکار و وسواسی های ذهنی خودم بود تا اینکه در دی ماه 95 به صورت تصادفی با یکی از همکار های شرکتم درد ودل کردم اونم یکی از فایلهای رایگان استاد عزیزم رو با یک فایل چگونه فکر خدا رو بخونیم به من داد من زیاد اعتنا نکردم ولی فایل رو توی گوشی موبایلم و لب تاب ذخیره کردم وتا یکی دو ماهی بابت این مسایل با هم گفتگو میکردیم تا اینکه یه روز تصادفی پیگیر حرف های همکارم که به طور عمیقی در دلم نفوذ کرده بود شدم به طوری که آخر وقت اداری به خانمم زنگ زدم گفتم امشب بچه رو سرگرم کن که به من وحی شده تا این مطلب رو که چگونه فکر خدا رو بخونیم تا امشب تمام کنم حتی شام نخوردم یه حس عجیب و اشتیاقی داشتم که چیزی جلو دارم نبود خانمم که از حال و هوای من متعجب شده بود و تا به حال من رو اینجوری ندیده بود به طوری که در هنگام خواندن مطالب طوری اشک از چشمام سرازیر میشد و طوری عرق میکردم که از فرط هیجان به صورت سجده روی زمین افتاده بودم بعد از خوندن مطالب طوری گریه میکردم که خانمم ترسیده بود فکر میکرد من روانی شدم بعد از چند روز با استفاده از فایل های رایگان استاد عزیزم که در راه و و زمان استراحت یا حتی میتوانم بگویم در 24 ساعت شبانه روز فایل ها رو گوش میدادم به طوری که صدای هیچکس به جز استاد رو نمیشنیدم در عرض چند ماه چنان تغییری کردم هم از لحاظ در آمد و هم از لحاظ موقعیت کاری به طوری که الان در سن 38 سالگی یکی ازبهترین سوپر وایزر های توربین های گازی در کل ایران شدم به طوری که در عرض چند ماه رکورد دار بالاترین پیشنهاد در زمینه کاری و سود دهی در شرکت شدم ایده ها به طوری به ذهنم میرسید که توان نوشتن رو از من میگرفت خانمم یه جوری شوکه شده بود که این همه تغییر در شش ماه رو از معجزه بالاتر میدید به طوری که اونم شیفته حرف های استاد عزیزم شد که الان دو تایی با هم این راه و این زندگی دلچسب و زیبا رو با هم ادامه میدیم من طوری از همکارانم سبقت گرفتم که هنوز هم باورشون نمیشه که علی 13 چه اتفاقی برایش افتاده که همه شرکت پیگیر این موضوع شدند که چطور تمام آبگرید های نیروگاههای گازی رو بدون دردسر و تنش و با بهترین کیفیت ممکن به اتمام میرسونه در آمدم از ماهی دو میلیون و پانصد به نه میلیون در ماه رسیده احساس آرامش مطلقی که در درون خودم و زندگیم سرازیر شده به طوری که هر لحظه قوانین مطلق الهی رو تایید و شکر گذاری میکنم بابت این همه نعمت و زیبایی و افرادی که پیوسته در کنارم هستند و تمام لحظات زندگیم من غرق در شادی و نشاط است تمام کارهایم به نحوی جفت و جور میشه که خودم هم متعجب و شگفت زده میشم هر روز یه تغییر و یه رویداد تازه برام پیش میاد به حدی انرژی دارم که با بهترین ورزشکار ها هم توان مقابله دارم هر روز ورودی های ذهنم رو کنترل میکنم احساسم در بهترین ارتفاع ممکن… در حال اوج گیری اینقدر انرژی پیدا کردم که بعضی وقتها میترسم قلبم از کار بیفته و همه اینها رو مدیون استادی هستم که تمام وقت و زندگی رو وقف این کار کردند که دنیا رو جای بهتری برای زندگی کردن و کمک به دیگران در پیدا کردن مسیر خوشبختی و شادی و سپاس گذاری واقعی و توحید مطلق ودوری جستن از شرک به طوری که وقتی به گذشته خودم بر میگردم میبینم که در هر لحظه چقدر درگیر شرک و خود پرستی بودم خدایا بابت این هدایت بابت این رستگاری از تو سپاسگذارم استاد عزیزم ممنونم بابت این همه مطالب و تجربه های مفیدی که.به صورت رایگان در اختیار عموم قرار دادید
سلام آقای بیگلویی عزیز ، احسنت بر شما و استادی که چنین ذهن شما را بیدار میکنه ، بعد از 291روز حضور تنها یک دیدگاه گذاشتید اونم عجب دیدگاهی ، آفرین ، لذت بردم ، ان شاءالله همواره موفق باشید
سلام علی آقا
خوشحالم که دراولین کامنت خودت اینهمه توحیدویکتاپرستی رو جار زدی.
امیدوارم روزبه روزموفق تروثروتمندتروشادترباشی
سلام دوست عزیز
نوشتن تجربیات و خوندن سرگذشت شما چه پندهایی دا ره که من به خودم یاد آوری میکنم ببین خدا با ماست ما او را فراموش میکنیم ….
ببین او مشتاق تر ازهمه برای ما برای سعادت ما ست ما حتی یه قدم هم بر نمیداریم که وعده ها اشتیاقش را بیینیم برای هدایت و سعادت .
عالیییییی بود چقدر خوب نوشتین و چقدر عالی که همسرتان هم کنارتا ن در این مسیر حرکت میکند …خدایا هزاران بار سپاسگزارم که مرا به دریایی از آگاهی ها و دوستان الهی و یکتا پرست وصل کردی .
هرکجا هستید خانه دلتان با نور خدا همیشه روشن وروشن باد..
شااد و خوشبخت باشید
سلام
واقعا خدا رو شاکرم که درست لحظاتی که خواستم و احتیاج به کمک داشتم ،چیزی رو خوندم یا اینکه شخصی حرفهایی زد که باعث شد اروم بشم و به من تو انجام کارهام کمک کرد .
دقیقا به همین صحبتهایی که شما استاد عزیز تو این فایل زدین الان نیاز داشتم ..
انسان هر از گاهی به فایل هایی مثل تمرکز بر نکات مثبت نیاز داره ، حداقل برای من به شخصه خیلی مفیده .
امیدوارم همچنان چنین فایل هایی ادامه داشته باشه و خداوند همیشه ایده های جدید و انگیزه به شما استاد عزیز در ضبط فابل های تمرکز بر نکات مثبت بده .
بهترینها و هر چیز که خیر و صلاحتونه رو از پروردگار براتون خواهانم
بخوان ما را
منم پروردگارت
خالقت از ذره ای ناچیز
صدایم کن مرا، آموزگار قادر خود را
قلم را ، علم را، من هدیه ات کردم
بخوان ما را
منم معشوق زیبایت
منم نزدیک تر از تو به تو
اینک صدایم کن
رها کن غیر مارا ، سوی ما بازا
منم پروردگار پاک بی همتا
منم زیبا ، که زیبا بنده ام را دوست می دارم
تو بگشا گوش دل ، پروردگارت با تو می گوید
تو را در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود را به من بسپار
رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا ، من خدایی خوب می دانم
تو دعوت کن مرا بر خود
به اشکی ، یا خدایی ، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را
بجو ما را
تو خواهی یافت
که عاشق می شوی بر ما
و عاشق می شوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن
تکیه کن بر من
قسم بر روز ، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن ، اما دور
رهایت من نخواهم کرد
بخوان ما را
که می گوید که تو خواندن نمی دانی؟
تو بگشا لب
تو غیر از ما خدای دیگری داری؟
رها کن غیر مارا
آشتی کن با خدای خود
تو غیر از ما چه می جویی؟
تو با هرکس به جز با ما چه می گویی؟
وتو بی من چه داری ؟ هیچ !
بگو با ما چه کم داری عزیزم؟ هیچ !!
هزاران کهکشان و کوه و دریا را
و خورشید و جهان و نور و هستی را
برای جلوه ی خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
بر خودم احسنت می گفتم
تویی زیبا تر از خورشید زیبایم
تویی والا ترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو ، چیزی چون تو را کم داشت
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را؟؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
ببینم ، من تورا از درگهم راندم؟
اگر در روزگار سختی ات خواندی مرا
اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی
به رویت بنده ی من هیچ آوردم؟
که می ترساندت از من؟
رها کن آن خدای دور
آن نامهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم ، پروردگار مهربانت ، خالقت
اینک صدایم کن مرا ، با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکیم !
آیا عزیزم ، حاجتی داری؟
تو ای از ما
کنون برگشته ای اما
کلام آشتی را تو نمی دانی ؟
ببینم چشمهای خیست آیا گفته ای دارند؟
بخوان ما را
بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضویی کن
خجالت می کشی از من؟
بگو , جز من کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است
برای درک آغوشم
شروع کن
یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من
سلام استاد عزیز من دقیقا چنین تجربه ای داشتم چندین سال پیش باید بیمه بیکاری میگرفتم کارم با مشکلی برخورد کرده بود و میگفتند من مشمول دریافت این حقوق نیستم. شنیده بودم عمویم در اداره کار آشنایی داره بهش زنگ زدم و خواستم که به دوستش سفارش من رو بکنه که نشد. خانم دایی ام وکیل هستند از ایشون خواستم که کاری برام انجام بده که باز هم نشد. یک مرتبه به خودم اومدم دیدم من کلا از خداوند روی برگردوندم و دارم از بندگانش درخواست میکنم. خیلی جالب این موضوع را متوجه شدم استغفار کردم و به خداوند گفتم من از تو میخوام که این کار منو درست کنی. و باور نمیکنید از یک راه بسیار ساده بدون پارتی بازی و به آسونی کارفرما اومد و گفت بله داستان اخراج این خانم این هست و اداره کار من رو مشمول دریافت بیمه بیکاری تشخیص داد و حقوقم بعد از یکسال برقرار شد و حقوق یکسال رو یکجا در وجه من پرداخت کردند که اون موقع مبلغ قابل توجهی بود. بله درسته من تکیه ام رو از روی خدا برداشتم و به بندگانش امید بستم و نتیجه اش رو هم دیدم . خداوندا شکرت که حواست به ما هست و تا از راه راست خارج میشیم گوشزد میکنی و بیدارمون میکنی خدایا شکرت. خدایا شکرت خدای شکر
تقریبا در هرماه به یکی از اهدافم رسیدم .
در این ماه هم به لطف خدا این اتفاق افتاد.
می خواهم ان شا الله هر ماه که میشه به حداقل یکی از اهدافم با کمک خداوند برسم.